نقش عشق و اشتیاق در موفقیت - صفحه 26

553 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    بنام خداوندیکه هر لحظه مرا هدایت می کند بسوی خوشبختی و سعادتمندی دنیا و آخرت!.

    سلام و درود به بهشت همیشه جاویدانم.

    امروز هدایت شدم.که بیام راجع به این فایل تحقیق کنم.انشالله که خداوند هدایت کند،که بتونم باور سیمانیم را در ذهنم خرد و شکننده کنم!..

    سوال این تحقیق!

    چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟

    من هر روز یه برنامه ایی دارم.که بیام چند تا شبکه ماهواره ایی..که تمرکز بر نکات مثبت هست رو ببینم…

    این شبکه ها شبکه طبیعت.و آشپزی در طبیعت می باشد…

    همین شبکه طبیعت.دیروز یه زن و شوهری بودن.که کارشون جهانگردی بود.میگفت ما 100روز از سال رو فقط میگردیم..چه حاهای باشکوهی میرفتن.چه تجربیاتی کسب میکردن.چقدر خوشحال و خندان بودن.چقدر لذت داشت…وقتی نگاه میکردم…

    و این دو فرد کلیپهایی که از شهرها اماده میکنن…توی فضای مجازی و شبکه های طبیعت ماهواره ایی میزارن..

    داشتم بخودم مرور میکردم..و یادم از پاشنه خودم میومد..که نگاه کن..این دو شخصی دارن هم لذت میبرن و هم کسب درآمد میکنن…چقدر ثروت ساختن بی نهایت شده…

    شبکه اشپزی…یه خانم اذربایجانی هست.ایشون اشپزی روزانشو میزاره..اینم با کالکشنهای جدید و زیبا…که مثل سریال زندگی در بهشت..هم دیدار با حیوانات هست.و تمام زیباییهای اون منطقه رو هر اتفاقی که پیش میاد…فیلمبرداری میشه..اینم با فضاهای زیبا و دوستداشتنی…که واقعا چشم ببیننده رو به وجه میاره..

    .داستان ساخت این فایل توسط فرزندش..یه مصاحبه باهاش کرده بودن.گفته بود!…که من یه رستورانی داشتم.ورشکست شدم..و یه ایده اومد که برگردم به روستام ..و از اشپزی مادرم و مزرعه مون فیلمبرداری کنم.

    از زمانی که این فایل شروع شد.مشخص بود..که هنوز امکاناتشون درست و حسابی نیست…ولی این شخص با باور درست،این فایل رو درست میکنه و توی فضای مجازی میزاره..و ایشون کم کم در آمدش زیاد میشه..

    و یادمه روزای اولی که توی شبکه جم فود.میزاشت.امکاناتشون خیلی پایین بود.و بعد از چند دوره از این فایل.امکاناتشون بهتر شد…و تعداد خونه هاشون بیشتر شد..

    و اشپزخانه مدرن ولی چوبی و زیبا ساخته شد..و کم کم.الان ایشون مزرعه زیبا،با کلی امکانات دارن..پیشنهاد میکنم.حتما نگاهش کنید..خیلی پر از نکات مثبت هست..

    و جوری شد..که کلیپ جدیدشون.بجز نشون دادن.آشپزی.بازیگوشیهای حیوانات رو نشون میده.و میان نجاری های که برای خونه جدیدشون یا یه قسمت از کارهایی که در پیشبرد اون قسمت از خونه هاشون هست.همه رو با جزئیات ولی خلاصه ‘همه رو جا میده توی اون کلیپ…

    همه چیز به زیبایی نشون داده میشه..دقیقا سریال زندگی در بهشت.برام تداعی میشه.ولی با ورژن متفاوت…

    .ایشون الان درامد میلیاردی.داره با همینکارش باعث شده..از شیرینی جات.و ساخت مرباها و ترشیجات.با این حجم زیادی که مادرش درست میکنه.احتمال خیلی زیاد ‘فروشم دارن..

    و چقدر این فایل زیباست.هر روز ساعت 10صبح.4عصدر.و 10شب تکرار میشه…و این باور رو داره بهم میقبولونه…که چقدر ایده ها میتونه در حال سادگی.لذت و ارامش..رو برای یه خانواده ایی بوجود بیاره…

    همین باعث شده…یچیزی که خانم شایسته عزیزم توی فایلها میگن.که شادی شادی میاره دقیقا اره همینجوره…

    این فایل زیبا باعث شده..که مادرشون،چیزهای زیبا و تزئینات زیباتری رو،روی غذاهایی که درست میکنه بزاره…

    و میبینم..تو همین شهر جنوب ما…چقدر افراد با زبان محلیشون.چه کسبکارهایی راه انداختن..از همین کارهای روزانه چقدر باعث پیشرفت زندگیشون شده..دقیقا پر از لذت و شادی شده..

    و نکته بعد..که میخام بگم…واقعا حرف شما استاد رو باید بارها تکرار کرد.و بزنیم با تبر ابراهیمی.این بتونهای باورهای ضعیف رو خرد کنیم بریزیم پایین…

    ینفر افراد نزدیکم.دقیقا بیزنسی که دارن.هیچ ربطیش به اون رشته تحصیلی اش’ نداره…و ایشون خیلی تو کارش موفق هست.و بسیار فروش خوبی داره..و کالکشنهای خیلی خوبی رو تو کارش انجام میده..

    …….

    ….

    و همین حیطه رشته خودم.چقدر نرم افزارهای جدید اومده..که اصلا مثل قبل نیاز نیست کارای دستی انجام داد..همه کار رو با همون نرم افزارهای جدید و با کلی ادیت و کارهای جور با جور..چه درآمد های دلاری ساخت..

    اتفاقا یه مصاحبه با یه خانم ایرانی در کشور ایتالیا تو همین رشته طراحی لباس.استاد داشتن باهاشون صحبت میکردن..

    میگفتن اصلا فرقی نداره تو کدوم نقطعه از کره زمین هستی.تو کدوم کشوری..شما با یادگیری این نرم افزارها.و کارکردن توش و مهارت یاد گرفتن.میتونی درآمد دلاری داشته باشید..

    باید بتونین کارکردتون جهانی باشه..و چه شرکتهایی میتونید نمونه کارا رو بفروش برسونید..

    و من به ضم خودم..اومدم این پیشنهاد رو به شخصی از دوستان که ایشون تو این موضوع کار میکنن.پیشنهاد دادم..گفتم بابا توکارت عالیه بخدا اگه تو این سایت معتبر فروش داشته باشی.خیلی میتونی درامد داشته باشی..

    و ایشون با صحبت من.وارد این مکان شده بود.و بخاطر باورهای اشتباهش.گفت دروغه…

    و بعد از اون صحبتمون.گفتم…همینکه استاد میگه..

    الان ایشون یه رشته ایی رو انتخاب کردن.که یجوره خارج از علاقشون هست..

    چون باور هایی داره ،که نمیزاره به اون خاستش برسه..

    دقیقا این شخص..اون فردی بود که کاراش حرف نداشت و من طرحاشو که میدیدم میگفتم این فرد نابغه هست.واقعا کارش عالی بود.ولی دست اشخاص دیگه کارشو بفروش میرسوند.

    همونجا گفتم.و خداوند بهم گفت.تو توان تعقییر کسی رو نداری.چون اون باورایی داره که تو نمیتونی اونو تعقییر بدی…

    فقط میخاستم.بگم!چه شغلهایی وارد همین حوزه کار خودم شده…که میشه با باورهای درست چه درامدهای خوبی رسید..اینم با عشق و لذت.که من عاشقشم….

    و نکته بعد..میتونم مثالها بیارم چون اینقدر زیاد هستند..

    یادمه دانشجو که بودییم.تمام افراد کلاسمون که خودمم جزوش بودم.میگفتم لیسانمونو میگیریم میریم استخدام میشیم..

    الان که چند سال گذشته..با چشمانم دارم میبینم.چقدر همین رشته خودم میشه ‘توش درآمد خیلی، زیاد داشت…اصلا نیازی ندارم خودمو محدود کنم به شغلی که آزادی منو میگیره…و بخاطر دهن پر کردن و باورهای گذشته ام.اونکار رو انجام بدم…

    و میتونم مثالها بزنم.و دارم با خودم مرور کنم.چقدر من میتونم تو کار مورد علاقه که واقعا عشقمه..آزادی زمانی و مکانی و مالی رو برای خودم بوجود بیارم.که خداوند مهر تایید برو برام زده…

    و من از همین ساعت بیام الگوها رو برای خودم یاداور بشم.و بسمت اونچیزی که عشمه و واقعا میتونم ازش درامد داشته باشم.زیاد و زیادتر کنم.و بزنم این باورهای محدود کننده جامعه و خانوادمو آب کنم و بریزم دور..

    و هر روز پیشرفت داشته باشم…

    اره همین!باید باورامو نسبت به کاری که بهم از طرف خداوند الهام شده..و بهم گفته بیا فعلا از این موضوع شروع کن..

    من باور نداشتم.که این موضوع میتونه برای من!،’درآمد داشته باشه…

    چرا باور نداشتم!..و دیروز هدایت شدم…چون موضوع خیلی ساده هست.و چیز دهن پر از نظر حامعه نیست.و بیشترم بخاطر باورهای گذشته امم…می باشد…

    بهمین خاطر من نمیتوانم از این موضوع درامد داشته باشم…

    و دیروز بهم الهام شد…و مهر تایید خداوند بهم خورد…

    درسته از نظر خودت این موضوع خیلی کوچک و خودت داری اینکار رو پیش افتاده میکنی..

    و دقیقا بررسی که میکنم ذهنم بهم میگه کی میاد این جنسو بخره.!

    کی این جنسو استفاده میکنه!

    و مدام این ذهنیت رو راجع بکارم دارم…

    و من میخام این باور رو تو وجودم منطقی کنم..

    ایده خداوند و الهاماتش درست و دقیقه!خداوند تو کل این ورژن جدید..تو رو هدایت کرده.به سادگی..که تو فعلا با این شرایطی که داری.میتونی اینکار رو با ورژن عالی انجام بدی و درآمدخیلی خوبی رو داشته باشی…

    میتونم هنوز تو وجودم این باور هست.و من باید تسلیم خداوند باشم.و مدام این باور رو بخودم.بقبولونم.که میتونم اینکار به ظاهر ساده ولی بسیار پر کار….رو بخوبی بفروشم..و خداوند میخاد افراد و شرایط خوب و درست رو بسوی من هدایت کنه..

    خداوند بصورت واضح بهم الهام کرد.که تو’یدالله هستی..تو دست من تو این جهان مادی هستی..کاری که بهت میگمو انجام بده..

    و کارتو پیش ببر من خودم مشتریا رو واست میفرستم..

    بصورت واضح چند تا شخص رو بسوی من فرستاد..بدون اینکه من تبلیغ خاصی.بجز اون موردی که خودش بهم گفت…

    و از کار من تعریف و تمجید کردن…

    و من این باور و پاشنه تا دیروزم داشتم.که هدایت شدم…

    که این باور تو درون منه….و نمیزاره من وارد مدار بعدی که اومدن مشتریای هم فرکانسیم.هستند ،’بشم….

    پس باور کنم.که من با همین کار که واقعا برام لذت بهش.و ساده هست.میتونم درآمد خیلی خوبی رو داشته باشم.خداوند افراد شرایط مناسب که مثل همین سایت الهی هست.که واقعا برام تو این چند ماه سیری نداشته.تا اونجایی که تونستم ساعتهای بیشتری از روزم.دارم روی خودم کار میکنم..

    دوستدارم مشتریای خودمم همین نوع تفکر رو با ساخت این ورژن جدید از کار من،’داشته باشن…و استفاده از کالایی که من تولید کردم لذت ببرن!..

    و من زندگی سراسر از آزادی زمانی و مکانی و مالی و شادی و احساس خوب رو داشته باشم!..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    مهدیه الوندی مهر گفته:
    مدت عضویت: 1052 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام به استاد عزیزم

    اگه رهات کنن و برات پول ساختن ازش مهم نباشه میری سراغ چه شغلی ؟

    هر وقت تو خونه تنها میشم

    هر وقت دلم میگیره

    یا هر وقت خیلی شادم

    یا موسیقی جدیدی و می‌شنوم که شعرش برام جالبه

    شروع میکنم به آواز خواندن

    اولین بار احتمالا از گروه سرود مهد کودکم این داستان شروع شده

    حتی یه فیلم دارم که داداشم و مجبور کردم بایسته ازم فیلم بگیره تا من یک شعر و بار ها و بار ها به صورت یک نفره اجرا کنم ، بخونم و رقص و حرکات نمایشی طور رو چاشنیش کنم

    بعد ها یادمه توی یک اردو که با مدرسه رفته بودیم یه آهنگ و چندین بار توی همون روز برای بچه های مختلف اون مدرسه اجرا کردم

    اون موقع ها تنها کسی که تصدیق میکرد قشنگ میخونم مامانم بود ( اموجی خنده ) ، آخه بچه بودم و صدام هنوز کودکانه بود و از طرفی تمرین نشده و خام

    طی روند بزرگ تر شدنم بدون اینکه بدونم داشتم با خوندن آهنگ های مختلف توی اتاق خودم یا سعی کردن به شیوه ی آهنگینی قرآن بخونم و تلاشی که میکردم برای بالا بردن ظرفیت تنفسیم ، همه ی اینها تمرینی بوده برای صدام

    و بالاخره لطف خداوند که با بالغ شدنم صدای زیبایی رو هم بهم هدیه کرد

    اتفاق بعدی بر میگرده به سه سال پیش

    که من توی یک مسابقه ی دکلمه خوانیی شرکت کردم که هرگز توش مقامی کسب نکردم اما برای من جرقه ای توی ذهنم ایجاد شد

    که میتونم اینکارو شروع کنم

    چند ماه بعد یک پیجی و زدم شروع کردم به پست کردن شعر ها یا متن هایی که میخوندم و چقدر تحسین شدم بابتش و این بار تعداد خیلی زیاد تری تشویق کننده داشتم

    و حالا که خوب فکر میکنم ، من از اول هم به خوندن علاقه داشتم ولی فکر میکردم ممکنه دیدگاه بدی بهش داشته باشن توی جامعه یا حتی خانوادم بخاطر همین بجای آهنگ خوندن ، دکلمه میخوندم

    و خب خواننده بودن و میلیون ها و میلیارد ها دلار ازش پول ساختن اصلا غیر مرسوم نیست

    بهترین الگو هم براش بیلی آیلیش هست تو سن 17 سالگی شهرتش آغاز شد

    الگویی از :

    موفقیت بزرگ توی سن خیلی کم( این مثال و توی نود درصد بازیکن های فوتبال و خیلی حرفه های دیگه هم داریم ، فقط نمی‌دونم چرا هنوز خوب جا نیفتاده توی ذهنم )

    شروع همکاری با برادر نوازندش ( اینکه چقدر اسباب های رسیدن ما به خواسته هامون می‌تونه نزدیک و در دسترس باشه )

    انقدر جوایزش زیاده که دیگه توی بغلش جا نمیشه( فقط طی چهار سال از تک تک کسایی که سالهای سال توی این حوزه کار کردن افتخارای بزرگ تری داشته )

    به سبک خودش پیش رفته ( از استایل عجیب غریبی که باهاش کارو شروع کرد ، روی صحنه با لباسهای راحت تیشرت و شلوارک و کتونی اجرا می‌کرد چیزی که اصلا مرسوم نبود تا قبل از ایشون ، تا اون رنگ موهای خاص خودش )

    و بینهایت مثال دیگه هالزی ، ادل ، تیلور سوئیفت

    که بینهایت محبوبیت و ثروت کسب کردند از خوانندگی ، چیزی که عاشقانه دنبال کردن

    رویای دیگر من

    نویسندگی

    من از بچگی عاشق دفتر سر رسید بودم ، همیشه سر رسید خوشگلا رو بر می داشتم برا خودم و توشون همه چیزززز می‌نوشتم

    از حسای اون لحظه تا شعر های کوتاه و گاهی خاطره و نظر های کارشناسی ( توی اون سن از نظر خودم خیلی جالب بنظر میرسیدن)

    یادمه یک بار یک شعر در وصف موفقیت توی یک شغل نوشتم و رفتم برای حدود 30 نفر از افرادی که اون شغل و داشتن و باهم رفته بودیم تفریح خوندمش ( حدودا 12 سالم بود اون موقع) و خیلی تشویقم کردن و حتی یادم میاد یکی از خانوم ها اونجا گریه کرد و گفت منو یاد نوجوانی خودم میندازی

    خلاصه

    بزرگ شدم و قلمم هم با من بزرگ تر شد

    تفریحم شده بود که بنویسم راجب هر چه از دنیای خیال تا واقع کشیده میشه

    تجربه ی شیرینی هم که ازش دارم اینه که :

    آخرین روز مدرسه بود ( پایه ی دوازدهم ، توی اسفند تموم شد )

    یکی از دفتر سر رسید های مورد علاقم که توش کلی متن نوشته بودم و تو کوله پشتیم داشتم و به دوستم گفتم نظرت چیه بریم بیرون یه چیزی بخوریم موافقت کرد

    مسیر زیبا و خلوت اون روز خیابون قصر و دشت و ما دو تا کاپوچینو بدست و من میخوندم و دوستم تحسین میکرد

    و هر لحظه بیشتر متعجب میشد که تو انقدر خوب می‌نویسی و من تازه فهمیدم

    اما خب تنها قدمی که براش برداشتم اینه که کلی متن کوتاه کوتاه قشنگ نوشتم ، یه رمان نصفه نیمه و یه کتاب نصفه نیمه تر

    دلیلش هم اینه که باور محدود کننده بسیار دارم که این تابستون و قراره به تغییرشون بپردازم

    می خوام شروع کنم به قدم برداشتن براشون

    حتی اگه حس میکنم الان به اندازه ی کافی خوب یا آماده نیستم

    حتی اگه فکر میکنم ممکنه شکست بخورم

    یا نمیشه ازش پول ساخت

    می خوام هم قدم بردارم و هم همزمان باور های درست تری رو جایگزین کنم

    آخه میدونید من 9 ماه تمام رو میانگین روزی شش ساعت با تمرکز روی چیزی کار کردم که اصلا بهش علاقه نداشتم –» تقریبا میشه هزار و ششصد و بیست ساعت و شکست خوردم

    پس چه اشکالی داره برای چیزی که بهش عشق می ورزم این زمان رو بذارم

    فارغ از اینکه بهم نتیجه میده یا نه

    البته بعید میدونم اگه تو کاری که عاشقشی 1620 ساعت با تمرکز کار کنی نتیجه نده

    تجربه ی خوبی نبود اما حد اقل شجاعت پیدا کردم و انگار دیگه نمی‌ترسم که نشه که نرسم که نتونم ، بخاطر همین میتونم خیلی راحت تر برم سراغ چیزی که عاشقشم

    ممنون بابت فایل خوبتون که باعث شد برای اولین بار متن به این طولانیی راجب علاقه هام بنویسم :)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    الم﴿١﴾

    الف، لام، میم

    تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ ﴿٢﴾

    این آیات [با عظمتِ] کتاب محکم و استوار است،

    هُدًى وَرَحْمَهً لِلْمُحْسِنِینَ ﴿٣﴾

    که سراسر هدایت و رحمتی است برای نیکوکاران.

    الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿۴﴾

    همانان که نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و به آخرت یقین دارند.

    أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾

    اینانند که از سوی پروردگارشان بر بلندای هدایتند، و اینانند که رستگارند،

    ===================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم ،سلام به استاد شایسته جانم ،سلام به رفیق های نازنین غار حرا

    نشانه ی روزانه ی من به تاریخ ١١/4/١4٠٣:

    فایل بینهایت پر برکتی بود که آگاهی هاش مثل همیشه در زمان و مکان درست به دستم رسید،دقیقا وقتی که من تمرین جلسه ١ روانشناسی ثروت رو از سر گرفتم و شروع کردم به نوشتن کامنت و ادامه دادن مسیر درستی که من رو تا به اینجا آورده و از اینجا می‌تونه به هرجایی که دلم میخواد برسونه.

    سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا

    قوانین ثابت و پایدار و عدالت بی نقص خداوند که هرکسی میتونه ازش استفاده کنه و زندگی رو اونطور که دلش میخواد رقم بزنه.

    یکسری نکات مهم رو توی دفترم نوشتم،اما برای گذاشتن رد پا از خودم و همچنین نوشتن دوباره و دریافت تأثیرگذاری بیشتر روی باورهام،نکاتی که توی دفترم نوشتم رو اینجا هم مکتوب میکنم.

    ===================================

    اگر شما یک خواسته ای داشته باشی و عاشقش باشی و عشق و علاقه و شور و اشتیاق داشته باشی،اون کار برات کار راحتیه و وقتی براش کارهای زیادی انجام میدی به این معنا نیست که داری زجر میکشی.

    وقتی شما عاشق یک موضوعی باشی و با تمام وجود دوستش داشته باشی،اصلا انجام دادنش و فعالیت سنگین در مورد اون کار،اصلا کار سختی نیست،اتفاقا کار خیلی لذت بخش و آسونی هم هست.

    درواقع :

    تفریحت،عشقت،لذتت،مسافرتت،همون کاره

    ===================================

    اگر میخواید خوشبختی رو به تمام معنا در زندگیتون احساس کنید !

    اگر میخواید یک پکیج کامل از سلامتی،ثروت،شادی،آرامش،خوشبختی و اعتبار رو داشته باشید!

    اگر میخواید همه ی چیزهای خوب رو باهم داشته باشی:

    برو و درکاری که دوسش داری ،مهارت کسب کن و حرفه ای شو و باور کن:

    که میتونی از چیزی که عاشقش هستی،پول بسازی

    میتونی از چیزی که عاشقش هستی،ثروت بسازی

    ===================================

    همه ی ما وقتی به کار فکر میکنیم،کار برامون یک چیزی که باید انجامش بدیم ،که خرجمون رو بگذرونیم ،هزینه های زندگیمون رو بگذرونیم تا زنده بمونیم :

    عشق چیزی که بعد از اینکه از سرکار اومدیم،میریم سراغش!

    یعنی توی ذهن ما این هست که :از کاری که عاشقشم که نمیتونم پول دربیارم،باید برم سراغ یک شغل معمولی،یک کار معمولی که بتونم هزینه های زندگیم رو دربیارم.

    و بعد که از سرکار اومدم،یا روزهای آخر هفته،برم کاری که عاشقش هستم رو انجامش بدم.

    واقعیت اینکه:اگر ما دنبال شادی بینهایت در زندگی باشیم،اگر ما خودمون رو یک چرخ دنده توی جهان ببینیم و اگر تصور کنیم که من برم دنبال چیزی که دوسش دارم،شغل یا موضوعی که بهش علاقه دارم:

    یعنی به صورت طبیعی،اگر ولم کنی دوست دارم اون کار رو انجام بدم چه حقوق به من بدن،چه حقوق به من ندن،چه بقیه بفهمن من توی اون کار خوبم،چه بقیه نفهمن،من دوست دارم اون کار رو انجام بدم

    اگر بریم توی اون فضا،توی اون جایی که جاش هست،این چرخ دنده اونجایی قرار بگیره که باید قرار بگیره و توش عالی بشیم و بهترین باشیم و کار کنیم :

    که کار کردن توی چیزی که بهش علاقه داریم،اصلا سخت و زجرآور نیست

    وبعد انقدر پیشرفت میکنیم و انقدر به پیشرفت جهان،به خوشبختی جهان کمک میکنیم که این ساعت خیلی قشنگ و مرتب کار می‌کنه.

    اونوقت،ثروت هم لاجرم به سراغ ما میاد

    ===================================

    موضوع اینکه: ما به صورت بنیادین باور نداریم که اون چیزی که دوسش داریم رو به عنوان یک شغل در نظر بگیریم،شغلی که بتونه زندگی مارو بچرخونه،از نظر مالی،اینو باور نداریم.

    چون ما باور کردیم در مورد مسائلی که دوسش داریم،درآمدی نداریم،بخاطر همین ما به صورت شغل بهش نگاه نمی‌کنیم.

    پس باید این باور رو در ذهنمون عوض کنیم :

    چطوری ؟

    با پیدا کردن الگوها

    نگاه کنید چه شغل هایی داره پولساز میشه که قبلاً نمیشد بهش گفت شغل ولی الان پذیرفته شده این شغله و درآمد خوبی هم داره.

    ===================================

    اگر هر کدوم از ما این باور رو توی ذهنمون درست کنیم که اون کاری که دوسش دارم،عاشقشم،اگر توش عالی بشم،حتما ثروت سراغ من میاد

    اونوقت:

    ما خیلی خوشبخت زندگی خواهیم کرد

    ما خیلی حالمون خوب خواهد بود

    و خیلی به جهان خدمت خواهیم کرد

    و جهان هم به ما خدمت می‌کنه

    و خیلی موفق خواهیم بود ،و خیلی ثروتمند خواهیم بود

    =====================================

    اگر باور داشته باشی که موضوع مورد علاقه ی شما می تواند به عنوان یک شغل وجود داشته باشد و می تواند از لحاظ مالی شرایط تجربه زندگی ای سرشار از شادی و آرامش را برای شما فراهم کند، چه موضوعی را به عنوان شغل انتخاب می کنی؟!

    اون چیزی که من از بچگی بهش علاقه داشتم،و به قول استاد بدون اینکه براش کلاس برم،یا تمرین خاصی بکنم ،توش مهارت و استعداد داشتم ،نویسندگی بود،من عاشقانه می‌نوشتم ،از نوشتن خاطره های روزانه و اتفاقات زندگی شروع شد تا رسیدم به دوره ی راهنمایی و زنگ انشا،این کلاس ،جایی بود که روح من رو به پرواز درمیاورد،من موضوع انشا،هرچیزی که بود رو روی هوا می‌گرفتم و به محض اینکه می‌رسیدم خونه دفترم رو باز میکردم و می‌نوشتم و می نوشتم و می نوشتم ،صفحه ها و صفحه ها صفحه ها

    همیشه زنگ انشا درخواست کل کلاس این بود که سعیده اول انشاش رو بخونه ،دهه ٨٠ که خبری از اینترنت و سایت و این داستان ها نبود یادمه همیشه دبیر فارسیمون بهم میگفت تو بالاخره یک نویسنده میشی یا روزنامه نگار.

    یکبار یک قصه تخیلی نوشتم باهاش کل بچه های مدرسه و مدیر و ناظم و معلم رو با سفینه بردم فضا!

    آخ چقدر خلق اون داستان تخیلی به جانم چسبیده بود،هنوز طعم شیرینش زیر زبونمه!

    و این علاقه در کنار احساس عدم لیاقت و نداشتن عزت نفس و باورهای محدود کننده جامعه یک گوشه ای دفن شد،تا رسید به صفحه ای توی اینستاگرام!

    با تولد نیلانیکا ،من شروع کردم به نوشتن داستان های کوتاه از فعالیت های روزمره ی دوقولوها…

    فالوئر ها از 4٠/5٠نفر فامیل شد صدتا،شد هزارتا,شد ده هزارتا … و تا اون روزی که من متعهد شدم اینستارو ببندم تا ٢5 هزار نفر رسید …

    بدون اینکه من کار خاصی براش بکنم،چرا یکی دوبار مثلا با پیچ های دیگه تعامل کردم اما اون موقع اگر صدتا فالوئر اضافه میشد 5٠تاشون میرفتند ولی اونایی که با قدرت نویسندگی من میومدن موندگار بودن و پر از فعالیت!

    همین الان اگر پیجم رو باز کنم میبینیم دایرکت من پر از پیام هایی که سعیده کجایی؟چرا نمیای پست و استوری بزاری؟لطفا برگرد.

    این علاقه با من اومد همینجوری تا من با آموزش های استاد ،عاشق قرآن شدم،عاشق خوندن آیه های قرآن و تحلیل قوانینی که از استاد یاد گرفته بودم ،پس شروع کردم به نوشتن کامنت …

    اولش خیلی سخت بود اما مینوشتم،شده چهار پنج تا خط …

    ولی سعی میکنم توی نوشته هام از قانون و قرآن استفاده کنم .

    و این تکامل طی شد و طی شد تا رسید به اینجا!

    که من وقتی می‌خوام بنویسم ،وقتی از قرآن و قوانین و اتفاقات زندگی خودم می‌خوام بنویسم ،کاملا از بعد زمان و مکان خارج میشم و به خودم میام میبینم صفحه ها نوشتم بدون اینکه گذر زمان رو بفهمم،درحالیکه برای اینکار هیچ پولی به من نمیدن.

    من عاشق این کارم ،این اون کاری که من بعد از انجام چیزی که اسمش رو شغل گذاشتم کل روز مشغولشم.

    حتی وقتی از پرستاری انصراف دادم اومدم ویژگی های شغلم رو مشخص کردم و بعد نوشتن اصل اول :که مهم ترین چیزی که می‌خوام ،شغلی هست که به گسترش جهان توحیدی کمک کنه ،از علایق و ویژگی ها و توانمندی هام نوشتم

    و تموم تلاشم رو کردم طبق آگاهی های جلسه ٣ قدم٧

    فقط روی ویژگی های خواسته م تمرکز کنم و اجازه بدم جریان هدایت ،هدایتم کنه

    و حالا که اینجام، باید همچنان تسلیم باشم و بپذیرم یک جریانی هست که داره مارو هدایت می‌کنه نه مارو،کیهان و کهکشان هارو داره هدایت می‌کنه و اون آگاهه و تنها اون انرژی می‌تونه من رو از مسیری به خواسته هام برسونه که بهترین مسیره،به قول جمله ی طلایی استاد در آخر این فایل:

    من باید روی باور هام کار کنم و اجازه بدم آرام آرام به شغلی هدایت بشم که دوسش دارم

    استاد جان ،پیامبر زندگی من ،ازت ممنونم بی نهایت و دعا میکنم بزودی در این چرخ دنده ی بزرگ جهان ،در جای درستش قرار بگیرم .

    رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی ۖ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ

    اى پروردگار من، به من بیاموز تا شکر نعمتى که بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشته‌اى به جاى آرم. کارى شایسته بکنم که تو از آن خشنود شوى و فرزندان مرا به صلاح آور. من به تو بازگشتم و از تسلیم‌شدگانم.

    در پناه نور ورحمت الله باشید همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 128 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1469 روز

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

      الم

      ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾

      در [وحی بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکاران هدایت است. (2)

      الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿٣﴾

      آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. (3)

      وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿۴﴾

      و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند. (4)

      أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾

      آنانند که از سوی پروردگارشان بر [راهِ] هدایت اند و آنانند که رستگارند. (5)

      سلام سلام به سعیده نورانی

      اینم آیات هدایتی امروز من بود… چقدر شبیه آیات ابتدایی کامنت شماست…

      خدایا شکرت که اجازه دادی بنویسم … هنوز نمی دونم قرار چی بنویسم…

      خدایا من اجازه میدم و اماده ام که هدایتم کنی تا بنویسم… هر آنچه که باید الان نوشته بشه…

      سعیده جانم… من معلم رسمی هستم… و کار آموزش رو خیلی دوست دارم… اما مدت هاست که متوجه شدم و برام واضح شده که آموزش دروس رو دوست ندارم… و برخی محدودیت های این شغل رو دوست ندارم… و همین باعث شده تا مدتیه که از خدا می خوام منو هدایت کنه به سمت ماموریت الهیم که به خاطرش به این جهان اومدم… بهش گفتم که اجازه میدم و آماده ام که منو در جای مناسب این چرخ دنده قرار بده…

      حالا می خوام مرور کنم که چه چیزی که باعث میشه اگه بهم پول هم ندن، انجامش بدم؟؟… چه چیزی که شور و شوق بی نهایتی در من ایجاد می کنه؟؟ … چه چیزی که وقتی مشغولش میشم فارغ از زمان و مکان میشم؟؟… چه چیزی که وقتی مشغولش میشم حتی غذا و چاییم سرد میشه و فراموش می کنم؟؟…

      من وقتی مشغول خواندن قران میشم…. وقتی مشغول کار کردن روی خودم میشم… وقتی مشغول سخنرانی برای جمع های بیش از صد نفر میشدم اینقدر حسم فوق العاده بود که قابل وصف نیست… سخنرانی هایی که ساعت ها قبلش تحقیق و مطالعه کرده بودم و بابتش حتی یک ریال پول دریافت نکرده بودم… در یکی از کامنت هام کامل در موردش توضیح دادم… جلسه هایی که برای اولیاء تشکیل میدم و موضوع جلساتم تربیتی… واقعا پر از شور و شوق میشم… دوست ندارم تموم بشه… جلسه هایی که برای معلم ها میزارم و موضوع تربیتی باشه… عاشق این موضوعات هستم… یادمه یکبار موضوع جلسه با معلم ها در مورد مشق و کتاب و اینا بود… هیچ ذوقی براش نداشتم… فقط خواستم ارائه بدم تموم بشه… وقتی همکارانم از جلسه با اولیاء فراری ان… من بهشون میگم من عاشق این جلساتم… ای کاش میشد من به جاتون برم صحبت کنم… واقعاً هم قدرت کلام دارم.. کلامم به فضل خدا موثر واقع میشه… یادمه این توانایی رو از بچگی داشتم… زمانیکه دختر خاله ام با شوهرش دعواش میشد… من نوجوان بودم …. با صحبت کردن باهاشون قضیه تا مدتی حل میشد… وقتی سخنران های موفق در حوزه موفقیت و روان شناسی می بینم… ناخوداگاه تحسینشون می کنم… پیگیرشون میشم… گاهی خودمو جاشون میزارم… گاهی وقتی یک نفر هم فرکانس کنارم قرار می گیره… ساعت ها از قانون و قرآن حرف میزنم و دوست ندارم بریم بخوابیم و دوست دارم ادامه بدیم… ادامه بدیم و ساعت ها حرف می زنیم… و چقدر پر از حال خوب میشم…

      این کاری که من دوسش دارم… یعنی به صورت طبیعی، اگر ولم کنی دوست دارم این کار رو انجام بدم چه حقوق به من بدن، چه حقوق به من ندن، چه بقیه بفهمن من توی این کار خوبم، چه بقیه نفهمن، من دوست دارم این کار رو انجام بدم…

      درواقع :

      تفریحم، عشقم، لذتم، مسافرتم، همین کاره…

      اگر میخوام خوشبختی رو به تمام معنا در زندگیم احساس کنم !

      اگر میخوام یک پکیج کامل از سلامتی، ثروت، شادی، آرامش، خوشبختی و اعتبار رو داشته باشم!

      اگر میخوام همه ی چیزهای خوب رو باهم داشته باشم:

      باید برم در کاری که دوسش دارم ، مهارت کسب کنم و حرفه ای بشم و باور کنم:

      که میتونم از چیزی که عاشقش هستم، پول بسازم

      میتونم از چیزی که عاشقش هستم، ثروت بسازم

      خدایا من نمی دونم … تو میدونی….

      حتی من شناخت کافی به علایق و استعدادهام و توانایی هام و مهارت هام ندارم… اما تو می دونی…

      پس اجازه میدم و آماده ام بدون هیچ پیش فرض ذهنی و نگه داشتن کویر، هدایتم کنی به مسیری که عاشقش هستم… به مسیری که وقتی انجامش میدم احساس خوشبختی می کنم… احساس شعف و شادی می کنم… خدایا من به تو… به هدایت هات…. به حمایت هات… به فضل و کرمت… محتاج ترینم…

      و به قول استاد جان و به قلم شما سعیده موحد:

      و حالا که اینجام، باید همچنان تسلیم باشم و بپذیرم یک جریانی هست که داره مارو هدایت می‌کنه نه مارو، کیهان و کهکشان ها رو داره هدایت می‌کنه و اون آگاهه و تنها اون انرژی می‌تونه من رو از مسیری به خواسته هام برسونه که بهترین مسیره، به قول جمله ی طلایی استاد در آخر این فایل:

      من باید روی باور هام کار کنم و اجازه بدم آرام آرام به شغلی هدایت بشم که دوسش دارم.

      سوره توبه – آیه 88

      لَٰکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ ۚ وَأُولَٰئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٨٨﴾ ولى پیامبر و کسانى که با او ایمان آوردند با اموال و جان هایشان جهاد کردند ، اینانند که همه خیرات [دنیا و آخرت] براى آنان است و اینانند که رستگارند.

      اینم آیه ختم این کامنت…

      خدای وهابم هم اول کامنت نتیجه اش، مفلحون بود…. هم آخر کامنت مفلحون بود…

      سعیده عزیزم… الگوی بی نظیرم… همین الان هم با کامنت هات داری جهان توحیدی رو گسترش میدی… چقدر ازت یاد گرفتم و می گیرم… چقدر شجاعتت رو تحسین کردم و می کنم… چقدر از خدا خواستم تا اطرافم پر بشه از انسان های ارزشمند و لایق و موحد و دوست داشتنی و مهربون و صادق همچون تو…. چقدر برای داشتن دوستی مثل شما افتخار می کنم… چقدر خودم رو تحسین می کنم … که اطرافم رو از افراد غیر هم فرکانس خالی کردم تا این افراد ارزشمند هدایت بشن به زندگیم…

      سعیده جانم… زندگی عاطفی منم خیلی شبیه زندگی عاطفی شماست… ولی همین زندگی و تضادهاش… خیلی از خواسته هام رو واضح کرده.. که من از شریک عاطفیم چی می خوام؟؟… ایمان دارم اگه در این مسیر ادامه بدم… تسلیم نشم… فقط و فقط تمرکزم روی خودم باشه… روی مهارت هام کار کنم… کویرهام رو رها کنم… و خداوند رو اجابت کنم با تسلیم الهاماتم شدن…. اونم بی چون و چرا… و ایمان بهش داشته باشم… یعنی فرکانس شک و تردید نداشته باشم… خواسته ام اجابت میشه … اونم به بهترین شکل…

      امروز 11 تیر 1403… این روزها با تضادی که در زندگی دارم(16 روز همسرم بیمارستان) خیلی بزرگ شدم… خیلی از درس های تئوری قرآن رو به فضل خدا در عمل انجام دادم… چقدر برخی از آگاهی های استاد رو کامل درک کردم… چقدر به رشد خودم پی بردم… چقدر بت شکنی کردم… چقدر آرام هستم… یعنی همین اتفاق به ظاهر تلخ و نازیبا…. تا همین جا برام پر از خیر و برکت بوده…

      به قول استاد:

      وقتی شما درخواستی از خدا می کنی… و بعد داری روی خودت کار می کنی… یهو یه اتفاق به ظاهر نازیبا می افته… اون همون پلن خدا برای تحقق خواسته ی توعه… تسلیم این پلن باش…

      یا بازم به قول استاد:

      این اتفاق ها نیست که نتیجه رو مشخص می کنه… بلکه زاویه ی نگاه ماست که مشخص می کنه نتیجه به نفع ما باشه یا به ضرر ما

      یا به قول پروین اعتصامی در قضیه سپردن نوزادش به رود:

      وحی آمد کاین چه فکر باطل است، رهرو ما اینک اندر منزل است

      پرده شک را برانداز از میان، تا ببینی سود کردی یا زیان

      چقدر نوشتم…. قرار بود اون آیه ختم کامنت من باشه.. ولی گفت و نوشتم…

      خدایا شکرت برای این صلاه

      رَّبِّ أَنزِلۡنِی مُنزَلࣰا مُّبَارَکࣰا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَ آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1282 روز

      سلام و درود خداوند بر سعیده نورانی

      ممنونم بابت این کامنت خواهر جان. درسته که مثل کامنت های قبلی توحیدی و قرآنی نبود ولی خیلی ارزشمند بود. و منو درگیر خودش کرد.

      راستش دیگه مغزم هنگام خوندن این جملات اِرور میده! سالهاست دارم این چنین جملاتی رو میخونم ولی درک نمی کنم.

      یه جای کار ایراد داره که این آگاهی ها به کار من نمیان و قفل بسته ذهنمو باز نمیکنه! ساعت ها و سالهاست که کتاب خوندم،ساعتها نوشتم از جنبه های مختلف خودمو واکاوی کردم. از دیگران پرسیدم. ولی اون چیزی که باید باشه نبود.

      یبار بهم الهام شد برم عکاسی و رفتم یدوره رو حضوری گذروندم و چندین پکیج هم دیدم ولی تازه برام واضح شد که عکاسی رو دوست دارم ولی نه بعنوان شغل!

      این تست های روانشناسی و شخصیت شناسی و … که دیگه نگووووو.

      یه چیز ساده از نظر خیلی ها؛ بزرگترین معضل و ترمز زندگی من شده!!!

      خودم و سپردم به آگاهی دوره ها و فایل های استاد شاید یروزی این قفل باز بشه.

      یه باگی تو وجود منه که برام ناشناخته است. انگار دیگه خودم خسته شدم درون خودم بگردم دنبالش. دوست دارم یکی جراحی کنه این ذهنو و بگه چه خبره توش!

      با اینکه خسته میشم گاهی ولی متعهدم به ادامه دادن. هر چقدر میخواد طول بکشه مهم نیس. بالاخره یروزی از دستم خسته میشه و خودشو نشون میده!

      شاید هنوز زمانش نرسیده؛ شاید هنوز خیلی باید کار کنم رو خودم تا خودمو بیشتر بشناسم.

      نمیدونم چرا اینارو میگم هاااا. با اینکه گفتم ذهنم حتی یک کلمه اضافی ازین آگاهی رو قبول نکرد!

      گاهی احساس میکنم خداوند همه چیز رو در یک حد در درون من قرار داده شده. که کشش زیاد یا تنفر زیاد به هیچ چیز و هیچ کسی ندارم. از هیچ غذایی بدم نمیاد. قبلنا هر بار که خانمم میگفت چی درست کنم؟ همیشه یه جواب تکراری می شنید که هر چی برات آسونتره همونو درست کن. شاید این جواب خیلی ها رو خوشحال کنه؛ ولی وقتی همیشه تکرار بشه میره رو اعصاب و مثل خانمم سوالشو این جور میپرسه که چی درست کنم؟ نگو هر کدوم برات آسونتره!

      حتی این حس و تو دوران مجردی هم داشتم. خیلی ها رو دوست داشتم ولی عاشق هیچ کسی نشدم! من کسی بودم تو فامیل که شرایط ازدواج داشتم ولی از همه بیشتر مجرد موندم. آخرش هم با عقل ازدواج کردم نه با قلب! هر چند خداوند زندگی ای بمن عطا کرد که عاشقشم ولی اینکه میگفتن عشق بعد از ازدواج بوجود میاد دروغی بیش نبود.

      آنروزها میگفتم اگه دختری منو انتخاب کنه و بیاد بمن پیشنهاد ازدواج بده (نه پیشنهاد دوستی) من قبول میکنم! یعنی دوست داشتم انتخاب بشم تا اینکه انتخاب کنم!!! شاید اگه الان بود شدنی بود ولی تو اون زمان فکرشم محال بود چه برسه به انجامش.

      تغییر نگاه من بواسطه آموزش های استاد سبب ایجاد این عشق به زندگی ام و همسر و دخترم شده است.این نبود. اینو ساختم.با تمرکز بر نکات مثبت. با تغییر زاویه دید. با بولد کردن خوبی ها و اعراض از نازیبائی ها. با شکرگزاری بابت نعمت ها و داشته ها. روزی نیست که من شکرگزار خداوند نباشم بابت این زندگیم.

      ولی دلیل این حرفهام ؛ حرف دلم این بیت عطار است که:

      چون به دریا می‌توانی راه یافت

      سوی یک شبنم چرا باید شتافت

      وقتی میشه توحیدی تر و ثروتمندتر و بهتر و توحیدی تر زندگی کرد. چرا قانع باشیم به این زندگی؟ چرا کانال رزق خدا را گشاد نکنیم تا نعمت و زیبایی و ثروت و رحمت و خوشبختی بیشتری دریافت کنیم.

      من سالهاست که در منطقه امن خودمم. شغلی دارم که خیلی ها آرزوش رو دارند. همیشه غنی از احترام و توجه بوده ام. اما چرا کارمندی؟ چرا کارآفرینی نه؟

      بقول استاد و سعیده اینهمه ویژگی مثبت شخصیتی که دارم از صداقت؛ از راستگویی؛ از پاکدستی؛ از تعهد؛ از پشتکار … که هر کدامش ثروت بزرگ درونی ای است که خیلی ها در آرزوی پیدا کردن چنین افرادی اند. چرا جایی هرز بره که کمترین ارزش برایش قائلند؟!

      گاهی با خودم میگم منی که از کودکی کار کرده ام و بقول امروزی ها بزینس های مختلف داشته ام چرا باید لنگ پیدا کردن بزینس مورد علاقه ام باشم؟!

      نمی دونم از هر دری گفتم. واقعیتش نمیدونم چی گفتم از کجا رفتم به کجا. ذهنم کرکرشو پائین کشیده. و منم یه حرفهایی با خودم زدم! چه جایی بهتر و محرم تر از خانه دوست. شاید یروز این حرفها به کار من و کسی اومد و بشه ازش رمز گشایی کرد. چیری که مطمئنم ازش اینست که من ادامه میدم، ادامه و ادامه و ادامه…

      خیلی راه مونده میدونم. سالها باید رو خودم کار کنم. انگار تنها چیزی که عاشقشم همین بودن در این مسیر است… آره همین سایت که تمام تفریح و لذت و شب نشینی و مسافرت و مهمانی و دورهمی و حتی فوتبال نگاه کردن هم در مقابلش سر تسلیم فرود میارند و من در خلوتم و در لحظه لحظه کار کردن روی این آگاهی ها و نت برداری و کامنت خوندن و کامنت نوشتن غرق لذتی هستم که معنی عشق را فهمیدم؛ معنی علاقه را فهمیدم! عشق و علاقه واقعی من انگار همینست!!! یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
      • -
        سادات گفته:
        مدت عضویت: 2057 روز

        سلام داداش اسدالله عزیز.

        چقدر حرفتونو درک می کنم.

        یه احساسی شبیه احساس شما دارم.

        با اینکه شاغلم عاشق ریاضیات هستم وبا عشق تمام به دانش اموزانم درس میدم وخاطرات خیلی خیلی خوبی دارم والحمدلله موفق هم بودم

        اما شغلی نیست که دوست داشته باشم ادامه بدم

        منم مثل شما علاقه های فراوان دارم واستعدادهای فراوان

        مثلا به خیاطی خطاطی ودرست کردن کیک و….

        خیلی چیزهای دیگه علاقه دارم اما هیچ کدومشون رو به عنوان شغل وبیزینس شخصی دوست ندارم ادامه بدم فقط برای علاقه خودم برای خودم ودخترم گاهی لباس می دوزم

        شبها تمرین خط می کنم

        برای عشق به خانواده براشون کیک میپزم و…..

        ولی هیچ کدوم اینها کاری نیست که بخوام به عنوان بیزینس بهشون نگاه کنم‌‌

        حتی امسال نزدیک عید شیرینی نخودچی پخته بودم برای خودمون بحدی خوش مزه وعالی شده بود که تصمیم گرفته بودم سال دیگه از یکی دوماه قبل عید سفارش بگیرم ومی گفتم شاید هدایت خداباشه اما زمان گدشت دیدم نه من در اون حد علاقه به این کار ندارم بیشتر علاقه هایی که دارم برای دل خودمه وعشق که نصیب خودم میشه

        ومنم دقیقا مثل شما موندم به چی علاقه دارم که به عنوان بیزینس،بخوام بهش نگاه کنم

        منم یک مدت خیلی دنبال این بودم که بفهمم رسالتم چیه و علاقه ام چیه وبرای چی کاری به این دنیا اومدم اما همش،گیج بودم و به لطف خدا ووجود این سایت هدایت شدم به یک کامنتی اون زمان (یعنی پارسال) که خدا از طریق اون کامنت بهم گفت بهت گفته میشه آرام باش،ولذت ببر وادامه بده

        واون جملات برای من دقیقاهدایت الله بود

        منم از اون زمان به آرامش خاصی رسیدم تو یکی از کامنتهام گفتم با اینکه اهل اینستاگرام نبودم اما فقط به خاطر پیجهای خیاطی اونو داشتم وپیجهای خیاطی رو دنبال می کردم ولی احساس خیلی بدی بهم دست می‌داد حس عقب ماندگی ،دیر شدن و..

        که همون زمان با دوره احساس لیاقت هم خدا کمکم کرد وتصمیممو گرفتم و کلا خودمو از فکر خیاطی رها کردم والان دیگه اگر خیاطی می کنم فقط برای لدت خودمه

        دیگه از فکر بیزنسش دراومدم

        خیلی خدابهم کمک کرد

        وخلاصه آرام‌تر شدم و دارم همین مسیر خودسازی رو به لطف الله مهربان ادامه میدم وروی خودم کار می کنم و به قول شما عاشق اینم تو سایت باشم وهمین مطالبو دنیال کنم برای خودم بنویسم (هر چند اهل کامنت نوشتن تو سایت نیستم چون از بچگی برخلاف سعیده جون از انشا متنفر بودم وبدترین وسخت ترین زنگ مدرسه بود برام.اون موقعها خواهرم تو شهر دیگه دانشجو بود برام انشا می نوشت وپست می کرد شکلک خنده )

        وشاید به همین خاطره که علاقه ای به نوشتن تو سایت ندارم‌

        در ادامه کار کردن روی خودم خدای مهربان در جدیدی به روی ما باز کرده و قراره همسرم مغازه بزنه تو شغلی که خودش علاقه داره وداریم کارهاشو انجام میدیم تا به لطف الله به زودی افتتاحش کنیم

        داداش عزیزم فقط یک چیزی بگم که تکراریه خیلی هم تکراریه ولی شنیدن ودرک کردنش از زمین تا آسمونه

        اونم این جمله تکراریه همه چی توحیده هست

        حالا خودم می خوام با گوشت وپوست واستخونم بگم همه چی توحیده

        من چند تا از دوره های استادو گرفتم کار کردم ولی هر چی کار می کردم بازهم دلم می خواست فایلهای توحیدی رو گوش بدم وخدا رو بیشتر بشناسم و بشتر بفهممش‌ با اینکه چندساله که ما از لحاط مالی دلمون می خواست پیشرفت کنیم اما اتفاق خاصی رخ نمی داد البته از موقعی که من دارم کار می کنم نتایج زیادی گرفتم ولی اون چیزی که دلم می خواست نبود تا اینکه چند ماهه اخیر خیلی تمرکزم روی فایلهای توحیدی بود و حس،وحال عجیبی داشتم خیلی بهتر دارم خدا رو می شناسم تازه دارم خیلی چیزها رو در مورد خدا درک می کنم که استاد تو فایلهاش می گفت

        ودقیقا از زمانی که من بیشتر اومدم روی توحید کار کردم دقیقا در جدید برامون باز شد و همسرم هدایت شد که معازه ای باز کنه که خودش خیلی علاقه داره و در راستای کار مورد علاقه خودشه

        دوره های استاد همه عالین ولی هر چه ما بیشتر روی توحید کار کنیم بیشتر نتیجه می گیریم

        خیلی فرقه بین توکل زبانی وتوکل عملی

        خیلی فرقه بین اینکه بدونیم خدا هدایتمون می کنه یا اینکه باور داشته باشیم خدا هدایتمون می کنه

        من به لطف الله خیلی راضیم از مسیرم ونتایجی که گرفتم هر چند نجواهای شیطان هست والان با اینکه قراره بیزینس،شخصی راه بندازیم اما بهم میگه چه فایده اون کار شوهرته خودت چی کار می خوای بکنی؟

        واین مدل حرفها و من سعی می کنم توجهی نکنم وبه مسیرم ادامه بدم وایمان دارم که خداوند حتما کمکم خواهد کرد .

        واین بند آخر کامنتتون خیلی دوست داشتم

        انگار تنها چیزی که عاشقشم همین بودن در این مسیر است… آره همین سایت که تمام تفریح و لذت و شب نشینی و مسافرت و مهمانی و دورهمی و حتی فوتبال نگاه کردن هم در مقابلش سر تسلیم فرود میارند و من در خلوتم و در لحظه لحظه کار کردن روی این آگاهی ها و نت برداری و کامنت خوندن و کامنت نوشتن غرق لذتی هستم که معنی عشق را فهمیدم؛ معنی علاقه را فهمیدم! عشق و علاقه واقعی من انگار همینست!!! یا حق

        راستی داداش عزیزم‌اگر دوست داشتید کامنت منو تو فایلهای دانلودی شماره 13 پیدا کنید وبعد کامنت آقای سلیمان رفیعی رو بخونید کامنت ایشون هدایت الله بود برای من. شاید برای شما هم باشه

        به امید الله مهربان.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          اسداله زرگوشی گفته:
          مدت عضویت: 1282 روز

          سلام و درود خداوند بر بانو سادات عزیز

          امیدوارم در شهر زیبای رشت در زیر سایه الطاف الهی حال دلتون خوب باشه و ایام به کامتان باشه.

          ممنونم بابت سخاوت و قلب رئوف و مهربان تان خواهر عزیزم. شما همیشه منو راهنمایی کردین و به سوالاتم پاسخ دادین و ازین بابت واقعآ ممنون و سپاسگزارم.

          همه کسانی که در این سایت الهی هستند برایم عزیز هستند و کسانی که رسالت بزرگتری مثل شما در جامعه ایفا می کنند، برایم عزیزتر.

          تحسینتون میکنم بابت توانائی ها؛ علایق و هنرمندیتان دوست عزیز. منم مثل شما به خط علاقه دارم و نت برداری جلسات استاد برایم ینوع تمرین خط هم محسوب میشه.

          کامنت نوشتن ربطی به توانایی انشاء نوشتن نداره خواهر جان! منم مثل شما توانایی انشاء نوشتن نداشتم و یادم میاد تو امتحانات دوران مدرسه چند خط کلیشه ای داشتم که همیشه مینوشتم با این مضمون که به نام الله یگانه پاسدار خون شهیدان و با سلام و درود بر… که همش حاشیه بود و ربطی به انشاء نداشت. ولی اونوقتها انگار نمره انشاء رو کیلویی حساب می کردن و هر چه بیشتر مینوشتی نمره بهتری میگرفتی و منم که حرفی برای گفتن نداشتم این چند خط رو بزرگ مینوشتم تا یکم آبروداری کرده باشم.خخخ

          ولی کامنت نوشتن از دل میاد، ادا درآوردن نمی خواد. هر چه میاد مینویسم. مثل همین الان که طی زمان کردم. شما کامنت تون خیلیم خوب بود. امیدوارم بیشتر بنویسید تا بیشتر لذت ببریم و استفاده کنیم از اطلاعات و تجربیاتتون.

          لذت بردم از اینکه گفتی همه چیز توحیده. واقعآ درک این جمله درک زندگیه. فکر نمی کنم انتهایی داشته باشه ایمان آوردن به توحید و مشرک نشدن. قدرت ندادن به آدمها تو زندگی؛ متوسل نشدن و واسطه قرار ندادن آدمها برای رسیدن به خواسته ها… بقول شما گفتن و دانستن این حرفها تا عمل کردن به آنها خیلی فاصله است. فاصله توحید نظری تا توحید عملی فاصله بین زندگی ما تا بهشت است. اصلا وقتی وصل میشی به منبع نعمت و رحمت و ثروت و خوشبختی و سلامتی و احساس خوب، دیگه کمبودی احساس میکنی؟ دیگه نیازی به چیزی داری؟ دیگه خواسته ای داری؟ همه چیز فراهمه. آنوقته که بی نیازترینی؛ ثروتمندترینی؛ خوشبخت ترینی؛ زیباترینی؛ سعادتمندترینی؛ قویترینی؛ غنی ترینی؛ بی خیالترینی؛ بزرگترینی؛ بخشنده ترینی؛ رها ترینی…

          اینکه می بینم شما با وجود داشتن شغل و مسئولیت سنگین در جامعه و کار منزل و بچه داری، باز هم بدنبال مولد بودن بیشتری، واقعآ ستودنی و تحسین برانگیزه. آفرین به این همت بالایی که دارید. خوشحالم که هدایت شدید به شغل مورد علاقه همسرتون. این یعنی شما در مدار رسیدن به علایقتون قرار گرفتید. وارد شدن به این فضا یعنی در مدار قرار گرفتن. و مطمئنم با ادامه دادن علایقتون بیشتر براتون واضح میشه. منم دارم تکاملم را طی میکنم. و هر وقت باورهام مثل شما قویتر شد آنوقت وارد بازار کار خواهم شد و بصورت تکاملی و هدایتی به سمت علایقمون حرکت خواهیم کرد. و این نیاز داره که من بیشتر رو خودم کار کنم و اجازه بدم جهان آدمها؛ شرایط و اتفاقاتی رو که منو به خواسته ام میرسونه رو برایم فراهم کنه.شما خدا رو شکر در مدار بالاتری هستید.

          تو فایل های دانلودی شماره 13 کامنتتون رو ندیدم ولی تو قسمت دیدگاه های ارسالی پیامتون رو خوندم (اگه اشتباه نکرده باشم) و کامنتتون رو لایک کردم همچنین کامنت دوست عزیزم آقای رفیعی رو. امیدوارم ایشون هم هر چه زودتر به مسیر و شغل مورد علاقشون هدایت بشن و الگوهای بیشتری رو در این سایت داشته باشیم برای خلق کسب و کار مورد علاقه شون.

          باز هم سپاسگزارم بابت پاسخ سخاوتمندتون و با آرزوی رونق کسب و کار و خلق ثروت و هدایت به مدارهای بالاترو خلق کسب و کار مورد علاقتون. در پناه خداوند باشید خواهر عزیزم. یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1328 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم.

      سلام و درود به سعیده عزیز.بابت کامنت زیباتون..منم حدودا بصورت تمرکزی از اول فروردین ماه همین سال گذشته…با هدایت خداوند وارد عملگرایی کارم شدم…

      و بهم الهام کرد!..بصورت واضح و دقیق…بهم گفت باید شروع کنی..و من با هدایتهاش جلو رفتم..

      و تونستم با کمک خداوند…یه ورژن جدیدی تو تمام انوزشهایی که میدیدم..رو انجام بدم..

      اصلا فکر نمیکردم.این موضوع ،من میتونم درآند خیلی خوبی رو داشته باشم.

      دیگه اینقدر هدایت واضح بود..که باید انجامش میدادم..

      دیگه با شک و تردید.ذهن..که میگفت این چیه ولش کن..

      ولی چون حسش قوی بود..انجامش دادم.

      الان که دارم صحبت میکنم..کارم به عملگرایی عالی رسید..اصلا فکرشو نمیکردم که میتونم ،تو کل این آموزشهایی که دیدم.یکیشو خداوند انتخاب برام کنه!..

      و بهم بگه همینو ادامه بده…

      امروز از خداوند برای قدم بعدی هدایت خاستم…امروز هدایت شدم به سوره مومنون.الله اکبر چقدر این سوره پر از توحید و ایمان بخداوند بود…

      چقدر حالمو خوب کرد..چقدر متوکلترم کرد…

      چون الان تو مرحله ایی هستم..که سروع کنم به درآمد زایی…..

      بوجودی که قبلا من تو همین حیطه کار میکردم.سعیده جان!با وجود که کارام بی نهایت زیبا بود.و بسیار وقت میزاشتم…

      اصلا مشتریان بدرد نخور نداشتم.تعدادشون خیلی زیادتر از افراد خوش حساب بود..

      ….همیشه یه مشکلاتی تو حین پرداخت پول واسم پیش میومد..که همه بخاطر نداشتن عزت نفس بود..

      ولی امروز که دارم مینویسم..کارم به لطف خدا.بجاهای خیلی خوبی کشونده شد..

      یه قسمت از کارم.کمبود رو میدیدیم.

      هدایت شدم که همون قسمت از کارم دستساز خودم باشه…

      .و حتی لوگوی کارمم.خداوند یه مثال دقیقی برام زد..و بصورت واضح بهم نشون داد..اونم به شکل خوبی تونستم کم کم اجراش کنم..

      منیکه الان .حدودا از سال 94شروع بکتر کردم.بجز تحصیلات دانشگاهیم…اینقدر کارم توی این دورانی که تو این بهشتم.برام لذت بخش نبوده..

      قبلا تمییز کاری بازم خیلی خوب بود..ولی بخاطر باورهام.خیلی زجر میکشیدم..

      چند روز پیش داشتم یه لباسی رو لیفه میکردم.نیومدم.طرف آخر بتد رو نشتیشو ببندم و بعد حرکت کنم.رفتم تا وسطا…بخاطر همین کارم از اول برگشتم به عقب…دقیقا قبلا کل کار کردن من همینجور بود..مثل کش کردن فقط میرفتم جلو بدون اینکه به عقب برگردم ببینم.درست لیفه میشه یا نه…

      دیگه کار برام زجر آور شده بود از بس دوباره کاری داشت…و پر از باور محدود کننده..

      ولی الان با هدایت خدا جلو میرم..خیلی حالم خوبه.خیلی تو مسیر درستم.خیلی هدایت الله درست بجا میاد..موقعه ایی میاد که من تو اونکار قوی شده باشم!..

      امروز هدایت از خداوند خاستم برای مرحله بعد پیام شما رو خوندم…پیام خداوند..

      (و تموم تلاشم رو کردم طبق آگاهی های جلسه ٣ قدم٧

      فقط روی ویژگی های خواسته م تمرکز کنم و اجازه بدم جریان هدایت ،هدایتم کنه…

      و حالا که اینجام، باید همچنان تسلیم باشم و بپذیرم یک جریانی هست که داره مارو هدایت می‌کنه نه مارو،کیهان و کهکشان هارو داره هدایت می‌کنه و اون آگاهه و تنها اون انرژی می‌تونه من رو از مسیری به خواسته هام برسونه که بهترین مسیره)

      .

      و نکته بعد..این باور رو بازم بخودم یاداور کنم…

      که همین الان احساس کردم.من ایمانم نسبت بکاری که الهام خداوند هست.و بهم گفته این مسیر درسته.شک و تردید دارم که میتونم درآمد خوبی رو داشته باشم….

      و من این باور رو بیان میکنم…

      که من میتوانم از همین ورژن جدیدی که ساختم کلی درآمد کسب کنم!..

      و این باور رو بخودم بقبولونم.

      که هدایت پروردگارم هست،و من با همینکار ساده که پر از لذت و حال خوبه.وقتی کارم به اتمام میرسه و نگاش میکنم حالم خوب بشه..میتونم درامد خیلی بالایی داشته باشم…

      سعیده جان کار من از اولش تا آخرش.هدایت خداوند بود…

      من از پیام شما به این درک رسیدم.که هنوز باور جامعه ام.که فقط از صبح تا شب..کارهای دهن پر کنم..

      کار بزرگ کنم.و خودمو زجر بدم…هنوز این کمبودها رو دارم..

      خداوند منو هدایت کرده به یه ورژن خیلی ساده و راحت.سعیده الان که مینویسم.خداوند داره تایید میکنه…الله اکبر.الله اکبر..

      من میتونم با همین ایده به درآند بالا برسم!..

      چون ایده خیلی ساده و راحت هست.من فکر میکنم یچیز پیش افتاده هست..

      بهمین خاطره من اینکار رو ارزشمند نمیدونستم..

      بهمین خاطر.من هنوز اون زجر قبلنمو.کهی کارای دانشگاهیم و 8سال تو این حیطه کار کردن بود میدیدم..

      وای چقدر این پاشنه ها ریزه..که اصلا فکرشو نمیکنی…

      میخام امروز این باور رو مدام بخودم یاداوری کنم…

      که من با هدایت الله پیش رفتم.ایده خداوند ساده و راحت و لذتبخشه.و من میتونم درآند خیلی زیادی رو داشته باشم.

      من میتونم با همین یه نمونه کوچک.ولی پر کاربرد.درامد خیلی خوبی رو داشته باشم..

      سعیده جان.بازم لطف خداوند شامل حالم شد.بخدا همین چند دقیقه پیش.از خداوند برای قدم بعدیم هدایت خاستم.و حسی گفت بیام کامنت شما رو باز کنم.

      تا این پاشنه کور مخفی رو باز کنم.چون من بسیار یه آدم سختگیری نسبت بخودم و نسبت بکارام هستم…

      بهمین دلیل این سختی داره به من ضرر میرسونه و نمیزاره کارمو به سادگی و لذت بخش پیش ببرم..و این وعده خداونده که میتونم درآمد خیلی خوبی رو داشته باشم.درآمد میلیونی…

      درآمدی که هم عشقه!هم احساس خوب…

      درآمدی که پر از حس الهیه..

      درامدی که ساده هست ساده..

      استادمون با همین نگرش..به این وضعیت مکانی و مالی رسید.بخدا از هر کسی بپرسی میگه !دروغه..

      چه کسی مثل این شخص تو زندگیش اینقدر لذت میبره…

      چقدر این باورها اشیانه کردن تو وجودمون!..

      چقدر ما انسانها مخصوصا ماها بدبختیم.که روش گذشتگانمونو دارییم پیش میبرییم..

      سعیده جان!ما خیلی باورا دارییم.که زده وجود الهیمونو از بیین برده..

      دانشجو که بودم.فقط خودمو زجر میدادم.جوری که استادم بهم حرف زد.همیشه بدنبال بهترین ورژن از خودم بودم..

      یوقتایی خوبه.که بهترین باشی..

      ولی نه، توی مدار پایین باشی.و میخای یدفعه گام بزرگ برداری و خودتو اذیت کنی..من این نوع نگرش داشتم..

      یجاهایی خوب بود توی یادگیریم.ولی یجاهایی لذت زندگی کردن دقیقه هامو میگرفت..

      میخام بگم وقتی ریز بیین میشی تو باورات چه چیزهایی کشف میشه..

      هر روز درکم از باورا،’که استاد تاکید میکنن.روشون کار کنید چیه!؟

      و امروز فهمیدم.که من بازم دارم شک و تردید از الهام خداوند .که خداوند آسانی و زاحتی لذت رو برای من میخاد،’و من میتونم از همینکار به درآمد خیلی عالی برسم…داشتم.دارم..

      پس بیام..بیشتر این باور رو برای خودم حلاجی کنم.و دست از افکار قبلنم بردارم..

      و بدونم دنیایی که صبح تا کله شب.منتظر یه فرج از یه شخصی باشم…

      بیام ایمان بخداوند رو قوی کنم.

      و بدونم فقط خداوند مرا بس است و من تحت حمایت این افریننده اسمانها و زمین و…. هستم و مرا هدایت میکند..

      حالا که هدایتم کرده.بیام باور کنم.که همین راهکار ساده میتونم درامد خیلی عالی .همراه با لذت و شادی رو برای خودم کسب کنم.

      سعیده زیبا رو.دوستتدارم.به محض خوندن کامنت شما تایید خداوند رو همون لحظه میبینم.

      وای که چقدر خداوند سریع العجاب هست..

      یه داستان دیگه بگم..بعد از حدودا یکماه خورده ایی گمشده ایی داشتم.توسط یه شخص که خودشو زرنگ حساب میکرد..

      و لطف خداوند شامل حالم شد..و ایمانم بخداوند نشون دادم.

      که بازم کلی درس برام داشت…

      در زمان و مکان مناسب اون خاسته بهش رسیدم.اینم جایی که موقعه ایی وارد اون صحنه شدم.روبروم گذاشته بود..

      که اون شخص تعجب کرد..که بهش گفتم.

      و جالب این بود قبلا من اون قسمتو زیرو رو کرده بودم ولی پیداش نکردم.

      ولی اون زمان خدادند..که انجام بشه..همه کارا به طرز شگفت آوری به وقوع میپیونده!

      چقدر خوبه این نشانه کوچک ببینیم.و ایمانمو قوی کنی برای خاسته های بعدیمون..

      ولی امان از دل!..ما عجولیم.و میخام یکی دو تا کنیم بخدا!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      اشرف پورعینی گفته:
      مدت عضویت: 807 روز

      با نام الله قدرتمند جهان هستی

      با سلامممم خدمت استاد گرامیم وباسلام به دست پر قوت خداوند خانم مریم شایسته

      و سلام بر سعیده ی نازنین هنر مند وشجاع وبی نهایت بنده خالص خدا سعیده عزیزم از ساعت 10 ونیم تااین ساعت که ساعت12و9 دقیقه است داشتم کامنت ت رو رو نویسی میکردم با این که کار دارم درس دارم ولی چیکار کنم انگار رفتم مکه ودارم دور خانه خدا میگردم وقتی کامنت شما رو میخونم سعیده ی انتخاب شده ی خدا جونم باشه خدارو شکر میکنم که دارم از پری و فرشته خداوند یاد میگیرم چون اون با استادش همردیف شده و در کنار هم دارن از یکتا نیروی هستی آگاهیاشرو جذب میکنند خدایا شکرت خدایا آزادی ورهایی

      ببخش برایم خدایا به قول خانم سعید ه ی شهریاری عزیز همه کس من هم تو هستی پس برای من هم راه راکه تا حدودی نشان دادی خدایا قوت ببخش این نعمت خودت رو بر من و من هم لایق تسلیم شدن باشم خدا یا درونم را تممممممز کن خدایا چون اصل صاحبه توهستی پاک کن خونه ی خودت رو تا نفس تا نعمت هات تاهدایتت رو بتونم در یافت کنم خدایا برای برکت استاد سید حسین بزرگ عباس منش شکرگزاریم را بپذیر وبرای آگاهی های استاد کمکم کن دریافت کنم خدایا خودت راه نشانم دادی خودت قوت ببخش منو در این سایت دراین راه خدایا

      دستم به دامنت دستم را بگیر ومرا از اون شاگردان درس خوام قرار بده ونتیجه بگیرم و یه روزی بیام من هم از نتیجه هام بگم خدایا هزاران بار تعظیم مرا قبول کن وهزاران بار تشکر میکنم از استاد نازنین واز خانم سعیده ی ماه ماه شب چهاردهم از خدا میخوام همیشه مثل جواهر بدرخشی خواهر زیبایم دیگه زحمتو کم کنم خدایا شکرت خداحافظ

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    دارم بعد از سیزده سال یک نمایشگاه انفرادی دیگه برگزار میکنم

    حالم عجیبه

    باورهای محدود کننده‌ای که تمام این چند سال باعث شد هیچ حرکتی نکنم یا جرأت بروز نداشته باشم،

    هی میاد تو ذهنم

    الان دارم کارامو مرتب میکنم تا برای چندروز آینده آماده بشم

    .

    در سالهای پیش چند نفر منتقد در فضای مجازی راجع به آثارم چیز های بدی نوشته بودند طوری که باعث شد دیگر نگذارند در دانشگاه تدریس کنم

    اتفاقات بد دیگه ای هم بود…

    همشون رژه میرن تو سرم

    دست و دلم میلرزه

    ولی همش با خودم میگم

    «بترس و بلرز اما انجامش بده»

    هی به خودم یادآوری میکنم:

    .

    شجاع ها هم میترسند

    اما بر آن غلبه میکنند

    .

    .

    مدتها بود کتابی چاپ نکرده بودم اما کردم

    جرأت کردم و انجامش دادم

    نقد شد بهش

    محل ندادم

    .

    مقاله م رو صدجا فرستادم

    نپذیرفتن…

    تا اینکه چندروز پیش یکی خودش (بدون درخواست من. از طرف خدا) … از یک مجله دوزبانه معتبر و خوب به من پیشنهاد و دعوت فرستاد برای چاپ رایگان مقاله!

    .

    حسهای متضاد عجیبی رو تجربه مکنم

    اما خوبم خداروشکر

    خوشحالم

    .

    مثل معلولی که بعد سالها شفا پیدا کرده

    مثل ناشنوایی که بعد از جراحی شنوا شده

    اونجوری ام

    .

    الهامات پشت الهامات دارن میان

    خدارو نزدیک تر از همیشه میبینم و خیلی خوشحالم

    .

    اگه شمام هنرمند هستین یا ورزشکارین و مدتهاست از موفقیت کناره‌گیری کردین بخاطر ترسهاتون

    پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید و دوباره بلندشین:

    «راه هنرمند»

    .

    شکست آدمو ترسو میکنه گاهی… ولی بهش بها ندین. قرار نیست دوباره شکست بخوریم.

    .

    سیاوش صحنه یه خواننده ست… خواننده پاپ. یه آهنگ داره که میگه «صحنه منو صدا کرد»… اونو گوش بدین

    جالبه

    حال من و شماست.

    .

    … من

    حتی میترسیدم آثارمو بذارم تو سایتم یا اینستاگرامم

    خالی بودن پروفایلهام…

    خداخیرش بده اون هنرمند خوبی رو که چندوقت قبل به من جرأت داد و گفت:

    تو اگه کاراتو به نمایش نذاری

    پس مردم چجوری عاشق و طرفدار کارات بشن؟

    بالاخره تو دنیا چندتا طرفدار که پیدا میکنی!

    (راست میگفت.. مثل خیلی از خواننده هایی که از نظر ما درپیت هستن ولی طرفدارای خودشونو دارن)

    گفت

    فردا که نمایشگاه بذاری

    همونا میان کاراتو میبینن

    بس نیست همین؟

    .

    من جرأت کردم و آثارمو بنمایش گذاشتم

    درسته که از نظر بعضیها آماتور و سطح پایین بود و حرف هایی زدن

    ولی از خیلیها هم تشویق و تمجید شنیدم

    و الانم حالم خوبه

    .

    الان داشتم آلبومم رو مرتب میکردم واسه روز نمایشگاه

    هی یه حسی به من میگفت

    کارهای خیلی خوبتو نذار! نذار تو آلبومت.

    بهش گوش کردم ببینم چرا این حرفو داره میزنه

    و چه باور محدود کننده‌ای داره که باید عوض بشه؟

    که یه هو یادم افتاد بابام همیشه این شعر مولانا رو برام میخوند:

    هر که داد او حسن خود را در مزاد

    صد قضای بد سوی او رو نهاد

    …..

    آخ آخ آخ…

    خودشه!

    همین شعر تمام کودکی و نوجوانی من برام تکرار شده

    هرموقع خواستم خوشتیپ کنم

    هرموقع خواستم از جواهراتم استفاده کنم

    هرموقع خواستم تو مدرسه تواناییهامو به نمایش بذارم

    هرموقع توی تیم بسکتبال گل زدم

    … هرموقع نمایشگاه و موفقیتی داشتم که دیده شدم

    هرموقع شهرت پیدا کردم

    بعدش

    عین کسی که چشم خورده باشه… یه مشکلی برام پیش اومده و کله پا شدم!

    …. پاشنه آشیلمو یافتم

    یادم افتاد همیشه رو دیوار اتاق مینویشتم

    شهرت نخواه

    که شهرت تاوان داره!

    .

    آخ آخ آخ

    این خاطره ها چطوری زد بالا!

    خدایا شکرت

    … من… ولی دیگه اون آدم قبلی نیستم

    میخوام پاکسازی کنم

    … میخوام باور کنم که شهرت من یک شهرت نیکو و خوبه… پر از خیر و برکته برای دنیا و باعث گسترش خوبیهاست

    و من چون آدم خوبی ام لایق این شهرتم

    هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد.

    میخوام باور کنم:

    هر که داد او حسن خود را در مزاد

    صد قضای نیک سویش رو نهاد

    …. بعله!

    من اختیار عوض کردن اوضاع را دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1284 روز

      سلام وصد هزار سلام

      بادی وز وز کنان از لای چند درخت توت سفید با سرعت می‌وزند وتمام آخرین توت ها رو هنوز قولنج یعنی نرسیده اند از درخت با دلی نارضایتی کنده شدن وافتادند

      ومن اینطرف خیابان کنار ساختمانی تازه ساخت روی سندلی نشسته واز ته دل بدنبال جملاتی زیبا که خدا بهم میگه مینویسم وابراز عشق وعلاقه انسان دوستانه ام رو مکتوب میکنم .

      آرام گیان اولین ضربه اشتیاق سوزانی در زیرین ترین لایه‌های گلوبولهای قرمز قلب عاشق وپر تپش وسوزناکم رو خوردم .

      احساس بسیار زیبای در من جوشیدن دارد

      حس زیبای آن قطره بارانی که از ابر جدا وبا شور به صورت گل قرمز کنار گلدان پیر زن زیبا می‌خورد وتمام …

      آره سپاسگذارم که همدار شما نازنین انسان دوست داشتنی هستم

      از ته دل دوستت دارم

      چه زیبا

      چه ناز ودلبرانه

      چه شور واشتیاقی دارد

      فرکانس آرام گیان رو میگم

      خیلی قوی هستی

      جدی میگم

      آنطرف آگاهی ومایا

      ارتعاش توانمند آرام رو میبینم

      همه چیز کنترل ذهن است

      علاقه ای به جذب کردن آدمها ندارم

      اما علاقه بسیار وافری به امسال آرام عزیز رو دارم چون مقصود رو بلد هستند

      زمان

      ومکان

      عاشق آرام هستند

      سپاسگذارم که باجسمم پر توان برایت مینویسم

      تجسم من اکنون با توبودن آرام گیان

      چه دلبرانه امواج آب داخل نقاشی هایم که در پستوی مادر پیرم به میخ آویزان هستن شاهد این آگاهی عاشقانه که بی ایگو در من جهیدن دارن وبسیار سپاسگذارم.

      چیدن جمله گاهی برایم میدونی آرام مث قدم زدن در هوای صبح زیبای تعطیلی پر امنیت روز جمعه بیکار ودل راضی از تمام اتفاقات جهان پیرامونم .است واکنون جملات سرازیر شدن وباوالتماس بهم میگن جمال منو ببوس ومن تمام جملات رو میبوسم وتقدم لبان زیبایت آرام گیان میکنم

      تشکر از بودنت

      یاد مولانا افتادم وقتی در فراق شمس جهید ورقصید واشک ریخت وزندگی کرد ..

      واشعارش خودشان نوشته شدن به همین راحتی …

      یادش بخیر دوستت دارم میان جملات زیبایت در کامنت قبلی که قلبم رو به عشق زنده کرد تشک. وسپاسگذارم هستی بودنت بسیار زیباست

      بودن شما نازنین نشانه زیبای این خانواده وباغ سبز است

      از بودنت سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        آرام گیان گفته:
        مدت عضویت: 1061 روز

        عشق

        شوق

        و بطور کلی… تمام حس های خوبی که در آدم اشتیاق به وجود میارن

        و سرزندگی

        برای شروع، ادامه و موفق شدن در هرچیزی

        عالیه

        این حس ها ناب و ارزشمند هستند

        .

        .

        سیما بینا یه آهنگ خیلی زیبا داره که توی شعرش، شوق زندگی و بودن رو اینطور وصف میکنه:

        «من احساسِ برخوردِ باران به خاکم،

        من آن شوق مستی که در جانِ تاکم»!

        .

        فکر کن!

        چه قشنگ!

        یعنی اون تاک تا بشه یک دونه انگور و باز اون خوشه انگور

        با اینکه راه درازی داره تا بشه شراب و بتونه به مستی و سرخوشی برسه…

        اصلا مسیر رو طولانی نمیبینه

        فقط رسیدن رو میبینه و اون نقطه نهایی رو

        و از شوق اون رسیدن

        و اشتیاقش به بودن

        و شدن (تبدیل به دیگر چیزها شدن)

        میگه…

        قشنگ نیست؟

        .

        ادبیات و اشعار ما پر از این مثالهاست

        .

        اشعار و طبع کُوردها هم پر از وصف طبیعت و عشق و اشتیاقه

        و

        من گاهی میبینم که عصاره تمام آموزه‌های استاد عباسمنش و سایت و عرفان،

        به نوعی

        گاهی در یک بیت شعر

        یا حتی یک مصرع

        هست!

        .

        ازت میخوام

        لطفاً همینطور که الان اجازه دادی

        الهامات و کلام زیبا

        با حس و عشقت جاری بشه و اینجا ثبت بشه

        از شعرهای قشنگی که

        قوی و ناب

        دروس تدریس شده زندگی

        توسط استاد عباسمنش رو در خودش داره

        یا حتی دریافتها و معجزه هایی رو داره

        لطفا

        پیدا کنی و بیاری اینجا بنویسی

        .

        توی بعضی شعرها باید تأمل کرد

        و باید راجع بهشون حرف زد

        .

        قبول داری؟

        عین اون آهنگ و شعر شهرام ناظری: واران وارنه… یخو پاییزه…

        …..

        ده ستت خوش گیان برای پاسخت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 668 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستای خوبم

    .اول میخوام در مورد الگوی بسیار موفقی براتون بنویسم

    ده سال قبل آیدل بودن و اینکه هم دنسر باشی و هم خوانده خیلی شغل رایجی نبود و

    بی تی اس و بلک پینک و … که خیلی الان معروفند و خیلی خیلی خیلی پرطرفدارن نمونه های معروف این کارند

    که خیلی ازش پول ساخته میشه

    و جایی که در اون کنسرت برگزار میکنن بسیار بسیار جاهای بزرگیه و برای هر ردیف از صندلی هایی که بخای رزرو کنی قیمت های متفاوت و بسیار زیادی فقط برای یک نفر هست و برای هر کنسرت هزاران میلیارد دلار پول ساخته میشه

    برای مثال بی تی اس هفت نفره است و بعضی از اعضای گروه خیلی بچه های درس خونی بودن و بعضی ها هم کاملا معمولی بودن و بعضی ها هم درس و ول کردن و رفتن سراغ عشقشون ، تمام اعضای این گروه هم هم سن و دوست و اشنا نبودن و از سن نوجوونی شروع بکار کردن ،همشون هم بخاطر عشق و علاقه شون وارد این عرصه شدن

    از اوایل شروع کارشون یک ایمان قوی داشتن که ما موفق میشیم و از همون اول در کنار همدیگه بهترین لحظات رو میساختن و خوشحال بودن و با ایمان و اشتیاق هر روز و هر روز تمرین های خیلی زیاد و سختی انجام میدادن ولی خب چون علاقه داشتن ناامید نشدن و الان میبینیم که واقعااا چقدر ترکوندن و معروف شدن که چقدر طرفدار دارن و چقدر محبوبن

    و این بخاطر اینه که باایمان شروع کردن احساس خوبشون رو حفظ کردن و عاشق کارشون بودن و مدام برای بهبود کارشون تمرین میکردن و کاملا روش تمرکز داشتن

    خیلی از بهونه هارم داشتن ک زود ناامید بشن

    هم سنشون کم بود هم این کار کار محبوب و رایجی نبود هم سرمایه ای نبود و اینا از صفر شروع کردن و هم اینکه خودشون توی خیابون ها از مردم دعوت میکردن که براشون رایگان اجرا کنن و اصن پولی در کار نبود و کسی نمیشناختشون

    اما الان برای فقد همین گروه سریالهای زیادی ساخته شد مصاحبه های زیادی انجام شد ، عکاسی های زیادی انجام شد ، پیج های زیادی تاسیس شد ، نرم افزار های مخصوصی ساخته شد ، لباس های خاصی طراحی و ساخته شد و حتی وسیله های خاصی مخصوص به طرافدارهاشون ساخته شد و هزاران هزار تبلیغ که انجام شد و هزاران هزار لباس و خوراکی و رنگ و مدل مو و میکاپ و اینا بخاظرشون مد و معروف شد ووووو…..

    اینا که در اغاز کار اینهمه چیز نداشتن

    اول میرفتن از مردم خاهش میکردن که مدتی رو برای اجرای اونا وایستن و اجراشون رو رایگان ببینن ولی الان چقدر پول میسازن که اصن قابل شمارش نیست بی انتهاس

    در مورد علاقه ی خودم

    من از بچگی اهل نقاشی و موسیقی و هنر بودم

    اصن روحم امیخته به هنر بود از قبل و الانم هست

    و حالا من این مسیر رو ادامه دادم و الان در طراحی کردن استاد شدم هینطور در نقاشی و رنگ روغن و… هم فعالیت هایی دارم

    و حتی مدتیه که از طراحی هم پول میسازم

    اما خب الان علاقه ام به همه کار های هنری زیاده

    اما چیزی که من رو به جهان علایق و یک جهان خارق العاده میبره خوندنو ساز نواختن و نقاشی کردنه

    در مورد نقاشی من خیلی کار کردم هر چند که خیلی خیلی جا داره تا پیشرفت کنم

    در مورد ساز نواختن هم از خدا خواستم که پول ویولون جور بشه و هر روز دارن یسری نشونه ها میبینم مثلا در روز چند بار چشمم بب طرق مختلف به ساز میوفته و بحث موسیقی و اینا زیاد میشه و اینا قبلا نبود و میدونم هدایت میشم میتونم شروع کنم

    و بسیار خوشحال و سپاس گزارم از خدا چون خودم‌و درونم رو دارم میشناسم

    و خیلی سوال های زیادی دارم که چطور باید بعنوان یه کار شروعش کنم

    چون من ی دانشاموزم و علاقه ای هم به درس خوندن ندارم و مسیر علایقم رو پیدا کردم

    و مطمئنم که خدای قشنگم در بهترین زمان و مکان بمن میگه که باید چه کنم تا بتونم به هدفم نزدیک بشم

    هر چند من تقریبا هر روز نقاشی یا طراحی میکنم و میخونم اما چون ویولون و نواختن من رو به بعد دیگری از دنیا میبره خیلیییی مشتاقم تا بهش برسم و خودمو بچالش بکشم

    از نگاهتون سپاس گزارم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      دنیا گفته:
      مدت عضویت: 886 روز

      سلام دوست عزیزم ارام جان

      امیدوارم که حالت فوق العاده خوب باشه

      خیلی از خداوند سپاسگزارم که من رو به کامنت تو هدایت کرد چون خیلی دنبال این بودم که یکی رو پیدا کنم که در مسیر متشابه به من باشه ارام من هم مثل تو عاشق نقاشی ام خیلی دوست دارم در اینده نقاشی رو ادامه بدم و تو حوزه خودم پیشرفت کنم و قدم بردارم

      درست مثل تو من هم دانش اموزم و به درس هیچ علاقه ای ندارم

      کل کتاب های درسیم نقاشی شدس

      مثل تو عاشق ویالن و موسیقی ام

      اما یجای کار که مثل تو نتونستم باشم تمرین کردنه هروزه است

      چون رشته ای که دوست ندارم رو انتخاب کردم و حالی برای نقاشی کردن برام نمیمونه کلی عقب افتادم اما تا جایی که بتونم نقاشی میکنم

      و چند روزیه که تصمیم جدی گرفتم نقاشی رو پر قدرت شروع کنم

      مدرسه ام که خداروشکر داره تموم میشه و کلی وقت دارم که طراحیم رو بهتر کنم

      امیدوارم توام توسط هدایت الله قرار بگیری و بهترین ویالن رو بخری

      خیلی خوشحالم که تونستم برات کامنت بزارم و بهت بگم که مسیر هامون تقریبا شبیه به همه و تحسینت میکنم واقعا من و تو از هم سن و سال هامون خیلی جلو تریم

      مطمئن باش اگه همینطوری ادامه بدیم بهترین زندگی رو تجربه میکنیم

      اگه دیدی توام برام کامنت بزار

      در پناه الله:)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        آرام گفته:
        مدت عضویت: 668 روز

        سلللاااامممم دنیا جون

        خیلی از خدای خودم ممنونم

        این کامنت واقعا یه نشونه ی خیلی بزرگ بود که ایمانم رو صد برابر کرد ! صد برابررر

        خیلی خوشحالم که به کامنتم هدایت شدی و ازت ممنونم که برام کامنت نوشتی

        نمی دونی وقتی نقطه ی ابی رنگ رو دیدم چقد ذوق کردم گفتم بخدا که این یه نشونس!!!

        اره واقعا خیلی خوشحالم که مدرسه داره تموم میشه و میتونم خیلی با تمرکز و شور و اشتیاق بیشتری در مسیر عشق و لذت حرکت کنم

        خیلی از این بابت از خدا ممنونم

        امروزم خیلی به این فکر کردم و در درونم کند و کاو میکردنم که واقعاااا هدف از خلقت من چی بوده ؟ هر چقد بهش فکر میکنم بیشتر به این میرسم که من فقط باید از زندگیم لذت ببرم فقط همین !

        و خدا منو هدایت میکنه که در چه مسیری قدم بردارم و نشونه های بسیار زیاد امروز واضح بهم گفت که الان باید برای چی حرکت و تلاش کنم

        هر بار که کسی برای کامنتم پاسخی مینویسه و میفهمم که این یه نشونه اس ، اشکام میریزه و ایندفعه هم همینطور واقعا خدایاشکرت خداشکرت

        خیلی بخاطر این ارزشی که خدا بمن داده که بتونم اینقد خوب در مسیر عشق و علاقه ام قدم بردارم سپاس گزارم

        چقدر بودن توی این سایت خوبه خدایا صد هزار مرتبه شکرت ممنونم که هر لحظه هدایتم میکنی

        من از طریق یه دوست خوب از بچه های این سایت هدایت شدم و چقد جالبه که دوستایی مثل خودم رو پیدا میکنم

        چقدر از خدا ممنونم که بمن هر روز و هر روز این فرصت رو میده که با پاهای خودم برم سمت هنر و این قدرت درونیم رو شعله ور کنم ، واقعا احساسی که دارم رو نمی تونم توصیف کنم

        واقعا ازت ممنونم ، از این جملت که دوباره من رو هوشیار کرد

        مطمئن باش اگه همینطوری ادامه بدیم بهترین زندگی رو تجربه میکنیم

        نباید خواسته هامون رو فراموش کنیم ، اونا همون چیزی هستن که ما رو به حرکت در میارن ، همون چیزایی که ادمای موفق رو موفق کرد

        اینو بیشتر دارم بخودم میگم

        من الان چند ماهه نمی دونم چقدر ولی خیلی بیشتر از دو ماهه که دارم رو قدم اول کار میکنم تا الانم خیلی نتیجه گرفتم ، این باید ایمانم رو قویتر کنه که اگه شد بازم میشه ، بازم میشه ، و بازم با تمرکز بیشتر فقط روی همین تمرکز کنم همینجوری هر روز و هر روز بهتر میشه ،مطمئنم ، مطمئنم

        بازم خیلی ازت ممنونم ، خیلی از خوندن کامنتت خوشحال شدم

        هم از خدای مهربونم و هم از شما بینهایت سپاس گزارم

        بهترین ها رو از خدای مهربونم برات خواستارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          دنیا گفته:
          مدت عضویت: 886 روز

          خدایا شکرت هزاران مرتبه ازت سپاسگزارم

          همین الان که وارد سایت شدم اون نقطه ابی رنگ و دیدم نمیدونی چه ذوقی کردم چه لبخند بزرگی روی لبام نشست

          واقعا ازت ممنونم بابت اینکه بهم جواب دادی و قلب منو شاد کردی

          بهت افتخار میکنم که در مسیر علاقه ات هستی و انقدر پر امید و پر انگیزه قدم برمیداری از خداوند بابت وجود ادم هایی مثل تو سپاسگزارم

          خیلی وقته که سعی میکنم تمرکزی روی دوره ها کار کنم اما چند روزیه که خیلی این تمرکز بیشتر شده و هر روزش دارع برام نتایج بزرگتر میشه

          به ادم هایی هدایت میشم که هم مدار با من هستن

          نشونه هایی رو میبینم از سمت خداوند که وای چجوری بگم چجوری با کلمات توصیف کنم که چقدر همه چیز عالیه و بهترو بهتر میشه

          یه چیزی که راجب تو منو جذب کرد اینکه با اینکه بچه های دیگه فقط اهنگای بی تی اس و گوش میدن و فقط سعی میکنن اهنگاشو حفظ بشن و لباس های شبیه اونا بپوشن تو اومدی به روش رشد و پیشرفت اونا توجه کردی فهمیدی اونا از چه طریقی با چه باورهایی تونستن به این حد از موفقیت برسن….

          منم هم کم و بیش میشناسمشون اما تا حالا به این موضوع توجه نکرده بودم

          ازت سپاسگزارم که منو اگاه کردی

          تو هرچیزی باید به نکات مثبت و خوب اون توجه کرد

          چرا که به هرچیزی توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه

          به خدای بزرگ میسپارمت ارام قشنگم

          عاشقتونم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            آرام گفته:
            مدت عضویت: 668 روز

            سلللاامممم عزیزم

            منم دقیقا خیلی خوشحال شدم وقتی نقطه ابی رو دیدم

            میدونی چقدر ایمانم قوی تر شد چون امروزم از خدا خواستم که یک نشونه ی خوب برام بزاره و …. ببین چه کرد دمش گرم

            هنوز استارت روزمه و دو سه تا از خواسته های ستاره قطبیم تیک خورد خدای من

            واقعا از خدای مهربونم و بعد از تو خیلی خیلی ممنونم

            اره خب من قبلا خیلی همینجوری بودم و بعد از اینکه با استاد اشنا شدم یه نگاه دیگه به دنیا پیدا کردم

            هر دو طرفم سوده چون هم من تحسینشون کردم و با احترامی که براشون گذاشتم من هم حتما به چیزای بهتر هدایت میشم و هم برای خودم باور سازی میکنم و چقدررر به ایمانم اضافه چون یه مدتی من دیگه ته و توی این رو در اوردم و چیزی نبود که راجبشون ندونم ولی خب الان میفهمم چقدرر میتونستم ردپای قانون رو در تمام زندگی ببینم و برای خودم باور بسازم

            و خیلی خوشحالم که به این سایت هدایت شدم

            مطمئنم که هر وقت به خدا تکیه کنم و برم توی ناشناخته ها سود کردم و بس به همین اسونی

            خدایا شکرت خدیا شکرت

            چقدر از خدا سپاس گزارم که هر دفعه که کامنت مینویسم یک دوست و خوب با محبت برام کامنت میزاره

            چقدر از بابت این دوستای خوب سپاس گزارم

            خیلی ازت ممنونم

            غا

            در پناه الله ، بهترین ها رو برای شما دوست خوبم خواستارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سجاد مصطفایی گفته:
    مدت عضویت: 972 روز

    سلام به استاد عزیزم استاد عباس منش عزیز

    خیلی از این فایل لذت بردم و اینکه نشانه ی امروز من بود یک درس مهم برام داشت که همینجوری که الان در حال کسب تخصص در مسیر علاقه ام هستم ادامه بدم و امروز هم خودم رو متعهد کردم که هر فایلی که از استاد میبینم و تمرینی داره حتما اون تمرین رو بشینم یهش فکر کنم و انجامش بدم و اگر باید در قسمت کامنت ها بنویسم حتما اینکارو بکنم

    خب بریم سراغ تمرین

    چه شغل هایی هست که تا ده سال پیش کسی فکر نمیکرد این شغله ؟

    1.انواع بلاگری : اینکه بیای از روز مرگی های روزت عکس و فیلم تهیه کنی گار هایی لو انجام بدی که دیگران دوست دارن ببین مثلا غذا درست کنی آرایش کنی

    با بچه هات بازی کنی و فیلم بگیری ازشون و وقتی به یه حدی از مخاطب رسیدی بیای تبلیغ قبول کنی برای کسب کار ها و لابتش ازشون پول بگیری این اصلا تا 10 سال پیش شغل حساب نمیشد

    2.یوتیوبری : اینکه بیای راجب موضوعات مختلف بری تحقیق کنی و یک ویدیو راجبش بسازی که اره مثلا بر اثر این اتفاقات اینا به وجود اومده و… یا ری اکشن بری به موریک ها یا فیلم های خنده دار بگیری از خودت و بابت ویویی که از دیگران میگیری به ازای هر هزار ویو 7 دلار بگیری این نبوده تا 10 سال پیش

    3.مدل لباس شدن:

    کسایی که استایل و اندام خوبی دارن و میان لباس هارو تن میزنن و به ازای عکس هایی که ازشون گزفته میشه بهشون پول پرداخت میشه

    4.واینر ها : یک چیزی شبیه به بلاگری ولی فرقش اینه که محتواش طنز و اونم تبلیغات قبول میکنه و

    درامد داره

    5.مربی بدنسازی:

    کسایی که برای اینکه به بدن خوب برسی بهت تمرین میدن و کمکت میکنن به بدن دلخواهت برسی

    6.فروش آنلاین یا انلاین شاپ :

    فروش هر چیزی به صورت غیر حضوری این شغل نبود اصلا انچنان از زمانی که کرونا شد این شغل خیلی برند و ترند شد

    7.ترید ارز های دیجیتال و بورس :

    اینکه بیای پیش بینی کنی کدوم ارز میره بالاتر و ارزشش میره بالاتر و کدوم رو کی بفروشی و کدوم رو دیرتر بفروشی و….

    8.سرپرست سالن مطالعه :

    چک کردن دختران یا پسر ها که استوری های بیجا نذارن اینو من نمیدونستم با یک خانمی آشنا شدم که شغلشون این بود و واقعا برام تعجب اور بود

    9.تحلیلگر  فیلم ها و سریال ها :

    کسانی که فیلم ها رو میبینن و راجبشون نظر میدن و میگن اگر اینجوری ساخته میشد بهتر بود یا ژانرش مثلا این دفعه تغییر کرده و ….

    10.اسنپ و تپسی نرم افزاری که طی ده سال پیش کار تاکسی گرفتن رو برای مردم راحت کرد

    جواب به سوال دوم :

    اگر قرار باشه وقتی ازادی یکی از کار هایی که علاقه داری رو انجام بدی حاضری چه کاری رو انجام بدی ؟

    دوتس دارم برنامه نویسی رو انجام بدم یک شرکت برنامه نویسی داشته باشم و در حال حاظر هم دارم اموزش یکی از زبان های برنامه نویسی رو توی حوضه ی سایت یاد میگیرم و اگر پولم بهم ندن دوست دارم انجامش بدم چون علاقه دارم بهش

    شاید به قول استاد یکی از دلایلی که ما سمت علایقمون نمیریم اینه که فکر میکنیم نمیتونیم ازش ثروت بسازیم شاید که ن قطعا همین طور که من خودم تا حالا این موضوع رو نفهمیده بود و این فایلی که امروز گوش کردم نشانه ی من بود در حال حاظر دارم روی دوره روان شناسی ثروت 1 کار میکنم و دنبال این موضوعم که بتونم از علاقم پول بسازم و این عذاب هر روزه که باید برای کسی کار بکنم رو از دوشم بردارم ولی این یک باور کاملا مخربه این که من نمیتونم از علاقم پول بسازم و وقتی درستش بکنم مطمئنم خداوند هدایتم میکنه به این سمت که بتونم از علاقم پول بسازم همواره عاشقتون استاد تا کامنت بعدی فعلا خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    Majid Hosseinzadeh گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانوم عزیز

    خدارو شاکرم که با شما آشنا شدم و چقدر احساس خوبی دارم وقتی صداتونو می‌شنوم و چقدر آروم میشم با دیدنتون و شنیدن صداتون .

    استاد من خیلی وقته که ذهنم درگیر اینه که من اصلا ب چه کاری علاقه دارم …تواناییهای شغلیم چیه و چه استعدادهایی دارم ..و واقعا خیلی دارم ب این موضوع فکر میکنم ..هر چند ک الان شاغلم …کارمندم و شغل دوم هم دارم ک ی مغازه بوتیک بچگونه دارم حدودا چهار ساله ..و البته اینم بگم ک از بچگی یکی از علائقم ب بازاری بودن بوده و دوست داشتم کاسب باشم ..هنوزم دوسش دارم اما ته ته وجودم نمیدونم چرا راضیم نمیکنه و واقعا از خدا میخام کمکم کنه که پیدا کنم اون کاری رو که از ته دل دوسش دارم

    و اینکه اره ..ی سری شغلهایی هست که واقعا قبلا خنده دار بود مثل ناخن کاری ..طراحی ناخن …شمع سازی ..طراحی لباس و …که شخصا خانومی رو میشناسم که با ناخن کاری الان خیلی خیلی وضعش خوب شده و از هیچی ..واقعا از هیچی …الان چنتا خونه و ماشین داره و اینکه سنی هم نداره

    خلاصه اینکه خیلی خیلی دوستون دارم و خیلی خدارو بابت داشتن شما شکر میکنم

    اینو میدونم ک ب زودی جواب سوالهامو از خدا میگیرم …تا همینحاشم اونه ک دستمو گرفته و هرآنچه ک تو زندگیم دارم ب خاطر رفاقت با خداست..

    مرسی از شما ب خاطر این آگاهی هایی ک ب ما می‌دین واقعا ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    نگار شبان گفته:
    مدت عضویت: 561 روز

    به نام خدای قشنگم خدایی که دیشب من رو هدایت کرد که چطور باعشق کارم رو پیش ببرم خدای قشنگی که هر لحظه داره به من نشانه های قشنگ تری رو میده برای لذت بردن از زندگی و بهم میگه که نگار من یه حرفایی رو نباید بزنی در مورد ی چیزایی نه باید فک کنی ن حرف بزنی باید توی همهچیز زیبایی هاش قشنگی هاش رو ببینی خدای خوبم شکرتتت

    واین فایل زیبا چقدر قشنگ بود استاد شاررزم 100شد خدای خوبم شکرت من روی ی موضوعی گیر کردم و اومدم توی سایت که هدایت بشم و خدا داره بهم میگه که اعراض کن نگار من همه چیز فقط خودت هستی هیچ چیز دیگه ای مهم نیست نظر هیچکس دیگه ای مهم نیستت من اومدم لذت ببرم اومدم شادی کنم عشق کنم خدایا شکرت

    و اما فایل استاد چندوقت پیش دختر عموم اینا پیشمون بودن که وضع مالیشون پدرشش داداشش خیلی خوبع و کلا از لحاظ زندگی با ما فرق دارن این قضیه مال چند سال پیشه و داشت در مورد این میگفت که دارن خوننه درس میکنن و به یک فردی ماهی 5 میلیون میدن که فقط وایسه بالا سر بقیه واقعا برام جای تعجب داشت که کسی که به قولی کار فیزیکیی انجام نمیده پول بتوونه بگیره چقدرر شغل هستتت چقدر فرصت هست خدایاااا

    و دومیش که الان خیلی باب شده و همه انجام میدن بلاگری و فرد میاد چند تا عکسو فیلم از خودش و خونش میزاره و مثلا خریدو اشپزی و درامد های خیلیییی بالاااا دارن 300و400میلیون و حتی بیشتررر خدای بزرگم چقدر فرصت ها هر روز داره بیشترو بیشتر میشه فقط باید ببینیم فقط باید بااور کنیم که میشه اگه اون تونسته منم میتونم

    و سومیش شغلی هستش که نود ونه ددرصد مردم میگن نمیشه باهاش ثروتمند شد و حتما باید یه شغل ازاد در کنارش داشت این شغل معلمیه مثل همه اون معلم هایی که الان کلاس هاشون به صورت انلاینن چندیننن هزار نفر شرکت میکنن و اونها ثروتمند شدن مثلا عموی دووستم اقای روزدار سومین دبیر ریاضی کشور شدن به 5 کشور اروپایی رفتته 2سال اونجا بوده و بعد به خواست خودش برگشته چقدررر تحسینشون میکنم یا استاد فیزیک اقای قضاتی که دیگه خداوندگار فیزیک کنکور هستن و انقدرررررر این ادم از نظر علمی پرر هستن که من واقعا تحسینشوننن میکنم و….هزاران الگوی دیگه که من میتونم مثل اونها فوق العاده بشم خدایااا شکرت

    من عاشق شما و خانم شایسته و سایت هستم خدایا شکرتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    علی نژادی گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    به نام خالق یکتا سلام استاد عزیزم بنده توکار ساختمانی هستم گچکار حرفی از اول آمدم تهران همه دنبال گچکاری رفته بودن منظورم پدر و برادرام کل روستا منم گچکار شدم ولی گچبری گل بوته مجسمه خیلی دوس داشتم خلاصه گچبری یاد گرفتیم ولی از بچگی به نقاشی خیلی علاقه داشتم و یادمه 13 الا 14 سالم بود آمده بودم تهران و دنبال آموزش نقاش میگشتم ولی پیدا نکردم حالا شاید آنچنان زوق نداشتم ولی فکر میکنم بخاطر اینکه همش شنیده بودم پول تو هنر نیست از این داستان‌ها خلاصه الان با استاد عزیز آشنا شدیم و الان35 ساله هستم و فکر کنم 1سال خوردی چندتا محصول خریداری کردم و دوره 12قدم قدم 1 جلسه 2یا3بودکه استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ازیه سری نقاشیهای و بعضی عکس بودن فیلم گرفته بودن و قیمتهای باور نکردنی بود از نظر خودم خلاصه یه جرقه‌ای تو وجودم زد ورفتم دنبال نقاشی و حرفی آموزش ببینم و خداروشکر دارم خیلی خوب پیش میرم در زم دوره12قدم بینظیره واقعاً بی‌نظیر نمیدونم چطوری توضیح بدم اون بچه‌ای که دوره 12قدم تهیه کردن میدونن من چه حالی دارم و از نظر من این دوره تهیه کنید خییییلی عالیه و استاد خیلی دقیق توضیه میدن و قشنگ حر کلمه به کلمه تو وجود آدم میشینه وقت به قول استاد آدم باید بره دنبال الاقه خودش و تو اون کار حرفی بشه خدارو شکر خوب دارم پیش میرم و باید تکاملم تی بشه خدایا شکرت با سایت استاد عزیز آشنا شدم هرجا که هستین شاد پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    مطهره چترایی گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و ارجمند

    من خودم به شخصه به مباحث روان شناسی خیلییییی علاقه دارم البته که الانم در این زمینه دارم مطالعه میکنم ولی نه اکادمیک ولی هر روز حداقل 10 صفحه از یک کتابو مطالعه میکنم تا بهای اون چیزی رو که میخوام بهش برسم پرداخت کنم

    چند وقته پیش با خوندن کتاب جادوی نظم از کان ماری به این نکته پی بردم که حتی با علاقه به نظم هم میشه به درامد رسید!

    یا تا ده سال پیش مشاغلی مثل ادمینی، یا مشاغلی در زمینه زیبایی مثل ناخن کار و مژه کار و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: