https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان و استاد عزیز و مریم شایسته نازنین
آقا من چی بگم ، این سایت واقعا خداییه بابا مگه میشه من دیشب داشتم فکر میکردم که ایکاش استاد یه فایل جدیدی در رابطه با احساس لیاقت بزارع که بتونم بهتر جلسه 6 عزت نفس و درک کنم و صبح باهاش مواجه شدم ، این سایت به نظرم دست خانم فرهادی و خانم شایسته و ….نیست خود خداوند نظارت مستقیم و داره و من واقعا سپاسگزارم نمیدونم چی بگم واقعا …..
بریم سر احساس لیاقت…
آقا جلسه 6 دوره عزت نفس استاد اشاره داره که بی قید و شرط خودتون و ارزشمند بدونید بدون اینکه نتیجه خاصی داشته باشید و احساس لیاقت کنید خب من نمیفهمیدم ینی چی و همین الان که دارم مینویسم از 779 صفحه کامنت جلسه 6 دوره عزت نفس31 صفحه رو خوندم و متوجه نمیشدم بی قید و شرط خودت و ارزشمند بدونی ینی چی اگه برای شما هم سواله کامنتم و دنبال کنید
با کمی فکر کردن متوجه شدم بله درسته من در پس نجواهای ذهنم در مورد روابط با قید و شرط میخام به احساس ارزشمندی دست پیدا کنم خب آقا من میام این و برعکسش میکنم و این خیلی برام سخت بود چطور اینکار و انجام بدم ؟ ولی خب نمیفهمیدم گفتم پس باید تکاملم طی بشه ، تجربیاتی داشتم که تا می اومدم با یه دختر زیبا اوکی بشم یه چیزی از درون من میخندید و میگفت نمیزارم اوکی بشین و واقعا در عرض یک ساعت و یا کمتر بدون هیچ دلیلی اون طرف مقابلم کات میشد ، ینی آنقدر این برام اتفاق افتاده بود که وقتی با یه خانم زیبا میرفتم تو رابطه نگران همین موضوع بودم میدونستم این برای من نیست …
خیلی کیس ها رو از دست دادم تا اینکه پری روز اومدم این باور و ساختم با منطق ذهنم که آقا جان من همینجوری دراز کش بدون هیچ دستاوردی ارزش دارم اگه ارزش نداشتم که قلبم نمیزد ، اگه ارزش نداشتم خداوند نمیذاشت نفس بکشم پس من نفس میکشم ینی ارزشمندم دو روز از این قضیه گذشت فکر میکنید چی شد ؟
این باور در عرض دو روز ساخته شد و نتیجه داد ولی خب باید محکمتر بشه و تکاملش طی بشه
آقا هیچی من قبلا مشخصات پارتنرم و نوشته بودم برای نشانه گفته بودم آمار و طرف بده پیشنهاد و من بدم اینجوری بفهمم اون شخصه مورد نظرمه
به طرز عجیبی دیشب این اتفاق افتاد تا آمار و دریافت کردم پیشنهاد و دادم و خلاصه الان رفتیم تو رابطه خیلی هم داره خوش میگذره و چقدر عجیبه نوشتن تا الان 70 درصد موارد و این خانم داره بیشتر باید بشناسم ممکنه تا 100 درصد هم مورد دلخواه من باشه ممکنه اینجوری هم نباشه
خلاصه اینکه این احساس عدم لیاقت باعث میشه اینجوری از طریق نجوای ذهنی بهت بگه که تو چیزی نداری که کسی بیاد سراغت ، آخه مگه تو چه اپشنی داری ملخ که میخای با اون دختره اوکی بشی چی تو خودت دیدی و …..
در مورد قربانی شدن هم که باز این فایل کمک کرد مفهوم قربانی شدن در جلسات عزت نفس و بدونم این بود که بله من سر کار که میرفتم صبح تا شب تلاش میکردم ، کارم و درست انجام میدادم از کارم نمیزدم ولی در نهایت یکی دیگه ارتقا پیدا میکرد و من چه احساسات مزخرفی تو اون حالت داشتم من اینجوری تا حالا احساس قربانی بودن و درک نکرده بودم یا مثلا میگفتم شرایط جامعه طوری هست که کسیکه یه کم تابع اصول باشه از بازی به در میشه و احساس منفی پیدا میکردم
آقا اصلا من یه الارمی تو ذهنم گذاشتم که هر وقت هر فکری در اومد که باعث رفتن به فاز منفی شد من باید بدونم اون فکر اصلا وجود نداره ، بچه ها اون فکر چون وجود نداره داره تو رو اذیت میکنه میترسونه, استرس میده بهت ، چه میدونم ناراحتت میکنه و خدا قشنگ گفته که مومنان کسانی هستند که نه ترسی از آینده دارن نه غمی از گذشته چون اینا توهمه مث تو دل ترس رفتن جلسه 5 عزت نفس
خلاصه که دیگه چه عرض کنم ، چقدر حالم خوبه الآنم داره بارون میاد هوا رویاییه و چقدر خداوند و شاکرم که منو هدایت کرد واقعا من لذت میبرم از زندگیم خدایا شکرت به اندازه خودت شکرت
سلام به دو استاد عزیزم ودوستان ارزشمندم در این سایت الهی
خدارا شاکرم بخاطر این فرصت واین لحظه
استاد جان مریم گلی احسنت به شما هر دو فوق العاده اید هم بازیتون بی نظیر بود وهم تیپ واندامتون ستودنی چقدر خداراشاکرم که در میان شما دوعزیز گرانقدر ودوستان گلم هستم
استاد جان شما درست میفرمایید ما از هراتفاق ساده زندگیمون حتی یه بازی میتونیم رگه های قانون را درک کنیم وقتی حدود 7 ماه پیش برام مشکلی پیش آمد که در ظاهر خیلی بد بود وهمه سعی میکردند بهم امیدواری بدهند ولی من فقط یه چیز گفتم که کار خدا بی حکمت نیست واین حکمت خدا نبود بلکه قانون جهان هستی بود که آخرش با یه گوشمالی حسابی به من حالی کرد باید خودم وباورهام را تغییر بدم و روی خودم کار کنم البته کم وبیش به سایت سر میزدم کم وبیش بعضی فایلها رو گوش میدادم ولی برام زیاد مهم نبود تو چندتا دیگه از کامنتام هم گفتم فقط میومدم یخورده احساسم خوب بشه آن اوایل فکر میکنم فایل رایگان چگونه ذهن خودرا کنترل کنیم رو سایت بود اگر البته تو نام گذاری اشتباه نکنم که بعد برداشته شد ودوره ها هم قانون آفرینش بود ودوره کشف قوانین زندگی وعزت نفس آن موقعه هنوز در مدار دریافت ودرک آگاهی خیلی از این مطالب نبودم که این مربوط به 6 سال قبل هست واما ازتجربه ام در زندگی با همسر اول بگم که بعداز ازدواج متوجه شدم همسرم معتاده همیشه بخودم میگفتم چون خانواده ام از لحاظ مالی وضعیت خوبی ندارند وبخاطر حرف مردم که نگن دخترشون خواستگار نداره با ازدواج من موافقت کردند در صورتی هم تو فامیل خودم هم همسر سابقم از هر نظر ایده آل بودم تحصیلکرده ؛باشعور وبا فرهنگ ؛آداب معاشرت را میدونستم سر کار میرفتم آن موقعه ها چون الگوی هر دختری مادرش هست تصمیم گرفتم زندگیم را خودم بسازم تمام مسئولیت زندگیم را به عهده گرفتم به همسرم کمک کردم تا اعتیادش را کنار بگذاره چون واقعا خودش میخواست وگرنه من نمیتونم کسی را تغییر بدم با توجه به قوانینی که الان درک کردم از آنجا شروع ماجرا بود بعد خانواده اش یعنی پدرشون چون مادرشون به رحمت خدا رفته بود همه یکجور ازش توقع داشتند فهیمه هم که شده بود سنگ زیرین آسیاب پدرش وضعیت مالی خیلی خوبی داشت ولی چون میدید من خودم بتنهایی از عهده کل مخارج زندگیم بر میام اهمیتی نمیداد وهمیشه بهترینها را برا بقیه بچه هاش میخواست و من خودم لایق محبت بیشتر خانواده اش نمیدونستم اصلا غرورم اجازه نمیداد همه تلاشم را میکردم همیشه بهترینها را برای همسرم بگیرم (نه خودم واین یعنی ارزش قائل نبودن برا خودم) همیشه در برابر کارهای اشتباه همسرم سکوت میکردم واو مدام آن اشتباهات را تکرار میکرد ومن هرچه خانواده ام اصرار میکردند مشکلی دارید میگفتم نه درصورتیکه همسرم دوباره مواد مصرف میکرد هردفعه کمپ ترک اعتیاد بستری میشد بیرون میومد دوباره همون آش وهمان کاسه همه هزینه ها رو خودم پرداخت میکردم والان متوجه میشم اگر آنروزها یک درصد با این مفاهیم وقانون آشنا بودم میتونستم با تغیر باورام خودم وزندگیم را تغیر بدم تاجابیکه واقعا کم آوردم وبعداز 12 سال زندگی واز دست دادن پسر 8 ساله ام پای روی ترسام گذاشتم وبه زندگیم با آن آقا خاتمه دادم بعداز سه ماه از طلاق بواسطه برادرم باهمسرم الانم آشنا شدم یعنی داداشم یه امانتی به من داد که به ایشون که الان همسرم هستند تحویل بدم وقتی ایشون رو ملاقات کردم برای اولین بار شاید خواسته داشتن همسری با مشخصات ایشون در من شکل گرفت البته من فقط ظاهر ایشون را دیده بود ولی از اخلاق وعقاید اطلاعی نداشتم آنروز ایشون شماره موبایلم را گرفت که اگر با داداشم کار داشت وجواب نداد با من تماس بگیره بعداز چند مدتی از داداشم پرسیدم دوستت ازدواج کرده گفت آره فکر کنم چون ایشون دوست مستقیم خود داداشم نبود بلکه با یکی از دوستای داداشم دوست بود تو عروسی دوستش همدیگه رو دیده بودند وداداشم ادکلن میخواست به ایشون سفارش میده ومن مامور بردن چک ادکلنها شدم به آن آقا یعنی همسرم خب گذشت من هرشب با تصور اینکه ایشون به خواستگاریم آمده میگذروندم وگاهی وقتها هم نجوا میگفت دیوانه آن ازدواج کرد بعد هم ازدواج نکرده باشه تو یبار ازدواج کردی بچه داشتی سنت از او بیشتره خودش هم بخواد حتما که خانواده اش موافقت نمیکنند ولی استاد آنروزها فقط من فایل کنترل ذهن را گوش میکردم هرلحظه بابت داشتنش ازخدا سپاسگزاری میکردم هرلحظه ویژگیهایی که دوست داشتم داشته باشه مینوشتم وسپاسگزاری میکردم وهر روز یه صفحه مینوشتم فهیمه تو بهترینی
فهیمه تو بخودی خود ارزشمندی چون تکه ای از وجود خدایی ،مینوشتم آن از خداشه که همسری مثل تو داشته باشه؛خانواده اش تورو بیشتر از هرکسی حتی فرزندان خودشون بیشتر دوست دارند استاد من باکنترل ذهن با توجه کردن به نکات مثبت ایشون وتحسین روابط دیگران وبا وجود آوردن احساس لیاقت در خودم با کسی ازدواج کردم که 6 سال از خودم کوچکتره وباخانواده به خواستگاری من آمدند وتمام مراسمها انجام شدمثل خودم تحصیلکرده خانواده فوق العاده ای داره وهمینطور که باورش را ساختم پدر ومادرش منو بی اندازه دوست دارند آنقدر یوقتایی صدای خواهرشوهرم به اعتراض در میادهمسرم فوق العاده خوشتیپ ،سالم ،ورزشکار،مربی کونگفو ؛دست ودلباز ،شوخ ،عاشقمه ،عشق ودوست داشتنش رو تو عمل بهم ثابت کرده تا الان هم که نزدیک به 5 سال از زندگی مشترکمون میگذره همیشه ودر هرشرایطی مثل کوه پشتم بوده همیشه تشویقم کرده به سمت پیشرفت گاهی وقتها یه تنش هایی بوده ولی من دیگه الان یاد گرفتم فقط سکوت کنم وذهنم منحرف کنم ونکات مثبت هرچیز واتفاقی توجه کنم احساساتمون خیلی به هم نزدیکه علایق خیلی مشترکی داریم ومن خدارا به خاطر داشتنش هزاران هزار بار شاکرم
یه تجربه دیگه هم بگم استاد از کنترل ذهن وخوب نگه داشتن احساسم که مربوط به چند روز قبل هست من بخاطر شرایطی رله رفتن برایم مقدور نبود تا الان که فیزیوتراپی شروع کردم وبه لطف الله وبینهایت دستان مهربانش که برای یاری من سرراهم قرار داد الان کم کم باعصا راه میرم همین جور که وسط اتاق میرفتم خوردم زمین همسرم از تو آشپزخانه بیرون پرید گفت چی شدی یه لحظه خودم را جمع وجور کردم وگفتم هیچی خوردم زمین فکر کنم لازم بود گفت چرا مراقب نیستی نمیگی دوباره یه اتفاقی بیوفته برات منم تو ذهنم گفتم خیر فی ماوقع گفتن نه عزیزم من خوب خوبم شاید دیدی لازم بود برای اینکه زودتر خوب بشم این زمین خوردن باشه استاد من آنروز بهتراز هر روز پله های خونه را بالا رفتم تمرینهای فیزیوتراپی را به نحو احسنت انجام دادم دکترم از روند بهبودی ابراز رضایت کردم وخودم حس وحالم فوق العاده بود
خدایا ازت ممنونم که جسمم را قدرتمند آفریدی
خدایا ازت ممنونم که من روز به روز سالم تر میشم
استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم امروز با نوشتن این کامنت چقدر برای ذهنم بقیه خواسته هام هم دست یافتنی شد بشرط کنترل ذهن ،بشرط داشتن باورهای مناسب داشتن شور واشتیاق برای خواسته واستمرار وتمرین وسپاسگزاری خدایا شکرت خودم اصلا این مسیر یادم رفته بود
کامنت پراز درس و نکته ی شما و تجربیات ارزشمندتان را خواندم.واقعا شما بی نظیرید..آفرین که تونستید انقدر قوی باشیدو ذهنتون رو کنترل کنید و با وجود مشکلاتی که تو زندگی قبلی تون داشتید با کنترل ذهن و سپاسگذاری و جلوگیری از احساس قربانی شدن وباورهای توحیدی یه زندگی عالی و جدید رو باهمسرتان شروع کنید.واقعا کامنت شما یه نمونه کامل و عملی از کنترل ذهن بود مثل خیلی ار دوستانی که توی سایت مثال های واقعی از زندگی شون رو بیان میکنند وباعث میشن ایمان ما قوی تر بشه و شناخت و آگاهی ما از قانون بیشتر بشه
سلام مریم عزیز از صمیم قلبم سپاسگزار حضورتم ممنون که وقت گذاشتی وکامنتم را خواندی مریم جان آن قسمت که گفتی میترسی از نوشتن درکت میکنم چون من خودم هم این حس را داشتم همیشه به خودم میگفتم یکی نگاه مدت عضویتت کنه میگه واقعا این چیه نوشتی ولی کم کم با خواندن کامنت دوستان با صحبتهای استاد متوجه شدم اینجا تنها جایی است که کسی قضاوت نمیشه پس بدون ترس نوشتم ولی چون همیشه هرچی به ذهنم میاد مینویسم بعدها که به یه طریقی هدایت میشم به کامنتم خنده ام میگیره که نصفش رو ننوشتم وهمینطور که گفتیبا استمرار وتمرین میتونی خیلی خوب بنویسی هرچندکه الان هم فوق العاده مینویسی
دوستت دادم بهترینها را از خداوند وهاب برات آرزو دارم
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست، آنقدر سیر بخند ، تا که ندانی غم چیست
درسهای زندگی از یک بازی
امروز وقتی وارد سایت شدم و عکس زیبای استاد عزیز و مریم نازنین رو دیدم ، وقتی دیدم نگاه زیباشون به آسمانه در ساحل زیبا ، کنار دریای بیکران و انسانهای نازنین ، احساس خیلی خوبی بمن دست داد ، وشاد و خوشحال شدم ، و گفتم خدارو شکر بازهم یه نعمت بینظیر و فایلی سرشار از آگاهی و درس ، الهی صد هزار مرتبه شکرت .
از سرکار که اومدم خونه بعد از صرف شام ، از دختر گلم خواستم لپ تاپش رو بیاره و فایل جدید رو دانلود کنه تا هر کداممون که در مسیر هدایتش هستیم ، این فایل رو ببینیم و نوش جان کنیم درسها و آگاهی ها روکه توسط دو فرشته نازنین برای ما با عشق تهیه شده و به اشتراک گذاشتن .
که دانلود شد ، نشستم برای دیدن و لذت بردن از این نعمت جدید و این ثروت بی انتها ، که البته اواسط دیدن فایل خوابم برد ، اما خوابی که ذهنم درگیر هدفمند کردن باورهام بسمت خواسته هام بود .
از خواب که بیدار شدم ، گوشیم رو برداشتم تا بنوسیم از درسهائی که در این فایل گرفتم .
ویاد حرف استاد نازنین افتادم که جائی گفتن بقدری ایشون روی خودشون کار میکردن، که تو خواب هم بفکر هفمند کردن باورهاشون به سمت خواسته ها بودن و تو خواب هم بفکر این بودن که فرکانسهاشون رو بسمت خواسته هاشون هدایت کنند و ذهنشون رو با کنترل بسمت خواسته ها ببرند .
وقتی استادنازنین و مریم عزیز از درسهائی که از این بازی گرفتن رو میگفتن که از چه زاویه هائی به این بازی نگاه کردن و چه درسهائی این بازی براشون داشته و آگاهانه از این آگاهی ها درس گرفتن و خودشون رو رشد دادن ، برای منهم درسهای بزرگ و خیلی خوبی داشت .
امروزرو که مرور میکردم ، امروز رو داشتم مرور میکردم ، وقتی همکارم برای یه کاری که اصلا مربوط بمن نبود باحالت عصبانی مراجعه کرد و خواست که براش ردیف کنم ، و منهم با کمال خونسردی و آرامش اول با لبخند بهش رو آرام کردم و بعد کمک کردم و راهنمائیش کردم و با آرامش کارش رو با عشق و انرژی انجام دادم و خودم هم از انجام کار لذت بردم ، متوجه شدم که ظرف وجودی من تغییر کرده ، و نسبت به قبل که اینطور مواقع عکسل العمل نشون میدادم و انجام که نمیدادم که هیچ کلی هم مسائل دیگه بود ، اما امروز براحتی و آسانی و سادگی و با لذت انجامش دادم ، و هم خودم از انجام این کار لذت بردم هم همکارم از آرامشی که داشتم و براحتی مسئله رو براش حل کردم لذت برد و حالا که دارم فکر میکنم میبینم این ظرف وجود من بزرگتر شده و من نسبت به گذشته رشد کردم و چقدر خوبه که دارم رشد میکنم و بزرگتر میشم و در مدار رشد و پیشرفت هستم .
و باز حرف استاد یادم اومد که میگه ، هراتفاقی که بیافتد ، دوستان هر اتفاقی ، خوب و بد وزشت و زیبا نداره هر اتفاقی که بیافتد برای من خیر است ، با این نگاه که مسائل میان و همیشه هستند که باعث رشد و پیشرفت من بشند و اونا اومدن به من درس و آگاهی بدن مسائل و تضادها میان تا به من درس و آگاهی بدن و باعث رشد و پیشرفت من هستند .
من نباید از تضادها و مسائل ناراحت بشم و بترسم ، بلکه باید از اونا درس و آگاهی بگیرم و برای پیشرفت خودم از اونا استفاده کنم .
همونطور که مریم و استاد عزیزم میگن از یه بازی ساده کمک گرفتن و باعث پیشرفت و رشد اونا شده ، از یه بازی که مریم عزیزم تا قبلش اصلا این بازی رو انجام نداده بوده ، و بعنوان یک ورزش به اون نگاه کرده که باید در روز چند ساعتی ورزش کنه ، بعد استاد در حین بازی تشویق و تحسین کرده و باعث رشد و پیشرفتومریم نازنین شده ، تا جائی که شده هم بازی استاد و حتی یک رغیب ورزشی برای کروی خوندن و رغابت کردن ، حتی بردن بازی از استاد .
واین بازی ساده اعتماد بنفس این عزیزان رو تا حدی برده بالا که در یک میدان ورزشی با اعتماد بنفس براحتی و آسانی و بسادگی موفق شدن پنجاه نفر در این بازی واین رشته ورزشی رو ببرند و پیروز و برنده میدان بشند .
و این زمانی اتفاق افتاده که در این زمینه با خودشون به صلح رسیدن و بجای توجه به نکات منفی به نکات مثبت توجه کردن و خودشون رو رشد دادن و به آرامش رسیدن ، و این بازی ساده رو پله پبشرفت خودشون کردند .
خدایا شکرت که دیدن این فایل همزمانی داشت با این مسئله که من روی خودم دارم کار میکنم که اتفافات و مسائل میان بمن کمک کنند و من وقتی که از خدا هوایت خواستم و منتظر هدایت الله هستم ، هر اتفاقی که میافته رو باید یه هدیه از طرف خدا بدونم، و اون رو یه هدایت بدونم از طرف الله یکتا که اومده بمن درس و آگاهی بده ، حتی یه اتفاق ساده و کوچیک که میتونه درس و آگاهی بزرگی برام داشته باشه .
یادمه حدود 25 سال پیش با جمعی از دوستان رفته بودیم برای گردش وتفریح به دل کوه ، شب چادر زدیم تو دل تاریکی و صبح که بیدارشدم و بیرون رو نگاه کردم هم لذت بردم هم ترسیده بودم که ببین ما لب پرتگاه و تو شیب کوه چادر زدیم و خوابیدیم .
طی روز که ما مشغول خوشگذرانی بودیم ، یه انسان نازنین نزدیک چادر ما شد و با یا الله گفتن داخل چادر شد ، و یه سوال پرسید ، که آقایون قبله کدام طرفه ؟؟؟؟!!!!!
بعد از رفتن ای نازنین فکر من رفت بسمت این سوال ، یکی از دوستان نزدیک دید که من تو فکرم ، پرسید مصطفی چی شد ؟! چرا تو فکری ؟!
گفتم متوجه سوال این آقا شدی ؟! تو فکر میکنی چرا از ما پرسید ؟!
گفت منهم به همون چیزی فکر میکنم که تو فکر میکنی اون فقط اومد بما بگه و بره
ود نبال جواب نبود و سوالش بیشتر خبری بود تا سوالی
از اینکه با دوستم مثل هم فکر میکردیم ، خیلی خوشحال شدم و تو دلم گفتم خدایا شکرت که کسی رو فرستادی تا هدایتم کنه در این بیابان و دل کوه و فقط با یه سوال منو مجبور کنه که فکر کنم بتو و غرق خوشی و عیش و نوش نباشم .
اون زمانها من از قوانین اطلاعی نداشتم ، اما خیلی خوشحالم که درک کردم این هدایت رو ، و الان میفهمم که خداوند وقتی مبگه وظیفه ماست هدایت شما ، یعنی چی و چطور با بینهایت دستانش ما رو هدایت میکنه ، و همیشه و همجا مارو هدایت میکنه ، بشرط اینکه ماهم در مدار دریافت هدایت باشیم .
خدایا منو همیشه و همجا درمکان مناسب ، وزمان مناسب و شرایط مناسب قرار بده .
بله حتی از یه بازی ساده هم میشه درس زندگی گرفت ، وقتی اونو بچشم یه هدایت بپذیره و قبول کنی و مسائلش رو حل کنی و از انجامش لذت ببری و درس و آگاهی بگیری ، رغیبت میشه هم بازیت و پله پیشرفت و ترقی و اعتماد بنفست میره بالا و بزرگ مبشی و ظرف وجودیت بزرگ و بزرگتر میشه ، برای دریافت نعمتها و ثروتها و ودرسها و آگاهی های بیشتر و بهتر .
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
خدایا سپاسگزارم خدایاسپاسگزارم خدایاسپاسگزارم
الهی صد هزار مرتبه شکرت بخاطر استاد عباسمنش عزیز و مریم نازنین و این سایت فوق العاده که پر از درس و آگاهی هست و من تحسین میکنم و تبریک میگم به این انسانهای نازنبن و دستان خدا که اینهه آگاهی رو با عشق و انرژی برای ما به اشتراک مبزارن و همیشه در مدار دریافت درسها و آگاهی های خالص و ناب هستند و تحسین میکنم خودم رو که در مدار دریافت این درسها و آگاهی های ناب و خالص و فوق العاده هستم .
و خدارو شکر که من هم در این مسیر زیبا و در این مدار قراردارم و منهم هدایت میشم و در مدار دریافت این هدایتها هستم . الهی شکرت
خدایا من فقط تورا میپرستم ، وفقط از تو کمک و یاری میجوبم .
خدایا منو هدایت کن به راه راست ، به راه کسانی که به آنها بینهایت نعمت و ثروت داده ای ، نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه راه گمراهان
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
خدایاسپاسگزارم خدایاسپاسگزارم خدایاسپاسگزارم
الهی صد هزار مرتبه شکرت که هستی و هوای منو خیلی داری و منو هدایت میکنی
«به نام خداوند باحال و خوشحال و به نام خدایی که دلش بیشتر از همه میخواد ما پیشرفت کنیم و بالا بریم قوربون خدای مهربانمون برم»،
و هزاران بار هم تشکر بی نهایت و بی اندازه از خدا بخاطره وجود شما که وجودتون مثل: گوهر و الماس نورانیه و زیبایی بیرونی و درونی داره و خیر و برکت ومدام راهنمایی از ته دل و آموزش صادقانه و اصلی راه موفقیت بصورت عملی و سعادت دنیوی و اخروی و محترمی که قیمت و اندازه نداره،
و ما همواره از شما استاد عزیز و محترم و و خانم شایسته عزیز و واقعا بی نظیر با این دقت و نکته سنجی به ما آموزش میدهید تشکر میکنیم و واقعا سپاسگزاریم و دعاتون میکنیم شما نعمتی برای ما الهی شکر ،
استاد عزیز اول عرض ادب و درورد خداوند و جاری شدن نعمتهای لحظه افزون بر شما و خانم شایسته گل،
و دوم اینکه استاد با اجازتون من همیشه نت برداری میکنم از حرفهاتون تا در جملات کوتاه برای خودم هر لحظه همیشه مرور کنم اینبارهم اینکارو کردم اما چون الان میخواستم کامنت بزارم طولانی تر مینویسم،
البته استاد شما همیشه دارید به ما آموزش میدید و درسهایی با ارزش بالاتر از تصو از ارزش در و گوهر و جواهر ،از حرفها و عملیاتتون به سمت زندگی ما هر لحظه دارید جاری میکنید شما از هرچیز کوچکو بزرگ زندگیتون به ما درس میدید، که واقعا هر چقدر سپاسگزارتون باشیم کم،
و اما اینبار استاد عزیز شما نزدیک به زبان خودم صحبت کردید و بر دل و جان من باز مثل همیشه و بیشتر حتی نشست شما و مریم جون با مثال ورزشی که زدید به قلب من راهی بیشتری باز کردید برای فرود نعمتها و آگاهیها ، چون من و همسرم ورزشی هستیم همسرم عضو تیم ملی قایقرانی هر سال و خودمم رشته ام ارشد فیزیولوژی ورزشی و ورزش میکنم اینارو گفتم تا خدمتتون این مطلب رو بگم که همزبانی نزدیکتر و درک بیشتر شد برام،
هزاران بار ازتون ممنونم،
چون من در دایره چرخشی عدم اراده در رژیم گرفتن و تعهد به قانون سلامتی با تمام وجود این همه آگاهی و نعمت و وقت و انرژی و موقعیت در زندگیم میچرخیدم چرا نمیتونم متعهد قانون سلامتی دوره استاد باشم،
تا اینکه الان فرمودید تو در همین لحظه خوب باش بهتر از قبلت رفتار من و کم کم با صبوری و سیر کردن تکامل و لذت بردن از مسیر و شکر گزاری و امیدواری و کنترل بر تمرکزت و ذهنت پیروز میشی،
منم هدفمو در نزدیکترین حالت ممکن در لحظه خردو کوچک و آسان و دست یافتنی کردم تا ببینم تونستم و استاد من امروز قند کمتر مصرف کردم الهی شکر ،
شما استاد ای نور خدا بازم به زندگی ما روشنایی دادیدو به ما آموزشی عملی محکم و بی نظیری دادید الهی شکر بخاطره وجود شما صد هزار بار،
من خلاصه چیزهایی که برداشت کردم خدمتتون مینویسم تا تکراری باش برای خودم:
استاد فرمودید موفقیت نیازی به توانایی خارقالعاده و ارث پدری هنگفت و شرایط بی نقص نداره،به تلاش و تکرار هست و صد البته تلاشی که با باور خوب و درست و خدایی و نورانی و پر از امیدواری شکرگزاری و تسلیم بودن و تواضع و همه چیو به فال نیک گرفتن اینکه خدا مارو دوست داره عاشق پیشرفت ماست و ما چه قدرت بی نظیری مثل خودش داریم و هستیم، لذت بردن از مسیر،خندیدن شادی کردن آسان گرفتن و منعطف بودن رها بودن و رها کردن و مهربان بودن با خود و همه اجسام اطرافمون چه آنهایی که میبینیم چه نمیبینیم،
و اینکه همه چی رو خدا در درون ما کامل به ما داده و شدنی هست همه چی … و این فوقالعاده هست که ما کامل هستیم و اینکه اطمینان داشته باشیم از قبل همه چی وجود داره و ما فقطباید با عشق ورزیدن و شکرگزاری و افکار مثبت برشون داریم،
به اینصورت که صد البته که ما هم میتوانیم از درون خودمون گوهرهای وجودمون رو بیرون بیاریم نمایان کنیم صیقل بدیم و نشان دهیم که بقیه هم بفهمند میتوانند و راه و چراغ همدیگه باشیم بصورت عملی،
و نکته بعدی اینکه هنر یعنی طی کردن مسیر و فقط در لحظه ماندن با شادی و اطمینان قلبی به اینکه خدا فقط خوب مارو میخواد اون بیشتر از ما عاشقمون هست و ما هم مدام و همواره و در لحظه شاکرو امیدوار متواضع تسلیمو عاشق باشیم،
تحسین کنیم و تعریف و تمجید کنیم به خودمون افتخار کنیم از نقطه ای که هستیم لذت ببریم،مدام بهتر عمل کنیم و ذهنمونو مثبت پر بار شدنی با اطمینان و یقین به قدرت تکخداوند جلو ببریم چون پیروزی مال ماست همیشه،
استاد ممنونم از فیلمبرداری تون ممنونم که آنقدر شما همیشه به ما ارزش دادید و نکته و مطلب اموزش میدید و مارو زنده کردید فرمودید اگر از الآنم راضی باشم و خوشحالی کنم خداوند بهم بیشتر میده اینمدرسی بود، فرمودید حتی زمانی که کنار ساحل در بندر عباس راه میرفتید بازم مدام خوشحال بودید و الآنم همون حال خوب مثل اونموقع دارید به به چه صفاتی به به ادم لذت میبره ,
و استاد این فضا این دریا بهشتی . رنگ آب فوق العاده و شن نرم و سفید و آفتاب خدا ابرهای صاف و اسمان ابی و آدمهای خوب و کسانی که دارن از دریا و نعمتهای خدا لذت میبرن و رها هستن و این شما که با عشق برای ما فیلم میگیرید اموزشمون میدید تمکزمون رو میبرید روی تصاویر مثبت و زیبا و آموزشهای عملی تصویری صوتی عالی به ما میدید به آسانی و خلاصه و راحت و همراه شادی ،
اخه چطوری اصلا اندازه نمیشه براش بزارم از تشکری که ازتون میخواهم کنم و از خانم شایسته عزیزمون و خداوند مهربانمون،
الهیییییی شکرت خدایا دوستت دارم خدایااااا شکرت،
استاد واقعا ممنونیم ازتون تنتون سلامت الهی عمرتون با عزتتر و طولانی تر و مستدامتر .
امروز ظهر وقتی این فایل رو دیدم اومدم دیدگاهمو بنویسم کلی حرف وخاطره و …داشت توی ذهنم میچرخید که کجاها احساس قربانی بودن، احساس عدم لیاقت باعث شده نعمتهای خداوند رو نبینم و اونهارو از دست بدم، اومدم چند خط نوشتم بعد پاک کردم!!!!
گفتم مینا چرا میخوای با یاد اوری گذشته هم حال خودت رو بد کنی وهم به بچه های سایت انرژی منفی بدی؟!
همینکه خودت امروز اگاه شدی که چقدر در گذشته جاهل ونادان بودی بسه دیگه، همینکه الان داری یاد میگیری که چطور فقط برای یک روز زندگی کنی اونم از سر شوق وذوق، اونم با حس خوب وسرزندگی، باهوشیاری، با درایت با عقل واندیشه، با امید وتوکل وایمان به ربی که مدتهاست اختیارت کامل زندگیتو بهش دادی و لطفش بی نهایت نصیبت شده وتو نعمتها ولطف ورحمت بی حدوحسابش رو می بینی، حس میکنی، درکشون میکنی وقدردانشون هستی برات کافی نیست؟ آیا خدایی که پیدا کردی برات کافی نیست؟!!
بنابراین رفتم کارهامو انجام دادم و الان اومدم احساسمو بنویسم..احساسی که داره فوران میکنه ..
استاد جان الان که دارم این دیدگاه رو می نویسم حس خوشبختی زیادی دارم، برعکس ظهر که چند دقیقه حالم بد شده بود از فکر کردن به گذشته و اونهمه نادانی وناسپاسی هام…
الان احساس میکنم که چقدر مورد لطف وعنایت خداوند هستم که منو در مسیر صراط مستقیم قرار داده، در مسیری که شما رو قرار داده برای من،تا به من یکتاپرستی رو بیاموزید،استاد جانم از وقتی که شما قوانین جهان هستی رو بهم آموختید ومنو با قوانین بدون تغییر خداوند آشنا کردید انقدر زندگی برای من راحت ودلچسب و دوستداشتنی شده، انقدر خودم رو دوست دارم وانقدر از مسیری که رد شدم تا به اینجا برسم راضی ام که خدا داند وبس…
اینکه شاید فقط 10 درصد مردم دنیا قبل مردنشون به خودشناسی وخداشناسی ودیگر شناسی برسند، دروغ وکذب نیست واقعا…
چون هرکدوم از ما هر روز شاهدیم که چطور اطرافیان ما اعم از پدرو مادر و خواهر وبرادر وهمسرو فرزندانمون متاسفانه در نااگاهی کامل وبا اصرار بر اون جهل و خود فریبی دارن روز وروزگار میگذرونند، اصلا گاهی فکر میکنم شما ومریم جان و دوستانی که توی این سایت دارن رو خودشون کارمیکنن وعملکرد دارن واز کامنتها مشخص هست ومن، از این دنیا کنده شدیم، وتوی کره ی دیگه ای هستیم انکاری فقط فیزیک ما اینجاست وروحمون در سطحی بالاتر از اون چیزیکه داریم توی مردم عادی می بینیم…
اینکه من دیگه نمی تونم ونمی خوام پدر ومادرم وهمسرم و دولت ها وقوانین و خداوند وشرایط رو مقصر ومسئول زندگیم بدونم و مسئولییت صد درصد زندگیم رو پذیرفتم واین باور وقبول مسئولییت باعث شد هر تصمیمی میگیرم پای عواقبش بمونم، حالا چه خوب یا بد، اینکه من با دیگران در صلح هستم اونهایی که زمانی فکر میکردم باعث بدبخت کردنم شدن رو بخشیدم، خودم رو به خاطر اشتباهاتم بخشیدم،اینکه مثل گذشته روزهام رو به بطالت نمی گذرونم وهرروز برای رسیدن به اهدافم برنامه ریزی دارم، اینکه از تجربه های گذشته درس گرفتم وازشون در جهت رشد شخصییتیم استفاده میکنم، اینکه چشمم به مال وامول و ارث ومیراث و دست کسی نیست که بیاد برای من و بچم کاری بکنه و فقط خداوند رو تنها روزی رسون خودم می بینم، اینکه ازدواجهای ناموفقم، کم شنوایی پسرم، الکلی بودن پدرم، حمایت نشدن از طرف خانوادم و….هیچکدوم دیگه نمی تونه بهم حس قربانی بودن بده، چون من باور کردم که همشون رو خودم به زندگیم جذب کردم وهرکدوم هم که برای امتحان من توی زندگی توسط خداوند برنامه ریزی شده بود باعث رشد من شده باعث اینکه الان اینجام و یکتاپرستی پیشه کردم…
اینکه مهمترین رابطه ی زندگیم رابطه ی بین خودم وخدای خودم وحفظ این رابطست…
آیا همه ی اینها برای من ترقی وپیشرفت و ارزش نیست؟!!!!
اصلا فکر کردن به اینکه تمام زندگی من یه بازی بوده، ومن قبلا بی تجربه بودم، ناپخته بودم اما حالا دیگه بلدم توهرنقشی قرار میگیرم، کارکردان عالم هستی هر نقشی بهم میده، تو اون نقش سعی میکنم عالی تر از قبل باشم ،خودش برام برگ برنده هست، دیگه حس قربانی بودن توی وجودم جایی نداره..
وقتی به این درک رسیدم هیچکس هیچکس،به هیچ وجه توی زندگی من نقشی نداره نه کسی می تونه باعث خوشبخت کردنم بشه نه کسی می تونه بدبختم کنه، خیلی زندگی کردن برام راحت و دلچسب شده..
هر روز تصورم از زندگی اینکه، که خدا میگه مینا امروز یه سری ادم وشرایط برای تو قرار دادم، حالا ببینم که چطور با این آدمها وشرایط عبور میکنی، از وقتی قرآن رو باعشق میخونم تواین دوسال، از وقتی می بینم خدا تو اکثر سوره ها وآیه ها می فرماید، در حضور خدا مراقب رفتارتان باشید، وقتی انقدر خدارو نزدیک می بینم، به حرمت حضورش، به عشق اینکه معشوقم کنارمه سعی میکنم جوری فکر کنم که دوست داره، جوری حرف بزنم که دوست داره جوری رفتار بکنم که دوست داره..
شکر خدا داشتن گوشی واینترنت یه نعمت بزرگی هست که در دسترس ماست همیشه، هروقت تضادی پیش میاد سریع یعنی زیر 5 دقیقه میام چشامو می بندم یه نفس عمیق میکشم ومیگم عشقم، یه شماره بهم بگو برم ببینم کدوم سوره کدوم ایه جواب منه، به الله قسم که مستقیم منو میبره سر آیه ای که جواب سوال منه، خب وقتی خدا انقدر بهم نزدیکه، دیگه من جز حس پادشاهی جز حس خوشبختی، جز اینکه حس بنده ی برگزیده اش هستم مگه دیگه حس دیگه ای رو هم می تونم تجربه کنم؟
یا بهش میگم خداجون الان این حسو دارم، الان این سوال رو دارم، هدایتم کن یه فایل از فایلهای 12 قدم یا فایلهای دانلودی استاد رو گوش بدم که جواب سوال وراهکار من باشه و 99 درصد به طور واضح وشفاف من جوابم رو دریافت میکنم…
الان در این لحظه فارغ از اونچه که برمن گذشته، فارغ از اونچه که اطرافیان در مورد من میگن، فارغ از اونچه که کشورم، مذهبم،شهرم، قوانین کشور، مردم اطرافم،خانواده ام، بهم دیکته میکنن…
من یکی از بنده های هدایت شده ی خداوند هستم که نورش تمام وجودم رو احاطه کرده و عظمتش تمام منو در برگرفته وپناه داده…
بیشتر سکوت میکنم بیشتر نگاه میکنم بیشتر اندیشه میکنم…واینها کمکم کرده تا رها باشم از هراسم ورسم و مال واموال و وابستگی و حرص وطمع و….
نمیدونم باورتون میشه یا نه، زندگی من توی این دوسال اخیر طوری پیش رفته، و معجزه آموزه های استاد قشنگم توی زندگیم کاری کرده، که جوری زندگی میکنم هر روز که انگار قراره صدسال دیگه عمر کنم و در همین حال جوری زندگی میکنم که انگار الان وقته رفتن از این دنیاست برای من…
این طرز نگاه من به زندگی باعث شده خیلی خیلی چیزها از نظرم بی ارزش، کم ارزش وبی اهمییت بشه(مثل مال واموال وملک و دارایی و اسم ورسم و شهرت و ظاهر و حرف مردم ….)، وخیلی چیزها برام با ارزش وپر اهمییت،( مثل اینکه خداوند شاهدوناظر بر اعمال منه، از من فقط درستی وراستی میخواد و قدردان بودن بابت نعمتهایی که بهم عطاء کرده،انقدر دوستم داره که گفته همه چیزت با من، فقط با من باش وروی من حساب کن)
خب کسیکه چنین دیدگاهی داره، نمی تونه حسرت گذشته وترس از آینده رو داشته باشه..
منو خدا رابطمون مثل دوتا دوست صمیمی هست که از خصوصی ترین حرفها تا عمومی ترینش رو باهم درمیون میذاریم…
منو خدا هر روز باهم بازی می کنیم این زندگی رو..
مثل الان که نشسته کنارم لبخند میزنه ومیگه،راضی ام ازت…منم میگم ،منم ازت راضی ام خدای قشنگ وخوبم….
خدارو هزاران بارشکر به خاطر این درک واین باورم…
استاد جانم شما میدونید من چی میگم…
وقتی که انقدر خدارو می بینی که حتی توی تک تک این کلمات دیده میشه!!!
توی این صفحه مجازی،اصلا چطور کار میکنه؟
چطور میشه من بنویسم کلمات توصفحه گوشی ردیف بشه، ارسال رو بزنم، بیاد تو صفحه تک تک دوستان بخونند…
مگه غیراز خدا کسی می تونسته این علم رو به بنده هاش بده؟ انسان کی وکجا می تونه از نگاه خدا پنهان بمونه؟ مگر اینکه خودخواسته بخواد روش رو برگردونه وفرو بره تو خودش، خودی که هیچه، پوچه، ومی برتش توی دنیای خشم و غم و گله وشکایت و ترس وتوهم و تنهایی و زندانی بی در و پنجره وتاریک…
خدایا حالا که به راه راست هدایتمون کردی همواره مارو در این مسیر ثابت قدم نگهدار…آمین
باز داشتم نکات این جلسرو واسه خودم مینوشتم که دیدم شد یه کامنت خیلی خوب و تصمیم گرفتم بقیه هم ازش استفاده کنن.
خدایا شکرت واقعا
عجیب جمله ای بود.
گفتی وقتی تو احساست بد میشه جهان به طرز عجیبی اتفاقاتی در دنیای اطراف تو رقم میزنه که حال تورو بدتر کنه.
مثلا وقتی تو بازی پینگ پونگ تو عصبی میشی واسه اینکه یه امتیازو از دست دادی به طرز عجیبی توپ حریف جایی برخورد میکنه که دفعه برات ممکن نیست یا ضربه تو دقیقا به بدترین جا اصابت میکنه.
که دقیقا حالت بدتر بشه.
یعنی فارق ازینکه تو چقدر توانایی و استعداد و مهارت داری جواب جهان برای تو که احساست بده ،با توجه به کانون توجهت جوابی بدتر خواهد بود
اصلا هم مهم نیست تو چه دلیل محکمی برای حال بدت داری .قانون جهان اینه.
حال بد اتفاقات بد.
خدایا واقعا شکرت.
کنترل ذهن ،بالاترین مهارت و مهم ترین مهارت اصل برای رسیدن ما به خوشبختیست.
اصلا مهم نیست چند امتیاز عقب هستی،اگر بتونی با کنترل ذهن احساستو خوب کنی فارق ازینکه چقدر ظاهرا همه چیز به ضرر توئه نتیحه بازی برمیگرده.
و به طرز معجزه آسایی نتیجه به نفع تو میشه.
برعکس وقتی کنترل ذهن نداری ،مهم نیست چقدر توانایی داری ،نتیجه کاملا به ضررت تموم میشه.
وقتی اوضاع خیلی خیلی ناجالبه فقط کافیه تو به شرایط فعلی نگاه نکنی.
بلکه بیشترین مهارتتو در کنترل ذهن بخرج بدی.
و خواهی دید که اوضاع به نفع تو چرخش میکنه.
.اگه تو شرایط خیلی بد بتونی ذهنتون کنترل کنی و به خودت بگی من فقط همین یک روز حال خودمو خوب نگه میدارم و باز فردا بتونی دقیقا همینو به خودت بگی و اینو تکرار کنی خواهی دید که به طرز معجزه آسایی شرایط به نفع تو برمیگرده.
خدایا عجب تکنیکی عجب کمکی عجب نکته مهمی.
ذهن هی میخاد بگه تا کی میخای کنترل ذهن کنی پس کو نتیجه؟
تو فقط باید بهش بگی همین امروزو انجام بده نتایج برمیگرده. و فقط کافیه چند روز اینکارو انجام بدی.
اونوقت معجزه ها از راه میرسه.
و دیگه خود بخود با ورود نتایج زندگیت تغییر میکنه و کنترل ذهن با وجود نتایج حدید و صد در صد دلخواهت خیلیییی آسون تر میشه.
خدایا از همین الان داری قدم بعدیو بهم میگی
واقعا ازت سپاسگزارم
دمت گرم خدا.
میگی از همین الان خودتو آماده کن برای ثروت برای رسیدن به تک تک آرزوهات اونهم خیلی سریع.فقط احساس لیاقتتو افزایش بده که نکنه با عدم احساس لیاقت اون نعمتها رو از دست بدی.
نکنه نگاهت تغییر کنه. نکنه نتونی اون حجم از خوشبختیو قبول کنی
خدایا شکرت.
——————–
همین الان در بحث ثروت از همین لحظه من باید خودمو لایق لایق لایق بدونم.
مثلا نگم به این راحتی حقم نیست که یکدفعه ایییییینهمه ثروت وارد زندگیم بشه.
خدایا عجب تلنگری عجب نکته ای.ممنونتم
سپاسگزارتم.
دقیقا من باید هر روز بخودم یادآوری کنم که اصلا به من چه بقیه تو چه وضعی هستند. من دارم روی خودم افکارم باورهام احساسم و کنترل ذهنم کار میکنم.
اینها باعث میشه خودمو لایق بدونم.
کاملا حقمه که هر آنچه میخام سریع و آسان و نققققد وارد زندگیم بشه.
چرا لایق نباشم؟
کاملا لیاقتشو دارم.
خدایا صد هزار بار شکرت.
مثلا به من چه که بقیه در فقر هستند؟ عملکرد دنیا کاملا منصفانه است.
مگه به من ربطی داره که بقیه دوست ندارند سلامتی داشته باشند؟
مگه به من ربطی داره که بقیه دوست ندارن حتی یک ثانیه برای خودشون برای اهدافشون برای آیندشون برای تغییر شرایطشون تلاش کنند؟
مگه شرایط سه سال پیش من انقدر بد نبود که من از همه خانوادم تو تمام ابعاد بدبخت تر و بیچاره بودم؟.من تلاش کردم
و سعی کردم لحظه لحظه با درگ همون زمانم حالمو خوب تر کنم به قوانین عمل کنم.
مگه بقیه افراد خانواده به من و آزاده ( خواهرم که با هم دوره هارو استفاده میکنیم )نمی خندیدن؟
به من چه که بقیه میخان چه نتیجه ای بگیرن.
مگه من جلوشونو گرفتم یا مثلا فرصتها تو دست منه که بخام جلوشونو بگیرم؟
من دارم برای بهتر شدن وقت و زمان و انرژی هزینه و تمام وجودمو میزارم.
به ضعم خودم دارم هر چی توان دارم میزارم.
پس طبیعیه که لایق باشم.
من لایق نباشم کی لیاقت داره؟
کسایی که یک ثانیه برای خودشون و تغییرشون زمان نمیگزازن؟
مگه من به هدایت های خدا دسترسی نداشتم؟
مگه من در نقطه ای از منجلاب نبودم که هیچ کس یک صدم من هم بدبخت نبود؟ مگه در همون قعر منجلاب صدای خدا به گوش من نرسید؟
نمیگم این صدا و این هدایت واضح و رسا و پررنگ بود.چون من گوشم شنوا به این هدایت نبود.ولی حتی به اندازه یک اپسیلون اگه شنیدم عمل کردم.
شاید ظاهر این حرفها خیلی ظالمانه باشه.
ولی شرایط دیگران به من هیچ ربطی نداره که بخوام با دلسوزی واسه بقیه خودمو از یک زندگی زیبا و ایده آل دور کنم.
خدا همینقدر به همه نزدیکه.
پس چرا من بخاطر دیگران احساس گناه داشته باشم که مثلا نکنه من فلان نعمت و فلان ثروتو داشته باشم که بقیه ندارن.
خوب به من چه؟
من هم نداشتم.
زندگی من یه نمونه اکازیون و کمیاب از پکیجی به اسم بدبختی و گرفتاریها بود در همه ابعاد.
الان زندگی من هییییچ ربطی به سه سال پیش نداره.
آیا من امتیاز ویژه ای نسبت به بقیه داشتم؟ نه.
آیا خدا از بقیه به من نزدیکتر بود ؟ نه.
اصولا چرا من دلم برای کسی بسوزه که خودش دلش واسه خودش نمیسوزه.
مثلا نمونه واضحش بحث سلامتیه.
اصلا فرض میکنیم قوانین کیهانی و درکش واسه خیلی ها دور از ذهنه. و ذهنشون مقاومت داره.
همونطور که ذهن من هم مقاومت داشت.
اما دیگه موضوع قانون سلامتی که جیز عجیب و غریب و پیجیده ای نیست. اصلا بحث قوانین کیهانی نیست .اصلا مساله متافیزیکی نیست.
نتایجش هم که تو همون ده روز اول کاملا گویا و واضح بود.
حداقل خانواده من اطرافیانم و دوستانم که گذشته منو دیده بودن.
مگه این تغییرات واضح با اون سرعت به اون آسانی تونست دیگرانو تحت تاثیر قرار بده که بخوان از این قوانین تبعیت کنن؟
من همیشه گفتم ، من سرماخوردگیو نه ، بلکه دیابتو درمان کردم. من لاعلاج ترین بیماری قرنو به لطف خدا و به لطف درک استاد از قوانین سلامتی درمان کردم.
ولی حتی یک نفر ترغیب شد که بخواد به شیوه من و خواهرم که داریم به سبک دوره قانون سلامتی زندگی میکنیم عمل کنه؟ نه. حتی یککککککککک نفر.
این که دیگه بحث ذهن و متافیزیک و …. نبود.
یه قانون ساده و شفاف و کاملا آسون بود.
ولی کسی حاضر نشد واسه سلامتی خودش حتی یک قدم برداره.
وقتی کسی خودش برای سلامتی خودش دل نمیسوزونه چرا من دل بسوزونم؟
من لایقش هستم چون بها پرداخت کرددم بابتش .بهای پولی و مادی منظورم نیستها. بهای عملی پرداخت کردم.
و این موضوع در تمام ابعاد زندگی کاملا صادقه.
یعنی کسی که حاضر نیست خودش برای پیشرفت زندگیش و آینده و اهدافش کاری بکنه و قدمی برداره چرا من باید براش دل بسوزونه.
فارق ازینکه اون شخص چقدر به من نزدیکه و چقدر برام عزیزه.
ولی واقعا من هیچ توانایی ندارم که حتی اگه خودمو براش بکشم ، بتونم آینده و زندگی اونو تغییر بدم.
در مورد احساس قربانی شدن،
متاسفانه من تو مساعل زیادی بسیار ضربه خوردم و کمی دیر متوجه شدم.
به نظرم تمام این تجربیات همش از درک نادرست از قوانین و یا اعتماد صد در صد نداشتن به قوانین اتفاق میفته.
یعنی ذهن میاد با منطقی کاملا پررنگ فریاد میزنه ببین فلان جا تو که خیلی خوب عمل کردی ولی دیکه همه جیز که دست تو نیست. یه چیزایی از کنترل تو خارجه .پس الان تو با این که کاملا بی نقص عمل کردی ولی فلان ظلم در حقت شد فلان بازخورد بد تو روابط عاطفی گرفتی یا مثلا تو که داری روی خودت خیلی کار میکنی پس چرا نتایج تغییر نمیکنه.
یعنی تو رو میبره به سمت پذیرش تاثی عوامل بیرونی خارج از کنترل تو.
که تو هر جقدر هم خوب باشی بالاخره یه جیزایی شانسیه یه چیزایی اصلا دست تو نیست.
که گفتم همه اینها بخاطر اعتماد نکردن به قوانین بدون تغییر حاکم بر جهان هستیه.
درسته که تو داری کاملا سعی میکنی به قوانین عمل کنی ولی دلیل نمیشه بینقص باشی.
این موضوع بوضوح در دوره حل مساعل برای من رخ داد.
من کاملا داشتم برای تغییر وقت و زمان و انرژی میزاشتم ولی چون دلیل و ریشه اصلی مسالمو نمیدونستم فقط زور میزدم و گاز میدادم ولی ماشین یه سانتی متر هم جلو نمیرفت.
مثلا انگار تو فکر میکنی ماشینت بنزین نداره که راه نمیره
ده لیتر بیست لیتر صد لیتر بنزین توش میریزی ولی بازم راه نمیره.
و تو دیگه تسلیم شرایط میشی و با احساس قربانی شدن به خودت میگی آره دیگه من تلاشمو کردم ولی راهی نداره ماشین راه نمیره.
اما تو بجای زور زدن باید دلیل راه نرفتند پیدا میکردی.
آره درسته که تو بنزین تو باک ریختی ولی مساله اینه که بواسطه یک ایراد برقی اون بنزین اصلا وارد مدار نمیشه. راهش زور زدن نیست بلکه درست کردن مشکل برقی و رفع ایراد توی اون بخشه.
و چون اینو نمیدونی هر روز ناامید تر میشی و احساست بدتر میشه و دیگه اصلا به کل داستان شک میکنی.
این احساس قربانی شدن تو رو از اتفاقات خوب دور میکنه تو رو از راه حل دور میکنه و نتایج به سمت نزولی پیش میره.
استاد عزیزم من هنوز فایل ندیدم ولی توضیحات این فایل انقدر تاثیر گزار و تکان دهنده بود که نتونستم نوشتن کامنتو به تعویق بندازم.
که از یه بازی میتوان انقدر درس گرفت انقدر ازدلش حرف درآورد انقدر نگاه زیبا داشت و در زندگی به کار برد…
از چی بنویسم این حجم از زیبایی صحبتهای استاد و مریم جان که مغزم رو شکافت بی نهایت سپاسگزارم ازشما.
تحسین میکنم شخصیت استادرو که انقدرخوب خانم شایسته رو تشویق و تحسین کردن که ادامه بدن این ورزش رو
ومهمتراینکه ایشون هم پابه پای شما جلو رفتن و اینکه حتی دربعضی بازی ها
باکنترل ذهنشون بازی رو برنده میشن.
چقدر شما باهمهماهنگهستین چقدر خوب قانون رو عمل میکنین و چقدرخوب نگاه میکنین ب مسائل.دوست دارم بارهابارها این فایل رو ببینمو لذت ببرم از صحبتها و یادآوری قانون ؛کنترل ذهن فوق العاده ه ه هبااین ایکه من قسمت 260 رو دیده بودم ولی بااین صحبتها برم اینبار بانگاه دیگه ببینیم ..
اینکه استمرار ،ادامه، عشق داشتین به هرموضوعی چقدر میتونه هربار بهتر و بهتر کنه درکار و اعتماد به نفس که بی نهایت رشد میکنه…
استمرار و تکرار وادامه دادن وهربار بهترو بهتر شدن وناامید نشدن چشم هم چشمی نکردن .
چقدر خوب و خوشگل قانون رو تواین فایل توضیح دادین خدایا انقدر زیبا مگه داریم انقدر مکمل هم بودن.. الله اکبر..
انقدر آگاهی
کنترل ذهن =کنترل زندگی
این جمله چقدرررر درکش زندگیهارو زیرورو میکنه که همه چیز کنترل ذهنه اینکه سعی کنی درشرایط به ظاهر وحشتناک بتونی ذهنت رو کنترل کنی و توجه و تمرکزت رو ببندی به قدم بعدی ،حرکت بعدی
زیباییهای اطرافت یا شکرگزاری برای داشتهات
اگر درهرحالتی که هستیم بتونیم ذهنمونرو کنترل کنیم گل رو زدیم و جلوافتادیم
اینکه از یه بازی میشه فهمید که چقدر قدرت ذهن تو زندگیه ما تاثیرداره و چقدر ذهن تاثیر میزاره رو عملکردما
واگه کنترل ذهن ازدستم دربره پیامدش طبیعی هست که چیه.
اما همین که کنترل ذهن رو به دست میگیری کاملاورق بزمیگرده .
اگه بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم میتوانیم زندگیمون رو کنترل کنیم.
بحث درلحظه زندگی کن هم یه دریچه دیگری از ذهنم رو باز کرد چقدر میتونم لذت ببرم از زندگی و از داشتهام با کوچگترین چیزی که دارم با این گوشی و صندلی که نشستم روش و این مطالب رو بننویسم خدایا شکرت
اینکه استاد میگین که با اون کفشی که داشتین و پیادروی میکردین و لذتی که میبردین ازاینکه سلامت هستین و کفشی دارین که راه برین…
تحسینتون میکنماستاد شما با کنترل ذهنتون توانستین به اینهمه نتیجه فوق العاده دست پیدا کنین شما بهترین الگویی میتوانی باشین برای من چون هرآنچه که گفتین رو عمل کردین حرف شما فرقی که بادیگر اساتید داره اینه که شما حرفاتون از اعماق قلب وبا یه جنس دیگه ای بر دل مینشینه..
با سلام به استاد عباسمنش و استاد مریم شایسته و سلام به همه دوستان هم فرکانسی
از شاه عباس به کوروش کبیر
درود بر شما
کوروش خان کامنت شما رو خوندم
از دیشب تا الان هرچی سعی کردم پیامی ندهم شاید ، که در آینده خودتون متوجه فرکانستون با اون خانم باشید نشد که نشد
من چند مثال میزنم و بعد خودتون قضاوت کنید که ایا حس عدم لیاقت و قربانی شدن شما درست بوده یا نه؟؟
ماهمه دوستان مختلفی در زندگی داریم
با یکی در فرکانس شوخی هستیم .
با یکی در فرکانس احترام، و رسمی هستیم، شوخی که اصلا در مدارمون نیست حتی جلوی هم پاهامون رو دراز نمیکنیم
با یکی در فرکانس دوستی هستیم تا حدی که این دوستی فقط در محیط کار و بیرون از خونه هست و اصلا در فرکانس رفت آمد خانوادگی نیستیم ، تفریح هم که میریم مجردی قرار میذاریم و میریم
در عوض با یکی دیگه در فرکانس رفت آمد خانوادگی هستیم تفریح هم که میریم خانوادگی میریم
ولی از لحاظ اعتماد و کمک کردن برای هر 4 مورد در یک فرکانسیم یعنی اگه نصف شب زنگ بزنن برای ماشین یا پول بدون دغدغه در اختیارشون میذاریم
کوروش جان دقت کنید فرکانسها فرق دارند دلیل بر قربانی شدن یا عدم لیاقت نیست .
مثال دوم شما تصمیم دارید برید بندر عباس ،و سپس قشم خرید کنید
بلیط میگیرید سوار طیاره میشید و از انجایی که در مدار ثروت ، توجه به نکات مثبت ، مدار سلامتی ، در صلح بودن با خودتون هستید
نفر بغل دستی شما هم یک مولتی میلیاردر هست با ویژگیهای مثل شما
هم در مدار ثروته هم نکات زیبا ووو
در سفر به خاطر هم فرکاس بودن از مصاحبت هم بسیار لذت میبرید و همه چیز عالیست
به مقصد میرسید
متوجه میشوید همسفر شما قصد دارد به دبی برود !!
درست است که هردو در مدار ثروت هستید. ولی ایشان در همان مدار ثروت بیشتری ساخته اند و روابط دیگری هم بواسطه ساخت ثروت ایجاد کرده .
شما قصد سفر داشتید لاجرم جهان یک شخص با ویژگیهایی مثل خودتان همسفرتان کرد
دلیل بر عدم لیاقت شما نیست که ایشان مسافر دبی هستند
یادمان باشد
هستند افرادی که در مدار ثروتند
ولی در مدار بیماری هستند
یا افردای هستند که در مدار سلامتی هستند ولی در مدار ثروت نیستند
اقا کورش فرض میگیریم اگه شما ماهانه 50 میلیون در آمد داشتی و اون خانم ماهانه 200 300 میلیون داشته اینجا شما کوتاهی کردید این فاصلهای نیست که احساس قربانی شدن و عدم لیاقت به انسان دست بده
ولی اگه شما 50 میلیون داشتی
و ایشون 2 میلیارد 3 میلیارد و بیشتر داشته. این جدایی طبیعه!
اینجا اسمش عدم لیاقت نیست
اینجا قربانی شدن معنا نداره
.
اگر در دراز مدت شما احساس عدم لیاقت هم نمیکردید این حس گریبان اون خانم رو میگرفت و احساس قربانی شدن میکرد
در رابطه با این موضوع در زیر همین فایل استاد یه مطلب رو بیان میکنم امیدوارم بخونیدش
تا بهتر متوجه تصمیمتون و رفتارتون در اون مقطع باشید
سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز که با مثال های فراوانی که میزنن باعث فهم بیشتر و بیشتر این موضوع میشن
من روانشناس هستم دقیقا با افزایش احساس لیاقت توی کارم به چشم میبینم که هرچقدر احساس لیاقتم بیشتر و بیشتر میشه ( با ایجاد خلاقیت در مشاوره ها و افزایش مطالعات و دیدن نتایج ) این افزایش احساس لیاقت موجب افزایش تعداد مراجعین و افزایش درآمد و ایجاد انگیزه برای رشد و مطالعه و خلاقیت بیشتر توی کارم میشه.
چقدر مراجعی که افسردگی بسیار شدید داشتن و دقیقا همین در لحظه حال بودن (مثل نشون دادن نور کوچیک یک شمع وسط یک غار تاریک که باعث باور به روشنایی و نور های بزرگ تر هم میشه) با نشون دادن نیروی لحظه حال و لذت بردن از همین نفس کشیدن و راه رفتن و خانواده و…. که به کلی روند زندگیشون تغییر کرده و دقیقا تلاش میکنن که یک پله حالشون بهتر بشه و دقیقا خودم هم همین کار میکنم
یک نکته که به نظرم خیلی مهم اینه که در کنار احساس لیاقت تکاملی بودن رشد رو هم در نظر بگیریم چون تکاملی جلو نرفتن و سعی کردن در بالا رفتن 10 تا 10 تا از پله ها موجب ثابت شدن و ریزش کردن و کاهش احساس لیاقت میشه پس چقدر مهم که قوانین در کنار هم جلو ببریم یعنی احساس لیاقت در کنار رشد تکاملی دقیقا پله پله و فقط به یک پله بالاتر رفتن و یک کم بهتر شدن توجه کنیم
و چه باور خالص و زیباست رو استاد انتقال دادن و چه جمله ای رو گفتن که (( غم از گذشته میاد و ترس از آینده میاد و مؤمنین کسانی هستند که در لحظه حال زندگی میکنند ))
سپاس فراوان از وقتی که میزارین و مطالبی که با عشق به ما انتقال میدین استاد عزیزم همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشین
(قسمت هایی از شعر رسم خوشایند زندگی از سهراب سپهری)
این فایل مثل واکسن میمونه برام. واکسن چندگانه در ادامه انواع پیش گیری هایش رو مینویسم
_در هر شرایطی که هستی، یه چیزی برای سرگرمی و لذت بردن پیدا کن
_بازی که انجام میدی، برای رقابت و بردن نباشه، بازی برای لذت بردن است.برای فواید بازی باشه.
_ اگر کاری رو تا حالا انجام ندادی، دلیل نمیشه نتونی اون رو یاد نگیری، فقط کافی ادامه بدی، استمرار عشق و علاقه داشته باشی و آموزش پذیر باشی.
_ وقتی شروع به یادگیری می کنی کوچکترین پیشرفت و بهبود ها رو لحاظ کن و ببینی و انتظار نداشته باش مثل کسی عمل کنی که اون کار یا بازی رو خوب بلد باشه. فقط کافیه خودت رو با خودت مقایسه کنی که هر بار بهتر وبهتر باشی.
و برای ادامه دادن وقتی خوب یاد نگرفتی یه دلیل منطقی بیار، که اگه زمان یادگیری زیاد شد خسته نشی
_ وقتی اون کار یا بازی رو یاد میگیری، علاوه بر سود و منفعتی که داره، باعث بالا بردن اعتماد به نفس میشه.
_در کار و زندگی خلاقیت به خرج بدی
_ پیشرفت رقیب، زیر دست، همکار ، شریک زندگی و … را تحسین کنید. باعث پیشرفت خودت میشه.
_عدم تمرکز، عصبانیت، سرزنش خود، انکار توانایی بقیه، باعث عدم موفقیت میشود.
_کنترل ذهن تاثیر مستقیم بر موفقیت و عدم موفقیت داره.و مهمترین موضوع است.و اگر کنترل ذهن نداری، نمی توانی از توانایی هایت استفاده کنی
_با تکنیک فقط ضربه بعدی یا حرکت بعدی یا کار بعدی یا فقط همین امروز، روند پیشرفت خود رو به سمت جلو پیش ببریم، فقط سعی کنیم، اون لحظه، اون ساعت یا اون روز رو خوب زندگی کنیم کاری به گذشته و آینده نداشته باشیم
_ عجله کردن=باختن
_ کنترل ذهن=کنترل زندگی
_ عدم لیاقت و احساس قربانی شدن = از دست دادن نعمت و سخت گردن اوضاع
_ احساس شور و شوق داشتن و لذت بردن از کار یا بازی و همصحبتی با وسایل یا کارکنان و دل به دل هم داند.
_حضور در لحظه و زندگی کردن در لحظه = لاخوف علیهم ولا هم یحزنون
_ چه قدر لذت بردن از موضوعات ساده در زندگی، قدرت جادویی داره برای اینکه جریانی از خوشبختی رو در زندگی جاری کند.
_یک سبد میوه،یک صندلی و یه ویلون. آیا برای لذت بردن از زندگی به چیز بیشتر از لین نیازی هست؟ انیشتن
سلام به همه دوستان و استاد عزیز و مریم شایسته نازنین
آقا من چی بگم ، این سایت واقعا خداییه بابا مگه میشه من دیشب داشتم فکر میکردم که ایکاش استاد یه فایل جدیدی در رابطه با احساس لیاقت بزارع که بتونم بهتر جلسه 6 عزت نفس و درک کنم و صبح باهاش مواجه شدم ، این سایت به نظرم دست خانم فرهادی و خانم شایسته و ….نیست خود خداوند نظارت مستقیم و داره و من واقعا سپاسگزارم نمیدونم چی بگم واقعا …..
بریم سر احساس لیاقت…
آقا جلسه 6 دوره عزت نفس استاد اشاره داره که بی قید و شرط خودتون و ارزشمند بدونید بدون اینکه نتیجه خاصی داشته باشید و احساس لیاقت کنید خب من نمیفهمیدم ینی چی و همین الان که دارم مینویسم از 779 صفحه کامنت جلسه 6 دوره عزت نفس31 صفحه رو خوندم و متوجه نمیشدم بی قید و شرط خودت و ارزشمند بدونی ینی چی اگه برای شما هم سواله کامنتم و دنبال کنید
با کمی فکر کردن متوجه شدم بله درسته من در پس نجواهای ذهنم در مورد روابط با قید و شرط میخام به احساس ارزشمندی دست پیدا کنم خب آقا من میام این و برعکسش میکنم و این خیلی برام سخت بود چطور اینکار و انجام بدم ؟ ولی خب نمیفهمیدم گفتم پس باید تکاملم طی بشه ، تجربیاتی داشتم که تا می اومدم با یه دختر زیبا اوکی بشم یه چیزی از درون من میخندید و میگفت نمیزارم اوکی بشین و واقعا در عرض یک ساعت و یا کمتر بدون هیچ دلیلی اون طرف مقابلم کات میشد ، ینی آنقدر این برام اتفاق افتاده بود که وقتی با یه خانم زیبا میرفتم تو رابطه نگران همین موضوع بودم میدونستم این برای من نیست …
خیلی کیس ها رو از دست دادم تا اینکه پری روز اومدم این باور و ساختم با منطق ذهنم که آقا جان من همینجوری دراز کش بدون هیچ دستاوردی ارزش دارم اگه ارزش نداشتم که قلبم نمیزد ، اگه ارزش نداشتم خداوند نمیذاشت نفس بکشم پس من نفس میکشم ینی ارزشمندم دو روز از این قضیه گذشت فکر میکنید چی شد ؟
این باور در عرض دو روز ساخته شد و نتیجه داد ولی خب باید محکمتر بشه و تکاملش طی بشه
آقا هیچی من قبلا مشخصات پارتنرم و نوشته بودم برای نشانه گفته بودم آمار و طرف بده پیشنهاد و من بدم اینجوری بفهمم اون شخصه مورد نظرمه
به طرز عجیبی دیشب این اتفاق افتاد تا آمار و دریافت کردم پیشنهاد و دادم و خلاصه الان رفتیم تو رابطه خیلی هم داره خوش میگذره و چقدر عجیبه نوشتن تا الان 70 درصد موارد و این خانم داره بیشتر باید بشناسم ممکنه تا 100 درصد هم مورد دلخواه من باشه ممکنه اینجوری هم نباشه
خلاصه اینکه این احساس عدم لیاقت باعث میشه اینجوری از طریق نجوای ذهنی بهت بگه که تو چیزی نداری که کسی بیاد سراغت ، آخه مگه تو چه اپشنی داری ملخ که میخای با اون دختره اوکی بشی چی تو خودت دیدی و …..
در مورد قربانی شدن هم که باز این فایل کمک کرد مفهوم قربانی شدن در جلسات عزت نفس و بدونم این بود که بله من سر کار که میرفتم صبح تا شب تلاش میکردم ، کارم و درست انجام میدادم از کارم نمیزدم ولی در نهایت یکی دیگه ارتقا پیدا میکرد و من چه احساسات مزخرفی تو اون حالت داشتم من اینجوری تا حالا احساس قربانی بودن و درک نکرده بودم یا مثلا میگفتم شرایط جامعه طوری هست که کسیکه یه کم تابع اصول باشه از بازی به در میشه و احساس منفی پیدا میکردم
آقا اصلا من یه الارمی تو ذهنم گذاشتم که هر وقت هر فکری در اومد که باعث رفتن به فاز منفی شد من باید بدونم اون فکر اصلا وجود نداره ، بچه ها اون فکر چون وجود نداره داره تو رو اذیت میکنه میترسونه, استرس میده بهت ، چه میدونم ناراحتت میکنه و خدا قشنگ گفته که مومنان کسانی هستند که نه ترسی از آینده دارن نه غمی از گذشته چون اینا توهمه مث تو دل ترس رفتن جلسه 5 عزت نفس
خلاصه که دیگه چه عرض کنم ، چقدر حالم خوبه الآنم داره بارون میاد هوا رویاییه و چقدر خداوند و شاکرم که منو هدایت کرد واقعا من لذت میبرم از زندگیم خدایا شکرت به اندازه خودت شکرت
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام به دو استاد عزیزم ودوستان ارزشمندم در این سایت الهی
خدارا شاکرم بخاطر این فرصت واین لحظه
استاد جان مریم گلی احسنت به شما هر دو فوق العاده اید هم بازیتون بی نظیر بود وهم تیپ واندامتون ستودنی چقدر خداراشاکرم که در میان شما دوعزیز گرانقدر ودوستان گلم هستم
استاد جان شما درست میفرمایید ما از هراتفاق ساده زندگیمون حتی یه بازی میتونیم رگه های قانون را درک کنیم وقتی حدود 7 ماه پیش برام مشکلی پیش آمد که در ظاهر خیلی بد بود وهمه سعی میکردند بهم امیدواری بدهند ولی من فقط یه چیز گفتم که کار خدا بی حکمت نیست واین حکمت خدا نبود بلکه قانون جهان هستی بود که آخرش با یه گوشمالی حسابی به من حالی کرد باید خودم وباورهام را تغییر بدم و روی خودم کار کنم البته کم وبیش به سایت سر میزدم کم وبیش بعضی فایلها رو گوش میدادم ولی برام زیاد مهم نبود تو چندتا دیگه از کامنتام هم گفتم فقط میومدم یخورده احساسم خوب بشه آن اوایل فکر میکنم فایل رایگان چگونه ذهن خودرا کنترل کنیم رو سایت بود اگر البته تو نام گذاری اشتباه نکنم که بعد برداشته شد ودوره ها هم قانون آفرینش بود ودوره کشف قوانین زندگی وعزت نفس آن موقعه هنوز در مدار دریافت ودرک آگاهی خیلی از این مطالب نبودم که این مربوط به 6 سال قبل هست واما ازتجربه ام در زندگی با همسر اول بگم که بعداز ازدواج متوجه شدم همسرم معتاده همیشه بخودم میگفتم چون خانواده ام از لحاظ مالی وضعیت خوبی ندارند وبخاطر حرف مردم که نگن دخترشون خواستگار نداره با ازدواج من موافقت کردند در صورتی هم تو فامیل خودم هم همسر سابقم از هر نظر ایده آل بودم تحصیلکرده ؛باشعور وبا فرهنگ ؛آداب معاشرت را میدونستم سر کار میرفتم آن موقعه ها چون الگوی هر دختری مادرش هست تصمیم گرفتم زندگیم را خودم بسازم تمام مسئولیت زندگیم را به عهده گرفتم به همسرم کمک کردم تا اعتیادش را کنار بگذاره چون واقعا خودش میخواست وگرنه من نمیتونم کسی را تغییر بدم با توجه به قوانینی که الان درک کردم از آنجا شروع ماجرا بود بعد خانواده اش یعنی پدرشون چون مادرشون به رحمت خدا رفته بود همه یکجور ازش توقع داشتند فهیمه هم که شده بود سنگ زیرین آسیاب پدرش وضعیت مالی خیلی خوبی داشت ولی چون میدید من خودم بتنهایی از عهده کل مخارج زندگیم بر میام اهمیتی نمیداد وهمیشه بهترینها را برا بقیه بچه هاش میخواست و من خودم لایق محبت بیشتر خانواده اش نمیدونستم اصلا غرورم اجازه نمیداد همه تلاشم را میکردم همیشه بهترینها را برای همسرم بگیرم (نه خودم واین یعنی ارزش قائل نبودن برا خودم) همیشه در برابر کارهای اشتباه همسرم سکوت میکردم واو مدام آن اشتباهات را تکرار میکرد ومن هرچه خانواده ام اصرار میکردند مشکلی دارید میگفتم نه درصورتیکه همسرم دوباره مواد مصرف میکرد هردفعه کمپ ترک اعتیاد بستری میشد بیرون میومد دوباره همون آش وهمان کاسه همه هزینه ها رو خودم پرداخت میکردم والان متوجه میشم اگر آنروزها یک درصد با این مفاهیم وقانون آشنا بودم میتونستم با تغیر باورام خودم وزندگیم را تغیر بدم تاجابیکه واقعا کم آوردم وبعداز 12 سال زندگی واز دست دادن پسر 8 ساله ام پای روی ترسام گذاشتم وبه زندگیم با آن آقا خاتمه دادم بعداز سه ماه از طلاق بواسطه برادرم باهمسرم الانم آشنا شدم یعنی داداشم یه امانتی به من داد که به ایشون که الان همسرم هستند تحویل بدم وقتی ایشون رو ملاقات کردم برای اولین بار شاید خواسته داشتن همسری با مشخصات ایشون در من شکل گرفت البته من فقط ظاهر ایشون را دیده بود ولی از اخلاق وعقاید اطلاعی نداشتم آنروز ایشون شماره موبایلم را گرفت که اگر با داداشم کار داشت وجواب نداد با من تماس بگیره بعداز چند مدتی از داداشم پرسیدم دوستت ازدواج کرده گفت آره فکر کنم چون ایشون دوست مستقیم خود داداشم نبود بلکه با یکی از دوستای داداشم دوست بود تو عروسی دوستش همدیگه رو دیده بودند وداداشم ادکلن میخواست به ایشون سفارش میده ومن مامور بردن چک ادکلنها شدم به آن آقا یعنی همسرم خب گذشت من هرشب با تصور اینکه ایشون به خواستگاریم آمده میگذروندم وگاهی وقتها هم نجوا میگفت دیوانه آن ازدواج کرد بعد هم ازدواج نکرده باشه تو یبار ازدواج کردی بچه داشتی سنت از او بیشتره خودش هم بخواد حتما که خانواده اش موافقت نمیکنند ولی استاد آنروزها فقط من فایل کنترل ذهن را گوش میکردم هرلحظه بابت داشتنش ازخدا سپاسگزاری میکردم هرلحظه ویژگیهایی که دوست داشتم داشته باشه مینوشتم وسپاسگزاری میکردم وهر روز یه صفحه مینوشتم فهیمه تو بهترینی
فهیمه تو بخودی خود ارزشمندی چون تکه ای از وجود خدایی ،مینوشتم آن از خداشه که همسری مثل تو داشته باشه؛خانواده اش تورو بیشتر از هرکسی حتی فرزندان خودشون بیشتر دوست دارند استاد من باکنترل ذهن با توجه کردن به نکات مثبت ایشون وتحسین روابط دیگران وبا وجود آوردن احساس لیاقت در خودم با کسی ازدواج کردم که 6 سال از خودم کوچکتره وباخانواده به خواستگاری من آمدند وتمام مراسمها انجام شدمثل خودم تحصیلکرده خانواده فوق العاده ای داره وهمینطور که باورش را ساختم پدر ومادرش منو بی اندازه دوست دارند آنقدر یوقتایی صدای خواهرشوهرم به اعتراض در میادهمسرم فوق العاده خوشتیپ ،سالم ،ورزشکار،مربی کونگفو ؛دست ودلباز ،شوخ ،عاشقمه ،عشق ودوست داشتنش رو تو عمل بهم ثابت کرده تا الان هم که نزدیک به 5 سال از زندگی مشترکمون میگذره همیشه ودر هرشرایطی مثل کوه پشتم بوده همیشه تشویقم کرده به سمت پیشرفت گاهی وقتها یه تنش هایی بوده ولی من دیگه الان یاد گرفتم فقط سکوت کنم وذهنم منحرف کنم ونکات مثبت هرچیز واتفاقی توجه کنم احساساتمون خیلی به هم نزدیکه علایق خیلی مشترکی داریم ومن خدارا به خاطر داشتنش هزاران هزار بار شاکرم
یه تجربه دیگه هم بگم استاد از کنترل ذهن وخوب نگه داشتن احساسم که مربوط به چند روز قبل هست من بخاطر شرایطی رله رفتن برایم مقدور نبود تا الان که فیزیوتراپی شروع کردم وبه لطف الله وبینهایت دستان مهربانش که برای یاری من سرراهم قرار داد الان کم کم باعصا راه میرم همین جور که وسط اتاق میرفتم خوردم زمین همسرم از تو آشپزخانه بیرون پرید گفت چی شدی یه لحظه خودم را جمع وجور کردم وگفتم هیچی خوردم زمین فکر کنم لازم بود گفت چرا مراقب نیستی نمیگی دوباره یه اتفاقی بیوفته برات منم تو ذهنم گفتم خیر فی ماوقع گفتن نه عزیزم من خوب خوبم شاید دیدی لازم بود برای اینکه زودتر خوب بشم این زمین خوردن باشه استاد من آنروز بهتراز هر روز پله های خونه را بالا رفتم تمرینهای فیزیوتراپی را به نحو احسنت انجام دادم دکترم از روند بهبودی ابراز رضایت کردم وخودم حس وحالم فوق العاده بود
خدایا ازت ممنونم که جسمم را قدرتمند آفریدی
خدایا ازت ممنونم که من روز به روز سالم تر میشم
استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم امروز با نوشتن این کامنت چقدر برای ذهنم بقیه خواسته هام هم دست یافتنی شد بشرط کنترل ذهن ،بشرط داشتن باورهای مناسب داشتن شور واشتیاق برای خواسته واستمرار وتمرین وسپاسگزاری خدایا شکرت خودم اصلا این مسیر یادم رفته بود
بینهایت از شما ومریم جان سپاسگزارم دوستتان دارم
درپناه حق ثروتمند و سعادتمند وسلامت باشید
سلام فهیمه جان…دوست عباس منشی من
کامنت پراز درس و نکته ی شما و تجربیات ارزشمندتان را خواندم.واقعا شما بی نظیرید..آفرین که تونستید انقدر قوی باشیدو ذهنتون رو کنترل کنید و با وجود مشکلاتی که تو زندگی قبلی تون داشتید با کنترل ذهن و سپاسگذاری و جلوگیری از احساس قربانی شدن وباورهای توحیدی یه زندگی عالی و جدید رو باهمسرتان شروع کنید.واقعا کامنت شما یه نمونه کامل و عملی از کنترل ذهن بود مثل خیلی ار دوستانی که توی سایت مثال های واقعی از زندگی شون رو بیان میکنند وباعث میشن ایمان ما قوی تر بشه و شناخت و آگاهی ما از قانون بیشتر بشه
موفق و پیروز باشید
سلام فهیمه عزیز
سپاسگزار تو هستم که انقدر زیبا نوشتی سپاسگزار توهستم که جریان زندگیت و تاثیر نوشتن و کنترل ذهن رو در تشکیل یک رابطه موفق توضیح دادی
خیلی برات خوشحالم که یک ارتباط فوق العاده داری و برای ذهن من یک الگو شدی .
من از نوشتن میترسم ، مینویسم ولی همش میگم اینطوری نیست ی مدل دیگه ست و من دارم اشتباه مینویسم و با استمرار میدانم که یاد خواهم گرفت
عزیزم بهترین ها و عالیترین ها رو همیشه در زندگیت داشته باشی
سلام مریم عزیز از صمیم قلبم سپاسگزار حضورتم ممنون که وقت گذاشتی وکامنتم را خواندی مریم جان آن قسمت که گفتی میترسی از نوشتن درکت میکنم چون من خودم هم این حس را داشتم همیشه به خودم میگفتم یکی نگاه مدت عضویتت کنه میگه واقعا این چیه نوشتی ولی کم کم با خواندن کامنت دوستان با صحبتهای استاد متوجه شدم اینجا تنها جایی است که کسی قضاوت نمیشه پس بدون ترس نوشتم ولی چون همیشه هرچی به ذهنم میاد مینویسم بعدها که به یه طریقی هدایت میشم به کامنتم خنده ام میگیره که نصفش رو ننوشتم وهمینطور که گفتیبا استمرار وتمرین میتونی خیلی خوب بنویسی هرچندکه الان هم فوق العاده مینویسی
دوستت دادم بهترینها را از خداوند وهاب برات آرزو دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام الله یکتا
بامیدخداوند رزاق و وهاب
خداوند همه چیز میشود همه کس را ، بشرط پاکی دل
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست، آنقدر سیر بخند ، تا که ندانی غم چیست
درسهای زندگی از یک بازی
امروز وقتی وارد سایت شدم و عکس زیبای استاد عزیز و مریم نازنین رو دیدم ، وقتی دیدم نگاه زیباشون به آسمانه در ساحل زیبا ، کنار دریای بیکران و انسانهای نازنین ، احساس خیلی خوبی بمن دست داد ، وشاد و خوشحال شدم ، و گفتم خدارو شکر بازهم یه نعمت بینظیر و فایلی سرشار از آگاهی و درس ، الهی صد هزار مرتبه شکرت .
از سرکار که اومدم خونه بعد از صرف شام ، از دختر گلم خواستم لپ تاپش رو بیاره و فایل جدید رو دانلود کنه تا هر کداممون که در مسیر هدایتش هستیم ، این فایل رو ببینیم و نوش جان کنیم درسها و آگاهی ها روکه توسط دو فرشته نازنین برای ما با عشق تهیه شده و به اشتراک گذاشتن .
که دانلود شد ، نشستم برای دیدن و لذت بردن از این نعمت جدید و این ثروت بی انتها ، که البته اواسط دیدن فایل خوابم برد ، اما خوابی که ذهنم درگیر هدفمند کردن باورهام بسمت خواسته هام بود .
از خواب که بیدار شدم ، گوشیم رو برداشتم تا بنوسیم از درسهائی که در این فایل گرفتم .
ویاد حرف استاد نازنین افتادم که جائی گفتن بقدری ایشون روی خودشون کار میکردن، که تو خواب هم بفکر هفمند کردن باورهاشون به سمت خواسته ها بودن و تو خواب هم بفکر این بودن که فرکانسهاشون رو بسمت خواسته هاشون هدایت کنند و ذهنشون رو با کنترل بسمت خواسته ها ببرند .
وقتی استادنازنین و مریم عزیز از درسهائی که از این بازی گرفتن رو میگفتن که از چه زاویه هائی به این بازی نگاه کردن و چه درسهائی این بازی براشون داشته و آگاهانه از این آگاهی ها درس گرفتن و خودشون رو رشد دادن ، برای منهم درسهای بزرگ و خیلی خوبی داشت .
امروزرو که مرور میکردم ، امروز رو داشتم مرور میکردم ، وقتی همکارم برای یه کاری که اصلا مربوط بمن نبود باحالت عصبانی مراجعه کرد و خواست که براش ردیف کنم ، و منهم با کمال خونسردی و آرامش اول با لبخند بهش رو آرام کردم و بعد کمک کردم و راهنمائیش کردم و با آرامش کارش رو با عشق و انرژی انجام دادم و خودم هم از انجام کار لذت بردم ، متوجه شدم که ظرف وجودی من تغییر کرده ، و نسبت به قبل که اینطور مواقع عکسل العمل نشون میدادم و انجام که نمیدادم که هیچ کلی هم مسائل دیگه بود ، اما امروز براحتی و آسانی و سادگی و با لذت انجامش دادم ، و هم خودم از انجام این کار لذت بردم هم همکارم از آرامشی که داشتم و براحتی مسئله رو براش حل کردم لذت برد و حالا که دارم فکر میکنم میبینم این ظرف وجود من بزرگتر شده و من نسبت به گذشته رشد کردم و چقدر خوبه که دارم رشد میکنم و بزرگتر میشم و در مدار رشد و پیشرفت هستم .
و باز حرف استاد یادم اومد که میگه ، هراتفاقی که بیافتد ، دوستان هر اتفاقی ، خوب و بد وزشت و زیبا نداره هر اتفاقی که بیافتد برای من خیر است ، با این نگاه که مسائل میان و همیشه هستند که باعث رشد و پیشرفت من بشند و اونا اومدن به من درس و آگاهی بدن مسائل و تضادها میان تا به من درس و آگاهی بدن و باعث رشد و پیشرفت من هستند .
من نباید از تضادها و مسائل ناراحت بشم و بترسم ، بلکه باید از اونا درس و آگاهی بگیرم و برای پیشرفت خودم از اونا استفاده کنم .
همونطور که مریم و استاد عزیزم میگن از یه بازی ساده کمک گرفتن و باعث پیشرفت و رشد اونا شده ، از یه بازی که مریم عزیزم تا قبلش اصلا این بازی رو انجام نداده بوده ، و بعنوان یک ورزش به اون نگاه کرده که باید در روز چند ساعتی ورزش کنه ، بعد استاد در حین بازی تشویق و تحسین کرده و باعث رشد و پیشرفتومریم نازنین شده ، تا جائی که شده هم بازی استاد و حتی یک رغیب ورزشی برای کروی خوندن و رغابت کردن ، حتی بردن بازی از استاد .
واین بازی ساده اعتماد بنفس این عزیزان رو تا حدی برده بالا که در یک میدان ورزشی با اعتماد بنفس براحتی و آسانی و بسادگی موفق شدن پنجاه نفر در این بازی واین رشته ورزشی رو ببرند و پیروز و برنده میدان بشند .
و این زمانی اتفاق افتاده که در این زمینه با خودشون به صلح رسیدن و بجای توجه به نکات منفی به نکات مثبت توجه کردن و خودشون رو رشد دادن و به آرامش رسیدن ، و این بازی ساده رو پله پبشرفت خودشون کردند .
خدایا شکرت که دیدن این فایل همزمانی داشت با این مسئله که من روی خودم دارم کار میکنم که اتفافات و مسائل میان بمن کمک کنند و من وقتی که از خدا هوایت خواستم و منتظر هدایت الله هستم ، هر اتفاقی که میافته رو باید یه هدیه از طرف خدا بدونم، و اون رو یه هدایت بدونم از طرف الله یکتا که اومده بمن درس و آگاهی بده ، حتی یه اتفاق ساده و کوچیک که میتونه درس و آگاهی بزرگی برام داشته باشه .
یادمه حدود 25 سال پیش با جمعی از دوستان رفته بودیم برای گردش وتفریح به دل کوه ، شب چادر زدیم تو دل تاریکی و صبح که بیدارشدم و بیرون رو نگاه کردم هم لذت بردم هم ترسیده بودم که ببین ما لب پرتگاه و تو شیب کوه چادر زدیم و خوابیدیم .
طی روز که ما مشغول خوشگذرانی بودیم ، یه انسان نازنین نزدیک چادر ما شد و با یا الله گفتن داخل چادر شد ، و یه سوال پرسید ، که آقایون قبله کدام طرفه ؟؟؟؟!!!!!
بعد از رفتن ای نازنین فکر من رفت بسمت این سوال ، یکی از دوستان نزدیک دید که من تو فکرم ، پرسید مصطفی چی شد ؟! چرا تو فکری ؟!
گفتم متوجه سوال این آقا شدی ؟! تو فکر میکنی چرا از ما پرسید ؟!
گفت منهم به همون چیزی فکر میکنم که تو فکر میکنی اون فقط اومد بما بگه و بره
ود نبال جواب نبود و سوالش بیشتر خبری بود تا سوالی
از اینکه با دوستم مثل هم فکر میکردیم ، خیلی خوشحال شدم و تو دلم گفتم خدایا شکرت که کسی رو فرستادی تا هدایتم کنه در این بیابان و دل کوه و فقط با یه سوال منو مجبور کنه که فکر کنم بتو و غرق خوشی و عیش و نوش نباشم .
اون زمانها من از قوانین اطلاعی نداشتم ، اما خیلی خوشحالم که درک کردم این هدایت رو ، و الان میفهمم که خداوند وقتی مبگه وظیفه ماست هدایت شما ، یعنی چی و چطور با بینهایت دستانش ما رو هدایت میکنه ، و همیشه و همجا مارو هدایت میکنه ، بشرط اینکه ماهم در مدار دریافت هدایت باشیم .
خدایا منو همیشه و همجا درمکان مناسب ، وزمان مناسب و شرایط مناسب قرار بده .
بله حتی از یه بازی ساده هم میشه درس زندگی گرفت ، وقتی اونو بچشم یه هدایت بپذیره و قبول کنی و مسائلش رو حل کنی و از انجامش لذت ببری و درس و آگاهی بگیری ، رغیبت میشه هم بازیت و پله پیشرفت و ترقی و اعتماد بنفست میره بالا و بزرگ مبشی و ظرف وجودیت بزرگ و بزرگتر میشه ، برای دریافت نعمتها و ثروتها و ودرسها و آگاهی های بیشتر و بهتر .
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
خدایا سپاسگزارم خدایاسپاسگزارم خدایاسپاسگزارم
الهی صد هزار مرتبه شکرت بخاطر استاد عباسمنش عزیز و مریم نازنین و این سایت فوق العاده که پر از درس و آگاهی هست و من تحسین میکنم و تبریک میگم به این انسانهای نازنبن و دستان خدا که اینهه آگاهی رو با عشق و انرژی برای ما به اشتراک مبزارن و همیشه در مدار دریافت درسها و آگاهی های خالص و ناب هستند و تحسین میکنم خودم رو که در مدار دریافت این درسها و آگاهی های ناب و خالص و فوق العاده هستم .
و خدارو شکر که من هم در این مسیر زیبا و در این مدار قراردارم و منهم هدایت میشم و در مدار دریافت این هدایتها هستم . الهی شکرت
خدایا من فقط تورا میپرستم ، وفقط از تو کمک و یاری میجوبم .
خدایا منو هدایت کن به راه راست ، به راه کسانی که به آنها بینهایت نعمت و ثروت داده ای ، نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه راه گمراهان
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
خدایاسپاسگزارم خدایاسپاسگزارم خدایاسپاسگزارم
الهی صد هزار مرتبه شکرت که هستی و هوای منو خیلی داری و منو هدایت میکنی
خدایا عاشقتم که عاشقمی
«به نام خداوند باحال و خوشحال و به نام خدایی که دلش بیشتر از همه میخواد ما پیشرفت کنیم و بالا بریم قوربون خدای مهربانمون برم»،
و هزاران بار هم تشکر بی نهایت و بی اندازه از خدا بخاطره وجود شما که وجودتون مثل: گوهر و الماس نورانیه و زیبایی بیرونی و درونی داره و خیر و برکت ومدام راهنمایی از ته دل و آموزش صادقانه و اصلی راه موفقیت بصورت عملی و سعادت دنیوی و اخروی و محترمی که قیمت و اندازه نداره،
و ما همواره از شما استاد عزیز و محترم و و خانم شایسته عزیز و واقعا بی نظیر با این دقت و نکته سنجی به ما آموزش میدهید تشکر میکنیم و واقعا سپاسگزاریم و دعاتون میکنیم شما نعمتی برای ما الهی شکر ،
استاد عزیز اول عرض ادب و درورد خداوند و جاری شدن نعمتهای لحظه افزون بر شما و خانم شایسته گل،
و دوم اینکه استاد با اجازتون من همیشه نت برداری میکنم از حرفهاتون تا در جملات کوتاه برای خودم هر لحظه همیشه مرور کنم اینبارهم اینکارو کردم اما چون الان میخواستم کامنت بزارم طولانی تر مینویسم،
البته استاد شما همیشه دارید به ما آموزش میدید و درسهایی با ارزش بالاتر از تصو از ارزش در و گوهر و جواهر ،از حرفها و عملیاتتون به سمت زندگی ما هر لحظه دارید جاری میکنید شما از هرچیز کوچکو بزرگ زندگیتون به ما درس میدید، که واقعا هر چقدر سپاسگزارتون باشیم کم،
و اما اینبار استاد عزیز شما نزدیک به زبان خودم صحبت کردید و بر دل و جان من باز مثل همیشه و بیشتر حتی نشست شما و مریم جون با مثال ورزشی که زدید به قلب من راهی بیشتری باز کردید برای فرود نعمتها و آگاهیها ، چون من و همسرم ورزشی هستیم همسرم عضو تیم ملی قایقرانی هر سال و خودمم رشته ام ارشد فیزیولوژی ورزشی و ورزش میکنم اینارو گفتم تا خدمتتون این مطلب رو بگم که همزبانی نزدیکتر و درک بیشتر شد برام،
هزاران بار ازتون ممنونم،
چون من در دایره چرخشی عدم اراده در رژیم گرفتن و تعهد به قانون سلامتی با تمام وجود این همه آگاهی و نعمت و وقت و انرژی و موقعیت در زندگیم میچرخیدم چرا نمیتونم متعهد قانون سلامتی دوره استاد باشم،
تا اینکه الان فرمودید تو در همین لحظه خوب باش بهتر از قبلت رفتار من و کم کم با صبوری و سیر کردن تکامل و لذت بردن از مسیر و شکر گزاری و امیدواری و کنترل بر تمرکزت و ذهنت پیروز میشی،
منم هدفمو در نزدیکترین حالت ممکن در لحظه خردو کوچک و آسان و دست یافتنی کردم تا ببینم تونستم و استاد من امروز قند کمتر مصرف کردم الهی شکر ،
شما استاد ای نور خدا بازم به زندگی ما روشنایی دادیدو به ما آموزشی عملی محکم و بی نظیری دادید الهی شکر بخاطره وجود شما صد هزار بار،
من خلاصه چیزهایی که برداشت کردم خدمتتون مینویسم تا تکراری باش برای خودم:
استاد فرمودید موفقیت نیازی به توانایی خارقالعاده و ارث پدری هنگفت و شرایط بی نقص نداره،به تلاش و تکرار هست و صد البته تلاشی که با باور خوب و درست و خدایی و نورانی و پر از امیدواری شکرگزاری و تسلیم بودن و تواضع و همه چیو به فال نیک گرفتن اینکه خدا مارو دوست داره عاشق پیشرفت ماست و ما چه قدرت بی نظیری مثل خودش داریم و هستیم، لذت بردن از مسیر،خندیدن شادی کردن آسان گرفتن و منعطف بودن رها بودن و رها کردن و مهربان بودن با خود و همه اجسام اطرافمون چه آنهایی که میبینیم چه نمیبینیم،
و اینکه همه چی رو خدا در درون ما کامل به ما داده و شدنی هست همه چی … و این فوقالعاده هست که ما کامل هستیم و اینکه اطمینان داشته باشیم از قبل همه چی وجود داره و ما فقطباید با عشق ورزیدن و شکرگزاری و افکار مثبت برشون داریم،
به اینصورت که صد البته که ما هم میتوانیم از درون خودمون گوهرهای وجودمون رو بیرون بیاریم نمایان کنیم صیقل بدیم و نشان دهیم که بقیه هم بفهمند میتوانند و راه و چراغ همدیگه باشیم بصورت عملی،
و نکته بعدی اینکه هنر یعنی طی کردن مسیر و فقط در لحظه ماندن با شادی و اطمینان قلبی به اینکه خدا فقط خوب مارو میخواد اون بیشتر از ما عاشقمون هست و ما هم مدام و همواره و در لحظه شاکرو امیدوار متواضع تسلیمو عاشق باشیم،
تحسین کنیم و تعریف و تمجید کنیم به خودمون افتخار کنیم از نقطه ای که هستیم لذت ببریم،مدام بهتر عمل کنیم و ذهنمونو مثبت پر بار شدنی با اطمینان و یقین به قدرت تکخداوند جلو ببریم چون پیروزی مال ماست همیشه،
استاد ممنونم از فیلمبرداری تون ممنونم که آنقدر شما همیشه به ما ارزش دادید و نکته و مطلب اموزش میدید و مارو زنده کردید فرمودید اگر از الآنم راضی باشم و خوشحالی کنم خداوند بهم بیشتر میده اینمدرسی بود، فرمودید حتی زمانی که کنار ساحل در بندر عباس راه میرفتید بازم مدام خوشحال بودید و الآنم همون حال خوب مثل اونموقع دارید به به چه صفاتی به به ادم لذت میبره ,
و استاد این فضا این دریا بهشتی . رنگ آب فوق العاده و شن نرم و سفید و آفتاب خدا ابرهای صاف و اسمان ابی و آدمهای خوب و کسانی که دارن از دریا و نعمتهای خدا لذت میبرن و رها هستن و این شما که با عشق برای ما فیلم میگیرید اموزشمون میدید تمکزمون رو میبرید روی تصاویر مثبت و زیبا و آموزشهای عملی تصویری صوتی عالی به ما میدید به آسانی و خلاصه و راحت و همراه شادی ،
اخه چطوری اصلا اندازه نمیشه براش بزارم از تشکری که ازتون میخواهم کنم و از خانم شایسته عزیزمون و خداوند مهربانمون،
الهیییییی شکرت خدایا دوستت دارم خدایااااا شکرت،
استاد واقعا ممنونیم ازتون تنتون سلامت الهی عمرتون با عزتتر و طولانی تر و مستدامتر .
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم..
امروز ظهر وقتی این فایل رو دیدم اومدم دیدگاهمو بنویسم کلی حرف وخاطره و …داشت توی ذهنم میچرخید که کجاها احساس قربانی بودن، احساس عدم لیاقت باعث شده نعمتهای خداوند رو نبینم و اونهارو از دست بدم، اومدم چند خط نوشتم بعد پاک کردم!!!!
گفتم مینا چرا میخوای با یاد اوری گذشته هم حال خودت رو بد کنی وهم به بچه های سایت انرژی منفی بدی؟!
همینکه خودت امروز اگاه شدی که چقدر در گذشته جاهل ونادان بودی بسه دیگه، همینکه الان داری یاد میگیری که چطور فقط برای یک روز زندگی کنی اونم از سر شوق وذوق، اونم با حس خوب وسرزندگی، باهوشیاری، با درایت با عقل واندیشه، با امید وتوکل وایمان به ربی که مدتهاست اختیارت کامل زندگیتو بهش دادی و لطفش بی نهایت نصیبت شده وتو نعمتها ولطف ورحمت بی حدوحسابش رو می بینی، حس میکنی، درکشون میکنی وقدردانشون هستی برات کافی نیست؟ آیا خدایی که پیدا کردی برات کافی نیست؟!!
بنابراین رفتم کارهامو انجام دادم و الان اومدم احساسمو بنویسم..احساسی که داره فوران میکنه ..
استاد جان الان که دارم این دیدگاه رو می نویسم حس خوشبختی زیادی دارم، برعکس ظهر که چند دقیقه حالم بد شده بود از فکر کردن به گذشته و اونهمه نادانی وناسپاسی هام…
الان احساس میکنم که چقدر مورد لطف وعنایت خداوند هستم که منو در مسیر صراط مستقیم قرار داده، در مسیری که شما رو قرار داده برای من،تا به من یکتاپرستی رو بیاموزید،استاد جانم از وقتی که شما قوانین جهان هستی رو بهم آموختید ومنو با قوانین بدون تغییر خداوند آشنا کردید انقدر زندگی برای من راحت ودلچسب و دوستداشتنی شده، انقدر خودم رو دوست دارم وانقدر از مسیری که رد شدم تا به اینجا برسم راضی ام که خدا داند وبس…
اینکه شاید فقط 10 درصد مردم دنیا قبل مردنشون به خودشناسی وخداشناسی ودیگر شناسی برسند، دروغ وکذب نیست واقعا…
چون هرکدوم از ما هر روز شاهدیم که چطور اطرافیان ما اعم از پدرو مادر و خواهر وبرادر وهمسرو فرزندانمون متاسفانه در نااگاهی کامل وبا اصرار بر اون جهل و خود فریبی دارن روز وروزگار میگذرونند، اصلا گاهی فکر میکنم شما ومریم جان و دوستانی که توی این سایت دارن رو خودشون کارمیکنن وعملکرد دارن واز کامنتها مشخص هست ومن، از این دنیا کنده شدیم، وتوی کره ی دیگه ای هستیم انکاری فقط فیزیک ما اینجاست وروحمون در سطحی بالاتر از اون چیزیکه داریم توی مردم عادی می بینیم…
اینکه من دیگه نمی تونم ونمی خوام پدر ومادرم وهمسرم و دولت ها وقوانین و خداوند وشرایط رو مقصر ومسئول زندگیم بدونم و مسئولییت صد درصد زندگیم رو پذیرفتم واین باور وقبول مسئولییت باعث شد هر تصمیمی میگیرم پای عواقبش بمونم، حالا چه خوب یا بد، اینکه من با دیگران در صلح هستم اونهایی که زمانی فکر میکردم باعث بدبخت کردنم شدن رو بخشیدم، خودم رو به خاطر اشتباهاتم بخشیدم،اینکه مثل گذشته روزهام رو به بطالت نمی گذرونم وهرروز برای رسیدن به اهدافم برنامه ریزی دارم، اینکه از تجربه های گذشته درس گرفتم وازشون در جهت رشد شخصییتیم استفاده میکنم، اینکه چشمم به مال وامول و ارث ومیراث و دست کسی نیست که بیاد برای من و بچم کاری بکنه و فقط خداوند رو تنها روزی رسون خودم می بینم، اینکه ازدواجهای ناموفقم، کم شنوایی پسرم، الکلی بودن پدرم، حمایت نشدن از طرف خانوادم و….هیچکدوم دیگه نمی تونه بهم حس قربانی بودن بده، چون من باور کردم که همشون رو خودم به زندگیم جذب کردم وهرکدوم هم که برای امتحان من توی زندگی توسط خداوند برنامه ریزی شده بود باعث رشد من شده باعث اینکه الان اینجام و یکتاپرستی پیشه کردم…
اینکه مهمترین رابطه ی زندگیم رابطه ی بین خودم وخدای خودم وحفظ این رابطست…
آیا همه ی اینها برای من ترقی وپیشرفت و ارزش نیست؟!!!!
اصلا فکر کردن به اینکه تمام زندگی من یه بازی بوده، ومن قبلا بی تجربه بودم، ناپخته بودم اما حالا دیگه بلدم توهرنقشی قرار میگیرم، کارکردان عالم هستی هر نقشی بهم میده، تو اون نقش سعی میکنم عالی تر از قبل باشم ،خودش برام برگ برنده هست، دیگه حس قربانی بودن توی وجودم جایی نداره..
وقتی به این درک رسیدم هیچکس هیچکس،به هیچ وجه توی زندگی من نقشی نداره نه کسی می تونه باعث خوشبخت کردنم بشه نه کسی می تونه بدبختم کنه، خیلی زندگی کردن برام راحت و دلچسب شده..
هر روز تصورم از زندگی اینکه، که خدا میگه مینا امروز یه سری ادم وشرایط برای تو قرار دادم، حالا ببینم که چطور با این آدمها وشرایط عبور میکنی، از وقتی قرآن رو باعشق میخونم تواین دوسال، از وقتی می بینم خدا تو اکثر سوره ها وآیه ها می فرماید، در حضور خدا مراقب رفتارتان باشید، وقتی انقدر خدارو نزدیک می بینم، به حرمت حضورش، به عشق اینکه معشوقم کنارمه سعی میکنم جوری فکر کنم که دوست داره، جوری حرف بزنم که دوست داره جوری رفتار بکنم که دوست داره..
شکر خدا داشتن گوشی واینترنت یه نعمت بزرگی هست که در دسترس ماست همیشه، هروقت تضادی پیش میاد سریع یعنی زیر 5 دقیقه میام چشامو می بندم یه نفس عمیق میکشم ومیگم عشقم، یه شماره بهم بگو برم ببینم کدوم سوره کدوم ایه جواب منه، به الله قسم که مستقیم منو میبره سر آیه ای که جواب سوال منه، خب وقتی خدا انقدر بهم نزدیکه، دیگه من جز حس پادشاهی جز حس خوشبختی، جز اینکه حس بنده ی برگزیده اش هستم مگه دیگه حس دیگه ای رو هم می تونم تجربه کنم؟
یا بهش میگم خداجون الان این حسو دارم، الان این سوال رو دارم، هدایتم کن یه فایل از فایلهای 12 قدم یا فایلهای دانلودی استاد رو گوش بدم که جواب سوال وراهکار من باشه و 99 درصد به طور واضح وشفاف من جوابم رو دریافت میکنم…
الان در این لحظه فارغ از اونچه که برمن گذشته، فارغ از اونچه که اطرافیان در مورد من میگن، فارغ از اونچه که کشورم، مذهبم،شهرم، قوانین کشور، مردم اطرافم،خانواده ام، بهم دیکته میکنن…
من یکی از بنده های هدایت شده ی خداوند هستم که نورش تمام وجودم رو احاطه کرده و عظمتش تمام منو در برگرفته وپناه داده…
بیشتر سکوت میکنم بیشتر نگاه میکنم بیشتر اندیشه میکنم…واینها کمکم کرده تا رها باشم از هراسم ورسم و مال واموال و وابستگی و حرص وطمع و….
نمیدونم باورتون میشه یا نه، زندگی من توی این دوسال اخیر طوری پیش رفته، و معجزه آموزه های استاد قشنگم توی زندگیم کاری کرده، که جوری زندگی میکنم هر روز که انگار قراره صدسال دیگه عمر کنم و در همین حال جوری زندگی میکنم که انگار الان وقته رفتن از این دنیاست برای من…
این طرز نگاه من به زندگی باعث شده خیلی خیلی چیزها از نظرم بی ارزش، کم ارزش وبی اهمییت بشه(مثل مال واموال وملک و دارایی و اسم ورسم و شهرت و ظاهر و حرف مردم ….)، وخیلی چیزها برام با ارزش وپر اهمییت،( مثل اینکه خداوند شاهدوناظر بر اعمال منه، از من فقط درستی وراستی میخواد و قدردان بودن بابت نعمتهایی که بهم عطاء کرده،انقدر دوستم داره که گفته همه چیزت با من، فقط با من باش وروی من حساب کن)
خب کسیکه چنین دیدگاهی داره، نمی تونه حسرت گذشته وترس از آینده رو داشته باشه..
منو خدا رابطمون مثل دوتا دوست صمیمی هست که از خصوصی ترین حرفها تا عمومی ترینش رو باهم درمیون میذاریم…
منو خدا هر روز باهم بازی می کنیم این زندگی رو..
مثل الان که نشسته کنارم لبخند میزنه ومیگه،راضی ام ازت…منم میگم ،منم ازت راضی ام خدای قشنگ وخوبم….
خدارو هزاران بارشکر به خاطر این درک واین باورم…
استاد جانم شما میدونید من چی میگم…
وقتی که انقدر خدارو می بینی که حتی توی تک تک این کلمات دیده میشه!!!
توی این صفحه مجازی،اصلا چطور کار میکنه؟
چطور میشه من بنویسم کلمات توصفحه گوشی ردیف بشه، ارسال رو بزنم، بیاد تو صفحه تک تک دوستان بخونند…
مگه غیراز خدا کسی می تونسته این علم رو به بنده هاش بده؟ انسان کی وکجا می تونه از نگاه خدا پنهان بمونه؟ مگر اینکه خودخواسته بخواد روش رو برگردونه وفرو بره تو خودش، خودی که هیچه، پوچه، ومی برتش توی دنیای خشم و غم و گله وشکایت و ترس وتوهم و تنهایی و زندانی بی در و پنجره وتاریک…
خدایا حالا که به راه راست هدایتمون کردی همواره مارو در این مسیر ثابت قدم نگهدار…آمین
سلام به استاد عزیزم
باز داشتم نکات این جلسرو واسه خودم مینوشتم که دیدم شد یه کامنت خیلی خوب و تصمیم گرفتم بقیه هم ازش استفاده کنن.
خدایا شکرت واقعا
عجیب جمله ای بود.
گفتی وقتی تو احساست بد میشه جهان به طرز عجیبی اتفاقاتی در دنیای اطراف تو رقم میزنه که حال تورو بدتر کنه.
مثلا وقتی تو بازی پینگ پونگ تو عصبی میشی واسه اینکه یه امتیازو از دست دادی به طرز عجیبی توپ حریف جایی برخورد میکنه که دفعه برات ممکن نیست یا ضربه تو دقیقا به بدترین جا اصابت میکنه.
که دقیقا حالت بدتر بشه.
یعنی فارق ازینکه تو چقدر توانایی و استعداد و مهارت داری جواب جهان برای تو که احساست بده ،با توجه به کانون توجهت جوابی بدتر خواهد بود
اصلا هم مهم نیست تو چه دلیل محکمی برای حال بدت داری .قانون جهان اینه.
حال بد اتفاقات بد.
خدایا واقعا شکرت.
کنترل ذهن ،بالاترین مهارت و مهم ترین مهارت اصل برای رسیدن ما به خوشبختیست.
اصلا مهم نیست چند امتیاز عقب هستی،اگر بتونی با کنترل ذهن احساستو خوب کنی فارق ازینکه چقدر ظاهرا همه چیز به ضرر توئه نتیحه بازی برمیگرده.
و به طرز معجزه آسایی نتیجه به نفع تو میشه.
برعکس وقتی کنترل ذهن نداری ،مهم نیست چقدر توانایی داری ،نتیجه کاملا به ضررت تموم میشه.
وقتی اوضاع خیلی خیلی ناجالبه فقط کافیه تو به شرایط فعلی نگاه نکنی.
بلکه بیشترین مهارتتو در کنترل ذهن بخرج بدی.
و خواهی دید که اوضاع به نفع تو چرخش میکنه.
.اگه تو شرایط خیلی بد بتونی ذهنتون کنترل کنی و به خودت بگی من فقط همین یک روز حال خودمو خوب نگه میدارم و باز فردا بتونی دقیقا همینو به خودت بگی و اینو تکرار کنی خواهی دید که به طرز معجزه آسایی شرایط به نفع تو برمیگرده.
خدایا عجب تکنیکی عجب کمکی عجب نکته مهمی.
ذهن هی میخاد بگه تا کی میخای کنترل ذهن کنی پس کو نتیجه؟
تو فقط باید بهش بگی همین امروزو انجام بده نتایج برمیگرده. و فقط کافیه چند روز اینکارو انجام بدی.
اونوقت معجزه ها از راه میرسه.
و دیگه خود بخود با ورود نتایج زندگیت تغییر میکنه و کنترل ذهن با وجود نتایج حدید و صد در صد دلخواهت خیلیییی آسون تر میشه.
خدایا از همین الان داری قدم بعدیو بهم میگی
واقعا ازت سپاسگزارم
دمت گرم خدا.
میگی از همین الان خودتو آماده کن برای ثروت برای رسیدن به تک تک آرزوهات اونهم خیلی سریع.فقط احساس لیاقتتو افزایش بده که نکنه با عدم احساس لیاقت اون نعمتها رو از دست بدی.
نکنه نگاهت تغییر کنه. نکنه نتونی اون حجم از خوشبختیو قبول کنی
خدایا شکرت.
——————–
همین الان در بحث ثروت از همین لحظه من باید خودمو لایق لایق لایق بدونم.
مثلا نگم به این راحتی حقم نیست که یکدفعه ایییییینهمه ثروت وارد زندگیم بشه.
خدایا عجب تلنگری عجب نکته ای.ممنونتم
سپاسگزارتم.
دقیقا من باید هر روز بخودم یادآوری کنم که اصلا به من چه بقیه تو چه وضعی هستند. من دارم روی خودم افکارم باورهام احساسم و کنترل ذهنم کار میکنم.
اینها باعث میشه خودمو لایق بدونم.
کاملا حقمه که هر آنچه میخام سریع و آسان و نققققد وارد زندگیم بشه.
چرا لایق نباشم؟
کاملا لیاقتشو دارم.
خدایا صد هزار بار شکرت.
مثلا به من چه که بقیه در فقر هستند؟ عملکرد دنیا کاملا منصفانه است.
مگه به من ربطی داره که بقیه دوست ندارند سلامتی داشته باشند؟
مگه به من ربطی داره که بقیه دوست ندارن حتی یک ثانیه برای خودشون برای اهدافشون برای آیندشون برای تغییر شرایطشون تلاش کنند؟
مگه شرایط سه سال پیش من انقدر بد نبود که من از همه خانوادم تو تمام ابعاد بدبخت تر و بیچاره بودم؟.من تلاش کردم
و سعی کردم لحظه لحظه با درگ همون زمانم حالمو خوب تر کنم به قوانین عمل کنم.
مگه همه جیز تغییر نکرد؟
مگه سلامتیم مگه زندگیم مگه روابطم مگه شرایطم مکه هنه جیز تغییر نکرد؟
مگه بقیه افراد خانواده به من و آزاده ( خواهرم که با هم دوره هارو استفاده میکنیم )نمی خندیدن؟
به من چه که بقیه میخان چه نتیجه ای بگیرن.
مگه من جلوشونو گرفتم یا مثلا فرصتها تو دست منه که بخام جلوشونو بگیرم؟
من دارم برای بهتر شدن وقت و زمان و انرژی هزینه و تمام وجودمو میزارم.
به ضعم خودم دارم هر چی توان دارم میزارم.
پس طبیعیه که لایق باشم.
من لایق نباشم کی لیاقت داره؟
کسایی که یک ثانیه برای خودشون و تغییرشون زمان نمیگزازن؟
مگه من به هدایت های خدا دسترسی نداشتم؟
مگه من در نقطه ای از منجلاب نبودم که هیچ کس یک صدم من هم بدبخت نبود؟ مگه در همون قعر منجلاب صدای خدا به گوش من نرسید؟
نمیگم این صدا و این هدایت واضح و رسا و پررنگ بود.چون من گوشم شنوا به این هدایت نبود.ولی حتی به اندازه یک اپسیلون اگه شنیدم عمل کردم.
شاید ظاهر این حرفها خیلی ظالمانه باشه.
ولی شرایط دیگران به من هیچ ربطی نداره که بخوام با دلسوزی واسه بقیه خودمو از یک زندگی زیبا و ایده آل دور کنم.
خدا همینقدر به همه نزدیکه.
پس چرا من بخاطر دیگران احساس گناه داشته باشم که مثلا نکنه من فلان نعمت و فلان ثروتو داشته باشم که بقیه ندارن.
خوب به من چه؟
من هم نداشتم.
زندگی من یه نمونه اکازیون و کمیاب از پکیجی به اسم بدبختی و گرفتاریها بود در همه ابعاد.
الان زندگی من هییییچ ربطی به سه سال پیش نداره.
آیا من امتیاز ویژه ای نسبت به بقیه داشتم؟ نه.
آیا خدا از بقیه به من نزدیکتر بود ؟ نه.
اصولا چرا من دلم برای کسی بسوزه که خودش دلش واسه خودش نمیسوزه.
مثلا نمونه واضحش بحث سلامتیه.
اصلا فرض میکنیم قوانین کیهانی و درکش واسه خیلی ها دور از ذهنه. و ذهنشون مقاومت داره.
همونطور که ذهن من هم مقاومت داشت.
اما دیگه موضوع قانون سلامتی که جیز عجیب و غریب و پیجیده ای نیست. اصلا بحث قوانین کیهانی نیست .اصلا مساله متافیزیکی نیست.
نتایجش هم که تو همون ده روز اول کاملا گویا و واضح بود.
حداقل خانواده من اطرافیانم و دوستانم که گذشته منو دیده بودن.
مگه این تغییرات واضح با اون سرعت به اون آسانی تونست دیگرانو تحت تاثیر قرار بده که بخوان از این قوانین تبعیت کنن؟
من همیشه گفتم ، من سرماخوردگیو نه ، بلکه دیابتو درمان کردم. من لاعلاج ترین بیماری قرنو به لطف خدا و به لطف درک استاد از قوانین سلامتی درمان کردم.
ولی حتی یک نفر ترغیب شد که بخواد به شیوه من و خواهرم که داریم به سبک دوره قانون سلامتی زندگی میکنیم عمل کنه؟ نه. حتی یککککککککک نفر.
این که دیگه بحث ذهن و متافیزیک و …. نبود.
یه قانون ساده و شفاف و کاملا آسون بود.
ولی کسی حاضر نشد واسه سلامتی خودش حتی یک قدم برداره.
وقتی کسی خودش برای سلامتی خودش دل نمیسوزونه چرا من دل بسوزونم؟
من لایقش هستم چون بها پرداخت کرددم بابتش .بهای پولی و مادی منظورم نیستها. بهای عملی پرداخت کردم.
و این موضوع در تمام ابعاد زندگی کاملا صادقه.
یعنی کسی که حاضر نیست خودش برای پیشرفت زندگیش و آینده و اهدافش کاری بکنه و قدمی برداره چرا من باید براش دل بسوزونه.
فارق ازینکه اون شخص چقدر به من نزدیکه و چقدر برام عزیزه.
ولی واقعا من هیچ توانایی ندارم که حتی اگه خودمو براش بکشم ، بتونم آینده و زندگی اونو تغییر بدم.
در مورد احساس قربانی شدن،
متاسفانه من تو مساعل زیادی بسیار ضربه خوردم و کمی دیر متوجه شدم.
به نظرم تمام این تجربیات همش از درک نادرست از قوانین و یا اعتماد صد در صد نداشتن به قوانین اتفاق میفته.
یعنی ذهن میاد با منطقی کاملا پررنگ فریاد میزنه ببین فلان جا تو که خیلی خوب عمل کردی ولی دیکه همه جیز که دست تو نیست. یه چیزایی از کنترل تو خارجه .پس الان تو با این که کاملا بی نقص عمل کردی ولی فلان ظلم در حقت شد فلان بازخورد بد تو روابط عاطفی گرفتی یا مثلا تو که داری روی خودت خیلی کار میکنی پس چرا نتایج تغییر نمیکنه.
یعنی تو رو میبره به سمت پذیرش تاثی عوامل بیرونی خارج از کنترل تو.
که تو هر جقدر هم خوب باشی بالاخره یه جیزایی شانسیه یه چیزایی اصلا دست تو نیست.
که گفتم همه اینها بخاطر اعتماد نکردن به قوانین بدون تغییر حاکم بر جهان هستیه.
درسته که تو داری کاملا سعی میکنی به قوانین عمل کنی ولی دلیل نمیشه بینقص باشی.
این موضوع بوضوح در دوره حل مساعل برای من رخ داد.
من کاملا داشتم برای تغییر وقت و زمان و انرژی میزاشتم ولی چون دلیل و ریشه اصلی مسالمو نمیدونستم فقط زور میزدم و گاز میدادم ولی ماشین یه سانتی متر هم جلو نمیرفت.
مثلا انگار تو فکر میکنی ماشینت بنزین نداره که راه نمیره
ده لیتر بیست لیتر صد لیتر بنزین توش میریزی ولی بازم راه نمیره.
و تو دیگه تسلیم شرایط میشی و با احساس قربانی شدن به خودت میگی آره دیگه من تلاشمو کردم ولی راهی نداره ماشین راه نمیره.
اما تو بجای زور زدن باید دلیل راه نرفتند پیدا میکردی.
آره درسته که تو بنزین تو باک ریختی ولی مساله اینه که بواسطه یک ایراد برقی اون بنزین اصلا وارد مدار نمیشه. راهش زور زدن نیست بلکه درست کردن مشکل برقی و رفع ایراد توی اون بخشه.
و چون اینو نمیدونی هر روز ناامید تر میشی و احساست بدتر میشه و دیگه اصلا به کل داستان شک میکنی.
این احساس قربانی شدن تو رو از اتفاقات خوب دور میکنه تو رو از راه حل دور میکنه و نتایج به سمت نزولی پیش میره.
استاد عزیزم من هنوز فایل ندیدم ولی توضیحات این فایل انقدر تاثیر گزار و تکان دهنده بود که نتونستم نوشتن کامنتو به تعویق بندازم.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
سلام به استاد گرانقدر و مریم بانوی عزیز
تحسینتون میکنم
که از یه بازی میتوان انقدر درس گرفت انقدر ازدلش حرف درآورد انقدر نگاه زیبا داشت و در زندگی به کار برد…
از چی بنویسم این حجم از زیبایی صحبتهای استاد و مریم جان که مغزم رو شکافت بی نهایت سپاسگزارم ازشما.
تحسین میکنم شخصیت استادرو که انقدرخوب خانم شایسته رو تشویق و تحسین کردن که ادامه بدن این ورزش رو
ومهمتراینکه ایشون هم پابه پای شما جلو رفتن و اینکه حتی دربعضی بازی ها
باکنترل ذهنشون بازی رو برنده میشن.
چقدر شما باهمهماهنگهستین چقدر خوب قانون رو عمل میکنین و چقدرخوب نگاه میکنین ب مسائل.دوست دارم بارهابارها این فایل رو ببینمو لذت ببرم از صحبتها و یادآوری قانون ؛کنترل ذهن فوق العاده ه ه هبااین ایکه من قسمت 260 رو دیده بودم ولی بااین صحبتها برم اینبار بانگاه دیگه ببینیم ..
اینکه استمرار ،ادامه، عشق داشتین به هرموضوعی چقدر میتونه هربار بهتر و بهتر کنه درکار و اعتماد به نفس که بی نهایت رشد میکنه…
استمرار و تکرار وادامه دادن وهربار بهترو بهتر شدن وناامید نشدن چشم هم چشمی نکردن .
چقدر خوب و خوشگل قانون رو تواین فایل توضیح دادین خدایا انقدر زیبا مگه داریم انقدر مکمل هم بودن.. الله اکبر..
انقدر آگاهی
کنترل ذهن =کنترل زندگی
این جمله چقدرررر درکش زندگیهارو زیرورو میکنه که همه چیز کنترل ذهنه اینکه سعی کنی درشرایط به ظاهر وحشتناک بتونی ذهنت رو کنترل کنی و توجه و تمرکزت رو ببندی به قدم بعدی ،حرکت بعدی
زیباییهای اطرافت یا شکرگزاری برای داشتهات
اگر درهرحالتی که هستیم بتونیم ذهنمونرو کنترل کنیم گل رو زدیم و جلوافتادیم
اینکه از یه بازی میشه فهمید که چقدر قدرت ذهن تو زندگیه ما تاثیرداره و چقدر ذهن تاثیر میزاره رو عملکردما
واگه کنترل ذهن ازدستم دربره پیامدش طبیعی هست که چیه.
اما همین که کنترل ذهن رو به دست میگیری کاملاورق بزمیگرده .
اگه بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم میتوانیم زندگیمون رو کنترل کنیم.
بحث درلحظه زندگی کن هم یه دریچه دیگری از ذهنم رو باز کرد چقدر میتونم لذت ببرم از زندگی و از داشتهام با کوچگترین چیزی که دارم با این گوشی و صندلی که نشستم روش و این مطالب رو بننویسم خدایا شکرت
اینکه استاد میگین که با اون کفشی که داشتین و پیادروی میکردین و لذتی که میبردین ازاینکه سلامت هستین و کفشی دارین که راه برین…
تحسینتون میکنماستاد شما با کنترل ذهنتون توانستین به اینهمه نتیجه فوق العاده دست پیدا کنین شما بهترین الگویی میتوانی باشین برای من چون هرآنچه که گفتین رو عمل کردین حرف شما فرقی که بادیگر اساتید داره اینه که شما حرفاتون از اعماق قلب وبا یه جنس دیگه ای بر دل مینشینه..
سپاسگزارم
سپاسگزارم
استاد
بعضی اوقات اصلا نمیدونم چی باید بگم
فقط میزارم دستام بنویسن
سلام به همه ی عزیزانم
خانم شایسته عزیز و استاد عزیز
امروز من چیزی رو درک کردم
با این فایل
که انگار دستمو کردم تو برق
انگار یهو تمام دلایلی که رابطه ای که داشتم قبلا از هم پاشید رو خود خدا اومد پایین بهم گفت
دوسال پیش بود یه رابطه ای رو شروع کردم
اونم کاملا براساس مدارها
اون تایم من سرزنده شاد سرحال شوخ طبع
با دوستام اینور اونور برم همش دنیال تفریح یکسره
همش حس خوب واقعی
اون تایما ادا در نمیآوردم برعکس الانم
شیطان انقدر راحت گولم نمیزد
اره خلاصه اون تایما واقعا خوشحال بودم
با دختری آشنا شدم
کاملا شبیه همون تایم های خودم
دوتا ادم خیلی شاد خیلی سرزنده
و از روز اول که شروع کردیم حرف زدن حس خوبمون چسبیده بود به سقف
قلبمون از جاش داشت کنده میشد هرروز
شاید تا 2 3 ماه این روال بود
البته آشنایی ما هم بشدت فرکانسی بود
یعنی هیچکس جز خدا نمیتونست مارو برسونه بهم
انقدر عجیب بود اون تایم
راجبش نمیگم چون بحث فایل نیست
ولی واقعا آدمای هم فرکانس هرطور که بشه حتی از زمین بباره به آسمون بازم همو پیدا میکنن
تا اینکه خلاصه من از زندگی این دختر بیشتر و بیشتر فهمیدم
اون تایم ها وضعیت مالی خوبی نداشتم اصلا
و میدیدم اونا تو منطقه گرون شهر هستن که همه ماشین ها پورشه و بی ام و اینا هست
خلاصه
سر همین داستان ها که چقدر وضعشون خوبه
بدون اینکه من آگاهانه فکر کنم
بصورت نا آگاهانه و الان که این فایل شنیدم متوجه شدم
بصورت ناآگاهانه حسم کم کم این شده بود که بابا اینا که انقدر پول دارن اصلا من برا چی با این دختر هستم
من که ماشین هم ندارم
و کم کم این حس قربانی شدن شروع شد که خدایا ما اینقدر بینظیریم
واقعا من ندیدیم تو عمرم اون حد از لذت بردن از رابطه رو یعنی همه کپ میکردن
و کم کم گفتم خدایا من انقدر خوب اون انقدر خوب
رابطه عالی ولی این دختر قسمت من نیست
چرا ؟ چون من بخاطر شرایط در نهایت نمیتونم داشته باشمش و یکی دیگه که اونقدرام شاید مچ نباشن میرسه بهش
و ناآگاهانه این حس قربانی شدن شروع شد
و باعث شد ما جای اینکه تو ماه اول قرار بزاریم
این قرار بره ماه سوم :|
چون حتی پول کافه هم نداشتم اون تایم ها
و کم کم این حس قربانی شدن
حس عدم لیاقتم کشوند آورد
خلاصه قرار اول فوق العاده گذشت
و رفتیم رقرار دوم که دیگه محشر بود
نکته جالب اینجاست
محشر بود
و بعد اون قرار من یهو عوض شدم
180 درجه برعکس بدون اینکه دست خودم باشه
هرکاری میکردم که ناراحتش کنم و کات کنیم
و الان میفهمم چرا
حس عدم لیاقت
من میگفتم تو ذهنم که بابا
این وضعیت فوق العاده ای که دارین
اصلا با شرایطتت نمیخونه پسر
دفعه بعدی یه ماشین نداری برین بیرون
باز بریم کافه ؟ 100 بار با اسنپ برم کافه اونم بیاد اونجا ؟
یه جنگلی اینوری اونوری
خلاصه این حس ها و نداشتن پول
کاری کردن که من ناخوداگاه
کسی که عاشق من بود رو از خودم دور کنم
که نکنه یه وقت حس کنه دوست پسر من از بقیه پسرای اطرافم یا تو محلمون و … از لحاظ مالی ضعیف تره
و ترکید
در عرض یکماه منفجر شد
یعنی خودم کات کردم با اینکه اون دختر هرچقدر بهش فشار وارد شد تو اون یکماه بازم هیچی نگفت و تو فکرش این بود بابا ما که خوب بودیم بازم ردیف میشه همه چی
ولی نمیدونست تو ذهن من داره حس قربانی شدن و عدم لیاقت کار خودشو میکنه
و یک رابطه رویایی منفجر شد
استاد امروز درک کردم که چرا
ممنونم بابت این فایل فوق العاده
انشالله همیشه دلتون شاد باشه
انشالله کل بچه های سایت همیشه موفق و سالم باشن ️
ممنونم بابت این آگاهی های ناب
بسمالله الرحمن الرحیم
با سلام به استاد عباسمنش و استاد مریم شایسته و سلام به همه دوستان هم فرکانسی
از شاه عباس به کوروش کبیر
درود بر شما
کوروش خان کامنت شما رو خوندم
از دیشب تا الان هرچی سعی کردم پیامی ندهم شاید ، که در آینده خودتون متوجه فرکانستون با اون خانم باشید نشد که نشد
من چند مثال میزنم و بعد خودتون قضاوت کنید که ایا حس عدم لیاقت و قربانی شدن شما درست بوده یا نه؟؟
ماهمه دوستان مختلفی در زندگی داریم
با یکی در فرکانس شوخی هستیم .
با یکی در فرکانس احترام، و رسمی هستیم، شوخی که اصلا در مدارمون نیست حتی جلوی هم پاهامون رو دراز نمیکنیم
با یکی در فرکانس دوستی هستیم تا حدی که این دوستی فقط در محیط کار و بیرون از خونه هست و اصلا در فرکانس رفت آمد خانوادگی نیستیم ، تفریح هم که میریم مجردی قرار میذاریم و میریم
در عوض با یکی دیگه در فرکانس رفت آمد خانوادگی هستیم تفریح هم که میریم خانوادگی میریم
ولی از لحاظ اعتماد و کمک کردن برای هر 4 مورد در یک فرکانسیم یعنی اگه نصف شب زنگ بزنن برای ماشین یا پول بدون دغدغه در اختیارشون میذاریم
کوروش جان دقت کنید فرکانسها فرق دارند دلیل بر قربانی شدن یا عدم لیاقت نیست .
مثال دوم شما تصمیم دارید برید بندر عباس ،و سپس قشم خرید کنید
بلیط میگیرید سوار طیاره میشید و از انجایی که در مدار ثروت ، توجه به نکات مثبت ، مدار سلامتی ، در صلح بودن با خودتون هستید
نفر بغل دستی شما هم یک مولتی میلیاردر هست با ویژگیهای مثل شما
هم در مدار ثروته هم نکات زیبا ووو
در سفر به خاطر هم فرکاس بودن از مصاحبت هم بسیار لذت میبرید و همه چیز عالیست
به مقصد میرسید
متوجه میشوید همسفر شما قصد دارد به دبی برود !!
درست است که هردو در مدار ثروت هستید. ولی ایشان در همان مدار ثروت بیشتری ساخته اند و روابط دیگری هم بواسطه ساخت ثروت ایجاد کرده .
شما قصد سفر داشتید لاجرم جهان یک شخص با ویژگیهایی مثل خودتان همسفرتان کرد
دلیل بر عدم لیاقت شما نیست که ایشان مسافر دبی هستند
یادمان باشد
هستند افرادی که در مدار ثروتند
ولی در مدار بیماری هستند
یا افردای هستند که در مدار سلامتی هستند ولی در مدار ثروت نیستند
اقا کورش فرض میگیریم اگه شما ماهانه 50 میلیون در آمد داشتی و اون خانم ماهانه 200 300 میلیون داشته اینجا شما کوتاهی کردید این فاصلهای نیست که احساس قربانی شدن و عدم لیاقت به انسان دست بده
ولی اگه شما 50 میلیون داشتی
و ایشون 2 میلیارد 3 میلیارد و بیشتر داشته. این جدایی طبیعه!
اینجا اسمش عدم لیاقت نیست
اینجا قربانی شدن معنا نداره
.
اگر در دراز مدت شما احساس عدم لیاقت هم نمیکردید این حس گریبان اون خانم رو میگرفت و احساس قربانی شدن میکرد
در رابطه با این موضوع در زیر همین فایل استاد یه مطلب رو بیان میکنم امیدوارم بخونیدش
تا بهتر متوجه تصمیمتون و رفتارتون در اون مقطع باشید
سر فراز باشید
سلام عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشه رفیق
از کامنتی که گذاشتی لذت بردم
اره صحبت های شما درسته
شاید ما یک روزی هردو روی فرکانس داشتن رابطه و فرکانس شادی و و و بودیم و به هم برخوردیم
و بخاطر هم مدار نبودن و در نهایت هم مدار نشدن توی موضوعات دیگه از هم جدا شدیم
اره تو یکسری چیزا خواسته ها یکی بود و تو یکسری چیزا نبود و در نهایت هردو میرفتیم سمت ادم هایی که بیشتر با اکثر خواسته های ما هم مدار باشن
ولی اون زمان من حس درماندگی حس افسردگی حس تلخیه زندگی رو داشتم
یعنی 2 ماه 3 ماه آخر من بلکل کنترل ذهنم صفر بود
و میگفتم خب چرا من پدر پولدار ندارم ؟
درسته عزیزدلم
شاید به دلیل خواسته های متفاوت فرکانس های متفاوتی فرستادیم و در نهایت لاجرم باید جدا میشدیم
چون ما برخورد زیادی هم نداشتیم همونطور که گفتم و شناختمون از هم زیاد نبود که همو بشناسیم
خواسته های همو بشناسیم
ولی منم واقعا داشتم رنج میکشیدم
و فقط مربوط به این خانم نبود
اون تایم
من در عرض همون 3 ماه 6 ماه
بخاطر حس بدی که آروم آروم در طی این رابطه ایجاد شده بود توم که چرا پدر پولدار ندارم
تمام روابطم از بین رفت
قبلش من اصلا اهمیتی نمیدادم
شاید در حد 10 20 درصد و میدونستم طبق قانو و تلاشم و باورهای آینده قوی دارم
و به همین دلیل بدون داشتن همچین افکاری رفیق های فوق پولداری داشتم
کسایی که ماشین های چند میلیاردی زیر پاشون بود با سن 20 تا 25
و عالی بودیم
از تایمی که من توجه کردم به این فکر که چرا پدر پولدار ندارم
و این فکر از رابطه با این دختر خیلی برام بولد و پررنگ شد
درصد اهمیت این فکر تو ذهنم من از 10 20 رفت رو 100
تا من رفتم تو حالت افسردگی و گفتن اینکه قانون جواب نمیده تلاش من کو تا جوابش بیاد و ….
و همه ی اون دوستام هم از دست دادم
و در طی یک 6 ماه
و تعدا کل دوستام شد صفر
صفر که میگم یعنی صفر
شاه عباس ، رفیق ، عزیزم
خیلی خوشحال شدم بابت کامنتت
و این هم صحبتیمون تا بیشتر خودمون رو بشناسیم
موفق باشی رفیق ، شاد و سربلند و پرپول
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام کوروش خان عزیزم
یادم نیست کدوم فایل استاد بود شما یه کامنت بسیار پر شور و شوقی نوشته بودید و گفته بودید مشتاقانه دوست دارید در امریکا باشید و به دیدن استاد برید ووو
من از خوندن اون پیام خیلی سر شوق اومدم
آقاکوروش عزیز و نازنینم امیدوارم و امیدوارم و امیدوارم هر چه زودتر به تمام ارزوهایت برسی و در امریکا به دیدار استاد بروی
یادم باشد و یادت باشد تمامی ناخواستهها می آیند تا ما خواستههایمان را از دل آنها بیرون بکشیم
مثل موج سهمگین دریا که به ساحل می اید و با خود ماهی می اورد
در پناه الله یکتا شاد و سربلند باشی و از جایی که گمان نمیکنی روزی بی حساب دریافت کنی
خدا یار و نگهدارت
ان شاالله
سلام شاه عباس عزیز
امیدوارم که حالت توی این صبح بهاری عالی باشه رفیق
هرچقدر سعی کردم چیزی ننویسم نشد
چقدر این جمله زیبا بود
مثل موج سهمگین دریا که به ساحل می اید و با خود ماهی می اورد
من از اون سال تا الان
کل کارم همین شده
نشستم تمام ناخواسته هام رو نوشتم
یکسری هاشون نقطه ضعف هام بودن
یکسری نقطه قوت هایی که دیگه روشون کار نمیکردم
و کم کم تضاد ها برای من اذیت کننده شده بودن
تا اینکه منم حمله کردم به سمتشون
و الان خداروشکر دارم ماشین میخرم
پیش یه وکیل کار میکنم
سال دیگه ازمون وکالت دارم
روابط فوق العاده ای که خود به خود ایجاد شدن بدون اینکه من کاری کنم
اونم با آدمای موفق و بزرگ شهر
واقعا سپاس گزار خدا هستم که با این سایت آشنا شدم
که استاد عزیز بهم یاد دادن
تضاد ها رفیق ما هستن نه دشمن
از اون روز
من فقط رفتم رو به جلو
عزیز ، خیلی ممنونم از این ریپلای زدن کامنت های همدیگه که هی داره یه مروری میشه برام که چقدر تغییر کردم
و اون زاویه دیدی که بهم دادی توی کامنت اولت
که شاید ما تو فرکانس های دیگه ای باهم یکی نبودیم نه حتما اینکه مشکل عمیقا از طرف من بوده باشه
از خدا برات ثروت و سلامتی میخوام رفیق عزیزم
یعنی رفیق اگر ساری بودین همین امروز میگفتم همو ببینیم
انشالله هرکجا که هستی عمیقا شاد باشی و از لحظه لحظه لذت ببری
و آمریکا هم که صد در صد ولی به قول استاد
مثل پادشاه مهاجرت کن
با طی کردن تکامل
شاید 5 سال شاید 10 سال دیگه
شاید 2 سال
ولی یه مهاجرتی و که با آزادی مکانی و آزادی زمان و آزادی مالی همراه باشه
سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز که با مثال های فراوانی که میزنن باعث فهم بیشتر و بیشتر این موضوع میشن
من روانشناس هستم دقیقا با افزایش احساس لیاقت توی کارم به چشم میبینم که هرچقدر احساس لیاقتم بیشتر و بیشتر میشه ( با ایجاد خلاقیت در مشاوره ها و افزایش مطالعات و دیدن نتایج ) این افزایش احساس لیاقت موجب افزایش تعداد مراجعین و افزایش درآمد و ایجاد انگیزه برای رشد و مطالعه و خلاقیت بیشتر توی کارم میشه.
چقدر مراجعی که افسردگی بسیار شدید داشتن و دقیقا همین در لحظه حال بودن (مثل نشون دادن نور کوچیک یک شمع وسط یک غار تاریک که باعث باور به روشنایی و نور های بزرگ تر هم میشه) با نشون دادن نیروی لحظه حال و لذت بردن از همین نفس کشیدن و راه رفتن و خانواده و…. که به کلی روند زندگیشون تغییر کرده و دقیقا تلاش میکنن که یک پله حالشون بهتر بشه و دقیقا خودم هم همین کار میکنم
یک نکته که به نظرم خیلی مهم اینه که در کنار احساس لیاقت تکاملی بودن رشد رو هم در نظر بگیریم چون تکاملی جلو نرفتن و سعی کردن در بالا رفتن 10 تا 10 تا از پله ها موجب ثابت شدن و ریزش کردن و کاهش احساس لیاقت میشه پس چقدر مهم که قوانین در کنار هم جلو ببریم یعنی احساس لیاقت در کنار رشد تکاملی دقیقا پله پله و فقط به یک پله بالاتر رفتن و یک کم بهتر شدن توجه کنیم
و چه باور خالص و زیباست رو استاد انتقال دادن و چه جمله ای رو گفتن که (( غم از گذشته میاد و ترس از آینده میاد و مؤمنین کسانی هستند که در لحظه حال زندگی میکنند ))
سپاس فراوان از وقتی که میزارین و مطالبی که با عشق به ما انتقال میدین استاد عزیزم همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشین
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است.
لمس تنهایی «ماه» ، فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.
زندگی شستن یک بشقاب است.
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه «اکنون» است
(قسمت هایی از شعر رسم خوشایند زندگی از سهراب سپهری)
این فایل مثل واکسن میمونه برام. واکسن چندگانه در ادامه انواع پیش گیری هایش رو مینویسم
_در هر شرایطی که هستی، یه چیزی برای سرگرمی و لذت بردن پیدا کن
_بازی که انجام میدی، برای رقابت و بردن نباشه، بازی برای لذت بردن است.برای فواید بازی باشه.
_ اگر کاری رو تا حالا انجام ندادی، دلیل نمیشه نتونی اون رو یاد نگیری، فقط کافی ادامه بدی، استمرار عشق و علاقه داشته باشی و آموزش پذیر باشی.
_ وقتی شروع به یادگیری می کنی کوچکترین پیشرفت و بهبود ها رو لحاظ کن و ببینی و انتظار نداشته باش مثل کسی عمل کنی که اون کار یا بازی رو خوب بلد باشه. فقط کافیه خودت رو با خودت مقایسه کنی که هر بار بهتر وبهتر باشی.
و برای ادامه دادن وقتی خوب یاد نگرفتی یه دلیل منطقی بیار، که اگه زمان یادگیری زیاد شد خسته نشی
_ وقتی اون کار یا بازی رو یاد میگیری، علاوه بر سود و منفعتی که داره، باعث بالا بردن اعتماد به نفس میشه.
_در کار و زندگی خلاقیت به خرج بدی
_ پیشرفت رقیب، زیر دست، همکار ، شریک زندگی و … را تحسین کنید. باعث پیشرفت خودت میشه.
_عدم تمرکز، عصبانیت، سرزنش خود، انکار توانایی بقیه، باعث عدم موفقیت میشود.
_کنترل ذهن تاثیر مستقیم بر موفقیت و عدم موفقیت داره.و مهمترین موضوع است.و اگر کنترل ذهن نداری، نمی توانی از توانایی هایت استفاده کنی
_با تکنیک فقط ضربه بعدی یا حرکت بعدی یا کار بعدی یا فقط همین امروز، روند پیشرفت خود رو به سمت جلو پیش ببریم، فقط سعی کنیم، اون لحظه، اون ساعت یا اون روز رو خوب زندگی کنیم کاری به گذشته و آینده نداشته باشیم
_ عجله کردن=باختن
_ کنترل ذهن=کنترل زندگی
_ عدم لیاقت و احساس قربانی شدن = از دست دادن نعمت و سخت گردن اوضاع
_ احساس شور و شوق داشتن و لذت بردن از کار یا بازی و همصحبتی با وسایل یا کارکنان و دل به دل هم داند.
_حضور در لحظه و زندگی کردن در لحظه = لاخوف علیهم ولا هم یحزنون
_ چه قدر لذت بردن از موضوعات ساده در زندگی، قدرت جادویی داره برای اینکه جریانی از خوشبختی رو در زندگی جاری کند.
_یک سبد میوه،یک صندلی و یه ویلون. آیا برای لذت بردن از زندگی به چیز بیشتر از لین نیازی هست؟ انیشتن
_