سریال زندگی در بهشت | قسمت 232 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-06 07:30:232024-08-27 06:24:47سریال زندگی در بهشت | قسمت 232شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند جان
در ادامه مراحل قبلی بزها هم سد معبر کردن و دور شما میچرخن ، چقدر این حیونا بازیگوش و دلنشین هستن. خداروشکر
شازده با اون صدای زیباش ، نوای پرادایس شده و چه خوب که شما این گوسفندها رو خریدین و رنگ و بویی جدید گرفته
این احساس که خانم شایسته از بوی کاج میگه و از اینکه تکیه زدهبه چیپس ها و نرمیشون رو توصیف میکنه واقعا ادمو میاره تو فضا.
خیلی شما عزت نفس دارین و خودتون هستید و این احساس صداقت میلیون ها کیلومتر با ما میرسه
زندگی در بهشت درس بهبود و بهود و حرکت کردن داره و این جمله مارتین لوترکینگ رو یادم میاره که میگه:
اگر نمی توانی پرواز کنی پس بدو، اگر نمی توانی بدوی پس راه برو، اگر نمی توانی راه بروی پس سینه خیز برو، ولی هر کاری که می کنی باید رو به جلو ادامه دهی.
من از وقتی سریال رو میبینم به رفتار خودم نگاه میکنم ومیبینم چقدر عوض شده و سوتل میپرسم و میگمچطور راحت تر.
برای مثال میزی کامپیوتری داشتم که به خونه جدید اوردم اما با طرز نشستن من جور نبود و بلند بود و به فکر شدم و یه میز پایه کوتاه اوردم و الان خیلی کار راحت تر و لذت بخش تر شده و الانم بازم ایده دارم براش
یا به کار جدید که رفتم تو کارم چندتا پیشنهاد میدادم که کار راحت تر باشه و قشنگ واضح بود که بهتره ولی مقاومت زیاد بود که نه باید به روش قبلی عمل بشه و پس از چند مورد خودم این رو تو کارم پیاده میکردم و بقیه روش خودشون رو میرفتن
میخوام بگم وقتی وارد یه محیط جدید میشی زود میتونی بفهمی چه بهبودهایی نیازه ولی افرادی که داخلشن چون به این سبک عادت کردن ، ایده هاشون خشک شده چون بهبود ندادن
و این درس بزرگ امروز بود
بسم الله الرحمن الرحیم
۞ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
بادیه نشینان گفتند: ما [از عمق قلب] ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید: اسلام آورده ایم؛ زیرا هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است. و اگر خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، چیزی از اعمالتان را نمی کاهد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَـٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ
مؤمنان فقط کسانی اند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند، آن گاه [در حقّانیّت آنچه به آن ایمان آورده اند] شک ننموده و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کرده اند؛ اینان [در گفتار و کردار] اهل صدق و راستی اند.
قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
بگو: آیا خدا را از دین خود [به خیال اینکه آگاه نیست] خبر می دهید [که از عمق قلب ایمان آورده اید؟!] در حالی که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است می داند، و خدا به همه چیز داناست.
یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم ۖ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
از اینکه اسلام آورده اند بر تو منت می گذارند؛ بگو: اگر [در ادعای مؤمن بودن] راستگویید، بر من از اسلام آوردن خود منت نگذارید، بلکه خداست که با هدایت شما به ایمان بر شما منت دارد.
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
یقیناً خدا نهان آسمان ها و زمین را می داند و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.
(حجرات )
————————————————————————
سلام
چطوری میشه که خداوند اینقد مهربون میشه؟
چطوری میشه که خوندن قرآن اییینقدر حالمو خوب میکنه؟
چطوریه آخه؟
الا بذکر الله تطمئن القلوب
اخه آرامش از جانب خداست فقط
چرا قبلا قرآن میخوندم تمام وجودمو ترس فرا میگرفت؟
ببین خودت داری جواب خودتو میدی
اولا که میگی قبلا
دوما تو هدایت شده هستی
نور الله بر قلب تو جاری شده
این آرامش بخاطر اون نور الهیه
بخاطر اسلامیه که آوردی
من نمیتونم بگم یک فرد باایمانم؟
خودت چی فکر میکنی؟
فکر میکنم که،آخه من آرامش دارم ،با خدا رابطه ام خیییلی خوبه و صداشو میشنوم
خب؟چیزایی که میگه رو انجام میدی؟
نمیتونم بگم 100٪،نه انجام نمیدم
پس این چه ایمانیه؟
ایمان ترس رو از بین میبره
ولی تو میترسی،میترسی اون پروژه ای که میخوای رو شروع کنی و شکست بخوری،بخاطر همین حتی روش سرمایه گذاری مالی هم نمیکنی،میترسی،میترسی از اینکه نشه،میترسی مردم بگن تو این یکی هم موفق نشد
خب من در خیلی از موارد تلاشمو کردم ولی اون نتیجه در خور رو نگرفتم،اون چی؟
با ایمان 100٪ انجامشون دادی؟؟؟
-…
پرسیدم باایمان 100٪ انجامشون دادی؟
نه،ی ترسی تو وجودم بود،ی سری باورهای غلط داشتم
باور در مورد چی؟
باور اینکه از این کار پول در نمیاد،باید 1000 سال کارگری کنی تا موفق بشی،باید سرمایه خوب داشته باشی تا توهم برند خودتو داشته باشی،باور اینکه برای اینکار تو مشتری نیست،باور اینکه دست توی این کار زیاده،باور اینکه اییین همه ادم دیگه مثل من که از منم بهترن،مردم چرا از من بخرن،باور اینکه این کار باارزشی نیست که من انجام میدم.
خب؟انجام دادیو این باورهاروهم داشتی؟
عملا میتونم بگم اصلا بخاطر این ترسها واردشونم نشدم،وارد هیچکدوم از ایده هام نشدم،بعضیاهم شدم ولی بخاطر همین ترسهام تو مرحله پیش از فروش تمومش کردم هم تو ذهنم و هم تو واقعیت.
چی باعث شده که فکر کنی یک شبه پولدار میشی؟
یک شبه میلیاردها مشتری جذب میکنی؟
یک شبه میتونی به همه جوابهای سوالات برسی؟
اصلا چی باعث شده فکر کنی یک شبه همه ترسات میریزه؟ایمانت میچسبه به سقف آسمون و دیگه تموم؟!چرا فکر میکنی تو فقط این ترسهارو داشتی و داری؟
ببین میدونم ترس از جانب شیطونه،میدونم میخواد حالمو بد کنه،میدونم میدونم میدونم
اگر میدونستی انگیزه هاتو بعداز دو روز از دست نمیدادی،اگر میدونستی باایمان ادامه میدادی،دلسرد نمیشدی،بخاطر دو قرون دوزار نمیرفتی دنبال کار که ای وای پولام ته کشید و پول ندارم.
خب واقعا پولام ته کشیده بود،دست رو دست بزارم؟
مه کی گفت دست رو دست بزاری،عاقاااجااان الذین آمنو و عمل الصالحات،باید عمل کنی،ولی ببین بخدا نباید زجر بکشیا،باید باورهاتو درست کنی
چه باورهایی؟چیکار کنم که ترسم بره؟چیکار کنم که انگیزه هامو از دست ندم؟چیکار کنم که بتونم ادامه بدم؟
مهمترینش این باور،باور اینکه تو خداوند رو داری
باور اینکه ثروت برای تو بی انتهاااا فراهم شده
باور اینکه به این ایده ایمان داشته باش،چون مگه میشه ایده اشتباه بدع خدا وقتی تو در مسیر درست هستی،باور اینکه اگرررر میخوای نتیجه بگیری باااااید کارتو تا ته پیش بری،باور اینکه به نتیجه وابسته نباش،باور اینکه مسیرت درسته و حتی اگر نتیجه نگرفتی هم ناامید نشو حتمااا اون تجربه ات باعث پیشرفتهای بعدیت میشه.
با همه اینا ازینکه ی کار رو تا ته ادامه ندادم داره حس بد بهم میده،اینکه من چرا اینطور رفتار میکنم اخه
ببین مریم جان،همه و همه این افکار سراغشون میاد،و فقط تو تنها اینجوری نیستی،برنده کسیه که با وجود این افکار و احساسات شک به دلش راه نده و مسیر رو ادامه بده تا به نتیجه برسه.
برای اینکه انگیزه هام بره بالا چیکار کنم؟
اهرم رنج و لذت رو به کار ببر،اگر ی دونه،فقط ی دونه از ایده هاتو به سرانجام برسونی اعتماد به نفست میره بالا،نتیجه مالی میگیری و ثروت رو لمس میکنی و امیدوار تر میشی،اگر نتیجه هم نداد به خودت افتخار کن که کارتو،ایده تو تا تههه ادامه دادی و جا نزدی اینبار.اگر ثروت مندت کنه این ایده چقدرررر هم به مردم کمک کردی و هم خودتو چقدررر از بدنه جامعه جدا کردی و میتونی خواسته هاتو براورده کنی
ببین بجای اینکه بگی اگر نشد چی!بگو اگر شد چی!اگر جواب داد چی!
مسیری که میدونی درسته
میدونی خدا با نشانه هاش بهت میگه برو و برو
خداوند در مسیر تا انتها با توئه
نگران نباش
..
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
صبح زود و خرده چوبها در پرادایس.
صبح زود است و یک مقدار از خرده چوب ها را در چیکن تراکتور ریخته و منتظر هستید که بزها از این مکان رفته تا راهی برای نفوذ به لانه ی مرغان و خوردن غذای آن ها پیدا نکنند بزها بازیگوش اند و از سوراخ های بسیار کوچک نیز رد می شوند و خود را به غذا می رسانند فرقی ندارد غذای چه کسی باشد هر چیزی که قابلیت خوردن داشته باشد توسط بزها در اسرع وقت از ریشه صاف می شود.
صبح روز بعد دوباره خرده چوب ها را در لانه ی مرغ ها ریخته و شازده طبق معمول منتظر در آغوش کشیده شدن است بزها به داخل چیکن تراکتور آمده اما خوشبختانه غذایی برای خوردن پیدا نمی کنند مانعی که بر سر راه استاد برای رفتن به چیکن تراکتور است برداشته شده خانم شایسته در تریلر و در انبوهی از خرده چوب ها که به نرمی بالش پر قو است نشسته و انرژی آن ها به ایشان منتقل می شود و درحال ریختن خرده چوب ها در سطل هستند و استاد آن ها را به چیکن تراکتور منتقل می کنند مانع بعدی چوبی بر بالای در ورودی چیکن تراکتور است که آن هم خدا را شکر برداشته شد خانم شایسته با لباسی شبیه به خلبانان و عینک و کلاه مشغول جمع آوری چوب ها هستند که کار به پایان رسیده و استاد در حالی که شازده در بغلشان است مشغول صحبت کردن درباره ی الگوهایی که عادت شده و ما آن را به صورت ناخودآگاه انجام داده اما دلیل خاصی برای انجام آن وجود ندارد توضیح می دهند.
دقیقا درست است ما یک سری از مواد غذایی را به صورت ناخودآگاه مفید می دانیم و با اینکه استاد بارها در مورد مضرات آن صحبت کرده اند باز هم آن ها را پر خاصیت تلقی می کنیم و بعد از مصرف واکنش بد آن ها را در بدنمان به صورت واضح مشاهده می کنیم اما باز هم به همان شیوه ی قبلی عمل کرده برای همین باید نظارت کامل بر رفتارهای خود داشته تا باورهای مخرب خود را شناسایی کرده و آن ها تغییر داده یا اصلاح کنیم.این ها همان پاشنه های آشیلی است که باید هر روز بر روی آن کار کنیم تا به تدریج کمرنگ تر شده و هر چند که هیچ گاه نمی توان آن را نابود کرد چون ریشه ی آن همیشه در وجود ما قرار دارد فقط باید دائما تا پایان عمر بر روی آن کار کنیم.
همه چیز در حال تغییر است و ما باید هر روز به رفتارهای خود توجه داشته و باورهای مخرب نهفته در آن را بیابیم که آن هم نیازمند طی شدن تکامل و تمرین و کسب مهارت است.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته و تمام اعضای سایت عباس منش
در این موضیوعی که گفتید اولین چیزی که به ذهنم رسید من از زمان کنکور که برنامه ریزی رو یاد گرفتم برای زمانبندی کردن کار ها از دفتر استفاده میکردم و توی دفتر مینوشتم اما الان که دانشجو هستم یکم از من زمان میبره که تصمیم گرفتم از اپلیکیشین کیپ نوت که مال گوگل هست استفاده کنم و دیگه برای برنامه ریزی نیازی به کاغذ و خودکار نیست و اینکه توی هرجایی که وقت آزاد داشته باشم برنامه من در دسترس من هست و میتونم ازش به خویی استفاده کنم و ویرایش کنم هر قسمتی از اون رو که میخوام و کلی کار برای من راحت میشه و ساده و قابل دسترسه .
موضوع بعدی که چند وقته بهش هدایت شدم اینکه من قبلا عادت داشتم خیلی چیز ها رو از افراد میپرسیدم و این بعضی وقتا مایه آزار و اذیت من میشد و خیلی وقتا مسخره میشدم و یا اینکه افراد باور های محدود کننده به خورد من میدادند که تقصیر خودم بود و یه بار به خودم گفتم آقا چرا جواب سوال رو از این فرد بپرسم ؟ همین امروز صبح من خوب فعلن توی محیط خوابگاه دانشجویی هستم ،تا حالا با اتو پرس کار نکردم و میخواستم لباسم رو اتو سریع توی گوگل سرچ کردم و توی چند دقیقه به جواب رسیدم و به صورت عالی این کار رو یاد گرفتم و یاد گرفتم که هرچیزی رو که میخوام سریع رو راحت توی گوگل یا یوتیوب سرچکنم با اینکه شاید اون ویدئو انگلیسی باشه توضیحاتش اما اون رو مییینم و خیلی با شرایط من سازگار هست چون من آدم مغروری هستم و خیلی وقتا یه سری چیز ها رو از افراد نپرسیدم چون فکر میکردم که آقا این سوال رو بپرسم نکنه ضایع باشع یا مسخره بشم یا ….. اما حالا به راخت ترین شکل ممکن به بهترین جواب ها میرسم حای برای خرید چیزی میخوام از مغازه بگیرم از قبل قیمتش رو از سایت های آنلاین چک میکنم
و دیگه اینجوری نیست که مثلا برم قیمت فلان چیز رو از یه نفر بپرسم و اون بهم بگه گرون شده و پارسال این قیمت بود الان اینقدره مواظب باش همه گرگ هستند سرت کلاه نره و از این جور چرت و پرت ها که خودتون بهتر از من میدونید
البته الان که به خیلی از موضوعات نگاه میکنم میبینم که به مسیر های خیلی ساده تری از قبل هدایت شدم چون من عاشق انجام دادن کار های به ظاهر سخت در عین سادگی هستم و لذت میبرم از این کار و خدا هم خیلی عالی داره به درخواست های من پاسخ میده عاشقشم که اینقدر منو دوست داره و از وجودش لذت میبرم
یه چیز دیگه ای هم که خیلی بهمون کمک میکنه استفاده از تکنولوژی هست بر خلاف چیزی که خیلی از افراد میگن اینکه تکنولوژی بده همه اینجا بهت دروغ میگن همه توی شبکه های مجازی خودشون نیستن ، یا اینکه همش محتوای چرت و پرت وجود داره توی این فضا و…. اما تکنولوژی روز یا همون ارزش ابزار هم میتونیم بگیم به قول استاد خیلی میتونه بهمون کمک کنه و کار ها رو برای ما ساده کنه و لذت ببریم و نشون میده که ضرب المثل ( هر که بامش بیش برفش بیشتر) یک دروغه محضه !
چرا ؟ چون کسی میتونه وسایل جدید رو بخره و زندگی براش راحت بشه که پول داشته باشه خیلی از تجهیزاتی که کار هایی رو برای ما ساده میکنن قیمت هایی دارن که خب شاید خیلی از افراد نتونن بپردازن و این نشون میده که انسان هرچه ثروتمندتر بشه زندگی براش راحت تر میشه و ثروت و شادی بیشتری رو راحت تر تحربه میکنه و به اون ذات الهی خودش نزدیکتره
یک بخش از ذات الهی منظورم اینه که باید ساده به خواسته هامون برسیم چون اگر نگاهی به طبیعت و جهان خداوند بندازیم میبینیم که درخت برای رسیدن به مواد غذایی زجر و تقلا نمیکشه و یا حیوانات برای بر طرف کردن نیاز هاشون زجر نمیکشن و من عاشق سادگی هستم
عاشق اینکه میبینم هر روز چقدر ساده تر و راحت تر
به خواسته هام میرسم و زندگی برای من سراسر لذت و تجربه شده و اینکه یه الگوی خوب مثل شما دارم که خیلی خوب زندگی کرده.
سلام بر همه عزیزان
روزشمار قسمت184 فصل هفتم
اول اینو بگم جدای از حس و حال خوبی وقتی بک میزنم به سریال زندگی در بهشت سراغم میاد نمیدونم چرا عملگرایانه تر میشم البته طبیعیه ذهنم میبینه استاد همون اموزش هاش و داره زندگی میکنه دیگه بهونه ای برای تغییر نداره
منم دقیقا موقع دیدن مثل کامنت حمیده جان با خودم گفتم حالا نمیخواد خیلی وقت بزاریم برای برداشت اون اهنه یا اون چوبه اما گفتم ببین تفاوت تو با استاد و ایشون از تغییر استقبال میکنن و این نمیخواد حالا ها رو بهتره جاهایی که اتلاف یا نشتی انرژی داری استفاده کنی مثلا بگم حالا نمیخواد برم شبکه های اجتماعی وقتمو تلف کنم حالا نمیخواد برای گوش ندادن و وقت تلف کردن دوره ها بهانه بیارم حالا نمیخواد انجام کارهای به تعویق افتاده رو عقب بندازم اینا رو باید جاش و تغییر بدم جای یسری چیزها تو ذهنم عوض شده خیلی وقته پس جای اینا هم در روند تغییر و بهبود خودم عوض کنم مثل همون روشی که استاد گفتن روندی که نیازی به تکرارش نیست ولی از روی عادت انجام میدی اینو باید حذف کنی
یاد بگیرم مسائل و با تفکر بیشتری بهش نگااه کنم از روی عادت و سرسری یسری کارها رو انجام ندم
قبل اینکه بخوام مثال های خودمو بزنم حس خوبم از دیدن این سریال و بگم
* کار تیمی جذاب استاد و مریم جان و عشق و تفاهم و فرکانسی که بین شون هست خیلی خیلی لذت بخش بود
* حل مسائلی که کار رو برای پیشروی سخت میکنه
* کلمات شیرین و دوست داشتنی که مریم جان بکار میبرن دقیقا یاد خودم میفتم که جز شخصیتمه کلمات و یا یسری توصیفات و شیرین و چاشنی شوخ طبعی خاصی بهشون اضافه میکنم وقتی مریم جان بکار میبرن خیلی دقت میکنم مثل قد بلند و با صفا :))) تو قسمتهای حیوونات اسم هایی که براشون میزارن خیلی شیرینه مامان بلوندی، مامان طلا، شازده، و… حتی تو قسمت های جدیدتر برای اون بزها هم اسم میزاشتن :))
من مثال های خودم از سری کارهایی که از روی عادت انجام میدادیم و میگم
چندین سال پیش بخاطر بافت و حالت خونه ها که معمولا یا مستطیل بود یا مربع و خیلی دیزاین خاصی نداشت مثلا پذیرایی فقط پذیرایی بود حالا یا ساده یا حالت ال اتاق تی وی یا اتاق بازی یا راهروهای منتهی به اتاق ها و ازینجور موارد وجود نداشت نه خیلی سال پیش حدود 15/20 سال شاید بعد هی مدرن تر شد بخاطر همین ما همیشه از فرش 9متری یا 12 متری استفاده میکردیم و این عادت در ما شکل گرفت بود حتی با وجود مبلمان هم فرش ها معمولا کل فضای خونه رو میپوشند و هرچی جلوتر میرفتیم با وجود کف سرامیک یا پارکت باز فرش مینداختیم اصلا مادرم و خودمون به اینکه فرش 6 متری یا حتی 3 متری برای دکور و قشنگی باشه و مبلمان بیشتر فضای خونه رو بگیره اعتقادی نداشتیم تا اینکه دیدیم هربار برای اسباب کشی خیلی سخته جابجایی فرش ها و خب سنگینم هست دیگه به این نتیجه رسییدیم که آقا جان لزومی نیست حتما فرش متراژش بالا بشه مخصوصا برای ما که فعلا صابخونه نیستیم ایشالا با توجه به فضای خونه بعدها اگه خواستیم دوباره متراژ تغییر میدیم
یا من سنم که کمتر بود خونه هامون شوفاژ یا سرمایش و گرمایش از کف نداشت خونمون بخاری و اینا داشت این عادت در من شکل گرفته بود همیشه تو خونه با لباس های زیاد میخوابیدم چون مغز خونه سرد بود (زمستون ها ) و حتی تابستونم یادمه خانواده مارو عادت داده بودن که شبا موقع خواب باید کولر خاموش باشه حالا به دلایل خیلی چرت برای همین با گرم بودن و اینکه کولر خیلی استفاده نشه عادت کردم و کنار اومده بوددم و ادم از سرما بیزار و با گرما اکی با یه سرمای کوچیک سریع سرما میخوردم این بود در من تا همین 3/4 سال پیش که استاد اصلا جابجا کرد این باور های منو با وجود گرمایش کف و پکیج و شوفاژ من باز تو خونه لباس زیاد میپوشیدم اما یادمه دو سال پیش برای اولین بار در کل زندگیم کل فصل زمستون رو من تو خونه با شلوارک بودم حتی چیزی که قبل این تو فصل سرما غییر ممکن بود بعد دیدم من اصلا لباس های نازک ندارم شلوارک اینا ولی کلی شلوار های بلند و گرم لباس های استین دار رو اعصاب :))) اما الان در حال حاضر که دارم تایپ میکنم دیگه اصلا تو کمد لباس های من شلوار پیدا نمیشه اینقدر ندارم که رفتم برای سفرهایی که میرم شلوار بخرم و حجم کمد و لباس هام شده اونایی که دوس دارم و ازشون استفاده میکنم قبلا بخاطر عادت اشتباه اینکه دنبال راه حل نبودم همینجوری کلی لباس های کلفت و زمستونی حجم زیادی از کمد و جاهای مختلف و بخودش اختصاص داده بود
این ها عادت رفتاری بود عادت شخصیتی که داشتم
اینبوود که حتما باید غذا رو تا آخرش بخورم چون یادم داده بودن غذا نباید بمونه حیف بشه و اصراف و ازین داستان ها این تو مغزم بود که بشقابتو تمیز کن تا اخر و یوقتا با وجود اینکه سیر بودم و غذا رو دوس نداشتم ذهنی نه اینکه کسی مجبورم کنه غذامو تا انتها میخوردم که دوره عزت نفس بدادم رسید و یه جاهایی از قصد بشقابمو خالی میزاشتم و نصفه غذا رو میبردم آشپزخونه چیزی که تو خونه ما مرسوم نبود
یا مثلا میگفتن نون باید تو سفره باشه برکت بیاد و اینو ما زود ترک کردیم منو خواهرم خیلی نزاشتیم رشد کنه چون غذای نونی هم دوس نداشتیم خیلی اما برادرم هنوز تو سن 40 سالگی بدون نون حتی ماکارانی هم نمیخوره
خیلی عادتهای دیگه که یسری هاش حذف شد یسری ها هنوز هست و در حال ترک شدنه مثل اینکه از حموم میای موهاتو خشک کن خیس نیا جلو کولر، بعد خوردن اب سلام بر … و …… میتونم بگم حداقل 70درصد این خصلت ها که لزومی به انجامش نبود اما در من عادت شده بود حذف شده و اکثرا هم شخصیتی بود شاید تو مبحث ذهنی و شخصیتی مقاومت ذهنم بیشتر باشه اما تو رفتاری خیلی مقاومتی ندارم و به لطف اموزش های شما برطرف هم شده
استاد عزیزم بسیار ازتون ممنونم شما جایزه زندگی من هستین و خدا رو بابتش شکر میکنم هیچ کس اینقدر دقیق نمیتونست شخصیت موشکافی کنه ازتون ممنونم خدای من شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدایی که رحمتش بیاندازه و مهربانیاش همیشگی
خدایا ستایش فقط ویژه توست،
خدایا شکرت چقدر همین چند جمله که البته جمله نیست و برای من همه چیز است به من آرامش میدهد
خدایا شکرت برای این همه زیبایی در پرادایس طلوع و غروب زیبا دریاچه زیبا،خانه چوبی وپر از انرژی بر روی آب،جنگل زیبا،مرغ خروس 🐓 بز 🐐 گوسفند برونی اردک 🦆 غاز تکنولوژی و درعین حال روستایی زندگی کردن سادگی و برکت و نعمت معنویت و ثروت وگل همیشه بهار استاد پر انرژی ومریم خانوم همکار همیشه همراه استاد حضور خداوند متعال در این زمان مکان که همیشه قابل درک است
خدایا شکرت که دست مارو گرفتی ودراین مسیر،مسیر کسانی که به آنها نعمت دادی گذاشتی
خدایا شکرت بهترین الگو رو تو مسیر زندگیم قرار دادی همونی که سالها طلب کردم ولی میدونم چون تکاملم رو طی نکردم طول کشید
چقدر چک ولقد خوردم به خاطر باورهای اشتباهم ولی بالاخره از طرف خداوند تایید شدم ولیاقت پیدا کردم آره دوست دارم اینو تکرار کنم لیاقت پیدا کردم که در این مسیر با استاد و خانوم شایسته ودوستان در این مسیر همرا ه بشم
راستی خانوم شایسته دست شما گل بسیار سپاسگزارم بابت مقاله هاتون خیلی تاثیر گذار هستن
یه جاهایی که کلام استاد برام خوب درک نمیشه مقالهای شما خیلی راهو سادهتر میکنن سپاسگزارم
یکی از الگوهای اشتباهی که جلو میبردم به خاطر باورهای غلط.وچون خیلی علاقه ای به تکنولوژی نداشتم هنوز هم تغییر انچنانی در این مورد نکردم تازه دو روزه که مقاله های شمارو توسایت پیداکردم که این یک الگوی اشتباه است باید تغییر کنه
الگوهای اشتباه دیگری که تا حدودی حل شده اند دیگه تعصبی به قومیت یا ایرانی بودن ندارم که این خیلی از بارمو سبک کرده
الگوی اشتباه دیگه ای که داشتم وبه نظر خودم حل شده قصد تغییر کسی رو ندارم من فقط توجهم رو تغییر خودمه وسلام
الگوی اشتباه دیگه ای من دلسوزی نمیکنم زمانم رو صرف بهبود خودم میکنم
الگوی اشتباه دیگه ای من سعی میکنم قضاوت نکنم دیگران رو
هروز میخوام دوباره خدارو به شکل قبل نگاه کنم میام خدارو از نگاه قرآن و منظر استاد عباسمنش نگاه می کنم وزندگی برام خیلی جالب و راحتتر میشه و ازتکاپوی الکی دست بر میدارم واروم میشم وبه خودم میگم همه چیز از درون ازخودت شروع کن کاری به دیگران نداشته باش توقع ازکسی نداشته باش
رها باش وابسته به خواسته هات نباش
در زمانش به همه چیزهایی که میخوای میرسی تو فقط لذت ببر از زندگی و باورهای مناسب درجهت خواستم رو بساز و دنبال الگو باش برای منطقی کردن باورها
خدایا شکرت برای زمان ومکانی که هستیم
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار آمین
بنام پرودگار یکتا و بی همتا
سلاااااام
سلام به استاد عزیزم که اون موقع اینقدر تپل بوده و الان بعد از چند سال هم استایلش ورزش کاری شده و هم چند سال جووووونتر شده
سلام به مریم بانو که تو این قسمت با اون عینک و کلاه و لباس شکل غواص ها شده و چقدر با عشق داره کار میکنه
و سلام به دوستان و همراهان عزیز
استاد از نشتی انرژی گفتین امروز برای پایانکار ساختمان یه بازدید از آتشنشانی داشتیم وقتی باکسهای آتشنشانی رو در طبقات چک میکردن و شیرهای اطفای حریق رو باز میکردن متوجه شدن چند جا نشتی آب داره، نشتی آب رو در ساختمون اگه درست نشه منجر به خرابیهای بزرگ میشه،
الان که به این موضوع فکر میکنم
اینقدر که ما در ساختمون سازی مواظبت میکنیم جایی نشتی نداشته باشه اگه یک دهم شو تو نشتی های انرژی مون بزاریم کلی انرژی آزاد میشه برای پیشرفت و کلی جلوگیری میشه از تخریب عزت نفس
یه مثال از خودم بزنم:
چون همواره در حال ساختمان سازی هستم یکسری مدارک از ساختمان هست که تصویرش همیشه در گوشی همراهمه
اما مواقعی پیش میومد که یه مدرکی رو لازم داشتم و در اداره ای باید ارائه میدادم اما از بس گالری گوشیم شلوغ بود یا پیدا نمیکردم و یا کلی باید وقت میژاشتم تا تصویر اون مدرک رو پیدا کنم،
الان مدتیه که با هدایت الهی به فکر افتادم جلو این نشتی انرژی رو بگیرم و در یکی از پیام رسان ها که بخاطر کارم در اون فعال هستم یه قسمتی رو برای خودم درست کردم و نام گذاری کردم که مدارک مربوط به هر ساختمان رو جداگانه در قسمت مربوط به همون ساختمان میزارم، اتفاقا امروز هم قبل از اینکه به دیدن این فایل هدایت بشم چون هم مدارک و هم واریزیهایی که داشتم رو برای هر ساختمان در یک فایل قرار داده بودم، دیدم یه مقدار شلوغ شده و برای جلوگیری از تلف شدن وقت برای هر ساختمان قسمت واریزیها رو جدا کردم که راحتتر کار انجام بشه البته یکسری از کارها و جداسازی ها رو انجام دادم و یکسری هاش هنوز انجام نشده
بعد که اومدم این فایل رو تماشا کردم، دیدم که استاد چقدر عالی حتی به نشتیهای کوچک هم توجه میکنن و اونها رو از سر راهشون برمیدارن
من در گذشته تنبلی میکردم و کلی از این نشتی ها داشتم اما با تغییر باورهام سعی کردم که جلو نشتیها رو بگیرم
یه مثال دیگه که بخوام بزنم سرمایهگذاری در بورس بود که انرژی و وقت زیادی رو در طول روز ازم میگرفت و از همه بدتر اینکه روزهایی که سهامم منفی بود احساسم هم بشدت خراب میشد، با تغییر باورهام الان با اینکه هنوز هم در بورس سرمایهگذاری میکنم اما دیگه عملا وقت زیادی رو به بورس اختصاص نمیدم فقط یه مقدار سرمایه ای رو که فعلا نیازی بهش ندارم رو عوض اینکه در بانک بزارم در بورس سرمایهگذاری میکنم و دیگه هر روز چک نمیکنم که این سهام امروز منفیه یا مثبت
البته که ممکنه همین مقدار کمی هم که وقت در این موضوع میزارم بخاطر باورهای کمبود باشه که باید در این موضوع هم تجدید نظر کنم تا جلو نشتی ها کاملا گرفته بشه تا بتونم تمرکز صد درصد رو روی کارم و تغییر باورهای غلطم بزارم
و یه مثال هم بزنم از بحثهای سیاسی که در گذشته انجام میدادم و بشدت انرژیم رو میگرفت و احساسم خراب میشد که خدا روشکر و به لطف پروردگار با تغییر باورهام الان دیگه این موضوع تقریبا به صفر رسیده و تمام سعیم بر اینه که در رابطه با هیچ موضوعی با هیچکس بحث نکنم و الکی احساسم رو خراب نکنم و متوجه این موضوع شدم که تفکر هیچکس رو نمیشه با بحث کردن عوض کرد ما فقط باید روی افکار خودمون کار کنیم و مسیر خودمون رو اصلاح کنیم و در حقیقت جلو نشتی های انرژی مون رو بگیریم
البته که هنوز هم نشتیهای زیادی هست که باید جلوش گرفته بشه که امیدوارم با تمرکز بیشتر در این موضوع جلو هرگونه نشتی رو با کمک و هدایت پروردگار بتونم بگیرم و آسانتر شوم برای آسانیها
با تشکر از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز که باعث شدن این فایل تهیه بشه و با تشکر از دوستانی که این کامنت رو خوندن
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
خدانگهدار
بنام الله،آرام بخش قلبها
سلام
سلام استاد
هعییی خدا
استاد یادمه گفتین اگر مدت زیادیه دارین روی خودتون کار میکنین هررر اتفاقی میفته به نفع شماست
و ی فایل شنیدم که گفتین باور دارین همممه آدمها خوبن مگر اینکه بخوان با رفتار بد شما یک آگاهی کسب کنی و تو تغییر کنی
استاد من روی خودم کار میکنم و سعی کردم احساسم خوب باشه
ی سری اتفاقات افتاد مثل تبعیض های فاحشانه ای که پدر و مادرم بین من و یکی از خواهرم گذاشتن
تبعیضی که وااااقعا قلبمو به درد آورد
نمیخوام در موردش توضیح بدم ولی جوری که انگار
وللش
ولی دیگه خودتون بدترین نوعشو تو ذهنتون تصور کنین
(الان که دارم مینویسم تو ذهنم هی الله اکبر،الله اکبر گفته میشه)
استاد هررر کاری کردم نتونستم خودمو کنترل کنم
خیلییی وقته دارم سعی میکنم بی تفاوت باشم نسبت بهشون و اتفاقا خاطرات خوبشونو به یاد بیارم ولی برخورد های اخیرشون به شدت حالمو بد کرد
و متاسفانه منم رفتم تو حالت مقایسه و اوضاع بدتر شد و منم قهر و دوباره اوضاع بدتر
در هر صورت تمام سعیمو کردم که حواسمو پرت کنم و اصلااا فعلا بهشون فکر نکنم و خودم رو درگیر چیزهای دیگه کردم
دیروز برای مصاحبه رفتم و اونجاهم تقریبا ی اوکی نصفه و نیمه بود
ولی انگار نفر اصلی کاری برخلاف میلش و با سختگیری و گفتن بقیه ای که حتی من نمیشناسمشون بالاخره گفت باشه ولی قبلش ی دوره کارآموزی باید بری
گفتم میرم و مشکلی نیست
نمیخوام اولا بخاطر غرورم تن به کاری ندم
و بعدش الان کار دیگه ای ندارم پس پول نیست
و بعدشم گفتم شاید ایییین همه برخوردهای بد مادر و پدر اونم یهویی و در حالی که من خیلی وقته حالمو خوب نگه داشته بودم ی انگیزه خیلی قوی باشه که اره بزن از خونه بیرون
حدودا یکساله که تو خونه هستم و گشتم علاقمو پیدا کردم و استاد رفتم چندین ماهم کار کردم ولی خرجم بیشتر از دخلم میشد وقتی سرکار میرفتم ولی تو خونه همون کارو برای خانواده ام انجام میدادم حداقل کرایه اسنپ نمیدادم و ی پولی دستم میومد
در نهایت استاد میخوام بگم ی انگیزه ای همین برخوردهای تند یهویی در من ایجاد کرده
و تصمیم منو قاطعانه تر کرده که بخوام برم بیرون از خونه
و سریعتر بخوام ثروتمند بشم تا دور بشم
میدونم میدونم باید ازینجایی که هستم لذت ببرم و همین الانم تو حیاط نشستم و دارم منظره روبرومو نگاه میکنم ی ساختمان بلنددددد خییییلی قشنگ
ابرهای کومولوس پنبه ای
آسمون آبی رنگ خیلی خاص غروب
دیدن آسمون بعداز مدت ها برای من ی نعمت بزرگه
چون خونه قبلی اوارتمان طوری بود و هیچوقت اسمونو نمیدیدم
و این خونه که الان درگیر اسباب کشیشم هستیم حیاط بزرگ داره️
نمیخوام شرایطو تحمل کنم
استاد ایده هست تو ذهنم میدونم باید از همون چیزی که دارم
با همون چیزی که دارم ثروت بسازم
خب من لیسانس حسابداری دارم و دختر باهوشیم
میخوام برم ی منبع درامدی باشه از اون
و بعد عصرهاهم خیاطی که دوسش دارم رو انجام بدم
و با حقوق حسابداریم ایده هایی که دارمو اجرا کنم
اخه استاد الان چپ و راست بخوام برم باید هزینه اسنپ بدم
و خیییلی بالاس
و این که کار خیاطی میکنم کفاف انجام دادن ایده هامو نمیده
و از طرفی دیگه
چون سرکار نمیرم عملا خیلی راحتی و ازادی عمل ندارم اونم تو خانواده سختگیری که من دارم
وااای ازین همه تمرکز روی نقاط منفی بدم میاد
خیییلی دارم میرم تو در و دیوار
باید به نقطه امنم برگردم تا اوضاع خوب بشه
مریم یادت باشه نباید احساستو بد کنی وگرنه اتفاقات بد برات رخ میده
یادت باشه کنترل افکار و احساساتت با تویه
تو رییسی
اونا رییس نیستن
تو میتونی زندگیتو تغییر بدی
تو میتونی اخلاق بد پدر و مادرتو تغییر بدی
تو توانایی خلق زنذگیتو داری
خداوند این قدرتو بهت داده
تو میتونی زندگیتو اونجور که میخوای خلقش کنی
استاد ی چیز دیگه بگم
میدونم که باید باور کنم که از چیزی که علاقه دارم میتونم پول دربیارم
ولی استاد از ی طرف خانواده ام کاملا مخالف خیاطی منن و اونو شغل خوبی نمیدونن و باعث شدن تو ذهن منم یکم بی ارزش بشه
انگار که فقط کامپیوتر و پیشرفتهای اینجوری با ارزشه و خیاطی نه
خیلی با خودم کلنجار میرم که بدونم که چقدررر اتفاقا ارزشمنده
و تاثیرر نگیرم از محیط اطرافم
ولی بازم سنگهایی جلوی راه من انداخته میشه که اونو ادامه ندم و خیییلی از من انرژی میگیره و حالمو بد میکنه اون سنگها
اینکه بحثهای شدید بشه که نه برای خیاطی نباید بری پیش کسی و کار کنی
بااین حال من رفتم 3 ماهم رفتم ولی هرروز بحث
قهرهای پدرم بی دلیل بخاطر خیاطی کردن توی کارگاه خیاطی
توهین و تحقیر کردن بخاطر این
بااینکه من خیلی بروز و اپدیتم
و لیسانس دارم و تمام کارهای اینترنتی و بانکی و کامپیوتریو عالی بلدم ولی چون علاقه دارم به خیاطی انجامش میدم
پلی بازم پدرم کاااملا مخالفه
و یادش نمیاد که من بخاطر حرف اون رفتم رشته تجربی
بخاطر حرف اون و انتخاب اون رفتم رشته حسابداری
بخاطر اون
بخاطر اون
بخاطر اون
حالا یبار به ساز خودم میرقصم و با کوهی از اخم و تخم های خیییلی بد مواجه میشم
اییین همه کار میکنم که ارزشمندی من فاااارغ از هررر چیزیه
ولی الان ذهنم میگه اگه بری تو اون شرکت خفن حسابداری کنی ارزشت بالاتره
آیا بالاتره؟؟؟
یا بخاطراینکه پدرم راضی بشه
البته که منم رفتن به بیرون و زدن از خونه بیرون و دوستای جدید پیدا کردن و پول دراوردن میخواد
استاد
ی چیزی بگم
من ریاضیم فوق العادس
از بچگی همیییشه سرگروه ریاضی بودم
حتی تو دانشگاه 20 بودم
و اعدادو خیلی خثب یادم میمونه
شاید علاقه اس و من نمیدونم
ذهنم میگه داری ماست مالی میکنی،تو خیاطیو فقط و فقط دوست داری
ولی استاد من ریاضیم دوست دارم
نمیخوام میمونی باشم که هی ازین شاخه به اون شاخه میپره
ولی استاد یادمه گفتین یک شغل نیست که شمارو به ثروت میرسونه
بی انتهاااا شغل هست
شاید من باید برم اینوری
شاید اینجوری بیشتر رشد کنم
همش میگم شاید
چرا نمیتونم یکبار یک تصمیم قاطعانه بگیرم
اها دلیلش شاید فشار خانواده و بی پولیه
واقعا وقتی ادم پول تو دستشه ارامشش خیییلی زیادتره
من قبلا سرکار بودم ارامش خاطر داشتم
ولی شایدم از حماقت بود که حداقل ی حقوق بخور و نمیری هست
این تضاد الانم باید باعث رشد من بشع
نباید به چیزی که نمیخوام توجه کنم
باید توجه کنم به چیزی که میخوام و به سمتش حرکت کنم
حرکت کنم
حرکت کنم
کجای کارو اشتباه رفتم
خدایا بهم بگووو
هدایتم کن
من سعععخت به هدایتت تو نیازمندم.
تو خودت گفتی هدایت میکنی منو
منتظر الطاف بی نهایت تو هستم.
سلام عزیزم
کامنتت رو خوندم و تقریبا گرفتم شرایطتت چجوریه
اما خوب من تو اطرافم چندین نفر خیاط میشناسم که از پول خیاطی خونه گرفتن مانتو که میدوزند دستمزداشون میلیونی و اتفاقا به واسطهی شغلشون پیش همه جایگاه بالایی دارن و قابل احترامن
اول تو خونشون کار میکردن و دوست و آشنا و در و همسایه براشون پارچه میاوردن که بدوزن و بعد که کارشون گرفت یه واحد خریدن اونم تو مجتمع مسکونی کلا کار خیاطیشون رو اونجا انجام میدن و به نظر من و تقریبا تمام آدمایی که میشناسم خیاطی وجهه اجتماعی بالایی داره البته که شغلی که اگه علاقه نداشته باشی عمرا توش پیشرفت کنی چون خیلی نیاز به حوصله و دقت و ظرافت داره
و تا جایی که خبر دارم همه خیاطای خانومی که میشناسم همیشه وقتشون پره و سخت سفارش قبول میکنن و خیاط ماهر هم کمه و بهترین تبلیغ هم برای خیاطی اینه که کارت تمیز باشه و لباس و کسی تن مشتری ببینه و ازش بپرسه حتما پیگیر خیاطش میشه
انشالا که یه روزی مزون بزنی
سلام استاد و مریم جونم
خدا قووت
نمیدونید دیدن فعالیتهاتون چه انرژی به من میده
واقعا یه لحظه دلم خواست منم اونجا بودم و خنکی هوا و عطر اون چیپس های هیولا رو حس میکردم
ماشالله چقد فعالیت میکنید😍
اتفاقا چندوقت پیش داشتم فک میکردم پارسال که فعالیتای پاکسازی پردایس رو میذاشتید من چقد پر انرژی تر شده بودمو کلی تو خونه کار میکردم
و امروز بعد شنیدن حرفاتون بلند شدم و تغییرات اساسی که چندوقت پیش میخواستم بدم و انجام دادم و نتیجه هم عالی بود
یه تغییر خیلی خوبی که کردم اینه که دلبستگیمو از وسایل برداشتم و هر چیز اضافه ای رو فارغ ازینکه زیباست دکوریه بعدا به کار میاد و اینا به راااحتی میندازم بیرون یعنی حتی انرزیمو واسه دیوار گذاشتن وسایل هم هدر نمیدم از نزدیکانم میپرسم که میخوان اگه نخوان میذارم دم در و الان به لطف بازیافتی ها اصن وسیله ای دم در نمیمونه ، و چون ایمانم به فراوانی هم بیشتر شده نگران نیستم ، و انقدر خونه و کابینتهام خلوت شده و انرژی خونه و خودم مثبت شده که کیف میکنم
من ازینا بودم که خیلی وسیله نگه میداشتم وسایلی که سال تا سال هم اصلا استفاده نمیکردم یا لباس ولی الان اصلا اینجوری نیستم و در مورد وسایل مدام این سوال رو میپرسم که واقعا نیازه؟ چرا نگهش داشتی
ولی باید در مورد کارها و رفتارهامم این سوالات رو بپرسم
یه کار خوبی هم کردم امروز رفتم به مادر همسرم سر زدم و میخواست که از درد پاش شکایت کنه و من واقعا در خودم حس دلسوزی رو از بین بردم و به خودش هم عکس العمل خاصی نشون ندادم و اتفاقا دیگه چیزی نگفتو بعدش دوستانه و خوب گفتگو کردیم در صورتی که قبلا اظهار نگرانی میکردم و سیکل درد و دل احساس قربانی شدن تو تمام مدت ادامه پیدا میکرد
بعدشم همسرم اومد خونه کلی از خستگی شکایت داشت به اون هم توجهی نکردم و نتیجه ش این شد که الان بدون گفتگوی اضافی خوابید و حس من بد نشد
وای اگه بتونم این رفتارو همه جا تقویت کنم عالی میشه
خانم و آقای مزرعه دار جذاب و خوشتیپ دمتون گررررررمممم که انقدر پر انرژی اید و زیبا زندگی میکنید
دوستتون دارم و امیدوارم سریال زندگی در بهشت حالاحالا ها ادامه داشته باشه
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز184
سریال زندگی در بهشت
آخه خداجونم مگه میشه عضوی از بهشت باشی و نخوای دست به تغییرات نزنی
هر مانعی که در مسیرت باشه رو نخوای برای راحتی و آسانی و لذت بردن بر نداری
اخ خداجونم شکرت که هر لحظه در حال هدایت من هستی به سمت مسیری که من انتخاب میکنم
و میخواهم اعتراف کنم که منو خودت هدایت کردی به سمت توحید و حال خوب و احساس خوب و تغییر پذیری
خدایا شکرت که از شرک و گمراهی نجاتم دادی و وجودم را پاک و پر از نور و روشنایی و پاکی کرده ای
خدایا شکرت برای روحیه تغییر پذیری که بهم داده ای
حتی برای برداشتن یه وسیله اضافه روی کابینت
وقتی بهم میگی اینو بردار تا فضا برات باز بشه و گوش میدم و چشم میگم و بعد که انجامش میدی چقدر بهم حال خوب میدی ابن همون پاداشه که بعد از کنترل ذهن نصیبم میشه
خدایا شکرت که هدایتم کردی به دستی از دستان خوبت چون استاد و مریم جون تا الگویی مناسب باشن در این مسیر توحیدی
خدایا شکرت برای پاکسازی قلبم
برای پاکسازی وجودم
برای پاکسازی درونم
برای هر بار این پاکسازی روش کار بشه تا اعتماد به نفس و عزت نفسم رشد کند
باید هر بار با این پاکسازی وجودم را معطر کنم به نور و پاکی خداوند در وجودم
خدایا شکرت برای کنترل ذهنم در این لحظه
برای کنده شدنم از بدنه جامعه
همین الان که در حال کامنت نوشتنم در محیط کارگاه هستم و یکی از بچه ها روضه گرفته و و من هندزفری تو گوشم هست تا کنترل ذهن کنم و قاطی باورهای مذهبی جامعه از این بیشتر نباشم و دارم فایل رو گوش میدهم و بلطف خداوند کامنتم رو در این وقت صلا انجام میدهم
خدایا شکرت که از صبح که یه نجوا اومده تو ذهنم و هر بار میخواد بهم احساس گناه و عذاب وجدان بده
فقط دارم با گوش دادن به فایل جلسه 6قدم چهارم جلسه قرآنی که انگار استاد میدونست برای شرایط امروز من هست و با هدایت خداوند و به موقع باز کردن این فایل بینظییییر
من آرام باشم و خودمو مسئول بقیه ندانم
چون همه ما برای لذت بردن به این جهان مادی آمدن ایم و خداوند هیچ کس را بیشتر از وسعش تکلیف نکرده و من خودم باید اولویت زندگی ام باشم
اگه واقعا وقتم را نمیتونم برای دیگران بزارم باید برای خودم ارزش قائل باشیم و دیگه به دیگران فکر هم نکنم که چه رفتاری با من دارند
مهم منم
مهم حال خوب درونم است
باید توجهم رو بزارم روی زیبای ها و نکات مثبت و بابت داشته هایم شکر گذار باشم
باید جلوی نشتی های انرژیم رو بگیرم اول از درون خودم شروع کنم به تغییر و بعد ذهنم را خالی کنم تا از بیرونم موجب تغییر رفتار ها و عملکرد من باشد
باید از درون خودم را لایق آرامش و صلح و امنیت بدونم
باید این احساس لیاقت را از درون زنده کنم
چون بوده چون من تکه از روح پاک خداوند بودم چون من یک لوح سفید بودم و با کدهای مخرب در وجودم تاریکی و گمراهی کد نویسی شده با ترس و نگرانی باید بتونم با کنترل ذهن و طی کردن تکامل در هر عملکردی ایمانم را قوی تر کنم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
باید بتونم این زیبای و زیبا اندیشی را درونی کنم
باید بتونم ذهنم را به سمتی که مسیر پاکی و زیبایی و حس خوبه کنترل کنم
مهم منم
خودمو بخاطر یه ذره عامل بیرونی نرنجونم
هر کسی نتیجه افکار و باورها و فرکانس های خودش رو داره میگیره
همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم
خدا به همه ما به یک اندازه نزدیکه
همه ما روح های مقدس خداوند هستیم
پس من هیچ مسئولیتی در قبال هیچ شخصی ندارم جز شخص خودم
خدایا شکرت برای تغییرات که در اتاقم ایجاد شد نصب تخت خواب
تعمیر کشو های کمد لباسها وقتی به نحو احسنت همه چی سر جای خودش قرار گرفت چقدر احساسم خوب شد و باعث بالا اعتماد به نفسم شد
وقتی دست به تغییر وسایل آشپز خانه زدم دیدم که چقدر احساس بهتری دارم نسبت به نظم انضباط در آن محیط
پی من اگه بتونم با کنترل ذهنم هم حال درونم رو خوب کنم
بیام با تحسین موفقیت های دیگران
با دیدن الگوهای خوب
با توجه به زیبایی ها حتی لبخند یک کودک
و تمرکز بر نکات مثبت و ورودی های مناسب به ذهنم مقید شوم
این ایمان منو نشون میده پس وقتی تقوا دارم
یعنی به احساس خوب میرسم و حرف مفت نیست دیگه
وقتی مثله همون نظم دادن به وسیله های خونه اعتماد به نفسم بالا میره
پس اگه با کنترل ذهن بر نجواها ساکتشون کنم
عزت نفس و شکوفایی درونم را متوجه میشوم و خودم رو بیشتر لایق هدایت و نعمت و رحمت و برکت و فراوانی و ثروت خدا میدانم که من به ابن جهان آمده ام تا لذت ببرم و خودم را تجربه کنم
برسم به اصلم
وصل شدن به اصل رو تجربه کنم و فقط روی دوش خدا باشم و سمت خودم را انجام دهم
که خداوند در هر لحظه با هدایت هاش
داره سمت خودشو انجام میده
سمت خدا را هم من با فرکانس ها و باورها و افکار خودم دارم رقم میزنم
منم که با ارسال افکار و فرکانس های خودم به خدا میگم که چی رو میخوام و خدا هر لحظه منو با شرایط و افراد و موقعیت ها و ایدهایی از همان جنس احساسی من هدایت میکند
خدایا شکرت برای قوانین بدون تغییر ت
خدایا شکرت برای تغییرات عالی که هر لحظه قدم به قدم حتی با وجود یه تضاد بهم میگی که مسیرت درسته
من بازم باید از این راحتر و آسانتر و لذت بخش تر و دلنشین تر کارهام انجام بشه
خدایا من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن
تا بدرستی مسیر تغییر م را به سمت توحید ببرم
خدایا شکرت همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری
تمام اموراتم را به دستان قدرتمند تو سپرده ام و آرام و رها در آغوشت آسوده خاطر هستم
خدایا شکرت که اول و آخرم همه تویی
اخیییش که من بلطف خداوند و بجا آوردن صلا
که خداوند میگه هر لحظه درهای رحمت و برکت و آغوشم بروی بنده هام بازه و من الان در آغوش خدا هستم که به آرامش الهی رسیدم و قلبم باز شده
خدا میداند همین حال خوب و کنترل ذهن و تقوا داشتن چه موهبت ها خیر و برکتی را برای مقدر کرده
الهی صد هزار مرتبه شکر که هر لحظه با منی در وجودم در قلبم آرامم هستی و منو بخودت وصل می کنی
خدا یا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم