live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/04/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-29 02:02:592024-09-29 06:45:40live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرزشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام الله مهربانم
سلام به همه عزیزان در این جمع دوست داشتنی
اول اینکه زمان دارم میگیرم برای تایپ کردنم.الان 10:32 دقیقه است تغییر و تکاملم برای تایپ کردن با لبتاب جدیدم
گام 9
میدونین چرا این چالش درست کردم برا خودم اینکه یکی دوتاشو قبلا گفتم ،یکی دیگه از دلایلم همین تکامل و رشد و بهبود پیداکردنم و یکیشم اینه که تمرکزم رو بهبودهام بزارم و نجواهای ذهنم رو کنترل کنم
اولش که شروع کردم به اینکار ترس داشتم اینکه شاید غلط املایی زیاد داشته باشم اینکه دو ساعت طول میکشه اینکه نظر شماها برام مهم بود ولی گفتم این عمل به ظاهر کوچیک و ساده میتونه خیلی حالم رو خوب کنه و اعتماد بنفسم رو بالا ببره الان دیدم چقدر تکاملی این فایلم برام اومد و باعث شد علف های هرز تو ذهنم رو بهتر شناسایی کنم و ریشه کن کنم.
چند وقتیه میخوام کاری رو شروع کنم و میدونم در زمان مناسبش برام اتفاق میوفته ولی چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود که بخوام انجامش بدم چکارایی رو باید قبلش انجام بدم که تکاملم رو هم طی کرده باشم چون همش این تکامله میاد تو ذهنم که اگه طی نکنم چقدرشاید ضربه بخورم. و البته اینو هم از خدا خاستم که زمانی برام اتفاق بیوفته که باید و خوبه برام.
مدارم از الله مهربانم میخواستم و میخوام که هدایتم کنه و دیروز از کسی که تجربه داره تو این زمینه ها سوال کردم که چکارایی باید بکنم که اشنا بشم با این مسیر و البته اموزش هایی هم دارم میبینم مربوط بهش و گفت تو همین زمینه بیشتر تحقیق کن و ویدئو هاشو ببین و …
و امروز صبح در حین نوشتن سپاسگذاری و سوالهای هر روزم از خدا این موردم خواستم و همونجا و در لحظه هدایتم کرد و ایده داد تا قدمشو بردارم ، نمیدونین چقد خوشحال شدم از هدایت الله مهربانم که وقتی تعهدتو میبینه و هدایت میخوای درجا پاسختو میده . مگه میشه عاشق این خدا نشدو عشق بازی نکرد باهاش.عاشقشم من.
بلطف این پروژه و احساس لیاقت که دارم کار میکنم حالم هر روز بهتر و بهتر میشه
سپاسگذارم استادای نازنینم و سپاسگذارم دوستان خوبم
بهترین بهترینها رو برای تک تکتون ارزومندم
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده.
ساعت 10:57
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان و همه ی همسفران این دوره
قدم نهم از خانه تکانی ذهن 1403/07/14
خدا رو هزاران بار شاکرم که در این مسیر زیبا هستم
خدایا شکر ات که امروز هدایتم کردی به این فایل فوق العاده
چقدر طبیعت فوق العاده ای دارید استاد مخصوصا وقتی از دل علف های هرز به یه همچین زیبایی میشه رسید حال آدم دگرگون میشه قبلش آدم احساس ترس و نگرانی داره با وجود علف ها که یه موقع حیوان حشی نباشه و …. اما وقتی همه جا رو تمیز و آری از هرگون علف هرز میکنید لذت بخش میشه
خدایا کمکم کن بتونم علف های هرز ذهنم رو هرس کنم و به زیبایی واقعی برسم و اعتماد بنفس بعد از موفقیت رو تجربه کنم
من هم امروز قراره یه کاری که باید انجام میدادم اما تنبلی کردم و باعث شده تا علف های هرز زیادی تولید کنه رو به کارهای کوچیک تقسیم کنم و انجامش بدم قدم های کوچیک اما متوالی
ممنونم از شما استاد کاملا درست فرمودید وقتی قدم اول رو برداری قدم های بعدی هویدا میشوند و توانایی قدم بعدی در طی اجرای این قدم در وجود آدم ساخته میشه خدایا کمکم کن تا خودم رو با کسی مقایسه نکنم اصل لذت بردن از مسیر است
تغییر شخصیت” و تغییر باورها، یک مسیر تکاملی است؛ مهارت کنترل ذهن، یک مسیر تکاملی است؛ پرورش ایمان و غلبه بر ترسها، یک مسیر تکاملی است. برای همین، “رشد” یک مسیر تکاملی است.
اما آنچه ما را متعهد به پیمودن روند تکاملی رشد می کند، زنده نگه داشتن انگیزه هایی است که از دل برخورد با تضادها در وجودمان ساخته شده است
استاد ممنونم از تمام راهنمایی های شما بابت این نکات ارزنده
درپناه الله یکتا باشید
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز
گام نهم خانه تکانی ذهن
خدایا شکر ات که من رو هدایت کردی به این فایل فوق العاده
این بهشت فوق العاده همیشه احساسمو عالی میکنه
فراوانی کاملا در این بهشت مشخصه و هر بار با دیدن این بهشت فوق العاده باور هام قوی تر میشه
بیست هکتار زمین با پوشش کامل درخت و این دریاچه فوق العاده که واقعا رویاییه
این خونه ی بینظیر وسط این دریاچه که هممون این رویا رو داریم که توی همچین بهشتی زندگی کنیم
خدایا شکر ات برای این همه ثروت ، این همه نعمت ، این همه زیبایی و این استاد فوق العاده
درسته که یکم زمان میبره پاکسازی علف های هرز ذهن ام ولی من تلاش مستمر میکنم و میدونم که در ادامه قراره مسیر جنگلی هموار و فوق العاده زیبایی رو داشته باشم و موفقیت ها و زیبایی های رویایی ای در انتظارمه
دائما روی باور هام کار میکنم ، دائما مهارت هام رو افزایش میدم و هر روز با ابزار تیز تر و بهتر علف های هرز رو پاکسازی میکنم تا به جنگل زیبام برسم
خدایا شکر ات برای این آگاهی های فوق العاده که امروز یاد گرفتم
یاد گرفتم که مسیر هدف هام رو قطعه قطعه کنم و برای ذهنم آسون و امکان پذیر اش کنم و بعد از برداشت قدم اول موفقیت ای که بدست میاد باور امکان پذیری رو در من تقویت میکنه و با هر موفقیت قوی تر میشم و سرعت پیشرفت ام بیشتر میشه
خدایا شکر ات
همه ی انسان های موفق یه روزی شروع کردن از صفر و مسیر رو طی کردن و خداروشکر من هم توی این مسیر هستم ، قدم به قدم حرکت میکنم و هر روز به دستاورد های بیشتری میرسم و موفقیت هام بزرگ و بزرگتر میشه
خدایا شکر ات بابت این فایل فوق العاده که باهام حرف زدی و کلی آگاهی بهم دادی ، من هم به بهترین شکل ازشون استفاده میکنم
خدایا شکر ات که هر لحظه من رو به ثروت ، نعمت ، سلامتی و زیبایی هدایت میکنی
خدایا شکر ات
خدایا شکر ات
خدایا شکر ات
بنام خداوند مهربان
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
🟢 باورهای محدود کننده چی هستن؟
باورهای محدود کننده ما خیلی شباهت دارند به علفهای هرز باغچهمون که اجازه نمیدن گیاههای زیبا رشد کنند. باورهای عالی محدود کننده هم اجازه رشد و تعالی به شما نمیدن. پس برای موجود فرکانسی که با باورهاش زندگیش داره خلق میشه، اجباریه که علفهای هرز وجودش، همون محدودیتهاش رو از بین ببره و قطعشون کنه. اما راه قطع کردن درختای هرز وجودی، تکرار فکرهای خوبه. یعنی با تکرار فکرهای خوب شما باعث میشی انرژیت متمرکز باشه روی چیزای خوب، و اینطوری اون علفهای هرز خود بخود خشک میشن.
🟢 موفقیت چیست؟
موفقیت چیزی نیست جز برداشتن قدمهای کوچک متوالی درست! اینکه از الهامات و ایدههات پیروی کنی و در راستاشون قدمهای کوچیک کوچیک برداری.
وقتی یه کاری قراره که انجام بشه، ذهن بخاطر اطلاعاتی که از قبل داره و البته تنبلی، اون کار رو خیلی بزرگ جلوه میده، یا هی اونو به تاخیر میندازه تا کمکم بیخیالش بشی. در صورتی که وقتی اون کار رو انجام میدی، میبینی زمان خیلی کمی ازت گرفت و همچین بزرگ هم نبود. بارها شده انجام کاری که 3 روز به تاخیر انداخته بودم، فقط 10 دقیقه طول کشید. آقااااا قورباغه زشته رو بخورش! تموم میشه.
حالا کار شما به عنوان اشرف مخلوقات اینه که از اون ترسهای توهمی ذهنت نترسی! و همین کار به اصطلاح سخت و نشدنی رو بری تو دلش و تمومش کنی تا به ذهنت بگی ببین چقدر راحت بود! تازه چقدر خداوند شما رو رشد میده تو مسیر. بزرگ میشی و یه حس اعتماد بنفس و ارزشمندی رو بدست میاری که میتونی کارهای بزرگتری هم انجام بدی. فقط یادت باشه تو این مسیر رفیق و همراه خودت باشی و هی غر نزنی که چرا کار رو انجام نمیدی! حامی و رفیق خودت باش نه مربی تنبیهگر، به قول قرآن میانه رو باش! نه عجله کن، نه تعلل. با خونسردی و آرامش کارت رو انجام بده.
اگر کاری برای ذهنت خیلی بزرگ و غیر ممکنه، بیا خوردش کن! مثلا اگه قراره 100 تا فایل درست کنی، بیا هدف بزار روی 10 تا و تمرکزت رو ببر روی اون 10 تا. اینطوری به خودت اجازه دادی تا آماده بشی و همینطور از فشار زیاد هم کم کردی! بعد تو روند تکاملی، ذهنت یاد میگیره چطور آماده بشه و بدنت، جسمت هی برای انجام کار آمادهتر میشه.
موفقیت هرچند کوچیک، باعث میشه شما موفقیت بیشتری بدست بیارید. وقتی از محدودیتهاتون فراتر میرید، میبینید که چه برکاتی بدست آوردین، و حاضری که بازم همین کار رو انجام بدی! خودت رو تشویق کن که قدم بعدی رو بزرگتر و جدیتر برمیداری!
با خودت صحبت کن که ببین تونستی و به خودت هی انگیزه بده که ببین شد! هر پیروزی رو جشن بگیر برای خودت، از چیزی که ساختی لذت ببر و به فکر حرکت بعدی باش.
روند بهتر شدن از اصول اصلی جهانه و شما هر بار با انجام کارها پیشرفت میکنی، چون ذات انسان میتونه پیشرفت کنه! روند بهتر شدن رو تو بیزنس خودت رصد کن که آیا از روز اولت بهتر شدی یا نه!؟ و چطور میتونی بهتر هم بشی؟
تنها چیزی که باید مقایسه بشود اینه که آیا تو از دیروز خودت بهتری؟ مقایسه خود امروزت با خود پارسالت مهمه، نه مقایسه تو با فلان آدم. شما نمیدونی شرایط اون آدم چطور بوده و چند وقته داره کار میکنه. چطور میخوای الان برسی به نتایج اون آدم؟ البته اگر تکامل رو درک کنی، هیچوقت خودت رو با کس دیگه مقایسه نمیکنی.
🟢 خوشبختی چیه؟
آدمها بخاطر فیلم و داستانهای محدودکنندهای که شنیدن و دیدن، درک اشتباهی از خوشبختی دارند که مثلا یه گوشه لم میدن و هیچکاری نمیکنن و براش همینطوری ثروت میباره! در صورتی که اگر شما مدتی هیچکاری نکنی و فقط یه جا بشینی، حالت از خودت بهم میخوره و احساس مردگی میکنی. شما بعنوان یه موجود زنده تا هستی باید تحرک داشته باشی و حرکت کنی! اگر حرکت نکنی، مردی و آدمهای موفق الان گرچه احتیاجی به پول ندارند ولی نمیتونن هیچ حرکتی نکنن. پس بهبود دائمی و حرکت کردن تو زندگیت لازمه. این حرکت کردن شامل نظافت، پاکسازی، درست کردن چیزی، آشپزی هست تا بهبود بیزنسات.
پس موووووو پلیز
Move
در پناه الهه مهربان ثروتمند و سعادتمند در همه ابعاد زندگیتون باشید، آخه ثروت هم خودشه!
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی نازنین
گام نهم
من با علم به اینک باید قدمهای کوچیک بردارم،شروع کردم هروز یک درس گرامر از کتابهای گذشتمو با چندتا لغت بخونم
تقریبا یکماه طول کشید و یک کتابو به اتمام رسوندم،برای جمع بندی و مرور ،نمیدونم چرا انقد راحت فراموش کردم که نباید حتی برای جمع بندی هم کمال گرا باشم و یهو بخوام کل کتابو بخونم
تقریبا یک هفتست میخوام دوره کنم،اما چون ب خودم گفتم کل کتاب،و چون ذهن سختشه یهو کلشو بخونه،به بهونه های مختلف هی عقب میفته و نمیخواد بره سر کتاب
همین امشب وقتی داشتم مقاله ی فایلومیخوندم،یهو بخودم گفتم چرا دوره نکردی الان پنجشنبست!یه هفته گذشت از تصمیمت
با خودم صادقانه حرف زدم و ج دادم
اخه زیاده ،خسته میشم
یهو خدا بهم گفت خب قانونی نداریم برای مرور،بلندشی یهو همشو بخونی،مرورشم میتونی قسمت بندی کنی ولی خب قسمتای بزرگتر ،چون فقط مروره
متعجب شدم که چقد عادات و باورهای غلط ،راحتو اسون و ریز میتونن در عین اینک فکر میکنی داری درست عمل میکنی،کارشونو انجام بدن و کافیه تو یکم حواست نباشه ،دقیقا دوباره میشی همون ادم قبل با همون لایف استایل قبل با همون نتایج قبل
خیلی حسم بهتر شد وقتی خدا به قلبم گفت
کم کم داشتم توی وجودم خودمو سرزنش میکردم ک تعهدتو فراموش کردی
ازینورم انگار کماگرایی داشت منو از تیک زدنه این قدم ،دور میکرد تا مثل قبلها،یه کار ناتمومه دیگ توی رزومم داشته باشم
ولی الان انگار ذوق کردم انگار یه تصمیم جدیدوراحت گرفتم
به نام الله یکتای بی همتا
سلام به یاران همراه همراهان اگاه
من امروز درحالی روزم روشروع کردم که شب قبلش با خداوند صحبت کردم درباره کارم که کاری کن که من برای درامد منتظر فقط افرادی که حضوری مراجعه می کنند نباشم چون محل کارمن بیرون ازشهراست وکافی نت دیگه ای هم وجود داره من هدف اصلی ام راه اندازی یه شرکت نرم افزاری هست که چندین سال بود بهش فکرمی کردم اما کمال گرایی وهمه چه خوب وپرفکت باشه من خودم کلا همه چیزدان باشم وغیره تا بتونم شرکتم روراه اندازی کنم وخلاصه این حرفها بود اما یک سال پیش تصمیم گرفتم که کاررو شروع کنم ومغازه رواماده کردم وسایل هم گرفتم چون خودم بلد نبودم ودنبال نیروی ماهر بودم که نتونستم پیدا کنم درواقع هنوز درمدارش نبودم نشد ویک سال مغازه وتجهیزات خاک می خوردند تااینکه حدود یک ماه پیش تصمیم جدی گرفتم تا شرکتم رابراساس پایه وبیس همین کافی نت استارت بزنم چون چند ماه پیش توی دوره برنامه نویسی شرکت کردم ولی دیدم خیلی انگیزه ندارم بعدش تصمیم گرفتم کافینت روبیس کاربزارم تابرپایه این کارمجبورباشم خودم رو درگیراین کارکنم وتجربه کسب کنم وچالش هایی این مسیرو باهاش مواجه بشم البته منظورازمجبور این بود که اهمال کاری نکنم وهم برای درامدم باشه ومیدان عمل وهم محیط اینده روشبیه سازی کنم وخودم رودراینده ببینم وهمین که مسیرتکامل روطی کنم پله پله وازمسیرلذت ببرم خیلی حاشیه رفتم واصل مطلب این بود که من طبق اصول وقوانین ومسیرخانه تکانی ذهن
باخداوند صحبت کردم که یه کاری کن که درامدم بیشتر بشه وتنها ازخدمات حضوری نباشه بلکه یه جوری باشه که راهت پول بسازم من یه کارمند نیمه وقط استخدام کردم که صبح ها کارکنه وخودم وقتم ازادترباشه تا به یه سری کارها برسم وبعد ازظهرخودم توی دفترکارم صبح ها هم خودم سرمیزنم وخلاصه امروزدوستی تماس گرفت وازمن خواست یه سری کارها روبراش انجام بدم واینکه من هم چون درتخصص خودم فعلا نبود یکی ازدوستانم رومعرفی کردم که صحبت نهایی روکردند وسفارش دادند ودرنهایت قرارشد من برای دوستم بعنوان سفارش گیرند عمل کنم وکلا کارهاشون رومن تحویل بگیرم ودرصدی روبرای خودم بردارم واین شد که امروزجواب صحبت باخدارودریافت کردم وهمچنین چند ساعت بعد یه دوست دیگه که من قراربود کاری براش انجام بدم بهم پیشنهاد یه کاری داد وحتی گفت این دفترت رودراختیارماقراربده تا با هم درزمینه املاک فعالیت بکنیم اما من گفتم من اینجا رو نه تنها براکافی نت بلکه یه هدف بزرگی دارم که باید بااین شروعش می کردم وکم کم تکاملش بدم تا به اون هدف اصلی وبزرگم برسم وحاضر نیستم که وارد مسیر به غیر از هدفم بشم واون
رو به هرچیز دیگه ترجیع می دم خلاصه پیشنهاد داره همین جوری مییاد والبته قبل ازاقدام قطعی وعملی من دراین زمینه همچین مواردی رونداشتم حتی وقتی خودم به دنبال کاربودم نمیشد که نمیشد وازجایی که کمال گرایی وسستی روکنارگذاشتم وباهمون چیزهای اماده ودم دستی وهمون شخصیتی که هنوز متخصص نیست شروع به کارکردم واتفاقا قبل ازورود به دوره خانه تکانی ذهن که کمی مردد بودم درکارم که چه کارکنم واقعا مسیرم درسته یا نه ودچارتردید شده بودم وقتی که بعدازمدت ها که به سایت عباس منش سرنزده بودم دوباره سرزدم چشمم به مطلب خانه تکانی ذهن خورد اما توجه نکردم بعد چشمم به دکمه به من نشانه هایم روبگو خورد با خودم گفتم خدا یا خودت بگو چی کارکنم ایا مسیرم درسته همین مسیری روکه میرم برم یا نه وبااین نیت واردش شدم که بازم دیدم خانه تکانی ذهن قدم به قدم روبرام اورد بعدش گفتم پس دیگه بایداین مسیررو برم تااخر ونتیجه شد این که گفتم اتفاقات جالب ومعجزه وارالبته این اتفاقات برای من جدید نبودند اما چون چند وقت بود ازمدارش خارج شده بودم وازتمرکز بروی نکات مثبت خارج شد ه بودم همه چی رویادم رفته بود و اینکه خداوند درهرلحظه داره ماروبه مسیردرست هدایت میکنه اگه نشانه هاروببینیم وبفهمیم امید وارم همراهان راه ویاران همراه دراین زمینه موفق بشنوند که می شوند اگر به قانون عمل کنند ونترسند وتوکل داشته باشند همه تون رودوست دارم شماهم خودتون رودوست داشته باشید به امید رسیدن به قله های موفقیت درهرلحظه زندگیتون
اما الان یک هفته بیشترنیست وارد ابن مسیرشدم ونتایج عالی هستش ودارم تکاملم روطی میکنم ونتایج روبادوستان مسیربه اشتراک میزارم البته توردپاهای جلسات قبلم ازگذشته وتجربیاتش گفتم واما حالا ازتجربه های همین چند روزروکه دارم تجربه میکنم وواقعا قانون داره عمل میکنه رومیگم امید وارم همه به نتایج دلخواهشون برسند اما صبرداشته باشید تمرکز کنید برروی نکات مثبت ودرهرحالت احساس خودتون روخوب نگه دارید من یه مشکلی دررابطه با رفت وامد مشتری هام به مغازه برام پیش اومد که حالم بدشد وهی خود خوری میکردم ازاونجایی درمسیرتمیرانت کلاس هستم سعی کردم خودم روکنترل کنم البته چند روز که حالم ازاین موضوع خوب نبود هی تکرارمیشد اما تلاش کردم احساسم روخوب کنم ودیگه کم کم مشکل رفع شد به همین راحتی وقتی قانون روبلدی می دونی که چطوری حلش کن اما وقتی قانون روندونی همش مشکل پشت مشکل حالت بدترمیشه مشکلاتت هم بزرگتر وبه نسبت حادترو بد رشد میکنه وتوهمش دیگران رومقصر می دونی درحالی که عامل اصلی خودتو هستی اما تونمی دونی تا اینکه قانون روبفهمیش وباید بهش عمل کنی تاجواب بگیری
وخداوند راه های هدایت را به شما نشان میدهد
سلام و درود بر بندگان صالح خدا،
درمورد باورها باید بگم که سال اولی که با استاد اشنا شدم اونقدر حالم خوب بود و خوب کار میکردم و باور میساختم و صدامو گوش میدادم ،ولی چون درک درستی از قوانین نداشتم نمیدونستم باید حرکت کنم اونقدر بهم الهامات شیرینی میشد ،ولی چون حرکت نمیکردم فک میکردم فقط باید باور ساخت خودش درست میشه ،کلی کارهام عقب افتاد و امروز با نوشتن این کامنت دلیل کارهام توی ذهنم میاد
من درخواست عدم سوپیشینه داده بودم و باور اینو ساخته بودم که به موقع این برگه بهم میرسه ولی به راهایی که گفته میشد عمل نمیکردم میگفتم من باور ساختم بابا دیگه حله🤣 همیشه کارام میمون،و اون برگه از سر درک نادرست قانون هنوز من دنبالشم ،ولی از زمانی که حرکت میکنم و اونقدر که روی فایلها کار میکردم شاید نصف اون زمان کار نکنم نتایجم عالیه،
درمورد مطلب دیگه این که بخاطر باور اشتباعی که میگفتم ادمای ثروت مند کاری نمیکنن و کسی براشون کارشون رو انجام میده،اونقدر با همسر بحث داشتم که خدا میدونه اون بنده خدا دوست داره کارهاشو خودش انجام بده و مخالف این هست که بشینی کسی بیاد کارتو انجام بده،میگفت خب تو بگو چکار داری من خودم بجای اون یک نفر انجام میدم؟🤔من واقعا جوابی نداشتم و حق با اون بود و هروز برام خسته کننده ترین روز بود،ولی الان که نگاهم عوض شده اونقدر از کارام از زود بیدار شدنم لذت میبرم که پیش میاد هروز کف خونه تمیز کنم و شیرینی درس کنم ،باور کنید احساس خستگی نمیکنم بهم لذت میده ،
)از امروز مصرف شیرینی رو میار پایین)😉
استاد انگار حرفاتون وحی منزله
از فردا دیگه کلا بچه های سایت لوبیا فقط میخرن😆😆😆
تمام اشتباهات و نتیجه نگرفت هامون بخاطر عدم درک مناسب از اموزش هاست.
موفق ،پیرزو و سلامت باشید
سلام به استادم
سلام به خانم شایسته عزیزم
و سلام به خانواده ی ارزشمندم
در تمام عمرم توسط این کمالگرایی به خواسته های بزرگم نرسیدم، هرچند که مدام در حال فعالیت و تلاش بودم.
« هرچه بیشتر تقلا میکنی، کمتر به نتیجه میرسی. تا آنجا آنقدر انرژیات هرز میرود که دیگر رمق، اشتها نمیماند.»
این جمله، و تمام جملات نوشته شده، شاید بهتره بگم، اصلی ترین، یا یکی از اصلیترین دلایل عدم موفقیت من بود و من توانستم در این یکسالی که عضو این خانواده ی پربار هستم، به نقطه ضعفی که به ظاهر جز ویژگی های خوب هستش، پی ببرم. و حالا مدتی است، بر روی پروژه ای که شروع کردم، هر روز (روتین) کار میکنم، و در هر حالتی باشد، منتشرش خواهم کرد. و این کمالگرایی را در درونم میشکنم.
به نکات خیلی مهم اشاره میکنید. با عمل کردن به همین نکات، دنیای زیبای خودمان را میتوانیم خلق کنیم.
یک دنیا سپاس🌹♥️💜💙
راستی استاد لطفا در مورد نتایج تناسب اندام، بعد که نتیجه گرفتید، در فایل های رایگان بگید، یا حداقل یه بخشیش رو بگید در فایل رایگان.
و اینکه آموزه های شما در مورد روابط و ثروت و سلامتی و عزت و نفس بود، و جای تناسب اندام خالی بود، خوشحالم که قراره در این زمینه هم از شما درس هایی بگیرم، هرچند از افراد دیگه یا روشهای دیگه پیگیر هستم.
و همانطور که در موضوعاتی که نام بردم، هم فایل رایگان دارید هم محصول. اگه براتون مقدور بود، فایلهای تناسب اندام رو هم اینطور باشه.
ممنونم.
سلام
آرزو کردم که ای کاش در پرادایس بودم کلی جاده را پیاده می رفتم و چقدر راحت برآورده شد خدایا شکرت باور های محدود کننده امان را همیشه باید حواسمان باشدو اینکه اگر باوری داریم که خوب نیست فوری آن را عوضش کنیم اصلا نزاریم که رشد کنند و جایگیر باشند.
موفقیت انجام کارهایی است که باید انجام دهیم با نتیجه احساس خوب
همیشه از اول فکر آخر کار را نکنیم قدم به قدم پیش رویم قدم اول را برویم قدمهای بعدی به ما گفته میشود. کارهای بزرگ را به قطعات کوچکتر تقسیم کنیم و تیکه تیکه انجامش دهیم.
موفقیت اول به صورت تکاملی و سپس به صورت تصاعدی است.قدم قدم به آرامش و لذت حرکت کنیم تا به نهایت آن برسیم
خیلی دلم میخواست که توی جاده راه برویم خدایا شکرت که چه حس خوبی داشتم
قبل ازتغییر تغییر کنیم و این جوری هر تغییری که ایجاد شود ما را بهت زده نمی کند
همیشه میتوان بهتر بود و بهتر بود و بهتر خواست و همیشه روی بهبودی و پیشرفت خود کار کنیم
هیچوقت در زندگی تحمل نکنیم بلکه بهبود را پیدا کنیم
حتما در تمامی آموزشهای استاد عملگرایی را همراه با باورها در نظر بگیریم
بهترین خودت باش
قلبم گفت بیا درسی که یاد گرفتی رو اینجا بنویس،این طور یک ردپا میزاری.
امیدوارم خوندن این نوشته بهتون کمک کنه که تفاوت بین ترس و ایمان رو بهتر متوجه بشید و در راه زندگیتون بتونین از قلبتون کمک بگیرین،از مسیر هدایت همیشگی که خدا به ما ارزانی داره
〰〰〰
حدود یک هفته بود،فهمیده بودم مسیر من،مسیری که میخوام طی کنم و ازش لذت ببرم،تمرکز میخواد،توجه میخواد تا اون جوانه نوپا جون بگیره و رشد کنه.
واسه همین تصمیم گرفتم کار هایی که تمرکز و توجه ام رو میگرفت،انجامشون ندم.
میشد گفت تقریبا همه اش رو گذاشته بودم کنار اما جز یکی،
این یکی این بود که دیگه از حیوان خونگیم مراقبت نکنم و مسئولیتش رو بدم دست فرد دیگری.اولش به مادرم اعتماد کردم چون میخواست نگه اش داره،
بعد از چند روز دیدم اون جور که باید ازش نگهداری نمیکنه
تصمیم گرفتم بدم به افرادی که میدونستم چه قدر عاشقانه حیوون خونگی دوست دارن و چند برابر مادرم ازش بهتر نگهداری میکنن و بهش توجه میکنن
میخواستم این کار رو کنم،اما وقتی به مادرم گفتم،گفت نه تو اشتباه میکنی و من دارم خوب مراقبت میکنم در حالی که از حال و روز حیوون خونگی معلوم بود که در چه وضعیتیه
با خودم گفتم الناز این هدفت بها میخواد،باید براش بها بپردازی،آیا میتونی توجه ِ ت رو از روی حیوون خونگی برداری و بدیش به دست خدا و تمام تمرکزت رو بزاری روی هدفت؟
تا این جا این حرف به ظاهر درست به نظر میرسه،مگه نه؟بریم ادامه داستان:
من قبول کردم و سعی کردم تمرکزم رو بزارم روی انجام کارهایی که برای هدفم نیاز دارم انجام بدم و لذت ببرم.
اما هر بار تمرکزم از بین میرفت چون زمانی که از اتاق می اومدم بیرون،میدیدم که حیوون خونگی چه وضعیتی داره و انگار داره حالش بدتر از قبل میشه،این تا چند وقت ادامه پیدا کرد و من با خودم میگفتم الناز،حاظری حتی برای بهای هدفت به اون توجه نکنی حتی اگر بیمار بشه؟،به جاش به این فکر کن که به چه دستاورد های میرسی و حتی میتونی چه قدر به این نوع از حیوون خونگی در آینده کمک کنی.
اما از یک طرفی یک حسی در درونم قبول نمیکرد و میگفت نه،نمیتونه این طور باشه،حتما میشه یک کاریش کرد،و من چون نمیدونستم چی کار کنم سعی میکردم فراموش کنم تا بتونم تمرکزم رو دوباره بدست بیارم.(و این ندونستن این مسئله برای این بود که،…در ادامه متوجه میشوید)
دیگه طاقتم تموم شد،نمیتونستم این وضع رو تحمل کنم،باید یک راه حلی داشته باشه!
و بعد یادم به بحث ایمان افتاد،همین اواخر و آخرین فایلی که دیده بودم(برنامه نویس زندگی خودت باش) و فصل پنجم کتاب رویاهایی که رویا نیستند،از ایمان حرف میزدن،از این که باور کنم زندگی من در دست منه،وقتی داشتم به این فکر میکردم،به اون حرف هایی که خدای درون عباس منش بهش گفته بود در اون چادر،یک حسی در من شکل گرفت و به من گفت که این یک شرکه
این یک شرک که تو باور داری که کنترلی بر زندگیت نداری و با این شرک مسئولیت زندگیت رو به عهده نگرفتی و انداختی دست خدا و فکر میکنی بقیه(مادرم)قدرت دارن و من نمیتونم اون تصمیمی که میخوام رو عمل کنم(این شرک که من قدرتی بر تصمیم گیری این مسئولیتی که از حیوون خونگی دارم رو ندارم)
آره،وقتی این رو فهمیدم،تمام وجودم رو در بر گرفت،تمام اون صحنه ها و اون فکر ها در ذهنم اومد،فهمیدم این شرکه که من باور دارم که قدرتی بر زندگیم ندارم که این طور مسئولیتش رو انداختم گردن خدا و میگم چرا نمیشه
وقتی این رو فهمیدم،اومدم دفتر رو به دستم گرفتم و نوشتم اون ترس ها رو و وقتی نوشتم فهمیدم که تمام این افکار شرکی بوده که با بهونه به دست خدا دادن و تمرکز،داشته پوشونده میشده ،شرکی که میگه من قدرتی بر زندگیم ندارم،بر تصمیم گرفتنم و عملی کردنشون ندارم و این شرک به همین معناست که وقتی من باور ندارم قدرت زندگیم رو،مسئولیتش به عهده نمیگیرم و میدم به خدا،با این که خدا به من قدرت داده و با همین قدرت مسئولیت زندگیم رو به من داده
و بعدش از خدا عذر خواهی کردم که به خودم ظلم کرده بودم و بعد گفتم خدایا،ممنونم که این درس رو به من دادی،این درس که وقتی من قدرتم رو قبول دارم،اون وقت مسئولیت تمام زندگیم رو به دستم میگیرم و ایمان دارم به تنها رب،به تنها قدرت جهان و با این باور اقدام به عمل میکنم
آره،ایمان عمل میاره.جایی که ایمان هست،شرک نیست،ترس نیست.
از خدام تشکر کردم برای این درس با ارزش و نوشتمش تا یادم باشه من همیشه فقط با خدام طرف هستم،فقط با جهان،قفط با قوانین خدا،فقط با قدرت خدا هستم که با باور هام معامله میکنم و آینده اتفاقات رو رقم میزنم،من فقط با خدام طرف هستم و نه هیچ کسی دیگه ای
وقتی این درس رو یاد گرفتم و خودم رو بخشیدم و از خدا تشکر کردم برای این درس،
تصمیم گرفتم تصمیمم رو به مادرم بگم که بهتره مسئولیت این حیوون خونگی رو بدیم به کسی که قبول میکنه و بهتر از ما ازش نگهداری میکنه و چیزی که شنیدم این بود که به راحتی قبول کرد،این زمانی اتفاق افتاد که من به تصمیمم و به این قدرتی که خدا به من داده تا تمام مسئولیت زندگیم رو به عهده بگیرم و من میتونم اداره اش کنم،این اتفاق افتاد.
〰〰〰
درس دیگری که از ایمان گرفتم این بود:
وقتی میخواستم برم سراغ انجام برنامه ام،یک حسی جلوی من رو میگرفت،حس خوبی نبود،خبر از ترس میداد،این که من میترسم،
گفتم نه،این درست نیست،حتما ترسی هست که میخواد با قبول کردنش به سمت برنامه ام نَرَم
و ترس این بود:
این که از نتیجه میترسیدم،میترسیدم که تمرکزم رو دوباره از دست بدم،میترسیدم که نتونم اون نتیجه ای که میخوام رو نگیرم،و دلیلش این بود که ایمان نداشتم
ایمان به حرف قلبم،به وعده ای که داده،به این که تو مسیر قلبت رو برو،و وقتی آدم ایمان داشته باشه،ایمان داره که به اون نتیجه میرسه،پس قدم برمیداره
ایمان داره به الخیر فی ما وقع،ایمان داره که اون نتیجه با تکامل به وجود میاد،ایمان داره به حرف قلبش که خدا ازش در مسیر هدفش هدایتشان میکنه،
میفهمه که نتیجه در تکامل هست و این تکامل در پا گذاشتم روی اون ترسه و ادامه دادن به وجود میاد،
وقتی این رو فهمیدم،تمام وجودم لبریز از خوشحالی شد،انگار که دنیا رو به من دادن،این رو هم نوشتم و گذاشتم جلو چشم تا یادم باشه فرق ایمان و ترس چیه
فرق شجاعت و ترس
خدایا شکرت،خیلی خوشحالم،از این که هدایتم میکنی،از این که به من یاد میدی،ایمانم یک درجه از قبل بالاتر رفت،به این که باور داشته باشم جهان بازتابی از باورهامه،به این که وقتی قدرت خودم رو و قانون خدا رو که زندگی من رو در دست خودم با باور هام قرار داده،اون وقته که مسئولیت زندگیم رو در تمام جوانبش قبول میکنم و با ایمان به تنها قدرت جهان،رب عالمیان،قدم بر میدارم.و به یادم میارم که تنها معامله من در زندگی ام،با خداست،من فقط با خدا در طرف هستم.
خدایا شکرت،خیلی خوش حالم که نوشتم،این رد پایی هست از آگاهی ام در مسیر تکاملی ام که فقط با ایمان به عمل تبدیل میشه و میشه پایی که قدم در این مسیر پر از رشد و زیبایی و نعمت قرار میده.مسیری که هر لحظه من رو به اصلم نزدیکتر میکنه.
خدایا شکرت
سلام
خانم شهریور
عالی بود
شباهت داشت به این روزهای من
براتون بهترین ها رو آرزو می کنم