پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-11.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-22 06:31:002024-08-04 11:31:14پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام رب مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همه بچههای بینظیر سایت.
اول از همه باید تشکر کنم بابت این فایلهای بینظیر الگوهای تکرار شونده و سوالات هوشمندانه و روانشناسانه شما استاد بزرگم که باعث میشه ما خودمون رو بهتر بشناسیم و بیشتر درونمون رو کنکاش کنیم و ایرادهای خودمون رو در بیاریم.
راستشو بخواید من خیلی خودم رو نمیشناسم یا حداقل قبل از دیدن این فایلها باید بگم خودم رو نمیشناختم .و وقتی که استاد میگفتند من خودم رو خیلی خوب میشناسم میگفتم :
پس چرا من اصلاً خودم رو نمیشناسم ؟؟؟
و همیشه یک سوال بزرگ بود برام.
تا اینکه استاد این مجموعه سوالات بینظیر را مطرح کردن ،
و من در مورد همه سوالات کلی فکر کردم شاید اگه مثالهای استادنبود دقیقاً نمیدونستم تو چه زمینههایی چه الگوهای تکرار شوندهای دارم ولی بعضی از اونها همیشه حتی قبل از اینکه تغییراتی در من صورت بگیره برام واضح بودند.
مثلاً اینکه من کلاً آدم عجولی هستم و این عجولی باعث میشد که حتی استرس بگیرم بعد از تغییر که در شخصیتم به وجود آمده خیلی خیلی بهتر شدم ولی هنوز یک اشتباه رو نتونستم درست کنم و اون اینکه وقتی با کسی صحبت میکنم یا بهتر بگم دیگران تعریف میکنند اجازه نمیدم حرفشون تموم بشه و همش ازشون سوال میپرسم که این چطوری بود، اون چطوری بود،و اونها همش میگن حالا گوش بده
و وقتی این حالا گوش بده رو میشنوم بازم یادم میفته که عجله کردم،
باید بگم که نسبت به قبل از تغییراتم خیلی بهتر شدم ولی هنوز تو این زمینه مشکل دارم و یکی دیگه این که من در مورد دیگران همیشه سعی میکنم سر قولم بمونم و کلاً در مورد قول دادن و سر وقت رسیدم خیلی درست عمل میکنم ولی در مورد خودم بارها پیش اومده که به خودم قول دادمولی نشده به قولم عمل کنم یا به خودم قول دادم که اگه این کار رو انجام بدم فلان کادو رو برای خودم بخرم ولی نخریدم.
یکی از ایرادهای دیگه هم این بود که همیشه دوست داشتم بعد از دیدن هر فایلی که میگذارید کامنت بزارم ولی تنبلیم میومد که دارم با کمک خدای مهربون برام تنبلی هم غلبه میکنم.
انشاالله از این به بعد شاگرد فعالتری خواهم بود استاد جانم عزیزم خیلی دوستتون دارم.
در پناه رب مهربان باشید .
سوال:
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
من خیلی وسوسه میشم برای غذا خوردن و غذاهای ناسالم رو میخورم هرچند خیلی کم میخورم اما میخورم با اینکه دوره سلامتی رو دارم و دارم کار میکنم قشنگم همون لحظه متوجه میشم انگار دارم کاه میخورم اصلا به جسم من نمیشینه اصلا با بدن من سازگار نیست ولی نمیدونم چرا این تست کردن و تجربه غذاها از سر من نمیوفته.
من همیشه اونجایی که باید حرفم رو بزنم و از حق خودم دفاع کنم نمیکنم انگار زبونم قفل میشه و بعد کلی به خودم احساس قربانی شدن میدم هزار بار شده هی حرف نزدم نزدم جمع شده روی هم بعد یه جایی پاشیده بیرون که کلی خسارت به پا کرده
من هزار بار گفتم دلسوزی نکنم دلم برای کسی نسوزه اما باز این اشتباه رو میکنم باز از سر دلسوزی کاری میکنم حرفی میزنم رفتاری میکنم که بعدش بشدت پشیمون میشم.
یا متاسفانه توی کنترل احساسم خیلی ضعیف عمل میکنم یه جاهایی یه واکنشهایی نشون میدم که نباید بدم یا رفتارم از روی عقل و منطق نیست کاملا احساساتی و زودگذر هست و بعدش مثل چی پشیمون میشم.
خیلی عجله میکنم هر بارم بخودم میگم بابا چقدر عجولی یکم صبر کن با حوصله باش اما هی میخوام زود تموم بشه زود برسیم زود نتیجه بگیرم انگار لذت بردن از لحظه حال برام معنا ندارد.
با افراد یک هو خیلی صمیمی میشم هی سرویس میدم و میخوام خوشحالش کنم بعد یه جایی ازش کوتاهی میبینم به هم میریزم و ناراحت میشم.
اشتباهی که زیاد میکنم صحبت کردن و خبر گرفتن هست خیلی حرف میزنم همشم بیخود وقتم رو بشدت میگیره کلی هزینه بیخودی برای هیچی.
وقت و انرژی گذاشتن برای دیگران حالا یا راهکار دادن بهشون یا مسائلشون رو حل کردن یا انگیزه دادن بهشون وحالشون رو خوب کردن کلا این کار اشتباه رو زیاد تکرار میکنم و بشدتم از من انرژی میگیرند بشدت تخلیه انرژیم میکنند و اذیت میشم.
من سر تعهداتم و قول و قرارم با خودم نمیمونم بشدت آدم خوش قول و متعهدیم نسبت به دیگران ولی بشدت بدقول و غیر متعهد نسبت به خودم همشم میگم دیگه این جور نباشم و ارزش بیشتری برای خودم قائل بشم اما باز نمیکنم.
سلام درود به دوست عزیزم
خیلی ممنون و سپاسگزار که کامنتی به این زیبایی نوشته می دونی چند ماهی هست با خودم تکرار می کنم.تا باورم بشه. همه انسانها که دراین جهان هستی زندگی می کنند بسیارارزشمند وخداگونه هستد برخورد رفتارشون با من سرشار از عشق عزت احترام فراوان است عاشق این هستند که به خیر نیکی برسونند وجه خداگونه شون رو به من نشان دهند.
و دومین باور ی دارم کار می کنم من انسان های متعهد وفادار صادق در رفتار گفتار عملکرد به خود را جذب می کنم.
دلیل کار کردن روی این باورهام این بود که من همیشه نسبت به همه در قبال حرف قولی و قراری می زاشتم حتی قرار ملاقات من سر ساعت حاضر میشدم اما همیشه عکس جواب می گرفتم و سوالم از خودم این بود که چرا منی که اینقدر نسبت به همه صادقم آدماهایی رو جذب کردم دورو هستند یا متعهد به حرف قول شون نیستن می زنند راحت زیرش به بهانه های مختلف هیچ ربطی به سن سال طرف مقابلم نداشت چه اونی15 سالش چه اونی 27 سالش بود چه اونی که 41 سالش بود چه اونی که 70 سالش بود توی فایل الگوهای تکرارر شونده هم نوشتم برام واقعااا سوال بود اخ چرا من کی و کجااا نسبت به قول و قرارم بدعهد بودم که چنین آدم های بی ثبات شخصیتی رو جذب کردم،
می دونید خانم جعفری عزیز احساس می کنم متوجه شدید با نوشتن کامنت تون پاسخ به سوال منو دادید یاد حرف استاد ارزشمندم افتادم که خدا بی نهایت دست داره برای کمک به من خداوتد بی نهایت راه و نشانه داره برای پاسخ به سوال من اره شما درست فرمودید شما دوست عزیز توحیدی ام درست فرمودید
” من سر تعهداتم و قول و قرارم با خودم نمیمونم بشدت آدم خوش قول و متعهدیم نسبت به دیگران ولی بشدت بدقول و غیر متعهد نسبت به خودم همشم میگم دیگه این جور نباشم و ارزش بیشتری برای خودم قائل بشم اما باز نمیکنم. ”
من چه دنبال چیزای بیهوده در خودم گشتم برای پیدا کردن این باور که این الگو رو در من در زندگی من تکرارر می کنه من عارفه چندبار برنامه ریزی کردم برای انجام کارهام آیا چند روز پیوسته ادامه دادم من عارفه چندبار به خودم قول دادم درد دل نکنم سر پیشامدهای زندگیم چرا سر پای قول قرارم نموندم من عارفه چندبار گفتم چتدبار عهد بستم در مورد گذشته ای که تمام شد رفت حرفش نزم چرااااااااااااااااا زدم که هنوز هنوزز دارم درجا می زنم سر فراموش کردن من عارفه چندباررر قول دادم عارفه قوی باشم همان جوری که در درون قوی ام چرا این قوی بودن درونی ام رو در ظاهر نشون ندادم تا با دیگران صحبت نکنم سر پیش آمده تا اونها برنگردند زنگ بزنن عارفه خوبی من نیازی ندارم کسی حالم بپرسه وقتی دارم توی خودم حل میشم تا حل کنم با خودم تا فراموش کنم چرااا عارفه قول داد تموم کنه اما تا یه اتفاقی افتاد دلش لرزید کارش روزش استوپ می خوره روی تخت دراز می کشه حتی حال دوچرخه سواری که عشقش رو انجام نمی ده سرش گاه توی سایت گاه توی گذشته ناهار شام خوردن هم میلش نمی بره چراااا چون بدن من داره نشون می ده عارفه تو حالت خوب نیست منم میل ندارم با حال گرفته غذا بخوری میل ندارم بری دوچرخه چراااا دلت برای خودت نسوخت چرا با خودت مهربان نبودی بعد وقتی یکی بهت زنگ زد احساس می کنی براش مهمی عارفه تو برای خودت مهم بودی دختر تو مهربان بودی نبودی دلبندم نبودی جهان هم این رفتارتو با آدم هایی که هیچ ازشون انتظار نداری و همه جور قبولشون داری این بدعهدی بی ثباتی زیرحرف شون زدن بی رحم نامهربانی و….. نشون می ده
خانم جعفری عزیز خواهر مهربانم ممنون ممنونم که نوشتی ممنون که نوشتی آنچه رو که باید می نوشتی تا من به خواست خدا به وسیله کامنت شما آگاه بشم. خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
در پناه الله مهربان در پناه خدای مهربانی ها شاد سلامت پایدار باشی.
عزیزم اول خیلی ممنون بابت کامنت بلند بالایی که نوشتی دوم سپاسگذارم بخاطر احساس خوبی که بمن دادی سوم خدا رو شکر که نوشته من یه زنگی درون شما زد و هوشیارت کرد.
و امیدوارم این احساس خوبی که دادی هزاران برابر به زندگی قشنگت برگرده و هم شما و هم من باید روی احساس ارزشمندی و لیاقتمون بیشتر کار کنیم خودمون رو بقول استاد ارزشمندتر از حتی پدرو مادر و فرزندمون بدونیم و این احساس ارزشمندی رو بیشتر و بیشتر سر تعهد و قول و قراری که با خودمون میبندیم و بهش پایبند میمونیم تقویت کنیم.
سلام سلام سلام
من امده ام وای وای من امده ام
:)))
اشتباهات تکرار شونده
عقب انداختن کار های مهم خودم مثلا میدونم یه باوره پاشنه اشیل منه
اما میگم ولش کن
عقب میندازم درست کردنشو
یعنی من خودم میدونم که
باور های نادرست زیادی دارم
مثل اینکه
باور های نامناسب در مورد ثروت
مثل عزت نفسم
و…..
مورد دیگه
اینکه کار های مهم خودم رو عقب میندازم
الان مدت هاست که میگم به خودم که میگم میخوان برم کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو برای خودم پرینت بگریم اما نرفتم
میدونم زبان انگلیسی مو باید خوب کنم اما نکردم
میدونم باید صبح ها دیگه ساعت 8 بیدار بشو اما نمیشم
میدونم باید فایل ها رو خیلی گوش کنم تا ملکه ذهنم بشه اما…..
بله خیلی از چیز ها رو میدونم اما امااااااااااااا عمل نمیکنم
عملللللللللللللللل نمیکنم
اره توی مدیریت مالی هم خوب نیستم
نه همیشه
ولی بعضی موقع ها جو گیر میشم میخوام جلوی بقیه خیلییییییی خوب وپولدار نمیدونم لارج و عالی باشم پولارو خرج میکنم بیش از حد نیاز
کم شده اما هست
:)) استاد برای خواب گفتین
من برعکس
خدای من من خیلی میخوابم
نمیدونم توی این مورد شاید خودمو لوس کردم میگم نه دیگه بخوابم اینقدر که چیزی نیست مثلا فلان کارو کردم و اینا
بله اشتباه تکرار شونده بعدی من
اینکه خیلی میخوابم
یکی دیگه از اشتباهات من اینکه نه تنها حق و حقوق خودمو میگیرم که حق و حقوق بقیه رو هم میخوام بگیرم
این از احساس اینکه میخوام بقیه رو حمایت کنم میاد و دارم روش کار میکنم
ولی جز اشتباهاتم هست کم شده اما هنوز هست که حق بقیه رو هم میخوام بگیرم
یه مثالشم بزنم خیلی برای خودم جالب بود وقتی متوجه اش شدم
اقا مامان عزیز من یه ناهار فوق العاده عالی درست میکنه
سفره رو میچینه یه عالمه زحمت کشیده به نظر من البته
بعد مثلا خواهرم خوبم یا پدر خوشگلم با تاخیر میان سرسفره من فکر میکنم دیگه حق مامانم درست عدا نشده دیگه نه تنها از دست اونا ناراحت میشم و بهم میریزم بلکه شروووووووع میکنم به تعریف های زیاد زیاد
که حق مامانم رو عدا کرده باشم مثلااا
این از احساس حمایت گری زیاد من میاد که اگاهانه دارم روش کار میکنم به لطف خدا:)
اخ اخ من چقدر سر کمالگرایی ام ضربه خوردم
اصلا زیاد
اشتباه بعدی من کمالگرایی منه انگار من مفهوم تکامل رو متوحه نشدم اصلا که الهامم ارام ارام صبور باش
اخ سر گیج بودن و عجول بودنم هم خیلی ضربه خوردم که
نه یالا دو روزه فتوشاپ و فول شو ایلوسترتور رو بدو بدو یه روزه یاد بگیر
این باور هست مچشو گرفتی تا شب خوب کنی هااااا
اقا این وسط یه نکته خوب الهام خانم رو هم بگم
الهام عزیز خیلی مواظب سلامتی اش هست
خیلی سعی میکنه مناسب غذا بخوره
شکر و نوشابه رو حذف کرده
دمش گرم:)
من خیلی سر قولم نمیمونم
اره خیلی مقاومت دارم برای قبول کردنش
ولی باید قبولش کنم
احساس لجبازی منه فکر کنم بعضی وقتا که باعث این کار میشه
بله بد قولم هستم
اصلا یهو دلم نمیخواد دیگه اون کارو بکنم
یا به اون حرف عمل کنم
یه اشتباه دیگه ام که دارم اینکه
به وسایلم خیلی وابسته ام یعنی نمیدونم باید وسایل هام پیش خودم باشه اصلا نمیتونم قرض بدم یا حتی یه لحظه بدم یکی استفاده کنه
میگم مال خودمه پس مال خودمه
یه اشتباه دیگه اینک خیلی احساساتم وابسته به حال اعضای خانوادمه
یکی ناراحت باشه منم ناراحتم
به یکیشون توهین بشه دیگه من از خودش ناراحت تر و عصبانی تر میشم
یه اشتباه دیگه ام اینکه میخواهم همه ازم راضی باشن که نگم نگم از ضربه هایی که خوردم ازش
خیلی جلبه استاد من عاشق یادگیری هستم استعداد و هوش عاالی هم دارم
توی این کار خیلی خوبم سریع یاد میگیرم کاری رو
ولی ادامه نمیدم ادامه نمیدم توی مسیر مشخص نیستم
در واقع میشه گفت مثالی که استاد زدن یه نفر یه چاه عمیق داره از یک مهارت یکی ام به اندازه کم از همه چی میدونه من دچار این مورد هم هستم
کار ها موتمام نمیکنم حرفه ای نمشم
اشتباه زیادی که تکرار میکنم این کارهامو تمام نمیکنم یک مهارتو قشنگ یاد نمیگیرم
و این بود جواب من به این سری از سوالات شما
اصلا خودم میمونم چقدر خودمو شناختم به نظرم این شناخت ما از خودمون باعث این میشه که مسعولیت زندگی مون رو هم بیشتر بپذیریم
مرسی استاد مرسیییییی
بهنام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به اساتید عزیز و دوستان خوبم در این خانواده دوست داشتنی
عجب دورهای شده این دوره، داشتم به این فکر میکردم که بهروزرسانی این دوره چه دروازههای عظیمی از نعمت و آگاهی رو داره به روی همه باز میکنه، چه ایدهها و برنامههای جدیدی در راستای این دوره داره بهوجود میاد هم در سایت و برنامههای استاد و هم در کار خودم و هم احتمالاً در زندگی خیلی از دوستان. چقدر ایمانمون به خلاقیت خودمون داره بیشتر میشه، چقدر داریم هدایت رو بهتر میفهمیم و در عمل ازش بهتر استفاده میکنیم. همینکه الگوهای تکرارشونده اشتباه را میشناسیم خودش یه نعمت بسیار بزرگه.
از وقتی این دوره شروع شده، زور زدن و تقلا کردن برای زودتر رسیدن به خواستهها داره تبدیل میشه به امید و شور لذت از زندگی، دقیقاً مثل یک بازی. یاده بازی gta افتادم. یادم میاد محیط این بازی انقدر جذاب بود، با اینکه مرحلهای بود، اما بیشتر دوست داشتیم بهجای اینکه تند تند مرحلههارو طی کنیم از محیط و فضای بازی لذت ببریم و یادم میاد من یه نفر که اصلاً هیجانی برای تموم شدنش نداشتم و فقط میخواستم فضای بیشتر این بازی رو کشف کنم چون از یه جایی که مثلاً رمز میزدی و پول بینهایت داشتی دیگه فقط دوست داشتی کنکاش کنی و لذت ببری.
احساس خوب ما همون رمزیه که تو اون بازی میزدیم. احساس خوبی که حاصل کشف ترمزها و جایگزین کردنشون با منطقهای محکم با باورهای مناسبه. احساس خوبی که حاصل درک پوچ و پوشالی بودن ترمزهایی که تا بهحال بهعنوان واقعیت پذیرفته بودیم. از همه مهمتر احساس خوبی که حاصل درک باور خالق بودنه اینکه ما خالق زندگی خودمون هستیم و هیچ عامل بیرونی دیگهای در کار نیست. خود ما داریم این بازی رو پیش میبریم. خدای ما این فضا رو برامون فراهم کرده تا بسازیم تا کاوش کنیم. همه چی آمادست.
کسی رو میشناسید که این بازی رو انجام داده باشه و بگه آره من خیلی بدیختی کشیدم تو gta. اوضاع احوالم خوب نیست. روزبهروز داره پولم کمتر میشه اعتبارم کمتر میشه سلامتیم کمتر میشه، آیا تابهحال کسی رو دیدید؟ یا اینکه شنیدید که کی بیشتر تونسته مناطق بیشتری رو پیدا کنه یا اپشنهای بیشتری رو تو این بازی بشناسه؟
من که همیشه مورد دوم رو شنیدم.
حالا سوالم از خودم اینه که چرا تو زندگی من اینجوری فکر نکردم که زندگی همیشه فقط باید بهتر بشه؟
جواب در این الگوهای تکرارشوندست. الگوهایی که پذیرفتیم درست و واقعیته و غیر ازین نیست.
هر چقدر فکر میکنم میبینم که تمام الگوهای تکرار شونده برمیگرده به عدم درک صحیح قانون.
مهمترین الگوی تکرارشونده من که البته خیلی بهتر شدم کنترل ورودیهای ذهنه، یعنی این پایه و اساس تمام الگوهای تکرارشونده منه. حالا من تا قسمت دادن ورودیهای خوب خیلی خوب عمل میکنم اما در کنترل ورودیهای نامناسب مثل شبکههای اجتماعی یا … همچنان دارم ضعیف عمل میکنم. مثلاً میدونم این شبکهها بهخصوص اینستاگرام بهجای اینکه برام الهامبخش باشه، بیشتر منو وارد فضای رقابتی میکنه. در واقع یکى از مهمترین اشتباهات تکرارشونده من مقایسه کردن خودم با دیگرانه، هربار که وارد این فضا میشم بهیاد این جمله استاد در جلسه 3 قدم ده که درخصوص عزتنفس هست میوفتم که میگن مگه حیوانات میان خودشون رو با همدیگه مقایسه کنند مثلاً گربه به گاو بگه خوشبهحالت تو چقدر قوی و هیکلی هستی یا گاوه به گربه بگه من چه بدبختم که نمیتونم مثل تو تیز و بز باشم، حیوانات هرگز همچین کاری رو انجام نمیدن اما ما انسانها این کارو انجام میدیم، یعنی اگر زمانیکه میگذاریم برای مقایسه خودمون با دیگران و وارد شدن به همچین فضاهایی بگذاریم روی یادآوری تواناییهای خودمون و هدایت الله اصلاً همه چیز متفاوت پیش خواهد رفت.
یه داستانی رو که همین امروز اتفاق افتاد تعریف میکنم که خیلی برای خودم آموزنده است. من تو پروسه ترمیم چندتا دندونم بودم که خیلی داشت کند پیش میرفت یعنی اتفاقا یهجوری پیش رفته بود که این پروسه پیچیده بشه و من هم دیگه حسابی شاکی شده بودم. تا اینکه چند روز پیش تماس گرفتن برای اینکه ادامه کار انجام بشه که به خودم گفتم ببین اگه تا الان انقدر سخت پیش رفته به این معنی نیست که باید اینجوری باشه تو داری سختش میکنی، اومدم پیشفرضهای قبلی ذهنی خودم رو پاک کردم و گفتم اصلاً هر اتفاقی قبلاً افتاده رو بیخیال میشم و گفتم فکر کن که بار اولت هست که داری میری اینجا و سعی کن بسازی تو ذهنت که کارت خیلی عالی و سرساعت و بدون معطلی انجام میشه. رفتم با این ذهنیت که من هستم که خالق زندگی خودم هستم وارد مطب شدم منشی گفت که چند لحظه صبر کنید(حالا مطبم شلوغ و ذهنم داشت میرفت سمت اینکه بیا حالا معلوم نیست کی وقت تو برسه و بدقولیها شروع شد) اما من گفتم خوبه اتفاقاً تو این فرصت سعی میکنم به کارهام تو گوشیم برسم که فکر کنم 7-8 دقیقه بعد منشی منو صدا زد وارد یونیت شدم بعد دکتر رو دیدم یه لباس خیلی قشنگ تنشه و از لباسش تعریف کردم و اصلاً دکتر شد یه آدم دیگه (با اینکه واقعاً دکتر خوشاخلاقی بود قبلاً هم). گفت ببین آها حالا این شد چیزی که من میخواستم (چون لابراتوار چندبار قالب رو اشتباه ساخته بود) و خیلی راحت و با یه برخورد بینظیر کارم رو انجام داد و من همون موقع به خودم یادآور شدم که ببین تمام خوب و بد رو خودمون داریم میسازیم و همه چیز کنترل ذهنه. اینکه لابراتور اشتباه کرده بود نه به این خاطر بوده که همیشه کارهارو اشتباه انجام میده، فرکانس من نامناسب بوده و روی کار اون هم(چون مربوط به کار من بود) تأثیر گذاشته.
الان که این فایل رو دیدم متوجه شدم یکی از الگوهای تکرارشونده اشتباهات تکراری پیشفرض قبلی داشتن در مورد یه موضوع یا یک فرد خاصه و چقدر این موضوع میتونه زندگی و روابط ما رو تحتالشعاع قرار بده. مطب همون مطب، پزشک همون پزشک اما فرکانس من وقتی عوض شد همه چیز تغییر کرد. خیلی بهتر درک میکنم که استاد وقتی میگن وقتی فرکانس شما میره رو فرکانس ثروت از همان راههای قبلی ثروت وارد زندگی شما میشه.
یه اشتباه تکراری که خود من دارم اینکه فراموش میکنم ثروت و نعمت بیشتر خواستن یا داشتن ربطی به تقلا کردن نداره، ربطی به کار خاص انجام دادن نداره، ما موجودات ارزشمندی هستیم و خدا ما رو قضاوت نمیکنه.
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که این فضا را آماده کرده و این فایلهای گرانبها را به رایگان در اختیارمون میگذارند.
خداروشکر میکنم برای قوانین ثابتی که این ایمان، شجاعت و باور رو در ما ایجاد میکنه که بسازیم زندگیمون رو به شکل دلخواهمون.
سلام به احسان عزیزم
به به
چه قدر لذت بردم مثالت قشنگ حالم رو جا آورد به عنوان کسی که به کل آبجکت های GTA یک مشت زده که یک اتفاقی بیفته میخوام بگم مثالت دقیقا درسته
اگر ما با همین تصور نگاه کنیم خیلی از شرایطمون متفاوت میشه ولی به نظرم یکی از ترمز های اصلی اینه که ما محدودیت های زیادی در خودمون میبینم اگر واقعا همونقدری که ب دکمه مثلث و مربع اعتقاد داریم که باعث یک اکشن میشه به قانون هم اعتقاد داشته باشیم خیلی عالی میشه مسائل رو حل کرد.
داشتم به این فکر می کردم چه قدر بخش های زیادی از زندگی ما به خاطر همین پیش داوری ها تبدیل به اتفاقی منفی شده!
من واقعا فهمیدم تو میتونی با روی خوب هرچیزی رو زیبا کنی ولی باز یکی از بزرگ ترین کج فهمی هایی که می بینم اینه که همه انتظار دارن بقیه خوب باشن!
در حالی که وقتی تو خوب رفتار میکنی که میدونی بقیه خوب رفتار میکنن دیگه! این خودش ایمانه مثال بزنم:
وقتی به یک نفری داش مشربی سلام می کنی که میدنی طرف می گه بعععععععع حاج احسان چطوری مشتی؟!
میدونی می خوام بگم حالا همین پیش فرض رو کپی کن رو اکثر آدم ها دو تا اتفاق جالب میفته!
1- طبق عدالت خدا اونایی که بد اخلاقن اصلا تو مسیرت نمیان
2- اونایی که این پتانسیل رو دارن اون وجهه خوبشون بر انگیخته میشه..
اما یادت باشه وقتی میبینی یک مشکلی تکرار میشه بدون یه جای کار می لنگه مثلا می بینی هر جا قرار میری طرف دیر میاد یا هرجایی میری کارت رو با تاخیر انجام میدن اونجاست که باید مثل همین سلسله فایل ها بیای سوال کنی خب کجای کار می لنگه؟!
بعد میبینی مثل علی آقایی که با شما صحبت می کنه همیشه یه تصویری تو ذهنش بوده که خدا نکنه کسی باشه که بخوام بهش کمک کنم حالا هم بود اشکال نداره!
یعنی یه ترسی که به صورت خودکار 5 خط کد به هر اتفاقی توی زندگیم اضافه می کنه و باید پیداش کرد..
ما برنامه نویسا وقتی که کد مشکل می خوره معمولا یه سری جاهای پیش فرض رو می گردیم ولی واقعا حقیقت اینه که خیلی وقت ها مشکل از چند خط کد بالا تره که باید بگردی بری حسابی توش آنالیز کنی و بررسی کنی!
پیش فرض ها خیلی ترسناکه! خیلی واقعا و انقدر مخفیه که شک نمی کنی بهش…
و واقعا باید روزی 2 3 ساعت وقت بزاری که روی هر پیش فرضت یک سوال اضافه کنی بعد اونجاست که کشف می کنی مسائل رو!
مثلا من سرعت لود سایتم رسید به 0.7 ثانیه یعنی کمتر 1 ثانیه حتی! بعد اونجا گفتم دیگه تموم شد بعد گفتم نههه این قطعا یه پیش فرضه و دیدم بعله بازم راهی هست و دیدم سایتی روی که 0.15 ثانیه لود میشه مثل فولدر!
و دارم مطالعات زیادی می کنم که چه طوری اینکارو بکنم و خدارو شکر هعی دارم موفق تر میشم!
پس شک کن به پیش فرض ها تا راه های بهبود باز بشه
خیلی دوستت دارم رفیق
درود بر شما علی جان
اسمت رو که میبینم ناخودآگاه یاد این شعر میفتم که میگه:
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
انقدر همیشه ازت یاد میگیرم که نوشتت برام یه هدیه بزرگ از طرف خداست
واقعاً ازت سپاسگزارم
اینکه گفتی: اگر به اندازهای که به مربع و مثلث اعتقاد داریم به قوانین خدا هم اعتقاد داشته باشیم خیلی عالی میتونیم مسائلمون رو حل کنیم، یه نکتهای که سریع به ذهنم اومد اینکه خیلی از مسائل روزمره ما بهخاطر عدم اجرای صحیحه قانونه، یعنی اگر ما با تعهدی که استاد قانون رو اجرا میکنه متعهد باشیم در اجرای قوانین خیلی از مسائل حاشیهای برامون رخ نخواهد داد، مسائلی که ما فکر میکنیم طبیعی هستند و بهعنوان اصل پذیرفتیمشون. مثلاً وقتی میدونیم توجه به نازیباییها، نازیباییهایی بیشتری رو وارد زندگیمون میکنه گهگاه بدمون نمیاد یه توجهکی بهش بکنیم و یهجورایی قلقلکمون میده، حالا این نازیبایی هر چیزی میتونه باشه.
نکته مهمتر اینکه وقتی درک میکنیم که جهان قانونمنده نگاهمون هم نسبتبه مسائل تغییر میکنه، یعنی دیگه واکنشهای احساسی یا هیجانی منفی به هیچ چیز نداریم یعنی فکر نمیکنیم که این اتفاق(حتی تضاد) که رخ داده الکیه، نه، میفهمیم که یه معنا و مفهومی داره و بهنفع خودمون ترجمه میکنیم.
باز یه مثال از خودم میزنم:
بهتازگی از یه چالش جذابی خارج شدم که خب خیلی برام آموزنده بود و الان یه حس خیلی فوقالعادهای دارم، بعد دیروز یه صحبتی پیش اومد با یکی از بستگان که توقع داشت من یه کاری براش انجام بدم، بعد خیلی زود من به خودم یادآور شدم که ببین این مسئله داره به تو میگه که باید خودت رو رهاتر کنی از دیگران و بیشتر به فکر خودت باشی و برگشتم بهش گفتم امروز که من تصمیم گرفتم مسیر خودم رو برم و به شما هیچ کاری ندارم و فکر نمیکنم که کمک کردن من مشکل چندانی رو از تو حل کنه و واقعاً این رو احساس میکردم که این بیشتر ازینکه مسئله ایشون باشه تبدیل به یه ترمز خیلی قوی برای من شده بود که اجازه نمیداد من به خواستههای خودم برسم.
من متوجه شدم تو این موضوع که اولاً که ریشه این کمک کردن برمیگرده به پیشفرضهای قبلی ما که مسئله دیگران مقدم میشه به مسائل و خواستههای خودمون و زمانی که همچین واکنشی نشان دادم فهمیدم که دارم تغییر میکنم، یعنی با اینکه این شخص خیلی بهم نزدیک و عزیز بود باعث نشد تا من بخوام قانون رو زیر پا بگذارم چون قبلاً هم من سابقه کمک به ایشون رو داشتم و درسی که گرفتم این بود که من نباید حلال مسائل دیگران باشم حتی اگه اون شخص نزدیکترین فرد زندگیت باشه.
وقتی متعهد میشیم به قانون یه جایی دیگه باید این رشته اشتباهات رو بسوزونیم که شاید برای دفعات اول خیلی برامون آسون نباشه اما وقتی به نتایجش فکر میکنی خیلی برات لذتبخش میشه و اصلاً دیگه حل میشه بهکلی اون مسئله یعنی دیگه تو این مثال آدمهایی که دورم هستند دیگه اصلاً از من درخواست کمک نمیکنند که من بخوام بهش فکر کنم یا نه.
در مورد مثال سرعت سایت هم یه الگوی خیلی عالی برام اوردی که اتفاقاً چند روزه به دنبال بهبود سرعت سایت هستم و شکرخدا هدایت شد الگوی مناسب خودش به سمتم.
باز هم از شما علی جانم سپاسگزارم برای نوشته زیبا و یادآوری نکات ارزشمند
دوستت دارم رفیق
سلام احسان عزیز
ماجرایی که برامون تعریف کردی برای منم اتفاق افتاده و دقیقا درکش کردم.
بار اولی که وقت دندونپزشکی داشتم انقدر معطلی و اعصاب خوردی داشت که کار به شکایت من به مدیریت کلینیک کشید.با تاخیر سه ساعته کارم انجام شده بود تازه بعد اتمام کارم و برگشتم به خونه، تماس گرفتن که باید برگردی یه کاری باید انجام میشده ک فراموش کردیم.چقدر حسه منفی میشه اتفاق های بد پشت سر هم ضربتی میفته برای آدم.
سری بعدی ک قرار بود برای ادامه کار دندونم برم، قبلش با خودم زمزمه کردم که خدا زودتر از من تو دندونپزشکی حضور داره و تمام هماهنگی ها رو انجام میده که کار من در سریعترین و عالی ترین شکل ممکن انجام بشه.
وقتی رفتم در عرض یک ساعت کارام انجام شد.
همه چی کنترل ذهنه.
ممنونم ازتون بابت کامنت زیباتون.
احسان جونم سلام
پسر لذت بردم عالی نوشتی و منو وادار ب نوشتن کردی
اول اینکه مثال gta خیلی خوب و دقیق بود ک منو ب فکر فرو بردی و دوم اینکه ب قول سید علی خوشدل عزیزم منم ب شخصه خیلی وقتا اصل واساس قانون بدون تغییر جهان هستی رو فراموش میکنم با اینکه صبح تا شب یا فایل گوش میدم یا کامنت میخونم و یا کامنت مینویسم ولی وقتی تو کارم (املاک) مشتری میاد خیلی راحت پیش داوری میکنم ک این ک خریدار واقعی نیست ک فقط اومده قیمت بگیره !! تازه الان خیلی خیلی خیلی تو این قضیه بهتر شدم ولی باز خیلی جا داره ک بهتر بشه و حتی اون لحظه ای ک میخوام ب مشتری بازدید بدم مشتری اگه چند مین دیر بکنه هزارتا فکرمنفی تو سرم میاد ک نکنه کلا نیاد !! ک باز در این موردم خیلی بهتر شدم ولی درکل کاملا با کامنتت موافقم و لذت بردم چون این ماییم ک با ورودی های ذهنمون و با مهارت کنترل ذهن اتفاقات زندگیمونو رقم میزنیم و خالق صد در صد زندگیمون هستیم و مورد دیگه ای ک خیلی اشتباه میکردم ، تقلا کردن بود ک بقول خودت دوره کشف قوانین با من کاری کرده ک دیگه سعی میکنم تقلا نکنم بلکه از مسیر دارم بیشتر لذت میبرم چون تقریبا ب این باور رسیدم ک فقط با احساس خوب میتونم فاصله فرکانسی الانمو تا خواسته ای ک میخوام رو پر بکنم
بابت کامنت خوبت ممنونم
درپناه خداوند باشید
سلام دوست عزیزم احسان
وقتی کامنت شما رو در مورد دندانپزشکی خواندم یاد موضوع خودم که این هفته من رو درگیر کرده بود افتادم.
من متوجه شده بودم که باید با خودم به صلح برسم و کنترل ذهن کنم ولی آن موقع در دندانپزشکی شاید بخوبی نتونستم این کار را انجام دهم وقتی نزدیک یک ساعت و بیشتر معطل شدم تلاشم را کردم حسم را خوی نگه دارم اما می دیدم گاهی نجواها از سمت و سوی دیگری میان.
نتیجه هم این بود که کار دندانم خوب پیش نرفت و بعد از چند روز مواد پر کردن از آن خارج شد و کار دوباره باید انجام شود.
هنوزم ذهنم نجوا می کند که تقصیر تو نبود چون تو داشتی تلاش می کردی ذهنت رو کنترل کنی و ایراد از دکتر بود.
سلام جناب احسان خان
این جمله
یه اشتباه تکراری که خود من دارم اینکه فراموش میکنم ثروت و نعمت بیشتر خواستن یا داشتن ربطی به تقلا کردن نداره، ربطی به کار خاص انجام دادن نداره، ما موجودات ارزشمندی هستیم و خدا ما رو قضاوت نمیکنه.
چقدر تاثیرگذار و درسته. واقعا یکی از باورهای مخربی من که درگیرشم همینه که باید برای دریافت نعمت و ثروت باید حتما تلاش کنی و فعالیت اقتصادی انجام بدی.
اتفاقا در اطراف خودم خانم های مسن زیادی رو می بینم که در تمام عمرشون هرگز کار اقتصادی انجام ندادن و همیشه هم در رفاه و آسایش و چه بسا استقلال زیادی هم بودن. مسلما اونا با این باور زندگی کردن که تامین بودن و در ثروت و آسایش زندگی کردن براشون خیلی طبیعی بوده و حق مسلم خودشون می دونستن.
درود بر شما
سلام احسان عزیز
چه کامنت زیبایی
یکی از عادت های من مقایسه کردن هست ،حتی من خودم رو با خودم مقایسه میکنم البته به صورت منفی
دیروز حالم خیلی خوب نبود و همه این حال بد به خاطر مقایسه های خودم با دیگزان هست
یکی از تغییرات در عادت هام باید توجه به خوبی های خودم باشه
من آدم خیلی مهربونی هستم
عاشق آدمها هستم
دوست دارم راستگو باشم و در بیشتر مواقع هستم و میدونم که با این ویژگی های که دارم زودتر به خواسته هایم میرسم
ممنون از کامنت زیباتون
بنام خالق ثروت افرین
سلام به شما دوست عزیزم
وسپاسگذارم از استادعزیزم برااین سلسله فایل هایی بینظیر
چقدر از خوندنه کامنت شما دوست عزیزلذت بردم وچقدر زیبا گفتید اشتباهات تکرارشونده هارودقیقا اشتباهات منم همینه
و خداروشکر با ابدیت دوره کشف قوانین زندگی شرایط هرروز عالی تراز دیروز میشه جوری که دوس دارم بهتروبهترواسانترواسانترهمه چی رغم بخوره
چون سازوکارجهان هستی بر پایه اسانی هاس
خدایاشکرت
خدایاشکرت
بسیار از خوندنه کامنت شما لذت بردم
سپاسگذارمعبودم هستم که منوهدایت کرد به این مسیرپراز فراوانی ثروت و نعمت و این دوستان بینظیر
شادباشید که شادبودن و امید بخداوند داشتن اصل قانونه
بنام خداوند هستی بخش مهرورز
سلام
به ذهنم رسید که نکته مهمی رو به خودم و کسایی که کامنتم رو مطالعه می کنن یاد آوری کنم که:
ما هر وقت با این سوالات و سوالات دوره و در کل سوالات درست مواجه می شویم، بهتره که چند نکته رو در نظر بگیریم:
• هدف این سوال چیه؟
• این سوال به من چه آگاهی ای رو می ده؟
• این سوال از من چی می خواد؟ من باید چکار کنم؟
یعنی هر سوال:
یک هدف داره!
یک آگاهی به من می ده و چراغی رو در ذهنم روشن می کنه!
و بعد از اینکه بهش پاسخ دادم من باید یه کارهایی رو انجام بدم!
سوال:
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
هدف سوال اینه که: به من بگه من یک اشتباهاتی در زندگیم دارم که هی دارم تکرارشون می کنم. و باید این و بپذیرم، در واقع من اشتباهاتی دارم و باید به دنبال حل مساله در درون خودم باشم، این شرایط بیرونی نیست که باعث می شه من هر بار اون اشتباه رو تکرار کنم.
بعنوان مثال من همیشه دیر می رم سر کارم.
آگاهی ای که به من می ده می تونه این باشه که:
اولا: الگوهای تکرار شونده ریشه در افکار و باورهای من دارن
دوما: من می تونم با تغییر نگاهم، با تغییر باورهام، اون اشتباه تکراری که سالهاست درگیرشم و اون رو به عنوان شخصیتم یا روال زندگیم پذیرفتم رو تغییر بدم.
مسئولیتم در قبال این آگاهی چیه؟
ریشه اشتباه رو پیدا کنم
تغییرش بدم و شروع کنم به متفاوت عمل کردن
مثلا وقتی فهمیدم این دیر سر کار رفتن به خاطر باورهای بی اساسیه که در ذهنم وجود داره(مثل: تو خیلی بی نظمی، تو بی اهمیتی، تو تنبلی و… رو که صد هزار بار شنیدم و تجربش کردم و باورش کردم) شروع کنم به منطق آوردن برای ذهنم و کم کم منظم تر شدن.
درود بر استاد عزیز
درود بر دوستای عزیزم
و درود بر خودم
سلام دوست عزیزم
یکی از اشتباهاتی ک من میکنم اینه ک تو ورزش ها خودم رو با دوستام خیلی مقایسه میکنم و خودم ضعیف نشون میدم و فکر میکنم ک وقتی ی ورزش و نمیتونم انجام بدم پس من کلا استعداد ندارم و کلی خودم رو سرزنش میکنم ک حالا با کار کردن روی دوره عزت نفس خیلی دارم روی این مورد کار میکنم ک ب قول استاد پاشنه ی آشیل اینجوری نیست ک از بین بره و ما باید همیشه روش کار کنیم
یکی دیگه از اشتباهایی ک من هر بار تکرار میکنم دیر خوابیدن و ب طبع دیر بیدار شدن از خوابه و میدونم ک این عادت بدیه و هر طور شده باید تغییرش بدم و برای سرکار رفتنم ب مشکل خواهم خورد و خودم باید ی قدمی برای تغییر بردارم ولی هر بار تلاش کردم نشده ک زود بخوابم و زود بیدار بشم
حالا من ی سوال دارم ازتون منم مشکل بی نظمی و تنبلی رو دارم و حتما حتما از باورهام نشات میگیره میشه بگید چ باورهایی رو برای خودتون ساختید تا ب منم کمک کنه درباره ی این موضوع؟
سلام مهدیه خانم
تنبلی یکی از الگوهاییه که نمی شه یه شبه کنارش گذاشت و نیاز به تمرین و زمان داره، بی خوابی هم همینطور.
ممکنه بی خوابی ریشه در اضطراب و افسردگی داشته باشه که خودشون ریشه در ده ها باور غلط داره.
اینارو نگفتم که سختش کنم، فقط خواستم بگم تکاملیه و نیاز به اقدام(از کارای کوچیک) ، صبر
و ادمه مسیر داره.
خودمم همین مشکلات و دارم.(که خدا رو شکر خیلی بهتر شدم.
اما اگه اصل داستان، در مورد ترازنامه نویسی و پرسیدن سوالای درست و هدفمند در رابطه با الگوهای تکرار شونده رو در کنیم، اون وقت خودمون سوالاتی رو طرح می کنیم که گرچه ممکنه هر بار ظاهرش یه زره فرق کنه ولی در اصل قضیه برای اینه که من ریشه الگوی تکرار شوندم رو پیدا کنم، تصمیم بگیرم که دیگه نمی خوام این الگو برام تکرار بشه، باورهای غلط پشت اون الگوی اشتباه رو پیدا کنم و باورهای مناسب رو جایگزینش کنم.
مثال؛
آیا الگوی رفتاری ای دارم که خیلی داره تکرار می شه؟( در رابطه با رفتارهایی که انجام می دم)
می توانم بگویم ریشه این الگو در کجاست، کجا به وجود اومد؟
آیا هنوز به این الگو نیاز دارم؟
چه باورهای غلطی باعث به وجود اومدن این الگوی اشتباه شده؟
باور درست و مناسب چیه؟
امیدوارم مفید باشه
درود بر شمــا
سلام سجاد عزیز
لازم دونستم ازت قدردانی کنم ،
از ابتدای این سلسه فایلا کامنت های خوبت رو استفاده کردم و همیشه سوالهای عالی ات منو بفکر برده و باعث شده بهتر و عمیقتر خودمو کنکاش کنم از زاویه بهتری خودمو ببینم .
سوالهایی که در کامنتت مینوسی باعث شد انگیزه بگیرم و سوالهای خوبی از خودم بپرسم در جهت بهبودی شخصیتم.
سپاسگزارم ازت که مینویسی و باعث رشد و پیشرفت میشی
امیدوارم در سایه الطاف خداوند شادو سعادتمند باشی.
درود بر خانم رضایی خوشتیپ
خیلی ممنونم بابت توجهتون، خوشحال شدم و انرژی گرفتم.
امیدوارم همیشه رو به رشد باشید
خدا رو شکر می کنم که در جمع شما دوستان عزیزم هستم، بعد از آموزه های استاد نمیشه تاثیر مثبت شما رو توی زندگیم نا دیده بگیرم.
بازم ممنون
سلام سلام به شما دوست عزبز
چقدر این دلیل و منطفی که برای رفع اشتباه خوتون آوردین برام جذاب بود
واقعا لذت بردم از مثالی زدین
چقدر برام الهام بخش بودکه منم
باهمین منطق شما
دلیل اشتباهتم را بفهمم و باور های مناسب را جایگزینش کنم
سپاس گذارم از کامنت زیباتون
ب نام خدای مهربان !
سلام ب استاد عزیزم ومریم نازنینم …استاد بابت سوالای بی نظیرتون ممنونم باعث میشه بیشتر خودمونو بشناسیم و راحتتر بهترتغییرکنیم .
سوال! چ اشتباهاتی هست ک شما زیادتکرارش میکنید؟ 1_درمورد رابطه باهمسرم باهم خوببم ولی تا بحثمون میشه من قهرمیکنم ب همدیگر بی احترامی میکنم میدونم این کارم اشتباه ولی باز همین کارتکرارمیکنم
2_درمورد غیبت کردنه هرموقع ب خودم قول میدم ک غیبت نکنم دورهم جمع میشیم قولم یادم میره وبااینکه میدونم اشتباه کارم ولی بازغیبت میکنم
3_ عجله کردن توکارهام مثلا توغداخوردن ،سریع میخورم هرکاری میکنم بآرامش بخورم بااینکه میدونم سریع غذا خوردن درست نیس ولی بازسریع میخورم درشستن ظرفا کاری خونه اونقدر باعجله کارمیکنم ک باعث میشه همیشه دس گل ب آب بدم چیزی بشکنم بااینکه میدونم کارم غلط وهرچقدر من آرامش داشته باشم کارهام بهترانجام ولی باز تکرارش میکنم
4_خوردن غدای نامناسب باتعدادوعده های زیاد خوردن شیرینی چ خونه چ مهمونی بااینکه میدونم چقدر برای بدنم مضره باز خوردن چیزای نامناسب ادامه میدم
5_تنبلی ودیر ازخواب بیدارشدن بااینکه میدونم اگ زود بشم کارهام بهتر بیشتربا کیفیت انجام میدم ولی باز اشتباهم تکرارمیکنم دیربیدارمیشم کارهام ب عقب میفته خلاصه اینکه همه برنامه هات میریزه بهم وو..
6_ارتباط و رفت آمد باکسایی ک توزندگی بایدحذفشون کرد هرموقع تصمیم میگیرم گ دیگه با کسایی ک فاز منفی دارن ب دردنمخورن این کار نمیکنم باز اشتباه قبل تکرار میکنم هی هربار میگم چرا نمیتونی این کارو بکنی آخه چرا وهمینطور اشتباه دراشتباه تکرار میشه منم هیچ نتیجه ای نمیگیرم .
.ازاستادعزیزم نهایت تشکر دارم درپناه خدای مهربان باشید…
سلام به استاد خانم شایسته و دوستان عزیزم
اشتباهی که من خیلی تکرارش میکنم راجب تنظیم تایم خوابمه
میدونم چقدر برای سلامتی ام و پر انرژی بودنم مهمه که قبل از 11 شب بخوابم و بارها و بارها تجربش کردم اما فقط شب هایی میتونم واقعا سر تایم بخوابم که صبحش دیر بیدار شده باشم و به خودم همون موقع قول بدم که امشب دیگه ساعت 11 میخوابم.
و واقعا میخوابم
ولی به قول شما انگار تنظیم شدم که باید به اینجا برسه که دست به عمل بزنم و روی تصمیمم بمونم
سعی دارم اصلاحش کنم
به امید خداوند بزرگ این رو هم به زودی اصلاح میکنم
بچه ها اگه مورد یا باوری به ذهنتون میرسه که ممکنه کمک کننده باشه توی اصلاح این باور لطفا بهم بگین
یا اگه تجربه ای دارین که این عادت رو در خودتون اصلاح کردین و پایدار ازش نتیجه گرفتین، خیلی ممنون میشم که توی پاسخ کامنتم بگین
مرسی استاد
سلام روژینای عزیز
در جواب سوال شما چیزی که خودم واقعا ازش نتیجه گرفتم ایجاد انگیزه در خود برای بیدار شدنه و اگه هم صبح زود بیدار بشی در طول روز هم پر انرژی تر خواهی بود و شب نیز طبیعتا زودتر خوابت میبره ( البته این هم به شخص بستگی داره و همه مثل هم نیستن و برای بعضیا مثلا استاد عزیزمون طبق گفته خودش میگن که برام مهم نیست دقیق ساعت خواب و بیداری رو واسه خودم تعیین کنم ولی این قضیه برای من و شما طبق سلیقه شخصی مهمه )
مثلا قبل خواب یه فایل از استاد گوش کن که خیلی بهت حال خوب میده و نصفشو گوش کن بقیه رو نگه دار صبح که از خواب بیدار میشی گوش کن و به این صورت انگیزه برای بیدار شدنت پیدا کنی
مثلا یه رمان قشنگ و پر انگیزه رو بخون و جای قشنگشو نگه دار صبح بخون
و انواع مثال دیگه از این نظیر میتونی واسه خودت تو ذهنت درست کنی و اجراشون کنی
و در کل هدف اصلی اینه که ما ذهنمونو یه جورایی گول بزنیم و انقد تکرارش کنیم که براش بشه عادت
و این انگیزه و هدف داشتنم (هدف های ریز و درشت) اصل اصل اصل ماجراست
در پناه الله مهربان همیشه شاد و سلامت باشین
به نام یگانه نیروی جهان
سلام به استاد خوبم!
روز تان بخیر.
قول ( وفا به عهد)
من اکثرا اوقات قول میدم به کسی ولی سر قولم نمی مونم مثلا یک مقدار پول از کسی قرض می گیرم بعد می گم فلان روز برات میدم روز معینه یک جوری میشه که پول نیست دستم قرضش را بدم نه که نخام پولش را بدم نمی فهمم چرا این جوری میشه که پول پیشم نیست که بدم یا لباس هام رو وقتی به خیاطی می برم که دوست یا فامیل ماست و غریبه نیست که مجبور بشم پولش را به وقتش بدم هم ، همین طوری میشه که همان روزی که می رم دنبال لباس هام پول ندارم بعد میگم باز بعدا حساب می کنم و یا قبلا که دانشگاه بودیم به هم کلاسیم می گفتم فلان موضوع درسی را همرایت کمک می کنم ولی بعدا کوتاهی می کردم یا اصلا از زیر قولم در می رفتم یا خیلی کم کمکش می کردم و از سرم تیرش می کردم.
دیدن تلویزیون
اگر چه دو سالی میشه دیدن تلویزیون بخصوص سریال هارا ترک کردم اما گه گاهی مثلا دو یا سه روز یا یک هفته یا دو و سه هفته میام و یک سریال را دنبال می کنم در صورتی که میفهمم اشتباست.
خواب
در بیدار شدن در اول صبح خیلی تنبلی می کنم مثلا به خودم قول میدم 5 صبح بیدار شم و روی اهدافم کار کنم تا در جریان روز هم به با اعصابی آرام به کار های روزمره ام بپردازم یا بیدار نمیشم یا اگر بیدار بشم هم همین که کمی روی برنامه هایم کار کنم مثلا یک ساعت پس تا 7 صبح می خوابم .
عصبانی شدن
استاد جایی که عصبانی میشم در روابطم بین خواهرام و بعضی برادرام است بخصوص در کارهای خونه که شدید ترین و بزرگ ترین نکته ضعفم است چون خواهرام به گونه ای از کارهای خونه فرارین یعنی درست کار نمیکنن و از سوی یک جورایی این که اکثر کارها رو دوش من باشه اینو وظیفه ام می دونن بهتر بگم مفت خور تربیه شدن، به خاطر همین هم وقتی میبینم وظایف شون رو یا انجام نمیدن و یا اگر هم میدن خیلی سرسری، نمی تونم ذهنمو کنترول کنم اگر چه بارها با خودم عهد بستم و پیش خودم راهکار و برنامه ریختم که تحت این شرایط ذهنمو کنترول می کنم اما نتونستم و عصبانی شدم و بعد شم بد و بیراه گفتم اگر چه در اکثر جاها در شرایط خیلی خیلی سخت من تونستم ذهنمو خیلی عالی کنترول کنم و شرایط هم به نفع من رقم خورده و خیلی نتایج خوبی هم گرفتم ولی سر همین روابطم با خواهرام نمی تونم ذهنمو کنترول کنم در حالی که با پدر و مادرم و دوست و آشنا خیلی روابطم خوبه و بین شون در مهربانی، صداقت، نرم خویی ،خوش خلقی ، مثبت اندیشی، صبر داشتن و استواری، و پر انرژی بودن معروفم
سکوت و بیان نکردن خواسته ام
استاد اگرچه در بیرون از خونه مثلا سر کار یا دانشگاه خیلی به وضوح من خواسته هایم را بیان می کنم ، ولی با بعضی آدما رو در واسی دارم وقتی ازم کاری می خوان که انجام بدم اگرچه قلبا نمیخام انجام بدم ولی تو رو در واسی قبول می کنم بخصوص یکی از برادرام همیشه وقتی ازم میخاد کاری انجام بدم چون نمی تونم خواسته قبلیم را بگم که همان گفتن ( نه) است خیلی عزیت میشم و حسم بد میشه می ترسم اگر نه بگم ناراحت بشه و یا سرم داد و بیداد کنه.
به نام خدا زیبایی که نگاه او برای ما کافیست..
چه قدر جالبه که تکرار میتونه عجب شگفتی هایی ایجاد کنه و اگر با عشق و آرامش و بدون قضاوت بتونیم تکرار رو بپذیریم شاید خیلی از ماسئل ما حل بشه
محتوای ابتدایی این فایل شاید با 6 سری قبلی مو نزنه ولی وقتی من دوباره گوشش میدم می بینم نه کلمات یکیه ولی برداشت هعی کامل تر میشه!
امروز وقتی داشتم به سوال فکر میکردم بیشترین چیزی که تو ذهنم خیلی بولد شد ، در بین تمام تکرار های غلط فراموش کردن قانون و اصلی بود که فراموشش کردیم
امروز بعد از اینکه یکی از فایل های استاد رو دو بار گوش دادم دقیق تر پی بردم که همه ما حتی پیامبران هم خطا های در فراموشی قانون داشتن
یکی از حالب ترین الگو هارو میشه در سوره یوسف آیه 42 پیدا کرد که فک کنم 35 میلیارد بار تو تلوزیون ایران همه دیدنش :))))
وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ
آن گاه از رفیقی که اهل نجاتش یافت درخواست کرد که مرا نزد خواجه خود یاد کن (باشد که چون بیتقصیرم بیند از زندانم برهاند) اما شیطان از خاطر آن یار زندانی برد که یوسف را نزد خواجهاش یاد کند، بدین سبب در زندان چندین سال محبوس بماند
چند نکته جالب هست که بعد از فکر کردم بهش رسیدم در دل این آیه!
یک :
منطق همیشه در ذهن انسان فعاله وهمیشه وقتی ما دنبال چیزی هستیم خیلی ازش استفاده می کنیم وراه های معمول رو در نظر میگیریم!
اینجا یوسف میگه ببین حالا که این آزاد شد احتمال خیلی زیاد میره پیش اربابش پس بزار بهش بگم که به اربابش بگم من رو آزاد کنه!
ما این رفتار رو چه قدر داریم؟ خب بزار به فلانی بگم چون نماینده دفر فلانیه
بزار به اون بگم چون دوست صمیمیشه میتونه باهش حرف بزنه مشکل مارو حل کنه …
وخلاصه همین باعث شد سالیان سال در زندان بمونه یوسف
خیلی وقتی مسائل رو افراد بی ربط حل می کنن ولی ما با منطق هامون جلوی خیلی از کار هارومیگیریم
اما بخش دوم که خیلی برام جذابه:
شیطان باعث فراموشی قولی شد که اون مرد داد (ایناروس فقید :)))) )
یعنی خدا بدی نخواست برای یوسف بلکه چون یوسف متوسل شد به تفکر شیطان پاسخی از شیطان گرفت و خدا نقشی نداست!
خیلی درس جالبی داره ها که بدی از سمت شیطانه وخدا هیچ مشکلی برای ما ایجاد نمی کنه!
اما میریم سراغ بخش بعدی نتیجش چی شد؟ بیشتر زندان موند!
چه قدر ساده در یک آیه فراموش کردن انسان
عجله کردن وتوسل به شیطان
و در نتیجه دوری از نعمات رو دیدیم!
حالا میرسیم به بخش جذاب داستان در آیه 43:
وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ ۖ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ
پادشاه مصر (با ملازمان و دانشمندان دربار خود) گفت: من خوابی دیدم که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه سبز دیدم و هفت خوشه خشک (که خوشههای سبز را نابود کردند)، ای بزرگان ملک مرا به تعبیر این خوابم اگر علم خواب میدانید آگاه گردانید.
نکته قشنگ داستان اینه که فرض کنیم یوسف اصلا به واسطه کمک اون آدم میمود چی میشد؟ تهش این میشد که آزاد شده!
و این خوابگزاری و عزیز مصر شدن پیش نمیومد!
چی شد این وسط؟ اینکه آقا اجازه بده کار رو خدا انجام بده و تورو در قدرت تمام به خواسته هات برسونه
اگر انقدر متوسل به آدم ها ، خودمون ، ابزار و مسائل نشیم شرایط اینطوری پیش نمیره که!
درد دقیقا اینجاست! که ما خیلی رو این چیزا حساب می کنیم و باور نداریم به ارتباط قشنگمون به خدا و بزرگ ترین مشکل من همینه که این قانون به این سادگی و قشنگی رو همش فراموش می کنم!
چه قدر مثال هایی داریم ولی وقتی تضاد جدید میاد باز میگیم واااای حالا چه کار کنم
به کی زنگ بزنم؟
الان کی کمکم کنه!
میبینم دیگه خیلی ها همش می خوان یکی آرومشون کنه و بهشون بگه چه کار کنن!
یعنی 97 درصد سوالاتی که من میبنیم همینه! میترسم ….
نمیدونم …
چون نیاز داریم به یکی که گردن بگیره تصمیم گیری های مارو ولی تا وقتی نفهمیم هیچ مسی به جز منو شما در این دنیا نیست و ما مسئول داستانیم هیچ چیز در زندگی ما حل نمیشه!
خوشحالم که این تکرار ها 1 هزارم درصد ذهنم رو روشن میکنه و میتونم قدم های بعدی روبا درصد اطمینان بیشتری بردارم
در پناه سکان بان عالم پیش رو باشید
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
وسلام خدمت سیدعلی خوشدل
ممنون از کامنت زیباتون که یک اصل روبهم یاداوری کرد تسلیم بودن دربرابر خداوند واینکه ازته دل ازش بخای اونم میگه توامرکن بنده من
اتفاقاامروز یه مبلغ پول بایدجورمیکردم چون اخرتیرماه هست ودوماه ازپرداخت قسط عقب افتاده بود اگه قسط وامم روپرداخت نمی کردم چک های ضامن هاروبرگشت میزدبانک.
دیشب آیه حدیدروگوش کردم وخوابم بردصبح که بیدارشدم نجواهای زهنی میخاستن جولان بدن ومن باخودم گفتم زنگ میزنم فلانی یابهمانی که یهویی یادم امدازسوره حدید که همچیزتحت سیتره خداوندهست وازته دل ازخداستم وگفتم خداجونم تودرستش کن وازجایی که اصلا فکرشونمیکردم درست شد حدث بزن کی پول پرداخت کرد…
رئیس بانک خودش پیام داد که علی اقامن پرداخت میکنم شماخورد خورد بهم برگردون واقعا تنهاکسی که من اصلا فکردشونمیکردم بدونه اینه من حتا باهاش یک کلمه حرف بزنم خودش پرداخت کرد.خدایاشکرت که هستی وهوای ماانسان های فراموش کاروداری. (اینجاس که استادمیگه بایددستان خداوندرابازبزاریم
خداوندهزارن دست داره)من تاحالا یک درصدم بندگی شونکردم ولی کلی بهم نعمت داده حالا فکرشوبکن اگه من بندگی شوبکنم چ میکنه این فرمانروا این صاحب خزانه غیب
(توبندگی چون گدایان مکن
که خاجه خودروشه بنده پروی میداند)امیدوارم که شعرودرست نوشته باشم خخخخخ
درپناه الله یکتا شادوثروتمند
سلام علی عزیزم چقدر کلمنتت تاثیر گذار بود
خواندت یک مثال عملی از توحید و ایمان به رب
اونم تو حوزه مالی که به شخصه مقاومت دارم توش خیلی خیلی حالمو خوب کرد
توکلم را به رب بیشتر کرد
و اینکه واقعا تحسینتون میکنم حتما خیلی کنترل ذهن عالی داشته اید
ممنونم که تجربه اتون رو هم با ما به اشترک گذاشتین
و شعری هم که از حافظ نوشتید عالی بود
ممنون و سپاسگذارم
واقعا قدرت رب بی انتها و فراگیر است
سلام علی آقا..بابا تو خیلی خفنی داداش..چطور تونستی ذهنتون رو کنترل کنی ،اونم تو شرایط سررسید قسط!!با تمام وجودم بهت تبریک میگم به این دلی که ظرف وجودش رو بزرگتر میکنه..حاللل کردم،موحد بودنت مبارک..حالم خیلی خوب شد،خدایا مارا از زمره بندگان خود قرار بده..ممنونم علی جان
سلام سجادعزیز ممنون بابت کامنت زیبایت که بهم انرژی دادی واقعابرای خداوند هیچی غیرممکن نیست(خداوندهکس راهمه چیزمیشود بشرط ایمان بشرط پاکی دل)اگه واقعا بتونیم زهنمون روکنترل کنیم هیچ چیزغیرممکن نیست وباتمرین و استمرار میشه جلوزهن نجواگرراگرفت
درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشی
به نام خدای
خواستن ها
توانستن ها
و شدن ها
سلام و درود آقای اسدی
خیلی سپاسگزارم بابت این تجربه ی توحیدی که برامون نوشتید، من که باورم تقویت شد وقتی گفتید از جایی که فکرشو نمی کردید کارتون درست شد یعنی (من حیث لا یحتسب)
من هم هر وقت کارم رو به خدا سپردم در هایی رو به روم باز کرد، آدم هایی رو مامور کمک به من کرد که به قول استاد اگه من خودم میخواستم اون آدما رو پیدا کنم یا اون شرایط رو فراهم کنم هرگز نمی تونستم…
در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام آقای خوشدل
تو یه فایلی استاد میگه مثلا میبینی یه سری افراد هستن همه چیزشون به موقعس سر وقته همیشه آرامن و با خودشون در صلحن
وقتی کامنتتونو خوندم یاد این حرف افتادم که چقدر الهامات شما به موقعس و دقیقا هر دفعه چیزی رو مینویسید و بازگو میکنید که به شدت مربوط به فایله ، به موقعس و خیلی قابل درک مفهومو روشن میکنه
خیلی خوشحالم که دسترسی به افرادی همچون شما و استاد دارم چون اون موقعی که این حرف استادو شنیدم هرچقدر در اطرافم میگشتم که یه کسی پیدا کنم که چنین ویژگی داشته باشه نبود اینقدر آرام اینقدر به موقع و اینقدر در صلح با خود و جهانش
اما بالاخره نمونه عینی این شخصو پیدا کردم
در پناه فرمانروای زمین و آسمانها و رب نهان و آشکار باشید
سلام و درود فراوان به دوست عزیزم سید علی
امید وارم در هر کجای این جهان هستی ،شاد سلامت ثروتمند در کنار همسرتون باشین
براتون بهترین ها را از خدا میخوام
خیلی وقته کامنت نزاشتم
امشب زمانشه
همین جور که کامنت شما را خوندم برا خودم اتفاقلتم را شرح دادم و با خودم صحبت کردم
چند هفته آی هست که وارد بیزنسی شدم که میتونه به خیلی آدمها و کسب و کارها کمک کنه و نیاز داره به روشن کردن آدمها امروزی کردنشون و ذهن قبلشون را خالی کردن
امروز من با چند نفر قرار ملاقات گذاشتم که برم پرزنت کنم تو لیست من یک نفر بود اون هم دوست همسرم ایشون میلیارد هستن
خوب من با مخالفتهایی که همسرم در مورد اینکه من کار کنم داشتم
ولی من شروع کردم و امروز جلسه پرزنت داشتم ظهر به همسرم گفتم که با دوسشون صحبت کنند و بگن ما عصر میرم در مغازشون ایشون به من گفتن کاری به دوستان من نداشته باشین خوب من هم گفتم قراره توضیح کارهای شرکت را بدم ایشون تماس که نگرفتن هیچ حتی باعث شد ناهار هم نخورن
من خیلی باخودم حرف زدم و به خودم گفتم که تو همسرت را میشناسی و میدونی چه برخورد و صحبتی داره ولی چرا هنوز ازش درخواست داری
من که قرار بود همان مکانی برم که بقیه پرزنت هام را انجام بدم و مغازه ایشون هم همون جا بود یعنی نیاز نبود که به ایشون بگم
از یه طرفی میگم خوب احترام بزارم یا ایشون بخواد منو همراهی کنه و….. ولی دیدم نه من وابستگی دارم به ایشون و تصمیم گرفتم که خودم عصر برم و با دوستشون صحبت کنم حتی اگه ایشون از لحاظ مالی جوری باشه که بگه من مشتریهام را جوابشون را نمیدم ووووو
خوب شرک من مشخص شد همسرم
ولی خدا روشکر امروز پنج نفر را پرزنت کردم با همکارم و چقدر حس و حال خوبی داشت
و الان میفهمم هدف داشتن و حرکت کردن چقدر آدم باهاش رشد میکنه
اینکه به خدا گفتم خدایا مسیری که خودت جلو راهم با رها کردن روابط بهم گفتی پس من حرکت میکنم مابقیش دستت خودت
من حرکت میکنم برکت از تو
خدا روشکر میکنم که دارم آرام آرام ترمز های ذهنم را پیدا میکنم
در پناه الله
سلام و درود فراوان به سیدعلی جاااااااااااان عزیزم. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت باشی.
سیدعلی جان تو بینظیری ، بی نظیری ، واقعاً از تعجب ابروهام چسبیده بود به طاق پیشونی. آخه چطور ممکنه از دو زاویه متفاوت به یه موضوع نگاه کرد و دو تا نتیجه گیری شگفت انگیز رو نوشت.
سید علی واقعاً تحسین کلمه کمیه که بخوام برات بنویسم.
چقدر نور هدایت و توحید در وجود گرانقدرت رسوخ کرده.
من فیلم یوسف پیامبر رو ندیدم، اصلا تلویزیون ندارم تو خونه ام. ولی میدونم که قرآن کریم از این موضوع بعنوان احسن القصص یاد میکنه. این احسن القصص بی دلیل احسن القصص نشده چون از هر زاویه میشه یه درس ازش گرفت، ولی الان یه جلوه اش رو دیدم.
مرد بزرگ بسیار بسیار ازت ممنون و سپاسگزارم که اینقدر توحیدی روی خودت کار کردی و من الان میتونم اینقدر ازت درس بگیرم. بهت افتخار میکنم سید علی عزیزم. از صمیم قلبم دوستت دارم. عرض سلام و ادب من رو خدمت خانواده گرانقدرتون برسونید. و الهی که در پناه جان جانان رب العالمین همواره بینهایت از زندگی تون لذت ببرید و هر روز از جلوه های شگفتی و زیبایی و فراوانی نعمات پروردگار بهرمند باشید.
درود بر شما علی جان
تفسیر و تشبیه بسیار فوقالعادهای داشتی از داستان یوسف و الگوهای تکرارشونده زندگی ما که تماماً حولمحور شرک میگرده.
اما علی جان احساس کردم که این رو باید بگم یه جایی فرمودی خدا نقشی نداشت و شیطان باعث شد بهنظرم این قدرت دادن به شیطانه.
اصلاً وقتی ما میگیم برگی بیاذن خدا نمیفته مگه میشه در همچین اتفاقی خداوند دخالتی نداشته باشه؟!
شیطان به خودی خود قدرتی نداره یعنی تاریکیه.
تاریکی زمانی میاد که نور نباشه، بهقول استاد ما چراغی را نداریم که بزنیم همه جا تاریک بشه اما چراغ رو که میزنیم همه انتظار روشنی داریم.
دلیل اینکه ایناروس فقید:) فراموش کرد نه اینکه خدا دخالتی نداشته، این نگاه انسانی به خداست که فکر کنیم خدا از دست یوسف عصبانی شد و گفت حالا که از غیر من خواستی شیطان جان برو به کار این بنده خدا برس تا من اینو یه چند سال دیگه گوشه هولفتونی نگهش دارم تا بفهمه کت تن کیه.
دلیل اینکه ایناروس فراموش کرد فرکانس مستقیم خود یوسف بوده، مثل همون مثالی که من در مورد دندونپزشکی زدم و دلیل اینکه انقدر زندانش طولانی شده هم احتمالاً بهخاطر احساس گناهی که داشته و باز در فرکانس آسانی قرار گرفته.(الله اعلم)
مرز بین شرک و توحید شاید خیلی باریک باشه اما اینکه تصور کنیم شیطان قدرتی داره یا هرچقدر ما قویتر میشیم شیطان هم مرموزتر میشه اشتباهه.
دقیقاً خود من در داستانی که از چالشم برات نوشتم با این ذهنیت که من توکلم به خداست اما میرم از فلانی هم درخواست میکنم چون فلان نفوذ رو داره رفتم و تا بالاترین مقام هم دیدم اما هیچ فایدهای نداشت و خدای من گواهه شبی که گفتم خدایا نباید انقدر سخت پیش بره من اشتباه فکر کردم باز تو یه بار دیگه توحید رو به من آموختی اینا فکر کردن قدرتی دارند تو خودت درستش کن به یک ساعت نرسید از یه جایی که واقعا حتی 1٪ هم تصورش رو نمیکردم اون مسئله حل شد که اگر من هم در احساس گناه بودم از این کارم احتمالاً بیشتر طول میکشید.
بازهم از تو عزیزم سپاسگزارم که انقدر با آگاهی و دل مینویسی سیدجان خوشدل و خوشقلب
سلام به احسان عزیزم
ممنونم که انی نکته رو گوش زد کردی
منظورم از اینکه خدا نقشی نداشت یعنی اینکه وقتی نگاه سیستمیبه جهان داشتی باشیم خدا در این موارد احساسی برخورد نمی کنه و خودش مستقیم وارد داستان نمیشه!
فارق از اینکه ایناروس چرا فراموش کرده یا نه نکردن یوسف نبی به واسطه اینکه اون اشتباه رو کرده این اتفاق براش افتاده
میخوام بگم خدا قهرنکرده و نقشی نداشته که بگه آره حالا بیا گوشت رو بپیچونم بچه ی بد
نه به واسطه این تفکر دریافت کرده
نقش چیره خدا بر عالم مشخصه ولی ما هر چه قدر بهتر درک کنیم خدا احساسی تصمیم نمیگیره خیلی واقعا شرایط ما قشنگ تر میشه و می فهمیم که گریه و زاری کاری پیش نمیبره در برابر خدا بلکه حال خوب ماست!
سلام به هر دو دوست عزیزم
یه جایی تو یه فایلی استاد میگن خدا اجابت میکنه به اندازه ای که تو بهش اجازه میدی.
اجازه توسط ما صادر میشه
چطوری؟ توسط باورهامون.
اجابت شیطان مثل اجازه دادن به یک دستگاه خراب و از کار افتادست ، که تو از این دستگاه خراب انتظار تولید محصولی داری که اون توانایی ساختشو نداره
ولی اجابت خدا مثل اجازه دادن به دستگاه یا سیستمیه که توانایی ساخت بهترین محصولو داره.
یوسف در زندان ماند چون باور نداشت خدا توانایی داره آزادش کنه.
یعنی توانایی اون شخص در نگاه یوسف بیشتر از توانایی خدا بود.
بنابراین نه اینکه خدا قهر کنه یا احساسی بشه ، نه .
بلکه یوسف از دستگاه خرابه انتظار تولید داشت.
خدا میگه من در خواست درخواست کننده رو اجابت میکنم.
اصلا در سیستم پذیرش خدا یوسف درخواستی ثبت نکرده بود.
یوسف درخواستش تو سیستم بقلی ثبت کرده بود.
ازون جایی که هر پدیده ای غیر از خدا توانایی اجابت رو نداره لاجرم اون درخواست محکوم به استرداد.
مهم نیست ما به زبون چی میگیم .
باورهای ما اجازه اجابت رو صادر میکنه.
سلام به شما دوست عزیز
خواستم نظرم رو در مورد این کامنت شما بگم اینکه خدا یه سیستمه یا همون چراغ که به همه چیز نور میتابونه وقتی ما هر فرکانسی که میفرستیم از جنس نور باشه پاسخی که دریافت میکنیم از جنس نوره یعنی اجابت یعنی آرامش یعنی احساس خوب ،ثروت عشق و سلامتی هستش اینا از جنس اون نوره ولی وقتی ما فرکانس شرک رو میفرستیم یعنی نور نیست یعنی خدا نیست یعنی شیطانه همانطور که خداوند یک سیستمه و یک انرژیه شیطان هم نبود اون انرژیه و فرکانس های که در مدار شرک هستن به فقر،نفرت و خشم و بیماری نامید و فراموشی و چیزهای بد منجر میشه و اینجوری نیست که بگیم چون شیطان از یادش برد دیگه قدرت خدا رو نادیده گرفتیم چون این سیستمه فرکانس شرک لاجرم باعث فراموشی یا اجابت نشدن میشه
این درک من از این موضوع بود
و از شما هم سپاسگزارم برای کامنت های بینظیرتون که همیشه کمک کرده برای درک بهتر قوانین
سلام سحر خانم عزیز..چه دیدگاه قشنگی..خیلی حال کردم ،ارسال فرکانس شرک یعنی نبود نور و وجود شیطان که تاریکی هست..واقعا دوست داشتم..
به نظر منم هر غفلتی که باعث بشه ما به قوانین گوش جان نسپاریم و به عمل و نتیجه نرسه،دلیلش وجود شرک در درونمون هست.. هر عقب ماندگی در زندگی و هر چیز بد ،بدلیل شرک هست و این چیزی نیست جز شناخت بهتر شیطان نسبت به خداوند و قبول داشتن و پذیرفتن شیطان نسبت به وجود و درک خداوند
سلام بر سید خوشدل و خوش گمان
در عین حالی که همیشه از تکرار چیزی متنفر بودم و به ندرت کتابی رو دوبار خوندم یا مطلبی یا پستی رو که حتی دوست داشتم
اما نوبت اشتباه که میشد تا دلتون بخواد تکرار میکردم
یکی از این اشتباهات همین شرک از نوع یوسفی بود که در زندان زندگی دائم چشم به راه یکی بودم که بیاد و منو خلاص کنه
راستش هنوزم نتونستم از شرش کاملاً خلاص بشم
شیطان امان نداد که ما بندگی کنیم
یک روز نشد بی شرک زندگی کنیم
علی جان
حتی تو چله هم مارو رها نمیکنه یا شاید ما رهاش نمیکنیم
خلاصه بد جور جا خوش کرده تو وجود ما و احتمالا هم بعنوان یکی از اعضای فیکس تیم همیشه تو خط حملست و منه بی دفاع جز به خدا کجا پناه ببرم؟
(الهی و ربی من لی غیرک)
وَ ذَا النّونِ اِذ ذَهَبَ مُغاضِبًا:
و حضرت یونس هنگامی که رفت با خشم و ناراحتی.
فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیهِ :
پس گمان کرد که ما هرگز بر او سخت نمی گیریم.
فَنادَی فِی الظُّلُماتِ اَن لآ اِلهَ اِلّا اَنتَ:
پس ندا کرد در تاریکی ها که نیست معبودی جز تو.
سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمینَ:
پاک و بی عیب هستی، قطعاً من از ستمگران بودم.
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
سلام آقای خوشدل امیدوارم حالتون عالی باشه
من هم باز دوباره با فنجون خالی مقدمه گوش کردم و تازه به اندازه ظرف آگاهیم درک کردم هدف استاد از اینکه این مقدمه در همه فایل ها قرار داده چیه!به طرز عجیبی پر از باورهای عالیه !وقتی داشتم مقدمه در دفترم یادداشت میکردم با خودم گفتم من 6 بار قبل ذهنم آماده پذیرش این آگاهی ها نبود
استاد ،استادانه از روش الگوهای تکرار شونده ،برای درکشون استفاده کرد !تکرار تکرار تکرار
تا کم کم ظرفمون بزرگتر بشه و درک کنیم ،راه شکست الگو های تکرار شونده بعد از شناسایی شون ،همینه که الگو مناسب بارها تکرار کنی
اما بخش دوم پیامت !بهترین چیزی بود که میتونستم بشنوم !قشنگ یه بشکن تو مغزم زده شد که اهاااان که اینطور ….
باز هم برمیگردیم سر اصل !یعنی توحید
ممنون که وجه توحیدی داستان یوسف پیامبر و علت و معلول آنچه رخ داد رو برام شفاف کردی
درپناه خدا باشی سید عزیز
سلام به برادر بزرگوارم سید علی خوشدل
که تا الان نشد توفیق اینو پیدا نکردم که بنویسم در جواب کامنت های محشری که مینویسه..چون اینقدر فرکانس شما بالاست که به خودم این اجازه رو ندادم…اعتراف کنم که کمی به هرچیزی که تجربه میکنید حسودی میکردم..اما گوارای وجودتان اینهمه خوشی و ثروت
همیشه کامنت ها و ایده های ناب و آگاهی های که نشر میدین رو میخونم و..و داستان هدایت و خیلی چیزایی دیگه رو از شما میدونم…
نمیخوام وقت قشنگ و بارزش شمارو بگیرم
اما امان امان از آگاهی های که قشنگ از سوره یوسف نوشتین …خدایا من همین هفته پیش بود که هروقت از خدا هدایت خاستم و قرآن آسمانی رو باز کردم سوره یوسف اومد برام…
سرسری رد میشدم ازش چون خب اصولاً جنس هدایتش رو با توجه به مدار خودم متوجه میشدم
ولی چی گفتین اینجا
حضرت یوسف طبق نجوای شیطان ، از هم سلولی خودش کمک خواست و اصلا روی خدا حساب نکرد و شیطان هم جواب شرک رو بهش داد
ولی خدا براش چی میخواست…عزت!!!!
در بهترین زمان و مکان ممکن…
خدای من قشنگ تر از این چی میتونه باشه
.واقعا قرآن آسمانی چقدر هدایت گره ..
خدایا شکرت که امروز قلبمو برویاین آگاهی باز کردی..خدایا پناه میبرم به تو از سر شیطان رانده شده…
خدایا پناه میبرم به تو از شر ذهن وسوسه گر خودم …
سید علی جان بی نهایت متشکرم از شما بخاطر اشتراک گذاشتن این همه زیبایی و آگاهی
سپاسگزار خداوندی هستم که وجود ارزشمند شمارو در مسیر زندگی من قرار داده ..
خدایا نمیدونی چقدر خوشبختم وقتی این چنین خدایی میکنی برام
عاشقانه میپرستمت الله یکتا
از خدای بزرگ آرزومندم که امروز به قلب شما بیاره سید علی خوشدل نورانی و الهی
سلام سید جان
خیییییلی کامنت هات حرف های خداست که خیییییلی جاها کمکم کرده و جواب بیشتر سوال هام رو در غالب شما بنده ی، خوب خدا، که توو مدار ربم هستی رو گرفتم ، متشکرم ازت متشکرم.
امروز هم وقتی داستان یوسف رو اینجا خوندم یاد خودم افتادم، چون این روزا دنبال یه خونه ی قشنگ و زیبا و با امکانات عالی، با بهترین آدم هایی که حرف های خدا رو می شنوم هستم اما یه جاهایی قانون رو ، اصل، رو توحید رو ، توکل رو، شجاعت رو، یادم می رفت ، و به آدم هایی که مشتری مغازه ی من بودن می گفتم فلانی خونه ای سرای نداری با این امکانات ؟؟؟؟
یا
اینکه وسایلی برای فروش دارم، و خیییییلی بکارم نمیان، بلکه بیشغ اوقات سد کارم میشن و بیشغ وقت ها تمرکز م، رو از دست میدم، سپردم به خدا، و گفتم خدایا دوست دارم مشتری نقد و انرژی مثبت و وصل به منبع به طول م، بخوره تو هدایت کن به سمت من، و منو هدایت کن به سمت اون.
اما بعضی وقتا میشم مثل یوسف که قانون رو یادش رفته بود، دوباره به مشتری ها، آدم ها، میگم، فلانی من قصد فروش دارم مشتری سراغی نداری؟؟؟؟
سید جان چقققققدر عالی گفتی که ما عجله نکنیم و فقط به خدا بگیم، فقط به او وصل بشیم خودش خوب بلده.
متشکرم که بهم یاد آوری کردی و امروز ربم شدی و باهام حرف زدی
موفق باشی
سلام جناب خوشدل
ممنون بابت کامنت های عالی و سرشار از احساس
در این کامنت در مورد آیه سوره یوسف به نکته قشنگی اشاره کرده بودید که از نگاه من پنهان مانده بود آن هم این نکته بود که شیطان آن موضوع رو از خاطر زندانی برد.
برای من سوال بود چرا شیطان؟ و فکر می کردم حتما کار یوسف درست بوده که از ارباب زندانی کمک خواسته و شیطان کارها رو خراب کرده.
بله نکته زیبایی بود که خدا باعث شر نمی شه و فقط خیر میخواهد اما وقتی تو بر شیطان توکل می کنی نتیجه هم به آن شکل رقم می خورد.
سپاسگزارم از این کامنت پر معنا و مفهوم.
موفق باشید
سلام علی جان
با تمام وجود حرفات را می فهمم
اینکه ما یادمون میره باید روی خدا بطور یقین حساب کنیم و حتی حتی یه لحظه روی خودمون روی توانمندی و هوش خودمون حساب نکنیم .
هر موقع که تونستم مچ شیطون را تو این زمینه در ذهنم بگیرم در لحظه به خواستم رسیدم ،در لحظه
بهترین کلیدی که این روزا در خودم کشف کردم اینکه بارها به خودم میگم اکرم از جاهلین نباش و احساسی برخورد نکن
وقتی احساسی میشی داری رو خودت حساب می کنی چند لحظه فکر کن خودت را آروم کن و خودت را در آغوش خدا رها کن و بسپار به خودش و دقیقا اینجاهاست که خدا منا می ذاره رو شونه هاش و می بره
پسر دمت گرم که دوباره بهم یادآوری کردی که روی خودت حساب نکن و قانون که اینقد راحته را فراموش نکن
این روزا تمام تلاشم حساب نکردن روی خودمه و حساب کردن روی نیروی برتر
که هر جا روش حساب کردم سیرابم کرده سیراب سیراب
ممنونم ازت بابت همه چی پسر توانا و لایق
در پناه الله مهربان شاد و پیروز و سربلند باشید
سلام
مرسی از آیه هایی که اوردی
و نتیجه گیری خوبی که از فراموشی توحید کردی
درسته ما همیشه اول با منطقمون
با چیزایی که در اطرافمون میبینم ادمها
و ابزار و پولی که در حال حاضر داریم
میخوام پیش ببریم کارهامون رو
و وقتی کار اونجوری که باید پیش نمیره تازه یادمون می افته که تسلیم بشیم و بزاریم خدا کارش رو انجام بده
پر تکرار ترین اشتباه منم همینه که یادم میره از همون اول صبح موحد باشم و کار را دست کسی بسپارم که هرگز ناشتا نمیزاره بیمار را
مرسی از کامنت های دقیقی که مینویسی علی آقا
به نام الله هدایتگرم
سلام به سید عزیز و آگاه
به چه مورد دقیق و درستی اشاره کردید
شاید ماها خیلی از فراموشی هایی که استاد عزیزم در فایل گفتند رو نداشته باشیم اما بدون شک هر کدوم از ما، ابن فراووشی که شما گفتید، فراموشی اصل، فراموشی قانون و متوسل شدن به فرع رو قطعا بارها و بارها تجربه کردیم و جای خوب داستان اینه که خیلی هم دقیق، چوبشو خوردیم
بارها در تصادهای متفاوت گیر افتادیم و به جای اینکه یه مقدار تفکر کنیم که اکی، این تصاد میخواد به من چی بگه، میخواد چه رشدی چه حرکتی و چه نعمتی رو برای من به ارمغان بیاره، به جاش خودمون رو به در و دیوار زدیم، گریه و زاری کردیم و مهمتر از همه، حال خودمون رو بد کردیم و اون تصادی که قرار بوده خیر ما در اون باشه و ما باهاش بژرگ بشیم، ما رو به فنا داده
خدا رو شاکرم که انگار دارم بهتر عمل میکنم
همین دو روز پیش یه تصاد که از یه الگوی تکراری دیگه نشات میگیره برام پیش اومد اما من خوب عمل کردم و بعد از چند لحظه، کاملا کنترل ذهن کردم و خود به خود و به خوبی حل شد و حقیقت رو بگم بعدش چنان حال نوبی برام پیش اومد و به یه جای رویایی هدایت شدم که صدها بار فقط گفتم خدایا شکرت
اما خاصیت و ویژگی ما انسانها، فراموشیه که قبلا هم نوشتم که گاهی میتونه خوب باشه اما موندن در اون فراووشی و در واقع، خودمون رو به کوچه علی چپ زدن، اصلا خوب نیست
من فکر میکنم اگر این فراموشی نبود که ماها خیلی سریع در همه جنبه ها نتایج عالی میگرفتیم و دیگه این سایت و آموزه هاش برامون ضروری نبود اما من خداوند رو شاکرم که در کنار فراموشی، به من فهماند که نتیجه اون فراووشی، سهل انگاری و کوتاهی کردن، چی هست و من خودم دوباره فکر کنم به آگاهی ها درست و طبق قانون عمل کنم و به اندازم عملم و تغییرم، نتیجه بگیرم
ممنونم سید عزیز که باعث شدید خوب فکر کنم ، کار خودم رو بسنجم و بنویسم
هزاران بار این روحیه و این وجود پرسشگر و متفکر شما رو تحسین میکنم
و دنیا دنیا ساامتی آرامش عشق حال عالی و ثروت رو برای هموون آرزومندم
️️
با سلام
دوست و برادر دینی عزیز
جناب آقای خوش دل که واقعا
دل خوشی دارید
من دیروز عمدا کامنت های اینستاگرام را مرور کردم، به این جهت که ببینم افراد غیر اعضای سایت چه فرکانسی دارین و صرفا هم دنبال آنهایی بودم که ذهن مریضی داشتن
در میان نظراتشون یکی نوشته بود، استاد عباس منش هیچگونه شاگرد خوبی نداره(با همین مضمون)
من در دلم گفتم اینها چقدر کهکشانها فاصله فرکانسی با اعضای سایت دارن،
در اون لحظه بیاد ستاره دارهای سایت و همچنین آنهایی که بدون ستاره هستن اما خودشون ستاره هستن افتادم،
تو دلم گفتم اینجاست که استاد میفرماید تفاوت اعضای سایت با دیگران بوضوح دیده میشه را متوجه شدم
واقعا این سایت خداگونه هست و من یقین دارم خداوند را در نوشته ها و گفته های استاد عزیز و شما دوستان همدل می بینم و احساس میکنم
آخه مگه میشه
همین داستان یوسف را من ویروز به فرزندم تعربف میکردم و همین زندان موندنش و امروز در نوشته شما برادر بزرگوارم دیدم، اما یک جمله ات واقعا منوساخت
اینکه شیطان پیام حضرت یوسف را از یاد اون زندانی برد،
چقدر قانون خدا ثابت هست
واسه هموون حضرت علی ع میفرماید یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت برتری دارد،
از این نوع تفکرات هست
خداوند برای شما هرچی که بخواهید عطا فرماید
خیلی استفاده میکنم از مطالب شما و افتخار میکنم
که استاد عباس منش چه شاگردانی را پرورش داده،
امیدوارم منم از شاگرد تنبلی بیام به سمت شاگردای زرنگی مثل شما،
و کار کنم روی خودم،
و…
اصلا اونهایی که یک هزارم نه بلکه یک میلیونم یک درصد در دلشون شک داشته باشند که این سایت مثل سایر سایتهاست
بزرگترین خطا را دارند،
خدایا شکرت
که منو معجزه آوری به این سایت رهنمونم کردی
و از این به بعد هم از خداوند میخواهم کمکم کنه
در این راه خدایی ثابت قدم باشم
و هرروز به خدای خودم نزدیک بشم
و تقوی الهی را در ثانیه ثانیه وجودم لمس و عمل کنم
از صمیم قلبم دوستون دارم
و آرزوی موفقیت روز افزون برای شما و همه هم اعضای خانواده استاد عباس منش را دارم
سلام بر سید علی بزرگوار و موحد ،
علی اقا همه می نویسند و از زیبایی های کلام و کلمات شما می گویند ، من هم از شما جوان موحد ، ممتاز با این همه کمالات و درک بالا و گفتار ارزشمند تشکر می کنم ، کامنت های شما همیشه پر بار و گاهی در عین سادگی پیچیده و پر مفهوم أست .
ولی من اینجا برای شما نوشتم تا اعتراف کنم خیلی جاها ذهن من به شما، به درک شما به موفقیت شما حسادت کرد ، اومدم نوشتم که هم شما را تحسین کنم و هم ذهن نجواگر و حسود را خاموش کنم .
ارزو می کنم در پناه الله مهربان در کنار همسر زیبا و موحد و با اراده خودتون هر روز پله های ترقی را پر کنید و ثروت به غیر احساب دست پیدا کنید
به نام خدای هدایتگر و مهربان
سلام بر سید علی عزیز دوست همفرکانسی ام پسر یکی از برکت های سایت استاد عباسمنش شما هستید که من خیلی کامنت هاتو میخونم و لذت میبرم .
در مورد داستان حضرت یوسف چقدر زیبا اشاره کردید
و یادمه که این داستان رو من با همسرم چند بار در قبل تحلیل کردیم و چند نکته جالب داشت که گفتم برای یادآوری بهشت اشاره کنم .
اینکه در ابتدا حضرت یوسف خودش زندان رو انتخاب کرد و زمانی که زلیخا و زنان مصر قصد او را کردند ، او به خدا گفت که زندان بهتر از این عمل ناشایسته است و در اصل زندان را برای خود خرید و میتوانست خیلی بهتر از آن را بر خود بخواهد . اجیب استجب لکم و هر چه را خواست خدا بهش داد.
و آن هنگام که زندانی شد باز میتوانست درخواست کند که خداوند او را آزاد کند و از بند رها بشه ولی باز اون مکان رو پذیرفت و
اومد از توانایی که خدا بهش داده بود (ارتباط خوب با دیگران) به جای توکل به خدا استفاده کرد . و این شرک اون باعث شد که باز در زندان بماند یعنی همه قدرت ها رو حساب می کرد به جز خدا . یعنی پادشاه توانمنده و میتونه اون رو نجات بده و یا دوستش که از زندان رها شد .
و آن هنگام که به شرک خود اقرا کرد سیستم جهان طوری چیده شد که او با عزت از بند رها بشه و بشه عزیز مصر
یعنی نتیجه ایمان به جای شرک میشه این حد از قدر ت و عزت .
و خداوند همیشه توبه پذیر و مهربانه .
دوست دارم علی جان بازم از اوضاع و احوال سفرت برامون کامنت بزار که با لذت میخونم ……
سلام وارادت
اقا خوشدل واقعا عالی بیان کردید و خوب به دلم نشت دقیقا من پاشنه اشیلم همین موضوع هست و ضربه های بدجوری هم خوردم (البته بگم خیلی بهتر از چند سال پیشم شدم) ولی دارم فکر میکنم چرا ؟؟واسه چی؟؟کل داستان و سناریوی زندیگم را 100درصد به خدا نمسپارم
چی مانع میشه ؟
واقعا جواب قانع کننده ای برای این کارم ندارم شاید شرک مطلق باشه مهمترینش
باز خدا بهت خیر بده و سپاسگزارم از شما اول بخاطر این تذکر زیبا دوم بخاطر بیان فصیح وزیباتون بعدم بخاطر مثل قرانی زیبا
بعضی موقها به خودم میگم دیگه خدا چطوری به من بهمونه که (وحیدم،،عزیزم )فقط فقط فقط من ،،من را دریاب همه چی حله
بسیار بسیار ازتون ممنونم دوستتون دارم
سلام وارادت
اقا خوشدل واقعا عالی بیان کردید و خوب به دلم نشت دقیقا من پاشنه اشیلم همین موضوع هست و ضربه های بدجوری هم خوردم (البته بگم خیلی بهتر از چند سال پیشم شدم) ولی دارم فکر میکنم چرا ؟؟واسه چی؟؟کل داستان و سناریوی زندیگم را 100درصد به خدا نمسپارم
چی مانع میشه ؟
واقعا جواب قانع کننده ای برای این کارم ندارم شاید شرک مطلق باشه مهمترینش
باز خدا بهت خیر بده
سلام و عرض ادب
با تفسیرتون از بخش اول سوره یوسف موافق نیستم بالاخره انسان ها دستی از دستان خدا برای کمک هستند و خیلی مواقع ما از طریق انسانها به اهداف و چیزهایی که میخواییم میرسیم ولی این مهمه که قدرت رو در ذهن به اون آدم دادیم یا نه و اینکه خیلی از آدمهای موفق را هم اگر توجه کنید خیلی جاها رفتن و در خواست دادن و نشده ولی مهمه اون استمرار و در اصل اون باور و ایمانی هست که داری.
بنام خدا
با سلام به استاد عزیزم و هم دوره ای های توحیدی ام
استاد و دوستان عزیز من
سید علی خوشدل و مهربان و الهی که هر وقت کامنت هاتون میخونم پر میشم از درس و آگاهی
اول اینکه در مورد تکرار شونده هر کدوم تو فایل خودش باید درموردش کامنت گذاشت ولی من یه سوال مهم در مورد کدنویسی دارم که شما که سر رشته تو این کار. دارید میتونید منو راهنمایی کنید بنابراین از اینکه این سوالو مربوط به جلسه اول کشف قوانینه رو تو این فایل میدارم عذر خواهی میکنم ممنونم میشم منو راهنمایی کنید
در مورد جلسه اول بعضی از جاها رو من نفهمیدم ودرکش برام سخت بود مثلا اینکه یه کد میزنیم و میبینیم اون اتفاقی که میخو آییم نیوفتاده یا به کیفیت خواسته امون نیست استاد فرمودن برمیگردیم بالا پایین میکنیم کدو باورش و عوض میکنیم و اینقدر این تغییرات و تکرار میکنیم که بلاخره اتفاق بیوفته چطور؟
مثلا در مورد اینکه من دوست دارم امروز مشتری برام بیاد که بیمه مسولیت از من بخره و باور دارم که پروژه هایی که نیاز به بیمه مسولیت دارند زیاد هست و دفتر منو انتخاب میکنن برای بیمه کردن پروژه هاشون و عبارت تاکیدی اینکه مثلا خدا از هر طریقی و هزاران راهی که من نمیدانم برام مشتری میفرسته
خوب من چطور این باور و و کد و عبارت و اصلاح کنم متوجه نمیشم منظور استاد دقیقا چیه
البته خودشون تو فایل یه اشاره کوچک زدن که حالا در مورد باور جلسه دوم بیشتر توضیح میده و من هنوز جلسه دو رو شروع نکردم چون به گفته استاد نمیخوام جلسات رو زود تموم کنم آیا نیازه واسه درک این تیکه از فایل جلسه دو رو استارت بزنم
خواهش میکنم راهنمایی کنید لطفا با مثال واقعی از کسب و کارتون که دقیق متوجه بشیم منطور چیه
با تشکر از استاد و همراهان عزیز
سلام به شما دوست عزیزم آقای خوشدل
هر بار کامنت های شما یه تکونی به من میده وقتی این مثال حضرت یوسف رو زدید یاد خودم افتادم که هر وقت خواسته آیی در من ایجاد میشه و میام کدنویسی میکنم بعدش اولین چیزی که به ذهنم میرسه ،میرم از شوهرم درخواست میکنم و مسلما با اجابت نشدن و پیگیریهای مدام و دلیل آوردن و تاخیرهای طولانی اجابت شد و من همیشه این سوال رو داشتم دلیلش چیه خواسته های من اجابت نمیشه چقدر باید به شوهر رو بندازم ،چون من این طور تصور میکردم اگه من خواسته آیی دارم اول از خدا درخواست میکنم و بعد ذهن من میگفت حالا چه جوری اجابت بشه باید از شوهرت درخواست کنی و من هم با بدرفتاری مواجه میشدم و الان فهمیدم اگه حضرت یوسف یه بار شرک کرد من هر روز دارم این شرک رو انجام میدم چون ذهنم هر بار میگه خب اون مرد خونه اس وسایل خونه رو و احتیاجاتش رو باید برآورده کنه و من هم مسول هستم که مسایل خونه رو پیگیر باشم واسه همین همیشه چرخ زندگی ما کند میچرخه
هنوز ذهنم در برابر این مسأله مقاومت داره که اگه مسایل خونه رو مرد برآورده نکنه پس کی برآورده کنه
خیلی ممنون برای کامنت های باارزشتون ،امیدوارم همیشه سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام دوست عزیز وخوش سخن آقای سید علی خوشدل
چقدر کامنتاتون قشنگن
دوست دارم بازم ازتون تشکر کنم که آنقدر قشنگ دل آدم رو روشن میکنیم با حرفاتون
اتفاقا من هم چند روزیه بیکار شدم ،این بیکار شدنها انگار الگویه تکرار شونده منن هر چند وقت یک بار اتفاق میافتن هر بار به شدت مضطرب ونگران میشدم که حالا چی میشه کجا دنبال کار بگردم با بی کاری این مسئله به وجود میاد اون مساعل بوجود میان و…
ولی این بار من تصمیم گرفتم نگران نشم وبه خدا بسپارم وهر کاری بهم الهام میشه رو انجام بدم ومطمعن باشم درست میشه
دقیقا وقتی متعهد شدم دوره دوازده قدم رو بخرم بیکار شدم
من این اتفاق رو به فال نیک میگیرم حتما اتفاقات خوبی در انتظارمه
الهی شکرت
کامنت شما رو هم که خوندم دلم روشن تر شد مسیری که دارم میرم درسته اصلا نباید بترسم خدا هست و اجازه میدم اون کارا رو انجام بده وهر ایده ای بهم بده با ایمان و توکل بهش عمل میکنم
در پناه خدا
سلام سید علی عزیزم ،
آخخخخخخ که چقد خوبین شما.. تا یادم نرفته بگم چه برداشتی داشتم نسبت به این آگاهی ای که در مورد داستان یوسف پیامبر فرمودین، اینکه شرک و عدم درخواست از خداوند ،باعث میشه به عقب برگردیم و عقب بمونیم..به نظرم هرچی تو زندگیمون نتونستیم استاد عباسمنش و مسیر پاک خدایی رو دنبال کنیم و قانون رو فراموش کنیم، بدلیل شرک هایی هست که تو زندگی انجام میدیم و اجرایی شده تو اعمال و افکار رو رفتارمون.. دور شدن از اصل:شرک
خدایا شکر میکنم از وجود نازنین هایی مثل شما علی آقا و آقا احسان و بقیه عزیزان خانواده بزرگمون..
سلام به سید علی عزیز
به نکته زیبایی اشاره کردی علی جان
واقعا فراموشی قانون رو مطمعنم که هممون باهاش سروکار داریم چون این انگار جزو ذات ماست که سریع فراموش میکنیم هر آنچه که بهمون گفته شده و بایدبخاطر بسپاریم و رمز موفقیت فقط تکرار وتکرار وتکراره و اینکه کارکردن روی خودمون مثل ورزش روزانه باید جزیی از برنامه روتین زندگیمون بشه.
ورزش برای تقویت عضلات جسمه و کارکردن روی قوانین برای تقویت عضلات ذهن.
مثل همیشه لذت بردم از نظرت،موفق باشی دوست عزیزم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ»
ﻭ ﺑﻪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻛﻪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺍ ﻧﺰﺩ ﺳﺮﻭﺭ ﺧﻮﺩ ﻳﺎﺩ ﻛﻦ . ﻭﻟﻲ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻥِ ﺍﺯ ﻳﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺳﺮﻭﺭﺵ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺍﻭ ﺑﺮﺩ ; ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ .(4٢ یوسف)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به مرد بزرگ ، آقا سید علی جان خوشدل. الهی که حال دلتون عالی و توحیدی و مثبت باشه و در هر لحظه به رب العالمین وصل باشی.
کجایی مرد بزرگ؟ خیلی کم پیدایی ستاره سهیل…
امروز خیلی اتفاقی هدایت شدم به کامنت شما زیر این فایل که تاپ امتیازات هست. و از خوندنش کلی لذت بردم، با اینکه قبلاً هم خونده بودمش ولی خب باز هم برام نکات طلایی داشت. و یه حسی گفت برات بنویسم…
اول بگم کجایی دلمون برات تنگ شده پسر… ؛ و اینکه تحسینت کنم بخاطر همه آگاهی توحیدیت و همه موفقیت ها و نتایج طلاییت ؛ هم اینکه درسهای فایل و کامنت شما رو توی ذهنم پابرجا تر کنم.
از طرفی دوست داشتم برداشت خودم از آیه رو هم بنویسم. و دیدم چقدر این شرکهای خفی رو منم توی وجودم دارم. و البته بقول شما حتی پیامبران هم از یه سری خطاها مبرا نبودن.
—————————————————————————
توی آیه 42 یوسف به دوستش میگه: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ»
پیش اربابت اسم منو بگو ، و ماجرا رو تعریف کن دیگه، بگو که من الکی قربانی شرایط شدم. (شوخی، بخدا من بچه خوبی بودم، اون زنیکه ایکبیری لباسمو کشید…)
و عبارت «فَأَنْسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ» یه حسی بهم میگه معنی دووجهی داره، هم این معنی رو داره که بقول شما ایناروس فقید که یادش میره پیش اربابش اسم یوسف رو بیاره و بقول امروزیها پارتی بازی کنه…
و هم میتونه منظورش به خود یوسف باشه که شیطان با نجوای کمبود یاد خدا رو از ذهن یوسف برده و یوسف ذکر رب خودش رو در اون لحظه فراموش کرده و فکر کرده غیر خدا میتونه کمکش کنه (نجوای کمبود نجوای عجله ، که بدو همین یه فرصته، پاشو خودت باید یه کاری زود انجام بدی براش) و در هر دو صورت یه نتیجه اتفاق افتاده…
در هر دو صورت شرک اتفاق افتاده و بزرگوار «فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ» شده. یه چند سالی بیشتر موندگار شده.
در ادامه در توضیح آیه 43 شما نوشته بودی «نکته قشنگ داستان اینه که فرض کنیم یوسف اصلا به واسطه کمک اون آدم میمود چی میشد؟ تهش این میشد که آزاد شده؛ و این خوابگزاری و عزیز مصر شدن پیش نمیومد» کلی بهش فکر کردم. و ضمن اینکه تحسینت میکنم بخاطر این زاویه از دیدگاه که ممکن بود اصلا بهش توجه نکنم ، یه چیزی ذهنمو به خودش جلب کرد. فکرشو بکن با تعبیر خواب یه نفر به عزیز مصری برسه …
فقط با یه تعبیر خواب …
کی فکرشو میکنه خداوند با تعبیر خواب یکیو از زندان آزاد کنه، ولی نه فقط یه آزادی و عفو مشروط … بلکه بی گناهیش ثابت بشه، اون شخصی که تازه از زندان آزاد شده هیچی نداره، دستش خالیه ولی عزت نفس و احساس لیاقت داره، با دست و جیب خالی اومده بیرون ، خودش رو پرزنت میکنه و توی آیه 55 میگه : «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (ﻳﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺍ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻦ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺩﺍﻧﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻢ) ، یهو میشه وزیر خزانهداری؛ چقدر احساس لیاقت داشته، چقدر خودش رو باور داشته. چقدر ذهن و روحش در یک راستا بوده که به محض اینکه این جمله رو گفته سمت مورد نظر رو بهش دادن. بقول استاد توی فایل سرمایه اصلی شما چیست؟ سرمایه واقعی یوسف پول و ثروت نبوده، سرمایه واقعیش امانتداری و علیم بودن و عزت نفس و احساس خود ارزشمندیش بوده.
(فایل سرمایه اصلی شما چیست؟
abasmanesh.com )
من به خودم نگاه میکنم 11 سال توی شغل آتشنشانی سابقه کار دارم (نه فقط سابقه گذر زمان، که سابقه کار فعال، اونقدر فعال که مدتها مدرس آموزش بودم و اینقدر که به مهارتام باور داشتم) ولی وقتی میرم فلان پتروشیمی، ایستگاه آتشنشانی اونجا رو میبینم میگم اینجا خیلی پیشرفته است، افرادی که اینجا کار میکنن، خیلی کارشون درسته من لایقش نیستم اینجا سمت افسر عملیاتی رو بگیرم. و جهان هم به افکار و باور من پاسخ مثبت میگیره ، و میگه: «بعله فرزندم حق با شماست ، واقعاً شما لایقش نیستی، من اینقدر ابر و باد و مه و خورشید فلک رو اشتباهی چیدمان کردم برات که بیای اینجا و ببینی لایق نیستی» همکار من، که روز اول کاریش کارآموز من بوده، (16-17 نفر بودن) با 5-6 سال سابقه کار رفت آتش نشانی یکی از پتروشیمیها شد افسر عملیات. که یک پنجم اطلاعات و مهارت های منو نداشت. ولی من بخاطر عدم عزت نفس و عدم لیاقت و خود ارزشمندی مسیر خودم رو مسدود کردم. (یه توضیح اضافی بدم ؛ توی پارس جنوبی ، بچههای مجتمع گاز که سابقه کار خوبی دارن و مهارتشون بالا باشه ، میرن استخدام مجتمع پتروشیمی میشن و حقوق و دستمزد دو سه برابری رو تجربه میکنن)
به قرآن که نگاه میکنم میبینم هر بار هر پیامبری به هر چیزی هدایت شده و هر نتیجه ای رو کسب کرده با استعداد ها و توانایی ها و شرایط اون لحظه خودش موفق شده. لازم نبوده بره یه کار بزرگی رو انجام بده خدا ازش نخواسته بره یه دوره آموزشی رو سپری کنه و بعداً بیاد مسئولیتی رو بر عهده بگیره. مثلا بگه یوسف آزاد شدی ، برو پیش کاهن اعظم دوره شش ماه تعبیر خواب، موسی تو رو مبعوث میکنم یه سر برو تا چین توی معبد شائولین فنون رزمی مبارزه با عصا رو یاد بگیر. ابراهیم با اسماعیل با هم برید فلان سرزمین ، روشهای مدرن معماری و شهرسازی رو یاد بگیرین …
احتمالاً نوح رو هم باید میفرستاد کشتی سازی بندرعباس برای یادگیری ساخت کشتی.
نه به هیچ وجه. از همون شرایط از همون مهارتها، هدایتها اومده و اونها حرکت کردن.
—————————————————————————
خداوند رو شاکر و سپاسگزارم بخاطر این مسیر توحیدی؛
ازت متشکرم سیدعلی جان. بخاطر کامنت فوق العاده ت. بینهایت تحسینت میکنم.
از استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار هم قدردانی میکنم برای این فایلها و این بروز رسانی ها روی سایت. و همچنین از همه دوستان نازنینم توی سایت که از آگاهی های توحیدی کامنت ها شون کلی درست یاد میگیرم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
با سلاااااااام گرم خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی ام.
استاد عزیز بسیار ممنون از قسمت اول هر فایل که واقعا هر وقت که گوش میکنم، با اینکه در ظاهر تکراری است، اما کیف میکنم و کلی درس جدید و یادآوری داره برام. استاد خدا قوت
تمام اتفاقات زندگی مان را خودمون خلق میکنیم و بس …. پس میتونیم خالق بهترین ها باشیم برای خودمون ….
پاسخ این قسمت: استاد عزیزم یکی از مواردی که انجام میدهم، در صورتیکه میدانم کارم اشتباه است و نتیجه اش را هم گرفته ام، هم صحبتی با دوستانی است که میدونم اگر چه افکار مثبت هم دارند، ولی افکار منفی بسیاری هم دارند و من به دلیل اجتماعی بودن بسیار و هر روز دیدن این همکارهایم و هم صحبتی بسیار با آنها، کنترل ورودی خوب ندارم. البته که در حال تلاش بسیار هستم تا بتوانم این کار را انجام ندهم و ورودی هایم، و احساساتم را کنترل کنم و با اینکه شیما بین آن ها مثبت اندیش هستم و با این عنوان صدا می شوم، اما این هم صحبتی ها زیاد شده و تاثیر خودشو گذاشته و حل این مشکل طولانی شده و هنوز نتوانسته ام حلش کنم. البته که الان که آگاهانه در حال تلاش برای قطع این ارتباط هستم و نتیجه هایی هم گرفته ام، اما هنوز ادامه میدهم … مثلاً چند روز کاملا جلو اش را گرفته ام ولی باز شروع به صحبت میکنم. ولی مطمینم که با ارسال این درخواست به خداوند، حتما خدا به زودی زود من را به سمتی هدایت میکند که خودبخود از این مسیر دور خواهم شد و با گوش دادن به این فایل ها به دنبال باورهایی در خودم هستم که چرا این کار را زیاد انجام میدهم.
مورد دیگری که برایم مشکل ساز است و تکرار میشه، نتونستم حرف زدن و اعتراض کردن به موقع اش است که گاهی میتونم و گاهی که اکثر اوقات است، نمیتونم که به موقع اش حرف بزنم و مثلاً نظرم را بگویم و از خودم دفاع کنم.
به امید کشف این باورهای مخرب و جایگزین کردن باورهای درست که این الگوهای تکرار شونده نادرست را برام کمتر کند. استاد بازم ممنون
ولی استاد عزیز، تمام این ویژگی های که شما می فرمایید از زمان آشنایی من با شما استاد گرامی و گوش دادن به فایل هایتان، بسیار بسیار کمرنگ تر شده است و در اکثر اوقات حال دل عااالی دارم. خدا رو سپاااااس از این همه آگاهی و حال بهتر
عااااالی هستی
در پناه خدا جووووون
شیما