اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا شکرت برای این رشد زیبا برای بزرگ شدنم و قوی شدن و محترم شدنم که یادش بخیر چقدر قبل دوره احساس لیاقت میخواستمش
با سوره ضحی بهم میگی همونجور که خودت یه زمانی یتیم و سائل بودی ، با عزیزانت وقتی تو مهمونی قرار گرفتی کنترل شده رفتار کن اونا رو از خودت نرون و به جاش تمرکز کن رو نکات مثبت و از نعمتای من بگو!
خدایا شکرت که بهم از بی نهایت طریق میگی که همه چیز امکان پذیره و میگی که تو چجور و به شکل میخوای؟ باور کن که میشه! به خداوند اعتماد کن که میتونه بهت بده و خواهد شد…
تو با من عاشقانه رفتار میکنی
تو کوه امید و آرامش منی
و هر لحظه داری بهم محبت میکنی و رهام نکردی… قسم خوردی به روز و شب که رهام نکردی و من رو کوچیک نشمردی!
من همین مدل زندگیو میخواستم… رسیدن و اجابتی که سراسر فهم حضور خداوند باشه…
فهمیدن حضور همیشگی خدا باشه
ما بقی که رسیدنی ست…
بگو با من چه کردی که همه رو دوست دارم؟! اما به هیچ احدی دل نمیبندم؟!
بگو با من چه کردی که هر کسی (از پدر مادر و همسر) تا آدم های دورتر ، میگم هر کی هر جوووور رفتار کنه خوبه! بگو با من چه کردی؟!
میگم هر کی هر چقدر و هرر مدلی که خواست باشه!
و خدا همیشه بی تغییر و سرجاشه!
بگو چه گوهر و چه نعمتیه که دادی؟!
بگو دیگه چقدر مهربون و توانایی؟!
بگو ای عشق بگو به من بنده محدود و ضعیف و هیچت بگو
بگو از کی اینقدرر من رو نجات دادی؟
بگو چه جوری من هر خواستهای داشتم و اما برعکسش عمل کردم تو به هر تضادی که شده بهم دادی؟! و چقدر خوب که من اینا رو میفهمم!
بگو این جا همین نقطه که نشستم (خونهام) بگو چجوری از اون شکل ناجور به بهشت تبدیل شد و انقدر قشنگ و نو و روشن و درست حسابی شد؟!
بگو من اندازهام کوچیکه و نمیتونم عمیق بهش فکر کنم هنگ میکنم و دیوونه میشم
بگو اصلا چجوری هرررر اتفاقی میوفته من به راحتی در میام و میگم خیره!!!
بگو چجوری من رو به حرف هات از طریق استاد عباسمنش هدایت کردی و من همینجور اومدم و اعتماد کردم و چجوووری همممه اش رو وحی منزل دونستم و میدونم؟
بگو که من رو واقعا رها نکردی و کوچیک نشمردی بگو بگو
بگو چجوری به شیوهی شخصی خودم دفتر و خودکارمو برمیدارم و صلاه برپا میکنم!؟ و مطمئنم که صلاه من همینه
و معنی واقعی نماز خوندن رو حالا میفهمم
بگو چجوری هر روز روزهام؟!!! آخه چجوری این همه سلامتم و هیچ ربطی به اون آدم بی جون و کم خون و با یه عالمه مریضی ندارم ؟! بگوووو که من دیوونه نشم
خدایا من بیشتر از این واقعا دیوونه میشم اگه ادامه بدم! و باید قبول کنم که راه چاره ای نیست و تو خیلی بزرگی و لاجرم من باید غرق در خوبی تو باشم …
استاد جان دوست داشتم نوشته های امروزمو شما بخونید و ببینید بخشی از نتایج این شاگردتون رو
1- کجاها بوده که تسلیم بودم، سپردم به خدا، شاهدِ گشایشِ گره هام بودم؟
2- کجاها بوده که مغرور بودم، با سر رفتم تو دیوار؟
استاد جان و مریم جان، مرسی از سوالات هر فایل.
باعث میشه سفر کنم داخل خودم.
سفرِ خودشناسی، که این اواخر راحت تر شدم باهاش.
– موقعی که میخواستیم جهیزیه تهیه کنیم یه مقدار از لحاظ مالی و زمان به استرس برخورد کردیم با مادرم.
بعد جفتمون سپردیم به الله با قلبمون…
نتیجه معلومه…
گشایشِ مالی به گونه ای رقم خورد که عزت نفسم مون حفظ شد.
موجودیِ مالی داشتیم که در بهترین زمان، رسید دستمون.
همه چی عالی جلو رفت، نه فقط خریدِ جهیزیه، هر چی تو پروسه ی عروسی بود عالی بود و لذت بخش.
آرایشگاه، لباس عروس، دسته گل عروس، ماشین و تزیینِ گل ماشین، تالارِ عروسی، ، آتلیه و باغِ عکاسی و فیلمبرداری، خوش گذشتن به خودم در کنار مهمونها و …
پکیجی عالی بود از همه مدل.
همیشه هر وقت یادِ عروسی مون میوفتم، یا یه ماشین عروس میبینم تو خیابون، گل از گلم میشکفه و خاطراتِ خوشی برام زنده میشه.
از خداوند سپاس گزارم برای این چیدمانِ زیباش.
از چیزی که من شاید فکرش رو می کردم، زیباتر شد همه چیز.
هر کسی اون شب تو عروسیِ ما بود حسابی بهش خوش گذشت.
به خودم کلی خوش گذشت، انقدر که راحت بودم با خودم و پیرامونم…
هم اون شب، هم بعدش کاملاً حس کردم نگاهِ خداوند گوشه به گوشه ی مراسمِ ماست.
نگاهِ خداوند قبل از مراسم، تو خریدها، تو هماهنگی ها و …با من بود، تا مراسم و بعدش.
من کلی عشق هم دریافت کردم از همه.
یادمه سالها قبل که به مراسم ازدواجم فکر میکردم، انگار خجالت میکشیدم چی میشه، چطوری جلو میره، خوش میگذره یا نه، مهمونا چطوری هستن، خودم بهم خوش میگذره یا نه و …
بعدا یاد این افکارم افتادم و دیدم، مراسمِ ازدواجم به زیباترین حالتِ ممکن برگزار شد و بسیار باکیفیت و لذت بخش.
از فضلِ خداوند بود و هست.
– یه پروژه ی مالیِ خانوادگی داشتیم سالها پیش، که به خاطر اختلاف نظر با یکی از اعضای خانواده، دچار استرس بودم همیشه…
میترسیدم چی میشه؟
اگه بخواد لجبازی کنه، راه نیاد چی میشه و …
سپردم به الله…
تو تک تک جلسه هایی که دور هم جمع میشدیم گشایش رو از خدا میخواستم…
و به چشم دیدم خداوند اون پروسه ی سنگینِ ذهنی رو چطور نرم و اسان جلو برد تا انتها.
– یه پروسه مالیِ دیگه داشتیم در رابطه با فروشِ مغازه مون.
به گره خورد…
سپردیم به الله…
دقیقا از وقتی تسلیم شدیم و سپردیم به الله، گره ها به شیرینی دونه دونه باز شدن…
اینا مثالهای بزرگ زندگیِ من هستن که یاداوری شون خوشحالم میکنه حسابی.
– سر مسیله ی خریدِ خونه مون، من دچار شرک بودم، روی دیگری حساب میکردم نه خدا…
با همه ی مثالهای قبلی، یادم رفت از خدا بخوام به عنوان منبعِ قدرت و نور…
حسابی حرص خوردم، مضطرب شدم، تو در و دیوار رفتم، به چالش های سخت خوردم، باز هم خدا دستمون رو گرفت و ختم به خیر شد.
حالا اگه از اول میسپردم، انقدر اذیت نمیشدم.
در خلال اون مدت این نبود که شرک مطلق باشم، گاهی رو به خدا میاوردم ولی قوی نبودم توش…
اما باز خدا خودش از فضلش دستمون رو گرفت و اورد بهترین محلی که میتونستیم خونه بگیریم، با مبلغی که داشتیم و امکانات عالیِ اطرافمون و فضای سبز عالی.
الان هم تو مثالهای زندگی شخصی و روزانه ام هر وقت روی خدا حساب میکنم و تسلیمم، نتیجه عالیه.
– در مورد مامانم (بیماری پندمیک) و نی نی (جواب یکی از سونوگرافی هاش) دچار استرس و ترس شدم.
بعد از ترس هام، رسیدم به مرحله ی تسلیم، معجزه اتفاق افتاد.
سلامتی و شادی و حال خوب.
– در رابطه با شغل همسرم، چند سال پیش دقیقا اسفند پس از پایان سال، تعدیل نیرو شد…
سلام به استادعزیزم ومریم جون وهمه دوستان توحیدی ام
همیشه فکرمیکردم که من خیلی شکرگزارهستم وقدرنعمتهای خدارومیدونم تودفترم همیشه سپاسگزاری میکردم وخوشحال که من انسان سپاسگزاری هستم
جمعه شب مهمونی بودیم که اونجاحرف خرید خونه شد البته همسرم با اقایون داشتن درموردخریدخونه تویه محله خاص صحبت میکردن
یه دفعه صدای همسرم رو شنیدم که گفت اگه ماخونمون روبفروشیم میتونیم یه خونه فلان متری نوساز توفلان منطقه بخریم
من اینوشنیدم وخیلی خوشحال شدم ویه جرقه ایی توهمون سروصدای مهمونی توذهمم روشن شد که کی این خونه روبه شما داده؟؟؟؟
توراه برگشت که دوساعت توماشین بودیم من فقط به این موضوعع فکرمیکردم که این خونه ایی که ما 5سال پیش خریدیم 170 تومن والان شده 3میلیاردو کی بهمون داده؟؟؟
خوب همیشه به زبان میگفتم که خدایاشکرت که خونه داریم ماله خودمونه و سپاسگزاری میکردم ولی اون شب فهمیدم که همیشه تویه قسمت ازذهنم خودم رو عامل خریداین خونه میدونستم
تازه اونجابودکه دوزاریم افتاد که من چقدرتوحیدی عمل کردم؟؟؟؟؟؟؟
ازخودم پرسیدم که کی ماروهدایت کرد تا دقیقا یک ماه قبل ازگرون شدن خونه بخریم
؟؟؟
کی اون دستانش روبرامون فرستاد وپولی که کم داشتیم روبرامون جورکرد؟؟؟
کی دقیقا این زمان مناسب روبرای خونه خریدن ما انتخاب کرد که اگر یک ماه بعدبودما اصلانمیتونستیم خونه بخریم چون خونمون از 170 میلیون شد 350 میلیون ومااصلا نمیتونستیم بخریم
کی 5ساله که این ارامش روبرای سقف بالاسرمون بهمون داده؟
کی هدایتمون کرد تا بجنبیم ودست به کارشیم؟؟
تواون دوساعت توراه برگشت فهمیدم که چقدر تواین موضوع شرک داشتم بااینکه همیشه خداروشکرمیکردم برای داشتن خونمون ولی فهمیدم واقعا همه کردیتشوبه خداندادم وخودم روهم عامل میدونستم
وای خدای من …..چه کردم باخودم….
بعدرسیدم به بچه ها…به همسرخوبم بااین همه ویژگی های عالی..به ماشینمون…به کارخوب همسرم توشرکت…به کسبوکاری که برای خودم راه انداختم…این همه نعمت دیگه برام انگارعادی شده بود
خیلی حالم عجیب بوداینبارسپاسگزاری هام فرق میکردواقعا تودلم خوشحال بودم ازداشتن این همه نعمت وواقعا همه کردیتشوبه خدا دادم که اگرتونمیخواستی من هیچ کدومونداشتم
هرچه دارم ازتوعه
دیروزصبح که این فایلودیدم وموضوعش روفهمیدم
واقعا ازخداسپاسگزاری کردم که بهم اول ایرادموگفت بعدشم یه فایل برام اماده کرد تا اززبان استادتوحیدی ام بفهمم که چطورباید عمل کنم
چطوربایدباخدارابطه برقرارکنم
چطورباید دربرابرش خاشع باشم
چطوربایدازاین نیرو همه جا کمک بگیرم
خدایا خیلی بهت محتاجم
خودت میدونی که اگرنگاه تونباشه لحظه ایی زندگی نخواهم کرد
خدای مهربونم دستموبگیر محکمترازقبل بفشار وکمکم کن تا بیشتربفهممت
خداروشکر میکنم بخاطر ضبط این فایل و اینکه در اختیار ما قرار گرفت تا تلنگری باشه به ما
خیلی خیلی راحت گول میخوریم و همه چیز را فراموش میکنیم
چقدر بعد از گوش دادن به این فایل متعجب شدم که علی چیشده پس چرا همه این حرفا یادت رفته
حقیقتش چند دقیقهای ناراحت شدم ولی خب زود خودمو جمع کردم.
خیلی خیلی از شما سپاسگزارم بابت این فایل و یادآوری مسیر درست بهمون
از خدا عزت روز افزون برای شما استاد گرامی و مهربونم دارم.
اما بریم سراغ تمرینات.
تمرین اول:
جواب این سوال خیلی زیاده و میتونم بگم همیشه این کار را برام کرده ولی مهمترین جاها رسوندن من به عشقم بود که قبل از رسیدن به هم هرجور فکرمیکردم راهی نبود ما به هم برسیم ولی خدا معجزه وار این کار را برام کرد اینقدر داستان شگفت انگیز بود که دلم میخواد وقتی با استاد حضوری ملاقات کردم مفصل دربارش صحبت کنم فقط در این حد بگم که وقتی خدا دید پول ندارم مراسم عروسی بگیرم سریع کرونا را بخاطر من همه گیر کرد و مراسمات لغو شد و بدون هیچ مراسم خاصی خیلی ساده و راحت عروسی کردیم.
مثال دوم کسب و کارم هست
من اصلا نشنیده بودم و ندیده بودم همچین کسب و کاری هست ولی خداوند بصورت معجزه وار منو هدایت کرد به مسیر جدید و باعث شد یک شغل خیلی باکلاس و راحت و آینده دار گیرم بیاد جوری که با ساعات کاری خیلی کم در ماه اندازه حقوق سه تا کارمند را درمیارم.
هزارتا از این مثالها دارم که اگه بخوام بنویسم باید تا فردا تایپ کنم.
تمرین دوم:
همه جای زندگیم خدا دستانش را برام فرستاده و نمیدونم کدوم را بگم ولی بهترینش دوست من که برام یخچال میسازه اینقدر راحت و ساده برام یخچال میسازه و منو ساپورت میکنه که خریدن یک خاور یخچال از خوردن یک لیوان آب خنک برام راحتتره
خداوکیلی اینقدر راحت و سریع و ساده هرچی میخوام برام فراهم میکنه که انگار نه انگار هریحچال 30 تا 40میلیون پولشو واقعا خداروشکر
تمرین سوم:
وای که هزاران بار این اتفاق افتاده که خدا بی دریغ کمکم کرده و کمکم میکنه اصلا من هیچ کاره هستم شاید باورتون نشه اصلا زور نمیزنم برای جذب مشتری اصلا تا الان هزارتومان خرج تبلیغات نکردم حتی جلوی فروشگاه خودم یدونه بنر نچسبوندم و کرکره برقی همیشه پایینه یعنی هرکس از جلوی فروشگاه رد میشه اصلا نمیتونه متوجه بشه داخل فروشگاه چیه ولی همیشه دربهترین زمانها مشتری میاد و سود خودم را دارم.
اصلا نمیدونم چی بگم ولی قلبم آسوده اس و هروقت فروش کم بشه و فشار زیاد میشه به خدا پناه میبرم و صبح تا شب باهاش حرف میزنم و میدونم مشتری را فقط خودش میتونه برام اوکی کنه و همیشه هم بهم لطف کرده و مشتری فرستاده.
الهی صدها هزار مرتبه شکرت
نمیدونم چرا بعضی وقتا ناشکر میشم
بابا بخدا من تا سه سال پیش بدبخت وبیکار بودم و هییییییچ درآمدی نداشتم ولی الان کسب و کاری دارم که اگه درماه فقط 4عدد مشتری داشته باشم راحت 50میلیون سود میکنم.
آخه این مسیر را چطور میتونستم با ذهن ناقصم کشف کنم؟!!!!!!
نمیدونم چرا بازهم فراموش میکنم
دقیقا دوسال پیش آرزو داشتم بتونم یدونه یخچال نو بخرم واما الان راحت بیش از 30عدد یخچال نو قشنگ دارم.
وای خدایا شکرت صدها هزار مرتبه شکرت که هرچی دارم از توست.
تمرین آخر هم باید اینو بگم من خیلی آدم دل پاک هستم و یادم نمیاد اعتبار کاری را به خودم داده باشم و همیشه چه اون موقه ها که هیچی نداشتم چه الان که خیلی بیشتر از خیلیا دارم اصلا یک ذره مغرور نشدم و یک ذره اخلاقم عوض نشده بلکه ساده تر و دل پاک تر شدم.
خدایا شکرت
اینقدر آدم درستی هستم که خدا منو به این سایت هدایت کرده درحالیکه اطرافیان و فامیلام 180درجه با من فرق دارن و کلا مسیرشون با من جداست.
خیلی خیلی خوشحالم و از زندگیم راضیم و صبح تا شب من و عزیزدلم و هلن خانم گل از همدیگه لذت میبریم.
شنیدن این فایل برای من همزمان بود با تصمیمم جهت خرید زمین و فروش اپارتمان هام. گفتم از خودم ردپایی بزارم تا بعدا بخونمش و بگم خدا همه کارارو کرد و هرچی دارم از خداست.
امروز 27 بهمن 1402 هست و من با شنیدن فایل هر تیکه رو استپ کردم و نوشتم و شد این نوشته ها که امیدوارم با نوشتن و عمل به این اگاهی ها ظرف وجودم بزرگتر بشه و اماده دریافت نعمت های بیشتر بشم و توحیدی تر فکر کنم و عمل کنم.
خدایا تو بگو کجا ملک بخرم که برام هم از نظر شرایط پرداخت پول زمین و دسترسی، خوش قواره بودن و سود آوری زمین هم از نظر سطح اشغال، تراکم، راحتی ساخت، سود ساخت و هم فروش راحت و خیلی مسائل دیگه که تو میدونی برام عالی باشه؟
خدایا تو بهم بگو کی بخرم؟
چرا به خدا نگم درخواستم رو؟ چرا فکر میکنم فلانی و فلانی میتونن بفروشن برام ولی خدا نمیتونه؟
خدایا خودت برای اپارتمان هام مشتری بفرست.تو مشتری بیار برام. من بعد به هیچ املاکی یا شخص خاصی برای مشتری زنگ نمیزنم. هر وقت یاد فروش اپارتمان هام افتادم زنگ میزنم به خدا و میگم خدا من هر جی دارم از آن تو و تو بهم دادی و تو ادم های هم مدار با اپارتمان های من رو سر راه هم میاری و مشتری میشی برام اونم به قیمتی که تو بازار الان مدنظرم هست چون تویی که به ادم ها میندازی از من اپارتمان بخرن با این قیمت.
حالا دیگه از این بنگاه و از اون بنگاه خواهش نمیکنم که تو برام بفروش اونم قیمت بزاره رو اپارتمانهای بسیار زیبا و عالیم بلکه منم که با عشق از رب العالمینم میخوام به این قیمت بفروش برام اونم با عزت و احترام زیاد. خداوند برام هزینه میکنه و مشتری میفرسته برام.
مشتری هایی که ارزش اپارتمان های من رو میدونن و حاضرن بهای خوبی براش پرداخت کنن اونم به صورت نقد و یکجا و در زمان کمتر از یک هفته و به ساده ترین شکل ممکن.
خداوند به شکل درست و در زمان درست انجام میده و وقتی انجام میده که من امادگیش دارم و برام خوبه که انجام بدم.
در زمان مناسب کارها برام انجام میشه و خداوند بهم میگه نگران نباش در زمان مناسبش بهت میگم چطور عمل کن
همییییشه یادت باشه تو هیچی نیستی تو کاری نکردیا و فقط و فقط خداوند داره کارهارو انجام میده و نتیجش یه زندگی ارام سالم ثروتمندانه همراه ازادی زمانی و مکانی. اینجوری همه چیز در زمان مناسبش به ادم گفته میشه و ادم روی دوش خدا میشینه
اکه شرایط سختی هم پیش بیاد باید به خدا بگم تو داری چیزی به من میگی؟ من چه درسی باید از این بگیرم تا ظرف وجودم بزرگتر کنم؟
گاهی هم ظاهر قضیه بده ولی نتیجش به خیره منه
وقتی در مسیر درست باشی خداوند کارهارو برات انجام میده
به اندازه ای که در برابر خدا متواضع (خاشع) باشیم به همون اندازه خداوند برامون کارهارو انجام میده. هرچه خاشعتر کارها راحتتر و در مقیاس بزرگتر انجام میشه.
ذهن اینجوریه که وقتی کاری انجام بشه میگه من انجام دادم
به ذهن حالی کن که هیچی نیستی و جفتک ننداز و فقط اروم باش و سکوت کن و اجازه بده قلب الهامات دریافت کنه و تو فقط دنبال کن الهامات رو.
همه اتفاقات خوب رو خدا انجام میده و تمام اتفاقات بد از نااگاهی خودم هست از اینکه ذهنم میخواسته جفتک بندازه
همه خیر نعمت و ثروت و سلامتی و عشق از خداوند و همه شر از خودمه چون اون منبع خیره حالا یا ما مقاومت نمیکنیم و دریافت میکنیم خیر رو یا مقاومت میکنیم (بخاطر باورهامون) و دریافت نمیکنیم
من با باورهای نامناسب مثل اینکه مشتری وقتی دلار بره بالا میاد واسه خرید. بازار کساده. مشتری خونه بزرگ کمه. پول دست مردم نیست و ادم های اون منطقه از نظر مالی ضعیفن. خونه های اونجا سند نداره پس سخت میخرن. قیمتم بالاست. جامون پایین شهره. مدرسه جلوشه صدا میاد. واحدها اماده نیست یجا بهم پول نمیدن. دم عیده خرید و فروش نیست، جلوی دریافت نعمت گرفتم.
خداوند هر لحظه الهام میکنه و هدایت میکنه
وقتی ایده ای بهت الهام میشه و نمیفمی که الهام هست یا نه بگو خدا بهت بفهمونه که ذهن میسازش یا الهامه و خداوند نشانه ای میفرسته که بفهمی.
پس ذهن ساکت کن و در لحظه زندگی کن و اجازه بده الهامات به قلبت گفته بشه و خداوند کارهارو انجام بده.
این اگاهی هایی بود که از این فایل گرفتم و انشالله میام و کارهایی رو که خدا برام انجام داد برای خودم مینویسم تا بمونه برای سمیرای سالهای بعد.
یکبار دیگه اپارتمان هارو اگهی کردم. به امید فروششون به لطف الله
استاد و بانو شایسته و تمام دوستان توحیدیم ممنونم از خداوند بابت وجودتون.
پس تو اینجا چکاره هستی؟؟ یعنی نمیخای کوچکترین تلاشی بکنی؟ یه سری به بنگاه معاملاتی بزنی؟ تلاش و کوشش فراوان؟؟ چقدر شما اینجوری تن پرور هستید؟؟ لطفا زندگی احد عظیم زاده و محمد العبار رو مطالعه بفرمایید..بعد من نمیدونم چرا اینقدر وجود خودتان را نادیده میگیرید..آیا شما به تلاش تا پای جان مثلا از ساعت 4 صبح تا 12 شب اعتقاد دارید؟؟؟؟؟؟؟
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام اعضای خانواده عباس منشی ،
واقعا که فایل بینظیری بود
اصلا تا دیدم توحید عملی دیگه از خود بی خود شده بودم و فقط میخواستم وقتما خالی کنم تا با تمرکز گوش بدم آخه عاشق توحید عملی هستم
اصلا به نظرم اصل بازی بازی ایمان و شرک
واقعا که استاد چقدر خوب توضیح دادید
چقدر زود فراموش میکنیم ،چقدر زود مغرور میشیم ویادمون میره که هر چیزی که داریم از آن اوست و هر خیری که بهمون میرسه از آن خداست
چون اونه که خیر مطلق،و هر سری که بهمون میرسه صد در صد از طرف خودمون و افکار و باورهامون هستش
من دقیقا تو قانون سلامتی اینا درک کردم
خداوند یک بدن سالم با تک تک سلولات و قسمت ها به ما داده ولی ما با باورهای نامناسب اونا نابود میکنیم و جالب اینکه بعدش میگیم خدایا چرا من مریض شدم،چرا این اتفاق افتاد
در صورتی که خداوند کاری ندارم این ماییم که با ورودیهای نامناسب داریم این اتفاقات را خلق میکنیم
این ماییم که کنترل نمیکنم
توی بحث ذهن هم همینه
صبح تا شب دروغ میگیم
غیبت میکنیم
تهمت میزنیم
و هزاران افکار و شرکای دیگه و میگیم چرا زندگیم عوض نمیشه
تا من تغییر نکنم هیچی عوض نمیشه و الهامات خداوندا به وضوح دریافت نمیکنیم
این مسخره تمرین فکره اگه تقصیرا گردن خدا بندازیم،کاری که من قبلاً زیاد میکردم
خدا کارش درست این ماییم که اشتباهیم
اون بی عیب و نقصی این ماییم که نقص داریم
این ماییم که نمیخوایم عوض بشیم
پس باید همیشه یادمون باشه که به هر موفقیتی برسم این را خداوند بهم داده و نباید به خودم مغرور بشم
و همیشه با خودم تکرار کنم تا فراموش نکنم و به راحتی مغرور نشم
به قول خودتون استاد عزیزم
توی قرآن هم چقدر خداوند قشنگ به این موضوعات اشاره کرده
همون جایی که موسی به جایی رسیده که میگه
من به هر خیری که از جانب تو بهم برسه فقیرم و بعد از اونه که خداوند هدایتش میکنه و زندگیش عوض میشه
یا اونجایی که میگه شما نکشتید خداوند کشته
دقیقا توی انجمن معتادان گمنام هم همینه
اولین قدم اینه که ناتوانی خودتا بپذیری و قبول کنی که ناتوانی و به این باور برسی که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را برگرداند
و ما انسانها چقدر راحت فریب میخوریم و عوامل بیرونی را دخیل میدانیم
هوش،استعداد،مهارت و هزاران موضوع دیگه
در صورتی که خداوند که همه اینا را مدیریت میکنه و همه این کارها را انجام داده
این رمز،این اصل داستان،بازی شرک و ایمان
از همون اول بوده و تا ابدم هست
تنها چیزی که دلیل آرامش میشه ایمان و افکار خوبه و نه هیچ عامل بیرونی دیگه ای
این که یادمون باشه که خداوند غفور ،رحیم،داناست و تمام کارها را اون انجام میده و مدیریت میکنه
تا مغرور نشین و مواظب نفس اماره باشیم
هر کجا که به الهامات گوش دادم و آرامش و ایمان داشتم درهای نعمت و اتفاقات خوب به روم باز شد
و جاهایی که شرک ورزیدم و مغرور شدم اتفاقات بد افتاد و ضربه خوردم
واقعا استاد ازتون ممنونم بابت این فایل بی نظیر و یادآوری این نکات ارزشمند
امیدوارم که بتونم در این مسیر بمونم و همیشه این نکات را به خودم یاد أوری کنم
از شما دوستان عزیزم هم ممنونم که با کامنت های فوق العادتون کلی انرژی و باور خوب بهم میدید
استاد همین اول حرفم میخوام بگم چیزی رو که توی فایل توضیح دادین !!!!! دقیقاً چیزایی رو گفتی که لازم داشتم . دقیقاً هدایت پروردگار .
استاد دو سه روزه که به خاطر شرایط کاری و عدم کنترل ذهن به شدت شرایط برام سخت شده بود و باعث شد که مریض بشم و از هماهنگی خارج بشم و وقتی داشتم فایل های ذهنیت محدود کننده و قدرتمند کننده رو گوش میدادم اونجوری که باید نمیفهمیدم و انگار دلم یه فایلی میخواست که به جانم رسوخ کنه . خیلی جالب بود وقتی وارد سایت شدم یه جورایی با ناامیدی و البته حال بد وارد شدم و واقعاً دنبال یه هدایت یا اینکه فایل جدید سلسله ایی بودم که دیدم توحید عملی روی بنر سایت اومد . چقدر به جا بود . استاد جانم قبل از اینکه وارد سایت بشم داشتم از خودم گله میکردم که چرا چند وقته دیگه از مسیر خارج شدی چرا مث اوایل نیستی ، چرا مثل فلان زمان که با ایمان اومدی و مهاجرت کردی نیستی . و هزاران چراااااا و ذهن پر از ناراحتی که جواب سوالم کجاست . و به محض ورود جواب سوال مشخص شد . توی حین صحبت های شما توی فایل ندای درونم قشنگ تمام اتفاقات ناخواسته رو به حرفای شما گره داد، و مفهوم توحید عملی رو برام باز کرد . جواب سوال اینکه چرا دیگه مث قبل پیشنهاد کاری ندارم . چرا توی پرداختی هام به مشکل میخورم ،چرا روابط عاطفی ام اونجوری که میخوام پیش نمیره .چرا فکر میکنم دیگه کارایی قبل رو ندارم . چرا از زندگیم لذت کافی رو نمیبرم . چرا و چرا و چرا….
هیچ کدوم مهم نیست وقتی اصل توحید توی زندگیت جاری نباشه .وقتی به ریشه زندگیت نفوذ نکنه
توحید عملی وقتی که کارفرما به هر بهانه ایی پرداختی انجام نداده… چقدر فکر میکنی خدا توی این مسئله جریان داره … آیا فکر میکنی که وجود الله در این ماجرا دخیله برای اینکه خودتو محک بزنی و ادعای توحیدی بودنت رو بهش ثابت کنی . چقدر چشمت به صفحه گوشیت هست برای واریزی هات .
چقدر چشمت به گوشیت هست برای ارتقا شغلی
چقدر جلسه و تماس برای قانع کردن ، برای ثابت کردن خودت .چقدر خدا رو توی این مسائل بزرگتر دیدی از هر ماجرایی ….. چرا ندیدی … خیلی ساده هست !!!!میخوای بهت بربخوره میخواد نخوره مهم نیست … مهم اینه که مغرور شدی به
داشته هات
دانسته هات
معلوماتت
مهارت هات
چهره ات
اندام و تیپت
کلامت
جایگاه شغلی
سنت
تجربه ات
به قول معروف شخصیت کاریزماتیک
توی کدوم یکی از این فاکتور ها بهاشو به خدا دادی
به رب دادی ، رب العالمین ،فرمانروای جهانیان
بها دادی به زبون اما با حست نه …
با درونت نه ،فقط با کلام ….
اما یادت بیار اون زمان هایی که هیچ کدوم از اینایی که گفتی رو نداشتی . تازه توی یه شهر غریب اومده بود بدون هیچ پشتوانه فیزیکی … پشتوانه ات خدایی بود که پهنای همه زندگیتو گرفته بود . میخوابیدی با دل بسته شده به اون میخوابیدی … بیدار میشدی با لبخند به خورشیدش بیدار میشدی . راه میرفتی با قلب باز قدم برمیداشتی . درو دیوارهای شهر رو عشق میدیدی. ایستگاه مترو برات جز عشق چیزی نبود . با لذت و هیجان نگاه میکردی به برج ها …. با عشق به آدما نگاه میکردی . بهترین دوستا ، هیجان انگیز ترین روزها زندگیت بود . چون شخصیتت رو عوض کرده بودی پا گذاشته بودی روی ترس هات … روی جهلت … روی اعتقاداتی که بودی فرسودگی و کهنه گی میداد و بوی عشق و زندگی … اون موقع با هر نفسی که میکشیدی انگار قلبت باز میشد … یه فضای جدید رو تجربه میکردی .فضایی که با یاد خدا رقم خورده بود و زندگیم رو عطر و بوی دیگه داده بود ، لحظه به لحظه اش هدایت بود ، چه هدایتی، چه دوستانی ، چه افرادی ، چه همکارانی .البته بماند که همون افراد که بهترین بودن بعداً به خاطر ذهن منفی نگر شدن بدترین آدم های زندگیم…. چرا … چون تو ذهنت از حالت احساس مثبت و حال خوب خارج شد تو هدایت رو گذاشتی به حساب توان خودت . نه از قصد و آگاهانه از روی جهل و ناآگاهی از اصل …
نفیسه جانم اینا رو بهت نمیگم که سرکوفت یا سرزنش باشه ،،،، دارم میگم که بدونی کی ذهنت بهت ضربه زد که از مسیر خارج بشی . همون وقتی که غرور شد پایه زندگیت … اولش اینطوری وارد نشد اولش جوری وارد شد که نفهمیدی تحت عنوان احساس لیاقت و خودارزشمندی …. ولی بعدش رسوخ کرد به احساس خوبت و جای مأمن دنج و خلوتت رو گرفت چون داشت خلأ هاتو پر میکرد .خیلی زیرکانه وارد زندگیت شد و شخصیتترو ساخت که الان متحیری که این همه تغییر چطور منو سوق داد به سمت ناخواسته ها …
چقدر سپاسگذارم بابت این همه آگاهی و شفافیت توحید عملی.
استاد ازتون سپاسگذارم که زبان خداوند باشی برای حال اینروزای من که جسم وجانم رو سلامت ببخشی که بتونم دوباره شروع کنم و جهانو با دید دیگری ببینم ،باعشق ببینم ، با لذت ببینم . منتظر خوندن کامنت های دوستان عزیزم هستم که کلی یادآوری و نور هدایته .
نفیسه جانم ممنونم ازت بخاطر کامنت زیبا و پرمحتوایی که نوشتی. چقدر برای من درس داشت
چقدر متوجه غرورم شدم. به خیال خودم فکر میکردم دارم توحیدی عمل میکنم از وقتی که خدا هدایتم کرد و آگاهم کرد در مورد شرکهای وجودیم و موحد بودن و قدرتو از دیگران گرفتن و بخودش دادنو بهم یاد داد.
تلاش کردم که درست عمل کنم ولی غافل از اینکه قدرتو از دیگران گرفتم ولی خودمو جایگزین اون دیگران کردم (مغرور شدن)
بحدی که خودمو برتر و باایمان تر از دیگران بخصوص دوستانم میدونستم. الان با خوندن کامنت شما انگار پرده غفلتی از جلوی چشمام کنار رفت. منی که حتی وقتی هدایتهای زیبای خداوندم را دریافت میکردم از سر غرور و جهل، بیشتر امتیازش را بدون اینکه سرسوزن خودم متوجه باشم بخودم میدادم نه به خدا.
خداراشکر میکنم که از طریق شما منو متوجه شرک و اشتباهم کرد.
و همین لحظه باز از خودش میخوام که کمکم کنه، هدایتم کنه که به چه شکل این شرک را در وجودم برطرف کنم و تبدیلش کنم به ایمان.
واقعا خداوند را هزار بار شکر میکنم بخاطر این سایت، بخاطر استاد بینظیرم، بخاطر شما دوستان و کامنتهای ارزشمندتون
از الله گفتن و توکل کردن بهش…لذت بخش ترین ذکر روزای منه…
حسبی الله
نشانه ای که روزی صدبار به هر دلیلی ناخواسته جلوی چشمام ظاهر میشه…
تقرییا نه ماه پیش فرزانه بی ایمانی بودم فرزانه بشدت مشرک …
که راحت کفران میکرد…
خدا رو اینجا پیدا کردم…
مثل هوای نفس کشیدنه برام…
از خدا گفتن برام اونقدر لذت بخشه که … کنارم حضورش رو احساس میکنم…
چقدر احساس سبکبالی میکنم….
زندگی من ، زندگی فرزانه متوکل با یک سال پیش اصلا شبیه نیست….
بسیار آرام تر و صبور تر و الهی تر شدم….
اگاهانه ذهنم رو کنترل میکنم و توجهم رو از منفی ها میگیرم و توی دل هر ترسی که هستم…
میسپارم به دستان الله….
همزمانی این فایل با تدریس درس لطف حق…. فارسی چهارم…برایم اینقدر شیرین هستش که
که گاهی دو سه بار این شعر رو برای بچه ها میخونم….و غرق میشم توی حال و هوای عشق الهی که از این شعر برمیاد
اینقدر سرمست از حال و هوای لطف حق میشم وقتی این درسو میخونم برای بچه ها و اینقدر این شعرو تک خوانی کردم با بچه ها که حفظش شدن..
مادر موسی ،چو موسی را به نیل
در فکند از گفته ی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت: کی فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
با اینکه مطمعنم شاید معرفتی که از توحید دارم الان… اندازه قطره ای از اقیانوس معرفت الهی هم نمیشه…
اما راضی هستم و دلم میخواد روز به روز نزدیک تر و سیراب تر از این دریای معرفت بشم….
تقلاهام و دست و پا زدن هام کمتر شده…
صبور تر شدم
دیگه دز مقابل هر چیزی موضع نمیگیرم…
احساس ارزشمندیم بیشتز شده….
امسال یک روز اضافه کاری در دبیرستان تدریس گرفتم….
یکی از درس ها…تفکر و سبک زندگی هستش….
هفته گذشته …در مورد عزت نفس بود….
چقدر خوشحالم این نشانه ها به وضوح میخواد بهم بگه که در فرکانس خوبی قرار گرفتم…
وقتی این درسو میدادم….
دوست داشتم به بچه ها با تمام وجود بگم و بفهمونم که احساس ارزشمندیمون بخاطر اینه که خداوند در قلب و ذات همه ماست و بخاطر همین ، و به خودی خود ارزشمند و لایق هستیم و نیاز به هیچ عامل بیرونی نداریم….
حالا دل منم برای ارامش فقط تورا میخواهد !خودت را میخواهم و این برای من به شدت کافی هست
تو برای قلب من کافی هستی
میدانی هیچکس کنارم نباشد همین که تورا حس کنم میدانم همه جهان با من هست
میدانم اقیانوسی از عظمت عشق و مهربانی با من هست
خدایاااا عاشق او نگاه و لبخند زیبایت هستم
خدایاا عاشق دلبری هایت هستم
خدایاااا من هیچی نیستم همه کاره تو هستی
روی چی چیزی خودم حساب کنم ؟؟؟!
نه امدنم دست خودم بود
نه رفتنم دست خودم هست
حتی قدرت نفس کشیدنم هم دست خودم نیست
به چی چیزی خودم مغرور شوم
روی چی چیزی خودم حساب کنم
من کیستم ؟
وای چقدرر بی عقل باشم که در برابر عظمت تو من من کنم
من در مقابل عظمت تو ضعیف ترینم
من در مقابل عظمت تو هیچی هم نیستم
من در برابر تو هیچی هیچی هیچی نیستم
اصلا من وجود ندارم همه تو هستی
خدایاااااااااااا همه زورمندان این دنیا جمع شوند یک مگس را نمیتواند خلق کنند
تمام دونده گان این دنیا جمع شود نمیتواند یک مگس را بگیرند
ما هیچی نیستیم خدا
تو همه کاره هستی تو عشق مطلق این جهان هستی
بخاطر تو هست که این دنیا روشن هست
بخاطری نور تو هست که این دنیا زیباست
تو منبع خیر و برکت زنده گی ما هستی
هر نعمتی که در زنده گی ما هست بخاطر لطف و رحمت توست خدا جانم
لطف تو شامل حال ما شده که اینجا حضور داریم
تو چرا این قدر خوب زیبا و دلنشین هستی ؟
یا الله !
یا خدا !
یا رحیم !
یا وهاب !
یا رحمان !
یا ودود !
یا کریم !
یک لحظه ، یک نفس ، یک آن هم من را به حال خودم رها نکنی
از من گفتن باشه خودت میدانی چقدرررر وابسته و دلبسته تو هستم !!!
آخر من در این جهان فقط تورا میشناختم و فقط به امیدی تو آمدم
نامردی میشود من را تنها بگذاری خدا !!!!!
میدانم تو همیشه روی قولت هستی
منم روی قولم میمانم تنها تورا میخوانم و تنها از تو یاری میجویم
تنها تکیه گاهم تو هستی
تنها پناهم تو هستی
خودت میدانی من قیط همه آدما را زدیم خودت میدانی روی هیچ کس جز تو حسابی نمیبرم خودت میدانی هیچکس را قدرتمند نمیدانم
خودت میدانی هر لحظه محتاج تو هستم
خودت میدانی اگر امید دارم اگر میخندم اگر نگران نمیشوم فقط برای حضور توست
خودت میدانی اگر اشک هم میریزم فقط برای تو و برای عشق توست
فقط برای اون عشقی هست که در قلبم حس میکنم
خدا جانم من با تمام وجودم ایمان دارم تو صدایم را میشنوی و دعایم را اجابت میکنی
میدانی دوستی تورا با هیچی در این جهان عوض نمیکنم
عشقی تورا با هیچی عوض نمیکنم
تو که باشی همه چیز بوی نو شدن میدهد
تو که باشی همه چیز بوی عشق میدهد
خدا بیبیبن خودت بودی که به زیبایی در قلبم جا باز کردی بیبیین حالا این قلب مال توست
شادی و خوشبختی اش هم به تو مربوط هست
بیبییین من را حالا که عاشق کردی دست بردارت نیستم !!!!!!!!!!!!!
بگذار همه دنیا بداند بگذار قضاوت شوم
بیبیبین هر قدر بنده داشته باشی هر قدر هم دوستتت داشته باشند و تورا ستایش کند ولی خدا بدان عشق من برای تو فرق میکند و خیلیییی متفاوت هست خودت میدانی چقدررررررررررررر دوستتتتت دارم
خدایاااا هر چیزی را از من بگیری من با عشق تقدیمت میکنم ولی یک چیز را میخواهم همیشه داشته باشم و اون عشق توست
عشق تورا برای خودم به همیشه میخواهم
خدایا هر چیزی را از من میگیری عشقت را نگیر
چون بدون عشق تو این دنیا جهنم هست تنگ هست تاریک هست زندان هست
خدایااا با عشق تو همه چیز لذت دارد
میدانم شریکی نداری منم تنها تورا میپرستم و تنها با تو عاشقی میکنم من عاشقتممممم رفیق
استاد اونجا که گلونت بغض کرد
میدانی چقدررر اونجا من گریه کردیم چون میدانم چقدررر غرق عشق خدا شدی
عشق خدا شرین ترین حس دنیاست
حضور خدا زیباترین حضور هست
خدا زیباترین هست
قلب خدا خیلییی بزرگ هست این دنیا آغوش بزرگ خداست و ما دقیقا در آغوش خدا هستیم
خدایااااااااا کرورر کروررر شکرت برای همین جای زنده گیم
خدایااااا کروررر کرورررر شکرت برای همه چیز
خدایااااا کرورررر کرورررر شکرت برای هر آنچه که دارم و یا ندارم
با تو داشتن و نداشتن فرقی نمیکند چون تو که باشی همه چیز زیباست همه چیز هست کمبودی وجود ندارد
هر کمبود بخاطری دوری از توست
دوستتتتتتتتت دارم با تمام سلول هایم خدا
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم
به نام خدایی که به من میآموزد و راهکار میدهد
«ولسوف یعطیک ربک فترضی»…
من قفل شدم روی این سوره ضحی که بهم الهام کردی
خدایا شکرت برای این رشد زیبا برای بزرگ شدنم و قوی شدن و محترم شدنم که یادش بخیر چقدر قبل دوره احساس لیاقت میخواستمش
با سوره ضحی بهم میگی همونجور که خودت یه زمانی یتیم و سائل بودی ، با عزیزانت وقتی تو مهمونی قرار گرفتی کنترل شده رفتار کن اونا رو از خودت نرون و به جاش تمرکز کن رو نکات مثبت و از نعمتای من بگو!
خدایا شکرت که بهم از بی نهایت طریق میگی که همه چیز امکان پذیره و میگی که تو چجور و به شکل میخوای؟ باور کن که میشه! به خداوند اعتماد کن که میتونه بهت بده و خواهد شد…
تو با من عاشقانه رفتار میکنی
تو کوه امید و آرامش منی
و هر لحظه داری بهم محبت میکنی و رهام نکردی… قسم خوردی به روز و شب که رهام نکردی و من رو کوچیک نشمردی!
من همین مدل زندگیو میخواستم… رسیدن و اجابتی که سراسر فهم حضور خداوند باشه…
فهمیدن حضور همیشگی خدا باشه
ما بقی که رسیدنی ست…
بگو با من چه کردی که همه رو دوست دارم؟! اما به هیچ احدی دل نمیبندم؟!
بگو با من چه کردی که هر کسی (از پدر مادر و همسر) تا آدم های دورتر ، میگم هر کی هر جوووور رفتار کنه خوبه! بگو با من چه کردی؟!
میگم هر کی هر چقدر و هرر مدلی که خواست باشه!
و خدا همیشه بی تغییر و سرجاشه!
بگو چه گوهر و چه نعمتیه که دادی؟!
بگو دیگه چقدر مهربون و توانایی؟!
بگو ای عشق بگو به من بنده محدود و ضعیف و هیچت بگو
بگو از کی اینقدرر من رو نجات دادی؟
بگو چه جوری من هر خواستهای داشتم و اما برعکسش عمل کردم تو به هر تضادی که شده بهم دادی؟! و چقدر خوب که من اینا رو میفهمم!
بگو این جا همین نقطه که نشستم (خونهام) بگو چجوری از اون شکل ناجور به بهشت تبدیل شد و انقدر قشنگ و نو و روشن و درست حسابی شد؟!
بگو من اندازهام کوچیکه و نمیتونم عمیق بهش فکر کنم هنگ میکنم و دیوونه میشم
بگو اصلا چجوری هرررر اتفاقی میوفته من به راحتی در میام و میگم خیره!!!
بگو چجوری من رو به حرف هات از طریق استاد عباسمنش هدایت کردی و من همینجور اومدم و اعتماد کردم و چجوووری همممه اش رو وحی منزل دونستم و میدونم؟
بگو که من رو واقعا رها نکردی و کوچیک نشمردی بگو بگو
بگو چجوری به شیوهی شخصی خودم دفتر و خودکارمو برمیدارم و صلاه برپا میکنم!؟ و مطمئنم که صلاه من همینه
و معنی واقعی نماز خوندن رو حالا میفهمم
بگو چجوری هر روز روزهام؟!!! آخه چجوری این همه سلامتم و هیچ ربطی به اون آدم بی جون و کم خون و با یه عالمه مریضی ندارم ؟! بگوووو که من دیوونه نشم
خدایا من بیشتر از این واقعا دیوونه میشم اگه ادامه بدم! و باید قبول کنم که راه چاره ای نیست و تو خیلی بزرگی و لاجرم من باید غرق در خوبی تو باشم …
استاد جان دوست داشتم نوشته های امروزمو شما بخونید و ببینید بخشی از نتایج این شاگردتون رو
و سپاس گزاری بی نهایت از شما داشته باشم
دوستتون دارم
بنام فرمانروای کل کیهان ”
کسیکه تمام قدرت دست اونه ”
کسیکه توکل کردن به اون باعث میشه به پادشاهی عالم برسی ”
سلام استاد گرامی
سلام دوستان عزیزم ”
کمبود را باور نکن خدای تو غول فراوانی به تو داد”
خدای تو گفت من هستم تو نگران چی هستی ”
با تکرار باورت میشه، باتکرار تو به من ایمان پیدا میکنی ”
با تکرار قلب تو نرم میشه آروم، آروم ”
فکر نکن رها شدی ”
فکر نکن ترس بر تو چیره شده ”
تو روی من حساب کن ”
تو روی من حساب کن من برای تو کافی ام ”
این نشونه ها برای کسانی هستند که تعقل می کنند.آنها متقین و هدایت شدگانند ”
کسانی که بدون شک و تردید به شکافته شدن یک دانه نگاه می کنند.
و خدا رو در آن می بینند ”
یک لحظه به یک دونه ی خرما نگاه کن.
یک لحظه به یک دونه ی عدس نگاه کن ‘
به یک دانه ی گندم ”
چه زندگی و حیاتی در اون جاری میشه ”
از یک دونه هزار دونه میده ”
چه عظمتی ، چه قدرتی دونه ها رو برای تو میشکافه ”
زندگی رو خلق میکنه از دونه ی بی جان و مرده، یک جاندار رو خلق میکنه ”
این همون خدایی که دست خالی برای تو ثروت میسازه ”
این همون خدایی که با یک استعداد معمولی تو رو نابغه می کنه ” تو رو مشهور میکنه ”
تو رو تاج آفرینش میکنه ”
حتما نباید که یک آدم خاص باشی .
یک استعداد خاصی داشته باشی ”
در گردش آسمان و زمین برای تو نشانه هاست ”
در حرکت خورشید و ماه
برای تو نشانه هاست ”
حرکت ستارگان برای تو نشانه هاست ”
نشانه هایی که اگر ایمان پیدا کنی.
دیگه قضاوت نمی کنی ؟!
دیگه نمیگی اون بده، اون خوبه ”
میگی خدایا هر چه پیش آید نکوست ”
خدایا اصل تویی ”
و اصالت تویی”
پس من از توام ” پس من از تو می خواهم ”
از رگ گردن نزدیک تر مگه چی داریم ”
بین این فاصله ی کم واسطه قرار نمی دهم ”
من از هر کسی نمی خواهم، غیر از تو ”
من از تو می خواهم و باور داری؟ !!
من بنده ام و باید بدرخشم؟!
تو منو باور داری، و من نیاز ندارم کسی منو تایید کنه! ؟
من نیاز ندارم کسی به من آفرین بگه ”
تو بگی کافیه! ؟
تو بگی همه میگن ”
تو لایک کنی ، همه لایکم می کنن ”
تو قبولم داشته باشی همه قبولم دارن ”
فقط
خودت ”
و فقط روی خدا حساب باز کن ”
در پناه الله مهربان باشید ”
وجود تون پر از یاد خدا “
به نام اللهِ یکتا
سلام.
1- کجاها بوده که تسلیم بودم، سپردم به خدا، شاهدِ گشایشِ گره هام بودم؟
2- کجاها بوده که مغرور بودم، با سر رفتم تو دیوار؟
استاد جان و مریم جان، مرسی از سوالات هر فایل.
باعث میشه سفر کنم داخل خودم.
سفرِ خودشناسی، که این اواخر راحت تر شدم باهاش.
– موقعی که میخواستیم جهیزیه تهیه کنیم یه مقدار از لحاظ مالی و زمان به استرس برخورد کردیم با مادرم.
بعد جفتمون سپردیم به الله با قلبمون…
نتیجه معلومه…
گشایشِ مالی به گونه ای رقم خورد که عزت نفسم مون حفظ شد.
موجودیِ مالی داشتیم که در بهترین زمان، رسید دستمون.
همه چی عالی جلو رفت، نه فقط خریدِ جهیزیه، هر چی تو پروسه ی عروسی بود عالی بود و لذت بخش.
آرایشگاه، لباس عروس، دسته گل عروس، ماشین و تزیینِ گل ماشین، تالارِ عروسی، ، آتلیه و باغِ عکاسی و فیلمبرداری، خوش گذشتن به خودم در کنار مهمونها و …
پکیجی عالی بود از همه مدل.
همیشه هر وقت یادِ عروسی مون میوفتم، یا یه ماشین عروس میبینم تو خیابون، گل از گلم میشکفه و خاطراتِ خوشی برام زنده میشه.
از خداوند سپاس گزارم برای این چیدمانِ زیباش.
از چیزی که من شاید فکرش رو می کردم، زیباتر شد همه چیز.
هر کسی اون شب تو عروسیِ ما بود حسابی بهش خوش گذشت.
به خودم کلی خوش گذشت، انقدر که راحت بودم با خودم و پیرامونم…
هم اون شب، هم بعدش کاملاً حس کردم نگاهِ خداوند گوشه به گوشه ی مراسمِ ماست.
نگاهِ خداوند قبل از مراسم، تو خریدها، تو هماهنگی ها و …با من بود، تا مراسم و بعدش.
من کلی عشق هم دریافت کردم از همه.
یادمه سالها قبل که به مراسم ازدواجم فکر میکردم، انگار خجالت میکشیدم چی میشه، چطوری جلو میره، خوش میگذره یا نه، مهمونا چطوری هستن، خودم بهم خوش میگذره یا نه و …
بعدا یاد این افکارم افتادم و دیدم، مراسمِ ازدواجم به زیباترین حالتِ ممکن برگزار شد و بسیار باکیفیت و لذت بخش.
از فضلِ خداوند بود و هست.
– یه پروژه ی مالیِ خانوادگی داشتیم سالها پیش، که به خاطر اختلاف نظر با یکی از اعضای خانواده، دچار استرس بودم همیشه…
میترسیدم چی میشه؟
اگه بخواد لجبازی کنه، راه نیاد چی میشه و …
سپردم به الله…
تو تک تک جلسه هایی که دور هم جمع میشدیم گشایش رو از خدا میخواستم…
و به چشم دیدم خداوند اون پروسه ی سنگینِ ذهنی رو چطور نرم و اسان جلو برد تا انتها.
– یه پروسه مالیِ دیگه داشتیم در رابطه با فروشِ مغازه مون.
به گره خورد…
سپردیم به الله…
دقیقا از وقتی تسلیم شدیم و سپردیم به الله، گره ها به شیرینی دونه دونه باز شدن…
اینا مثالهای بزرگ زندگیِ من هستن که یاداوری شون خوشحالم میکنه حسابی.
– سر مسیله ی خریدِ خونه مون، من دچار شرک بودم، روی دیگری حساب میکردم نه خدا…
با همه ی مثالهای قبلی، یادم رفت از خدا بخوام به عنوان منبعِ قدرت و نور…
حسابی حرص خوردم، مضطرب شدم، تو در و دیوار رفتم، به چالش های سخت خوردم، باز هم خدا دستمون رو گرفت و ختم به خیر شد.
حالا اگه از اول میسپردم، انقدر اذیت نمیشدم.
در خلال اون مدت این نبود که شرک مطلق باشم، گاهی رو به خدا میاوردم ولی قوی نبودم توش…
اما باز خدا خودش از فضلش دستمون رو گرفت و اورد بهترین محلی که میتونستیم خونه بگیریم، با مبلغی که داشتیم و امکانات عالیِ اطرافمون و فضای سبز عالی.
الان هم تو مثالهای زندگی شخصی و روزانه ام هر وقت روی خدا حساب میکنم و تسلیمم، نتیجه عالیه.
– در مورد مامانم (بیماری پندمیک) و نی نی (جواب یکی از سونوگرافی هاش) دچار استرس و ترس شدم.
بعد از ترس هام، رسیدم به مرحله ی تسلیم، معجزه اتفاق افتاد.
سلامتی و شادی و حال خوب.
– در رابطه با شغل همسرم، چند سال پیش دقیقا اسفند پس از پایان سال، تعدیل نیرو شد…
خیلی ریلکس گفتم هیچ ایرادی نداره، خدا هست، خودش درستش میکنه…
همینم شد، در بهترین زمان هدایت شد به شغلِ دیگری خیلی بهتر از قبلی.
یادمه اون سال عید کنترل ذهن عالی داشتیم.
کلی هم طبیعت گردی و گردش داشتیم با هم.
کنترل ذهنی که کردیم واقعا تحسین برانگیز بود.
تازه بعدش کلی برکت جدید اومد، رفتیم به سمتِ خریدِ خونه و نعماتِ بی شمارِ دیگه.
فقط باید دایم این مثال ها رو تو ذهنم یاداوری کنم که یادم بمونه چقدر حساب کردن فقط روی خدا، نتایج عالی میده تو زندگیم.
یه جاهایی درس ها رو به روش سختی یاد گرفتم، ولی ارزشش رو داشت که یاد بگیرم.
– سال 90، 10 فروردین، که پدرم که فوت شد، جهانِ همه مون عوض شد…
شوکه شدیم…
قلبِ من همیشه اعتقاد داشته و داره به خدا.
همون خدا و فضلِ خدا، به من قدرتی داد تا بلند شم و بشم یکی از بازوهای خانواده ی سه نفری مون…
مادرم که تا قبل استرس داشت گاهی، یهو تبدیل شد به یه مادر عینِ کوه، یعنی هم مادر شد واسمون هم پدر…
خواهرام که واسمون سنگ تموم گذاشتن از همراهی و دلجویی و …
همه ی اینا از کجا بود؟
اعتبارش از الله بود.
ما اب تو دلمون تکون نخورد بعد از بابا…
عزت مون حفظ شد، مستقل بودیم، خودمون اموراتمون رو رسیدگی میکردیم.
همه اش از خدا بود…
پدر نبود ولی همیشه حمایتهاشو حس میکردیم.
خدا بیامرز پدربزرگ همسرم همیشه میگفت:
با خدا باش پادشاهی کن، بی خدا باش هر چه خواهی کن.
– الان یاد خروجی های موفقیت امیز دیگه تو زندگیم افتادم که همشون از فضلِ خدا بودن برام:
* کاهش وزن فوق العاده چندین بار.
* قبولیم در رشته گرافیک و خوندن کارشناسی گرافیک و اینکه چقدر خوش گذشت بهم با درس هاش.
* پروژه پایان نامه ام، پوستر فیلم، که عالی شد.
* تمام باشگاه ورزشی هایی که رفتم، پیاده روی هایی که رفتم.
* موقعیت های شغلی که تجربه کردم.
* دوره های اوریگامی ام.
* تمام دوستانِ نابی که وارد زندگیم شدن و میشن.
* صاحبخانه شدن خودمون و همه ی عزیزانم.
* همسایه های خوبمون همیشه.
* نعمت های فراوانی که وارد خونه زندگیمون میشه همیشه، پول هایی که واریز میشه به کارتم، طلاهایی که هدیه میگیرم یا میخرم.
* وسایلِ بیشماری که خریدم و میخرم.
* امکانات زندگیم.
* رانندگی کردنم.
و …
سمانه جون یادت باشه و بمونه:
همه ی موفقیت هات، دستاوردهات، داشته های مادی و معنویت، رشدها و بهبودهات، پیشرفت هات، حالِ خوبت، سلامتیت، کلاً و همه چیزِ تو، از خدا بوده و بس.
میدونم گاهی ممکنه یادت بره و اعتبارش رو بچسبونی به خودت یا دیگران.
اما نترس، خدا یادت میندازه و برمیگردی تو مسیر.
الهی شکرت برای حضورت در زندگیم، شکرت برای این فایلِ ناب.
به نام خدای همیشه نزدیک
سلام به استادعزیزم ومریم جون وهمه دوستان توحیدی ام
همیشه فکرمیکردم که من خیلی شکرگزارهستم وقدرنعمتهای خدارومیدونم تودفترم همیشه سپاسگزاری میکردم وخوشحال که من انسان سپاسگزاری هستم
جمعه شب مهمونی بودیم که اونجاحرف خرید خونه شد البته همسرم با اقایون داشتن درموردخریدخونه تویه محله خاص صحبت میکردن
یه دفعه صدای همسرم رو شنیدم که گفت اگه ماخونمون روبفروشیم میتونیم یه خونه فلان متری نوساز توفلان منطقه بخریم
من اینوشنیدم وخیلی خوشحال شدم ویه جرقه ایی توهمون سروصدای مهمونی توذهمم روشن شد که کی این خونه روبه شما داده؟؟؟؟
توراه برگشت که دوساعت توماشین بودیم من فقط به این موضوعع فکرمیکردم که این خونه ایی که ما 5سال پیش خریدیم 170 تومن والان شده 3میلیاردو کی بهمون داده؟؟؟
خوب همیشه به زبان میگفتم که خدایاشکرت که خونه داریم ماله خودمونه و سپاسگزاری میکردم ولی اون شب فهمیدم که همیشه تویه قسمت ازذهنم خودم رو عامل خریداین خونه میدونستم
تازه اونجابودکه دوزاریم افتاد که من چقدرتوحیدی عمل کردم؟؟؟؟؟؟؟
ازخودم پرسیدم که کی ماروهدایت کرد تا دقیقا یک ماه قبل ازگرون شدن خونه بخریم
؟؟؟
کی اون دستانش روبرامون فرستاد وپولی که کم داشتیم روبرامون جورکرد؟؟؟
کی دقیقا این زمان مناسب روبرای خونه خریدن ما انتخاب کرد که اگر یک ماه بعدبودما اصلانمیتونستیم خونه بخریم چون خونمون از 170 میلیون شد 350 میلیون ومااصلا نمیتونستیم بخریم
کی 5ساله که این ارامش روبرای سقف بالاسرمون بهمون داده؟
کی هدایتمون کرد تا بجنبیم ودست به کارشیم؟؟
تواون دوساعت توراه برگشت فهمیدم که چقدر تواین موضوع شرک داشتم بااینکه همیشه خداروشکرمیکردم برای داشتن خونمون ولی فهمیدم واقعا همه کردیتشوبه خداندادم وخودم روهم عامل میدونستم
وای خدای من …..چه کردم باخودم….
بعدرسیدم به بچه ها…به همسرخوبم بااین همه ویژگی های عالی..به ماشینمون…به کارخوب همسرم توشرکت…به کسبوکاری که برای خودم راه انداختم…این همه نعمت دیگه برام انگارعادی شده بود
خیلی حالم عجیب بوداینبارسپاسگزاری هام فرق میکردواقعا تودلم خوشحال بودم ازداشتن این همه نعمت وواقعا همه کردیتشوبه خدا دادم که اگرتونمیخواستی من هیچ کدومونداشتم
هرچه دارم ازتوعه
دیروزصبح که این فایلودیدم وموضوعش روفهمیدم
واقعا ازخداسپاسگزاری کردم که بهم اول ایرادموگفت بعدشم یه فایل برام اماده کرد تا اززبان استادتوحیدی ام بفهمم که چطورباید عمل کنم
چطوربایدباخدارابطه برقرارکنم
چطورباید دربرابرش خاشع باشم
چطوربایدازاین نیرو همه جا کمک بگیرم
خدایا خیلی بهت محتاجم
خودت میدونی که اگرنگاه تونباشه لحظه ایی زندگی نخواهم کرد
خدای مهربونم دستموبگیر محکمترازقبل بفشار وکمکم کن تا بیشتربفهممت
بیشتر حست کنم
بیشتربشناسمت
خدایا من به هرخیری که ازجانب توبرسه فقیرم
خدایا رب مهربانم پروردگارقدرتمندمن خدای خیرمطلق کمکم کن تاهرلحظه توحیدی ترازقبلم باشم
پروردگارا به من وهمه بچه های سایت واستادعزیزم ومریم جون کمک کن تاهرلحظه بیشتر وبهتر بهت نزدیک بشیم درکت کنیم وطبق قوانین بدون تغییرت عمل کنیم
کمکمون کن که هرلحظه به تو محتاجیم
استادسپاسگزارم ازتون هزاران بار
الهی شکرت هزارهزاران بار
سلام به زهرا جان قشنگم
کامنتت تلنگری بود برای نعمت هایی که داریم و بی خیال وساده از کنارش رد میشیم واقعا
خیلی حال کردم
هرجا بوی شکر گزاری های ناب میاد خدا هدایتم میکنه به خوندنش و
واقعا خیلی عالی نوشتی
دیدن داشته هات و تمرکز روی اونا به آدم خیلی حال واحساس خوبی میده
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
بهترین نعمتهای الهی
سهم زندگی خوشگل تون عزیزم .
بنام الله مهربان
سلام دارم خدمت استاد عزیز و توحیدی من
خداروشکر میکنم بخاطر ضبط این فایل و اینکه در اختیار ما قرار گرفت تا تلنگری باشه به ما
خیلی خیلی راحت گول میخوریم و همه چیز را فراموش میکنیم
چقدر بعد از گوش دادن به این فایل متعجب شدم که علی چیشده پس چرا همه این حرفا یادت رفته
حقیقتش چند دقیقهای ناراحت شدم ولی خب زود خودمو جمع کردم.
خیلی خیلی از شما سپاسگزارم بابت این فایل و یادآوری مسیر درست بهمون
از خدا عزت روز افزون برای شما استاد گرامی و مهربونم دارم.
اما بریم سراغ تمرینات.
تمرین اول:
جواب این سوال خیلی زیاده و میتونم بگم همیشه این کار را برام کرده ولی مهمترین جاها رسوندن من به عشقم بود که قبل از رسیدن به هم هرجور فکرمیکردم راهی نبود ما به هم برسیم ولی خدا معجزه وار این کار را برام کرد اینقدر داستان شگفت انگیز بود که دلم میخواد وقتی با استاد حضوری ملاقات کردم مفصل دربارش صحبت کنم فقط در این حد بگم که وقتی خدا دید پول ندارم مراسم عروسی بگیرم سریع کرونا را بخاطر من همه گیر کرد و مراسمات لغو شد و بدون هیچ مراسم خاصی خیلی ساده و راحت عروسی کردیم.
مثال دوم کسب و کارم هست
من اصلا نشنیده بودم و ندیده بودم همچین کسب و کاری هست ولی خداوند بصورت معجزه وار منو هدایت کرد به مسیر جدید و باعث شد یک شغل خیلی باکلاس و راحت و آینده دار گیرم بیاد جوری که با ساعات کاری خیلی کم در ماه اندازه حقوق سه تا کارمند را درمیارم.
هزارتا از این مثالها دارم که اگه بخوام بنویسم باید تا فردا تایپ کنم.
تمرین دوم:
همه جای زندگیم خدا دستانش را برام فرستاده و نمیدونم کدوم را بگم ولی بهترینش دوست من که برام یخچال میسازه اینقدر راحت و ساده برام یخچال میسازه و منو ساپورت میکنه که خریدن یک خاور یخچال از خوردن یک لیوان آب خنک برام راحتتره
خداوکیلی اینقدر راحت و سریع و ساده هرچی میخوام برام فراهم میکنه که انگار نه انگار هریحچال 30 تا 40میلیون پولشو واقعا خداروشکر
تمرین سوم:
وای که هزاران بار این اتفاق افتاده که خدا بی دریغ کمکم کرده و کمکم میکنه اصلا من هیچ کاره هستم شاید باورتون نشه اصلا زور نمیزنم برای جذب مشتری اصلا تا الان هزارتومان خرج تبلیغات نکردم حتی جلوی فروشگاه خودم یدونه بنر نچسبوندم و کرکره برقی همیشه پایینه یعنی هرکس از جلوی فروشگاه رد میشه اصلا نمیتونه متوجه بشه داخل فروشگاه چیه ولی همیشه دربهترین زمانها مشتری میاد و سود خودم را دارم.
اصلا نمیدونم چی بگم ولی قلبم آسوده اس و هروقت فروش کم بشه و فشار زیاد میشه به خدا پناه میبرم و صبح تا شب باهاش حرف میزنم و میدونم مشتری را فقط خودش میتونه برام اوکی کنه و همیشه هم بهم لطف کرده و مشتری فرستاده.
الهی صدها هزار مرتبه شکرت
نمیدونم چرا بعضی وقتا ناشکر میشم
بابا بخدا من تا سه سال پیش بدبخت وبیکار بودم و هییییییچ درآمدی نداشتم ولی الان کسب و کاری دارم که اگه درماه فقط 4عدد مشتری داشته باشم راحت 50میلیون سود میکنم.
آخه این مسیر را چطور میتونستم با ذهن ناقصم کشف کنم؟!!!!!!
نمیدونم چرا بازهم فراموش میکنم
دقیقا دوسال پیش آرزو داشتم بتونم یدونه یخچال نو بخرم واما الان راحت بیش از 30عدد یخچال نو قشنگ دارم.
وای خدایا شکرت صدها هزار مرتبه شکرت که هرچی دارم از توست.
تمرین آخر هم باید اینو بگم من خیلی آدم دل پاک هستم و یادم نمیاد اعتبار کاری را به خودم داده باشم و همیشه چه اون موقه ها که هیچی نداشتم چه الان که خیلی بیشتر از خیلیا دارم اصلا یک ذره مغرور نشدم و یک ذره اخلاقم عوض نشده بلکه ساده تر و دل پاک تر شدم.
خدایا شکرت
اینقدر آدم درستی هستم که خدا منو به این سایت هدایت کرده درحالیکه اطرافیان و فامیلام 180درجه با من فرق دارن و کلا مسیرشون با من جداست.
خیلی خیلی خوشحالم و از زندگیم راضیم و صبح تا شب من و عزیزدلم و هلن خانم گل از همدیگه لذت میبریم.
عاشقتونم
با سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته گرامی
شنیدن این فایل برای من همزمان بود با تصمیمم جهت خرید زمین و فروش اپارتمان هام. گفتم از خودم ردپایی بزارم تا بعدا بخونمش و بگم خدا همه کارارو کرد و هرچی دارم از خداست.
امروز 27 بهمن 1402 هست و من با شنیدن فایل هر تیکه رو استپ کردم و نوشتم و شد این نوشته ها که امیدوارم با نوشتن و عمل به این اگاهی ها ظرف وجودم بزرگتر بشه و اماده دریافت نعمت های بیشتر بشم و توحیدی تر فکر کنم و عمل کنم.
خدایا تو بگو کجا ملک بخرم که برام هم از نظر شرایط پرداخت پول زمین و دسترسی، خوش قواره بودن و سود آوری زمین هم از نظر سطح اشغال، تراکم، راحتی ساخت، سود ساخت و هم فروش راحت و خیلی مسائل دیگه که تو میدونی برام عالی باشه؟
خدایا تو بهم بگو کی بخرم؟
چرا به خدا نگم درخواستم رو؟ چرا فکر میکنم فلانی و فلانی میتونن بفروشن برام ولی خدا نمیتونه؟
خدایا خودت برای اپارتمان هام مشتری بفرست.تو مشتری بیار برام. من بعد به هیچ املاکی یا شخص خاصی برای مشتری زنگ نمیزنم. هر وقت یاد فروش اپارتمان هام افتادم زنگ میزنم به خدا و میگم خدا من هر جی دارم از آن تو و تو بهم دادی و تو ادم های هم مدار با اپارتمان های من رو سر راه هم میاری و مشتری میشی برام اونم به قیمتی که تو بازار الان مدنظرم هست چون تویی که به ادم ها میندازی از من اپارتمان بخرن با این قیمت.
حالا دیگه از این بنگاه و از اون بنگاه خواهش نمیکنم که تو برام بفروش اونم قیمت بزاره رو اپارتمانهای بسیار زیبا و عالیم بلکه منم که با عشق از رب العالمینم میخوام به این قیمت بفروش برام اونم با عزت و احترام زیاد. خداوند برام هزینه میکنه و مشتری میفرسته برام.
مشتری هایی که ارزش اپارتمان های من رو میدونن و حاضرن بهای خوبی براش پرداخت کنن اونم به صورت نقد و یکجا و در زمان کمتر از یک هفته و به ساده ترین شکل ممکن.
خداوند به شکل درست و در زمان درست انجام میده و وقتی انجام میده که من امادگیش دارم و برام خوبه که انجام بدم.
در زمان مناسب کارها برام انجام میشه و خداوند بهم میگه نگران نباش در زمان مناسبش بهت میگم چطور عمل کن
همییییشه یادت باشه تو هیچی نیستی تو کاری نکردیا و فقط و فقط خداوند داره کارهارو انجام میده و نتیجش یه زندگی ارام سالم ثروتمندانه همراه ازادی زمانی و مکانی. اینجوری همه چیز در زمان مناسبش به ادم گفته میشه و ادم روی دوش خدا میشینه
اکه شرایط سختی هم پیش بیاد باید به خدا بگم تو داری چیزی به من میگی؟ من چه درسی باید از این بگیرم تا ظرف وجودم بزرگتر کنم؟
گاهی هم ظاهر قضیه بده ولی نتیجش به خیره منه
وقتی در مسیر درست باشی خداوند کارهارو برات انجام میده
به اندازه ای که در برابر خدا متواضع (خاشع) باشیم به همون اندازه خداوند برامون کارهارو انجام میده. هرچه خاشعتر کارها راحتتر و در مقیاس بزرگتر انجام میشه.
ذهن اینجوریه که وقتی کاری انجام بشه میگه من انجام دادم
به ذهن حالی کن که هیچی نیستی و جفتک ننداز و فقط اروم باش و سکوت کن و اجازه بده قلب الهامات دریافت کنه و تو فقط دنبال کن الهامات رو.
همه اتفاقات خوب رو خدا انجام میده و تمام اتفاقات بد از نااگاهی خودم هست از اینکه ذهنم میخواسته جفتک بندازه
همه خیر نعمت و ثروت و سلامتی و عشق از خداوند و همه شر از خودمه چون اون منبع خیره حالا یا ما مقاومت نمیکنیم و دریافت میکنیم خیر رو یا مقاومت میکنیم (بخاطر باورهامون) و دریافت نمیکنیم
من با باورهای نامناسب مثل اینکه مشتری وقتی دلار بره بالا میاد واسه خرید. بازار کساده. مشتری خونه بزرگ کمه. پول دست مردم نیست و ادم های اون منطقه از نظر مالی ضعیفن. خونه های اونجا سند نداره پس سخت میخرن. قیمتم بالاست. جامون پایین شهره. مدرسه جلوشه صدا میاد. واحدها اماده نیست یجا بهم پول نمیدن. دم عیده خرید و فروش نیست، جلوی دریافت نعمت گرفتم.
خداوند هر لحظه الهام میکنه و هدایت میکنه
وقتی ایده ای بهت الهام میشه و نمیفمی که الهام هست یا نه بگو خدا بهت بفهمونه که ذهن میسازش یا الهامه و خداوند نشانه ای میفرسته که بفهمی.
پس ذهن ساکت کن و در لحظه زندگی کن و اجازه بده الهامات به قلبت گفته بشه و خداوند کارهارو انجام بده.
این اگاهی هایی بود که از این فایل گرفتم و انشالله میام و کارهایی رو که خدا برام انجام داد برای خودم مینویسم تا بمونه برای سمیرای سالهای بعد.
یکبار دیگه اپارتمان هارو اگهی کردم. به امید فروششون به لطف الله
استاد و بانو شایسته و تمام دوستان توحیدیم ممنونم از خداوند بابت وجودتون.
دوستدار همه سمیرا
پس تو اینجا چکاره هستی؟؟ یعنی نمیخای کوچکترین تلاشی بکنی؟ یه سری به بنگاه معاملاتی بزنی؟ تلاش و کوشش فراوان؟؟ چقدر شما اینجوری تن پرور هستید؟؟ لطفا زندگی احد عظیم زاده و محمد العبار رو مطالعه بفرمایید..بعد من نمیدونم چرا اینقدر وجود خودتان را نادیده میگیرید..آیا شما به تلاش تا پای جان مثلا از ساعت 4 صبح تا 12 شب اعتقاد دارید؟؟؟؟؟؟؟
in God we trust
بنام خداوند بخشنده و مهربان
بنام خدایی که هر آنچه داریم از اوست
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام اعضای خانواده عباس منشی ،
واقعا که فایل بینظیری بود
اصلا تا دیدم توحید عملی دیگه از خود بی خود شده بودم و فقط میخواستم وقتما خالی کنم تا با تمرکز گوش بدم آخه عاشق توحید عملی هستم
اصلا به نظرم اصل بازی بازی ایمان و شرک
واقعا که استاد چقدر خوب توضیح دادید
چقدر زود فراموش میکنیم ،چقدر زود مغرور میشیم ویادمون میره که هر چیزی که داریم از آن اوست و هر خیری که بهمون میرسه از آن خداست
چون اونه که خیر مطلق،و هر سری که بهمون میرسه صد در صد از طرف خودمون و افکار و باورهامون هستش
من دقیقا تو قانون سلامتی اینا درک کردم
خداوند یک بدن سالم با تک تک سلولات و قسمت ها به ما داده ولی ما با باورهای نامناسب اونا نابود میکنیم و جالب اینکه بعدش میگیم خدایا چرا من مریض شدم،چرا این اتفاق افتاد
در صورتی که خداوند کاری ندارم این ماییم که با ورودیهای نامناسب داریم این اتفاقات را خلق میکنیم
این ماییم که کنترل نمیکنم
توی بحث ذهن هم همینه
صبح تا شب دروغ میگیم
غیبت میکنیم
تهمت میزنیم
و هزاران افکار و شرکای دیگه و میگیم چرا زندگیم عوض نمیشه
تا من تغییر نکنم هیچی عوض نمیشه و الهامات خداوندا به وضوح دریافت نمیکنیم
این مسخره تمرین فکره اگه تقصیرا گردن خدا بندازیم،کاری که من قبلاً زیاد میکردم
خدا کارش درست این ماییم که اشتباهیم
اون بی عیب و نقصی این ماییم که نقص داریم
این ماییم که نمیخوایم عوض بشیم
پس باید همیشه یادمون باشه که به هر موفقیتی برسم این را خداوند بهم داده و نباید به خودم مغرور بشم
و همیشه با خودم تکرار کنم تا فراموش نکنم و به راحتی مغرور نشم
به قول خودتون استاد عزیزم
توی قرآن هم چقدر خداوند قشنگ به این موضوعات اشاره کرده
همون جایی که موسی به جایی رسیده که میگه
من به هر خیری که از جانب تو بهم برسه فقیرم و بعد از اونه که خداوند هدایتش میکنه و زندگیش عوض میشه
یا اونجایی که میگه شما نکشتید خداوند کشته
دقیقا توی انجمن معتادان گمنام هم همینه
اولین قدم اینه که ناتوانی خودتا بپذیری و قبول کنی که ناتوانی و به این باور برسی که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را برگرداند
و ما انسانها چقدر راحت فریب میخوریم و عوامل بیرونی را دخیل میدانیم
هوش،استعداد،مهارت و هزاران موضوع دیگه
در صورتی که خداوند که همه اینا را مدیریت میکنه و همه این کارها را انجام داده
این رمز،این اصل داستان،بازی شرک و ایمان
از همون اول بوده و تا ابدم هست
تنها چیزی که دلیل آرامش میشه ایمان و افکار خوبه و نه هیچ عامل بیرونی دیگه ای
این که یادمون باشه که خداوند غفور ،رحیم،داناست و تمام کارها را اون انجام میده و مدیریت میکنه
تا مغرور نشین و مواظب نفس اماره باشیم
هر کجا که به الهامات گوش دادم و آرامش و ایمان داشتم درهای نعمت و اتفاقات خوب به روم باز شد
و جاهایی که شرک ورزیدم و مغرور شدم اتفاقات بد افتاد و ضربه خوردم
واقعا استاد ازتون ممنونم بابت این فایل بی نظیر و یادآوری این نکات ارزشمند
امیدوارم که بتونم در این مسیر بمونم و همیشه این نکات را به خودم یاد أوری کنم
از شما دوستان عزیزم هم ممنونم که با کامنت های فوق العادتون کلی انرژی و باور خوب بهم میدید
عااااااااشق تک تکتون هستم
میسپارمتون به خداوند قشنگ و زیبا و دوست داشتنی
به نام خداوند بخشنده مهربان .
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
استاد همین اول حرفم میخوام بگم چیزی رو که توی فایل توضیح دادین !!!!! دقیقاً چیزایی رو گفتی که لازم داشتم . دقیقاً هدایت پروردگار .
استاد دو سه روزه که به خاطر شرایط کاری و عدم کنترل ذهن به شدت شرایط برام سخت شده بود و باعث شد که مریض بشم و از هماهنگی خارج بشم و وقتی داشتم فایل های ذهنیت محدود کننده و قدرتمند کننده رو گوش میدادم اونجوری که باید نمیفهمیدم و انگار دلم یه فایلی میخواست که به جانم رسوخ کنه . خیلی جالب بود وقتی وارد سایت شدم یه جورایی با ناامیدی و البته حال بد وارد شدم و واقعاً دنبال یه هدایت یا اینکه فایل جدید سلسله ایی بودم که دیدم توحید عملی روی بنر سایت اومد . چقدر به جا بود . استاد جانم قبل از اینکه وارد سایت بشم داشتم از خودم گله میکردم که چرا چند وقته دیگه از مسیر خارج شدی چرا مث اوایل نیستی ، چرا مثل فلان زمان که با ایمان اومدی و مهاجرت کردی نیستی . و هزاران چراااااا و ذهن پر از ناراحتی که جواب سوالم کجاست . و به محض ورود جواب سوال مشخص شد . توی حین صحبت های شما توی فایل ندای درونم قشنگ تمام اتفاقات ناخواسته رو به حرفای شما گره داد، و مفهوم توحید عملی رو برام باز کرد . جواب سوال اینکه چرا دیگه مث قبل پیشنهاد کاری ندارم . چرا توی پرداختی هام به مشکل میخورم ،چرا روابط عاطفی ام اونجوری که میخوام پیش نمیره .چرا فکر میکنم دیگه کارایی قبل رو ندارم . چرا از زندگیم لذت کافی رو نمیبرم . چرا و چرا و چرا….
چقدر قشنگ خدا میاد بهت میگه چرا … وقتی میخوای … وقتی درخواستت از ته دله … وقتی مستأصل شدی ….
مهم نیست چقدر آگاهی داری
مهم نیست چند ساله با این تیم همراهی
مهم نیست چقدر توانایی داری
مهم نیست چقدر محبوبیت داری
مهم نیست چقدر درآمد داری
مهم نیست چند وقت رابطه عاطفی داری
هیچ کدوم مهم نیست وقتی اصل توحید توی زندگیت جاری نباشه .وقتی به ریشه زندگیت نفوذ نکنه
توحید عملی وقتی که کارفرما به هر بهانه ایی پرداختی انجام نداده… چقدر فکر میکنی خدا توی این مسئله جریان داره … آیا فکر میکنی که وجود الله در این ماجرا دخیله برای اینکه خودتو محک بزنی و ادعای توحیدی بودنت رو بهش ثابت کنی . چقدر چشمت به صفحه گوشیت هست برای واریزی هات .
چقدر چشمت به گوشیت هست برای ارتقا شغلی
چقدر جلسه و تماس برای قانع کردن ، برای ثابت کردن خودت .چقدر خدا رو توی این مسائل بزرگتر دیدی از هر ماجرایی ….. چرا ندیدی … خیلی ساده هست !!!!میخوای بهت بربخوره میخواد نخوره مهم نیست … مهم اینه که مغرور شدی به
داشته هات
دانسته هات
معلوماتت
مهارت هات
چهره ات
اندام و تیپت
کلامت
جایگاه شغلی
سنت
تجربه ات
به قول معروف شخصیت کاریزماتیک
توی کدوم یکی از این فاکتور ها بهاشو به خدا دادی
به رب دادی ، رب العالمین ،فرمانروای جهانیان
بها دادی به زبون اما با حست نه …
با درونت نه ،فقط با کلام ….
اما یادت بیار اون زمان هایی که هیچ کدوم از اینایی که گفتی رو نداشتی . تازه توی یه شهر غریب اومده بود بدون هیچ پشتوانه فیزیکی … پشتوانه ات خدایی بود که پهنای همه زندگیتو گرفته بود . میخوابیدی با دل بسته شده به اون میخوابیدی … بیدار میشدی با لبخند به خورشیدش بیدار میشدی . راه میرفتی با قلب باز قدم برمیداشتی . درو دیوارهای شهر رو عشق میدیدی. ایستگاه مترو برات جز عشق چیزی نبود . با لذت و هیجان نگاه میکردی به برج ها …. با عشق به آدما نگاه میکردی . بهترین دوستا ، هیجان انگیز ترین روزها زندگیت بود . چون شخصیتت رو عوض کرده بودی پا گذاشته بودی روی ترس هات … روی جهلت … روی اعتقاداتی که بودی فرسودگی و کهنه گی میداد و بوی عشق و زندگی … اون موقع با هر نفسی که میکشیدی انگار قلبت باز میشد … یه فضای جدید رو تجربه میکردی .فضایی که با یاد خدا رقم خورده بود و زندگیم رو عطر و بوی دیگه داده بود ، لحظه به لحظه اش هدایت بود ، چه هدایتی، چه دوستانی ، چه افرادی ، چه همکارانی .البته بماند که همون افراد که بهترین بودن بعداً به خاطر ذهن منفی نگر شدن بدترین آدم های زندگیم…. چرا … چون تو ذهنت از حالت احساس مثبت و حال خوب خارج شد تو هدایت رو گذاشتی به حساب توان خودت . نه از قصد و آگاهانه از روی جهل و ناآگاهی از اصل …
نفیسه جانم اینا رو بهت نمیگم که سرکوفت یا سرزنش باشه ،،،، دارم میگم که بدونی کی ذهنت بهت ضربه زد که از مسیر خارج بشی . همون وقتی که غرور شد پایه زندگیت … اولش اینطوری وارد نشد اولش جوری وارد شد که نفهمیدی تحت عنوان احساس لیاقت و خودارزشمندی …. ولی بعدش رسوخ کرد به احساس خوبت و جای مأمن دنج و خلوتت رو گرفت چون داشت خلأ هاتو پر میکرد .خیلی زیرکانه وارد زندگیت شد و شخصیتترو ساخت که الان متحیری که این همه تغییر چطور منو سوق داد به سمت ناخواسته ها …
چقدر سپاسگذارم بابت این همه آگاهی و شفافیت توحید عملی.
استاد ازتون سپاسگذارم که زبان خداوند باشی برای حال اینروزای من که جسم وجانم رو سلامت ببخشی که بتونم دوباره شروع کنم و جهانو با دید دیگری ببینم ،باعشق ببینم ، با لذت ببینم . منتظر خوندن کامنت های دوستان عزیزم هستم که کلی یادآوری و نور هدایته .
عاشقتونم
سلام نفیسه عزیزم. امیدوارم حالت عالی باشه.
نفیسه جانم ممنونم ازت بخاطر کامنت زیبا و پرمحتوایی که نوشتی. چقدر برای من درس داشت
چقدر متوجه غرورم شدم. به خیال خودم فکر میکردم دارم توحیدی عمل میکنم از وقتی که خدا هدایتم کرد و آگاهم کرد در مورد شرکهای وجودیم و موحد بودن و قدرتو از دیگران گرفتن و بخودش دادنو بهم یاد داد.
تلاش کردم که درست عمل کنم ولی غافل از اینکه قدرتو از دیگران گرفتم ولی خودمو جایگزین اون دیگران کردم (مغرور شدن)
بحدی که خودمو برتر و باایمان تر از دیگران بخصوص دوستانم میدونستم. الان با خوندن کامنت شما انگار پرده غفلتی از جلوی چشمام کنار رفت. منی که حتی وقتی هدایتهای زیبای خداوندم را دریافت میکردم از سر غرور و جهل، بیشتر امتیازش را بدون اینکه سرسوزن خودم متوجه باشم بخودم میدادم نه به خدا.
خداراشکر میکنم که از طریق شما منو متوجه شرک و اشتباهم کرد.
و همین لحظه باز از خودش میخوام که کمکم کنه، هدایتم کنه که به چه شکل این شرک را در وجودم برطرف کنم و تبدیلش کنم به ایمان.
واقعا خداوند را هزار بار شکر میکنم بخاطر این سایت، بخاطر استاد بینظیرم، بخاطر شما دوستان و کامنتهای ارزشمندتون
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشین
سلام و درود پروردگارم به همه عزیزان که دستی از دستان خدا هستن…برای درک بهتر توحید عملی….
نمیدانم از چه بگویم از کجا بگویم…
حضورم توی سایت کمرنگ شده..اما سایه اش رو توی زندگیم حس میکنم….
انگار که نوش داروی من توی لحظات سخت شده….
از الله گفتن و توکل کردن بهش…لذت بخش ترین ذکر روزای منه…
حسبی الله
نشانه ای که روزی صدبار به هر دلیلی ناخواسته جلوی چشمام ظاهر میشه…
تقرییا نه ماه پیش فرزانه بی ایمانی بودم فرزانه بشدت مشرک …
که راحت کفران میکرد…
خدا رو اینجا پیدا کردم…
مثل هوای نفس کشیدنه برام…
از خدا گفتن برام اونقدر لذت بخشه که … کنارم حضورش رو احساس میکنم…
چقدر احساس سبکبالی میکنم….
زندگی من ، زندگی فرزانه متوکل با یک سال پیش اصلا شبیه نیست….
بسیار آرام تر و صبور تر و الهی تر شدم….
اگاهانه ذهنم رو کنترل میکنم و توجهم رو از منفی ها میگیرم و توی دل هر ترسی که هستم…
میسپارم به دستان الله….
همزمانی این فایل با تدریس درس لطف حق…. فارسی چهارم…برایم اینقدر شیرین هستش که
که گاهی دو سه بار این شعر رو برای بچه ها میخونم….و غرق میشم توی حال و هوای عشق الهی که از این شعر برمیاد
اینقدر سرمست از حال و هوای لطف حق میشم وقتی این درسو میخونم برای بچه ها و اینقدر این شعرو تک خوانی کردم با بچه ها که حفظش شدن..
مادر موسی ،چو موسی را به نیل
در فکند از گفته ی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت: کی فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
با اینکه مطمعنم شاید معرفتی که از توحید دارم الان… اندازه قطره ای از اقیانوس معرفت الهی هم نمیشه…
اما راضی هستم و دلم میخواد روز به روز نزدیک تر و سیراب تر از این دریای معرفت بشم….
تقلاهام و دست و پا زدن هام کمتر شده…
صبور تر شدم
دیگه دز مقابل هر چیزی موضع نمیگیرم…
احساس ارزشمندیم بیشتز شده….
امسال یک روز اضافه کاری در دبیرستان تدریس گرفتم….
یکی از درس ها…تفکر و سبک زندگی هستش….
هفته گذشته …در مورد عزت نفس بود….
چقدر خوشحالم این نشانه ها به وضوح میخواد بهم بگه که در فرکانس خوبی قرار گرفتم…
وقتی این درسو میدادم….
دوست داشتم به بچه ها با تمام وجود بگم و بفهمونم که احساس ارزشمندیمون بخاطر اینه که خداوند در قلب و ذات همه ماست و بخاطر همین ، و به خودی خود ارزشمند و لایق هستیم و نیاز به هیچ عامل بیرونی نداریم….
لا حول و لا قوه الا به الله علی العظیم…
همه عزیزان رو به خدای توانا میسپارم
با قلب و درود فراوان
سلام خدا !
میدانی دست خودم نیست
میدانی تقصیر دلم نیست تماشاه یی تو زیباست !
خودت گفتی تنها با یاد من دل ها آرام میشود
حالا دل منم برای ارامش فقط تورا میخواهد !خودت را میخواهم و این برای من به شدت کافی هست
تو برای قلب من کافی هستی
میدانی هیچکس کنارم نباشد همین که تورا حس کنم میدانم همه جهان با من هست
میدانم اقیانوسی از عظمت عشق و مهربانی با من هست
خدایاااا عاشق او نگاه و لبخند زیبایت هستم
خدایاا عاشق دلبری هایت هستم
خدایاااا من هیچی نیستم همه کاره تو هستی
روی چی چیزی خودم حساب کنم ؟؟؟!
نه امدنم دست خودم بود
نه رفتنم دست خودم هست
حتی قدرت نفس کشیدنم هم دست خودم نیست
به چی چیزی خودم مغرور شوم
روی چی چیزی خودم حساب کنم
من کیستم ؟
وای چقدرر بی عقل باشم که در برابر عظمت تو من من کنم
من در مقابل عظمت تو ضعیف ترینم
من در مقابل عظمت تو هیچی هم نیستم
من در برابر تو هیچی هیچی هیچی نیستم
اصلا من وجود ندارم همه تو هستی
خدایاااااااااااا همه زورمندان این دنیا جمع شوند یک مگس را نمیتواند خلق کنند
تمام دونده گان این دنیا جمع شود نمیتواند یک مگس را بگیرند
ما هیچی نیستیم خدا
تو همه کاره هستی تو عشق مطلق این جهان هستی
بخاطر تو هست که این دنیا روشن هست
بخاطری نور تو هست که این دنیا زیباست
تو منبع خیر و برکت زنده گی ما هستی
هر نعمتی که در زنده گی ما هست بخاطر لطف و رحمت توست خدا جانم
لطف تو شامل حال ما شده که اینجا حضور داریم
تو چرا این قدر خوب زیبا و دلنشین هستی ؟
یا الله !
یا خدا !
یا رحیم !
یا وهاب !
یا رحمان !
یا ودود !
یا کریم !
یک لحظه ، یک نفس ، یک آن هم من را به حال خودم رها نکنی
از من گفتن باشه خودت میدانی چقدرررر وابسته و دلبسته تو هستم !!!
آخر من در این جهان فقط تورا میشناختم و فقط به امیدی تو آمدم
نامردی میشود من را تنها بگذاری خدا !!!!!
میدانم تو همیشه روی قولت هستی
منم روی قولم میمانم تنها تورا میخوانم و تنها از تو یاری میجویم
تنها تکیه گاهم تو هستی
تنها پناهم تو هستی
خودت میدانی من قیط همه آدما را زدیم خودت میدانی روی هیچ کس جز تو حسابی نمیبرم خودت میدانی هیچکس را قدرتمند نمیدانم
خودت میدانی هر لحظه محتاج تو هستم
خودت میدانی اگر امید دارم اگر میخندم اگر نگران نمیشوم فقط برای حضور توست
خودت میدانی اگر اشک هم میریزم فقط برای تو و برای عشق توست
فقط برای اون عشقی هست که در قلبم حس میکنم
خدا جانم من با تمام وجودم ایمان دارم تو صدایم را میشنوی و دعایم را اجابت میکنی
میدانی دوستی تورا با هیچی در این جهان عوض نمیکنم
عشقی تورا با هیچی عوض نمیکنم
تو که باشی همه چیز بوی نو شدن میدهد
تو که باشی همه چیز بوی عشق میدهد
خدا بیبیبن خودت بودی که به زیبایی در قلبم جا باز کردی بیبیین حالا این قلب مال توست
شادی و خوشبختی اش هم به تو مربوط هست
بیبییین من را حالا که عاشق کردی دست بردارت نیستم !!!!!!!!!!!!!
بگذار همه دنیا بداند بگذار قضاوت شوم
بیبیبین هر قدر بنده داشته باشی هر قدر هم دوستتت داشته باشند و تورا ستایش کند ولی خدا بدان عشق من برای تو فرق میکند و خیلیییی متفاوت هست خودت میدانی چقدررررررررررررر دوستتتتت دارم
خدایاااا هر چیزی را از من بگیری من با عشق تقدیمت میکنم ولی یک چیز را میخواهم همیشه داشته باشم و اون عشق توست
عشق تورا برای خودم به همیشه میخواهم
خدایا هر چیزی را از من میگیری عشقت را نگیر
چون بدون عشق تو این دنیا جهنم هست تنگ هست تاریک هست زندان هست
خدایااا با عشق تو همه چیز لذت دارد
میدانم شریکی نداری منم تنها تورا میپرستم و تنها با تو عاشقی میکنم من عاشقتممممم رفیق
استاد اونجا که گلونت بغض کرد
میدانی چقدررر اونجا من گریه کردیم چون میدانم چقدررر غرق عشق خدا شدی
عشق خدا شرین ترین حس دنیاست
حضور خدا زیباترین حضور هست
خدا زیباترین هست
قلب خدا خیلییی بزرگ هست این دنیا آغوش بزرگ خداست و ما دقیقا در آغوش خدا هستیم
خدایااااااااا کرورر کروررر شکرت برای همین جای زنده گیم
خدایااااا کروررر کرورررر شکرت برای همه چیز
خدایااااا کرورررر کرورررر شکرت برای هر آنچه که دارم و یا ندارم
با تو داشتن و نداشتن فرقی نمیکند چون تو که باشی همه چیز زیباست همه چیز هست کمبودی وجود ندارد
هر کمبود بخاطری دوری از توست
دوستتتتتتتتت دارم با تمام سلول هایم خدا
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم
دوستتتتتتت دارم ………