توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریبا اصلانی گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمدلله رب العالمین

    الرحمن الرحیم

    مالک یوم الدین

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنالصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم

    غیر المغضوب علیهم والضالین

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی عزیزم

    خدا رو شکر بخاطر وجودتون

    استاد من چندین سال بود که سوالی در ذهنم بود و جوابی نمیگرفتم

    تا اینکه چند وقت پیش یک فایلی از شما شنیدم که گفتید از خداوند سوال کنید و قرآن رو باز کنید جواب سوالتون یا همون صفحه یا صفحات بعدش حتما هست

    من سوالم رو پرسیدم و از خداوند راهنمایی خواستم و قرآن رو باز کردم

    آن صفحه هیچ ربطی به سوال من نداشت و با توجه با اینکه عجله داشتم و باید جایی میرفتم قرآن رو بستم و گفتم دوباره وقتی که وقتم آزاد باشه این کارو میکنم و رفتم که کارم رو انجام بدم

    ولی چند قدم که برداشتم در کمال تعجب پاسخی کاملا منطقی و دقیق و قوی به قلبم الهام شد

    و من احساس کردم قلبم لرزید از این جواب واضح خدا در قلبم

    ‌و فقط خدا رو شکر کردم بخاطر این هدایت ها و هدایت کردن من بسوی شما

    با تمام وجودم شکر بخاطر وجوتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  2. -
    انسیه زمانی مهر گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    سلام استاد نازنینم

    به لطف این فایل و حال امروز من یکبار دیگر لطف اللهی شامل حال من شد و من یک باور طرک آلود خیلی بد و گمراه کننده را کشف کردم و به لطف الله مهربان کلی حال خوب و هدایت شامل قلب من شد

    استاد امشب کشف کردم من درباره جریان هدایت درمقابل خدا ادعا دارم من فکر میکردم خدا نمی تواند من را هدایت کند و من خودم هستم که خودرادرمسیر هدایت نگاه داشته ام من خودرا صاحب عقل و قدرت می‌دانستم وفکر می‌کردم اگر

    گمراه شوم خدا نمی‌تواند من را هدایت کند

    استاد فقط به خاطر توجه ودرک این باور شرک آلود خدا کلی آگاهی به قلب من سرازیر کرد که یکی ازآن آگاهی ها این بود که خدا جهان را با عشق ولذت بی‌نهایت خلق کرده و هرکس با عشق ابن کاررا انجام دهد شامل لطف خدا می شود

    استاد شنیدن کی بود مانند دیدن و البته درک کردن استاد عاشقتم که گوینده خوبی هستی

    دوستتون دارم

    راستی مریم جون دلم برای دیدن روی ماهت خیلی تنگ شده میبوسمت از راه قلبم تا بشینه به قلب پاک و توحیدیت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  3. -
    ریحانه رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد جان جان جان من و مریم جان عزیزم و دوستان عالی و بینظیرم

    وااااااااااااای خدای من چه فایل سنگینی هستش ‌من هر بار گوش میدم انگار نشنیدم و هر بار تازه هستش و الان چند روز میخوام بیام کامنت بنویسم، واقعا نمیتونم. خدایا خودت کمکم کن

    استاد به نظر من دیدن و درک کردن این فایل و فایل قبلی توحید عملی 10 به همراه فایل قرآنی قدم نهم که تفسیر سوره ی حمد هست ، یک ترکیب جادویی هست که ما در مدار (کن فیکون ) قرار میده ، به شرط درک کامل این سه فایل و ایمان و باور واقعی به این سه تا فایل .

    استاد شما 2 بار از واژه ی《 کلید در گنج 》تو فایل هاتون بکار بردید که یکی در فایل قرانی قدم 9 و دیگری در فایل توحید عملی 10

    همانطور که خودتون گفتید : تمام کلام قرآن در همین سوره ی حمد خلاصه شده و این سوره واقعا کلید گنجه. سوره ایی هست که هر روز چند بار پیامبر در نمازهای یومیه خود استفاده میکرده . استاد شما گفتید اگر به دنبال آیات اصل در قرآن هستید نگاه کنید به موضوعاتی که بارها تکرار شده ، اونها اصل هستند .موضوعاتی که اصل هستند همه در این سوره خلاصه شده .

    شما تو همین فایل چند بار از این آیه 《ایاک النعبد و ایاک النستعین 》به کار بردید . اینها همه اش پیامه برای ما ، الله اکبر

    نکات کلیدی این فایل و سوره حمد :

    -باور داشته باشم ویژگی دهنده بودن خداوند رو، که بی نهایت به من و همه میبخشه

    _باور داشته باشم که من لایق دریافت نعمت ها و الهامات خداوند هستم و هر لحظه من رو هدایت میکنه و بر خودش واجب دونسته هدایت خودش رو بر من (انا علینا للهدی)

    _بپذیرم عجز و ناتوانی خودم‌رو در برابر قدرت و علم و آگاهی خداوند

    _ایمان داشته باشم جهان پس از مرگ رو و همه چیز رو گذرا ببینم و حرص و جوش الکی نخورم و رها باشم و اجازه بدم خداوند من رو هدایت کنه و نگرانی ها رو از خودم دور کنم.

    _ باور داشته باشم که مسیر مستقیم و مسیر راست ، مسیری هستش که پر از نعمت و فراوانی و آسانی هستش و اگه به غیر از این باشه ، مسیر اشتباهی و مسیر گمراهی ست .

    استاد من سالهاست که دارم ورزش بدنسازی انجام میدم و با دوره ی قانون سلامتی به اندام فوق العاده رسیدم الهی شکرت . استاد واقعا خداوند عاشق منه و قبل از اینکه تو دام غرور و منم منم قرار بگیرم ، به فایل قبلی (توحید عملی 10) هدایت شدم، خدایا سپاسگزارم.

    الان دیگه حواسم رو جمع میکنم که با غرور تو باشگاه راه نرم و با غرور به اندامم نگاه نکنم . بعد از پیام الله در فایل توحیدی 10 وقتی که به آینه نگاه میکنم و اندام خودم را میبینم زبانم به سپاسگزاری از خداوند جاری میشه .موقع انجام حرکات بدنسازی ، همون لحظه به خودم میگم خدایا تو به من این علم رو دادی تا این حرکت رو خوبی انجام بدم یا تو به من این توان رو دادی تا این پوزیشن رو عالی انجام بدم یا خدایا تو این حرکت رو زدی .

    استاد چقدر با گفتن این جملات در حین تمرین از درون رلیز میشم ، چقدر احساس عالی پیدا میکنم . الله اکبر

    استاد دیروز دعای کمیل رو گوش دادم و چقدر حضرت علی به درک عجز و ناتوانی خودش در برابر خداوند رسیده بود و عظمت و بزرگی پروردگار رو درک کرده بود . از خدا میخوام که من هم این فروتنی و متواضع بودن رو در برابر خودش، مثل حضرت علی پیدا کنم و قدرت و عظمت و بزرگیش رو به معنای واقعی درک کنم . الهی آمین

    خدایا من رو هر روز نیازمند و محتاج تر از روز قبلم ، به خودت کن

    خدایا هر خیری که از تو به من برسه فقیرم

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم

    خدایا مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کن و آسان کن مرا برای آسانی ها

    خدایا یاریم کن که توحیدی باشم ، توحیدی زندگی کنم و توحیدی از این دنیا برم .

    استاد توحیدی من و مریم جان توحیدی من و دوستان توحیدی من ، دوستون دارم عزیزای دلم

    موفق و پیروز باشید

    و حال دلتون هر روز عالی عالی باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  4. -
    ارش اریا گفته:
    مدت عضویت: 1898 روز

    درود بر استاد گرامی

    اینروزا خیلی درگیر مشکل کاری و درامد هستم با آموزه های شما دارم به خدا پناه میبرم ولی با شک و تردید که آیا حقیقت داره و خدا منو هدایت میکنه

    این حقیقته خیلی بزرگیه که آدما زمان مشکلات به خدا پناه میبرن حتی اونایی که هیچ اعتقادی به خدا ندارن و هرگاه مشکلشون حل شد همه چیز رو فراموش میکنن و باز بی اعتقاد و منکر خدا میشن

    روزی که تصمیم به ازدواج گرفتم و به خانواده اعلام کردم فکر میکردم به محض اعلام دختری که با معیار من بخونه رو بلافاصله برام پیدا میکنن چون از حد معمول ازدواج برام گذشته بود گزینه های خیلی کمی پیدا میشد گزینه ای که پیدا کرده بودم هم شرایط خیلی سختی داشت تا جور بشه با همه بی اعتقادی تکرار میکنم با همه بی اعتقادی در حدی که خیلی راحت همه جا منکر خدا میشدم و کفر میگفتم راهی و پناهی جز خدا برام نمونده بود در کمال نا امیدی به خدا پناه بردم خالصانه باهاش رازو نیاز کردم و کارا رو به خودش سپردم و من معجزه رو به چشم دیدم چنان همه چی جور شد که با بیتابی و شوق و ذوق واسه همه تعریف میکردم و امروز که 9سال از این جریان میگذره و من بهترین روزها رو در کنار همسرم و تنها دخترم که از هیچ نعمتی چه زیبایی و چه هوشی خدای بزرگ دریغ نکرده سپری میکنم دختری که وقتی خبر بارداری رو همسرم بهم داد هیچ خوشحال نشدم تا دوماه بارداری همه علایمها حکایت از سقط بود بچه رشد کرد و لی افکار من همچنان از اومدن بچه مشکل داشت و اصرار به سقط کردن داشتم خدای بزرگ حالا که دارم این نوشته رو مینوسم خودمو مملو از گناه میبینم دنیا فراون از برکت از خوشی از ثروته ولی فکر من همه روی منفیها و کاستیها بود خدایا منو ببخش خدایا شکرت هزاران هزار بار شکرت و استادی که دستی از دستای خداونده و منو در فرکانسش قرار داد اینروزا به مشکل کسب و کار و درآمد برخوردم باز به دید شک به خدا اعتقاد داشتم که باز جریان گزینه ازدواج رو خدا بهم یادآوری کرد سپاسسسسس خداب بی همتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  5. -
    منصوره سادات فلسفی راد گفته:
    مدت عضویت: 645 روز

    با سلام وادب وسپاس خدمت استاد عباسمنش عزیز ومریم جان زیبا وهمه خونواده ی عزیزم

    من همین حالا توحید عملی رو گوش دادم وچقدر به جابود که پیام خداوند متعال رواززبان استاد دریافت کردم چون داشتم درکارم کمی وارد میشدم وداشتم وسوسه میشدم که مغرور بشم ازشما سپاسگزارم استاد عزیزم.

    پارسال ایده دریافت کردم که ترشی درست کنم و بفروشم در اوج ناباوری 1هفته خودم وهمسرم به یاری خدا 300کیلو ترشی درست کردیم وباترس ولرز میگفتم خدایا خودت مشتری برام بفرست وشروع کردیم به زنگ زدن به خواهراوبرادرامون به سرعت درعرض چندروز تمام ترشی هامو فروختم.

    باور کنید بهم گفته میشد ازهرچیزی چقدر بریزم بهتر میشه واقعا عالی وباکیفیت شده بود.

    امسال غرور منو گرفت ویادم رفت اعتبارشو به خدا وند منان بدم. باز هم ترشی درست کردم وباخودم گفتم مشتری های پارسال هستن حتما همشو میفروشم باور کنید به چه سختی افتادم وتا الان هنوز نتونستم همشو بفروشم. همین حالا متوجه شدم استاد تا الان حواسم نبود این شرک رو.

    وواقعا این جمله که شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی هست.

    خدایا خودت هرلحظه هدایتمون کنه. من هرلحظه به خودم میگم خدایا من از خودم هیچم وهرچه دارم از توست. خدایا تنها تورا میپرستیم وتنها از تو یاری میخواهیم ما را به راه درست هدایت فرما.

    هزاران بار بابت این فایل بینظیر از شما استاد جان سپاسگزارم

    بابت تمام کسانی که این فایل رو روی سایت گذاشتن تا به سمت ما هدایت بشه سپاسگزارم.

    دستان تک تک شما رو میبوسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  6. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم وسلام به تک تک دوستانم

    تا دقیقه 20 فایل دیدم دیگه طاقت نیاوردم باقیشو ببینم با چشمهایی اشکبار و قلبی آکنده از نور خداوند اومدم که بگم که بنویسم دیشب چه اتفاقی برام افتاد…

    استاد جانم دیشب ساعت 8 تا 9 شب به وقت ایران، من سر یه موضوعی که دو سه روز بود خیلی خیلی ذهنم رو درگیر کرده بود شروع کردم از خداوند هدایت خواستن، کاش میشد عکس دلنوشته هامو اینجا توی این متن میذاشتم…

    ولی یه مقدارشو اینجا مینویسم…

    ((سلام خدای خوبم، خدای مهربونم ای اگاه برهمه چیز، خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تو هدایت می طلبم، خدایا من بی تو هیچم وپوچم پس کمکم کن تا با نام ویادت زندگی کنم بندگی کنم عاشقی کنم سپاسگزار نعمتهایت باشم وطعم شیرین عشق ودلدادگی دو طرفه رو بچشم با……

    خدایا برام نشونه بفرست هدایتم کن تا بدونم که این آدم چطور هست، چون من نمی شناسمش…

    خدایا کمکم کن تا مشرک نباشم وبرغیرتو امید نبندم اما خودت از طریق بندگان خوبت به من عشق ومحبت وشادی و امنیت وارامش عطاء بفرما …

    خدایا بهم بگو آیا این شخص انطور که نشون میده وگفته هست یا نه؟

    داستان از این قرار بود که تو مسافرتی که هفته قبل به کیش داشتم با یه آقایی آشنا شدم، که خیلی خیلی ازش حس خوبی گرفتم، ایشون برای انجام مسابقات والیبال ساحلی اومده بودند به عنوان بازیکن تیمشون …

    بعد آشنایی اونجا چند ساعت باهم بودیم و باهم رفتیم سافاری و کارتینگ و….

    وایشون گفت که از خانومش جدا شده، و چند سال هم از من کوچیکتر بودند، من بعد سالها چندین ساعت انگار روی ابرها بودم، خیلی برام حسش قشنگ بود خیلی ، انقدر مهربون وخونگرم وبا ادب و …بودند که باهاشون احساس راحتی میکردم وانگار سالها بود میشناختمشون…

    روز بعد ایشون از کیش رفتند شهرشون ومن یه روز بعد برگشتم شهر خودم رشت…

    وقرار گذاشتیم که چند وقت دیگه همو ببینیم وایشون بیان رشت و…

    تاهمو بیشتر بشناسیم…

    من خیلی وقت بود که همیشه توی تمرین ستاره قطبیم از خداوند میخواستم هنوزم میخوام، که هدایتم کنه به سمت یه رابطه عاطفی وعاشقانه ی عالی…

    واز اونجایی که مدام از خداوند هدایت میخواستم واون آشنایی خیلی معجزه وار اتفاق افتاده بود حس کردم حتما خداوند این آدم رو آورده برام..

    چون خیلی خیلی کم برام پیش میاد که با جنس مخالف ارتباط بگیرم واز آقایی خوشم بیاد…

    نه اینکه من همه چیز تموم باشم نه اما از وقتی رو خودم کار کردم دیگه میدونم از یه رابطه چی میخوام و شخص مقابلم باید چطور باشه، اصلا حسم خیلی قشنگ آدمهارو برام تو برخورد اول شرح میده و اتفاقا خیلی هم حسم تو90 درصد درست میگه…

    وقتی برگشتم رشت خیلی حس خوبی داشتم چند ساعت اول، اما قشنگ بعداز 24 ساعت حس کردم ترس و دو دلی اومده سراغم…

    مرتب سعی میکردم با خداوند حرف بزنم وازش هدایت بخوام اما ته قلبم به خواسته ی خودم بیشتر توجه داشتم و گفتگوهای ذهنم به این شکل بود…..!!!

    ای بابا حالا چرا انقدر از خدا کمک میخوای؟ چرا انقدر برای شروع رابطه ترس داری؟ چرا دنبال عیب وایراد وبهونه میگردی؟

    حالا مگه خودت کی هستی که میخوای طرف مقابلت همه چیز تموم باشه و…..

    ولی قلبم هربار فریاد میزد، برو مینا برو متواضعانه مثل همیشه به خداوند بگو که من نمیدونم، من نمی تونم، من بلد نیستم…من هیچی نمیدونم وعاجزتر از اون هستم که بتونم صدای نفس وصدای الهی رو در خودم تشخیص بدم…

    قلبم میگفت به خدا پناه ببر از این احساسات از این ترس از این هیجان و…

    وخلاصه دیشب قبل اینکه تلفنی با این اقا حرف بزنم وقول وقرار دیدار بذاریم که ایشون بیان رشت، من رفتم واون دلنوشته رو که قسمتیش رو تو دیدگاهم گذاشتم برای خداوند نوشتم البته با جزئیات بیشتری…..

    و نیم ساعت بعدش اون آقا تو حرفهاشون گفتن که راستش هنوز صد درصد طلاق نگرفتیم، هنوز مرحله اخر مونده، چون ایشون فلان قدر مهریه میخوان!!!!! در صورتیکه قرار بوده طلاق توافقی باشه…وایشون دوساله که رفتند شهرشون کرمان وبا من زندگی نمی کنند…

    انموقعه ازش تشکر کردم که راستش رو گفتن بهم، وبهشون گفتم بهتره شرایط زندگیشون رو سرو سامان بدن و فعلا وارد رابطه نشند یا حداقل ما رابطه ای رو باهم شروع نکنیم وایشون هم قبول کرد…

    فقط خدا میدونه که انموقعه چقدر از خدا تشکر کردم، که کاری کرد اون مرد خودش حقیقت زندگیشو بهم بگه، قبل اینکه رابطه ای شکل بگیره و این وسط بلاخره مشکلاتی پیش بیاد…

    خیلی خیلی خداوند رو شکر کردم اماااا…

    اخر شب حالم بد شد، چرا؟؟؟

    چون خداوند حقیقت پشت پرده رو بهم واضح نشون داد، وحقیقت گاهی خیلی تلخ هست..

    چون آدمیزاد وقتی بر خواسته ی خودش تمایل واصرار داره دوست نداره چیزی بر خلافش اتفاق بیفته…

    چون من دو شبانه روز داشتم تو خیال ورویام با اون آدم برای شروع رابطمون برنامه میچیدم…

    چون فهمیدم اون چیزیکه توی تصور من بود واون چیزیکه اون آقا گفت، حقیقت نبود یا همه ی حقیقت نبود ….

    نمیدونم شما چه ساعتی این فایل رو ضبط کردید استاد جانم…

    امااا من تا همین دقیقه 20 که گوش کردم باتمام وجودم حس کردم باور کردم که خداوند برای من وفقط به خاطر من کاری کرد که شما هدایت بشید به ضبط این فایل….

    تمام امروز داشتم فکر میکردم وبا خودم میگفتم، ببین چقدر خداوند قشنگ هدایتت کرد و چشماتو باز کرد، ببین چقدر قشنگ راه ومسیر رو برات روشن کرد…

    دیدی چطور تواضع وفروتنی و درخواستت رو پاسخ داد؟

    وگرنه امکان داشت وارد یه رابطه ی پر خطر میشدی و برات این رابطه خوب نبود، یا بهت آسیب وارد میشد….

    ایمان داشتن، متوکل بودن، مهمتر از همه تسلیم بودن در برابر خواست وهدایت خداوند وسر تسلیم فرود اوردن به خواستش، وقتی که خواست خودت داره با تک تک سلولهات تو رو وادار میکنه به انجامش، خیلی سخته خیلی خیلی سخته….

    همیشه باخودم میگم که استاد چقدر قشنگ میگن، که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است…

    اگر قراره توی برخورد با مسائل وتضادها مثل گذشته عمل کنم پس با منه نادان وجاهل گذشته چه فرقی می تونم داشته باشم؟

    وقتی با ادعای اینکه من از قوانین باخبرم وبهش اشراف دارم اما بیام برخلافش عمل کنم دیگه چه معنی داره عالم بی عمل بودنم؟؟؟؟

    استاد جانم باید هر لحظه هزار بار بگم واعتراف کنم که خدایا با اینکه خواسته ی قلبی من، ونفس من داره منو زمین میزنه و میخواد منو ببره به مسیری که تو درش نیستی…وحضور نداری…

    ازت ای خدای خوبم میخوام که هر لحظه تسلیم خواست تو باشم و میخوام همیشه فقیر باشم به هر خیری که برام میفرستی حتی اگر در ظاهرش هیچ نفعی وخیری برای خودم نبینم وحتی اگر دلم بشکنه و ناامیدی بیاد سراغم….

    حسی که صبح داشتم، گفتم خدایا یعنی توی دنیای به این بزرگیت تواین چندسال که من جدا شدم از همسرم، یک نفر، یه مرد پیدا نمیشه که بیاریش توی زندگیم وبامن هم مسیر باشه تا بتونم دوباره عشق ودلبستگی و روابط عاطفی عالی رو تجربه کنم؟؟؟؟؟

    اما صدای قلبم هر بار بلندتر میگفت صبر کن، تو هنوز آماده نیستی، بذار من دارم برات تدارک می بینم، تا تو تکاملت رو طی کنی اونم از راه میرسه….

    خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تو هدایت میخوام ای اگاه به همه چیز….منو به مسیر کسانیکه به اونها نعمت دادی هدایت کن، آمین

    استاد جانم بی نهایت ازتون بابت اینهمه عشق اینهمه آگاهی های نابی که هربار با ما به اشتراک میذارید سپاسگزارم…

    واقعا که هیچوقت تکراری نمیشند این اگاهیها، این توحیدی عمل کردن…

    چون هر لحظه هزاران موضوع وجود داره که باعث بشه ما از مسیر توحید خارج بشیم وبر عقل ناقص خودمون و هوای نفسمون تکیه کنیم و جهالت کنیم..

    خدایا هزاران بارشکرت که دستمو گرفتی و تنها رهام نمی کنی ای تنها صاحب اختیار من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1912 روز

      سلام به مینا جانِ نازنین.

      ازت تشکر میکنم برای کامنتی که نوشتی، برای من خیلی نکته داشت که برام لازم بود یاداوری شه:

      ……………………

      1- اگر قراره توی برخورد با مسائل وتضادها مثل گذشته عمل کنم پس با منه نادان وجاهل گذشته چه فرقی می تونم داشته باشم؟

      2- ایمان داشتن، متوکل بودن، مهمتر از همه تسلیم بودن در برابر خواست وهدایت خداوند وسر تسلیم فرود اوردن به خواستش، وقتی که خواست خودت داره با تک تک سلولهات تو رو وادار میکنه به انجامش، خیلی سخته خیلی خیلی سخته….

      3- آدمیزاد وقتی بر خواسته ی خودش تمایل واصرار داره دوست نداره چیزی بر خلافش اتفاق بیفته…

      4- قلبم میگفت به خدا پناه ببر از این احساسات از این ترس از این هیجان و…

      5- خدایا کمکم کن تا مشرک نباشم وبرغیرتو امید نبندم اما خودت از طریق بندگان خوبت به من عشق ومحبت وشادی و امنیت وارامش عطاء بفرما …

      6- برو متواضعانه مثل همیشه به خداوند بگو که من نمیدونم، من نمی تونم، من بلد نیستم…من هیچی نمیدونم وعاجزتر از اون هستم که بتونم صدای نفس وصدای الهی رو در خودم تشخیص بدم…

      ……………………

      چیزی در ذهنم بود و هست که بلد نیستم حلش کنم.

      از صبح به خدا میگم آسانم کن بر آسانی ها، که قفل نکنم روی این موضوعِ کوچک…

      دایره آبی داشتم و از خدا خواستم نشانه یا هدایتم داخلش باشه تا روشن شه برام…

      اما هدایت من تو کامنت شما بود.

      که یادم بندازه تسلیم باش و واژه ی معجزه وار رو بگو و توجه کن:

      من بلد نیستم خدا، خودت یادم بده.

      سمانه نخواه که خودت فکر کنی و جلو بری، سکوت کن! صبر کن! اجازه بده خدا بگه و چیدمان کنه برات.

      مرسی که این کامنت رو نوشتی.

      برات بهترین ها رو میخوام از خدا تو همه ی حیطه ها و روابط و هر چی خواسته ی خودته.

      در پناه رب العالمین نازنینم باشیم همگی.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی، الحمدالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1465 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام عزیز دام

      مینا جااااانم

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      چقدر کامنتت پر از نور بود

      پر از حال خوب

      تحسینت می کنم

      خیلی مشتاقم ببینم خداوند چه گوهری رو به زندگیت هدایت کرده؟

      ممنونم میشم بیای و برام بنویسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهدی نظری گفته:
    مدت عضویت: 861 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام خدمت استاد قشنگم و تمامی دوستان

    پارسال همین روزها بود که داشتم با فایل های مصاحبه استاد روزهای قشنگمو سپری میکردم و دلم میخواست یه مسافرت خیلی خوب برم و از اونجایی که توفایل های مصاحبه خیلی اگاهی های توحیدی درونش برق میزنه و من خیلی توکلم به خداوند بود که شرایط مسافرت محیا شد به طرز معجزه اسا و خیلی خوش گذشت توی اون مسافرت

    بعد از گذشت 25 روز بعد از اون مسافرت تصمیم گرفتم که یه بار دیگه برم به همون مسافرتی که یه بار تجربش کرده بودم و راستش خیلی رو خودم حساب کردم با اینکه شرایط همه چیز برای این مسافرت محیا بود ولی به طرز باورنکردنی خیلی خیلی بد گذشت و دیگه ادامشو نگم براتون

    چند روز پیش با خانوم قشنگم تصمیم گرفتیم بریم یه مسافرت نه جا مشخص بود و نه مکان ولی این بار توکل درون من زنده بود و به طرز باور نکردنی و معجزه اسایی به جاهایی هدایت شدیم که تا حالا در شمال کشور نرفته بودیم نه یه جا خاص به چند جا زیبا هدایت شدیم در چند روز و کلی زیبایی از طبیعت خداوند دیدیم و اینسریع یه درس بزرگی برام داشت که وقتی برگشتیم اصلا احساس خستگی دروجود من و خانوم نبود ذهن ما جسم ما کاملا با انرژی بود

    و وقتی من امروز این فایل و گوش کردم خیلی اگاه تر شدم و خیلی خوشحال و پر از انرژی باز هم خداوند دری و به رویم باز کرد که یه قطره از اگاهی های اقیانوس بیکرانشو در ظرف وجودم جای داد .

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  8. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1350 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عباسمنش و سلام دوستان عزیز

    استاد وقتی چت جی پی و جِمنای رو مثال زدین دقیقاً یاد خودم افتادم

    من یک سایتی رو داشتم برای یک کسی کدنویسی می کردم ، توی قسمتی از سایت که مربوط به کدنویسی انتخاب رنگ محصول می‌شد یا کدنویسی سیستم محاسبه هزینه پست الان دقیق یادم نیست یکی از اینا بود

    خلاصه من دقیق نمیدونستم چه جور کدی باید بنویسم تا این قسمت ها از وبسایت درست بشه

    گفتم بذار برم از جمنای بپرسم حالا قبل از اینکه اصن از جمنای هم میخواستم بپرسم به خداوند گفته بودم چیکار باید کنم ، بعد رفتم گفتم خدایا تو از این طریق بهم بگو

    جمنای به من یک نمونه کدی داد من اون کد رو توی پروژه ام نوشتمش ولی اصلاً کار نمی کرد یعنی یه جورایی اصلاً نمیدونستم خب حالا با توجه به این کدی که جمنای به من داده باید در ادامه چیکار کنم تا کار کنه از طرفی هم نمی تونستم بفهمم خدا دقیقاً داره چه کدی رو به من بگه ، چرا؟؟؟

    چون که توی ذهن من خدا در اون لحظه کنار گذاشته شد و جمنای بولد شد ، دیدم هر کدی جمنای به من میده کار نمیکنه

    رفتم سراغ چت جی پی تی !!!

    بهش گفتم میخوام چه کدی بنویسم چت جی پی تی هم نمونه کد رو بهم نشون داد

    دیدم با اون کدی که جمنای بهم گفته خیلی فرق داره ، هیچی کدهای قبلی رو پاک کردم و کدهایی که چت جی پی تی به من گفت رو توی پروژه ام نوشتم ، بازم دیدم کدی که از چت جی پی تی گرفتم درسته ولی نمیدونستم در ادامه اش چه جوری کدم رو بنویسم تا کار کنه هیچی دوباره مجبور شدم از چت جی پی تی بپرسم اونم طبق معمول همون کد رو تغییر داد و بهم گفت این کد درسته منم دوباره کدی که تغییرش داد برداشتم توی پروژه ام نوشتمش ، ولی بازم کار نمی کردم!!!!

    تقریباً هم تمام کدهای لازم رو نوشته بودم یعنی تا 99٪ کدها رو از چت جی پی تی گرفتم و توی محیط کدنویسی خودم نوشتمشون ولی گیر اون یک درصدی بودم که این چیه که کار نمیکنه

    آخر دیگه به خودم قشنگ گفتم که آقاجان بیخیال این چت جی پی تی و جمنای ، بیام بشینم پای لپ تاپم وارد محیط کدنویسیم بشم از خدا بخوام بهم بگه تا من همون موقع که خدا داره بهم میگه کدم رو بنویسم

    دقیقاً همین کارم کردم

    اتفاقی که افتاد این بود که خیلی راحت خدا بهم گفت در اصل کدوم از کدی که نوشته بودم رو باید تغییر بدم تا درست کار کنه و اینقدر این تغییر جزئی و ساده بود اصلاً باورم نمیشد که چرا یه همچین چیز ساده ای رو من نتونستم حلش کنم

    علتش هم این بود که من توی اون لحظاتی که داشتم از چت جی پی تی و جمنای سوال می کردم ، یه جورایی خدا کنار گذاشته شد

    همین باعث سختی کارم در کدنویسیم شد

    این نشون میده واقعاً وقتی هر چیز ساده یا پیچیده ای رو از خدا بخوام بهم بگه یا خودش کارها رو انجام بده

    همین باعث راحتی کارم میشه

    این فایل رو من باید هر روز گوش بدم و هر روز به خودم بگم که خداونده که کارهامو انجام میده خداونده که به من جواب مسائلم رو میگه خداونده که من رو هدایت میکنه وقتی فقط از خودش هدایت بخوام همین و بس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  9. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1392 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته زیبا

    این دومین کامنتیه که از نتایج باورهای توحیدی در این روزهام برای این فایل میذارم

    امروز صبح دوباره داشتم این فایلو نگاه میکردم

    همونطور ک استاد داشتن از توحیدو خشوع و ناتوانیه منه ندا در برابر الله میگفتن،میگفتم اره همینه

    من همین جور دارم نتیجه میگیرم …همینه!

    با توجه به کامنتای قبلم ک توضیح دادم،من 6ماه پیش،در شروع کارم وقتی با خشوع کامل بخدا گفتم من هیچ پولی ندارم،اما میخوام باشگاه بزنم چون تو برام نشونه هاتو فرستادی ک از کار برای مردم بزنم بیرون

    من به الهامت عمل کردم و حالا هیچی نمیدونم

    خودت پولشو جور کنم

    با کمال عزت نفسی که برای خودم و ارزشهام قائل بودم از هیچ کس پول نخواستم

    اما دستان خدا،به اصرار خودشون برام پول فرستادن،مثل برادرم و پدرم

    اما من صادقانه گفتم من از شما پول نمیخوام و حالا ک پول میدین برگشتتو نمیدونم کی باشه

    همون موقع ازشون شنیدم ما لازم نداریم این پولو!

    هرموقع دوس داشتی برگردون

    روزها گذشت..

    من یادم رفته بود که این پولارو کی و از کجا فرستاده بود و حالا منم منما،دنبال راه حل برای برگشت پولها و گسترش پولها بود

    هی میگفتم خب حالا چیکار کنم ک بتونم راحت و زود پولاشونو بدم؟همشم میگفتم خدا تو بهم بگو ولی معلوم بود قلبی نبود و داشتم از ذهنه خودم راهای کوچیکو پوچ خودم تبعیت میکردم

    تا اینک این روزها،عجیب خاشع شدم

    عجیب به هیچ و همه چیز بودنم برگشتم

    به خلقو خالق بودنم

    به ارتباطم به اون اصل…

    خب بعد از فایل..

    شروع کردم به نوشتن ستاره قطبیا..

    نوشتم که:

    دیروز،پریروز..

    ورودی مالیم شدی به واسطه ی همون من نمیدونم ها

    پارتیو رشوه شدی و بدونی ریالی،ماشینمو سند زدی..

    امروز ،مثل همون روزای اول ک خودت پول فرستادی،برای برپایی باشگاه،بازم بهم الهام کن

    من دربست در اختیارت و‌گوش به فرمانتم

    راحت باهام حرف بزن

    من بفهمم

    دفترو بستم…

    یهو ی صدایی توی وجودم،یه حسی،یه روشنایی ..

    گفت برو هرچی پول داری بیار باهم بشماریم

    اوردم

    گفت زنگ بزن داداشت،ش حساب بگیر و بگو اینقدر دارم و مابقیشو به زودی میزنم

    زنگ زدم

    گفتم داداش،من میخوام ی مبلغی ناچیز برات بزنم

    خودت گفتی هرموقع اک بودی،الان حس میکنم باید این عددو بزنم

    گفت خب دیگ چه خبر؟

    گفتم اروم میشم اینجوری،ش حساب بگو

    بهم گفت ابجی پول نمیخوام ازت

    گفتم مسخره بازی در نیار،ش حساب بده

    گفت:دیوونه مگه من از تو پول میخوام؟؟؟

    من همون جا با بغضی ک شکست،چون داشتم نگاه و چشمای اون خدارو میدیدم که با غرور ازینک بچش چه نتیجه ای ساخته ،ازینک حرفشو گوش داده بودمو اون شوق داشت،،

    پرسیدم یعنی داداش تو‌میگی من دیگ نباید بهت پول بدم؟

    اونم با خنده و انرژیه زیاد که ادای بغض منو در میورد گفت ،معلومه نه!!!!

    گوشیو قطع کردم گفتم خدایا،50 میلیون پول کمی نبود،که اینجوری در لحظه بمن بخشیدی

    گریه گریه…

    در لحظه داره باهام حرف میزنه

    من دارم باهاش زندگی میکنم و از خودش میخوام هر لحظه هرجا،دچار غرور شدم به قول استاد ششقققققق بزنه پسه سرم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  10. -
    فاطمه رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1382 روز

    به نام خدایی که مارا به ساده ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند

    تا 31 و 39 دقیقه فایل احساس کردم انقدر آگاهی ها زیاده که فقط گفتگوی خداوند به من قدرت داد تا بیام و از اعماق وجودم بنویسم و احساساتم رو جاری کنم

    الیس الله بکاف عبده

    آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟

    فقط میتونم بگم خدایاشکرت که به این مسیر بسیار زیبا هدایت شدم

    استادجان با دیدن این فایل اشک از چشمانم جاری شد که چقدر هدایت خداوند دقیقه و انقدر زیبا همه چیز رو میچینه که هیچ کسی نمیتونه و دقیقا زمانی که نیاز داشتم در مدار آگاهی های این فایل ارزشمند قرار گرفتم

    استادجان برای من هم همینطوره مسئله توحید دقیقا مسئله ای هست که هیچ وقت تکراری نمیشه و هربار انگار برای بار اول هست که متوجهش میشم

    مثال رانندگی خواهر شما دقیقا مثل زمانی بود که میخواستم نقاشی رو شروع کنم یادمه چقدر میترسیدم و رفته و رفته حرفه ای تر شدم و ذکر این نکته چقدر برام ارزشمند بود که بهش اشاره کردید که مثلا در رانندگی اول از یک مکان کوچکتر شروع کنیم و یک جای پارک در نظر بگیریم و بعد ببینیم که آیا دقیقا همون جا پارک کردیم یا فقط در ذهنمون بوده؟

    جمله طلایی:

    *من باید همیشه دقت کافی رو همزمان با بالا رفتن مهارتم داشته باشم و اعتبار مهارت و توانایی هام رو فقط به خداوند بدم

    *من نباید هیچ وقت خودمو کامل بدونم و ادعا کنم تا بتونم الهامات رو دریافت کنم و اجازه بدم تاخداوند هدایتم کنه

    عامل هدایت خواستن از خداوند باعث میشه ما به سمت بهترین ها هدایت بشیم و بپذیریم که ناتوانیم

    واقعا من همیشه از خودم قبل از هرکاری میپرسم

    فاطمه آیا واقعا در برابر خداوند متواضع هستی؟

    آیا زمانی که همه چیز به خوبی پیش میره باز هم اعتبار همه کارها رو به خداوند میدی؟

    آیا در هرشرایطی هم باشی حتی زمانی که دستان خداوند دارن کمکت میکنند باز هم میگی خدایا من نمیدانم تو هدایتم کن؟ و به الهامات توجه میکنی و بهشون عمل میکنی؟

    با این جمله انگار درونم زیر و رو شد:

    خدایا اگر تو هدایتم نکنی من هیچ چیز نیستم و هیچ کاری انجام نمیدهم تا تو هدایتم نکنی

    یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ (سوره انفطار آیه 6)

    ای انسان ، چه چیز تو را درباره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟

    تنها خداوند است که:

    سرور سروران (سَیدَ السّاداتِ)

    برآورنده دعاها (مُجیبَ الدَّعَواتِ)

    بلندی بخش جایگاه ها (رافِعَ الدَّرَجاتِ)

    سرچشمه نیکی ها (وَلِىَّ الْحَسَناتِ)

    درگذرنده از خطاها (غافِرَ الْخَطیئاَّتِ)

    عطابخش خواسته ها (مُعْطِىَ الْمَسْئَلاتِ)

    پذیرنده توبه ها (قابِلَ التَّوْباتِ)

    شنونده نداها (سامِعَ الاْصْواتِ)

    داناى رازها (عالِمَ الْخَفِیاتِ)

    دور کننده بلاها (دافِعَ الْبَلِیاتِ)

    آن که شکوه و زیبایى تنها از آن اوست (مَنْ لَهُ الْعِزَّهُ وَ الْجَمَالُ)

    آن که توانایى و برازندگى تنها از آن اوست (مَنْ لَهُ الْقُدْرَهُ وَ الْکَمَالُ)

    آن که فرمانروایى و شوکت تنها از آن اوست (مَنْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الْجَلالُ)

    آن که اوست بزرگ و برتر (مَنْ هُوَ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ)

    پدیدآورنده ابرهاى پرباران (مُنْشِئَ السَّحَابِ الثِّقَالِ)

    آن که نیرومند و پرتوان است (مَنْ هُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ)

    آن که حسابرسى چالاک است (مَنْ هُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ)

    آن که کیفرش سخت و شدید است (مَنْ هُوَ شَدِیدُ الْعِقَابِ)

    آن که پاداش نیک تنها نزد اوست (مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ)

    آن که دفتر هستى پیش روى اوست (مَنْ عِنْدَهُ أَمُّ الْکِتَابِ)

    در زمینه علاقه خودم به یاد میارم زمانی که با یکسری اساتید کارمیکردم بعد میدیدم با اینکه خیلی حرفه ای هستن ولی پیشرفت خاصی ندارن انگار پاشون رو ترمزه و بعد از آشنا شدن با قانون متوجه شدم دقیقا علتش بخاطر غرور و تکبر و متواضع نبودن در برابر خداوند هست و اساتیدی که خیلی ساده کار میکردن ولی انقدر هنرجو داشتن که وقت کلاساشون کامل پربود و من فقط باورهای توحیدی رو در اونها میدیدم و دقیقا الگوهای مشابه رو در مشاغل قبلی که کار میکردم بارها و بارها میدیدم اما زمانی که ظرف وجودم بزرگتر شد تازه متوجه شدم اصل فقط خداست و بقیه چیزها فرعیات هستند

    اگر من بخواهم در مدار دریافت هدایت های خداوند باشم:

    چقدر باور دارم که خداوند من رو هدایت میکنه

    چقدر باور دارم که خداوند با من صحبت میکنه

    چقدر من لایق هم صحبتی با خداوند هستم؟

    چقدر من لایق دریافت پیام های خداوند هستم؟

    چقدر باور دارم که خداوند میخواهد همه مارا هدایت کند؟ و برخود واجب کرده است هدایت همه انسان هارو؟

    باور طلایی: فارغ از اینکه من چقدر اشتباه کردم یا مسیر اشتباه رفتم خداوند همیشه من رو هدایت میکنه

    *من باید بپذیرم که هیچ چیز نمیدانم و فارغ از تمام توانایی هایی که دارم در برابر آگاهی های خداوند هیچ علمی ندارم و ظرفم رو خالی کنم و خودم رو لایق دریافت الهامات بدانم

    ما مثل دستگاه فرستنده رادیویی همواره درحال فرستادن ارتعاشات به تمام جهان هستیم در مورد هرموضوعی مافرکانس ارسال میکنیم اما زمانی هدایت رو دریافت میکنیم که در فرکانس مثبت قرار بگیریم و گیرنده مناسبی وجود داشته باشه که روی موج مناسب قرار بگیره

    چه زمانی روی موج مناسب قرار میگیریم؟

    زمانی که باور داشته باشیم خدایی وجود دارد که همیشه درحال هدایت ما است و من لایق دریافت الهامات هستم

    و بپذیرم که من هیچ چیز نمیدانم(متواضع باشم دربرابر خداوند)

    «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»؛ کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمى‏ کند که آنان را (از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى ایمان نخواهند آورد. خدا بر دل ها و گوش هاى آنان مهر نهاده و بر چشم هایشان پرده‏ اى افکنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست.

    «فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمُ بِمَا کاَنُواْ یَکْذِبُونَ»؛ در دل هاى آنان یک نوع بیمارى است خداوند بر بیمارى آنان افزوده و به خاطر دروغ هایى که می گفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست.

    بارها برام اتفاق افتاده که مدام درخواست یک خواسته رو داشتم و برام اتفاق نمیفتاد و همیشه سوال داشتم که چرا اتفاق نمیفته اما الان هروقت یک خواسته به تعویق میفته یا انجام نمیشه میگم حتما خیریتی توش وجود داشته یا من در زمان و مکان مناسب نبودم و زمانی که آماده دریافت باشم خداوند هدایتم میکنه

    *من به اندازه ای که در برابر خداوند خاشع هستم دربرابر غیرخداوند کاملا با اعتماد بنفس و قدرتمند هستم و باج نمیدهم به غیرخداوند

    تعریف بسیار طلایی:

    هرچقدر من دربرابر خداوند بگویم نمیدانم بیشتر الهامات خداوند را دریافت میکنم، قلبم بازتراست، هدایت هارا واضح تر دریافت میکنم

    یادم به جریانی افتاد که سرکاربودم و چون نمیخواستم چیزی بپرسم و فکر میکردم خودم همه چیز رو بلدم ورق برگشت و همه چیز خیلی بد پیش رفت و دقیقا همون موقع از زبان صاحب کارم شنیدم که گفت آدم وقتی چیزی رو نمیدونه میپرسه و ادعای بلد بودن نمیکنه و چقدر با بحث های توحیدی بهتر متوجه این قضیه شدم و دقیقا زمان هایی که در تمرین ستاره قطبی از خداوند میخواستم همه چیز به طرز جادویی عالی پیش میرفت و هیچ مشکلی پیش نمیومد

    گر مرد رهی میان خون باید رفت

    وز پای فتاده سرنگون باید رفت

    تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس

    خود راه بگویدت که چون باید رفت

    خدایا تنها تورا میخوانم و تنها از تو یاری میجویم

    در پناه خالقی باشید که قدرت خلق زندگی رابه ما داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      سحر الوندی گفته:
      مدت عضویت: 676 روز

      سلام و درود خدمت همه عزیزان

      درود برشما بانو.

      من از نوشته های شما خیلی دریافتی داشتم و بابت تلنگر به جای شما خیلی ازتون سپاسگزارم

      اینکه فرمودین ظرفتو خالی کن یه لحظه عجیب رو دیدم و متوجه شدم با فنجان پر درخواست آب بیشتر دارم.

      فهمیدم غرور دارم و اینکه دریافتیهامو از خدا ندونستم

      و اونجا که اشاره کردین که وقتی خواسته ای محقق نمیشه دلیلش اینه که من تو فرکانس دریافت نیستم

      انگار اینجا برام جا افتاد.

      بهترینهای مادی و معنوی نصیب دل مهربونتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: