چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 17

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محسن جاویدتجریشی گفته:
    مدت عضویت: 2150 روز

    سلام و درود به استاد و همه عزیزان.. داشتم به این فکر میکردم من از بچگی تو این موضوع خوب بودم و کمتر شده تمرکزم بره روی اتفاقاتی که یک بار توی هزار بار بد درومده .. اما کم کم یادم اومدم دیدم نه جاهایی هم بوده که ذهنم تونسته غلبه کنه و من بیخیال بشم..

    مثلا یکیش این بود که من چون از سه سالگیم دندون هام مشکل خورد و به دندانپزشکی میرفتم و انقدر تجربه زجر آور و سختی بود که با اینکه سه سالم بود اما کاملا یادمه اون اتفاقات رو.. همیشه ذهنم اینو پذیرفته که من از لحاظ دندان مشکل دارم و ژن خانواده مادری ما همه همینطورن دندوناشون مدام خراب میشه و ضعیفه.. و بخاطر این تفکرات من از همون سه سالگی هر سال حداقل یک بار تجربه دندان درد و رفتن به دندانپزشکی داشتم.. تا همین سال 1397 که نشستم رفتارهای اشتباهم پیدا کردم و اصلاح کردم و دیگه بخاطر دندان درد نرفتم دندانپزشکی.. و هنوزم ریشه این تفکر کامل حذف نشده .. باید بدونم که بخاطر اون چیزایی که تجربه کردم ممکن نباشه و دلایل ذهنی داره که هی من ناخودآگاه یه کارایی میکنم تا لثه هام ملتهب میشه و این وسط متوجه علت اصلی اون نیستم.. باید دقت کنم توی همین 6 سال اخیر خیلی کمتر اتفاق افتاده که به مرز دندون درد برسم.. تمرکزم بذارم روی اینهمه سلامتی و شرایط خوب و بگم بالاخره اون یه مورد گاهی واقعا دلیل نمیشه که من بخوام هیچ راهی برای پیشرفت و درمان و آرامش ذهنیم نسبت به دندونام نداشته باشم..

    خیلی ممنون از استاد عزیزم که این نکته مهم گفتن.. یه چیز جالبی هم که تو صحبتهای استاد خیلی ذهنم رو آروم میکنه همون مثال پنالتی رونالدو و ضربان قلب آرامش هست اونم تو اون شرایط.. چقدر باید باور ها درست باشه و چقدر صلح درونی برقرار باشه که ناخودآگاه انقدر ایمان داشته باشی به خدای خودت و خودت که بتونی آروم باشی .. و این مثال حتما یکی از الگوهای همیشگی من در ذهنم خواهد بود.

    بازم ممنون

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      سلام به دوست عزیزم

      من یکی از پاشنه آشیلهام، همین بحث سلامتی یه. خیلی چیزها رو اینجا درست کردم، ولی بیماری‌های صعب العلاج و طولانی….

      خب، مکافاتی بود سر و کله زدن با اینا….تنها چیزهایی که کمی از بابتشون، گاهی احساس ضعف میکنم، همین ها هستند.

      خیلی از کامنت خوبتان ممنونم.

      شما یک تجریه از دست اول نقل کردید که قوت قلب و باعث قدرتمند تر شدن من شد. احساس خیلی خوبم در الان را مدیون این کامنت شما هستم.

      بسیار متشکرم.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زهرا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    بنام رب فرمانروای قلبم

    درود بر استاد نازنینم و خانوم شایسته ی شیرینم

    همین دوسه روز پیش بود که رفتیم مسافرت که از فضای غم بار این ایام دور بشیم خیلی خوش گذشت عصر عاشورا رسیدیم خونمون و شب خونه مامانم دعوت بودیم وقتی رفتیم میخواستم ظرف بشورم که زنداداشم گفت زهرا گوشوارت نیست گفتم هست گفت نه نصفش نیست دست زدم دیدم راست میگه یکم الکی خونه مامانمو گشتم پیدا نشد اومدیم خونه خودمون گشتم پیدا نشد خیلی برام جالبه انگار که یه پوش جارو گم کردم اصلا عین خیالم نیست همش با خودم میگم پیدا میشه مال حلال جایی نمیره اصلا خداروشکر که پلاک و زنجیرم باهم گم نشدن اصلا خداروشکر که گوشیم گم نشد که تمام اطلاعات و فایلهای آموزشی و برنامه هام و عکسام بره یا میگم اصلا تصور کن یه نیازمند اومده پیشت و تو گوشوارت رو درآوردی بهش بخشیدی یا میگم خداکنه بشه سرمایه برای شروع کار کسی هر چیز مثبتی میگم جز اینکه بخاطر اینکه تاسوعا عاشورا رفتیم سفر اینجور شد رو بگم چون صدبار رفتیم سفر و همش اتفاقات عالی افتاده

    سیزده بدر امسال که 21 رمضان بود رفتیم تفریح و مامانم افتاد و شونه ش شکست من تا یه مدت از بیرون و تفریح رفتن طفره میرفتن جالب اینجا بود که حتی ذهنمم به این کارم میخندید و میگفت بابا توکه میدونی اینا چرته چرا خودتو منو سرکار گذاشتی

    پارسال شروع کردم به رانندگی به محز شروع یه تصادف شدید دردحد چپ شدن و بعدش یکسال عقب نشینی و دوباره شروع کردن و دوبار باز تصادف کردم ذهنم داشت متقاعدم میکرد که تو برای رانندگی ساخته نشدی اما باز خنده روحمو شنیدم که میگفت بابا ناز نکن چرا داری شوخی میکنی برو نگران نباش و خداروشکر الان 2ساله که رانندگی میکنم و خداوند حافظ و نگهدارمه هر لحظه

    8 سال پیش یه مغازه شراکتی زدیم و مغازه کرایه خودشو که درمیاورد پول خرید جنسم درمیورد اما ما ترسیدیم و با باورهای محدود کننده جم کردیم الان ک میخوام کارگاه هنریمو بزنم ذهنم منو میترسونه که نکنه بزنی و نتونی کرایه شو بدی و مجبور بشی جم کنی و آبروت بره

    هزاران مثال هست که مغازه زدن و جم نکردن

    امیدوارم بیام و بنویسم یه مغازه زدم که 9 متره تمیزه آب و برق و گاز داره سرویس داره کرایه ش یک و پنصد هست که راحت کرایه ش رو در میارم و داره درآمدش بیشترم میشه من از حرکت میترسم خدایا خودت هدایتم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
    • -
      حامد سرفچگانی گفته:
      مدت عضویت: 1414 روز

      سلام دوست عزیز

      مزخرف ترین کاسبی هم راه بندازی اینو بدون که اجاره وهزینه های مغازه درمیاد. فقط شاید ماه های اول تا سوم سودی بهت نده. این باور روبا تجربه میگم.

      مزخرف ترین شغلی که میشه گفت و بدترین لوکیشن ممکن و کوچکرترین معازه رو داشتم تازه ن این باورها رو داشتم ن درستابی کاسبی میکردم ولی همیشه اجاره در میومد.

      چه برسه که آدم وقتی کار رو میخواد راه بندازه این سوال رو بپرسه که چیکار کنم مشتریم بیشتر بشه و بیصتر منو ببینن.؟

      با همین حرکت شک نکن اوکی میشه شک نکن

      یا ایهاالذین آمَنو ،آمِنو

      ای کسانی که ایمان آوردید، ایمان بیاورید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زهرا موسوی گفته:
        مدت عضویت: 1377 روز

        سپاسگزارم جناب سرفچگانی از پاسختون ممنونم که وقت گذاشتید و نوشتید برام

        بهترین هارو از انرژی منبع براتون خواهانم .

        راستش الان روستا هستم و کارگاه هنریمو دارم و تمرکزم بیشتر روی متخصص شدن توی کارم هست و الحق که خیلی خیلی رشد کردم نسبت به دوسال پیش که شروع کردم چون دائم در حال دوره دیدن و تمرین کردن هستم .و چون تمرکزم روی متخصص شدن هست فعلا برای درآمد داشتن تلاشی نکردم و تمرکزی نزاشتم به این دلیل همش دارم از جیب هزینه میکنم شاید توی این دوسال 10 تومن درآمد نداشتم اما اندازه 5 سال تخصصم رشد کرده ، اما کنترل ذهن سخته یه وقتایی حالمو میگیره که پس دیگه کی میخوای به درآمد برسی ببین فلانی رو 207 خریده زود باش تکون بده یه کاری کن

        این حرفا یکم اذیت کنندس

        یا میگه کارگاهتو جم کن بیا خونه کار کن هم پیش بچه تی هم رفت و آمد نداری ولی اگه کارگاه رو جم کنم انگار که شکست خوردم

        خلاصه که خداوند تا الان کمکم کرده و به امید خودش کمکم کنه تا به درآمد برسم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2961 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم.

    تو این زمینه خوب صد درصد همون به شکلهای مختلف و در زمینه های مختلف مثالهایی داریم حالا یه جاهایی شدنش بیشتر بوده جوری که کلا قفل شدیم یه جاهایی کمتر دست و پا شکستن رفتیم جلو و یه جاهایی هم به دلایل مختلف درسهامون رو گرفتیم و خودمون رو اصلاح کردیم بعد از اون نتایج به کل عوض شده.

    برای من اولش تو زمینه کسب و کار بوده من همیشه تصورم این بوده که خرید و فروش بمن نمیاد من آدم معامله کردن و بیزینس کردن نیستم من عرضش رو ندارم من نمیتونم برای من جواب نمی‌دهد و این از کجا ناشی میشد از اونجایی که نپخته و نسنجیده چند بار یه خرید و فروش‌هایی کردم و توش ضرر کردم بشدت.اما بعد از اون با ترس و لرز بعد از مغازه زدن فروش اول دوم سوم و فهمیدم نه بابا من تا حالا اشتباه فکر میکردم من روشش رو بلد نبودم من می ترسیدم من نابلدی و نپخته بودم الان دارم یاد میگیرم روش کار رو و دارم هی بهتر و بهتر میشم شکر خدا.

    مورد بعدی در مورد ارتباط بود چقدر مشکل داشتم تو این زمینه چقدر دعواهای سنگین قهرهای طولانی دلخوری اشک ناراحتی وفکر میکردم این آدم ایراد داره این تا عوض نشه اوضاع من خوب نمیشه اما خداوند هدایتم کرد به خودم اومدم و پذیرفتم من ایراد دارم من باید تغییر کنم من باید بهتر بشم تا جهان شرایط منو خوب کنه الان شکر خدا با کار کردن روی خودم هم از جنبه احساس لیاقت و ارزشمندی هم اعتماد به نفس و خودباوری و هم کامل رها بودن هم تغییر نگرشم و توجه به نکات مثبت خودم و طرف مقابلم بیشتر و بیشتر روابطم عالی شده انصافا رویاییه انصافا همه چیز گل و بلبل هست اون آدم همون آدمه من تغییر کردم آدم بهتری شدم جهانم روی بهترش رو بمن نشون داد.

    و یاده این مسأله رو استاد توی دوره روانشناسی ثروت خوب بازش کردند و توضیح دادند که تجربه بشدت این کلمه خطرناک هست هم جنبه مثبتش هم منفیش به این صورت که به نفر یه پیشنهادی میده میگه من تجربه رو داشتم این کارو بکنی عالی میشه طرف انجام میده چون جنس فرکانسهای متفاوته ممکنه نتیجه کاملا براش برعکس بشه یا یکی بگه من تجریش رو داشتم این کارو نکنی بدبخت میشی و طرف با جنس متفاوتی باز از فرکانس همون کارو انجام بده زندگیش از این رو به اون رو بشه در واقع تجربه اصلا و ابدا مهم ملاک و تعیین کننده نیست نوع نگرش طرز تفکر و فرکانسهای افراد هست که بشدت تعیین کننده و حیاتی هستند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  4. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    بنام خدای رحمان ورحیم ک صاحب فضل عظیم است

    سلام ب استاد شیرین سخن شیرین بیانم

    سلام ب مریم بانوی عزیزم

    و سلام ب دوستان قشنگم

    الهی صدهزاررر مرتبه شکرت

    چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد

    خییلی راحت و آسون وقتی خودمون و رها میکنیم و افسار و میدیم دست ذهن چموش نجواگر

    خیلی راحت فریبمون میده از مسیر خارجمون میکنه

    همین الانم ک مبخواستم کامنت بنویسم میگفت ول کن بعدا بنویس تو ک چیزی نداری بنویسی

    ولی من بهش گوش ندادم

    گفتم من شروع میکنم خداوند هدایتم میکنه

    برای من بارها اتفاق افتاده مخصوصا تو خیاطی

    من بارها ک خواستم ی چیزی بدوزم

    با اینکه این همه کارای خوب دوختم و هرکدوم متفاوت بوده

    بهم گفته تو نمیتونی انجام بدی

    شانسی بوده قبلی

    بلد نیستی

    ولی من گفتم شروع میکنم خداوند هدایتم میکنه تو مسیر بهم میگه وهربار خداروشکر خییلی عالی شده اون کار

    یادمه خواهرم ی مدل کت اسپرت خواست ک براش بدوزم خیلی خوب دراومد ولی ی کم جذب بود

    خواهرم میگفت من میخواستم آزاد باشه مدلش چرا اینقد تنگ شده

    و بارها بهم گفت و تکرار کرد ک چیزی ک خواستم نشده با اینکه کارهای قبل خیلی خوب بودن

    ولی اینو میگفت

    و ذهن من هم 100بار تکرارش کرد با لحن خیلی بدتر

    ک باعث شد ک من اعتماد ب نفسم و ازدست بدم

    و آروم آروم از کارم فاصله بگیرم

    و همیشه میگفت تو دستت کنده و مقایسه میکرد با خیاط های با20سال سابقه کاری بعد من تازه 2سال بود کارمو شروع کرده بودم

    خلاصه الان ک بهش فک میکنم دلیل اصلی دورشدن من از خیاطی همین حرف ها و افکار بود ک ذهنم هم ب روش خودش بارها تکرارش کرد

    ی مورد دیگه ک چن وقت پیش برام اتفاق افتاد

    من موقعی ک سالن میرفتم عصری پیاده برمیگشتم خونه و مسیرم هم تو خیابون و کوچه های فرعی بود

    و خداروشکر هیچ وقت هیچ اتفاقی نیفتاد و ب سلامت میومدم خونه

    ی بار ک داشتم میومدم خونه تو خیابون ک خلوت هم بود ی مرد مسنی ک دم درخونه اش نشسته بود ی حرف ناجالبی بهم زد

    ک خیلی تعجب کردم و محلش ندادم

    بعد ک فک کردم ک چرا این اتفاق افتاد برای من

    منی ک این همه مدت تو این مسیر رفت و آمدم دارم وتاحالا همچین موردی پیش نیومده

    چ فرکانسی فرستادم

    بعد یادم افتاد دیروز تو بخش عقل کل یکی از بچه ها سوال پرسیده بود دومورد مشکلی ک داره تو روابط

    با اینکه زن داره چشش دنبال همکارهای زنش هست تو محل کار حتی زن های فامیل

    خلاصه من کل کامنت هارو خونده بودم

    و ناخودآگاه تجسم کردم

    و این فرکانس و این فکر و فرستادم ک گفتم خدای من این فرکانس چقد دقیقه کارش

    این نشون میده ک چطور افکار دارن فرکانس منو میفرستن هرچند نامناسب بود این فرکانس

    منو خیلی تحت تاثیر قرار داد

    و برای اینکه ذهنم و آروم کنم ک میگفت دیگه حق نداری توی اون خیابون بری

    حق نداری پیاده بیایی خونه

    گفتم ببین ذهن قشنگم من این همه تو این خیابون تردد کردم هیچ اتفاقی هم نیفتاده تا حالا

    الان این جریان هم ک پیش اومده بخاطر فرکانس دیشبم بوده

    ک نا آگاهانه فرستادم من خودم دارم با افکارم

    زندگیم رو خلق میکنم

    الان ک باورم قوی ترشد ب این که قانون جواب میده افکار پاسخ داده میشن

    بیشتر سعی میکنم ک رو فرکانسم کار کنم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت ک منو خالق زندگیم قرار دادی

    ب من قدرت خلق کنندگی دادی

    ی مورد دیگه درمورد روابط:

    من بخاطر فرکانس نامناسب و احساس عدم ارزشمندی ک چند سال پیش داشتم

    وارد ی رابطه با شخصی شدم برای ازدواج،

    بدون هیچ شناختی چون برای خودم هیچ ارزشی قائل نبودم

    تو روزی ک رفته بودیم خرید عقد، من بودم و اون آقا و خواهرشون خیییلی ب من بی احترامی و توهین شد

    و خداروشکر خیلی سریع کلا مسیرمون جدا شد

    بعد اون جریان و تجربه ای ک داشتم من گغتم ازدواج نمیکنم یا اگه هم خواستم ازدواج کنم باید غریبه باشه

    خلاصه خیلی از خاستگارام و بدون اینکه بشناسم و فرصت بدم بهشون رد کردم

    و کلا باعث شد من برای تغییرخودم و شرایطم مصمم باشم و هدایت بشم ب این مسیر زیبا

    ک تقریبا یک هفته پیش با تجسم رابطه ای ک میخواستم دو کیس بهم معرفی شد

    اولی خود ب خود منتفی شد

    و دومی گفت ک من ریزه میزه هستممم خخخخ

    و خداروشکر تونستم ذهنم و کنترل کنم و ب خودم بگم ک این اتفاق دوتا نکته داشت برای من

    1.اینکه تجسم خواسته خیلی سریع پاسخ میده چون من نصف و نیمه کار کردم اشکال نداره یکی بهتر و عالی تر

    2.اینکه من احساس لیاقتم بیشتر شده چون خواهرم و مامانم بهم گفتن ک چرا کفش پاشنه بلند نپوشیدی یکی بگیر برای سری بعد

    من گفتم ک من همینجوری ک هستم خوبم و نیازی ندارم با اسپرت راحتترم

    من خودمو همبن جوری ک هستم قبول دارم و دوستدارم لازم نیست برای تایید بقیه خودمو تغییربدم

    بقیه هرجور ک دوسدارن فک کنن نظر بقیه برای خودشون مهمه

    مهم منم و خواسته های من و نظر من

    این منم ک باید انتخاب کنم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    سپاسگزارم برای هدایتم ب ابن مسیر زیبا

    روز20

    زکیه لرستانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
    • -
      محمدطاها نظری گفته:
      مدت عضویت: 1097 روز

      باسلام خدمت استاد وهمه دوستان وخواهر عزیزم لرستانی .مطالب بسیار خوبت در خصوص باورهای توحیدی وکنترل ذهن وفرکانس های مناسب خواندم واقعا استفاده کردم وبهت تبریک میگم که اینقدر توانستی رشد کنی و ادامه دادی ونکات کلیدی را به ما گوشزد کردی .خیلی مفید بود مطالبت بخصوص باورهای توحیدی که داری وانشالله ماهم بتوانیم در این مسیر حرکت کنیم ورشد کنیم.خدایا شکرت .موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    به نام خدایی مهربانی که جهانی زیبا و سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و برکت و آدم‌های خوب را به بی‌نهایت مقدار آفریده

    و من را از بدو تولد موجودی ارزشمند خلق کرده که لیاقت داشتن بهترین نوع زندگی و برخورداری از تمام نعمت‌هایش را دارد

    به نام انرژی قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک‌تر است و قدرت خلق تمام اتفاقات زندگیم را به دست افکار و باروهای خودم داده تا آفریننده شرایط دلخواه و رویایی‌ خودم باشم

    به نام سیستمی قانونمند که به خوشبختی و ثروتمندی من بیشتر از خودم مشتاق و مصر است و من را پیوسته به سمت زندگی بهتر و نعمت‌های بی‌شمار هدایت می‌کند.

    سلام به خوشبختی

    سلام به ثروتمندی

    سلام به زندگی در آسایش و رفاه

    سلام به خوبی‌ها

    سلام به زیبایی‌ها

    سلام به تمام آدم‌های خوب دنیا

    —————————————————————————————————————————————————————————————————————-

    جهان مثل یک آینه است که به افکار و باروهای ما پاسخ می‌دهد.

    هر چیزی که به آن می‌فرستیم به شکل شرایط، اتفاقات، موقعیت‌ها و افراد وارد زندگیمون می‌کنه.

    باید باهوش باشیم و از این قانون به نفع خودمون استفاده کنیم، یعنی:

    ورودی‌هامون رو کنترل می‌کنیم،

    حواسمون باشه به چه چیزی توجه می‌کنیم،

    حواسمون باشه در مورد چه چیزی صحبت می‌کنیم،

    حواسمون باشه داریم چه چیزهایی را می‌شنویم و می‌بینیم،

    حواسمون به افکاری که توی سرمون می‌چرخه باشه،

    حواسمون باشه که چه باورهایی داره توی ذهمون رقم می‌خوره،

    چون اون وقت می‌تونیم با تغییر باورها و ایجاد باورهای مناسب و با توجه به چیزهایی که به ما احساس بهتری می‌دهند، اتفاقات بهتر رو برای خودمون رقم بزنیم.

    ذهن آدم اینجوریه که اگر 1000 بار ی چیزی خوب پیش رفته باشه ولی فقط 1 بار شرایط ناخوب بشه، گیر می‌ده به همون یکبار. این زمان تو نباید اجازه بدی که ترس بره توی وجودت، چون اون وقت بیشتر بهش توجه می‌کنی و داری به خلق اون اتفاق ناخواسته بیشتر کمک می‌کنی.

    اما تو باید یاد بگیری که با یکبار اتفاق ناجور، خیلی بهم نریزی و فک نکنی که قراره از این بعد این اتفاق به همین شکل ناجور باز هم تکرار بشه.

    وقتی اتفاق ناجوری می‌افته، همون اول ذهنت رو خلع سلاح کن، نزار منفی بافی کنه، ببینی 100 بار فلان کار رو انجام دادی ولی هیچ اتفاق بدی نیفتاد فقط 1 بار شرایط اونطوری که می‌خواستی پیش نرفته، اگر بهش زیاد توجه کنی اون وقت تو داری اونو به مرجع و احتمال اصلی تبدیل می‌کنی و جلوی رشد و پیشرفت و آرامش و زندگی و حرکت کردن خودتو می‌گیری.

    یادآوری خیلی مهمه؛ بگو 1000 بار قبلی اکی بود همه چیز چرا این یکبار باید اینطوری این همه روی من تاثیر بزاره. نباید بزاری این فکر قدرت بگیره.

    باید افسارش رو دست بگیری و ذهنت رو کنترل کنی؛ این ترسی که در ذهنت بوجود اومده از شیطانه. نزار فلجت کنه. نزار قفلت کنه.

    اگر یک کاری رو انجام میدی و 100 بار نتیجه خوب رخ می‌ده و یکبار نتیجه بد ایجاد میشه نباید بزاری که ذهنت کنترلت کنه و بگه دیگه از این بعد قراره همیشه نتیجه ناخوب ایجاد بشه.

    یادت باشه:

    اگر برای چیزی شرایط همون بار اول بد پیش رفت، به این معنا نیست که قراره شرایط همیشه بد پیش بره، مخصوصا وقتی که داری روی خودت کار می‌کنی. وقتی داری بهتر می‌شی، نتایج هم حتما و قطعا بهتر میشن.

    نترس از موقعیت‌هایی که قبلا بد پیش رفتن، چون:

    اگر تغییر کردی و روی باورهات کار کردی، اگر الان احساس خوبی داری و ایمانت خیلی قوی‌تر شده، دیگه قرار نیست نتایج قبلی برات تکرار بشه، اتفاقا قراره نتایج بهتر و بهتر بشه و اتفاقات فوق‌العاده عالی برات رخ بده.

    وقتی من روی باورها و ایمانم کار می‌کنم و بهتر میشم، همون کارها و مسیرهای قبلی به نتایج بهتری منتهی می‌شن.

    قانون اینه: جهان زیبای من داره هر لحظه به افکار و باورها و ایمان من پاسخ میده. همین و بس.

    پس من دیگه نمی‌ترسم از اینکه دوباره کاری رو انجام بدم، اگر دارم روی خودم کار می‌کنم و بهتر می‌شم.

    همچنین یادت باشه اگر یک اتفاق ناجالبی برات میفته، در اغلب اوقات برای اینه که ببینی کجاها ایراد داری و تو بری خودتو بهتر کنی و پیشرفت کنی و رشد کنی و حرکت کنی و درس‌های لازم رو یاد بگیری. پس نترس، استرس نگیر، آرامشتو حفظ کن، گفتگوهای منفی ذهنت رو همون اول خفه کن و به تجربیات و چیزهای خوبت فکر کن و سپاسگزار باش و باورهای قدرتمندکننده رو در ذهنت مرور کن و احساست رو خوب کن و در مسیر زیبای تکاملیت همچنان حرکت کن و مطمئن باش که اتفاقات خوب برات میفتن و قطعا نتایج عالی بدست میاری و از در و دیوار، نعمت به‌طور سیل‌آسا وارد زندگیت میشه، به‌طوریکه فقط می‌تونی سجده کنی و شکرگزار خدای بخشنده و مهربان باشی.

    —————————————————————————————————————————————————————————————————————-

    خدایا ازت خیلی متشکرم که من رو خیلی دوست داری و خیلی هوامو داری و امروز هم من رو به راه کسانی که به آن‌ها نعمت داده‌ای هدایت کردی

    و پیوسته من رو به سمت شخصیت ایده‌آلی که برای خودم می‌خوام و اون زندگی رویایی که در طلبش هستم و فقط تو می‌دونی چیه، نزدیک‌تر کردی.

    خدایا من آمادگی دریافت برکات و نعمات گوناگون رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای خوشبختی و نعمت و ثروت و برکت و آرامشی که وارد زندگیم می‌کنی ازت هزاران بار ممنونم.

    خدایا برای تمام نعمت‌های کوچک و بزرگی که از اولین روزی که به این جهان زیبا آمدم به من دادی، تا همین حال حاضر بخشیدی و اونهایی که در آینده دور و نزدیک خواهی داد، هزاران بار شکرت.

    من باور دارم که به این جهان زیبا آمده‌ام تا زندگی فوق‌العاده‌ عاشقانه‌ای رو تجربه کنم،

    تا تمام رویاهام به تجربه زندگیم تبدیل بشن

    تا بسیار خوشبخت باشم

    تا بی‌نهایت ثروتمند باشم

    تا در آسایش و آرامش و رفاه باشم

    من بارو دارم که به این جهان فراوانی زیبایی‌ها و خوبی‌ها و نعمت‌ها و آدم‌های خوب آمده‌ام

    تا نقشی در گسترش آن داشته باشم و اثر خوبی از خودم به جای بزارم

    و در پایان کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خدای سخاوتمند من از من راضی باشه.

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      سایه گفته:
      مدت عضویت: 1427 روز

      به نام خدای هدایتگرم

      سلام به تو مریم عزیز و دوستداشتنی.

      بسیار لذت بردم از این کامنت پراز باورهای درست .

      بینهایت از شما سپاسگزارم که این کامنت رو با اینهمه صلح و دوستی با خود و عشق بخود و خداوندت نوشتی .

      واقعا من خیلی با خودم هرروز و هرلحظه قانون رو مرور میکنم و این جملات رو که شما هم نوشته بودید رو بخودم میگم اما امروز صبح کلام شما آنچنان آرامشی بر جان من نشاند که احساس کردم این خدای منه که داره آرام و پیوسته این قوانین رو برای من بازگو میکنه .

      چقدر خوبه که در کنار شما عزیزان هستم و سعادت خواندن کامنت شما را داشتم .

      درسته عزیزم! همیشه ذهن ما میخواد که مارو از حرکت باز داره و ما لذت تجربه های جدید رو نداشته باشیم ،اما ما باید آگاهانه این افسار این اسب چموش رو توی دستمون بگیریم و حرکت کنیم .

      خداجونم سپاسگزارم بابت این مسیر هموار جنگلی با صدای بلبلان خوش آواز و سایه ی درختان صنوبر بلند و هوای تازه و بوی چمن تازه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Maryam گفته:
        مدت عضویت: 815 روز

        به نام خالق خوشبختی و ثروتمندی

        سلام سایه، دوست زیبا و مهربون من

        خدای مهربان رو هزار بار شکر می‌کنم که پیامم برای شما القاکننده احساس خوب بوده.

        خیلی ممنونم ازت که با ارسال پیام زیبا و دلنشینت، حال خوب من رو عالی کردی.

        بدونید که خوندن پیام شیرین‌تون از جمله اتفاقات خوب امروز من بود.

        دوست خوب من، امیدوارم توی زندگیت به خیلی بیشتر از سقف تمام آرزوهات برسی.

        من برات آرزوی داشتن زندگی فوق‌العاده عاشقانه و پاک، سرشار از سلامتی و آرامش، آبرومندی، عزتمندی، آسایش و رفاه، موفقیت و ثروتمندی رو دارم،

        و امیدوارم در هر دو جهان، بسیار خوشبخت و سعادتمند باشی.

        با عشق و احترام، دوست شما، مریم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه مختاری گفته:
    مدت عضویت: 517 روز

    سلام استااادجونم،سلام خانم شایسته عزیز ممنونم بابت فایل روز شمار تحول زندگی من و ایده بکرتون

    استااااد وااااقعا این فایل برا این روزای منه و من قشششنگ میفهمم در مسیر درستم و باید هرلحظه مواظب افکارم باشم.

    استاد بخا درمورد فایلتون صحبت کنم ک چقد درکش میکنم و از خدا میخام کمکم کنه ارادمو قوی کنه ک اجراش کنم

    این روزا توی مسائل مالی یکم …. هستیم و من ذهنم هی میخا گولم بزنه ک دختر شوهر کردی مثلا نگاه اوضاع مالیت کن و ….ولی همین جا میخا ب شیطان درونم بگگگم خفه شو ، یادت رفته بیشتر موقعها پول بود و خوبم بود،یخچال پر از انواع میوها و سبزیجات و خوراکی،گوسفند میگشتیم و یخچال پر از گوشت و مرغ و ماهی.حالا ی بار اینجوری شده،شده ک شده،مهم نیس، همین روزا بزوودی دوباره یخچال پرررر میشه،کارت بانکیمون پر میشه و صاحب ماشین میشیم دوباره مثل اون روزا با ی بشکن میپرسم تو ماشینو گشت و گذار و هروز مسافرت و خوش گذرونی وطبیعت و ….

    شوهر ب این ماااهی ارزوی همه ی دختراست، حالا اوضاع مالی اینجوری شده ک شدددده،درست میشه همین روزا، پول دستش میا میریزه ب پام، دستمو میگیره مثل قبلا میبرم بیرون خرید و پرید و ….،.

    بدهی داریم،داشته باشیم همیشه ک اینجوری نمیمونه،همین روزا درست میشه یادت رفته پول میدادی قرض 10میلیون 40 میلیون 5میلیون.

    قرار نیس حالا اوضاع یکم جابجا شده افسار ذهن منو بکشی ببری سمت بدبختی و شوهر چیه و بی پولی وهمش رنجو …..

    خوب ب کمک استاد مچتو گرفتم ،افسارتو گرفتم گفتم اینور رو نگا نگا ب روزای سراسر شادی و ثروت و سلامتی و استقلال مالی زمانی مکانی،

    دیگه اجازه نداری مثل قبل گولم بزنی،

    استاد من قبلا ی پیج زدم برا فروش اینستا ، اصلا 1نفرم نیومد، گفتم اره من مال اینکار نیستمو کی میا بخر و …..،الان ی هفتس دوباره پیج زدم با خدا تقسیم کار کردم و ازش خواستم بهم بگه چکار کنم چی بزارم و… خودش فالورای بخر و دست ب جیب و عمده خر و ….رو برام بیاره عجله ام ندارم ب موقع درستش میکنه و منم مثل هزاران نفری ک میلیونی دارن درامد از فروش تو اینستا درمیارن میشم،

    یا هروقت میرفتم دنبال کار، قبول نمیکردن،میگفتم اره همه مجرد میخان ک وقتش ازاد باشه،یا بچه نداشته باشه، همه ازین دخترایی ک کلی ارایش میکنن و … دوس دارن و …… ولی باز پیگیر ی کارم بیرون از خونه،با این باور ک اره خیلی از نجابتم خوششون میاد، با داشتن بچه هیچ مشکلی ندارن و افتخار میکنن ک با وجود بچم پیگیر کارو درامد و مستقل بودنم، ساعت کاریشونو همینجوری برام میزارن ک من خییلی راحت بچه رو بزارم پیش همسر وقتی ایشون نصف روز خونس من میرم سرکار،همسرم خیییلی همکاری میکنه تو کار خونه و بچه و غذا تا منم درامد داشته باشم و.‌این همه خانوم،با وجود بچه، با وجود بی ارایشی،با وجود رشته نامربوط با شغلشون دارن میلیونی و میلیاردی کسب ثروت میکنن منم یکیشون

    استاد من روز شمار تحول زندگی قسمت 7از فصل 1 هستم، 2روز پیش از خدا خواستم 2پرس کوبیده بهم بده،بخداا دیروز زنگمونو زدن و 2پرس کوبیده نذری اوردن ،اومدم درو ببندم،گفتم خدایا گفتم 2تا برا خودمون،این ک باید یکیشو بدم همسایه بالایی، اومدم درو کامل ببندم ک اقاهه گفت خانم این 2تاهم بدید بالاییتون،تازه ب کلی دیگه از همسایها دادن،و گفتم ببین دختر تو با رسیدن ب خواستهات چقد ب اطرافیانت خیر میرسونی، استاد اما ب دلیل بودن توی خانواده ای با سطح مالی پایین، خواستهای مالیم ……. هستن، از خدا میخام کمکم کنه ک چطوووورررر باورهای مالیمو درست کنم ک از ریشه……..هست،از دوستان کسی میتونه راهنمایی بفرماید

    استاد میتونم ساعتها درباره این فایل صحبت کنم،خییییلی خوشحالم از شنیدنش و ب موقع رسیدنش عااااشقتونم،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  7. -
    مریم جوان گفته:
    مدت عضویت: 1326 روز

    بنام الله یکتا

    سلام استاد عزیز ، سلام مریم جان ، سلام به تمام دوستان عزیز این سایت

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین ( آیه 153 بقره )

    ای اهل ایمان، (در پیشرفت کار خود) از صبر و مقاومت کمک گیرید و به ذکر خدا و نماز توسّل جویید که خدا با صابران است.

    در طول زندگی ها بارها و بارها زمین خوردم شکست خوردم به در بسته خوردم تنهایی بلند شدم رشد کردم و جنگیدم و جنگیدم و تنها چیزی که همیشه باعث ایستادگی من میشد امید به نوری بود که تابیده خواهد شد ، دری که باز خواهد شد ، گره ای که خودش باز میشه ی نیروی قوی که در برابر تمام نجواهای ذهنم قد علم میکرد و اونو سرکوب میکرد که تسلیم نشو

    اولین بار که در مهر 1372 مشغول بکار شدم از من بعنوان بچه دبیرستانی اسم میبردن که بلد نیست کاری انجام بده و تصمیم گرفتم که با کار درست ثابت کنم که میتونم و بعد از 3 سال کلی ترفیع شغلی گرفتم و این شد یک الگو در ذهن من ، و به مرور در طی سالیان که چند بار تغییر کار دادم همون الگو بکمک من اومد و هر بار با مراجعه به همون تجربه ها با ایمان بیشتری کار جدیدم رو ادامه میدادم تا اینکه تونستم در تیر 1399 کسب و کار خودمو برقرار کنم

    در مورد روابط نجواهای ذهنی خیلی زیادی دارم الگوهایی منفی که باعث مقاومت من شده و روابطی که میبینم حتی یکسال گذشته برام غیرقابل باور شده چه برسه به چند سال و اینو دستاورد این چند سال و بقول خودمون دهه هشتادیا و نودیا و تغییر نگاهها به روابط شده با اینکه میشه روابط ثابت و محکمی هم پیدا کرد ولی ذهن من همیشه میگه نه دیگه رابطه گرم و صمیمی نیست ، روابط فقط لحظه ای شده و رفع نیاز و البته میدونم که قانون میگه هر چی بفرستی همونو دریافت میکنی و من نتیجه فرکانسهای خودمو میگیرم و از طرفی قانون میگه هیچ عامل خارجی و هیچ شرایط خارجی نمیتونه زندگی ما رو تغییر بده مگر اینکه ما بهش قدرت بدیم با تموم اینها و یادآوری هزاران باره این قوانین بازم گیر دارم

    دوره عشق و مودت رو گرفتم و دارم روش کار میکنم ی تغییراتی دیدم ولی خیلی جریان خرابتر از این حرفهاست

    در بحث کسب و کارم خیلی دچار چالش و مشکل میشم و به دلسردی میرسم با اینکه خیلی با خودم حرف میزنم و خودمو دلگرم میکنم ، خوب خوب خوبم ی دفعه بهم میریزم بحدیکه میگم بسه دیگه خسته شدم دیگه باید جمع کنم و نباید کار کنم ، اما در تمام اون لحظات فقط از خدا میخوام که از من در مقابل شیطان و وسوسه هاش محافظت کنه یعنی طوری میشه که حتی تو خواب هم با خودم مدام تکرار میکنم و انقدر تلاش میکنم که به نکات مثبت توجه کنم ، انقدر سعی میکن سرمو با سایت گرم کنم تا انرژیم دوباره بیاد بالا و بهترین دارو برای من یادآوری روزهای سخت در همین چند سال کار هست که با خودم تکرار میکنم که فلان مساله و فلان مساله حل شد و اینم حل میشه و همین الگوهای مناسب کلی بکمک من میاد

    کافیه ثانیه ای ذهنم رو رها کنم و خدا رو شکر که با شما استاد عزیز و این سایت آشنا شدم تا تو این مسیر بازی ذهن رو یاد بگیرم و بدونم که عدم کنترل اون چه فاجعه ای به بار میاره هرچند که خیلی تلاش میکنم افسارش رو رها نکنم ولی ی وقتایی از دستم در میره ولی همین که متوجه میشم و سعی در کنترلش میکنم خوشحالم و میدونم که نیاز به تمرین و تمرین داره تا اینکه بتونم اونطوری که دلم میخواد از پسش بر بیام هر چند که میدونم تا پایان عمر این چلنج بین ما ادامه داره

    رونالدو یکی از فوتبالیستهای محبوب من هست و یکی از بولدترین الگوهای من ، دقیقا بعد از اون حرکت تا چند روز ذهنم درگیرش بود که با چه توانایی و اعتماد بنفسی تونست اون پنالتی رو گل کنه و تونست پشت توپ قرار بگیره و با اینکه انتقادات زیادی ازش میشه اما مصمم و پرقدرت واستاده داره زندگیشو میکنه فوتبال بازی میکنه و لذت میبره و کوچکترین بهایی نمیده و این حرکتش نشون داد که وقتی در تمام مصاحبه هاش از باور ذهن میگه پس خودش ایمان داره و انجام میده درصورتیکه مقابل رونالد ما روبرتو باجو رو دیدیم که هنوز هنوز ذهنش درگیر توپی هست که از نقطه پنالتی گل نشد که شما در فایل چرا ترامپ رییس جمهور شد خیلی خوب تاثیر عدم توجه به صحبتها و واکنشهای دیگران رو توضیح دادید

    و این برای من ی الگوی واضح از کنترل ذهن یا عدم کنترل اونه

    استاد بینهایت از شما سپاسگزارم که این فایل رو تهیه کردید چون در بهترین زمان بر روی سایت اومد دقیقا من دیروز بشدت درگیری ذهنی داشتم و اشکام خودبخود جاری بود

    از صمیم قلب شما و مریم عزیزم رو میبوسم و از خدا سپاسگزارم که منو با شما و این سایت پربرکت هم مدار و هم فرکانس کرد

    در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند و خوشبخت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  8. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3850 روز

    به اسم الله رحمن و رحیم

    درود و عرض احترام استاد عزیزم

    چقدر نکته ی عالی و به جایی.

    هزاران بار هم یادآوری کم است.

    چون این شگرد و عملکرد رایج ذهن است.

    این مدل پیش فرض ذهن است.

    یک حس کامل بودن رو همه آدمها بطور طبیعی میخوان و انتظار دارن. حالا شدتش فرق داره

    برای همین ذهن همه انتظار کاملترین و بهترین رفتار رو از محیط و از جهان دارد.

    حالا اگر در یک موردی یک بار اشکال و اشتباه پیش بیاد این امر برخلاف انتظار و توقع ماست برای همین ما گارد میگیریم فورا و عکس العمل نشون میدیم و ناراحت، خشمگین، پرخاشگر، غمگین یا ناامید و دلسرد میشیم و شروع میکنیم به بد و بیراه گفتن یا قضاوت کردن یا سرزنش کردن خودمون یا اون آدم یا محیط و شرایط.

    واقعا این مورد یکی از پاشنه آشیل های اصلی من است

    همین مورد رو الان داشتم با خدای خودم صحبت می کردم بیست دقیقه صحبت کردم و کمک خواستم گفتم خدایا خودت زبان من کلام من باش در هر شرایطی

    خدایا هدایتم کن

    من تنهایی نمیتونم

    و کلی صحبت دیگه

    امروز یک کوچولو یک سرزنشی کردم ولی نسبت به قبل ملایم تر شدم

    اومدم نوشتم برای خودم:

    نقص در دنیای مادی و فیزیکی را باید به رسمیت بشناسم. باهاش نجنگم. نخوام به زور یا با نصیحت و سرزنش تغییرش دهم.

    حتی اگر واقعا بطور منطقی حرفم درست باشه و بیراه نگفته باشم. حتی اگر قصدم خیرخواهانه باشه.

    اصلا رسالت و وظیفه من همینه دیگه.

    اگر نقصی نبود که تبدیل به روح میشدیم

    کار و وظیفه و رسالت اصلی من در کره زمین اینه که توانایی و مهارت روبرو شدن با نقص ها رو بیاموزم و تمرین کنم تا هر دفعه بهتر بشم.

    منم که باید بتونم منعطف بشم. چون روح نرم و منعطفه ولی جسم مادی و فیزیکی سفت و سخته. ولی من جنسم از روحه پس من میتونم انعطاف بیشتری بخرج بدم و هر مساله ای رو حل کنم.

    کار من کنترل احساس و کلام و زبانم است این دقیقا خواست خداست اصلا تقوا همینه دیگه وگرنه تقوا معنا نداره دیگه

    خداجون خودت یاری ام کن من صادقانه این نیازم رو به تو دارم اعلام میکنم.

    صدای سرزنشگر و ملامت گر و انتقاد کننده و عیب جوی ذهن نفسانی کلا از ناحیه شیطان است حالا میخواد نسبت به دیگران باشه نسبت دولت باشه نسبت به گذشته و خانواده باشه نسبت به اطرافیان یا غریبه ها باشه (بخصوص اطرافیان و خانواده که بیشتر زمان ها در ارتباطیم)

    یا بخصوص نسبت به خودم باشه.

    هر دو از یک منبع میاد

    مثلا قاضی درون من میاد از مادرم یا یک شخصی دیگر بخاطر یک موضوع ساده یا یک اشتباه تکراری یا غیرتکراری آگاهانه یا غیر آگاهانه، انتقاد میکنه سرزنش میکنه ایراد میگیره یا منفی بافی میکنه یا آیه یأس میخونه و شکایت میکنه یا عیب جویی میکنه

    بعد از چند دقیقه که بحث تموم میشه میاد همون صدا که تا چند دقیقه پیش که بعنوان دوستم بوده و خواسته از من در مقابل شخص (که عزیزمم هست) یا هر عامل بیرونی، دفاع کنه و بهم گفته حالا بیا اینو بگو این کارو بکن این شکایت رو بکن اینطوری داد بزن اینطوری حرف بزن یا جوابشو یالا بده این نامردی کرده در حقت و …

    الان میاد همون صدا بر علیه خودم مقابل خودم دشمن خونی من میشه و خود منو مورد هدف و نشونه قرار میده و شروع میکنه به سرزنش و ملامت من از من بد و بیراه میگه :

    (تو نباید این کار رو میکردی! چرا اینو گفتی؟ تو آدم نمیشی. تو درست بشو نیستی بازم خراب کردی. مشکلات همینطور ادامه دارد، تازه داشت اوضاع خوب پیش میرفتا، تو باعث حس بدش شدی، تو هم مقصری، این کارا جواب نمیده، حالا چیکار کنم، دیگه روت نمیشه سرتو بالا بگیری و از این جور حرفا که ته نداره بسته به اون شرایط.)

    و یک سیکل معیوب که فریب ذهن رو میخوریم و بازیچه ی این صداها و گفتگوهای درونی شیطان میشم

    خود همین خود سرزنشی هم ایراد داره

    پس این صدای قاضی درونی دوست من نیست در شکل دوست خودشو نشون داده خیرخواه من نبوده و نیست بلکه از ناحیه شیطان است نفس من است

    نوشتم راه حل: ذکر دائم

    موقع خوردن غذا، حموم، دستشویی، پیاده روی، تو اتاق، نشسته یا راه رفته یا دراز کشیده (جالبه بگم خود خداوند هم در قرآن فرموده موقع دراز کشیدن هم ذکر بگید اینو چند وقت پیش بهش برخوردم)

    گفتگوهای درونی رو با ذکر دائم میشه آروم و خاموش کرد بیشتر از اینکه با صدای بلند به دیگران حرف منفی بزنیم 1000 برابر بیشترش بصورت مخفی یا نیمه مخفی در ذهن اون صداها داره مدام پخش میشه (حداقل در مورد من اینطوریه) برای همین حتی موقع غذا خوردن هم جدیدا سعی میکنم صداهای ذهنم رو عوض کنم

    الان مدتیه این کار رو دارم انجام میدم

    ولی امروز یه کوچولو انرژی جسمیم پایین بود و از دستم در رفت زورم نرسید با اینکه ستاره قطبی هم انجام داده بودم

    ولی خوشحالم که باز هم خداوند هدایتم کرد به آگاهی و تکرار و به نوشتن همین جملات و شنیده همین فایل استاد

    استاد عزیزم از شما بخاطر این زحمتی که کشیدید بسیار ممنون و سپاسگزارم

    حس میکنم با هز بار شنیدن این مدل آگاهی به چالش ها و سفتی های ذهن هوشیارتر میشم و انگار هر دفعه یک کم ذهن نرم تر و منعطف تر میشه

    انگار گره ها میخوان باز بشن ولی انگار واقعا 1000 بار باید شنیده بشه همین یک موضوع فقط.

    وقتی ادم از قبل خوب رو خودش کار کرده باشه مدتی اگر یک روز هم یکم اوضاع خوب نشه یا اشکال و خرابکاری کنه راحت تر میتونه برگرده به مسیر اصلی

    وقتی استاد فرمودند نترسید از شرایط یا تجربیات ناخوشایند قبلتون نکته ی دیگه ای یادم اومد بنویسم اینکه :

    جهان بر اساس مشخصه ها و ویژگی های فیزیکال و زمینی من با من رفتار و منو قضاوت نمیکنه و اصلا کاری به تاریخ تولد و مکان و شهر و کشور و اسم و فامیل و رشته و مدرک و خانواده ام نداره بلکه فقط با فکر و احساس و کلام و فرکانس های غالب من کار داره خب وقتی فرکانسم داره مدام بهتر میشه طبیعیه که شرایط بهتری رو تجربه خواهم کرد در همه ابعاد

    خدایا فضل و کرمت را سپاس

    عشق بی انتهایت را سپاس

    خدایا هدایت هایت را سپاس

    حمایت هایت را سپاس

    ارادتمند مهدی رجبی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1729 روز

      سلام ب شما درست عزیزم آقای رجبی

      سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبا و فوق العاده ای ک نوشتین ذهن منو باز کرد

      و بهتر متوجه گفتگوهای ذهنم شدم

      و ی نکته ی خییلی زیبا ک اشاره کردین ک خداوند تو قرآن هم گفته ک:

      نوشتم راه حل: ذکر دائم

      موقع خوردن غذا، حموم، دستشویی، پیاده روی، تو اتاق، نشسته یا راه رفته یا دراز کشیده (جالبه بگم خود خداوند هم در قرآن فرموده موقع دراز کشیدن هم ذکر بگید اینو چند وقت پیش بهش برخوردم)

      و چیزی ک درک کردم از کلمه ی ذکر همون یادآوری نعمتها و قدرت خداوند هست

      ک بارها خداوند میگه ک بیاد بیارید بیاد بیارد ک کجا بودید چ نعمت هایی بهتون دادم

      کجاها نجاتتون دادم

      و…

      همون توجه ب زیبایی هاست

      دیدن نکات مثبت

      تایید وتحسین زیبایی ها حسن وجمال خداونده

      و ک البته تقوا و کنترل ذهن

      ک پاداشها براش درنظر گرفته

      الهی صدهزار بارشکرت

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    علی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    بنام خداوند رزاق و هدایتگر

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش

    این فایل رو چندین بار گوش دادم

    و برای درک عمل کرد ذهنم اگاهم کرد

    و بهتر شناخت پیدا کردم

    و کلی درس یاد گرفتم ، اگر این همه بلا یا مشکلات در زندگیم داشتم

    بشینم درست فکر کنم که چه فکری داشتم

    چه باورهای داشتم که نتایج خوبی نداشتم

    و بگردم دنبال باور ها و الگو های

    که افراد نتایج فوق‌العاده داشتن

    و یاد گرفتم به خاطر گذشته خود خوری نکنم

    و فقط روی امروزم کار کنم و ذهنم رو و باورهای خودمو بهبود بدم تا نتایج تغییر کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  10. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    بنام الله که بخشاینده و با رحمت است

    سلام خدمت استاد عزیز و مهربانم

    همین دو روز پیش وقتی داشتیم از حرم امام حسین علیه السلام خارج می‌شدیم وقتی مراجعه کردیم به کفشداری حرم که کفش هامون رو تحویل بگیریم وقتی شماره کفش رو به خادم کفشداری حرم دادم اشتباهی کفش دیگری رو برای من آورد و من به نشانه‌ی اعتراض بهش گفتم این کفش ها برای من نیست و کفش خودم رو تحویل بده و بعد از کلی انتظار و چندبار گشتن و بسیج شدن خادمان کفشداری حرم برای پیدا کردن کفشم، کفشم رو تحویلم دادن

    دفعه‌ی بعد که من خواستم مجدد وارد حرم بشم ذهنم به من گفت کفشاتو دیگه اینجا تحویل نده و ببر یک کفشداری دیگه تحویل بده چون خاطره ناجالبی رو رقم زد چون ممکنه دوباره اونها اشتباه کنن و کفش دیگه ای رو تحویلم بدن

    اما امروز با آگاهی های ناب شما متوجه شدم که من بارها و بارها به همون کفشداری که کفشم رو فقط یکبار اشتباه تحویلم داد ، تحویلشون دادم برای امانت و نگهداری و هربار کفشم رو صحیح و سالم تحویلم دادن و این اتفاق ناجالب فقط یکبار افتاد چرا باید دیگه بهشون اعتماد نکنم؟ و این اتفاق قرار نیست مجدد رخ بده و باید خوشبین باشم و اعتماد کنم بهشون همونطور که چندین بااار کفشم رو صحیح تحویلم دادن این رو الگو کنم در ذهنم و اونها هم آدمیزاد هستن و همه آدم‌ها اشتباه میکنن

    یا زمانی که خواستم بلیط پرواز بگیرم از هواپیمایی آتا روزی که تایم پرواز بود با تاخیر 8 ساعته روبه رو شدیم و بهمون سخت گذشت و باعث شد یک شب تا صبح ما در فرودگاه بمونیم از بس که وعده وعیدمیدادن مجدد پرواز انجام میشه! و این درحالی بود که باقی پرواز ها بدون تاخیر پروازشون انجام شد و من پبش خودم گفتم که دیگه دور هواپیمای آتا رو خط میکشم و ازشون بلیط نمیگیرم

    اما یاد گرفتم که من بارها بلیط پرواز خریدم و سر ساعت هواپیما حرکت کرد و به راحتی به مقصد رسیدم، چرا باید یکبار اتفاق ناجالب رو برای خودم بزرگ کنم که مجدد اون اتفاق ناجالب رو جذب کنم و سعی میکنم پرواز های خوبی که داشتم رو در ذهنم مرور کنم و به قول استاد عزیزم ذهنم رو آگاهانه مدیریت کنم تا از جنس همون پرواز هایی داشته باشم که به سادگی و زیبایی که سر تایم خودش اتفاق افتاد رو جذب کنم.

    استاد عزیزم بی‌نهایت سپاسگزارم ازتون

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای: