چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استادعزیز خانم شایسته مهربون ودوستان گرامی.
من سالها پیش در محیط کارم اتفاقی که افتاداین بود که به دلیل افت اکسیژن مرکزی در اتاق عمل دستگاهی که به مریض بیهوش نفس میداد از کار افتاده بود وچون دستگاه قدیمی بود هیچ گونه الارمی نداشت که متوجه بشم مریض دچار کمبود اکسیزن وبعدش اریتمی قلبی وبعدش بهش شوک دادیم چندمرتبه ومریض احیاشد وبرگشت که واقعا خدا خیلی خیلی تو اون شرایط بحرانی که خودم هم نه ماه بارداربودم بهم کمک کردودستانش رو فرستاد وقضیه به خیر گذشت .قبل از اون بسیاربسیار مریض داشتیم که بدون مشکل کارشون انحام شده بود ولی از اون قضیه به بعد من دچار وسواس خیلی زیادی شدم که همش همه چی رو چک میکردم چندین مرتبه.جالبه که دستگاه های دیگه هم فقط تو شیفت من مشکل دارمیشدن شیفت قبل وبعد من خوب کار میکردن.تاچندین مدت اوضاع همینطوری بود بعد به همکارام دقت کردم که چقدر با بی خیالی کارمیکنن اصلا چک نمیکنن ومشکلی هم پیش نمیاد.منم حساسیتم کم ترشده ولی هنوز دارم.که منشا همون اتفاق بود که منو ترسوند
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم
سلام به مریم جان
سلام به دوستان هم فرکانسی ام
راستش رو بخوایید من هم درگیر این مشکل هستم نمیدونم چطوری باید بگم
من قبلتر ها به هر چی که میخواستم فکر میکردم دارمش یا دوستدارم اینطوری انجام بشه یا درباره اش با دیگران حرف میزدم که اینو میخام بخرم یا اینکار انجام بدم نمیشد
و واقعا اشکم در میومد حتی حالا هم نارحتی کرد بعد تر ها این حرف زیاد شنیدم کاری که میخای انجام بدی نگو نمیشه و من باور کرده بودم چون هر چی به هر کی گفته بودم نمیشد
بعدتر دیدم تو فایل ها که استاد میگن تجسم کن اون چیزی که میخای و من ترس زیادی داشتم از تجسم کردن میترسیدم تجسم کنه و نشه و من دوباره به چیزی که میخام نرسم ولی بعد چند بار گوش دادن به حرف ها و دیدن فایل های استاد گفتم فاطمه گوش بده دوباره شاید شد شاید چون استاد میگه و انجام میدی بشه
بعد ها من خونه ای که الان توش زندگی میکنم شکلش جایی که میخام کنار خیابان اصلی و .. تجسم کردم بارها و شد
تجسم کردم مدل پرده ای که میخاستم واسه پذیرایی و رفتم عکس هاشو نگاه کردم و شد
تجسم کردم مدل کابینت و چیدمان اشپزخانه و شد
تجسم کردم مشتری زیاد تو مغازه ام کار کردن شاگردا برام و شد
تجسم کرد مبلمان خودم بخرم و شد
تجسم کردم با مادر و خواهرم برم خرید و تفریح و شد
وووو
من هنوز هم وقتی واسه بدست آوردن چیزی میخام تجسم کنم اولش میترسم ولی انجامش میدم
بنام خدا
اولین موردی که از مثالهای استاد برام یاد اوری شد
مزاحمت بود
( اینکه جطور الکوش تو ذهنم رفت رو داستانش نوشتم ولی پاکش کردم و خلاصه)
من چندین سال که دیگه پیاده جایی نمیرم و ماشین شخصی خودم رو دارم ب لطف خدا
یادم اون سالها که زبانسرا کار میکردم
خونه مادر همسرم خیلی بهش نزدیک بود
من باید ی کوچه رو میومدم بیرون تا برسم ب زبانسرا
وقتی از زبانسرا برمیگشتم بارها برامپیش اومد
دقیقا وقتی وسطهای کوچه میرسیدم صدای موتور می اومد
و من مو ب تنم سیخ میشد تو اون تاریکی کوچه و چنان ضربان قلبم بالا میرفت و من با کفش پاشنه بلند تا خونه مادرشوهرم میدویدم
حتی راهمدور کردم ( خونه مادر همسرم ی جورایی وسط بود و از 5 تا کوچه راه داشت)
از مسیر وسط شهر اومدم که از کوچه کوتاه تر برسم
دقیقا اولین پیچ کوچه رو کرد کردم صدای موتور اومد از کنارم رد شد و از روبروم اومد دستش دراز کرد که ب من بزنه من محکم با دستم بهش ضربه زدم
یبار دیگه هم تکرار شد و دقیقا همون ادم بود
انگار ی جایی تو خیابون کمین میکرد و تا ی خانم میرفت تو کوچه میومد سراغش
( چون نشونه اش رو که ب همکارم دادم که توی همون محل زندگی میکرد گفت دقیقا این ادم هم دوستمرواذیت کرده)
ب همسرم موضوع گفتم
و ی دو شبی هم همسرم نامحسوس کشیک داد
ولی خبری نشد خداروشکر ( چون اون موقع همسرم با اسلحه شکاری وایساده بود و خدامیدونه ممکن بود چ اتفاقی بیوفته )
خلاصه که این باور رفته تو ذهنم که اگر تنها باشم توی کوچه هر موتوری که رد بشه میخواد اذیت کنه
و ناخوداگاه صدای موتور برای من تداعی ی جنس مذکر ازاری و مریض
به نام رب
سلام استاد عزیزم، خانم شایسته عشق، وهمسفرانم.
فایل بی نظیر، آگاهانه، با عشق، صدای گرم و دلنشین استاد، مثل همیشه.
کامنت های قبلی گفتم که به لطف خدا کافه زدم، وبرای خودم کار میکنم. در رابطه با توضیحات استاد
روزای اول که مشتری نبود یا خیلی کم بود از شدت استرس چنان معده دردی میگرفتم که کاربه115میکشید. این وضع تا چند ماه پیش ادامه داشت. تا یدفعه که ورودی روزانه بشدت کم بود به خودم گفتم اینهمه فایل گوش میدی، کتاب میخونی، دوره خریدی، بقول استاد کو عمل کونتیجه. یکباره تصمیم به عمل گرفتم و بخدا گفتم، من به امید تو بادست خالی و فقط با3میلیون شروع کردم. از اولم تقسیم کار جذب مشتری، تبلیغات کافه باخودت بود.
من که دارم کارم رو درست انجام میدم. از مواد.وخدمات خوب، برخورد عالی با همه مشتریها، ساعت کاری مرتب، تمیزی کافه،…..
حالا نوبت توسعه خداجون، وبعداز اون دیگه نذاشتم ذهنم نجوا کنه، حتی روزایی که زیر200هزارتومن فروش داشتم، با آگاهی میخندیدم، وبلند بلند بخودم میگفتم خدا جبران میکنه، میکرد، و البته همچنان مشتری جذب میکنه.
یه نکته مهم که استاد میگن و ما یادمون میره، اینکه چون رشد ما براساس تکامل هست، وبا شتاب مورد نظر عجولانه ما نیست، یا نمی بینیمش، یا فکر میکنیم کند هست.
چندروز پیش با یکی از مشتری هام که بیزینس من موفقی هم هست، بالای 27سال تجربه کسب و کار داره، درمورد افزایش درآمدم حرف زدیم، ایشون میگفت رشد شما18% بوده واین عالیه.
ازماه اول500هزار تومن الان شده8میلیون. واونجا بود که معنی این نکته مهم رو درک کردم.
مورد 2:من در سن49سالگی، بعداز28سال زندگی مشترک جداشدم، تا قبل از شروع کار روی باورهایم، به همه مردها بدبین بودم، خصوصا کاشانی ها، از طرفی هر زن وشوهری رو کنار هم میدیدم تو دلم پوزخند میزدم که آخر کارتون رو هم میبینیم.
ولی الان درسن 56سالگی،هر زوج شادی رو می بینم بلند می خندم، براشون انرژی عشق دائمی ارسال میکنم، خدا رو شکر میکنم که شادو خوشحالن، وتازه اینکه میخوام از نو عاشق بشم، وبازهم نکته مهم اینکه فقط درخواست یه رابطه ال و بل کافی نیست، آیا خودم به اندازه ای که برای طرف مقابل معیار میزارم رشد کردم.
از روزی که اینو از آموزش های استاد درک کردم، تلاش میکنم خودم رو به معیارهای مورد نظر م برسونم،
مورد3 اینکه با کار کردن روی خودم تونستم در روابط وحتی همسری که با نفرت ازش جدا شدم موفق باشم. اینکارو با بخشیدن خودم و بعد تک تک افرادی که ناراحت بودم انجام دادم. وبه همین دلیل الان در شهر کاشان که بهش مهاجرت کردم، و با این مردم مهربان و دوستداشتنی، زندگی سراسر آرامش دارم، دوستشون دارم، دوستم دارن، آنقدر که دلتنگی هیچکس روهم ندارم.در عین اینکه چهار چوب های خودم در الویت هستن. دستان زیادی از خداوند در این شهر بهم محبت میکنن.
ودیگه به زعم اینکه همسرم کاشونی بود، زندگی بدی داشتم و کاشانی ها دور بدهستن……..
شرایط سخت رو نه تنها تجربه نمیکنم بلکه خیلی هم راضی و شادم که در کنارشون زندگی میکنم.
استاد عزیزم شما نور به زندگی من آوردید، روزگارتان نور باران باشه.
سخنی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند
واقعا دوستتون دارم، عزیز دلید
خدا حفظتون کنه
به نام رب
سلام استاد عزیزم، خانم شایسته عشق، وهمسفرانم.
فایل بی نظیر، آگاهانه، با عشق، صدای گرم و دلنشین استاد، مثل همیشه.
کامنت های قبلی گفتم که به لطف خدا کافه زدم، وبرای خودم کار میکنم. در رابطه با توضیحات استاد
روزای اول که مشتری نبود یا خیلی کم بود از شدت استرس چنان معده دردی میگرفتم که کاربه115میکشید. این وضع تا چند ماه پیش ادامه داشت. تا یدفعه که ورودی روزانه بشدت کم بود به خودم گفتم اینهمه فایل گوش میدی، کتاب میخونی، دوره خریدی، بقول استاد کو عمل کونتیجه. یکباره تصمیم به عمل گرفتم و بخدا گفتم، من به امید تو بادست خالی و فقط با3میلیون شروع کردم. از اولم تقسیم کار جذب مشتری، تبلیغات کافه باخودت بود.
من که دارم کارم رو درست انجام میدم. از مواد.وخدمات خوب، برخورد عالی با همه مشتریها، ساعت کاری مرتب، تمیزی کافه،…..
حالا نوبت توسعه خداجون، وبعداز اون دیگه نذاشتم ذهنم نجوا کنه، حتی روزایی که زیر200هزارتومن فروش داشتم، با آگاهی میخندیدم، وبلند بلند بخودم میگفتم خدا جبران میکنه، میکرد، و البته همچنان مشتری جذب میکنه.
یه نکته مهم که استاد میگن و ما یادمون میره، اینکه چون رشد ما براساس تکامل هست، وبا شتاب مورد نظر عجولانه ما نیست، یا نمی بینیمش، یا فکر میکنیم کند هست.
چندروز پیش با یکی از مشتری هام که بیزینس من موفقی هم هست، بالای 27سال تجربه کسب و کار داره، درمورد افزایش درآمدم حرف زدیم، ایشون میگفت رشد شما18% بوده واین عالیه.
ازماه اول500هزار تومن الان شده8میلیون. واونجا بود که معنی این نکته مهم رو درک کردم.
مورد 2:من در سن49سالگی، بعداز28سال زندگی مشترک جداشدم، تا قبل از شروع کار روی باورهایم، به همه مردها بدبین بودم، خصوصا کاشانی ها، از طرفی هر زن وشوهری رو کنار هم میدیدم تو دلم پوزخند میزدم که آخر کارتون رو هم میبینیم.
ولی الان درسن 56سالگی،هر زوج شادی رو می بینم بلند می خندم، براشون انرژی عشق دائمی ارسال میکنم، خدا رو شکر میکنم که شادو خوشحالن، وتازه اینکه میخوام از نو عاشق بشم، وبازهم نکته مهم اینکه فقط درخواست یه رابطه ال و بل کافی نیست، آیا خودم به اندازه ای که برای طرف مقابل معیار میزارم رشد کردم.
از روزی که اینو از آموزش های استاد درک کردم، تلاش میکنم خودم رو به معیارهای مورد نظر م برسونم،
مورد3 اینکه با کار کردن روی خودم تونستم در روابط وحتی همسری که با نفرت ازش جدا شدم موفق باشم. اینکارو با بخشیدن خودم و بعد تک تک افرادی که ناراحت بودم انجام دادم. وبه همین دلیل الان در شهر کاشان که بهش مهاجرت کردم، و با این مردم مهربان و دوستداشتنی، زندگی سراسر آرامش دارم، دوستشون دارم، دوستم دارن، آنقدر که دلتنگی هیچکس روهم ندارم.در عین اینکه چهار چوب های خودم در الویت هستن. دستان زیادی از خداوند در این شهر بهم محبت میکنن.
ودیگه به زعم اینکه همسرم کاشونی بود، زندگی بدی داشتم و کاشانی ها دور بدهستن……..
شرایط سخت رو نه تنها تجربه نمیکنم بلکه خیلی هم راضی و شادم که در کنارشون زندگی میکنم.
استاد عزیزم شما نور به زندگی من آوردید، روزگارتان نور باران باشه.
سخنی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند
واقعا دوستتون دارم، عزیز دلید
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
دیروز که فایل استاد رو گوش دادم انگار منتظر و مشتاق شنیدن چنین حرف هایی بودم چون چند روز بود که با ذهنم در کلنجار و درگیری بودم
من درحال انجام کارهای مهارجرت تحصیلی به آمریکا هستم چند پذیرش برای مقطع ارشد دریافت کرده ام اما هدفم گرفتن پذیرش های خوب و عالی در مقطع دکتری است.
الان که درحال انجام این پروسه و اپلای کردن برای دانشگاه های مختلف هستم دو سه روزه ذهنم با من اهنگ ناسازگاری سر داده بود به صورت خیلی ریز اون گوشه ها شروع کرده بود رمزمه کردن پس اگه نشه اگه پذیرش ندن چی اگه فاند ندن بهت چی
من اما طبق فایل هایی که برای کنترل ذهن و تمرکز کردن روی خواسته ها به جای ناخواسته ها یادگرفته بودم و همین طور الان که با همسرم دوره ی 12 قدم را تهیه کرده ایم و مرتب گوش میدیم
تا ذهنم شروع به زمزمه می کرد سریع جوابش رو میدادم
مثلا می گفت اگه پذیرش نگیری یا درست نشه چی می گفتم من چندتا پذیرش از دانشگاه های مختلف قبلا گرفتم پس اینو هم می تونم بگیرم
یا می گفت این همه وقت گذشته هنوز مشخص نیست کی میخوای بری رسیدی به صفر انگار بهش می گفتم نه من به صفر نرسیدم من اخرای راهمم مسیرها و اتفاقات قبلی منو قوی تر کرده من یه بار دیگه هم شبیه این موقعیت بودم و به بهترین شکل رد شدم ازش اونی که میخواستم رو گرفتم پس الانم می تونم
خلاصه که این دو سه روز من بودم و ذهن نجواگرم اما من به همسرم میگم تا شروع می کنه به حرف زدن من با یه دستاوردم یا اتفاق خوب و مثبت با پشت دست می زنم تو دهنش میگم حالا دیگه ساکت باش
اما فایلی که دیروز شما گذاشتید انگار آبی بود روی اتیش که تو سر من برپا بود و مهرتاییدی بود بر کنترل ذهن و ماجرای این دو سه روز من
البته که ذهن ما اکثر مواقع از این زمزمه ها داره اما برای من این چند روز بیشتر از همیشه بود فایل تون مثل اکثر مواقع همزمان و وقت مناسب برای من روی سایت قرار گرفت من این فایل رو گوش دادم و لذت بردم و درس گرفتم ممنونم ازتون
به نام خدا
سلام عرض ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار
قبل اینکه برم سراغ جواب سوالات چند مورد رو عرض کنم
اول اینکه سه دوره طلایی به ترتیب خیلی خیلی خیلی بمن کمک کرددر کنترل ذهن :
1. دوره حل مسائل زندگی
2. دوره کشف قوانین زندگی
3. دوره احساس لیاقت و خودارزشی
الان کامل متوجه میشم کلمه به کلمه استاد در این فایل چیه
دمتگرم استاد اینقدر پر انرژی و شاد شدم که اگر کنارم بودید کلی بغلتون می کردم و می بوسیدمتون
من در خانواده ای بزرگ شدم که استاد باورهای محدود کننده هستند استاد استاد
این فایلی هم که گذاشین دائم یاد افکار خودم و افکار مخالف خانواده ام با خودم میشم
آهی از سر حسرت
گاهی اشکی میاد سراغم و میره
و کنترل
کنترل ذهن
ذهن خیلی مکار ، فریبکار ، دغل باز ، درغگو ، مبالغه کن افکار منفیه
کار ذهن همین ِ
و وظیفه من: کنتتتتتتتتتتتتتتترل
افسار این اسب چموش رو بگیرم رامش کنم تا بخدمتم درآرد
یادمِ سال 97 یکبار بر اثر خرید اینترنتی 4میلیون 700 هزارتومان از من دزدیده شد و تا مدت ها از خرید اینترنتی می ترسیدم که نکنه دوباره خرید کنم و دزدی بشه اینترنتی از حسابم
ولی با خودم کنار اومدم منطق اوردم اونموقعه بانک رمز یکبار مصرف نمی فرستاد به خط شخصی خودم ولی الان میفرسته و این یعنی امنیت امور بانکی
و یاد گرفتم من نباید تمام پول هام تو حسابی باشه که خدمات اینترنتی باش انجام میدم ولی الان به اندازه کارهای ماهانه ام کارت اینترنتیم رو شارژ می کنم
برعکس خانواده ام چون اون اتفاق برام افتاد دیگه هیچ خرید اینترنتی نمی کنن و از هیچ موقعیت جدیدی استقبال نمی کنن
یا یکبار دزد ماشین پدرم رو برد اونموقعه ماشین دست من بود ولی خدا رو شکر بعد از 20 روز پیدا شد
از اونموقعه من حواسم رو بیشتر جمع می کنم و همیشه که می خوام ماشین خودم رو جایی پارک کنم بخدا میگم خدایا مراقب مال خودت باش . امانتی ِ دست من خودت محافظ اموالت باش دزدگیرش رو میزنم و دیگه خیالم راحته و خدا رو شکر خوب نگبهانی ِ خدا و هیچ مشکلی پیش نیومده تا حالا
ولی بر عکس پدرم لحظه ای ماشین ش رو تو خیابون نمیزنه دائم پارکینگ خونه است یا پارکینگ خیابون تازه قفل پایی قفل فرمون دزدگیر و سوئیچ مخفی
یا درب آپارتمان خونه خودم ضد سرقته می بندمش و میگم الهی به امید تو ولی پدرم با اینکه منزلش مستاجر داره ولی باز کلی قفل میزنه به همه جای خونه اش دزدگیر دوربین مدار بسته
استاد من با برنامه های شما خیلی روی خودم کار کردم و مخصوصا سه دوره ای که نوشتم خیلی تاثیرگذار بوده ولی وقتی تعطیلات چند روز میرم خونه پدری اولا دور روز خوابم اینقدر بی رمق و بی انرژی میشم اینقدر فرکانس و سیگنالشون منفی هست روی من هم تاثیر میزارن
بعدش هرکاری من برای خودم و خانواده ام انجام میدم از نظر خانواده ام مخصوصا پدرم اشتباهه
قبلا بهم میریختن ولی الان میگم کارم درسته چون نتیجه اونا معلومه و نتیجه من هم معلوم
الان یه تصمیم جدی دارم از اول روی دوره توانایی حل مسئله مصمم و جدی کار کنم مو به مو با تمریناتش بعد برم دنبال کشف قوانین و بعد احساس لیاقت
ذهن یا می بره غم گذشته
یا می بره نگرانی آینده
یا خشم اکنون
یا قضاوت همیشگی
اینم که اگه اشتباهی یکباره کنی میشه یک مرجع مطمئن تا آخر عمر
آلان اهمیت کار کردن رو خودم رو بهتر درک می کنم و نقش اهرم رنج و لذت بیشتر درک می کنم
کار نکردن روی خودم مساوی است با بد بختی و فلاکت افتادن افسارم دست ذهن نههههههههههههه نهههههههههههه من این رو نمی خوام
کار کردن روی خودم و ذهنم مساوی است با سعادت و خوشبختی و موقعیت های بهتر و راحت تر
و من این رو می خوام
و یک موضعی دیگه از بیانات استاد در ذهنم جرقه خورد اینکه
ما در دنیای داینامیک زندگی می کنیم نه در دنیای ایستا
یعنی اشتباهی رخ داده خوب رخ داده مال اون موقعه با باورهای اون موقعه ام بوده فدای سرم
الان مجدد می خوام تجربه اش کنم چون روی خودم و باورهام کار کردم و همچنان هم کار می کنم پس طبق قانون نتیجه بهتر از قبل میشه حتما
این بم امید میده
این بم قدرت میده برای ادامه کار کردن روی خودم
راستش قبلا مثل الان درک نمی کردم استاد میگفتن همه چیز باوره
گوشی میشنیدم ولی قلبی باور نمی کردم
ولی الان درک کردم همه چیز باوره
چرا ؟
چون با کار کردن روی باورهام هدایت میشم به مسیرهای یک ذره بهتر ، یه ذره ساده تر ، آدمای بهتری رو ملاقات می کنم یا آدمای قبلی رفتار مناسب تری بام دارن
ولی باز این ذهن بعضی وقتا میاد سراغم و می خواد پازیت بندازه تو مسیر درستم ولی آگاهانه افسارش رو می گیرم
بش می گم ببین اگه واسه همه لاتی برای من شکلاتی
بچه جون برو شیرت رو بخور
و کلی بش متلک و تیکه میندازم تا خلع صلاح بشه و بگه نوکرتم ما که حریف تو نشدیم برو بکارت برس
ولی چون دغل باز اگه ثانیه ای حواسم نباشه از در دیگه ای وارد میشه
خلاصه این داستانیه که تا آخر عمر با این ذهنه ما داریم
استاد بی نهایت از شما سپاسگزار بخاطر این فایل ارزشمند و حیاتی
سعی می کنم در عمل فایل رو پیاده کنم و از نتایج نابش لذت ببرم
انشالله همیشه شاد باشید و خوش
سلام استاد مهربونم
خداروشکر میکنم که به خاطر حرفهای شما
زندگی من کلی تغییر کرده
این روزها خیلی زندگیم تغییر کرده من عاشق شدم عاشق زندگی عاشق دنیا عاشق کره زمین باهمه آدمهاش
قبل از این به خاطر باورهای غلط و اشتباه دیگران زندگی سختی داشتم مثلا تو مدرسه یامسجدیاروضه میگفتن که دنیا زندان مومنه وبهشت کافر منم باور کرده بودم زندگیم هرچی بدتر باشه واسم بهتره.
اززمانی که به لطف خدا با شما آشنا شدم زندگیم عالی شده شاد شده پراز احساس خوشبختی شده.استاد من هرروز تو دفترم مینویسم که بهترین و موفق ترین شاگرد شما هستم وانقدر تکرار میکنم که باور قلبی من شه
استاد بی نظیر من از شما مشاوره میخام میدونم خیلی مشغولیدولی اگر کامنت منو بخونید وجواب بدهید کلی خوشحال میشم
من مدتیه چادرم رو گذاشتم کنار ومانتویی شدم با پوشش خوب ولی همسرم که پاسداره خیلی ناراضیه همیشه میگه خدا چادرروبهتر میدونه وچادری هارو بیشتر دوست داره هر کی چادر میپوشه به خدا نزدیکتره وبا این حرفهاش منو ناراحت میکنه من همسرم رو دوست دارم ولی دوست دارم اینطوری باشم
استاد خوش قلب خودم باحرفهای خوبت این بار هم آرامم کن من هر روز که صدای شما رو تو ایرپاد میشنوم خدارو بارها شکر میکنم
براتون آرزوی سلامتی و عمر بابرکت دارم
سلام و عرض ادب .
من که جواب شمارو میدم دستی از دستان خدام که شمارو راهنمایی میکنم.
شما برای اینکه وجدانت راحت بشه ،برای اینکه درست بودن یا غلط بودن این کارو متوجه بشید .در قسمت دانلودها موضوع حجاب رو پیدا کنید و ببینید .استاد کاملا و مفصلا توضیح دادن
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا ۗ وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا
اوست کسی که خلق کرد بشر رو از آب و قرار داد براش ایل و تبار و اوست ربی که به هر چیزی تواناست
وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا
توکل کن به ربی که زنده است ، حاضر است و هرگز نمیمیرد ، و تسبیح کن به سپاسگزاریش ، او کافی و آگاه است به گناهان بندگانش
سلام به روی ماهت استاد عزیزم
سپاسگزارتم که این آگاهی های ناب رو گسترش میدین .
با توجه به آگاهی های این فایل و سوالاتی که پرسیدین یک نگاه اجمالی داشتم به این زندگی پر از تجربه ام و به یاد آوردم هر زمانیکه توکل کردم و از سر راه خدا کنار رفتم حتی اگه قعر چاه بودم مثل یوسف نجاتم داده و هر جا که به خودم مغرور شدم مثل قارون با خاک یکی شدم .
اصلا مهم نبوده که چند بار یک اشتباهی تکرار شده یا اینکه اولین بار یک اتفاق ناخواسته رخ داده باشه .
هر جاییکه تونستم به احساس سپاسگزاری برسم نتایج تغییر کرده
ترس از شروع نکردن دوباره یعنی بی ایمانی به خدایی که قادر و حامی من ِ
توجه کردن و یادآوری خاطرات تلخ گذشته یعنی من لایق همون تجربه ها هستم
این جهانی که هر لحظه در حالِ تغییر و حرکته ، پس چطوری میشه که من تجربیاتم تغییر نمیکنه ؟؟!!
وقتی تجربیات گذشته رو نشخوار میکنی معلومه که همون ها رو دوباره خلق میکنی و این میشه روند تکراری زندگی انسان که کور است و کر و در چرخه عذاب شدید دچار
مگه نه اینکه خداوند هزاران بار در قرآن گفته به گردش شب و روز نگاه کنید و فکر کنید
چرا خداوند بارها گفته کسانی که مومن هستن تفکر میکنن و به آیات توجه میکنن
مگه نه اینکه باید در لحظه بود تا آیات و دید ؟؟!!!
خب اگه تو ذهن و خاطرات گذشته باشی دیگه به آیات الان دسترسی نداری !!
چرا اصلا شب آفریده شده ؟؟؟
چرا خواب مثل مرگ میمونه ؟؟؟
چرا خداوند در قرآن گفته شب را برای آرامش و استراحت شما قرار دادیم ؟؟
چون این خدایی که انسان و خلق کرده از سیستم مغزی ، احساسی انسان خبر داره و میدونه انسان نمیتونه بیشتر از یه حدی ناراحتی و غم و فشار و تحمل کنه واسه همین انسان با خوابیدن دوباره متولد میشه
خب کسی که ایمان داره به این خدا یا این قدرت و علم تمرین میکنه که هر لحظه در آرامش باشه تا هر لحظه در تجربه یی جدید متولد بشه
و این همون زندگی لذت بخش و بهشتی که خداوند به مومنان وعده داده .
هر تجربه ی تخلی که داشتیم بخاطر بی ایمانی و کنترل نکردن ذهن مون بوده
حالا اگه توان کنترل ذهنت و بدست گرفتی
اگه ایمان داری
اگه آرامش داری
اگه به انا لله و انا الیه راجعون مومنی
پس در لحظه بینا و شنوا هستی به جریان هدایت
دیگه نه تجربه گذشته غمگینت میکنه
نه ترس از ناشناخته ی آینده ، فلجت میکنه که حرکت نکنی
چون میدونی اون ربی که این جهان و خلق کرده و تمام ذرات در سیطره ی فرمانروایی اوست خودش میدونه از چه مسیری هدایتت کنه
هر اتفاقی هم که بیافته 100٪ خیر و برکت ِ
یاد میگیریم که هر لحظه رو زندگی کنیم
اصلا دیگه نتیجه معنایی نداره
نتیجه همین لحظه اس
یاد میگیری در سخترین لحظه ها به یاد بیاری لحظه مرگ رو و جداشدن از این عالم فانی رو
یاد میگیری در شادترین لحظه هات به یاد بیاری صاحب آسمانها و هستی رو
به هر موضوعی که نگاه میکنم به توحید و رب ختم میشه
انگار مثل آبی که آتیش ها رو خاموش میکنه
توحید همون نیرویی که دریاها رو باز میکنه
توحید همون نیرویی که صبح ها ما رو از عالم خواب در جهان مادی متولد میکنه
وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا
توحید همون نیرویی که آب شیرین و شور و کنار هم قرار میده بدون اینکه دیواری بین شون باشه
و اگه پیرو شیطان هستیم که از هر طرف به ما حمله میکنه تا ناسپاس باشیم باید در سکوت بشینیم و توبه کنیم از ناسپاسی خودمون
خداوند در آیه 17 سوره اعراف فرموده که:
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ.
آن گاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در میآیم ، و بیشتر آنان را شکر گزار نعمتت نخواهی یافت.
ایمان دارم و تجربه کردم هزاران بار ، وقتیکه که سپاسگزار نعمت هام بودم فقط خیر و برکت تو زندگیم جاری شده
و ریشه تمام بدبختی ها و مشکلات ناسپاسی و شرک ِ
استاد عزیزم سپاسگزارتم که توحید و بهم یاد دادی
استاد جونم من با تو سپاسگزاری واقعی و یاد گرفتم
من با کلام تو به آرامش حقیقی و ایمان واقعی رسیدم
استاد کلمات قادر به ابراز تشکر نیست
با فرکانس قلبم عاشقتونم
سلام خدمت خواهر گلم، امیدوارم حال خودتو دختر خانومت عالی باشه، چقدر زیبا اشاره کردین، یتفکرون فی خلق السماوات و الارض یعنی نگاه آگاهانه انداختن به خلقت، نگاهی که ذهنی نیست، در لحظه است، آگاهانه است و در یک کلام تبلور آگاهی خداوند در قلب انسانه، و جالبه که مدار آگاه بودن احساس خیلی عالی داره و تا رو خودمون کار نکنیم و به مدار آگاهی و در لحظه بودن نرسیم نمیتونیم این تفکر دایمی رو که «یتفکرون» یعنی دایما تفکر میکنن درک کنیم…یه وقتی هست من یه اطلاعاتی راجع به یه موضوعی دارم، دیگه نمیام صدبار اون دیتا رو ریویو کنم، اصلا منطقی نیست، مثل بوییدن گله، منطق درکش نمیکنه ولی قلب پیامشو دریافت میکنه و انسان ازش سیر نمیشه و ازش لذت میبره…ممنون از مطالب عالیتون که با ما به اشتراک میزارین
سارای خیلی عزیز سلام
سلام به روی ماهتون
چقدر کامنت شما به جان و روحم نشست . چه کار خوبی کردم پیغام کامنت شما رو برای ایمیلم فعال کردم و باخبر شدم که نوشتید. دوست دارم همینطور تکرار کنم تکرار کنم تکرار کنم بخونم و لذت ببرم .
این جمله تون معرکه بود سارای عزیز:
اصلا دیگه نتیجه معنایی نداره نتیجه همین لحظه ست
واقعا با همه قلبم میخوام اینو لمس کنم چون الان تا 80 درصد اینو لمس میکنم . یعنی اینقدر حالم اوکی هست و صد در صد نمیشه بشه . خیلی خب من 99 درصد میخوام . قبوله ؟
کلا این فایلهای آخر استاد جان داره من رو کن فیکون میکنه و کامنت دوستان عزیز هم تکمیل کننده این دگرگونی که بعد قراره از دل این تغییر یه پروانه بسیار بسیار زیباتر به نام لیلی بانو دربیاد. زبیاتر و بهتر از الان .اونچه لایقش هستم اونچه میخوام .
با کلمات شما همینطور اشک شوق ویقین و آرامش تو قلب من سرریز شد سارای عزیزم.
میدونی هر لحظه که به مرگ فکر میکنم دلم میخواد پرواز کنم به سمتش . کاملا آمادگیش رو دارم که بپرم تو بغل خدام . عشق ابدی ام . این دنیا هم لحظه به لحظه تو بغلش منو حفاظت کرده ولی من هستم که هر لحظه اش رو درک نمیکنم مگه خودش بهم یادآوری کنه . اما دیگه تو دنیای پسین هر لحظه حواسم هست . و با همین عشق و امید هست که من همیشه ادامه دادم و متوقف نشدم چون خدا رو همیشه بخشنده تر و مهربانتر از قبل پیدا کردم . بهترین همیشگی ترین و قدرتمندترین دوست من خداست .
سارا جانم بسیار بسیار بسیار زیبا نوشتید عزیزم . قلب و روح زیبای شما رو به خدای مهربانم می سپارم .امیدوارم همیشه آغوشش رو لمس کنید
سلام ودرود خدا خدمت استاد طلایی ما چقدر لذت بردم از سخنان با ارزشتون و تحسین کردم چقدر استاد استادند برای درک حقیقت و قوانین جهان بسیار خدا راشاکرم که با شما آشنا شدم و درس زندگی گرفتم چند وقته به خودم میگم استاد شاگردانشون ومن را طوری آموزش میدهند که فارق از تمام جهان بیرون از وجود خودمون قوی باشیم حتی در یک بیابان خوشک و بی آب وعلف بتونیم با استفاده از قدرت انسانی خودمون بتونیم سربلند و پیروز بیرو بیایم و خدا همه ی ما را هدایت میکند به شرط ایمان خدایا ما را در راه حق وحقیقت، آگاهی و شناخت وعمل عطا کن در مورد صحبت های ناب این جلسه از شما سپاس گزارم مثالهای ارزشمند از انسانهای والا زدید و من را بیشتر به خودم آوردید مثال رونالدو پنالتی و ضربان قلب مثال روابط وزندگی همه چیز بسیار ملموس دم دست و درجه یک
مثال های خودم از نزدیک ترینهاش میخوام بنویسم از امروز ،من هروقت به همسرم میگفتم از سفر برای من یه سوغاتی بیاور اون هیچ وقت نمیآورد یا با یه توجیهاتی میگفت لازم نیست من چند وقت دیگه بهش نگفتم تا دیروز سفر بود دوباره گفتم بهش میگم ذهنم گفت معلوم نیست اون قبول نمیکنه ولی من درخواست دادم که از سفر برای من یک خوراکی خوشمزه بخر اون درجواب من گفت من وسیله ای درخور وشایسته تو پیدا نمیکنم گفتم سعی خودت را بکن و وقتی برگشت برای من دوتا آناناس خوشمزه آورده بود و من بسیار خوشحال شدم گفتم همیشه نتیجه مثل هم نیست و جهان و اوضاع درحال بهبودهست مثال بعدیم در مورد نقل مکانم هست ما چندیبار نقل مکان ناموفق داشتیم که سالها میگفتم و ایشون قبول نمیکردندبه لطف خدا و به برکت آموزه های 12 قدم وستاره قطبی و اهرم رنج ولذت این خواسته من محقق شد شوهر من اهل کار در خانه نیست و اولین با هر وسیله ای را یک جا گزاشت دیگه جابه جا نمیکنه حالا مامیخواستیم اسباب کشی کنیم ذهن من میگفت دست تنها با دوتا بچه اولا تمیز کاری خونه بعد اسباب کشی بعدش چیدن چطوری میتونی من شروع کردم به تمیز کردن وسایل خونه خودم و بسته بندی کوچیک بعد آمدیم به خونه جدید کوچلو کوچولو شروع کردیم به تمیز کاری کمک میرسید برام خداراشکر کارها طبیعی وراحت پیش میرفت بعد روز اسباب کشی رسیدو شوهرم هنوز بیخیال و من داشتم با حفظ آرامش خودم باز به کارهای خودم رسیدگی میکردم که بعد از ظهر شد یعنی من صبح که بیدار شدم برام محال بود فردا توی یا خونه دیگه بیدار بشم اصلا به ذهنم نمی آمد ولی شوهرم زنگ زد وانت تلفنی و تقاضای ماشین کرد وگفت به کارگربرای اسبابکشی هم نیاز دارم وقتی ماشین ها آمدن حتی کارگرها کارهای که من به ذهنم نمی آمد راهم انجام دادند. به راحتی اسباب ها جا به جا شد و حتی درخونه جدید وسایل سرجای خودشون گذاشته شد خیلی راحت و درجه یک اگه میخواستم بترسم از نقل مکان مخالفت همیشگی شوهرم و حتی جابه جایی وسایل سنگین من هنوز درخانه قبلی بودم ولی با آرامش وکنترل ذهن و همان همسر شرایط تغیر کرد به لطف خدا یک مثال دیگه من همیشه دوست داشتم با مادر وخواهرم به تفریح بروم و نمیشد یا اگه میشه یه سری اتفاقاتی میافتاد که از رفت و آمد منصرب میشدیم سالها نشد با خاطر یک سری ترس که به من تحمیل شد با لطف خدا این درخواست من محقق شد وما درکنار هم تفریح میکنیم گردش میرویم ورفت وآمد داریم من عاشق غذای بیرون هستم با این که دست پخت خوبی دارم مسافرت که رفتیم چند سال پیش همش من غذا میپختم که یک وقت مسوم نشیم با دیگران مبگفتند غذای بیرون نخورید توی این گرمای هوا زود غذا ها خراب میشن یا اتفاقی برای بچها نیافته سفرم مثل روزهای توی خونه گذشت و جالب نبود ، همسرم میگفت تو خودت بهتر میپزی خودت بپز چرا هذینه کنیم یا غذا های بیرون خوب نیست رستوران با خونه ما فاصله داره وطوری هست که شوهرم با هر بار غذای بیرون بیمار میشه ولی چون من دوست داشتم شرایط عوض شد الان طوری شده که رستوران چند قدمی خونمون هست غذاهای باکیفیت خوشمزه و عالی داره و هر جای شهر خودمون یا خارج از شهر یا بین راه رستوران میرم باخیال راحت که همه چیز عالیه چون من لذت میبرم بچهام هم مثل من عاشقش هستند و لذت میبرند و همه ی مواد غذایی براشون لذت بخشه همهجا و همه غذاها باکیفیت و تازه هستند وکارتم هم پر پوله و چقدر من لذت میبرم که چقدر خدا شرایط را شیک ومجلسی و طبیعی برای من درست میکنه و میچینه که همه اوضاع به نفع من باشه خدایا سپاس گزار تو هستم الهی شکرت یا من از خرید اینترنتی میترسیدم یا همه میگفتن یه چیز دیگه میارن یا همش کلک هست یک بار خرید کردم و همینجوری شد و اونوجنسی که من میخواستم با اون پول نبود ولی باز من پا روی ترس ها گزاشتم و توکل کردم چندین خرید اینترنتی انجام دادم چه محصول آموزشی و حتی کلاس مثبت اندیشی اولین خرید من بود که گفتم حالا یا فعال میشه یا نمیشه ولی عالی شد وعالی پیش رفت با این که هذینه اش هم مناسب بود کلاس جالبی هم بود وشروع عالی برای من بود محصول آرایشی چه لباس و وسایل دیگه که چقدر دقیق برام وسایل را به راحتی به دستم رسوندند چقدر لذت بخشه خرید های اینترنتی من خیلی کارهای دیگه انجام دادم که پا روی ترسهام یا محدودیت های که قبلا داشتم پا روی اونها گذاشتم طرز پوششم که میشه یک روز چادر نپوشم و راحت باشم احساس شرم وگناه نداشته باشم طرز تفکراتم که قبلا منع میکردن ولی با تغیر درهای رحمت زیادی به روی من باز شد
استاد عزیز و دوستان ناب برای من و36 سال عمرم این اتفاقات محال بود و همگی با یه احساس گناه و شرم و زیاده خواهی همراه بود ولی یک ساله که برام مثل آب خوردن شده در کنار همون آدمها و تقریبا در این چند شهری که عوض کردم اوضاع تغیر کرده
خدایا شکرت که فرصت تغیر وتجربه ی روزهای جدید زندگی را به من چشاندی و باز این جریان ادامه دارد الهی شکرت
استاد عزیز بینهایت سپاس گزارتون هستم از دوستان عزیز سپاس گزار هستم و از خانم شایسته هم سپاس گزارم درپناه خدا باشید