پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم اشکی گفته:
    مدت عضویت: 1571 روز

    بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت عزیزانم

    عجب سوالی بهبه

    آقامن تمام گزینه هایی ک گفتی رو دارم استاد همشو اون گزینه انتقاد وایرادگیری روداشتم ک بهترشده بخاطر توجه ب نکات مثبت خیلی بهترشده

    اون مظلوم بودن و قربانی هم همچنان روش کارمیکنم ب نسبت قبل خیلی بهترشده گهگاهی میخواد بیادروکارولی سری مچشومیگیرم

    مراقب ک نگو استادداغونم ینی ازهمه میخوام مراقبت کنم ینی آجیم ب من میگ وکیل مدافع بخدا ازهمون مجردی اینجوربودم اصن ازهمه میخواستم دفاع کنم مراقب همه بودم و الانم ک مثلا مادرموهمسرواویلابخاطر کلی باوراشتباه راجب همسرومادر دیگ بدترشده مراقبم بچه هاچیزیشون نشه کسی اذیتشون نکنه اینجورنشن اونجورنشن شوهرموگول نزنن رفیقاش چ میدونم سواستفاده نکنن ازش یادوباره نره سمت سیگار ووو…. افتضاحم

    ینی انگارمشکل گشام من هرکی مشکل داره ی چی تووجودم منومیکشونه ب سمت کمک کردن بهشون همش میخوام حلال باشم حالا قوانینوفهمیدم بهترشدم ولی همچنان بگیرنگیره برام

    قبلادلسوزبودم ک ب نسبت قبل بهترشدم

    تودعوا ومشاجره هم همه چی رو سعی میکنم ب سمت صلح ببرم

    استاد میدونستم توروابط زیاد اوکی نیستما(بجز دوست داشتن و مهربونی و ارامش ازین نظر ک عالیه)امانمیدونستم اینام الگو تکرارشوندن

    آقایکی ب من بگه من چیو فهمیدم اصن خخخخ

    روابط رو هدف بعدیم بعداز رسیدن ب استقلال مالی قراردادم چون میدونم توش ایراداتی دارم ایراد ک چ عرض کنم ولی درحال حاضر مشکلی نیست بااینک این نقشارودارم(ک اینام کموبیش روشون کارمیکنم وروبه بهبودن ) ولی هنوز هدف اولم برام مهمتره

    عاشقتم استاد ک این همه فایلای باارزش روب رایگان دراختیارمون قرارمیدین مثه شمانبوده نیست نخواهدبود

    خانم شایسته قشنگم دلتنگتونم بوووووس

    درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    رضوان گفته:
    مدت عضویت: 2218 روز

    با سلام به استاد و مریم جان و دوستان عزیز

    نقش من در روابطم

    • من اغلب دلسوز بودم و سر و سامان دادن اوضاع رو انجام می دادم، مثلا بین دو نفر یه جوری واسطه میشدم که از هم ناراحت نباشند و بعد وقتی اوضاع خوب پیش می رفت، می دیدم به اعصابم فشار اومده و اذیت شدم !

    بتازگی متوجه شدم که دارم به خودم صدمه میزنم و دیگه سعی میکنم واسطه نباشم یا اینکه عین‌ حرفهاشون رو منتقل می کنم میخوان از هم ناراحت بشند میخوان نشند !

    • توی روابطم اگه از حرفی ناراحت بشم یا بهم توهین بشه، عکس العمل نشون نمیدم، با یه لبخند ردش میکنم چون اگه بخوام تند برخورد کنم‌ بیشتر خودم اذیت میشم و میگم بعد که دلخوری پیش بیاد، حل کردنش برام سخته،

    میدونم دلیل این رفتارم نداشتن عزت نفس و ارزش قائل نبودن برای خودم هست !

    • قبلا کنترل گر بودم ولی الان فقط ده درصد این اخلاق رو دارم !

    • توی روابطم دوست دارم طرف خیلی برام وقت بزاره و از بی محلی متنفرم.

    تا یه حدی تحمل میکنم و جالبه بعد از اینکه مطرح میکنم و طرف بیشتر برام وقت میزاره، دیگه برام ارزشی نداره !

    حالا که دارم بررسی می کنم نقش قوی ای توی روابطم ندارم !

    و بیشتر برمیگرده به عزت نفسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    نظری گفته:
    مدت عضویت: 3123 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه بچه های گل

    استاد ممنونم بابت سوال های هوشمندانه تون حتی اگر میلیادر ها تومن به بهترین روانشناس های جهان بدی نمیتونه اینقدر ذهنتوشخم بزنه و کمک کنه به خود شناسی مرسی ازتون که سخاوتمندانه این فایلارودر اختیارمون میزارید

    و اماجواب سوالتون :

    من خیلی فکر کردم به جواب سوالتون کل کامنتام خوندم تا به ی جواب برسم که دلیل وریشه این رفتارا چیه من تمام مثالایی که شما توی فایل گفتین بودم گاهی حمایتگر گاهی مراقب گاهی شکاک گاهی ظالم گاهی قربانیو مظلوم گاهی توجیه کننده گاهی نجات دهنده نقش ی ادم با معرفت که همه روش حساب کنن نقش کسیکه همه ارو بزرگ میکنه خودشوکوچیک مقصر دونستن بقیه قضاوت انگشت اتهام و…..اگه بخام بگم تا فردا ادامه کلی فکر کردم به این نتیجه رسیدم دلیل تمام این رفتارا ی کلمه است

    عزت نفس واحساس لیاقت

    اگه عزت نفس داشتم هم خودم ارزشمندم بقیه هم لایق دونستم خودمو هم خودم لایقم هم بقیه

    اینا رو دارم به خودم میگمدست بردارم از قضاوت بقیع از گرفتن انگشت اتهام به سمت بقیه از توقع و انتظارداشتن توی روابط تمامش خلاصه میشه در احساس خوب رفیق بودن با خودت

    اگه احساس خوبی ب خودم داشتم تنهایی حال حال خوبمو گره نزدم به بقیه بقیه ام حال میکنن میان سمتم‌اگرم اینطور نباشه که همیشه در عذابم گدای محبتم دست و پا میزنم که بببنبن منو مثل روابط داغون گذشته من از امروزبه خودم تعهدمیدم که تحسین کنم بقیه ارو انگشت اتهامو به سمت خودم بگیرم روابط خوبو تحسین کنم سنگ صبور بقیه نباشم گوش مفت برای درد و دل بقیه نباشم این فایلا ی دنیا ارزش داره من تا امروز نمی دونستم که توی روابط این همه ترمز دارم همشم‌منتظر ی شاهزاده با اسب سفید بودم به همین دلیل هیچ نتیجه ای نمی گرفتم

    شاداب باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سید عظیم بساطیان گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    بنام خدای رحمان ،خدای رحیم ، خدای حکیم

    بنام خداوند مینو سرشت،

    خداوند خورشید ، خداوند کشت،

    خداوند باران،

    خداوند ماه،

    خداوند عزت ،

    خداوند جاه ،خداوند راهی که راستی در اوست،

    توانا و دانا، که هستی از اوست،

    خداوند بلند اختر آسمان ،

    خداوند انسان

    خداوند جان ،بنام خداوندی که جان میدهد ،توان و مردن و جهان میدهد ،

    خدایی که هستش حیات من است.

    به هر ذره برگش نبات من است.

    خداوند آب ،

    خداوند گندم ،

    خداوند مردم ،

    خدای بلند اختر آسمان،

    خداوند انسان،

    خداوند جان ، خداوند درک ، خداوند فهم ،

    خداوند بینش، خداوند چشم،

    بنام خداوند قرآن،

    بنام خداوند وحی ،

    خداوند امر و خداوند نهی ،

    بنام خداوند بخشش،

    خداوند عدل ،

    خداوند پاسخ،

    خداوند سنجش،

    خداوندعقل ،

    خداوند عفو ، خداوند بشیر و نذیر،

    خطا پوش دانا ،و توبه پذیر،

    خداوند برهان، خدای دلیل ،

    خداوند کثرت، به نام خداوند نیلوفر،

    خداوندی که تمام عالم از اوست،

    توانا و دانا ، که دائم از اوست،

    الهی به درک و فهم نیایی،

    خداوند پاک ، خداوند بنی آدم،

    مرا درک و فهمت کجا ،بایدش

    زبانی ببخشا،که آن آیدش.

    تو در حفظ آدم، تو در حفظ جان ،

    طریقت همان است،

    طریقت تو هستی ، بر هر چه رهبری ،

    دل بی قرارم را تسکینی ….

    سلام و درود فراوان بر استاد گرامی

    خانم شایسته و تک تک دوستان

    بازم یک فایل ارزشمند و مفید

    حرف های استاد از شنیدن گذشته، باید تزریق کرد به پوست و استخوان…

    استاد من توی روابط همیشه دنبال صلح هستم و دوست دارم بحث بالا نکشه،

    و با صلح و دوستی پایان بدم. و همیشه سعی میکنم به شخص مقابل آرامش بدم و اوضاع رو مدیریت کنم … اون لحظه کسی موفق هستش که مدیریت کنه، خیلی برام پیش اومده برای یه نفر کار کردم دیدم زن و شوهر دعوا کردن و بحث بالا کشیده، و بارها شده که اونا رو مدیریت کردم و دعوت کردم به آرامش و صلح

    و بعد از اینکه آروم شدن کلی تشکر کردن و گفتن اگه شما نبودید بحث بالا میکشید و اتفاقا باهم دوست شدیم.

    و اگر مشکلی پیش بیاد .سر فرصت و جای مناسب ، و با مذاکره و با صلح و دوستی حل بشه،من به شخصه از کسی که تند صحبت کنه ، و صداش رو بلندکنه خوشم نمیاد، و با هاش حرفی ندارم، و بیذارم و سکوت میکنم.

    و اعتقادم بیشتر با سکوت هستش

    و نه با جنگ و دعوا…

    و اگر هم مقصر باشم انتقاد پذیرم و قبول میکنم و اعتقاد دارم … روابط با صلح حتی اگر جدا شدن و طلاق باشه با صلح خیلی نتیجه ی بهتری میگیری …

    و قتی توی آرامشی دوستان دیگه میدونن و لازم به توضیح نداره،

    وقتی در صلح نیستی. خون کمتری به مغز میرسه و نتیجه مطلوب رو نمیگیری،

    ممنونم ازتون استاد گرامی

    بابت آموزش های بی نظیر تون.

    ازتون کمال تشکر رو دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1568 روز

    به نام حدای بخشنده و مهربانم

    سلام به همه عزیزانم

    [واکنش‌های ما به اتفاقات و شرایط باعث میشه اونها بیشتر بشه یا کمتر بشه]

    استاد از اولین فایلی که در مورد این الگوها گذاشتید این جمله تون خیلی برام‌ بلد شد و مهم اومد . من فهمیدم که اتفاقی که برای من میفته اگر من روش فکوس کنم و توجه کنم و اگر نادلخواه بود گریه و زاری راه بندازم و مدام در حال ‌ناراحتی باشم اون اتفاق کشدار میشه و شرایط همشکل بیشتری برای من ایجاد میشه با همون احساس اول نسبت به اتفاق اول وَ

    اگر من زاویه دید خودم رو تغییر بدم و بگم این برای من خوبه و این برای من خیره این تفکر باعث میشه من احساس بهتری داشته باشم و اتفاقات بهتری برای من پیش بیاد و اینجاست که شما میگید [واکنش‌های ما به اتفاقات باعث میشه از اون جنس اتفاقات برای ما بیشتر بشه و یا کمتر ]و به طور خلاصه همون جمله مهم و کلیدی هست که میگید احساس خوب=اتفاقات خوب

    و اما

    نقش من در روابط متفاوته، من در روابط با همسرم متفاوت با نقش من با مادرم و یا فرزندم و دیگران

    در مورد دیگران و افراد غریبه که من کامل بی‌تفاوتم( فقط در مورد خانمهایی که سوار ماشین میبینمشون خیلی خوشحال میشم و تحسینشونشون میکنم و این نهایت برخورد من با افراد غریبه است)

    در مورد فرزندانم به خصوص فرزند کوچیکم خیلی نقش مراقب رو دارم که البته خودم اصلا این رفتار رو دوست ندارم و دارم کم کم خودم رو کنترل میکنم برای اینکه نَکُنهایی رو که به فرزندم میگفتم رو کمتر کنم و گاهی احساس قربانی شدن رو دارم در مورد پرخاشگریها و لجبازیهای کودکانه ای که داره

    اما در مورد مامانم خیلی سعی بر رضایتشان دارم یعنی اگر کاری ازم بخوان سعی میکنم انجام بدم حتی در برخورد با افراد دیگه هم سعی میکنم دل مامانم رو راضی نگه دارم بینهایت عاشق مامانم هستم و دلم میخواد همیشه شاد و خوشحال باشه و راضی

    در مورد همسرم سعی میکنم همون نقش خودم رو داشته باشم و کارهایی که باید در زندگی مشترک انجام داد. و چیز خاصی به ذهنم نمیرسه که من نقش داشته باشم.من بیشتر مادرم نسبت به فرزندانم که شاید زیاد خوب نباشه نمیدونم هر چی فکر میکنم در رابطه با همسرم نقش خاصی یادم نمیاد .اما اون اوایل سعی بر ایجاد آرامش و داشتن صلح دائمی در زندگی مشترکمون داشتم تا جایی که کامل مراقب بودم بحثها رو کش ندم و همیشه یا شاید اکثر مواقع سکوت میکردم تا موضوع زیاد بالا نگیره ولی الان یه مدت هست شاید دو یا سه سالی هست که دیگه این رفتار رو ندارم و سعی میکنم همیشه هر چی هست بگم و خودخوری دیگه در من نیست به لطف خدای مهربونم خدارو شکر

    و چیزی که الان یادم اومد من شاید نقش یک فرد مثبت نگر رو داشته باشم و همیشه سعی بر امید دادن بهش هستم .

    واقعا برام سخته نقشم رو در برابر همسرم پیدا کنم

    اما با خوندن کامنتهای دوستان حتما ذهنم بازتر میشه و بهتر نقش‌هایی رو که در زندگی دارم میفهمم

    خدایا شکرت

    استاد بینهایت سپاسگزارم

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    انرژي مثبت گفته:
    مدت عضویت: 1975 روز

    سلام به استاد ارجمند و بزرگوار و خانم شایسته با ذوق ..

    بدون مقدمه بگم …. دوستان عزیزم من به شخصه در روابطم با دیگران کارو مشکلات اونها را مهمتر از مسایل خودم دونستم … مثلا خودم کاری داشتم

    انجام میدادم که برام مهم بوده اما طرف مقابل کاری براش پیش اومده و نیازمند کمک من بوده .. کارم رو ول کردم رفتم دنبال اون .. !!!

    منجی دیگران .. هرکس هرکاری در هر زمینه ای داشته باشه اصلا لاینحل باشه من میخاستم با تمام وجود کمکش کنم حلش کنم حالا تصور کنید

    چقدر وقت و انرژی آدم رو تحلیل میبره !!!

    تریبون دیگران … اصلا یجورایی یه سری افراد چون منو میشناختن خواسته هاشونو با سیاست میخاستن از طریق من اعلام کنن چراا چون خودمو کرده

    بودم تریبون دیگران … !!!

    مشاور و دلسوز دیگران … کمک و راهنمایی و مشاوره به شکست های روحی افراد یا مشکلات دیگران .. اخه که چی بشه !!!

    مسول خوشحال کردن دیگران … احساس میکردم دیگران شاد نیستن و تو فکرن من باید اونا رو خلاصه با شوخی و خنده و و.. سرگرم و خوشحال کنم .. !!!

    اصلا یه چیز بگم همینجا … چون آدم انرژی مثبتی بودم اصلا یه عده معتاد من شده بودن دنبال این بودن با من ارتباط بگیرن بلکه ازم انرژی بگیرن .. در

    واقع از نظر متافیزیک اونا نقش دزدان انرژی رو ایفا میکردن و تمام نیروهای روحی م رو تحلیل میبردن .. بعد دیگه نایی برام نمیموند که به کارای خودم

    تمرکز کنم ..

    یا اینکه مثلا چیزی میخام پشت میزم بخورم احساس خود ارزشی نمیکردم و بلند میشدم به بقیه هم تعارف میکردم بلکه از گلوی خودم راحت بره پایین !

    اینا همش خلا های شخصیتی بود که آزارم میداد .

    اینا تماما الگوهای تکرار شونده هستن که باهاشون هر روز سروکار دارم …

    حالا خصوصیتا من انسانی بسیار تاثیر گذار سخنور مهربان و با صداقت هستم و در همه اون مراحل بالا اثرات مثبتی گذاشتم اماااا … خب که چی .. !!!

    در گذشته خیلی اون موارد رو انجام میدادم اما رفته رفته با تمرکز بر صحبتهای استاد و تمرین رو خودم اونا رو به حداقل رسوندم طوری که دیگه وارد

    جریانات دلسوزی و تریبون شدن و منجی شدن سنگ صبور شدن نمیشم یه وقتایی تلنگراش به سمتم میاد ولی سریع افسار ذهن رو سعی میکنم بکشم تا

    وارد فرآیند الگو سازی ذهنی نشم …

    استاد و خانم شایسته بزرگوار ممنونم از فایلهایی که تولید میکنید و کمک میکنید ما انسانها به افرادی سالم تر و موفق تر بدل بشیم صادقانه براتون گفتم

    انشالله موثر واقع بشه …

    ممنونم ازتون و دوستان عزیزم دوستتون دارم عاقبت بخیر باشید انشالله ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1619 روز

    سلام استاد جانم وهمه دوستان عزیزم. خیلی خوشحالم در کنار شما دارم این مسیر رو طی میکنم استاد من در زندگی نقش یک ترسو رو بازی می‌کنم واین ترس از من یه فرد ریاکار ساخته بعضی وقتها نقش خجالتی رو دارم میترسم نظرم رو بیان کنم ودیگران خوششون نیاد میترسم چهره اصلیمو نشون بدم ودیگران ازمن خوششون نیاد دیگران در ذهن من خیلی خیلی بزرگ هستن تموم شرایط من با آدمای اطرافم فرق میکنه مثلا من صبح خیلی زود بیدار میشم اونا دوست دارن تاظهر بخوابن من خیلی از رفت وآمد خوشم نمیاد اونا خیلی دوست دارن رفت وآمد کنن باز من دوست دارم ظهر بخوابم اما اونا دوست ندارن تنها چاره ای که برام مونده اینکه من خودمو با اونا وفق بدم میترسم اونا منو دوست نداشته باشن پس خواسته های درونیمو چال میکنم یه مثال دیگه بزنم اینکه امسال من دوست داشتم باپول همسرم ماشینمون عوض کنیم یا پول پیش خونمونو بیشتر کنیم اما انتخاب همسرم سفر بود وعملا درحال حاظر بنده 11روز هست درسفر هستم بسیار خسته شدم ودوست دارم برگردم خونه اما ایشون همچنان دلشون میخواد به سفر ادامه بدن وطبق معمول بنده باید پا روی خواسته هام بزارم یه باور دیگه ای که داریم از قدیم وندیم همیشه بین زن وشوهر یکی باید کوتاه بیاد واون کسی نیست جز من استاد همسرم همیشه میگه تو اینقدر وویسای استاد رو گوش میدی زندگیمون بهتر نشده که هیچ دعواهامون بیشتر شده. ….استاد خوب میدونم یا باید به خریت قبلم ادامه بدم یا با شما آگاهانه مسیر رو پیش برم …..اما استاد نمیدونی وقتی به حرف شوهرم گوش میدم ورو حرفش حرف نمیارم چقدر زندگی بر وفق مراد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    پیداکردن الگوهای تکرارشونده قسمت 6.

    در روابط خود با دیگران چ‌نقشی رو بازی میکنید؟

    البته یه کامنت دیگه در رابطه با روابط عاطفی نوشته بودم دلم خاست یکی دیگه درمورد روابط بادیگران ونقشهایی که با اونا داریم بنویسم.

    استاد احساس میکنم ازطرح این سوال ، باتوجه به پاسخ‌هایی که دوستان میدن ، شمایه هدفی دارید؟

    مطالعه ی کامنتها ونظرات دوستان همه وهمه نشون میده که قضاوت یاتایید دیگران برامون خیلی مهمه که نقش بازی میکنیم.

    همه ی اینها ازعدم اعتماد به نفس وعزت نفس مامیاد.

    یکی تو رابطش دنبال کمال گراییه.

    دیگری نقش فرد مظلوم روبازی می‌کنه.در حالیکه پشت این نقاب به هیچ وجه فرد مظلومی نیس.

    همیشه فکر میکردیم فرد مظلوم کسیه که ازمهربونی زیاد ،با وجود دیدن ظلم ،کوتاه میاد.درحالیکه می‌تونه این باشه که این فرد مظلوم ،به دلیل عدم اعتماد به نفس ،قدرت وشهامت دفاع ازخودشو نداره.وترجیحا سکوت می‌کنه تا مظلوم دیده بشه.

    در صورتی که اگه شهامت حرف زدن داشت ،اگه شهامت دفاع ازخودشو داشت ،سکوت نمی‌کرد.

    خودم یه زمانی البته خیلی سالهای دور ،ب نظر مظلوم بودم.

    اولا ازاینکه اون موقع اگه کسی بهم میگفت مظلوم خیلی خوشم میومد.

    چون فکر میکردم دیگران به افرادی که خوب و مهربونن ،میگن مظلوم.

    در ثانی یادمه خیلی جاها وقتی ازکسی رنجیده خاطر میشدم یاکسی ازم سواستفاده میکرد.

    یاکسی بهم زیاد امرو نهی میکرد،دلم میخاست خفش کنم.

    وچنان کینه ونفرتی ازش تو‌وجودم‌شکل می‌گرفت که تمام ذهنم درگیر انتقام ازش میشد.منتهی دوس داشتم مظلوم نمایی کنم. ینی ظاهراً نشون میدادم که مظلومم ولی جایی که فرصت گیر میووردم ،ازش انتقام می‌گرفتم بدون اینکه طرف متوجه بشه.

    شایدم ظاهراً اطاعت امر میکردم اما نمیزاشتم چیزی تو دلم بمونه ..

    ممکن بود سریع انتقام خودمو بگیرم و ممکن بود مدتها شایدم سالها طول بکشه .اما بالاخره کارخودمو میکردم.

    البته که با حفظ نقش مظلوم بودن ،افکارم متشنج بود .

    خیلی جاها طرف داره توصورتمون نگاه می‌کنه ولی تو دلمون در تمام اون لحظات ،داریم به اون فرد فحش و ناسزا میگیم یانفرینش میکنیم.

    اون موقع ازقانون سر در نمیووردم‌که بخام کنترل ذهن داشته باشم.

    یااینکه تمرکزمو ببرم جای دیگه.

    یا اینکه باکلامم چیزی نگم که بعد خودم خلقش کنم.

    واقعن به چیزی توجه نمی‌کردیم.

    فقط ظاهرن ،به نظر زنده بودیم وزندگی میکردیم.

    نمیخام بگم کسی مقصر بوده همون‌موقشم هر بلایی سرمون میومد ،عاملش خودمون بودیم.

    یه نقش دیگه ای رو خوب بازی میکردم .اینکه همیشه احترام به افراد بزارم.

    نقش آدمهای ترسو وبزدل رو خوب بازی میکردم چون بودم .اینجا هم یه آدم ترسویی بودم که از سر ترس، به دیگران احترام میزاشتم که از عدم اعتماد به نفس وعزت نفسم بود.

    میترسیدم اگه احترام نزارم ،اونا اجازه هر رفتاری به خودشون نسبت به من بدن .پس ازروی ترسم ناچار اگه تمایلی هم نداشتم اگه نیازی هم نبود احترام میزاشتم.

    یه جاهایی میترسیدم کسی کارایی که من میخام انجام نده ،پس از روی ترس باز احترام میکردم.

    یه جاهایی به خاطر رعایت نکردن حریم خصوصی خودم وبازگو کردن هرآنچه دردرونم بود،مجبور میشدم نقش بازی کنم واحترام کنم که مبادا اون طرف ،منو لو نده وعابروی منو نبره.

    که از اعتماد بی موردم نشات می‌گرفت.

    یه وقتایی از بعضی از افراد، بت ساخته بودم .

    انقد اعتماد به نفسم پایین بود که فکر میکردم بقیه خیلی از من بهترن پس باید به همه بدون دلیل احترام بزارم.

    در مورد بزرگتر هامثل پدر ومادر هامونم ب نظرم خودمون زیادی احترام کردیم که سبب تشدید رفتارهای نا مناسب وناجالبشون شدیم.فقط به خاطر این باور که اونا چون پدرومادرم هستن هرچی بگن وهرکاری بکنن شما نباید چیزی بگید که اگه بگید بی احترامی کردید وخداوندحتمن مواخذتون میکنه.

    دیگه بی حرمتی به پدر ومادرو کسی نمیبخشه.

    حالا بی احترامی ما چی بود؟اینکه وقتی میگن فلان کارو بکن بگیم ببخشید نمی‌تونیم.

    میخام بگم می‌دونم تو قرآن نیکی به پدر ومادر اومده ولی گفته نشده که پدر و مادرت هر بلایی که بسرت اووردن تو نباید چیزی بگی چون پدر و مادرن!.

    باور کنید همین یه باور غلطمون به چقدر از پدرومادرها خسارت زده وباعث شده که اونا به همون شکل در عیب ونقص های خودشون غوطه ور باشن.

    حتی بیان احساس رو ازما گرفته بودن که مبادا اونا ازدستمون‌برنجن.

    برای پدر ومادرمون خیلی نقش بازی کردم .خیلی وقتا دلم میخاسته فریاد بزنم ودادبزنم،تمام حال خرابیهامو که به اونا ربط داشته بگم ،اما کی جرات اینکارو‌داره؟!

    برای مامان باباهامونم باید چاپلوسی بکنیم که اونا ازما راضی باشن.

    اینجا باز اونا مهمتر ازما بودن و هستن.

    همیشه نگران این هستیم که مبادا از دست ما ناراحت بشن.!

    پس باید نقش بازی کنیم.

    همیشه نقش فرزندخوب وادای آدم خوبا رو باید دربیاریم که اونا بهمون افتخار کنن.

    یه جاهایی هم ازترسم نقش بازی کردم که کسی تنهام نزاره.

    میدونید در کل هرکسی که نقش بازی کرده حتی نقشهای مثبت ب نظرم شخصیت دورویی داشته .

    کسی که بانقاب با دیگران رفتار کرده حالا به هر علتی.

    علتش مهم نیس وتوجیه وبهانه ی درستی نیست.

    این مهم بوده که ما نقش بازی کردیم وازخود واقعیمون دور بودیم .

    بین درون وبیرون ما فرسنگ‌ها فاصله بود .

    با هر کسی به یه دلیلی به یه نحوی نقش بازی میکردیم.

    این آدما همیشه از خود ما مهمتر بودن .

    مهمتر بودن که نقش بازی میکردیم.

    یه نگاه به اکثر آدمها بکنید می‌بینید که هیچکی خودش نیست.

    جایی باید حرف بزنیم نقش سکوت رو بازی میکنیم.

    جایی که باید سکوت کنیم ادای آدم پر حرفا رو در میاریم.

    جایی که حسادت میکنیم نقش آدم بی تفاوت رو بازی میکنیم.

    جایی که بی تفاوت باید باشیم نقش مداخله گرو بازی میکنیم.

    جایی که باید آروم باشیم ،عصبانی میشیم .

    جایی که بایدخشم خودمونو بروز بدیم ،نقش آدم آروم وموجه رو بازی میکنیم.

    جایی که نباید نقش آدم خود خواه رو بازی میکنیم .

    جایی که باید صبور باشیم نقش آدم عجولو بازی میکنیم.

    جایی که باید رها کنیم وکاری نکنیم ،میاییم نقش آدم ناجی رو در میاریم .

    جایی که باید کاری کنیم وحرکتی بزنیم ،عین خیالمونم نمیشه.

    اینجا هیچ نقشی بازی نمی‌کنیم.

    جایی که باید بپذیریم نقش آدمای قاطی رو بازی میکنیم.

    جایی که باید آرامش داشته باشیم نقش آدمای استرسی روبازی میکنیم .

    جایی که باید راز دار باشیم نقش بازی میکنیم که هستیم در حالی که نیستیم.

    جایی که نباید فرار کنیم ،نقش آدمای فرار رو بازی میکنیم.

    جایی که باید احساس بگیم،نقش آدمایی که انگار هیچشون نیست رو بازی میکنیم .

    در یک کلام ما آدما همش در حال نقش بازی کردن هستیم .

    باخودمون هم ناصداقتی میکنیم.

    هر کدوم علت وتوجیهات و توضیحات خودمونو داریم.

    هرکس یه جور قانعت می‌کنه که کاری که کرده ،رفتاری که داشته درست بوده.

    حالا ما چه جور هستیم ؟!

    مایی که ادعا میکنیم که تو مسیر درست هستیم آیا همه جا وباهمه کس ،خودمون هستیم.

    ینی هیچ جا نقش بازی نمی‌کنیم.

    البته که در تکامل تغییراتمون هستیم.

    وهنوز اونی که باید بشیم نشدیم.

    ولی باتوجه به قوانینی که یاد گرفتیم بخصوص نگه داشتن احساس خوب در خودت .خیلی ازرفتار هاو اعمال ما صادقانه شده .

    قانون طوری مچتو میگیره که تو راه فراری نداری وناگزیری که اطاعت امر کنی واگر نه اونی که آسیب میخوره توهستی.

    چیزی که من دریافت کردم اینه که برای هرکس وهرچی نقش بازی کردیم ،ولی برای قوانین جهان وبرای خدانمیتونیم نقش بازی کنیم.

    باتوجه به هر عملی، عکس العملش رو زود میبینیم.

    پس باقانون ازاین شوخیا نداریم.

    خوب باشی خوبی میبینی .

    بد باشی بدی میبینی.

    بپیچونی ،میپیچونتت.

    خلاصه اینکه باید صادق صادق باشی.

    اینجا دیگه نمی‌تونیم کسیو فریب بدیم یا کسیو تو آب پیاز نگه داریم.

    باید مثل کف دستت صاف ومثل آب زلال زلال باشی.

    جهان مثل آینه باهات برخورد می‌کنه .جهان همونی رو نشونت میده که تو داری میبینی.

    پس جای فراری نیست.

    چاره ای نداری که خوب باشی.

    چاره‌ای نداری که یاد بگیری خوب باشی.

    وازخودت درست مراقبت کنی.

    خودت باشی بدون اینکه به عواقب کار فکر کنی.

    دلیل تراشی ،ممنوع !

    حاشیه تراشی ،ممنوع!

    دوست داری چطور باشی ؟

    دوست داری چکار کنی ؟

    هرچی که دوست داری و هرکاری که باوجودت هماهنگی داره همون کارو انجام بده بدون ترس از قضاوت کسی!

    بدون نقش بازی!

    بدون ترس وواهمه از کسی!

    حالا که امروز به نقش بازی کردنهامون دقت کردیم .بیاییم از همین امروز تصمیم بگیریم که هرجا حس کردیم میخایم وارد نقشی بشیم ،خود داری کنیم.

    بدون اینکه به نتیجش فکر کنیم ،هرآنچه درسته انجام بدیم.

    امیدوارم که بتونیم.

    ب نظرم استاد اکثر جاها خودشه.

    همیشه این حس رو ازش دریافت کردم که خود واقعیشه.

    خودشیرینی بازی وچاپلوسی واین حرفا رو هم جالب ندونید وفکر نکنید اینا نقشهای خوبی هستن.

    اینا هم ازکمبود عزت نفس میاد.

    استاد جونم عاشقتم .

    ممنون که ذهن ما رو انقد خوب باز کردید تا بیشتر به عملکردهامون فکر کنیم.

    این مردم هیچی نیستن .همه ی ما موقتی تو این دنیا هستیم بیایید باخود واقعیمون بودن اززندگی لذت ببریم.

    اگه خوبیم واقعن خوب باشیم.

    نه ما به کسی برتری داریم نه کسی به ما.

    ازچیزی نترسیم.

    خودمون باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1075 روز

    بنام حق

    دوستان عزیزم وقتتون بخیر و شادی

    من در روابط بیشتر دنبال صلح هستم و البته شخصیت ناجی بودت رو هم همیشه دارم ،البته الان این نجات دیگران رو خیلی اصلاح و کم کردم

    مخصوصا در روابط زناشویی، من بیزارم از جدل و ناراحتی، و همیشه سعی میکنم بدون گشتن دنبال مقصر،سریعا مسائل رو حل کنم و به برسیم

    البته خداروشکر من و همسرم آنقدر زیاد عاشق هم هستیم که خیلی خیلی خیلی به ندرت بحثی به وجود میاد،و آنقدر عاشقانه زندگی می‌کنیم که پس از حداقل 11 سال زندگی مشترک،انگار هنوز توی دوران نامزدی هستیم،اینقدر که لذت میبریم از کنار هم بودن

    اما معمولا چون درونم تمایل نداره به دیدن ناراحتی دیگران،همیشه در مواجه با این مسئله، اون شخصیت نجات دهنده ام سریع فعال میشه،

    و این نمونه واکنش بعضی مواقع من رو به دردسر میندازه،چون گاهی هم از وقتم،هم از هزینه هم از لحاظ روحی،هم از چیزای دیگه،هزینه بردار میشه برام

    و الان که فهمیدم مطلقا هر کس در جایگاه درستش قرار داره و هر شخص تمام اتفاقات خوب و یا بدش رو خودش جذب میکنه،دیگه آروم آروم از این شخصیت ناجی بودن فاصله گرفتم

    ولی هنوز صلح جو و آرامش پذیرم

    .عاشقتونم

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مهربانو گفته:
    مدت عضویت: 1395 روز

    سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و خانم شایسته مهربون

    استاد من شب و روز حرف های شما رو گوش میدم و مدام در حال تفییرام عاشقانه دوستتون دارم و همیشه براتون بهترین ها آرزومندم

    ای جانم امروز هم ی سوال دیگه استادعزیزم چقدر در موقعیت های مختلف با آدم های مختلف شخصیت های متفاوتی دارم به عنوان مثال من نسبت به تربیت برادر زاده‌ام که مسول نگه داری ایشون شدم و به علت نداشتن مادر و عدم حضور پدرش من نقش حامی ، نقش مادر حتی بعضی اوقات از یک مادر دلسوزتر و شاید بعضی اوقات سخت گیری تر هستم ،من در درس و مدرسه که میشه به علت عدم مسیولیت پذیری برادر زاده تمام درس نخونده حرص خوردناش میفته گردن من حتی هرساله هم معلم خصوصی به زور و دعوا من دری میخونه همه میگن ولش کن خودش تلاش کن من دوسه بیخیال میشم میبینم افتضاح میشه معلمش میگه عمه آسنا بیشتر باهاش کار کن همه توی ذهنشون میاد اگه مادر داشت حتما و… باز من دوبار شروع میکنم به حرص خوردن و‌پرسش و پاسخ درس تا مدرسه تموم بشه اما در مورد رفتارهاش و ارتباط با دیگران بسیار دختر مودب با ادب با وقار و همه از برخورد تربیتش تعریف میکن ولی در قسمت مدرسه من نقش معلم میشه گفت مادر از جان گذشته رو دارم

    در خصوص خانواده نقش من ،نقش حمایت گر ، حساب دار خانواده ، تنظیم کننده دخل و خرج روحیه دادن به خانواده توی شرایط بد ،مثلا پدرم بیمار بود من مدام به اون روحیه میدادم امید داشتن ،توکل و اعتماد بخدا و قدرتش راهنمایی میکردم کار من خلاصه در دو موضوع امید و حسابدار ویک مثال دیگه این مثل عقاب هواسم هست کسی به خانواده ام بد نگاه نکنه

    در مورد ارتباط با دوست های هم جنسنم

    دختری باوقار مرتب ،با انظباط ، محکم ،قوی هستم

    در محیط کارم

    شخصیت جدی ،پرتلاش ، با دقت ، کاردان ، و اصلا اهل صحبت اضافه با ارباب رجوع نیستم

    متاسفانه اینجا چند نقطه ضعف دارم در برخی از رفتارهای گفتارهای مردم بلافاصله عصبی میشم و عصبی بودنم رو زود نشوم میدم مثلاً دروغ گفتن که ما این گفتیم شما این رو انجام میدید و…. یا کم کاری هم کارانم که من بیشتر از همه کار میکنم و. این جا نقش یک مورچه کارگر رو دارم پر کار کم مزد

    در خصوص ارتباط با غیر همجنس تا قبل از آشنایی با استاد نقش قربانی ، دختر فداکار داشتنم بعد از یک تجربه تلخ و آشنایی با شما تبدیل به یک دختر قوی ، محکم ، مصممم ، بدون هیچ وابستگی دلبستگی به شخصی و به کسی به راحتی ارتباط برقرار میکنم ن از رفتن کسی ناراحتم ن از اومدن کسی خوشحال من این رو از شما یاد گرفتم

    استاد بی نهایت دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: