live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/04/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-29 02:02:592024-09-29 06:45:40live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرزشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
گام نهم
شباهت باورهای محدود کننده به علف های هرز
بنام خالق یکتا
سلام و درود بر پیامبر امروزمان استاد عباس منش و مریم بانوی کم نظیر و دوستان فوق العاده ی هم فرکانسی ام.
بازم اومدم با نتایج عالی️
اینجا استاد داره از پیچیدگی و مزاحمت های باورهای مشکل دار در زندگیمون صحبت میکنه.و چه قشنگ ب درختای هرز و اونهمه مزاحمت هاش موضوع رو برامون تفهیم میکنه.واقعا همه چی باوره.از وقتی اینجام باورهام خیلی تقویت شده.
چقد این جمله استاد برای من لذت بخشه ک هدف های بزرگ با قدم های کوچک اما متوالی محقق میشه.
استاد قشنگم بخدا عاشق اینهمه خوبی هاتونم.به به و تبارک الله.به خدای مهربونم که شما رو اینهمه با سیرتی زیبا خلق کردهشما از خودتون یه گنجینه ساختین.شما معدن گرانبهایی از وجودتون ساختین.چقد آگاهی هایی ک از درونتون تراوش میکنه عالی و کامله.و چقدر آسون و واضح دارین بهمون درس میدین.شاید من هزار بار بیشتر در مطالعاتم این جمله رو خوندم ک هدفهای بزرگ با قدم های کوچک اما متوالی محقق می شوند.ولی شما جوری با کندن درختای هرز در دل طبیعت توضیح دادین ک ما با گوش جان شنیدیم و به جانمون نشست️
من خودم انسان کمالگرایی هستم و این چالش بزرگی توی زندگیمه که لذت بردن از مسیر محرومم کرده و از هدف اصلیم ک زندگی توحیدی و آرامش هست دورم میکنه. البته آگاهانه دارم رو خودم کار میکنم. و نتایج ها سرازیر زندگیم شده الحمدلله. اینجا ک استاد قشنگم میگه همیشه قدم دوم وقتی میاد ک قدم اولت رو برداری. و همینطور قدم سوم و چهارم و الی آخر.دقیقا من اینو عمیقا درک کردم.یبار الهام درونی بهم گفت یه سفر تنهایی جواب خیلی از سوالاتتو بهت میده.(اون روزها واقعا یه سیر تکاملی رو داشتم طی میکردم)منم ک توو تمام عمرم هیچ وقت تنها سفر نکرده بودم برام یه چیز خیلی عجیبی بود و انگار یه کار معجزه آسا کردم. چون به الهاماتم گوش دادم و بلیط قطار گرفتم و رفتم در طبیعت شمال.استادم میگه طبیعت بهم خیلی درس میده.استاد جان دقیقا منم همینطورم طبیعت خیلی باهام حرف میزنه.خلاصه اینکه این سفر من مصادف بود با اون فایل تسلیم ک استاد گذاشت.. توو سفرم کل فایل تسلیم رو چندین بار گوش کردم.همه رو نوشتم طبق عادت همیشگی ب ویس انگیزشی خودم تبدیلش کردم و هنوزم هر روز گوش میدم.خلاصه ک فایل تسلیم استاد کلیدهای زیادی توی سفرم بهم نشون میداد. اون روزها به وضوح لمس میکردم ک خدای مهربانم میزبانم بود و آنقدر زیبا این سفر رو برام چیدمان کرد ک هیچ ادمیزادی نمیتونست اینجوری میزبانی کنه.من مات و مبهوت ماندم از همه چی.از اینکه چقدر راحت هزینه هام جور شد چ راحت بلیط قطار و همسفرای عالی در قطار و رزرو ویلا و امنیت منطقه و راحتی خریدهای مایحتاج روزانه چه راحت خودش جور میشد و چه صابخونه ی مهربان و چه تصادفی با دوستانم ک اهل اونجا بودن دیدار کردم و چ میهمانی برام گرفتن و توو اون میهمانی من از جملات فایل تسلیم استاد صحبت کردم و دو نفر اومدن گفتن ما با این صحبتت پیام خداوند رو دریافت کردیم.یکی شون همینطور اشک میریخت و میگفت پیام رو گرفتم.یکی شون هنوز باهام در ارتباطه و میگه مطمعنم خداوند تو رو در مسیرم قرار داده.و خلاصه اینکه تمام قدم ها جور میشد تصادفی نبود.هیچ اتفاقی.اتفاقی.اتفاق.نمیفته..من قدم اول رو برداشتم دومی بهم گفت.و همینطور این مسیر اینقد راحت برای منی ک حتی یبار توو عمرم تنهایی سفر نداشتم و حتی نمیدونستم چجوری بلیط قطار میگیرن.اینقد راحت قدمها گفته میشد و من هم عمل میکردم.من اونجا تک و تنها در دل طبیعت به صدای خدا از زبان طبیعتش گوش میکردم.و قدمهایی ک میگفت رو بر میداشتم و چه راحت مسیر برگشتم هم جور شد.راننده ای ک بقدری انسان خوبی بود ک انگار با برادرم بودم.مسافرایی که واقعا عالی بودن.و این مسیر طولانی و تنهایی برای من همه اش لذت بود و ارامش.هنوز وقتی بهش فکر میکنم از خودم تعجب میکنم و بعد این قضیه چه اعتماد ب نفس و عزت نفسی گرفتم و چقدر ارزشمندی ام بیشتر شد و تمام این تغییراتی ک داشتمو مدیون استاد قشنگم عباس منش و دوره لیاقت ک شرکت کردم هستم.من توو اون زمان هزینه ی دوره لیاقت برام زیاد بود.اما عمیقا راضی ام و نتایج هایی دیدم ک میلیاردها ارزشمنده وتمام عمرم و تمام زندگیم رو بیمه کرده.این حرفمو فقط اونایی درک و باور میکنن ک به این تجربه رسیده باشن.بازم منتظرم باشین .میام با نتایج های عالی
در پناه خالق یکتا میسپارمتون.گنجینه و معدن آگاهی ها.استاد قشنگم.دوست دارم
ای که مرا خوانده ای راهو نشانم بده
سلام به هدایت شدگان راه عشق
واقعا بعضی اوقات میشه مانند همین چندروزه اخیر ناخودآگاه درگیر علف های هرز ذهنم شده بودم ولی با این فایل دوباره حواسم جمع شد نشستم با خودم حرف زدم و بیاد آوردم که من الان در شرایط فعلی که اینقدر دارم به خودم سخت میگیرم و خودمو ناراحت میکنم آخه من همون آدمم که قبلا خواسته هایی که هیچ زمان نداشتمشون ولی من با یه ذره تغییر زاویه دید تونستم بدستشون بیارم و الان همونارو برا خودم سندهای محکم میکنم برا منطق ذهنم که اینقدر نجوا میکنی پس چرا اونموقع ها تونستم اون خواسته هارو خلق کنم و موفق بشم،
این موضوع علف های هرز من در دوره شیوه حل مسائل خیلی بهتر درک کردم خیلی خوب فهمیدم و حس کردم که هرزمان میبینم کارهام خیلی رو هم شده من نباید بیام به تمام کارها و مسائل نگاه کنم که ذهن من بترسه و احساس ناتوانی کنم بلکه بیام به یه ذره یه ذره انجام شدن کار نگاه کنم چونکه ذهن بهتر میپذیره و اونوقت بصورت واقعی حالم خوب میشه و انگیزه میگیرم که با باور واقعی برم کارهارو انجام بدم
منخودم توی تخصص خودم با کمک دوره شیوه حل مسائل شروع کردم به تقسیم کردن به قسمت های کوچک کارمو و الان چندتا مرحله از کارمو به قسمت های خوبی رسوندم چونکه هم لذت داره انجام کارها هم ذهن راحت تر قبول میکنه و آدم بیشتر به حرکت وا میداره
یا مثلا میرم از جلسه ششم قدم اول استفاده میکنم چونکه محتوای اصلیش اینکه که ما موفقیت های قبل مون حتی کوچک اینقدر برا خودمون پررنگ و بزرگ نمایی کنیم که انگیزه هامون زنده بمونن که برای موفقیت های بعدی که با قدرت و باور قوی حرکت کنیم
خدا قوت به همگی.
سلامی گرم تو این روز سرد پاییزی به استاد جان جانان، مریم جانِ عزیزدل و بر و بچههای کامنتخون و فعال
حدود سه روز بود که وقت نکرده بودم به پروژهی خانه تکانی ذهن برسم و یهو دیروز که زدم دیدم گام نهم اومده؛ دانلود کردم ولی بازم رفتم سراغ کارام و وسط کارها گام ششم رو برای چندمین بار گوش دادم اونم نصفه نیمه؛
دیگه دیشب آخر شب گفتم بابا چرا نمیشینی یه فایل رو درست سروقت گوش بدی و کامنتاشو بخونی. گفتم باشه الان که وقت خوابم گذشته، فقط بذار متن فایل رو بخونم ببینم راجع به چیه…
و ای وای از هدایت های خدای مهربون که دقیقا همون چیزی بود که پاشنه آشیل من بود و همیشه نه میخواستم بنویسم همیشه دیدم من تا قبل ازدواج کمالگرا نبودم؛ چون همسرم خیلی کمالگرا بود، کمال همنشین در من اثر کرد خخخخخ .
من اینقدر سریع دست به عمل میزدم که مامانم همیشه میگفت: وای خدا تو چرا اینقدر عجله میکنی و کلا از دستم به امان بود. اما بعد ازدواجم، کم کم بسمت کمالگرایی کشیده شدم چون همسرم یا یه چیزی رو نمیخواست یا اگه میخواست باید بهترینش رو میگرفت؛ و منم جوری شدم که کم کم درخواستهام رو در نطفه خفه میکردم، چون میدونستم که شرایطمون اجازه نمیده اون بهترینش رو داشته باشیم. خیلی موقعها تلاش میکردم و میکنم که همسرم رو قانع کنم که از همینجا شروع کنیم از همین چیزایی که داریم ولی زیاد موفق نشدم، چون دیگه خودمم خیلی کمالگرا شدم و تو قدمهای اول، جا میزنم، چون دنبال هزاران مسیر دیگه میگردم و همه رو نصفه نیمه رها میکنم. آخر سر میبینم که قدم از قدم برنداشتیم.
وای خدای من الان تازه دارم میفهمم که کمالگرایی چه بلاهایی و از کجاها سرم آورده.
همین گوش دادن به فایلهای پروژهی خانهتکانی ذهن، رو داشتم با دید کمالگرایانه، هر روز به تعویق مینداختم. اگه یه روز کار زیاد داشتم و نمیرسیدم قشنگ بشینمو یادداشت برداری کنم، میگفتم نه اصلا نباید اینجوری سرسری هم گوش بدم. فقط دان میکردمو میرفتم سراغ کارهام، یهو میدیدم سه چار روز شده و چنتا فایل دارم که نه گوش دادم، نه کامنتاشونو خوندم، حالا کامنت نوشتن که بماند که یه مقاومت شدید دارم راجع بهش.
اما دیشب که متن این فایل رو خوندم و یه کامنت از یکی از دوستان که دقیقا مشکلات زندگیش شبیه من بود، گفتم بذار از امروز بیام حداقل کاری که میتونم بکنم رو بکنم ؛ یعنی بیام بشینم هر موقع از روز شد یه فایل رو درست و حسابی گوش بدم و همزمان درکم رو بصورت کامنت بنویسم. اینهمه تو دفتر یا تو نُت گوشیم مینویسم، چه فرقی میکنه میام تو کامنتام مینویسم تا ردپاهایی هم باشه؛ اینجوری همیشه هم در دسترسه و میدونی که هیچوقتم از بین نمیره.
بهرحال دفترامو که نمیتونم همیشه و همه جا با خودم ببرم، نت گوشیم شاید یه روز با مشکل مواجه شه و پاک بشه، اما کامنتهای سایت هم بعنوان ردپا، مسیری که میرم رو براحتی بهم نشون میده و هم همونطور که کامنت بچهها اینقدر بمن کمک کرده، کامنتهای منم صددرصد به خیلی از بچهها کمک میکنه.
یکی از قشنگیای دیگهی کامنت نوشتن که این چندوقت کشفش کردم اینه که؛ دیگه نیاز نیست افکارتو و درکتو از قانون با بقیهی نزدیکانتو دوستات باشتراک بذاری و وقتتو تلف کنی؛ چون همونجوری که همهتون تجربه کردید کسانی که تو سایت نیستن، حتا اگه مطالعه داشته باشن، جور دیگه ای به مسائل نگاه میکنن و من چرا وقتمو صرف توضیح قانون و نتایجم به دیگران کنم، باید جلوی اینهمه نشتی انرژی رو بگیرم؛ البته که خیییلی کمتر از قبلا شده. ولی میخوام همون یه ذرهش از بین ببرم و فقط انرژیمو بذارم رو نوشتن کامنت و اشتراک گذاری با بچههای این سایت الهی. اصلا خیلی سختم شده با کسانی که تو سایت استاد نیستن ارتباط برقرار کنم، گاهی اینقدر برام عجیبه افکارشون که فقط پناه میارم به سایت تا یکمی آروم شم.
… وای چقدر نوشتما. خخخخ. هنوز دقیقهی سوم فایلم اصلا فکر نمیکردم تو اولین کامنتم بعد از چندماه بتونم اینقدر بنویسم اونم اینقدر سریع.
خداجونم سپاسگزارم که میای تو فکرم تو انگشتام و بهم میگی چجوری درک کنم و چجوری بنویسم.
خب این نکات مهمی که من نوشتمش؛
1. موفقیت واقعا همینه؛ انجام کارهایی که باید انجام بدی
وقتی که تموم میشه احساس موفقیت و اعتمادبنفس، بهت کمک میکنه قدم بعدی رو محکمتر برداری، باورات قویتر میشه، به تواناییهات بیشتر ایمان بیاری؛ مخصوصا اگه یه کاری باشه که اولش خیلی سخت و ترسناک باشه، ولی وقتی که انجام میشه، خیلی احساس قدرت میکنی. احساسی که آدم از انجام کارهای جدید و سخت بدست میاره، اون اعتمادبنفس که بدست میاره خیلی کمک میکنه که کارهای بعدی رو انجام بده.
2. همیشه باید یک قدم از محدودیتات، جلوتر بری. وقتی میری بخودت بگو: چقدر این کار راحت بود، قابل انجام بود، چقدر میتونم این کارو زودتر انجام بدم. بعد اعتمادبنفسمون میره بالاتر و قدم بعدی محکمتر و بهمین شکل این سیکل تکرار میشه. هربار بهتر.
3. موفقیت بصورت تصاعدی رشد میکنه؛ اولش آهستهس، بعد که ادامه میدی، بعد که متعهد میشی، ادامه میدی، حرکت میکنی، سرعت رشد هی بیشتر میشه.
4. به نسبتی که رشد میکنی و باورهات قویتر میشه، نتایجت بزرگتر میشه.
5. کسیکه خیلی ثروتمند و موفقه، یه روزی عین تو بوده. فقط اومده حرکت کرده با ایمانی که داشته، با باوری که داشته، اولشم نتایج بزرگی نگرفته که.
6. همیشه باید حرکت کنم و یه چیزی رو خلق کنم؛ باید مولد باشم؛ در هر شرایطی؛ حتی وقتی خیلی ثروتمند بشم. اینا باعث رشد و زنده بودن آدم میشه:))))
حالا درک و دریافت من و…
تکامل، تکامل و فقط تکامل. اینکه من بدونم قدم به قدم، باید جلو برم، مقایسه نکنم خودمو با کسی که خیلی از من موفقتره . آ آها یه مثال جالب یادم اومد از خودم؛ از همین 2٠ روز پیش… من اوایل شهریور کلاس شنامو شروع کردم.( اینم بگم که من فوبیای آب داشتم و تو بچگی کابوسم این بود که استخر یا دریا یا منبع آب بزرگ میدیدم )
تو جلسهی چهارم پنجم حرکت قورباغه رو بهمون یاد دادن. منم از اونجا که همیشه جزو شاگردای خوب هر کلاسیم، سریع اصل حرکت رو یاد گرفتم اما چندتا مشکلم تو انجام حرکت های پشت سرهم داشتم تا بتونم تو عمق سه متر شنا کنم. تقریبا دو تا از بچهها تو عمق سه متر خوب میرفتن. اما بقیه در حد خودم. تو جلسه ششم، بعد از ده دقیقه از ورودمون به استخر و تمرین، مربی گفت بیاین تو عمق سه متر و من متوجه شدم که هیچ پیشرفتی نسبت به دفعه قبل نداشتم. بنابراین میدونستم که تو اون عمقم، خراب میکنم و کردم و بعد شیرجه اصلا نمیتونستم نفسگیری کنم و سریع درخواست کمکی کردم و اومدم بالا ( شبیه اکثریت بچهها)
مربی میگفت اشکال نداره، یاد میگیرین، فقط وایسین همینجا تمرین کنید، تو عمق کم نرین. اما من که کاملا واقف بودم به این مسئله که من هنوز نفسگیری بلد نیستم و هرچقدر اینجا شیرجه بزنم خراب میکنم چون اصلشو بلد نیستم و هیچ فایده ای نداره، سرمو بالا گرفتمو با عزت نفس کامل رفتم سمت عمق کم و تمرین نفس گیری و قورباغه. جالب اینکه بعد اینکه من اونجوری رفتم کمکم همهی بچهها اومدن برای تمرین.
من اونجا دیگه تصمیم گرفتم حرکتو کامل یاد بگیرم و تا یاد نگیرم به عمق سه متر نرم. گفتم کاری به هیچکس ندارم، نگاهم نمیکنم ببینم کی بهتره از من کی بدتر، سعیم نمیکنم به کسی یاد بدم، حقم ندارم پام به کف استخر بخوره فقط میرم جلو و سعی میکنم حرکت رو همونجوری که مربی گفته انجام بدم، کاری به آموزشایی که بچهها به هم میدن ندارم.
من شروع کردم؛ تو دلم همش داشتم واگویههای مثبت میکردم: هر چقدر خراب کنم اشکال نداره، کاری ندارم کسی داره بهم نگاه میکنه یا نه، من موفق میشم. آب بااااید به تسخیر من در بیاد ( تازه آیههای مسخر بودن جهان برای انسان رو تو دوازده قدم گوش داده بودم و تو ذهنم زنده بود) و حس خیلی خوبی داشتم به آب وقتی بهش میگفتم تو مسخّر و رام من میشی و من سبک و راحت روی تو حرکت میکنم.
تمرکزم فقط روی خودم بود و کاری به کسی نداشتم ولی نگاه که میکردم میدیدم بچهها هرکدوم به یه شکلی مشغول کارای بیهوده هستن؛ چندنفر دورهم جمع شدن دارن میگن میخندن، چندنفر دارن حرکتای قبلی رو تمرین میکنن، ینفر داره به یکی دیگه نگاه میکنه و میگه تو داری اشتباه میری، بمن نگاه کن اینجوری برو و مربی چندبار سوت زد بچهها چرا تمرین نمیکنید، چرا دست و پای الکی میزنید و…
و من که فقط تمرکزم رو خودم بود هدایتها رو پشت سرهم دریافت میکردم؛؛؛ تا سرمو از آب بالا میوردم مربیها هر کدوم از یطرف نکتهای رو میگفتن که تو انجام حرکت بمن کمک میکرد یا کسی بدون اینکه من بخوام یا برام مهم باشه داشت بمن نگاه میکرد و تشویقم میکرد و باز مربیها بمن نگاه میکردن و در انجام حرکت بمن یاری میرسوندن.
باورتون نمیشه یعنی چرا باورتون نشه خدا شاهده ظرف حدود یک ربع من به چنان مهارتی رسیدم که مربیای که روبروی من بالای استخر نشسته بود، تا به لبهی استخر رسیدم گفت: رَستا تو از همهههه بهتر قورباغه رو میری، فقط یکم آرومتر، تند و تند نرو. آروم برو جلو.
خداااااای من از شدت هیجان، قلبم داشت از جاش در میاومد. مگه میشه با یه تمرکز پونزده دقیقهای رو خودم کاری کردم که مربی بین بیست نفر آدم بمن میگه از همه بهتر میری. البته که خودم چند دقیقه قبلش کاملا متوجه این موضوع شدم. کاملا میفهمیدم که حتا از اون سه چهار نفری که تو عمق سه متر خوب میرفتن، خیلی بهتر شدم.
بعد از چند دقیقه مربی گفت: بچهها بیاین تو عمق سه متر و من بدون هیچ استرسی با هیجان رفتم و بچهها که داشتن به هم تعارف میکردن و میترسیدن، من با ذوق گفتم بذارین من برم و خدا شااااهده به بهترین شکل شیرجه زدم، نفس گیری کردم و عرض استخرو با آرامش کامل شنا کردم که همه تشویقم کردن و همه انگشت به دهن بودن، در حالیکه هیچکدوم از بچهها تو این یک ربع پیشرفت خاصی نکرده بود بجز یکیشون که اونم در این حد نبود.
و جالبش اینجا بود که با شیرجه زدنم باز هدایتها میاومد؛ دختر جوان مربی که حس میکردم از من کم سن و سالتره و بسیار حرفهای بود، قبل اینکه شیرجه بزنم رفت تو آب و گفت بپر من کمکت میکنم. این درحالی بود که من تو دلم داشتم دائما از خدا کمک میخواستم و کاملا تسلیمش بودم عین مدت تمرینم. و تو قلبم بهش گفتم مرسی عشقم این تویی که داری کمک میفرستی تا راهنماییم کنه تو آب و اون دختر جلوی من روبروی من آروم با من میاومد قدم به قدم، حرکت به حرکت با من جلو اومد و تمام فوت و فن رو بمن یادآوری میکرد و چندتا فوت کوزه گری ازش یاد گرفتم و دائما بهم میگفت آروم باش، با آرامش، نترس، بیا جلو و…
و جالبتر اینکه به محض اینکه من عرض استخرو کامل رفتم، از آب اومد بالا و به بقیه کمک نکرد و من بعدش چهار بار دیگه عرض استخرو کامل رفتم.
خدااااای من قربونت بشم بوس به کلهت بقول سعیده جان. اینقدر عادلی، اینقدر سمیعی و بصیری که من هر لحظه اراده کنم تو میفهمی و کمکهاتو میفرستی برام. سپاسگزارتم.
… و اونجا تو تمام اون لحظات قانون رو با خودم مرور میکردم. قانون تمرکز، قانون تحسین کردن خودم برای حرکات کوچیک و… .
چقدر خوب که تونستم این نتیجه رو امروز تو کامنتم بنویسم؛ هر چند فکر میکردم کوچیکه و اون حس کمالگرایی هی جلومو میگرفت که ولش کن حالا یبار که نتایجت بزرگ شد بنویس. خداروشکر برای انجام این تمرین.
استاد جان سپاسگزارم از شما و فایلهای گام به گامتون برای پروژه خانه تکانی ذهن و بوسه بر دستان خانوم شایستهی هنرمند و بینظیر برای نوشتن این متنهای پر تٱمل ابتدای فایل که آدمو زیر و رو میکنه.
سپاس از همهی دوستان فعال تو کامنتنویسی تو همهی فایلها که چققققدررررر بمن انگیزه و انرژی میدن برای ادامهی مسیر با قدرت و لذت.
در پناه رب بیهمتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیزم و دوستان ارزشمندم
سپاسگزار خداوندم که امروز هم تونستم این فایل نگاه کنم و یادداشت برداری کنم … صدهزار مرتبه شکر
خب الان نکاتی رو که برداشت کردم رو اینجا برای خودم و دوستان عزیزم می نویسم که انشالله باعث شه ابزاری باشه برای درک بهتر و عملی کردن این آگاهی ها :
– موفقیت یعنی انجام کارهای درست و گام به گام . به این علت که طبق خاصیت فرکانسی جهان هستی همیشه می تونیم از دایره محدودیت هامون یک قدم جلوتر بریم ، اگر بخوایم از روال دیگه استفاده کنیم چون هماهنگ نیستیم نه تنها به موفقیت نمی رسیم بلکه ناامید هم میشیم و به باورهای محدود کنندمون اضافه می کنیم .
اما اگر بتونیم هماهنگ شیم هم روحمون رشد می کنه ، هم از مسیر لذت می بریم و هم نتیجه میاد .
ضمن اینکه درنهایت اعتماد به نفسمون بیشتر میشه و ما احساس قدرت می کنیم.
– توی مسیر تحقق خواسته هامون حواسمون به داشتن و استفاده از ابزارهای مناسب هم باشه ، چون مسیر رو تسهیل می کنه ، به طور مثال اگر می خوایم زبان یاد بگیرم ، یوتوب بسیار ابزار مناسبی هست که می تونه یادگیری رو تسهیل کنه.
– از مقایسه خودمون با بقیه دست برداریم ، ما اصلا نمی دونیم گذشته اونها چی بوده ، ضمن اینکه اصلا قرار نیست اهداف ما ، اولویتهای ما ، لذت های ما یکسان باشه وگرنه جهان از یه چیزایی اشباع و از یه چیزایی کمبود داشت . مثلا اگه هممون دکتر میشدیم اونوقت وضعیت پوشاکمون چی میشد !
از ارزش گذاریهای ظاهری دست برداریم ( اینو به خودم میگم:) )
– ما با انجام دادن کارها و بدست آوردن تجربیات رشد می کنیم … حرکت کردن ، خلق کردن ، ساختن و … اینها باعث میشه زندگی معنا پیدا کنه.
این تعریف رو تغییر بدیم که خوشبختی یعنی توی کاخ زندگی کنیم و بقیه کارهامون رو انجام بدن ، من از زندگی استاد و مریم خانم دارم یاد میگیرم که انگار یه جوری انجام این کارهای فیزیکی مثل رسیدگی به محیط زندگیمون یا محیط کارمون یا خودمون باعث میشن زندگی ما لذت بخش تر و دلخواه تر بشه .
– از قوانینی که تو طبیعت هست درس بگیریم ، در واقع خداوند از این طریق داره به ما الهام می کنه و با ما صحبت می کنه
امیدوارم که درک درستی از آگاهی ها داشته باشم و به لطف الله مهربان بتونم آگاهی ها رو در عمل اجرا کنم و از خداوند می خوام کلی رشد و نتایج عالی در انتظار هممون باشه.
در پناه خدا باشید استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربان و دوستان گلم …
بنام یگانه بی همتا
سلام به استاد توحیدی و عزیزم و مریم جان شایسته و مهربان
خدایا شکرت بابت بودن در این سایت الهی
چقدر درس داره این فایلای دانلودی و هدیه که به رایگان در اختیار همه هست استاد عزیز سپاسگزارم
باورهای محدودکننده مثل علف های هرز در ذهن ما پره و از چند جا بهم وصل هستن از یه جا قطع شون می کنی فکر میکنی درستش کردی ولی می بینی از بالا به چند جای دیگه وصله چقدر طبیعت به انسان درس میده چقدر قوانین خدا قشنگن، فقط باید چشمت و باز کنی و ذهنتو آماده کنی که ببینه و یاد بگیره
آدم وقتی یه کاری رو که اولش سخت به نظر میرسه به انجام میرسونه چقدر احساسش خوب میشه چقدر حس قدرت میکنه چقدر اعتماد به نفسش بالا میره .
واقعا همینطوره من وقتی یه کار حتی کوچیک توی خونه انجام میدم یه قسمت خونه رو اساسی تمیز میکنم هی می رم نگاش میکنم و لذت می برم و حس خوب ازش می گیرم استاد این در تایید حرف شماست که آدما فکر می کنن باید کسی و بیاری برات کار کنه ولی کاری که خودت انجام میدی خیلی لذت بخشه در آخر کار درسته خسته میشی ولی لذتش خیلی بیشتر از موقعی که کسی برات انجام میده
استاد عزیزم واقعا شما درست میگین این حرفا رو کسی نمیگه جایی نمی شنوی همه میگن اگه پول داری یه نفر و بیار برات کار کنه اینه فرقه اصل و حاشیه .
باید همیشه از دایره محدودیت هامون بالاتر بریم و این چقدر به اعتماد به نفس مون کمک میکنه و قدم بعدی رو محکم تر برمیداری بعد که نتیجه رو می بینی احساس قدرت میده
نتیجه پشتکار و ادامه دادن ناامید نشونه و لذت بردن از اتمام اون کار
چقدر احساس مولد بودن و خلق کردن قشنگه
با هیچ حسی قابل مقایسه نیست من وقتی یه کیف میدوزم وقتی تموم میشه مدتها بهش نگا میکنم و کیف میکنم با خودم میگم پس ببین خدا چقدر لذت می بره از خلق این همه چیزای زیبا که آفریده از کهکشان بگیر تا کوچکترین موجودات .
استاد جانم مریم عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم بابت گسترشی که به جهان میدین
و ذهن ما رو تربیت می کنین که از طبیعت یاد بگیره و توجه کنه به نکات مثبت و سرسری نگذره از چیزایی که می بینه توی همه اونها یه درس برامون هست و یه الهام قشنگ
همه تون به خدای بزرگ می سپارم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته گرامی
و سلام به دوستان خوبم در این سایت الهی
پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام
گام نهم
شباهت باورهای محدود کننده با علفهای هرز
آگاهیهای این فایل:
تغییر شخصیت” و تغییر باورها،
یک مسیر تکاملی است؛
مهارت کنترل ذهن،
یک مسیر تکاملی است؛
پرورش ایمان و غلبه بر ترسها،
یک مسیر تکاملی است.
برای همین، “رشد” یک مسیر تکاملی است
طبیعت خودش بزرگترین معلم انسانه
باورهای محدود کننده مثل علفهای هرز تو مغز ما پرن بین علفهای هرز و باورهای محدود کننده در مغز ما خیلی تشابه وجود داره
انسان وقتی میخواد کاری رو شروع کنه تو ذهنش شروعش خیلی سخته
ولی باید یه تشابههایی به وجود بیاره مثلا از اهرم رنج و لذت استفاده کنه
یا مثل استاد که اشاره کردن که علفهای هرز پارادایس رو که میخواستند از بین ببرند به چشم ورزش کردن به این کار نگاه کردن و شروع کردن
وقتی یه کاری رو شروع میکنی و تمومش میکنی و موفق میشی توش
خیلی احساس خوب به دست میاری
و این اسمش موفقیت میشه چون بهت احساس توانایی و احساس موفقیت میده
و باعث میشه که قدمهای بعدی رو محکمتر برداری
مخصوصاً وقتی کاری اولش خیلی ترسناک باشه ولی انجامش که بدی و موفق بشی خیلی احساس قدرت پیدا میکنی
احساسی که آدم از انجام کارهای جدید کارهای بسیار سخت به دست میاره بهش اعتماد به نفسی میده که خیلی کمکش میکنه که بتونه کارهای بعدی رو خیلی بهتر انجام بده
موفقیت همیشه موفقیت میاره
ما باید از دایره محدودیتهامون یه ذره بریم بالاتر
یه قدم بریم بالاتر
بعد که یه قدم رفتیم به خودمون بگیم چقدر خوب بود چقدر این کار امکانپذیر بود
اعتماد به نفسمون میره بالا بعدش میتونیم قدم بعدی رو محکمتر برداریم.
اصل، بهبود قدمهای بعدی به کمک باز خورد گرفتن از قدم های قبلی و بهره برداری از درسهای آنهاست.
اما تنها وقتی قادر به تشخیص اصل می شویم که فرایند تکاملی رشد را درک کنیم، کمالگرایی را کنار بگذاریم و
بهبود گرایی را راهنمای راه خود کنیم تا به قول قرآن، بینا شویم:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَ النُّور
بگو: «آیا نابینا و بینا برابرند، یا تاریکى و نور یکسان است؟»))
قانون مهم
وقتی کاری رو میخوای شروع کنی اول نباید کل پروژه رو بخوای شروع کنی
باید به اهداف کوچیکتر تقسیم کنی
وقتی سرعت کار را قطعه قطعه میکنی و مراحل اول رو پیش میری هی تو مراحل بعدی سرعت کار ت میره بالاتر
اینجوری نیست که سرعت کار تو همه مراحل با هم مساوی باشه
موفقیت اولش همینجوری آهسته است بعد که ادامه میدی بعد که موفق میشی مسیرو طی میکنی حرکت میکنی هی سرعت رشد بیشتر و بیشتر میشه
شروع،
اولش شاید سخت باشه اما به نسبتی که رشد میکنیم پیشرفت میکنیم
قویتر میشیم از همه لحاظ بهتر رشد میکنیم و باید از این قوانین تو زندگیمون هر روز استفاده کنیم تا بتونیم بهتر و بهتر پیشرفت کنیم و در همه ابعاد رشد کنیم.
سوال دوستان در مورد اینکه ما پولدار بشیم ثروتمند بشیم و دست بزاریم رو دست و کار نکنیم و
جواب استاد:
خیلیا فکر میکنن خوشبختی یعنی اینکه پاتو بذاری رو پات کار نکنی کسی دیگه بیاد برات کار کنه به خدا این اسمش خوشبختی نیست انسان دوست داره حرکت کنه
مولد باشه خلق کنه
هر چقدم پول داشته باشی اما بازم دوست داری که حرکت بکنی اینا باعث رشد آدم میشه باعث زنده بودن انسان میشه
در مورد سلامتی و نوع تغذیه و رژیم غذایی از استاد پرسش شد
و ایشون پاسخشون بسیار تامل بر انگیز وصادقانه بود :
اگر اون نتیجه پایدار شد حتماً بهتون میگم
من نتیجه گرفتم اون روز اما نتیجهام پایدار نبوده اعتقادم اینه که هر وقت نتیجهام پایدار بود اونو به بچهها بگم
خیلی جواب عالی بود
یادآوری میکنم این فایل درفروردین 99 در سایت قرار گرفته
وچند وقت بعد
اواخر بهمن 1401
قانون سلامتی تو سایت قرار داده شد.
ودر آخر سپاسگزار خداوندم که منو با این خانواده آشنا کرد
و
سعی میکنم خودم رو تو جمع افرادی قرار بدم که از من بیشتر میدونن و یا تجربههای بیشتری دارند مثل این سایت.
سعی میکنم که از اونا یاد بگیرم با خوندن کامنتهای بسیار با ارزش دوستای خوبم اوایل شاید حس خوبی با خوندن کامنتها نمیگرفتم و خودمو سرزنش میکردم که چرا من بلد نیستم بنویسم چقدر اینا خوب مینویسن خوش به حالشون کاش منم میتونستم به این خوبی بنویسم
اما با طی قانون تکامل با خوندن اونا رشد کردم و خودم رو توسعه دادم
و مدتیه که خودمم دارم کامنت مینویسم و خیلی خوشحالم از اینکه مینویسم.
خدایا شکر به خاطر این آگاهیها
خدایا شکر به خاطر دوستان خوبم که با کامنتهای خوبشون باعث رشد من وامثالهم میشن و باعث شدند که من خودم رو تو این زمینه توسعه بدم و
با حس خوب دارم این راهو ادامه میدم
خدایا شکر به خاطر این سایت و این همه آگاهی خدا را شکر میکنم به خاطر وجود استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرامی
با درود و مهر
به به چه فایلی، چه زیبا، دیروز برای غلبه بر کمال گرایی افراطی ام یک ایده ی الهامی 5 ماه پیش را اجرا کردم. نتیجه خوب بود. واقعا صحبت های استاد منطقی اند. من نباید توقع داشته باشم در اجرای اول همه چی عالی باشه.به مرور بهتر و بهتر میشه. دیروز خیلی خستگی جسمی داشتم ولی وقتی توی چشمهای خوشگل بچهها نگاه کردم همه ی خستگیم رفت. وقتی بهم میگفتن داره خوش میگذره جون گرفتم. این فایل رو من هزار بار بشنوم کمه، به خودم میگم هر بار یه باور محدودکننده را حذف کنم توی مغزم مثل جاده ای که استاد ساختن میشه.
سلام به همه عزیزانم
گام نهم خونه تکونی
الهی شکررر که امروز خداوند یه عمر دوباره بهم داد تا خودم و زندگیم رو تجربه کنم
خدایا هدایتم کن تا بنویسم
از آخر شروع میکنم ، من هم قبلا این دیدگاه رو داشتم که کسی که پول داره و ثروتمنده کلی کارگر داره که براش کار میکنن واسه همین همش میگفتم من یه خونه بزرگ و دوبلکس و ویلایی میخوام که یک کارگر باغبونی کنه یکی کارای خونه یکی آشپزی یکی خرید یکی هم به بچه هام رسیدگی کنه این زندگی رویایی من بود
ولی زمانی که سبک زندگی استاد و مریم جان رو دیدم کلااااا باورام جا به جا شد وقتی میدیدم چقدر با لذت به کاراشون میرسن و الگو شدن برام تا اون موقع من برای خونه تکونی همیشه کارگر میگرفتم ولی وقتی این سبک زندگی رو دیدم همه چی عوض شد خودم به همه کارام با عشق و لذت میرسم و جالب اینجاست اصللاااااا هم خسته نمیشه تازه کلی هم کیف میکنم و اعتماد به نفسم میره بالا و کلی درس ازش میکشم بیرون کلی قدرت میگیرم کلی تجربه و فنگ شویی میکنم کلی وسیله های اضافی رو رد میکنم و جا رو برای وسایل و لباس های جدید باز میکنم
دقیقا همینطوره مولد بودن باعث زنده شدن ادم میشه از لحاظ روحی و ذهنی
من اینو با چشمم توی زندگی عزیزانم دیدم
مثلا مادرم هیچ کاری نمیکنه و خیلی عصبی و بی حوصله ست و به همه گیر میده چون احساس پوچی بهش دست داده ولی مادرشوهرم خودش به همه کاراش اروم آروم و تکاملی میرسه و کلی انگیزه و هیجان داره و کلی احساسش خوبه
و البته اینو هم بگم اصلاااااا کل پروژه رو یه جا نمیبندم چون همین هم باعث عجله و نگرانی میشه قدم به قدم
مثلا توی روزمرگی هام همیشه میگم خب قدم اول چیه بعد انجامش میدم و بعد از دل همون قدم بعدی گفته میشه
یا توی خونه تکونی های بزرگ تر روزی یه قسمت و این حس فوق العادست
برمیگردم به جمله های مقاله مریم جان :
هدف های بزرگ ، با قدم های کوچیک اما متوالی محقق میشوند . من اینو به وضوح توی زندگیم بارها و بارها دیدم و لمسش کردم
الهی شکر تونستم از تجربم بگم
نکته کلیدی :
موفقیت اولش آهست ست بعد که متعهد میمونی و ادامه میدی و قدم برمیداری و لذت میبری و امید داری ، سرعت رشد بیشتر و بیشتر میشه و تصاعد میزنی
خدا نگهدارتون باشه
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و مهربان و دوستان خیلی عالی
باورهای محدود کننده مثل علف هرز می مونن
تو ذهن ما پر ازین علفهای هرزه
موفقیت در قدم هاییه که روزانه باید برداریم و حس خوب انجام اون کار حتی به ظاهر کوچیک باعث میشه اعتماد به نفس ما بیشتر بشه و به تواناییهامون بیشتر ایمان بیاریم
کاری ممکنه در ابتدا ظاهرش سخت و ترسناک به نظربرسه ولی بعدش که انجام بشه خیلی احساس قدرت میکنیم
احساسی که آدم از انجام کارهای جدید و به ظاهر سخت بدست میاره، اون اعتماد به نفسی که بدست میاره خیلی کمک میکنه تا کارهای بعدی رو هم انجام بده
باورهای محدودکننده و علف های هرز از جهات بسیاری شبیه همهن
علف های هرز همشون به هم وصل میشن یا به درختی وصل شدن مثل پیچک ها و به شاخه ها و اینا وصل میشن و همه شون انگار به هم میرسن
باورها و افکار منفی هم همینطوره
اگر ذهنمون رو مثل جنگلی فرض کنیم و باورهای محدودکننده ش رو علف های هرز اون جنگل بدونیم
وقتی آدم کاری رو انجام میده و موفقیتی کسب میکنه، موفقیت موفقیت میاره
ما همیشه باید از دایره محدودیت هامون یه ذره بریم بالاتر، یک قدم بریم بالاتر و
بعد که اون یک قدم رو رفتیم به خودمون بگیم چقدر این کار خوب بود و چقدر امکان پذیر بود
چقدر میشد این کارو زودتر انجام بدیم
چقدر اعتماد به نفس ما میره بالا
و بعدش میریم قدم بعدی رو محکم تر برمیداریم
و به این شکل انسان پیشرفت میکنه
بعدش قدم بعدی محکم تر برمیداریم و
وقتی انجام میشه چقدر احساسمون خوب میشه و
این نتیجه استمرار و قدم برداشتن و پاکسازی علفهای هرز و باورهای محدودکننده و ناامید نشدنه
وقتی که کاری رو شروع میکنیم
نباید بگیم که من میخوام کل پروژه رو باهم شروع کنم
باید اون پروژه رو قطعه قطعه کنیم
چون اگر به کل پروژه یکجا فکر کنیم اونقدر تو ذهنمون بزرگ و وحشتناک میشه که بیخیالش میشیم
ولی وقتی قطعه قطعه کنیم و مرحله به مرحله پیش بریم خیلی برای ذهن ما راحت تره
یک مرحله رو که میخواهیم انجام بدیم میگیم حالا اینو انجام میدیم تا قدم بعدی توکل بر خدا ببینیم چی میشه
و وقتی که کارو پیش می بریم در طول پروژه و قدم های بعدی قوی تر میشیم
مثلا کمتر خسته میشیم و یا مهارتهامون رشد میکنه و …
وقتی در مسیر بیفتیم درطول مسیر می بینیم چقدر کارا راحت تر میشه
وقتی مرحله اول رو برمیداریم
مراحل بعدی سرعت انجامش میره بالاتر
و موفقیت بصورت تصاعدی رشد میکنه
موفقیت اولش آهسته س و بعد که ادامه میدی، بعد که متعهد میشی و بعد که قدم ها رو برمیداریم، بعد که حرکت میکنیم هی سرعت رشد بیشتر و بیشتر میشه
خیلی افراد وقتی کاراشون رو نگاه میکن فکر میکنن همون روز اول باید همشو انجام بدن
ولی کسی به این شکل موفق نشده
قدم به قدم باید پیش بریم قدم اول برداریم و همینطور قدمهای بعدی
و خیلی چیزا در قدم های بعدی به ما گفته میشه
و آدم در قدم های بعدی قوی تر میشه
شاید اولش سخت باشه اما به نسبتی که رشد میکنیم پیشرفت میکنیم و باورهامون قویتر میشه مهارتهامون بیشتر و قویتر میشه و از همه لحاظ آدم رشد میکنه
خیلی افراد خودشون رو با کسی مقایسه میکنن که 20 سال در اون کار بوده و به خودشون میگن اون کجا و من کجا
و فکر نمیکنن اون فرد هم روزی مثل اونا بوده و فقط قدمها را برداشته و با اشتیاقی که داشته و با ایمان و باوری که حرکت کرده و اولش هم نتایج خیلی بزرگی نگرفته و آروم آروم و الان بعد 20 سال نتایجش خیلی بزرگه
و ما نباید خودمون رو با اون شخص و نتایج الانش مقایسه کنیم
و باید ببینیم اون چه مسیری رو طی کرده تا اینجا رسیده
این قوانینی که یاد میگیریم رو باید در عمل و در زندگیمون ازش استفاده کنیم تا هرروز بیشتر پیشرفت کنیم
بعضی افراد تو ذهنشون خوشبختی اینه که هیچ کاری نکنن ولی اصلا اینطور نیست
اگر به موقعیتی برسن دیگه اینطور فکر نمیکنن
چون آدم دوست داره حرکت کنه و مولد باشه و چیزی رو خلق کنه
و این کارهای مثل تمیز کردن محیط و …. باعث رشد و سرزندگی میشه
تو زندانه که لازم نیست هیچ کاری انجام بدیم
اینها نکات و آگاهی هایی بود که ازین فایل زیبا برداشت کردم
با تشکر از استاد عزیزو خانم شایسته عزیز بابت آموزش های خوبی که در سایت میذارند
خدایا شکرت
بنام خدای نور و زیبایی ها
درود بر استاد گرانقدر و مریم بانو و دوستان عزیزم در پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام
گام نهم: شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز
+ احساسی که آدم از انجام کارهای جدید، از انجام کارهای به ظاهر سخت داره، اون اعتماد به نفسی که به دست میاره خیلی کمک میکنه که کارهای بعدی رو انجام بده.
واقعا حس خوبی داره وقتی میخوایم یه کاری رو انجام بدیم و براش قدم هاشو برمیداریم دقیقا هم حس خوب رو به همراه داره و هم اعتماد به نفس خوبی به آدم میده که تکاملی یه مسیری رو میره و یک شعف درونی پیدا میکنه وجودش و با خودش میگه خدایا شکرت که تونستم انجامش بدم و این احساس خوبش توی قلب مون بزرگ و بزرگتر میشه و مارو در نتایج پایدارش بسیار پرانگیزه میکنه.
خدایا شکرت به دلیل قوانین بدون تغییرت در جهان
+ وقتی که آدم یه کاری رو شروع میکنه اولاً که کل پروژه رو بخواد با هم انجام بده ، نه اول باید تقسیم بندی کنه. مرحله اول رو میریم بعد قدم بعدی رو میریم و قدم های بعدی رو محکم تر برمیداریم و احساس خوبی بهت میده زمانی که داری انجامش میدی. وقتی توی مسیر می افتی چقدر کارها راحت تر و سرعت بیشتر میشه. واقعا تریل فوق العاده ای شده استاد، درود بر همت تون
+ موفقیت اولش آهسته است بعد که ادامه میدی، بعد که متعهد میشی بعد که قدم هارو برمیداری بعد که حرکت میکنی هِی سرعت رشدت بیشتر و بیشتر میشه.
+ خوشبختی این نیس که کاری نکنیم و بیکار باشیم. انسان دوست داره حرکت کنه و مولد باشه که باعث رشدش میشه.
واقعا این حرکت کردن در مسیرهای متفاوت زندگی خارق العاده س چون خداوند از نیت ما آگاهه و میدونه که دنبال چی هستیم خودش همه چی رو برامون مهیا میکنه و مارو به مسیرهای درستش هدایت میکنه و چقدر عالیه که ما توی مسیر حواس مون به نشونه ها باشه و فکر خدارو بتونیم بخونیم و از همه مهمتر ذهن و روح مون در هماهنگی باشه، دیگه همه چیز نور علی نور میشه و این احساس خوب بعدش چنان قلب آدمو باز میکنه که معجزه هارو می بینی و از این خالق بودنت لذت میبری. خدایا شکرت
+ وقتی آدم میخواد در مورد یه سری نتایج صحبت کنه ، باید اجازه بده نتایج پایدار بشه، معلوم بشه که واقعا تو این کاره ای.
خدایا شکرت به دلیل این پاردایس زیبا
خدایا شکرت که با آگاهی های طبیعتت از سمت دست استاد باهامون حرف میزنی و بهمون میگی که مراقب علف های هرز ذهنی مون باشیم.
خدایا شکرت به دلیل اون همه زیبایی و نور خورشید زیبات در لابلای اون درختان سبزی که ما بین تریل بهم نشون میدادی و بهم میگفتی که میشه کافیه اون مسیر رو مستمر ادامه بدی و نتایج رو دریافت کنی.
خدایا شکرت به دلیل اون دریاچه زیبای پارادایس
خدایا شکرت به دلیل رنگ سبز اون درختان بهاری که روزی چشمانم کردی
خدایا شکرت برای اون همه تمیزی ایی که در مسیر تریل ایجاد شده بود.
خدایا شکرت به دلیل فراوانی در اون همه زیبایی که دیدم.
خدایا شکرت به دلیل آسمان زیبای پارادایس رو که دیدم و تحسینش کردم.
خدایا شکرت به دلیل اون آرامشی که در اون فضای سبز دیدم و احساسش کردم.
خدایا شکرت به دلیل این بهشتی که برامون فراهم کردی و پر از نعمتش کردی برامون تا زندگی رو با وجود قوانین بینظیرت زندگی کنم.
باورهایم را در هر مسیری که هستم توحیدی تر گردان
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
مرا به راه راست هدایت فرما
عاشقتونم توحیدی وار