پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیز و مریم شایسته عزیز
سوال تو روابط با دیگران خصوص روابط عاطفی شما چه نقشی بازی میکنید؟
استاد عزیز قبل این که من تمرکز بزارم کامل بخام فایل های شما روزانه گوش بدم و حتی شده یه نکته کوچیک بگیرم و یه تغییر روی خودم و افکارم بدم من تو شهر غریب با 2 خواهرم همسایه و نزدیک بودم و همسر خودم و خواهرام خیلی رسمی ادای رفت و آمد داشتن هر چند وقت یکبار میرفتن میومدن برای وعده های غذایی یا بیرون رفتن ولی تو اخلاق اینکه بخوان با رفتار هایی مثل دیر کردن حرص دادن قبل مهمونی منت گذاشتن و ..بود و منم با وجود رفت وآمد زیاد با اونا بخاطر رفتار های همسرم و حرفاش تمام سعی میکردم فقط رفت و آمدم کم نشه یا قطع نشه همه حرف ها گوش میکردم منت ها بجون میخریدم تو مهمونیا تمام تلاشمو میکردم مهمونی بخیر بگذره و تموم شه و اصلا بهم خوش نمیگذشت در نهایت یه آدم عصبی و ناراحت بودم و این ماجرا برای خواهرام هم همینطور بود با همه تلاش ها سکوت ها تو خودم ریختنا باز هم دعوا پبش میومد با ز هم قهر پیش اومد و ماجرا های دیگه
تا جایی که اصلا از بودن خواهرام تو شهر غریب خسته شده بودم فایل های شما که گوش دادم یجا گفتین شما تمرکزتان درست کنید آدم هایی که تو مدار شما نیستن جهان خودش اونا رو از شما دور میکنه حالا هر دوتاشون رفتن و من تنهام ولی این تنهایی دوست دارم قبل ترها همسرم خیلی اذیت میکرد ولی حالا جهان این آدم تغییر داده و تمام تلاشش میکنه برای کاری که میخام انجام بدم کمک کنه و مفید باشه دیگه مثل قبل ها من اونو سد کارهام نمیبینم و آرام شده
استاد من اونوقت ها با گریه عزیزم گریه میکردم و با ناراحتیشون ناراحت میشدم میخاستم کاری براشون انجام بدم یا حالشون خوب کنم اما حالا دیگه نه
حالا از گریشون ناراحت میشم یا از ناراحتیشون اما لحظه ای و کوتاه هست و پیگیرشون نیستم
نمیجنگم و تلاش نمیکنم که روابط همسرم با خانوادم خوب بشه فقط از جهان در خواست دادم همسر من رابطه ای دوستانه و با خنده و محبت از ته دل با خانواده ام داشته باشه و بجاش که شد کار مثبت هم براشون انجام بده و خواستمو رها کردم تا جهان خودش این مسئله رو حل کنه من قبل ها وقتی پدر مادرم بحثشون میشد تمام تلاشمو میکردم ارومشون کنم الان فقط نگاشون میکنم تا خودشون تموم کنن یا نهایتش به بهانه ای از اون فضا میرم بیرون قبل تر ها وقتی همکاری بدی میکرد اگر زورم بهش میرسید تهدید میکردم تلافی میکردم بهش اگه زورم نمیرسید سکوت میکردم و از درون عصبی بودم ولی حالا نیگا میکنم و رو هدف تمرکز میکنم و میام سراغ سایت عباسمنش بزارید این ماجرا جدید اتفاق افتاده براتون بگم چند روز پیش یکی از دوستام که قبلا خیلی باهاش رابطه کاری و عاطفی داشتم و حالا خیلی خیلی کمتر شده حرکتی تو محیط کاری زد که بین آدم های دور و برم پچ پچ پشت سرم زیاد شد تنها کاری کردم استاد سکوت کردم و اومدم تو اتاقم گفتم بزار این انگیزه شه یه پله پیشرفت کن فاطمه و هم اونارو شکه کن هم خودت کیفشو ببر تمرکزی افتادم تو سایت شما و ایده دست به عمل شدن برای مربیگری به ذهنم رسید که دیگه وقتشه همزمان فایل های شما شد صدایی که شبو روز تو گوشم و دنبال کردن ایده حالا دیروز شدم یکی از مربی های آموزشگاهی که دو تا مربی داره و همکار
کسایی شدم که دوتاشون استادای من بودن و من الان دارم تمرکزی کار میکنم برای جذب شاگرد های زیاد
امیدوارم خدا در هر لحظه هدایتم کنم و شما رو حمایت بابت این همه تغییر در رفتار من
به نام خالق اراده ها
سلام و عرض ارادت خدمت تمامی دوستان و عزیزان
در روابط خود با دیگران، به ویژه در روابط عاطفی، نقشهای مختلفی میتوانم بازی کنم. این نقشها ممکن است به تعداد افراد و شرایط متفاوت باشد. در زیر چند نقش رایج در روابط عاطفی را بررسی میکنیم:
همسر یا شریک زندگی: در این نقش، مسئولیتهای زندگی مشترک را به اشتراک میگذاریم و با همسر یا شریک زندگی خود روابط خانوادگی، مسئولیتهای مالی، تصمیمگیریهای مشترک و تعاملات روزمره را تجربه میکنیم.
دوست: در نقش دوست، ما با دیگران ارتباطات صمیمانهتری را برقرار میکنیم. ما به عنوان دوستان، احترام، حمایت و کمک به یکدیگر را تجربه میکنیم و در کنار هم در زمانهای خوشحالی و دشواری همدیگر را حمایت میکنیم.
مشاور یا پشتیبان: در برخی روابط، ما به عنوان مشاور یا پشتیبان برای شخص دیگر حضور داریم. در این نقش، افراد به ما مراجعه میکنند تا در مواجهه با مشکلات یا تصمیمهای مهم، نظرات و راهنماییهایمان را بهرهبرداری کنند.
عضو یا همکار تیم: در روابط شغلی یا تیمی، ما به عنوان یک عضو یا همکار تیم، مسئولیتها و وظایف خود را در ارتباط با همکاران و سایر اعضای تیم به عهده میگیریم. ما با همکاران خود در اجرای پروژهها، حل مسائل و تحقق اهداف تیم همکاری میکنیم.
عضو خانواده: در روابط خانوادگی، نقش فرزند، برادر یا خواهر، پدر یا مادر را بازی میکنیم. در این نقش، ما به منظور حفظ و نگهداری از ارتباطات خانوادگی، وفاداری، کمک به یکدیگر و همدلی را تجربه میکنیم.
همه این نقشها به منظور ایجاد روابط سالم و موفق با دیگران بوده و بستگی به نیازها و شرایط مختلف ما دارد. ممکن است در هر رابطهای بیش از یک نقش را بازی کنیم و این نقشها به مرور زمان تغییر کنند.
شاد و پیروز باشید.
سلام استاد
در مورد الگوهای تکرار شونده
و سوال این قسمت نقش
باید بگم که من همیشه دوس دارم نقش رهبر و مدیر رو انتخاب کنم
از بچگی همینطور بودم
تو مدرسه دوست داشتم شاگرد اول باشم تا معلم به همه بگه بعد از کلاس برید پیش صالح اون بهتون بگه چجوری درس هارو بهتر یاد بگیرید
تو فامیل دوست داشتم مدیریت افراد رو به عهده بگیرم و یه آتیشی بسوزونیم و ازین که اخر سر همه تغصیر ها بی افته گردن من هیچ ترسی نداشتم و خوشمم می اومد.
تو محل کار دوس داشتم رهبر اون افراد باشم و خط فکری براشون تعین کنم.
تو خانواده هم همینطور دوس دارم نقش لیدر رو به عهده بگیرم که حتی بزرگتر ها بیان از من سوال بپرسن برای حل مسائل شون
تو ورزش همینطور
و…
و اصلا نمیتونستم بپذیرم یه نفر بالا تر از من باشه و اون دستور بده مناجرا کنم
هرچند سالها اینکار رو کردم
اما به زور
سالها فرمان بردار بودم
چون باور هام تخریب شده بود
و فکر میکردم توانایی رهبریم بدرد نمیخوره
لا اقل تو پول سازی بدرد نمیخوره
از وقتی با شما اشنا شدم و شجاعت در من بیدار شد تصمیم گرفتم ازین خصوصیتم در راه درست استفاده کنم و حس مدیر بودنم رو درست مدیریت کنم
این خصوصیت من شمشیر دولبه هست
البته من دوستش دارم
ولی خب باید مدیریتش کنم دیگه
آسیب هایی که این خصوصیت به من میزنه اینه که”
انتقاد پذیریمو خیلی کم میکنه
کمال گرایی شدید دارم تو این زمینه
و دوست دارم به همه گیر بدم و بگم چیکار کنن چیکار نکن اما کسی به من گیر نده
از همه ایراد میگیرم و میگم اینجوری رفتار میکرد بهتر بود.
و
خوبی هایی که این خصوصیت برام داره اینه که”
وقتی رهبر باشم میتونم ایده های خودمو پیاده کنم
ایده هایی که میدونم از جانب خداوند هست و حتما باعث موفقیت من میشه و باعث گسترش جهان
اما باید رهبر بودن و مدیر بودن رو یاد بگیرم و با دیکتاتور بودن اشتباه نگیرمش
و فکر نکنم همه آدما آدم من هستن
من باید تبدیل به رهبری بشم که افراد خودشون با قلبشون دوست داشته باشن بیان تو تیم من.
احساس میکنم من درون خودم یه هیتلر دارم که باید تبدیلش کنم به ماندلا
یه ترامپ دارم که باید تبدیلش کنم به ایلان ماسک
یه پابلو اسکوبار دارم که باید تبدیلش کنم به جف بزوس
دوس دارم مدیر و رهبر یک کسب کار جهانی باشم
مقتدر اما عادل
هوشمند اما مهربان
انتقاد پذیر اما قاطع در تصمیم گیری
با عزت نفس اما منعطف
نه برای محبوبیت
اتفاقا اصلا دوس ندارم شناخته شده باشم
دوس دارم میلیارد ناشناس باشم
نمیدونم این از درون گراییم هست یا از کمبود عزت نفس
اما دوس دارم تو تمام شهر های جهان کسب کار داشته باشم اما کسی منو نشناسه و راحت واسه خودم کنار خیابون بشینم ساندویچ بخورم
تو پارک تاب سوار شم
لباس های رنگی بپوشم
رو جدول راه برم سوت بزنم
با شورت برم لب ساحل
تو بازار های شلوغ برم
و….
و میدونم خاسته هام محقق میشن
من خیلی پوست کلفتم تا خاسته هامو بدست نیارم ول کن نیستم
و خداوند نسبت به کسانی که رویای خود را دنبال میکنند بخشنده تر و مهربان تر است
استاد ممنونم ازت تا ابد…
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و تمام دوستان عزیزم
این چند فایل که روی سایت قرار گرفت خییلی به من کمک کرد خودم را بهتر بشناسم. خدایا شکرت.
من تا هنوز وارد رابطه عاطفی جدی نشدم اما بعضی الگو های تکراری را در بحث خانواده و دوستانم دارم
1—باور که دارم احساس قربانی شدن
2—- می خواهم زیاد تر در صلح باشیم و اصلا دعوا نکنیم و همیشه از این موارد فراری ام
3—فکر ناجی بودن را میکنم فکر میکنم من باید بقیه را هل بدم من باید کاری کنم آنها انگیزه بیگیرند
یک الگو تکرار که من دارم و مربوط به این فایل هم نمی شود الگو تکراری تغییر نکردن است اصلا حرف از تغییر و مهاجرت این حرف ها می شود من کلا یجورایی راه را گم میکنم و با این و اون مشوره میکنم و اصلا حرف از کار بزرگ بشه من با چند نفر مشوره میکنم و استرس وحشت ناک مرا میگیرد.
و الگو تکراری دیگر این است که هر چند وخت یکبار پدرم تمسخر میکنه و توهین میکند از این حرف ها
و هر چقدر از خودم در باره الگو های تکرار سوال کردم خییلی بهتر درک کردم چرا نتوانستم بهتر نتیجه بیگیرم
حالا بهتر میفهمم چرا از پیش پدرم هر چند وخت یکبار توهین تحقیر میشم بخاطری بی ایمانی که به خداوند دارم بخاطری این که تمام قدرت را دادم به پدرم و این یعنی شرک
و حالا بهتر درک میکنم چرا تغییر نمیکنم چرا ماندم در یک جا و اصلا حرکتی نمیکنم این هم بخاطری عذت نفس است که در دلت ناخواسته ها نمیرم و دوست دارم در نقطه امن خود باشم و همین طور بخاطری باور
های نادرست.
چند وخت می شود من اجناس از ایران به افغانستان آوردم که شلوار ورزشی است و چند مغازه را دیدم و بردم برای فروش بعضی ها نمی خرند و اصلا قیمت های بسیار پایین درخواست میکنن و چند وخت بود درگیر خودم بودم چون جنس های که آوردم واقعا با کیفیته و قیمت هایش هم مناسب گفتم چرا این ها را نمی خرند و یاد حرف عمه ام افتادم که میگفت پدر تو هم از چین جنس آورده بود و اصلا در خانه خراب شد و برای فروش نبرد و این در ذهن من میچرخید و تبدیل شد به یک باور مخرب که تجارت ارثی است حتی بحث این که من 20سالمه و بیشتر موی های سرم رفته یک قسمت اش چون این باور را دارم که ما ارثی همین جوری هستیم موی های پدر من هم همینطور بوده و این شده باور که ژنتیک تاثیر داره
بابا ژنتیک را چه به تجارت ژنتیک را چی به فعالیت فیزیکی و هر چقدر جلوه تر میرم که خودم را بشناسم میبینم چی باور های خنده دار و جالب دارم که باعث شده من نتوانم آن نتیجه که می خواهم را بیگیرم
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت این سایت عالی دوستان عالی خدایا شکرت
هر کجا هستید در پناه تنها فرمانروای جهان هستی شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
پیدا کردن الگو های تکرار شونده قسمت 6: نقش
سوال : معمولا در روابط چه نقشی رو بازی میکنید؟؟؟
پاسخ :
1. حمایت گر :
من به شدتتتتتت تو روابطم حمایت گرم به شدتتت
یعنی انقدر که من این وایب رو میدم همه خیلی زود به من اعتماد میکنن و نقش تکیه گاه رو واسه دیگران بازی میکنم در اصل
2.قربانی :
الان خیلی کمتر شده اما در گذشته بیشتر بود که من تو روابطم بیشتر نقش قربانی رو دارم بازی میکنم و یجورایی قربانی میدونم خودم رو البته بازم میگم خییییییییلی کم شده الان اما هست
3.شوخ طبع :
من تو روابط ام اونیم که خییییلی باعث خنده دیگران میشه و دائم در حال مسخره بازی ام و کلا خب شخصیت جدی ای نداشتم هیچوقت
ولی خیلییی شوخی میکنم البته حواسم خیلی جمع هست که شوخیام به شخص خاصی آسیب نزنه و تلاش ام رو میکنم فضای شادی واسه همه درست کنم
4.انتقادگر و اصلاح گر :
شدیدا میخوام رفتار دیگرانرو اصلاح کنم وخیلی ازشون انتقاد میکنم !!!!
پیدا کردن باور های مخرب :
1. من فکرمیکنم منمسئول زندگی دیگران هستم
2.فکر میکنمکه اگه دیگران این رفتار رو درست انجام ندن به من آسیب میزنه
3.فکرمیکنم میتونم به کسی که خودش حالیش نشده چیزی رو حالی کنم !!!!!!!!
4.فکر میکنممسئول حال خوب و بد دیگران هستم !!!!!!
به نام خدا درود
من بیشتر مواقع نقش کسی رو بازی میکنم که باید به دیگران توجه کنه
باید ادا در بیارم که تو واسم مهمی و دارم به حرفت گوش میدم و راجب تو صحبت میکنم
ددر صورتی که دوست ندارم اینطوری باشه
یه چند وقتیه اصلا مهم نیست طرف داره از چی صحبت میکنه اگر دوست نداشته باشم اصلا گوش نمیدم و حواسم رو پرت میکنم
خداوند منو به مسیر هایی هدایت میکنه که ادم هایی توی اون مدار هستند که نیاز به این ندارن که کسی بهشون توجه کنه و یا تاییدشون کنه در مرحله اول خودم باید به این مرحله برسم
خودم باید خودم رو تایید کنم
خودم باید خودم رو تحسین کنم
قائم به ذات باشم نه قائم به غیر
سلام به استاد ودوستان عزیزم
این فایل وفایل های قبلش
باعث شد به بررسی بیشتر رفتارهام در شرایط مختلف بپردازم وببینم چرا باوجود تلاش فراوان هنوز به خواسته هام نرسیدم
وبه لطف الهی و استاد عزیزم ،درونم انقلاب وجهادی اکبر بپا کردم ،برای تغییر باورهای محدود کننده ای ،که سالها ،منو زنجیر کردند و باعث شدند تو استرس و افسردگی زندگی کنم
تا قبل از آشنای با استاد ،خودمو رو قربانی شرایط میدونستم و فکر می کردم این دیگرانن که زندگی رو برام سخت کردند و نمیزارن من ثروتمند وسعادتمند زندگی کنم و مدام توی ذهنم باهاشون جنگ ودعوا داشتم .
توی شرایط مختلف من معمولا احساس قربانی شدند داشتم و غمگین میشدم که دیگران منو دوست ندارند ومیخوان اذیتم کنند ،در حالیکه همین باور بود که باعث میشد ادمایی دور ورم باشند که واقعا منو اذیت می کردند
و الان دارم رو خودم کار میکنم که تمام شرایط واتفاقات زندگی رو بدون استثنا خودم با باورها وکانون توجه م به وجود اوردم و اگاهانه روی تغییر شون کار می کنم
در اکثر شرایط وروابطم با خانواده م ،من نقش حامی رو دارم ،مثلا خواهرام مریض میشند ،من احساس می کنم وظیفه ی منه مواظبشون باشم ،براشون غذا درست کنم ،نزارم اذیت بشن و لی خودم اشکال نداره اذیت بشم ،انگار که من مسئول به وجود اومدن اون شرایط بد ،براشون هستم ومدام خودمو سرزنش می کنم که چرا مثلا امروز براشون غذا درست نکردمو یا چرا نرفتم خونه شونو مرتب کنم و جالب اینه که وقتی میرم ،حتی برای کمک بهشون ،بهم تو هین وبی احترامی هم می کنند
دلیل این رفتارم که منو موظف میکنه ،خودم رو تو منگه قرار بدم ،تا اونا راحت باشند ،اینه که باور دارم مشکلات اونا تقصیر منه ،من باید این شرایط نامساعد و زندگی اونارو درست کنم
دلیلش هم بر میگرده به کودکیم،چون از بچگی تاحالا مادرم ،که شرک های زیادی داره ،مدام من وشوهرم رو مسئول تمام اتفاقات زندگیش ،می دونست ومنم باور م شده که هر اتفاقی میفته ،تقصیر منه
زمانی که یه بحث وگفتگویی میشه ،که معمولا توی اطرافیان من خیلی هم زیاده ،من همیشه می خوام صلح برقرار بشه و وقتی احساس می کنم ،توی این بحث داره به کسی ظلم میشه ،طرف اون شخص رومی گیرم
مثلا بین مامان وبابام همیشه بحث و جنگ هست ،مامانم هر کار اشتباهی رو که فکرشو بکنین ،انجام میده ونتیجه هم قطعا اشتباهه و اخر سر ،تقصیرا روگردن بابام میندازه و من هم که نقش رابین هود و بت من و سایر شخصیت هایی که توی فیلم ها دیدیم ،دارم و میام طرف بابامو می گیرم ،که نه تو رفتارت اشتباهه و خودت باعث این مشکل هستی و چون مادرم ادمی فوق العاده ،خرافاتی و ضعیف هست ،که نمی تونه مسئولیت ،زندگی و رفتاراش رو بع عهده بگیره ،به من توهین می کنه و پدرم هم رفتاراش رو اصلاح نمی کنه ومدام اجازه میده که تحقیر بشه ،این وسط من ضربه می بینم
دلیلش اینه ،من خیلی خانواده مو دوست دارم ومیخوام تغییرشون بدم وصلح برقرار بشه ،اما مگه میشه یه ادم مشرک رو ،تغییر داد
خداوند بارها توی قران به پیامبر گفته ،از مشرکین روی بگردان و تو اگه نردبانی بگذاری که اسمان را بشکافی و زمین رو سوراخ کنی بازم ایمان میاورند
ومن تا الان نمیدونستم که این رفتارم توحیدی نیست و مادرم خودش اگه بخواد خدا هدایتش میکنه و من نمی تونم بین دو ادم که با خودشون ،تو صلح نیستند ،صلح برقرار کنم
من احساسم اینه که باید ناجی دیگران باشم
مثال میزنم
خواهرم سرطان داشت و من خیلی اصرار کردم که بیا قانون سلامتی رو رعایت کن
خلاصه از من اصرار واز اون انکار و حرفای بد به من میزد
ومن چقدر حرص می خوردم که چرا این ادم رعایت نمیکنه ،حتی باوجود اینکه میدونستم نباید از قانون باکسایی که تواین مدار نیستند ،حرف بزنم ،به دلیل دلسوزیم ،هرچقد که فکرشو بکنین تحقیر وتوهین شنیدم
تاینکه فهمیدم کسی که با باورها و افکار منفیش شرایط الانشو به وجود اورده ،نمی تونه یه روزه تغییر کنه وباید خودش بخواهد که خودش مسئول بیماریشه ،چون خواهرم معتقده از چشم زخم و دعا و جادو جمبل مریض شده و با فامیل ها کلا قطع ارتباط کرده
بعد من میخواستم این ادم ،بپذیره که تغذیه ش باعث بیماریشه
هدایت کار خداست نه من ودارم رو خودمبشدت کار می کنم
مورد بعدی اینه که من میخوام دیگرانو خوشحال کنم وکاری کنم حالشون خوب بشه
با انجام دادن کارهاشون
با باج دادن بهشون
مثلا میرم خونه ی مادرم ،می بینم یه سره داره غرمیزنه که خسته م ،پول ندارم ،بدنم درد میکنه ،
وچون تمام روز وعمرشو مشغول حمالی برای بقیه ی خانواده مه و از همه مهم تر ،اونقد افکار منفی داره ،که اصلا ارامش نداره و نمی تونه بشینه استراحت کنه
منم میرم سریع براش کارارو انجام میدم که مثلا حالش خوب بشه ،وهیچوقت حالش خوب نمیشه
مدام در حال بدگویی اززمین و زمانه و افکار شرک الودش ،اجازه نمیده ارامش داشته باشه
وضرر این رفتارم ،به خودم میرسه وحسم بد میشه
من مدام خواهرام و پدرومادرم انتقاد می کنم که رفتار های اشتباهشون ترک کنندو خوشحال و خوشبخت بشن
خودمو خیلی حرص میدم که چرا خانواده م مرتب یه رفتار تکراری و غلط رو انجام میدند و حسم خیلی بد میشه
وتنها کسی که این وسط ضربه میخوره خودم هستم وحسم خیلی بدمیشه
وباور غلط دیگه م که واقعا ازش ضربه خوردم کمالگرایی
من فوق العاده کمالگرام
توی این جهانی که هیچچیز وهیچکس کامل نیست ،من انتظار دارم همه ی اطرافیان و تمام شرایط زندگیم عالی باشه
بااینکه توی مثلا یادگیری ،خیلی عالی هستم ،اگه کوچکترین اشتباهی بکنم ،بشدت خودمو سرزنش می کنم که چرا اینکارو انجام دادی
بااینکه من خیلی زیبا بودم اما یه ایراد تو خودم پیدا می کردم واینقدر خودمو بخاطرش تخریب میکردم که اعتماد بنفسمو از دست می دادم
وبه لطف الهی وفایل های عالی که استاد ،اخیرا قرار دادند ،درحال اصلاح این رفتارهام هستم
چون ریشه ی تمام این رفتارهام شرکه و من نمی توانم دیگرانو تغییر بدم
واگه دارم افراد مشرک جذب می کنم ،بخاطر اینه خودم هم الوده به شرکم
خدارو شکر بابت دریافت این اگاهی ها
خواهر ها ممع
سلام استادعزیز و خانوم شایسته عزیز و دوستان گلم
من الگو خودم در روابط این الگو رو دیدم که خیلی توی روابط دنبال صلح هستم و یه بالا پایینی ام پیش بیاد اصلا این شخصیت رو ندارم که به دل بگیرم و حالا بخوام توی آینده به فکر جبران باشم و در گل نگاه زودگذر دارم و هنوز یاد ندارم که خیلی تقلا کرده باشم و نقش بازی کنم برای نگه داشتن طرف مقابل ولی توی رابطه با جنس مخالف کاملا ورق برای من بر میگرده و من میرم دنبال نقش بازی کردن یه کارهایی بکنم که طرف مقابل خوشش بیاد و هزاران ترفند دیگه و این هم از عدم شناختم از جنس مخالف میاد. که اصلا نمیتونم دارم با می صحبت میکنم و چطور خودم رو ارائه بدم ولی توی این چند وقت که روی خودم کار کردم فهمیدم که باید من این اعتماد به نفس رو داشته باشم که بگم آقا من یه همچین آدمی هستم با این گذشته با این خصوصیات و هر نتیجه ای ام حاصل بشه من از خودم ناراحت نمیشم چون اون چیزی رو که بودم آوردم و گذاشتم جلو و ماسک نزدم و این خیلی خیلی شهامت میاد که دارم روش کار میکنم.
سلام دوستان
والا نقش من مخصوصا تو خانواده نقش اچار فرانسه است هرکی هر جایی گیر میکنه رومن حساب میکنه بچه این داداشم میخاد بره کلاس فلان رومن حساب میکنه هرکی هر برنامه ای میخاد برا زندگیش بچینه من توش هستم زنداداشم میخاد بره خرید با مصی میرم بچه های داداشم میرن باشگاه کی میبرتشون مصی .هرکی میخاد بره دکتر بستری شه من همراه بیماره خلاصه ک من هروقت بیکار باشم از بیکاریم ب نحو احسنت استفاده میشه.البته الان یکی درمیون دارم رد میکنم و میپیچونم.ولی ی چی ک خیلی تقریبا تو همه موارد میبینم اینکه توقعاتشون تموم نمیشم اخرشم کارام دیده نمیشه.
سلام دوست عزیز همفرکانسی
کامنتتون چقدر جالب و خوب بود.
و یه زنگی رو برام به صدا درآورد.
و این صحبتی رو که کردی قشنگ فهمیدیم موضوع شما چیه و خودم کاملآ توی این شرایط بودم.
و الآن بسیار بسیار برام عالی شده و گذشتم از اون شرایط و شاید هنوزم از اون موارد بازم داشته باشم ولی اینقدر کم شده که اصلا یادم نمیاد .
و یک نکته بسیار بسیار مهمی که الآن به ذهنم رسید اینکه اگر همه آشنایان و اطرافیان من هر وقت کمک نیاز داشته باشند یاد من می افتند
و از آنجایی که قانون اینه که همه اتفاقات زندگی من بلااستثنا حاصل باور و افکار منه همیشه اون اطرافیان من کارهایی براشون پیش میاد که سریع رجوع کنند به من به خاطر اینکه من این باور رو دارم که باید کمک به دیگران کنم.
و حتی اگر خیلی از آدم های دیگه برای انجام اون کار، ایجاد شده باشند
جهان من رو توی ذهن اون ها بلد میکنه و سریع زنگ میزنند به من
چون من به جهان گفتم که اگه کسی کار داشت به من زنگ بزنه و حتی اگه کار هم نداشت براشون یه کاری پیش بیار که به من زنگ بزنه.
ممنونم از کامنتتون موفق باشی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی ام.
یه خداقوت به استاد عزیز برای ضبط فایلها که سرشار از آگاهی هستند برای رشد وپیشرفت ما….
سوال؛
توی ارتباطات چه نقشی را داریم بازی میکنیم؟
اگه بخام واقعیت رو بگم در مورد من ،من همیشه نقش مراقب رو دارم…اینکه همسرم ناراحت نشه،یه وقت کسی حرفی نزنه که اون برنجه….همه چیز اون جوری بشه که باعث رضایت اون باشه …این رو واقعا من خیلی دارم…
در مورد خانواده ام هم همینطور هستم.
احساس قربانی بودن رو که خیلی دارم،همیشه حس قربانی بودن رو مخصوصا در ارتباط با خانواده همسرم بسیار دارم ….
در مورد کندن از خود …خیلی وقتها دارم مخصوصا در ارتباط با همسرم و خانواده ام…
اینکه ما بفهمیم که واقعا در زندگی چه نقشی رو بازی میکنیم خیلی به ما کمک میکنه که پاشنه هامون رو پیدا کنیم و بتونیم مسائلمون رو حل کنیم.
ممنون استاد عزیزم برای تهیه این فایلها.
سپاسگزارم از خداوند مهربانم که منو هدایت کرد به این مسیر سراسر زیبایی و آگاهی.