پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
من هواره در روابطم با هر کسی که میخواهد باشد هر چه نزدیک تر این مورد شدید تر هست
همواره نگران هستم این فرد از بودن با من از حرفهای من احساس بدی پیدامیکند از پیشنهادات یا خواسته های من از کارهای من حتی اگر صحیح باشد یا حتی اگر من کار نادرستی انجام دهم و کسی ناراحت شود من بسیار خودم را سرزنش میکنم
مهم شمردن دیگران از خودم
از نداشتن احساس ارزشمندی
هر چیزی که در این دنیا هست مهم تر از منه
منکه میتونم خودم حال خودمو خوب کنم ولی اونا نمیتونن
اخه از کجا؟
شرمندم معذرت میخوام از شما که من اینجوریم یوخت ناراحت نشیااا
غصه نخور اخه تو غصه بخوری منم غصه تورو ببینم ناراحت میشم
من میخوام اطرافم پر باشه از آدمهای خوشحال من نمیخوام پارتی بریکر باشم
آدم وقتی توانایی کنترل ذهن نداره و نمیتونه امکانات کنونی رو ببینه نمیتونه زیبایی های الان رو ببینه اینطور برخورد میکنه و نمیتونه از یکسری چیزها بگذره و دوست داره خودش جهان رو مدیریت کنه برای همین وقتی که دیگران به خاطر باورهاشون از تو ناراحت میشن دوس داره همش توضیح بده با اصلا خودشو کوچیک کنه تا به زور اوضاع رو تغییر بده
این باور ها در من به خاطر این شکل از تفکر به وجود اومده که من مسئول دیگران هستم و اگر من کاری ناراحت کننده انجام دهم آنها طبیعتا باید ناراحت شوند کاری خلاف این امکان ندارد از کجا میخواهند شادی بدست بیاورند
باور به کمبود
وابستگی
شرک ینی اصل شمرن عوامل بیرونی
این باورها همش از این نوع باور هست که خدایی وجود نداره اصلا
ینی قدرت اون نفس و چسبندگی رو قدرت اون وابستگی رو خیلی خیلی خییییلی بزرگ تر از خدا میبینیم اینجاست که خدا میگه شرک و پرستش خدایان دیگه چیزیه که من نمیگذرم ازش
وگرنه اگه خدایی خییییلی بزرگی وجود داشت میتونست از یه چیز دیگه شمارو خوشحال کنه
بعضی وقتا ما باور داریم که چیز های خیلی زیاده دیگه ای هستن اما باور نداریم که میتونیم از این وابستگی ها و چسبندگی ها رها بشیم
ولی خب خدا خیلی بزرگ تر از هررررچیزی توی این دنیاست فقط کافیه تا ما باورش کنیم
کافیه تا به غیب ایمان بیاریم کافیه تا علاوه بر اینکه باور داریم همهههه چیز مخلوق خداست باور داشته باشیم خداست که هممممممممه چیز رو میگردونه و به اسباب و علل نیاز نداره کار خدا کن فیکونه
علاوه بر اینکه ما باید این چیز ها بفهمیم
اصل دومی وجود داره واونم تکرار قرآن و اموزه ها و بودن با انسان های پاک و عمل کردن هست
باید ادامه بدیم در اوووووج نجواهای ذهنی باید بفهمیم این نجواست و ادامه بدیم
بعد مدت ها میشه بگی فهمیدی……
دوستان عزیزم من هروز و هروز از صبح تا شب توی تنهاییم دارم روی آموزه ها کار میکنم
وکارای شخصی خودمو انجام میدم
کارمم به خاطر باورهایی که ساختم از خونس
خیلی راحت و واقعا علاقع دارم بهش
خلاصه اینو فهمیدم که بزرگ ترین تفریح بزرگترین کار این هست که روی خودت کار کنی اونوخ میتونی به دیگران خیر برسونی
به نام پروردگاری که برای بنده هاش همه چیزهای خوب را میخواهد
رد پای 27
سلام به استاد عزیز و مریم دوست داشتنی سلام به دوستان خوبم
استاد چقدر خوشحال شدم طبق همیشه با دیدن شما و مریم عزیز که روز به روز جوان تر میشین خدا رو صد هزار مرتبه شکر
خب سوال امروز در روابط خودت با دیگران خصوصا روابط عاطفی شما چه نقشی بازی میکنین ؟
من قبلا زمانی که آگاهی این قوانین رو نداشتم هر جا بین اقوام یا دوستان یا همسایه ها اگه بحثی یا اتفاقی میافتاد چه از من بخواهن یا نه من میرفتم پادر میونی میکردم اگه بین اقوام بود مثلا زن و شوهری یکم باهم دعوا میکردن من و همسرم میرفتیم خونشون و با صحبت کردن ساعتها نشستن کنارشون بلاخره باهم آشتی میکردن و اما ما بر میگشتیم خونه
بعد از یکی دو روز ما باهم مشاجره میکردیم و نمیفهمیدیم از کجا داریم پس گردنی میخوریم که اینهاهمه کارما دارن
تو بحث ها همیشه سعی میکنم ساکت باشم که سریع همه چیز به آرامش برگرده
اما خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکنم که از زمانی با این قوانین و با شما استاد عزیز آشنا شدم زندگیم زیر و رو شده کار به هیچ کسی ندارم چه دعوا بکنن یا بحثی بشه اصلا این طور افراد رو نمیبینم چون با من هم فرکانس نیستن و مدار من بالا رفته چون من شاگرد استا عباس منش هستم خدا رو هزار مرتبه شکر
الان هم که دارم دوازده قدم رو کار میکنیم ورد زبان و تو ذهنم جملات تاکیدی هست و مدام روی خودم کار میکنم و افراد از ذهنم رفتن و خیلی خوشحالم که این حس و حاله خوب رو دارم و هر روز زندگیم رو به بهبوده از همه نظر و خدا رو دارم بهتر و بهتر میشناسم قدرتشو دارم تو زندگیم هر روز می بینمش که وقتی با ایمان صدا بزنی جوابتو میده خیلی قشنگ که از شوق اشک میریزی و سجده میکنی که خدایا چقدر تو خوبی تا یکم روی خودم کار میکنم سریع به من جایزه میدی جایزه کار خوبمو میدی
خدایا شکرت سپاسگزار شما استاد عزیز هستم هر جا هستین شاد و سلامت باشین
سلام استاد گلم وخانم شایسته ی عزیز وهمفرکانسیهای نازنینم
استاد در مورد نقش من در زندگی من میتونم بگم زندگی من به دوبخش تقسیم میشه بخش اول زمان قبل از آشنایی من کلا با این مسیری که در اون قرار دارم ودوم بعد از آشنایی با این مسیر
قبلش نقش من به عنوان یک قربانی به تمام معنا وانسانی که سنگ صبور دیگران بودن واز درودیوار خراب شدن یه مشت آدمهای داغون شکست خورده وپر از درد وغصه
یک انسانی که همیشه در برابر ظلم دیگران کوتاه اومده وبرای راضی نگه داشتن پدر ومادر ودوستان وبعداز ازدواج راضی نگه داشتن همسر وتک تک افراد خانواده ی همسر وبه جان خریدن هر حرفی ورفتاری وخلاصه چی بگم ……
واما بعد از آشنایی وبهتر بگویم بعد از شناخت خودم که چه گوهر وجواهری که خداوند مهربانم آن را خلق نمود استاد خودم راشناختم آن هم به کمک دستان نازنین خدای خودم خیلی تغییر کردم خیلی خیلی خدای من خیلی
من عاشق خودم شدم یک دختر مهربان پاک وبی آلایش که عاشق صلح وآرامشه عاشق خودش واحترام به خود ودیگرانه استاد من اول خودم را در الویت قرار دادم وبعد دیگران را هرگز نمیتونم پا روی دیگران بگذارم وهمه برام محترمند اما به گفته ی شما استاد عزیزم اونهایی که با من هم فرکانس وهم مدار نبودن به طرز زیبایی کنار رفتن ومن عالی دارم به زندگی قشنگم ادامه میدم ومیدونم به لطف خدا هرگز نمیتونم از این مسیر خارج شوم چون بهشت را دارم تجربه میکنم
اما استاد هنوز یک مسئله وجود داره اون هم اینکه بعضی اوقات احساس قربانی بودن را دارم خصوصا وقتی بین من وهمسرم یا خانوادش وقتی ناراحتی پیش میاد با اینکه هرگز با اونها در نمیوفتم وبا اینکه در کنار مادر شوهر زندگی میکنم وهمیشه بینمون صلحه اما گاهی حرفهاشون به شدت ناراحتم میکنه ووقتی میبینم خوب بودنم انگار براشون یک وظیفه شده به شدت احساس قربانی بودن بهم دست میده وبعضی از رفتارهای گذشتشون یادم میاد وبهم میریزم ولی سعی میکنم افکارم را سروسامان داده ود این حال بد نمونم واینکه باز هم در مسائل خانه اینکه بیشتر اوقات خانه همانند یک آسایشگاه پر از آرامش برای همسر وبچه ها شده واین که کسی هست که صددر صد ساپورتشون کرده وبه اونها سرویس رسانی کنه وهمه در استراحت کامل ولی من همش در حال کاروپخت وپز ورسیدگی به کارهای خانه ونباید خسته وگله کردن وهر بار که تقاضای کمک باجواب منفی از سمت اونها ودوباره احساس قربانی داشتن استاد از قبل خیلی خیلی بهتر شدم ولی هنوز هم این ماجراها هست
تمام اتفاقات زندگیمون رو، با افکار و باورها و کانون توجه مون به وجود میاریم.یعنی هر آنچه که در زندگی ما اتفاق می افته.چه خوب، چه بد.
چه خواسته، چه ناخواسته داره توسط خودِ ما به وجود میاد، نه هیچ عامل بیرونی دیگه ایی.
یعنی هیچ عامل ببرونی نیست که زندگی شما رو تحت تاثیر قرار بده.
هر اتفاقی که می افته، هر شرایطی که پیش میاد خودمون داریم خلق میکنیم.
واکنش های ما به اتفاقات و شرایط هم، باعث میشه که اون جنس اتفاقات بیشتر بشه یا کمتر بشه. فارغ از اینکه اون اتفاقاتی که داریم در موردش صحبت میکنیم اتفاقات جالب و دوست داشتنی و دلخواهِ یا ناجالب و رنج آور.
حالا که داستان اینه( همتون هم تجربه کردین) به هر آنچه که توجه میکنیم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگی مون میشه. یعنی شما گافیه به یک موضوع خاصی توجه کنید. به یک ماشین خاصی توجه کنید، به یک فرد خاصی توجه کنید بیشتر و بیشتر نشونه هاشو توی زندگیتون میبینید. دیگه این چیزی نیست که بخواد برای شما ثابت بشه. شما هر روز دارید زندگی میکنید. وقتی که یک روز از خواب بلند میشید و احساس بدی دارید و شروع میکنید به غر زدن و بحث کردن،اون روز تا شب اتفاقات و بحث های بیشتر و نارضایتی بیشتر براتون به وجود میاد، برعکسش هم هست. وقتی صبح ذهن تون رو کنترل میکنید، توجه میکنید به زیبایی ها و سپاسگزاری میکنید بــــعــد میبینید که اون کانون توجه شما یک سری اتفاقات رو رقم میزنه که خیلی مثبت تر و خیلی شادتره.
توی بحث پترن ها من خیلی خیلی بیشتر دوست دارم بهش فکر کنید. کــه نشان میده که یک اتفاق یا یک الگوی تکرار شونده توی زندگی شما هست نشان میده که اون افکار و اون فرکانس رو دارید ارسال میکنید که داره اون اتفاق به وجود میاد.بـــاورهای بــــــنیادین شما. یکسری باورها در ذهن شما در مورد یکسری مسائل هست که اینقدر قویه هربار داره این فرکانس ها رو ارسال میکنه که یکسری الگوهای تکرار شونده به وجود میاد.
الگوهای تکرار شونده میتونه از همه چی باشه.
میتونه مثلا هر چند وقت یکبار یک چیزی رو گم میکنید و…..
اینجور موقع هاست که باید بگیم چه فکری، چه باور داره توی ذهن من کار میکنه….
…………………………………………………………………………………
ســوال: در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
من اغلب فکر می کنم نقش ناجی و کمک کننده در مسائل رو در روابطم دارم.
و جدیدا هم در روابطم نقش یاد دهنده و راهنما رو فکر کنم ایفا میکنم.
یا میتونم در روابط قبلی ام نقش سنگ صبوربودن برای دوستانم ایفا میکردم اکثرا شنونده حرف ها و درد و دل ها بودم.اما الان شاید این تبدیل شده به راهنما شدن. البته ترمز خودمو کشیدم تا برای هرکسی وقت نذارم تا بهش کمک کنم. کسی که دستش رو دراز کرد بلندش کنم.کسی که قدر ابن کمک و همراهی و وقت گذاشتن رو میدونه…
سلام به همه دوستان عزیزم
همین الان تو راه برگشت از محل کار تو ماشین این فایل و گوش دادم مثل همیشه مثل همه ی فایل ها پر از آگاهی و انگیزه بود برام استاد عزیزم
اولش هر چی فکر کردم درمورد الگوهای تکرار شونده روابطم چیز خاصی بنظرم نمیرسید تا خونه پشت فرمون فقط ذهنم درگیر این مسأله بود که پیدا کنم الگوهارو
هر چی فکر کردم چیز خاصی نظرمو جلب نکرد، غیرممکن بود که نداشته باشم
مگه میشه؟؟؟؟اگه نیس پس چرا همش تو روابطم مشکل دارم؟؟؟؟؟؟
بعد کلی فکر کردن یه چیزایی دستگیرم شد
سریع اومدم تا یادم نرفته یادداشت کنم
مثل کسی که چیز خیلی باارزشی و کشف کرده باشه کلی ذوق دارم برای ثبتش
مینویسم که همه تلاشمو بکنم برای رفع کردنشون
شاید اینا همه اون چیزی نباشه ک وجود داره
ولی در همین حد هم برام خیلی ارزشمنده.
1.من همیشه دلم یه رابطه ی خوب و عالی و عاشقانه میخواست، همیشه خدا یه گوشه ذهنم این خواسته بوده و هست.هر جا که از این روابط خوب میدیدم تو دلم حسرت نداشتن این رابطه برای خودم زنده میشد.الان که تو سایتمو داره آگاهی هام روز به روز بیشتر میشه تازه میفهمم که بجای حسرت و آه کشیدن باید از ته دل تحسینشون میکردم، من با این حس منفی ام این خواسته رو بیشتر از خودم دورش کردم.
2.موضوع بعدی که به ذهنم رسید این بود که من همیشه دوست داشتم با افرادی وارد رابطه بشم که از خودم خیلی بالاترن.دوست داشتم افرادی باشن که به اون چیزایی که من دوست داشتم همیشه داشته باشمو ندارم و داشته باشن،به اون هدف هایی که من نتونستم برسم و اونا رسیده باشن.همه حسرت ها و کمبود هامو تو اونا جست و جو میکردم که اگه این معیارها و داشته باشن میتونم باهاش وارد رابطه بشم.که الان که دارم فکر میکنم میبینم تو تمام رابطه هام این الگو بوده و اکثریت این ویژگی ها و داشتن
حالا مشکل از اینجا شروع میشه که چون اونا و بالاتر از خودم میدونستم احساس بی لیاقتی به خودم میدادم.اینارو نمیدونستم هاااااااا
الان که فکر کردم و به مغزم فشار آوردم تازه کشفش کردم.
خب طبیعی بوده که عزت نفسم درمقابلشون پایین باشه،حس ارزشمندی نداشته باشم.چون خودم انتخاب کرده بودم که ازم سرتر باشن تو هر زمینه ای.
اخ آخ چه چیزی کشف کردم
بجای اینکه بیام به خودم حس ارزشمندی بدم، بگم من لیاقت بهترین هارو دارم، حالا چون به این هدف نرسیدم که دلیل نمیشه من بی ارزش باشم به جاش کلی ویژگی های خوب دارم.
اینارو الان میگماااااا. اون موقع بهش توجه نمیکردم
همین حس خود کم بینی کار خودشو میکرد و به کائنات اعلام میکردم که من لایق این آدم و این رابطه خوب نیستم.یالا خرابش کن………..
3.یه چیز دیگه ای هم کشف کردم این بود که من تو روابط وقتی یه ویژگی منفی پیدا میکردم تو طرف مقابل، مدام درموردش حرف میزدم و توجه میکردم و غررررررر میزدم.حالا چ تو خلوت خودم چه رو در رو
آنقدر به این ویژگی منفی توجه میکردم که اصلا به نکات مثبتش اهمیت نمیدادم.صد تا ویژگی خوب و فدای یه بده میکردم.حالا شاید هم یه موضوع خیلی ساده و غیرمهم بوداااااا
ولی آنقدر گنده ش میکردم که نگووووووووو
که تهش میرسید به بحث های بزرگ و قهرو جدایی.تو همه روابط من به غرغرو بودن معروف بودم
اخ آخ همینجور داره یادم میاد
4.یه موضوع دیگه اینکه من همیشه دوست داشتم تو روابط ازم حمایت بشه.با اینکه دختر زرنگی ام هاااا و خیلی جاها به خودم ثابت شده چقدر قوی ام.ولی نمیدونم این چ حسی بود که همیشه داشتم و دارم
شاید چون خودم بچه ارشد بودم همش حمایت کردم از خانواده، این نیاز در من ایجاد شده بوده که دوست دارم کسی باشه کنارم که همه جوره حامیم باشه.این حس و واقعا دوست داشتم.مثلا کسی باشه که بتونم تو تصمیم گیری هام روش حساب کنم و راهنماییم کنه.یا مثلا چیزی بخرم بهم بگه چی خوبه چی بد، و از این جور مسائل
هر جا هم ک احساس میکردم این ویژگی حامی بودن و نداره احساسه منفی میشد و اوضاع خراب.
همه اینایی که نوشتم باور کنید که هیچ وقت بهشون توجه نکرده بودم و فکر نمیکردم همچین الگوهایی دارم بااینکه همیشه دنبال پیدا کردن راه حل مشکلات روابطم بودم.
ممنون استاد که انگیزه دادی فکر کنم، به مغزم فشار بیارم و کشفشون کنممممممممممم
آخه مگه میشه عاشق همچین استادی نشدددددددددد
استاد دارم ماهیگیری یاد میگیرم آخ که چه کیفی داره……
سلام به یگانه خانم عزیز
چقدر باخوندن کامنتتون لذت بردم که اینجوری داشتید خودتونو کندو کاو میکردین وباورهاتونو بیرون میکشیدید
از خداوند استمرار دراین مسیرو میخوام براتون
وهمینجور ادامه بده خانم ماهی گیر
هر سری یه غلاب بنداز باوراتو بیرون بکش
موفق باشی
یگانه جان عزیز
ممنون از نکاتی که گفتی. اون نکاتی که در مورد حامی بودن نوشتی دقیقا باور خیلی خیلی مخفی منه که با خوندن نوشته ت تازه متوجهش شدم و نمیدوتی که چه کمک بزرگی بهم کردی. واقعااااااا یک دنیا سپاس از خداوند بزرگ و استاد جانم و شما عزیز هم فرکانسی.
سلام به یگانه بانوی زیبا و خوش چهره
چهره خیلی زیبایی دارید فتبارک الله احسن الخالقین
امیدوارم همیشه در این راه الهی،ثابت قدم باشی
کامنتت رو خوندم بسیار بسیار عالی بود نکات خوبی برام داشت
خوشحالم که تونستی الگوهای تکراریت رو کشف کنی وممنونم ازت که نوشتی تا بخونیم و استفاده کنیم.
با خوندن کامنتهای پربار دوستانی همچون شما نکاتی کشف میکنم که از نظرم مخفی بودن ،کامنتهای دوستان نعمت بزرگیه از طرف خداوند مهربان و سپاسگزارشم که به همچین گنجینه ای دسترسی دارم.
خدا میدونه که قراره چه پیشرفتهای عظیمی داشته باشیم با شناسایی ضعفامون و بهبود دادنشون.
انشاالله شاد و سعادتمند باشی.
سلام دوست عزیزم،لینک کامنت شما رو خواهرم برام فرستاد و زیرش نوشه بود وقتی میخوندمش فکر میکردم تو نوشتی،اومدم خوندم دیدم واقعا انگار من نوشتم،تک تک جملاتت من بودم،من هم همه اینها رو در مورد خودم کشف کرده بودم اما نیومده بودم اینجور مثل شما منسجم بنویسم چقدر لذت بردم از کامنتت و از هدایتم به این کامنت،افرین که نوشتی همه این ها پراکنده در ذهن من بودند،کلی تحسینت کردم،همین الان میخوام یکی از باورهای خودم رو بنویسم در مورد الگوهای تکراری روابط نمیدانی چقدر سخت است،تکراری ترین الگوی من این است که اصلا وارد رابطه ای نمیشم چون میترسم چون به قول آقای عطار روشن وجودم پر است از مورچه های شرک،چون هنوز از آدمها میترسم،هنوز میترسم که اگر رابطه به سرانجام خوب نرسه اذیت میشم داغون میشم با اینکه کلید در دستمه این سایت استاد و دوره های استاد در دستمه و میدانم هیچ آدمی قدرت این را ندارد که روح و روان مرا داغون کند مگر اینکه خودم بخوام و این قدرت رو به دیگری بدم،وارد رابطه نمیشم چون میترسم اگر طرد بشم چی،در حالی که ادمی که عزت نفس بالایی داره نه تنها طرد نمیشه و حتی اگه طردم بشه اصلا بهم نمی ریزه اصلا براش مهم نیست و الان که دارم مینویسم میبینم چقدر پایه های عزت نفس من هنوز سست اند که به طرد شدن توسط یه ادم دیگه فکر میکنم، سطر به سطر نوشته های شما را تحسین کردم که اینقدر دقیق و عالی نوشتید، حسرت خوردن به روابط دیگران به جای تحسین،دیدن ویژگی های منفی ادم ها،خواستن ادم هایی که چیزهایی که من ندارم رو داشته باشن و دوباره خود را لایق ان چنین ادمهایی ندیدن و انها را بالاتر از خود دیدن،همه این ها بعلاوه مواردی که نوشتم الگوها و ترمزهای من هستن،کامنت طولانی تری نوشته بودم ان کامنت را نگه داشتم تا عمیق تر و دقیقتر در دوره کشف قوانین خودم رو واکاوی کنم چون احساسم اینه ورودم به دوره کشف قوانین پاداش این یک سال بودن در سایت و گوش کردن فایل هاست و همون روزی که تصمیم گرفتم دوره رو بخرم دلم بهم میگفت همینه،پاسخ مسائلت اینجاس بخرش و الان بینهایت از داشتن دوره و بروز رسانی اش خوشحالم .از کامنت بینظیر شما ممنونم و روزی رو میبینم که ان شالله به قول استاد بیایم و از نتایجمون بگیم،ان شالله
به نام خدا
سلام به همه دوستان
واقعا همین طور ک گفتید استاد ما در نمیتونیم خود افشایی کنیم
هنوز آن طور باور ها یا کد ها در ما تثبیت نشدن
هنوز احساسی تصمیم میگیرم
روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید
نقش آدم ک کوتاه میآید
نقش آدمی ک خیلی راحت میبخشه
نقش آدمی ک بقیه رو خیلی بزرگ میکنه تو ذهنش
باید اینا رو حل کنم
تشکر میکنم از آموزش های فوق العاده تون زندگی من واقعا از نظر مالی نتایجی قابل قبولی گرفتم و هنوز تو مسیرم
با تعهد عالی دارم کار میکنم حواسم به کانون توجه هم به تغذیه روحم به عزت نفسم هست
آرزوی بهترین ها برای تمامی دوستان
بنام یکتای بی همتا
سلام به استاد عزیزم و مریم دوست داشتنی ام
همچنین به دوستان مهربانم در این سایت توحیدی .
بزرگترین پاشنه آشیلم همین روابطم بوده
من قبل از آشنایی با استاد به شدت روابط داغونی داشتم از قربانی شدن بگیر تا کمال گرایی و نیازمند محبت دیگران و یا راضی و خوشحال کردن دیگران
بعضی وقتها هم واقعا خودم نمیتونستم مسائل خودم رو حل کنم باز میخواستم به دیگران هم کمک کنم در صورتی که خودم نیاز به تغییر داشتم
قضاوت کردن هم که بماند که به شدت قضاوتهای بی مورد میکردم و میخواستم که طرف مقابلم رو بشدت تغییر بدم
بعد از گوش دادن به فایلهای عزت نفس واقعا فهمیدم که چه ظلم بزرگی در حق خودم کردم و چقدر احساس ارزشمندی رو از خودم گرفته بودم و چقدر به کسانی که در رابطه با من بودند احساس گناه و ترحم و دلسوزی دادم
خدایا ممنون از لطف بیکرانت که به من عطا کردی تا با استاد عزیزم آشنا بشم و بتونم کم کم زندگیمو بسازم
استاد باور کردم که هر چی پیش بیاد همون اتفاق خوبه برام و باعث رشد و پیشرفتم میشه در حال گذراندن بزرگترین تضاد زندگیم هستم و دارم سعی میکنم از این تضاد سربلند بیام بیرون
چون خودم دارم زندگیمو با افکارم خلق میکنم
از خدا خواسته بودم که تمام افرادی که در فرکانسم نیستند رو از زندگیم حذف کنه
و به طرز معجزه آسایی همه حذف شدند
استاد الان مستقل زندگی میکنم و محیط خونه برام آرامبخشه که میتونم به راحتی روی خودم کار کنم
دور شدم از تمام دوستان منفی و اشتباه
دور شدم از پدر و مادری که بشدت منفی هستن
و قانون دنیا جدا کرد منو همسرم را از همدیگر -استاد میخواستم تغییرش بدم و شما گفتین باید روی خودتون کار کنید یا اون شخص تغییر میکنه و یا جهان جدا میکنه
و من هم بشدت روی خودم کار کردم دیگه قربانی نشدم دیگه دلسوزی نکردم دیگه بهش سخت نگرفتم دیگه با آرامش در کنارش زندگی کردم و کم کم فرکانسم تغییر کرد
دلم جدایی ازش رو نمیخواست اما به حرف شما رسیدم که گفتین اگه کسی در مدار و فرکانس شما نباشد هیچ وقت جهان اجازه نمیدهد که در کنار همدیگر باشید
الخیر فی ما وقع
منم و اون بالایییییییی
با عاشقانم جفت من امشب نخواهم خفت من
خواهم دعا کردن تو را ای دوست تا وقت دعا
زیباترین لحظه ها از آن چشمان تو ……
هوالشافی
هوالباقی
سلام بر دوستان عزیز امروز میخوام سخنم رو با این شعر زیبا شروع کنم شعری که بدون حتی موسیقی ادم دوست داره بارها و بارها از نگاه عاشق و معشوق الهی بهش نگاه کنه و زمزمه کنه
وقتی گریبانِ عدم؛ با دستِ خلقت می درید
وقتی ابد؛ چشمِ تو را، پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین؛ نازِ تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش؛ طعمِ تو را با اشک هایم می چشید
من؛ عاشقِ چشمت شدم
نه عقل بود وُ نه دلی
چیزی نمی دانم؛ از این دیوانگی وُ عاقلی
یک آن شد؛ این عاشق شدن… دنیا؛ همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانش مرا؛ از عمقِ
وقتی که من عاشق شدم؛ شیطان، به نامم سجده کرد
آدم؛ زمینی تر شد وُ عالم، به آدم سجده کرد
من بودم وُ چشمانِ تو… نه آتشی وُ نه گلی
چیزی نمی دانم؛ از این دیوانگی وُ عاقلی
من؛ عاشقِ چشمت شدم… شاید کمی هم، بیشتر
چیزی در آن سویِ یقین… شاید کمی هم کیش تر
آغاز وُ ختمِ ماجرا؛ لمسِ تماشایِ تو بود
دیگر فقط تصویرِ من؛ در مردمک های تو بود
من؛ عاشقِ چشمت شدم
این شعر خدا به بنده اش که اشرف مخلوقات هست میگه
میگه من تو رو متمایز افریدم تا به همه عالم و هستی بگم اصل خلقت انسان با همه بالا و پایین هاش چی بود اگر یکم ساده تر نگاه کنیم مل عین پینوکیو بودیم که پدرش ژپتو با هزار خون دل خلقش کرد پینوکیو ابتدا ظرفیت نداشت بیراهه رفت با طمع خودش و فریب شیطان درسرها افتاد تا باز ژپتو امدو از دل اون نهنگ این پینوکیو بیرون کشید خیلی تفسیر یا تشابه ساده ای کردم فقط بگم خدا چقدر بنده هاش رو دوست داره با کلی هدف برای بنده هاش وقت گذاشته تک تک رو با ویژگی های متفاوت با خلقتی به عین مشابه ولی به رسوخ متفاوت افریده تا ببینه چقدر بنده هاش براش بندگی میکنند البته خدا نیاز به بندگی ما نداره اگر برامون تکلیف گذاشته نه برای تنبیه ما نه برای به رخ کشیدن خودش بلکه برای رشد و تکامل و تعالی ما چون فکر کنید وقتی خدا به بنده اش قدرت تصمیم و خیار رو داد براش هم عقل گذاشت یعنی خودش تفکر کنه خودش عمل کنه به ارادش ولی از اونجا هم میدونست انسان وقتی با این ویژگی ها متمایز میشه میتونه دردسر ساز باشه نمونش هابیل و قابیل قتل رخ داد نمونش ادم و حوا با طمع خود و با فریب شیطان امدن روی زمین اصل خلقت هم بر این بودم که انسان روی زمین قرار بگیره برای بندگی کردن برای توحید کردن برای ساختن فرکانس های خودش به هر نوعی که میخواد
خدا انسان رو افرید و متمایز کرد که به بنده هاش بگه حالا که روحت دادم حالا که سرشتت پاک آفریدم چطور امانت داری چطور خوش قولی
تمام این ترمز های منفی ساخته ذهن خود ماست ساخته وجود خودمونه اینکه چطوری بخوایم با یه مسئله ای تو زندگی برخورد کنیم حالا کسی که فرکانس هاش خوبه قطعا اگر تو زندگیش هم ترمز و تنش باشه بلده چطوری باش برخورد کنه یا یکی که فرکانسش منفی هست دایم ناچاره تو ترمز ها درگیری با خودش داشته باشه
پس مهم هست ما چطوری با فکرمون که ساخته دست خودمون هست رفتار کنیم اگر دایم در حال کلنجار با خودمون باشیم قطعا هم دایم در حال درگیری با خودمون هستیم یا بلعکس
حالا اینکه چقدر توحید خدا بگیم بر میگرده به خودمون که چقدر با خدای خودمون رفیقیم چقدر شاکرشیم گاهی اونقدر ناشکر میشیم که شرک میگیم که دیگه طلبکاریم از همه چی از خدا تا خودمون حتی
این یعنی تفاوت میان ترمز ها و نحوه حل کردن ترمزهای ذهنی
پس باید اولین درجه توحید رسیدن قدر خودمون بدونیم اگر به خودمون توجه کنیم هیچ وقت بیراهه نمیریم
دومین چیز وقتی به خودمون ارج گذاشتیم قدر خودمون خواستیم میفهمیم تو روابطمون چطوری حریم ذهنی برقراری کنیم که ذهنمون مخرب نشه که ذهنمون ناشکر و ندیدن نعمت ها و دارایی هامون نشه
که تهش بشه شرک گفتن
شرک اگر یکم درستش کنیم از شکر میاد یعنی کسی که شاکر دارایی هاش هست حتی چیزهای کوچک
کسی که رشک میورزه کم کم حسود میشه به بقیه حس قربانی شدن میکنه حس عقب اقتادن خواسته و ناخداسته دارایی هاش نمیبنه و ناشکر میشه اونقدر انژری هاش ممفی مه میشه شرک مطلق
پس نباید بزاریم ناشکر بشیم ناشر به درگاه الهی به خاطر نعمت هایی که بهمون داده
خواستم این مطلب بگم شاید برای دوستان مفید باشه
یا حق
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به اساتید عزیزم و دوستان گلی که در این جمع باشکوه هستند
سپاسگزار خدایی هستم که همواره از من میخواد که فکر کنم، چه در قرآن که مرا دعوت به تفکر در آیات کرده و چه در این فضا که هدایت شدم به تفکر به اینکه بشناسم بیشتر و بیشتر خودم رو.
همین چند ساعت پیش که خیلی خوشحال بودم از یه موضوعی که بهتازگی در زندگیم اتفاق افتاده و چندبار تماس گرفتم که با برادرم صحبت کنم و هی این اتفاق یه جوری پیش نمیومد(اینو بگم اینجا که شنیده بودم از یه موضوعی خیلی خیلی ناراحته و میدونستم که حال چندان خوبی نداره) بعد که بالاخره بعد از چندین بار قطع و وصل که باهاش صحبت کردم(تقلا کردن) دیدم صدای چندان جالبی نداره و خیلی بیمیله به اتفاقی که افتاده و فقط یه تبریک خشک و خالی کرد. حالا اینش مهم نبود برای من اما من یه لحظه به این فکر کردم که من چون یهجورایی میدونستم از قبل که حال خوبی نداره میخواستم با این خبر خوب حالش رو خوب کنم و بهزور بیارمش تو این فضا اما سریع متوجه شدم که ببین این الگو دقیقاً تو تمام زندگیت تکرار شده ها، انگار یهجورایی تو حس مسئولیت داری نسبتبه دیگران و فکر میکنی مسئول خوشحالی اونها هستی.
اما خب شکرخدا خیلی زود متوجه شدمو دیگه ادامه ندادم و باوجود اینکه ازم خواست که با خانمش صحبت کنم تا هماهنگی لازم برای حضور در دورههمی رو انجام بدیم(چون ازشون خواسته بودم که بیان) اما من تماس نگرفتم چون میدونم که اون الان در مدار فرکانسی من نیست و من اگه اصرار کنم حال من رو هم خراب میکنه.
بعد یادم اومد که من همیشه دوست داشتم دیگران را راضی نگه دارم یا اذیتشون نکنم، یعنی این جمله کلاسیک من شده بود که آقا نمیخوام تو را اذیت کنم و حتی در مکالمات تلفنی هم این خودش رو تو یه قالب مثبت اشتباه نشان میده که اولین سوال من از مخاطب اینکه بدموقع که تماس نگرفتم؟ مشغول کاری نبودی که؟و بلافاصله بعدش جمله مخرب بعدیم این بود که آقا یا خانم فلانی قرض از مزاحمت ….
من فهمیدم بابا این الگو سابقهدارتر ازین حرفاست و در تمام ارتباطاتم رسوخ کرده و فکر میکردم که خیلی آدم باشعور و انسانی هستم که دارم به این شکل ارتباط برقرار میکنم یا وقتی یه کسی یه کاری برام انجام میده صد بار بهش میگفتم ببخشید تو رو خدا ها زحمت شد برات.
از این الفاظ استفاده میکردم چون دیگران برام مهمتر بودند کار خودم الویت نداشت برام نظر دیگران و اینکه چه فکری درباره من میکنند برام مهمتر بود، درصورتی که این یه سیکل کاملاً معیوب در روابط من بوده.
بهیاد میارم چه رابطههایی رو من بهخاطر این که خواستم منجی یا باعث و بانی خوشبختی طرف مقابلم باشم رو از دست دادم همیشه.
حتی تو رابطه عاطفی آخری که داشتم چندین و چند بار بهطرف مقابل گفتم که نمیخوام تو رو اذیت کنم و اون برگشت بهم گفت عزیزم انقدر به فکر من نباش، من خودم فکر دارم، قدرت انتخاب دارم، تو نباید به این فکر کنی که من چه حسی دارم، تو باید به فکر خودت باشی و تو اگر مطمئن باشی و حالت با خودت خوب باشه میتونی به من کمک کنی، نه اینکه تو رابطهای باشی که دربارش مطمئن نیستی و بخواد این فکر هم بهش اضافه بشه که خب الان طرفم داره وابسته میشه و من اگه نباشم اذیت میشه و درنتیجه من ادم بدی هستم و ازونجایی که نمیخوام آدم بدی باشم یه رابطه پر از شک و تردید رو با حال بد ادامه میدم که نتیجش هم میشه نابودی خود و هم نابودی رابطه.
چقدر برگشتن تو گوش ما کردن که اگر مسلمانی در گوشهای از دنیا درخواستی کنه و مسلمانی صدای او را بشنوه و یاریش نکنه مسلمان نیست یا اینکه چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است یا تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمیها رو شنیدیم.
نه این اشتباهه
اون مسلمان تو یه فضای فرکانسی خاصیه که داره زجر میکشه میخواد برادر خودم باشه که دم گوشمه میخواد کسی باشه که اونور دنیا داره زندگی میکنه اگر حالش خرابه برای افکار و باورهای خودشه من خودمم بکشم کوچکترین تغییری تو زندگی فرد نمیتونم ایجاد بکنم.
اتفاقاً همین دیشب با دوستم داشتیم در مورد موضوع ارتباط صحبت میکردیم و بهش گفتم این الگو رو و گفتم واقعاً دیگه نمیخوام اینجوری باشه، دوست دارم آدمی تو زندگیم باشه که نیاز به کمک من نداشته باشه و بهقول سیدعلی خوشدل عزیز دارم سعی میکنم شبیه اون خواستم بشم یعنی نیازی نداشته باشم که کسی تو زندگیم بیاد که حالم رو خوب کنه، این میشه شرک، من اگر حالم خوب باشه اون خودش میاد لازم نیست من برم سراغش.
همین دیشب دوستم رو شام مهمون کردم و بهش گفتم که هر چی دوست داری سفارش بده بعد اون هی میخواست مراعات من رو بکنه و اخرش هم یه چیز معمولی سفارش داد من هم تا اومدم یه چیزی بگیرم که شبیه و هم قیمت سفارش اون باشه سریع به خودم گفتم تو واقعا میخوای همچین کاری کنی؟ تو مگه مثه اونی؟ تو کار خودت رو بکن و برداشتم بهترین غذای رستوران رو که دوست داشتم برا خودم سفارش دادم و گفتم خودم ارزشمندترین فرد زندگی خودم هستم و رضایت خودم به همه چیز و همه کس الویت داره.
جهان داره کبوتر با کبوتر رو رعایت میکنه ما گاهی ازش غافل میشیم، فکر میکنیم بعضی چیزا دیگه به ما ربط نداره یا این آدمه دیگه از کجا امد؟ غافلیم که بابا این داره خودت رو نشون میده، تین ادم ضعیفیه؟ تو جذبش کردی چون لیاقت خودت رو تا همینقدر دونستی و به همان اندازه ضعف داری.
واقعاً سپاسگزارم
امروز نوشتم که میخوام ترمزهام رو در روابط بشناسم که این فایل رو دیدم، خدایا شکرت
سلام احسان جان..
بدون هیچ تعارفی بدون هیچ غلویی کامنت شما پر از درس پر از توحید بود..
چقدر قلم تون روان و روشن هستش..
بله واقعا همین طوره..
ما چون توی فرهنگمون از بچگی بهمون یاد دادن همین تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی…اگر هم بخوایم بی تفاوت باشیم به دیگران ..باز بعدش میایم از وجدان درد مینالیم….ببین چقدر این باور ها توی وجودمون ریشه دواندن…
من راستش حتی از اینکه یه سوسک رو بکشم یک ساعت با خودم کلنجار میرم که خدایا من الان آدم بدی هستم
عصر رفتن دوش بگیرم ..نمیدونم یهو یه سوسک از کجا پیدا شد..
کلی سعی کردم بیخیال بشم ..ولی آقا این انگار رگ خواب منو فهمیده بود همش میپرید جلوم
من دیگه بیرحم شدم .. کشتمش
حتی جدیدا از اینکه خونه رو سمپاشی کنم ناراخت میشم حس میکنم دارم مخلوقات جهان رو میکشم..واقعا نمیدونم چیکار کنم این مواقع ..حس میکنم آدم بدی هستم…
در نهایت اینکه چقدر دونستن قوانین به آدم آرامش میده
از شما متشکرم بخاطر آگاهی های ناب و الهی که در اختیار ما قرار میدین.
دوستتون دارم
در پناه الله باشید
آقا احسان سلام داداش گلم..
عالی بود.چقدر قشنگ حرف دل منو زدید شما واقعا که میگن دوستان هم فرکانسی درست میگن..آقا من ب شخصه لذت که بی نهایت بردم از کامنت زیباتون کلی هم درس آموختم.اول از خداوند بابت چنین هم فرکانسی سپاسگزارم وبعد از استاد عزیز وشما دوست گرامی.
در پناه الله میسپارمتون
به نام الله بی همتا
سلام به شما پسر خوب و خوشتیپ ماشاالله
یک سری برات نوشتم ولی نت قطع و وصل شد و همش پرید. الان بهترشو می نویسم!
خیلی با کامنتت ارتباط قلبی برقرار کردم چون تجربه شخصی خودم هم بهش نزدیکه. از چند جهت:
1- اینکه خیلی عذرخواهی می کردی بابت اینکه مزاحم بقیه نباشی. منم دقیقا همینطور بودم. این تغییرات انقدر نرم و مخملی رخ میدن که آدم یادش میره قبلا این رفتارها و کلام مخرب رو داشته و الان نداره. و مثلا کامنت شما رو که می خونم یادم اومده من هم مدتیه دیگه بیجا و مدام عذرخواهی نمی کنم و برای خودم حقی قائلم که توجه فرد مقابل رو کامل برای خودم داشته باشم. چه همسرم باشه چه غریبه و دوست و آشنا.
همین امروز داشتم با همسرم صحبت می کردم جمله ام هنوز به آخر نرسیده بود ترانه رو صدا زد و من ناراحتیم رو از این کارش ابراز کردم ولی خیلی ملایم و محترمانه. و گفت ببخشید فکر کردم حرفت تموم شده.
یا مثلا مواردی پیش میاد کسی منتظرم میمونه قبلا از خجالت آب می شدم ولی الان می گم ممنونم که صبر کردی.
2-در مورد تاثیرگذاری روی افراد در صورتیکه الان در مدارش نیستن دو تا جنبه داره که با مثال توضیحشون میدم.
شما در مورد برادرت گفتی منم در مورد خواهرم می نویسم.
خواهر من بخاطر فرکانسهای بی نهایت معیوبی که از بچگیش داشته همسر و زندگی رو جذب کرده پر از مشکلات متعدد و عجیب غریب. چند سال پیش که از همه جا مونده و رونده شده بود با قانون و یک سری اساتید آشنا شد و شروع کرد به خودسازی و بعدش من هم از طریق ایشون با استاد و قوانین آشنا شدم.
الان خودش داره با استاد دیگه ای کار میکنه و نتایج شگفت انگیزی رقم زده که کسی فکرش رو نمی کرد ایشون از صفر کلوین برسه به بالای صفر سانتی گراد.
اما گهگاهی که حالش نامساععد میشه تنها کسی که میتونه آرومش کنه منم. من به حرفهاش گوش میدم چون خودش به قصد حل مساله به من زنگ میزنه.
از طرف دیگه نعمت بسیار بزرگ و استثنایی (با لحن عادل فردوسی پور بخونش) که خدا به من داده اینه که نمی دونم چرا از بچگی درگیر مسائل و احساسات دیگران نمی شدم. هیچوقت بخاطر غم دیگری در غم باقی نمی موندم. زود فراموش می کنم.
به همین خاطر خیلی راحت میتونم خودم رو درگیر مدار شخص نکنم و در عین حال در حد توانم راهنماییش هم بکنم. دقیقا زمانی که متوجه میشم حالم داره از فرکانس خط خطی کسی بد میشه دکمه eject رو میزنم و از اون هواپیمای در حال سقوط فرار می کنم.
اما در مورد بقیه افرادی که لب به ناله و شکایت باز می کنن قضیه فرق میکنه. همونطور که گفتم قشنگ سوت زنان فضا رو ترک می کنم و گوش نمیدم و شکوه و شکایت هاشون.
دیشب از قضا یکی از همسایه هام که عادت به شکایت و جذب ناخواسته ها داره (و جالبه که خودش رو هم عقل کل و علامه دهر میدونه) با یک مشکل جدید اومد و من توی حیاط دیدمش. یهو زد زیر گریه.
درسته که گفتم درگیر مسائل دیگران نمیشم ولی سیب زمینی هم نیستم بنابراین رفتم ازش پرسیدم چی شده اولا که جواب سلام هم نداد و نگاهم هم نکرد فقط گفت که صاحبخونه گفته تا هفته دیگه باید تخلیه کنید و فلان و بهمان ….. دیگه نگم.
منم فقط اومدم به عنوان تیری در تاریکی که شاید بتونه آغازی باشه برای تغییرش بهش چندتا جمله مختصر گفتم.
گفتم تا وقتی حالت بد باشه نمی تونی تصمیم درست بگیری. اگه حالت رو خوب کنی میتونی مساله رو راحت تر حل کنی. از هیچکس جز خدا هم نخواه فقط به خدا توکل کن.
دیدم بنده خدا با زبان بدن داره میگه سعیده برو جون مادرت ولم کن. بعدشم گفت من تا دهن ……… آروم نمی گیرم.
منم پاشدم دست گذاشتم روی شونه اش و گفتم فکر کنم تنها باشی راحت تری و رفتم. تو دلم هم گفتم (با لحن جناب خان) خدافظ نرگس خدااااففففظظظظ…. اگه خودت نمی خوای حالت خوب بشه مختاری.
این تجربه چون جدید بود دوست داشتم در ادامه کامنتت بنویسم. که تا وقتی کسی نخواد عسل هم نباید بذاری دهنش. و تا وقتی در مدارش نباشه اصلا قوانین رو نمیتونه بشنوه.
به قول قرآن صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ
دست گلت درد نکنه که اینقدر قشنگ نوشتی و ذهن ما رو در کندوکاو راجع به این قانون فعالتر کردی.
برات آرزوی عشق و نور و شادی بیکران دارم.
درود بر شما سعیده جان
سپاسگزارم برای روحیه تحسین و زیبابینت که انقدر زیبا نوشتی برامون
من خودم به شخصه کاملاً به این اصل رسیدم که تنها راه کمک کردن به دیگران، خصوصاً کسانی که مشکل دارند، اینکه یکی مثل اونها نباشیم. شاید در نگاه اول خیلی خودخواهانه باشه اما اگر در یک بازه زمانی بلند مدت نگاه کنیم متوجه میشیم دلیل اینکه اینجور افراد هنوز هم در زندگی ما هستند اینکه ما بهخوبی نتونستیم کانون توجهمون رو کنترل بکنیم و طبق قانون هنوز در فضایی هستیم که داریم تجربه میکنیم این موضوعات رو هرچند که به نسبت گذشته خیلی کمتر شده.
خودم من اوایلی که با قانون آشنا شدم خیلی ذوق و احساس مسئولیت داشتم که دیگران رو تغییر بدم اما میدیدم نهتنها فایدهای نداره بلکه اگر روحیه قدرتمندی نداشته باشی میتونه به ضررت هم باشه چون افراد منتظر کوچکترین فرصتی هستند تا خطا کنی و بهت حمله کنند.
پس از یه جایی به بعد واقعاً تصمیم گرفتم که فقط روی خودم متمرکز بشم هرچند که خیلی جاها هم موفق نبودم.
یاد یه روایتی افتادم که خاطرم نیست الان دقیقا کی بود اما شخصی از بزرگی میپرسه اگر شما در یک جمعی باشه که هم خانم باشند و یکدفعه همه خودشون رو برهنه کنند شما چیکار میکنی؟ ایشون پاسخ میدهند که من هرگز در چنین جمعی شرکت نمیکنم که بخواد همچین اتفاقی بیفته.
وقتی ما میدونیم که فردی، جمعی یا فضایی در فرکانس یا احساس ناخوشایندی است حتی اگر با دید یاری رساندن هم بخواهیم بریم سمتش بدونشک تحتتاثیر اون جو قرار خواهیم گرفت حتی اگر خیلی هم روی خودمون خوب کار کرده باشیم ناخودآگاهمون توجهش جلب میشه.
دقیقاً مثل مراسمهای ختم تو ایرانه که هر شخص تازهای که به دیدار صاحب عزا میره، با اینکه هدفش همدردی و تسلای خاطر بازماندگانه، اما باعث تازه شدن داغ صاحب عزا میشه چون فضای فرکانسی اون فرد قویتره.
خیلی از این رفتارها و باورها هم برمیگرده به عزتنفس. آدم اگر برای کانون توجه، احساسات و نتایجی که قراره در زندگیش بگیره ارزش قائل باشه خیلی راحت میتونه کنترل کنه همه چیزو و خودش رو در دام مسائل دیگران نندازه و از قضاوت دیگران هم نترسه و کاری نداشته باشه که مردم دربارش چی میگن.
اینکه ما این برچسبهارو به خودمون میزنیم و احساس مسئولیت میکنیم نسبت به مسائل بقیه که اغلب هیچ ربطی هم به ما نداره به این خاطره که ما برای خودمون ارزش قائل نیستیم. من اون وقته حتی 2-3 دقیقهای رو هم بهجای اینکه بذارم برای همدردی با کسی میرم یه کار دیگه میکنم موزیک گوش میدم یا یه کامنتی میخونم، این خیلی بیشتر کمک به من و فرد مقابلم میکنه تا اینکه من بشینم پای صحبتهاش یا بخوام بهش مشاوره بدم.
من مخالف کمک یا مشاوره نیستم اما اعتقاد دارم تنها درصورتیکه خود طرف التماس کنه، یعنی انقدر نتایج و حال من عالی باشه که طرف التماسم کنه یعنی به این شدت، در غیر اینصورت به اعتقاد من حکایت کوری شود عصاکش کور دیگری است.
بارها خود من در این دام افتادم و واقعاً الان هر کسی که ازم مشورت میخواد دقیقاً یه حالت التماسگونه داره، اون هم باز بهشرطی که ببینم طرف برای حرفم ارزش قائل میشه و عمل کرده به حرفهام.
باز هم از شما سعیده عزیزم بسیار سپاسگزارم که یادداشت گذاشتی و باعث شدی بیشتر در مورد اصول صحبت کنیم.
سلام به آقا احسان گل
احسان جان ، به چه نکات ریزی اشاره کردید و چه چیزهاییو به یاد من آوردید.
چقدر این رفتارها و این کمبود عزت نفسها در لباسی زیبا مخفی شدن. به قول قرآن چقدر قشنگ زینت داده شدند.
و ما چقدر فریب این ظاهر زیبا رو خوردیم
و تازه 0قدر به خودمون افتخار هم کردیم که بابا من دیگه عجب آدم محترم و بینظیری هستم ، رودست من ،و محترم تر هز من پیدا نمیشه.
و چقدر تو این شکل روابط طرف مقابل رو بزرگ و خودمونو کوچک کردیم.
چقدر قدر خودمونو ندونستیم.
چقدر پر از تکلف حرف زدیم بجای اینکه خودمون باشیم.
بینهایت از شما سپاسگزارم بابت کامنت زیباتون.
به نام الله
الهی قربونت برم من
الهی قربونه همتون برم من
شما و همه ی بچه های سایت خیلی گلید به خدا
من ندیدم توی عمرم آدمهای به این صافی ، به این پاکی که حرف دلشون را بیان یه جا بزنن و آخرشم با شادی و خوبی ختم شود….
شما قانون را برام مرور کردید در واقع ، با مثال هایی از زندگی روزمره ی ، خودتون با چالش ها چطور کنار اومدید ، چطور با تضاد برخورد کردید ، چطور همون لحظه یادتون بود که با اون تضاد چه برخوردی داشته باشید و با قانون حلش کردید خیلی خوبه خیلی عالیه خدا راشکر
مثال هاتون گویای دور شدن از شرک مخفی درونی تون بود ،
چقدر تونستید روی خودتون عالی و شفاف کار کنید خدا را صد هزار مرتبه شکر
وقتی من با شما و بچه های سایت هستم آدمهای بیرون یادم میره ، اصلا فراموش می کنم که آدمی در بیرون هم هست و همیشه می خواهم در این سایت باشم و بمونم با شما ، با همه ی بچه ها ، اونقدر که دارم اینجا تغییرات شگرف را در خودم و در عزیزانم می بینم و می دونم مهم خودم هستم و نه کس دیگه ایی . الهی الحمدلله
براتون بهترین لحظات را از خدای قانون ها ، از خدای بزرگ ، از خدای بهترینها خواستارم
شاد ، موفق و در مدار بهترینها باشی گل روزگار
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر خدایان
خدایا شکرت بخاطر این سایت توحیدی
خدایا شکرت بخاطر وجود این دوستان توحیدی
آقای مقدم سپاس گزارم ازتون بخاطر این کامنتتون که در از آگاهیهای ناب بود
جهان داره کبوتر با کبوتر را رعایت میکنه
واقعا بعضی وقتها فراموش میکنیم
فکر میکنیم رفتار دیگران ربطی به ما نداده و غافیلم که داره خودمون و نشونمون میده
جهان اینه خود ما هست
خدایا هدایتم کن
بعضی وقتها که یه رفتاری را دوست ندارم کسی داره انجام میده تو ذهنم میگم خب چکار کنم که این کار را انجام ندم خودم ؟ و خوشحالم که یه درجه درکم بیشتر شده که متوجه میشم که باید خودم اصلاح کنم و دیگه انگشت اشاره را از طرف مقابل بر میدارم و روی خودم میگیرم
سپاس گزارم ازتون بخاطر این نکته عالی که گفتیند
هر روزتون بهتر از روز قبلتون باشه
سلامت،شاد،خوشبخت،سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند
سلام به اقا احسان
بعد از خوندن دیدگاهتون متوجه شدم که تمام کلمات مخربی رو که نوشتین منم همشونو در صحبتهای روزانه
بکار میبرم
مزاحم که نیستم
اسباب زحمت شدم
واقعا ببخشید و…….
واصلا هم نمدونستم که گفتنشون درست نیست ممنون که منو متوجه کردی
منم قبلا همیشه دوست داشتم که توی سفر همراه داشته باشیم چون بیشتر خوش میگذره ولی حالا دیگه اگر ساعات وروزهای زیادی هم تنها باشم خیلی هم لذت میبرم وبهم خوش میگذره
از خداوند بابت اینکه مارو هدایت کرد به اموزه های سایت عباس منش سپاسگزارم
از شماهم بابت این اگاهی های توحیدی که برامون نوشتین ممنونم
وامیدوارم خداوند به همه ما کمک کنه که بتونیم قوانین جهان را بشناسبم وازشون استفاده کنیم
سلام اقا احسان عزیز
چقدر خوب قانون رو درک کردید و در لحظه لحظه زندگیتون سعی میکنید استفاده کنید .
من هم خیلی تلاش میکنم تو جزییات زندگیم استفاده کنم از قانون و همون لحظه که متوجه میشم یه بهبود کوچیک رخ داده یه تغییر نسبت به قبل ایجاد شده خیلی حس خوبی نسبت به خودم میگیرم .
چقدر مثالی که درمورد رستوران رفتن زدید به دلم نشست اینکه اول داشتی طبق عادت گذشته رفتار میکردی و یهو متوجه شدی نه این روش درست نیست من لایق بهترین غذای این رستورانم .
وقتی استاد میگه ایمانی که عمل نیاره حرف مفته ینی همین ، اگه روزی هزار بار به خودمون بگیم من ارزشمندم و لایق بهترینهام ولی تو انتخابامون دست بذاریم رو چیزای سطح پایین انگار فقط خودمونو مسخره کردیم ولی اگه از عمق وجود باور داریم که ارزشمندیم باید در عمل هم نشون بدیم مثل کاری که شما کردی و همین رفتارهای به ظاهر ساده و کوچیک کم کم شخصیت بزرگی رو میسازن .
ممنونم بخاطر متن زیباتون درس های خوبی برا من داشت .
سلام دوست عزیز
مرسی با این کامنت خوبت که من فهمیدم چه ترمزهایی داشتم و مدام تو زندگیم دارم تکرارش میکنم
من هروقت یه نفر رستوران یا جایی مهمونم میکنه همیشه ارزون ترین غذارو سفارش میدم با اینکه شاید علاقه ای به اون سفارشم نداشته باشم ولی همش حس میکنم که شاید اون طرف مقابلم نتونه اون هزینه رو پرادخت کنه و الان با وجود کامنت شما فهمیدم که چه ترمزی دارم
واقعا ممنونم
سلام ودرود به استاد عزیزم و مریم جان شایسته وهمه خانواده عباس منش
با دیدن این فایل متوجه تغییرات بزرگی که در زندگیم اتفاق افتاده شدم ودیدم چه مدل های رفتاری داشتم که نمیدونم کی و کجا و چطور حل شدن
مثلا
من صلح طلب بودم هر بحث و مشکلی بین من و همسرم پیش میومد سعی میکردم طرف اونو بگیرم و یه مدل سازشکاری شدیدی داشتم که سالها خودمو آزار میدادم و همسرم هم از این قضیه استفاده میکرد و منو محدود تر میکرد و اونجور که میپسندید و فکر میکرد درسته رفتار میکرد ومن فقط سازش میکردم و دنبال صلح بودم و خودآزاری میکردم تا چند سالی که گذشت من دیگه تحملم کم شده بود و میزان سازشم کمتر وتونستم اونجور که خودم دوست دارم رفتار کنم بعد آشنایی با شما و شروع به گوش دادن و کمی عمل کردن به درسهاتون الان که فکر میکنم میبینم وای خدا کی این مشکل من حل شده
دیگه سازشی تو کار نیست وهمینطور از طرف همسرم هم فشاری برای پذیرش نظر و عقایدش نیست این داستانها مون به راحتی حل شده
ما اومدیم تو سایت شما برای موفقیت کسب کردن در زمینه مالی وبا 12قدم شروع کردیم
ولی این پیشرفت و موفقیت رو در تمام جنبه های زندگیمون داریم و گره ها و ترمزها در تمام جوانب زندگیمون برداشته شدن
هم خر رو داریم و هم خرمارو
هم سلامتیمون عالی شده هم روابطمون عالی شده هم رابطمون با بچه هامون عالی شده هم دستاوردهای مالی بی نظیری داریم که تا حالا نداشتیم
اصلا هیچ ربطی در همه زمینه ها به گذشتمون نداریم
چیزی که الان برام باقی مونده اینه که بسیار منتقد اعمال و رفتار همسر و فرزندانم هستم که این قضیه روهم به زودی با پیدا کردن باورهای مناسبش، حل میکنم و پامو از روی ترمز برمیدارم
استاد چند وقتی هست که مهمونیهای خیلی خوبی دعوت میشیم دوستانمون تغیر کردن و واقعا انساتهای درجه یکی هستن ،مسافرتهای متفاوت و عالی میریم .مسافرتامون طوری هست که اگه همراهی داشته باشیم قشنگ میگه که چقدر این مسافرت با بقیه مسافرتام فرق داشت انگار خدارو توش میدیدم چقد ر همه چی قشنگتر و لذت بخش تر بوده
همه کارها برامون به راحتی انجام میشه همزمانیهای بسیار لذت بخشی داریم
سپاسگزار خداوندم برای رابطه عالیم با همسر و فرزندانم برای سلامتی که داریم برای ثروتی که داریم برای گسترش و زیادتر شدن موفقیتمون در همه جنبه های زندگی
سپاسگزاتونم استاد
ندیدم هیچ جا استادی مثل شما که اینجور با عشق و با تعصب برای پیشرفت شاگرداش اینجور وقت بزاره ،هزینه کنه،شور داشته باشه وهمینطور که خدا از ما بیشتر دوست داره که ماثروتمند باشیم شما هم طوری درس میدین و میجوشین که قشنگ مشخصه که از ما بیشتر دوست دارین که ما قوانینو بفهمیم،درست رفتار کنیم و در همه زمینه ها پیشرفت کنیم
خداقوت استاد جان
سپاس