چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند بخشنده مهربان
خداوند رب العالمین تنها فرمانروای جهان هستی که هرچه دارم از اوست
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان
استاد ممنونم از این فایل پر محتواتون…متاسفانه این ذهن نجوا گر من همیشه میخواد بگه کار بد پیش میره
ولی من اومدم اینجا رسواش کنم بگم که خداوند همیشه منو حمایت کرده ای ذهن نجوا گر تو فقط باید ساکت باشی تو هیچی نمیدونی هر چی هست کار خداوند تو باید فقط فقط سپاسگزار باشی بابت لحظه لحظه زندگیت
استاد تصمیم گرفتم بیشتر تو کامنتا مشارکت کنم تا بیشتر جلو این ذهنه نجواگر منفیم رو بگیرم
خدارو شکر زندگیم سراسر نعمت و فراوانی هست ولی این ذهنم همش میخواد بگه یه چیزی کمه….درست میگه یه چیزی کمه و اون عشق خداوند تو وجودمه
خدایا کمکم کن سپاسگزارتر باشم کمکم کن بیشتر تورو درک کنم و در هر لحظه از زندگیم ازتو یاری بخوام باشد که همیشه اراده ارادی تو باشد...آمین
وبازم سلام ب تک تک عزیزان هم فرکانسیم
من زمان بچگیم فکر کنم هفت یا هشت سالم بود خیلی دوست داشتم یه عروسک واسه خودم داشته باشم اخه من ب خاطر بودن در خانوادهای پر جمعیت حتی یه دونه اسباب بازی نداشتم وکل وسایل بازی من
با وسایل دوریختنی بود با سر نوشابه های شیشه ای ویه بطری مایه ظرفشویی واسم ماشینک درست میکردن با یه تکه چوب وچند تکه پارجه بیمصرف عروسک خلاصه این ماشنهایی ک میومدن در خونه وجنس میفروختن یکی از اونا گفت اگه بتونی واسم اسفند(همونی ک واسه چشم زخم دود میکنند) جمع کنی سری بعد ک امدم این عروسک ومیدم واسه خودت، خلاصه منم ب ذوق داشتن اون عروسک چند روز اطراف خانه با خواهرای دیگرم ودختر دایبهام در حال جمع اوری اسفند بودم ویک تپه بزگ از اسفند جمع کردیم منتظر امدن اون اقا ورسیدن ب عروسک
دقیقا همون روزی ک اقای فروشنده امد من بردمش ب سمت تپه اسفند تا اونارو برداره وعروسک وبعم بده ولی متاسفانه وقتی رفتیم خبری از تپه اسفند نبود ونمیدونم چ کسی اونارو برده بود یادم نمیره ک همون جا اشکهام سراز یر شدن از دیدن صحنه و عروسکم مال من نشد واین نرسیدن همچنان ته ناخودگاه من حک شده ک تو نمیتونی ب هر چی میخوای برسی انگار یه ترس ک لحظه اخر همه چی خراب میشه تو وجودم هست واین بیشتر در مورد خلق ثروت خودش ونشون میده در حالی ک من در خانه هر کاری ک درتوانم باشه انجام میدم وب راحتی بابتش پولم دریافت میکنم ولی با حرفهای استاد یاد اون خاطر بچگیم واین همه حس بد تو این سالها افتادم ک هنوز نتونستم ذهنم وقانع کنم ک اون تجربه قرار نیست ک تا اخر عمرم تکرار شودوخودم وب ارامش کامل برسونم
نمی خواهم فقط بنویسم که نوشته باشم
می خواهم با قلبم بنویسم
مثل کودکی خردسال که از پدرش قهر کرده باشد
من هم قهر کرده بودم
جان می کندم به سایت سر نزنم
امروز هم خدای من
با اشاره ای اذن ورود داد
و این دخترک خردسال احساساتی باز هم به مکان امن و مقدسش سر زد
دو دل بودم
اما در این چند روز تصمیم گرفتم ترس از نشدن مرا به سمت انبوهی از کارهای نیمه کاره در زندگی ام سوق ندهد.
من 7 سال رشدم با شما را با یک فایل قضاوت کرده بودم
خودم بریده و دوخته بودم
در حالی که من خودم را در این سالها هر بار کوبیدم و از نو ساختم
خوش به من مثال عملی این فایل منم
به جای اینکه با خودم بگویم من از استاد بی نهایت باورهای فوق العاده ای یاد گرفتم
تصمیم گرفتم از بنیان ریشه بر کنم
و بر اساس حال و هوای کودکی ام سایت را برای مدتی کنار بگذارم
استاد او در گوشم زمزمه می کند
چند ماه شکیبا شو
سپس مرا متولد کن
خدا می داند چند ماه بعد، چه اویی در من متبلور خواهد شد.
روزهاست یاد گرفتم من نباشم
او باشد
قلب من خانقاه من باشد
با او می چرخم و بلند، بلند فریاد می زنم یا حق یا هو
اینبار در کوهی هستم
دوباره این طنین، ندای قلبم که به صوت تبدیل شده
اینبار بلندتر، و پرقدرت تر از همیشه به من باز می گردد
یا حقق …
یا هوووو…
این شنبه تولد من است
و خدا در گوشم زمزمه می کند
هوداد زیبای من تولدت مبارک
زمانی که خدا را نفس می کشم
زمانی که بوسه عاشقانه دو کبوتر را نظاره گرم
زمانی که دستانم را به دور گردن معشوقه ام حلقه می کنم
زمانی که مردمک چشمان دخترم مرا از خود بیخود می کند
زمانی که در آیینه می نگرم
زمانی که موهای سپیدم را لابلای آبشار موهایم می بینم
به خودم تبریک می گویم
من نمی خواهم عادی باشم
می خواهم خاص باشم
خاص بمانم و خاص بمیرم
بر روی زمین
زمانی که با پاهایم قدم بر میدارم
عظمت جاری را حس می کنم
شانههایم عریض تر شده
خیلی عریض
وای خدای من این من نیستم
من سوارم
سوار بر شانه های خیلی عریض و قدرتمند تو
درست است من هم مثل ایلان ماسک گفتم مسافرت تفریحی می کشد.
اما نه
خودم را با تمام قهر و آشتی هایم دوست دارم
استاد عزیزم
من شما را دوست دارم
من با شما بزرگ شدم
شما به من یاد دادید
تو خود پای در راه بنه، خود راه بگویدت چون باید کرد
من پای در راه نهاده ام
پاهایم دیگر مال من نیستند
شما به من یاد دادید خدا به شجاعان پاسخ می دهد
اتفاقا اینبار هم این شنبه
روز تولدم
راهی ام
تنها با یک لب تاپ، آگاهی و عظمت جاری قلبم؛ راهی ام
همه چیز را می گذارم و می روم
من صفر می کنم و می روم
تهی
اما با یک ابزار قوی و همیشه در دسترس
من با قلبم
و با خدا می روم.
راستی می دانید خدای من بازنشست شده
همه کار و زندگی اش را ول کرده
فقط به کارهای من رسیدگی کند.
به من گفته آب تو دلت تکون نخوره دختر
خودم همه کارهات رو ردیف می کنم
تو بنشین و تماشا کن
می روم
ولی اینبار با باورهای درست 7 ساله می روم
استاد اگر پیغام مرا می خوانی
با نفس های مبارکت
برای من دعای خیر کن
من می روم که بسازم
من می روم برای شدن
من می روم جسورانه زندگی کنم
و جسورانه جان به جان آفرین تسلیم کنم
می روم زیر سایه الله
رب الارباب
تنها هستی و موجودیتی که برای اثباتش هرگز ذهن من به دنبال دلیل نگشت و چرا نپرسید
می روم
و
به قول حسین صفا با صدای بی نظیر چاووشی
می روم تا
جوجه اردک زشتم را به زیر بال و پرش قو کنم.
34 سالگی ات مبارکت باشد؛ مریم بی همتای من
امضا: خالق تو
سلام بر دوست عزیزم مریم جان
چقدر زیبا نوشتید.
استاد عزیزم تبریک میگم که شما به هدف خود یعنی ترویج توحید ویگانه پرستی رسیدید.هر کدام از اعضای سایت برای دست یابی به یک آرزوی زمینی وارد سایت شدند اما با هر آموزش وبا هر قدم بیشترو بیشتر از منیت ها ومادیات رها شدند ولبریز عشق الهی شدند. خیلی برام جالبه که این روزها با هر کدام ازشاگردان شما از 20 ساله تا 60 ساله ارتباطی برقرار میشه یا کامنتی می خونم لبریز ازعشق خدا وتسلیم ورهایی هستند
.کلامی که یکی از همین روزها برزبان وقلمم جاری شد رو تقدیم می کنم به شما استاد عزیزم ودوست اهل ذوق وقلم مریم جان وسایر عزیزان
«م » مرا از من رها کردی،چه کردی!
«ی» یقین دارم که در آن دم
«د» دمادم جانم زتن به در کردی،چه کردی!
«ا» اگر آنی به خود آیم ،جهانم را بسوزانم
«ن» نه اینکه نسبتش نا مهربان باشم
«م» من از من بودنها رها باشم
نمی خواهم،نمی دانم،نمی خواهم بدانم
من تو را در «ن» یافتم
همان «ن» که بر سر می دانم ،نشست
وجاری شد بر زبانم که من نمی دانم
نمی دانم،نمی دانم،نمی دانم
«نمی دانم» راز خلقت شد برایم
کلید گنجها شد برایم
کلام رمز شد عشقمان را
نمی دانم وتسلیمم،رهایم نازنینم
تقدیم نگاه پر مهرتون
پر از یاد خدا باشید.
بنام خداوند وهاب و بخشنده و مهربانم
والله یرزق من یشا به غیر الحساب
سری فایل های دانلودی توانایی کنترل ذهن
چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
درود وقت بخیر به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته جانم
با درود و وقت بخیر خدمت همه ی عزیزانم که با حال خوب و ارسال ارتعاش احساس خوب و عالی در این سایت ملکوتی عزیزمون حضور دارند
خدا رو شکرت که امروز هم طبق تعهدم آمدم در این قسمت از سری فایل های دانلودی توانایی کنترل ذهن فایل چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
آگاهی های دیگری رو دریافت کنم چون به خودم عهد بستم که بصورت روزشمار و رندم تمام فایل های این قسمت توانایی کنترل ذهن رو ببینم و نت برداری کنم و کامنت دوستان رو بخونم و کامنتی برای درک و دریافت آگاهی هایم رو در هر قسمت بنویسم و ردپایی از خودم بجا بگذارم خدایا شکرت
در این فایل استاد در مورد اینکه..
چه راهکارها یا نگرشی به شما کمک می کند که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرید به گونه ای که: نه تنها خوشبینی و امیدواری شما نسبت به آینده حفظ شود، نه تنها از قدم برداشتن نترسید، بلکه آن تجربه باعث شود ایراد کار را پیدا کنید و با حل آن، بارها رشد کنید
استاد جان شاید اگر قبلنا بود مثل آقای ایلان ماسک فکر می کردم که اگر اتفاقی توی کاری برام بیوفته دیگه قید اون موضوع رو میزدم البته شاید بعضی مسایل باشه که ممکنه دیگه برام اهمیت نداشته باشه ولی در بیشتر مواقع یاد گرفتم که اگر خواسته ای واقعی دارم عوامل فریب و ترمزهای ذهنی ام رو شناسایی کنم تا به خواسته ام برسم البته مثال های زیادی در این مورد دارم که شما هم به اون اشاره کردید
کلا آدم پیگیری هستم و تا آن کار دلبخواه مو به اتمام نرسونم رها نمی کنم البته ممکنه بخاطر تضادی آن موضوع رو موقتا رها کنم ولی یاد گرفتم که حتما راههای دیگری هم وجود دارد و من هنوز بلدش نیستم .. از این نظر استاد جان با آموزه های شما و با تمرین ها و تکرارهای زیاد یاد گرفتم ذهنمو کنترل کنم و مثل گذشته فریب ذهن مو نمی خورم
اینکه چندین سال پیش قبل از اینکه با شما آشنا بشم و دقیقا در دوران تضادهایی که همه چی بظاهر خراب شده بود با یک چمدان و ساک رفتم کرج منزل خواهرم ماندگار شده بودم ولی از آنجایی که به ورزش بدمینتون علاقه داشتم از کرج با مترو میومدم فرهنگسرای تهرانپارس باشگاه چون هم آونجا رو دوست داشتم و هم مربی مو و هم برو بچه های باشگاه رو … در اون شرایط تضادها بهترین جایی بود که می تونستم زمانی رو به مسایلم فکر نکنم البته هنوز با قوانین آشنا نشده بودم هر چند قبلنا با مفاهیم قانون جذب و فیلم راز و کتاب های قانون توانگری و اسکاول شین آشنایی مختصری داشتم ولی زیاد دنبال نکردم و رهاشون کرده بودم ..
یک روز در باشگاه یک اشتباهی کردم . چون دیر رسیده بودم ورزش و نرمش های قبل از بازی بدمینتون رو خیلی سطحی و کم انجام دادم یعنی بدنم هنوز گرم نشده بود معمولا همیشه یکساعت قبل از ورزش میرفتم و بدنمو نرم و گرم می کردم ولی
آن روز با دیر رفتنم برام تضادی ایجاد شد .. بعدش موقع بازی و سرعت عمل های زیاد یا راکت آرنج سمت راستم شروع به درد کرد و من زیاد اهمیت ندادم تا اینکه تا آخر بازی دیدم اصلا نمی تونم از درد آرنجمو تکون بدم .. بعد از اون روز یکبار دیگه رفتم باشگاه و دیدم اصلا نمی تونم بازی کنم در صورتی که قبلنا هیچوقت این اتفاق برام نیوفتاده بود کلا همیشه عاشق این بازی بودم .. بعد از اون روز بخاطر افکار نامناسب و محدود کننده ای که داشتم افتادم زمین و کتفم دچار آسیب شده بود و قبلنا چند سال پیش ترش همین اتفاق برای زانوی سمت راستم پیش اومده بود ولی زانوم رو بمرور مداوا کرده بودم … . خلاصه بعد از اینکه در بازی آرنجم صدمه دید و در اثر افتادن روی زمین علاوه بر اینکه کتفم هم آسیب دیده بود دوباره زانو پام هم صدمه ی جزیی دید و لنگ میزدم .. دقیقا همون موقع ها با شما در سه فایل دانلودی چگونه درآمد خود را در یکسال سه برابر کنیم در تلگرام آشنا شده بودم … بگذریم که داستان این موضوع رو قبلنا در کامنت هام توضیح داده بودم و نحوه ی. بهبودی این تاندول ها رو توسط فایل های در پرتو آگاهی و با فایل هایی از اساتید مدیتیشن های ذهنی توانستم بهبود ببخشم با توجه به اینکه شما در مورد قدرت ذهن در فایل ها صحبت کرده بودید منم تصمیم گرفتم فقط با ذهنم این بهبودی رو انجام بدم فقط یکبار به اسرار خواهرم رفتیم دکتر و با آمپول مسکن برای آرام شدن موقت دردم به پزشک مراجعه کردم که شکر خدا موفق شدم و در همان زمان ها با دنبال کردن آموزه های شما استاد عزیزم هر روز بطور مداوم و با تکرار و تمرین هایی که گفته بودید ذهنمو با افکار جدید بمباران کرده بودم و همچنین دیگر مسایل مالی من هم رو به بهبود رفت یعنی کلا همه چی داشت رو به بهبودی میرفت از لحاظ سلامتی و تندرستی و روابط و یا توی مراسم های جشن و شادی و عروسی دعوت میشدم و تغییرات در شرایط و روابط افراد وعزت نفس و تغییر باورهای مخرب مذهبی و غیره که کلا یک رویای جدید از توی این همه باورهای محدود کننده و مخرب در آمدم و باز سازی شدم خدایا شکرت .. در ادامه برای باشگاه باید عرض کنم که چون دوران مداوا ی من حدودا دو سه ماه طول کشیده بود و همچنین داشتم روی تغییر باورهای دیگرم کار می کردم دیگر مجالی برای ادامه ی رفتن به باشگاه رو نداشتم .. البته نرفتن به باشگاه نه بخاطر اینکه از این ورزش دوست داشتنیم دلسرد شده باشم بلکه بخاطر تغییر و تحولات بزرگ و عظیم خوب و عالی که روی به بهبودی در تمام جنبه های زندگیم رخ داده بود دیگر نتونستم باشگاه برم و همچنین بخاطر فاصله پردیس تا فرهنگسرای تهرانپارس نتونستم هندلش کنم ولی خیلی دوست دارم در یک زمان مناسبی دوباره به این ورزش دوست داشتنی ام ادامه بدم .. هر چند من بطور مرتب با دستگاهای ورزشی داخل محوطه ی پیاده روی ام مشغول هستم. و همچنین به کوه تپه های اطراف منزلم برای گوش دادن فایل ها ذهنمو کنترل می کنم
البته موردهای زیادی هست که از فرصت خواندن کامنت های طولانی من از حوصله خارجه ولی یک موردی که جدیدا برام پیش آمد رو اینجا می نویسم شاید نشانه ای برای دوستان عزیزم باشد
روز گذشته از صبح اصلا حالم مناسب نبود و همش با نجواهای ذهنی ام درگیر بودم . مدام استرس و ترس و نگرانی بخاطر یک موضوعی داشتم که توی کامنت قبلی ام بطور مفصل نوشتم در قسمت پس کی به خواسته ام میرسم با اینکه میدونستم این من نیستم که مدام داره توی کله ام صحبت می کنه ولی شیطان نجواهای ذهنم همچنان تاخت و تازه می کردن و امون مو در دست گرفته بود و هی می گفتند چطوری ؟؟؟ از کجا؟؟؟ تو که راهی نداری؟؟؟ معلوم نیست میخوایی چیکار کنی ..وووووووووووو
تا اینکه حتی تا مرحله ی غم و غصه و گریه کردن هم پیش رفت…. ولی مدام با خداوند صحبت می کردم و سعی کردم با قلبم مشورت کنم ولی ذهنم مدام میپرید وسط و تفرقه ایجاد می کرد… خلاصه خیلی از خداوند هدایت خواستم و مدام میگفتم خدایاااااا خودت حلش کن .. خودت انجام بده … خودت منو بسمت حال و احوال خوب هدایتم کن …. خدایا می خوام احساسم خوب بشه آخه میدونم که هر وقت احساسم خوب بشه اتفاق های خوب رو تجربه می کنم . و هی بخودم نهیب میزدم و قانون رو تکرار می کردم ( البته بعد از اینکه خوب حس و حالمو خراب کرد و موفق شده بود منو به ترس و استرس و نگرانی و غم و غصه بکشونه) ولی چراغهای راهنمای خداوندم یهویی برام چشمک زد و بهم گفت برو توی دفتر فقط به داشته هایت فکر کن و از داشته هایت سپاسگذاری کن.. با اینکه حالم اصلا خوب نبود فهمیدم که تنها راه رهایی از این نجواهای شیطانی گفتگوهای ذهنی ام فقط و فقط باید دست به قلم بشم و با قلممم بهش حمله کنم.. بعدش شروع کردم به نوشتن و هی از تمام داشته هام سپاسگذاری کردم و نوشتم و نوشتم و نوشتم و ادامه دادم تا چند صفحه همین طور تند تند نوشتم و از این طریق خداوند منو بسمت داشته هام و قدرشناسی از نعمت هام هدایتم کرد و بعدش دیدم حالم خیلی خیلی خوب شده .. چون نجواها داشتن وعده ی فقر و تنگدستی و بیچارگی رو بهم میدادند و توجه ی منو بردن بسمت ناخواسته ها و نداشته هستیم و منو از مسیر خودم دور کردند ولی بلطف همکاری و هدایت های خداوند چراغ نور هدایت الهی روشن شد و دستمو گرفت و آورد به مسیر درست و بعدش بهم الهام شد که حالا برو توی سایت و کامنت های دوستان رو بخون و فایل رندمی که رو فراموش کرده بودی رو ببین .. واقعا خداوند آنقدر همزمانی درست و مناسب رو در این احساساتم بهم نشون داد که متحیر شده بودم . چون دقیقا نگرانی ذهنی من با اسم فایل یکی بود پس کی من به خواسته ام میرسم. وووااااااوووو
خدای من وقتی این فایل استاد نازنینمون دیدم شگفت زده شدم آنقدر حالم خوب و عالی شده بود که مدام حرفهای استاد رو با خودم تکرار می کردم انگار داشت با من صحبت می کرد و میگفت نگران نباش خودش درست میشه از زندگیت لذت ببر و شاد باش خودش خود بخود درست میشه
باورتون میشه استاد دقیقا داشت همین جمله ها رو بهم میگفت و منم همینطور اشک می ریختم و قربون صدقه ی استادم میرفتم و تشکر و سپاسگزاری می کردم و تحسینش می کردم .. بعدش گفت بیا در جنوب فلوریدا شهر میامی این دریای زیبا رو ببین … بخدا استادم فهمید که من حالم خوب نبود و دوباره ریسمان الهی شو بسمت من انداخت و گفت بلند شو بلند شووووو بیا این زیبایی ها رو ببین و لذت ببر خودش درست میشه …
بخدا در آن واحد 180 درجه احساسم بسمت خوبی ها و زیبایی ها و شادی ها تغییر کرد .. بعدش سریع کامنت نوشتم و دفتر ستاره ی قطبی مو نوشتم و کلی حس و حالم عالی و عالی تر شد ..
شاید اگر قبلنا بود خیلی طول می کشید تا شاید آرام آرام حالم خوب بشه اونم نه آگاهانه و با تلاش و کنترل نجواها و افکار ذهنی ام بلکه منتظر شرایط و عوامل بیرونی بودم که شاید حالم خوب بشه … وووولی الان با آموزهای استاد عزیزم در این سایت و با تکرار و تکرار و تمرین مداوم یاد گرفتم که چطوری احساسمو خوب کنم تا بتونم آگاهانه فرکانس و ارتعاش درست و مناسبی رو ارسال کنم .. یعنی همون موقع که حالم مناسب نبود این فرکانس رو ارسال کردم که خدایااا من می خوام حالم خوب بشه
خدایاااا من میخوام شاد باشم
خدایااا من میخوام منو بسمت احساس خوب هدایت کنی
و بعدش نمیدونم چطوری اَنَ یَقول کُنفیکون.شد و خواسته ام به همین نرمی و لطافت و روان انجام شد
دوستان عزیزم بخدا هیچ رمز و راز و سحر و جادوی سختی نیست فقط و فقط برای رسیدن به خواسته مون باید احساس مون رو با نکات مثبت و تحسین آنها و دیدن زیبایی ها پایدار نگه داریم تا …
طبق قانون
احساس خوب و عالی پایدار== اتفاقات و نتایج خوب و عالی پایدار رو برامون رقم بزنه و
اتفاقات خوب رو برای خودمون خلق کنیم و خدا شاهده امروز صبح که از خواب شیرینم بیدار شدم همش حالم خوبع و عالی و شاد هستم و حتی به چند تا کامنت دوستان عزیزم هدایت شدم که هم باورهای توحیدی مو قوی تر کرد و هم باورهای ثروت سازم و قدرتمند تر کرد و حتی یک خبر خوب از یکی از دوستان شنیدم که در وضعیت اِستن بایت شغلی بود و خیلی نگران بودند که ممکن بود شغلشو از دست بده ولی بلطف خدای مهربان امروز توسط دخترم شنیدم که کار شوهرش درست شده و به پست بالاتری هم منصوب شد ه…. بخدا وقتی این خبر رو از دخترم شنیدم کلی خوشحال شدم و ذوق کردم و بهش گفتم نشونه ها و هدایت های خداوند اینجوری خودشون رو نشون میده هااااا
و خدا رو شکر معنا مفهوم ارسال فرکانس خوب و عالی ام رو بیشتر از همیشه با این فایل ها و اتفاقات همزمانی ام بیشتر از همیشه درک کردم خدایااااآ شکرت
خدایااا ممنون و سپاسگذارم
خدایااا شکرت که نعمت های زیادی وارد زندگیم شده و من از آنها با لذت و شادی استفاده کرده ام و همواره در زندگیم جریان دارد الهی آمین
آخـــــــــــیش حــــــــالــــــــم خــــــــوب و عالی و عالـــــــیتر شد
خدایاااااا شکرت
خدایااا شکرت
همین نشانههاییه که وقتی شروع میشه وقتی روی باورهامون کار میکنیم اتفاق میفته هست
وقتی اونها رو تحسین میکنیم
وقتی که اونها رو تایید میکنیم
وقتی که به خاطرشون سپاسگزاریم
وقتی که میفهمیم جهان کار کرده
پس من دارم درست کار میکنم
پس واقعاً افکار من داره اتفاقات رو به وجود میاره
بعد همینجوری آروم آروم بقیه خواستهها هم هی رشد میکنه هی بزرگ میشه
باز هم مثل همیشه این باور رو آویزه ی گوشم می کنم و تکرار و تمرین روزانه ی من در این فایل های دانلودی است .
.تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه
به هر آنچه که توجه می کنیم از ریشه و اساس همون موضوع وارد زندگی مون میشه
پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق میکنیم، بنابراین اگر میخواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه روی خودمون کار کنیم
اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم
اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم
اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم
پس باید همیشه روی باورها مون کار کنیم
خدایا من حمایت تو را با خودم همراه می کنم تا دستی فراتر. از دست ها و قدرتی بالاتر از قدرت ها برای من در کار باشی جهت رشد و پیشرفت های تصاعدی پولی و مالی و مادی و معنوی ام در این جهان سه بُعدی مادی … تا آرامش بیشتری را داشته باشم .. تا لذت بیشتری را وارد تجربه ی زندگیم کنم.. تا بهترین ورژنی از خودم باشم .. تا دستی از بینهایت دستان فرشتگان الهی را همراهم کنی برای قدرتمندی و توانگری ام تا پشتیبان و محافظ و حامی و هدایتگرم باشی الهی آمین
خدایااآاا شکرت که تمام کارها و برنامه ها و امورات زندگیم را سرو سامان بخشیدی قبل از اینکه نگرانش باشم و بترسم و قبل از اینکه ضرر و زیانی باشد و قبل از اینکه من برسم چیده مان و برنامه ریزی و هماهنگ و هندلش کرده ای.. خدایاا شکرت که با مدیریت الهی والاترین هدایت ها در جهت دریافت خواسته هایم در زندگیم حاکم است. الهی آمین
خدای مهربانم وجودم را از آگاهی های ناب الهیت پر و لبریز کن
باید همیشه بخودمون یادآوری کنیم که ورودی های ذهن مون رو کنترل کنیم
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
شکر نعمت به جای آرید شما رو میافزایم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
خدایا من رو آسون کن برای تسلیم و رها و آزاد بودن در برابر خودت
خدای مهربانم شکرت به من نعمت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کردی
من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا خودت هدایتم کن
خدایااآاا کمکم کن که اون باورها و نگرش های محدود کننده ام رو شناسایی کنم و تغییرشون بدم
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام الله یکتا
سلام و هزاران سلام به استاد عزیزدلم
درود خدا بر تمام عزیزانی که راحت میتونن اعراض کنند از ناخواسته و توجهشون و بدن به توانایی ها و موفقیت و نتایج طلایی
همیشه و همیشه با خودم میگفتم اگه یبار اشتباهی پیش اومد
باید پشت دستم و داغ کنم که حتی نزدیک اون اتفاق نشم
چه برسه به ریسک انجام مجددش
من دقیقا تو آشپزی همین روند مخرب برام پیش میاد
صد بار غذام عالیه و یبار خراب
ذهنم میگه تو علاقه ای به آشپزی نداری و استعدادش و هم نداری
همیشه همه جا میگفتم که من اصلا علاقه ای به آشپزی ندارم
من ده ساله رانندگی میکنم و هرگز اتفاقی نیافتاده جز یک دفعه که زدم به مانع
همون یکبار رو مرتب همسرم بمن گوشزد میکرد
اما من نمیدونم سر غرور یا. عزت نفسم هرگز زیر بار اون اتفاق نرفتم و هرگز دوباره برام تکرار نشد
الان میفهمم که همه چیز از درون خودم شروع میشه
تو روابطم گاهی به مشکل میخورم با وجود کلی کار که روی خودم میکنم
ممکنه در عرض دو هفته یبار به اختلاف نظر و بحث بکشه
ذهنم مرتب میگه تو بدرد همسر بودن نمیخوری
تو باید رها شی از بند زندگی رناشویی و آزاد باشی
برای همین با کوچکترین بحث سریع درخواست میکنم ازش که بیا ازهم جدا بشیم
تازه فهمیدم که من نازک نارنجی شدم
قرار نیست با عوض کردن فرد مقابلم به زندگی دلخواهم برسم
این من هستم که باید تغییر کنم و اوضاع و روابطم و به سمت دلخواهم هدایت کنم
وقتی بخودم یادآور میشم که آقا خالق صددرصد زندگی خودتی
همسر و فرزند و بقیه فقط طبق فرکانسی که فرستادی دارن باتو برخورد میکنن
کل داستان اینه که ما بخوایم و بشه….
هر چیزی
هر چیزی
حالا اگه نمیشه بچرخ و ترمز هاتو پیدا کن و بردار
به همین زیبایی و باحالی
و اینقدر جذابه که بفهمی خداوند در درونته و تو خالقی
عاشقتم استاد جان دلم
سلام به استاد عزیز و دوستان هم مدارم در این سایت الهی
تجربه های من در مورد کنترل ذهن :
زایمان یک تجربه ای هست که برای هر خانمی ممکنه یک بار ، دو بار یا سه بار و بندرت در این دوره زمونه بیشتر از این اتفاق میفته.
زایمان اولم خوب نبود و من پنج روز در بیمارستان بستری بودم و حتی دو روز در بخش مراقبت های ویژه بودم و دکترا کلی قرص فشار خون به من دادن که باید از این به بعد مصرف کنی و کلی باور محدود کننده که از روی زایمان دچار فشار خون شدی و این دیگه تا آخر عمرت باهاته و همچنین که خانواده مادریم همشون فشار خون دارند و اینا منو میترسوند که از این به بعد تو هم به فشار خون دچار شدی اون موقع من هنوز عضو سایت استاد عباس منش نشده بودم ولی یه نیرویی به من میگفت این حرفا رو باور نکن و من همه اون قرص ها رو دور ریختم و قبول نکردم .
ولی وقتی بار دوم و سوم باردار شدم ذهنم شروع به نجوا می کرد که باز همچین زایمانی رو تجربه میکنی ولی خدا رو شکر اون زمان با استاد عباس منش آشنا شده بودم و همون گوش کردن فایل ها بهم کمک کرد تا دو تا زایمان بعدیم خیلی خوب پیش بره طوری که من 24 ساعت هم در بیمارستان نبودم.
در مورد رانندگی هم من خیلی مقاومت دارم و فکرای منفی میاد توی ذهنم و همون اول که گواهینامه گرفته بودم یه بار از جاده خارج شدم و این منو میترسوند و باعث شد تا چند سال رانندگی نکنم و این حرفا که خانم ها هیچ وقت راننده نمیشن و یا در خیابون وقتی یه خانم پشت فرمونه آقایون میگن ببین راننده اش خانمه و احتیاط میکنن یا بعضاً مسخره اش میکنن. من بعد از هشت سال که گواهینامه گرفته بودم در شهرستان شروع به رانندگی کردم و بعدش که به تهران مهاجرت کردیم بعد از چند ماه تازه پشت فرمون میشینم و همسرم در کنارم میشینه و نکات رو بهم میگه ولی خب گاهی اوقات هم منو میترسونه ولی من تصمیم گرفتم هر جور شده باید رانندگی کنم و وقتی که پشت فرمون میشینم میگم خدایا فرمون ماشین در دستان توست و پدال کلاچ و ترمز و گاز هم در زیر پای توست خدایا کمکم کن و به ذهنم میگم ببین تعداد راننده های خانم روز به روز داره بیشتر میشه ، حتی خانم هایی هستن که رالی شرکت میکنند و یا بعضی از خانم ها راننده ماشین سنگین و جاده هستند . دو شب قبل توی کوچه مون یه خانمی رو دیدم که به سختی راه میرفت یعنی بالای هفتاد سال سن داشت ولی با آرامش پشت فرمون نشسته بود و داشت رانندگی میکرد و یا به ذهنم میگم که من خدا رو شکر خوب دارم پیش میرم و تا الان هم اتفاقی نیفتاده و چون من دارم روی خودم کار میکنم مطمئنم که قرار نیست اتفاقات بدی بیفته این باور خیلی خوبی بود که استاد در این فایل گفتن که تا زمانی که شما روی خودتون کار میکنید و دیگه اون آدم قبلی نیستید نتایج شما هم تغییر میکنه و دیگه اون شرایط قبل پیش نمیاد.
من دوره قانون سلامتی رو هم شرکت کردم و خدا رو شکر نتایج خوبی هم گرفتم ولی این ذهن نجواگر منو میترسونه و من یک کامنت در دوره قانون سلامتی خوندم که بیماری بدی که طرف داشت خوب شده بود ولی چون یکم از نشانه های بیماری در کامنتش نوشته بود این ذهن چموش من همش دنبال اون نشانه ها در بدنم می گشت و متوجه بودم که دارم فرکانس بد میفرستم دیگه بهش گفتم من دوره قانون سلامتی رو شرکت کردم و دارم رعایت میکنم و ورودی نامناسب به بدنم نمیدم پس خواهشاً دیگه دهنتو ببند و اینقدر الکی حرف نزن ، طرف بیماری صعب العلاجش با این دوره خوب شده ، اونوقت من که خدا رو شکر سالمم تو داری در وجود من دنبال نشانههای بیماری میگردی !!!
از اون موقع تصمیم گرفتم که دیگه کامنت های دوره قانون سلامتی رو نخونم چون یکی از پاشنه های آشیل منه و حتی یک جایی هم از استاد عباس منش شنیدم که گفتن اونقدر ورودی هاشونو کنترل میکنند که هر کامنتی رو نمیخونن
خیلی سپاسگزارم استاد بخاطر این فایل عالی .
باسلام خدمت شما مهناز خانم
اره من هم حرف شما رو تایید میکنم هر کامنتی رو نباید خوند
من هم کامنتایی ک از اتفاقات ناجالب حالا توی روابط توی سلامتی وحتی مالی خیلی از نوشته هاش منفی هس ک میخونم دچار ترس میشم واون ترس ک فعال میشه برای من مسئله ای پیش میات ک میگم ای وای منکه اون کامنت رو خوندم وجواب هم بهش دادم
وامروز کمی از مسیر خارج شدم از احساساتم فهمیدم ک بروز دادم ولی وارد سایت شدم الان این کامنت شما برای من یک نشانه بود اول صبحی من کامنتی خوندم درمورد احساس قربانی شدن بود واین حس ب من دست داد چون پاشنه های آشیل ما همیشه هستن باید کنترل درست داشته باشیم
از امشب تصمیم میگیرم هر کامنتی رو نخونم ک البته توی دوره ها کامنت بچه ها خیلی مثبت تر هست بنظرم واحساس من خیلی بهتره با خواندنشون
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
جهان به باورهای من پاسخ می دهد
همه چیز در ذهن من رقم می خورد و بعد در دنیای بیرون برای من اتفاق می افتد
همان طور که من توانستم با کنترل کردن ذهن خودم دنیای جدیدی را برای خودم رقم بزنم
نکته زیبای این موضوع این است که من من خودم با تغییر باورهای خودم به حدی از رشد و پیشرفت رسیدم که اکنون آقای خودم هستم
اکنون خودم برای خودم زندگی می کنم
اکنون خودم آقای خودم هستم
در این مسیر بارهای بار اتفاقات بد هم برای من رخ داده است و همه اگر من تسلیم نجواهای ذهنی خودم می شدم بی شک دیگر نمی توانستم ادامه بدهم
این بزرگترین درس برای من بود
یادم می آید یک زمانی می خواستم قرارداد کاری خودم ببندم همیشه این ترس را داشتم که نکند آخر کار با کارفرما به مشکل برخورد کنم و پول من را ندهد
جالب اینجا است که بارهای بار این کار به خوبی انجام شد ولی همان یک دفعه سبب شد که این ترس در ذهن من باقی بماند و نتوانم به آسانی و راحتی خودم را کنترل کنم
استاد درست می گویند نباید اجازه بدهم که ذهن من این ترس را وارد خود کند
در اینجا من می توانم با کمک گرفتن از موفقیت های قبلی و بزرگ کردن آن بارهای بار برای خودم به ذهن خودم بگویم ببین تمام دفعات قبل من موفق شده ام پس این یک دفعه اتفاقی بوده است
من باید حرکت کنم و به جلو بروم
نباید به ذهن خودم اجازه بدهم که با افکار منفی مانع از حرکت من به جلو بشود
موفقیت های قبلی خودم را الگو کنم برای دیگر مراحل زندگی خودم
موفقیت های قبلی خودم را تو چشم خودم بزنم
به خودم بگویم ببین این همه من موفق شده ام و این یک دفعه حال اگر رخ داده است دلیل برا این نیست که باز همان اتفاق بد قرار است رخ بدهد
من اتفاقات خوب زیاد داشته ام
همین می تواند دلیل خوبی برای داشتن حال خوب باشد و در مسیر ادامه بدهم
قرار است که اتفاقات خوب برای من رخ بدهد
من دنبال اتفاقات خوب هستم
در این فایل این را یاد گرفتم که اگر در موردی کاری را انجام دادم و آن کار به خوبی پیش نرفت این دلیل بر این نیست که آن کار باز در دفعات بعد بخواهد بد بشود
این دلیل نیست که من در موارد دیگر هم باز نتوانم موفق بشوم
مثل زمانی که من در یک کسب و کار خواستم شریک بشوم و در نهایت این سبب شد که من نتوانم موفق بشوم و شکست بخورم و کلی پول از دست بدهم
این سبب شد که من فکر کنم و بفهمم که ایراد کار من از کجا است
خداوند را ممنون هستم که ناامید نشدم و باز ادامه دادم و بالاخره به این درک رسیدم که من آدم شریک شدن با دیگران نیست و باید خودم روی توانایی ها و تجربه خودم سرمایه گذاری کنم و بدون اینکه بخواهم پولی برای سرمایه اولیه کسب و کار خودم بدهم بدون سرمایه اولیه با وجود تجربه های خودم دست به کار بزنم و کسب درآمد بکنم
چقدر این صحبت ها برای من انگیزه بخش بود
ممنون از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوند بخشنده مهربان .
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته نازنین
امروز صبح که فایل را پلی کردم و مثال استاد گوش می دادم ذهنم خاطره مسافرتی که سالها قبل رفته بودم را زنده کرد .
سالها قبل ما سفری را به همراه اقوام داشتیم که در طول سفر همه چیز خوب بود ولی به دلایل متعدد پایان اون سفر پایان خوبی نبود .من بعد از آن سفر از سفردسته جمعی می ترسیدم و همیشه از آن پرهیز می کردم .این در حالی بود که من هیچ نقشی در پایان ناخوشایند آن سفر نداشتم ولی بعد از آن از مسافرت با هر فردی به جز اعضای خانواده ام پرهیز می کردم یعنی در حقیقت می ترسیدم .
این ترس سالها با من بوده است ولی تصمیم دارم براین ترسم غلبه کنم .و به ذهنم یاد اوری می کنم اون سفر بر ای خیلی قدیم هست اون زمان ما همه تجربه سفر جمعی را نداشتیم .حالا ما با تجربه شدیم .از فواید تجربه هر از چند گاهی سفرهای خانوادگی بزرگتر و شادی فرزندانمان از همسفر بودن با فرزندان آنها می گویم .
با این که ترس ها هستند ولی تصمیم گرفتیم تجربه سفر زیباو به یاد ماندنی را بارعایت موارد متعدد و اصولی را داشته باشم .
البته کمی نگرانی هست ولی به خودم یاد آوری می کنم که جای نگرانی نیست همه چیز حساب شده و برنامه ریزی شده است .بودن در کنار دریا در سوییت های مجزا آن هم برای دو سه روز حتما تجربه خوب و دلچسبی برای فرزندانم خواهد بود و البته من خودم هم از این اقامت دو سه روزه با حفظ حریم خانوادگی و مستقل بودن استقبال می کنم .
این فایل را که شنیدم نشانه ای برای خودم دانستم آخه چند روزی بود ذهنم درگیر بود و نمی تونستم تصمیم نهایی را بگیرم گرچه که همه اقدامات از قبل برنامه ریزی شده بود ولی مقاومت از جانب من بود . این فایل به من گفته شد که قرار نیست تجربه ناخوشایند همیشه تکرار بشه .
پس به دل ترسم می روم و حتما سفری خاطره انگیز و به یاد ماندنی برای من و فرزندانم خواهد بود در کنار دوستان .
برنامه مسافرت ما چند روز آینده است و این یعنی پا گذاشتن من و همسرم بر روی ترسها .از خداوند مهربان می خوام که بهترین سفر زندگی ام تا به حال را این سفر پیش رو قرار دهد .
این جمله تاکیدی استاد را تکرار کنم که خداوند همواره ما را در زمان درست ، مکان درست و روابط درست قرار می دهد .
از شما استاد عزیزو خانم شایسته کمال تشکر را دارم .ممنون که با آموزشهای ناب و ارزشمندتون زندگی را برای ما زیباتر و دوست داشتنی تر می سازید .
به نام هدایت الله
سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم
خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست
خدایا شکر که درسهای خوبی از این فایل دریافت کردم با صحبتهای استاد عزیز و این عمل کردن به قانون ما را به خواستههای ما میرساند فقط باید حواسمان باشد که چه ورودیهایی را به ذهنمان ایجاد میکنیم و این باورهای درست است که ما را به خواستههای ما میرساند فقط باید فریب ذهنمان را نخوریم
موضوعی که هر روز اگر حواسمان نباشد حالمان را بد میکند و همان اتفاق نامناسب میتواند باورهای خوبی را برای ما نسازد که مثال آن به مسافرت استاد برای ما به خوبی توضیح دادند این اتفاق ناجالب باعث میشود که ذهنمان همیشه به این فکر کند که این اتفاق ما را متوقف میکند توجه ما را بیشتر میکند که دیگه نباید اون کار را انجام بدهیم باید سعی کنیم همان لحظه جلوی اون کار که ذهنمان را مشغول کرده بگیریم مثال خودم که در کار هایم من وقتی خوب انجام میدم مشکلی نیست وقتی که از من بار انتقاد میشود یا ایرادی میگیرند دیگر توجه من به اون اتفاق بد که من را مورد مواخذه قرار دادن در ذهنم بیشتر میکنم و به زندگیم ان را خلق میکنم و حالم بدتر میشود دیگر اون خوبیها و تعریفها به خودم یادآوری نمیکنم باید حواسمان به افسار ذهنم باشد و بتوانم آن را کنترل کنم و نگذارم شیطان این ترس را در وجود من نهادینه کند اما اگر تغییر شخصیتی و ایمان من قویتر شود جهان هم به باورهای من پاسخ میدهد و این بهتر کردن خودم باورهای درست را در جهت خواستههایم من را به نتایج عالی میرساند اما کاری که برای بهبود خودم میتوانم در مورد این نشخوارهای ذهنی انجام بدهم نوشتن اون موردی که ذهنم را مشغول کرده با نوشتن ایراد و اشکال خودم را پیدا میکنم و میبینم روند بهبود خودم با تکامل و بهبود اون کار را وقتی دوباره انجام میدهم نتایج من تغییر و دیگر توجه خودم رو لیزری روی موضوعی که از من تعریف میکردند میگذارم و خیلی هم تا الان موفق شدم شرایط به گونهای پیش رفته که من دلم میخواهد و هر روز حالم بهتر و بهتر میشود استاد بینهایت از شما سپاسگزارم منتظر کامنتهای دوستان خوبم هستم تا تجربهشون در روند بهبود من کمک کند تا مسیر خوب و درست زندگی را یاد بگیرم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خدای مهربان
سلام و درود و عشق فراوان خدمت عزیزانم
وقتی به مثال هایی که استاد زدن تا بیایم توی کامنت ها بنویسیم فکر کردم با خودم گفتم احتمالا نیاز دارم چند تا کامنت روی این فایل بزارم،، چون ب قول استاد جان با خوندن کامنت دوستان منم میگم عه راست میگن منم این تجربه رو داشتم!
خب مثالی که اول به ذهنم رسید در مورد ریاضی و فیزیک بود، من ابتدایی ریاضیم خوب بود، وارد راهنمایی شدم همون کلاس هفتم یه معلم بسیار سختگیر به تورمون خورد و نمرات پایینی به همه داد و خیلی ازش میترسیدیم از همون موقع ذهنم شروع رد به صغرا کبری بافتن که هر دفعه ریاضیت قراره نمرهات همینطوری بشه ( البته تا الان نمیدونستم ریشهاش کجاست الان فکر کردم فهمیدم) گاهی وقتا تونستم این دید داشته باشم که اگه من درست تلاش کنم نتیجه درست میگیرم و همینطورم شد ولی گاهی وقتام نتونستم این دیدو داشته باشم و برعکسش اتفاق افتاد
مثال بعدی در مورد یادگیری رقص بود خواستم بگم که مغزم گفت خب بابا توعم دهن ما رو سرویس کردی با این مثالت همیشه میگیش!!! بعد گفتم اتفاقا این یعنی باید این موفقیت رو صد ها بار دیگه مرور کنم مسیری که رفتمو ولی ذهن میخواد موفقیت هامو به سادگی ازش رد بشم اما شکست هامو برام انقد بزرگ کنه که به عنوان قانون بپذیرم که بگم همینه دیگه، اینه و جز این نیست
تا 15 سالگی رقص محلیمونو هیچی بلد نبودم تا اینکه دوستام توی مدرسه دستمو گرفتن به زور بردن تا برقصیم گفتم بلد نیستم و خجالت میکشیدم دوستام گفتن تو بیااااا یاد میگیری از همون روز یه انگیزه قوی در من شکل گرفت و تا جایی که یادم میاد میتونم بگم اوایل هر روز تمرین میکردم، بعد مدتی انقد مهارتم بالا رفت که الان توی این حوزه هیولایی شدم واسه خودم! البته که همیشه جا واسه بهبود بیشتر هست و هنوزم میتونم خیلی بهتر یادش بگیرم و هنوزم به دید تمرین به رقصام توی تنهایی یا جمع نگا میکنم و میگم باید تمرین انجام بدم هم تمرین اعتماد بنفسعه هم بهبود مهارت رقصم
رقص غیر محلی ( نمیدونستم اسمشو چی بزارم چون رقصی که من بلدم فک کنم مخلوطی از رقص فارسی و خارجیه ) از پاییز و زمستون 1402 میتونم بگم خیلی بهتر از قبل تمرین کردم و به حدی رسیدم که دوستام میگفتن ما باورمون نمیشه تو کلاس نرفته باشی و انقد قشنگ برقصی!! ؛ چیزی که باعث شد این مهارتو یاد بگیرم علاقه زیاد من به رقص بود که باعث میشد اصلا صدای نجوا ها رو نشنوم اگرم بشنوم اصلا محل نمیدادم اصلا مهم نبود! اوایل سوتی زیاد میدادم جلو بقیه ولی عشق و علاقهام خیلی قدرتمندتر از صدای نجواها بود و مسخرههای شیطان نتونست منو از ادامه دادن باز داره
پس اگه علاقه داشته باشم و عاشق باشم و اهرم رنج و لذت درست توی مغزم جا افتاده باشه :) حتما میتونم.؛»
یه چیزیم که همیشه بهش نیاز دارم تمرین همیشگی مهارت کنترل ذهنه؛ همون تقوایی که قرآن میگه پاداش عظیم داده میشه به کسانی که تقوا پیشه کنند (( ذهن خودشونو کنترل کنن )) ،،»« این کنترل ذهنه کمک میکنه توی مسیر بمونیم
همیشه توی زندگیم شاهد این بودم :
قدرت عشق خیلی خیلی بیشتر از مقاومت هاست
——،،،،،——،،،،،——،،،،،——،،،،،——
حیلت رها کن عاشقا
دیوانه شو دیوانه شو
رویایی که تو رو دیوانه نکرده رویا نیست!
اگه عاشق باشی حتما میرسی
……
در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
افرین به شما زهرا خانم با اینکه فکر کنم همسالیم و حتی از هیچ دوره ای هم استفاده نکردید خیلی خوشحال شدم بابت این کامنت زیباتون و این مثال قشنگتون امیدوارم تو همه جنبه های زندگی بتونید بدرخشید و اونفدر ثروت بسازید ک بتونید به راحتی تمامی دوره های استاد رو خریداری کنید️
به نام رب العالمین
سلام و درود و عشق فراوان خدمت دوست توحیدی و هم فرکانسی
سپاسگزارم از لطف و محبت و توجه شما ،،،
نقطهی آبی »» انگیزهی بیشتر برای نوشتن کامنت بیشتر
خدایا شکرت
بله درست گفتین دوست من، بنده از فایل های رایگان بسیار نتیجه گرفتم و برخی از این نتایج رو توی پروفایلم نوشتم، خیلی برام با ارزشه حال خوبی که الان دارم ، خیلی ارزشمنده مهارت کنترل ذهنی که بدست آوردم، خیلی خیلی ارزشمنده آگاهی هایی که در فایل های اجرای توحید در عمل هست، با این فایل ها بود که برای اولین بار با توحید واقعی آشنا شدم،
فایل های دانلودی هر کدام به اندازه داشتن یک الماس در زندگی من نقش ایفا کردند و آرام آرام زهرا را از پیلهی خود بیرون کشیدند تا پروانه شدن را تجربه کند ….
به لطف خدای عزیزم 6 ام فروردین 1403 هدایت شدم به دورهی شگفت انگیز عزت نفس با اینکه هنوز تمرکزی روش کار نکردم ؛قشنگ تاثیراتشو می بینم
این مسیر همه چیو با هم هدیه میده به شرطی که من فقط تمرکزمو بزارم روی خودم و تمرکزمو از روی عوامل بیرونی بردارم، فقط خودم، فقط خدا
خدایا ایمانی بهم بده تا به آگاهیها عمل کنم
خدایا روز به روز بر ایمان ما بیافزای
سپاسگزارم کامنتتون باعث شد مسیرم برام یادآوری بشه
انشاءالله روز به روز ثروتمندتر بشید و پیشرفت کنید در تمام جنبه ها
در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
زهرا جان سعی کن اونقدر بتونی تمرکز رو فوکوس روی خودت(بهبود شخیصتت-بهبود مهارت هات-بهبود عملکردت در برابر اتفاقات تضاد یعنی اتفاقات به ظاهر بد با نا دلخواه-باورهایی ک مانند یک سد جلوی پرواز کردن ذهنیتت خدا گونه ات شدن) که به راحتی بتونی تمام عوامل چرت و پرت دورو ورت رو حذف کنی و فقط خودت باشی و مسیر پیشرفت جلوی چشمت و شوق و ذوقی ک داری
من چندین ماه بود ک کشف قوانین رو خریده بودم و چند روزی هست ک با تمام وجود دارم تمرکزی روش کار میکنم حتی بیشتر ظهر ها هست ک نمیرم خونه و کرکره مغازه ام رو میدم پایین و روی فایل های کشف قوانین استاد تمرکزی کار میکنم و این خیلی بهم کمک کرد ک بتونم فروشم و حتی خیلی چیزای دیگه رو با کیفیت تر کنم و ارتقا بدم
جمع بندی حرف من اینه ک الان منو و شما بهترین سن هستیم براری شروع یک بیگ بنگ کافیه فقط پا بزاریم تو دل ترس و هی ادامه بدیم️
واست ارزو بهترینارو دارم زهرای هم فرکانسی عزیزم ایشالله اون روزی برسه ک بیای توی پست جدید عباس منش توی جواب کامنت من بگی دیدی محمد شد
منم بگم میدونستم ک اون روز میرسه
به امید روزای بهتر برای هممون حتی اون های ک در مسیر خواهند امد️
سپاسگزارم آقا محمد خوش قلب.. نمیدونی چقدررررر خوشحال شدم
کامنتت نشانهای محکم و واضح هست برام چون دیشب که داشتم با خدا حرف میزدم به اینجا رسیدم که باید شاخ و برگ های اضافی رو حذف کنم،، درست و حسابی به قول شما لیزری تمرکز بزارم روی »»: (بهبود شخیصتت-بهبود مهارت هات-بهبود عملکردت در برابر اتفاقات تضاد یعنی اتفاقات به ظاهر بد یا نا دلخواه-باورهایی ک مانند یک سد جلوی پرواز کردن ذهنیتت خدا گونه ات شدن)
چطور میتونم این نشانه ها رو نبینم و قدرتشو باور نکنم؟!.
الحمدالله رب العالمین
……….
خیلی تحسینت میکنم که چنین جهاد اکبری به راه انداختی پسر !!! دمت گررررم .. امیدوارم روز به روز پر قدرت تر ادامه بدی مسیر درستی که انتخاب کردی
……….
واست ارزو بهترینارو دارم زهرای هم فرکانسی عزیزم ایشالله اون روزی برسه ک بیای توی پست جدید عباس منش توی جواب کامنت من بگی دیدی محمد شد
منم بگم میدونستم ک اون روز میرسه:) وااااای سپاسگزاااارم محمد جان،،، هم لبخند به لبم نشست و هم اشک شوق توی چشمام حلقه زد .. انقد روی خودت کار کردی که کلامت نور و عشق و شادی رو گسترش میده و دستات به فرمان روح خداییت اونارو مینویسه ..
…….
یک دنیا ممنون
در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشی
( همیشه دوست دارم آرزوی پیروزی کنم. ؛پیروزی بر نجوا های ذهنمون؛ چون تنها زمانی بر نجواها پیروزیم که فرمون دست رب باشه …)
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کار ها دشوار نیست
( این شعر همین الان قلبم بهم یادآوری کرد!شاید برای من و شماست! شاید که نه حتماااا )
بهترینارو آرزو میکنم واسه دوست توحیدی و همفرکانسیم