دلیل نتایج پایدار - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-09 05:51:142023-07-09 06:20:30دلیل نتایج پایدارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
3-به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمیگردند؟
بنظر من تنها دلیلی که ادامه نمیدیم و برمیگردیم به الگوهای قبلی خودمون،اینه که فراموش میکنیم که؛ ((اصن چرا اومدیم تو این مسیر؟!!))
به قول استاد؛ ((تصویر نهایی رو فراموش میکنیم…به محض اینکه تصویر از ذهنت گم بشه انرژیتو از دست میدی!!
یعنی افراد موفق(مثل استاد) افرادی هستن که تصویر رسیدن به هدف شون رو همیشه تو ذهن شون نگه میدارن.
باید هرروز تصویر نهایی رو ببینی و به یاد خودت بیاری،اینجوری هی ذوق داری که ادامه بدی و ادامه بدی و ادامه بدی…))
خیلی از ماها فک میکنیم به خاطر تنبلیِ که تغییر نمیکنیم یا یک مسیر درست رو ادامه نمیدیم اما به قول استاد موضوع اصن تنبلی نیست هیچوقت!!
تنبلی به معنای بی انگیزگیِ…
اگر مسیر درست رو ادامه نمیدیم چون وسط راه انگیزه هامونو از دست میدیم!!
چون یادمون میره که اصن براچی اومدیم تو این مسیر؟قرار بوده به چه چیزایی برسیم؟
تصویر نهایی رو فراموش میکنیم!
یک مدت کوتاهی نتایج خوبی میگیرم و بعد دیگه درگیر روزمرگی میشیم…
درگیر نتایج میشیم…
به قول استاد در لایو شماره 21؛
((انسان فراموش کاره…آدم خیلی زود فراموش میکنه که داره با افکارش زندگیشو رقم میزنه.
یعنی یکسری نتایج تو زندگی آدم میاد بعد ممکنه ما درگیر اون نتایج بشیم.
مثلا من با کار کردن روی باورهام،با احساس سپاسگزاری،با توجه به نکات مثبت خودم و دیگران، یک رابطه ی عاطفی خیلی خوبی رو که اصن برام باورنکردنی بوده،جذبش کردم و رفتم تو اون رابطه،اولش خیلی خوشحالم و خداروشکر میکنم و بعد اتفاقی که میوفته اینه که ما یواش یواش عاملی که سبب شد این نتایج رخ بده رو یادمون میره و فراموش میکنیم همه چی رو و میریم تو دل نتیجه و بعد انقدر درگیر میشیم و یادمون میره و برمیگردیم به همون ویژگی های قبلی مون که اون رابطه هه میترکه!!
یعنی اولش خیلی خوب پیش میره و بعد یواش یواش به سختی میرسه و بعد یواش یواش نابود میشه!!
بعد ممکنه بعضی ها به این نتیجه برسن که ((قانون جواب نداد)) وبعضی ها ممکنه یه ذره بهتر فکر کنن و بگن((قانون جواب داد تاوقتی که من داشتم ازش استفاده میکردم!!))
ولی من درگیر اون رابطه شدم،همون رابطه ایی که بواسطه ی “قانون” برام بوجود اومد،ولی من به جای اینکه اون مسیر درستی که باعث شد همچین نتیجه ایی رو خلق کنم،ادامه بدم ،رفتم درگیر حواشی شدم…
فراموش کردم اون تمرکز بر نکات مثبت رو…
یواش یواش شروع کردم به گیر دادن و غر زدن و تمرکز بر نکات منفی،یواش یواش رفتم تو حالت وابستگی و…
خیلی از ماها فراموش میکنیم که عامل اصلی رسیدن ما به خوشبختی،چی بوده؟!!
“اصل” رو فراموش میکنیم…
اما اگر همیشه و مدام به خودمون یادآوری کنیم که “قانون” چیه، “اصل” چیه ، باعث میشه که مدام خودمون رو مونیتور کنیم،افکارمون رو مونیتور کنیم،احساس مون رو مونیتور کنیم…
آلارم هایی که دارن بهمون میگن که داریم از مسیر خارج میشیم رو بفهمیم…))
به یاد آوردن نتایج…
به یاد آوردن نتایج…
به یاد آوردن نتایجی که با همین عمل کردن به “قانون” برامون رخ داده…
سپاسگزاری کردن بخاطر این نتایج…
اینا باعث میشه که ادامه بدیم و برای انگیزه داشتن و ادامه دادن هم استاد تکنیک بینظیر “اهرم رنج و لذت” رو پیشنهاد میدن همیشه…
در قسمتی از مقاله خانم شایسته عزیز هم خیلی نکته جالبی بود در مورد تغییر کردن یا ادامه دادنِ مسیر درست:
((مهم ترین ویژگی افرادی که خیلی راحت از تغییر استقبال می کنند نسبت به افرادی که به سختی تغییر می کنند، این است که آنها، تمرکزی مداوم دارند بر نکات مثبت، زیباییها و تجارب دلخواهی که قرار است با حرکت در آن مسیر، به دست آورند.بدون اینکه به چگونگیاش فکر کنند.
آنها سریع تغییر میکنند چون مدام به نتیجهای متمرکز شدهاند و پاداشهایی را به خاطر میآورند که، آن تغییر در زندگیشان ایجاد خواهد کرد.
وقتی استاد عباسمنش تصمیم میگیرد تا تغییری را درباره یک موضوع یا رفتار ایجاد کند، به طور مداوم، در حال صحبت کردن، به یادآوردن و توجه کردن درباره پاداشی است که در صورت ایجاد آن تغییر در زندگیاش ایجاد میشود…))
رنج و لذت ها رو باید مدام برای خودمون یادآوری کنیم.
لذت ها و منفعت های ادامه دادن این مسیر درست…
رنج ادامه ندادن این مسیر و برگشتن به همون مسیر قبلی و عواقبش…
و یادآوری این نکته که هیچ چیزی تو این جهان ثابت نمیمونه…
اگر من تغییر نکنم،اوضاع ثابت نمیمونه،همه چی بدتر میشه!
اگر من بهتر نشم،همه چی بدتر میشه!
ورودی های ما، دارن خروجی زندگی مارو میسازن…
ورودی ها درست باشن همیشه،خروجی هم همیشه درسته…
حالا این ورودی ها میخواد ذهنی باشه(افکار درست،توجهات درست) یا ورودی های جسمی باشه(تغذیه ی درست)
سلام
استاد عباس منش عزیز و تمامی دوستان همسفرم
چقدر از شنیدن این کلمات از دل برآمده لذت بردم.
چقدر اشاره به درستی قوانین داشت.
چقدر مسیر رو روشن میکنه.
چقدر اختلاف افکار ، ذهنیات ، احساسات و عملکرد و بعد نتایج رو قشنگ نشون میده.
*چند وقت قبل با یه دوستی داشتیم در مورد نتایج شما صحبت میکردیم…
گفت : چطور آقای عباس منش به اینجا رسیده؟!
(((درکی که دارم آروم آروم میرسم رو بهش گفتم :
ایشون یکسری قوانین ساده رو یاد گرفته و درک کرده و با تمام وجود تصمیم گرفته ، و هر لحظه داره بهش عمل میکنه )))
عزیز ، هر چی که بهش رسیدی نوش جونت…
حقته ، لیاقتش رو داری ، دمت گرم…
به نام خدا
سلام استاد عزیز و خانم شایسته و تمامی دوستان
استاد من از روزی که با شما آشنا شدم واقعا متعهد بودم بارهای بار نوشتم من خیلی شخصیتم زیرورو کردم با اینکه باورهای بسیار درب و داغون داشتم واقعا متعهد شدم من آدم توحیدی بودم ولی بعضی جاها را رعایت نمی کردم مثلا همین غیبت کردن یا توجه به نازیبایی ها وقتی با شما آشنا شدم اگر صدای غیبت کسی را می شنیدم دو تا پا داشتم دو تا قرض می گرفتم فرار می کردم به جایی رسیده بود که باعث اظطراب شدید تو من شد یا اگر صدای تلویزیون می شنیدم همین طور من آنقدر ورودی کنترل کرده بودم جرات نمی کردم تو آدم ها برم من واقعا عمل کردم فکر کنید تو سرکار که هر طرف نگاه می کنی یا غیبت می کنند یا در مورد نا زیبایی ها حرف می زنند تو این چند سال به جرات می گم من یکبار نپرسیدم و دخالت نکردم و گوشهام گرفتم ولی من تغییری که می خواستم تو اوضاع ندیدم شاید تغییر بوده ولی اون تغییر بزرگ نداشته و من الان یک جورایی ناامید شدم ولی هیچ وقت از این مسیر دور نشدم و نمی شوم چون فارغ از نتیجه ای که می خواهم برای من اعمال درست خیلی مهم هست نمی دونم شاید من یاد نگرفتم من . رفتارم با بقیه واقعا فرق کرده البته بقیه هم به من احترام می گذارند .ولی دوست هم فرکانسی ندارم به خاطر همین تنها هستم و این تنهایی را هر چند به حرفهای عبیث و بیهوده به قول قرآن ترجیح می دهم من آدمی بودم بسیار احساساتی و باورهای اشتباه مذهبی دلسوزی نگرانی و غیره ولی از وقتی با شما آشنا شدم واقعا تمام تلاشم کردم پدر . مادر و خواهر و برادر به خدا بسپارم کا ری به غذا خوردن و بقیه کاراشون نداشته باشم و واقعا عمل کردم حتی بعضی جاها به خودم گفتم من شاید دارم زیاده روی می کنم هیچی نمی گم نمی گم نتیجه نگرفتم همین تغییر شخصیت بزرگترین نتیجه است به چشم من نمی یاد خوب شاید من هنوز قانون خوب یاد نگرفتم ولی من ادامه می دهم چون من لیاقتش دارم من وجودم خیلی خیلی از زشتیها پاک کردم واقعا خودم خدا می دونه چقدر درون پاکی دارم شاید سخت گیری باعث احساس بد تو من شد و من از اون چیزی که می خواستم دور کرد استاد از این مسأئل تو ایران صحبت می کردید من هیچی نمی دونستم اگر چیزی فهمیدم از تو سایت بود من آنقدر در بی خبری به سر می برم استاد یک دفعه یک اتفاقی تو محل کار افتاده بود یکی از همکاران داشت به من می گفت فلان جا می آیی گفتم برای چی گفت این طوری شده مگه نمی دونی گفتم نه تعجب کرده بود می گفت مگه تو تو این آزمایشگاه نیستی من فقط نگاهش می کردم هر چند من تو این طور مجالس نمیرم چون احساس خودم مهمتر است بارهای بار شده داشتم کاری انجام می دادم حرف بی خودی شنیدم کار ول کردم رفتم با اینکه کار من خیلی حساس هست من این طوری عمل. کردم حالا نمی دونم چه چیزی تو من اشتباه که نمی ذاره حرکت کنم هر چند الان من زندگی آرام به لطف خداوند سلامتی خودم خانوادهام ولی خوب شاید آن درآمد بالا روابط عاشقانه می خواهم نشده ولی ایمان با هیچ چیزی عوض نمی کنم شاید هم من سپاسگزار این تغییر شخصیت نبودم . این ناشکری باعث شد از آن طرف بوم بیفتم ولی مطمئن هستم خدا کمک می کنه و می رسم و الان هم با خواهرم دوره کشف قوانین گرفتیم و دارم کار می کنم به زودی من هم می یام از نتایج بزرگ می گم از بابت این آگاهی سپاسگزارم و شما و خانم شایسته ا به خاطر این ایمان و ثابت قدم بودن تحسین می کنم
سلام زهرای عزیزم
کارت عالی بوده
ادامه بده
توصبه من اینه که بیشتر سپاس گزار کارهای خودت باشی و تغییرات زندگیت رو مثبت ببینی
روی تک تک کارهایی که انجام میدی سپاس گزار باش
با اینکه دیگران منفی حرف میزنن عاشقشون باش
و کاری به کار دیگران نداشته باش
یاد بگیر درعین حال که کنترل ذهن میکنی و حرفای بد نمیشنوی با مردم باشی و به نکات مثبتشون توجه کنی
من خودم روش های زیادی اختراع کردم برای خودم مثلا بعضی وقتا که شانسی تلوزیون میبینم توجه میکنم به فراوانی
یا مثلا وقتی با کسی حرف میزنم هررررر ویژگی منفی که دلشته باشه درکش میکنم
و به فراوانی و نکات مثبتش توجه میکنم
بیشتر توی جمع ها کار و فعالیت میکنم
درپناه خدا باشی جانم
سلام هانیه عزیزم چقدر قشنگ برام نوشتی چه انرژی مثبتی
به من دادی وقتی داشتم کامنتت می خوندم انگار خدا داشت با من حرف میزد قلبم باز شد توصیه هات عالی بود خودم خیلی سعی می کنم آدم ها را قضاوت نکنم و با خودم می گم من هم قبلاً این طوری بودم من تمام تلاشم می کنم تا مسیر درست ادامه بدهم سپاسگزارم دوست خوبم
عالیه عزیزم
توی قلبم بهت افتخار کردم لذت بردم از وجودت خدا آدم هایی مثل شمارو زیاد کنه
زهرا جان تو بهترینی ادامه بده و بیشتر از همه سپاس گزار خودت باش توی دل خودت به خودت افتخار کن و با بر داشتن قدم های کوچیک اعتماد به نفس خودتو پس بگیر
به نام خدای مهربان
سلام هانیه عزیزم
شما هم بهترینی
شما را خدا برای من فرستاده این جمله که سپاسگزار خودت باش با قدم های کوچک اعتماد به نفست پس بگیر هزار مرتبه باید به خودم بگم دوست خوبم سپاسگزارم بابت شما خدا را شکر می کنم موفق باشی
آقای عباسمنش، درود.
ببینید، اگه شما دوره آماده می کنید، مسایلی رو مطرح میکنی که سوال خودت بوده، و پاسخش رو شما به یک شکلی درک کردی.
الزامی نداره که همان درک رو افراد دیگه داشته باشند.
چون هر فردی، مثل اثر انگشت، منحصر بفرد هستش.
فلذا حرف های شمارا می شنوند، اما اون طوری که شما درک کردی، درک نمی کنند. چون آدم متفاوتی هستند.
به همین سادگی…
پس : ممکنه اون نتیجه شما رو نگیرند.
مثال ملموسش برای خودم هست، در زمینه مالی. با اینکه بسته روانشناسی ثروت 1 را دارم، و بقول شما، بارها و بارها گوشش می کردم، و تمریناتش رو انجام می دادم، و فکر می کردم مثلا با تا نکردن پول در کیف پول، پول سراغم میاد ! اما به هیچ وجه پیشرفت مالی نداشتم.
تا اینکه : با دوره شما قهر کردم، و اومدم از خودم سوال پرسیدم : سوالاتی واضح، مثلا : چرا من این عدد مشخص پول ندارم؟
حالا جواب ها که می یومد، کاملا شخصی بود، کاملا منحصر بفرد بود، و کاملا مملموس برای شخص من. و درک می کردم که اونها، سدهای ذهنی من هستند در مقابل ورود نعمت به زندگی ام.
اما آنچه که شما آموزش داده بودی، برای شخص شما ملموس بود. دلیلی نداره که من هم همونقدر اون رو لمس کنم که شما لمس کردی.
به این نکته اشاره نفرمودی.
سلام دوستان عزیزم و استاد عزیزتر از جانم
به محض دیدن این فایل ، یه حسی تو وجودم گفت این فایل قراره زندگی من رو عوض کنه
و هدایت شدم به کامنت هایی که واقعا مغز منو منفجر کردن و باعث شدن من نزدیک 4 روز مداوم روی خودم کار کنم
یه روزهایی کم و یه روزایی زیاد
حتی هدایت شدم به مهمانی یکی از آشناهای خانوادگی که من تا حالا باهاشون رفت و امد نداشتم ولی فرررشته بودن! و من دو روز تمام فقط راجب قانون باهاشون صحبت کردم و خیلی زیبا کلی مثال بهم دادن، یعنی هم قانون رو مرور کردم بارها و هم از الگوها و مثال های دوستان برای محکم تر شدن ریشه های قانون در ذهنم استفاده کردم
امروز هم من طبق معمول درس های زبانم رو خوندم چون قصد مهاجرت دارم
من روزانه 6 ساعت مطالعه در نظر گرفتم که چند روزه تق و لق انجامش میدم، الگوی تکراریم هم توی این دو ماه مطالعه این بود که مثلا چند روز کامل درس میخوندم حتی 8 ساعت ، یهو دو سه روز همش تو فضای مجازی میچرخیدم و حالم بد میشد ، باز دویاره شروع میکردم به خوندن و باز همون اتفاق!!!!
واقعا سیکل اعصاب خوردکنی بود به شکلی که من تمام شبکه های مجازی یعنی تلگرام و اینستا و تیک و تاک و… رو حذف کردم که دیگه تکرار نشه
چند روزی خوب بود، باز امروز دنبال یکی از ویدئو های استاد تو یوتیوب میگشتم به خودم اومدم دیدم 6 ساعت تو یوتیوب چرخیدم
خیلی عصابی شدم
چون من واقعا خسته شده بودم و بعد از این فایل میخواستم تعهد داشته باشم اما بازم نتونستم!
کلا 4 روز دوام اوردم
دیگه ناامید شده بودم و گفتم ولش کن، شاید بهتره من بیخیال استاد بشم چون واقعا استاد داره راه موفقیت و خوشبختی رو میگه اما من حتی یک هفته نمیتونم ادامه بدم چطور میخوام تمام عمر این اموزش هارو رعایت کنم؟؟
ولی باز نتونستم قیدشو بزنم، دوباره اومدم تو این فایل، کامنت هارو خوندم حرفای استاد رو گوش دادم و یهو با یه صدای خیلی قوی به خودم گفتم انقدرررررر روی خودم کار میکنم تا این مشکل برطرف بشه
قول دادم این ضعف یویو بودن و سینوسی بودن که صدای خودم و تمااااام افرادی که من رو میشناسن رو دراورده رو برطرف کنم! چون یادمه 5 سال پیش یه جایی کار میکردم که مدیرم بهم گفت تو اگه این سینوسی یودن رو نداشتی الان میتونستی یه دفتر واسه خودت بزنی تو سن 19 سالگی!
به محض اینکه این تعهد ذهنی رو دادم که هرچقدر طول بکشه رو این ترمز که بزرگ ترین پاشنه اشیل من هست کار میکنم حتی اگه صدبار از مسیر خارج بشم تا این برطرف نشه بیخیال نمیشم ، یه صدایی گفت :
« حالا فهمیدی چرا وقتی از ته ته دل منو صدا زدی و گفتی بزرگترین مانع مهاجرت من چیه، هدایتت کردم به قانون سلامتی؟ »
راست میگفت، الان 20 روز تمام هست که دارم فکر میکنم بین این همه دوره ، مهاجرت چه ربطی به قانون سلامتی داره؟
همون صدا گفت : دیدی استاد تو این فایل اول اسم قانون سلامتی رو اورد؟ به نظرت چرا ؟ چون دوره ای هست که بیشتر از همه دوره های استاد نیاز به تعهد داره ، وسلام!
واااااای اقا مغزم منفجر شد! اره این جواب سوالم بود ، فرق نداره مهاجرت یا هر هدف دیگه
من تا علف های هرز رو حداقل کنترلشون نکنم ( ریشه کن کردنشون پیشکش) ، چطور میخوام چیزی تو زمین بکارم که بعدا بهم ثمر و میوه بده؟؟؟
یعنی عملا همه تلاش های من بی فایده ست وقتی دو روز خودم کار میکنم ده روز کار نمیکنم!
بعدش قران رو باز کردم و گفتم خدا تو هدایتم کن، بگو چکار کنم من چطور این مشکل رو رفع کنم
ایه اومد : خداوند به هرکس که از بندگانش که بخواهد روی میاورد ، خدا بخشنده و مهربان است ( توبه 27)
یعنی عملا بهم گفت سارا خانم صمدی پور ، من با این عظمت تورو میبخشم، تو نمیبخشی؟
تو کامنت سید علی خوشدل که 6 ساله شبانه روز رو خودش کار کرده رو میخونی و خودت رو با اون مقایسه میکنی و از خودت ناامید میشی ، وقتی من هنوز ازت ناامید نشدم؟
بهم گفت تو وقتی انقدر اوضاعت خرابه، چرا تعهد یه هفته ای میذاری؟ تو عمرت یه هفته پشت سر هم کاری رو انجام ندادی! بیا دختر من، بیا تعهد یه روزه بذار!
اول انجامش بده، خودت رو تحسین کن
بعد تهعد بده واسه روز بعد
و همه توانت و جونت رو بذار که به این تعهد های یک روزه عمل کنی ، بعدش بکن یک هفته ای ، بعد ماهانه ، بعد چهار ماهه و بعد یک ساله ( شاید باورتون نشه همه اینایی که نوشتم تو آیه های بعدی بود ، یعنی خدا عملا یه برنامه یک ساله داد دستم!)
من تو دلم برای مهاجرت خیلی ناامید شده بودم و گفتم ولش کن، من عرضه ندارم 4 روز پشت سر هم زبان بخونم، چطور هم ایلتس بدم هم امتحان تئوری مامایی هم برم اونجا پروانه مطب بگیرم هم تنها زندگی کنم … ولش کن، کار من نیست
من بی عرضه تر از این حرفام ( ترمز عدم لیاقت)
همین حرفای زشت و تحقیر امیز رو که به خودم میزدم ، آیه هارو میخوندم و میرفتم جلو
یهو یه آیه اومد که زدم زیر گریه! واقعا وجود خدا به من ثابت شد امشب ، و قلب من پر شد از نور…
فکر کنم این دومین بار بود تو کل زندگیم که از شادی گریه کردم نه غم ! این دو آیه برام اومد :
ای کسانی که به خدا ایمان اورده اید، شمارا چه میشود که وقتی فرمان داده میشوید در راه خدا رهسپار شوید ، به زمین میچسبید؟ (38 توبه) اگر رهسپار نشوید ، شمارا عذابی دردناک میکند و قوم دیگری را جایگزین شما میسازد و شما هیچ زیانی به او نمیرسانید (39 توبه)
دوستای عزیزم باورتون نمیشه ، مهاجرت من واقعا به من دستور داده شده بود! من سال ها از مهاجزت متنفر بودم ( به خاطر وابستگی به خواهرم و پارتنرم و ترس از تنهایی) و با وجود اینکه یه مدت عالی رو فایل ها و قوانین و شکرگزاری کار میکردم اتفاقاتی افتاد که من ممنوع الکار شدم بی دلیل! رابطه عاطفیم که وابستگی زیادی بهش داشتم تموم شد و از در و دیوار و آسمون به من نشونه اومد که باید زبان بخونی!
حتی یادمه هی تو ذهنم با خدا کلنجار میرفتم که بابا من الان بیکار شدم ، ضربه عشقی خوردم زبان به چه دردم میخوره؟
هی میگفت بخون میفهمی ، بخون میفهمی، بخون میفهمی
و من که شروع کردم با جدیت زبان خوندن، 10 روز بعدش وسط یه بحث بی ربط که دو نفر دیگه اصلا داشتن با هم حرف میزدن و من مخاطبشون نبودم، متوجه جاب افر عالی واسه رشته خودم شدم که نمیتونم تو ایران روش کار کنم ولی عاشقشم واقعا! و میتونم خیلی راحت تو بهترین کشور اروپا با درامد عالی روش کار بکنم با کلی مزایا و یادمه روزهای اول قشنگ میدونستم این یه مسیر الهیه و خدا به من دستور داده که برم، اما داشت رفته رفته یادم میرفت…
با این دو آیه که دقیقا بعد این فایل بهشون هدایت شدم انگار یکی محکم زد تو گوشم، انگار یه سطل ایب یخ ریختن روم!
گفت وقتی بهت دستور دادم، چطور جرئت میکنی که گوش ندی؟ و بعدش هم گفت اگه گوش ندی ( یعنی هنوز دیر نشده و امیدی به من هست ) ، نتیجه اش رو هم خواهی دید ( عذاب)
و به راحتی افراد دیگری جایگزین تو میشن ، و تو با گوش نکردن به دستورات خدا ( الهام و هدایت) به اون که ضرر نمیرسونی بنده خدا! دودش تو چشم خودت میره…
خلاصه که ، انقدر تپش قلب دارم که خدا بدونه
مطمئنم متوجه میشین چون شماها تنها کسایی هستین که معنی هدایت و حرف زدن با خداوند رو کامل درک میکنین
من حس میکنم خدا با همه اون عظمتش با من امشب حرف زد ، انگار تو چشمام زل زد و این دوتا ایه رو واسم خوند
واسه همین هست که خیلی حس عجیبی دارم، مثل زمانی که موسی به خدا اصرار کرد خودت رو به من نشون بده و کوه متلاشی شد از عظمت خدا
واقعا در مقابل حضورش نمیدونم چی بگم، و چقدر ارومم
چقدر خوشحالم
خداروشکرت
بعد سال ها دوری از خدای خودم، الان حس میکنم یه پشتیبان قدرتمند کنار خودم دارم
که دلم بهش گرمه
مهم نیست چقدر ضعیفم
اون هنوز به من ایمان داره
اما دیگه اولتیماتیوم بهم داد که اگه عمل نکنی منتظر عواقبش هم باش
من از کم شروع میکنم، تعهد میدم فردا به برنامه ریزیم عمل کنم حتی اگه سنگ از آسمون بباره
و سعی میکنم یک روز یک روز پیش برم تا کم کم پیشرفت کنم و بتونم با اگاهی های الهی که استاد میدن و عقل کل و… این ترمز رو برطرف کنم
مطمئنم روزای خوب تو راهه
خدایاشکرت
تجربه شخصی من به این صورت است که من زمانی که بر روی قوانین تمرکز کردم نتایج خوبی از لحاظ مالی و از لحاظ ارتقای شغلی کسب کردم.
و بعد از دیدن نتایج محسوس در جهت پیشرفت بیشتر من ساعت ها وقت صرف مطالع میکردم که تو کارم پیشرفت کنم.
اما من فراموش می کردم که باید مداوم روی خودمان کار کنیم و این که روی خودم کار نکردم باعث شد که دوباره افکار منفی به سمت من برگردد و باعث شکست من شود.
الان سه سالی هست که با مجموعه شما اشنا شدم و شاید بگم که بیش از ده بار من مسیر رو دوباره شروع کردم اما موفق به ادامه نشدم.
گاهی اوقات از ترس بود که مدام از خود سوال می پرسیدم که ایاتو این چیز های جواب میده ولی جالب بود که من نتایج خودم رو مرور نمی کردم که من یکبار تونستم اینبه مسیر رو تا جایی ادامه بدم و به میزان همون هم نتیجه گرفتم.
یکی دیگر از دلایل هم این بود که در هنگام کار روی خودم یک مشکل برای من پیش میامد.
و من اینقدر روی این مشکل خیلی کوچک تمرکز میکردم که دوباره از مسیر خارج میشدم
سلام استاد عزیز
یه مثالی الان به ذهنم رسید
من و خیلی از شاگردان شما دقیقا مثل یک شخص فلجی هستیم که حالا به هر دلیلی چندین. و ند سال روی ویلچر بوده و هیچ حرکتی نکرده
الان یه فیزیوتراپ ماهر اومده بهش روحیه و انگیزه داده و یه سری حرکتها رو باهاش تمرین کرده و اون شخص وقتی دیده کمی میتونه دست و پاهاش رو تکون بده امیدوار شده و داره سعی میکنه کم کم روی پاهای خودش بایسته و از ویلچری که یک عمر بهش چسبیده بود رها بشه
ولی خب طبیعیه که اوایل که میخواد رو پای خودش بایسته سخت باشه و گاهی پاهاش توان نداشته باشه و بلرزه و بیفته
ما کم کم داریم راه رفتن در مسیر شما رو یاد میگیریم
هرجا ایمانمون ضعیف شه شل میشیم و میفتیم
اما کافیه خودمون و ببندیم به آموزه های شما تا کم نیاریم
،من هم از کارمندی 21 ساله با شرایط عالی بیرون اومدم که کارمند خدا بشم و روی خودم و باورهام کار کنم. اوایل کمی به در و دیوار خوردم تا کم کم خودم و پیدا کردم
اوایل با احساس خوب و ذوقی که داشتم از آموزه های جدید و ارزشمندی که میشنیدم جذب های عالی داشتم
روابط باور نکردنی
موافقت باور نکردنی مسئولین رده بالا و سخت گیر سازمان با درخواست بازنشستگی پیش از موعد من
جذب پولهای فراوان که به سمتم سرازیر میشد
ولی
کم کم اینها برام عادی شد
و بخاطر همون موضوع اصلی که شما مدام تاکید داشتید مخصوصا در اوایل راه سعی نکنید دیگران رو هم به این راه بیارید چون اونا در مدار نیستن و فقط شما رو ناامید میکنن ، مورد شماتت برخی اطرافیان قرار گرفتم که پول بی زبون رو برای چی میدی این حرفها رو بشنوی؟
اینا رو که ما هم بلدیم و…
و کم کم دلسرد شدم و یکم روم تاثیر گذاشت و از مسیر دور شدم
دور شدن و فکر اینکه این راه ارزش اینهمه هزینه کردن نداره همانا و تضادهای فوق وحشتناکی که مثل بهمن یکی پس از دیگری سرم فرو میریخت همانا
جزئیاتش رو نمیگم چون یادآوریش هم سخته برام
انتهای اون تضادها میدونید چی شد استاد؟
گوشی م رو اون شخصی که باهاش شدیدا درگیر بودم و ناخواسته ی من بود و میخواستم با جنگیدن از زندگیم بیرونش کنم ، بطرز وحشتناکی از من ربود و فلش زد و کل اطلاعاتش رو پاک کرد
اطلاعات باارزشی که فکر میکردم ارزش اینهمه هزینه کردن نداشت و حالاکه نداشتمش ارزشش رو فهمیدم تمام فایلهای رایگان و محصولات شما و …پاک شد
و گوشی هم به من برگردونده نشد
یکی دوماه سردرگم و کلافه بودم تا به بدبختی پول جور کردم و یک روز قبل از عید گوشی خریدم
حالا ایمیلم رو فراموش کرده بودم و یکی دو هفته ای طول کشید تا دوباره کم کم وارد سایت شدم
و
الان سه ماهه خودم رو بستم به این آموزه ها و از خانواده همسرم و خودم و دوستانم تمام کسانیکه تو مدار من نبودن خارج شدن و وقت گرانبهای من برای رفت و آمد های بیهوده و بی ثمر با اونها هدر نمیره ، فقط مونده همون شخص اصل کاری که اونموقع میخواستم از زندگیم بیرونش کنم و هنوز دارم روی ترمزهام کار میکنم که آیا افکار من اشتباه بوده و با تمرکز بر نکات مثبتش میتونم باهاش کم کم کنار بیام و این رابطه درست بشه یا طبق همون الگوهای تکرار شونده این شخص خودش تمایلی به تغییر نداره و باید رها بشه
از خدا با تمام وجودم میخوام راه راست و درست رو بوضوح تمام به من نشون بده که نتیجه ش تصمیم درست گرفتن باشه
ازش میخوام تو این راه دستم رو با قدرت تمام بگیره چون من همون افلیج ی هستم که تازه رو پاهای لرزان خودم ایستادم
فقط بزرگترین سپاسگزاریم بابت داشتن استاد ، دوستان ، و فضای خوب و بهشتی ایه که اینجا دارم و اونها تجربه کردن و رایگان در اختیار من میزارن
بابت گنج تمام محصولات استاده که تقریبا اکثرشون رو به لطف خدا دارم و الان قدرشون رو میدونم
راستی امروز دیدیم جلسه 8 دوره کشف قوانین اومده چه ذوقی دارم که برم گوش بدم و انشالله عمل کنم
موفق و پایدار باشید
اما من اینطور نبودم من قانع شدم ب کم کم خواستن اینکه یکم حالم خوب باشه اینکه یکم رفتار خوب باهام بشه واسه همینم بوده همیشه چیز بزرگی بهم نرسیده م
الان میفهمم که کار ذهن اینه اولش براش سخته ب قول خودتون چموش همیشه دوس داره بر گرده ب همون سرایط قبلی نتایج قبلی و اگر ذره ای ک. تاه بیای بازهم نتایج قبلی رو برات رقم میزنه اگر بهش بگی حالا ی روزم نشد ک نشد فرصت عقب نشینی پیدا میکنه ناپلئون هیل چرا بیشتر جنگ هارو میبرد چون کشتی هارو آتیش میزد تا راه بازگشتی نباشه تا با همه وجود برن جلو ذهن راحت طلب اگر بهش فرصت بدی تورو نابود خواهد کرد تورو اذیت خواهد کرد و از بین خواهد برد
حالا من میفهمم این تعهد تعهد بی چون و چرا ب بهتر شدن ب بهبود ب جا نزدن به بیشتر خواستن به انجام اصل که شمارو توی ابن جایگاه آورده استاد عزیزم من چند نغر رو هم میشناسم که شمارو دنبال میکنن چندین دوره ازتون خریدن اما چیشده؟ اونم دست و پا میزنه تو نگرانی ها و هی هر چند وفت یبار میاد بهتون رجوع میکنه تا یکم نتایج مالی گرفت میره انگار ماها هممون معتادیم معتاد ب نتایج انی لحظه دوپامین هاب لحظه حالا میفهمم اما من خستم و میدونم ک اگر بخوام از میسرم کوتاه بیام باز همون نتایج قبلی همون ادم قبلی من حالا باید ب خودم قول بدم ک کاملا عوض بسم مثل ناپلئون هیل دیگه راه برگشتی نیست ذهن جان زندگی تا ابد بابد تغییر کنه این سخصیت قبلی برای من ماری نکرد من رو زمین زد من رو افسرده کرد وابسته زندگیم ازم گرفت حالا بسه باید بدونی وارد هر مسیری شدی (مسیری که نتبجه داده) باید بشی اون باید برنامت این باشه ک تا ابد ب اون شیوه عمل کنی اون بشه بخشی از زندگیت وگرنهدک توی مسیر قبلی بمون
من باید این تفکرات ایجاد کنم
کسی موفق ب درستی زندگی کرده ک دنبتل بهبود بهتر شدن در هر لحظه
این آگاهی و شیوه هارو بکنه بخشی از وجود شخصیت و روح و روانش و ی اصلی فهمید برای همیشه طبق اون عمل کنه و نگه حالا ببینبم تا بعد
باید سقف ارزوهات بزرگ باشه بهتر شدی بهتر بخوای چون اگر نخوای میشی همون ادم قبلی ک کلی شکیت خورد میشی مایکل فلپس ک زندگیش باخت و دوبارخ از صفر شروع کرد و دوباره از صفر هی بخوای سروع کنی ب مراتب سخت تر و با هر بار از صفر هی باز شروع کردن همه چی باز سخت تر سخت تر میشه و تو این رو توی زندگی تجربه کردی
توی ذهنت راه بازگشت نذار راه کوتاه اومدن باید این بشه. میشه بهش بگو
از خدا زیاد بخواه که اگر کم بخوای کم ها بهت میرسه
قدر زمان زندگی خوشبختی آرامش بدون چون هیچ چیز توی این دنیا همیشگی نیست مخصوصا زمان هایی که باید ازش استفاده میکردی و چون نکردی حالا مجبوری از قید خیلی جیزها بگذری
قدر سلامتی روابط خوب خانواده خوب و همه خوبی هارو بدون جون بارها دیدی این قدر ندونستن دیدگاه تورو چقدر افول برده و رنجورت کرده و بدون اگر تغیری هست بخاطر چی هست
یادت باشه اگر مسیری انتخاب کردی مثل ساخت ی فرش ندونش ک مدت زمان براش بذاری بعد اون رهاش کنی بره و بعد نتبجه رو همیشه هست و هرچی ب جهان بدی همون میده این ی چی کاملا منطقی اگر بهتر نشی بهترین ها نمباد و اینو بارها دیدی
یادت باشه بارم مسیری ک انتخاب کردی بدون قرار تا همیشه باهات باشه جزئی از وجودت باشه پس موقتی بهش فکر نکن اگر نتایج پایدار میخوای
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم ومریم بانوی زیبا و دوستداشتنی
سوال اول چطور به آموزش های استاد عمل کردم و چه نتایجی گرفتم?من برای اولین بار که به اموزش های زیبای استاد عزیز توجه کردم چند روزی بود که 12 قدم امده بود و به پیشنهاد دختر عموم دوتایی 12 قدم و خریداری کردیم و با ذوق شوق فراوان شروع به تمرین کردن و تمرکز روی زیبایی ها و خواسته هام کردم هرچیزی رو خیلی زود دریافت میکردم انگار که باور کرده بودم هرکاری استاد میگن انجام بدم به خواسته هام میرسم که رسیدم دوست داشتم سالن داشتهه باشم که باز کردم دوماه بعدش دوست داشتم مشتری داشته باشم که داشتم دوست داشتم مهاجرت کنم که کردم رفتم تهران دوست داشتم اونجا برم سرکار که رفتم همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد ازونجایی که استاد میگن تکمل طی کنید بعد و من خیلی سریع همه کار باهم انجام دادم خیلی زود اومدم پایین
حالا سوال دوم که در مورد منم صدق میکنه چطوری از مسیر دور شدم? خب همش در حال خوش گذرونی بودم به به شیوه درست دیگه خیلی به به محصولات توجه نمیکردم گ.ش نمیکردم همه جی دوست داشتم به راحتی اما به شیوه غلط بیاد تو زندگیم و بقول استاد به سر خوردم زمین و بعد دوباره دوازده قدم شروع شد و من دوباره حالم خوب شد باشگاه رفتم سر کار رفتم کار مورد علاقمو انجام دادم و باز بعد از مدتی از مسیر دور شدم و همچنان حس میکنم دورم حالم خوبه و الان دوباره میخوام شروع کنم ئوره عشق ومودت خریداری کردم عالیه خیلی از حرفهاش برای من غیر قابل هضمه چون هنوز به اگاهی نرسیدم ولی فوقالعاده بود نسبت به هفت ماه پیش عالیه روابطم وهنوز خیلی جا دارم بهتروبهتر شم وابستگی هام کمتر شده حالم بهتر شده روابطم باهمکارانم عالی شده با خانوادم قشنگتر شده
3-سوال سوم چی ممیشه که از مسیر دور میشیم؟ وقتی پیشرفت کردیم روابط خوبی داریم درامد عالی داریم فکر میکنیم همینجوری بوده و فراموش میکنیم کی بودیم چیکار کردیم که به این مرحله رسیدیم دیگه روی خودمون کار نمیکنیم و دوباره سقوط و رفتارههای قبلی ادامه میدیم وهمین باعث میشه که حتی بدتر از قبل باشیم چون وقتی طعم خوشبختی رو چشیدی حاضر نیستی برگردی به عقب امیدوارم با دیدگاهم شما هم به این فکر باشین که تکامل باید انجام شه و انسان هر لحظه باید روی خودش مهارتش کار کند و لحظه به حال خودش نباش ما ناظر بر افکارمونیم ناظر بر جسممون خدایا صد هزار مرتبه شکرت خدایا من از هر خیری که از سمت تو بهم برسه فقیرم امیدوارم به بهترین مراحل زندگیتون برسید
ممنون استاد بابت سوالات زیباتون
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو
تصمیم گرفتم که این فایلو ببلعم بشنوم و وارد رنگهام کنم چون اصل این اصل تعهد داشتن اصل یعنی در مقابل نجواهای ذهن که در کمینه در مقابل شیطانی که منتظر از جلو و عقب و چپ و راست حمله کند رو بگیری
شیطان بارها گفته من در کمین هستم هر لحظه بیارم به بندههای خوبت ولی به اونهایی که با ایمان هستند نمیتونم نفوذ کنم
من میخوام از اون بندگان مخلص و با ایمان باشم که عمل میکنه به قانون عمل صالح که ایمان داره به خدای خودش و کار میکنه روی ارتباطش با خدای خودش و میدونه که میخواد یه زندگی فوق العاده رو هم در دنیا و هم در آخرت تجربه کنه
چقدر این شرک درون من نیاز داره که روش کار بشه
شرکی که وقتی داشتم این بند رو مینوشتم به یادم اومد که در روز بارها و بارها و بارها در گوشم تکرار میکرد میگفت تو به خاطر جایی که داری زندگی میکنی و به خاطر همه چیزهایی که داری به خاطر خانواده نمیتونی به خواستههات برسی و نمیتونی فلان کارو کنی
هر راهی رو امتحان میکرد که جلومو بگیره از تلاش کردن اون موقعها هنوز با این مسیر توحیدی آشنا نشده بودم
اگه بخوام برگردم به قبلتر یادم میاد نجبوا
های شیطان رو وقتی که بچهتر بودم حتی وقتی که یک بچه تقریباً 12 13 ساله بودم در گوشم زمزمه میکرد و نجواهاش اینجوری بودن که بهم میگفت حالا که فلان کارو کردی خدا تو رو نمیبخشه حالا که غرق شدی حالا که رها شدی فرقی نمیکنه چه یک وجب چه صد وجب
خدای من از جنس امید اون خدایی که هر لحظه میگه بیا اگه خطا کردی اگه اشتباه کردی من بخشنده هستم برای همین من باید برای این خدا برای این خدای عاشق بندگی کنم
خدایی که برای من خدا خدایی میکنه
ولی من چقدر عمل میکنم؟
چقدر در مسیر این بندگی میمونم؟
یا فقط وقتی توی گرفتاری و تضادها و شرایط بد میافتم فقط بنده خوبی میشم دیگه وقتی که اوضاع خوب میشه دوباره خوشی میزنه زیر دلم میذارم همون که اونقدر تلاش میکرد من رو ناامید کنه و از مسیر خارج بکنه دوباره برگرده
چقدر تعهد دارم و چقدر از مسیر خارج نمیشم باید با خودم روراست باشم!!
چقدر برام راحته که واقعاً به اون مسیر قبلیم برگردم :)))))
وقت با ارزشم را از دست بدم در صورتی که هیچ چیز جدید و تازهای به دست نمیارم
تا وقتی که خودم رو کنترل کنم ورودیهای خودم رو کنترل کنم خدا هم اتفاقات الک شده رو برای من رقم میزنه در واقع طبق فرستادههای خودم برام اتفاقات خوب میفته ولی وقتی منم هر چیزی رو که به دهنم میاد و زبونم میاد بگم دقیقاً همون دونههای درشتی که رو الک میمونن مثل شهاب سنگ به طرف خودم پرتاب میکنم
دقیقاً شیطان خیلی راحت میتونه منو از بندگی خدا منصرف کنه ….
اینجوری که خدا بهم پاداش بده من رو از بیماریهایی که 15 الی 20 سال بود که من رو درگیر خودش کرده بودم رها کنه من وقتی که خوب شدم معجزه رو با چشم خودم دیدم باز برمیگردم به مسیر قبلی( خودمو گذاشتم جای آدمایی که تو قانون سلامتی بودن)
وقتی که این جملاتو نوشتم احساس کردم فهمیدم یعنی چی وقتی که خدا بارها توی قرآن میگه آیا تو نشانهها معجزات دیده میشه ولی از ایمان خبری نیست وقتی شیطان من را از راه به در کنه چشمهای من نابینا میشه قلبم مهروموم میشه
اینو از خودم میپرسم
هر باری که شل میشم هر باری که یه ندایی میگه این همه کنترل کردی این بارو اشکال نداره
آیا واقعاً همینقدر خوشی برام بسه
همین قدر سقف آرزوهام کوتاهه
همین مدت آرامش برام بسه
و باز میخوام برگردم توی تضادهای قبلی توی شرایط قبلی به اتفاقات آدمهای قبل؟!!
به قول استاد تحمل بیش از حد خوشبختی رو ندارم!
من همون خلیفه خدا روی زمینم خلیفه چقدر میتونه خداگونه باشه من باید سقف آرزوهام انقدر کوتاه باشه که وقتی دو تا برگه مینویسم و میذارم زیر پام بیام به سقف آرزوهام برسم
اگه خلیفم باید خلیفه گونه تلاش کنم و در این مسیر قدم بردارم باید خلیفگی کنم اگه همه چی مسخر منه باید ادامه بدم تا دستم به افسارشون برسه
اگر هر روز زندگی روانتر میشه من چرا باید به شیوه قبلم برگردم
واقعا مگه من دوست ندارم خوشبختی رو توی همه ابعاد تجربه کنم یا پر پروازمو باز کنم یا توی این مسیر با سرسره حرکت کنم و قدم بزنم و سوت بزنم اینجوری وقتی تعهدمو نشون بدم تصاعد من هر روز بیشتر میشه و نتیجههایی که میگیرم بیشتر میشه همون نتیجههایی که هر روز حتی خودمو متعجب میکنه و شگفت زده میکنه همین روزهایی که فقط به چراغ سبزها میرسم ““نشونه رو تایید میکنم
وقتی کد نویسی میکنم اتفاق میافته و تایید میکنم و تو این مسیر میمونم
پس یادآوری میکنم به خودم روزهایی که الان دارم که پر از شکره
و یادآوری میکنم روزهایی که با شیوه قبلیم داشتم توی تضادها الکی وقتم رو تلف میکردم و داشتم روابطی که پتانسیل داشتن هر روز خیلی عالیتر بشن رو جوری میدیدم که شیطان بهم نجوا میکرد
تصمیم گرفتم هر روز این فایل رو گوش بدم هر روز راجع بهش بنویسم و هر روز به خودم گوشزد کنم که باید توی این مسیر بمونم باید سقف آرزوهام رو بلندتر کنم
باید توی شرایط سخت هم ادامه بدم