پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا الف گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    بنام خداوند زیبا

    سلام به همه ی عزیزان

    در رابطه با این فایل باید بگم که چند وقتی هست که مهاجرت و تغییر محل زندگی بهم الهام شده اما هربار بخاطر قسط و هزینه و کار نداشتن تو محل جدید و …بیخیالش شدیم البته من کمتر درگیر این مسایل هستم همسرم بیشتر ،

    امروز که این فایل دیدم یک نشانه بود البته دیروز هم یکی از نزدیکان کاری شبیه به این انجام داد و خیلی شجاعتش تحسین کردم که دست خالی دنبال اهدافش

    نشانه این فایل اینه که بابا چجوری اینجا که زندگی کردی خونه خریدی،ماشبن خریدی،زمین خریدی

    خدا اینجا با اونجا فرقی نداره همون خداست

    تو قدم بزار قدم بعدی بهت گفته میشه که چکار کنی …

    جهان به آدمهای شجاع پاداش میده

    درسته من اینجا جا افتادم شاگرد خصوصی دارم مدیر مدرسه هستم درآمد خوبی دارم راه و چاه یاد گرفتم اما من همون زهرام که از صفر ساخته پس اونجا هم میسازه با توکل بخدا و هدایتش

    من دوست دارم محل زندگیم تغییر بدم چون می‌دونم اونجا هوای بهتری داره احساس بهتری دارم از دیدن نعمتهای بینظیر خداوند، دوست دارم تجربه های جدید داشته باشم ،دوست دارم پول بسازم ویلا،گردش ،در یک کلام آزادی مالی،زمانی و مکانی

    ترسهام هم گفتم خیلی گیر نیستم باید همسرم تصمیم بگیره

    هرچند می‌دونم من زندگی خودم خلق میکنم و همسرم هم راضی میشه️

    میدونید فکر کردن به این خواسته حس خوبی میده ، شور و اشتیاق میگیرم و متوجه میشم راه درسته خواسته الهام شده

    خیلی عالی بود این فایل

    ممنون استاد جووونم

    در پناه خداوند یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1005 روز

    بنام خداوند هدایت گر ،روزشمار تحول زندگی من روز هجدهم ،

    باورهای ما شرایط واتفاقات زندگی مارو رقم میزننداین نکته خییییلی خیلی خیلی مهمه که من ازکنارش رد میشدم ،هیچی اندازه باورام زندگیمو مختل نکرده وجالبه که اونو بیرون ازخودم میدیدم ،مدام دنبال یک نفر میگشتم تا بگم باعث بدبختی من اونه،وهرگز مشکلاتم حل نمیشد،یک سری الگوها وباورهای ذهنی که مال خودم نبود ،واونو ازدیگران و خانواده م گرفته بودم یکم دقیق شدم دیدم من اصلأ این طرز فکرو ندارم یعنی خودم هرگز قبول نداشتم ولی به خاطر تکرار زیاد شده بود شخصیتم باورام وزندگیم،حالا که موشکافانه به حرفهای استاد نگاه میکنم ریشه همه اون اتفاقات تکراری برام بازشد،راجب شانس منم طرز فکرم همین بود اینکه فلانی شانس داره که براش قرعه کشی درمیاد نفر اول ،دیروز داشتم با دوستم حرف میزدم اینکه بیستم زمان قرعه کشی واون بهم گفت بعضی اسمها چون حروف ابجددارن وبه یه سری دلایل خوش شانسن تو بیا ازفلان اسم استفاده کن تا اسمت دربیاد خب من قبلاً اینجوری فکر میکردم ومیگفتم اره دیروز اینو فهمیدم که باورهای اشتباه وخرافات منه که اینجوری میشه وبا قاطعیت گفتم نه وبعد به خودم گفتم مریم اگه تو باوراتو عوض کنی ،اگه راجب ثروت وپول باوراتو تغییر بدی به قول استاد حتما پول به صورت طبیعی وارد زندگیت میشه ،من باگ بزرگ ذهنیمو پیدا کردم ،راجب ترس هم باید بگم چون تصادف کردن تورانندگی ازهیچی نمیترسم این نشانه شجاعت من نیست نشانه ایمان به خداست که اگر زیاد بشه ترسها کمرنگ میشه هنوز هست ولی کمرنگ ومن روی اونا کار میکنم استاد ازت بی نهایت ممنونم برای این سلسله فایلهای بسیار عالی وتاثیرگذار عاشقتم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهدیه غفاری گفته:
    مدت عضویت: 420 روز

    به نام خدا

    من خیلی نیاز داشتم به این فایل و به لطف خدای مهربان به سمتش هدایت شدم

    من واقعا حالم بهتر شد وقتی فهمیدم این ی الگو هست و من با باورم این الگو رو ساختم و میتونم با تغییر باور این الگو رو تغییر بدم خدایا شکرت

    من از 11 سالگی افتادم توی این الگو که هر سال تقریبا من ی مدت طولانی 1ماهه همش در ترس از دست دادن باشم و به جرعت میتونم بگم که این الگو مانع خیلی از پیشرفت های من شد دقیقا زمانی که مهم بود و من باید کاری انجام می‌دادم مثل دوره قبل امتحانات

    اولین بار ترس از دست دادن مامانم بود

    بعد ترس از آینده که چطور خواهد بود یا ترس از دست دادن خالم یا اینکه ازدواج کنه

    یه مدت به طور ناجالبی ترس از دست دادن خانوادم رو داشتم جوریکه صبح و شب قبل از خواب با تنش بیدار میشدم و میخوابیدم و در طول روز اکثرا استرس داشتم و هی دعا میکردم و سعی می‌کردم خودمو آروم کنم

    و آخرینش هم که تا نیم ساعت پیش ذهنم رو آشفته کرده بود سلامتی و زیبایی بود که به لطف الله مهربان و بخشنده ازش رها شدم خدایا شکرت

    یک الگوی دیگه هم اینکه من باور دارم هر چند سال یکبار کمی دید من تار میشه چند سال گیش دید من تار شد رفتم دکتر و عینک گرفتم یکبار گم شد یکبار شکست من اصلا عینک نزدم و بعد با کمی مراقبت مثل هویج خوردن و کمتر تلوزیون دیدن و عقب نشستن موقع دیدن فیلم چشمم به سلامت کامل برگشت (خدایا شکرت که من در امانم و در پناه توام) 4 سالی یکبار این اتفاق میوفته مثل خورشید گرفتگی و بعدش دوباره به دید قبلی و طبیعی برمیگرده

    من قبول کرده بودم که این شرایط روتین زندگیه

    و یک الگوی دیگه اینه که من کلی وسیله تا الان گم کردم…. خیلی زیاد و به این روند عادت کردم جوریکه اگر چیزی گم نمیکردم برام عجیب بود و خداروشکر کم رنگ شده این الگو

    و ترس های من

    میترسم موفق نشم و دانشگاه مورد نظرم اسمم نیاد

    من میدونم موفق شدن یا نشدن دست خودمه و چیزی از قبل تعیین نشده این منم که شرایط و اتفاقات رو با ذهنم رقم میزنم اول اینکه باید باور های درستی داشته باشم و پامو از روی ترمز ها بردارم و به چیز هایی که نمیخوام توجه نکنم و خودمو بخاطر کم کاری های گذشته ببخشم و به شرایط نگاه نکنم با وجود اینکه به ظاهر نمیشه زمان کم معلومات من کمه معدل تاثیر داره اما من توی فراموش کردن گذشته خیلی ماهرم و چیزای بد یادم نمیمونه و خودمو بخشیدم و کارم توی درس گرفتن از گذشته خیلی خوب شده و جدیدا اشتباهاتم رو تکرار نمیکنم و میشه گفت باور های خوبی ساختم الان که از نظر ذهنی آمادم دست به خاک بزنم طلا میشه و وقتی بهاشو میپردازم و عمل میکنم میبینم که کاری که انجام میدم به نحو احسنت انجام میشه و کامل و همونطور که میخوام و برخی شرایط بیرونی مطابق با خواسته ی من رقم میخوره

    استاد یک توصیه : توی فایل هاتون در مورد کنکور و درس هم صحبت کنید د

    خدایا شکرت که ما در امانیم و در پناه تو هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 774 روز

    سلام درود حضور استاد عزیزم مریم جان و دوستان عزیز

    امیدوارم هرجایی این دنیای زیبا که هستین شاد سلامت تن درست باشین

    استاد هر لحضه شکر بابت وجودتون و آگاهی تون

    خیلی خوشحالم خیلی ممنونم

    که کمک میکنید ما هدایت بشیم سمت خوبی ها وشادی ها

    واقعا این فایل ها پر آگاهی پر درس پرنکته ممنونم

    واقعا ممنونم

    خداروشکر که دارم استفاده میکنم هم از کامنت ها هم فایل ها

    فایل ها که بی نظیرن

    کامنت ها هم پر درس پر یاد آوری

    الهی شکر ممنونم استادم خدارو شکر خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    جواد خاکی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 852 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین

    سلام به همه دوستان

    سلام خدمت همه دست‌اندرکاران تهیه این سایت

    بریم راجب به سوالاتی که پرسیده شد

    چیزی که من توی خودم کشف کردم در مورد ترس این بوده :

    مثلا من از کار‌های فیزیکی (ترس از ارتفاع ، ترس از حیوانات ، ترس از آب و…) ترسی ندارم

    و اتفاقا عاشق کارهای هیجان انگیزم …خیلی از چیزهایی که توی اطرافیانم دیدم که ترس دارن ،با خودم گفتم واسه چی میترسن اما توی زمینه ‌های درونی من بسیار بسیار ترس دارم

    من بشدت از اینکه کسی بهم نه بگه ترس دارم و هضمش برام سخته دارم رو خودم کار میکنم که بابا تو حق اینو داری که درخواست کنی بقیه هم حق اینو دارن که بگن نه یا بگن آره

    و از زمانی که از شما شنیدم درخواست کنید سعی کردم فارغ از اینکه طرف بگه آره یا نه درخواست کنم

    و نتایج بسیار خوبی گرفتم.این ذهن ماست که قضاوت میکنه و همیشه ام قضاوت هاش اشتباه در میاد

    من ترس از شنیدن انتقاد رو داشتم و دارم.همیشه اون چیزی که فکر میکردم درسته یا اون چیزی که توی دلم بوده رو نمیگفتم به این دلیل که طرف ناراحت نشه.همیشه خودم رو موافق نشون دادم مبادا اینکه بگن بالا چشمت ابروعه.خودسرزنشی بسیاری دارم اگه کسی از من انتقاد‌ بکنه یا اینکه منو طرد بکنه.

    از شکست خوردن هم میترسم.توی خیلی از شرایط کاری یا شرایطی که می‌دونستم باید برم تو دلش اما نرفتم و خیلی آروم آروم جلو رفتم که شکست نخورم اما همون موندن توی دایره‌ امنم و ترس از شکست باعث شده که شکست بخورم

    توی روابطمم الگوی تکرار شونده داشتم

    ینی فردی که اومده بود توی زندگی من دقیقا عین قبلی بود حتی اسم مستعار دومی شبیه اولی بود

    و بعد اینکه اون دومی هم به نتیجه نرسید من تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم

    بنظر من یه پکیج کاملی از ترس های ما به علت بیماری کمالگرایی است

    من همیشه هر جایی که ذهنم اومده و گفته باید عالی باشی یا فلان کار رو عالی انجام بدی به خودم آگاهانه گفتم نه من می‌خوام معمولی باشم ،حتی با خودم گفتم میخوام اون کار رو به بدترین شیوه ممکن انجام بدم ولی بعدش نتیجه اش خوب در اومده برام

    این انتظار کمال و عالی بودن پیش زمینه‌اس برای ایجاد ترس و شروع نکردن

    و همچنین باعث میشه فکر کنیم بقیه هم عالی‌ان و هیچ نقصی ندارن

    این موضوع باعث میشه که اولا

    خودمون رو باهاشون مقایسه کنیم و احساس بدی نسبت به خودمون داشته باشیم

    دوما انتظار‌مون از دیگران میره بالا و اگه جایی خلاف تصور ما رفتار کنن ، ما بهم میریزیم

    خلاصه ترس زیاد هست ولی همینکه میپذیری ترس داری ، همین موضوع باعث میشه که آگاه بشی به ترس‌هات

    آگاه شدن و پذیرش اولین قدم برای حل هر موضوعیه

    سپاسگزارم خداوندم که فرصت داد به من تا در این فضا قرار بگیرم و نظرمو با شما دوستان به اشتراک بذارم

    شاد و موفق باشید

    خدانگهدارتون️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 623 روز

    به نام خالقم

    سلام به دوستان

    واقعا ترس چه ها که نمیکنه یه شیر رو مثل موش میکنه و شجاعت یه موش رو مثل شیر درنده میکنه .

    اعترافش سخته که بگم چقدر باج دادم و میدم توی زندگیم به ترس هام و حتا الان اشکال رو میدونم بازم حرکت خاصی نمیکنم و هنوزم ایمان که ندارم هیچ .بلکه شرک قوی توی وجودم دارم.

    چندتا از ترس هام رو مینویسم

    1- ترس از تمام شدن :

    در مورد خرید بعضی چیزها میگم بیشتر بخرم که مثل این دیگه نیست و یا تمام میشه و توجه کردم حتا خودکار زیاد میخرم که نکنه تموم بشه و از این مدل تو بازار نیاد یا گرون بشه

    2-ترس از جلو رفتن و صحبت با دختر :

    اینقدر این ترس در من شدیده که دیروز یه چالش کوچک گذاشتم که خب برم تو شبکه های اجتماعی با دختر دوست بشم اما نفسم داشت بند میومد و خفه میشدم و حالم بد شد و یه زمانی یادم اومد که پشت هم به فاصله چندسال دوتا شکست عشقی خورم و توی ذهنم ارتباط با دختر برام رنج شد و دیگه نخواستم اسیر باشم چون ذهنم دوست داشتن رو مساوی زنجیر میبینه

    3- ترس از حرف مردم :

    با اینکه ادم خوبی هستم ولی توی زندگیم به واسطه یه اشتباه کوچک کلی پشتم حرف در اومد ولی اعتنا نکردم اما ردپاش رو میبینم که هنوزم توی وجودم ترسی هست که کسی ازم در موردش سوال بپرسه یا بحث کنه چکار کنم

    4- ترس از شکست و موفق نشدن :

    اومدم و متوجه شدم که من همراه ترس از شکست ،ترس از بی پولی و شکست خوردن دارم اما واقعیتش اینه که من از مرگ و بی پولی یا شکست ترسی ندارم اما از انتقاد خانوادم.از منت گذاشتن. از سرزنش شدن و از اذیت شدن اونا ترس دارم که این باعث این ترس های دیگه شده . یعنی من اون ترس های بالا برام مهم نیست اما حرف مردم و خانواده خصوصا خانواده مهمه که نشون میده در دلش چقدر وابستگی و عزت نفس داغونی دارم

    5-ترس از گذشته خودم :

    این ترس باعث شده که لذت زندگی رو از دست بدم و خیلی جاها نرم که اشناست یا بزرگترینش که نتونستم خودم رو بپذیرم و کاری رو نخوام شروع کنم که موفق بشم

    نتیجه همه این نوشته ها میشه بزرگترین ترس من که حرف مردم هست حالا این ترس از حرف مردم خانواده . دوستان . اشنایان و … باشه . و دلیل اصلی وابستگی به حرف های بقیه و عزت نفس ضعیف و عدم ارزشمندی و در کل شرکی هست که از دیگران دارم و ارزشمندی رو وصل کردم به مردم

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بهار رضوی گفته:
      مدت عضویت: 2409 روز

      سلام جناب سعید در مورد تمام مواد شما مخصوصا مورد پنجم eft خیلی کمک کننده هستش من خودم دوره میرم با دوره لیاقت و عزت نفس استاد دارم ترکیبش می کنم خیلی عالیه من خودم گذشته تلخی ندارم ک ازش بترسم یا باهاش مشکل داشته باشم اما چون ب عمد کاری کردم همکارم ک خیلی اذیتم می کرد اخراج بشه با وجود نیاز شدید مالی همیشه یاد گذشته می افتادم خیلی حالم بد میشد با وجودی که حرف استاد رو مدام تکرار می کردم ک ما هیچ نقشی روی زندگی دیگران نداریم اما برام این خاطره کمرنگ نمیشد با ای اف تی یا ضربات زدن خاطره کمرنگ شد دیگه احساسی بهش نداشتم بعد با همین روشی ک گفتم صحبتهای استاد در مورد عدم تاثبرگذاری ما روی دیگران ک باعث احساس گناه میشه رو مدام ای اف تی می زدم بنظرم ترکیب عالی هستش ای اف تی معتبر فقط فروغمنده کانال رایگان داره حتمن گوشش کنید من چون استاد کوش میدادم باعث شد قشنگتر درکش کنم

      چون باید روی حرف مردم کار کنید خاطره هایی ک باعث شده بفهمید مردم مهمن حالا یا خاطره س یا حرفیه که از اطرافیان شنیدید یا جایی دیدین برای من ک تاثیر گذار بوده در کنارش من شش ماهه دارم تمرینی مثل اگهی بازرگانی دوره عزت نفس انجام میدم

      تمرینی انجام میدم برای بی اهمیت شدن حرف مردم بشدت سختمه اما مجبورم میرم لباس میبرم جاهای مختلف مثل تورها چون بشدت حرف مردم نوع دید مردم بهم برام مهمه نگن بدبخت بیچاره س ،دستفروشه و… شش ماهه هنوز توش اوکی نشدم شمام واسه خودتون تمرین بسازید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حسین عبدالله پور گفته:
    مدت عضویت: 497 روز

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و سلام بر اعضای سایت

    *چه ترس‌های دارید که هنوز نتوانسته اید براانها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار میکنید

    *چه ترس‌های هست که شما دارید و می‌دونید براشون غلبه کنید ولی بر اون‌ها غلبه نکردید و یه جورایی دارید ازشون فرار میکنید و همچنان به شدت برای شما اون اتفاقات و اون شرایط ترسناکه

    *چه ترس‌هایی است که براشون نتونستید غلبه کنید و این‌ها داره تکرار میشه

    اولین ترس من همین کامنت گذاشتن بود توی سایت که کمالگرایی اجازه نمی‌داد اصلاً من کامنت بنویسم یعنی هر موقع می‌خواستم کامنت بنویسم می‌گفتم باید تکمیل باشه باید درجه یک باشه تا من بتونم کامنت بنویسم دیدگاهمو بنویسم کلاً چراغ خاموش بودم توی سایت

    1ترس از ازدواج کردن دارم که فکر می‌کنم نتونم از پسش بیام یعنی شرک مطلق یعنی هنوز ایمان به خدا ندارم کامل نیست ایمانم

    2ترس از ناشناخته‌ها توی موضوعات مختلف

    3 ترس از ارتباط برقرار نکردن با آدم‌های غریبه یعنی اعتماد به نفس ندارم

    4 زیاد محکم حرف نزدن جاهایی که باید ترس نداشته باشم ترس دارم علی الخصوص با آدم‌هایی که توی یه جایگاهی هستند مثلاً اداره جات با رئیس روسا اونجاها به شدت ترس دارم که شاید اذیتم کرده باشن کارمو راه نیندازه یعنی شرک مطلق داشتم البته دارمم ولی کم رنگ تر شده

    5 ترس از مواجه شدن با برق زیاد دست ندارم تو این زمینه البته در حدی که کارم نمونه رو زمین بلدم اما کلهوم از برق می‌ترسم یه جورایی از بس که منو برق گرفته تو دکه‌ها خصوصاً سماور که چپ راست منو گاز می‌گرفت دیگه ناخودآگاهم ترسید ازاین برق

    6 یه کسی مثلاً منو تهدید کنه می‌ترسم که بعداً بهم صدمه نزنه از همه لحاظ

    7 ترس از مهاجرت کردن به کشورهای دیگه

    8 از قضاوت شدن هم می‌ترسم که کسی مثلاً منو قضاوت نکنه با من کاری نداشته باشه

    9ترس از قبرستان خوابیدن موقع شب اونم نصف شب احتمالاً بترسم شایدم نه

    10 ترس از رقصیدن توی عروسی اینو کاملاً صفرم توش یعنی تا الان من هیچ جا نرقصیدم هرچقدر منو کشیدن وسط من از اونها قویتربودم آخرسر دیدن نمیشه ولم کردند

    11ترس ازمهمان موقعی که به خونمون میومدند که یه موقع مثلاً آبرومون نره نمی‌دونم آبرورو درچه میدیدیم بدترین آبرو همین افکار زنگ زده هستش

    12ترس ازاستخر درعمق زیاد

    13ترس ازمار بااینکه هزارتا گشته ام اما هنوز ام انگار لرزه دارم

    14موقع حرف زدن بافک وفامیل ترس دارم که یه موقع ناراحت نشن

    15ترس ازآدمهای که مثلاً سواد بالایی داشته باشندمن خودمو گم میکنم درحداونها خودمو نمی‌بینم ویه جوریهای دسته وپا شکسته ام ضعیف عمل میکنم تحت تاثیر سوادشون قرار میگیریم کمبود اعتماد به نفس

    16ترس ازآمپول هم دارم اینم خنده داره

    17ترس از کمبود مشتری

    18ترس از سخنرانی کردن توی یک جمعی محکم و قوی عمل نمیکنم کمبود اعتماد به نفس

    19ترس از صحبت کردن از توانایی های خودام علی الخصوص باآدمهای غریبه رو دارم کمبود اعتماد به نفس

    20ترس از تعریف کردن ازخودام

    21ترس از قراردادهای جدید نوشتن که یه موقع کلاه سرام نره البته دیگه چیزی ندارم ازدست بدم خخخخ

    22ترس ازشنا کردن کردن توی دریا یارود خونه کلا بااب راحت نیستم زیاد

    23ترس ازمعلم جماعت وروبرو شدن باآنها یعنی تحت تأثیر سوادشون قرار میگیرم راحت نمیتونم حرفمو بزنم تته پته میزنم خخخخخ کمبود اعتماد به نفس

    24ترس ازروبرو شدن باآدمهای دولتی کلا به لرزه می‌افتم هیچ کاری هم نکرده باشم

    25ترس از رهبران کشور وزیر کشور

    26ترس ازچتربازی

    27ترس ازسوارشدن به هواپیما

    28ترس ازروبرو شدن با کامپیوتر مثلاً رشته ام بوده ناسلامتی که اصلا کامپیوترو لمس نکردم یعنی بهم نرسید تومدرسه هرکس سری می‌رسید بالاسرش اونو بغل میکرد بقیه هم دهنشونو باز میکردن یالباشونو غنچه میکردن تاسری بعدی که زودتر بدوند بهش برسد

    29ترس از اینکه میخوام برم مهمونی یا دعوت شده باشم

    30ترس ازدعوت به مجلس عروسی یا غیره کلا ترس دارم همشون از کمبود اعتماد به نفس میاد ریششون ازعزت نفس میاد باورنداشتن خود

    31ترس ازرفتن توی مغازه طلافروشی اصلا تابحال طلا ندیدم چه برسه به مغازه خخخخخ

    32ترس از درخواست کردن فرقی نمیکنه به چه شکلی باشه اصلا نمیتونم درخواست کنم انگارنه انگار که من یه زبونی دارم باید بچرخونمش بزرگترین پاشنه آشیل بشریت

    33ترس ازروبرو شدن بادخترجماعت انگار که تیمسا ردیدم کلا وا میرم

    34ترس از وابستگی به جنس مخالف اینم ازاش فراریم که کاردستمون نده از زندگی بمونیم

    35ترس ازشراکت باآدمهای غریبه البته همون نباشه بهتره

    36ترس از اینکه نتونم ثروتمند بشم البته خیلی کم شاید5درصد 95درصد باور دارم خودمو

    37ترس ازآینده دارم که شاید نتونم خودمو جمع وجور کنم

    38ترس از تک چرخ زدن با موتوررو دارم البته این یکی باشه خوبه یه موقع باکارتک جمعم نکنن

    39ترس ازادمها سطح بالا

    40ترس ازسوال پرسیدن ازکسی رو دارم فرقی نمیکنه کی باشه کلا زبونم چرخش ندارد

    41ترس ازرد کردن مشتری رو دارم البته خیلی کم 5 درصد 95راحت فیتله پیچش میکنم اگه ببینم پروشده یاداره میشه

    42ترس ازمسخره شدن رو هم دارم

    43ترس از تجربه های جدید

    44ترس آزادمهای شروشور هم دارم با اینکه خودم اول شروع کننده بودم دیگه نیستم

    45ترس ازفضولی کردن

    46ترس ازکمک خواستن

    47ترس از اشتباه کردن

    48ترس ازاشتباه تصمیم گرفتن

    49ترس ازجلوی دوربین قرار گرفتن

    50ترس از محبت کلامی بیشتر که یه موقع نچسبه بهم

    51ترس ازعصبانیت خودم که کلا موجودی خطرناک میشم اون موقع

    52ترس ازدیده نشدن البته خیلی کم 5درصد

    53ترس از رانندگی با سرعت بالا البته این عقلانی هست که نمرده باشیم

    53ترس ازنرفتن به بهشت یکم دارم5درصد

    54 ترس ازروبرو باآدمهای ثروتمند نمی‌دونم این ازکجام اومد خودم میخوام ثروتمند باشم

    55 ترس از واردنشدن به این ترسهام خودش برام اخرخط هستش یعنی نمیتونم قورت بدم اینو

    56ترس ازمرده روهم دارم بااینکه خیلی دیدم خودام هم کمک کننده بودم به سوی قبرها امابازام یکم میترسم

    57ترس از مرگ عزیزان

    58ترس ازنه گفتن جاهایی که باید لازم باشه رو نمیتونم زیاد قدرتمند عمل کنم البته بعداز آشنای با استاد واستفاده کردن ازفایلها خیلی خوب شدم اما هنوزرفع نشده

    59ترس از ارتباط برقرار کردن با آدم‌های غریبه کلا فراریم انگار که میخوان منو بگیرن بفرستن به زندانهای کلمبیا

    60ترس ازاون تغییری که خودم میخوام باشم البته خیلی کم 5درصد شخصیت بودا رو تغییر بودا رو اولین وآخرین هدف ام اینه که اون تغییره باشم اون

    شخصیته رو میخوام اون چیزی که ازخودام انتظار دارم وبراش زنده ام فقط همین

    61ترس ازبی پولی البته خیلی کم

    62ترس اززود مردن خیلی کم

    63ترس از شروع یه کارجدید البته خیلی خیلی کم

    64ترس ازدعوا

    65ترس ازمحکم جواب دادن به کسی

    66ترس ازجواب منفی شنیدن

    67ترس از مغرورشدن خودم

    68ترس ازحرف مردم دیدگاه مردم نظر مردم گوش و چشم مردم که مارا جمع کرده یک جا مثل یک ماردورخودمون پیچدونه

    69 ترس از اینکه مشتری یه چیزو بیاره پس بده

    70ترس از تجربه نکردن چیزهای جدید

    71ترس از ناراحت کردن یکی

    72ترس ازرفتن به مغازه های باکلاس یافرروشگاه های باکلاس یا هرچیزی که باکلاس باشه مثلاً من اونجا نیستم تصمیم گیرنده جیب هایم هستند اون موقع

    73ترس از خریدن لباسهای گرون قیمت کلا اون موقعا جیبهایم وارد عمل میشن

    74ترس ازپدرم که فرعون بوده برام البته الان دیگه ندارم اما دیدم میگه بنویس اینم هست

    75ترس ازفقر

    76ترس از شهرداری

    76ترس از فرزندان خودام هنوز ازدواج نکردم ترسهاش اومده که یه موقع گلویی منو نگیرن بگن برامون چکارکردی البته الان می‌دونم که من فقط مسئول سرنوشت خودم هستم تمام نه هیچ احدالناس دیگری ماادمها روح های جدا از هم هستیم که اومدیم تواین دنیا خودمونو تجربه کنیم کاملا خودمون آگاهانه وارد این جهان شدیم

    77ترس از ضبط کردن صدای خودام نمی‌دونم بخندم یا گریه کنم

    78ترس ازادمهای که عصبانی هستند البته خودم تواین قضیه بالاترینش بودم هزار به یک اما خداراهزاران مرتبه شکر که خیلی خیلی آروم تر شدم اما بی نهایت هم راه داره به اونیکه میخوام بشم

    79ترس ازخراب شدن یک وسیله رودارم که یه موقع درست نشه

    80ترس از آدمهای موزی که زیر خاک اند

    81ترس ازکارگرداشتن که یه موقع دزدی نکنه خبر ندارم دزد افکارمنه اندیشه منه پندار منه کردار منه وجهان هم میگه بله حسین درست فکر می‌کنی کج فهمیدت مبارکه منم تورااجابت میکنم با همون چیزهای که پذیرفتنی حالا ببینیم کی ضرر می‌کنه این گوی این میدان

    82ترس از زیاد خرج کردن

    83ترس ازرفتن توی خونه فک و فامیل همشون از نداشتن اعتماد به نفس میاد وخودترس هم خیلیاهاش برمیگرده به عزت نفس مابقیش زاییده فکره که تولید می‌کنه فقط بیکارنمیمونه

    84ترس از حقیقت گفتن خودت نسخه اصلی خودت

    85 ترس از حقیقت خودم وفرارکردن ازآنها

    86ترس ازناراحتیهای خودمو نتونستم غلبه کنم هنوز

    87ترسیدن ازنرسیدنها

    88ترس ازنیومدنها

    89ترس از اتفاق نیافتها

    90ترس ازبوجود نیومده ها

    91ترس ازخلق نکردنها

    92ترس توی حال خوب موندن قبل از آشنای با استاد

    93ترس ازخودترس

    94ترس از زیاد توی شادی بودن حال خوب بودن بزن و برقص بودن کلا حال خوب داشتن و ناخودآگاه ام هنوز باهاش مشکل داره انگار که یه موقع مثلاً اتفاق بد نیافته ضربه این شادی‌هارو بخورم اشک ام دراومد که چیو قبول کرده بودم

    95ترس ازعبادتها

    96 ترس از عبادت نکردنها

    97ترس از خدا

    98ترس باخدا نبودن

    99ترس باخدا بودن

    100ترس از اطاعت نکردن از خدا

    101ترس از اطاعت کردن خدا

    102ترس ازنماز خوندنها

    103ترس ازنمارنخوندنها

    104ترس از روز ه گرفتن‌ها

    105ترس ازروزه نگرفتنها

    106ترس از نرسیدن بخدا

    106ترس از پیدا نکردن خدا

    107ترس از نشناختن خدا

    108ترس ازدرست نفهمیدن خدا

    109ترس ازدرک نکردن خدا

    110ترس از نرسیدن به حقیقت جهان

    110ترس ازراستگویی

    111ترس ازصداقت داشتن

    112ترس ازپاک بودنها

    113ترس ازایمان نداشتن

    114ترس ازتموم شدنها

    115ترس از ایستادگی

    116ترس ازفکرکردن زیاد یه موقع روانی نشم

    117ترس ازشهامت داشتن

    118ترس ازشجاعت داشتن

    119ترس از ایستادن روحرف ام

    120ترس ازعاقبت خودم

    121ترس ازآخرت

    122ترس ازروز حساب کتاب

    123ترس ازقضاوت خودم باخودم

    124ترس از پیدا نکردن خودم

    125 ترس از قضاوت کردن دیگران

    126ترس ازتاریکی

    127ترس ازآرامش نداشتن

    128ترس از اینکه نتونم خودمو راضی کنم

    129ترس از نوشتن ترس ازخوندن

    130ترس از تایید نشدن

    130ترس ازخندیدن

    131ترس ازرها شدن

    132ترس ازرهایی

    133ترس ازنمیدونم ها

    ترس ازناآگاهی ها

    134ترس ازشادبودن

    135ترس ازنقشه کشیدنها

    136ترس ازحیله ومکرها وافکارهای پلید

    137ترس ازشیطان وفریب شیطان

    138ترس از افکارمنفی ترس از قدرت دادن به افکارمنفی

    139ترس ازبلن صحبت کردن

    140ترس ازناشکری کردن

    141ترس ازکارنکردن

    142ترس ازتنها ماندن

    143ترس ازعمل نکردن به قانون

    144ترس ازعذاب شدن

    145ترس ازخجالت

    146ترس ازکمبود ایمان

    147ترس ازکامل نشدن خودم

    148ترس ازعقب نشینی

    149ترس ازاحساس بد

    150ترس از تغییر نکردن

    151ترس ازمسئولیت قبول کردن

    151ترس ازپذیریش

    152ترس ازقبول کردن خودمو

    153ترس ازقبول نکردن زندگیمو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه حصاری گفته:
      مدت عضویت: 1337 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر کامل تمام ترس هارونوشتی من اول که دیدم فایلو فکر کردم زیاد ترس ندارم ولی باخوندن کامنتت فهمیدم چقدر زیادن ترس هام چقدر من کار داره تا خودمو بشناسم شما مجردی ولی من که متاهلم یه ترس دیگم دارم اونم (خیانت)

      خداروشکر هدایت شدم به این فایل استاد وکامنت شما دوست عزیزم من ترس ازنوشتن کامنتو داشتم وتا الان 2یا3تا بیشتر ننوشتم اونم صدبار پاک میکردم ومینوشتم ولی الان دلی نوشتم خداروشکر بااستاد آشنا شدم وهرروز منو باخودم بیشتر آشنا میکنه

      استاد جونم عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2889 روز

    سلام به اسناد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب

    یکی از الگوهای تکرارشونده من یادگیری و رفتن به کلاس آموزشی است. البته این خیلی خوبه که ما مدام دنبال یادگیری باشیم و کیفیت کارمون رو ارتقا بدیم و رشد کنیم اما من به این نتیجه رسیدم که کسب درآمد از کار موردعلاقه م رو با شرکت در کلاس ها و تمرین کردن به تعویق میندازم. درحالیکه بقیه همکارای من تمرکزشون رو کسب درآمد هست از همون میزان مهارتی که دارن و واقعا هم درآمد کسب میکنن و همینطور درکنارش آموزش هم می بینند اما تمرکز اصلیشون رو شغلشون هست.

    اگر نخوام کلاسی رو شرکت کنم نسبت بهش خیلی مقاومت دارم و رفتن به اون کلاس برام وسوسه کنندست.

    این نشونه دیروزم بود وقتی سر دوراهی شرکت در کلاسی که دوست دارم یا استارت و تمرکز روی کسب درآمد قرارگرفتم. از خدا نشونه خواستم و امیدوارم که راه درست رو گرفته باشم و به سمتش هدایت بشم.

    الهی شکر خدای مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ساجده اکبری گفته:
    مدت عضویت: 424 روز

    سلام و درود

    امیدوارم حال دلتان خوب باشد

    شکرگذار خداوندم برای اینکه همیشه درحال هدایت و یاری ماست، خدایی که بزرگ و بخشنده ست و بیشتر از خودمان شادی و پیشرفت ما را میخواهد.

    بنابر سوال استاد که در در مورد ترس‌ها بود، خدا را شکر خیلی زیاد ترس ندارم و اگر دارم هم علاقه بر غلبه بر آنها و از بین بردنشان دارم (در بیشتر موارد)

    مثلا من یکمی ترس از ارتفاع دارم و میخواهم وقتی فرصتش پیش آمد پریدن از ارتفاع را تجربه کنم.

    یا ترس از تنهایی و تاریکی، که تا حد امکان تجربه اش کردم.

    ترس از حرف زدن در جمع بزرگ (چند بار انجامش دادم و حالا بهتر شدم و برم سخت نیست مثل قبل)

    ترس ازدست دادن خانوادم یا یک عزیزم (البته وقتایی که درموردش فکر میکنم و تصورش میکنم. درحالت عادی نه. ولی جدیدا این باور را در خود تقویت کرده‌ام که کسی که میمیرد تمام نمیشود که، روحش هنوزهم هست و قرار نیست نابود شود. بالاخره همه میمیرند و از این دنیا می‌روند و همین چرخ دنیاست. این باور آرامش بیشتری برایم میدهد.)

    ترس از بی‌آبرویی، قضاوت شدن، بد دیده شدن، گاهی هم ترس از اشتباه کردن

    (رویش کار میکنم اما هنوز هم این ترس در ته قلبم است که مقابل بقیه بد دیده نشوم، ضعیف دیده نشوم، آبرویم نرود، کوچک نشوم، نکند ناراحت شوند و…)

    ترس از عقب ماندن، راکد بودن، پیشرفت نکردن، نرسیدن به چیزی که میخواهم

    (البته این ترس تا اندازه‌یی سازنده است که باعث میشود به یادگیری و آموزش و حرکت کردن علاقه داشته باشم و دنبالش باشم.)

    ترس از طرد شدن، دوست نداشتنی بودن (درحال کار کردن و تغییر باور که برمیگردد به عزت نفس و اعتماد بنفس)

    ترس از ناامید کردن کسی که به من امید دارد

    ترس از نه گفتن (درحال بهتر شدن)

    ترس از زامبی‌ها

    ترس از جن (درحال کار کردن)

    ترس از موفق نشدن

    ترس از گمراه شدن

    ترس از وارد رابطه شدن ( که نکند آخرش بد تمام شود، نکند درد بکشم و…)

    بیشتر فکر میکنم وقتم تلف میشود، از هدفم دور می‌شوم، دیگر فرصت برای خودم ندارم و…

    حالا نمیدانم تا چه اندازه درست و یا اشتباه است این باور.

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 944 روز

    سلام ترس من همیشه این بوده که دیگران تردم کنند وبابت آن هر زحمتی را به خودم می‌دادم که آنها را راضی کنم واین فشار چه بیهوده بود.

    الان هم همین‌طور هستم اما کمی بهتر شدم مثلا اگه وقت رفتن به خانه عزیزانم را نداشته باشم با وجود اینکه سختم هست اما نمیرم.

    یا اگه در مود این نباشم که به عزیزی زنگ بزنم اولویت خودم باشم این کار را میکنم درسته سخته وهنوز ذهنم با من کل‌کل میکنه که چرا مثل قبل رفتار نمی‌کنم اما من این اسب چموش را به سختی رام می‌کنم وکار درست رو انجام میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: