اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اونجای که گفتید وقتی در مقابل خداوند تواضع هستید و میگید من نمیدونم به این منزله نیست که ارزش خودتو آوردی پایین برعکس جلو انسان های دیجه اعتماد بنفسمون بالا میره چون قدرتی پشتت احساس میکنی که هیچکی بالاتر از اون نیست،و من اینو حس کردم
یادمه داشتم برای یه شرکتی کار میکردم نتیجه من همیشه خوب بود اما تلاش فیزیکی کمتری انجام میدادم چون صبح هر روز از خدا میخواستم هدایتم کنه براه راست راه اونای که نعمت داده،بعد به من میگفتن آدم بیخیال و بی مسولیت اما من میگفتم من میگفتم من اطمینان دارم که کارم پیش برده میشه نیاز به پیش بردن من نیست،اما اونا باور نمیکردن و من همیشه نتیجم تو فروش بیشتر میشد البته که تمرکزم لحظه های که بیشتر رو کار بود فروش بیشتری هم انجام میشد یعنی زمان های که حرکت میکردم اما میگفتم که خدا هدایتم میکنه و به طور معجزه آسای مشتری ها خودشون بهم ز میزدند
یا یک بار دیگه من میخواستم کارمو راه بندازم اما پولی نداشتم میخواستم خونمو بفروشم،اما این جمله که خداوندا من نمیدونم چجوری چکار کنم خودت هدایتم کن بر زبونم بود،تا اینکه بعد از ماه ها در زمان مناسبش خداوند سرمایه اولیه رو از جای که فکرشو نمیکنم بهم داده شد از راه طبیعی،یک زمینی مال 30سال قبل پدرم پولش رسید به من و من با اون پول کارمو دارم شروع کردم و میکنم
یا یادمه من هدایت شدم روزی برم شهر دیگه با اینکه دوست نداشتم برم اما چون باور داشتم که هر چی سر راه من قرار بگیره این در مسیر خواستمه ،تو دنیا هیچ اتفاق اتفاقی نیست منی که هر روز از خدا هدایت میخوام ممکن نیست برام بد رقم بخوره نتیجه این یکسال و نیمی که رفتم و برگشتم این بود که تونستم یه خونه نقلی یه جای بخرم و بدمش رهن
یا مثلا چند روز پیش میخواستم یه ابزاری درست کنم که تا حالا ساخته نشده بود به دلم افتاد که برم کارگاه کابینت ساز برام بسازه وقتی شروع کرد به ساختن در نتیجه فهمیدیم که نمیشه ساختش و من 50تومن بخاطره زمانی که از اونا گرفتم پرداخت کردم وقتی امدم بیرون کفتم این چه هدایتی بود اینکه نشد،اما وسط اون کار،استاد کابینت ساز یه حرفی زد و من برد تو فکر،وقتی رفتم همون کار رو با 5تا تیغ موکت بری انجامش دادم جواب داد،فهمیدم همه اینها یک تظاد بود برای این بوده که من به این جواب برسم،اینجا بود که فهمیدم وقتی باور داشته باشی هدایتی هست حرکت میکنی وقتی حرکت میکنی هدایت میشی به جواب مسله
یا مثلا چند روز پیش شکر میخواستم بخرم که آزاد گیرم نمی امد ذهنم میگفت میخوای بری بنکداران که چی بشه وقتی قانونی به تو شکر نمیدن،اما رفتم،رفتم 2تا دونه گونی گیرم امد اما اتفاقی یکی از دوستانم رو دیدم که اتفاقا اونجا کار میکرد و زبون خیر برام گذاشت 40تا گونی نصیبم شد
یک حرفی امروز حدید یاد کرفتم از استاد که گفت صبح بگید خداوندا به تو پنا میارم تنها تو رو میپرستم وتنها از تو یاری میخوام منو هدایت کن براه راست راه اونا که نعمت دادی
راه آنان که گرامی شان داشتهای نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان
استاد چقدر با این یک ساعت حال دلما عوض کردید
یاد لحظه هایی که چقدر به خودم مغرور میشم به واسطه دانشم،فهمم و ….
همه این علم،هدایت از سمت خدا بوده و من از خودم هیچ چیزی نداشتم،ندارم و نخواهم داشت
یاد اوایل آشناییم با شما که چقدر به خودم مغرور شده بودم که بله من دیگه قانون را فهمیدم،من دیگه خوشبخت شدم،من دیگه خدا را شناختم و درکش میکنم ای وای
پس هنوز هم میگم و تکرار میکنم هزاران بار با خودم و تکرار خواهم کرد که من محمدم هستم یک مغرور
چه روزهایی که به خودم میبالیدم به خودم و مغرورانه راه میرفتم و مغرورانه با دیگران صحبت میکردم که بله شما هیچی حالیتون نیست و فقط من عالم هستم
یاد داستان مولانا و شمس افتادم که شمس از مولانا که بزرگ شهر بود درخواست کرد که به محله شراب فروش ها بره و شراب براش تهیه کنه چون میخواست غرور و بزرگی مولانا را بشکنه.
هر چقدر که زمان میگذره و انسان به پختگی میرسه،نگاه میکنه میبینه که ای بابا چقدر غرور و منم منم الکی داشته در صورتی که هیچی نبوده
تجربه من:حدود سه ماه پیش من عمل زیبایی بینی انجام دادم.حدود یک هفته اصلا خوابم نمیبرد و فقط از دهن میتونستم نفس بکشم و خیلی اذیت میشدم تو همون اوضاع فکر میکردم که ای بابا تا همین چند روز پیش چقدر راحت میتونستم نفس بکشم راحت بخوابم،همین دو تا سوراخ بینی که انسان نادیده میگیره و اصلا بهش فکر نمیکنه چقدر روی نفس کشیدن انسان تاثیر میزاره و سلامتی چقدر مهم هست ولی الان که برگشتم به روال عادی زندگی یادم رفته که اصلا تا همین چند ماه پیش اصلا درست نمیتونستم نفس بکشم و چقدر اذیت میشدم و عادت کردم به این شرایط عادی
چقدر تواضع در مقابل خداوند بزرگ مرتبه میتونه انسان را به جایگاه واقعی اش برسونه
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و کلیه دوستان عزیز
امروز داشتم مصاحبه کشتی گیر آمریکایی ارون برووکس میخوندم که همین دیشب با دیوید تیلور سرشناس کشتی داشت و موفق شد دوبار پیاپی دیوید تیلور شکست بده که تیلور چند عنوان مدافع قهرمانی جهان و المپیک را درکنار نامه دارد
ارون برووکس بعد از پیروزی مقابل دیوید تیلور راهی المپیک 2024میشود، چند جمله زیبا گفت که مربوط بود به این جلسه توحید عملی
بروکس در این باره گفت: «این جنگ است. به همین دلیل است که خدا کنارم حضور دارد. من در تمام طول این مسابقات از خدا خواستم که به من قدرت بدهد چون بدون او، شرایط خیلی بد پیش میرفت.
و در آخر بروکس گفت: بدون کمک خدا امکان نداشت.
خیلی جالب بود مصاحبه اش اون باور داشت به خدا که کمکش میکنه نه گفت من گفت خدا بعد از پیروزیش در مقابل تیلور دستش را به آسمان بلند کرد من خیلی لذت بردم از این نگاه
ذاشتم میشنیدم اون ارامشی که برام آوردی اون صدای پر از شکوهت
میخواستی منو برسونی به اینجا آخه
قوربونت بشم من تازه 15 روزه آروم آروم دارم از منیت درمیام میخام تو رو بفهمم
میخام اعتبار همه چیمو بهت بدم چقدر نزدیکم بودی اما اون دور دورا میدیمت
چقدر تو رو شبیه یه مرد میانسال با یه کلاه دقیقا عینه پدر بزرگم میدیدم جقدر من مشرک بودم برای تو برای تو که همه چیزی برای همه کس به شرط ایمان
بزار بنویسم دومین کامنتم امروز
برای این فایل که اصلا گنجه گنج
درک این فایل تکامل میخواد خدایا بنویس چی شد
از اول مهر بعد از 2 ماه به در و دیوار خوردن در اولین کلام که در مقابلش تسلیم شدم و گفتم عاجزم به خودت قسم عاجزم بهش گفتم تو رو جون خودت کمکم کن و بلافاصله آمد به قلبم و یه انرژی گرفتم در سطح جهانی
آروم آروم هدایتم کرد به کامنتهای سعیده شهریاری،ابراهیم عزیز کامنتهایی که فقط توحیدی بودن فقط قرآنی بودن
انگار یه مدت گذشت گاهی واقعا واضح صداشو میشنوم به خدا قسم هر وقت یه سوالی میپرسم که موافقه با اون صدای آرامشه میگه انجام بده خودم باهاتم
اونجایی که مخالفه میگه صبور باش
آره سعیده شهریاری رفته تا 2 ماه کامنت نمیزاره که تکلیف کسب وکارش مشخص بشه و به ثروت برسه بیاد کامنت بزاره
(برای آبجی سعیده ام خدایا تو میدونی
هر روز دعای خیر دارم و همش میگم یعنی چی کار کرد)
دیروز صبح خداوند بهم گفت:
از همین صبح هیچکاری انجام نده بشین فایل نشانه روزت را ببین(به رویاهایت باور داشته باش) و کامنتتو بزار گفتم اطاعت ارباب ؛عشق جان
بعدش گفت برو فایل 5 قدم اول و قشنگیا رو ببین و کامنتشم بزار گفتم چشم و الله اکبر اونقدر زمانم پر برکت شد که نگوووووو
و الله اکبر بعدش گفت :کارمون تموم نشده میری بخش دانلودها اجرای توحید در عمل رفتم ؛گفتم کدوم رو ببینم
گفت شماره توحید عملی 11
گفتم چشششم
و خدای مننننن ؛من تو این فایل چیزهایی شنیدم که همین فایل برای تمام دورانها کافیه ؛کامل واضح بهم گفت که چرا اینقدر در روابط ثروت سلامتی به در و دیوار خوردم من رو همه حساب کرده بودم الا خودش نوشتمش تو دفترم بلکه بفهمم واقعا درکش سخت بود هی تکرار کردم وسطا مغزم نکشید اخه بیشتر به مشرک بودن خودم و عظمت خداوندم پی میبردم یه کم کامنت خوندم خوابیدم
صبح بیدار شدم گفتم خدایا من دیگه میخوام عاجز بودنم رو در مقابل حتی ساذه ترین مسائل هم در مقابل تو اعتراف کنم پس امروزمو برام برنامه ریزی کن (اینو آقا ابراهیم در حواب سوالم گفته بودن از ایشون یاد گرفتم )اما فقط دیروز و امروز گفتما ….
بعده صبحونه یکم کار داشتم گفت فایل توحید عملی 11 رو پلی کن و تا تموم شدن اون فایل کارهای خونتو انجام بده بعد بیا بشین پای درسات گفتم چشم
و همین کار کردم اومدم نشستم الله اکبر
بهم گفت ببین کامنت این فایل رو بزار
دقیقا فکر کنم 2 ساعت پیش گذاشتم و از ش هدایت خواستم و بعدش اصلا فایل گوش نده برو کامنتهای سعیده شهریاری رو بخون گفتم چشششم ارباب چشششم نفسسسسسس
رفتم دونبال کامنتهای سعیده رفتم رو پروفایلش و دستم رو خودش برد گذاشت رو اینکه سعیده چه محصولاتی خریده
و جا خوردم برای اولین بار دیدم محصولات استاد افزایش قیمت خورده
یه جوری شدم گفتم چی میخوای بگی
گفت ادامه بده گفت کجا رو بخونم
گفت برو کامنت محصولات و از اولین روزی که شروع کرده بخون گفتم آخه محصولاتی که اون خرید و محصولاتی که من خریدم کجا گفت قانون تکامل خندم گرفت
و الله اکبر منو رسوند به کامنتهای قدم اول و دوم سعیده خدایا از طریق کامنتهای سعیده تو چه ها به من گفتی
واضح میگفت دیگه وقتشه قدم ها رو تو این سطح مدارت ادامه بدی اگه 12 ماه استمرار داشته باشی تو این کار کللللی راه
برات باز میشه نترس بدهیاتم میدیم
ذهنه میگفت نه بابا ولش تو بدهی داری اون میگفت امروز چه روزیه گفتم 15 گفت تا کی محصولات با قیمت قبله گفتم تا یه ماه گفت تو تو این یه ماه بشین دو تا قدم رو شبانه روز کار کن من گنجها بهت میدم من وهابم نترسسسس
گفتم میترسم گفتم یه جوریم
آروم بود نگاهم میکرد
گفتم اصلا میخوام با پررویی باهات معامله کنم آروم بود آروم آروم
گفتم ببین یه نشونه بهم بده اگه خوبه که من طبق اینی که میگی عمل کنم از جایی که فکرشم نمیکنم برام پول برسون اونم امروز 12 شب بگذره قبول نیست (عجب پر رو بازی درآوردم )
و خدایا منو ببخش به خاطر مشرک بودنم
الله اکبر اشکام امون نمیده بنویسم چشمام تار میبینه و دررررست بعد از 20
از جایی که ذهنم نمیرسید 300 تومن بهم پول رسوند این شاید برا خیلیا کم باشه اما برا من حکم میلیارده میلیارد
حکم اثبات درستیه خداوندمه
یار پسندید مرا
خدایا چشم من زیپ دهنمو میبندم
که اینم تکامل میخواد( خودت الان بهم گفتی خخخ)
یک ماه کار میکنم طبق همون که گفتی
و 12 قدم رو ادامه میدم یادمه یه بار فکر کنم رو جلسه هدفگذاری
قدم اول بود بعد اتمام جلسه ام با 24 ساعت فاصله یه سه و نیم میلیون وارد حسابم شد
خدایا میدونی من اراده ام در مقابل اراده تو خیلی ضعیفه از اراده کن فیکونت برمن ببار
متنام طولانی میشه درسته اما رد پا میزارم که یادم نره این روزامو هدایتهای که دریافت میکنم
خدایا ازت میخوام یک ثانیه منو به حال خودم رها نکنی
استاد من نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم
فقط میگم دریافت کنید از خدای درونت هر آنچه که میخواهین
وقتی قلبم شروع میکنه به تراوش، وقتی انگشتام تند تند رو کیبورد گوشیم شروع میکنه به حرکت کردن و مینویسه و مینویسه و مینویسه اون گوشه های ذهنم یکی میگه یشه دیگه کامنتت خیل طولانی شده
بسه دیگه سرو تهش رو هم بیار،تمامش کن دیگه اما باید ادامه داد باید تاجایی که انگشت میره نوشت
چجور استاد یه فایل میزاره 1 ساعت خورده ای زمان میبره و ما نمیفهمیم که کی تمام شد،چجور یه مسافت 2 ساعت رو پشت فرمون صحبت میکنن و ما نمیفهممیم کی تمام شد اونوقت کامنتی که الهام و معجزه است زیاده که چند خط باشه!
دروغ میگه ذهنت
بنویس
بنویس
ادامه بده و به قول قرآن خداوند هرگز ریز قولش نمیزند
با سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان سایت عباس منش
خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست
چقدر خوشحالم از این فایل توحیدی جدید که استاد برای ما درست و آن را ز آگاهیهای نابشون ما را سیراب کردن تا در مسیر درست زندگی بهتر قدم برداریم این نگاه پذیرش خودمان که داشته باشیم در مورد هر چیزی در زندگی به ما مک میکند با هدایت الله و راهها و مسیرها بهتر و سادهتر برای ما هموارتر میشود
تواضع در مورد خداوند باید همیشه داشته باشیم در هر کاری و اجازه بدهیم که در زندگی ما حضورش پررنگتر باشد باور اینکه خداوند با ما صحبت میکند و لیاقت دریافت پیام خداوند را داشته باشیم در دوره 12 قدم خیلی عالی و خوب توضیح دادن استاد و در این دوره ارزشمند حضور خدا پررنگتر و نسبت به خداوند افتادهتر و فروتن میشویم من اگر الان مثال خودم را بزنم در تمام مراحل کاری زندگی خود با نام و یاد او کارها را انجام میدهم و از او هدایت میطلبم اگر چه بعضی موارد یادم میرود که از خدا کمک بخواهم اما در خیلی از موارد با هدایت الله میتوانم آن را حس کنم و در مدار این فرکانسهای خوب خداوند قراربگیرم وقتی از خداوند هدایت بخواهی حتی اگر در آن کار حرفه ای باشی باید بیشتر از هدایت الله کمک بگیریم
قلب ما همواره میتواند مسیرها را با الهامات دریافت کند چون باور داشتن خداوند و پذیرش اینکه من در مورد خداوند هیچ چیز نمیدانم اوست که همه کارها را برای من انجام میدهد زندگی را برای ما سادهتر و راحتتر میکند در قرآن هم میتوانیم مثال فرعون را که خودش را خدا میداند ببینیم که به چه روز و عذاب سختی دچار شده بود ببینیم هر چقدر در مورد خدا بدانیم قلب ما بازتر و زندگی خوبی میتوانیم داشته باشیم تنها جملهای که به من خیلی کمک میتواند کند که یادم نرود و خداوند را در زندگی خودم بیشتر دعوت کنم سوره حمد است که میگوید
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ما را هدایت کن به بهترین و درستترین هدایتها و باور اینکه همه چیز در دست اوست جوابها را بهتر و راحتتر به ما گفته میشود استاد بینهایت از شما سپاسگزارم به خاطر این فایل توحیدی و عالی که گذاشتید و چقدر از این فایل جدید و از اینکه دوباره ما را در مسیر توحیدی یادآوری کردی ممنونم
از خدا میخواهم تک تک دوستان خوبم که در این سایت الهی هستند در مسیر توحیدی و تقوا ا ایمان بیشتر و راسختر مسیر را ادامه بدهند
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام خدمت استاد عزیزم ازخداوند سپاس گزارم بخاطر وجود شما تو زندگیم وازخداوند براتون عمر با عزت و سعادت مندی در دنیا و آخرت خواستارم
استاد. عزیزم من خیلی اهل نوشتن نیستم بیشتر دوست دارم بشنوم وصحبت کنم وزیاد بلد نیستم مث دوستان قشنگ بنویسم
اما یخاطره یادم اومد گفتم قشنگه براتون بگم من یمدت خیلی طولانی راننده بودم و شکرخدا همیشه سعی میکردم خیلی متواضع باشم البته داستان برا قبل از آشنایی باشماست من همیشه با خدا صحبت میکردم وذکرشو میگفتم؛ توی مسیری که هر روز میرفتم یه گردنه خیلی بدی بود پراز پیچ وخم معروفه بگردنه گنی(دیوونه)من از گردنه داشتم میومدم پایین دقیقاپیچ آخری که بعدش( یه شیب تند میشد تقریبا حدود سیصد یا چهار صد متر طول شیبه بود تا برسه به زمین مسطح وکنار جاده هم پرتگاه بود که با گاردریل جاده رو حفاظ کرده بودند) دقیقا یادمه داشتم ذکر خدامیگفتم که یهو نفهمیدم چی شد فقط متوجه شدم ماشین رو زمین خوابید کنترلش ازدستم خارج شد تو همین عین که ماشین داشت کشیده میشد سمت پرتگاه یحس بهم گفت ماشین رو بندازم دنده یک همین کارو انجام دادم ماشین یهو چرخید کشیده شد بسمت مخالف و همینجور رفت وتو یه خاکی وایساد وقتی اومدم پایین دیدم پلوس بریده و ماشین بدون چرخ کشیده شد پایین هرکی میومد میگفت برو یه چیزی قربانی کن سالم رسیدی پایین خط ماشین افتاده بود تو مسیر هیچکی باورش نمیشد که هیچ اتفاقی برام نیافتاده وسالمم وهمیشه بخودم میگم باید این و بیاد خودت بیاری و همیشه شکر گزارش باشی وتو تموم جنبه های زندگیم همیشه ازش بخوام که هدایتم کنه واین فایل های شما کمک خیلی زیادی میکنه که غافل نشیم ازیاد خداوند واینکه باید تسلیمش باشیم اگر میخواهیم خوشبخت و سعادتمند باشیم
و اینکه یه موضوع دیگه ک گفتین استاد هروقت مغرور میشی خدا سریع حالتو میگیره ،
فکر کنم براهمه همینجوره شما میتونین تو ورزش ها خیلی این داستان و ببینین ورزشکارای خیلی حرفه ای یهو از یه ورزشکار ضعیف شکست میخوره یا تیم فوتبال ایران میبینی چقدر با تیم های بزرگ خوب بازی میکنه و آدم کیف میکنه وبا تیم های ضعیف با بدبختی میبره یا میبازه و… برا خود منم یبار یادمه خودمو موتور سوار حرفه ای میدیدم یبار جلو چندنفر اومدم کلاس بزارم یه دوتا دوگازه برم دقیقا حس غرور و تو وجود خودم حس کردم وتا آخر کوچه نرسیدم خوردم زمین حالم جا اومد وبه رفیقام هم گفتم وقتی پرسیدن بابا اونجا چیزی نبود چطور خوردی زمین گفتم بخاطر غرورم خوردم زمین البته برا دوران نوجوانی بود خوب شد این فایل منو برد به گذشته وچقدر قشنگ وبهتر درک کردم معنی شرک توحید رو ممنونم ازتون استاد. عزیزم
ودراخر آرزوی سلامتی و تن درستی وثروت مندی وعاقبت بخیری براشما وخانم شایسته تمام اعضای سایت دارم ️️️
این فایل بی نظیر بود چند وقتی بودنمیدونستم چیکار کنم تو دوراهی بودم ،خداوند به صورت این فایل بهم فهموند که باید از من بخوای تا راه درست و نشونت بدم باید مطمعن باشی من نشونت میدم کدوم راه درسته باید توکل صد داشته باشی ایمان قوی داشته باشی
خداروصدهزار بار شکر برای این فایل پر از آگاهی
پروردگارا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم پروردگارا من در مقابل تو هیچم ناتوانم من ناقصم من کوچکم من حتی قطره در مقابل اقیانس تو نیستم
پروردگارا تو بهم بگو تو واضح بهم بگو درست کدوم غلط کدوم ؟
خدایا هرآنچه دارم از آن توست و من بنده ی ضعیف و ناتوان تو ، به هر خیری از جانب تو ، فقیر و محتاجم
پروردگارا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سلام میکنم خدمت استاد عزیز و گرانقدرم که تا پایان عمرم ازشون به خاطر اینکه خدای واقعی رو به من شناسوندن و چشمهام رو باز کردن و شیوه ی صحیح زندگی کردن رو بهم یاد دادن سپاسگزارم . و همینطور سلام میکنم خدمت بانوی نمونه و الگوی ارزشمندم ، خانم شایسته ی مهربان .
استاد بسیار بسیار سپاسگزارم به خاطر این فایل فوق العاده ارزشمند توحید عملی 11 که بهمون هدیه دادید . با تمام وجودم احساس کردم که خداوند در جواب سوالات و دغدغه هایی که این مدت تو زندگیم داشتم ، این حرفها و سخنان ارزشمند رو از طریق شما به من میگه به خاطر همین به حدی ذوق زده و احساساتی شدم که تو دقیقه به دقیقه ی گوش دادن به این فایل به پهنای صورتم اشک میریختم و مدام از خداوند سپاسگزاری میکردم . انگار این حرفها احتیاج روحم بود و به طرز معجزه آسایی آرومم میکرد .
در مورد تمرین این فایل چندتا مثال از زندگی خودم میگم :
+ یادمه با وجود اینکه چندین سال داخل شهر رانندگی کرده بودم و دست فرمون خوبی هم داشتم ، ولی تا به حال در بیرون شهر و جاده های بین شهری رانندگی نکرده بودم و میترسیدم و این ترسم هم بیشترش مربوط میشد به اطلاعات و ورودیهای نادرستی که از اطرافیانم گرفته بودم و اونها مدام انجام این کار رو سخت و خطرناک توصیف میکردند و مدام، مستقیم و غیر مستقیم بهم القا میکردن که خانمها نمیتونن تو جاده بیرون شهر رانندگی بکنن و این کار خطرناک هست و تو اطرافیانم هم الگوی خانم نداشتم که تونسته باشه تو جاده های بین شهری بدون اینکه مردی کنارش باشه رانندگی کنه . ولی من خیلی دوست داشتم خودم بتونم با ماشین شخصی تو جاده های بین شهری رانندگی کنم و به شهرهای دیگه مسافرت کنم . خلاصه بعد از سالها ترسیدن و تجربه نکردن این آرزوم و لذت نبردن ، وقتی اولین بار خواستم خودم بدون حضور هیچ مردی در کنارم دربیام جاده و تو جاده رانندگی کنم ، با خدای خودم خلوت کردم و باهاش حرف زدم و گفتم که ایمانم رو قوی کنه تا بتونم پا روی این ترس بزرگم بزارم و همه چیز رو به خودش سپردم و ازش خواستم همه جوره مراقبم باشه ، و وقتی به خودش سپردم ، قلبم آرام شد و احساس کردم که میتونم و توانش رو دارم که تو جاده رانندگی کنم و با توکّل به الله یکتا شروع کردم و اولین سفر با ماشین شخصی رو به همراه خواهر کوچکترم شروع کردم و خدا رو گواه میگیرم چنان رانندگی روان و لذتبخشی داشتم و چنان با آرامش و اطمینان قلبی رانندگی و سفر کردم که در طول هشت سال رانندگی ای که داشتم ، تجربه نکرده بودم . انگار داشتم پرواز میکردم . به خدا انگار حتی پدالهای ماشین رو هم خودش کنترل میکرد ، فرمون رو هم خودش میچرخوند ، من فقط اسمم راننده بود در حالی که همه ی کارها رو اون انجام میداد ، من مدام تو دلم با خدا حرف میزدم و با ذوق و شوق و هیجان ازش تشکر میکردم و میگفتم که اگه میدونستم قراره خودت به جای من رانندگی کنی ، اینهمه مدت خودم رو از این لذّت محروم نمیکردم . اولین رانندگی و سفرم به شهر دیگه به حدّی برام لذت بخش بود که دوست داشتم مدام برم مسافرت تا بتونم تو جاده رانندگی کنم ، انگار که رمز رو متوجّه شده باشم ، ذوق داشتم که دوباره این رمز رو امتحان کنم . از اون به بعد هم هر سفر جادّه ای که بخوام برم ، دقیقا مثل بار اولم باز با خدا حرف میزنم و همه چیز رو به اون میسپرم و خدا شاهده تا الان تو هیچکدوم از رانندگی های جاده ای که داشتم ، آب تو دلم تکون نخورده و همیشه احساس میکردم که من دارم پرواز میکنم و خدا به جای من داره رانندگی میکنه و چون از همون تجربه ی اولم همه چیز رو به خدا سپردم و خیلی بهم خوش گذشته و پروسه ی رانندگی برام جادویی و لذت بخش شده ، الان منی که تا سن 37 سالگی از رانندگی تو جاده وحشت داشتم ، عاشق رانندگی تو جاده هستم و هرچی جاده طولانی تر با شه بیشتر و بیشتر بهم خوش میگذره چون تا وقتی یادمه و از همون شروع سفر همه چیز رو به خدا میسپرم ، من پرواز میکنم و خدا به جای من رانندگی میکنه .
+ من و خواهر کوچکتر از خودم با هم شریک کاری بودیم و یه فروشگاه لباس بزرگ و ایده آل و معروف تو شهرمون داشتیم و به مدد و یاری الله یکتا ، کارمون رو از زیر صفر شروع کرده بودیم ، اون موقعی که کار رو شروع کردیم حتی تو رویاهامون هم نمی دیدیم که کارمون در این حد رشد کنه ، چون با اینکه اکثرا تو خانواده مون همه بازاری بودن ، ولی ما تقریبا هیچی از کار نمیدونستیم ، حتی نمیدونستیم چطوری باید برای مغازه مون جنس تهیه کنیم ، حتی صاحب اولین مغازه ی کوچیکمون ، مغازه ش رو به ما که خانم بودیم نمیداد و به نام بابامون اجاره نامه رو نوشته بود و کلی مانع دیگه سر راهمون بود تا ما این شغل رو نداشته باشیم ولی وقتی که ما به خاطر نیاز مالی، به کار احتیاج داشتیم و فقط از خدا کمک میخواستیم ، به طرز معجزه آسایی یه مغازه آماده ی پر از جنس نصیبمون شد که فقط باید جنسها رو میفروختیم و بعد از یه مدتی تسویه میکردیم تا مغازه مال خودمون میشد که این پروسه هم با لطف خدا به آسانی انجام شد و تا جایی رسید که مایی که کارمون رو با قرض شروع کرده بودیم تونستیم کارمون رو بزرگتر کنیم وتبدیل به یه فروشگاه معروف تو بهترین و گرونترین منطقه شهرمون بشیم .
+ یادمه یه سال دو ماه آخر سال به خاطر یه سری اتفاق که تو زندگیمون افتاده بود ما تقریبا برای هر روز چک داشتیم و به شدت زیر قرض و بدهی بودیم ، یه روز اومدم و مبلغ تمام چکهایی که داده بودیم رو با هم جمع کردم و دیدم که ما اگه تو سه ماه آینده و تا آخر فروردین ، مثل هر سال فروش داشته باشیم ، باز هم نمیتونیم این چکها رو پاس کنیم از طرفی فکر کنم زمان کرونا بود و فروش کم بود . وقتی اینو متوجه شدیم یه ترس عجیبی کل وجودمون رو گرفت . اون موقع تازه یه مدتی میشد که با مباحث استاد آشنا شده بودیم و تازه اول راه بودیم آنچنان درک درستی از مباحث نداشتیم ، تازه الان هم حق مطلب رو برای کار کردن روی خودم و درک صحیح قوانین جهان و اجرای آن تو زندگیم ، به جا نیاوردم و حالا حالا حالاها کار دارم . خلاصه بعد از وحشتی که از دیدن مبلغ چکها کردیم ، تنها کاری که تونستیم بکنیم این بود که دست به دامن خدا بشیم و ازش کمک بخوایم ، طبق معمول همه چیز رو به خدا سپردیم و به اون توکل کردیم و بدون اینکه به کسی چیزی بگیم و از کسی کمک بخوایم ، تمام تمرکزمون رو گذاشتیم روی کارمون و اتفاقی که افتاد به طرز معجزه آسایی فروش ما بالا رفت و زمانی که همه از نداشتن فروش مینالیدن ، مشتری های ما زیاد شد و نه تنها تونستیم تو دو ماه چکهامون رو پاس کنیم ، بلکه کلی هم پول تو حسابمون پس انداز شد و این در حالی بود که هم فروشگاه پر جنس بود و هم انبارمون . و ما طبق معمول از معجزه ای که خداوند تو زندگیمون و کارمون کرده بود ، ذوق مرگ بودیم و از اون به بعد ، با چیزهایی که از استاد یاد گرفته بودیم و به رسم سپاسگزاری از خداوند که مثل همیشه ما رو نجات داده بود ، دیگه به هیج عنوان تو کارمون از چک استفاده نکردیم و همه ی خریدهامون به صورت نقد بود و این باعث میشد پولمون پر برکت بشه .
+ یادمه بعد از یه مدت که روی آموزشهای استاد کار میکردیم و در حالی که کسب و کارمون تو اوج خودش بود ، و معروف شده بودیم و مشتری های وفادار خودمون رو داشتیم و همه چیز عالی بود ، هم من و هم خواهرم متوجه شدیم که از کارمون و از زندگیمون لذت نمیبریم و اون طوری که باید ، بهش علاقه نداریم ، و با وجود اینکه همه چیز اوکی بود ولی ما داشتیم در خلاف جهت آرزوهامون حرکت میکردیم و هرچی میگذشت با وجود موفقیت ظاهری تو کسب و کارمون و معروف شدن تو شهر ، ما هر روز بیشتر احساس بدبختی و غم میکردیم و این کم کم داشت روی کارمون تأثیر میگذاشت و به قولی ریز ریز پنیرهامون کم میشد و اینو فقط مایی که صاحب کسب و کار بودیم میتونستیم بفهمیم در حالی که اطرافیان و همه ی مشتریها فکر میکردن که ما درحال رشد هستیم . خیلی وقت بود به این نتیجه رسیده بودیم ولی جرأت اینکه فروشگاه رو جمع کنیم و بریم دنبال علاقه مون رو نداشتیم و به شدت از این کار میترسیدیم و کل پروسه برامون وحشتناک بود . بعد از یه مدت طولانی کلنجار رفتن با خودمون و گوش کردن به آموزه های استاد و تجسم کردن خواسته هامون و ……… جرأت کردیم و تصمیم قاطع گرفتیم که فروشگاهمون رو در اوج رشد و معروفیتش ، جمع کنیم و وقتی اینو با خانواده مطرح کردیم ، اول هیچکس باور نکرد و فکرمیکردن ما شوخی میکنیم ، چون واقعا شرایطمون اوکازیون بود . ولی وقتی جدیّت تصمیم مارو دیدن ، شروع کردن به مخالفت کردن و از راهی استفاده کردن تا تصمیم ما رو عوض کنن . حتی چون جوّ فروشگاه ما بسیار صمیمی و دوستانه بود ، همه اون رو دوست داشتن ، فروشنده ها و مشتریهامون هم مدام از ما میخواستن که فروشگاه رو تعطیل نکنیم . خلاصه با وجود تمام مخالفتها و فشارها و با وجود اینکه نمیدونستیم بعد از تعطیلی فروشگاه میخوایم چیکار کنیم ، به خاطر جرأتی که با گوش کردن به آموزشهای استاد پیدا کرده بودیم و به خاطر توکّل و اطمینانی که به خدا داشتیم تونستیم روی تصمیمون بمونیم و اجراییش کنیم . وقتی فقط به پروسه ی جمع کردن فروشگاه و تخلیه ی اون فکر میکردیم یه کار خیلی سخت و طاقت فرسا تو ذهنمون میومد که از توان ما دو نفر خارج بود چه برسه به اینکه فکر کنیم بعد از تعطیلی فروشگاه میخواییم چکار کنیم و ما هیچ کمک دیگری نداشتیم چون همه مخالف حرکت ما بودن و اگه ازشون کمک میخواستیم ، باز شروع میکردن به حرف زدن و منصرف کردن ما ، و ما اصلا اینو دوست نداشتیم . خلاصه بازم طبق معمول دست به دامن خدا شدیم و فقط از اون کمک خواستیم و فقط به اون توکل کردیم تا باز هم ما رو آسون کنه برای آسونی ها . و خدای مهربون و همیشه حاضر تو زندگی ما ، سنگ تموم گذاشت و با ایده هایی که به ما داد ، پروسه رو طوری چید که ما تونستیم تا آخرین روزی که فرصت داشتیم فروشگاه رو باز نگه داریم و تقریبا تمام جنسهامون رو بفروشیم و خیلی راحت تو یه شب تا نزدیکهای ظهر ، فروشگاه رو کامل تخلیه کنیم و تحویل صاحب جدیدش بدیم و این در حالی بود که من و خواهرم کل شب تا صبح رو تنها بودیم و به تنهایی تونستیم تمام وسایل فروشگاه رو که خیلی هم زیاد بود ، جا به جا و تخلیه کنیم و تمام این مدت تنها کسی که ثانیه به ثانیه با ما بود و بهمون ایده های عالی که کارها رو برامون آسون میکرد میداد ، خدای مهربان و همیشه حاضر در زندگی ما بود و کل اون شب رو کنار ما و مراقب ما بود و ما بدون ترس از تاریکی شب و تنهایی و خلوتی ، کارهامون رو به آسونی انجام دادیم به طوری که وقتی صبح همه فروشگاه رو خالی دیدند تعجب کردند از اینکه ما چطور تونستیم بدون کمک کسی به این سرعت و دقت فروشگاه رو تخلیه کنیم در حالی که اونها نمیدونستن که این کار از عهده ی ما برنمیومد و تماما کار خدا بود . البته من بنده ی ناسپاس با اینکه میدونستم همه کارها رو خدا انجام داده و اگه ایده ها و کمکهای اون نبود ، اگه اون مراقبمون نبود و گره به کارمون می افتاد ، به هیچ عنوان کارها به این آسانی و راحتی انجام نمیشد ، ولی باز هم قشنگ احساس میکردم وقتی دیگران از راحت انجام شدن کارها تعجب میکردند و ازمون تعریف میکردند ، من تو دلم احساس غرور میکردم و اعتبار کارها رو به خودم میدادم ، و اینجاهاست که باید مراقب افکارمون باشیم که به خودمون مغرور نشیم و اعتبار همه چیز رو به خودمون ندیم که در این صورت خیلی بد زمین میخوریم و خدا میزنه پس کلّه مون . که به قول استاد خیلی خوبه که همون اول که از مسیر منحرف میشیم و کج میریم ، بزنه پس کلّه مون ، تا سریع به راه درست برگردیم ، نه اینکه بعد از اینکه به ته مسیر اشتباه رسیدیدم و کلّی از عمرمون تلف شد ، تازه متوجه بشیم که ای دل غافل ، این همه مدت تو مسیر اشتباهی بودیم و اصلا متوجه نشدم .
+ یادمه بعد از اینکه فروشگاه رو جمع کردیم ، تصمیم گرفتیم به یه شهر دیگه مهاجرت کنیم و اولین کار بزرگ و وحشتناک از نظر همه و خودمون رو انجام بدیم ، به شدت برامون ترسناک و ناشناخته بود ، چون تو کل جدّ و آباد و خاندان ما این اصلا و به هیج عنوان اتفاق نیافتاده بود که یه دختر مجرد بخواد تک و تنها مهاجرت کنه به یه شهر دیگه که هیچ آشنا و فامیلی هم تو اون شهر نداره. چه معنی داره اصلا !!!!!…. خلاصه من و خواهرم با وجود تمام مخالفتها و گریه و زاری ها ، تصمیم گرفتیم زندگی مستقلی داشته باشیم و بر روی ترسهای ریز و درشتی که با وجود بالا رفتن سنمون تو وجودمون داشتیم ، پا بزاریم و این زندگی کوتاهی که داریم و نمیدونیم کی قراره سوت پایانش زده بشه ، رو به تمام معنا و در تمام جنبه ها تجربه کنیم . خیلی برامون پروسه سخت و پیچیده و ترسناک میومد ، اصلا نمیدونستیم به کدوم شهر مهاجرت کنیم ؟ بعد مهاجرت چه کاری انجام بدیم ؟ اصلا دقیقا به چی علاقه داریم که اینطوری زندگیمون رو ریختیم به هم ؟ و ….. هزاران سؤال دیگه که مدام تو ذهنمون میچرخید و جوابی براش نداشتیم و مدام نجواهای ذهن ما رو میترسوند و سعی داشت ما رو پشیمون کنه از کاری که انجام داده بودیم . و ما هیچ کاری از دستمون برنمیومد جز اینکه سعی میکردیم با خوشی های کوچیک و با گوش کردن به فایلهای استاد حالمون رو خوب نگه داریم . اتفاقی که افتاد با اینکه اصلا از کاری که کرده بودیم پشیمون نبودیم و عمیقا از درونمون یه حس قوی و محکمی بهمون میگفت که کار درستی کردیم و باید مسیر رو ادامه بدیم و خودمون هم با تمام وجود دوست داشتیم که این تغییرات رو تو زندگیمون بدیم ، ولی رفته رفته شرایطمون بدتر میشد و گره به کارمون میافتاد و ما به مدت شش ماه ، هر کاری کردیم نتونستیم به برنامه ای که مشخص کرده بودیم برسیم و هر کاری کردیم به بن بست خوردیم و دیگه کارها مثل کارهای دیگه ی این پروسه برامون به آسانی و راحتی انجام نمیشد .رفته رفته کار به جایی رسید که اینقدر از لحاظ روحی شرایط برامون سخت شد که باز هم نالان و گریان دست به دامان خدا شدم و ازش خواستم که به دادم برسه و اینجا بود که فهمیدم من تو این مدت که خدا کارها رو برامون به آسانی انجام داده بود ، به خودم مغرور شده بودم و اعتبار همه ی این کارها رو به خودم داده بودم و خدا هم طبق قوانین ثابت و بدون تغییرش ، من رو به خودم واگذار کرده بود و کارهام رو به عهده ی خودم گذاشته بود که انجام بدم و من بدون کمک و حضور خداوند ، تو این مدت شش ماهه گند زده بودم به زندگیم و مشکل پشت مشکل تو زندگیم رخ میداد تا جایی که شرایط روحیم افتضاح شده بود . تا اینکه از خداوند طلب آمرزش کردم و با تمام وجودم اظها ر عجز و ناتوانی در مقابلش کردم و عاجزانه ازش خواستم که کمکم کنه و من رو آسان کنه برای آسانی ها و کارهام رو برام انجام بده ، چرا که من بدون اون اصلا توانایی انجام هیچ کاری رو ندارم . و اینگونه بود که خداوند دست به کار شد و معجزه ها شروع شد و ما تونستیم به راحتی و در یک روز ، در بهترین منطقه ی یک شهر عالی و فوق العاده ، در یک محیط و محلّه ی خوبتر از خوب ، یه خونه ی نوساز و بزرگ با یه صاحبخونه ی محترم و بافرهنگ ، بگیریم و یه زندگی رویایی و پر از اتفاقها و تجربه های خوب رو شروع کنیم . اینبار هم مثل همیشه خداوند به راحتی کارها رو برامون انجام داد و ما رو آسان کرد برای آسانی ها . ولی از اونجایی که انسان فراموشکار است ، مدام در طول زندگیش به خودش مغرور میشه و فکر میکنه که کارها رو داره خودش انجام میده و وجود خدا و کمکهای همیشگی خدا تو زندگیش رو فراموش میکنه ، و اینجاست که فریب نجواهای شیطان رو میخوره و مشرک و ناسپاس میشه .
این مدت هم من فراموشکار، باز هم فریب نجواهای شیطان رو خوردم و فراموش کردم تمام معجزاتی که خداوند آشکارا در زندگیم انجام داده و در تک تک لحظات زندگیم من رو آسان کرده برای آسانی ها . خدا رو صد هزار مرتبه شکر که با این فایل توحید عملی 11 ، که مطمئنم خداوند این حرفها رو از طریق استاد ، فقط و فقط به من گفته ، دوباره هدایتم کرد تا بتونم بازهم بهش توکل کنم و ازش کمک بخوام تا این مسئله م هم به آسانی حل بشه و من باز هم آسان بشم برای آسانی ها و دوباره ایمانم به خداوند قوی تر بشه انشاالله .
همه این حرفها رو برای یادآوری خودم نوشتم تا هر جایی که از مسیر خارج شدم هدایت بشم به نوشته های خودم و بازهم همه چیز بهم یادآوری بشه و دوباره توبه کنم و به مسیر برگردم و با اینکه وقتی روی خودمون کار میکنیم رفته رفته ایمانمون قویتر میشه ولی تا وقتی زنده هستیم ، این روند ادامه داره و ما تا لحظه ی مرگ نباید ناامید بشیم از این پروسه ، هر چقدر هم که تکراری باشه و از دست خودمون خسته بشیم .
سپاسگزارم از همه ی کسانی که با چشمان نازنینشون کامنت من رو خوندن .
خدایا پناه میبرم به تو از شرّ نجواهای شیطان
پروردگارا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
ربّ یگانه ی من ، مرا به راه راست ، به راه کسانی که به آنها نعمت عطا کرده ای هدایت کن .
سارا جان خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم به کامنت من پاسخ دادی بسیار ممنونم از توجه ای که کردی
من همیشه عاشق خوندن کامنت های شما هستم و وقتی میبینم یه کامنتی با اسم قشنگ شما منتشر شده با ذوق و شوق مطالعه ش میکنم و همیشه و همیشه به خاطر تعهدی که در کار کردن روی خودت داری ، به خاطر مسیری که با موفقیت در زندگیت طی کردی ، به خاطر احساس خوبی که تو کامنت هات و زندگیت داری ، به خاطر رابطه ی خوبی که با خدای خودت ایجاد کردی ، به خاطر توحیدی بودنت و …. از ته دلم تحسینت کردم و میکنم . من همیشه از کامنتهات یاد میگیرم و آرامش و احساس خوب میگیرم . سارای عزیزم تو یکی از الگوهای خوب من تو این سایت الهی هستی و همیشه ازت یاد گرفتم . خودم خیلی سعادت کامنت نوشتن نداشتم ولی همیشه کامنتهای بچه های فوق العاده ی سایت ، مخصوصا شما رو با جون و دل میخونم و تحسینشون میکنم .
سارا جان خوشحال میشم اگه به عنوان یکی از شاگردهای خوب مکتب توحیدی استاد و به عنوان یکی از افرادی که تو این سایت الگوی خودم قرار دادم و به عنوان یه خواهر ، یکم برام از روشهایی که برای درک بیشتر توحید عملی تو زندگیت استفاده میکنی بگی . چطوری میتونی در بیشتر تایم های زندگیت احساست رو خوب نگه داری ؟ چطوری میتونی در طی کردن مسیر تکاملیت ، ناامید نشی و شک نکنی به درست بودن مسیرت ؟ چطوری میتونی بفهمی که داری مسیر تکاملیت رو طی میکنی یا تو مسیر اشتباهی هستی ؟
من الان تو شرایطی هستم و زندگی ای رو برای خودم به لطف الله درست کردم که تا حد خیلی زیادی ورودی هام رو کنترل کردم و هرآنچیزی که بهم ورودی و احساس بد میده از زندگیم به طور کامل حذف شده ، حتی جمع های خانوادگی و دوستانه ای که از اونها ورودی های نادرست دریافت میکردم به کل از زندگیم حذف شده . و کل روزم فقط منم و صدا و آموزشها و سایت استاد و همراهم که مثل من صد در صد در این مسیر الهی هست . و هردو با تمرکز در حال ساختن زندگی ای که دوست داریم هستیم . ولی نمیدونم چرا ، نوسان تو احساسم زیاد دارم و نجواها ی ذهنمیم وقت و بی وقت زیاد میشه و من رو ناامید میکنه از ادامه ی مسیر و بهم ترس از آینده رو القا میکنه . درسته رشدهای زیادی تا به حال داشتم و تا اینجا ناامید نشدم از ادامه ی مسیر و همچنان با قدرت ادامه میدم ولی بعضی وقتها اینقدر نجواها زیاد میشه که احساس ناتوانی میکنم و احساس میکنم این مسیر برای من جواب نمیده و احساسم بد میشه و ناامید میشم و طبق معمول پناه میبرم به خدای همیشه حاضرم . میخواستم ببینم این حالت تو مسیر ، طبیعیه ؟ همچین حالتهایی تو مسیری که داشتید ، به سراغ شما هم اومده یا مسیر و عملکرد من اشتباهه ؟ اگر شما هم همچین حالتهایی رو تو مسیرتون تا به اینجا تجربه کردید ، ممنون میشم راهنماییم کنید که چطور از این مرحله گذر کنم و چطور احساسم رو نه لحظه ای ، بلکه موندگارتر خوب کنم ؟
در نهایت بازم میگم که خیلی خوشحال شدم از پاسخی که به کامنت من دادید و اینو هدیه ای از طرف خدا میدونم و بسیار سپاسگزار و شاکرم .
دیروز صبح وقتی این آیه رو خوندم بهش فکر کردم یعنی چی ؟
چرا خدا گفته اگه جن ها از غیب خبر داشتن در عذاب نمیموندن ؟؟!!!
خدا بهم گفت
سارا غیب یعنی آینده ، اگه تو از آینده خبر داشته باشی آیا الان ناراحت میشی ؟ آیا نگران آینده میشی ؟
بعد بهم گفت برو عکس های 5 سال پیش و ی نگاهی بنداز
الله اکبر از هدایت
تو آرشیو گوشی ام 2019 رو سرچ کردم و هزار تا عکس و فیلم اومد بالا
یاد اون روزها افتادم و آرزوهایی که داشتم
و الان تمام اون آرزوها جز زندگیمه
رها جونم ، سوالی که ازم پرسیدی دقیقا سوالی بود که دیروز از خدا پرسیدم
فکر تمام آرزوهایی که الان داری 5 سال دیگه بهت داده شده
آیا بازم نگران آینده میشی عزیزم ؟؟؟
البته به لطف خدای مهربان من مدت هاس به آرامش درونی پایدار رسیدم
رها جونم من قوانین خدا که استاد در دوره های مختلف توضیح میدن از زاویه های مختلف ، همه رو وحی منزل دونستم و با تمام وجودم هر روز سعی میکنم بهشون عمل کنم
رها جونم من یقین دارم که تنها راه سعادت و رستگاری عظیم که خداوند بارها در قرآن وعده شو داده ، فقط توحید و توکل به خداست
چطوری ؟؟
سپاسگزار بودن
خداوند بارها بارها بارها. در قرآن گفته و بیشتر آنها ناسپاس هستن
کی میتونه سپاسگزار باشه ؟؟
کسی که ایمان داره برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی افته
کی میتونه توکل کنه ؟
کسی که ایمان داره همون خدایی که انسان رو از قطره آبی خلق کرده و بهش توانایی داده میتونه از هیچ ، همه چی براش خلق کنه
توکل یعنی چی ؟
یعنی تسلیم 100٪
یعنی همه چی اوست
یعنی من نمیدونم
خدایا به هر خیری از تو برسه فقیرم
اگه تمام زندگی ام هم زیر و رو بشه قطعا خیر توست
من به خیر و صلاح تو راضی ام
عزیزم میخوای ثروتمند باشی
میخوای عشق تجربه کنی
میخوای موفق باشی
هر آنچه که میخوای در آینده داشته باشی فقط ما مهر تایید رب العالمین
لذت بخش و جاودان ِ
در غیر این صورت حتی اگه بهش برسی میشه آتیش و می افته به جونت
رها جونم سعی کن قرآن زیاد بخونی
متن عربی شو بخون و از خدا بخواه که آسونت کنه برای فهمش
قرآن خیلی ساده اس
خیلی راحت فهم میشه
الابذکرالله تطمئن قلوب
هر وقت نگران و پریشان شدی قرآن و باز کن و شروع کن به خوندن
آرومت میکنه و راه و بهت نشون میده
من هر وقت احساس میکنم داره حسم بد میشه سریع شروع میکنم به قرآن خوندن و اصلا معجزه در لحظه رخ میده
رها جونم خدا خیلی ما رو دوست داره و خیلی مراقب ماست
بهش اعتماد کامل کن و خودت رها کن تا خداوند امور زندگی تو پیش ببره
خیلی لذت بخشه
هر لحظه فکر کن یک نیرو خیلی خیلی خیلی قدرتمند ، خیلی خیلی خیلی توانا ، خیلی خیلی خیلی آگاه
داره برات کارها رو انجام میده
وقتی اینجوری باورش کنی لحظه یی نگران نمیشی
بهار و ببین
بعد از مرگ در زمستان دوباره همه جا زنده میشه
اجازه بده خدا بهار و در زندگیت متجلی کنه
برای او چشم بر هم زدنیست
رها جونم ایمان دارم لحظه هایی رو تجربه میکنی که فقط از شوق اشک میریزی از عظمتش از مهربانیش از بخشندگیش از علمش
بسیار بسیار سپاسگزار و ممنونم به خاطر پاسخی که به سؤالم دادی .
الان تو احساسی بودم که وقتی هدایت شدم به خوندن پاسخ شما ،به حدّی به دلم نشست که ناخودآگاه اشک از چشمام جاری شد ، احساس کردم مثل همیشه خدا داره اینبار از زبان سارای عزیزم باهام حرف میزنه و آرومم میکنه . عزیزم کلمات و جملاتی که از دلت برام نوشتی بسیار آرومم کرد و خیلی برام نکته داشت و راهگشا بود . ازت ممنونم به خاطر وقتی که گذاشتی و با عشق برام نوشتی .
امیدوارم خداوند مهربان همیشه حافظ و نگهدارت باشه .
چقدر لذت بردم از کامنت زیبایی ک نوشتی و چقدر قشنگ مسیر تکامل زندگیت رو طی کردی
خیلی با خوندن کامنت شما امیدوار شدم چون منم با دیدن این فایل متوجه این شدم ک مشرک شدم و باید بهتر و متعهد تر روی توحید کار کنم و خوندن کامنت شما بهم امید اینو داد ک اگه فراموش کردی اشکالی نداره و اگه از خدا بخوای باز هم دستت رو میگیره و بهت کمک میکنه
عزیزم خیلی خوشحالم که نوشتن بخشی از مسیر زندگیم تو این کامنت باعث شد که دوباره نور امید به رحمت خدای مهربانم ، در دل شما زنده بشه . امیدوارم خداوند به همه مون کمک کنه تا هر روز بیشتر و بیشتر توحید رو درک کنیم و توحید عملی رو در زندگیمون اجرا کنیم .
بهترینها رو از خداوند وهّابم برات آرزومندم عزیزم .
سلام علی آقا امیدوارم همیشه سلامت و موفق و در پناه خدا باشید،
من قانون سلامتی رو خریدم ولی متاسفانه دو بار سعی کردم به مرحله چربی سوزی برسم نتونستم ،تصمیم گرفتم فعلا کربوهیدرات و روغن رو خیلی کم کنم ولی هدایت شدم به ورزشهای که فایلش تو دوره هست و هر یک روز در میان انجام میدم یعنی هر یک روز در میان شما استاد ورزش من هستید و میخواستم اینجا از شما صمیمانه تشکر کنم خیلی از برنامه ورزشی که دادید خوشم میاد و برام قابل انجامه، ممنونم از شما
، هر بار کامنتی از شما میاد و میخونم کلی ذوق میکنم که اسناد ورزشمو میبینم
امیدوارم همیشه در هر کاری که انجام میدید خداوند مهربان دستون رو بگیره و به سمت بهترینها هدایتتون کنه که قلبتون پر از حال خوب پر از شادی و پر از آرامش باشه، در پناه حق باشید استاد علی
سلام مهربانان
چه صحبت گوهر باری کردید استاد
اونجای که گفتید وقتی در مقابل خداوند تواضع هستید و میگید من نمیدونم به این منزله نیست که ارزش خودتو آوردی پایین برعکس جلو انسان های دیجه اعتماد بنفسمون بالا میره چون قدرتی پشتت احساس میکنی که هیچکی بالاتر از اون نیست،و من اینو حس کردم
یادمه داشتم برای یه شرکتی کار میکردم نتیجه من همیشه خوب بود اما تلاش فیزیکی کمتری انجام میدادم چون صبح هر روز از خدا میخواستم هدایتم کنه براه راست راه اونای که نعمت داده،بعد به من میگفتن آدم بیخیال و بی مسولیت اما من میگفتم من میگفتم من اطمینان دارم که کارم پیش برده میشه نیاز به پیش بردن من نیست،اما اونا باور نمیکردن و من همیشه نتیجم تو فروش بیشتر میشد البته که تمرکزم لحظه های که بیشتر رو کار بود فروش بیشتری هم انجام میشد یعنی زمان های که حرکت میکردم اما میگفتم که خدا هدایتم میکنه و به طور معجزه آسای مشتری ها خودشون بهم ز میزدند
یا یک بار دیگه من میخواستم کارمو راه بندازم اما پولی نداشتم میخواستم خونمو بفروشم،اما این جمله که خداوندا من نمیدونم چجوری چکار کنم خودت هدایتم کن بر زبونم بود،تا اینکه بعد از ماه ها در زمان مناسبش خداوند سرمایه اولیه رو از جای که فکرشو نمیکنم بهم داده شد از راه طبیعی،یک زمینی مال 30سال قبل پدرم پولش رسید به من و من با اون پول کارمو دارم شروع کردم و میکنم
یا یادمه من هدایت شدم روزی برم شهر دیگه با اینکه دوست نداشتم برم اما چون باور داشتم که هر چی سر راه من قرار بگیره این در مسیر خواستمه ،تو دنیا هیچ اتفاق اتفاقی نیست منی که هر روز از خدا هدایت میخوام ممکن نیست برام بد رقم بخوره نتیجه این یکسال و نیمی که رفتم و برگشتم این بود که تونستم یه خونه نقلی یه جای بخرم و بدمش رهن
یا مثلا چند روز پیش میخواستم یه ابزاری درست کنم که تا حالا ساخته نشده بود به دلم افتاد که برم کارگاه کابینت ساز برام بسازه وقتی شروع کرد به ساختن در نتیجه فهمیدیم که نمیشه ساختش و من 50تومن بخاطره زمانی که از اونا گرفتم پرداخت کردم وقتی امدم بیرون کفتم این چه هدایتی بود اینکه نشد،اما وسط اون کار،استاد کابینت ساز یه حرفی زد و من برد تو فکر،وقتی رفتم همون کار رو با 5تا تیغ موکت بری انجامش دادم جواب داد،فهمیدم همه اینها یک تظاد بود برای این بوده که من به این جواب برسم،اینجا بود که فهمیدم وقتی باور داشته باشی هدایتی هست حرکت میکنی وقتی حرکت میکنی هدایت میشی به جواب مسله
یا مثلا چند روز پیش شکر میخواستم بخرم که آزاد گیرم نمی امد ذهنم میگفت میخوای بری بنکداران که چی بشه وقتی قانونی به تو شکر نمیدن،اما رفتم،رفتم 2تا دونه گونی گیرم امد اما اتفاقی یکی از دوستانم رو دیدم که اتفاقا اونجا کار میکرد و زبون خیر برام گذاشت 40تا گونی نصیبم شد
یک حرفی امروز حدید یاد کرفتم از استاد که گفت صبح بگید خداوندا به تو پنا میارم تنها تو رو میپرستم وتنها از تو یاری میخوام منو هدایت کن براه راست راه اونا که نعمت دادی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام،درود و عشق تقدیم استاد خوشگل،خوشتیپ و خوش سخن خودم البته که یه سلام هم عرض میکنم خدمت کارگردان پر تلاش و پر زحمت سایت خانم شایسته گل گلاب
﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان
الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
رحمتگر مهربان
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
[و] خداوند روز جزاست
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
﴿[بار الها] تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
ما را به راه راست هدایت فرما
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ
راه آنان که گرامی شان داشتهای نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان
استاد چقدر با این یک ساعت حال دلما عوض کردید
یاد لحظه هایی که چقدر به خودم مغرور میشم به واسطه دانشم،فهمم و ….
همه این علم،هدایت از سمت خدا بوده و من از خودم هیچ چیزی نداشتم،ندارم و نخواهم داشت
یاد اوایل آشناییم با شما که چقدر به خودم مغرور شده بودم که بله من دیگه قانون را فهمیدم،من دیگه خوشبخت شدم،من دیگه خدا را شناختم و درکش میکنم ای وای
پس هنوز هم میگم و تکرار میکنم هزاران بار با خودم و تکرار خواهم کرد که من محمدم هستم یک مغرور
چه روزهایی که به خودم میبالیدم به خودم و مغرورانه راه میرفتم و مغرورانه با دیگران صحبت میکردم که بله شما هیچی حالیتون نیست و فقط من عالم هستم
یاد داستان مولانا و شمس افتادم که شمس از مولانا که بزرگ شهر بود درخواست کرد که به محله شراب فروش ها بره و شراب براش تهیه کنه چون میخواست غرور و بزرگی مولانا را بشکنه.
هر چقدر که زمان میگذره و انسان به پختگی میرسه،نگاه میکنه میبینه که ای بابا چقدر غرور و منم منم الکی داشته در صورتی که هیچی نبوده
تجربه من:حدود سه ماه پیش من عمل زیبایی بینی انجام دادم.حدود یک هفته اصلا خوابم نمیبرد و فقط از دهن میتونستم نفس بکشم و خیلی اذیت میشدم تو همون اوضاع فکر میکردم که ای بابا تا همین چند روز پیش چقدر راحت میتونستم نفس بکشم راحت بخوابم،همین دو تا سوراخ بینی که انسان نادیده میگیره و اصلا بهش فکر نمیکنه چقدر روی نفس کشیدن انسان تاثیر میزاره و سلامتی چقدر مهم هست ولی الان که برگشتم به روال عادی زندگی یادم رفته که اصلا تا همین چند ماه پیش اصلا درست نمیتونستم نفس بکشم و چقدر اذیت میشدم و عادت کردم به این شرایط عادی
چقدر تواضع در مقابل خداوند بزرگ مرتبه میتونه انسان را به جایگاه واقعی اش برسونه
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سپاس
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و کلیه دوستان عزیز
امروز داشتم مصاحبه کشتی گیر آمریکایی ارون برووکس میخوندم که همین دیشب با دیوید تیلور سرشناس کشتی داشت و موفق شد دوبار پیاپی دیوید تیلور شکست بده که تیلور چند عنوان مدافع قهرمانی جهان و المپیک را درکنار نامه دارد
ارون برووکس بعد از پیروزی مقابل دیوید تیلور راهی المپیک 2024میشود، چند جمله زیبا گفت که مربوط بود به این جلسه توحید عملی
بروکس در این باره گفت: «این جنگ است. به همین دلیل است که خدا کنارم حضور دارد. من در تمام طول این مسابقات از خدا خواستم که به من قدرت بدهد چون بدون او، شرایط خیلی بد پیش میرفت.
و در آخر بروکس گفت: بدون کمک خدا امکان نداشت.
خیلی جالب بود مصاحبه اش اون باور داشت به خدا که کمکش میکنه نه گفت من گفت خدا بعد از پیروزیش در مقابل تیلور دستش را به آسمان بلند کرد من خیلی لذت بردم از این نگاه
شاد باشید در پناه الله
الله اکبر
خدایا تو الان در قلب منی به من
آگاهی این ذوقم این خشک شدنم
این حس بی تابیم رو تو بهتر از هرکسی
میفهمی آره فقططططط تو میفهمی
تو میدونی تو به همه چی آگاهی
من از دیروز صبح که صدای قدمهاتو
ذاشتم میشنیدم اون ارامشی که برام آوردی اون صدای پر از شکوهت
میخواستی منو برسونی به اینجا آخه
قوربونت بشم من تازه 15 روزه آروم آروم دارم از منیت درمیام میخام تو رو بفهمم
میخام اعتبار همه چیمو بهت بدم چقدر نزدیکم بودی اما اون دور دورا میدیمت
چقدر تو رو شبیه یه مرد میانسال با یه کلاه دقیقا عینه پدر بزرگم میدیدم جقدر من مشرک بودم برای تو برای تو که همه چیزی برای همه کس به شرط ایمان
بزار بنویسم دومین کامنتم امروز
برای این فایل که اصلا گنجه گنج
درک این فایل تکامل میخواد خدایا بنویس چی شد
از اول مهر بعد از 2 ماه به در و دیوار خوردن در اولین کلام که در مقابلش تسلیم شدم و گفتم عاجزم به خودت قسم عاجزم بهش گفتم تو رو جون خودت کمکم کن و بلافاصله آمد به قلبم و یه انرژی گرفتم در سطح جهانی
آروم آروم هدایتم کرد به کامنتهای سعیده شهریاری،ابراهیم عزیز کامنتهایی که فقط توحیدی بودن فقط قرآنی بودن
انگار یه مدت گذشت گاهی واقعا واضح صداشو میشنوم به خدا قسم هر وقت یه سوالی میپرسم که موافقه با اون صدای آرامشه میگه انجام بده خودم باهاتم
اونجایی که مخالفه میگه صبور باش
آره سعیده شهریاری رفته تا 2 ماه کامنت نمیزاره که تکلیف کسب وکارش مشخص بشه و به ثروت برسه بیاد کامنت بزاره
(برای آبجی سعیده ام خدایا تو میدونی
هر روز دعای خیر دارم و همش میگم یعنی چی کار کرد)
دیروز صبح خداوند بهم گفت:
از همین صبح هیچکاری انجام نده بشین فایل نشانه روزت را ببین(به رویاهایت باور داشته باش) و کامنتتو بزار گفتم اطاعت ارباب ؛عشق جان
بعدش گفت برو فایل 5 قدم اول و قشنگیا رو ببین و کامنتشم بزار گفتم چشم و الله اکبر اونقدر زمانم پر برکت شد که نگوووووو
و الله اکبر بعدش گفت :کارمون تموم نشده میری بخش دانلودها اجرای توحید در عمل رفتم ؛گفتم کدوم رو ببینم
گفت شماره توحید عملی 11
گفتم چشششم
و خدای مننننن ؛من تو این فایل چیزهایی شنیدم که همین فایل برای تمام دورانها کافیه ؛کامل واضح بهم گفت که چرا اینقدر در روابط ثروت سلامتی به در و دیوار خوردم من رو همه حساب کرده بودم الا خودش نوشتمش تو دفترم بلکه بفهمم واقعا درکش سخت بود هی تکرار کردم وسطا مغزم نکشید اخه بیشتر به مشرک بودن خودم و عظمت خداوندم پی میبردم یه کم کامنت خوندم خوابیدم
صبح بیدار شدم گفتم خدایا من دیگه میخوام عاجز بودنم رو در مقابل حتی ساذه ترین مسائل هم در مقابل تو اعتراف کنم پس امروزمو برام برنامه ریزی کن (اینو آقا ابراهیم در حواب سوالم گفته بودن از ایشون یاد گرفتم )اما فقط دیروز و امروز گفتما ….
بعده صبحونه یکم کار داشتم گفت فایل توحید عملی 11 رو پلی کن و تا تموم شدن اون فایل کارهای خونتو انجام بده بعد بیا بشین پای درسات گفتم چشم
و همین کار کردم اومدم نشستم الله اکبر
بهم گفت ببین کامنت این فایل رو بزار
دقیقا فکر کنم 2 ساعت پیش گذاشتم و از ش هدایت خواستم و بعدش اصلا فایل گوش نده برو کامنتهای سعیده شهریاری رو بخون گفتم چشششم ارباب چشششم نفسسسسسس
رفتم دونبال کامنتهای سعیده رفتم رو پروفایلش و دستم رو خودش برد گذاشت رو اینکه سعیده چه محصولاتی خریده
و جا خوردم برای اولین بار دیدم محصولات استاد افزایش قیمت خورده
یه جوری شدم گفتم چی میخوای بگی
گفت ادامه بده گفت کجا رو بخونم
گفت برو کامنت محصولات و از اولین روزی که شروع کرده بخون گفتم آخه محصولاتی که اون خرید و محصولاتی که من خریدم کجا گفت قانون تکامل خندم گرفت
و الله اکبر منو رسوند به کامنتهای قدم اول و دوم سعیده خدایا از طریق کامنتهای سعیده تو چه ها به من گفتی
واضح میگفت دیگه وقتشه قدم ها رو تو این سطح مدارت ادامه بدی اگه 12 ماه استمرار داشته باشی تو این کار کللللی راه
برات باز میشه نترس بدهیاتم میدیم
ذهنه میگفت نه بابا ولش تو بدهی داری اون میگفت امروز چه روزیه گفتم 15 گفت تا کی محصولات با قیمت قبله گفتم تا یه ماه گفت تو تو این یه ماه بشین دو تا قدم رو شبانه روز کار کن من گنجها بهت میدم من وهابم نترسسسس
گفتم میترسم گفتم یه جوریم
آروم بود نگاهم میکرد
گفتم اصلا میخوام با پررویی باهات معامله کنم آروم بود آروم آروم
گفتم ببین یه نشونه بهم بده اگه خوبه که من طبق اینی که میگی عمل کنم از جایی که فکرشم نمیکنم برام پول برسون اونم امروز 12 شب بگذره قبول نیست (عجب پر رو بازی درآوردم )
و خدایا منو ببخش به خاطر مشرک بودنم
الله اکبر اشکام امون نمیده بنویسم چشمام تار میبینه و دررررست بعد از 20
از جایی که ذهنم نمیرسید 300 تومن بهم پول رسوند این شاید برا خیلیا کم باشه اما برا من حکم میلیارده میلیارد
حکم اثبات درستیه خداوندمه
یار پسندید مرا
خدایا چشم من زیپ دهنمو میبندم
که اینم تکامل میخواد( خودت الان بهم گفتی خخخ)
یک ماه کار میکنم طبق همون که گفتی
و 12 قدم رو ادامه میدم یادمه یه بار فکر کنم رو جلسه هدفگذاری
قدم اول بود بعد اتمام جلسه ام با 24 ساعت فاصله یه سه و نیم میلیون وارد حسابم شد
خدایا میدونی من اراده ام در مقابل اراده تو خیلی ضعیفه از اراده کن فیکونت برمن ببار
متنام طولانی میشه درسته اما رد پا میزارم که یادم نره این روزامو هدایتهای که دریافت میکنم
خدایا ازت میخوام یک ثانیه منو به حال خودم رها نکنی
استاد من نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم
فقط میگم دریافت کنید از خدای درونت هر آنچه که میخواهین
متشکر چشمای نازتم که وقت گذاشتی و کامنتمو خوندی
بنویس
با چشمای خیس!
منم مثله توام
وقتی قلبم شروع میکنه به تراوش، وقتی انگشتام تند تند رو کیبورد گوشیم شروع میکنه به حرکت کردن و مینویسه و مینویسه و مینویسه اون گوشه های ذهنم یکی میگه یشه دیگه کامنتت خیل طولانی شده
بسه دیگه سرو تهش رو هم بیار،تمامش کن دیگه اما باید ادامه داد باید تاجایی که انگشت میره نوشت
چجور استاد یه فایل میزاره 1 ساعت خورده ای زمان میبره و ما نمیفهمیم که کی تمام شد،چجور یه مسافت 2 ساعت رو پشت فرمون صحبت میکنن و ما نمیفهممیم کی تمام شد اونوقت کامنتی که الهام و معجزه است زیاده که چند خط باشه!
دروغ میگه ذهنت
بنویس
بنویس
ادامه بده و به قول قرآن خداوند هرگز ریز قولش نمیزند
چه کسی از خدا وفادار تر به وعدهاش
سلام بر آقا ابراهیم توحیدی
عاقاااااااا من یه روز از دست درستی این قانون از ذوقش پرواز میکنم به آسمونها…
بزار بنویسم چرا ؟؟
کلا یه فردیم که انگار مثل 99 درصد جامعه دوست دارم زوم کنم رو نکات منفی (استغفرالله )
توی روابط یه چالش داشتم
حالا عجیبه هر وقت یه موردی که نیازمند آروم شدنم و برگشتن حس خوب درونم
واضح بهم میگه که برو کامنتهای سعیده شهریاری رو بخون یا آقا ابراهیم
دیروز بعد از ظهر حالم خوب نبود تو بیمارستان هم بودن ؛گله کردم ازش گفتم من هدایتتو میخوام من که گفتم تسلیمتم گفت :برو عقل کل چنان میرفتم که نگووووو
یه کم چرخیدم زدم سعیده شهریاری و هدایت شدم به سوال نمیدونم چه باور مخربی دارم که
باعث خراب شدن رابطه ام شده
و رفتم جواب اول ارررره جواب شما
بود با 15 تا دیدگاه خوندم خوندم
و سطح احساسم خیلی خوب شد
گفتم خدایا بزار از آقا ابراهیم سوال کنم
راهنماییم کنن….
به خداوندی خدا قسم سرمو آوردم بالا
زوم کردم دیوار
بهم گفت:بنده من تو هنوز تو در دیواری !!
تو تا هنوز قبول نکردی که؛ عاجز از تغییر دیگرانی هر وقت اینو باور کردی لاجرم اتفاقات خوب برات میفته…
من موندم و یه عالمه بهت و تعجب ؛آره راست میگفت صد درصد
و هدایتم کرد برم فایلهای توحیدی و
رسیدم به این فایل رابطه ما با انرژی که
خدا نامیده ایم
میدونید بهم گفت آرزو من همون
حس خوب قلبتم من همون آرامشم
و خیلی حرفها نوشتم تو کامنتم تو اون بخش
و یک آرامش عجیب در دل این همه هیاهو برام داده که هیچی نمیتونه جاشو بگیره ”
دیروز نذاشت من سوالمو از شما بپرسم
خودش جوابمو داد و حالااااا شما رو هدایت
کرده به کامنت من و پاسخ دادن شما که
حجت رو تموم کنه بهم بگه بمون تو مسیر
بمون بمون بمون !!!
خدای من چشششششم اما
من خیلی جاها نمی دونم نمیفهمم هر لحظه به هدایتت محتاجم…
آقا ابراهیم ازتون سپاسگزارم که به ندای قلبتون گوش دادین و برام نوشتین چون همین کار باز
ایمان منو به این مسیر بیشترتررررر کرد
الحمدالله رب العالمین
سلام دوست خوبم.
امشب خدا یه سوال ازم پرسید که هم میتونستم جوابش رو بدم هم دوست نداشتم جوابش رو بدم با اینکه جوابش رو بلد بودم.
سؤالش خیلی ساده بود!
یک جمله پرسید که:
من دیگه چکار باید برای تو کنم که خودمو بهت ثابت کنم!؟
عاااااح
این سؤالش هم نگران کننده بود،هم خجالت آور بود ،هم قوت قلب بهم بخشید هم شرمنده ام کرد.
ببین نمیدونم این کامنت های من رو هر کس میخونه چقد چقدرشو باور میکنه،چقدر میفهمشون، چقدر از این فضا رو میتونه درک کنه اما واقعا خدا خیلی نزدیکه.
هرجا که میخوای یه کاری کنی که خودتو نشون بدی،اجازه نمیده این اتفاق بیوفته،هرجا خالصانه قدم برداشتی جوابتو میده.
من واقعا چجوری دیگه باید به خدا ایمان بیارم!؟
من امشب از خدا خواستم که قلبم رو بهش گره بزنه و اون فقط بهم میگفت ازم نگرفت شکرگزاری کن تا به من نزدیک بشی.
چیزی که بهم الهام شده،به لطف و رحمت خدای واحد یک سفری در پیش دارم به زودی با دلفین قراره بریم شیراز سه تایی
یک سفر توحیدی ازش خواستار اون سفرها که مح میدونم و اون
بهم گفت قبل از اینکه زمان سفر برسه باید خودتو آماده کنی،گفتم چجور!؟
گفت بقدری هر روز تمرکزت رو بزار رو زیبایی هاو شکرگزاری تا تو سفر زیبایی ها رو نشونت بدم و توحیدت بیشتر بشه.
نمیدونم چی بگم
بخدا انگشتام حرکت نمیکنن رو صفحه ی گوشی تا بنویسم
عاجزم از نوشتن
وقتی که نمیتونی احساست رو با کلام توضیح بدی عاجز میمونی از نوشتن
من نمیتونم خوشبختی رو یا کسی جز خدا ببینم
اینو جدی میگم
آخه میدونی چیه!؟
بخدا اصلا قضیه پیچیده نیست!
من 1 روز کامل تب و بدن درد داشتم،در حدی که توان رفتن تا مغازه رو هم نداشتم که برای خودم چیزی بخرم!
تو اون بیماری ام خدا خودش از قلبم خبر داره فقط میدونستم اون میخواد یه چیزی بهم بگه و میدونستم هیشکی نمیتونه کمکم کنه!
و پیامش 1 جمله بود اونم اینکه از این وقتی که داری نهایت استفاده رو کن برای به من نزدیک شدن و رشد کردن!
میبینی الآن که بیماری آرزو میکنی که زود خوب بشی و به خودت میگفتی اگه خوب بودم امروز خیلی عالی میشد. کلی روی دوره ی احساس لیاقت کار میکردم و…
پس از این به بعد قدر و ارزش زمانت رو بدون و متعهدانه تر روی خودت کار کن.
من دیروز تو اون حال بد هیچکسی رو نمیدیدم که قدرتی داشته باشه که بتونه ذره ای به خوب شدنه من کمک کنه
اینجور جاهاست که میفهمی به قول قرآن دست خدا بالاترین دست هاست
به نام پروردگار نور و مهربانی
با سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان سایت عباس منش
خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست
چقدر خوشحالم از این فایل توحیدی جدید که استاد برای ما درست و آن را ز آگاهیهای نابشون ما را سیراب کردن تا در مسیر درست زندگی بهتر قدم برداریم این نگاه پذیرش خودمان که داشته باشیم در مورد هر چیزی در زندگی به ما مک میکند با هدایت الله و راهها و مسیرها بهتر و سادهتر برای ما هموارتر میشود
تواضع در مورد خداوند باید همیشه داشته باشیم در هر کاری و اجازه بدهیم که در زندگی ما حضورش پررنگتر باشد باور اینکه خداوند با ما صحبت میکند و لیاقت دریافت پیام خداوند را داشته باشیم در دوره 12 قدم خیلی عالی و خوب توضیح دادن استاد و در این دوره ارزشمند حضور خدا پررنگتر و نسبت به خداوند افتادهتر و فروتن میشویم من اگر الان مثال خودم را بزنم در تمام مراحل کاری زندگی خود با نام و یاد او کارها را انجام میدهم و از او هدایت میطلبم اگر چه بعضی موارد یادم میرود که از خدا کمک بخواهم اما در خیلی از موارد با هدایت الله میتوانم آن را حس کنم و در مدار این فرکانسهای خوب خداوند قراربگیرم وقتی از خداوند هدایت بخواهی حتی اگر در آن کار حرفه ای باشی باید بیشتر از هدایت الله کمک بگیریم
قلب ما همواره میتواند مسیرها را با الهامات دریافت کند چون باور داشتن خداوند و پذیرش اینکه من در مورد خداوند هیچ چیز نمیدانم اوست که همه کارها را برای من انجام میدهد زندگی را برای ما سادهتر و راحتتر میکند در قرآن هم میتوانیم مثال فرعون را که خودش را خدا میداند ببینیم که به چه روز و عذاب سختی دچار شده بود ببینیم هر چقدر در مورد خدا بدانیم قلب ما بازتر و زندگی خوبی میتوانیم داشته باشیم تنها جملهای که به من خیلی کمک میتواند کند که یادم نرود و خداوند را در زندگی خودم بیشتر دعوت کنم سوره حمد است که میگوید
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ما را هدایت کن به بهترین و درستترین هدایتها و باور اینکه همه چیز در دست اوست جوابها را بهتر و راحتتر به ما گفته میشود استاد بینهایت از شما سپاسگزارم به خاطر این فایل توحیدی و عالی که گذاشتید و چقدر از این فایل جدید و از اینکه دوباره ما را در مسیر توحیدی یادآوری کردی ممنونم
از خدا میخواهم تک تک دوستان خوبم که در این سایت الهی هستند در مسیر توحیدی و تقوا ا ایمان بیشتر و راسختر مسیر را ادامه بدهند
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
بنام خدای مهربان, رب هدایتگرم
سلام ب خدای عزیزم
خدایی ک هرآنچه در آسمانها و زمین است فقط در سیطره ی قدرت و مالکیت فرمانروایی اوست
سلام ب استاد عزیزم و مریم بانو جان و دوستان جانم
تواضع، فروتنی، خشوع و احساس عجز و ناتوانی در مقابل خدا
وتسلیم بودن
باعث دریافت الهامات میشه
و ما هدایت میشیم
راه بهمون گفته میشه
چ احساس خوبی منتقل میکنه
حتی نوشتن و مرور این آگاهی ها .
اگه ی کم بتونم درکش کنم
خدا میدونه چ معجزه هایی وارد زندگیم میشه
خدایا شکرت ک درمدار این آگاهی ها قرار گرفتم
چقد ذوق کردم وقتی دیدم فایل توحید عملی11 اومده روسایت
خدایا کمکم کن درمقابلت متواضع باشم
خدایا تو فقط میدونی
من هیچی نمیدونم
من بدون هدایت تو هیچم هیییچ
خدایا من بهت فقیرم و محتاج
خودت قلبم و پاک کن از شرک و ناخالصی
بعد از شنیدن این آگاهی ها وفکر کردن بهشون
تماسی ک چن روزه منتظرش بودم باهام گرفته شد
فهمیدم ک من شرک ورزیدم و یادم رفت ک خدایی ک تا اینجا هدایتم کرده
منو رها نکرده
حواسش ب من هست
چرا ک ب محض اینکه رها کردم ذهنمو و خودم و کارمو ب خدا سپردم و احساس عجز کردم
با چ سرعتی خواسته م محقق شد
من با شنیدن این آگاهی ها متوجه شدم
تنها کاری ک باید بکنم
اینه ک همیشه ب خودم یادآوری کنم
ک زکیه این خداست ک داره کارها رو انجام میده
هیچ کس، هیچ کس تو زندگی تو قدرتی نداره
قدرت فقط ازآن خداست
چن وقت پیش هدایت شدم ب ی مغازه ک صاحب مغازه ک ی آقای بود
خودش شروع کرد ب صحبت درمورد تجربه ای ک داشته
مسیرهایی ک رفته
گفت من خییلی راهها رو رفتم
خییلی شغلها رو امتحان کردم
خییلی تجربه کسب کردم
فهمیدم ک علم ی اقیانوس بی انتهاست ک اگه ی روزی ب خودت بگی ک من میدونم دیگه همه چی و یاد گرفتم
با دست خودت جلوی خودت و سد میکنی مانع پیشرفت خودت میشی نباید رو ی ذره دانش خودت حساب کنی
گفت نفسه ما دست خداست همیشه باید روش حساب کنیم اگه نخواد کاری انجام بشه نمیشه
گفت ی ماشین از رو کمر من رد شد ولی هیچیم نشد
دخترم ک دنیا اومد همه میگفتن عقب افتاده س منو همسرم بهش درس دادیم
والان جنس هایی ک میخوام بیارم و اون بهم میگه چی بیارم، خییلی باهوشه باهاش مشورت میکنم تو کارهام
دقیقا داشت همین حرفای ارزشمند استاد و میگفت ک متواضع باشیم در مقابل خدا
و فقط روخدا حساب کنیم
ازش بخواییم
بهمون میده
فقط باید جا نزنی ادامه بدی
الهی صدهزار بارشکرت ک حرفاشو یادم آوردی من ک یادم رفته بود تو ذهنم نبود
من امروز یاد گرفتم ک مث شروع هر کاری ک میخوام شروع کنم
تمام سعیم و کنم ک با هدایت خدا پیش برم و متواضع باشم
خدایا خودت یادم بنداز و هدایتم کن
امروز متوجه شدم ب جای اینکه رو مغز نخودی خودم حساب کنم و تمام ایده های خودمو امتحان کنم
از همون اول بیام بپذیرم و بگم ک خدایا من بدون هدایت تو هیچم
من عقلم نمیرسه
بلد نیستم. عاجزم
خودت جواب و بهم بگم
از چ راهی با چ ایده ای
با چ روشی کارمو پیش ببرم
خودت برام انجام بده
اعتراف میکنم وقتایی ک میخوام غذا درست کنم و از خدا هدایت میخوام
میگم خودت غذا رو برام درست کن
بهم بگو چطور درست کنم
خدایی خییلی خوشمزه و خوش عطر و خوش رنگ و لعاب میشه
ولی وقتایی ک یادم میره ازش کمک بخوام یا ب عبارتی رو توانایی خودم حساب میکنم اصلا جالب نمیشه غذا
من باید یاد بگیرم و تمرین کنم و ب خودم مدام یاد آوری کنم
ک خدا همیشه هست
زنده ی ابدی ک هیچ وقت
هرگز کسالت خواب نمیگیرتش
چ برسه ب اینکه بخوابه
خدایی ک گستره و قلمرو علمش از آسمانها و زمین فراتره
همه چیزو میدونه
باید ازش بخوام از علمش بر من بیفزاید
هدایتم کنه
بهم الهام کنه
قلبم و باز کنه
و جواب سوالمو ازش بپرسم
و همیشه بهم پاسخ میده
الهی شکرت بخاطر حضور ارزشمندم تو این سایت الهی
خدایا مرسی بخاطر وجود استاد خوش قلب موحدم
الهی شکرت ک هرروز جوانتر و سالم تر و پرانرژی تر میشه
خودت سعادت دنیا وآخرتو نسبیش کن
سپاسگزارم بخاطر وجود دوستان موحد وارزشمندم تواین دانشگاه توحیدی
الحمدلله رب العالمین
حمد و ستایش مخصوص رب جهانیان است
خدایا تنها ترا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
مارو ب راه راست هدایت کن
راه کسایی ک ب اونها نعمت دادی
ن کسانی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان
و اینکه عاشقتونممم:)
بنام اربابم ️
سلام خدمت استاد عزیزم ازخداوند سپاس گزارم بخاطر وجود شما تو زندگیم وازخداوند براتون عمر با عزت و سعادت مندی در دنیا و آخرت خواستارم
استاد. عزیزم من خیلی اهل نوشتن نیستم بیشتر دوست دارم بشنوم وصحبت کنم وزیاد بلد نیستم مث دوستان قشنگ بنویسم
اما یخاطره یادم اومد گفتم قشنگه براتون بگم من یمدت خیلی طولانی راننده بودم و شکرخدا همیشه سعی میکردم خیلی متواضع باشم البته داستان برا قبل از آشنایی باشماست من همیشه با خدا صحبت میکردم وذکرشو میگفتم؛ توی مسیری که هر روز میرفتم یه گردنه خیلی بدی بود پراز پیچ وخم معروفه بگردنه گنی(دیوونه)من از گردنه داشتم میومدم پایین دقیقاپیچ آخری که بعدش( یه شیب تند میشد تقریبا حدود سیصد یا چهار صد متر طول شیبه بود تا برسه به زمین مسطح وکنار جاده هم پرتگاه بود که با گاردریل جاده رو حفاظ کرده بودند) دقیقا یادمه داشتم ذکر خدامیگفتم که یهو نفهمیدم چی شد فقط متوجه شدم ماشین رو زمین خوابید کنترلش ازدستم خارج شد تو همین عین که ماشین داشت کشیده میشد سمت پرتگاه یحس بهم گفت ماشین رو بندازم دنده یک همین کارو انجام دادم ماشین یهو چرخید کشیده شد بسمت مخالف و همینجور رفت وتو یه خاکی وایساد وقتی اومدم پایین دیدم پلوس بریده و ماشین بدون چرخ کشیده شد پایین هرکی میومد میگفت برو یه چیزی قربانی کن سالم رسیدی پایین خط ماشین افتاده بود تو مسیر هیچکی باورش نمیشد که هیچ اتفاقی برام نیافتاده وسالمم وهمیشه بخودم میگم باید این و بیاد خودت بیاری و همیشه شکر گزارش باشی وتو تموم جنبه های زندگیم همیشه ازش بخوام که هدایتم کنه واین فایل های شما کمک خیلی زیادی میکنه که غافل نشیم ازیاد خداوند واینکه باید تسلیمش باشیم اگر میخواهیم خوشبخت و سعادتمند باشیم
و اینکه یه موضوع دیگه ک گفتین استاد هروقت مغرور میشی خدا سریع حالتو میگیره ،
فکر کنم براهمه همینجوره شما میتونین تو ورزش ها خیلی این داستان و ببینین ورزشکارای خیلی حرفه ای یهو از یه ورزشکار ضعیف شکست میخوره یا تیم فوتبال ایران میبینی چقدر با تیم های بزرگ خوب بازی میکنه و آدم کیف میکنه وبا تیم های ضعیف با بدبختی میبره یا میبازه و… برا خود منم یبار یادمه خودمو موتور سوار حرفه ای میدیدم یبار جلو چندنفر اومدم کلاس بزارم یه دوتا دوگازه برم دقیقا حس غرور و تو وجود خودم حس کردم وتا آخر کوچه نرسیدم خوردم زمین حالم جا اومد وبه رفیقام هم گفتم وقتی پرسیدن بابا اونجا چیزی نبود چطور خوردی زمین گفتم بخاطر غرورم خوردم زمین البته برا دوران نوجوانی بود خوب شد این فایل منو برد به گذشته وچقدر قشنگ وبهتر درک کردم معنی شرک توحید رو ممنونم ازتون استاد. عزیزم
ودراخر آرزوی سلامتی و تن درستی وثروت مندی وعاقبت بخیری براشما وخانم شایسته تمام اعضای سایت دارم ️️️
به نام الله یکتا
این فایل بی نظیر بود چند وقتی بودنمیدونستم چیکار کنم تو دوراهی بودم ،خداوند به صورت این فایل بهم فهموند که باید از من بخوای تا راه درست و نشونت بدم باید مطمعن باشی من نشونت میدم کدوم راه درسته باید توکل صد داشته باشی ایمان قوی داشته باشی
خداروصدهزار بار شکر برای این فایل پر از آگاهی
پروردگارا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم پروردگارا من در مقابل تو هیچم ناتوانم من ناقصم من کوچکم من حتی قطره در مقابل اقیانس تو نیستم
پروردگارا تو بهم بگو تو واضح بهم بگو درست کدوم غلط کدوم ؟
نشونم بده خدایا من غیر از تو راهنمایی ندارم
من غیر از تو یارو یاوری ندارم
پروردگار من بی نهایت ازت سپاسگزارم
زندگیاتون شاد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدایا هرآنچه دارم از آن توست و من بنده ی ضعیف و ناتوان تو ، به هر خیری از جانب تو ، فقیر و محتاجم
پروردگارا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سلام میکنم خدمت استاد عزیز و گرانقدرم که تا پایان عمرم ازشون به خاطر اینکه خدای واقعی رو به من شناسوندن و چشمهام رو باز کردن و شیوه ی صحیح زندگی کردن رو بهم یاد دادن سپاسگزارم . و همینطور سلام میکنم خدمت بانوی نمونه و الگوی ارزشمندم ، خانم شایسته ی مهربان .
استاد بسیار بسیار سپاسگزارم به خاطر این فایل فوق العاده ارزشمند توحید عملی 11 که بهمون هدیه دادید . با تمام وجودم احساس کردم که خداوند در جواب سوالات و دغدغه هایی که این مدت تو زندگیم داشتم ، این حرفها و سخنان ارزشمند رو از طریق شما به من میگه به خاطر همین به حدی ذوق زده و احساساتی شدم که تو دقیقه به دقیقه ی گوش دادن به این فایل به پهنای صورتم اشک میریختم و مدام از خداوند سپاسگزاری میکردم . انگار این حرفها احتیاج روحم بود و به طرز معجزه آسایی آرومم میکرد .
در مورد تمرین این فایل چندتا مثال از زندگی خودم میگم :
+ یادمه با وجود اینکه چندین سال داخل شهر رانندگی کرده بودم و دست فرمون خوبی هم داشتم ، ولی تا به حال در بیرون شهر و جاده های بین شهری رانندگی نکرده بودم و میترسیدم و این ترسم هم بیشترش مربوط میشد به اطلاعات و ورودیهای نادرستی که از اطرافیانم گرفته بودم و اونها مدام انجام این کار رو سخت و خطرناک توصیف میکردند و مدام، مستقیم و غیر مستقیم بهم القا میکردن که خانمها نمیتونن تو جاده بیرون شهر رانندگی بکنن و این کار خطرناک هست و تو اطرافیانم هم الگوی خانم نداشتم که تونسته باشه تو جاده های بین شهری بدون اینکه مردی کنارش باشه رانندگی کنه . ولی من خیلی دوست داشتم خودم بتونم با ماشین شخصی تو جاده های بین شهری رانندگی کنم و به شهرهای دیگه مسافرت کنم . خلاصه بعد از سالها ترسیدن و تجربه نکردن این آرزوم و لذت نبردن ، وقتی اولین بار خواستم خودم بدون حضور هیچ مردی در کنارم دربیام جاده و تو جاده رانندگی کنم ، با خدای خودم خلوت کردم و باهاش حرف زدم و گفتم که ایمانم رو قوی کنه تا بتونم پا روی این ترس بزرگم بزارم و همه چیز رو به خودش سپردم و ازش خواستم همه جوره مراقبم باشه ، و وقتی به خودش سپردم ، قلبم آرام شد و احساس کردم که میتونم و توانش رو دارم که تو جاده رانندگی کنم و با توکّل به الله یکتا شروع کردم و اولین سفر با ماشین شخصی رو به همراه خواهر کوچکترم شروع کردم و خدا رو گواه میگیرم چنان رانندگی روان و لذتبخشی داشتم و چنان با آرامش و اطمینان قلبی رانندگی و سفر کردم که در طول هشت سال رانندگی ای که داشتم ، تجربه نکرده بودم . انگار داشتم پرواز میکردم . به خدا انگار حتی پدالهای ماشین رو هم خودش کنترل میکرد ، فرمون رو هم خودش میچرخوند ، من فقط اسمم راننده بود در حالی که همه ی کارها رو اون انجام میداد ، من مدام تو دلم با خدا حرف میزدم و با ذوق و شوق و هیجان ازش تشکر میکردم و میگفتم که اگه میدونستم قراره خودت به جای من رانندگی کنی ، اینهمه مدت خودم رو از این لذّت محروم نمیکردم . اولین رانندگی و سفرم به شهر دیگه به حدّی برام لذت بخش بود که دوست داشتم مدام برم مسافرت تا بتونم تو جاده رانندگی کنم ، انگار که رمز رو متوجّه شده باشم ، ذوق داشتم که دوباره این رمز رو امتحان کنم . از اون به بعد هم هر سفر جادّه ای که بخوام برم ، دقیقا مثل بار اولم باز با خدا حرف میزنم و همه چیز رو به اون میسپرم و خدا شاهده تا الان تو هیچکدوم از رانندگی های جاده ای که داشتم ، آب تو دلم تکون نخورده و همیشه احساس میکردم که من دارم پرواز میکنم و خدا به جای من داره رانندگی میکنه و چون از همون تجربه ی اولم همه چیز رو به خدا سپردم و خیلی بهم خوش گذشته و پروسه ی رانندگی برام جادویی و لذت بخش شده ، الان منی که تا سن 37 سالگی از رانندگی تو جاده وحشت داشتم ، عاشق رانندگی تو جاده هستم و هرچی جاده طولانی تر با شه بیشتر و بیشتر بهم خوش میگذره چون تا وقتی یادمه و از همون شروع سفر همه چیز رو به خدا میسپرم ، من پرواز میکنم و خدا به جای من رانندگی میکنه .
+ من و خواهر کوچکتر از خودم با هم شریک کاری بودیم و یه فروشگاه لباس بزرگ و ایده آل و معروف تو شهرمون داشتیم و به مدد و یاری الله یکتا ، کارمون رو از زیر صفر شروع کرده بودیم ، اون موقعی که کار رو شروع کردیم حتی تو رویاهامون هم نمی دیدیم که کارمون در این حد رشد کنه ، چون با اینکه اکثرا تو خانواده مون همه بازاری بودن ، ولی ما تقریبا هیچی از کار نمیدونستیم ، حتی نمیدونستیم چطوری باید برای مغازه مون جنس تهیه کنیم ، حتی صاحب اولین مغازه ی کوچیکمون ، مغازه ش رو به ما که خانم بودیم نمیداد و به نام بابامون اجاره نامه رو نوشته بود و کلی مانع دیگه سر راهمون بود تا ما این شغل رو نداشته باشیم ولی وقتی که ما به خاطر نیاز مالی، به کار احتیاج داشتیم و فقط از خدا کمک میخواستیم ، به طرز معجزه آسایی یه مغازه آماده ی پر از جنس نصیبمون شد که فقط باید جنسها رو میفروختیم و بعد از یه مدتی تسویه میکردیم تا مغازه مال خودمون میشد که این پروسه هم با لطف خدا به آسانی انجام شد و تا جایی رسید که مایی که کارمون رو با قرض شروع کرده بودیم تونستیم کارمون رو بزرگتر کنیم وتبدیل به یه فروشگاه معروف تو بهترین و گرونترین منطقه شهرمون بشیم .
+ یادمه یه سال دو ماه آخر سال به خاطر یه سری اتفاق که تو زندگیمون افتاده بود ما تقریبا برای هر روز چک داشتیم و به شدت زیر قرض و بدهی بودیم ، یه روز اومدم و مبلغ تمام چکهایی که داده بودیم رو با هم جمع کردم و دیدم که ما اگه تو سه ماه آینده و تا آخر فروردین ، مثل هر سال فروش داشته باشیم ، باز هم نمیتونیم این چکها رو پاس کنیم از طرفی فکر کنم زمان کرونا بود و فروش کم بود . وقتی اینو متوجه شدیم یه ترس عجیبی کل وجودمون رو گرفت . اون موقع تازه یه مدتی میشد که با مباحث استاد آشنا شده بودیم و تازه اول راه بودیم آنچنان درک درستی از مباحث نداشتیم ، تازه الان هم حق مطلب رو برای کار کردن روی خودم و درک صحیح قوانین جهان و اجرای آن تو زندگیم ، به جا نیاوردم و حالا حالا حالاها کار دارم . خلاصه بعد از وحشتی که از دیدن مبلغ چکها کردیم ، تنها کاری که تونستیم بکنیم این بود که دست به دامن خدا بشیم و ازش کمک بخوایم ، طبق معمول همه چیز رو به خدا سپردیم و به اون توکل کردیم و بدون اینکه به کسی چیزی بگیم و از کسی کمک بخوایم ، تمام تمرکزمون رو گذاشتیم روی کارمون و اتفاقی که افتاد به طرز معجزه آسایی فروش ما بالا رفت و زمانی که همه از نداشتن فروش مینالیدن ، مشتری های ما زیاد شد و نه تنها تونستیم تو دو ماه چکهامون رو پاس کنیم ، بلکه کلی هم پول تو حسابمون پس انداز شد و این در حالی بود که هم فروشگاه پر جنس بود و هم انبارمون . و ما طبق معمول از معجزه ای که خداوند تو زندگیمون و کارمون کرده بود ، ذوق مرگ بودیم و از اون به بعد ، با چیزهایی که از استاد یاد گرفته بودیم و به رسم سپاسگزاری از خداوند که مثل همیشه ما رو نجات داده بود ، دیگه به هیج عنوان تو کارمون از چک استفاده نکردیم و همه ی خریدهامون به صورت نقد بود و این باعث میشد پولمون پر برکت بشه .
+ یادمه بعد از یه مدت که روی آموزشهای استاد کار میکردیم و در حالی که کسب و کارمون تو اوج خودش بود ، و معروف شده بودیم و مشتری های وفادار خودمون رو داشتیم و همه چیز عالی بود ، هم من و هم خواهرم متوجه شدیم که از کارمون و از زندگیمون لذت نمیبریم و اون طوری که باید ، بهش علاقه نداریم ، و با وجود اینکه همه چیز اوکی بود ولی ما داشتیم در خلاف جهت آرزوهامون حرکت میکردیم و هرچی میگذشت با وجود موفقیت ظاهری تو کسب و کارمون و معروف شدن تو شهر ، ما هر روز بیشتر احساس بدبختی و غم میکردیم و این کم کم داشت روی کارمون تأثیر میگذاشت و به قولی ریز ریز پنیرهامون کم میشد و اینو فقط مایی که صاحب کسب و کار بودیم میتونستیم بفهمیم در حالی که اطرافیان و همه ی مشتریها فکر میکردن که ما درحال رشد هستیم . خیلی وقت بود به این نتیجه رسیده بودیم ولی جرأت اینکه فروشگاه رو جمع کنیم و بریم دنبال علاقه مون رو نداشتیم و به شدت از این کار میترسیدیم و کل پروسه برامون وحشتناک بود . بعد از یه مدت طولانی کلنجار رفتن با خودمون و گوش کردن به آموزه های استاد و تجسم کردن خواسته هامون و ……… جرأت کردیم و تصمیم قاطع گرفتیم که فروشگاهمون رو در اوج رشد و معروفیتش ، جمع کنیم و وقتی اینو با خانواده مطرح کردیم ، اول هیچکس باور نکرد و فکرمیکردن ما شوخی میکنیم ، چون واقعا شرایطمون اوکازیون بود . ولی وقتی جدیّت تصمیم مارو دیدن ، شروع کردن به مخالفت کردن و از راهی استفاده کردن تا تصمیم ما رو عوض کنن . حتی چون جوّ فروشگاه ما بسیار صمیمی و دوستانه بود ، همه اون رو دوست داشتن ، فروشنده ها و مشتریهامون هم مدام از ما میخواستن که فروشگاه رو تعطیل نکنیم . خلاصه با وجود تمام مخالفتها و فشارها و با وجود اینکه نمیدونستیم بعد از تعطیلی فروشگاه میخوایم چیکار کنیم ، به خاطر جرأتی که با گوش کردن به آموزشهای استاد پیدا کرده بودیم و به خاطر توکّل و اطمینانی که به خدا داشتیم تونستیم روی تصمیمون بمونیم و اجراییش کنیم . وقتی فقط به پروسه ی جمع کردن فروشگاه و تخلیه ی اون فکر میکردیم یه کار خیلی سخت و طاقت فرسا تو ذهنمون میومد که از توان ما دو نفر خارج بود چه برسه به اینکه فکر کنیم بعد از تعطیلی فروشگاه میخواییم چکار کنیم و ما هیچ کمک دیگری نداشتیم چون همه مخالف حرکت ما بودن و اگه ازشون کمک میخواستیم ، باز شروع میکردن به حرف زدن و منصرف کردن ما ، و ما اصلا اینو دوست نداشتیم . خلاصه بازم طبق معمول دست به دامن خدا شدیم و فقط از اون کمک خواستیم و فقط به اون توکل کردیم تا باز هم ما رو آسون کنه برای آسونی ها . و خدای مهربون و همیشه حاضر تو زندگی ما ، سنگ تموم گذاشت و با ایده هایی که به ما داد ، پروسه رو طوری چید که ما تونستیم تا آخرین روزی که فرصت داشتیم فروشگاه رو باز نگه داریم و تقریبا تمام جنسهامون رو بفروشیم و خیلی راحت تو یه شب تا نزدیکهای ظهر ، فروشگاه رو کامل تخلیه کنیم و تحویل صاحب جدیدش بدیم و این در حالی بود که من و خواهرم کل شب تا صبح رو تنها بودیم و به تنهایی تونستیم تمام وسایل فروشگاه رو که خیلی هم زیاد بود ، جا به جا و تخلیه کنیم و تمام این مدت تنها کسی که ثانیه به ثانیه با ما بود و بهمون ایده های عالی که کارها رو برامون آسون میکرد میداد ، خدای مهربان و همیشه حاضر در زندگی ما بود و کل اون شب رو کنار ما و مراقب ما بود و ما بدون ترس از تاریکی شب و تنهایی و خلوتی ، کارهامون رو به آسونی انجام دادیم به طوری که وقتی صبح همه فروشگاه رو خالی دیدند تعجب کردند از اینکه ما چطور تونستیم بدون کمک کسی به این سرعت و دقت فروشگاه رو تخلیه کنیم در حالی که اونها نمیدونستن که این کار از عهده ی ما برنمیومد و تماما کار خدا بود . البته من بنده ی ناسپاس با اینکه میدونستم همه کارها رو خدا انجام داده و اگه ایده ها و کمکهای اون نبود ، اگه اون مراقبمون نبود و گره به کارمون می افتاد ، به هیچ عنوان کارها به این آسانی و راحتی انجام نمیشد ، ولی باز هم قشنگ احساس میکردم وقتی دیگران از راحت انجام شدن کارها تعجب میکردند و ازمون تعریف میکردند ، من تو دلم احساس غرور میکردم و اعتبار کارها رو به خودم میدادم ، و اینجاهاست که باید مراقب افکارمون باشیم که به خودمون مغرور نشیم و اعتبار همه چیز رو به خودمون ندیم که در این صورت خیلی بد زمین میخوریم و خدا میزنه پس کلّه مون . که به قول استاد خیلی خوبه که همون اول که از مسیر منحرف میشیم و کج میریم ، بزنه پس کلّه مون ، تا سریع به راه درست برگردیم ، نه اینکه بعد از اینکه به ته مسیر اشتباه رسیدیدم و کلّی از عمرمون تلف شد ، تازه متوجه بشیم که ای دل غافل ، این همه مدت تو مسیر اشتباهی بودیم و اصلا متوجه نشدم .
+ یادمه بعد از اینکه فروشگاه رو جمع کردیم ، تصمیم گرفتیم به یه شهر دیگه مهاجرت کنیم و اولین کار بزرگ و وحشتناک از نظر همه و خودمون رو انجام بدیم ، به شدت برامون ترسناک و ناشناخته بود ، چون تو کل جدّ و آباد و خاندان ما این اصلا و به هیج عنوان اتفاق نیافتاده بود که یه دختر مجرد بخواد تک و تنها مهاجرت کنه به یه شهر دیگه که هیچ آشنا و فامیلی هم تو اون شهر نداره. چه معنی داره اصلا !!!!!…. خلاصه من و خواهرم با وجود تمام مخالفتها و گریه و زاری ها ، تصمیم گرفتیم زندگی مستقلی داشته باشیم و بر روی ترسهای ریز و درشتی که با وجود بالا رفتن سنمون تو وجودمون داشتیم ، پا بزاریم و این زندگی کوتاهی که داریم و نمیدونیم کی قراره سوت پایانش زده بشه ، رو به تمام معنا و در تمام جنبه ها تجربه کنیم . خیلی برامون پروسه سخت و پیچیده و ترسناک میومد ، اصلا نمیدونستیم به کدوم شهر مهاجرت کنیم ؟ بعد مهاجرت چه کاری انجام بدیم ؟ اصلا دقیقا به چی علاقه داریم که اینطوری زندگیمون رو ریختیم به هم ؟ و ….. هزاران سؤال دیگه که مدام تو ذهنمون میچرخید و جوابی براش نداشتیم و مدام نجواهای ذهن ما رو میترسوند و سعی داشت ما رو پشیمون کنه از کاری که انجام داده بودیم . و ما هیچ کاری از دستمون برنمیومد جز اینکه سعی میکردیم با خوشی های کوچیک و با گوش کردن به فایلهای استاد حالمون رو خوب نگه داریم . اتفاقی که افتاد با اینکه اصلا از کاری که کرده بودیم پشیمون نبودیم و عمیقا از درونمون یه حس قوی و محکمی بهمون میگفت که کار درستی کردیم و باید مسیر رو ادامه بدیم و خودمون هم با تمام وجود دوست داشتیم که این تغییرات رو تو زندگیمون بدیم ، ولی رفته رفته شرایطمون بدتر میشد و گره به کارمون میافتاد و ما به مدت شش ماه ، هر کاری کردیم نتونستیم به برنامه ای که مشخص کرده بودیم برسیم و هر کاری کردیم به بن بست خوردیم و دیگه کارها مثل کارهای دیگه ی این پروسه برامون به آسانی و راحتی انجام نمیشد .رفته رفته کار به جایی رسید که اینقدر از لحاظ روحی شرایط برامون سخت شد که باز هم نالان و گریان دست به دامان خدا شدم و ازش خواستم که به دادم برسه و اینجا بود که فهمیدم من تو این مدت که خدا کارها رو برامون به آسانی انجام داده بود ، به خودم مغرور شده بودم و اعتبار همه ی این کارها رو به خودم داده بودم و خدا هم طبق قوانین ثابت و بدون تغییرش ، من رو به خودم واگذار کرده بود و کارهام رو به عهده ی خودم گذاشته بود که انجام بدم و من بدون کمک و حضور خداوند ، تو این مدت شش ماهه گند زده بودم به زندگیم و مشکل پشت مشکل تو زندگیم رخ میداد تا جایی که شرایط روحیم افتضاح شده بود . تا اینکه از خداوند طلب آمرزش کردم و با تمام وجودم اظها ر عجز و ناتوانی در مقابلش کردم و عاجزانه ازش خواستم که کمکم کنه و من رو آسان کنه برای آسانی ها و کارهام رو برام انجام بده ، چرا که من بدون اون اصلا توانایی انجام هیچ کاری رو ندارم . و اینگونه بود که خداوند دست به کار شد و معجزه ها شروع شد و ما تونستیم به راحتی و در یک روز ، در بهترین منطقه ی یک شهر عالی و فوق العاده ، در یک محیط و محلّه ی خوبتر از خوب ، یه خونه ی نوساز و بزرگ با یه صاحبخونه ی محترم و بافرهنگ ، بگیریم و یه زندگی رویایی و پر از اتفاقها و تجربه های خوب رو شروع کنیم . اینبار هم مثل همیشه خداوند به راحتی کارها رو برامون انجام داد و ما رو آسان کرد برای آسانی ها . ولی از اونجایی که انسان فراموشکار است ، مدام در طول زندگیش به خودش مغرور میشه و فکر میکنه که کارها رو داره خودش انجام میده و وجود خدا و کمکهای همیشگی خدا تو زندگیش رو فراموش میکنه ، و اینجاست که فریب نجواهای شیطان رو میخوره و مشرک و ناسپاس میشه .
این مدت هم من فراموشکار، باز هم فریب نجواهای شیطان رو خوردم و فراموش کردم تمام معجزاتی که خداوند آشکارا در زندگیم انجام داده و در تک تک لحظات زندگیم من رو آسان کرده برای آسانی ها . خدا رو صد هزار مرتبه شکر که با این فایل توحید عملی 11 ، که مطمئنم خداوند این حرفها رو از طریق استاد ، فقط و فقط به من گفته ، دوباره هدایتم کرد تا بتونم بازهم بهش توکل کنم و ازش کمک بخوام تا این مسئله م هم به آسانی حل بشه و من باز هم آسان بشم برای آسانی ها و دوباره ایمانم به خداوند قوی تر بشه انشاالله .
همه این حرفها رو برای یادآوری خودم نوشتم تا هر جایی که از مسیر خارج شدم هدایت بشم به نوشته های خودم و بازهم همه چیز بهم یادآوری بشه و دوباره توبه کنم و به مسیر برگردم و با اینکه وقتی روی خودمون کار میکنیم رفته رفته ایمانمون قویتر میشه ولی تا وقتی زنده هستیم ، این روند ادامه داره و ما تا لحظه ی مرگ نباید ناامید بشیم از این پروسه ، هر چقدر هم که تکراری باشه و از دست خودمون خسته بشیم .
سپاسگزارم از همه ی کسانی که با چشمان نازنینشون کامنت من رو خوندن .
خدایا پناه میبرم به تو از شرّ نجواهای شیطان
پروردگارا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
ربّ یگانه ی من ، مرا به راه راست ، به راه کسانی که به آنها نعمت عطا کرده ای هدایت کن .
بنام خدایی که برای بنده اش کافیست
سلام به روی ماهت رها جونم
چقدر لذت بردم از کامنتت
دختر تحسینت میکنم که برای تمام قدم هایی که سخت بود اما برداشتی
زندگی جدیدت مبارکت باشه
ایشالا در پناه خدای مهربان همیشه بدرخشی عزیزم
روی ماهت و میبوسم
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام به سارای زیبا و مهربان و عزیزم
سارا جان خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم به کامنت من پاسخ دادی بسیار ممنونم از توجه ای که کردی
من همیشه عاشق خوندن کامنت های شما هستم و وقتی میبینم یه کامنتی با اسم قشنگ شما منتشر شده با ذوق و شوق مطالعه ش میکنم و همیشه و همیشه به خاطر تعهدی که در کار کردن روی خودت داری ، به خاطر مسیری که با موفقیت در زندگیت طی کردی ، به خاطر احساس خوبی که تو کامنت هات و زندگیت داری ، به خاطر رابطه ی خوبی که با خدای خودت ایجاد کردی ، به خاطر توحیدی بودنت و …. از ته دلم تحسینت کردم و میکنم . من همیشه از کامنتهات یاد میگیرم و آرامش و احساس خوب میگیرم . سارای عزیزم تو یکی از الگوهای خوب من تو این سایت الهی هستی و همیشه ازت یاد گرفتم . خودم خیلی سعادت کامنت نوشتن نداشتم ولی همیشه کامنتهای بچه های فوق العاده ی سایت ، مخصوصا شما رو با جون و دل میخونم و تحسینشون میکنم .
سارا جان خوشحال میشم اگه به عنوان یکی از شاگردهای خوب مکتب توحیدی استاد و به عنوان یکی از افرادی که تو این سایت الگوی خودم قرار دادم و به عنوان یه خواهر ، یکم برام از روشهایی که برای درک بیشتر توحید عملی تو زندگیت استفاده میکنی بگی . چطوری میتونی در بیشتر تایم های زندگیت احساست رو خوب نگه داری ؟ چطوری میتونی در طی کردن مسیر تکاملیت ، ناامید نشی و شک نکنی به درست بودن مسیرت ؟ چطوری میتونی بفهمی که داری مسیر تکاملیت رو طی میکنی یا تو مسیر اشتباهی هستی ؟
من الان تو شرایطی هستم و زندگی ای رو برای خودم به لطف الله درست کردم که تا حد خیلی زیادی ورودی هام رو کنترل کردم و هرآنچیزی که بهم ورودی و احساس بد میده از زندگیم به طور کامل حذف شده ، حتی جمع های خانوادگی و دوستانه ای که از اونها ورودی های نادرست دریافت میکردم به کل از زندگیم حذف شده . و کل روزم فقط منم و صدا و آموزشها و سایت استاد و همراهم که مثل من صد در صد در این مسیر الهی هست . و هردو با تمرکز در حال ساختن زندگی ای که دوست داریم هستیم . ولی نمیدونم چرا ، نوسان تو احساسم زیاد دارم و نجواها ی ذهنمیم وقت و بی وقت زیاد میشه و من رو ناامید میکنه از ادامه ی مسیر و بهم ترس از آینده رو القا میکنه . درسته رشدهای زیادی تا به حال داشتم و تا اینجا ناامید نشدم از ادامه ی مسیر و همچنان با قدرت ادامه میدم ولی بعضی وقتها اینقدر نجواها زیاد میشه که احساس ناتوانی میکنم و احساس میکنم این مسیر برای من جواب نمیده و احساسم بد میشه و ناامید میشم و طبق معمول پناه میبرم به خدای همیشه حاضرم . میخواستم ببینم این حالت تو مسیر ، طبیعیه ؟ همچین حالتهایی تو مسیری که داشتید ، به سراغ شما هم اومده یا مسیر و عملکرد من اشتباهه ؟ اگر شما هم همچین حالتهایی رو تو مسیرتون تا به اینجا تجربه کردید ، ممنون میشم راهنماییم کنید که چطور از این مرحله گذر کنم و چطور احساسم رو نه لحظه ای ، بلکه موندگارتر خوب کنم ؟
در نهایت بازم میگم که خیلی خوشحال شدم از پاسخی که به کامنت من دادید و اینو هدیه ای از طرف خدا میدونم و بسیار سپاسگزار و شاکرم .
فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَىٰ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّهُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ ۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ
سلام به روی ماهت رها جونم
ممنونم از لطفی که بهم داری عزیزم
دیروز صبح وقتی این آیه رو خوندم بهش فکر کردم یعنی چی ؟
چرا خدا گفته اگه جن ها از غیب خبر داشتن در عذاب نمیموندن ؟؟!!!
خدا بهم گفت
سارا غیب یعنی آینده ، اگه تو از آینده خبر داشته باشی آیا الان ناراحت میشی ؟ آیا نگران آینده میشی ؟
بعد بهم گفت برو عکس های 5 سال پیش و ی نگاهی بنداز
الله اکبر از هدایت
تو آرشیو گوشی ام 2019 رو سرچ کردم و هزار تا عکس و فیلم اومد بالا
یاد اون روزها افتادم و آرزوهایی که داشتم
و الان تمام اون آرزوها جز زندگیمه
رها جونم ، سوالی که ازم پرسیدی دقیقا سوالی بود که دیروز از خدا پرسیدم
فکر تمام آرزوهایی که الان داری 5 سال دیگه بهت داده شده
آیا بازم نگران آینده میشی عزیزم ؟؟؟
البته به لطف خدای مهربان من مدت هاس به آرامش درونی پایدار رسیدم
رها جونم من قوانین خدا که استاد در دوره های مختلف توضیح میدن از زاویه های مختلف ، همه رو وحی منزل دونستم و با تمام وجودم هر روز سعی میکنم بهشون عمل کنم
رها جونم من یقین دارم که تنها راه سعادت و رستگاری عظیم که خداوند بارها در قرآن وعده شو داده ، فقط توحید و توکل به خداست
چطوری ؟؟
سپاسگزار بودن
خداوند بارها بارها بارها. در قرآن گفته و بیشتر آنها ناسپاس هستن
کی میتونه سپاسگزار باشه ؟؟
کسی که ایمان داره برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی افته
کی میتونه توکل کنه ؟
کسی که ایمان داره همون خدایی که انسان رو از قطره آبی خلق کرده و بهش توانایی داده میتونه از هیچ ، همه چی براش خلق کنه
توکل یعنی چی ؟
یعنی تسلیم 100٪
یعنی همه چی اوست
یعنی من نمیدونم
خدایا به هر خیری از تو برسه فقیرم
اگه تمام زندگی ام هم زیر و رو بشه قطعا خیر توست
من به خیر و صلاح تو راضی ام
عزیزم میخوای ثروتمند باشی
میخوای عشق تجربه کنی
میخوای موفق باشی
هر آنچه که میخوای در آینده داشته باشی فقط ما مهر تایید رب العالمین
لذت بخش و جاودان ِ
در غیر این صورت حتی اگه بهش برسی میشه آتیش و می افته به جونت
رها جونم سعی کن قرآن زیاد بخونی
متن عربی شو بخون و از خدا بخواه که آسونت کنه برای فهمش
قرآن خیلی ساده اس
خیلی راحت فهم میشه
الابذکرالله تطمئن قلوب
هر وقت نگران و پریشان شدی قرآن و باز کن و شروع کن به خوندن
آرومت میکنه و راه و بهت نشون میده
من هر وقت احساس میکنم داره حسم بد میشه سریع شروع میکنم به قرآن خوندن و اصلا معجزه در لحظه رخ میده
رها جونم خدا خیلی ما رو دوست داره و خیلی مراقب ماست
بهش اعتماد کامل کن و خودت رها کن تا خداوند امور زندگی تو پیش ببره
خیلی لذت بخشه
هر لحظه فکر کن یک نیرو خیلی خیلی خیلی قدرتمند ، خیلی خیلی خیلی توانا ، خیلی خیلی خیلی آگاه
داره برات کارها رو انجام میده
وقتی اینجوری باورش کنی لحظه یی نگران نمیشی
بهار و ببین
بعد از مرگ در زمستان دوباره همه جا زنده میشه
اجازه بده خدا بهار و در زندگیت متجلی کنه
برای او چشم بر هم زدنیست
رها جونم ایمان دارم لحظه هایی رو تجربه میکنی که فقط از شوق اشک میریزی از عظمتش از مهربانیش از بخشندگیش از علمش
روی ماهت و می بوسم عزیزم
به خداوند بخشنده و مهربانم
سلام دوباره به روی ماهت سارای عزیزم
بسیار بسیار سپاسگزار و ممنونم به خاطر پاسخی که به سؤالم دادی .
الان تو احساسی بودم که وقتی هدایت شدم به خوندن پاسخ شما ،به حدّی به دلم نشست که ناخودآگاه اشک از چشمام جاری شد ، احساس کردم مثل همیشه خدا داره اینبار از زبان سارای عزیزم باهام حرف میزنه و آرومم میکنه . عزیزم کلمات و جملاتی که از دلت برام نوشتی بسیار آرومم کرد و خیلی برام نکته داشت و راهگشا بود . ازت ممنونم به خاطر وقتی که گذاشتی و با عشق برام نوشتی .
امیدوارم خداوند مهربان همیشه حافظ و نگهدارت باشه .
بهترینها رو برات آرزو میکنم عزیزم .
سلام دوست عزیزم
امیدوارم حالت عالی باشه
چقدر لذت بردم از کامنت زیبایی ک نوشتی و چقدر قشنگ مسیر تکامل زندگیت رو طی کردی
خیلی با خوندن کامنت شما امیدوار شدم چون منم با دیدن این فایل متوجه این شدم ک مشرک شدم و باید بهتر و متعهد تر روی توحید کار کنم و خوندن کامنت شما بهم امید اینو داد ک اگه فراموش کردی اشکالی نداره و اگه از خدا بخوای باز هم دستت رو میگیره و بهت کمک میکنه
ممنونم ک نوشتی خیلی لذت بردم
موفق باشید
سلام الهام جان
عزیزم خیلی خوشحالم که نوشتن بخشی از مسیر زندگیم تو این کامنت باعث شد که دوباره نور امید به رحمت خدای مهربانم ، در دل شما زنده بشه . امیدوارم خداوند به همه مون کمک کنه تا هر روز بیشتر و بیشتر توحید رو درک کنیم و توحید عملی رو در زندگیمون اجرا کنیم .
بهترینها رو از خداوند وهّابم برات آرزومندم عزیزم .
دروووود و سلام استاد عزیزم و مریم بانو و آقا ابراهیم گل و شما دوستان مهربان
خداروشکر به خاطر این فایل زیباتون استاد
شما واقعا چه قدر عالی به ما آموزش می دین افتاده بودن رو آرامش رو مهربانی رو موفق بودن رو شاد بودن رو و این که انسان بودن رو
خدارو شکر که این قدر لطف خداوند شامل حالمون هست که تو زمانی که شما هستین ما هم حضور داریم
استاد حال دل عالی ست
در مسیری درست و عالی و مشغول به کاری که عشقم هست هروز بهتر و بهتر دارم می شم
ترس خاصی وجود نداره همه لطف و کرم و نعمت های خداوند
این فایل هم فایلی با ارزش مثل باقیه فایل هاتون
فقط آرامش و درس و ایمان و عشق و توحید داره
سپاسگزارم از شما استاد و شما دوستان عزیز
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استادان عزیز م و همراهان این سایت توحیدی
سلام علی آقا امیدوارم همیشه سلامت و موفق و در پناه خدا باشید،
من قانون سلامتی رو خریدم ولی متاسفانه دو بار سعی کردم به مرحله چربی سوزی برسم نتونستم ،تصمیم گرفتم فعلا کربوهیدرات و روغن رو خیلی کم کنم ولی هدایت شدم به ورزشهای که فایلش تو دوره هست و هر یک روز در میان انجام میدم یعنی هر یک روز در میان شما استاد ورزش من هستید و میخواستم اینجا از شما صمیمانه تشکر کنم خیلی از برنامه ورزشی که دادید خوشم میاد و برام قابل انجامه، ممنونم از شما
، هر بار کامنتی از شما میاد و میخونم کلی ذوق میکنم که اسناد ورزشمو میبینم
امیدوارم همیشه در هر کاری که انجام میدید خداوند مهربان دستون رو بگیره و به سمت بهترینها هدایتتون کنه که قلبتون پر از حال خوب پر از شادی و پر از آرامش باشه، در پناه حق باشید استاد علی