دلیل نتایج پایدار - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 1888 روز

    سبحانک ماعَبَدناک حق عبادتِک و ما عَرفناکَ حق معرفتک منزه باد مقام تو! ما تورا آنگونه که باید پرستش نکردیم و آنچنان که باید نشناختیم

    سلام خدمت استاد عزیزم،مریم بانوی شایسته و همه همسفران مسیر خوشبختی

    استاد من چی بگم از این موضوع بینظیر استمرار؟دلیل نتایج پایدار؟میتونم ادعا کنم که یه کیس استادی جذاب هستم در این مورد

    دوستای من الان منو به عنوان فردی میشناسن که خیلی تو مسیری که داره میره استمرار داره و خودمم همین باور رو نسبت به خودم دارم اما واقعا همینطور بود از اول؟تو کامنت های مختلفی راجع بهش صحبت کردم اما دوست دارم اینجا دوباره کامنت کنم و بگم

    از 24 اردیبهشت 1399 که من روند تغییراتم رو با کتاب رویاهایی که رویا نیستند شروع کردم شرایط تا به امروز زمین تا آسمان فرق کرده،از هر بُعدی بخوام نگاه کنم . مالی؟سلامتی؟روابط؟عزت نفس؟معنویت؟ استاد عزیزم هیچ چیزی حتی شبیه به 3 سال پیش نیست!هیچی

    شما دسترسی داری و میتونی ببینی که من با چه فاصله ای کتاب های رویاها رو داشتم میخریدم،بین دو سه فصل از کتاب رویاها که اونموقع قیمت هر جلدش 15 هزار تومان بود اگه اشتباه نکنم ، دو سه ماه فاصله افتاده بود،یعنی انقدر داغون بود شرایط زندگی من،ولی اون در مسیر موندن کمک کرد آروم آروم رشد کنم و آبان ماه دوره بینظیر راهنمای عملی رو بخرم ودو ماه بعدش ثروت 1 و قدم 1 از دوازده قدم رو بخرم و روی خودم کار کنم و حالا بماند که چه معجزاتی اتفاق افتاد توی زندگیم که میخوام یه سری اشارات بهش بکنم.

    توی کامنت هام گفتم و باز هم مینویسم و من عاشق این خودافشایی کردنم که بهم انقدر عالی یادآوری میکنه قانون رو و نتایجم رو،پس با خیال راحت دوباره اینجا مینویسم که روزی که من شروع کردم ،یعنی 24 اردیبهشت 99 ، به مدت 12 سال بود که داشتم سیگار میکشیدم،مدت 8 سال بود که درگیر بودم با بیماری اسکیزوفرنی و روزی یه مشت قرص میخوردم(چیزی که دکتر ها میگن درمانی نداره) ، مدت 2 سال بود که درگیر اگزمای پوستی دارم؟وضعیت مالی؟همین قدر بگم که هفته اول هر ماه پولام تموم میشد با اینکه مستاجر بودم،روابط؟بخاطر باور هام طرد شده بودم از خونه و تو تنها ترین روزای زندگیم بودم ، عزت نفس؟از بیماریهایی که درگیر بودم مشخصه چی بوده! و و و

    خب با هدایت خداوند از زمانی که شروع کردم با اینکه هیچی نداشتم،هیچ جوره شرایطش رو نداشتم برای دوره و … اما با اون چیزی که میتونستم شروع کردم،سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا احساس لیاقت منو برد بالا و تصمیم گرفتم سیگار رو ترک کنم ، چیزی که من هزار بار براش تلاش کرده بودم و نشده بود ، اما بقول خودتون تو این فایل وقتی ورودی مناسب میدی؟نتیجه قطعا خروجی مناسبه! با اهرم رنج و لذت من کاری کردم که هر روز صبح ساعت 5 بیدار میشدم و توی بوستان ولایت تهران میرفتم و دور اونجا رو میدویدم،منی که روزی 2 پاکت سیگار میکشیدم بعد 12 سال سیگارو از همون روز که تصمیم گرفتم گذاشتم کنار ، کتاب رویاها رو ضبط کرده بودم برای خودم و میرفتم تو پارک با داغون ترین هندزفری که از مترو خریده بودم میذاشتم صبح ها توی گوشم و گوش میدادم،میومدم خونه و سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو میدیدم! همان تایمی که پندمیک بود و همه چی افتضاح،بهترین تایم زندگی من بود چون کار تعطیل شده بود و همون باعث شد من زندگیم بسیار تغییر کنه ، 8 سال قرص خوردنی که دکترم میگفت فقط با همینا میتونی ادامه بدی بخاطر اینکه بیماریم بقول ایشون تو شرایط بسیار حادی بود ، بعد اینکه سیگارو گذاشتم کنار انقدر خودباوریم بیشتر شد که گفتم من که اینکارو تونستم انجام بدم پس اینکارو هم میکنم ، یادم نیست کدوم فایل شما بود از فایل های هدیه که گفتید اونجا تصمیم بگیر که میخوای وقتتو صرف چی کنی؟پولتو صرف چی کنی؟میخوای تو صف دکترا باشی؟یا خرج خوشی و لذت بردن کنی؟اونجا روی کاغذم نوشتم و گفتم که میخوام زندگیمو بسازم،میخوام وقتم رو برای خودم،برای مهارت هام و … بدم . فایل سگ سیاه افسردگی زندگی منو عوض کرد! دوستایی که دنبال محصولات استاد هستید،از فایل های هدیه استاد غافل نشید که گنج بی انتهاییه که زندگیتون رو از هر نظری تغییر میده،اینو هر دوستی که محصولات رو تهیه کرده و کار کرده میتونه شهادت بده. همون روزی که تصمیم گرفتم انرژیم رو صرف چی کنم ! کل داروهام رو ریختم تو سطل آشغال و بردم انداختم تو سطل زباله سر کوچه! 2 هفته بطرز وحشتناکی برام گذشت که نمیتونستم بخوابم،شرایط بسیار بدی داشتم که نمیخوام اینجا بنویسم،ولی موندم رو تصمیمم و بعد دو هفته که من نیم ساعت تونستم بخوابم،گفتم اره شد،شد من دارم تغییر میکنم و همون آدمی که شبا با ده تا قرص باید میخوابید یه ماه بعدش سرشو مینداخت رو بالشت خوابش میبرد!

    میخوام بیام جلوتر و زمانی که نتایج برام بزرگتر شد اما کج فهمیم نتایجم از دست بره ،وقتی دوره ثروت 1 رو شرکت کردم و 12 برابر رشد مالی داشتم تو ورودیم ، 120 برابر پس اندازم بیشتر شده بود توی 6 ماه ! دوره سلامتی رو شرکت کردم و تو زمان خیلی کمی انرژیم چسبید به سقف،اگزمام خوب شد،جوش هام رفت و همه چی عین ساعت کار میکرد ! بقول استاد که گفتند،منو این همه خوشبختی محاله!

    من چیکار کردم؟من یه کج فهمی بزرگی داشتم،یه نقطه ضعف بزرگ

    وقتی نتایج اومد و خب خیلی دیگه راضی بودم فکر کردم اینا دیگه میمونه،ادامه ندادم،گفتم خب الان میرم روی روابطم کار کنم! دوره ثروت رو گذاشتم کنار و آروم آروم عین یه گلوله برفی نتایج آب شد! من با دستای خودم یه کاری کردم که کل اون نتایج بینظیر 6 ماه که عین آب خوردن ثروت از در و دیوار میومد تو زندگیم رو برداشتم و هدیه دادم به کسی (ترمز ها) وقتی اگزمام کامل خوب شد و … دیگه تو ذهنم داشت ترمزا میزد بالا که خب تو دیگه نتیجه گرفتی بسه ، برگرد به شیوه قبلیت و برگشتم و خیلی کتکشو خوردم

    یادمه همون موقعی بود که شدیدا تو ایران درگیری بود و منم سرباز بودم و خب مشخصه چجوری بود شرایطم!

    تو اون شرایط من چند تا دفترچه پر کردم،چرا؟چرا؟چرا؟ همش دنبال این جواب بودم که چرا من نتایجم سینوسیه؟چرا نتیجه م پایدار نیست و هنوز نفهمیده بودم دلیل نتایج پایدار رو؟ کم آوردم دیگه مغزم جواب نمیداد،دو سه ماه بود که راجع بهش مینوشتم،فکر میکردم.تا اینکه گفتم خدایا من دیگه حالیم نیست ،من کم آوردم و از این شرایط راضی نیستم ،من چرا نمیتونم مثل استاد نتایج رو به رشد داشته باشم؟چرا یه روز خوبم ده روز بد؟ تو همون شرایط خدا هدایتم کرد برم سفر ، بخاطر شرایط مرخصی نمیدادن ولی هر جوری بود گرفتم و رفتم شمال سه روز و ذهنم رو آروم کردم و اونجا بود که خدا بهم گفت چرا نتایجت نتایج پایداری نیست ! اونجا بود که گفت پسر خوب اینکه تو سیگارو گذاشتی کنار و دو و نیم سال ازش گذشته و برنگشتی ،بخاطر اینه که اون مسیر رو ادامه دادی،اینکه دیگه قرص نخوردی بخاطر اینه که ادامه دادی ، خداوند هدایتم کرد به دوره قانون آفرینش که از صفر شروع کن بیا بالا ، هدایتم کرد به یه کتاب بینظیر که بحث عادت ها رو درک کنم و از همون روزی که فهمیدم داستان چیه؟از همون تمرین سناریو نویسی که شما تو بخش 1 قانون آفرینش گفتید و هر تمرین دیگه ای تو هر دوره ی دیگه ای که گفتید رو تبدیلش کردم به عادت شخصیتیم،امروز نگاه کردم که 7 ماه پیش من بخش 1 قانون آفرینش رو خریدم و تو این 7 ماه روزی نبوده که من تمرینات دوره ها رو انجام ندم،صبح بیدار شدم اولین کار که کردم انجام تمرینم بوده،شب خواستم بخوابم حتی اگه تو شرایطی بودم که ذهنم خواسته بگه نمیشه انجامش دادم،چون چند تا نکته رو فهمیدم:

    1-وقتی یک فرکانس رو پیدا میکنی و ایجادش میکنی ،نشانه ها میاد ولی برای اینکه نتایج بیاد،نتایج رو به رشد باشه باید ادامه ش بدی. تا کی ادامه ش بدی؟ برای من تا روزی که بمیرم! چون من دنبال نتایج پایدارم

    2-عادت ها تو سه تا لایه ایجاد میشن ، نتایج،فرایند ها و شخصیت . من همیشه داشتم تو لایه نتایج عادت هامو تغییر میدادم و همین باعث میشد که تا نتیجه میومد ،ذهنم میگفت خب دیگه نتیجه حاصل شد برگرد ، ولی اگر من عادت ها رو تو لایه شخصیتم تغییر بدم من از خودم یه شخصیت پولساز ساختم و این شخصیت پولساز همیشه دنبال پول ساختنه،من عادت هام رو تو بحث سلامتی تو لایه شخصیتم تغییر دادم و این باعث میشه شخصیت من همیشه دنبال سلامتی باشه، دیگه اینطوری نیست یه روز که سلامتی اومد دیگه بزنه زیر همه چی بگه خب نتیجه اومد ولش کن،نه این شخصیته تغییر میکنه

    3- من قبلا داشتم با دوره های استاد با گوش دادن بهشون و نه تبدیل کردن آموزه های استاد به شخصیتم،با انگیزه هایی که از صحبت های استاد میگرفتم نتایج میومد و وقتی دوره تمام میشد،چون من ادامه نمیدادم دیگه همه چی کم و کم کمرنگ تر میشد و فهمیدم انگیزه هیچوقت ماندگار نیست،انگیزه مثل سوخت موشکه، این موشک رو از رو زمین با یه نیرویی بلند میکنه و تا جو میبرتت ، ولی این همه فضاپیماها دارن با سوخت همچنان کارشونو ادامه میدن؟آیا ایستگاه فضایی سوخت مصرف میکنه؟مشخصا نه،اون رفته تو مدار زمین و با توجه به نیروی گرانش و این چیزا که من زیاد راجع بهش نمیدونم سالهاست داره کارشو میکنه ! سوختی در کار نیست، عادت ها هم همینطوره،نتایج هم همینطوره،یه انگیزه ای میاد ولی انگیزه ها ماندگار نیستند،ممکنه دو روز بعد یه اتفاقی بیفته،یه عزیزی از دست بره،یه مسئله ای پیش بیاد که انگیزه که نداشته باشی هیچ،کلی هم نا امید بشی ، ولی اگه تو مدار نباشی مثل ایستگاه فضایی و بخوای به زور سوخت خودتو بالا نگه داری،خیلی زود سقوط میکنی و منفجر میشی!

    4-وقتی تو مدار قرار میگیری ، وقتی اون عادت ساخته شد تو لایه شخصیتت فقط میتونه بهبود اتفاق بیفته،وقتی یه عادت شخصیتی رو تو وجود خودت میسازی،این باوری که منجر شده تو اون تغییر رو بدی،باعث میشه بهبود های بیشتری رو به خودت جذب کنی،باعث میشه هر روز بهتر و بهتر بشی . یه مثالی میزنم استاد . وقتی تصمیم گرفتم عادت عضله سازی رو روی خودم کار کنم،با اینکه خیلی برام سخت بود چون من همیشه تصمیم میگرفتم برم باشگاه میرفتم شهریه هم میدادم و …، دور روز میرفتم و ولش میکردم . تصمیم گرفتم تو خونه با تمرینات علی جان شیرازی (از همینجا ازش بینهایت سپاسگزاری میکنم) کار رو شروع کنم،سخت بود تمرینا برام ، چون عضلاتم به شدت ضعیف بود و یه مقاومت زیادی نسبت به اینکار داشتم،ولی شروع کردم و ساختم (الان حدود دو سه ماهه هر روز تمرینای عضله سازیم رو انجام میدم)، منی که روزی نیم ساعت ورزش تو اتاقم برام یه چیز وحشتناک بود الان به جایی رسیده که خودم مشتاقم زودتر برم تمرینامو تو باشگاه با دستگاه ها و وزنه های بیشتری ادامه بدم،چون سیستم جهان همینه،هر باوری که میسازی ، از جنس اون باور و نتایج رو بیشتر برات جذب میکنه.

    5- با هر عادتی که تو شخصیت خودت تغییر میدی نتایج بزرگ و بزرگتر میشن، تا وقتی که تو اون مدار خواسته ت کاملا قرار میگیری، خواسته ت سلامتیه؟عادت پیاده روی،عضله سازی،غذای سالم خوردن و.. اینا رو باید هر کدومشونو بسازی و با هر ساختن هر کدوم از اینا نزدیک تر میشی به اون مدار خواسته و وقتی همه اینا ساخته شدن تو اون خواسته ت رو داری کامل تجربه میکنی. چرا؟چون یه فرکانسی ایجاد کردی و انقدر ادامه ش دادی و نزدیک تر کردی خودتو بهش که نتایج تو دنیای فیزیکی کامل خودشو نشان داد

    6-ممکنه وضعیت الانت طوری نباشه که بخوای اون عادت رو تو شخصیت خودت بسازی،که اتفاقا این بهانه ذهنه،وقتی میخواستم کامل منطبق بشم به دوره سلامتی از لحاظ تغذیه ذهنم نجوا میداد که نه تو نمیتونی انقدر گوشت بخری و بخوری،پس نمیتونی ولش کن بذار اول از لحاظ مالی رشد کنی به جایی برسی که بتونی انقدر گوشت تهیه کنی که هر روز بخوری بعد عادتتو تغییر بده. گفتم آقا جان مگه حضرت ابراهیم وقتی همسرش و بچه ش رو وسط بیابون با هدایت خداوند رها کرد و رفت ، منتظر موند اونجا آدما بیان بعد بره؟مگه وقتی میخواست فرزندش رو قربانی کنه اول مطمئن شد چاقو نمیبره بعد کشید؟ اینکه ابراهیم حنیف بود،اینکه ابراهیم رفیق خدا شد،دلیلش این بود که ایمانش رو نشون داد قبل از اینکه بدونه نتیجه چی میخواد بشه؟ تو شروع کن،تو این عادتو با هر شرایطی که داری تغییر بده اونوقت خدا وقتی ببینه ادامه میدی،وقتی ببینه لایقشی (با ادامه دادن،با تغییر شخصیتت) پاداش میده بهت! هنوز هیچ غلطی نکردی و میگی خدایا بهم فلان چیزو بده؟ گوشت نمیتونی بخوری،روزی 5 تا تخم مرغ که میتونی بخوری! شروع کن،حرکت کن ،ایمانت رو نشون بده اونوقت خداوند ازت حمایت میکنه و باید بگم اصلا خدا نذاشت کار به اونجا برسه و نعمت ها از همون روزای اول اومد خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    خب خیلی حرف دارم راجع به موضوع استمرار چون خیلی کتکشو خوردم و از وقتی هم که شروع به تغییر کردم دارم شیرینی تغییراتم رو دریافت میکنم و لذتشو میبرم ، استمرار چیزیه که چند ماهه من به شدت بهش علاقمند شدم و سعی میکنم هر روز خودم رو بهبود بدم و بهتر کنم خودم رو.

    یه کج فهمی دیگه ای که من داشتم و احساس میکنم اینجا باید بنویسم این بود که من تا دو و نیم سال هنوز نفهمیده بودم باورها چیه؟و منجر به چی میشه؟از گفتگو با دوستان هم فکر میکردم باور یعنی یه سری ورد با خودم تکرار کنم،اما از همون آبان ماه 1401 متوجه شدم باورها،افکار تکرار شونده ای هستند که منجر میشه به تغییر رفتار های من،چطور میتونم بگم باورهای من تغییر کرده یا داره تغییر میکنه؟از اینکه عملکرد من تغییر کرده باشه ! چطور میتونم بگم دارم فلان باور رو روش کار کردم؟زمانی که عملکرد من ،شخصیت من ،عادت رفتاری من منطبق بشه با اون باوری که دارم میسازم.

    استاد یه تشکر ویژه میخوام بکنم از شما بابت آماده کردن دوره قانون سلامتی که این دوره علاوه بر اینکه نتایج منو تو بخش سلامتی دگرگون کرد،چنان درکی از قانون بهم داد که اصلا نمیتونم درموردش بگم! این روزا هر چی میشنوم از شما با نتایج دوره سلامتی خودم،با درکم از قانون سلامتی تطبیق میدم و میفهمم که چقدر اصل داستان درسته،چقدر همه چی رو یک اصله و من اگه اصل رو بفهمم و بهش عمل کنم چقدر همه چیز میتونه هر روز بهتر و بهتر و بهتر بشه . عاشقتونم استاد عزیزم و همه ی دوستان بینظیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      خوشبخت آزاد گفته:
      مدت عضویت: 1944 روز

      سلام علیرضا عزیز وای عالی بود

      خیلی عالی بود

      واقعا لذت بردم کامننتون رو ذخیره میکنم

      امیدوارم در مسیر بمانید و ادامه دهید

      و خوشی حاصل از اعتیاد به رفتارهای قبلیتون رو دیگه نخواید به نجواها اهمیت ندید و هرررررجور شده ادامه بدید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    به نام خدا

    ردپای 71

    سلااام استاد جان و دوستای خوبم

    استاد خوشتیپ قصه ما مثل شوالیه در تاریکی ،همیشه به موقع و در واپسین دقایق به داد میرسه

    مدت هاس که دنبال جواب این سوالم ،نتایج پایدار!

    خیلی خوب میدونم نتایج ناپایدار چیه اما با نتایج پایدار، غریبه بودم

    نتایج پایدار بودا اما نصفه نیمه ،یا نهایت با زجر و بدبختی پایدار میموند

    کم کم یاد گرفتم آقا اینطوری که نمیشه تا کی بدوم بعد با کوچیک ترین لغزش مجبورم دوباره از اول بدوم

    این که همش شد درجا ،آخه دختر کی عبرت میگیری

    بعد ها یادگرفتم عادت سازی کنم ،دیگه حتی واس کوچیک ترین چیزام عادت می‌ساختم

    خیلی خوب بود اما یه طورایی مثل بچه مدرسه ای که باید تکالیف انجام بده ،عادت هارو تیک میزدم

    بعدها که با سایت آشنا شدم دیدم اااااا اگه یه سری باورها درست بشه اصن چه نیاز به این همه کار

    خودبه خود کلی عادت مخرب من از بین رفت ،کلی عادت خوب اضافه شد

    اصلا بدون رعایت قانون 21 روز!

    هفته پیش که رفتم رو حالت اتوماتیک، دیدم کم کم داره عادت بدا برمیگرده

    اونجا بود که گفتم بازی تموم شد برو خونتون به قول استاد هم توپ بود هم همبازی هم زمین بازی

    از اونور هم باورهای قدیمی که ارزششون از دست داده بودن،دنبال پس گرفتن جایگاه بودن و حسابی تازوندن

    خلاصه ماجرا من بدو اون بدو بود

    اما خداروشکر آگاهی ها چراغ راه اند ،نمیزارن خیلی از مسیر متفرق بشی ،زودی گوشت میپیچونن که داری اشتباه میزنی

    از طرفی این سبک زندگی آنقدر لذت بخشه که ناخودآگاه تو مجاب به ادامه دادن میشی

    خیلی خوشحالم ،دیشبم گفتم ،حس میکنم همه چی درسته و من برای اولین بار جای درستی از زندگیم وایسادم

    ازتون ممنونم استاد عزیز

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  3. -
    علی وجدانی گفته:
    مدت عضویت: 842 روز

    سلام به آقا معلم گل وخانم عزیزت

    امیدوارم همیشه درحال لذت بردن از خوشی و زیبایی های زندگیتون باشه

    راستش من یک تجربه خیلی بزرگ دارم تو این قضیه پایدار بودن روی خواسته‌ام

    هرچند که خدا گفته عیب خودتو بازگو نکن ستار عیوب باش هم برا خودت هم برا مردم ولی خودش چندین مثال تو قرآن زده از کسایی که خطا کردن و عذابشم دیدن که ماازشون درس بگیریم انجام ندیم اون اشتباهات رو

    منم از خطاهام، ومصیبت هایی که با انجام دادن اونا دیدم میگم انشالا که حتی به درد یک نفر هم بخوره من کارمو کردم

    حقیقتش من سالها درگیر معضل اعتیاد به مواد مخدر و جنس مخالف و تبعاتی که تو این مسیر گریبانگیر آدم میشه بودم و خیلی مصیبت کشیدم ده سال از عمر با ارزشم‌ تو اوج جوانی و سرشار از انرژی رو صرف تجربه تلخ به دست آوردن بودم شاید بالغ بر هزار بار اقدام به ترک کردم تمام راهایی که به ذهنم می‌رسید رو امتحان کردم‌ یه مدت خیلی کوتاه خوب بود همه چی زندگیم تا یکم رو قلتک میفتاد باز نمیدونم چی میشد به خودم میومدم میدیم زندگیم ترکیده من باز بدتر از جای قبلیم‌ واستادم و دنبال راه فرار میگردم که خودم از باتلاق نجات بدم واصلا هم به این موضوع فکر نمیکردم‌ که چی میشه من دوباره برمیگردم به پایین تر از نقطه شروع تا این که دیگه واقعا از همه چی خسته شده بودم و از خدا هم‌ناامید شده بودم که اصلا خدایی وجود نداره وگرنه اون که داره میبینه حال منو زندگی فاجعه بار منو چرا کاری نمیکنه پس نیست واقعا ناامیدی مطلق رو اونجا درک کردم یعنی دنبال هر دست آویزی میکشم که تقصیر رو بندازم‌ گردنش و حتی یک درصد هم‌خودم رو مسوول نمیدونستم تو این قضیه که تو زندگی داشتم تا اینکه یه روز یه معجزه یا یه تلنگر یا یک نشانه بهم داده شد از طرف اون که حتی من دیگه وجودشو قبول نداشتم و انکارش میکردم ولی اون با من بود و یک لحظه هم از برگشتن من ناامید نشده بود همون بهم‌کمک کرد که بفهمم مشکل منم نه مواد نه سکس نه الکل نه قرص متادون نه حشیش نه سیگار نه خانواده نه جامعه نه حتی “خدا ” فقط منم ومن ومن ومن ومن تو باید بفهمی که باید تغییر کنی باید به عادت‌های تکرار شونده پی ببری که وقتی نارحتی وقتی افسرده ای وقتی خسته ای حتی وقتی خوشحالی خودتو با چی سر گرم میکنی اونا رو پیدا کن و با چیزها و کارهای مفید جایگزین کن ببین چه اتفاقی برات میفته بعد به خودت به زندگیت و به من افتخار میکنی و الان شاید باور خیلی ها نشه علی که ده سال درگیر هشت نوع اعتیاد مرگ آور بود و داشت با ناامیدی و حتی فکر کردن به پایان دادن به زندگیش بقیه عمرشو میگذروند الان نزدیک به دوسال حتی یک دونه قرص هم نخورده یک بار به دکتر برای حتی سرما خوردگی نرفته و حتی به یک کلنیک ترک اعتیاد فکر هم نکرده هیچ انجمنی نرفته برای کمک گرفتن و الان تو رشته ورزشی که عاشق بوده و خودش خبر نداشته نزدیک به گرفتن کمر بند مشکی هست یعنی تو رشته بوکس که اون ورزش به من انگیزه وشهامت مقابله با هر مشکل رو داد من از خدای خودم هر ثانیه و هر دم در حال تشکر هستم که با 38 سال عمر تازه امسال برج ده میشه دوسالم چون واقعا فهمیدم که هرچیزی که تو رو تو راه کج برده قدرت اینو داره که وقتی ترکش میکنی دفه بعد بدتر از دفه قبل زمینت بزنه واقعا نمیدونم این آگاهی ها که نوشتم از کجام نشات گرفت ولی هر چی بود کار ذهن من نبود فقط من دستم تایپ کرد و خدای من هر کلمشو گفت من نوشتم اون میدونه این متن به درد چند نفر ‌خواهد خورد که تشنه یک جرقه هستن برای شروعی دوباره خدامیدونه چقد حال دلم خوبه بعد نوشتن این متن امیدوارم در پناه رب سلامت پایدار در کار درست ثروتمند و خوشبخت باشین

    آقا معلم دوست دارم میبینمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      اعظم م گفته:
      مدت عضویت: 1350 روز

      سلام برادر گرامی و عزیز

      آفرین واحسنت به اراده ی الهی شما

      بسیار خوش حالم که کامنت شما را خواندم ،،بسیار خوش حالم که به عشق الهی زنده شدید،آفرین به اراده ی الهی شما وبه جسارتتان،،،خداوند لحظه به لحظه در کنار شماست ..بهترین ها را برایتان آرزو میکنم..از خدای بزرگ میخواهم که خداوند بزرگ برادرانم را نیز مانند شما در مسیر درست قرار دهد

      موفق و سربلند باشید تا بی نهایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی وجدانی گفته:
        مدت عضویت: 842 روز

        سلام خواهر گلم اعظم خانم با عشق با انگیزه

        ممنونم از دل بسیار بزرگتون که اینقدر چیزهای قشنگ و زیبا برای اطرافیان خودتون میخواین و آرزو میکنین خدایی که من شناختم و درکش کردم صد درصد خاطرم جمع هستم که فقط همین چیزهای قشنگ رو برا بندهاش میخواد کسانی که واقعا صداش کن از ته دل باور کنن که اون زورش میرسه هر چقد زندگیت ترکیده باشه برات جوری بچینه که اصلا خودت انگشت به دهن بمونی که چیشد اینقدر تغییر چی شد اینقدر تحول اینقدر حال خوب امیدوارم هرکس که هم درد هست واقعا این حال رو تجربه کنه دستای خدارو بالای شانه‌اش حس کنه که میگه برو جلو من پشت سرت مثل کوه دارم میام هرکجا خسته شدی به من تکیه کن نترس و اندوهگین نباش که من یار و یاور کسانی هستم که به من ایمان کامل دارن من همه دنیامو میدم براشون که باهاش عشق وحال کنن فقط خدا توفیق بده ایمانمون بهش زیاد بشه به نظر من تو این دنیا و اون دنیا هیچ چیز مهمتر و اصل تر از ایمان نیست هرکه تو را داشت چه کم داشت وهرکه تورا نداشت چه داشت

        روزو شبت طلایی باشه خواهر گلم درپناه خدای زیباییها شاداب و سلامت باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2981 روز

    بنام خداونددانا

    خداوند هوش

    خداوند روزی ده عیب پوش

    سلام سلامی به خوشبویی گلهای یاس به استاد ارجمندم وبانو شایسته گرانقدر ودوستان ارزشمندم

    خداراسپاسگزارم به خاطر یه فرصت دیگه

    دلیل نتایج پایدار

    از قورباغۀ کوچکی که ته چاهی زندگی

    می کرد، پرسیدند: آسمان چیست؟

    گفت: دایرۀ کوچکی به رنگ آبی.

    مفهوم هر چیزی، در خود آن نیست،

    در نگرش ما نسبت به آنها نهفته است.

    دیدگاهتان را تغییر دهید،

    تا زندگیتان متحول شود

    قبل از آشنایی با شما وعضویتم در سایت من فقط یه دوره موفقیت شرکت کرده بودم وجسته گریخته فیلم راز را دیدم از آن دوره 4 ساعته متوجه شدم باید همیشه سپاسگزارباشم مثبت فکر کنم در همین حد کم کم شروع کردم تو اینترنت دنبال جملات تاکیدی مثبت حس میکردم حالم خوبه دقیقا یادمه سال 93 فرزندم را از دست دادم بعداز یک هفته از محل کارم تماس گرفتند که میام دنبالتون که بیای سرکار دیگه انشاالله ازشنبه خودتون تشریف بیارید گفتم نیازی نیست من خودم از شنبه میام چون این باور را داشتم فرزند امانت خداونده یه روز به من داده حالا هم بعداز 8 سال بهش برگردوندم عضو سایت که شدم استاد تو اکثر فایلها از سپاسگزاری بابت داشته ها صحبت میکردید که شکر نعمت نعمتت افزون کنه

    کفر نعمت ،نعمت از کفت بیرون کنه

    وقتی از فرزندتون گفتید که فقط یکی دوساعت حالتون بد بودخداروشکر کردید وگفتید احساس بد=با اتفاقات بد وبرعکس احساس خوب = بااتفاقات خوب فرمودید این یه قانون هست که تغییر نمیکنه، هروقت دلتنگ میشدم میگفتم خدایا شکرت که من رو لایق مادر شدن دانستی خدایا ازت ممنونم که از امانتت شنیدم بارها بارها که صدام بزنه مامان دوست دارم همینکه طعم مادرشدن را چشیدم هزاران بار ازت سپاسگزارم فقط صبری بده که از صالحان باشم استاد جان کلمه به کلمه حرفای شما را با ید با طلا نوشت من فقط با یکی دوساعت کار کردن رو فایلهای رایگان ودوره قانون آفرینش ودوره عزت نفس آن هم نه تمام وقت وبا تعهد صددرصد از یه زندگی که فقط نقش یه قربانی داشتم هرکاری میکردم تا مورد توجه وتایید دیگران باشم با تمام وابستگی وترسهایی که داشتم ترس از قضاوت،ترس از حرف مردم خودم را نجات دادم ولی نه براحتی چون هنوز باورهای مخربی داشتم که عین سیمان چسبیده بود به ذهنم حال آدمی رو داشتم که هنوز تردید داره آیا تصمیمی که گرفته درسته یا نه هردفعه نجواها میومدند که یه فرصت دیگه منم فقط از خدا کمک میخواستم تا بعداز کلی کلنجار رفتن درخواست طلاق دادم و دوباره دوره عزت نفس را با تعهد بیشتری کار کردم تمرینی که شما گفتید اگرازکسی پولی طلب داری که از موعدبرگشتش گذشته آن پول را درخواست کن همون روز انجام دادم با اینکه خیلی رودرواسی داشتم باهاش ولی خواستم بهم برگردونه وایشون هم سریع واریز کرد بحسابم که من دوره کشف قوانین راتهیه کردم آن اوایل بلد نبودم بایدچکار بکنم اصلا کامنت بچه ها که نمیخوندم خیلی ذهنم مقاومت داشت به بسیاری از مطالب ولی فایلهای سفر به دور آمریکا را میدیدم چون عاشق طبیعت بودم رویای بچگیم بود که مثل این جستجوگرها برم توطبیعت وچیزهای جدید کشف کنم ،دوست داشتم ببینم وقتی گنجشکها باهم آواز می‌خوانند چی بهم میگن ،دوست داشتم با آداب وفرهنگ مردم در شهرهای مختلف ایران آشنا بشم که البته با دنبال کردن فایلهای سفر به دور آمریکا فصل دوم این آرزو شد کل دنیا همیشه تو ذهنم خدا را با قدرت وعظمت میدیدم وقتی یه کوه عظیم را میدیدم به خودم میگفتم الله اکبر تو آفریده خدایی پس آن خدا که خالق آسمان وزمین هست چه عظمتی داره

    خلاصه استاد با کار کردن روی عزت نفسم وارزش لیاقتم فرد مورد دلخواهم رابا مشخصاتی ( همسرم مجرد باشه،با خانواده اش به خواستگاریم بیاد،تمیز ومنظم باشه،مسئولیت پذیر باشه ،منو همین جور که هستم بخواد،سن براش مهم نباشه،خانواده اش برام احترام زیادی قائل باشند ،همسرم همیشه حمایتم کنه در همه زمینه ها قبل از اینکه همسرم باشه دوستم باشه ) که میخواستم را خلق کردم

    درخواست اضافه حقوق کردم از محل کارم پذیرفته شد

    همیشه به عشق و آنطور که خودم دوست داشتم لباس میپوشیدم حتی یادمه یکبار باهمسرم رفتم خرید همسرم به فروشنده گفت شلوار میخواستم برا خانمم فروشنده گفت مدل خاصی مد نظرتون هست همسرم گفتند لی یا کتون ودم پا باشه گفت آقا این مدل دیگه مد نیست الان مد روز شلوار راسته وتنگه منم گفتم من خوشم میاد به مد کاری ندارم هیچ وقت آرایش نکردم بخاطر جلب توجه یعنی اگر ازم بپرسند وسایل آرایش خانمها چی هست نمیدونم واقعا نمیدونم

    در مورد سوال دوم

    وقتی من فضای سایت دور شدم یعنی همان یه ذره ای هم که کار میکردم گذاشتم کنار کنترلام شروع شد بهانه گیریهام شروع شد میدونستم کارم اشتباه است یه چیزی از درون میگفت فهیمه حواست باشه ولی امان از وقتی که اختیارت را میدی دست نجواهای ذهنت که از شیطان هست هفته ای یکبار حداقل باهمسرم بحث داشتیم آن هم سر موضوع دیگران نه خودمون هر دفعه همسرم میگفت فهیمه حواست باشه داری زندگی که با عشق شروع کردیم با دست خودت تیشه به ریشه اش میزنی وقتی تنها میشدم میدیدم حق با ایشونه نگاه کردم دیدم تو این مدت سرسختانه به تعهدی که به من داده ایستاده که حتی خانواده اش هم یکبار به من نگفتند شما قبلا ازدواج کردی ولی اگر ورودیهات را کنترل نکنی اگر مواظب غذای روحت نباشی و مواظب کانون توجه ات نباشی اگر خوب بودن طرفت بشه وظیفه اش ،اگر تمرین نکنی که هر روز بهتراز دیروز باشی اگر رسیدن به خواسته هات که از دید دیگران دست نیافتنی بود از چه مسیری بوده و ودرگیر روز مره گیهای زندگیت بشی اگر موفقیتهات بشه عادت‌های زندگیت آنوقت هست که جهان شروع میکنه باچک ولگدهای کوچیک بهت یادآوری کنه مسیرت اشتباهه واگر بازهم برنگردی به مسیر درست ، چک ولگدا محکم تر وباشدت بیشتری میشه روزی که دوباره خبر بارداریم رو دکتر بهم داد با تمام وجودم خدا را شکر کردم ولی یه ترس ناشناخته داشتم ترس از دست دادن با اینکه هرروز قرآن میخوندم تا آرام باشم هرروز از خدا میخواستم کمکم کنه هدایتم کنه هر روز سپاسگزارش بودم هرروز مینوشتم برا خدا تا اینکه موقعه زایمانم فهمیدیم یه مشکلی هست که یا باید منو نجات بدهند یا بچه را وخدا خواست خودم زنده ماندم وقتی به همسرم گفتم برا ده دقیقه حالم خیلی خراب شد همسرم گفت من به جنگ خدا نمیام خودش داده فقط 9 ماه امانت باشه الان هم خودش گرفته استاد این اتفاق به دید آدمهای عادی خیلی ناگوار بود ولی من وهمسرم را قوی‌تر کرد عشق بینمون بیشتر وبیشتر شد خدا به من نشون داد که چه داشته هایی دارم همسری مهربان ،دلسوز وبه تمام معنا عاشقمه ،پدرومادر مهربان ودلسوز ‌،دوستانی از جنس نور که همه اینها دستان خداوند بودند برای یاری من بعداز آن اتفاق از مهر 1400 متعهدانه به آموزهاتون عمل کردم هرروز به سایت میومدم کامنت دوستان میخوندم کامنت میزاشتم والان باید بگم سلامتی که دکتر میگفت کم طول بکشه دوسال وگرنه تا 6 سال میشه من هنوز یکسال نشده 90درصد سلامتیم را بدست آوردم رابطه ام با همسرم فوق العاده بود فوق العاده تر شده واز همه مهمتر حس نزدیکی وحضور بیشتر خدا در زندگیم هرشب موقع خواب حس میکنم خدا منتظره تا من بیام باهاش حرف بزنم وبعد حرفام این اطمینان خاطر بهم میده که من هستم خیالت راحت والان استاد به هیچ قیمتی حاضر نیستم از مسیر خارج بشم یا توقف داشته باشم همسرم عضو سایت نیست ولی چنددفعه ازم سوال کرده منم چیزی نگفتم ولی از خدا خواستم به یه جای خوش آب وهوا مهاجرت کنیم دیشب همسرم خانه آمد گفت دارم بررسی میکنم تمام جوانب را خدا بخواد به کل از یزد بریم یه شهر دیگه ومن اینو نشونه گرفتم برای مهاجرت‌های بزرگتر واین دفعه درکم از قوانین خیلی بیشتر شده هرروز دارم با تمرین کد نویسی خواسته هام را خلق میکنم

    به جرأت میگم استاد بنظر من استمرار وتمرین مداوم وبودن در سایت وخواندن کامنت بچه ها وفعال بودن در بخش عقل کل باعث پایداری نتایج وحتی بدست آوردن نتایج بزرگتر میشه اگر باور کنیم هر اتفاقی می افته نتیجه افکار وفرکانسهای ماست وتضادها باعث رشد وپیشرفت ما میشه اگر مدام به ذهن نجواگر نهیب بزنیم خیر فی ماوقع ولی اگر بخودمون اجازه بدیم زیبایی های زندگیمون تکراری بشه وداشته هامون عادت ظرف وجودمون خیلی زود پر میشه همیشه باید بقول شما از خودمون سوال کنیم چگونه از این بهتر میتونم باشم چطور از این سپاس گزارتر باشم باید آنچه که سبب بدست آوردن موفقیتهامون شده نهادینه بشه در وجودمون بشه شخصیتمون

    استاد ومریم بانو از شما بی نهایت سپاسگزارم

    در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 1505 روز

      سلام دوست عزیز

      من خیلی به ندرت در سایت کامنت کذاشتم و با اینکه دو ساله عضو هستم، خیلی از مسیر خارج شدم و میشم. ولی به تازگی متعهدانه تر و بیشتر از قبل دارم فایلاها رو گوش میدم و کامنت میخونم ، این کامنت شما انگار که برای من بود، خوده من. خیلیییی نحسینتون میکنم که انقدر روح بزرگ و اراده ی قوی ای دارید. عجب کنترل ذهنی. افرین.امیدوارم همیشه در تمام لحظه های زندگیتون از زندگی لذت ببرید و در ارامش باشید.

      من باید کامنت شما رو بارها و بارها بخونم و به خودم یاد اوری کنم که: نگار! قدر داشته هات رو بدون و نگذار عادی بشن. نگذار زندگی ای که با عشق ساختی، به خاطر کنترل نکردن ورودی هات، اعراز نکردنات و عدم تمرکز روی خواسته هات و صدها دلیل دیگه از دست بره. من همیشه دوست داشتم خارج از ایران زندگی کنم، با آزادی پوشش و در محیطی که نه قضاوت کنم و نه قضاوت بشم . دلم محیطاخلاقی سالم تر میخواست، ادم های شاد و مهربون و مثبت. و دلم یه رابطه ی عاطفی پایدار و پرعشق می خواست. اهل دوستی با کسی نبودم، دلم میخواست ازدواج کنم ولی نه به هر قیمتی و حاضر نبودم از استانداردهای ذهنم کوتاه بیام. خودم رو لایق فردی ارزشمند و محترم میدونستم. میدونستم از چه اخلاق هایی در افراد خوشم میاد و یا نمیاد ولی ذهنم مثل همین الان پراکنده بود. یک روز یک دوستی گفت نگار روی یه کاغذ بنویس چی دوست داری خوب. منم توی نوت موبایلم، بدون اینکه بدونم دارم قانون رو پیاده میکنم، یه چک لیست نوشتم: از خصوصیات و مشخصات فردی که دلم میخواد همسرم باشه. از سن و چهره و ظاهر نوشتم، تا تعداد خواهر برادر، تا دیدگاه ش به حجاب و … هرچند وقت یکبار هم وقتی خصوصیتی در افراد میدیدم، لیستم رو تکمیل میکردم، بدون هیچ انتظار یا توقعی از خدا. فقط برای مرتب کردن ذهنم. بعد کم کم دیدم ادم هایی که معرفی میشن و میان سر راه زندگیم دارند بهت. و بهتر میشن، چون هرسری اونا رو با چک لیستم تطابق میدادم و میدیدم موارد بیشتری تیک میخورند! ادم های بیخود و نا متاسب اصلا ناپدید شدند از اطرافم. و بعد از طریق دوستی معجزه‌ وار هدایت شدم به وبسایتی برای اشنایی ایرانیان سراسر دنیا . توی همون وبسایت با شخصی اشنا شدم که از نوجوانی امریکا بوده، با مذهبی دیگه، ولی به جز ایتم مذهب، تمام، دقیقا تمام مشخصات لیست بلند بالای من تیک خورد! و چون هردو از همون روز اول باهم صحبت داشتیم که دین هرکس مربوط به خودشه و حق نداریم اصلا در مورد دین صحبت بکنیم تا پایان عمر، و بچهدهامونم خودشون انتخاب خواهند کرد، عملا اختلافی باقی نموند ، و فقط عشق بود و تفاهم و ساعتها حرفهای مفید زدن با هم و اینکه فهمیدیم چقدر فرهنگ های خانوادگیمون شبیه همند. معجزه ها ادامه پیدا کرد، ایشون به تنهایی بعد از بیست و اندی سال تمام ریسک ها رو به جون خریدند و امدند ایران تا ملاقات حضوری داشته باشیم. ظرف یکماه پدر و مادرشون هم برای خواستگاری امدند، خانواده ها گفتگو کردن و در عین ناباوری، و با وجودیکه همه ی دوستانم با دیدن اختلافات ظاهری میگفتند مگه میشه این وصلت سربگیره، ما ظرف ده روز نامزد کردیم. یعنی روز پنجشنبه بدون اینکه خودمون بدونیم نتیجه ی این جلسه ی خواستگاری چی میشه، و گفتگوها به کجا میرسه، شد بعله برونمون. و قرار شد چهارشنبه ی هفته ی بعدش جشن نامزدی بگیریم. بدون هیچ امادگی قبلی! چیزی که برای بقیه ماهها برنامه ریزیش طول میکشه! یه عید مذهبی هم بود و تمام مغازه ها تقریبا بسته بودند، رفتیم با عجله لباس بخریم شاید فقط ده تا فروشگاه رفتیم که کنار هم باز بودند و چون من بسیار لاغر بودم سایز لباسم رو نداشتند، اخرین فروشگاه توی ویترین لباسی بسیار زیبا چشمم رو گرفت، که هم سایزش مناسب بود و هم قبمتش و همه‌چیز عالی. سالن مختلط با قیمتی استثنایی ظرف چند ساعت هماهنگ شد، دستان خدا از هر طرف امدندو یک سر کار را گرفتند تا همه چیز عالی برگزار بشه، مهمانها تلفنی امدند بدون کارت و … و فردای روز نامزدی همسرم بازگشتند به امریکا… زمانبندی خدا حرف نداشت!

      و من در همون روزهای اولی که ترامپ امد و مرزها بسته شدند، وقتی تنها یک روز رفت و امد ازاد شد، اخرین بلیط اون پرواز رو تونستم به لطف خدا بخرم. و به هم رسیدیم و بسیار شاد و خوشبخت بودیم. الان با وجودیکه همسرم کنار من هستند و خدا دوساله که دختر مون رو به ما هدیه داده مدام احساس بی ارزشی میاد سراغم. ترس ها، نجواها. گیردادنها. اعراز نکردنها، و …

      تا روی خودم کار میکنم همه چیز عالی، کارها عالی پیش میرند، امور خانه عالی، روابط عالی.و تا یکروز دل میدم به دل نجواها و یادم میره که نباید احساسم بد بشه، رشته از دستم در میره و پرخاش میکنم به ایشون و خودمو توی بد درپسری می اندازم. کامنت شما تلنگری بود امروز برای من که قدر داشته هام رو بدونم، قدر عشف و زندگیمونو بیشتر بدونم و کاممون رو تلخ نکنم با غر زدنا و غصه ی اینده رو خوردنها. بابد خیلییی روی خودم کار کنم. خدا فقط کمکم کنه.

      ببخشید خیلی طولانی شد. یک نیرویی هلم داد تا اینهارو برای اولین بار بنویسم. در پناه خدا باشید و همیظه درارامش و موفقیت و احساس خوب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهیمه زارع گفته:
        مدت عضویت: 2981 روز

        سلام نگار عزیز

        ممنون که وقت گذاشتی وکامنتم را خوندی آره عزیزم قانون حاکم برجهان احساس خوب =اتفاقات خوب

        احساس بد=اتفاقات بد

        نگار جان غر زدن وعصبی شدن باعث میشه احساست بد بشه وبه طبع آن اتفاقات بدتر

        من خودم همیشه نجواها که شروع می‌شد میگفتم ایست زیپ دهانت رو ببند هیچی نگو بعد اگر میدیدم حریف نمیشم به خودم میگفتم این اصل نیست اینا حاشیه های زندگی اند که گاهی وقت‌ها خیلی هم بی ارزش میخوام بهت نگار عزیز به هرطریقی که میتونی باید افسار ذهنت را در دست بگیری

        عزیزم چقدر تحسینت کردم زندگی که میخواستی خلق کردی ومطمئنم الان که با قوانین هم آشنایی خیلی خیلی بهتر عمل کنی به امید موفقیت های بزرگتر در تمام زمینه

        سپاسگزار وجودتم میبوسمت درپناه حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 1825 روز

    سلام و صد سلام از ته قلبم به استادم، مریم دردانه ام و یکایک دوستانم

    استادم، جان جانانم کلی حرف برای گفتن دارم پس برای اینکه حاشیه نرم مستقیم میرم سراغ سوالات

    لیست نتایج و تغییرات مثبت پس از آموزش های شما در ابعاد مختلف زندگیم:

    بعد سلامتی و فعالیت بدنی (بعد از تهیه دوره سلامتی): از نظر ظاهری (کم کردن وزن، شفاف بودن سفیدی چشم و دوباره براق شدن رنگ چشم هام، لطافت پوست، کمتر شدن آلرژی به آفتاب، کرکی شدن موهای صورتم، قرمز تر شدن رنگ لثه هام، استحکام ناخن ها و استخوانم، لطافت بیشتر موهای سرم) از نظر سلامت درونی، بهبود عملکرد گوارش، خواب بسیار سبک، سحر خیزی به راحتی، انرژی بالا. افزایش مهارت شنا کردنم بیشتر شده و با توجه به تقویت قدرت جسمی و ذهنی تونستم ترس شیرجه زدنم را کمتر کنم،

    کلاس نیو کنگ فو ثبت نام کردم، شما آموزش دادید که به هر آنچه توجه کنید از آن جنس جذب میکنیم، خیلی جالبه که استاد کنگ فو بارها تکرار کردند با ضربه محکم تمرین کنیم که به حریف حمله کنیم، اما گفتم اگر قرار باشه حریف را تجسم کنم قطعا یک جا یک روزی ممکنه حتی غیر از باشگاه با کسی مواجه بشم، پس بر خلاف بقیه مدام در ذهنم به اصل تکنیک فکر کردم مثلا تمرکز به سینه پا چطور میتونم باعث بشه قدرت بیشتر بشه، چطور میشه با تمرکز به عظله پا این زیبایی رو دید که پا چقدر با انعطاف به بالای سر برسه و چطور همزمانی و تعادل را میشه تجربه کرد، خیلی جالبه در تمرین ها به گفته استاد عملکرد من به نسبت دوستانی که با من ثبت نام کردند بهتر هست. من با کنترل ذهنی به قدرت جسم و اینکه چقدر زیبا اساتید کهن با تمرکز و تمرین از حرکات حیوانات اینهمه توانایی را برای انسان طراحی کردند، فکر میکنم و وقتی کسی در کلاس میگه اگر تو خیابون کسی بهم حمله کرد چیکار کنم، سریع میگم در جهان هر چیز چیزی جذب کرد و با تجسم آناتومی بدن توجه ام را از اون حرف منحرف میکنم.

    صبح ها حدود 3:30 بیدار میشم بعد از مناجاتم با خدا حدود یک ربع به پنج میرم پیاده روی.

    بعد روابط: دور شدن تدریجی افراد با فرکانس کاملا متفاوت، آشنایی با افراد مختلف که به شدت معاشرت باهاشون برام لذت بخش هست، کمتر شدن نشخوارهای فکری ام برای بیماری پدرم و ترس از مواجهه با مرگ عزیزانم که همین باعث شده که سطح نگرانی ها و افسوس هایی که داشتم را تا حدی کمتر بشه، به نسبت قبل تا حدی موفق شدم قدرتی که در ذهنم به همسرم داده بودم و باعث محدودیت های زیادی برای من شده بود، را کمتر کنم. کمتر شدن تعداد بحث های بین من و همسرم.

    بعد اشتغال: با اشتیاق مشوق همسرم شدم و با سرمایه بسیار کم، پارسال (شهریور1401 ) آژانس مسافرتی تاسیس کردیم و با کمک اموزش های شما تلاش کردم نجواها و ترس ها را کنترل کنیم و با یادآوری صحبت های شما در فایل مربوط به نحوه مهاجرت به آمریکا که گفته بودید بر خلاف تصور خیلی ها چطور به راحتی مهاجرت کردید، من هم با تکرار مداوم اون فایل انرژی می گرفتم، زیاد با اطرافیان صحبت نکردم چون بهم یاد دادید نباید انرژی هدر بدم، تمام کار ثبت را خودمان انجام دادیم و علاوه بر کار سایت شرکت و تبلیغات، مسولیت حسابداری را به عهده گرفتم (من در زمینه حسابداری صفر کلوین بودم).

    مشغول یادگیری و راه اندازی کسب و کار شخصی خودم هستم. درک ام از نشانه ها برای شناسایی راه درست بهتر شده. در تهران برای طرح زیبا سازی شهر، طرحی کشیدم که از بین خیلی از طرح ها به عنوان یکی از طرح های منتخب، طرح من انتخاب شد. برای سالن زیبایی لوگو طراحی کردم و بهم پیشنهاد طراحی بسته بندی یکی از محصولات آرایشی شده که آن شرکت قصد داره محصولش را در سراسر ایران پخش کنه.

    بعد مهارت و یادگیری: بدون رفتن کلاس با دیدن فیلم آموزشی نرم افزار کورل و فوتوشاپ را یاد گرفتم، طراحی لوگو، ست کامل اداری و کارت ویزیت، لایت باکس و بروشورهای تبلیغاتی، ساخت تیزر را یاد گرفتم. روی دیوار 4 متری دفتر قبلی مان، نقش برجسته کره زمین را کشیدم، در کلاس حسابداری که در ایران ایر برگزار شد، شرکت کردم و با اینکه تمام شاگردان اون کلاس دارای سابقه کار در کمپانی های بزرگ و موسسات سرشناس بودند و فقط برای گرفتن مدرک حسابداری آژانس های مسافرتی در کلاس شرکت کرده بودند، توانستم با دسترسی به کتاب خوب، ویس هایی که از استاد در کلاس ضبط کرده بودم، از پایین ترین سطح خودم و بالا بیارم و بتونم در سه جلسه مانده به آخر نه تنها تمرینی که کسی نتونست تو کلاس حل کنه رو کامل با درک و آگاهی حل کنم بلکه با درجه عالی مدرک گرفتم و روز تحویل مدرک استاد من را به واحد حسابداری ایران ایر بردند و به همکاران معرفی کرد و تعریف میکردند که چطور برگه امتحان من برای استادجالب بوده که تونستم تنها در 60 ساعت آموزش اینحوری پاسخ به سوالات بدم.

    بعد آزادی و اوقات فراغت: از قبل عید نوروز تا به الان چندین بار تنها سفر رفتم و تا حد زیادی برای اینکه چطور تفریح کنم شرایط و مکان مطابق با میل من پیش میاد.

    بعد آرامش یا به قولی حال دلم: عاااالی، سبک، شاداب، عجیب حس و انرژی که در دوران نوجوانی داشتم را دوباره حس می کنم و سرعت رسیدن ایده ها به ذهنم زیاد شده. آرامش و انرژی درونی ام خیلی تغییر کرده قبلاً بخاطر هیجانات و جنب و جوش بالا همیشه نباعث میشدم که در هر جمعی که بودم، اطرافیانم هم به تحرک بیان اما حالا نشاط دارم، شاد هستم اما یک جنس متفاوتی از سکوت یا بهتر بگم پختگی در رفتارم هست و خیلی بارها شده که جایی بودم مثلا رفته بودم برای تمدید گواهینامه رانندگی با اینکه کار یا حرف خاصی نداشتم مسوول رسیدگی موقع خداحافظی گفت چقدر انرژی خوبی داری، استاد این حرف و طی این مدت بارها و بارها شنیدم حتی از صندوقدار فروشگاه شنیدم. عجیب با خلوت خودم با خودم، لذت میبرم و یکهو به خودم میام میبینم چند ساعت گذشته و من محو سکوت و تفکر خودم موقع دیدن آسمان، دریا و … بودم، اما قبلاً اینطوری نبود.

    بعد رفاهی و امکانات زندگی: برای خواسته هایی مثل خانه، ماشین و …. با نوشتن و تجسم تونستم برای دومین اسباب کشی به جایی بریم که فقط 2 مورد از خواسته هام برآورده نشد ولی بار بعد نه تنها تک تک خواسته هام تمام و کمال برآورده شد بلکه از نظر کیفیت فراتر از انتظارم بود. ماشین به اسمم در آمد و تعدد خرید لوازم برای خانه و دفتر بیشتر و بیشتر شده.

    دور شدن از فضا و افت نتایج: طی این مدت تنها در 3 مورد تجربه افت داشتم

    – هر بار که موعد اجاره دفتر و خونه میشه پیش اومده که اضطراب می گیرم.

    – چندین بار پیش آمده وقتی می خوام برای راه اندازی کسب و کار خودم کاری کنم از سمت همسرم محدود شدم

    – بعد از نوروز تا به الان دو بار پیش آمد که در روابط با افراد نامناسبی که خیلی موفقیت آمیز جهان دورشان کرده بود باز ارتباط نه چندان خوبی پیش بیاد.

    عواملی که باعث برگشت افراد در مسیری که نتیجه گرفتند، می شه و به الگوهای قیل بر می گردند؟

    استاد شما به ما یاد دادید که هر اتفاقی که تجربه می کنیم چه خوب چه بد از درون ما نشأت می گیره و جهان آینه ما است و فرکانس های ما با توجه به باورهای ما ساطع میشه و در مقابل به ما از همان جنس برمیگرده؛

    من از آموزش های شما یاد گرفتم که برای بررسی هر چیز لازمه ریشه ها رو بررسی کنیم، پس من هم برای پاسخ دادن به این سوال اومدم تک به تک دلایل افتی که در این 3 مورد تجربه کردم را نوشتم. برای اینکه بتونم نتیجه گیری بهتری کنم مثل همیشه با شکل دسته بندی کردم و مسایلی که به هم ربط داشت را با خط ممتد و رنگی متفاوت بهم وصل کردم؛ مثلا برای اضطراب موقع جابه جایی منزل به شاخه ضعف ام در باور فراوانی رسیدم، در محدودیت ها از سمت همسرم به ضعف ام در شاخه توحیدی بودن و قدرت را در دست دیگری دادن رسیدم و در پیدا شدن گاه به گاه افراد نامناسب به شاخه ضعف ام در عزت نفس رسیدم.

    روند نوشتن را ادامه دادن و به جزییات رفتم و در آخر وقتی برگه را نگاه کردم دیدم تمام انشعابات و اشکال طبقه بندی شده من همه به یک جا ختم شد:

    *عدم تعهد به تکرار و ساخت باورهای مناسب و کنترل کانون توجه به نکات و توجه به روند نتایج مثبتی که طی این مدت بدست آوردم. استاد این کشف من نیست بلکه همه جا تو تمام آموزش های شما همین داره به ما هزاران بار گوشزد میشه.

    این روند را در این مثال می‌نویسم که با پرسخ و پاسخ سریالی از خودم به این نتیجه رسیدم.

    چرا دچار اضطراب برای سر رسید موعد اجاره شدی؟ چون اجاره ها بالا رفته این و از کجا فهمیدم؟ توجه به اخبار گرانی و صحبت کسانی که دنبال خونه بودند؟ چرا این حرف ها رو شنیدم؟ چون چند روزی بود مراقب ورودی های ذهنم نبودم و تمرکزم سمت گران شدن بلیط هواپیما و هتل ها شد و نگران کم شدن فروش آژانس مان شدم و نگران کمبود پول شدم و گاهی با افراد درباره گران شدن صحبت کردم و ناخودآگاه افراد از سررسید موعد اجاره و رقم های اجاره گفتند؟ …. همینجور جلو رفتم و پرسیدم تا به این رسیدم که *به محض اینکه تعهدم برای انجام تمرین ها مثل نوشتن شکرگزاری، تجسم اهداف، سناریو نویسی، توقف در تکرار مداوم شنیدن فایل ها کم رنگ میشه، افت شروع میشه

    دقیقا صحبت شما که گفتید زندگی در جریان هست رو به جلو باید حرکت کنیم در غیر این صورت روند معکوس شروع میشه*

    پس من با توجه به این نوشته ها میتونم بگم که به نظر شاید هر کدام از مسایل به بعدی متفاوت ربط پیدا کنه اما دقیقا همین تکرار و کنترل کانون توجه و حفظ احساس خوب، قلب تپنده برای شکل گیری نتایج در ابعاد مختلف هست، همین تکرار هست که میتونیم در نتایج خودمون ببینیم و لمس کنیم وقتی شما درباره قانون تکامل و تصاعد به ما آموزش دادید، واقعا یعنی چی.

    استادم با تمام وجودم از هزاران کیلومتر دورتر از شما با قلبم فریاد میزنم دوستون دارم و سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  6. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1979 روز

    بنام الله که تنها نجات دهنده و روزی دهنده اوست …

    سلام …

    همه چی ذهنیه و ب ذهن بر میگرده…

    تنها هدیه با ارزشی که هر فردی میتونه ب خودش بده نحوه کار ذهن و کنترل ذهن هست…

    چرا نتایج خوبمون پایدار نیست …؟ ب خاطر اینه که عادتهای جدیدمون هنوز قدرت نگرفتن و نیاز ب تکرار و حمایت بیشتری از طرف ما دارن…

    خوشبختی کجاست که همه بدنبالشن…؟

    کیی اوضاع رو تغییر میده و کی اوضاع تغییر میکنه …؟ ما هستیم که اوضاع رو تغییر میدیم باز دوباره همه چی برمیگرده ب ذهن …خوشبختی و نتایج خوب پایدار درون ماست تنها کافیه ب چیزهایی که میدونیم عمل کنیم …

    در دنیایی زندگی میکنیم که همه چی هست هم خوب هم بد …هم ثروت هم فقر ……هم خوشبخت هم بدبخت ….کدوم یکی شون میتونه ب من کمک کنه .

    وقتی در دنیایی زندگی میکنیم که ب هر چی توجه کنیم از همان جنس وارد زندگی مون میکنه باید نگاهم رو بر روی چیزی بذارم که بمن کمک میکنه…ب همین راحتی ….

    دقیقا ب همون راحتی وقتی ب چیزهای منفی توجه میکنیم اتفاقات بد رو خلق میکنیم ب همون راحتی هم وقتی ب چیزهای مثبت توجه کنیم خوشبختی رو خلق میکنیم …

    همه چی ب نگاه من بر میگرده ….من باید نگاهم رو روی چیزی بذارم که بمن کمک میکنه

    همه چی بستگی ب انتخاب من داره این انتخاب ب همه ماها داده شده حالا اینکه ب چی توجه میکنیم ب خود ما بر میگرده

    در جهانی که ب هر چیزی توجه کنیم از همان جنس وارد زندگی مون میکنه ابلهانه ست ب چیزی توجه کنیم که برای ما رشدی نداره …….

    من باید نگاهم رو از روی چیزی که دوست ندارم بردارم و بذارم بر روی چیزی که دوست دارم

    اما گاهی اوقات این انتخاب از کنترل ما خارج میشه و توسط عادتهای ما بصورت خودکار تعیین میشه و دوباره همان نتایج قبلی رو خلق میکنیم

    تمام مشکلات ادمها ب انتخاب شون بر میگرده همه ادما در انتخاب ازادن ب همین دلیل هست هر کسی هر جایی هست اون جاش درسته و هیچ اشتباهی در جهان صورت نگرفته چون خودش این انتخاب رو انجام داده و انتخاب او ارتباط مستقیمی با داده ها و عادت های ذهنی داره و این ذهنه که نتایج رو ب بار میاره …

    هر کی تو زندگیش ارامش و رفاه بیشتروبهتری داره ب این معناست که تونسته ذهنش رو بهتر کنترل کنه …

    حالا که توان این کار روداره چرا ادامه نده …

    باقیش بر میگرده ب تعهد و پشتکار ..

    تا زمانی که ذهنمون رو کنترل میکنیم نتایج خوبی میگیریم اما ب محض انکه ذهن رو رها کنیم دوباره بر میگردیم ب جای قبلی مون … باید هر روزذهن مون رو با غذاهای خوب تغذیه کنیم نه اینکه اجازه بدیم دیگران ب ذهن مون غذا بدن… اگر برای خودمون احساس لیاقت مندی کنیم بهش غذای خوب میدیم…

    و در آخر من فکر کنم چیزی در جهان نیست در ارتباط با توسعه فردی که راجع ب ان در این سایت صحبت نشده باشه یعنی هر انچه که برای رشد شخصی در تمام کتب دنیا نوشته شده در این سایت گفته شده چه از جانب استاد و چه از سمت بچه ها باقیش دیگه بر میگرده ب عمل ب دانسته ها که اونم تنها و تنها خود فرد باید اقدام کنه هیچ کس نمیتونه کمکی کنه …

    بیاییم ب جای حرف زدن راجع ب دانسته هامون بیشتر عمل کنیم و بذاریم نتایج ب جای ما صحبت کنن …

    برای همه ی بچه های سایت ارزوی روزی رو دارم که نتایج شون ب جای اونا صحبت کنه مثل استاد …

    تشکر ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  7. -
    زهرا بلاغی گفته:
    مدت عضویت: 2726 روز

    استاد جان عزیزم ، هنوز 24 ساعت از‌ کامنت قبلیم تو این صفحه و تعهدی که دادم نگذشته ،

    اما نتونستم نتیجه رو نیام و نگم !!

    امروز یه دستبندطلا بهم هدیه داده شد ، به ارزش چند ده میلیون ،

    و کلی خدا رو سپاسگزاری کردم که همینکه حتی یه روز تعهدی عمل میکنی ، خدا جوابتو میده ! پاداشتو میده قربونش برم ،

    البته ناگفته نمونه من از اول این ماه خیلی بهتر از قبلم عمل کردم و حتما هر روز چندساعتی فایل گوش دادم و سعی کردم عمل کنم ، ولی خب امروز علاوه بر فایل ، بقیه کارامم ب نحو احسنت انجام دادم(کارایی که تو کامنت قبلی لیست کردم) ، و الان که 20 امه تقریبا ، با اینکه فعلا من جایی مشغول نیستم و مشغول انحام کارای شروع کار خودمم، اما تو این 20 روز ، مبلغی که اومده به حساب من ، چیزی حدود 10 برابر حقوقیه که چندماه پیش دریافت‌ میکردم!

    خدا داره مقدمات راحت انجام شدن و راحت شروع کردن کسب و کارمو خودش برام جور میکنه خداروشکر

    خدایا شکرتتتت ، من همینجا به قول سید علی ، متعهد، متعهدی که انگار قسم خورده و نباید زیرش بزنه ، متعهد میشم تو این مسیر بمونم و هرروز ایمانمو به مسیر و قوانین بیشتر کنم ، و هر روزم بهتر از دیروزم باشم ،

    خدا قطعا جواب میده ، همینطور که امروز و این ماه جواب داد، خدایا عاشقتم که وقتی بهت توکل میکنم، خودت کافی ای برام ،

    استاد جونم عاشقتم بخاطر مسیر زیبایی که برامون روشن میکنی با صحبتات و آگاهی دادنات و سپاسگزارتم استادجانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  8. -
    حسین عبادی گفته:
    مدت عضویت: 1846 روز

    بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان مریم بانو

    سلام به بچه های توحیدی خانواده بزرگمون…..

    من این روزا فقد فایلهای هدیه رو دانلود میکنم.به لطف خدا دارم دوره کشف قوانین زندگی رو کار میکنم که مدتت هاست هنوز درگیر جلسه دو هستم اینقدر این دوره بینظیر یادمه قبلا فقد میخواستم برسم به ته دوره خالی.فقد فقد میخواستم دورها تمام بشه همین نتیجه میگرفتم امااا..

    تیک و پارهههه استاد ممنونم ازت بینهایت برای همچیززز الهی صد هزار بار شکرتتت…

    چند روز پیش داشتم روی دورها کار میکردم نگاه کردم دیدم ساعت 17:30 دقیقست باید برم اماده بشم که برسم به سرویس که برم خونه..

    ناخواسته اومدم بیرون دوستم دیدیم که بهش خدا قوت گفتم و همجور رفتم پیشش….

    نشستم…

    هیچ وقت تا به حال پیش نیومد بود که بخوایم در مورد بهبودیش حرف بزنیم…

    دچار بیماری بود که سالها بود پاک شده بود…(N A)

    رفتم و سلام علیک کردم گفت حسین چه خبر گفتم سلامتیت عزیزممم خدا قوتت بده گفت خیلللی گرمه..

    گفتم اره هوا گرمه…

    نمیدونم چطور شد حرف شد اهاااااااا

    فهمیدم گفت خیلی میترسم گفتم از چی حسین گفت از موقعیت کاری که معلوم نیست چی میشه گفتم توکلت به خدا باشه …

    تو ترسهارو پشت سر گذاشتی به گذشتت فکر کن گفت اره حسین اررره گفتم پس دمت گرممممممم….

    زیاد نمخوام این داستان حرف زدن من و رفیقم رو ادمه بدم میخوام یه دیالوگی که بهم گفت روووو بنویسم پیروووو گفته استاد که هنوز فایلم ندیممم فقد پیرو سوالهاا همین…

    گفتم چند سال پاکی گفت ده سال گفتم ماشاللله ماشالله….

    میدونید چطور ده سال پاکه اره؟؟

    گفت زمانی که وارد این جلسات شدم….رفتم و اعتراف کردم من عاجزام من خستمممم من ناتوانم من عاجزانه میخوام برای امروززز برای امروززز پاک باشممم پاکککککک…

    گفت بهم گفتن …..

    پس شما اگر طالب انچه که ما داریم هستید و حاظرید برای بدست اوردنش کوشش کنید در ان صورت اماده اید که این قدمهارو بردارید….

    گفت منم عاجزانه گفتم اماده ام حاظرمممممممممم….

    بهم گفت حسین عصرها میرم جلسه صبح ها ساعت هفت صبح….

    میرم جلسه

    شب کار که هستم مستقیم از اینجا میرم جلسه…..

    حالا میرسم به خودمممم استاد شما تمام کمال همچیز رو در اختیار من گذشتید همچیزززز رو

    بهم گفتی حسین …(هر مسیریو رفتی اشکال نداره فقد این چند وقت رو با من باش )

    من دوسال پیش اومدم اومدم گفتم استاد عاجزممممم هر کار ی بگی انجام میدم هر کاری که شما بگید….

    گفتی حسین تعهد میدی…گفتم عاجزانه …..

    گفتی پس بسم الله

    فرستادینم اتاق سم زدایی (چکاب فرکانسی) رفتم چند وقتی درد کشیدممم درد کشیدممم .درد هااااااااا

    صبر کردم صبر کردم تا سم ها از بدنم در اومد پاک شدم از لحظه جسمی یعنی هر کس ازم ازمایش میگرفتتت میگفت ایننن .الله اکبررر تو گلبولهای خونش عجب چیزایی پیدا میشه چکار کردی با خودت حسیننن…

    اره از لحظه جسمی پاک بودممممم..

    اما اون هوسه هنوز باهام بود تا همین الانم باهاممم هوس لعنتی هوسسسس هوسسسس هوسسسسسسسس…

    دوسال سالللللل دو ساللللل میرفتم میومد دوسال یه خط در میونه میرفتم جلساتو دوسال تویه جلسات نمیرفتم معرفی کنم من حسین عاجززززز خسته بیمار.

    برای امروز پاکم غرور داشتم دلیل داشتم میگفتم من نمیتونم مثل بقیه حرف بزنم که کامنتام لایک بخور یا کسی جواب کامنتامو بدم نه هنوزززز زود حسیننن …

    دوسال قایمکی میرفتم میزدممممم دوسال قایمکی میرفتممم میگفتم من پاکم همیجوری میام میزنمممم(غیبت.قضاوت. شرک.دعوا.بحث.بی اعصابی.حسادت و…) ولی کمتر از قبلا اینم بگم…..خوب

    بودم نسبت به قبلاااا قبلی که نگممم بهتررررر که …خدارو صد هزار بار شکر

    خودم گول میزدم میومد حرف بچه هارو بخونم میگفتمممم وووو کی میخونه اینارووووو کی حال داره دو ساللللل..

    خودمو گول میزدم که من پاکم ولی هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که حسین سرتو کردی تو برفففففف به خودت بیااااا

    یه روز خوب بودم یه روز بد یه روز سپاس گزار یه روز میگفتم چرااا من یه روز و یه روز و یه روز ویه روز……

    جلسات من که اصن یه روز بود یه روز نبود

    (با این حال خیل نتیجه گرفتم اما ثابت نبود اینم بگممم ثابت نبود کم بود کمممم به قدری که کار میکردم بود)

    استاد من نمیئدونم بخاطر این روزایی که گذشت ازتون چطور معذرت خواهی کنم چطور عاجزانه بیام و دستتون رو ببوسم بگم منننن چقدررررر نادون بودم من چقدررررررررر…..

    اره استاد اره

    من حسین عبادی از برج یک امسال تعهد دادم که پاک بشم و تا امروز که دارم کامنت مینویسممم اینقدراتفاقاتت عالی ایقدر چرخ زندگی رون اینقدر…….الهی صد هزاررر بار شکرت شکرت رب من

    شکرتتتتت.میام و مینویسمممممم به امید رب

    .نمیدونمممم نمیدونم وچطور سپاس گزاری کنم از رب چطور سپاس گزاری کنم از شما و چطوررررر هر روز سپاس گزاری کنم

    نمیدونم چی بگمممممممم

    استاد رفیقم خوب درسی بهم داد خوب چقدر اونروززز نخواسته بهم گفت حسین توام بیماررررری فک نکن که توام سالمی…

    نه هممون بیماریم بیمار مغزی بیمار روحی بیمار….

    خدارو سپاس گزارم که تو این مسیر قرار گرفتم و ازش ممنونم که من رو هدایت کرد به سمت شماااا الهی صد هزاررررر بار شکر…حسین 6 7 سال پیششش مرد وقتی راه میرم و بهم میگن حسین این

    همه تعقیر اخه چطور میگم لطف خداااا و میگم استاد عاشقتمممممممممممممم ممنونم ازت بینهایت که مسیر رو داری بهم نشون میدی دوستتت دارم بنهایت استادددد….

    سپاس گزار تمام بچه های سایتم که کامنت میزارن که اگاهیایی قشنگی میزارن و من همیجور پشت سیستم میگمممم نوششششششششششششششششششششش جونتتتتتتت

    نوشششششششششششششش جونتون الهی شکرررررررر

    استاد نمیدونم چجوری ازت سپاس گزار باشم فقد از خدا میخوام بهم قدرت بده تو مسیرش ثابت قدم باشممم و با نتایجم رو سفید باشم پیشتون استاد عششششششق باش در پناه رب

    برای تک تکمون از خدااا از ربممم از خالقم از فرمانروای عالم

    پاکی میخوام سلامتی میخوام ثابت قدمی میخوام تو مسیرش ثروت میخوام شادی میخواممممم… عاقبت بخیر

    و یه دورهمی قشنگگگ کنار استاد همه با هم یه دورهمی عالی که الله اکبر به امید خودت رب من العی امین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  9. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    بنام خدای عشق و زیبایی

    سلام استاد عزیزم سلام بانو مریم ‌.

    استاد عزیزم فایلتون بسیار عالی بود ،و خداروشکر میکنم برای بودن شما،شکر میکنم که در فرکانس دیدن این فایل فوق العاده بودم.

    پاسخ به سوالات.

    سوال 1: استاد میتونم به جرعت بگم ،از وقتی که اولین دوره رو استارت زدم دوره عشق و مودت در تاریخ 28 دی 1401 ،باید از ابتدای دوره ،با تعهد فولادین پیش رفتم ،تعهدی که باعث شد رابطه فوق العاده ای در حال حاضر داشته باشم ،من به کنترل کردن ورودی هام ،متعد هستم ،اونقدر که تونستم تو ماه اول به ثبات فرکانسی برسم که هرچقدر پیش میرم ،عشق و زیبایی هست ،آدم ها و دستای خدایی هستن که فقط با عشق میخوان بهم کمک کنن،از اون تاریخ ماها میگذره و روزی نبوده که من با آگاهی هاا و فایل ها پیش نرم ،روزا هایی که تو هررر شرایطی خودمو متعهد کرده بودم تو سایت فعال باشم و عمل ،عمل کنم ،عمل کردن و نتیجه .گرفتن همون چیزی هست که شما اوند اساس کار میدونید ،بعد از تموم کردن دوره عشق و مودت دوره عزت نفسو شروع کردم ،الانم دوره راهنمای عملی رو استارت زدم ،توی هررر دوره من با عشق و تعهد به تمرین ها پیش رفتم و نتایج ها گرفتم ،دوره عزت نفس منو از صفر تا صد ساخت ،عاشق خودم شدم ،برای خودم ارزش قائل هستم ،و باید بگم توجه و حرفای آدماااا برام اصلا هیچ اهمیتی نداره و نگاه مردم از زندگیم حذف شده ،یادمه سخت ترین تمرین ،آگاهی بازرگانی بود ،که شمااا تو اون فایل گفتین هرکسی اینو انجام نده یعنی اینکه دوست نداره تغییر کنه ،من با قدرت و تعهد به حرفای شمااا،با اینکه سخت بود ولی گفتم مهسا ،باید انجامش بدی،رفتم تو باشگاهمون ،شروع کردم معرفی نامه ای از خودم خوندم و بجای اینکه مسخره بشم ،تحسین شدم ،با این دوره من همه وجودمو شناختم و این دوره اونقدر ارزش داره که بارها باید روش کار کنم .

    سوال 2: پاسخ سوال بعدی ،باید بگم از اون موقه تا الان خداروشکر افت نکردم و با قدرت ادامه میدم ،به تضاد برخوردم ،اما اون تضاد ها باعث شده پله پیشرفت من بشن ،تضادی اومد که باید روی خودشناسی کار میکردم ،همون موقه خداروشکر کردم و گفتم خدایااا ممنون با این تضاد بهم نشون دادی باید روی عزت نفس کار کنم ،من با تعهدی که دادم خداروشکر هر روز ،روی خودم کار کردم استاد .

    سوال 3:بنظرم دلیلش عمل کردن هست ،همه حرفای قشنگ بلدن ،همه خوب حرف میزنن ،اما کیا هستن که عمل میکنن؟؟؟؟کیا هستن که حاضرن بها بدن؟؟؟؟

    کیا حاضرن از بن و ریشه تغییر کنن،

    استاد بنظرم تنهاا دلیلی که میتونه از مسیر مارو خارج نکنه اینکه از اول با قدرت شروع کنیم ،وقتی یه اتیش قوی میشع وقتی یه درخت ریشه های قوی داره ،دیگه با هر بادی نمیلرزه ،دیگه با هر بادی آتیشه خاموش نمیشه ،شاید مثلا یکی دو روز اگه روی خودش کار نکنه ،امااا به محض خارج شدن از مسیر میفهمه که باید برگرده و زودم برمیگرده ،این ثبات فرکانسی این کنترل ذهن و به قول قران تقوا پیشگان ،مورد رحمت و لطف خدا قرار میگیرن و کم پیش میاد از مسیر خارج بشن ،اگرم بشن زود برمیگردن،مسئله بعدی اینکه زمانی آموزه ها نتیجه میده که عادت بشن ،که بشن جزئی از من ،زمانی که شخصیت منو بکل شکل بدن ،زمانی که من غیر اونااا نتونم زندگی کنم ،وقتی که آموزه ها عادت بشن ،نتایج پایدار میشه .

    ممنون از وجودتون .

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 823 روز

      بنام خداوند بخشنده ی مهربان

      سلام بر دختر متعهد و موحد

      حالتون عالی و متعالی

      کامنت شما رو خوندم و لذت بردم…

      خیلی خیلی تحسین میکنم شما رو مهسای عزیز

      از این همه شجاعت، و جسارت

      خدا وند رو شاکرم برای وجود شما ،

      هزار بار تحسین کردم شما رو برای اون معرفی خودتون

      شما دیگه شخص دیگری هستید .

      با قدرت ادامه بده ،

      و اگه تضادی اومد. اونو با آتش ایمان و توکل بر خدا ی درونت خاموشش کن …

      به شخصه کامنت ها تو میخونم، و از نتایج میگید.

      عشق به هدفم بیشتر میشه و تجدید پیمان میشه.

      مرسی از کامنتت

      مرسی که نوشتی

      سلامتی و موفقیت و ثروت رفیق همیشگیت باشه.

      بازم برامون بنویسید.

      فرشته ی عاشق

      امضای خدا وند پای تک به تک آرزوهات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مهسا سالاروند گفته:
        مدت عضویت: 1050 روز

        سلام دوست خوبم .

        چقدر عااالی که متعهدانه ،کامنت هارو مطالعه میکنید ،و چه خوشحالم بودن شماهایی که هم فرکانس و هم مسیر من هستید،چقدر خوبه خانواده ای دارم که با عشق پای حرفام میشینن و با عشق از نتایجم ذوق میکنن،،،،،،

        دوست خوبم همین روندو پیش برین با قدرت ،مسیر ،بهترین مسیر هست ،چقدر لحن کامنت شما زیباست ،و من بسیار لذت میبرم .

        بازم ممنون از نگاهتون.

        در پناه خدا باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    اول از همه الله‌اکبر از این بدن زیبا و رویایی ، واقعا عالیه و تبریک به استاد ،

    من خودم بدنسازی کار میکنم و حس میکنم ووقتی این بدن تا این حد رشد میکنه و زیبا پیشه آدم چقدر اعتماد به نفسش میره بالاتر.

    نتایج پایدار درصورت ادامه دادن مسیر درست برای همیشه است و اگر که کنترل ورودهای ذهن را انجام می دیم که سخت ترین کار دنیاست و در قران با عنوان تقوا یاد شده ، باید همیشگی باشه و استمرار داشته باشد تا نتایج پایدار بشه ، ذهن انسان اینقدر چموش هست اگر کوچکترین فرصت بهش بدین باز وارد گفتگوی های شیطانی میشه و ما را از مسیر درست منحرف میکنه ، کار ذهن نجوا کردن و ایجاد ترس و نگرانی هست و دعوت به فقر و فحشا هست ، تنها را برای مقابله با آن کنترل ورودهای ذهن هست ، آن قدر ادامه بدیم تا این دشمن درونی رام بشه و همراه وهمسوی ما بشه .

    نتایج پایدار ، یعنی ادامه دادن مسیر درست برای همیشه و تعهد دادن به خدای درون هست و در این مسیر لذت بخش باید از هدایت الله بهره ببریم

    نکته مهم اینکه حتی زمانی دوستان در تهران از نزدیک کلاس های حضوری استاد استفاده می کردن بعداز اتمام کلاسها دوباره همان آدم قبلی می شدن و هرچه نتایج گرفته بودن را آرام آرام ازدست می دادن و علت اینکه ، مرز تعیین میکردن برای موفقیت و بعد از رسیدن به نتایج مالی خوب ، دیگه مغرور می شدن و ادامه نمی دادن ویا با قانون خوب آشنا نبودن.

    تمام چیزهایی که ما در مسیر زندگی دریافت میکنم قطعا بخاطر چیزی هست که به جهان می فرستیم

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (18)

    اى کسانى که ایمان آورده اید! از خداوند پروا کنید و هر کس به آن چه براى فرداى (قیامت) خود فرستاده است، بنگرد. باز هم از خدا پروا کنید که خداوند به آنچه انجام مى دهید، به خوبى آگاه است.

    نکته دیگر اینکه باید مثل استاد خودمان توانایی تشخیص اصل از فرع باشیم و به اصل عمل کنیم و به فرعیات زیاد توجه نکنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2233 روز

      به نام آنکه از رگ گردن به ما نزدیک تر است

      سلام به آقا علیرضا ی عزیز و ثروتمند و ورزشکار

      یه حسی به من گفت بیا برای اولین نفری که کامنت گذاشته کامنت بذار، گفتم باشه. اومدم کامنت شما را خواندم عالی بود ولی نمیدونستم چی براتون بنویسم. گفتم بریم یه شعری پیدا کنم که جالب باشه، دیدیم نه خودش نیست، رفتم داستان هدایت تان را خواندم عالی بود، ولی باز خودش نبود، رفتم دیدیم جام عزت نفس رو گرفتید رفتم کامنت های عزت نفس تان را خواندم، خدای من خودشه پیدا شد!!!

      شما رفتید تو مسجد برای اولین بار تمرین آگهی بازرگانی رو انجام دادید، واقعا دست مریزاد، احسنت بر شما .

      خیلی خوشحالم که با اعضای خانواده ام بیشتر و بیشتر آشنا میشوم، شما فوق العاده هستید، قدر خودتون را بدونید.

      ان شاءالله سرعت طی مدارهاتون روز به روز بیشتر و بیشتر بشه.

      در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: