پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شاهین ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1508 روز

    سلام استاد امیدوارم حالتون عالی تر از همیشه باشه

    خیلی ممنون از فایل زیباتون

    من همین امروز هدایت شدم ب فایل زیباتون استاد من ترس های زیادی دارم ولی مهم ترین ترسم از اینکه وب شدت ازش میترسم گفتن حس ام

    ب کسی که دوسش دارم ونمیدونم دلیل باورش از کجاس واز همین باب ذهنم بانجوا میگه که :بهش گفتن تا الان‌.وبایک نفر دیگه وارد رابطه شده. برو بگو وهزار جور دیگه که مقصودش اینکه باید بگی ومن چون نمیگم انقد نجوا میشنوم تا از پا در بیاد ذهنم وخودم شروع میکنم ب غم غصه خوردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    رزیتا الماسی گفته:
    مدت عضویت: 1967 روز

    سلام به استاد عزیز

    در ارتباط با ترس هایی که گفتید و همچنین الگوی تکرار شونده، من در زندگی خودم سعی کردم که روی ترس هام غلبه کنم مثلا مستقل کارکردن و ثبت موسسه زدن و اینکه قبلا خیلی ترس داشتم که یک وقت مشتری یا در حوزه کاری خودم دانشجو یا استادی برای انجام کارشون به من زنگ نزنند اما با ترس و توکل به خدا این ترس خیلی کمتر شده و سعی کردم که در حوزه کاری خودم توانایی رو ببرم بالا تا بر این ترس غلبه کنم و خدا رو شکر دارم خوب پیش میرم و الان می تونم بگم از 100 درصد ترسم به 70 درصد رسوندم. و البته هنوز دارم کار میکنم که از بین رفتن این ترس برای کارم رو به صفر درصد برسونم و دیگه در حوزه کاری ترسی نداشته باشم و فقط به درآمد میلیاردی فکر میکنم.

    در حوزه روابط من به یک الگوی تکرار شونده بر می خورم به این صورت که با کسی آشنا میشم خوب پیش میره ولی نمیدونم چرا یکدفه روابط سرد میشه، در صورتیکه من ترسی از تنهایی ندارم و هیچگونه قضاوتی در ارتباط با طرف مقابلم هم ندارم منظور اگر جواب نده یا کاری داشته باشه و بعدا به من زنگ یا پیام بده سعی میکنم که درک کنم و در ذهن خودم هم سعی کردم که در روابط توقع خاصی نداشته باشم نمی دونم مشکل من در کجا هست. امروز که به صورت اتفاقی این فایل شما رو گوش دادم و سوال مطرح کردید در این ارتباط من فکر کردم و به خودم گفتم من تمام جوانبی که شما گفتید رو در زندگی خودم دارم و سعی کردم که بر روی ترس ها غلبه کنم ولی وقتی بیشتر فکر میکنم: ترس از اینکه در روابط اگر من این حرف رو بزنم خوب هست یا نه یا ترس از انتظار دارم در صورتیکه با توجه به این فایل باید سعی کنم که حرف خودم و دلم رو بزنم و هیچگونه ترسی در این مورد نداشته باشم و یک ترسی دیگه ای که دارم ترس از گفتن خواسته از کسی هست که در این مورد من ترس دارم و همیشه میگم که زشت هست یا بزار خودم این کار رو انجام بدم یا چیزی رو بخرم و ترس از اینکه از کسی بخوام این رو برای من انجام بده رو دارم و با توجه به این فایل شما سعی میکنم که عزت نفس خودم رو در این مورد بالا ببرم تا بتونم بر روی این ترس غلبه کنم.

    استاد این فایل باعث شد که من بتونم این ترس ها رو در خودم پیدا کنم.و البته هنوز باید فکر کنم که چرا در زندگی خودم بعضی الگوها در زندگی من تکرار می شوند و باید به رفع آنها بپردازم البته با توجه به آموزه های شما استاد عزیز و مریم جان که یک الگوی خوب درزندگی من هست برای روابط و من دارم سعی میکنم که از ایشون به عنوان یک الگو در رفتار و زندگی استفاده کنم تا بتونم برای خودم یک رابطه خوب رقم بزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2013 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام و عشق و ارادت به استاد نازنینم و همه دوستای گلم

    چه واژه دیر آشنایی! ترس

    همنشین تمام دوران های زندگیم…

    ««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

    در بچگی

    ترس از مار

    ترس از جن و روح

    ترس از حرف ناشایست و خنده دار زدن در جمع

    ترس از شبیه دوستان مدرسه نبودن و طرد شدن

    ترس از چشم غره های مادرم وقتی نمی دونستم کاری که دارم می کنم اشتباهه

    ترس از اینکه پولای بابام تموم شه و برام کیک و شیرینی نخره

    ترس از اینکه اگه از کفش یا لباسی که خوشم اومده بگذرم و برم مغازه بعدی دیگه چیزی گیرم نیاد و همون هم از دستم بره.

    ««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

    کمی بزرگتر شدم و رسیدم به نوجوانی

    ترس از سوتی دادن جلوی کسی که روش کراش دارم

    ترس از خرابکاری کردن و ضایع شدن

    ترس از طرد شدن از جمع دوستان(و متاسفانه همرنگ جماعت می شدم که نایس و لارج به نظر بیام)

    ترس از دیده شدن یک تار مو توسط نامحرم و آویزون شدن از همون مو

    ترس از آتش جهنم و انجام ندادن واجبات

    ««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

    جوانی

    ترس از زیبا به نظر نیومدن و پسندیده نشدن

    ترس از تنها موندن

    ترس از نادون و خنگ به نظر اومدن

    ترس از صدای بلند و اقتدار مردها

    ««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

    زمانیکه با استاد عباسمنش آشنا شدم در سن 35 سالگی

    ترس از پیدا نکردن علاقه شغلیم‌ و پیر و بی مصرف و‌ مریض شدن.

    ترس از به گور بردن آرزوها و تفریحات و تجربیاتی که دلم میخواد به دست بیارم

    ترس از فقیر و محتاج شدن

    ترس از ابراز وجود و موندن سر حرف خودم

    ترس از نه شنیدن و رد شدن درخواستم

    ترس از انتقاد و محکوم شدن

    ترس از شکست خوردن در کاری که هنوز شروع نکردم

    ترس از پول درنیاوردن از رشته و علاقه ام

    ترس از دست دادن مشتری( کلا یه باور کمبودی بودم که دست و پا درآوردم)

    «««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

    الان در 38 سالگی

    همچنان ترس از موندن سر حرفم و به مدل خودم زندگی کردن(کمبود شدید عزت نفس بیداد میکنه)

    ترس از ناراحت شدن دیگران در صورت رفتار درست از نظر خودم(البته در مقابل چند نفر خاص)

    «««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

    خوب مسلمه که یک سری ترس ها با تغییر جایگاه یا سن از بین رفته ولی یک سری ترس ها همچنان بر قوت خود باقیست.

    در چند ماه گذشته از اول سال پر برکت 1402 که نوری از ایمان به قلبم تابیده شد و خداوند رو از طریق استاد عباسمنش عزیزم بهتر درک کردم و دست بکار تمرینات جدیتر و متعهدانه تر شدم، ریشه یک سری ترسهای مشابه ام رو پیدا کردم. که اصلیترین هاش رو در بالا هم بهش اشاره کردم

    باور عدم فراوانی

    باور عدم لیاقت و کمبود عزت نفس

    از اونجایی که دانشجوی رشته 12 قدم و شیوه حل مسائل هستم ترجیح دادم در همین شاخه ها کار کنم و راه حلها رو از این کانالها بررسی کنم. قطعا بعد از اتمام این دوره ها سراغ دوره عزت نفس و روانشناسی ثروت خواهم رفت.

    چیزی که برام عیان شده اینه که باید این ریشه های گندیده رو بکنم و دور بریزم و به جاش نهال های تر و تازه باور فراوانی و عزت نفس بکارم.

    شروع کردم به تمرین و در روابط و کسب و کار و باورهای توحیدی نتایج قابل قبولی رو به نسبت ظرف الانم و قانون تکامل رقم زدم.

    ولی امروز صبح با یکی از بستگان مکالمه تلفنی داشتم که متوجه شدم هنوز نبخشیدمش و ترس از طرد شدن و مورد انتقاد قرار گرفتن و همچنین ترس از بد قضاوت شدن خودش رو عین یه قارچ سمی بهم دوباره نشون داد.

    اولش سعی کردم اعراض کنم ولی دیدم نمیشه و

    همون لحظه تو ذهنم جرقه زد که این پنهان کردن آشغال زیر مبله و اتفاقا باید تهش رو دربیاری. باید بفهمی چرا همچین رفتارهایی باهات میشه. چرا این فرکانسهات در قالب یه انسان آزاردهنده مجسم شدن و دارن بهت تلنگر میزنن؟ چون خودت هنوز خودت رو با این عزت نفس معیوب نپذیرفتی و نکوبیدی و از نو بسازیش. باید مسئولیت رفتارهایی که باهات میشه رو بپذیری.

    خدا رو شکر کردم که فهمیدم اشکال کارم کجاست و رفتم حمام. زیر دوش افکارم رو پاکسازی کردم و اول از خدا بعد از روح الهی خودم عذرخواهی کردم که اجازه دادم ناراحت بشه. بعد بخشیدن اون فرد برام مثل آب خوردن شد. نشستم یک صفحه کامل ریز ریز نوشتم که دلیلی نداره من از اون شخص ناراحت باشم بلکه باید به درون خودم رجوع کنم.

    حالا این پکیج رو بگذارید کنار فایل ترس که امروز صبح استاد گذاشتن به علاوه فایل نشانه ام که قسمت 192 سفر به دور امریکا بود که استاد و مریم جان نماینده ایران توی فستیوال ملتها بودن و پرچم صلح تکون دادن.

    چه معجونی شد! چقدر این شراب روحانی به عمق جونم چسبید!

    می دونید خدا امروز چطور باهام حرف زد؟

    وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾

    و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت‏ خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید این گونه خداوند نشانه‏ هاى خود را براى شما روشن مى ‏کند باشد که شما راه یابید (103)

    وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ( ﴿105﴾ آل عمران)

    و چون کسانى مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و براى آنان عذابى سهمگین است

    خدا جونم امروز بهم گفت تو که صدای منادی که دعوت می کرد به ایمان رو شنیدی، بین قلب تو و هزاران نفر آدم انس و الفت قرار داد. چرا؟ چون اینجا داری حرف از توحید و عشق به الله میزنی بدون هیچ چشمداشتی.

    دیگه شک نکن توش، وقتی برات برهان و دلیل منطقی اومد که رستگاری در اعطی و التقی و صدق بالحسنی هست دیگه هرگونه اختلاف با این رای رو بذار کنار و بچسب به توحید، دیگه کندن علفهای هرز رو متوقف نکن.

    راهش همینه. انتشار عشق و احترام

    این جهان کوه است و فعل ما ندا/ سوی ما آید نداها را صدا

    برای اینکه بتونی بر ترسهات غلبه کنی خودت رو دوست داشته باش. چون تو نگار زیبای منی…

    من برات عرش مهیا کردم. تو چسبیدی به فرش؟

    ظهر داشتم تصنیف یاد ایام استاد شجریان رو گوش می دادم اونجا که می گفت:

    درد بی‌عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من

    داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

    دلم گفت بله… هرجا عشق به تک تک ذرات عالم رو فراموش کردی به تضاد و مشکل برخوردی. این مساله امروز هم با عشق حل میشه. و عشق دنباله ی توحیده.

    توحید تو ذهنم مثل یه ستاره دنباله داره که توی دنباله اش همه چیز هست. عشق، دوستی، ثروت، معنویت، رهایی، بخشش، سلامتی و آسانیها.

    الهی شکر برای اندکی بهتر شدنم در امروز عمرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    بازیار گفته:
    مدت عضویت: 891 روز

    سلام بر استاد عباس منش بزرگوار و خانم شایسته عزیز و همه اعضا سایت.

    من هم ترسهای زیادی داشته ام که قبلا آنها را بررسی کردم و خیلی ها شان از بین رفته اند.

    ولی عمده ترین ترسهای من ترس از تغییر و ترس از ناشناخته ها است و چون در چیزهای آشنا برای من یک امنیت کاذب وجود دارد بنابر این بیشتر مواقع ذهن من درگیر ترس میشود و میگوید تغییر و سراغ ناشناخته ها رفتن ارزش ریسک کردن ندارد. که البته یکی از دلایل بزرگ ترسهای من ضعف ایمانم است که امیدوارم با عضویت و بودنم در این سایت

    ارزشمند ایمان من رشد کند و قوی شود تا بتوانم بر ترسهایم غلبه کنم.

    مسئله دیگر در مورد تغییر این هست که من در برابر تغییر مقاومت میکنم.

    جمله ای هست که میگه:«هر گاه درد تغییر نیافتن از ترس از تغییر یافتن غلبه کند من دست از مقاومت بر میدارم.»

    و اینجا هست که حرف استاد در مورد اهرم رنج و لذت صدق میکند

    البته هر چند منظور استاد بیشتر ترسهای منفی و مخرب هست

    ولی به نظر من یک سری ترسهای مثبت هم هس که در زندگی میتواند کمک کننده باشد مثل ترس از تصادف یا خطرات دیگر که من به اسم نترسیدن یا شجاعت خودم را در معرض آسیب قرار ندهم.

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    Fatemeh گفته:
    مدت عضویت: 1536 روز

    سلام و دورود خدمت استاد نازنینم ومریم شایسته عزیز و دوستان خوبم

    من هنگامی تازه با شما استاد عزیز واین سایت بهشتی آشنا شدم ترس های زیادی داشتم که تو چکاب فرکانسی جلسه اول، قدم اول دوازده قدم همه شون رو تو دفترم نوشتم. و الان که حدودا 2 سال هست که عضوی از این خانواده ی صمیمی هستم و تو این 2 سال بعضی از ترمزهای مخفی ذهنم رو پیدا کردم و درک بهتری نسبت به قانون دارم و باورهام نسبت به قبل بهتر شده با استفاده از آموزه های شما استاد عزیز و کامنت های فوق العاده زیبا وتاثیر گذار دوستان عزیزم بعضی از ترس هایی که داشتم مثل ترس از دست دادن پدر ومادر وهمسر و..، ترس تنها ماندن در خانه ، ترس از اینکه هنگام خواب مار و..من رو نیش بزنند و.. برطرف شد البته منشاءبعضی از ترس هام به خاطر شرک وبی ایمانی که به خدا داشتم بود من قبل از آشنایی با آموزه‌های شما استاد عزیز، خودم فکر می کردم به خدا ایمان وتوکل دارم ومشرک هم نیستم در حالی که مشرک بودم ونمی دونستم و همیشه قدرت رو از خدا می گرفتم وبه غیر خدا ( دولت، خانواده و…) می دادم ودلیل بعضی از ترس هام این بود که ایمان واقعی به خدا نداشتم وهمش در حرف بود نه عمل چون اگه ایمانم واقعی بود جسارت به خرج می دادم ویک کاری شروع می کردم ومنتظر کسی یا چیزی نمی بودم وفقط روی خدا خودم حساب می کردم به جای حساب کردن روی دیگران، ودیگران رو تو زندگی خودمم بزرگ نمی کردم و خوشبختی و آرامش خودم رو وابسته به دیگران نمی دونستم و هیچ ترسی از اینکه روزی کنارم نباشن نداشتم وهمچنین هیچ ترسی از اینکه که اگه فلانی کاری که ازش خواستم رو برام انجام نده چی میشه نداشتم و اگه این باور رو می داشتم که خانواده‌ ودیگران دستی از دستان خداوند هستند و خداوند از طریق این افراد به من آرامش و خوشبختی می بخشد و بهم کمک می کندو خداوند از طریق بی نهایت دست بهم کمک می کنه بعضی از ترس ها رو نداشتم

    واما سوال این قسمت :چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجهه شدن با آنها فراری هستید؟

    ازاین میترسم که تو جمعی که افراد زیادی هستند از من انتقاد بشه به خصوص اینکه تو اون جمع اون افراد، غریبه ویا فامیل باشند البته اگه جمع خانوادگی باشه از اینکه ازم انتقاد بشه زیاد نمی ترسم.

    من از ناشناخته ها می ترسم مثلا برخورد با موقعیت جدیدی که باید باافراد جدید برخورد کنم. ویا کار یا چیزی که تا حالا انجامش ندادم و اطلاعاتی در موردش ندارم البته از اینکه تو مسافرت جای جدیدی برم نمی ترسم ولذت هم می برم

    من از تغیر می ترسم

    از شکست خوردن می ترسم و بعضی وقت ها وقتی دارم برای هدفی تلاش می کنم که قبلا هم شکست خودم باز ته دلم دوباره میترسم و میگم اگه این بار هم شکست بخورم چیی ولی دارم سعی می کنم این ترس رو از بین ببرم چون می دونم تا وقتی این ترس رو داشته باشم بازم ممکنه شکست بخورم اون هم به خاطر ترسم

    باید تو این موارد بیشتر روی خودم کار کنم تا روز به روز ترس هام رنگ تر بشوند تا اینکه تمام شوند.

    شاد و پر انرژی باشید فعلا خدا نگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    مرضیه قدیری گفته:
    مدت عضویت: 3079 روز

    سلام و درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    من در این فایل باز هم از شما و خانم شایسته تشکر می کنم که چقدر عالی دوره کشف قوانین رو تدوین کردید و این فایل های هدیه هم بهم کمک میکنه

    چه ترسهای هست که هنوز نتونستم برش غلبه کنم؟

    ترسی که من دارم گسترش کسب و کارم هست با اینکه سابق زیادی توی کارم دارم و با بررسی خودم هم دیدم کاری هست که دوستش دارم و واقعا ازش لذت می برم چقدر وقتهای که مشتری دارم هم حال خودم خوب هست و هم چقدر مشتری هام ازم انرژی می گیرند و حتی پیشنهاد می دهند که چرا گسترده تر نمی کنی کارت رو.

    الان هنوز نمی دونم چه طور باید کسب کارم را به راحتی به در آمد متداول برسونم و هی نرم بالا و بیام پایین وحتی ایده های که به ذهنم می رسه همه تکراری هست که حدود 8سال می نویسم ولی تا پایان ش نرفتم و حتی نمی دونم این ایده‌ها درسته یا باید ایده های جدید بیاد و دنبال شون کنم.

    من همیشه زمان کم میارم و خسته ام میکنه مسیرم با اینکه شکر گزاری میکنم با احساس خوب وحتی مدام انجام تمرین های سایت و محصولاتی که خریدم و تنها راه کار الانم فقط توکل به خدا داشتم هست برم جلو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    مقداد تحريری گفته:
    مدت عضویت: 2087 روز

    با سلام و خدا قوت به استاد عزیزم و متشکرم بابت این سایت قدرتمند و بینظیر

    استاد جان در رابطه با الگوهای تکراری ترس در زیر مواردی که ترس داشتم و دارم عنوان میکنم خیلی هاش بهتر شده ولی بعضی هاش مونده و این موضوع از اموزشات شما درک کردم که مهم اینه که نباید فکر کنیم اگه ترس ریخت دیگه تمومه و بیخیال بشیم دیگه بسه دیگه چندبار این کار انجام دادم نه !! ما باید هر لحظه تو دل ترس ها بریم چه کم شده باشه چه زیاد باشه پس تمام ایمان ما پشت دیوار ترس هاست اگه ایمان داریم همیشه باید بریم جلو تو دل ناشناخته ها

    ترس های من شامل:

    1. ترس از این دارم که موفق نشم یا به اصطلاح شکست بخورم:

    این الگو قبلا بیشتر بود ولی الان با تغییر باورها و این که ایمان و عمل بیشتری پیدا کردم به شدت کمتر شده قبلاً این ترس داشتم چون ایمانی به خودم و مسیرم نداشتم و از همه مهمتر برام جایگاه اجتماعی در نگاه دیگران خیلی مهم بود و همش به این برمیگشت که پرستشی از خدا نبود و در تمام روز شرک میکردم چون قدرت دست عوامل بیرونی میدیدم و هر حرکتی میخواستم تو بیزینسم بکنم همش منتظر یک اتفاق بیرون بودم برای همین وقتی یک اقدامی در هر زمینه ای میکردم با درد و رنج به جواب می‌رسید و الان میفهمم اون عذابی که از نتایج اقدامات داشتم به خاطر شرک که داشتم بود برای همین همیشه با ترس قدم برمیداشتم مهمش نگران نشدن بودم ولی از زمانی که شروع به یادگیری و عمل به اون درون خودم ایجاد کردم واقعا هیچ ترسی در این زمینه نیست البته نه اینکه نباشه ولی خیلی خیلی خیلی کمتر شده چون میدونم وقتی دارم تکاملی حرکت میکنم و تغییر باورهای خودم میبینم به این نتیجه میرسم که ترسی از شکست نیست چون اصلا شکستی درکار نیست همش هدایت و تضاد مسیر است فقط کافیه قدم بردارم و به سمت جلو تر حرکت باشم

    2. ترس از نه گفتن به افراد و نه شنیدن از افراد:

    این ترس الان هم وجود داره ولی خیلی خداروشکر کمتر شد در یک سری زمینه ها واقعا نیست ولی در بعضی جنبه های زندگیم وجود داره، اینکه واقعا به دلیل اینکه نگاه مردم خیلی برام مهم بود میترسیدم نه بگم به کسی وقتی شرایط انجام کاری ندارم چون همش ترس داشتم ازم ناراحت بشه و همش به خاطر عزت نفس و احساس لیاقت بسیار پایین من بود که زندگی و شرایط همه به زندگی من اولویت داشت و باید کار همرو انجام بدم و واقعا فکر میکردم مسئول زندگی دیگران هستم چون من خیلی دوست دارم انسانیت داشته باشم و اون موقع تعریف درستی ازش نداشتم برای همین همیشه سعی میکردم نه نگم و از یک طرف چون دوست نداشتم کسی بهم نه بگه از کسی راجع به چیزی درخواست نمی‌کردم بازم اینم برمیگشت به اینکه برام افت داشت منی که دارم به همه لطف میکنم کسی بهم بگه نه و برای همین خیلی سخت بود برام. ولی الان به لطف این سایت و اموزشات شما یاد گرفتم لیاقت خودمو ببرم بالاتر و اولویت های خودم مهمترین بخش زندگیم بدونم و درک کردم که ما انسان ها روح های مجردی به دنیا اومدیم و مجرد از دنیا میریم و اینکه اگه کاری از دستم بر بیاد و کسی ازم درخواست کنه و اون کار به روند زندگی خودم کوچکترین لطمه ای وارد نکنه انجام میدم ولی نه اینکه خودم فضولی کنم بخوام برای کسی پیش قدم بشم البته این موضوع در زمینه خانوادم وجود داره ولی خیلی کمتر شده ولی همچنان فکر میکنم من مسئول اونا هستم درصورتیکه اگه تمرکز روی رشد خودم بذارم بینهایت رشد میکنم که خیلی بهتر و راحت تر میتونم کمک کنم یا حس میکنم در بعضی اوقات همش دنبال تایید اطرافیان هستم که چقدر بچه خوبی داریم و ازم تعریف کنن

    3. ترس از ارتفاع:

    شاید یکی از بزرگترین ترس های زندگیم بود و الانم هست البته عید تونستم یک مسافرت هوایی 1.5 ساعته به کیش داشته باشم خیلی بهتر شدم ولی خوب همچنان دارم ولی جالب این بود که اگه پارسال همین موقع میخواستم به کیش برم شاید به مرض سکته از ترس هواپیما می‌رسیدم ولی واقعا و به جرات میتونم بگم عید خیلی خیلی استرس کمی داشتم چون درک کرده بودم با مشیت الهی نمیتونم مقابله کنم و من کافیه توکل به خدا داشته باشم و احساس خوب ایجاد کنم و همین درک این موضوع باعث شد خیلی ریلکس باشم ولی خوب همچنان وجود داره مثلا بازی های ارتفاع دار سخته برام همچنان، مثلا تونستم تلکابین با ارتفاع معمولی هم اوکی کنم و مقابله کنم ولی بازم خیلی از بازی های که جذاب بود به دلیل ترس از ارتفاع انجام ندادم

    به قول ایات قران در سوره بقره میگه اگه من ایمان داشته باشم تقوا داشته باشم اون موقع ترس و غمی بوجود نمیاد و فقط توسط خدا هدایت میشم که فقط باید در هر لحظه زندگی ایمانم به خدا باشه و همواره بهش توجه کنم و فقط کافیه که خدا را در درونم اجابت کنم

    مرسی استاد جان بابت این فایل بینظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    مهدی کاتبی گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته گرامی

    سلام به دوستان نازنینم

    “ترس”

    چند روز پیش یه متنی رو خوندم با این مضمون که پشت ترس هات بهترین ورژن تو منتظرته.

    چقدر این جملات رو داریم میشنویم و چقدر کلیشه ایش کردن، در عمل آیا به اندازه راحت گفتنش میتونیم رو ترسامون پا بذاریم؟ چند وقته حرف زدن در جایگاه نصیحت کردن یا راه کار نشون دادن در من خیلی کمرنگ تر شده چون به خودم که نگاه میکنم، چقدر در روز برای حمله به ترسام برنامه میریزم که بقیه رو به این کار دعوت کنم؟ من هنوز خودم خیلی ترس دارم

    ترس از نه شنیدن از جنس مخالف

    ترس از موفق نشدن و ثابت نکردن خودم به دیگران

    هنوز میترسم برخلاف بعضی باور هام که به یقین رسیدم باور های کمک کننده ای نیستن، عمل کنم

    ترس دارم اگر من وقت کم بیارم برای رسیدن به خواسته هام چی؟

    خب چرا؟ مگه جز اینه که باورم به قدرت خدا ضعیفه تو اون زمینه؟ من آدمی بودم که حتی تو خیابون روم نمیشد تو چشم کسی نگاه کنم، وقتی روی باور های خود ارزشی و توحیدی کار کردم اون رفتار در من مرد…

    چرا اینو میگم؟ چون به خودم بگم که تکرار همون مسیر قراره ترس های فعلیت رو کمرنگ کنه نه مسیره جدیدی

    این روزا خیلی به ارزش تمرکز و کنترل ورودی پی بردم چون باعث میشه ما آرام باشیم برای شنیدن صدای خدا

    برای حمله به ترسهامون برای عملگرایی به این صدا نیاز داریم

    بقره:38

    قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

    گفتیم همگی [=بنی‌آدم] از آن [شرایط بهشتی] فرود آیید، و [در غربتِ زمینی] برای شما همواره هدایتی از سوی خویش خواهم فرستاد، پس کسانی که هدایت مرا پیروی کنند، نه بیمی بر آنان است و نه هرگز اندوهگین می‌شوند.

    استاد ازتون خیلی خیلی سپاسگزارم که این سلسله فایل رو داریذ میذارید که کاملا یک دوره هست و مشتاقانه منتظر شنیدن دیدگاهتون راجع به الگو ها هستم

    آرزوی بهترینا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    جوابم رو میخواستم با این شروع کنم

    من چه ترس هایی داشتم که بعد اومدن توی سایت خیلی خیلی کمتر شد در حدی که میشه گفت دیگه نیست.

    استاد من قبل اشنایی با شما از تنهایی شب توی خونه میترسیدم

    و این ترس سال های سال با من بود

    و آگاهانه میترسیدم

    چون میدیدم کسانیی رو که حتی سنشون از من کمتر بود ولی تنها شب خونه میخوابیدن

    ولی من میترسیدم.

    همیشه داستان بود برام که اگه مواقعی باید تنها شب خونه میموندم باید چیکار کنم.

    برنامه میریختم یکی نفر یا چند نفر بیان که من نترسم .یا کل شب رو بیدار میموندم و برق ها رو روشن میکردم که بازم نجواها خیلی اذیتم میکرد و همیشه برام سوال بود که چرا فلانی اصلا نمیترسه ولی من انقد میترسم.

    استاد اولین تغییری که بصورت واضح من میتونم بگم که در خودم دیدم غلبه بر همین ترس بود.

    البته هنوز خیلی جای کار داره و هنوز برنامه هایی براش دارم که باید انجام بدم برای غلبه برترس

    استاد الان نزدیک یکسال هست که تنها زندگی میکنم و شب ها تک تنها البته ی نفر (هم اتاقی دارم.خدا)که میخوابم .

    البته برای خودم هم قابل درک نیست که چه راحت این ترس کم رنگ و کم رنگ تر شد

    استاد من برای غلبه بر ترس ی شب تنها رفتم قبرستون و تجربه متفاوتی بود برام.

    به دوستان پیشنهاد میکنم حتما این تمرین رو بار ها انجام بدن

    من دقیقا حس کردم که از اون شب رفتنم به قبرستون ی مدار بالا رفتم.

    واقعا یک حس پیروزی بر شیطان و نجوا ها در من بود که از خوشحالی داشتم پرواز میکردم در راه برگشت چون قبل رفتن ذهنم خیلی مقاومت میکرد.نکته ای که فهمیدم این رفتن به دل ترس ها باید همیشه در من باشه و همیشه آماده اینکار باشم .

    حالا جواب سوال.

    یکی از بزرگترین ترس هام ترس از ازدواج هستش.ترس دارم که نتونم زندگی خوبی بسازم و این ی پاشنه آشیل بزرگی هست برام.میترسم که ازدواج کنم و توی مخارج زندگی کم بیارم.میترسم ازدواج کنم و به طلاق برسه.میترسم ازدواج کنم همسرم اون چیزی که میخوام نباشه.

    میترسم ازدواج کنم زندگی جذاب و باحالی نداشته باشم.

    که ریشه تمام این ها در کمبود عزت نفس هست در من

    تمام ترس هام برای ازدواج به خاطر حرف مردمه تمام موارد بالا ترس از دید مردمه.

    خدایا خودت هدایت کن که اگه هدایت نکنی قطعا از گمراهانم.

    ⭐⭐⭐⭐⭐

    ترس دیگه ترس از اینکه نتونم موفق بشم.

    نتونم باور هام رو تغییر بدم

    نتونم خدا رو بهتر بشناسم.

    ⭐⭐⭐⭐

    ترس دیگه ترس از پیدا نکردن رسالتم در این دنیاست

    میترسم که نتونم عشق و علاقه خودم رو بشناسم

    ولی استاد خودم میفهمم که خیلی از ترس هام نسبت به قبل کمتر شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3707 روز

    انشاالله که همیشه IN GOD WE TRUST

    درود خدمت شما استاد عباس منش عزیزم

    خدا قوت و ممنونم از فایلهای فوق‌العادتون

    سوال:

    چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

    1. اتمام شراکت من در کار بیل مکانیکیم که مدتهاست ازش فرار میکنم؟

    2. نقدی کار کردن و بدون بدهی بودن رو نتونستم بهش غلبه کنم و همیشه بدهکار بودم من 3 مدل بدهی دارم اول بدهی بین مردم دوم بدهی بانک با وام و سوم بدهی با چک که به لطف خدا جمع این بدهی ها نسبت به دارایی های من خیلی کمه اما میخوام کلا همشون رو صفر کنم و فقط نقدی کار کنم که با دوره ی فوق‌العاده کشف قوانین زندگی از اول تیر 1402 با جلسه ی اولش شروع کردم و الان بدهی بین مردمی من که مدتها نتونسته بودم بدم رو تقریبا تموم شد و فقط مونده چک و وام ها که همه رو کم کم به لطف خدا تسویه میکنم

    3. مهاجرت نکردن و ماندن در نقطه ی امنم رو همیشه ازش فراری هستم و نتونستم حلش کنم

    4. یارگیری زبان انگلیسی که تنبلی میکنم و مثلا با خودم میگم باید توی محیط باشم تا بتونم یاد بگیرم

    5. ترس از رد شدن توسط جمع رو ی کوچولو دارم

    6. ترس من از ناشناخته ها فک کنم خیلی کمه چون چند سال قبل 5 روز مسافرت به دبی رو تنها داشتم

    7. ترس از زیاد توی جمع ها بودن رو دارم و آگاهانه زیاد توی جمع دوستان نمیرم چون هر چقدر به گذشته نگاه میکنم این جمعا چیزی به من اضافه نکرده فقط یسری باورهای محدود کننده رو برام ایجاد کرده

    8. من با شوخی و انتقاد توی جمع ی کوچولو ترس دارم چون بعدش ریکشن بدی دارم و طرف رو قشنگ جوابش رو میدم و همیشه آگاهانه سعی میکنم توی جمعها بحثی پیش نیاد

    انشالله همیشه دراوج، سلامت ،ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: