پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-29 04:11:212024-08-04 11:31:00پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند زیبا
سلام به همه ی عزیزان
در رابطه با این فایل باید بگم که چند وقتی هست که مهاجرت و تغییر محل زندگی بهم الهام شده اما هربار بخاطر قسط و هزینه و کار نداشتن تو محل جدید و …بیخیالش شدیم البته من کمتر درگیر این مسایل هستم همسرم بیشتر ،
امروز که این فایل دیدم یک نشانه بود البته دیروز هم یکی از نزدیکان کاری شبیه به این انجام داد و خیلی شجاعتش تحسین کردم که دست خالی دنبال اهدافش
نشانه این فایل اینه که بابا چجوری اینجا که زندگی کردی خونه خریدی،ماشبن خریدی،زمین خریدی
خدا اینجا با اونجا فرقی نداره همون خداست
تو قدم بزار قدم بعدی بهت گفته میشه که چکار کنی …
جهان به آدمهای شجاع پاداش میده
درسته من اینجا جا افتادم شاگرد خصوصی دارم مدیر مدرسه هستم درآمد خوبی دارم راه و چاه یاد گرفتم اما من همون زهرام که از صفر ساخته پس اونجا هم میسازه با توکل بخدا و هدایتش
من دوست دارم محل زندگیم تغییر بدم چون میدونم اونجا هوای بهتری داره احساس بهتری دارم از دیدن نعمتهای بینظیر خداوند، دوست دارم تجربه های جدید داشته باشم ،دوست دارم پول بسازم ویلا،گردش ،در یک کلام آزادی مالی،زمانی و مکانی
ترسهام هم گفتم خیلی گیر نیستم باید همسرم تصمیم بگیره
هرچند میدونم من زندگی خودم خلق میکنم و همسرم هم راضی میشه️
میدونید فکر کردن به این خواسته حس خوبی میده ، شور و اشتیاق میگیرم و متوجه میشم راه درسته خواسته الهام شده
خیلی عالی بود این فایل
ممنون استاد جووونم
در پناه خداوند یکتا
بنام خداوند هدایت گر ،روزشمار تحول زندگی من روز هجدهم ،
باورهای ما شرایط واتفاقات زندگی مارو رقم میزننداین نکته خییییلی خیلی خیلی مهمه که من ازکنارش رد میشدم ،هیچی اندازه باورام زندگیمو مختل نکرده وجالبه که اونو بیرون ازخودم میدیدم ،مدام دنبال یک نفر میگشتم تا بگم باعث بدبختی من اونه،وهرگز مشکلاتم حل نمیشد،یک سری الگوها وباورهای ذهنی که مال خودم نبود ،واونو ازدیگران و خانواده م گرفته بودم یکم دقیق شدم دیدم من اصلأ این طرز فکرو ندارم یعنی خودم هرگز قبول نداشتم ولی به خاطر تکرار زیاد شده بود شخصیتم باورام وزندگیم،حالا که موشکافانه به حرفهای استاد نگاه میکنم ریشه همه اون اتفاقات تکراری برام بازشد،راجب شانس منم طرز فکرم همین بود اینکه فلانی شانس داره که براش قرعه کشی درمیاد نفر اول ،دیروز داشتم با دوستم حرف میزدم اینکه بیستم زمان قرعه کشی واون بهم گفت بعضی اسمها چون حروف ابجددارن وبه یه سری دلایل خوش شانسن تو بیا ازفلان اسم استفاده کن تا اسمت دربیاد خب من قبلاً اینجوری فکر میکردم ومیگفتم اره دیروز اینو فهمیدم که باورهای اشتباه وخرافات منه که اینجوری میشه وبا قاطعیت گفتم نه وبعد به خودم گفتم مریم اگه تو باوراتو عوض کنی ،اگه راجب ثروت وپول باوراتو تغییر بدی به قول استاد حتما پول به صورت طبیعی وارد زندگیت میشه ،من باگ بزرگ ذهنیمو پیدا کردم ،راجب ترس هم باید بگم چون تصادف کردن تورانندگی ازهیچی نمیترسم این نشانه شجاعت من نیست نشانه ایمان به خداست که اگر زیاد بشه ترسها کمرنگ میشه هنوز هست ولی کمرنگ ومن روی اونا کار میکنم استاد ازت بی نهایت ممنونم برای این سلسله فایلهای بسیار عالی وتاثیرگذار عاشقتم ️
به نام خدا
من خیلی نیاز داشتم به این فایل و به لطف خدای مهربان به سمتش هدایت شدم
من واقعا حالم بهتر شد وقتی فهمیدم این ی الگو هست و من با باورم این الگو رو ساختم و میتونم با تغییر باور این الگو رو تغییر بدم خدایا شکرت
من از 11 سالگی افتادم توی این الگو که هر سال تقریبا من ی مدت طولانی 1ماهه همش در ترس از دست دادن باشم و به جرعت میتونم بگم که این الگو مانع خیلی از پیشرفت های من شد دقیقا زمانی که مهم بود و من باید کاری انجام میدادم مثل دوره قبل امتحانات
اولین بار ترس از دست دادن مامانم بود
بعد ترس از آینده که چطور خواهد بود یا ترس از دست دادن خالم یا اینکه ازدواج کنه
یه مدت به طور ناجالبی ترس از دست دادن خانوادم رو داشتم جوریکه صبح و شب قبل از خواب با تنش بیدار میشدم و میخوابیدم و در طول روز اکثرا استرس داشتم و هی دعا میکردم و سعی میکردم خودمو آروم کنم
و آخرینش هم که تا نیم ساعت پیش ذهنم رو آشفته کرده بود سلامتی و زیبایی بود که به لطف الله مهربان و بخشنده ازش رها شدم خدایا شکرت
یک الگوی دیگه هم اینکه من باور دارم هر چند سال یکبار کمی دید من تار میشه چند سال گیش دید من تار شد رفتم دکتر و عینک گرفتم یکبار گم شد یکبار شکست من اصلا عینک نزدم و بعد با کمی مراقبت مثل هویج خوردن و کمتر تلوزیون دیدن و عقب نشستن موقع دیدن فیلم چشمم به سلامت کامل برگشت (خدایا شکرت که من در امانم و در پناه توام) 4 سالی یکبار این اتفاق میوفته مثل خورشید گرفتگی و بعدش دوباره به دید قبلی و طبیعی برمیگرده
من قبول کرده بودم که این شرایط روتین زندگیه
و یک الگوی دیگه اینه که من کلی وسیله تا الان گم کردم…. خیلی زیاد و به این روند عادت کردم جوریکه اگر چیزی گم نمیکردم برام عجیب بود و خداروشکر کم رنگ شده این الگو
و ترس های من
میترسم موفق نشم و دانشگاه مورد نظرم اسمم نیاد
من میدونم موفق شدن یا نشدن دست خودمه و چیزی از قبل تعیین نشده این منم که شرایط و اتفاقات رو با ذهنم رقم میزنم اول اینکه باید باور های درستی داشته باشم و پامو از روی ترمز ها بردارم و به چیز هایی که نمیخوام توجه نکنم و خودمو بخاطر کم کاری های گذشته ببخشم و به شرایط نگاه نکنم با وجود اینکه به ظاهر نمیشه زمان کم معلومات من کمه معدل تاثیر داره اما من توی فراموش کردن گذشته خیلی ماهرم و چیزای بد یادم نمیمونه و خودمو بخشیدم و کارم توی درس گرفتن از گذشته خیلی خوب شده و جدیدا اشتباهاتم رو تکرار نمیکنم و میشه گفت باور های خوبی ساختم الان که از نظر ذهنی آمادم دست به خاک بزنم طلا میشه و وقتی بهاشو میپردازم و عمل میکنم میبینم که کاری که انجام میدم به نحو احسنت انجام میشه و کامل و همونطور که میخوام و برخی شرایط بیرونی مطابق با خواسته ی من رقم میخوره
استاد یک توصیه : توی فایل هاتون در مورد کنکور و درس هم صحبت کنید د
خدایا شکرت که ما در امانیم و در پناه تو هستیم
سلام درود حضور استاد عزیزم مریم جان و دوستان عزیز
امیدوارم هرجایی این دنیای زیبا که هستین شاد سلامت تن درست باشین
استاد هر لحضه شکر بابت وجودتون و آگاهی تون
خیلی خوشحالم خیلی ممنونم
که کمک میکنید ما هدایت بشیم سمت خوبی ها وشادی ها
واقعا این فایل ها پر آگاهی پر درس پرنکته ممنونم
واقعا ممنونم
خداروشکر که دارم استفاده میکنم هم از کامنت ها هم فایل ها
فایل ها که بی نظیرن
کامنت ها هم پر درس پر یاد آوری
الهی شکر ممنونم استادم خدارو شکر خدارو شکر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین
سلام به همه دوستان
سلام خدمت همه دستاندرکاران تهیه این سایت
بریم راجب به سوالاتی که پرسیده شد
چیزی که من توی خودم کشف کردم در مورد ترس این بوده :
مثلا من از کارهای فیزیکی (ترس از ارتفاع ، ترس از حیوانات ، ترس از آب و…) ترسی ندارم
و اتفاقا عاشق کارهای هیجان انگیزم …خیلی از چیزهایی که توی اطرافیانم دیدم که ترس دارن ،با خودم گفتم واسه چی میترسن اما توی زمینه های درونی من بسیار بسیار ترس دارم
من بشدت از اینکه کسی بهم نه بگه ترس دارم و هضمش برام سخته دارم رو خودم کار میکنم که بابا تو حق اینو داری که درخواست کنی بقیه هم حق اینو دارن که بگن نه یا بگن آره
و از زمانی که از شما شنیدم درخواست کنید سعی کردم فارغ از اینکه طرف بگه آره یا نه درخواست کنم
و نتایج بسیار خوبی گرفتم.این ذهن ماست که قضاوت میکنه و همیشه ام قضاوت هاش اشتباه در میاد
من ترس از شنیدن انتقاد رو داشتم و دارم.همیشه اون چیزی که فکر میکردم درسته یا اون چیزی که توی دلم بوده رو نمیگفتم به این دلیل که طرف ناراحت نشه.همیشه خودم رو موافق نشون دادم مبادا اینکه بگن بالا چشمت ابروعه.خودسرزنشی بسیاری دارم اگه کسی از من انتقاد بکنه یا اینکه منو طرد بکنه.
از شکست خوردن هم میترسم.توی خیلی از شرایط کاری یا شرایطی که میدونستم باید برم تو دلش اما نرفتم و خیلی آروم آروم جلو رفتم که شکست نخورم اما همون موندن توی دایره امنم و ترس از شکست باعث شده که شکست بخورم
توی روابطمم الگوی تکرار شونده داشتم
ینی فردی که اومده بود توی زندگی من دقیقا عین قبلی بود حتی اسم مستعار دومی شبیه اولی بود
و بعد اینکه اون دومی هم به نتیجه نرسید من تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم
بنظر من یه پکیج کاملی از ترس های ما به علت بیماری کمالگرایی است
من همیشه هر جایی که ذهنم اومده و گفته باید عالی باشی یا فلان کار رو عالی انجام بدی به خودم آگاهانه گفتم نه من میخوام معمولی باشم ،حتی با خودم گفتم میخوام اون کار رو به بدترین شیوه ممکن انجام بدم ولی بعدش نتیجه اش خوب در اومده برام
این انتظار کمال و عالی بودن پیش زمینهاس برای ایجاد ترس و شروع نکردن
و همچنین باعث میشه فکر کنیم بقیه هم عالیان و هیچ نقصی ندارن
این موضوع باعث میشه که اولا
خودمون رو باهاشون مقایسه کنیم و احساس بدی نسبت به خودمون داشته باشیم
دوما انتظارمون از دیگران میره بالا و اگه جایی خلاف تصور ما رفتار کنن ، ما بهم میریزیم
خلاصه ترس زیاد هست ولی همینکه میپذیری ترس داری ، همین موضوع باعث میشه که آگاه بشی به ترسهات
آگاه شدن و پذیرش اولین قدم برای حل هر موضوعیه
سپاسگزارم خداوندم که فرصت داد به من تا در این فضا قرار بگیرم و نظرمو با شما دوستان به اشتراک بذارم
شاد و موفق باشید
خدانگهدارتون️
به نام خالقم
سلام به دوستان
واقعا ترس چه ها که نمیکنه یه شیر رو مثل موش میکنه و شجاعت یه موش رو مثل شیر درنده میکنه .
اعترافش سخته که بگم چقدر باج دادم و میدم توی زندگیم به ترس هام و حتا الان اشکال رو میدونم بازم حرکت خاصی نمیکنم و هنوزم ایمان که ندارم هیچ .بلکه شرک قوی توی وجودم دارم.
چندتا از ترس هام رو مینویسم
1- ترس از تمام شدن :
در مورد خرید بعضی چیزها میگم بیشتر بخرم که مثل این دیگه نیست و یا تمام میشه و توجه کردم حتا خودکار زیاد میخرم که نکنه تموم بشه و از این مدل تو بازار نیاد یا گرون بشه
2-ترس از جلو رفتن و صحبت با دختر :
اینقدر این ترس در من شدیده که دیروز یه چالش کوچک گذاشتم که خب برم تو شبکه های اجتماعی با دختر دوست بشم اما نفسم داشت بند میومد و خفه میشدم و حالم بد شد و یه زمانی یادم اومد که پشت هم به فاصله چندسال دوتا شکست عشقی خورم و توی ذهنم ارتباط با دختر برام رنج شد و دیگه نخواستم اسیر باشم چون ذهنم دوست داشتن رو مساوی زنجیر میبینه
3- ترس از حرف مردم :
با اینکه ادم خوبی هستم ولی توی زندگیم به واسطه یه اشتباه کوچک کلی پشتم حرف در اومد ولی اعتنا نکردم اما ردپاش رو میبینم که هنوزم توی وجودم ترسی هست که کسی ازم در موردش سوال بپرسه یا بحث کنه چکار کنم
4- ترس از شکست و موفق نشدن :
اومدم و متوجه شدم که من همراه ترس از شکست ،ترس از بی پولی و شکست خوردن دارم اما واقعیتش اینه که من از مرگ و بی پولی یا شکست ترسی ندارم اما از انتقاد خانوادم.از منت گذاشتن. از سرزنش شدن و از اذیت شدن اونا ترس دارم که این باعث این ترس های دیگه شده . یعنی من اون ترس های بالا برام مهم نیست اما حرف مردم و خانواده خصوصا خانواده مهمه که نشون میده در دلش چقدر وابستگی و عزت نفس داغونی دارم
5-ترس از گذشته خودم :
این ترس باعث شده که لذت زندگی رو از دست بدم و خیلی جاها نرم که اشناست یا بزرگترینش که نتونستم خودم رو بپذیرم و کاری رو نخوام شروع کنم که موفق بشم
نتیجه همه این نوشته ها میشه بزرگترین ترس من که حرف مردم هست حالا این ترس از حرف مردم خانواده . دوستان . اشنایان و … باشه . و دلیل اصلی وابستگی به حرف های بقیه و عزت نفس ضعیف و عدم ارزشمندی و در کل شرکی هست که از دیگران دارم و ارزشمندی رو وصل کردم به مردم
شاد باشید
سلام جناب سعید در مورد تمام مواد شما مخصوصا مورد پنجم eft خیلی کمک کننده هستش من خودم دوره میرم با دوره لیاقت و عزت نفس استاد دارم ترکیبش می کنم خیلی عالیه من خودم گذشته تلخی ندارم ک ازش بترسم یا باهاش مشکل داشته باشم اما چون ب عمد کاری کردم همکارم ک خیلی اذیتم می کرد اخراج بشه با وجود نیاز شدید مالی همیشه یاد گذشته می افتادم خیلی حالم بد میشد با وجودی که حرف استاد رو مدام تکرار می کردم ک ما هیچ نقشی روی زندگی دیگران نداریم اما برام این خاطره کمرنگ نمیشد با ای اف تی یا ضربات زدن خاطره کمرنگ شد دیگه احساسی بهش نداشتم بعد با همین روشی ک گفتم صحبتهای استاد در مورد عدم تاثبرگذاری ما روی دیگران ک باعث احساس گناه میشه رو مدام ای اف تی می زدم بنظرم ترکیب عالی هستش ای اف تی معتبر فقط فروغمنده کانال رایگان داره حتمن گوشش کنید من چون استاد کوش میدادم باعث شد قشنگتر درکش کنم
چون باید روی حرف مردم کار کنید خاطره هایی ک باعث شده بفهمید مردم مهمن حالا یا خاطره س یا حرفیه که از اطرافیان شنیدید یا جایی دیدین برای من ک تاثیر گذار بوده در کنارش من شش ماهه دارم تمرینی مثل اگهی بازرگانی دوره عزت نفس انجام میدم
تمرینی انجام میدم برای بی اهمیت شدن حرف مردم بشدت سختمه اما مجبورم میرم لباس میبرم جاهای مختلف مثل تورها چون بشدت حرف مردم نوع دید مردم بهم برام مهمه نگن بدبخت بیچاره س ،دستفروشه و… شش ماهه هنوز توش اوکی نشدم شمام واسه خودتون تمرین بسازید
سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و سلام بر اعضای سایت
*چه ترسهای دارید که هنوز نتوانسته اید براانها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار میکنید
*چه ترسهای هست که شما دارید و میدونید براشون غلبه کنید ولی بر اونها غلبه نکردید و یه جورایی دارید ازشون فرار میکنید و همچنان به شدت برای شما اون اتفاقات و اون شرایط ترسناکه
*چه ترسهایی است که براشون نتونستید غلبه کنید و اینها داره تکرار میشه
اولین ترس من همین کامنت گذاشتن بود توی سایت که کمالگرایی اجازه نمیداد اصلاً من کامنت بنویسم یعنی هر موقع میخواستم کامنت بنویسم میگفتم باید تکمیل باشه باید درجه یک باشه تا من بتونم کامنت بنویسم دیدگاهمو بنویسم کلاً چراغ خاموش بودم توی سایت
1ترس از ازدواج کردن دارم که فکر میکنم نتونم از پسش بیام یعنی شرک مطلق یعنی هنوز ایمان به خدا ندارم کامل نیست ایمانم
2ترس از ناشناختهها توی موضوعات مختلف
3 ترس از ارتباط برقرار نکردن با آدمهای غریبه یعنی اعتماد به نفس ندارم
4 زیاد محکم حرف نزدن جاهایی که باید ترس نداشته باشم ترس دارم علی الخصوص با آدمهایی که توی یه جایگاهی هستند مثلاً اداره جات با رئیس روسا اونجاها به شدت ترس دارم که شاید اذیتم کرده باشن کارمو راه نیندازه یعنی شرک مطلق داشتم البته دارمم ولی کم رنگ تر شده
5 ترس از مواجه شدن با برق زیاد دست ندارم تو این زمینه البته در حدی که کارم نمونه رو زمین بلدم اما کلهوم از برق میترسم یه جورایی از بس که منو برق گرفته تو دکهها خصوصاً سماور که چپ راست منو گاز میگرفت دیگه ناخودآگاهم ترسید ازاین برق
6 یه کسی مثلاً منو تهدید کنه میترسم که بعداً بهم صدمه نزنه از همه لحاظ
7 ترس از مهاجرت کردن به کشورهای دیگه
8 از قضاوت شدن هم میترسم که کسی مثلاً منو قضاوت نکنه با من کاری نداشته باشه
9ترس از قبرستان خوابیدن موقع شب اونم نصف شب احتمالاً بترسم شایدم نه
10 ترس از رقصیدن توی عروسی اینو کاملاً صفرم توش یعنی تا الان من هیچ جا نرقصیدم هرچقدر منو کشیدن وسط من از اونها قویتربودم آخرسر دیدن نمیشه ولم کردند
11ترس ازمهمان موقعی که به خونمون میومدند که یه موقع مثلاً آبرومون نره نمیدونم آبرورو درچه میدیدیم بدترین آبرو همین افکار زنگ زده هستش
12ترس ازاستخر درعمق زیاد
13ترس ازمار بااینکه هزارتا گشته ام اما هنوز ام انگار لرزه دارم
14موقع حرف زدن بافک وفامیل ترس دارم که یه موقع ناراحت نشن
15ترس ازآدمهای که مثلاً سواد بالایی داشته باشندمن خودمو گم میکنم درحداونها خودمو نمیبینم ویه جوریهای دسته وپا شکسته ام ضعیف عمل میکنم تحت تاثیر سوادشون قرار میگیریم کمبود اعتماد به نفس
16ترس ازآمپول هم دارم اینم خنده داره
17ترس از کمبود مشتری
18ترس از سخنرانی کردن توی یک جمعی محکم و قوی عمل نمیکنم کمبود اعتماد به نفس
19ترس از صحبت کردن از توانایی های خودام علی الخصوص باآدمهای غریبه رو دارم کمبود اعتماد به نفس
20ترس از تعریف کردن ازخودام
21ترس از قراردادهای جدید نوشتن که یه موقع کلاه سرام نره البته دیگه چیزی ندارم ازدست بدم خخخخ
22ترس ازشنا کردن کردن توی دریا یارود خونه کلا بااب راحت نیستم زیاد
23ترس ازمعلم جماعت وروبرو شدن باآنها یعنی تحت تأثیر سوادشون قرار میگیرم راحت نمیتونم حرفمو بزنم تته پته میزنم خخخخخ کمبود اعتماد به نفس
24ترس ازروبرو شدن باآدمهای دولتی کلا به لرزه میافتم هیچ کاری هم نکرده باشم
25ترس از رهبران کشور وزیر کشور
26ترس ازچتربازی
27ترس ازسوارشدن به هواپیما
28ترس ازروبرو شدن با کامپیوتر مثلاً رشته ام بوده ناسلامتی که اصلا کامپیوترو لمس نکردم یعنی بهم نرسید تومدرسه هرکس سری میرسید بالاسرش اونو بغل میکرد بقیه هم دهنشونو باز میکردن یالباشونو غنچه میکردن تاسری بعدی که زودتر بدوند بهش برسد
29ترس از اینکه میخوام برم مهمونی یا دعوت شده باشم
30ترس ازدعوت به مجلس عروسی یا غیره کلا ترس دارم همشون از کمبود اعتماد به نفس میاد ریششون ازعزت نفس میاد باورنداشتن خود
31ترس ازرفتن توی مغازه طلافروشی اصلا تابحال طلا ندیدم چه برسه به مغازه خخخخخ
32ترس از درخواست کردن فرقی نمیکنه به چه شکلی باشه اصلا نمیتونم درخواست کنم انگارنه انگار که من یه زبونی دارم باید بچرخونمش بزرگترین پاشنه آشیل بشریت
33ترس ازروبرو شدن بادخترجماعت انگار که تیمسا ردیدم کلا وا میرم
34ترس از وابستگی به جنس مخالف اینم ازاش فراریم که کاردستمون نده از زندگی بمونیم
35ترس ازشراکت باآدمهای غریبه البته همون نباشه بهتره
36ترس از اینکه نتونم ثروتمند بشم البته خیلی کم شاید5درصد 95درصد باور دارم خودمو
37ترس ازآینده دارم که شاید نتونم خودمو جمع وجور کنم
38ترس از تک چرخ زدن با موتوررو دارم البته این یکی باشه خوبه یه موقع باکارتک جمعم نکنن
39ترس ازادمها سطح بالا
40ترس ازسوال پرسیدن ازکسی رو دارم فرقی نمیکنه کی باشه کلا زبونم چرخش ندارد
41ترس ازرد کردن مشتری رو دارم البته خیلی کم 5 درصد 95راحت فیتله پیچش میکنم اگه ببینم پروشده یاداره میشه
42ترس ازمسخره شدن رو هم دارم
43ترس از تجربه های جدید
44ترس آزادمهای شروشور هم دارم با اینکه خودم اول شروع کننده بودم دیگه نیستم
45ترس ازفضولی کردن
46ترس ازکمک خواستن
47ترس از اشتباه کردن
48ترس ازاشتباه تصمیم گرفتن
49ترس ازجلوی دوربین قرار گرفتن
50ترس از محبت کلامی بیشتر که یه موقع نچسبه بهم
51ترس ازعصبانیت خودم که کلا موجودی خطرناک میشم اون موقع
52ترس ازدیده نشدن البته خیلی کم 5درصد
53ترس از رانندگی با سرعت بالا البته این عقلانی هست که نمرده باشیم
53ترس ازنرفتن به بهشت یکم دارم5درصد
54 ترس ازروبرو باآدمهای ثروتمند نمیدونم این ازکجام اومد خودم میخوام ثروتمند باشم
55 ترس از واردنشدن به این ترسهام خودش برام اخرخط هستش یعنی نمیتونم قورت بدم اینو
56ترس ازمرده روهم دارم بااینکه خیلی دیدم خودام هم کمک کننده بودم به سوی قبرها امابازام یکم میترسم
57ترس از مرگ عزیزان
58ترس ازنه گفتن جاهایی که باید لازم باشه رو نمیتونم زیاد قدرتمند عمل کنم البته بعداز آشنای با استاد واستفاده کردن ازفایلها خیلی خوب شدم اما هنوزرفع نشده
59ترس از ارتباط برقرار کردن با آدمهای غریبه کلا فراریم انگار که میخوان منو بگیرن بفرستن به زندانهای کلمبیا
60ترس ازاون تغییری که خودم میخوام باشم البته خیلی کم 5درصد شخصیت بودا رو تغییر بودا رو اولین وآخرین هدف ام اینه که اون تغییره باشم اون
شخصیته رو میخوام اون چیزی که ازخودام انتظار دارم وبراش زنده ام فقط همین
61ترس ازبی پولی البته خیلی کم
62ترس اززود مردن خیلی کم
63ترس از شروع یه کارجدید البته خیلی خیلی کم
64ترس ازدعوا
65ترس ازمحکم جواب دادن به کسی
66ترس ازجواب منفی شنیدن
67ترس از مغرورشدن خودم
68ترس ازحرف مردم دیدگاه مردم نظر مردم گوش و چشم مردم که مارا جمع کرده یک جا مثل یک ماردورخودمون پیچدونه
69 ترس از اینکه مشتری یه چیزو بیاره پس بده
70ترس از تجربه نکردن چیزهای جدید
71ترس از ناراحت کردن یکی
72ترس ازرفتن به مغازه های باکلاس یافرروشگاه های باکلاس یا هرچیزی که باکلاس باشه مثلاً من اونجا نیستم تصمیم گیرنده جیب هایم هستند اون موقع
73ترس از خریدن لباسهای گرون قیمت کلا اون موقعا جیبهایم وارد عمل میشن
74ترس ازپدرم که فرعون بوده برام البته الان دیگه ندارم اما دیدم میگه بنویس اینم هست
75ترس ازفقر
76ترس از شهرداری
76ترس از فرزندان خودام هنوز ازدواج نکردم ترسهاش اومده که یه موقع گلویی منو نگیرن بگن برامون چکارکردی البته الان میدونم که من فقط مسئول سرنوشت خودم هستم تمام نه هیچ احدالناس دیگری ماادمها روح های جدا از هم هستیم که اومدیم تواین دنیا خودمونو تجربه کنیم کاملا خودمون آگاهانه وارد این جهان شدیم
77ترس از ضبط کردن صدای خودام نمیدونم بخندم یا گریه کنم
78ترس ازادمهای که عصبانی هستند البته خودم تواین قضیه بالاترینش بودم هزار به یک اما خداراهزاران مرتبه شکر که خیلی خیلی آروم تر شدم اما بی نهایت هم راه داره به اونیکه میخوام بشم
79ترس ازخراب شدن یک وسیله رودارم که یه موقع درست نشه
80ترس از آدمهای موزی که زیر خاک اند
81ترس ازکارگرداشتن که یه موقع دزدی نکنه خبر ندارم دزد افکارمنه اندیشه منه پندار منه کردار منه وجهان هم میگه بله حسین درست فکر میکنی کج فهمیدت مبارکه منم تورااجابت میکنم با همون چیزهای که پذیرفتنی حالا ببینیم کی ضرر میکنه این گوی این میدان
82ترس از زیاد خرج کردن
83ترس ازرفتن توی خونه فک و فامیل همشون از نداشتن اعتماد به نفس میاد وخودترس هم خیلیاهاش برمیگرده به عزت نفس مابقیش زاییده فکره که تولید میکنه فقط بیکارنمیمونه
84ترس از حقیقت گفتن خودت نسخه اصلی خودت
85 ترس از حقیقت خودم وفرارکردن ازآنها
86ترس ازناراحتیهای خودمو نتونستم غلبه کنم هنوز
87ترسیدن ازنرسیدنها
88ترس ازنیومدنها
89ترس از اتفاق نیافتها
90ترس ازبوجود نیومده ها
91ترس ازخلق نکردنها
92ترس توی حال خوب موندن قبل از آشنای با استاد
93ترس ازخودترس
94ترس از زیاد توی شادی بودن حال خوب بودن بزن و برقص بودن کلا حال خوب داشتن و ناخودآگاه ام هنوز باهاش مشکل داره انگار که یه موقع مثلاً اتفاق بد نیافته ضربه این شادیهارو بخورم اشک ام دراومد که چیو قبول کرده بودم
95ترس ازعبادتها
96 ترس از عبادت نکردنها
97ترس از خدا
98ترس باخدا نبودن
99ترس باخدا بودن
100ترس از اطاعت نکردن از خدا
101ترس از اطاعت کردن خدا
102ترس ازنماز خوندنها
103ترس ازنمارنخوندنها
104ترس از روز ه گرفتنها
105ترس ازروزه نگرفتنها
106ترس از نرسیدن بخدا
106ترس از پیدا نکردن خدا
107ترس از نشناختن خدا
108ترس ازدرست نفهمیدن خدا
109ترس ازدرک نکردن خدا
110ترس از نرسیدن به حقیقت جهان
110ترس ازراستگویی
111ترس ازصداقت داشتن
112ترس ازپاک بودنها
113ترس ازایمان نداشتن
114ترس ازتموم شدنها
115ترس از ایستادگی
116ترس ازفکرکردن زیاد یه موقع روانی نشم
117ترس ازشهامت داشتن
118ترس ازشجاعت داشتن
119ترس از ایستادن روحرف ام
120ترس ازعاقبت خودم
121ترس ازآخرت
122ترس ازروز حساب کتاب
123ترس ازقضاوت خودم باخودم
124ترس از پیدا نکردن خودم
125 ترس از قضاوت کردن دیگران
126ترس ازتاریکی
127ترس ازآرامش نداشتن
128ترس از اینکه نتونم خودمو راضی کنم
129ترس از نوشتن ترس ازخوندن
130ترس از تایید نشدن
130ترس ازخندیدن
131ترس ازرها شدن
132ترس ازرهایی
133ترس ازنمیدونم ها
ترس ازناآگاهی ها
134ترس ازشادبودن
135ترس ازنقشه کشیدنها
136ترس ازحیله ومکرها وافکارهای پلید
137ترس ازشیطان وفریب شیطان
138ترس از افکارمنفی ترس از قدرت دادن به افکارمنفی
139ترس ازبلن صحبت کردن
140ترس ازناشکری کردن
141ترس ازکارنکردن
142ترس ازتنها ماندن
143ترس ازعمل نکردن به قانون
144ترس ازعذاب شدن
145ترس ازخجالت
146ترس ازکمبود ایمان
147ترس ازکامل نشدن خودم
148ترس ازعقب نشینی
149ترس ازاحساس بد
150ترس از تغییر نکردن
151ترس ازمسئولیت قبول کردن
151ترس ازپذیریش
152ترس ازقبول کردن خودمو
153ترس ازقبول نکردن زندگیمو
سلام دوست عزیز
چقدر کامل تمام ترس هارونوشتی من اول که دیدم فایلو فکر کردم زیاد ترس ندارم ولی باخوندن کامنتت فهمیدم چقدر زیادن ترس هام چقدر من کار داره تا خودمو بشناسم شما مجردی ولی من که متاهلم یه ترس دیگم دارم اونم (خیانت)
خداروشکر هدایت شدم به این فایل استاد وکامنت شما دوست عزیزم من ترس ازنوشتن کامنتو داشتم وتا الان 2یا3تا بیشتر ننوشتم اونم صدبار پاک میکردم ومینوشتم ولی الان دلی نوشتم خداروشکر بااستاد آشنا شدم وهرروز منو باخودم بیشتر آشنا میکنه
استاد جونم عاشقتم
سلام به اسناد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب
یکی از الگوهای تکرارشونده من یادگیری و رفتن به کلاس آموزشی است. البته این خیلی خوبه که ما مدام دنبال یادگیری باشیم و کیفیت کارمون رو ارتقا بدیم و رشد کنیم اما من به این نتیجه رسیدم که کسب درآمد از کار موردعلاقه م رو با شرکت در کلاس ها و تمرین کردن به تعویق میندازم. درحالیکه بقیه همکارای من تمرکزشون رو کسب درآمد هست از همون میزان مهارتی که دارن و واقعا هم درآمد کسب میکنن و همینطور درکنارش آموزش هم می بینند اما تمرکز اصلیشون رو شغلشون هست.
اگر نخوام کلاسی رو شرکت کنم نسبت بهش خیلی مقاومت دارم و رفتن به اون کلاس برام وسوسه کنندست.
این نشونه دیروزم بود وقتی سر دوراهی شرکت در کلاسی که دوست دارم یا استارت و تمرکز روی کسب درآمد قرارگرفتم. از خدا نشونه خواستم و امیدوارم که راه درست رو گرفته باشم و به سمتش هدایت بشم.
الهی شکر خدای مهربان
سلام و درود
امیدوارم حال دلتان خوب باشد
شکرگذار خداوندم برای اینکه همیشه درحال هدایت و یاری ماست، خدایی که بزرگ و بخشنده ست و بیشتر از خودمان شادی و پیشرفت ما را میخواهد.
بنابر سوال استاد که در در مورد ترسها بود، خدا را شکر خیلی زیاد ترس ندارم و اگر دارم هم علاقه بر غلبه بر آنها و از بین بردنشان دارم (در بیشتر موارد)
مثلا من یکمی ترس از ارتفاع دارم و میخواهم وقتی فرصتش پیش آمد پریدن از ارتفاع را تجربه کنم.
یا ترس از تنهایی و تاریکی، که تا حد امکان تجربه اش کردم.
ترس از حرف زدن در جمع بزرگ (چند بار انجامش دادم و حالا بهتر شدم و برم سخت نیست مثل قبل)
ترس ازدست دادن خانوادم یا یک عزیزم (البته وقتایی که درموردش فکر میکنم و تصورش میکنم. درحالت عادی نه. ولی جدیدا این باور را در خود تقویت کردهام که کسی که میمیرد تمام نمیشود که، روحش هنوزهم هست و قرار نیست نابود شود. بالاخره همه میمیرند و از این دنیا میروند و همین چرخ دنیاست. این باور آرامش بیشتری برایم میدهد.)
ترس از بیآبرویی، قضاوت شدن، بد دیده شدن، گاهی هم ترس از اشتباه کردن
(رویش کار میکنم اما هنوز هم این ترس در ته قلبم است که مقابل بقیه بد دیده نشوم، ضعیف دیده نشوم، آبرویم نرود، کوچک نشوم، نکند ناراحت شوند و…)
ترس از عقب ماندن، راکد بودن، پیشرفت نکردن، نرسیدن به چیزی که میخواهم
(البته این ترس تا اندازهیی سازنده است که باعث میشود به یادگیری و آموزش و حرکت کردن علاقه داشته باشم و دنبالش باشم.)
ترس از طرد شدن، دوست نداشتنی بودن (درحال کار کردن و تغییر باور که برمیگردد به عزت نفس و اعتماد بنفس)
ترس از ناامید کردن کسی که به من امید دارد
ترس از نه گفتن (درحال بهتر شدن)
ترس از زامبیها
ترس از جن (درحال کار کردن)
ترس از موفق نشدن
ترس از گمراه شدن
ترس از وارد رابطه شدن ( که نکند آخرش بد تمام شود، نکند درد بکشم و…)
بیشتر فکر میکنم وقتم تلف میشود، از هدفم دور میشوم، دیگر فرصت برای خودم ندارم و…
حالا نمیدانم تا چه اندازه درست و یا اشتباه است این باور.
در پناه الله باشید
سلام ترس من همیشه این بوده که دیگران تردم کنند وبابت آن هر زحمتی را به خودم میدادم که آنها را راضی کنم واین فشار چه بیهوده بود.
الان هم همینطور هستم اما کمی بهتر شدم مثلا اگه وقت رفتن به خانه عزیزانم را نداشته باشم با وجود اینکه سختم هست اما نمیرم.
یا اگه در مود این نباشم که به عزیزی زنگ بزنم اولویت خودم باشم این کار را میکنم درسته سخته وهنوز ذهنم با من کلکل میکنه که چرا مثل قبل رفتار نمیکنم اما من این اسب چموش را به سختی رام میکنم وکار درست رو انجام میدم