پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

426 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    گلاله خسروی گفته:
    مدت عضویت: 878 روز

    با سلام خدمت استادان بزرگ و خانواده عباسمنشی عالی

    من از وقتی وارد این گروه عباسمنشی شدم با کلمه الگو آشنا و برام خیلی جالبه که دیروز داشتم به این فکر میکردم من یه چیز گرون و عالی رو میخرم اما کاملش نمیکنم یعنی مثلاً یک مانتو گرون و با کلاس میخرم اما روسریش یا کفش زیرش رو خیلی دیر که مانتوش دیگه خیلی ازش استفاده شده و اون حس تازگیش رو برام‌نمونده میخرم این رو از خواهرم هم در مورد خودم شنیدم فک کنم باور کمبود و یا ریشه اش احساس عدم لیاقت« من نمیتونم همه چیزای گرون رو باهم داشته باشم ،حالا اگه ارزون باشه یه چیزی»،2_ در مورد زیاد حرف زدن و تعارف کردنه در مواقعی که رودر بایستی زیاددارم اونم ریشه ش بازم باور عزت نفس کمه من دارم روی خودم کار میکنم به امید خدا هم عزت نفسم و هم باور ثروت و فراوانی رو خیلی خیلی افزایش میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    محمد نمازی گفته:
    مدت عضویت: 828 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام عرض میکنم به استاد عزیزم و دوستان

    سوال:چه الگوهای تکرار شونده ای درباز خوردهایی که افراد از رفتار و عملکردتان به شما میدهند را میتوانید پیداکنید؟

    حرفهایی که خیلی از خانوادم به من میگن اینه که تو خیلی بد اخلاقی وخیلی حرص میخوری

    اما برعکس به جز خانوادم ،مردم و.. از رفتار و اخلاق من خیلی هم تعریف میکنن وهمین موضوع باعث شده که من سردرگم باشم که چرا مثلا تو خونه بداخلاق و زودرنجم ولی جاهای دیگه خوبم

    و موضوع دیگر اینکه بهم میگن چرا از خواهرت بدت میاد واصلا روابطم با خواهرم خوب نیست

    واین از خیلی وقت پیش بوده مثلا اگر باخانواده بریم مسافرت خیلی ازش ایراد میگیرم وحرص میخورم.

    البته از خواهرم عذر خواهی میکنم که تمام این مدت باهاش بدرفتاری کردم ،من میخوام روابطم باهاش خوب باشه اما انگار باورهایی در من وجود داره که خیلی قوی تر از این حرفهاست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    فرحناز بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 1828 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم

    من در جواب ب این سوال ک چه الگوهای تکرارشونده ای از برخوردهای افراد ب خودتان میتوانید پیدا کنید

    باید بگم

    افراد ب من میگن خیلی تنبلی

    مادر خوبی نیستی غیر مستقیم البته

    نظم نداری

    دیر میرسی اگ جایی قرار باشه برم ک البته تا حد زیادی حلش کردم

    تنبلی رو هم همینطور سعی کردم ک حل کنم

    ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    زهرا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    سلام خدمت تمام دوستان هم فرکانسی

    اولین موضوع اینکه من همیشه چیزی رو جایی جا می‌گذارم

    فراموش کار هستم

    اصراف کار هستم

    تنبلی که هر روز در زندگیم تکرار میشه

    در مورد روابط با جنس مخالف هر بار با آدمهایی ارتباط میگیرم که قدر منو نمیدونن و بهم احترام نمیزارن.

    در مورد کسب و کار و سرمایه گذاری تقریبا هر بار سر به سر و یا با ضرر کاری رو تموم یا از سرمایه گذاری خارج شدم

    ولی واقعا الگوی تکرار شونده ی خودمو در مورد این موضوعات پیدا نمیکنم

    کاش عزیزان راهکار میگفتن،

    راهکار در مورد اینکه چه طور الگو های تکرار شونده ی خودمون رو پیدا کنیم؟

    این اولین کامنت من در سایت هستش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      نیکا ... گفته:
      مدت عضویت: 2304 روز

      سلام زهرا جان

      اول آفرین بهت که اومدی و نوشتی

      دوم اگه یکبار دیگه کامنت خودت رو با دقت بخونی متوجه الگوهای تکرارشونده خودت میشی

      مثلا جاگذاشتن وسیله. ارتباط با افرادی که قدرت رو نمیدونن و همچنین در مورد کسب و کارت و …

      به نظرم دوباره این 10 قسمت فایلهای الگوهای تکرارشونده رو با دقت ببین و بعد از هرکدوم در موردشون فکر کن وبنویس خیلی بهت کمک میکنه .

      موفق باشی دوست خوبم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زینب سلمان زاده گفته:
    مدت عضویت: 2439 روز

    بنام خدایی که بشدت کافیست

    بازم سلام

    بعد از اینکه روز اول این فایل کامنتم رو‌نوشتم که به لطف بودنم در این مسیر و آگاهی هایی که دریافت و سعی کردم هر روز بهتر و‌ بیشتر بهشون عمل کنم خب همونطور که تو‌کامنت اولم گفتم تقریبا اغلب بازخوردهای مثبت بوده که نتیجه تغییر من هست چون قبلش همه شون کاملا برعکس بود ولی یکی از بازخوردهایی که تقریبا از چند نفر دریافت کردم و داشتم مربوط به شخصیتم نیست و مربوط به صورتم هست و اون شکل بینی ام هست که تکرار شده که زینب چقدر بینی ات بزرگه بابا برو عمل کن، چند سال پیش که فوتسال بازی میکردم و‌کا‌پیتان تیممون بودم یادمه یکی از عموهام بهم میگفت دختر چقدر لاغر شدی فقط دماغ شدی که:))))

    قبل اینکه بطور جدی وارد این مسیر بشم و کار کردن روی خودم رو شروع کنم یه بار اینقدر این بازخورده روی من تاثیر داشت (در صلح نبودن با خودم و‌پایین بودن عزت نفسم که بسته بودجه به ظاهرم) که یک بار یا نگرانی و یه حال خیلی بد به یکی از هم دانشکده ای ها و‌دوستام گفتم فلانی خدایی راستش رو بهم بینی من زشته؟ نظر تو خیلی مهمه واسم (در این حد بود عزت نفسم که منتظر بودم دیگران در این خصوص بهم بگن) ولی به لطف الله مهربان که بی نهایت شکر می‌کنم همون موقع هم من رو به اون بنده خدا هدایت کرد که بهم بگه نه زینب شاید در تعریف بعضی ها بزرگ باشه بینی ات ولی روی چهره ات نشسته اتفاقا ولی بازم قلب و ذهنم راضی نبودن و منی که اینقدر شاید خودم رو دوست نداشتم که خیلی خودم رو تو اینه نگاه کنم ولی بخاطر راضی نبودن از فرم بینی ام برای اینکه هی با خودم تکرار کنم که زینب چیه این بینی آن اخه واسه اینم شده برای تخریب خودم تو اینه نگاه میکردم ولی ولی به لطف خداوند وقتی تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم و شروع کردم جدی تر گوش‌دادن فایل ها اول رایگان های ارزشمند و گرانبها و بعد به لطف خودش توانمند شدن در قدرت خریدم و خریدم دوره ها شروع شد دوست داشتن خودم و این رو با تکام وجودم حس میکردم لمس میکردم عشق به خودم رو که هر روز پررنگ تر و پایدارتر می‌شد ‌و میدونم که باور میکنید ولی بعد این حتی شده بهم گفتن زینب کا میخواستم قبلش بهت بگیم ولی حالا یادمون می رفت ولی دختر انگار بینی ات عوض شده انگار کوچیک تر شده دختر چقدر خوشگل تر شدی ، آره به همین راحتی بدون اینکه کار فیزیکی ای بکنم در خصوص بینی ام ولی همین که حالم با خودم خوب شد همین که عاشق خودم شدم حتی زیباتر هم شدم، زیبایی ای که قبلش بخاطر جنس باورها و احساسی که داشتم نمی تونستم ببینمش

    خیلی وقته که کلی از خودم عکس‌میگیرم و کلی با نگاه کردنشون قربون صدقه خودم میرم خیلی وقته که همیشه با عشق خودم رو تو آینه نگاه می‌کنم در. حالیکه قبلا حتی عکس هم از خودم کم داشتم چون فکر میکردم زیبا نیستم به اندازه کافی و باید جشنی عروسی می رفتیم که بخوام عکسی بگیرم

    خدایا شکرت

    استاد عزیزم و مریم بانو بی نهایت از شما برای ضبط و تهیه ‌و‌تدوین این فایل های ناب سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1807 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته و خانواده عباسمنشی ام، و اما پاسخ به این سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای رو از بازخورد رفتار اطرافیان دریافت میکنیم؟ پیامبر خدا(ص) فرمود: «المؤمن مرآت المؤمن؛ مؤمن آیینه مؤمن است

    واقعا اگه الگوهای تکرار شونده رو از رفتارها و سکناتمون فاکتور بگیریم دیگه چی میمونه این وسط؟

    اگه دقت کنیم افراد در برخورد با ما هر روز رفتار مشخصی از خودشون بروز میدن، کلمات مشخصی به کار میبرن، در محاورات، حال و احوالپرسی ها…هممون در سطوح مختلفی از عملکرد ناخودآگاه هستیم. وقتی با افرادی برخورد میکنیم که میبینیم در رفتارشون، زندگی شون، تغییرات و آثار خلاقیت مشهوده پی میبریم این افراد در سطوح بالای آگاهی قرار دارن… خیلیها ریتم زندگیشون یه ملودی مشخص و تکرار شوندس، اما معدود افرادی هستن که هر روز یه آهنگ جدید برای نواختن دارن. و این افراد هستن که وقتی باهاشون تعامل میکنی خیلی مشعوف میشی و لذت میبری. دلیلش هم مشخصه… چون اسیر یکی انگاشتن خود با ذهن شرطی شده نیستن و با منبع اصلی خلاق آفرینش در ارتباط نزدیک هستن این نزدیکی به منبع خودشو در قالب یه حس زیبا و آرامش بخش نشون میده……حتی نگاه کردن به صورتشون بهت آرامش میده. این موضوع به حدی مهمه در در مکاتب فلسفی دو جناح مختلف ایجاد میکنه، مشائین و اشراقیون… مشائین کسانی بودن که عینا انگاره های ذهنی شونو به دیگران تدریس میکردن و اشراقیون در طلب اشراق و آگاهی و دریافت علم از منبع اصلیش بودن.امان از این اسارت ذهن و صد البته که ما را راهی جز استفاده از این ذهن نیست اما امیدوارم که با مراقبه بتونم ذهنمو در حد یه ابزار که برنامه ریزی میشه واس زمانهایی که حواسم نیست تنزل بدم… ذهن ابزار ماست اما متاسفانه بر مسند حکومت وجود ما جا خوش کرده!!! بگذریم.. ذهن یوزر اینترفیس و رابط کاربری ما با دنیاست و با برنامه ریزی بر اساس تکرار به ما در تعامل با جهان پیرامون کمک میکنه.. بگذریم که این جهان پیرامون خودش مثل نور بیرنگیه که از منشور ذهن عبور کرده و به رنگ های مختلف خودشون نشون داده… و اما الگوهای تکراری بنده که از بازخورد دیگران متوجهش میشم… تو آدم کم حرفی هستی.. تو آدم ساده ای هستی!!! بخاطر اینکه هر کی هرچی میگه قبول میکنی !! (در واقع من هر چیزی رو باور نمیکنم اما خیلی مراقبه میکنم که کسی رو دروغگو فرض نکنم! هر چند این جنبه از ویژگی های شخصیتیم نشون میده خودم به لطف خداوند آدم صادقی بودم… وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ … قُلْ أُذُنُ خَیرٍ‌ لَّکمْ یؤْمِنُ بِاللهِ وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَ‌حْمَهٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ … وَالَّذِینَ یؤْذُونَ رَ‌سُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

    و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار می‌دهند و می‌گویند: «او زودباور است.» بگو: «گوش خوبی برای شماست، به خدا ایمان دارد و [سخن‌] مؤمنان را باور می‌کند، و برای کسانی از شما که ایمان آورده‌اند رحمتی است.» و کسانی که پیامبر خدا را آزار می‌رسانند، عذابی پر درد [در پیش‌] خواهند داشت.

    امید آنکه با مراقبه، مشارطه و محاسبه بتونیم هر روز روی ویژگی های شخصیتیمون کار کنیم چرا که تنها چیزی که باهاش از این دنیا مفارغت میکنیم و عوالم بعدی رو سیر میکنیم کما این که در این دنیا هم اونو تجربه کردیم باورهای ماست… قد افلح من زکی ها. با آرزوی بهترین ها برای خواهران و برادران گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    میثم معصومی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2179 روز

    به نام خالق مهربان

    سلام وخسته نباشید خدمت استاد عزیزم خانم شایسته مهربان ودوست داشتنی و دوستان گلم

    امروز تو دفترم نوشتم که یه فایل خوب بیاد روی سایت که صبح سایت باز کردم دشت اول خواسته های روزم انجام شد

    و بعد چون دارم سفر به دور امریکا نگاه میکنم و تحسین میکنم هدایت شدم به یه چشمه اب که از دل کوهها میومد خیلی جای رویایی بود ولی کلی هم شکرگذار بودم برای این همه زیبایی و این که قانون چقد دقیق کار میکنه کانون توجه ما داره شرایط و اتفاقات وارد زندگی ما میکنه

    و یه مدت هست دارم روی مهاجرت کردن به یه شهر دیگه فکر میکنم و خدا برام انجامش داده یه کاری برام‌ پیدا شد که انشالله برم و تجربه کنم

    این تجربیات امروزم وخواسته ام از خداوندبرای مهاجرت ربطی به موضوع این فایل نداشت

    ولی یه حسی بهم گفت که بنویس نوشتم

    تمرین این جلسه

    چه بازخوردهای اغلب از افراد میگیرید چه الگوهای تکرار شونده ای از بازخورد های که افراد بهتون میدن میتونید پیدا کنید؟

    بخوام صادق باشم با خودم

    فقط اکثرا بهم میگن چرا دوماد نمیشی داره از سنت میگذره

    و همیشه تکرار میشه و میگن بهم،و اینم فکر میکنم به این دلیله که خودم بهش فکر میکنم هی داره تکرار میشه

    در غیر این صورت هر چی فکر میکنم فقط ازم تعریف میشه

    چه بچه خوبی هستی ما دوست داریم

    این اخلاقت خوبه ما دوست داریم

    کلا انتقادی ازم نمیشه زیاد

    شده حالا یه سری انتقادا پشت سرم کردن بقیه امدن بهم گفتن فلانی اینجور میگه انصافا خیلی کم بود منم خیلی توجه نکردم به حرفش

    مثلا یکی داداشم دیده گفته میثم یه همچین کاری انجام داده یا یه حرفی زده

    من توجهی نکردم حالا یا گفتم کارم اشتباه بوده خودم بخشیدم سعی کردم تکرارش نکنم

    ویا گفتم کارم درست بوده بهترین کار ممکن انجام دادم نظر اون برام مهم نیست

    جالبه اون طرف خودم دیده بعدش دیگه چیزی بهم نگفته و رفته

    در مورد گوشی قبلا خیلی انتقاد میشد الان نیست

    مثلا در مورد نظافت و بهداشت گفتین من خودم خیلی اهمیت میدم که همیشه تمیزومرتب باشم

    من یه عادتی دارم یه پیراهن یا یه شلوار میگیرم

    تا از کار نیوفته همیشه میپوشمش

    مادرم میگه بزار برا مهمونی واینا خرابش نکن ولی من میپوشم

    اما همیشه به تمیز بودنش اهمیت میدم

    در مورد قول واینا هم خیلی خودم حساس هستم رو این قضیه خوش قول باشم اکثرا خوش قول بودم انتقادی نشده تا جایی که یادمه

    در مورد خودم هم خیلی تعریف میکنم ولی به نظرم خودم چون راستش میگم در مورد کارای که کردم انتقادی نشده

    استاد عزیز مثل همیشه خداوند سپاسگزام که شما راهنمای زندگیم هستی

    اگه نتیجه ای تو زندگیم بوده برای عمل به گفته های شما بوده

    اگه نتیجه ای نگرفتم برای تنبلی خودم بوده که عملگرایی تو اون موضوع نداشتم

    تشکر میکنم ازتون

    درپناه الله مهربان شاد سلامت وتندرست باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    جواد صنمی گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی

    از خدای خودم ممنونم که در این جمع بهشتی هستم و از نعمات بیشمارش بهره میبرم و استفاده میکنم

    استاد فایل های رو که در مورد توحید و یگانگی خدا صحبت میکنید در همه ما مخصوصا خود من انقلابی ایجاد می‌کنه و کلی قلبم رو باز می‌کنه واین سوالات خودشناسی باعث میشه که ما اول بهتر خودمون و بعد خدا رو بهتر بشناسیم

    فایل های توحید عملی 8 و 9 و درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش برای من خیلی بی نظیر بود و چقدر فهمیدم که بخدای خودم نزدیکم و من چقدر خودم رو دور میددیم

    اما سوال این بخش

    سوال : چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    یک بازخوردی که خیلی از بقیه شنیدم و خیلی هم سعی میکنم که درستش کنم اما نیمدونم ریشه این کار به چی برمیگرده این هست که توی کارم با اینکه خیلی دقت میکنم اما باز هم یک جاهایی ایراد پیدا میشه و چون دوست دارم کار بی عیب و نقصی تحویل مشتری بدم خودم رو خیلی به سختی میندازم اما باز هم ایراد پیدا میشه

    جالبه بعضی وقت ها هم اون ایراد رو میبینم اما انگار که نمی‌بینم ن اینکه بخوام سرسری بگیرم نه ولی فکر میکنم توی ذهنم اون ایراد نیست بعد همون مسیله رو مشتری میاد بهم میگه بعد باید زمان و انرژی بیشتری بذارم تا همون کاری که فکر میکردم ایراد نیست رو درست کنم و این باعث میشه حالم بدتر بشه و خودم رو بیشتر سرزنش کنم

    خیلی وقت ها هم حقیقتا متوجه اون ایرادهای یا مشکلات نشدم و اصلا واقعا ندیدم اما یک نفر دیگه بهم میگه بعد به خودم میگم چطور ندیدم این ایراد رو که این همه دقت بخرح دادم و باز هم ندیدمش

    این جا هم به خودم میگم ای بابا چرا دقت نمیکنی

    این مسئله خیلی در من تکرار شده مخصوصا جدیدا در کارم واقعا نمی‌دونم چیکار کنم که دیگه این مشکل ها پیش نیاد

    یا وقتی که کلاس زبان میرفتم توی تمرین ها درست می‌نوشتم بعضی جمله ها رو ولی یک تمرین دگه که همون مدلی بود توی همون برکه من اشتباه می‌نوشتم

    و بارها از استادام (چه در کار چه در درس) این جمله رو شنیدم که میگن تو خوبی اما یکم بی دقت یا کم دقت هستی و من بهم برمیخورد از خودم که آخه من که این همه دقت میکنم چرا باید این ایراد ها پیش بیاد چرا همش این داستان در من هست

    حالا بریم یک وجه مثبت دیگه رو بگم از خودم

    من همیشه سعی میکنم وجه مثبت و خوب آدم ها رو ببینم حتی تا جایی که وقتی با کسی به مشکلی میخورم سعی میکنم تمرکز بذارم روی نکات مثبت طرف

    و همیشه از خوبی های اطرافیان صحبت میکنم و میگم که همیشه به لطف خدا آدم ها ی خوبی دوروبرم هستند و بقیه بدون استثنا این جمله رو میگن بهم که چون تو خودت خوب هستی بقیه هم خوبن برات و بارها و بارها این جمله رو از بقیه شنیدم و البته که تایید هم کردم و اعتبارش رو به خدای خودم دادم و میدم

    فقط از دوستان عزیزم می‌خوام که در مورد اول اگر نظر ایده و یا حرفی دارند که بتونند کمکم کنند و راهنماییم کنند ممنون میشم

    در پناه الله مهربان باشید استاد عزیزم

    و دوستان خوبم که عاشقانه کامنت هاتون رو میخونم و لذت میبرم از خواندنشون و لذت میبرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1731 روز

      سلام آقاجواد دوست خوبم

      سپاسگزارم بابت کامنتهای خوبتون

      میخواستم تجربه ی خودم و درمورد کارم بگم بهتون ان شالله ک مفید باشه براتون

      من کارم خیاطی هست پایه ابتدایش و از خواهرم یاد گرفتم ولی چون دوسداشتم اصولی کار کنم رفتم ی متد جدید ایتالیایی ترکیبی و آموزش دیدم

      البته هدایت خدا بود ک تونستم استادی ک دوسداشتم و پیدا کنم

      استادم میگه همیشه از کنار هر قرار گرفتن کارهای کوچیک کارهای بزرگ شکل میگیره

      چطوری؟

      وقتی ک ما اصول ی چیزی و یادبگیریم والبته بهاشو پرداخت کنیم

      تخصصت میره بالاتر و اعتماد ب نفست

      من خیلی روکارم تمرکز میکنم و البته باعشق ولذت این کارو انجام میدم

      قبل هر کاری اول میام تو دفترم مینویسم

      ک میخوام فلان چیز و بدوزم خدایا هدایتم کن ک عالی بشه

      مرحله ی بعد تو ذهنم تجسم میکنم میخوام چی درست کنم

      بعد باخودم میگم چقد عالی میشه وقتی آماده بشه خییلی حسم خوب میشه و کلی خودم ذوق میکنم و انرژی میگیرم

      مرحله بعد کشیدن الگو هست ک باز با دقت این کارو انجام میدم

      اول میکشم و بعد میام کنترل میکنم ک اندازه ها دقیق باشه.. (بقول استادم اینا رمز موفقیت هر کاره این نکات ظریف ک خیلی ها ساده ازش میگذرن)

      و بعد ک خیالم راحت شد پارچه رو برش میزنم

      و میرم برای دوخت

      ک تو این مرحله هم کلی تجسم میکنم حین دوخت انگار ب پارچه و چرخم انرژی میدم باحس خوب و لبخند این مرحله رو هم انجام میدم ب عبارت دبگه مرحله ی آخر کارو تو ذهنم میارم و لذت میبرم ک دارم ارزش خلق میکنم

      و جالبه در حین انجام کار ی ایده های جدیدی بهم گفته میشه و عمل میکنم ک کارم و خییلی متفاوت تر میشه از آجیم ک

      نزدیک 16ساله داره خیاطی میکنه و همیشه 4یا5،کارو باهم انجام میده

      و بعد آخر سر از هیچ کدومشون راضی نیست

      وخیلی هاشونو هم نمیپوشه همیشه میگه

      میخوام زود کارم تموم بشه یعنی عجله میکنه

      و دقت نمیکنه

      یا بهتر بگم لذت نمیبره از مسیر:))

      سرعت کارم ولی نسبت ب آجیم پایین تره ولی مهم نیست چون من دارم از هر لحظه م لذت میبرم و کم کم داره سرعتمم بیشتر میشه

      ان شالله ک براتون مفید باشه تجربه ی من از کارم

      در پناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        جواد صنمی گفته:
        مدت عضویت: 1946 روز

        به نام خدای مهربان

        خداروشکر میکنم بابت وجود دوستانی چون شما زکیه خانم

        که با عشق وقت می‌دارید و از تجربه های خودتون برای من میگید و راهنماییم میکنید

        بسیار این دیدگاهتون بکارم میاد و میتونم به خوبی ازش استفاده کنم

        البته اگر تکرار زیاد کنم و بشه ناخودآگاه من

        همینکه وقت گذاشتید و کامنت من رو خوندید و بعد راهکار دادید این بسیار برای من ارزشمند هست و از شما و خدای بزرگم ممنونم

        امیدوارم که موفق و شاد باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    سلام خدای من

    چند وقتی ست، که شدم صاب مغازه و خیییییلی حالم خوبه خیلی درس ها، تجربه ها دارم تو این رشته ی، کاریم یاد می گیرم. یه روز مشتری اومد خرید کرد داشتم حساب و کتاب می کردم که یه دفعه بهم گفت مگه تو کله ی ، تو کاه ه، خوب حساب من اینو و اینو این میشه ،

    خیییییلی تکون خوردم همون لحظه وقتی فکر کردم، دیدم ذهن م ، داشت می‌گفت ، جلوی مشتری با ماشین حساب ، به اضافه و ضرب ، نکن ، میگن این ریاضی ش، ضعیف ه، وقتی اون حرف ها رو از اون مشتری شنیدم گفتم فاطمه حالا بخور ،چون به حرف ذهن گوش کردی،

    تو باید با ماشین حساب هی کار کنی اشکالی نداره جلوی مشتری باشه عوضش هم راه می افتی ، توو حساب کتاب، هم دقیق حساب مردم بهت گفته میشه، پس گوش نکن به نجواهای ذهن که احترام ت، عزت نفس ت، زیر پا به میشه ، اینو قبول کن.

    من از این بازخورد درس گرفتم که نگم من خودم بلدم

    خدا جونم متشکرم

    استاد متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 20 شهریور رو با عشق مینویسم

    عجب دقیق و به جا و در زمان مناسب جواب رو بهت میگه

    من از خدا نشانه خواستم و اومدم سایت و اصلا فکرشو نمیکردم که الگوی تکرار شونده رو بهم نشونه بده

    و وقتی دیدم گفتم وای خدای من دقیقا زدی تو هدف

    سریع گوش دادم و با اینکه قبلا گوش داده بودم

    انگار اینبار فقط جوابی بود برای سوال من

    قبل از اینکه بیام نشانه، گفتم خدا چه قدمی باید بردارم که برنداشتم و سبب شد امروز کارام پیش نره

    و حتی چند ماهه که پیش نمیره ،دلیلش چیه؟؟

    و چون حس کردم که داره تکرار میشه این پوضوع و حتی به شیوه های مختلف هم تکرار میشه بیشتر فکر کردم که ممکنه یه دلیلی داشته باشه که خدا میخواد یه چیزی بهم بگه

    دیشب 19 شهریور که من رد پامو تو سایت گذاشتم و رفتم کار کردم به پسر داییم پیام داده بودم که فردا روز دادگاه هست که قرار بود شاهد بیان ، دو نفر در مورد شکایتم از تابلوی پاره شده ای که تو نمایشگاه پاره اش کرده بودن و من خسارت میخواستم ازشون رو پیگیری کنیم و چند ماهه که به طرق مختلف عقب میفتاد روز دادگاه و به همسایه مون هم خواستم برم بگم

    چون دوشنبه بود دیشب و مادرم از دوشنبه بازار محله مون خرید میکرد منم باهاش رفتم تا برگشتنی به مدیر ساختمونمون بگم که فردا صبح بریم دادگاه

    وقتی رفتم، گفت که نمیتونه بیاد

    جالبه من دیگه مثل قبل نبودم که ناراحت بشم یا دلشوره بگیرم

    وقتی گفت نمیتونه بیاد و مهمون دارن و باید ببرتش فیزیوتراپی ، سریع تو دلم گفتم خدا هرچی خیره همون بشه و خودت کارامو ردیف میکنی

    چون موقع اذان مغرب سه بار سوره ضحی رو قبل اذان خوند و آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی رو بهم نشونه داد که با سه بار تکرارش متوجه شدم که هرچی باشه باید آروم باشم

    چون که اولین روزی که خواستم برم شکایت کنم و دو دل بودم و شک داشتم خدا این آیه رو در دلم جاری کرد و من با امید به خدا قدمم رو برای شکایت برداشتم و با شنیدن این آیه با ایمان قدممو برداشتم

    و وقتی که همسایه مون گفت نمیاد گفتم اشکالی نداره فردا میرم اگر شد تلفنی میگم زنگ بزنن ازتون سوال بپرسن

    و بعد برگشتم خونه انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، آروم به کارام ادامه دادم و شب یکم زود خوابیدم

    صبح که بیدار شدم و داداشم بهم گفت که میره سر کار و چون دادگاه هم تجریش بود سمت محل کار داداشم ،ما رو با خودش برد و رسوند و بهم گفت که همسایه مون پیام داده گفته که میاد

    خداروشکر کردم گفتم ببین نتیجه آرامشت بود که گفتی هرچی خیره همون بشه و نتیجه برعکس شد و همسایه ات اومد تا شهادت بده تو دادگاه

    وقتی رسیدیم ساعت 9 بود من رفتم و اعلام حضور کردم و وایسادیم اونجا با همسایه و پسر داییم ، ساعت که 10 شد من دو بار رفتم گفتم کی نوبتمون میشه و گفتن بیرون باش صدات میکنیم

    من متوجه شدم که دارم شرک میورزم

    یاد حرف استاد افتادم که میگفت پیش کدوم مسئول میترسی و آروم حرف میزنی اگر اینجوری باشه شرک ورزیدی و قدرت رو به اون دادی

    من اون لحظه که متوجه شدم ،وقتی رفتم بپرسم کی صدامون میکنن ،منشی معاون قاضی صداشو یکم بلند کرد و گفت ،خانم صبر کنید دیگه نمیشه که باید منتظر باشید صداتون کنیم

    و من از عصبانیتش ترسیدم و آروم گفتم که بله میدونم ولی چون شاهد دارم اونا کار دارن و کارمندن باید برن سرکارشون

    که با آروم صحبت کردن من اونم آروم صحبت کرد و گفت دیگه کار اداریه باید صبر کنید

    بعد که من رفتم بیرون نشستم ،بافتنیامو برده بودم و داشتم جوانه میبافتم و تو دلم میگفتم خدایا خودت گفتی راضیم میکنی خودت کمکم کن

    یه چند دقیقه بعد منشی معاون قاضی اومد و گفت که تجدید رسیدگی و همچین حرفی زد

    دیدم پسر داییم ناراحت شد گفت یعنی چی ،این همه نشستیم و بعد دوساعت میگین زمان دیگه ای کارمون انجام میشه

    یعنی دوباره باید منتظر باشیم تا ابلاغ بیاد که کی باید بیایم برای روند شکایت و شاهد بیان

    این که گفت پرسیدم یعنی چی ؟؟ گفت اینکه معاون انقدر کارش زیاد بوده که نتونسته به همه کارا رسیدگی کنه و به یه روز دیگه موکول کرده

    من بازم ناراحت نشدم ،فقط از این یکم ناراحت شدم که وقت پسر دایی و مدیر ساختمونمونو گرفتم و ازشون معذرت خواهی کردم

    ولی یه چیزی این بین ،پیش نمیرفت

    و اون هی عقب افتادن روند شکایتم بود

    یا اینکه هر بار یه چیزی میخواستن تو این چند ماه و من باید میرفتم دفتر خدمات قضایی تا لایحه و یا چیزای دیگه رو انجام بدم

    همه اینا داشتن یه پیامی بهم میدادن و انقدر مخفی بود این موضوع که من متوجه پیام خدا نمیشدم

    تا اینکه برگشتنی تو راه که رفتم با مترو برم حسن آباد تا کاموا بخرم از خدا پرسیدم گفتم خدایا چرا هر بار یه جور عقب میفته

    مثلا سری قبل دقیقا روز دادگاه 7 مرداد بود و به خاطر گرمای شدید تهران اداره ها تعطیل شد ، و یا جلسه قبلترش هم به تعویق افتاد

    و الان هم همینطور

    چه دلیلی داره که پیش نمیره و اولش فکر کردم و گفتم که حتما دلیل و حکمتی داره که من متوجه نمیشم و گفتم خدایا هرچی خیره همون بشه

    ولی بعد که فکر کردم گفتم نکنه من یه باوری دارم که هی عقب میفته و از خدا کمک خواستم گفتم خدایا چیکار باید بکنم و چه قدمی باید بردارم

    که اومدم تو سایت و تو مترو نشانه ام رو زدم و وقتی دیدم

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10

    اومد خوشحال شدم

    گفتم چقدر تو دقیقی خدا

    پس این الگوی تکرار شونده بود و انقدر مخفی بود که فکر نمیکردم الگوی تکرار شونده باشه

    و گفتم پس باید بیشتر فکر کنم و به این فایل گوش بدم تا پیدا کنم باورایی رو که داشتم و باعث شده که کارم پیش نره و به عقب بیفته

    وقتی شروع کردم به گوش دادن متوجه شدم که من

    این باور رو داشتم در مورد اداره ها و روند کار اداری

    1 . هرکس کارش به اداره ای بیفته بیچاره میشه ،انقدر که از این اتاق به اون اتاق میفرستنش یا اینکه کارشو راه نمیندازن و میگن برو یه روز دیگه بیا

    این باور رو متوجه شدم که از بچگی از اطرافیانم شنیدم و باورش کردم و حتی از وقتی بزرگ شدم و به اداره ها رفتم بیشتر وقتا اینجوری پیش میومد

    که آخر مرداد که رفتم بانک شهر حساب بانکی باز کنم از صبح زود رفتم ولی شناسنامه ام رو نبرده بودم و مجبور شدم برگردم خونه و دوباره برم بانک که وقتی نوبتم شد گفتن سیستما قطع شده

    و من رفتم و از شهر نت بانک شهر خیلی راحت حساب باز کردم

    و انگار یه چند دور دور خودم پیچیدم تا حساب باز کنم و آخرین راه راحت ترین بود که من آخرش رفتم به راه ساده تر

    البته خدا همون اول بهم گفت برو شهر نت راحت انجام میشه ولی من نرفتم و راه پیچیده رو رفتم و پس گردنی رو خوردم که از دست دادن زمان با ارزشم بود

    و من متوجه شدم که باید این باورا رو در مورد اداره و کار اداری پیدا کنم و باورای قدرتمند کننده رو بسازم

    و باوری که براش میسازم اینه که

    اگر رفتم به اداره ای و کار داشتم همه چی با نظم خاصی پیش میره و تمام کارمند های اونجا نظم رو رعایت میکنن و به سرعت کارهای من و تمام انسان هارو انجام میدن به درستی وآرامش

    و با احترام و با اهمیت به حرف های من گوش میدن و جواب گو هستن و بسیار بسیار انسان های خوبی سر راهم قرار میگیرن

    2. از بچگی از اطرافیان شنیده بودم که

    اگر پارتی داشته باشی کارت درست میشه

    و امروز دقیقا من که وایساده بودم جلو در معاون، دیدم دو سه نفر زود سریع کارشونو راه انداخت و یه نفر قبل من بود اومد سریع رفت داخل

    و من باید برای این باور هم

    قدرتمندش رو بنویسم و تکرار کنم که ،قدرت دست خداست و هیچ کس قدرتی نداره و من هر جا که برم به راحتی و سادگی و طبیعی ترین شکل ممکن کارهام انجام میشه

    در اصل خداست که داره کارای منو انجام میده و من بی نهایت ازش سپاسگزارم

    خدا تنها حامی قدرتمند من هست که هر اداره ای و هرجایی برم که کار دارم ،سریعا درهمون وقت مقرر ،کارم انجام میشه و به سرعت کارامو انجام میده مسئول و یا هرکسی که باید کارامو انجام بده

    جهان هستی مسخر من هست تا فقط به کارای من رسیدگی کنه

    3. مسئول های اداره عصبانی هستن و نباید زیاد حرف بزنی که اعصابشون خورد بشه و کارتو انجام ندن

    پس باید آروم حرف بزنی و سکوت کنی

    و این باور اشتباهی بود که متوجهش شدم و سعی در اصلاحش دارم

    و قوی مینویسم که وقتی خدا همه چیز هست پس معاون و کارمند همه اداره ها هم خود خداست و من و خدا باهم دوستیم و خدا همه کارای منو انجام میده

    حتی کارمندا انقدر مشتاقن تا کارای من رو به وقتش انجام بدن

    و بسیار مودب و با احترام با من صحبت میکنن

    من باید بیشتر فکر کنم و باورای محدود دیگه رو هم پیدا کنم تا اصلاحشون کنم

    وقتی رفتم حسن آباد کاموا خریدم و برگشتم خونه

    تو راه همچنان داشتم میبافتم

    وقتی رسیدم خونه بعداز ظهر رفتم مغازه لوازم تحریری که پارسال شهریور ماه رو اونجا کار کردم و یک ماه فقط رفتم تا نزدیک بازگشایی مدارس چون شلوغ میشد من اونجا باشم و چون کاری میخواستم برای خواهرم پیدا کنم و شرایط جوری شد که نشد خودش بره و من فقط یک ماه رفتم اونجا

    گل سرارو بردم و دادم به اون مغازه و نمونه گذاشت تا بفروشه

    تا شب کلی قلاب بافی کردم و گل سر بافتم و حاضر کردم تا کارامو انجام بدم

    وقتی به این فایل گوش میدادم میگفتم ببین خدا چقدر دقیق داره باهات صحبت میکنه ،تو هم باید همنجور دقیق به حرفاش گوش بدی و قدم برداری طیبه

    یادت باشه تا قدم برنداری هیچ اتفاقی نمی افته

    و از خدا بی نهایت سپاسگزارم و برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و بهترین هارو از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 655 روز

      سلام طیبه چقد دلم برای خوندن کامنتهات تنگ شده بود عزیزم

      ابتدا سال نو رو بهت تبریک میگم

      سالی پراز شادی ثروت برات آرزومندم

      امسال ب اهداف قشنگت براحتی برسی

      خیلی خیلی این کامنتت ذهن من رو باز کرد

      یادم رفته بود من قبلا چطور کدهای مخرب رو با کدهای قدرتمند تغییر داده بودم اصلا پاک فراموش کرده بودم

      اینکه خدا میگه انسان فراموشکاره

      و تو بااین کامنت شهریور سال قبل ب من یادآوری کردی

      چطورالان خدا هدایتم کرد ب این فایل و ب این کامنت

      ک دختر یادته چطور قبلا اینکارو کردی الانم درمورد کسب وکار و تضادهای اخیر یا مسائلی که خیلی وقته منتظرشونی اما ب تعویق میفته

      کد های خرابت داره ران میشه

      بیا کدهای عوض کن دختر!!!!!!

      وای سرنخ بعدی بهم داده شد

      چقدر خوشحال شدم

      انگار دنیارو بهم دادن وقتی ک میفهمم مسئله کجاست وچطور باید حل بشه

      فقط میمونه تمرین همین …

      مرررسی عزیزم خیلی ممنونم تجربتو ب اشتراک گذاشتی

      راستی یادته سه ماه پیش برات کامنت نوشتم ک امسال عید نوروز 1404 من ب خاسته ام رسیدم

      خاستم بگم بهت من بهش رسیدم وعیدنوروز کسب وکارم با تجهیزاتش راه افتاده بود و چقد خوشحال شدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 696 روز

        به نام ربّ

        سلام فاطمه جان آره یادمه به منم دعای خیر کردی و گفتی سال 1404 بهترین ها رخ بده برام

        سال نو شما هم پر از خیر و برکت و فراوانی و سلامتی و شادی و عشق و ثروت بی نهایت باشه

        و همینم شد

        12 اسفند ماه قبل عید خدا هدایتم کرد به سمت گروه نقاشی که دیوار محله مونو داشتن رنگ میکردن و من اونروز با خدا صحبت میکردم و ازش کار میخواستم که به سادا ترین روش برای من کار داد

        خیلی خیلی حس خوبی داشتم

        خدایاشکرت

        چقدر خوب که هردومون تا جایی که تلاش کردیم نتیجه رو دیدیم

        الهی که بزرگترین تگنتایج باشه برای شما و من

        که بیایم و در سایت بنویسیم و مکتوب بشه

        راستی من امروز هدایت شدم به دوره قانون سلامتی و دوره رو خریدم

        خیلی خوشحالم که پیامت رو دیدم و چند ماه پیش بهم یادآوری شد که من آرزو داشتم دوره قانون سلامتی رو بخرم

        خدایا شکرت که فاطمه جان به خواسته اش رسیده

        افزون باشه این موجود باش ها و بگی موجود باش و به سرعت موجود بشه

        بهترین هاباشه برات

        دوستت دارم فاطمه جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: