اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-21 07:42:342024-05-10 05:52:37اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
،،،،هو،،،،
طهران زیبا
دوشنبه صبح 4اردیبهشت ماه
ساعت حدود 8 صبح
الله اکبر
یا ارحم الراحمین
هو خیر الناصرین
هو خیرالرازقین
سلام بر استاد قلبها s,h,a
استاد عزیزم، نمیخواستم کامنت بنویسم ، چون با خودم میگفتم کامنتم بار منفی داره و شما گفته بودید که من نمیخونم این جنس کامنت هارو ، اما دیدم توی فایل گفتید که بنویسد چالش های خودتون و راهکارهای رد شدن ازش رو
استاد
این فایل رو خدا برای من فرستاد
در شرایط کنونی که دارم فشاری رو تحمل میکنم که تا حالا تجربه نکرده بودم توی زندگیم،،
همونطور که خیلی از رفقای سایت میدونستن، قرار بود اواسط اردیبهشت ماه ، فرزند سوم من آقا عرفان به دنیا بیاد،
اما بنا به دلایلی 2هفته زودتر به دنیا اومد،
منم خیلی سرخوش و عالی منتظر بودم مثل 2تا فرزند قبلیم، بعد از 2روز مادر و بچه بیان خونه و تمام،
اما یهویی ماجرا شروع شد
دکترا گفتن ریه های بچه مشکل داره و باید 3هفته بستری باشه،
منم رفتم توی بخش n,i,c,u و با دکتر صحبت کردم،
بدجوری توی دلم رو خالی کردند، جواب قطعی ندادند، گفتند فعلا باید 2هفته با اکسیژن مصنوعی ادامه بده تا بعدش اگه خوب شد تازه دکتر قلب بیاد و بریم سراغ قلب و شاید دارو لازم باشه و………
استاد
فرو ریختم
آب شدم
لِه شدم
اصلا نمیدونستم چیکار کنم
چون من در مورد مریضی، خصوصاً بچه هام، خیلی آدم بی جنبه ای هستم، یعنی مریضی پاشنه ی آشیلمه
خلاصه، الان 4روزه که بچم بستریه و من انگار یه تیکه از قلبم رو توی بیمارستان جا گذاشتم ،،
خصوصاً اینکه 2بار رفتم دیدمش و دستاشو گرفتم توی دستم و توی گوشش اذان گفتم
اما،
12قدم
کنترل ذهن
پرسش این سوال از خودم: که اگه من توی این شرایط باقی بمونم چه اتفاقی برام میفته
همش درگیر بودم استاد
بچه از یک طرف
مشکلات مادرش از یک طرف
شغلم و مشتریا که تماس میگرفتن
هزینه های سنگین بیمارستان
مایحتاج خونه
مدرسه ی اون 2تا بچم و رسیدگی بهشون که تو خونه تنها بودن و….
تهیه ی اجناس برای شغلم
تسویه ی حساب های مردم
تهیه دارو و نسخه و…
و……………
ولی همش دلم رو خوش میکردم به رب الارباب ،
میگفتم خدایا کمکم کن
میگفتم علی، اگه ازین چالش بیرون بیای خیلی قوی تر میشی
استاد
نجواها ول نمیکنن
خصوصاً در مورد بچه
مثلا دیشب یکی از اقوام زنگ زد که مثلا تبریک بگه، در ادامه یهو گفت ممکنه این کمبود اکسیژن روی ذهن بچه تأثیر بزاره
و…………
ولی من روبروی نجواها وایمیسم
جلسه اول قدم یک
یه قدم میام بالاتر از فکر
افکارو بررسی میکنم
اونایی که اذیتم میکنه دیلیت میکنم
خلاصه همش توی چالشم
ولی استاد
خدارو هزاران بار شکر که 2ساله با شما آشنا شدم،
اگر این اتفاق برای علی 2سال پیش میفتاد، نابود میشد،تمام
ولی الان به لطف پروردگار ، یادگرفتم چیکار کنم، چجوری نجواها رو کنترل کنم
البته نمیگم کامل میتونم
یه وقتایی پیش میاد میام توی بالکن میشینم و میرم توی فکر بچه و یهو میبینم اشک داره از چشمام میاد،
آخه بچم 4روزه به دنیا اومده و هنوز یه قطره شیر هم نخورده، همش سِرُم و آنتی بیوتیک و…..
خیلی سخته استاد
ولی باز نجواهارو دور میزنم
همش یاد شما میفتم و دوران فراق یوسف
اونجایی که گفتین بعد از کلی گریه خودم رو جمع و جور کردم
خلاصه چون شما گفتید کامنت بنویسید نوشتم، وگرنه دلم نمیخواست در این مورد بنویسم
الهی شکر که با شما آشنا شدم
استاد شما الان حال منو درک میکنید
یه جایی توی لایو با آقای عرشیانفر که صحبت از یوسف میشه، شما با تمام مهارتی که در کنترل ذهن دارید، ولی اشاره میکنید به چشمای درشت یوسف، و اصلا صورت و چشماتون یه حالت دیگه ای میشه و سریع خودتون رو جمع و جور میکنید
بگذریم، از همه دوستان میخام برای خانواده ی ما انرژی مثبت بفرستند و دعا کنند
منم در حال مبارزه ی دایمی با نجواها هستم،، و قطعا به لطف خدا پیروز میشم
3هفته ی چالشی پیش رو دارم
ولی من قوی هستم
استاد، بخداوند رحمان گفتم ، این بچه ، بنده ی خودته، خودت میزونش کن، خودت هواشو داشته باش، قطعاً تو از من مهربانتری
استاد،کاشکی دیروز نرفته بودم ببینمش، توی دستگاه بود و موهاش عرق کرده بود و….
بگذریم
اون بنده ی الله مهربانه
خودش کمکش میکنه
کاری که من میکنم باید قوی باشم، باید بتونم استوار باشم
به قول قرآن: استقامت و صبر
الهی به امید تو
خدایا فقط خودت
من کاری ندارم دکترا چی میگن
از اونا سپاسگزارم
ولی امیدم به توست
یا رب العالمین مددی
استاد جان و خانم شایسته ی گرامی
اگر میدونید این کامنت مناسب نیست و بار منفی داره منتشر نکنید
اینم بگم
دیشب داشتم برای خودم مینوشتم برای آینده،
و به خودم میگفتم یادت باشه توی چه چالشی هستی، و قطعا به لطف خدا ازین چالش رد میشی،
وقتی ازین چالش رد شدی، بدون که هرکار دیگه ای رو میتونی بکنی و قوی تر شدی و استوار تر
اینم بخشی از زندگیه
به قول استاد
الخیر فی ما وقع
من نمیدونم پشت داستان چیه
ولی بخدا ایمان دارم
یا الله مددی
به امید اینکه به فضل خدا، بزودی بیام کامنت بنویسم که بچه م خوب شد و مرخص شد و الان خونه س
الهی به امید تو
استاد جان
ممنونم بابت این فایل
به موقع بود برای من
الحمدالله رب العالمین
من باید یه جور دیگه ای به قضیه نگاه کنم
الهی به امید تو
بازم ممنونم و سپاسگزار
یا الله
سلام به برادر عزیزم،علی آقا
امروز صبح چشم هام رو با کامنت شما باز کردم و این رو یک هدایت دیدم و قبل از هرکاری میخوام برای شما بنویسم
از کامنتتون دوروز گذشته و نمیدونم الان عرفان نازنین تو چه شرایطی هست اما به امید الله میخوام که بهترینا براش اتفاق بیفته
علی اقای عزیز ،هم به عنوان یک پرستار هم به عنوان یک مادر که دوقولوی نارس داشته و هم به عنوان خواهر کوچیکترتون که همیشه ازتون یاد گرفته براتون مینویسم …
خدا میتونه شیشه رو در بغل سنگ نگه داره بدون یک خش
وقتی دخترای من به دنیا اومدند،دقیقا کنار تخت من،cpr شدند و من داشتم میدیدم …انقدر ضعیف و نحیف بودند…بعدشم زیر دستگاه …بعدشم تا ده روز بیمارستان …
ولی الان …از فضل خدا … از باهوشترین …با ادب ترین ،مهربونترین …منطقی ترین …مستقل ترین بچه ها توی هم سن و سالشون هستند …
به حرف دیگران اصلا گوش ندین …عرفان یک فرشته ست که خدا فرستاده وخودش بهترین رو براش رقم میزنه …
اگر اینستا دارید پیشنهاد میدم پیج Nikdad رو ببینید حتما …که این بچه تو چه وضعیتی به دنیا اومد،چطور معجزه وار زنده موند و حالا چقدر زیبا و باهوشه
علی آقا …شما خودت استادی برای یاداوری میگم
همه ی ما انسان ها روح های مجردی بودیم که قبل از تولد انتخاب کردیم کجا و چطور و تو چه وضعیتی میخوایم به دنیا بیایم
این روز ها وقتی دخترام زنگ میزنند گریه میکنند که مامان پس کی میای دلمون برات تنگ شده،منطقی ترین حالت ممکن که منم ناراحت باشم و غصه بخورم
ولی تموم تلاشمو میکنم ذهنم رو کنترل کنم و به خودم بگم …این شرایط رو خود نیلا ونیکا قبل تولدشون انتخاب کردند و حتما به رشد شخصیتشون و موفقیتشون کمک میکنه
یادتون نره …عرفان کوچولو موچولو …قبل اینکه از دل مادرش …بیاد بیرون و الان یک تیکه از قلب شما بشه …تو آغوش خدا نشسته بوده و خودش این شرایط رو انتخاب کرده …این پدر و مادر فوق العاده رو …و این نوع به دنیا اومدن رو …
بقیه ش رو بسپارید به خدای بزرگ
و یکبار دیگه اگر تونستید جلسه4قدم 5 رو گوش بدید تا قلبتون آروم بگیره
براتون بهترینا رو آرزو میکنم و به امید الله با خبرهای خوب مارو خوشحال کنید
سلام من رو به همسر عزیزتون برسونید و بهش بگید که تنها نیست …ما مادر هایی که بچه ی نارس داشتیم کاملا درکش میکنیم …
نگرانی هاتون رو به قادرمتعال بسپارید،اون کارش رو خوب بلده
،،،،هو،،،،
سلام
سلام و صد سلام بر خواهر گرامی ام خانم شهریاری بزرگوار
خانم شهریاری
نمیدونید که توی چه روزای سخت و توی چه تضاد بزرگی کامنت شما رو خوندم
الله اکبر
خیلی بهم انرژی داد
روزایی که پشت درب n,a,c,u منتظر دیدن بچه م بودم
روزایی که صدای گریه شو میشنیدم ولی کاری جز صبر از دستم بر نمیومد
توی بیمارستان پیج نیک داد رو دیدیم با خانومم و کلی انرژی گرفتیم
و وقتی فهمیدم شما هم همچین روزایی رو گذروندید و در آخر به خیر و خوشی ختم شده، کلی انرژی گرفتم
واقعاً که الان به نظر من شما جزو 10نفر ممتاز سایت هستید
کاملا مشخصه که چقدر پیشرفت کردید
در حدی که میتونید با کلمات و نوشته های خودتون، قلبها رو به آرامش دعوت کنید
الهی شکر
الحق شاگرد ممتاز استاد قلبها هستید
خدا بچه های گلتون رو براتون حفظ کنه انشاءالله
از خدای رحمان میخوام که خودش به لطف و کرمش کاری کنه که فاصله ی فیزیکی شما و بچه ها، کمتر و کمتر بشه
ما نمیدونیم چجوری
ولی اون میدونه و هدایت میکنه،
بازم ازتون ممنونم و سپاسگزار خانم شهریاری
و اما یه خواهش دیگه،
چون که شما در بیمارستان فعالیت دارید:
خانم شهریاری
به نظرم توحیدی ترین کاری که سعادت دنیا و آخرت رو برای شما به ارمغان میاره ، سعه ی صدر و خوش رویی و خوش برخوردی با همراهان بیمارانه،
چون اونا توی شرایط سختی هستند و خیال میکنند که شما هم باید اونا رو درک کنید و……
هرچه میتونید به اونا مهربونی کنید که سعادت دنیا و آخرت در همین مسیره
البته شما خودتون استادین،
من اضافه گویی کردم،
عذر میخوام
ولی هدایت شدم به نوشتن این نکته
به نظرم اگه شما و همکارانتون، توی این مسیر الهی باشید، خداوند رحمان از فضل و کرمش، دنیا و آخرت شمارو آباد میکنه
به قول آقای من، حضرت علی علیه السلام: اِرحَم،تُرحَم
رحم کنید تا به شما رحم شود
بازم میگم،شما استادین، و خودتون شاگرد اول و ممتاز این مسیر هستید
این چند جمله ای هم که من نوشتم هدایتی بود
انگار بهم گفته شد که به خانم شهریاری این جملات رو بگو تا مسیر زندگیشون هموار تر بشه،،
بازم ازتون ممنونم و سپاسگزار
چند تا نفس عمیق بجای ما، در مازندرانِ عشق بکشید
خیلی دلتنگ شمال هستم و منتظرم اوضاعم ردیف بشه و چند روز با بچه ها بیام شمال و کنار دریای زیبا قدم بزنم و شکرگذاری کنم
سلام مارو به دریای زیبا برسونید
در پناه رب الارباب ، شاد و سلامت باشید
ضمناً دلم خیلی روشنه که بزودی هدایت میشوید به کم شدن فاصله ها با بچه ها
قلبم بهم میگه
یاحق
به نام تنها هدایتگر جهان
برادر عزیزم،سلام
بی نهاااایت بی نهایییت از خبر سلامتی عرفان کوچولو خوششحال شدم…خداروصدهزارمرتبه شکر…
لذت بخش ترین کار برای من بازی با بچه هاست … نوزاد ببینم که دیگه از خود بیخود میشم …
عجیب بوی بهشت …بوی خدا میدن …
عرفان کوچولو الان عطر بهشت داره …لطفا اختصاصی از طرف خاله ی راه دورش پاهای کوچیکش رو ببوسید و دم گوشش بگید تو خیلی شجاع و قوی هستی که دوست داشتی اینطوری وارد دنیا بشی…دمت گرم پسر ….
علی آقا،امان ازین هدایت الله …کامنت شما 4روز پیش نوشته شده …امشب بدست من میرسه …
امشبکه از خستگی بعد شیفت حتی انگشتام رمق نوشتن ندارند…اما نه …
باید مینوشتم و ازین هدایت میگفتم و از شما و از الله یکتا سپاسگزاری میکردم …
علی آقا،چه وقتی که با قانون آشنا نبودم …چه بعدش …
همیشه همه ی تلاشم رو کردم مریض هاو همراه ها رو از خانواده ی خودم بدونم و تموم تلاشم این بود که قوت قلبشون باشم
از نظر خودمم خیلی خیلی بهتر از بقیه عمل کردم و میکنم،من برق آرامش و سپاسگزاری رو از چشم هاشون میبنیم …
امروز …خیلی شیفت شلوغی بود …تو icu هم که کار کنی،چون مریض های بدحال هستند،کار یکم پیچیده تره …
امروز یک مادر 27 ساله داشتیم،تموم تلاشمون رو براش کردیم که به زندگی برگردونیمش
البته که ما کاره ای نیستیم ..چند تا دست از دستای خدا …هرچی اوستا بگه همون میشه …
خلاصه اینکه ،شیفت شلوغ …با کلی همراه مریض بی قرار…نگهبانی که کارش رو درست انجام نمیده …تعداد پرستار کم …
نمیدونم …با اینکه تموم تلاشم رو کردم از صلح با خودم درنیام ،تموم تلاشم رو کردم همراه ها رو آروم کنم،اما خودم میدونم ی جاهایی از خستگی و نگرانی و استرس شاید اونجور که باید بهشون عشق ندادم …خودم میدونم چیکار کردم …
الان با این کامنت شما،خدا باز باهام حرف زد
سعیده،حتی اگر همین الان خیلی از بهتر از همکارات عمل میکنی،باید بهتر از خودت بشی
اینکه نگهبان درست کار نمیکنه
اینکه نیروی شیفت کمه
اینکه مریض بدحال زیاده
اینا همش عوامل بیرونیه …
عوامل بیرونی شرکه …
توحیدی باش
خودت باش
برگرد توی خودت و مشکل رو حل کن
و هر روز تلاش کن یکم بهتر از دیروزت باشی
علی آقا ازت سپاسگزارم بی نهایت
که به ندای قلبت گوش کردی و برام نوشتی
امیدوارم خدا بهم این افتخار رو بده،در بهترین زمان ومکان،میزبان خانواده ی 5نفره ی قشنگ توحیدی شما باشم
سلام منو به مامان عرفان کوچولو برسونید… خدا قوتش بده این روز ها …مادر شجاع و قوی …
شما بندگان فوق العاده ی خداوندید که ازین امتحان هم سربلند بیرون اومدید …
دمتون گرررم
به دستان قدرتمند خداوند میسپارمتون
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به شما دوست عزیز وگرامی..علی آقا..
باتمام وجودم حال شما وهمسرتون رو درک میکنم، چون خودم چنین تجربه ای رو داشتم بعد زایمان پسرم، وتو این لحظه ها واقعا فقط ایمان وتوکل وتسلیم محض بودن می تونه آدمو آروم کنه…
علی آقا واقعا بهتون تبریک میگم خیلی هم زیاد، اینکه تو این شرایط دقیقا دارید روی خودتون کار میکنید میاین سایت وحتی کامنت میذارید، این یعنی داشتن ایمانی فعال، یعنی به قول استاد عزیزمون وقتی داری روی خودت کار میکنی وهمه چیز خوبه ویه تضادی میاد حتما حتما خداوند براتون برنامه ای خاص و ویژه داره وشما اینو میدونید وحتی به زبون میارید واین یعنی قراره شما بعد این تضاد یه آدم بسیار قویتر وبا ایمانتر ومتوکلتر بشید که شاید دیگه خیلی از تضادها براتون توزندگی هیچ بشه…
به قول خودتون مثل یه مریضی ساده فرزندان دلبندتون که تا الان براتون چالش بود وسخت، دیگه بعد این انقد قوی بشید که بگید ما از پس خیلی سختراش براومدیم …حالا اینکه چیزی نیست…
خدا میدونه فقط خودش میدونه چه خیر های اعظیمی پشت این مسئله برای شما وهمسرتون و فرزندانتون هست انشالله…
انشالله به امید الله مهربان خیلی خیلی خیلی زود توهمین چند روز فرزند دلبنتون صحیح وسالم برمیگرده خونه...
شکرگزاری این موقعه ها خیلی جواب میده، این کارو انجام بدید، اینکه بگید یا بنویسید حالا هر طور راحتر هستید…
اینکه مثلا، خدایا شکرت که فرزندم صحیح وسالم هست، از شیر مادرش میخوره، خدایا شکرت که فرزندم باخوردن شیر مادرش در صحت کامل هست ونیازی به انتی بیوتیک نداره…
خدایا شکرت که فرزندم در کنار مادرش در نهایت سلامت و شادی وارامش الان توی خونه کنار ماهستند….
اینجوری با شکرگزاری قبل از گرفتن نتیجه، ایمان فعالتون کار خودش رو میکنه و به لطف الله نتایج هم مثبت میشه وسریع اتفاق میفته…
یه راهکار دیگه، که میدونم خودتونم میدونید گفتگو وتکرار نکردن وتوضیح ندادن زیاد در مورد شرایط فرزندتون با دیگران هست، سعی کنید فقط بگید خدارو شکر خیلی بهترشده حالش، یا سعی کنید در موردش با کسایی که باهاتون تماس میگیرن وپرسجو میکنن کمتر صحبت کنید، به قول استاد عباسمنش تکرار منفی ها باعث رشد اونها میشه، واینکه سعی نکنید در مورد این موضوع تحقیق کنید بازم به قول استاد عزیزمون بیشتر اوقات بیشتر دونستن وتحقیق کردن در مورد یه چیزی واطلاعات زیادی داشتن خودش ادمو گمراه میکنه، خصوصا اگر اون چیز منفی باشه یا از طریق افراد منفی بازگو بشه…
انشالله بزودی میاین وخبرشو کامنت میکنید که فرزندگلتون صیح وسالم برگشتن خونه …
به امیدالله مهربان
،،،،هو،،،،
طهران زیبا
پنجشنبه 7 اردی ،،بهشششششت،،
سلام بر خواهر گرامی ام خانم سید پور
نمیدونم چجوری و با چه کلماتی و چگونه ازتون سپاسگزاری کنم
چقدر زیبا نوشتید
چقدر قشنگ، حال و روز منو درک کردید
چقدر امید و انگیزه دادید
الهی شکر
الهی شکر که در این سایت زیبا هستم
الهی شکر که همراهانی مثل شما دارم
خیلی روزای سختی رو گذروندم خانم سید پور
یه پام خونه، یه پام سر کار، یه پام بیمارستان و…….
ولی به لطف رب العالمین دارم پیش میرم
و خبرهای خوب داره میرسه
الهی شکرت
دیروز رفتیم بیمارستان و بعد از 6روز ، بچه شیر مادر خورد
و این بهترین احساس برای من بود
الهی شکرت
بعدش دکترش اومد و گفت اکسیژن مصنوعی رو قطع کردیم و داروی قلب هم قطع شده
بچه از بخش n,a,c,u
داره منقل میشه به nscu
یعنی یه حالش بهتر شده
و نیاز به مراقبت ویژه نداره و داره میره به بخش نوزادان و تا چند روز دیگه مرخص میشه
الهی صد هزار مرتبه شکرت
خانم سید پور
با گذروندن این چند روزه،
احساس میکنم خداوند منو رشد داد
شاید تا هفته ی قبل، مثلا مسایل مالی برام خیلی مهم بود یا مسایل دیگه زندگی،
ولی با گذروندون این چند روزه ، اون مسایل قبلی دیگه برام بازیچه هست، یعنی اصلا مشکلی نیست برام
الهی شکرت
بازم ممنونم و سپاسگزار
نمیدونید کامنتتون رو که چند روز پیش خوندم چقدررررررررر بهم انرژی داد
ولی فرصت پاسخ دادن نداشتم
خداوند به شما خیر دنیا و اخرت رو عطا کند انشاءالله
ضمناً یه کامنت خوب دیگه هم از خواهر گرامی ام خانم یوسفی دریافت کردم، ولی چون ایشون گفته بود روز ترخیص عرفان، برامون بنویس و خبرهای خوب بهمون بده،منتظرم چند روز دیگه پاسخ ایشون رو بدم، خانم یوسفی،امیدوارم این کامنتو بخونی و بدونی کامنتت رو خوندم و کلی انرژی گرفتم و در روز ترخیص عرفان پاسخ میدم،، اونم یه پاسخ مفصل و حسابی با کلی انرژی مثبت و شادی انشاءالله
یاحق
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام علی آقای عزیز
سلام فرشته جان مادر قوی و با ایمان ام
چقدر خوشحالم و از خوشحالی اشک هایم بند نمی آید، خدا را شکر که خبرهای خوب از راه رسید.
به قول استاد در قدم اول جلسه دوم تمرین ستاره قطبی که میگه
دیگه نگرانی معنایی نداره، اتفاق غیر مترقبه ای معنایی نداره، اصلا زندگی شما خلقِ
پسر اولم هم 8 ماهه به دنیا اومد، و طبق قوانین پزشکی نباید زنده میموند، و خانم دکتری که میخواست من رو عمل کنه گفت: من عملت میکنم ولی فکر نکنم بچه ای باشه.
و من همنجا گفتم خدایا من بچه ام رو از تو میخوام.
با اینکه نمیدونستیم جنسیت بچه چیه،(اون موقع شهرستان ما سونوگرافی نداشت باید میرفتی ماهشهر)ولی اسمش رو
گذاشته بودیم علی
بعد تو ریکاوری همین که یکم به هوش اومدم ، گفتم خانم بچه ام؟ گفت بچه ات سالم است،پسره
پسرم با اینکه زود هنگام به دنیا اومد ولی نیاز به اکسیژن و دستگاه نداشت.البته خاصیت جنوبی اش است، سفت وقرص
نه مثل بچه های شمال(دخترای سعیده) و تهرون(عرفان) سوسول مامانی برن تو دستگاه (خنده و چشمک)
این هم برای خنده گفتم. خیلی خیلی خوشحالم.
دیروز داشتم فکر میکردم برم بازار یه هدیه کوچلو واسه عرفان بگیرم، بذارم کنار که وقتی دیدمش اون رو بهش بدم، که مهمان اومد، نشد برم. آلان که این خبر خوش رو شنیدیم دیگه حتما باید برم و هدیه اش رو کنار بذارم.
در پناه حق روز به روز شادتر و سالم تر و توحیدی تر و ثروتمند تر و قوی تر باشید.
به نام خدای مهربان
وَلَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجوعِ وَنَقصٍ مِنَ الأَموالِ وَالأَنفُسِ وَالثَّمَراتِ ۗ وَبَشِّرِ الصّابِرینَ﴿155﴾ بقره
قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!
سلام علی آقا
معلوم است مدار شما خیلی خیلی بالا رفته که قراره است، همچنین آزمونی رو بسلامت رد کنید.
فایل ما بی انتها هستیم رو بارها و بارها گوش کنید تا آرام تر شوید، و وقتی آرام شوید، معجزه رخ خواهد داد.
abasmanesh.com
کامنت خوب شدن معجزه وار عرفان رو تایپ کن آماده بذار تا موقع ترخیص عرفان که مطمئن ام کلی کارهای ترخیص وقت گیر است، برامون پیام رو بفرستی و ما را از شدت خوشحالی به گریه درآوری.
منتظر خواندن کامنت پر شور و حرارت شما بعد از طی این مرحله به سلامتی و خوشی هستم.
خدایا به حق این روز بارانی و زیبا، به حق لطف و کرامتت، به حق پرندگان در حال آوازت، به حق آفتاب تابانت، به حق بنده های صالح ات، به حق رحمان الرحیم ات، به حق این سایت الهی ات و کاربران موحدش، به حق بنده ات سید حسین دل علی و فرشته را شاد و خوشحال بگردان و عرفان رو به جمع خانواده عباسمنش بیفزا. الهی آمین
،،،هو،،،،
سلام بر خواهر گرامی ام خانم یوسفی بزرگوار
خانم یوسفی
نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم،
پیامتون رو در اوج فشار و روزای سخت دیدم
کلی انرژی گرفتم
خداوند رحمان رو سپاسگزارم بابت حضور در این سایت توحیدی و شاگردی استاد قلبها و حضور شما عزیزان همفرکانسی در زندگیم
خانم یوسفی
خیلی روزای سختی بود
ولی در اوج سختی
دلم خوش بود به نورِ الله مهربان و هدایتگر
من دیگه علی چندسال پیش نیستم
من دیگه وقتی تضادی برام پیش میاد افسرده نمیشم.
من با مشکلات و غم ها، بازی میکنم و حلشون میکنم به فضل پروردگار
من کلا با گذشته م فرق کردم
اما، 10روز در امتحان بودم
امتحانی سخت
چون پاشنه ی آشیلم مریضیه،
خصوصاً بچه هام
ولی با آموزش هایی که از استاد قلبها یاد گرفته بودم
تونستم بگذرونم این روزا رو
الهی شکرت
نتیجه:
خانم یوسفی،دیروز عرفان مرخص شد،
الحمدالله رب العالمین
شاد و سلامت
الحمدالله رب العالمین
و نور جدیدی وارد زندگی ما شد،،
الان که این کامنت رو مینویسم، اولین صبحی هست که ما 5نفری در خانه هستیم
الهی شکرت
خانم یوسفی، همه جوره ممنونم از لطفتون
خدا شمارو حفظ کنه
بازم ممنونم
کامنت شما توی اون روزا خیلی به دردم خورد
ممنونم و سپاسگزار
یاحق
سلام علی آقا،هم قدم وهمسفر نازنین
اولا همینکه اینقدر راحت وباتوکل به خدای بزرگ،اومدین وکامنت گذاشتین،این یعنی در مدار بالای خداگونه وتوحیدی هستین
شما وقتی از خدا با خلوص نیت کمک خواستین،وبعد همه چیز رو سپردین به خودش،پس لحظه ای به خودتون،شک وتردید راه ندین
نیازی نیست که من بهتون یادآوری کنم،که بی اذن خدا برگی بهروی زمین نمیفته
علی آقا تاالان درسهارو یاد گرفتید،الان زمانش رسیده که درعمل به خدای خودتون ثابت کنید که چقدر،بهش توکل دارید،قطعا شما سربلند بیرون میاید
خدا خودش بهتر میدونه،چه چیزی به نفع شما واون بچه ای،که خودش مقرر کرده به این دنیا بیاد،خودش هواشو همه جوره داره…
منتظر خبرهای خوش از شما هستیم
در پناه خودش باشید که برای هر کسی،به شدت کافیست…
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
دقیقا دقیقا دقیقا تمام جاهایی که حسم خوب بودا و شکرگزار خداوند به خاطر هر اتفاقی بودم هر اتفاقی که خیلی بد بوده در ظاهر اما بعدش دیدم که چقدر به نفعم بوده
البته که همه اتفاقات اون چیزی هس که ما میخواهیم چون خداوند اون جیزی رو میخاد که ما میخواهیم ب قول یکی از دوستان که در پایین تر کامنت گذاشته هر جایی که ظرف بزرگتر نشده یعنی درکم بالاتر نرفته وصبر نداشتم اون اتفاقی که برای خیر من بوده به نادانی خودم تبدیل به عذاب برای خودم شده یعنی اون اتفاق برای بهترشدن من بوده برای راحت تر شدنم برای ثروتمند تر شدنم اما من فک میکردم که خدا میخاد عذابم کنه درحالی که خداوند بارها و بارها گفته لا جناح علیکم بارها سعی کرده احساس گناه رو از ما دور کنه شیطانه که میخاد احساس گناه به ما بده
اگر واقعا لا اله الا الله رو باور داشته باشیم و باور کنیم که تمام اتفاقات رو اون داره رقم میزنه و باور کنیم که فقط منبع و نیروی خیر وجود داره و باور میکنیم که تمام اتفاقات خیر است و عمل ما میشه شکرگزاری برای هر اتفاقی در مسیر حرکت
با هر اتفاقی ما میفهمیم چی میخایم و ب قول یک نفر باید بگیم خدایا شکرت بابت این اتفاق من فهمیدم چی میخام و ناخوداگاه فرکانس ارسال میشه و اتفاقات بهتر و بهتر میفته
دقیقا تمام روزهایی که اینطوری فک کردم زندگیم رویایی شده و چقدر شیرینه دیگه به قول استاد میفتیم تو سیکل مثبت و رویایی خدایا من میخان سیکل مثبت و رویایی خودت حواست ب من باشه
دیگه روابط رویایی وارد میشن کار رویایی میشه پول درآوردن رویایی میشه از در و دیوار موقعیت ثروت زا میاد به صورت کاملا طبیعی
چون خدا میخاد و خواسته از قبل من بودم که جلوشو با استرس و اضطراب گرفته بودم
اکثر اوقات ابلیس به خاطر یکم نگرانی ما میاد بهمون میگه که ای وای نگران شدم حالا اتفاقات بد میفته در حالی که اصلا اینطور نیس بلکه یک ذره نگرانی خوبه چون ما خواستمونو میفهمیم و ناخوداگاه درخواست خواستمونو ارسال میکنیم و اتفاقات بعدی بهتر و بهتر میشن
و خدا میگه که شکر گزار باش بابت همه چیز
به علاوه به قول استاد با باور انا لله و انا الیه راجعون و این که این جهان فانیه و ارزش نداره
شاید در نظر به این فک کنیم که این باعث میشه که هیچ کاری نکنیم و حرکت نکنیم
در حالی که برعکس به قول استاد در حهان فرکانسی که فرکانس ها دارن کار میکنند عمل فیزیکی ما در مقابل عمل فکری ما هیچی نیس
در واقع این باور فانی بودن و آن لله داره به آرامش میده به قول استاد آرامشه گه باعث میشه همه چیزهای رویایی وارد زندگیمون بشن آرامش پایه موفقیت هاست
منی که دارم این هارو مینویسم یک انسان کامل نیستم در واقع اگر من بتونم اینارو به طور صد در صد اجرا کنم که زندگیم بی نهایت زیبا میشه و هیچ موقع من کانل نمیشم و فقط میتونم از دیروز بهتر بشم و این صد بی نهایت است خود استاد هم میگوید که من هیچ موقع نتونستم بخ طور کامل ذهنمو کنترل کنم و زندگی استاد رو هم کا داریم میبینم
در واقع ما هم نباید به شیطان فرصت بدیم و به خاطر یک نگرانی ریز نگران بشیم بلکه باید شکر کنیم با الگو کردن استاد
در واقع انسان وقتی کامله که خودشو کامل ندونه و فقط الله رو کامل بدونه
یقینا با توجه به قوانین هیچ موقع پیغمبر ما و ائمه ما ادعای کانل بودن نکردن بر خلاف چیزی که به ما گفتند که در واقع از طرف شیطان به ما گفتن
اونها الگوهای ما بودند و پیغمبر خودش گفت که منم بشری مثل شما هستم تا ما هم باور کنیم که میشه اونا الگوی ما بودند ن این که ب ما گفتند اونا فضایی بودن و خاص بودن و ما نمیتونیم شبیهشون بشیم در واقع این شیطانه که داره ب ما ضعف میده و میگه که ما نمیتونیم
اونا پیشرفت کردن که به ما انرژی بدن که میشه خواستن خدا رو بما نشون بدهند
سلام به بهترین استاد دنیای من و مریم جانم و همه دوستان در مسیر هدایت…
میخوام یه مثال از خودم بزنم که همین دوروز پیش اون اتفاق به ظاهر بد چند سال پیش واسم به قشنگترین شکل تعبیر شد
من دوران کرونا کنکور داشتم و رشتم تجربی بود سال اخر که کنکور دادم سال سومی بود که به اصطلاح پشت کنکور مونده بودم و میخواستم پزشکی بخونم و خیلی ام مصمم بود تو اون سه سال که من فقط و فقط پزشکی و رشته های مربوط به پزشکی میخوام شده 5 سالم بمونم ولی فقط پزشکی
این در حالی بود که پدر مادرم واقعا مخالف بودن و بهم میگفتن ما که ازت پزشکی نمیخوایم برو این همه رشته هست ولی من میگفتم اصلا
چون واقعا اون موقع فکر میکردم من عاشق پزشکی ام و …
وقتی کرونا اومد من بعد 7 سال تازه فهمیدم نه این اونجایی نیست که من باید باشم بیمارستان محل پیشرفت روح من نیست حال من اونجا خوب نیست
با احترام به همه پزشکان عزیز که عالی عمل میکنن
جالبه که خونه ما بغل یه درمانگاهه و تو اون مدتی که این فکرا تو سرم بود و گیج و ویج بودم تقریبا چند بار اتفاق افتاد که نصف شب افرادی رو میاوردن درمانگاه و فوت شده بودن و خانوادشون جیغ و داد میکردن و من واقعا از اون صداها داشتم دیوونه میشدم طوری که تا صبح نمیخوابیدم و یه مدت تمام سیستم زندگیم بهم ریخته بود به چند دلیل
اینکه بعد 7 سال عشق به چیزی که بهش مصم بودم الا و بلا این طی چند ماه که کرونا اومد تمام معادله های مغزم بهم ریخت
حالا موضوع دیگه چی بود ؟
اکی نسترن فهمیدی که پزشکی نمیخوای
حالا چیو میخوای چون تو یه ماه دیگه باید انتخاب رشته کنیا
جواب پدر مادرتو چی میخوای بدی فامیلا اگه مسخرت کردن چی این همه سال موندی واسه چی ؟
نمیتونید تصور کنید چقدر فکر تو ذهن یه دختر 20 ساله بود که حس میکردم واقعا هیچکسی نمیتونه کمکم کنه و کاملا تنهام
جای قشنگ ماجرا از اینجا شروع میشه که من اون موقع حدود یک سال بود که کم وبیش فایلای استادو گوش میدادم
و فقط گفتم خدایا من نمیدونم چیو میخوام فقط دیگه رشته های پزشکی و مربوط به پزشکی رو نمیخوام با خودم گفتم اشکال نداره حتی اگه راهو اشتباه اومدم تا الان اما واسه دل خودم اومدم و با اجبار کسی نبود اتفاقا گفتم افرین نسترن تو واسه خودت کم نذاشتی یه تجربه خوب بود حتما خیری توشه
جلو رفتم با توکل و چیزی که تو راه واسم روشن شد بین دوتا رشته که هیچ ایده و علاقه ای از قبل بهشون نداشتم یکی رو انتخاب کردم و اونم معماری بود
این در حالی بود که من بارها و سال ها گفته بودم اصلا از رشته های مهندسی خوشم نمیاد و هیچ مهارتی توش ندارم و من واسه پزشکی ساخته شدم
خب من وارد رشته معماری شدم و هیچی نمیدونستم چون از تجربی اومده بودم و خیلیا تو هنرستان معماری خونده بودن
دقیقا شب قبل اینکه برم دانشگاه واسه انتخاب رشته یکی از دوستام که قبلا خیلی صمیمی بودیم ولی به دلایلی 5 سال بود از هم بیخبر بودیم بهم پیام داد و فکر میکنید رشتش چی بود ؟ معماری
دقیقا شب قبل ثبت نام
خدا این فردو سر راه من قرار داد و هنوزم باهم دوستیم فقط خود خدا میدونه چقدر این رفیق من بی انتظار و با عشق تو کارا بهم کمک کرد کسی که شاگرد زرنگ دانشگاه بود و یه دانشگاه خوب معماری میخوند و اتفاقا هنرستانم معماری میخوند خلاصه تا ترم 3 خیلی بهم کمک کرد و من کم کم راه افتادم
و دونه دونه نشونه ها میومد که راهم درسته اولیش وارد شدن این دوستم بود
نشونه های بعدی زمانی بود که میدیدم از همون ترم اول ذوق و اشتیاق من از کساییم به قولی بلد این رشته بودن بیشتره و حتی کار من از اونا بهتره
ترم 2 که سر پروژه داشتم با استاد مجازی حرف میزدم استادمون گفت افرین نسترن هر کسی پشتکار شمارو نداره
اون موقع کلاسا هنوز مجازی بود
فهمیدم واقعا علاقه ای که من دارم به طراحی و معماری واقعا 99 درصد مثل من نیستن
انگار من تک بودم
بین اون همه ذوق من به یادگیری تک بود
از ترم 4 که کلاسا حضوری شد من پررنگ ترین فرد بودم تو کلاس طرح اولین نفر کارمو نشون میدادم با اینکه کارم خیلی قوی ام نبودا ولی با اعتماد به نفس میرفتم جلو
خلاصه روند همینطوری طی شد تا دو روز پیش که یکی از قشنگترین و لذت بخش ترین لحظه های زندگیمو تجربه کردم و الان واقعا چشمام پر اشکه دارم مینویسم
من ترم 6 ام الان
طبق روند همیشه سر کلاس طرح رفتم اولین نفر تو کلاس 30 نفره کانسپتمو با ذوق به استاد نشون دادم
چون ایده طرح یه ایده فوق العادست که یه دفعه به ذهنم اومد و مطمئنم خیلی خفن میشه
کانسپتمو نشون دادم و استاد جلو همه گفت نسترن تو خیلی دختر خوش فکری هستی ایدتم خیلی خوبه همینو ادامه بده … این گذشت
یک ساعت بعد که بچه هارو داشتم تو ایده پردازی کمک میکردم و بچه ها سوال میپرسیدن استاد اومد گفت نسترن دایرت المعارف کلاسه …
پایان کلاسم استاد کلا به سه نفر از 30 نفر نمره a داد و فکر میکنم به تنها کسی که a+ داد من بودم
وقتی استاد داشت واسم نمره میذاشت قشنگ حس کردم به نمره ای که داره میذاره کاملا مطمئنه من یعنی نسترن لایق اونم
نمیتونید تصور کنید چقدر به خودم افتخار کردم بابت راهی که نترسیدمو اومدم تا اینجا همون راهی که نمیدونستم چی در انتظارمه اما خدا نشونم داد تا جایی که شدم بهترین دانشجوی کلاس استاد با من یه طور دیگه رفتار میکنه چون میدونه میخوام پیشرفت کنم الکی نیومدم دانشگاه
استاد طرح منو پریروز به عنوان نمونه به 30 نفر دیگه معرفی کرد که از کار من ایده بگیرن
کانسپت من رقص سماع مولاناست که عاشقشم
و یه دفعه به ذهنم اومد وقتی به ذهنم اومد گفتم همینه این همونیه که دل من باهاشه عالی میشه وقتی به ذهنم اومد از ذوق فقط میخواستم بدوام تو خونه
این بود داستان کنکوری که از یه اتفاق ترسناک و مبهم تبدیل شده به لحظات شیرین زندگی من
الان بعد اتفاقی که پریروز تو کلاس افتاد و سوالایی که بچه ها ازم میپرسن احساس میکنم مسئولیتم بیشتر شده خیلی بیشتر باید مطالعه کنم
و ایشالا به زودی وارد یه کاراموزی جدید میشم و باید خودمو رشد بدم
خیلی به خودم افتخار میکنم من تازه فهمیدم مهم نیست گذشته من چی بوده معماری خوندم یا نه به قول ارشیا شما از وقتی تصمیم میگیری سریع تر بدویی میتونی سریع تر بدویی
این یه اتفاقی بود که نتیجش به تازگی خیلی واسم واضح شد و تونستم با اطمینان درمورد راهی که اومدم حرف بزنم
رشته ای که الان عاشقشم و هر خطی که میزنم با وجود خستگیایی که هست اما شیرینه واسم و میدونم خیلی راه دارم هنوز و اولشم
امیدوارم از خوندن کامنتم لذت برده باشید
عاشقتم استاد خوبم
خدانگهدار
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان عزیز
اول از همه بگم چقدر دلم برای پرادایس تنگ شده بود با اینکه سریال زندگی در بهشت رو هر شب چند قسمتش رو میبینم ولی باز دوست داشتم فایل جدیدی از پرادایس ببینم، از مریم عزیزم سپاسگزارم که ناناستاپ بدون خستگی 38 دقیقه تمام برامون از استاد جان و دور دریاچه فیلم گرفتند هم از فضای پرادایس لذت بردیم و هم از صحبتهای بینظیر استاد.
در خصوص فضاپیما بگم من همیشه از فضا و کیهان و کهکشان به وجد میام وقتی اولین بار مستند «سفر به کره ماه» رو نگاه میکردم مستند از صحنههای واقعی تولید شده از زمان تنظیم فضاپیما و سوار شدن ارمستراگ و دو تا از همکارانش مستند شروع میشه تا جایی که اومدن رسیدن زمین، وقتی این سه نفر سوار شدن و شمارش شروع شد تا فضاپیما پرتاب بشه، بشدت مثل استاد منم قلبم تند تند میزد و هیجان داشتم انگاری این اتفاقات الان داره میفته، الان هم وقتی قسمتی از ویدیو استارشیپ رو گذاشتید باز همون هیجانات و حس و حال رو تجربه کردم، بشر تا کجا میتونم پیش بره واقعا!!
استاد جان چقدر زیبا و قشنگ در خصوص زاویه دید به مسائل و مشکلات و اتفاقات به ظاهر بد صحبت کردید، واقعا همینه بهشت انسان ها در ذهنشون ساخته میشه انسان هایی که بتونن به اتفاقات با دید مثبت نگاه کنن، چقدر انسان های قوی هستند چقدر انرژی مثبت و خالص دارند اصلا آدم دوست داشته ساعتها و روزها بشینه و باهاشون صحبت کنه و از پنجره نگاه اونها به دنیا نگاه کنه.
من تجربهای که در این زمینه دارم، شاید به ظاهر خیلی کوچیکه و غیرمهم باشه، ولی آنقدر واضح همین موضوع «اتفاقات مشابه اما نتایج متفاوت» و «تسلیم شدن در برابر خداوند» رو برام نشون میده که همیشه سعی میکنم اون احساسی که از اون تجربه داشتم رو باخودم به همراه داشتن باشم. حالا تجربه من:
دو یا سه سال پیش زمان پندمیک بود زمان اوجش که دندون درد گرفتم منی که تا به حال نه دندونی کشیده بودم و نه پر کرده بودم، دندون عقلمم بود و خیلی هم نهفته بود، خونواده میگفتند اگر بتونم تحمل کنم یکم اوضاع خوب بشه تا بعد بریم دندان پزشکی، منم چون تا حالا تجربه نداشتم یکم میترسیم بخصوص شنیده بودم دندون عقل سخت کشیده میشه و بدتر از اون نهفته باشه!
با خودم گفتم میخوام توحیدی بودن رو اینجا تجربه کنم با اینکه میترسیدم ولی گفتم نه من میرم، گفتم میخوام تجربه کنم چون با دید تجربه داشتم میرفتم نمیدونم چرا هیجان داشتم که زودتر ببینم چطوریه چجوریه!
با خودم گفتم توکل به خدا خودش هدایت میکنه، وقتی دکتر جراحی میکرد (چون نهفته بود باید اول لثه ام رو میبرید بد دندون رو میکشید) دکتر میپرسید درد نداری به طرز عجیبی من درد نداشتم دندونم بدقلق بود مگه در میمومد! دکتر طوری دندون رو میکشید بیرون که سرم از صندلی جدا میشد ولی نتیجه ای نمیداد، یکم کلنجار رفت و تعجب کرده بود که من راحت دراز کش دارم نگاه میکنم نه دردی نه چیزی!
تمام لحظات که فکر کنم یک ساعتی طول کشید فقط نظاره گر بودم و احساس میکردم روی شونه های خدا نشستم و دارم مراحل رو میبینم انگار دندون خودم نبود!
وقتی تقلا میکرد و دندون در نیومد میگفتم خدا خودش حلش میکنه من فقط باید از این لحظات که لحظات توحیدی بودن لذت ببرم، خلاصه این دندون عقل ما در اومد دکتره بنده خدا خسته شده بود.
اومدیم خونه یواش یواش داشت بی حسیش باز میشد صورتم باد کرد و کبود شد ولی باز من دردی نمیدونستم خلاصه یک تجربه بی نظیر شد برام و وقتی به یادش میفتم لذت میبرم از این نگاه توحیدی اون موقع از این که چطور خدا منو بغلش گرفته بود. من همین حس رو موقع مصاحبه دکتری هم داشتم که در دوره ی شیوه حل مسائل زندگی به عنوان تمرین مفصل توضیح دادم.
زندگی به سبک عباس منشی، واقعا زندگی راحت و بدون بنبستی هست دنیا از این زاویه دید، زیباترینه، قشنگ تره، لذت بخش تره، وقتی به دید تجربه به همه چیز نگاه میکنم باعث میشه که خود به خود همه چیز رو تجربه کنم حتی اون موقعیتها و کارهایی که ازشون ترس دارم هم با خودم میگم بزار تجربشون کنم بزار برم تودلش بزار ببینم چه حسی داره حتی اگه خوب انجام ندم.
با این دیدگاه و با این حس که خدا پشتم هست و منو حمایت میکنه منو هدایت میکنه باعث میشه قدم بردارم.
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم که این دیدگاه رو به ما یاد دادید، یک پنجره ی جدید رو به دنیا برامون باز کردید که هر چی از این پنجره دیده میشه جز زیبایی چیزی نیست.
امیدوارم همیشه در پناه حق به بیشتر از این تجربیات و حسهای عالیتر برسید و راه رو باز کنید برای میلیونها میلیون انسان که آماده دریافت این آگاهی ها هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الخیر فی ما وقع
هر اتفاقی که پیش می آید خیر مطلق است البته باید اعتقاد قلبی داشته باشیم که اتفاقات و حوادث هر چه که باشد فرصتی برای رشد ماست. کاری که انجام می دهیم این است که زاویه دیدمان را تغییر دهیم و جوری نگاه کنیم که حس خوبی به ما بدهد و درهای جدیدی را به روی ما باز کند. وانگیزه ای باشد برای اینکه ما راههای جدیدی را برای رسیدن به خواسته هایمان امتحان کنیم.
شاد باشید و سربلند
سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته عزیز. و دوستان همراه .دیدن این فایل فوق العاده در اول صبح روز جمعه واقعا یه هدایت عالی از سمت خداجونم بود.اونم درست وقتی که بخاطر یه عادت بدی که داشتم و نتونسته بودم ذهنم رو کنترل کنم داشت احساسم بد می شد و دنبال یه نشونه بودم و وقتی امروز صبح تو سایت دیدم فایل جدید گذاشته شده فقط شکر گزاری می کردم از خداجونم . استاد جان مثل همیشه خوش تیپ و خوش هیکل و زیبا و منظره پرادایس که دیگه فوق العاده و بی نظیر و عالی .بریم سر بحث این فایل فوق العاده :
نوع نگاه متفاوت به یک اتفاق به ظاهر بد .
دقیقا به خاطر دارم در تابستان سال 99 و در ایامی که پندمیک به اوج خودش رسیده بود و من هم از لحاظ ذهنی کامل به هم ریخته بودم بخاطر بیکاری و افکار و نجواهایی که داشتم یک جر و بحث و یک روز به ظاهر خیلی بد داشتم . با خانواده درگیری کلامی داشتم .واقعا دیگه بریده بودم انگار هیچ هدفی تو زندگی نداشتم . حتی پیش خودم می گفتم حالا کار هم پیدا کنم وقتی اون کار موضوع مورد علاقه من نیست اخرش چی .بارها هم شده بود این احساس بد روزها ناخوداگاه می اومد و من رو به هم می ریخت . اصلا نمی دونستم چرا در طول روز احساسم خوب نیست .اون روز در اوج ناتوانی و تسلیم شدن از خدا خواستم ، خدایا بسه خودت یه نشونه ای برای من بفرست . این درخواست من به یکی دو ساعت نگذشته بود که به واسطه یکی از دستان خدا من رو با استاد عباسمنش اشنا کرد و مسیر کلی زندگی من رو عوض کرد. از اون اتفاق به ظاهر بد در تابستان سال 99 زندگی من به کل تغییر کرد .بارها هم به خودم و اطرافیان گفتم نقطه عطف زندگی من همون روز بود . یک تضاد و اتفاق نادلخواه ، برای من شیرین ترین لحظه زندگیم بود .
از اون روز به بعد به جای این که دنبال این باشم که مثل اکثر الگوهای خودم در فامیل دنبال یه شغل ثابت با درامد ثابت و یه زندگی ربات وار و تکراری باشم، تصمیم بگیرم و برم دنبال موضوع مورد علاقم . یادم نمی ره صدای استاد رو توی فایلی که می گفت برید دنبال موضوع مورد علاقتون ، تصمیمی که باید می گرفتم رو گرفتم . به خودم گفتم حاضرم در مسیر مورد علاقم برم و حرکت کنم ،نمی دونم چقدر ورودی مالی برام داره اما دوست دارم وقتی می میرم به خودم بگم حسرت نمی خورم چرا نرفتم سمت عشق و علاقم .
نشستم با تمرکز بالا روی موضوع مورد علاقم که نقاشی بود کار کردم . تمرین کردم روزها ساعت ها اونم با عشق و علاقه و احساس خوب کار و تمرین کردم . خیلی از موضوعاتی که بلد نبودم رو یاد گرفتم . در ایام پندمیک هم که بود فرصت خیلی خوبی برای من بود که با تمرکز بالا بشینم و کار کنم . و یاد بگیرم . دوست عزیزی که قبل از اشنایی با استاد بیشتر روزها رو با هم وقت می گزروندیم و به چرت و پرت و مسخره بازی زمانمون می گذشت ، طی یه اتفاق عجیب و غریب به شکل جالبی با من قطع ارتباط کرد و من بودم و زمان ازاد بیشتر ، تجربه کردم ، یاد گرفتم ، و الان که این نوشته رو می نویسم ، نقاشی هم عشقم هست هم بیزینس و کارم و از موضوعی که یاد گرفتم درامدم در سال 1401نسبت به سال قبلش حدود 6 برابر شد و در شروع سال جدید به خواسته ای که مد نظرم هست خیلی نزدیکم یعنی درامد دلاری در ایران اونم از نقاشی ، اونم برای کارهای بین المللی .
چی بگم استاد جان ، الخیر فی ما وقع . ، واقعا الان دارم با پوست و گوشتم درک می کنم این جمله رو ، الان اگه تصادی رخ بده یا اتفاق به ظاهر بد چه برای خودم و چه برای خانواده و اطرافیان می دونم همین تضاده یه فرصت طلایی و فوق العادست به شرطی که بتونم متفاوت نگاه کنم به اون اتفاق ، از زمانی هم که با شما و قانون جذب اشنا شدم و نگاهم به زندگی و درک خداوند و قانونمندی جهان تغییر کرد ، ارامش خیلی بیشتری پیدا کردم ،مسایل رو خیلی سخت نمی گیرم ، و این خیلی در روابطم با اطرافیانم به من کمک کرده و واقعا تغییر کردم . هر چند هر چقدر می رم جلو در زندگی تضادها و اتفاقات رخ می ده اما کار کردن روی باورها و تلاش اگاهانه برای کنترل ذهن باعث شده مدت زمان خیلی کمتری احساسم بد بشه بخاطر اون اتفاق و بعدش زود به خودم می یام و می گم این اتفاق چه سود و خیری برای من داره و یا چه خواسته ای رو داره برای من بیشتر مشخص و عیان می کنه . و سعی می کنم نکته اش رو بگیرم و حرکت کنم به سمت خواسته ای که اون تضاد برام واضحش کرده. استاد جان هرچی بگم کم گفتم اما واقعا از شما سپاسگزارم ، . هدایت خدا و اشنایی من با شما و مباحث و سایت بی نظیرتون اصلا مسیر زندگی من رو عوض کرد، مسیری که از یک زندگی کسالت بار بی برنامه و بدون هدف به یه زندگی هدفمند و پر ازاتفات عالی هدایت بشم . . با ارزوی بهترین ها برای شما و مریم جان و دوستان عزیز سایت عباسمنش دات کام️️️️
درود خدمت استاد عزیزم ومریم بانو مهربانم ربم را
هزاران بار سپاسگزارم که در این زمان ومکان واین همه فراوانی آگاهی را در کنار شما تجربه میکنم که نشان میدهد من از این بابت ثروتمند هستم.سپاسگزارم استاد به خاطر این همه آگاههی به خاطر این همه درس بزرگ،توانایی کنترل افکار وداشتن دید مثبت به مسائل زندگی ازتون سپاسگزارم استاد که به من یاد دادید چطور به امور زندگی نگاه کنم واز دل هر مسئله ای با نگاه درست وایمان قاطع به خدا ودر اصل خدا گونه اون مسئله رو بررسی کنم ودر این راستا هم در درجه اول حال خودم واحساس خوبم راتقویت کنم وامید وانگیزه بیشتر برای رسیدن به هدف استوار شدن در مسیر اون هدف رو هر لحظه به هر بهانه با درست کردن فایلهای متفاوت به ما آموزش میدید ازربم سپاسگزارم واز استاد عزیزم سید حسین عباسمنش به خاطر آموزشهای بی نظیرشون سپاسگزارم استاد ازتون و تحسین میکنم ایلان ماسک وگروه حرفه ای شون رو به خاطر این همه تلاش وپیگیری به خاطر بلند پرواز بودنشون به خاطر کشف قوانین جدید برای پیشرفت بخاطر باور پذیر کردن خواسته ها وآرزو هایشان تا اینکه جهان را جای بهتری برای زندگی کردن کنند سپاسگزارم از ربم به خاطر دیدن وتجربه این لحظه در این زمان ومکان خداوندا ربم معبودم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر دیدن این لحظه وطی کردن تکامل برای رسیدن به مریخ وزندگی در مریخ آفرین بر این مرد بزرگ واهداف بلند پروازانش از خدا میخواهم که مرا به این مسیر در جهت زندگی خودم هدایت کند.
استاد دقیقا همین دو روز پیش یه مورد برای من به وجود آمد که دوست دارم براتون تعریفش کنم.
من تقریبا طی این چند وقتی که روی خودم به شکل حرفه ای دارم کار میکنم اول روی ایمانم بخدا ودر هر مسئله دیدن خداوند ودستهاشو در اون اتفاق ونگاه مثبت داشتن به مسائل مخطلف صبح دو روز پیش که برای رفتن سر کارم آماده شده بودم از خونه بیرون رفتم ودزد گیر ماشینمو که کنار خیابون پارک بود زدم دیدم ماشینم درش بازه بهتون بگم خونه من پارکینگ نداره ومن مجبورم ماشینمو تو خیابون پارک کنم و خیابان ماهم یه خیابون بمب بست وخیلی ساکت هست،خلاصه با دخترم سوار ماشین شدیم ودیدم آقا یا خانم دزده مهربان هر چی رو که لازم داشته برده ودر داشبورد ماشینم باز و تمام مدارک من وماشینم رو هم همونجا روی داشبورد باز گذاشته ودر ماشینو بسته ورفته خلاصه بهتون بگم که تمام دیشب در ماشین من باز بوده و مدارکم کامل تو ماشین تقریبا هیچ اتفاقی نیفتاده بود وتعبیر من اون لحظه که با این صحنه مواجهه شدم این بود که خدارو هزار بار شکر دم اون آدمی که این وسائل رو از ماشین من برداشته گرم ونوش جونش وکلی دعاش کردم وخداوند روشکر که مراقب ماشینم بوده خلاصه بر خلاف قبلا که کلی استرس میگرفتم و ناراحت میشدم که چطور این اتفاق افتاده کلی سپاسگزاری وحتی تشکر ازاون آدم خاص که مدارک منو بیرون نداخته وماشینم درست وصحیح وسالم سر جاش هست خداوند را هزاران بار شکر به خاطر این طرز تفکر و انرژی مثبت و اینکه هر لحظه به من میگه به روشهای مخطلف که حواسش به من هست ربم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
بسم الله النور
سلاپ استاد جانم سلام مریم جانم عاشقتونم و چقدر بابت وجودتون از خدا سپاسگزارم
استاد جانم این فایل چه هم زمانی جالب و به موقعی برای من داشت که در حال مرور همین آگاهی ها که از خودتون یاد گرقتم بودم
و اما نگاه متفاوت با مساعل که شما به من یاد دادید که اصل قانون جیه اینکه اگر بتونم تو لحظه های به ظاهر سخت ذهنمو کنترل کنم و احساسمو خوب نگه دارم حتما اتفاقات رنگ و بوی دیگری میگره و حتما قراره یه اتفاق بهتر رخ بده تو فایل تاکسی دنده آرژانتینی اولین بار من شنیدم و دیدم که چقدر میتونه نگاه به شرایط متفاوت باشه
استاد اول از همه خدا رو شکر میکنم که از قبل منو آماده کرده بود و توسط دست مهربانش شما و مریم جان این آگاهی هارو به من داده بود که بتونم تو شرایطی که به قول شما از نگاه دیگران ناجالب و حتی برای خودم هم سخت بتونم نگاهمو جوری به ماجرا داشته باشم که حتما خیری هست
منم کلی مثال دارم که چه از شرایط اون بیماری که کلی به نفع من شد و کلی شرایط مالی و روابط من عالی شد و چه العان که شرایط از دست دادن همسرم هست
استاد شاید تو کامنت هام نوشته باشم که دقیقا از پارسال همین موقع همسر من دچار بیماری شد و اونقدر این شرایط از نگاه دیگران و البته گاها خودم دردناک بود که گاهی خودم هم همه چیز هایی که یادگرفته بودم رو یاد میرفتم اما باز هم خدا رو شکر که دسترسی داشتم و شما دوباره فایل های سفر به دور آمریکا رو شروع کرده بودید و خدا میدونه که چقدر تو اون شرایط این فایل ها حال منو همسرم رو خوب نگه داشت خدا رحمتش کنه انقدر عاشق اون فایل که تو دل طبیعت کمپ کرده بودید شده بود که چندین بار باهم دیدیدم و چقدر لحظه های قشنگی رو تو این یک سال گذشته با همسرم گذروندیم لحظه هایی که استاد شاید نمیتونستم هیچ وقت دیگه ای تجربه کنم و خدا رو شکر میکنم که به من فرصت داد یک سال آخر با تمام وجودم از وجود همسرم لذت ببرم و چقدر از همسرم چیز یاد گرفنم استاد
خلاصه تو شرایط بیمارستان و تهیه دارو بازم هردومون و البته همسرم هرروز بم یاد آوری میکرد که حتما حمکتی هست حتما خیر هست و مدام با هم راجب همین که الان اینجاییم و فلان شرایط رو داریم صحبت میکردیم استاد تمام این یک سال حال ما خوب بود البته بود لحظه هایی که من حالم بد میشد اما خیلی زود و گذرا بود و به جرات میتونم بگم که تو این یک سال من کلی روی عزت نفسم کار کردم و کلی حتی ازنظر مالی در حالی که عملا ما هیچ کدوم فرصت کار فیزیکی نداشتیم تغییر و رشد تو زندگیمون اتفاق افتاد
استاد همون شرایط باعث شد کلی از روابط ما تغییر کنه و بهتر بشه
و تا سه ماه پیش که ایشون به رحمت خدا رفت خیلی ناگهانی و شوکه کننده بود اما تو همون لحظه ها میگفتم خدایا حتما خیری هست حتما برای من برنامه های بهتری داری و استاد معجزه وار کلی اتفاقات خوب تو همون مراسم افتاد و العان دارم میگم خدارو شکر که فرصت دادی که چندین سال کنارش باشم
و بعد مراسم استاد دوباره یه اتفاق ناجالب افتاد که تو اون شرایط اولش گفتم خدایا چرا الان اما بعدش فهمیدم که اون اتفاق افتاد که من بیشتر از اون تو غم و اندوه غرق نشم که دقیقا آیه قران اومد برام که مومنان نه غمی دارن و نه میترسن و استاد اون اتفاق که یه سری روابط کات شد به ظاهر خیلی ناجالب بود اما باعث شد من شهامت خیلی کار هارو پیدا کنم باعث شد روی خودم بیشتر با تمرکز بالاتر کار کنم عزت نفسم کلی کلی رشد کرد و این زهرا با زهرای سه ماه قبل اصلا قابل قیاس نیست و کلی اتفاقات بازم بهتر توی روابط خودم با بچهام افتاد کلی اتفاق قشنگ برای شرایط کاری دخترم افتاد کلی روابط تازه شکل گرفت و کلی تغییرات مالی برای خودم رقم زد
درسته استاد تو اون شرایط فقط نوع نگاه من به ماجرا باعث شد اتفاقت بعدی همه به نفع من تموم بشه و تازه استاد باعث شد تصمیم به مهاجرت بگیرم و کلی تصمیات برای رشد مالی که داریم با دخترم قدم هاشو برمیداریم استاد من که یه آدم ترسو بودم الان شهامت حتی شب به قبرستون رفتن و تنها موندن رو پیدا کردم من که رانندگیم در حد تو همون شهر خودمون بود حالا تو جاده های بیرون شهر وسفر ها هم خودم هم دخترم رانندگی میکنیم کلی از ماشین و مساعلش آگاه شدیم کلی تغییرات توی رفتار و فیزیک و خونه انجام دادم و استاد الان که نگاه میکنم میگم شرایطی که تو یک سال گذشته داشتم ظاهر خوبی نداشت اما داره خواسته های منو یکی یکی رقم میزنه و خدا درهایی رو برام باز کرده که خودم هرچی زور میزدم محال بود حتی به عقلم برسه و خدارو شکر میکنم بابتش
استادجان واقعا نمیدونن با چه زبونی از خدا به خاطر وجود شما و از شما و مریم جان به هاطر انتقال عاشقانه این آگاهی ها تشکر کنم دیروز داشتم یکی از مقاله های مریم جان رو برای دوستم میگفتم با خودم گفتم تک تک این کلمات رو باید با طلا نوشت که چقدر تو لحظه های زندگیم بم کمک کرد
استاد جان بازم مثل همیشه عاشقتونم و به امید خدا به زودی آمریکای زیبا میبننتون
درودبه استادخوش اندام وسالمم ومریم جانم
وهمه دوستان عالیم
استادجان بابت این فایل ودیدن روی ماهتون و
صحبتهای تاثیر گذارتان بی نهایت
شاکروسپاسگزارم ،مرابه سال 80بردیدکه ازدواج
کرده وسال 82هم دخترزیباوسالمی خدابه من
هدیه دادکه البته من باتوجه به شرایط زندگیم
بچه نمی خواستم ومهم تراینکه فهمیدم همسرم
اعتیاددارندامامراتحت فشارقرارداده ومشخص شد
دلیل بچه دارنشدن من در این دوسال، اززسیستم
بدنی ایشان بوده،واقعا نداده های خداوندحکمت
هستندوفقط برزبان جاری ولی عمل نمی کنیم …
،سالیان طولانی کارکردم وبیماری ایشان شدیدتر ،
حدود12سال زندگی، ولی بنده خدانتوانست علارغم
تلاش هایش بهبودیابدومن تصمیم گرفتم ازایشان
جداشوم ولی خودکفایی ام ووابسته نبودن به
خانواده به من کمک کردتافقط ازخداوندکمک
بگیرم بنابرین ایشان درهیچ مرحله ای ازدادگاه
شرکت نکرده ومن طلاق غیابی گرفتم ،دخترم هم
که نه سالش شده بودباتوافق خودش تصمیم
گرفت باپدرش درشهری دیگرزندگی.کنندومن
اوراسواربراتوبوس کرده وبه خداسپردمش بدون
هیچگونه التماسی وزندگی راازصفرشروع کردم…
وهمیشه درذهنم ازخدامی خواستم که اگربخواهم
برای باردوم باکسی زندگی کنم مجردباشد،من
هدایت شدم به یک سوپری که صاحبش اول
مرانیمه وقت استخدام کرد بعدآرام آرام تمام
وقت کارمیکردم وخانواده خودم هم درهمان
محله سوپری زندگی میکردند، مادرم که
واقعا ممنونش هستم وخداروهرلحظه شکرمیکنم
اجازه ندادندمن نزدایشان زندگی کنم ومن فقط
از آنهاجای خواب خواسته بودم چون هزینه های
دیگرروخودم پس اندازداشتم وانجام می دادم ولی
خانواده ام قبول نکردند…..
ومن ازصاحب سوپری تقاضاکردم
شبهااونجابخوابم وصبح هاهم به کارم ادامه دهم،
وخدایاتوبرای من چه رقم زدی که الان که این
مطالب رامی نویسم اشک چشمانم جاریست
خدایا بی نهایت شاکروسپاسگزارم…….
وهمان صاحب سوپری که یک
مردمجردوفرزندآخرخانواده بودشدعزیزدل من
وحدودده سال هست که باهم زندگی میکنیم
وهنوزهم ازدواج موقت داریم که چندسال بودکه
یکساله تمدیدمیکردیم وسال گذشته 5 ساله کردیم
ومن شدم یک زن خانه داروبعدهم آشنایی با
سایت طلایی استادویک زندگی سراسرشادی،
عشق وخوشبختی وروزبه روزتعالی وپیشرفت
درتمام زمینه ها،طلاق من سکوی پرتابی بودبرایم
ومن برای همسرسابقم امروزه دعامیکنم که در
سالهایی که باایشان بودم درسهای زیادی آموختم
وامروزدرجهت درست درزندگی الانم استفاده میکنم
نقاط منفی خودم روآرام آرام تبدیل به نقاط مثبت
کردم وبه لطف خداوندواستادعزیزم می بینم چقدر
زندگیم عالیست وبه قول استادنتایج متفاوتی که
خواستم،تلاش کردم وبااحساس عالی به
آنهارسیدم تا هرروزباتکراروتمرین وشکرگزاری با
عملکردعالی بتوانم الگویی باشم که خداوند
راضی وخشنودباشد،فقط درلحظه زندگی میکنم
وخدامی داندیک ذره نگران هیچ چیزنیستم
من خدایی روداشتم که سایه به سایه همراهم
بود،همدم ومونسم بودوهنوزعاشقانه ترمرا
درآغوش پرمهرخودداردمن فقط وابسته اوهستم
وبس واین نهایت سعادت وخوشبختی است برای
من که هردم هدایتم می کندوقلبم لبریزازآرامش
وصف نشدنیست، مهربانم ،بخشندگی ومهربانیت
راهردم سپاس…..
خدایافقط هرلحظه بتوانم باگفتارورفتاروکردارم
بنده موردخواست درگاهت باشم وتوازمن خشنود
وراضی باشی …..
درپناه خداوندمهربانم هردم شاد، سلامت وعالی
بدرخشید عزیزانم دوستتان دارم …..
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
بنام الله
سلام ورحمت ورحمت ونور وعشق الهی به دوست ارزشمندم
مریم جان اینکه امشب واین لحظه به کامنتت هدایت شدم حکمتش را فقط خدا داند الخیر فی ماوقع
وقتی نوشته هات را میخواندم انگار داشتم زندگی خودم را مرور میکردم 12 سال زندگی مشترک،آن موقعه قانون را بلد نبودم استاد را نمی شناختم فقط با کله خودم راه می رفتم میگفتم خدایا کمکم کن ولی دست به هر کاری میزدم تا زندگی ام را نجات بدم
(چیزی که الان به ذهنم آمد شاید اینکه امروز واین ساعت به کامنتت هدایت شدم بر میگرده به فایل توحید عملی قسمت 11)
وزمانی که من از تلاش دست برداشتم خداوند به زیباترین طریق مارا از هم جدا کرد ودقیقا ازدواج مجددمبا عزیز دلم بصورت کاملا اتفاقی بود ایشون هم مجرد بودند فرزند آخر خانواده وتا الان که 6 سال از زندگی مشترکمان میگذره براهر روز هر لحظه اش خدا را هزاران هزار بار شاکر وسپاسگزارم وهمانطور که اشاره کردی زندگی سابقم شد سکوی پرتاب من سعی کردم اشتباهات گذشته را تکرار نکنم
مریم نازنینم زندگی ای سراسر عشق، شادی وثروت وسلامتی را در کنار عزیز دلتون از خداوند خواستارم
صمیمانه سپاسگزاروجودتم وممنون که برامون نوشتید
یاحق دوست الهی من
به نام خداوند وهاب و سلام و عرض ارادت خدمت شما عزیزان و استاد گرانقدرم عباس منش
و خانم شایسته مهربان راستش یه چیزی بهم الهام
شد که بیام و اینجا صحبتهای الهام شده ام را داخل این فایل بنویسم تا شاید یک هدایتی باشد
برای شما من واقعیتش خیلی اهل کامنت گذاشتن
و… نیستم و بیشتر سعی می کنم خودم چراغ خاموش و انفرادی روی قوانین کار کنم و اصلا با بقیه صحبت نکنم چون که معکوس است و کار کردن روی باورها یک پروسه است و کاملا انفرادی
و مجردی است و کار تیمی و داد و بیداد کردن نیست من به این نتیجه رسیده ام که آدم تا وقتی
که بدترین و بزرگ ترین و مخرب ترین ایراد اساسی که به اصطلاح ما میگیم پاشنه آشیل و کلمه درستش مولد باورهای نامناسب هستش شناسایی، ریشه یابی و رفع نشود هر چقدر که عبارت تاکیدی، تجسم خلاق، ستاره قطبی، فانوس
دریایی، باور فراوانی، شکرگذاری، نکات مثبت و…
روش کار کنیم و تمرین کنیم نتیجهاش کاملا برعکس و فقیرکننده است و انگار مثل یک ماهیگیر بسیار بسیار خبره و باهوشی است که قوی ترین ابزار و امکانات ماهی گیری را دارد ولی در گرم ترین بیابان های جهان در حال تقلا و تلاش هست و زجر بسیار میکشد و هر چقدر تلاش می کند ماهی نمیگیرد و اما خودش را گول
می زند و دوباره تلاش می کند و نمیخواهد بپذیرد که ماهی در بیابان وجود ندارد و سعی و پشتکارش بیهوده است…
ببینید بچه ها من در مورد خودم که به این حقیقت رسیدم مثال می زنم برای اینکه شما هم
بهتر خودتون رو بشناسید و رو خودتون کار کنید و
این مثال ها زندگی واقعی خود من است.
من با توجه به تاریخچه زندگی خودم به این نتیجه رسیده ام که پاشنه آشیل بزرگ و مخرب من
که دلیل تولید ویروسهای ذهنی است مذهب من
است و بدترین عامل بازدارنده من در تولید ثروت
است.
حالا ببینید مثلا من باورم این است که فلان آدم
پولدار که اینقدر وضعش خوبه چه فایده ولی نماز و قرآن نمیخونه و کاملا بیدین و کافر هست ولی
من خدارو شکر می کنم که فقیر هستم و صبح تا شب در حال عبادت خدا و اهل بیت هستم.
ببینید حالا ما این باور توسط سریال های فقیرکننده تلویزیون از جمله مختارنامه، یوسف پیامبر، دو طفلان مسلم، مالک اشتر، محمد رسول الله و… میلیون ها بار در ذهنمون رژه رفته و در ما
باور خیلی محدودکننده در برابر ثروتمند شدن ساخته است حالا بسیاری از ما که خیلی خیلی تنبل و سطحینگر هستیم به قول استاد آشغالها را میریزیم زیر مبل و بجای اینکه به منشأ نَم گیر بدهیم و روی آن کار کنیم به محل نَم گیر میدهیم
و روی آن کار می کنیم و می بینیم که دوباره سقف
نَم گرفت ایده افراد زیادی این است که مثلا میآیند روی باور فراوانی کار می کنند و فکر میکنند که ایراد اساسی شون این است و به غیر از
این فکر نمی کنند و تعقل نمیکنند که بابا تو خودت به صورت اساسی و ریشهدار با پول زیاد داشتن و لاکچری و مرفه زندگی کردن به کلی مشکل و مخالفت و جنگ داری و این باورهای مذهبی اینقدر مخرب است که تو حتی آگاهانه هزاران بار ثروت و ثروتمندان را نقد و سرزنش میکنی بعد چطوری میای میگی که در جهان ثروت
فراوان هست و مشتری خوب سراغم میاد و تو چطوری اینها رو روش کار میکنی وقتی که ثروت زیاد، میوه و سبزیجات فراوان داخل خونه های فراوان، ماشین های لاکچری فراوان داخل قصرهای
فراوان و سود سرشار رو با خدا و معنویت و خوبیها در تناقض و تضاد میبینی تازه تو دعاها و درخواست هایت میگی خدا آرزوی شهادت در
کربلا رو دارم ولی وقتی بهت میگن به سفر اروپا فکر کن قلبت ناراحت میشه و احساس گناه بهت دست میده حالا شما فرض کن شغلت طلافروشی
است همه امکانات هم فراهم و تو هم کاسب زرنگ هستی اگر مثل من پاشنه آشیلات باورهای
مذهبی و در اصل کلیت و تمامیت دین باشد و بیخیال این پدیده بشوی و روی فراوانی کار کنی اتفاقی که بیوفته اینه که همون فراوانی مشتری و
فراوانی فرصت ها میشود بلای جان و مالت و میبینی مشتری زیاد میاد و سرت شلوغ است ولی
همون مشتری قسمت خیلی نامناسبش رو به ضرر
خودت برانگیخته اش می کنی و میبینی که مثلا امروز 180 گرم به مردم طلا فروختی ولی دوقرون سود نکردی و فقط حمالی کردی من این مثال رو دقیقا در آدمهای متعصب مذهبی قشنگ دیدم مثلا خود شما با کلیت و تمامیت پول مشکل داری
و از اونور هم به خدا میگی منو پولدار کن و رو باور
فراوانی هم کار میکنی بعد میبینی هر چی مشتری میاد بهشدت خسیس و گند هستش و چقدر تخفیف غیرمنطقی و بیجا میخواد و چقدر
نسیه و چکی میخواد بخره و نمیخواد (پول نقد)
بپردازه و نمیخواد به تو سود بده بعد میای توهم
میزنی شغلم ایراد داره پول دست مردم نیست تقدیر الهی همینه مردم گدا و خسیس هستند و…
در واقع دلیل اینکه از دوره ها و فایل های استاد
نتیجه نمیگیریم بخاطر عدم درک پاشنه آشیل است و ما سراغ اصل مطلب نمیریم و میخوایم به
خودمون زحمت ندیم ما پول رو نمی خوایم و بابتش حتی آگاهانه انشاء و مقاله مینویسیم که ادب انسان بهتر از ثروت اوست یا تا پولداری رفیقتم قربان بند کیفتم و… بعد تعجب می کنی که
چرا فراوانی ثروت و نعمت تو زندگیت نمیاد بعد دیگه توهم میزنی میری سراغ شیّادان فضای مجازی که درباره مزخرفات هیپنوتیزم و هوپونولو و
از این چرندیات مختلف سوءاستفاده میکنند برای
فردی مثل تو که طماع و عجول و جاهل هستی سرت کلاه بگذارند و جیبت رو خالی بکنند و…
درباره عزت نفس هم بگم که چرا من اینقدر تاکید
می کنم باید از پاشنه آشیل شروع کنیم.
در زمینه ثروت، حتی اگه حلال هم کار کنیم و مثلا به 50 هزار میلیارد تومان ثروت برسیم، باورهای مذهب شیعه طوری مغز را برنامه ریزی کرده است که مثلا میگه تو فقط باید به این دلیلی که دین مشخص کرده پولدار بشی و خارج از این غیرممکن، حرام، گناه، باطل و بد است و خدا قبول نمی کنه و نمی گذارد و آن هم این است
که تو باید مثلا در اینجا کل آن 50 هزار میلیارد
را وقف امامزادگان، بقاع متبرکه، آستان حرمهای امامان، مساجد و حسینیه ها بکنی و برای بیماران و درماندگان بیمارستان و مدرسه و مسجد بسازی و به پای ایتام و مستمندان و معلولان و... بریزی و دایه دلسوزتر از مادر برای
زوجین و مجردها باشی برای فلان قشر جهیزیه
و منزل و ماشین بخری و برای فامیلها و رفیقهایت وام کلان بگیری اقساطش رو خودت پرداخت کنی مسئول خوشبخت کردن
طایفه زنت باشی اجناس و خدمات و کسب و کارهایت را زیر پای مشتریان له بکنی و به حراج و مجانی بگذاری و نسیه بسیار بدهی و برای مشتریانت وام و مغازه و ازدواج و فلان
جور بکنی یا مثلا باید پول عمل جراحی مردم
رو توی بیمارستان ها بدی یا هزاران هزار کار دیگر که به ظاهر خوب و پسندیده است ولی یکی از قوی ترین و مخرب ترین و بزرگ ترین
مانعی است در مقابل ثروت و نعمت بیانتهای
جهان هستی که وارد زندگی شخص تو نمیشود.
شاید در ظاهرها و باز هم تاکید می کنم در ظاهر و اتفاقا و حقیقتا به صورت موقتی و لحظه ای از شما تقدیر و تشکر بکنند و تایید و
تحسین و تشویقت کنند ولی در اصل که مهم خودت هستی به چنان فلاکت و ضرر و بدبختی ای دچار می شوی که بیا و ببین.
به خاطر همین است که ما نسبت به ثروتمندشدن و خوشبخت زندگی کردن به شدت خیلی عمیق و زیاد عذاب وجدان میگیریم و سخت و عجیب و غریب احساس گناه می کنیم و این باعث میشود که به هیچ عنوان از لحاظ مالی غنی نشویم و از لحاظ کاری هم به موفقیت های زیاد پایدار نرسیم.
مثلا در توضیح بالا همین دین نیامده بگه با آن 50 هزار میلیارد تومان پول برو سرمایه گذاری کن و صدها برابرش کن یا نگفته برو عاقلانه واسه خودت خرجش کن مثلا کت و شلوارها و یا مانتوهای چندین هزار
دلاری بخر یا ماشین های گرانقیمت بخر یا ویلای لاکچری درست کن باهاش عشق و حال کن یا برو سفرهای خارجی هتل های لاکچری اقامت کن یا با خانومت برو تفریحات ارزشمند و بی نهایت لذت دیگر چرا باید آن همه پول رو
پخش کنم به پای بقیه و مفت و مجانی بین مردم تقسیم کنم و کار و زندگی خودم رو ول کنم و برم گرفتاریها و ضررهای بقیه رو حل کنم یا مسجد و فلان بسازم و یه عالمه مزخرف
دیگه؟!
پس میبینی ما حتی درباره یک دورهمی خیلی
کم خرج ساده در یک خانه معمولی در شب هم
باز به خاطر همان آموزه های غلط مذهبی احساس گناه وحشتناک عمیق داریم که باعث
شده از هم دور بشیم و اگه نزدیک بشیم خوش
نگذره و اتفاق بدی بیفته و قس علی هذا….
مثلا به تو قشنگ میگه که همان 50 هزار میلیارد رو انقدر خمس بده، انقدر زکات بده، انقدر انفاق کن انقدر صدقه بده انقدر خیرات کن انقدر نذورات بده اینجوری به مبلغان بده
اینجوری مسجد بساز به هیئت عزاداری کمک کن برای سینه زنها و مداحان اهل بیت غذا و کمک هزینه سفر به کربلا و نجف بده و…
اما به تو نمیگه که این مقدار پول رو چطوری و از کجا بدست بیار و رشدش بده چرا؟؟!!
چون این پاشنه آشیل مخالف سرسخت خوشبختی
و شادی و رفاه و توسعه و شادی و عشق است و دیگه تا آخرش بخونید.
پس بنابراین اگه روی دیگر باورها کار کنی و پاشنه
آشیل را که منبع و منشا هست ول بکنی اتفاقا نتایج برعکس می شود و می شود فراوانی اقساط
تمام نشدنی، فراوانی ارتباطات ناسالم، فراوانی مشتریان داغون و بدبخت، فراوانی بیماری، فراوانی بیکاری و بیپولی و…
من با توجه به نظام آموزشی ای که توش درس خواندم و دیدم که این دوتا پدیده داخلش هست:
(دینی سازی اجباری) و (اجبار دینی) و سانسور و خفقان مطالب نوین جهانی و حتی شما اگه دقت
کنید به ما حتی نگفته اند چطور با بزرگترهایتان صحبت کنید و دلیل اینکه ما اینقدر عجول هستیم
چون یاد نداده اند برای مثال من محض رضای خدا حتی یک کلمه از چارلز داروین و نظریه حقیقی فرگشت (تکامل) نه دیده ام نه شنیده ام و نه بهش برخوردم یعنی ببین ادیان همشون با قانون تکامل (فرگشت) دشمنی دیرینه و اساسی دارند و چقدر این محتوا ممنوعه و سانسور است.
پاشنه آشیل من دین من است و من با شما کار ندارم و من باید از این شروع کنم وگرنه آب در هاون کوبیدن است.
بنابراین اگه پاشنه آشیل ات رو نشناسی و از اون زاویه به دیگر باورهات نگاه نکنی ول معطلی و هیچ وقت پولدار نمی شوی و من فکر می کنم استاد هم پاشنه آشیلش همین مذهب باشه و دلیل این نتایج شگفت انگیزش هم بخاطر رفع پاشنه آشیل باشه و خود شما حساب کن فقط همین ملک 60 هکتاری که در بهترین نقطه ایالات متحده
آمریکا خریده بخواهیم در بدترین حالت حساب بکنیم فرض کن که متری 1000 دلار خریده است یعنی هر هکتار
10000 متر مربع است یعنی 600000 متر مربع ضربدر هزار دلار میشود 35 هزار میلیارد تومان با دلار 58 هزار تومانی فقط ملک و نه امکانات ملک و ماشین و … شما ببینید این یه گوشه خیلی ناچیزی از زندگی استاد عباس منش هست که درباره
آن فایل ضبط شده است استاد بخاطر درک پاشنه آشیل و رفع آن صاحب میلیاردها دلار ثروت شده است و درآمدش
آنقدر بالاست که آن زمان که یک موتور قراضه نداشت و میرفت بالاشهر آن موقع ماشین های بالای 500 میلیونی
رو میفروخت ولی ببین رفع پاشنه آشیل چقدر تسریع کننده و تسهیل کننده مسیر است که ثروتش از تمامی آن کسانی که اون موقع ماشین خارجی گرانقیمت سوار می شدند ولی استاد پیاده و فقیر بودند ثروت ایشون از اونها خیلی بیشتر شده است چرا چون استاد از پاشنه آشیل شروع کرد و من فکر می کنم تاریخچه استاد و صحبت های خود استاد هم نشون میده که او هم مثل من مذهبش پاشنه آشیلش است و واقعا روی خودش کار کرد و الان سالهاست که مولتی میلیاردر شده است و واقعا خدا
می داند چقدر ثروت خالص دارد ولی خدا بهش برکت بده
مثل پادشاه پایدار و محبوب داره زندگی میکنه و لیاقت داره بخاطر اینکه برای تغییر باورهاش جانفشانی و فداکاری کرد و لذت برد.
خواهش می کنم به این صحبت های الهام شده فکر کنید و ببینید چرا افرادی که از سال 1384 با استاد آشنا شدند ولی تا همین الآن هم هیچ اتفاقی در زندگیشون نیوفتاده و به زمین و زمان گیر میدهند غیر از پاشنه آشیلشون اصلا نمیدونند که پاشنه آشیل چیست پس بنابراین کار کردن روی باورها شغل نیست بلکه مصرف دائمی اکسیژن
هست حتی از غذا خوردن و خوابیدن هم بالاتر است چون
برات غذا فراهم میکنه خواب راحت فراهم میکنه زندگی آرامش بخش و مرفه فراهم میکنه و همه چی فراهم میکنه
و… پس دلیل اینکه طرف 10 سال 20 سال 30 سال و بیشتر زحمت میکشه و تقلا میزنه و… ولی بجایی نمی رسه بخاطر پاشنه آشیلش هست و نه دیگر هیچ چیز دیگری و دلیل اینکه اتفاقات و شرایط ناگوار براش میوفته همین است پس ادا و اطوار نریز و فریاد الکی نکن باید بصورت تکی و مجردی فرکانس خالص بفرستی به بقیه نگو دیگران حالیشون نیست برو ببین تو فضای مجازی چقدر کارهای احمقانه و فقیرانه انجام میدهند برای توجه
و ترحم و تایید گرفتن از بقیه ولی شما استاد رو نگاه کن یه ساعت در هفته هم وقت نمیگذاره فالوور نداره ولی چیز مهمی داره و اون هم کلکسیونی از ثروت و نعمت بیکران الهی و اصلا نیازی به لایک و فالوور و سابسکرایبر
و ویو و کامنت نداره پس بدان مهم ترین تله و فریب اهمال کاری و تنبلی در رفع اساسی پاشنه آشیل است و اگه شغل مورد علاقه میخوای اگه درآمد فراوان میخوای اگه بوئینگ و لامبورگینی و لباس هزاران پوندی و… میخوای برو سراغ پاشنه آشیل ات ادامه بده میرسی اما نه یه شبه ولی خیلی سریع تر پس بهت کلیدواژه هم بدم برو
یوتیوب سرچ کن فرگشت، چارلز داروین و تاریخچه تکامل
پس باید نگاه کنی به تاریخچه ات و من با بررسی هایی که کردم فهمیدم که من باتوجه به این خانواده، حکومت،
سیستم آموزشی، تلویزیون، مردم، فرهنگ، دوستان و… پاشنه آشیل (من) مذهب است و درباره مدارس و دانشگاه
هم خدمتتون عرض کردم و دیدید که ما درباره قوانین زندگی مثل قانون تکامل، قانون مدار و… هیچ چیز و هیچ کتاب و حتی یک صفحه از اون بینهایت کتاب مزخرف درسی و غیر درسی و کنکوری هیچی درباره این محتواها یاد نگرفتیم و حتی چیزی نشنیدیم من خودم 12 سال درس خواندم ولی حتی محض رضای خدا حتی کلمه تکامل را که چارلز داروین زیست شناس نابغه کشف کرده
نشنیدم با چه زحمت و پیچیدگی سالهای بعد مدرسه با
یوتیوب و کلی گشت و گذار و اتفاقی بهش برخورد کردم…
آرزوی موفقیت و خوشبختی براتون دارم امیدوارم که خود
استاد عباس منش عزیز هم این کامنت الهام شده منو بخونه و بچه ها آگاه بشوند و همه اینها تکاملی بوده و من خودم تو این قضیه خیلی مشکل دارم ولی امیدوارم و
مطمئنم که درستش میکنم شب و روزگار خوش فعلا خدانگهدار