توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    شاه کلید ارامش،شاه کلید خوشبخت بودن همین جمله است《شرک یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی به غیر از خدا》

    و همین فایل یک قطب نمایی بود برای اینکه صراط مستقیم را تشخیص بدم و قرار بگیرم در مسیری که پر از نعمت است ومن با باورهام با افکارم خودم رو محروم ساختم از داشتنشون،اما حالا این سمانه به لطف خدا آگاه ترشده داره تکاملش رو طی میکنه با هدایت الله ،

    سمانه ای که وجودش پر از تنش بود حالا میدونه که هر موقع به تضادی بر میخوره به بیرون از خودش دنبال جست و جو نیست (بیرون ز تو نیست در عالم ،،،از خود بطلب هر آنچه که خواهی)و میاد وجودشو شخم میزنه میاد طبق آگاهی هایی که خداوند بهش عطا کرده استفاده وعمل میکنه …

    خداجونم صدهزار بار شکرت که باهام حرف میزنی،استجابت میکنی خواستم رو

    وقتی این فایل رو دیدم اشک توچشمام جمع شد و واقعا خدا باهام حرف زد

    مدت هاست که ضعف وجودیم رو بهش آگاه شدم اینکه “میترسم”

    ترس از تاریکی

    ترس از انسان که جایی تنها باشم

    ترس از سگ

    ترس از همسر

    و…..

    حالا سمانه داره آگاهانه برای این ذهن دلایل منطقی درباره هرکدوم از ترس هاش میاره و خداوند هم داره با نشانه هاش باهاش حرف میزنه و آگاهم میکنه و من هم قدم قدم دارم شناسایی میکنم باورهای مخربی که از طریق خانواده ،رسانه و… بهم منتقل شده وجایگزین میکنم با باورهایی که بهم حس بهتر میده ،حس توکل ،ایمان،شجاعت، و از اونجایی که حرف استاد آویزه گوشمه “”ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست “”دارم به نشانه ها و آگاهی ها عمل میکنم

    و چه لذتی داره رفتن تو دل ترس هایی که ترس نبودن و فقط توهم بودن برا من !!!

    سپاسگزارم استاد و مریم جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1296 روز

    یُولِجُ ٱلَّیْلَ فِى ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِى ٱلَّیْلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمْسَ وَٱلْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِى لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ ذَ‌ٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ ٱلْمُلْکُ ۚ وَٱلَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ(فاطر 13)

    او روز را در شب داخل میکند و شب را در روز ،و خورشید و ماه را که هرکدام تا سر امدی معین روانند قابل استفاده شما گردانده است. این است خداوند صاحب اختیار شما ؛ فرمانروایی جهان تنها از آن اوست ،و به غیر از او کسانی را که میخانید مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند .

    .

    بنام خداوند مهربان

    سلام استاد خوشتیپ و خوشگلم

    سبحن‌الله به این همه زیبایی پردایس به این هوای پاک به این طبیعت زیبا

    موضوع این جلسه همونیه ک چندروزیه دارم روش خیلی حسابی کار میکنم!

    یادمه پارسال اینموقع ها بود ک تصمیم گرفتم کار کنم

    ازونجایی ک تمام 19سال زندگیم رو تو خونه به سر برده بودم پدرم چنین اجازه ای بمن نمیداد و هرموقع دوستام میگفتن چرا سرکار نمیری چرا باما نمیایی بیرون میگفتم پدرم اجازه نمیده .

    و اما امسال کجام؟

    پدری ک همیشه میگفت دختر جاش تو خونست و نباید بیرون بره بهم میگه پول میخای بدم بهت که بری کلاست!

    پدری ک نمیزاشت دم در واستم الان گاهی میاد دنبالم

    پدری که وقتی گفتم میخام برم بیرون چیز یاد بگیرم گفت بشین سرجات الان با دیر اومدنم شبا هیچ مشکلی نداره

    خوب چیشد ک اون پدر تبدیل به این پدر شد؟

    19سال مادرم کوچیکترین اتفاق رو بهمون گفته بود بابات بفهمه بدبخت میشی (هنوزم همینجوریه بااینکه از فایلای استاد استفاده میکنه متاسفانه زیاد عمل نمیکنه)

    و همش ترس و ترس و ترس بود

    تااینکه حرفا و هرچی ک شنیده بودم ترسا و گذشته رو گذاشتم کنار

    اومدم کارکردم رو خودم و اروم اروم نتایج اومد

    اروم اروم ترسم کمتر شد اروم اروم شجاع تر شدم

    یروز بابام بهم گفت برو بانک و فلان کن …

    گفتم تنهایی برم ؟ گفت اره!

    دیگه تموم بلاخره بعد از 2ماه کارکردن و کلییی انگیزه داشتن نتیجه اومد

    یادش بخیر ذهنم میگفت این سخترین کاریه ک انجام میدی و کاش این مشکلو نداشتی گفتم ن اسونه من خلقش میکنم

    و کردم من گفتم هیچ کس هیچ قدرتی تو زندگی من نداره و اونجا بود من ی ارامشی تو قلبم بود خودم رو حس میکردم بیرون حس میکردم طناب گردنم شل شد وقتی ک باورکردم من حق زندگیی حق ازادی دارم و هیچ کس مالک من نیست!

    .

    و اما الان چی ؟

    چند ماهیه ک میرم سالن خوب من از پدرم و خانوادم هیچ کمک مالی نمیگیرم و سعی میکنم ک خودم تمام مسعولیتم رو با عشق بپذیرم و خداوندم انصافن عالیی هدایتم کرده و میکنه 3ماهه به خودم گفتم و همچنین استادم بهم میگفت و خودمم میگفتم ک همکارای من ک دارن با من اموزش میبینن پول دادن برای همون دارن اموزش میبینن و حق دارن

    اما الان میگم چرا؟ من وقتی میخام باعث گسترش جهان بشم چرا خداوند نخاد ک بمن کمک کنه؟

    من میتونم من میتونم مثل ازاده اموزش رایگان بیینم

    باورت میشه استاد گلم

    استاد دوستداشتنیم ک این مباحث فوق‌العاده رو بمن اموزش دادی تا درزندگیم ایجاد کنم و زندگیمو بسازم

    تو این یک هفته ک دارم باورشو میسازم ک جهان به خدمت منه استادم دوبار بمن گفته بیا و بهت یاد بدم!

    استاد اگه دوبار شده پس بازم میشه!

    من تصمیم گرفتم این باور ک سرمایه اولیه برای هیچکاری نیاز نیست رو بزارم کنار همه میگن بدون پول نمیشه شاگردی کرد بخدا قسم من میتونم

    بخدا قسم من میسازمش و به همه نشون میدم ک من رایگان اموزش دیدم من رایگان همه چیو یاد گرفتم

    من به همه ثابت میکنم ک میتونه یک شاگرد بره و از صفر برسه به حدی ک بتونه خودش ارایشگاه بزنه و باعشق کارکنه

    ی دختر 20ساله میتونه زندگیشو بسازه هرجوری که دوست داره

    من ثابت میکنم استاد ک با خداوند میشه براحتی ساخت

    بخداقسم این چندوقت که قرآن رو مطالعه میکنم مبهود میشم که چجوری قدرت رو به کسای دیکه میدادم

    من میدونم که میتونم چون قبلن تونستم

    خاهر من میگه بابا تورو بیشتر از من دوستداره ک گذاشته بری و ایندتو بسازی!

    درحالی ک پدر من همون پدریه ک حتی نمیتونستیم باهاش بگیم و بخندیم اما من باور نکردم این داستان و و گفتم ن پدر من تیکه از خداوندا و ساختمش

    الان خداشاهده پدرم راجب کارایی ک میخاد بکنه باما مشورت میکنه و کلی من نظر میدم و فکر میکنه

    پدر عزیز و مهربون من اینقدر مهربونه ک حتی فکرشم نمیکردیم

    ما از پدرم دیو ساخته بودیم

    چنان ارامشی دارم ک قابل گفتن نیست

    ازت سپاسگزارم استاد مهربونم

    اگه با خداوند یکی بشی و اجازه بدی کارا رو برات بکنه و خودتو بسپاری به دستاش معجزه رخ میده!

    درپناه الله مهربون و قدرتمند شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و اخرت باشیم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    به نام خدا وبایاد خدا.سلام استاد قشنگم.سلام به همه ی دوستان.استاد وقتی راجبه توحید حرف میزنین چقد فضای سایتو بیشتر دوسدارم به خدا هم گفتم دوسدارم اینجاهم بگم دلم میخواد اونقدلبریز ازعشق خدابشم که هر لحظه م بشه خدا با یاد خدابخوابم وباعشق به خدازندگی کنم دوسدارم عطر بوی خداوند درهمه ی جنبه های زندگیم باشه یه جمله ی توذهنمه که دوسدارم دوباره بگم وانقدبگم تا بشه ملکه ی ذهنم .هرگاه در زمانی که مشکل داشتم یه چیزی رواز خداوند درک کردم من یک قدم سمت خدابرداشتم وخداوند هزارقدم سمت من دوید من قربون شمابشم استادکه بااون صدای زیبا ودلنشین که همیش باهاش ارامش میگیرم انقد قشنگ ماروخدایی کردین کاری کردین خدارو ساده تر باور کنیم وبشناسیم.یادمه موقعی که میخواستم ازدواج کنم هیچ علاقه ی به اون ادمی که قرار بود همسرم بشه نداشتم وچون از پدرم میترسیدم وتنها فرد قدرتمندتوزندگیم اون بود بله گفتم وغرق شدم تواون زندگی بدترین دوران روتجربه کردم.وزمانی که دیگه تحملی واسه موندن نداشتم بعد ازپنج سال بدبختی بااینکه همه اسرا میکردن به خطر بچه م بمونم وزندگی کنم با اعتماد به نفس کامل هرگز به پدرم که دوسدارم بمونم یانه فک نکردم وگفتم خدایا فقط تو خودمو بچه مو به تو میسپرم حرفاشون برام مهم نیست وفقط یه کلمه گفتم طلاق.خداشاهده استاد ازتنهاکاری که توزندگیم انجام دادم وخواست خودن بودم و فقط قدرت ودست خدا دیدم همین یه کاره که ازش راضی ام.شرکای زیادی توذهنمه دارم سعی میکنم بهتر بشم مثلا ترسیدن وقدرت دادن به افراد برای اذیت کردنم اما دارم روخودم کار میکنم وقول میدم اونقد بهتر وبهتر بشم که صفحه هابنویسم ازموفقیتهام وبه بقیه انگیزه بدم مثه خیلی از ادما ی همین سایت که کامنتاشونوخوندم وانگیزه گرفتم برلی رشد وپبشرفت بیشتر.عاشقتونم استاد عاشقتم مریم دوسداشتنی.خدایا تنها تورامیپرستم وتنهااز تویاری میطلبم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    سمیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 784 روز

    بسم رب العالمین

    استاد عزیزم سلام

    مریم گل شایسته ام سلام

    دوستان خوب همفرکانسی سلام

    استاد ،خدا رو هزار مرتبه شکر که من با شما و این سایت بهشتی آشنا شدم و عضوی از این خانواده ی بزرگ و توحیدی هستم که هر روز در مسیر نور متعهدانه قدم برمی‌ دارند.

    من معنای واقعی باور ، یقین ، ایمان، تعهد، توحید را از زمانی که با شما آشنا شدم فهمیدم و درک کردم. و چقدر از اینکه در مسیر آگاهی هستم و هر روز ظرف وجودم بزرگتر می‌ شود احساس سرزندگی و شادابی می کنم .

    بیشتر به زیباییها توجه می کنم و هر روز به زیبایی‌ های بیشتری هدایت می شوم الان هم برای مسافرت و دیدار با خواهرم به شهر زیبای مریوان هدایت شدم

    این اصل را پذیرفته ام که برای موفقیت در هر کاری باید باور درست را به وجود آورد و تقویت کرد

    وقتی اصول را می دانی پیدا کردن مثال از آدم‌ های اطرافت که همیشه شاکی هستند و به زمین و زمان بد می‌ گویند و پیوسته اتفاقات بد را تجربه می کنند و آدم‌ های پر از آرامشی که با خودشان در صلح هستند و همه چیز باب میلشان است ، بسیار راحت است.

    در هر کدام از این مثال‌ ها به خودم نهیب می زنم که سعی کنم آگاهانه کنترل ذهنم را به دست بگیرم و خودم اتفاقات خوب زندگیم را خلق کنم.

    کنترل ذهن مخصوصا مواقعی که اوضاع روبراه نیست و هیچ چیز باب میلت پیش نمی رود ، بسیار مشکل است.

    ولی توجه به نکات مثبت و نگاه کردن به وقایع جوری که حالمان را بهتر کند، که همان تقواست نتایج ارزنده و پاداش بزرگی مثل حال خوب، اتفاقات خوب ، سلامتی، ثروت، روابط عالی به همراه دارد.

    اینها را می نویسم که لزوم بودن در این مسیر و اهمیت کنترل ذهن و توجه به زیباییها و داشتن حال خوب، برایم یاد آوری شود و هر روز متعهدانه روی خودم و باورهایم کار کنم و کسی باشم که از عمل به این آموزه ها ، نتیجه می گیرد

    خوب زندگی کنم و جهان را جای بهتری برای زندگی دیگران کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    Ramezani گفته:
    مدت عضویت: 2278 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام و درود با استاد توحیدی عزیزم

    و دوستان گل همراه همیشگی

    استاد وقتی داشتم فایل رو میدیدم با خودم فکر میکردم که منی که تمام شبکه های اجتماعی رو قطع کردم و تقریبا رابطه ی خاصی باکسی هم ندارم و توی یه محیط ایزوله هستم که دارم روی خودم کارمیکنم بازززززهم نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و عوامل بیرونی رو تا جلیکه امکان داشته بستم هااااا

    اماااااحریف ذهن خودم نمیشم!!!!!!!

    سعی کردم ورودی متفی نداشته باشم تا جایکه امکان داره امااااا همین ورودیهاو باورهایکه سالها شنیدم رو نمیتونم جم و جورش کنم خخخخخ

    چه برسه که ورودی منفی جدیدم برسع بهم….

    اصلا آخرین کسی کع فکر کنم خبری رو شاید بشنوه راجع به همه چیز توی فامیل و آشناهامون فکر کنم منم خخخخ

    واسه همینه که فکر کنم کسی باهام حال نمیکنه رابطه داشته باشه چن بارهاااااا شنیدم که نزدیکانم گفتن که من انگار ازپشت کوه اومدم هیچی نمیدونم چن هروقتم بهم میگفتن یه خبری رو و من نمیدونستم میگفتن بابا تودیگه انگار توی این جامعه نیستی اصلاااااا

    قبلا اینچیزارو بهم میگفتن الان دیگه چندماهی میشه که قدم ها رو شروع کردم دیگه همینم بهم نمیگن اصلا دیگه حتی بهم زنگ هم نمیزنن

    خخخخ فکر کنم کلا منو از فکر و زندگیشون انداختن بیرون خخخخ

    چن مث اونا با کلاس و به روز نیستم که اونا خودشونو به روز میکنن که از جامعه عقب نمونن!!!

    بقول مریم جون فکر میکنن من آدم فضایی هستم !!! خخخخ

    خیلی دورشدم ازشون با اینکه خانوادم هستن.

    خدارو هزران مرتبه شکر ،،،منکه راضی هستم.

    چی بگم ازین تغیر که چند روزه دارم فایل قدم 4رو درمورد تغیر گوش میدم که چقدر هنوزم ذهنمون مقاومت میکنه درمورد تغیر!!!!

    چی بگم ازین شرک که چقدر ررررررمخفی هست!!!!

    استاد من سیده نیستم ولی بشدت قاطی بودم قبل از اشنایی باشما خخخخ

    اصلا کسی جرات نمیکرد بامن حرف بزنه!!

    حرف زدن معمولی که داشتم لحنش با دعوا بود!!!

    مثلا کسی ازم سوال میپرسید با تَشر جواب میدادم و خیلی این جمله رو بعدش میشنیدم که:!!!!!

    خوب چرا دعوا داری!!!!خخخخخ

    خیییلی قاطی بودم استاد ….‌

    اما الان اینقدر تغیر کردم که خودمم باورم نمیشه من یکروزی اونجوری قاطی میکردم.

    اصلا منو آرامش !!!برای خودمم باور نکردنی بود!!

    الان اینقدر آرومم و با آرامش صحبت میکنم.

    هرچند هنوزاول راهم و خیییلی جای کار دارم…..

    درمورد ژنتیک هم چندنفر ازخانوادم دیابت دارن منم فکر میکردم علائمش رو دارم دیگه!!!!

    به همه هم میگفتم که منم قند دارم!!!!

    بعد ازم میپرسیدن قندت چنده؟؟؟؟نمیدونستم!!!خخخخ

    تا اینکه رفتم آزمایش دادم چند بارررر و قندم خوب بود…..

    نرمال و معمولی بودم….

    به همین راحتی پذیرفته بودم چن خانواده ی پدریم تقریبا همشون داشتن خانوادمم داشتن فکر میکردم خوب منم حتما دارم دیگه!!!

    واقعا همه چی رو ذهن ما میسازه!!!!

    درمورد شرک هم که بزرگترین پاشنه ی آشیلمه دیگه!!!

    بهتر شدم یه وقتایکه که یادم هست آگاهانه خودمو اصلاح میکنم امااااابیشتر وقتا نا آگاهانه اس!!!

    خییییییییییییییییییییییییییلی باید روی خودم توی این زمینه کار کنم.

    دارم روی این مورد کار میکنم که قدرت رو از ادما بگیرم و بدم به خدا..

    یه جاهایی موفق بودم ولی خیییییلی جاها نه!!

    این باور توحیدی خیلی بهم ارامش میده که :

    من خالق100درصد زندگی خویشم

    دیگه بقیه ش تمرینه که باید بکنم و در عمل ببینم چقدر این جمله رو باور کردم.

    این جمله هم واقعا شمشیر دولبه اس که:

    هر چیزی رو که باور کنی همون برات اتفاق میوفته

    اما جنبه ی مثبتش خییییییییلی کمک کننده و سازنده اس

    و خیییییلی قدرت به ادم میده

    آرامش میده که چه قانون باحالیه که،،،،

    هر چی رو من باور کنم همون برای ذهنم درسته و اجراش میکنه توی زندگیم…

    اونوقته که میفهمم واقعا ما خالق زندگی خودمونیم و همع چیز رو خودمونیم که داریم خلق میکنیم….

    جمله ی بالا رو ثابت میکنه برام که خالقم.

    خدایش خیلی سخته برام ولی عیر ممکن نیست چن یه جاهایی تونستم انجام بدم …

    پس با ایمان و قدرت بیشتری باید ادامه بدم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3714 روز

    IN GOD WE TRUST

    درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم

    خداقوت

    از خدا خواستم این کامنت من توی سه کامنت پر امتیازاین فایل باشه انشالله

    استاد عزیزم بازم مثل همیشه گل کاشتید شما هر چیزی در زندگی دارید خیلی خیلی حتی بیشترش رو لایق هستید که انقدر عالی مشکلات رو درک میکنید

    بنظرم شما اولین فرد در جهان هستید که همه چیز رو ریشه ای در زندگیش حل میکنه و به ما شاگرداتون آموزش میدید ممنونم استاد جانم.

    شما استاد عزیزم موقع حل یک مشکل

    تیشه رو به ریشه میزنید

    و فقط بنظرم با همین روش میشه مشکل رو حل کرد بقول شما حتی اگر نیم درصد ی فکر اشتباه رو قبول کنی همون نیم درصد توی زندگیت مشکل ساز میشه

    • سوال:

    زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

    • من تا قبل از خرید روانشناسی ثروت 1 باورهای تاثیرعوامل بیرونی رو خیلی خیلی داشتم و یکی از اونها که خیلی قوی بود این بود که عامل ارث در موفقیت افراد خیلی خیلی تاثیر گذاره چون دوستم برعکس من پدر پولداری داشت و اون اول شروع کارمن که هیچی نداشتم

    اما دوستم وپدرش همیشه ماشین صفر و شرایط عالی و درآمد خیلی زیادی داشتن و من بعد از خرید روانشناسی ثروت 1 سوال در مورد اینکه

    بنظر شما ارث چقدر در موفقیت افراد تاثیر گذاره؟

    جواب من بدون شک 99 درصد در اهمیت ارث در موفقیت بود

    اما بعد از تمرینات دوره استاد آموزش داد که ارث صفر درصد اهمیت داره بعدش از ذهنم پاک شد و روی تمرینات دوره روانشناسی ثروت 1 شاید بشه بگم 50درصد کار میکردم والان ثروت، سلامتی و آرامش من به لطف خدا از دوستم و پدرش و کل خانوادش هم زیادتره و قابل مقایسه نیست ممنون استاد از آموزش‌های فوق‌العاده تون

    از این مشکلات ذهنی قبل از روانشناسی ثروت 1خیلی خیلی داشتم که اگر بخوام توضیح بدم تا پس فردا باید بنویسم

    به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

    من راجب وام،چک و بدهی چون اصلا کسی رو در اطرافیان ندیده بودم که فقط نقد کار کنه با اینکه روی خودم کار می‌کردم که من میتونم فقط نقد کار کنم اما ته ذهنم همیشه این بوده که وام و بدهی خوب و بد داریم و این وام و بدهی های من از نوع خوبش هستن

    وهمیشه در نهایت مشکلات مالیم با چک و وام و بدهی حل میشد اما از یکم تیر ماه 1402 از جلسه اول کشف قوانین زندگی دارم روی این مشکلم کار میکنم و به لطف خدا انقدر عالی داره پیش میره و درهایی باز میشه که بعد از ده دوازده سال کار کردن تازه دارم به روش‌های خیلی فوق‌العاده میرسم که بهبود چند جانبه ای در کار و زندگیم داره

    ممنون استاد عباس منش عزیزم

    و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟

    خیلی ساده این اتفاقات میفته وقتی بقول استاد عزیزم حتی یک درصد باور اشتباه رو قبول کنی خیلی برات اتفاق میفته

    مثل من که عاشق نقد کار کردن بودم اما خیلی زیاد بدهکارشدم و الان تلاش دارم میکنم که اول بدهی دیگه درست نکنم و دوم اینکه تمامشون رو تسویه کنم و خیلی عالی این تسویه ی بدهی هام داره برام اتفاق میفته

    وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

    درهایی از جلسه اول کشف قوانین زندگی داره برام باز میشه که اصلا فکر نمیکردم ی همچین درهایی هم هست

    مثل اینکه بدهی های روزانه رو همون روز تسویه کنم و نزارم زیاد بشن

    و یا از وقتی که ذوق دارم که دارن بدهی ها تسویه میشن درآمدم هر روز هی بیشتر میشه و من از هر جا که طلب دارم دیگه شماره کارت افرادی که بدهکارم رو میفرستم به لطف خدا خیلی همه چیز عالی‌تر داره میشه

    این ماه اولین ماه بعد از دوازده سال کاری من است که من اقساط بانکی این ماهم رو تقریبا 90 درصدش رو اول ماه یعنی قبل از سر رسید شون پرداخت کردم

    به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

    با تمرینات جلسه های 1و2 روانشناسی ثروت 1 و کشف قوانین زندگی تونستم باورهای مخرب رو پیدا کنم وبا تمرینات این دوره ها تونستم قدمهای کوچکی در حل مشکلاتم بردارم

    تمرینات فوق‌العاده ای مثل اینکه توی نوت بنویسم الان و یا امروز چه قدم عملی میتونم برای رسیدن به اهدافم بردارم ؟

    و تلاش کنم به تمرینات عمل کنم و تیکشون رو بزنم

    و چقدر این سوالات استاد فوق‌العاده و کاراست

    خدایا شکرگذارم بخاطر داشتن چنین استاد فوق‌العاده ای در زندگیم

    استاد بهتون تبریک میگم که چقدر پردایس جذاب و انرژی مثبت و زیباست

    استاد عزیزم انشالله شما، من و همه ی دوستان سایت در اوج ، سلامت،ثروتمند و خوشحال باشیم

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2373 روز

    بنام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم

    خب باز میخوام کامنتمو بایک بیت از ترانه هام شروع کنم

    کشتی ایمانم بیمی از طوفان نجوای شیطان ندارد

    چون ساحل باورهایم درخودش الماس می پرواند

    استاد جان عزیزدلم

    تاقبل از آشنایی با شما به انسانها قدرت میدادم

    ومیگفتم فلانی میتونه اینکار رو بکنه اون کار رو بکنه

    وچه باورهای شرک آلودی داشتم ازاینکه درمراسمهای محرم شرکت میکردم وبجای خدا ازامام حسن وامام حسین میخواستم

    ازخدا هم میخواستم اما میگفتم یقینا باید به امام زمان متوسل بشم

    خدایا چقدر پابرهنه زنجیر زدم

    وباور داشتم هرچقدر محکمتر بزنم تاثیر گذارتر یعنی اینقدر باور های مسخره

    در ورزش رزمی مهارت خوبی داشتم وتا قهرمانی کشور پیش رفتم اما عاشق واقعی نبودم وازطرفی باور داشتم پارتی ندارم

    شرایط هزینه کردن ندارم

    ودرکل به صورت حرفه ای ادامه ندادم

    اما هنوز تمریناتمو دارم

    درمورد سیاست هم مثل اکثریت در مورد چیزهای بیهوده فکر وصحبت میکردم

    وقدرت رو میدادم به غیر ازخدا

    درکل بخوام بگم خیلی نسبت بخدا شکر گزار بودم

    وهمیشه باور داشتم برام معجزه میکنه

    و واقعا هم معجزه میکرد

    اما ازطرفی اینجور باورهای مزخرف هم داشتم

    که با آشنایی با شماهزاران درجه با گذشته فرق کردم

    یقینا اونقدر باور واحساس خوب نسبت به خدا هم داشتم که هدایت شدم به سمت پیامبرش استاد عباسمنش

    ممنونم از شما بابت این همه آگاهی ناب که در اختیارمون میزارید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    کوروش گفته:
    مدت عضویت: 1884 روز

    سلام به همه ی عزیزانم

    امیداورم که حالتو عالی باشه

    چقدر برام جالب بود

    دیشب یا پریشب داشتم میگفتم چرا اساتد خیلی وقته توحید عملی رو ادامه ندادن

    صبح که پاشدم

    و دیدم توحید عملی 8

    چند ثانیه خیره بودم فقط

    اااا

    وافعا توحید عملیه هشته ؟ مگه میشه

    تازه گفتم چقدر خوب میشد استاد ادامه می‌داد این توحید عملی رو

    همین امروز تا فایل دانلود شه داشتم توحید عملی 1 و 4 رو گوش میدادم

    اولین نکته ی جالب برام این بود که

    چطور برخی از افراد

    هنوز نمی‌خوان باور کنن ؟

    شما از همون توحید عملی یک که راجع به شرک و توحید صحبت کردین

    تا الان که رسیدیم به هشتمین فایل

    چندیدن سال گذشته

    و این طرز تفکر داره نشون میده که رفتار هایی رو ایجاد کرده که همچین نتایجی رو ایجاد کردن

    و همیشه هم صعودی بوده نتایج به سمت زیبایی های بیشتر

    و بعد این همه سال

    شما عمیق تر شدین نسبت به همون اصلی که تو توحید عملی 1 فرمودین

    و هنوز یکسری

    هیچ فرقی نکردن

    از همین راحت میشه متوجه شد که آدما

    نمی‌خوان تغییر کنن

    دوست دارن میگن دوست داریم

    ولی واقعی نیست

    فقط حرفه

    باور ندارن که میتونن تغییر کنن

    باور ندارن تا لحظه مرگشون امکان تغییر هست

    فقط میگن دوست داریم

    ببینیم چی میشه

    هرچی خدا بخواد

    ببینم چی پیش میاد

    آدم ها سختشونه عمل کنن

    سختشونه تغییر کنن

    تغییر باور ها هم کار ساده ای نیست

    کلی وقت و انرژی میخواد

    این ادم ها نه حاضرن باور هاشون رو عوض کنن

    نه حاضرن کاری مهارتی یاد بگیرن

    فقط چسبیدن به همون سبک قبلی و میگن

    چقدر خوب میشه اینطوری میشد

    ایشالله که اینطوری میشه

    ولی ته دلشون میدونن دارن چرت میگن

    چقدر بده این شرک

    و چقدر بده اینکه این ادم ها حاضر نیستن یک درصد از تعهد شما رو داشته باشن

    تا یک درصد نتایج بگیرن

    و بعد شاید بگن نه میشه یه تغیراتی ایجاد کرد تو زندگی

    واقعا این سبک از آدما

    تو مخی ترین آدم هان

    کسایی که به موجب شرایط هیچ روزنه امیدی رو هم نمیبینن چه برسه به نور

    آدمایی که زندن ولی باختن

    زندن ولی مردن اصلا

    واقعا مردن

    مرده های متحرک

    من درک نمیکنم

    چطور میتونی زنده باشی

    چطور اون دل میتونه زنده باشه

    وقتی امید به ساخت و تغییر و رسیدن به هدف هات توش مرده

    تو هم مردی پس

    تو هم با اون امید مردی

    تصورش ترسناکه

    اینکه دستت بسته باشه

    و شبیه ربات یا عروسک کوک شده فقط داری اینور اونور میری

    تازه رباتی که آفریده شده برای زجر کشیدن

    من حتی قبل آشناییم با شما هم ته دلم امید داشتم

    میگفتم اون پنت هوس انقدر تومنه تو شمال تهران رو میخرم

    وقتی خیلی کوچیک بودم

    و بعد که با شما آشنا شدم

    گفتم تمومه

    اره خیلی تایم هدر دادم و به بهانه های مختلف کم کاری کردم توی تغییر دادن خودم و متعهد نبودم

    ولی همیشه امید داشتم

    و از یه جایی هم جلوی خودمو گرفتم و گفتم دیگه بسته

    عمل کردم

    نتایج اومدن

    ولی اینکه تو 15 سالته 25 سالته 45 سالته

    امید نداری به هیچ تغییر

    ایمد نداری به ازدواج به خرید ماشین شاسی به خرید خونه لوکس

    اصلا نه لوکس و شاسی

    امید نداری به خرید ماشین و خونه دلخواهت

    یا حتی نه دلخواه امید نداری به اینکه بتونی خونه ماشین بخری

    اونم خیلی زود

    چجوری حس زنده بودن داری

    من واقعا بعضی هارو میبینم

    یعنی تقریبا همه همینن

    پیش خودم قبلا میگفتم

    این اصلا چرا ارایشگاه میره

    چرا غذا میخوره

    یعنی تو ذهن من نداشتن امید مساوی مرده بودن بود

    میگفتم اصلا برای چی هست نباش

    و از بچگی این طرز تفکر نزاشت هیچوقت کلیک فکر کنم

    همیشه سعی کردم شرایط رو قابل تغییر ببینم

    شاید خیلی از طرف خدا قوی نبودم تا قبل سایت

    ولی میگفتم شرایط عوض میشه

    تو فقط مطلق بودی

    میتونی 10 سال دیگه تو فرشته تهران باشی

    چجوری ؟ نمیدونم

    و وقتی با موضوع توحید آشنا شدم

    گفتم حالا چجوریش رو هم فهمیدم

    خدا

    اون همه چیزو حل میکنه

    فرکانس و مدار

    اینا حل میکنن بقیه راه رو و هموار میکنن

    احساسات

    سریع میکنن فرایند رو

    فقط میتونم سپاس گزار باشم بابت دونستن و عمل کردن به این آگاهی ها

    و قدر عمل ومتعهد بودنی که از این سایت و شما استاد عزیزم نشأت میگیره

    ممنونم از شما و خانم شایسته عزیز که در طول این چندسال کمک کردین بهم تا چشمام رو بیشتر باز کنم

    و هدف زندگیم رو بزارم رسیدن به آزادی و لذت

    خداروشکر واقعا

    انشاالله همیشه دلتون شاد باشه استاد عزیزم و مریم خانم عزیز و همه دوستان گل سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2643 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان همفرکانسی

    چقدر این بهشتمون زیبا هست و این آهنگی ک پس زمینه اش شده با دیدنش حسمون چند برابر خوب شد و استاد عزیزم تحسینت میکنم بابت اندامتون

    خدا رو شکر میکنم ک به موقع به این فایل هدایت شدم ک هواسم به خودم باشه ک شرک نورزم هر موقع روی غیر از خدا حساب کردم بدجوری ضربه اش خوردم چون بعضی جاها فراموش می‌کنیم ک داریم شرک میورزیم اما حواسمون نیست و مخفی هست به قول پیامبر ک گفتن راه‌یابی شرک به دل انسان از راه رفتن مورچه‌ای سیاه در دل تاریکی شب بر تخته سنگی سیاه پنهان‌ و مخفی است.

    من خودم فکر میکردم با گفتن روی خدا حساب میکنم و تکرار این جمله هواسم بود ک روی دیگران حساب نکنم اما در عمل می‌بینیم کلا خدا رو فراموش می‌کنیم

    2هفته هست ک دارم روی باورهای توحیدی کار میکنم ک به هیچ کس غیر خدا حساب باز نکنم و چقدر خدا رو میدیم ک با نشانه اش بهم میگفت علیرضاجان فقط روی من حساب باز کن هر تابلویی میدیم ک این جمله رو خیلی میدیم خدا رو فراموش نکن،یا ی جایی ی تبلیغ دیدیم ک زیرش نوشته بود به اصل وصل بشین و نشونه های زیادی ک بهم میداد یا کلمه توحید رو میدیدم زیاد اما بازم حواسم نبود

    شغل من مشاور املاک دپارتمان هست ک یکسال فعالیت دارم در زمینه خریدوفروش کار میکنم با 14تا شعبه، ک اوایل کار آموزش بود اما با باورهای ثروت کار می‌کردم 5ماه پشت سرهم مشاور اول شدم

    و عالی کار می‌کردم و قراداد پشت سرهم اما یکماه دیدم از اون قراردادها دیگه خبری نبود 1ماه توی درودیوار بودم و خیلی گشتم توی خودم ک کجای کارم میلنگه چ ترمزی دارم دیدم فقط شرک داشتم ک جلوی درهای نعمت و ثروت رو گرفته داستان این بود ک سرمایه گذارای ک داشتم ک واسشون ملک میخریدم و بهم آنقدر اعتماد کرده بودن ک خودشون بهم میگفتن ملک خودت ببین اگه خوب بود و میشه سود کرد جلسه اش رو بزار و خدا روشکر هرملکی ک میخریدم سودی خوبی واسشون داشت و اوایل میگفتم خدا این آدما رو فرستاده و از طریق این آدما بمن نعمت و رزق میده و همینطور بود اما ی جایی خود خدا اومد بهم بگه ببینم در عمل هم همینطوری هستی ک فقط روی من حساب میکنی یا رو آدما دیدم خود خدا بهم ثابت کرد ک من روی آدما در عمل دارم حساب میکنم وقتی دیدم اون سرمایه گذار بعد از 1هفته روی یکی از ملکهاش داشتم کار می‌کردم کلید از من گرفت بهم ریختم و بلافاصله محل کارم رو ترک کردم ی جای خلوت نشستم شروع کردم به نوشتن دیدم شرک داشتم و فهمیدم چرا یکماه قرارداد ننوشتم منی ک با کمک خدا هر ماه بین 15شعبه مشاور اول شدم چیشد ک ی دفعه ورق برگشت دیدم مث اون بازیکن فوتبالی شدم ک توی ی فصل پشت سرهم گل میزنه بعد از مدتی گل نمیزنه فشار از همه طرف روی اون بازیکن هست منم همینجور بودم ک باید میگشتم کجای کارم اشتباه هست وقتی ایرادم رو پیدا کردم دیدم خدا روشکر دیروز قرارداد نوشتم و دیدم ک بعضی میان میگن بخاطر دلار و هزار عامل بیرونی دخیل میدونن اما من میدونستم ک خودم هستم ک دارم زندگیم روخلق میکنم با افکارم با باورهام با کانون توجهم و فرکانسهایی ک در هر لحظه میفرسم و درون خودم رفتم تا بتونم خودم رو اصلاح کنم ک خدا گفت بهم ک من رو فراموشش کرده بودم و از موقعی ک توبه کردم ک در عملم باید خیلی حواسم باشه ک قدرت رو به دیگران ندم اگه هرجایی ناراحت و غمگین شدم بدونم دارم شرک می‌ورزم همونجا باید بگردم به چی دارم شرک می‌ورزم این کامنت رو نوشتم ک یادم باشه ک اگه کسی بهم محبت میکنه بگم خدا از این دستش داره بهم محبت میکنه اگه کسی داره کمک میکنه خود خدا رو ببینم ک از طریق دستاش داره منو به خواسته‌ام میرسونه

    چقدر این فایل به موقع بود ک چقدر ترمزداشتم

    ی باوری ک پدرم داشت الان ساکن بهشت هست این باور رو داشت ک میگفت ما به سن 60سالگی نرسیده از دنیا میریم چون پدرشون همین باور رو داشته و حتی 2تا عموهای خودم تا قبل از 60سال از دنیا رفتن و پدر خودم هم همینطور و قبلا پذیرفته بودم وقتی دیدم باورهاشون هست ک حتی مرگ خودشون رو رقم میزنن بخودم این باور رو ایجاد کردم به لطف خدا بالای 100سال سالم و قوی و سلامت و ثروتمندعمر میکنم.و خیلی از باورای دیگه هست در مورد سلامتی خودم پذیرفته بودم ک شکم بزرگ داشتن ژنتیکی هست توی فامیل و خواهر و بردار رو دیده بودم میگفتم این ژنتیک هست و چقدر رژیم میگرفتم و هیچ فایده ایی نداشت وقتی دوره سلامتی شرکت کردم و طبق دوره سلامتی جلو رفتم از وزن 84کیلو به وزن 67کیلو گرم رسیدم ک همه تعجب کردن ک چطور 3ماه به این وزن رسیدم و خدا رو شکر میکنم ک خداوند همه جوره هواسش بما هست هر جا شرک میورزیم بما نشونه میده ک باید بخودش نگاه کنیم به یادش باشیم و کاری میکنه ک بیشتر بهش وابسته بشیم ای قربونش برم ک داره برام خوشکل میچینه و توی خوابم 2شب پیش بهم گفت غمگین نباش ثروت بسمتم جاری میشه

    خدایا سپاسگزارم بابت این سایت الهی ک میتونیم بیایم اینجا بنویسم وبا خودت صحبت کنیم استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم بابت این فایلی گذاشتین ک درزمان مناسب ببینم و بفهم ک کجای کارمون ایراد داره و دوستان عزیز ک با خوندن کامنتاتون چقدر باورام قوی میشه برای رشد و پیشرفت

    شاد باشین در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    سیدرحیم میرموسوی گفته:
    مدت عضویت: 1288 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    هر باری که منظره پرادایس رو میبینم غرق در تحسین میشم و یکسره با خودم زیبایی های اینجا رو مرور می کنم ، دوربین به هر طرف که می چرخه من ذوق می کنم از دیدن زیبایی ها، از دیدن اون آسمون آبی با اون ابر های بسیار زیبا و پفکی، از دیدن انبوه درختان پشت سر استاد که خودش یه جنگله، از دیدن اون آب دریاچه که چقدر زیبا و آرامش بخشه و داره کم کم یادم میاد اون روزهایی که چشم هام به دیدن این زیبایی ها نامحرم بودن، یادم میاد اون روزهایی که وقتی کامنت های بچه ها رو میخوندم که اینقدر با ذوق و شوق از زیبایی های پارادایس تعریف می کردن و من هیچی نمی فهمیدم، درک نمی کردم، همش میگفتم مگه چیه حالا، 4 تا درخته دیگه، همه جا هست، حالا هی پیاز داغش رو زیاد می کنن، اصلا نمی فهمیدم که چطور ممکنه که تو یه منظره رو هر روز ببینی و بازم از دیدنش ذوق کنی، اصلا توی دایره المعارف مغزم همچین چیزی تعریف نشده بود، اعتقادم این بود که بابا هر چقدر هم که زیبا باشه واسه آدم تکراری میشه، ولی با همون چشم و گوش و دل نامحرم ادامه دادم و اومدم جلو و اینقدر نرم و روان محرم شدم که اصلا نفهمیدم که اتفاق افتاد، فقط گاهی یادم میاد که ای بابا اینا همون چیزایی هست که میگفتی حالا مگه چیه، همون چیزایی که میگفتی یه چیز عادیه ، چقدر الان برام زیباست و هر بار که می بینمش باز هم زیباست و هر بار زیباییش بیشتر میشه، هر بار که به اون کوه سر سبز جلوی خونمون نگاه می کنم کیف می کنم ، نمی تونم سپاسگزاری نکنم، اگه بخوام هم نمی تونم، نمی تونم از خدا تشکر نکنم برای این همه زیبایی، چقدر تفاوت هست ، همین دیروز داشتم پیاده روی می کردم و دیدم پسر این مناظر توی همه 10-12 سال همینجا بوده و تو ندیدی، نه اینکه ندیدی، دیدی ولی ندیدی، اصلا انگار پرده ها می ره کنار و آدم محرم میشه به یه سری چیزا و چقدر اتوماتیگ حالت در مواقع بیشتری خوبه، الان دارم کم کم و یه کوچولو درک می کنم که استاد وقتی می گفت احساس سپاسگزاری یعنی چی، من فکر می کردم باید زوری به وجودش بیاری تا بالاخره عادتت بشه ولی الان می بینم نه بابا این حرفا نیست یه موقع هایی اینقدر اون چیزی که تجربه می کنی فوق العاده است که نمی تونی تشکر نکنی، حتما برای همه شما پیش اومده که یه جایی مهمونی رفتی و همون قاشق اول رو که گذاشتی دهنت ، اینقدر غذا خوشمزه بوده که نتونستی تشکر نکنی، نتونستی نگی که این غذا خیلی خوشمزه است، در حالی که عموما آخر غذا یه تشکری از میزبان می کنیم ولی چی میشه که تو همون لقمه اول زبون آدم به تشکر و سپاسگزاری باز میشه؟ این احساس سپاسگزاری جنسش از نوع همون احساسه، نمی تونی سپاسگزار نباشی چون از درونت قلیان می کنه و می جوشه و میاد بیرون، تمام وجودت غرق در لذت میشه و میاد بالا و با یه نفس عمیق و یه لبخند زیبا همراه میشه و تشکر می کنی، چقدر احساس فوق العاده ای هست و چقدر من آرزو داشتم این احساس رو تجربه کنم، تازه این اول راهه خدا میدونه جلوتر چه خبره و چقدر کیفیت این احساس بالاتر میره ، تمام اینها اثرات الگوهاست وقتی شما مرتب الگوهایی رو داری میبینی که به یه سمتی گرایش دارن بخوای ، نخوای گرایش پیدا می کنی به اون سمت، دیدن الگوها و کار کردن رو فایل ها و تمرین ها و خوندن کامنت ها وگوش کردن به این صحبت ها خود به خود تو رو به سمت تحسین زیبایی ها میاره اینقدر نرم که اصلا متوجه نمی شی، البته اگه بمونی ، اگه بمونی که اون الگوها روت تاثیر میزارن چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی و اما بریم سراغ موضوع فایل امروز و در خلال صحبت های امروز گوشه چشمی هم به اون درختا و آسمون و آب دارم.

    چقدر از حرف ها رو ما با همین برچسب دانشمندان قبول کردیم، یعنی گفتیم اگه دانشمندان گفتن پس حتما درسته، بالاخره اونا داشنمند هست و ما که چیزی بلد نیستیم پس اگه اونا میگن حتما درسته

    من عاشق منطق شما هستم استاد، اصلا اون چیزی که باعث شد من بیام تو این سایت همین منطق شما بود، در خصوص همه مسائل شما منطقی صحبت می کنید، یادمه اون روزی که شما لایو داشتید و در مورد حضرت ابراهیم و مقامش داشتین با یکی از دوستان صحبت می کردین ، من نگاهم این بود که بالاخره حضرت ابراهیم هست و پیامبر خدا و یه قدرت هایی داره که باعث شده بتونه از عهده این امتحانات بربیاد ولی وقتی شما اومدی و این موضوع رو مطرح کردی و دقیقا این کلمه Practical رو بکار بردی که آقا این حضرت ابراهیم از اول که اینجوری نبوده ، آروم آروم اومده جلو هی هربار قدم برداشته و ایمانش قوی تر شده و اعتمادش قوی تر شده و تسلیم تر شده و این تکامل باعث شده که الان بتونه آماده بشه برای قربانی کردن بچه اش ، اصلا اونجا من شوکه شدم، گفتم خدایا چرا من هیچوقت از این زاویه به این موضوع نگاه نکردم؟ و هر بار توی یه موضوعی باز دوباره این تحسین من برانگیخته میشه که ای بابا راست میگه ها چرا تا حالا تو از این زاویه به این موضوع نگاه نکردی ، چرا هیچوقت فکر نکردی که حالت دیگه ای هم میتونه وجود داشته باشه و این قدر این خصوصیت شما من رو شگفت زده می کنه که حد نداره و دارم کم کم از شما یاد می گیرم و توی مسائلم میاد از این نگاه استفاده می کنم که آقا اگر دلیل این موضوع اینه پس چرا اون هایی دیگه ای که این دلیل رو ندارن هم به همین موضوع گرفتارن؟ پس دلیلش این نیست و از این موضوع توی منطقی کردن ترمز ها خیلی استفاده می کنم و خیلی کمک کننده است. خلاصه من شیفته این منطق شما و این نگاه شما از زوایای مختلف به مسائل هستم

    شرک به چه معناست – مخالف توحید است

    شرک قدرت دادن به عوامل بیرونی است- قدرت دادن یک فرد به مافوقش- هر چیزی که ما فکر کنیم که یک عامل بیرونی ، فرد، موقعیت ، شرایط، ژنتیک که اون تعیین کننده شرایط هست ، اون تصمیم گیرنده است، اون هست که خوشبختی و بدبختی ما دستش هست، بهش می گیم شرک

    شرک و توحید دو واژه ای که درکش هم برای من هنوز هم خیلی سخته، هر بار این حرفای شما رو شنیدم سرم رو به نشانه تایید تکون دادم ولی با دو روز دیگه یادم رفته، یعنی شنیدم، درکش نکردم، یعنی نرفته توی پوست و گوشت و خونم، اصلا نقطه شروع همه چیز از این توحید و شرک هست ، شما توی جلسه 3 روانشناسی ثروت 1 گفتید ، بچه ها بپذیرید که شما خالق اتفاقات زندگیتون هستید و اگر این رو نخواهید بپذیرید اصلا دیگه با هم حرفی نداریم، واقعا هم اگه بخوای بشینیم و به این موضوع فکر کنیم کاملا درسته، فکر کن شما برنامه نویس هستی و میخوای یه نرم افزار تولید کنی ، خوب اگر نپذیری که این کامپیوتر ، سیستم، زبان برنامه نویسی و یا هر چی که اسمش رو میخوای بزاری ، همون چیزی رو اجرا می کنه که تو نوشتی که اصلا شروع نمی کنی که برنامه بنویسی، اگر همش این توی سرت باشه که چه فایده که من برنامه بنویسم ، آخرش که این سیستم اون چیزی رو که خودش میخواد اجرا می کنه، آخرش که این سیستم برنامه ای که همسایه بالایی مون میخواد اجرا می کنه، آخرش که اون چیزی که دوستم میخواد اجرا می کنه و اصلا مهم نیست که من چه کدی رو می نویسم ، در نهایت یه چیز دیگه اجرا میشه ، خوب اگه اینجوری باشه آیا اصلا میشه برنامه ای نوشت؟ اصلا کسی به عنوان برنامه نویس وجود داره؟ اصلا چیزی به نام کد وجود داره؟ اصلا چیزی به نام زیان برنامه نویسی مفهوم پیدا می کنه؟ اگر قراره که شما کنترلی روی خروجی نداشته باشی، نوشتن کد ها چه فایده ای داره؟ حالا که از این نگاه و با این مثال دارم این موضوع که ما خالق شرایط و اتفاقات زندگیمون هستیم رو بررسی می کنم می فهمم که چقدر مهمه که اول بپذیری که تو خالق شرایط خودت هستی، چقدر مهمه که بپذیری که تو داری کد می نویسی و خروجی حاصل کدهایی هست که تو نوشتی؟ تا این رو نپذیری چطور می خوای برنامه ای مطابق با خواسته ات رو ارائه بدی؟ اصلا اگه باور داری که تو کنترلی نداری رو موضوعات اصلا چطور امکان پذیر هست برنامه نویس شدن؟چطور میخوای زندگیت رو بسازی ، چطور میخوای شرایط و اتفاقات دلخواهت رو بوجود بیاری اگر که باور داری که در نهایت کدی که جامعه می خواد اجرا میشه، کدی که رئیست میخواد اجرا میشه، کدی که بابات می گه اجرا میشه؟ البته قبول دارم که حرف زدن از این موضوع و عمل کردن به این موضوع از زمین تا آسمون با هم فرق دارن و اونجایی که یه مسئله ای پیش میاد که دیگه واقعا آدم ها غربال میشن از هم ، اون هایی که در عمل نشون میدن این موضوع رو و اونهایی که فقط حرف می زدن، ولی هیچ ایرادی نداری بالاخره باید از یه جایی شروع کنیم، این موضوع هم موضوعی هست که تکاملی هست، اگر قرار باشه از همون روز اول به آخرش فکر کنیم، به مشکلات سر راه ، به سختی هایی که ممکنه پیش بیاد که اصلا شروع نمی کنیم، مگر نه اینکه تا همین جایی که اومدم ، به همین میزان که دارم این موضوع رو اجرا می کنم، حاصل همون شروع کردم با همه کم و کاستی هاست؟ مگه نه اینکه حاصل همون قدم برداشتن و بهتر شدن های هرچند کوچیک ولی مداوم هست، پس اگر بریم جلو قطعا بهتر و بهتر میشیم، اصلا نجواها مگه چی دارن میگن؟ حرف حسابشون چیه؟ از چه نقطه ای وارد میشن و هجوم میارن و حمله می کنن؟ مگه غیر از اینه که پایه و اساس تمام نجواها اینه که تو کنترلی روی این موضوع و شرایط نداری؟ تو نمی تونی از پسش بربیای؟ تو ضعیفی برای مدیریت کردن این موضوع ؟ وگرنه اگر ما واقعا بپذیریم که این فقط وفقط و فقط منم که همه چیز رو خلق میکنم پس قدرت دست منه؟ منم که دارم خلق میکنم، در هر لحظه دارم خلق می کنم و همه چیز حاصل نیروی خلق کنندگی من هست، فقط تا حالا داشتم ناخواسته هام رو حلق می کردم ، حالا از این به بعد می خوام مهارتم رو در خلق خواسته ها ببرم بالا، از هر زاویه ای که به نجواها نگاه کنی میرسی به همین موضوع که تو اون فاکتور و عامل اصلی در رقم زدن اتفاقات زندگیت نیستی؟ یعنی چی؟ یعنی همون شرک، یعنی تو قدرت نداری و همه چیز به غیر از تو قدرت دارن، حالا این همه چیز می تونه هر چیزی باشه، از بابا و رئیس و مملکت و اداره و قانون و سن و همسر و کودکی و فرهنگ و وضعیت مالی و تحصیلات باشه تا ایل و طایفه ، اصل و نسب وهوش و استعداد و بیماری و سلامتی و ژنتیک، حرف حساب نجواها همینه که همه چیز قدرت دارن به جز تو، و از همین روزنه ورود میکنه و فقط داره با این آیتم ها بازی می کنه ، هر بار یکی از این آیتم ها رو بلد می کنه و می گه تو قدرت نداری، تو نمی تونی چون این رو نداری، تو از پسش برنمیای چون ….، و توحید نقطه مقابل شرک چی میگه ؟ میگه همه چیز تویی، این تویی که فاکتور و عامل اصلی هستی ، تویی که تعیین کننده ای، اگر تو نباشی جهانت هم نیست بقیه همه بهانه هستند، تویی که خالق و بوجود آورنده همه اون آیتم ها هستی، تویی که قدرت خلق کنندگی داری “اگه باور کنی که میتونی، که تو عامل اصلی هستی” ، “مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه است” ، الان که دارم متوجه میشم که چرا پیامبر گفته که “شرک در دل مومن از مورچه سیاهی که در دل تاریکی شب بر روی سنگ سیاهی راه می رود هم مخفی تر است”. الان داره تازه برام جا می افته که اصلا موضوع چیه؟ تا الان فکر می کردم که خدا چون براش یه رقیبی ، شریکی ، یه مدعی قدرتی ، چیزی داری تعیین می کنی ، شاکی میشه و می گه من نمی بخشم، خدا چون میگه که توی یک اقلیم ، دو تا سلطان نمی تونه باشه داره اینقدر از شرک بد می گه، ولی تا حالا نیومدم به این موضوع فکر کنم که آقا اگر همینی هست که تو داری می گی پس چرا در مورد کفر اینقدر موضع سختی نگرفته؟ چرا میگه اگه من رو اصلا قبول نداشته باشی من باهاش مشکلی ندارم و گناهت رو می بخشم ولی در مورد شرک می گه نمی بخشم؟ خوب عقل می گه شریک بشی که بهتر از اینه که کلا هیچی؟ خوب اگه اینی که تو داری می گی دلیلش بود که باید می گفت کفر رو نمی بخشم ولی حالا چون یه جاهایی به من خدا قدرت دادی و یه موقع هایی از ما هم یه چیزایی خواستی و اومدی دم در خونه ما ، دیگه حالا میزارم به حساب خامیت و می بخشمت؟ این منطقی تر نیست؟ پس معلوم میشه که دلیلش این نیست ، خوب اگه دلیلش این نیست پس چیه؟ دلیلش اینه که آقا اگه شما یه همچین نگاهی داشته باشی به هیچ عنوان امکان نداره که بتونی خوشبخت بشی، بتونی وظیفه ات رو انجام بدی، بتونی جهان رو گسترش بدی؟ اگه این نگاه رو داشته باشی که اصلا قدم از قدم بر نمی داری، همش حس اون تخته پاره روی آب رو داری که اختیاری برای حرکتش نداره و محکومه به این که آب هر طرفی رفت اون هم بره، ولی این چیزی نبوده تو به پشتوانه اش به این دنیا اومده باشی؟ دلیل این که خدا می گه نمی بخشم به خاطر شاکی شدنش نیست بلکه به خاطر اینه که اگر این نگاه رو داشته باشی اصلا حرکت نمی کنی ، فکر کن شما نگاهت این باشه که من اگه برم توی امتحانات کنکور همه سوالات رو درست جواب بدم ، باز هم اونا هر کسی رو که دلشون بخواد قبول می کنن و من باز هم قبول نمی شم، خوب با این نگاه آیا شما درس می خونی برای کنکور؟ معلومه که نه، بعد چه اتفاقی میوفته؟ کلی استعداد و علاقه که می تونسته از این طریق شکوفا بشه از بین میره و هدر میره، (البته کنکور مثال بود برای درک بهتر موضوع ، وگر نه اگر بخوای کنکور رو هم عامل اصلی بدونیم باز هم برگشتیم سر خونه اول) ، به همین دلیل که این نگاه تقبیح شده و گناه نابخشودنی به حساب میاد. البته که عمل کردن به این حرف ها با صحبت کردن در مورد این حرفا خیلی با هم متفاوت هستند ولی قدم اول درک این موضوع و بعد بپذیرفتن این موضوع هست اون هم با منطق، که چرا این نگاه ایراد داره و چرا باید این موضوع که ما خالق زندگی و لحظه لحظه های اون هستیم رو بپذیریم و اگر بپذیریم دیگه شرایط سخت یا عادی برامون فرقی نمی کنه ، دیگه گریه نمی کنیم ، دیگه مایوس نمی شیم، دیگه عصبانی نمی شیم، دیگه نمی بریم ، بلکه میگیم خوب من خودم این شرایط رو به وجود آوردم ، پس اگه دوسش ندارم بیام و ببینم که کجا کار رو اشتباه انجام دادم و درستش کنم، کجا کد نویسی اشتباه کردم و بگردم و پیداش کنم، یادمه داشتم یه برنامه برای درس گرافیک توربو سی می نوشتم و یه قسمت برنامه کدی نوشته بودم که قرار بود یه مربع کوچیک رو رنگ کنه، بعد از اینکه برنامه رو اجرا کردم دیدم کل صفحه زرد رنگ شد، خوب اگه نگاه من این بود که من تاثیری درخلق نتیجه ندارم که باید همه چیز رو جمع می کردم که بره ولی گفتم خوب یه جای کار رو اشتباه کردم و اومدم دونه به دونه کد ها رو بررسی کردم و دیدم ای دل غافل جایی که داشتم مختصات میدادم به اندازه یه پیکسل اشتباه کردم و همون یه پیکسل نتیجه ای به وجود آورد که دوسش نداشتم و اومدم اون یه پیکسل رو درست کردم و نتیجه بلافاصله شد همون چیزی که میخواستم و انتظار داشتم اتفاق بیوفته. امیدوارم تونسته باشم به درک خودم و بقیه دوستان در خصوص این موضوع کمکی کرده باشم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: