آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

919 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2110 روز

    سلام.

    وقت همگی بخیر.

    این هم از روزِ سی و سوم.

    ✨آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 ؛ 📎فایلِ روزِ سی و سومِ روز شمارِ تحولِ زندگی من.

    در ابتدا از استاد عُذر خوامی میکنم .چون استاد گفته اند که سعی کنید متنِ فایل ها را در کامنت ها ننویسید و از تجربیات خودتون بنویسید. اما من چون دارم تایپِ دَه انگشتی تمرین می کنم دوست دارم متن این فایل را دقیق تایپ کنم.

    همچنین دوست دارم با تفسیر این گفته ها رد پایی بگزارم تا در اینده بخوانم تا ببینم چه میزان پیشرفت کردم و چه مدار هایی را پشت سر گذاشتم.

    به دوستان عزیز هم در همین ابتدا می گویم که این برداشت ها و تفسیر هایی که من داخل [ ] می نویسم فقط نگاه و برداشت و تفسیر خودم است و صرفا یک رد پا هستِش.

    متنِ فایلِ قسمتِ اولِ آرامش در پرتوی آگاهی :

    قلبت را پاک کن، سلامت می کنم و آنجا که من و تو یکی هستیم را گرامی می دارم .آنجا که من و تو یگی هستیم ، سکوت کن و دل بسپار.[ اگر قلبت را پاک کنی من تسلیمِ تو هستم یعنی هر چه را که باور کنی و تصویر سازی کنی برایت می فرستم]

    چه اهمیت دارد که کیست که می گوید و کیست که می شنود؟[ آنچه که از قلبت می شنوی اصل است]

    چه اهمیت دارد که من کجا هستم و تو کجا؟[ هیچ فرقی نمی کند که کجای این کیهان هستی ، قوانین ثابت است]

    چه اهمیت دارد که من به چه باور دارم و تو به چه؟

    این ها همه قیل و قال های نفس توست،حال آن که خود متعالی تو می خواهد َآرام باشد.

    بی هیچ نام، بی هیچ مکان ، بی هیچ قبیله ، بی هیچ قضاوت . آزاد و نا محدود ، بی هر فرم و قالب.

    این قید و بند های زمینی را ، این طبفه بندی های نفسانی را کنار بزن ، نام را ، مکان را ، باور را و هر تفاوتی را با ذهنی آرام، بیشین و بشنو.

    می خواهی برایت بگویم و تو بشنوی؟

    می خواهم برایت بگویم و تو بشنوی.

    بشنو و تجربه کن.

    بیا از پیش داوری ها و حتی از قضاوتها رها شویم و فقط گوش کنیم . بیا باور کنیم که لزومی ندارد که همیشه از خودمان دفاع کنیم.

    بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم و رها شویم از قضاوت ، رها شویم از هر گونه قبیله و طبقه ، رها از باورهایمان و پاک از همه قالب هایی که محدودمان می کنندو تنها رها و ارام است که می شنود.

    آرامش این برکه سبز را تجربه کن ، بیا تا فقط گوش بدهیم و تجربه کنیم.

    قلبت را پاک کن ، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می رسند که قلبت را پاک کرده ای.

    تو پاره ای از خدا یی.

    تو فرا تر از جسمت و فرا تر از ذهنت ، آگاهی هستی و آگاهی تو اصل توست.

    خود حقیقی توست.

    خود متعالی توست.

    تو لاینتهایی هستی و مقدس.

    آگاهی تو پاره ای از آگا هی همه جهان است.

    پاره ای از خداست. خود خداست. مثل قطره ای از دریا ، که پاره ای از دریاست.خود دریاست.

    تو پاره ای از خدایی و من هم و او که کنار تو نشسته است.

    و او که آن سوی دنیاست وکهکشانی که آن سوی کیهان.

    و تو پاره ای از من هستی و من پاره ای از تو مثل دو قطره از دریا که هر دو دریا هستند. یکی هستند.

    جایگاهی را ارج می نهیم و گرامی می داریم که من و تو یکی هستیم و خدا.

    برای سه روز آینده:

    فقط برای سه روز با همه یکی شو . همه هستی را باره ای از وجود خودت ببین.

    فقط برای سه روز خودت را و همه را گرامی بدار ، چون پاره ای از خودت ، چون قلبت ، چون پاره ای از خداوند.

    فقط برای سه روز با هر موجودی که روبرو می شوی این جمله را در ذهن تکرار کن :

    او پاره ای از من است ، پاره ای از خداست و ببین که عشق بی قید و شرط چگونه در و جود تو جاری می شود.[ همه چیز از انرژی است]

    سپاسگزارم که این متن را تا انتها خواندید.

    خدا نگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    حسل گفته:
    مدت عضویت: 2329 روز

    سلام به همه دوستای عزیز خانواده عباس منش. سلام به استاد و مریم عزیزمم.

    روز سی و سوم سفرنامه.

    قلبت را پاک کن، اتفاقات خوب وقتی به سراغت می آیند که قلبت را پاک کرده باشی.

    بچه که بودم وقتی با دوستام دعوام میشد، یه دوساعت بعد میرفتم خونشون و با هم آشتی میکردیم و دوباره بازی میکردیم. چیزی به نام کینه تعریفی نداشت. بی پروا از آرزو ها و خواسته هامون حرف میزدیم و غرق در خاله بازی از زندگی لذت میبردیم. یادمه هر روز به عشق دیدن دوستام و لحظه شماری برای بازی هایی که باهاشون میکردم، بیدار میشدم و از کوچکترین چیزها لذت میبردم. بی پروا و آزاد . یادمه تو شرایط سخت که حتی بابام پول نداشت برای من لباس بخره و مامانم از تکه های لباس خودش یه دامن خوشگل تیکه تیکه درس کرده بود، من از پوشیدن اون دامن اینقد ذوق کرده بودم که حد نداشت و هنوزم یادمه که چقد خوشحال بودم که دامن دارم. یا روزای عید برای خرید یک کفش عید اینقدددددد ذوق و شوق داشتم که زودتر عید بشه و بپوشمش. با اون کفش کلی تصور میکردم و تو رویای خودم با اون کفش از روی جوب آب، رو چمنا رد میشدم و لذت میبردم‌. کم کم بزرگ شدم و فهمیدم روح من همونی هستش که تو بچگی بوده، فقط خیلی چیزا به آگاهیش و تجاربش افزوده شده. روح من همونه و هنوزم نیاز داره مثل روزای بچگیم، با ذوق انجام تمام کارای روزانه پا بشه و اینقد این کارا براش ساده و جذاب باشه که از انجامشون لذت ببره. روح من نیاز داره چیزی به نام غرور که هی من من میکنه رو حذف کنه و براحتی اول خودشو دوست داشته و با عشق ادم ها رو هم دوست داشته باشه. اینجوری میتونه وقتی یه تضاد دید، براحتی بخنده و ساده از روش بگذره. بجاش بگه خدایا من دوست دارم ادمای دور و برم عکس این تضاد عمل کنن و بره دنبال کاراش، آزاد و رها. فقط خیال پردازی کنه و برقصه و شاد باشه. یادمه موقعی که برای کنکور ارشد میخوندم، با دنیای مجازی قط ارتباط کرده بودم و کاملا مرتبط با دنیای زیبای درونم شده بودم. تو خیالم دوستا و هم اتاقیایی رو تصور می‌کردم که با هم شاد غذا درس میکنیم. با هم صحبت میکنیم . با هم غذا میخوریم. میریم بیرون و در کل در صلح و صفا و ارامش و عشق با هم زندگی میکنیم. هم کلاسیایی تصور میکردم‌ که بسیار مهربان، شاد، امیدوار و موفق و پولدارن. اساتیدی رو تصور میکردم که بسیار دلسوز و دوست داشتنی هستن‌ و در این خیال خودم از زندگی تو اون شرایط لذت میبردم. اینقد تو خیالات خودم غرق بودم که از حس زیبای اونا انرژی میگرفتم و با لذت درس میخوندم. تا اینکه تهران قبول شدم و دقیقا و حتی بهتر از اون چیزایی که تو خیالم بود اتفاق افتاد و من بهترین روزای زندگیم رو با اون هم اتاقیا گذروندم. و هنوزم عاشقشونم. با یکی اونجا آشنا شدم که عاشقش شدم و خالصانه دوستش داشتم و دارم. و کلی اتفاقات خوب دیگه. وقتی قشنگ تر به این روند نگا میکنم. میبینم که چقد دنیای مجازی میتونه ادم رو از خواسته هاش پرت کنه. و چقد لازمه با خودمون خلوت کنیم تا این خیالات رو واضح تر ببینیم. یادمه حتی با اعضای خانوادمم زیاد صحبت نمیکردم و به امید قبولی فقط درس میخوندم اونم با عشق. گاهی وقتا ذهنم راجب پدرم هی بد و بیزاه میگه و منم باهاش همراهی میکنم. تا اینکه میبینم به یه ادم وحشی تبدیل شدم. یهو به خودم و شرو میکتم به ساده گرفتن عمل بخشش. برمیگردم به تجربیات بچگیم که چقدددد راحت میبخشیدم که هیچ، راحت هم دوست داشتم. گفتم باید قبل از قضاوت کسی، میزان علاقه خودم به افراد رو بسنجم. اگر دیدم کمه اول علاقه ام رو ببرم بالا و بعد بیام قضاوت کنم . اونوقته که قضاوت کردن فقط برات مسخره بازی میشه. در اصل من بخاطر کمبود علاقه یه افراد اونا رو قضاوت میکزدم. در اصل مشکل در درون منه. و هیچ‌عامل بیرونی نیست.

    من باید عشق رو در درونم بیشتر گسترش بدم. مثل بچه ۱ ساله ای که براحتی و با یه بکشن به همه ادمها میخنده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      صفورا کوشککی گفته:
      مدت عضویت: 1186 روز

      حسل عزیز دیدگاهت خیلی دلنشین و زیبا بود

      یه قسمت از کامنتت خیلی توجه منو جلب کرد …

      دلیل اینکه ما دیگرانو قضاوت میکنیم اینه که بهشون علاقه نداریم و عشق نمیورزیم بهشون.با تموم وجودم این آگاهی ناب رو از تو که تیکه ای از وجود من هستی رو دریافت کردم.

      قطعاااااا همینه و جز این نمیتونه باشه.هربار که عاشقانه همسرمو دوست داشتم هیچ وقت در مورد کاراش قضاوت نکردم هر بار که عشق و محبتم کم و شد و سرسنگین شدم باهاش شروع کردم به قضاوت های پی در پی و پی در پی ..و افتادم تو چرخه ی بی انتهای قضاوت که هرچی قضاوت میکردم تمومی نداشت و جهان موارد بیشتری رو برای قضاوت به سمتم میکشید.

      حسل عزیزم چقدر این قسمت از دیدگاهت جواب بود برام.

      تو این چند روز به شدت داشتم مقابله میکردم با قضاوتهام ولی هرچی بیشتر دست و پا میزدم انگار ناتوان تر میشدم غافل از اینکه اصلا ایراد کار از یه جای دیگه است…ریشه از یه جای دیگه است اونو باید درستش کرد…

      بی نهایت ازت سپاسگذارم حسل عزیزم هم پاره ای من…تیکه ای از خدا عاشقتم…

      ❤❤❤❤❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسل گفته:
        مدت عضویت: 2329 روز

        سلام عزیزدلممممم. صفورای عزییزمم چقد لذت بردم از اینکه کامنتی که گذاشتم برات جواب بوده.

        منم کلیی از کامنتت حس خوب گرفتم عزیزمم. چقد من لذت بردم وقتی منو تیکه ای از خودت دونستی و اون حس یکی بودن جنس روح همه انسان ها رو برام یاداور شدی.

        منم عاشقتم صفورای عزیزمم. تیکه ای از من… برات از خدای بزرگ و مهربان و بخشنده، شادی و لذت بینهایت رو میطلبم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    نرجس رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1295 روز

    دیروز هدایت شدم به صفحه ارامش در پرتوی اگاهی 2, فقط فرصت شد متنشو بخونم، واضح متوجه نشدم موضوع چیه، اما عکس گرفتم که سرفرصت بررسی کنم، الان اومدم واااااااای استاد دارم اشک میریزم، اخه من برای خودم رسالت نوشتم رسالت اینکه متجلی خدا باشم، متجلی عشق بی قید و شرط، تجلی صبر و اگاهی و توحید،

    چند روز پیش دلم برای حفظ ارامشم گفت ببین تو باید عاشق همه باشی، خدا رو در همه ببینی، و الان چند روز که تلاشم شده این، و واقعا این نگاه چه احساس ارامش عمیقی داره ، چقدر خیلی موضوعات برات بی ارزش میشن. چقدر همه چیز زیباتر میشه، واقعا اولین موفقیت کسب ارامش هست،

    و الان من هدایت شدم به این فایل ، اشکم به این خاطر هست شما چندسال پیش فایلی ضبط کردید، و من در این مدتی که عضو هستم اصلا این فایل انگار به چشمم نخورده بود، اولش که اسمشو خوندم برام اسمش غریبه بود که این دیگه چه فایلی که من تا الان ندیدمش،؟ اشکم به این خاطر که چند روز پیش این حرفها رو از ندای درونی شنیدم، که دلم از اگاهی حرف زد که من صدای دلمو درست شنیدم ، خدایا شکرت……… تو چقدر زیبایی عااااشق خدای نازنیم… ما همه خدا هستیم❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 976 روز

    بنام یکتای بی همتایم

    درودبه استادم وخانم شایسته عزیزم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    من فایلهای آرامش درپرتو آگاهی روخیلی دوست دارم وهروقت گوش میکنم حس وحال خوبی بهم دست میده حس وصل شدن به خداوند

    احساس آرامش درونم

    روحم آزادمیشه

    سبک میشم

    خدایاشکرت که من رولیاقت دادی واین مسیر زیبایت رابمن نشان دادی

    من دیشب داشتم تا حدودای صبح با عزیزترین فرد زندگیم در مورد این مسیر زیباوهدایتهای پروردگار صحبت میکردیم

    خیلی لذت بردم از صحبتهای عزیزم که اینقدر فوق والعاده خودش رو پیدا کرده بودوداشت برام از خداوند وظرف وجودیش میگفت ومن فقط گوش میدادم وحسشو دریافت میکردم وتحسینش میکردم که چقدر خوب تونسته بودتوی مدت کوتاهی که وارد سایت شده بود وبامن هم مسیرشده بود اینقدر باخودش درصلح باشه

    وبه خداوند نزدیک بشه وازتنهایی خودش لذت ببره

    خداوندروشکرمیکردم که این چنین فردآرامی رودرزندگیم وهم مسیرم قرارداده

    براش آرزوی بهترینهاروازخداوند خواستارم

    چونکه لیاقتش رو داره وانسانی بسیار خوش قلب ومهربانه

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    اینکه من اینقدرخوب به این درک وآگاهی رسیدم که من تیکه ای ازوجود خداوندم ودرهرلحظه میتونم وصل بشم به منبع وانرژی دریافت کنم بهم احساس خوبی دست میده

    خدایاشکرت که بمن این لیاقت روعطافرمودی

    خدایادست من را محکمترازهمیشه دردستانت بگیرورهایم نکن

    خدایاتوهمه چیز من هستی درزندگی ام

    وقتی تنهام تودرکنارمی ونوازشم میکنی وآرامش بهم میدی

    خیلی خوبه که من میتونم همیشه به خداوند وصل باشم وحضورخداوندرو درزندگی ام همیشه حس کنم

    خداوندا من تسلیم توهستم واینتوهستی که منرابه این مرحله اززندگی ام رساندی

    خداوندا خودت رادر وجودم جاری کن که لذتبخشترین حس وحال دنیاست

    دوست دارم لحظات ملکوتی راکه وصل به پروردگارم هستم رو

    انقدر آزادورهامیشوم مانند پرنده ای رها درآسمانم

    روی شونه های خداوندم نشستم ولذت میبرم

    خدایاشکرت

    وای خدایم چه لحظخ رویایی همچنان که دارم مینویسم یک بارانی شروع شد

    چهزیبا ودلنشین خدایا چقدر نرمه دستانت ونوازشم میکنی

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    شادوپیروز ودرتمام لحظات زندگیتون حضورخداوندرودرزندگیتون احساس کنیدوآرامش داشته باشید دوستان عزیزم

    استادعزیزم ومریم بانو سپاسگذارتونم که اینقدر زحمت فراوان میکشید برای خوب شدن حال من ودوستان درسایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    رضیه زارع خورمیزی گفته:
    مدت عضویت: 347 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز ودوستان همسفرم

    سفرنامه روز سی وسوم

    درون توست اگر خلوتی یا انجمنی ست بیرون پی چی میگردی جهان خالیست

    من ،تو ،او پاره ای از خداوند هستیم

    من فراتر از ذهنم فراتر از جسمم من ذهن نیستم من جسم نیستم من آگاهی هستم من نامحدودم

    یکی بود یکی نبود غیر از خدا کسی نبود

    من و جز خدا کسی دیگری نیست همه چیز توهمات ذهن من هست پس رها میکنم و خودم را با خداوند یکی میکنم قلبم را از ذهنیت هام پاک میکنم و با خداوند یکی می شوم من از خداوند جدا نیستم و خداوند از من

    می بینم می‌شنوم قضاوت نمیکنم قلبم را پاک میکنم آرام می شوم در قلبم را به سوی خداوند باز میکنم صدایش را می‌شنوم و عمل می کنم

    هرکس را می بینم فقط می گویم او پاره ای از من است پاره ای از خداوند

    سپاسگزارم از استاد و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    فهیمه رمضان نیا گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    به نام یگانه هدایتگر مهربانم

    او پاره ای از من است او پاره ای از خداست

    اینکه عمیقاً این جمله رو درک کنیم و فقط سه روز تلاش کنیم در این حس بمانیم تجربه ی قشنگی میشه از همون آرامش ناب چون ذهن ما به محض اینکه یه تصویر میبینه شروع می‌کنه به نجوا به قضاوت و اگر آگاهانه کانون توجهمونو کنترل نکنیم تا ناکجا پیش میره و این میشه که تو حس و حال بد می مونیم و با خودمون و همه سرجنگ داریم ولی وقتی با دید الهی بنگریم یا به تعبیری از منظر خدا نگاه کنیم به هر موجودی دیگه قضاوتی در کارنیست نجوایی نیست هرآنچه هست زیبایی و عشق و آرامش است وقتی خودم و هرآنچه اطرافم موجودیت دارد پاره ای از خدا بدانم با جهان یکی میشوم وآرامش در پرتوی آگاهی همین است

    برگ33روزشمارتحول من

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 631 روز

    به نام جان جانان

    قدم 33

    در صدای شما سادگی برای خواندن این فایل بود و خواندن این دلنوشته حس خوبی رو منتقل کرد

    پیام این فایل برای من اینه که به منبع وصل شو . باهاش دوست باش. وابستگی ها رو رها کن . قضاوت ها رو رها کن. از هرچی تو را سنگین کرده رها باش و به درونت خودت برگرد و نور را پیدا کن

    در پیاده روی امروز من وقتی به طبیعت . درختان انسان ها . رابطه ها . سنگفرش ها . سبزه ها رو تماشا میکردم لذت میبرم که خداوند تمام این زیبایی ها را داره به من نشان میده و از همه طرف احاطه شدم با نعمت ها

    از این جسم زیبا . از نفس کشیدن . اسمان ابی . صدای پرندگان . ..

    چقدر همه چی در هماهنگی هست .

    انگاه که من به منبع وصل باشم میتونم خودم را دوست داشته باشم و این عشق در هستی میپیچد

    زندگی همین لحظه هست

    ما همه از یک منبع هستیم.خود را بشناسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    متین کلته گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    سفر روز 33ام

    آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1

    به نام خدای مهربانم….

    خدای عزیز من تنها از توویاری میجویم، تو همیشه بهترین مسیر رو برای من ترسیم کردی و به بهترین صورت هدایتم کردی، خدایا شکرت که تو رب و آفریینده من هستی. رب من تو بهترین امکانات رو در بهترین زمان و مکان بهم هدیه دادی ووهدایتم کردی و یقین دارم مسیری الان داخلش قدم گذاشتم با اذن و اراده تو بوده تا من به بهترین ورژن خودم تبدیل بشم. رب من ثروتمند بودن و احسن الخالقین بودین یه چیزه وجودیه در منه و من اینو با تموم وجودم احساس میکنم. من اشرف میخلوقات و جانشین تو در زمین هستم و باید کارای مم و زندگانی من در راستای همینا باشه. من آدمی هستم که با وجود تو قدرت میگیرم و پیش میروم و از این بابت شکر گزارم. خدایا بابت همه چی شکر گزارم، الحمدلله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3158 روز

    به نام خدا

    با سلام به همه عزیزان

    تلگرام رو که باز کردم و کامنت مرضیه خانم رو خوندم ” تخیل و تصٌوری ” که راجب زنده موندن فرزندشون رو تجسم کردن، رو با خوندن کلماتشون ، با تمام وجود حس کردم و کلی خدا رو شکر کردم که این مادر تونست در لحظات حساس زندگیش ذهنش رو کنترل کنه و قانون چقدر قشنگ پاسخ میده. یاد اون آیه ای می افتادم که خداوند به مادر موسی وحی می کنه “وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ”.

    ترجمه : و ما به مادر موسى وحی کردیم که او را شیر بده، پس هرگاه بر جان او بیمناک شدى، او را به‌دریا بیفکن و مترس و غمگین مباش ، ما او را به تو بازمى‌گردانیم و او را از پیامبران قرار مى‌دهیم.

    وقتی از ” ما ” استفاده میشه منظور همون قوانین ثابت الهی است . پس اگر مادر موسی غمگین میشد طبق قانون دیگه موسی رو نمیدی.

    دیروز که این فایل سی و سومین روز سفر رو دیدم هرچی خواستم بیام مطلبی بنویسم که نکته ای داشته باش ، حرفی برای گفتن نداشتم . تمام روز رو داشتم با خودم فکر می کردم چرا با این فایل ” آرامش در پرتو الهی ” من ارتباط برقرار نکردم و بجز یکی دوباری بیشتر این فایل ارزشمند رو گوش ندادم و طبیعی هم هست که آلان نتونم کامنتی بنویسم . وقتی بیشتر فکر کردم دیدن هر موقعه من می خواستم بیام این فایل رو گوش بدم ( بخدا مو به تنم سیخ شده آلان که دارم مینویسم چون فلدر آرامش در پرتوی الهی روی دسکتاپ م بود) ، شیطان ذهن هر بار به طریقی گوش دادن فایل رو به عقب می نداخت تا جایی که یادم می رفت.

    حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه دوره” کشف قوانین زندگی ” عالیه ، بی نظیریه . دقیقا” متوجه شدم با آگاهی های این دوره تونستم مچ شیطان رو بگیرم.

    نتیجه گیری وقتی الهامی از طرف خدا دریافت می کنی و مطمئنی از طرف خداست درجا بش عمل کن ، شیطان تو ذهنته با کارهای بیهوده می خواد حواست رو پرت کنه که تو به اون الهام عمل نکنی . شیطان دشمن قسم خورده ماست.

    “در تاخیر عافت ها نهفته است.”

    اگه اول این مسیری و هنوز آموزه های این سایت رو عُمقی باور نکردی ، نمی خوای از کارای بزرگ شروع کنی مثل استفاء از شغل فعلیت ، بلکه الهامی که بت میگه صبح ، زودتر از خواب بیدار شو ، برو نون تازه و داغ بگیر ، سفره خونه ات رو زیبا تر بچین و ….. با عمل کردن به این الهام بظاهر ساده و آسون طبق قانون جذب بیشتر بت الهام میشه بیشتر بفرمان خدا میشی. چی از این بهتره بخودت نیومدی میبنی 6 ماه گذشته و اطرافیانت از تغییرات تو در هر زمینه ای متعجب و حیرانن.

    امیدوارم استاد عزیز و دوست داشتنی ام ، شاگرد لایقی بوده باشم.

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    دوستان در تمام دوران بشری فقط کمتر از 3 درصد از هر جامعه ای این قوانین رو درک کردن . شایدم قسمتی از قوانین رو درک کردن که موفقان جامعه شون شدن .

    ولی ما ( دستان خداوند برای گسترش جهان ) با داشتن استاد ، خانم شایسته و خیلی از دوستانی که در این سایت نتیجه گرفتند و نظر میزارن خیلی سریع تر و راحت تر می تونیم مسیر موفقیت و خوشبختی رو طی کنیم که اینم از فضل پروردگار یکتای ماست .

    لامصب این ذهن هم می تونه انسان رو خوشبخت کنه هم بدبخت افسارش رو بدست بگیرید.

    قدر بدونیم و پایبند به تعهدی که اول سفر دادیم تا آخرش باشیم .

    خوشبخت ، ثروتمند ، سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    حمید شهسواری پور گفته:
    مدت عضویت: 2518 روز

    سلام خدمت دوستان و همراهان گرامی و استاد عزیز

    امروز بیست و دوم آذر ماه نود هشت ۳۳ روز سفرنامه ۲۴ باسپاسگزاری

    فقط باید بگم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم

    عباس منش دمت گرم با آموزه هات

    فقط اینو بگم برم بعد میام براتون تعریف میکنم

    استاد وقتی میگه قدم اول رو بردار. قدم بعدی بهت گفته میشه

    تو بندگی کن اون خدایی خودشو بلده .

    یادتون باشه فراموش نکنید

    در پناه خداوند بخشنده بی انتها پیروز وپایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: