میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 18

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی وثیقی ادب گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    خدارو صد هزاران مرتبه شکر به خاطر این که منو هدایت کرد که این فایل فوق‌العاده رو ببینم و خدارو صد هزاران مرتبه شکر به خاطر استاد عباسمنش که با عشق و تمام وجودش برای هزاران هزار نفر فایل آماده میکنه و خدا رو صد هزاران مرتبه شکر به خاطر دستان مریم بانو که به این زیبایی بهشت رو به ما نشون میده چقدر دیدن ابرها برام لذت بخش بود چقدر دیدن زیبایی های اونجا گلها درختها برام لذت بخش بود و دیدن اون بارون زیبا برام بینهایت لذت بخش بود و خدا رو به خاطرش بینهایت سپاسگزارم و شما رو تحسین میکنم استاد عزیز .

    خیلی ساده و شفاف برامون معنی صبر و تحمل رو توضیح دادید

    صبر یعنی قدرت که توش امید و توکل به خدا هست و مطمئن باشی که این صبر حتما نتیجه میده

    اما تحمل یعنی پذیرفتن شرایط سخت و قبول کردن این که جز این راه هیچ راه دیگه ای نیست .

    هرجایی که صدای قلبمون رو نشنیدیم شرایط نادلخواه برما ما حاکم شد و پذیرفتم که همینه چون باور کردن .

    اگر باور کنیم اونجایی که ما فکر می‌کنیم راهی نیست خداوند راه را باز می‌کند هیچ چیزی رو تحمل نمی‌کنیم باور کنیم که خدا‌ند از بینهایت طریق راه میتونه مارو هدایت کنه و به راحتی هدایت میشیم .

    چون مارو به حال خودمون وا نگذاشته و هر موقع که هدایت بخوایم هدایت میشیم فقط باید ایمانمان را نشان بدیم .

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و سعادت مند در هر دو جهان باشید .

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 1829 روز

    بنام خدای وهاب..

    سپاسگزار خدایی هستم که هدایت منو بر خودش واجب کرده ،، خدایی که این سیستم دقیق رو طراحی کرده و منو فرستاده تا در این جسم و در این دنیای مادی خودم رو تجربه کنم…

    امروز توی محل کارم داشتم به این فکر میکردم که چرا من بدهکارم. من به خودم قول داده بودم بدهکار نشم چرا؟ ذهنم هزار دلیل میاورد و من فقط نظاره گر بودم. میگفت تو توی خونواده‌ای بزرگ شدی که ذهنیت مالی ضعیفی دارن پس حق داری و طبیعیه که فقر تجربه.ت باشه. میگفت تو تلاش خودتو داری میکنی اگه نمیشه مشکل از تو نیست. میگفت بازار خرابه و رکوده. میگفت تو تازه شروع کردی و سنی نداری. میگفت دریاااا هم پر و خالی میشه بدهی تو هم طبیعیه. میگفت …. و من فقط نظاره گر بودم و نفس عمیق میکشیدم و منتظر پاسخ خداوند بودم.

    همون لحظه یه ندای اروم که احساسمو خوب کرد و قلبمو باز کرد گفت؛ کی گفته طبیعیه؟ من میگم طبیعی اینه که همیشه پول داشته باشی، نه تنها بدهکار نباشی بلکه کلی پول تو حسابت باشه. کی گفته دریا خالی میشه؟ دریا همیشه و همیشه بی انتها بوده و خواهد بود. نعمت و ثروت هم بی انتهاست!

    یه ندایی که تو ذهنم حک شده گفت یه کاری باید بکنی! باید راه حلشو پیدا کنی. فکر نکن تمام کار تو همین بوده‌ حتما یه جایی کم کاری کردی‌ … و تمام ان چیزی که باید گفته میشد گفته شد. و در آخر گفت ؛ تو توانایی تغییر شرایطو داری‌ .. تو هم خالقی. پس نپذیر فقر رو. نپذیر کمبود رو. نپذیر روابط پر تنش رو. اگه کاری پیش نمیره یعنی تو کم کاری کردی. خداوند کارشو خوب انجام میده….

    و ذهنم فقط درگیر این موضوعات بود تا این لحظه که اومدم و این فایلو دیدم. شما فقط نجواهای ذهن منو بخون ، اون چیزی که در قلبم مرور شد اونو بخون و این فایلو گوش بده…. بخدا مگه میشه این حد از هماهنگی؟ چرا دیروز این فایلو نذاشتی استاد؟؟؟ مگه میشه دقیقا همین لحظه؟؟، خدایا الحق که تو هدایتگری! تو استاد برنامه ریزی ها هستی،. و اون همزمانی که استاد اخر فایل گفت من امروز یه پله بهتر درکش کردم و لمسش کردم.

    از همه اینها که بگذریم، من استاد پذیرش شرایطم. من استاد کنار اومدن با شرایطم. میزان پذیرش من صد از صده. یعنی دو قدم بردارم نتیجه نگیرم (نتونم درست گره کار و ترمزو چیدا کنم) دیگه تمام. دیگه سریع ذهن عزیزم میاد و فلسفه میاره. هزاران دلیل میاره تا طبیعی کنه که اره حق با توئه. طبیعیه که نرسی. طبیعیه که …

    ولی به خدا قسم طبیعی نیست. این کلام خداونده، طبیعی اینه که شاد باشی پسرررر. طبیعی اینه که پول روی پول بیاد. طبیعی اینه که آروم باشی. طبیعی اینه که تمام خواسته هاتو تجربه کنی. اصلا دلیل اومدنت اینجا همینه. تا این جهانو این مادیاتو تجربه کنی، تجربه کنی تا به خودت برسی. تا خودتو بشناسی و به بزرگی خدا پی ببری.

    خدایا شکرت. استاد سپاسگزارم بابت این فایل عالی. پارادایس خییییییلی قشنگ شده. کیفیت فیلم هم خیلی بهتر شده . مریم جان حرفه ای تر شدن. براونی خوشگلتر شده. همه چی قشنگتر شده… و در اخر بقول یکی از دوستان. بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم.

    سعید، دوم مرداد 1402 ساعت 23 و 32

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فاطمه حسن گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد بزرگوار، همسر عزیزشان و دوستان هم فرکانسی؛

    امروز در نود و نهمین روز ورودم به سایت استاد عباسمنش در حال نوشتن اولین کامنت هستم، نمیدونستم باید از کجا و کی شروع کنم ولی امروز که این فایل رو دیدم گفتم دختر امروز، روزشه… بسم الله….

    با اینکه مدت زمان زیادی نیست که با سایت و دوستان آشنا شده ام، اما انقدر اتفاقات شگفت انگیزی برایم رقم خورده که دوست دارم در این فایل به شما استاد عزیز و دیگر دوستان نیز بگویم.

    من توسط یکی از همکاران عزیزم (البته در شغل قبلی ام) به سایت استاد هدایت شدم که ایشان همانند فانوسی مسیر من را برای رسیدن به خواسته هایم روشن کردند. داستان من، شغلم بود. من به مدت حدود 9 سال در شرکتی خصوصی مشغول به کار بودم، با اینکه اکثر افراد برای من احترام خاصی قائل بودن، اما سرپرست منابع انسانی متاسفانه خیلی از درک و شعور بالایی برخوردار نبود ساختمان شرکت ما 5 طبقه بود که من در 4 طبقه درطی این سالها جابه جا شده بودم، در واقع هر زمان که دنبال آچارفرانسه بودن به سراغ من می اومدن و میگفتن ” بر اساس تصمیم سازمان ما میخواهیم شما را جابه جا کنیم” جابه جا کردن همانا و کلی کار اضافه شدن همانا…. همه توی کارمن رو آدم صبور و ساکتی میشناختند، آدمی که با همه خوبه، برای همه ارزش قائله، به همه احترام میزاره و همیشه لبخند روی لبانش هست تحت هر شرایطی… من تا مدت ها نمیتونستم درخواست حقوق بیشتری کنم، شرایط برای من نادلخواه شده بود ولی تحمل میکردم. باورهایی که باعث شده بود اون شرایط رو تحمل کنم، ترس ازدست کار دادن و پیدا نکردن کار دیگه ای، ترس بی پول شدن و… بود .( ولی مهمترین پولش بود) چون شرکت ما ازلحاظ حقوقی مبلغ مناسب تری رو نسبت به جاهای دیگه پرداخت میکرد ( البته این باور اشتباه من بود، چون جاهای بهتر با حقوق بالاترم بود – من نمی دیدم) موضوع به جایی رسید که من دیدم همه افراد تازه ورود با همون پوزیشن شغلی خودم همسان با من حقوق میگرفتن… دیگه کم کم برای من سوال شده بود، چرا انقدر که میگن من مورد اطمینان و اعتمادشون هستم چرا حقوق من رو بیشتر نمیکنند، حداقل یک پاداش بدن که ما تو و کارتو دیدیم، چرا فقط کار اضافه میشه؟!!

    درجابه جایی یک مونده به آخر از طبقه 3 به طبقه 4 حس کردم زمان حرف زدنم فرا رسیده و بعد از 8 سال دیگه باید حرف بزنم، حق گرفتنی ست نه دادنی….. رفتم و حرفهام رو قبل از جابه جایی گفتم( از بابت حقوق، کار زیاد و …)، اما بازهم هیچ ترتیب اثری داده نشد، صحبتی که منو خیلی ناراحت کرد و بهم برخورد این بود ” شما یک اپراتور ساده یی ” و همانند شما خیلی زیادهست. واقعا قلبم به درد اومد (اون خانم رو به خدا واگذارکردم و خودمو رها) با تمام زحمات و تلاشی که کرده بودم بعد ازمدت 8 سال کار کردن بهت اینو بگن به همین راحتی، خیلی برام سخت بود! من توی این مدت حتی به فکر تغییر شغل نبودم ولی این واسه من یک تلنگر شد، توی عصبانیت تصمیم گرفتم به چندجا رزومه بدم و برم خودم رو محک بزنم. فقط میخواستم برم به هر قیمتی …..اما نشد….. ولی از ذهنم خارج نشد.

    مجدد زمان گذشت و سال گذشته دوباره گفتن میخواهیم شما رو به طبقه 5 شرکت که همه مدیران ارشد هستن جابه جا کنیم. دوباره همون تعریف های همیشگی و ….. من اون لحظه از صمیم قلب از خدا خواستم با حالت تضرع از خدای مهربون خواستم بهم نشون بده کجای کارم ایراد داره ، بهم بگو چرا دوباره باید جابه جا بشم…. خواهش برای ارسال نشونه ها….. دوباره صبوری کردم ولی این بار با آگاهی…… سال جدید شد ( 1402) من به طبقه 5 رفتم و این جاست هدایت خداوندی که من رو به شما رسوند، به یکی ازشاگردان شما ( همکار و رفیق عزیزم که اول بهتون گفتم)، قبلا ما با هم خیلی صحبت میکردیم اما هیچ وقت رابطمون اینجوری نبود هر لحظه که میگذشت رابطه ما بهتر میشد تا جایی رسید که من رو با شما آشنا کرد.

    اواخر سال گذشته من مصاحبه با یکی از شرکتها انجام داده بودم ولی نتیجه ای بهم اعلام نشد، منم رها کرده بودم چون دیگه از وقتی به طبقه 5 هدایت شده بودم و آشنایی با شما و سایت ی حس قلبی بهم میگفت آروم باش همه چیز داره خوب پیش میره …. اون مرحله که انگار همه چیز رو رها میکنی همه چیز، همه کس به سراغت میان برای من در حال اتفاق افتادن بود، دیگه خیلی دنبال رفتن نبودم. از شرایطم راضی بودم چون وقتی رها کرده بودم، حقوقم رو هم افزایش داده بودن، کارم رو هم کمتر کرده بودن…. (خیلی عجیبه و جالب ….) حدود سه ماه در طبقه 5 بودم و غرق در لذت تغییر … ( فایل های استاد رو از وقتی می اومدم خونه تا نیمه های شب گوش میدادم، توی خواب میدیدم، همسرم میگفت چقدر توی خواب حرف میزنی :) کلا به شدت پیگیر بودم و هستم )

    تا اینکه از شرکتی که رفته بودم مصاحبه دوباره باهام تماس گرفتن و گفتن ما شما رو میخواهیم و قراردادتون و پیشنهاد حقوق رو میفرستیم اگه موافق بودی به ما اعلام کن… من همچنان در بُهت و حیران…. ( خدای من چه اتفاقی داره میوفته) فایل قرارداد رو که برام ایمیل کردن بودن رو باز کردم ، شاید بیشتر از 5 بار از بالا تا پایین براندازش کردم، باورم نمیشد همچنین حقوقی رو به من پیشنهاد داده بودن، امکانات رفاهی ، تفریحی عالی و حتی بیشتر از کار سابقم…. گفتم خدای من دارم به چه مسیری هدایت میشم ؟؟؟؟؟ الان که از شرایط راضی هستم میگی برو…. مگه میشه ….. شاید باورتون نشه ولی قلبم میگفت برو….. استاد عزیز، هر روز که نشانه ها در سایت دریافت میکردم من رو بیشتر به سمت تغییر هُل میداد….. وقتی من شروع به تغییر باورهام کرده بودم از همه لحاظ ( باور به فراوانی، باور به ثروت و…) شرایط بیرونی هم داشت به طرز معجزه آسایی تغییر میکرد…. در عرض کمتر از چند روز من به کار جدید، شغل عالی، انسانهای عالی تر، شرایط بهتر هدایت شدم و سلام کردم.

    باورتون نمیشه چه ثروتی (مادی، معنوی)، چه هدایای باارزش و نفیسی از سوی دوستان، همکاران، آشنایان به سمت من سرازیر میشد…

    میتونم بگم اولین بار بود که با جرات تصمیم گرفتم به قول استاد که میگفتن آدم ها سه دسته اند : من جزء دسته ای بودم که “وقتی شرایطم خوب شده بود دست به تغییر زدم”. و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در آرامش کامل روحی این تصمیم رو گرفتم (حس خوب= اتفاقات خوب) من به صورت عملی واقعا حرفهای استاد را با گوش جان پذیرفتم.(الخیر فی ماوقع) توکل در عمل با تمام وجود…

    به شرکت اعلام کردم ، استعفا دادم و تماااام ….

    هیچکس باور نمیکرد، میگفتن تو که الان شرایطت عالیه چرا اینکارو میخوای بکنی، منم میگفتم خدا گفته باید برم….. این حرفم برای بعضیا خنده دار می اومد برای بعضی ها جالب…. و من این کار را کردم (ایمان دارم حس خوب = با اتفاقات خوب) الان که دارم این مطالب رو می نویسم حدود 10 روزه که در کار جدیدم مشغول به کار هستم ….

    نمیدونم حس و حالی که الان دارم رو چه جوری بهتون بگم از هدایتی که از جانب الله شدم ، درهایی که خداوند به روی من بازکرده، شرایط عالی، جایگاه عالی، کار عالی ، حس عالی ….. خدای مهربون رو شاکر و سپاسگزارم که داره منو با خودش به جاهای زیباتری هدایت میکنه و می بره. از استاد عزیزم، دوستان همراه عزیزم و همه کسانی که دستی از جانب خداوند برای من شدن سپاسگزارم. دوستان عزیزم، نکته قابل توجه این روزهایم که با تمرین دوره کشف قوانین دارم بدست میارم اینه که با کشف قوانین زندگی، خواسته هایم در حال خلق شدن هستن (هر روز)

    و کلام آخر ؛ دوستان عزیزم، کسانی که در حال خوندن این متن هستید با تمام وجود به خدا اعتماد کنید، من اعتماد کردم و نتیجه دیدم.

    در پناه خدای حنان، سلامت، شاد و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مرضیه ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1518 روز

      فاطمه جان

      چقدر کامنت زیبا و با احساسی نوشتی من با تمام وجودم حضورت را در این سایت تبریک می گم و اینهمه دستاورد در این مدت کم نشانه این هست که تو قبلا در این مسیر بودی و الان به اقیانوس رسیدی خدا را شکر می کنم و امیدوارم همیشه در کنار هم در این سایت توحیدی باشیم و همیشه از دستاوردهامون، از تسلیم شدن در برابر خداوند و از آگاهی های جدیدمون در این دنیای زیبا بگیم و هر روز بگیم که چطور زیبا داریم زندگی مون را خلق می کنیم.

      همیشه در پناه الله یکتا باشی و در کار جدیدت موفق باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فاطمه حسن گفته:
        مدت عضویت: 813 روز

        مرضیه جان،

        سپاس به خاطر وجود نازنین شما و پروانه عزیزم به دلیل هدایت من به سایت استاد عباسمنش عزیز…..

        امیدوارم در کنار هم در مسیر الهی که خدواند به قلبمون الهام میکنه پیش بریم و هر لحظه حضور خداوند رو در کنارمون احساس کنیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1273 روز

    به نام یزدان بخشاینده

    سلام و درود بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم

    میزان تحمل شما چقدر است؟

    استاد خیلــــــی!

    مردم مقاوم!

    مردم مستحکم!

    مردم مظلوم!

    مردم همیشه در صحنه!

    برهه حساس کنونی!

    جنگ تحمیلی!

    دوران سازندگی!

    جنگ اقتصادی!

    تحریم!

    اینها واژه هایی اند که سالهاست باهاشون داریم زندگی می کنیم.سالهاست با این واژه ها تحسین شدیم! اینها نمونه هایی از واژه های جامعه کنونی منند که از آن به عنوان «ارزش» یاد می شود.و این ارزش ها در طول سالهای متمادی برایمان باور ساختند.

    باور به اینکه سختی کشیدن فضیلته؛ باور به اینکه سختی کشیدن بار گناهانمان را کم میکنه؛ باور به اینکه هر چه بیشتر سختی بکشیم شیرینی نتایجمان بیشتر است؛باور به این که تحمل سختی سیره و روش انبیاء و پیامبرانه! هنوز هم با گذشت بیش از سه دهه، تصاویر کتابهای دوران کودکی جلوی چشمانمه! تصاویر شکنجه یاسر بعنوان اولین شهید اسلام در حالی که تخته سنگ بزرگی روی سینه اش است و یکی از مشرکان با تازیانه ای در دست در گرمای سوزان عربستان پا روی سینه اش نهاده است.

    چقدر راحت و عمیق در ما باورهای مخرب ساختند! باورهایی که هر پوستشو میکنیم؛ پوسته دیگری زیرش ظاهر میشه.چقدر راحت آسان شدیم برای سختی ها. یک عمر سختی کشیدیم با لذت! رنج کشیدیم و بهش افتخار کردیم! چقدر جوک ساختیم برای خدا و قیامت! سرمونو بالا گرفتیم و سینمون و جلو زدیم که بزنید کنار خدا بهشت رو برای ما رزرو کرده و همه مردم دنیا بذار عشق و حالشون و بکنن ، اون دنیا دمار از روزگارشون در میاریم! چقدر راحت دین و دنیامونو فروختیم! چقدر نادان بودم اگه با همین باورها این دنیا را ترک می کردم! چقدر بیهوده زندگی کرده بودم اگر با همین باورها مرده بودم! چه خسران بزرگی داشتم اگر خودم و خدایم را نشناخته بودم! چقدر خوشبختم که ورق برای من برگشته! چقدر خوشبختم خداوند را در زندگیم دارم! چقدر خوشبختم عامه مردم و نمی فهمم! چقدر خوشبختم که هدایت شدم! چقدر خوشبختم استرس و نگرانی و فکر و خیالات گذشتمو ندارم! چقدر خوشبختم که خودم خالق زندگیم شده ام! چقدر خوشبختم …

    وقتی که به واژه «میزان تحمل» فکر میکنم میبینم میزان تحمل با نداشتن عزت نفس رابطه مستقیمی دارد!

    هر چقدر ناخواسته ها را تحمل کردم؛ هر چقدر زجر کشیدم و دم فرو بستم ذره ذره عزت نفسم را قربانی کردم.

    چقدر مثال دارم از وقتی که توی اتوبوس یا ماشین بودم و سرما و گرما یا آلودگی صوتی رو تحمل کردم و دم نزدم نکنه طرف ناراحت بشه؛ نکنه توسط دیگران سرزنش بشم؛ نکنه دیگران بیفتند تو زحمت؛ نکنه…

    چقدر مثال دارم از وقتی که به دیگران اجازه می دادم از جانب من حرف بزنند و تصمیم بگیرند و من دم نزنم و تحمل کنم مبادا تائید دیگرانو از دست بدم.

    چقدر مثال دارم از بدیهی ترین خواسته هام که بواسطه درخواست نکردن براورده نشدن و من تحمل کردم و آسان شدم برای سختی ها.

    چقدر مثال دارم از زمانهایی که همه رو تحمل کردم ولی خودمو هرگز! همه رو دوست داشتم ولی خودمو هرگز! پشت به خدمت میبستم برای دیگران ولی برای خودم هرگز!

    استاد ورق برگشت! چقدر آگاهی هایی که از شما دریافت کردم عمیق و الهی بود که همه رو شست و برد!

    من متولد شدم! اسداله شدم که گاهی خودمم خودمو نمی شناسم! انگار اصلا من نبودم! انگار دارم از کسی حرف میزنم که وجود نداشته!

    چقدر زیبا معنا کردی استاد تفاوت صبر و تحمل رو.

    هر چقدر بیشتر به خداوند در زندگیم بها دادم میزان تحملم کم و کمتر شده و میزان صبرم بیشتر و بیشتر!

    و این را مدیون هدایت های خداوند و آموزش های شمام.دستانتون رو میبوسم و قدردان آموزش هایتان هستم.عاشقتونم استاد گرانقدر. دوستون دارم عزیزان و خانواده ام در این سایت الهی.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 93 رای:
    • -
      نسیم زمانی گفته:
      مدت عضویت: 1617 روز

      سلام به آقای زرگوشی عزیز و زیبا نویس:)

      چقدر با نوشته هاتون ارتباط برقرار کردم و همزاد پنداری کردم (اینم تو پرانتز بگم که همیشه برام سوال بود که “همزاد پنداری یا همذات پنداری” و الان برای اینکه اینجا درست بنویسم سرچ کردم تو گوگل و دیدم یه فرق کوچولو دارن و برداشت من این بود که اینجا همزاد پنداری درسته:)) پرانتز بسته.

      واقعا کلمه به کلمه کامنتتون رو حس میکردم و سر تایید تکون میدادم، من خودم به شخصه سردمداری بودم در افتخار به اینکه “آستانه ی تحملم بالاست” و آدم “بسازی” هستم و غیره و ذالک…

      و خدارو هزار بار شکر که دیگه اینجوری فکر نمیکنم، البته که به قول استاد، باورهای اینقدر ریشه ای یکجا و یکباره هم از بین نمیرن، کم کم کمرنگ میشن. و خوبی و قشنگی قانون اینه که به همون اندازه ای که تغییر میکنی هم نتیجه ش و تاثیرش رو میبینی.

      با خوندن کامنت شما خیییییلی مثالای بیشتری یادم اومد از جاهایی که تحمل کردم و به خودم سختی دادم به دلیل نادرست و خلاف قانون آفرینش.

      خداروشکر و هزاران سپاس برای هدایتش، برای این سایت بهشتی و برای شما دوستان عزیز و فرکانس بالا:)

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1273 روز

        سلام و درود به شما و خانواده محترم و عباسمنشی زمانی (بانو فاطمه و بانو یاسمن و بانو سمیه و… )

        دقتتون در انتخاب واژه ها و بار کلامی ای که منتقل می کنند، برایم جالب و تحسین برانگیز بود. و نشان از احساس مسئولیت بالای شما در قبال مخاطبتون دارد.

        دقیقا با کلامتون موافقم! ریشه ها و پاشنه آشیل های ما ممکنه هرگز از بین نروند ولی تا وقتی روی خودمان کار می کنیم و آگاهانه زندگی می کنیم، به قدری کمرنگ خواهند شد که وجودشان را احساس نخواهیم کرد. ولی به محض اینکه تصور کنیم کار تموم شده است و این روند رو متوقف کنیم میبینیم که برگشتیم سر خان اول و حتی عقب تر از آن!

        خدا رو شکر بواسطه آموزش های استاد داریم این زنجیره مخرب رو متوقف می کنیم تا خودمان و فرزندانمان و نسل های آینده با باورهای بهتر و توحیدی تری زندگی کنند و خودشان را از خداوند دور نبینند و راحتتر بتوانند با خداوند ارتباط برقرار کنند.

        نسیم عزیز ممنونم که برایم نوشتی. خواسته های ما به همین راحتی خلق می شوند اگر دلمان را با خدایمان صاف کنیم! اگه تسلیم باشیم و فرمان زندگیمان را بسپاریم دست خودش! صبح به دلم انداخت یکی از خواسته هایی که دوست دارم خلق شود (تمرین کدنویسی دوره کشف قوانین زندگی) را دریافت پیام از این فایل بنویسم! وقتی به ساعت نوشتن کامنتتون دقت کردم متوجه شدم خداوند قبل از اینکه من خواسته امو بنویسم ، خواستمو خلق کرده و من با نوشتن در فرکانس دریافتش قرار گرفتم!

        یا جملات استاد افتادم و قانون برایم مرور شد که هر آنچه را که ما تصورش کنیم را خداوند از قبل برایمان فراهم نموده است؛ کافیست ما مانع دریافتش نشویم! و چقدر باورهام با کامنتت قوی تر شد!در پناه خداوند بزرگ و بخشنده باشی نسیم جان.بهترینها رو برات آرزو میکنم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2164 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما اسدالله زرگوشی عزیز، دوست قدیمی و هم خانواده ایی من در سایت الهی مون

      چقدر هربار ردپاهاتو دیدمو تحسین ات کردم و از دور برات دست زدم و به افتخارت کلی لذت بردم و تو دلم گفتم دمت گرم نیم ستاره اومدب بالا، این یعنی در حال کار کردن روی خودتی این یعنی اینجا هستی، این یعنی مداوت داری. دیدم شدی هم قد ستاره های من و باز هم تحسینت کردم و گفتم الحق موج سواری خوب بلدی. و باز هم کامنت ها و دست از کمال گرایی هات برداشته بودی و بهبود گرایی هاتو دیدم حتی توی نوشتن کامنت. من خیلی رشدتو میتونم شهادت بدم. با اینکه نمیشناسمت اما انگار به اندازه همون اولین کامنت ها که اینجا باهاتون آشنا شدم و رشدهاتون رو دیدم میشناسمتون واقعا یک اسدالله دیگه شدی. واقعا تبریک میگم این تولد تحولت رو. تبریک و تحسین منو پذیرا باش که واقعا خوشحالم هر جا اسمت رو میبنم و یا تونستم کامنتت رو بخونم. واقعا دستمریزاد آقای زرگوشی، دمت گرم اسدالله خودساخته و به خود پرداخته. واقعا خیلی ازت سپاسگزارم که هستی و ازت یادمیگیرم و داری اینقدر خوب روی خودت کار میکنی تا در جهان خوب زندگی کنی و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنی. همه موفقیت هاتو یک تنه برات دست میزنم یادت نره هرجا موفقیت کسب کردی اونی تو و اسمت رو یادش نمیره منم و صمیمانه خوشحال میشم وهمیشه برات بهترین ها رواز الله یکتا میخوام و به وجودت به عنوان دوست ارزشمندم افتخار میکنم که الحق شایسته افتخارهای بیشتر داری میشی…بچسب به همین فرمون و پیش برو که آینده روشن منتظرته.باز هم سپاسگزارم از صمیم قلبم

      ارادتمندت فهیمه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1273 روز

        سلام فهیمه جان عزیز

        ممنونم رفیق! کامنتت برام خیلی الهام بخش بود عزیز. چقدر خوشحالم دوستان عزیزی مثل شما در این سایت الهی دارم که جزء خانواده ام هستند.

        خدا رو شکر که خداوند از کلام تو با من سخن گفت تا مرور کنم تغییرات مثبتم رو و بیاد بیاورم در حال رشدم و تائیدی بود بر درست بودن مسیرم.

        فهیمه جان دوست عزیزم ممنونم که کامنت ها و ردپاهای منو دنبال می کنید و بیاد داشتید. به وجودت افتخار میکنم و شکر گزار خداوندم بابت حضورت در کنارم در این سایت الهی.این نشونه واضحیه که خودتون رشد کردین و شکر خدا در حال رشدین زیرا آدمی میتونه این مقایسه رو بکنه و تغییراتو ببینه که حرکت کرده باشه و مسیرو باهات اومده باشه! پس بیشتر به خودت افتخار کن رفیق! همانطور که من به وجودت افتخار میکنم و برایت تمام قد دست میزنم. بودن در این سایت و کامنت نوشتن خودش یعنی کلی نتیجه! نتایجتو دائمآ به خودت یادآوری کن و برای خودت دست بزن! و نتایجتو دست کم نگیر.

        ممنونم از اینکه در این مسیر زیبا همسفرم هستی. برایت سلامت و نعمت و سعادت و ثروت آرزومندم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          فهیمه پژوهنده گفته:
          مدت عضویت: 2164 روز

          سلام به روی ماهتون

          چقدر این واژه رفیق رو که به کار بردی رو دوست داشتم و انگار یک رفیق که خوب منو داره میفهمه و میدونه که خودمو خیلی دست کم گرفتم،آخر حرف هاش بهم میگه:

          پس بیشتر به خودت افتخار کن رفیق! همانطور که من به وجودت افتخار میکنم و برایت تمام قد دست میزنم. بودن در این سایت و کامنت نوشتن خودش یعنی کلی نتیجه! نتایجتو دائمآ به خودت یادآوری کن و برای خودت دست بزن! و نتایجتو دست کم نگیر.

          واقعا سپاسگزارم از صمیم قلبم برای تک تک جملاتی که برام نوشتی.واقعا رفیق ناب شدی واسم و اصلا از کامنت قبلی که چند روز پیش نوشتی و برام از کلمه فهیمه خوش تیپ استفاده کردی، احساس کردم عکس های جدید منو دیدی. حتما میدونی دیگه، من از پارسال که دوره قانون سلامتی رو با همسرم شروع کردیم عکس پروفایلم رو عوض کردم و میخواستم بعد ارسال نتایج مون و فیلیمی که گرفتم عکس پروفایلم رو عوض کنم. اما یک اشتباه کردیم و من حتی نتایج عالی مون رو برای استاد جان نتونستم بفرستم خودمو نبخشیدم هنوز برای این اشتباه و یکجورایی خودمو لایق فرستادن اون نتایج ندونستم.(چیت کردم چندباری) خلاصه که خیلی به خودم سخت گرفتم خیلی.(این رفتارمم ریشه در کمال گرایی و عزت نفس و باور لیاقت من داره)خلاصه که امشب داشتم به ایجاد باورهای سازنده و مسیری که رفتم و کلی نتیجه گرفتم نگاه میکردم و موقع پیاده روی به این فکر کردم نیازه چه عادت هایی رو در خودم ایجاد کنم و این کامنتت بهم گفت، فهیمه عادت کن تا نتیجه هاتو ببینی و نگی اینا که چیزی نیست.(اصلا این عادت رو ندارم و دقیقا برعکسش رو دارم) اصلا بنویس همون نتیجه های کوچولوت رو. وقتی از پیاده روی برگشتم دوباره نوشتم(چه حسِ خوبی بهم داد این نوشتن).دوباره حس اینکه فهیمه خودتو تو آینه دیدی این زیبایی اندام و صورت بدون جوش و صاف تر اینم نتیجه است.

          حالا به خودم قول دادم وقتی “دوره کشف قوانین زندگی” رو تموم کردم عکس پروفایلم رو عوض کنم و این جایزه ام هست و منو خواهی دید که چه خوش تیپ تری شدم که باورت نمیشه. و اون زمان هدایت میشم که چه عکسی رو انتخاب کنم و بزارم برای اتاق شخصی ام.

          خلاصه که دلم خواست این احساس امشبم و افکاری که تو ذهنم چرخید رو باهات به اشتراک بذارم و بگم آخر شبی هدایت شدن به رفرش کردن سایت و دیدن کامنت شما منو سورپرایز کرد. خدا اینگونه با ما حرف میزنه به زبون خودمون. اینقدر نزدیکه اینقدر خدا همه چیز میشود همه کس را، به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح…بشوئید قلب هایتان را…

          در ضمن جدیدا دنبال کردن منم هدایتی شده، چون با وجود اینکه اعلان ها برام بازه تا برام ایمیل بیاد اما یک باگی سایت برای من خورده و شاید اینم هدایت خداست که دوستانی که قبلا دنبال شون کردم و اعلان پیام هاشون رو باز کردم اما چندماهه دیگه نمیاد. شاید اینجا هم خدا با من حرف زده که فهیمه نچسب به چیزی یا کسی، کافــیــه، تو همیشه نخواستی به کسی یا چیزی وابسته باشی پس تو سایت هم نچسب به چیز خاصی رها باش و کلا هدایتی برو جلو، نه از چیزی عقب میمونی نه مسئله ایی پیش میاد اگر بعضی کامنت دوستان عزیزت رو نخونی. دست از سخت گرفتن بردار بزار یک مدت ایمیل نیاد چی میشه و این تضاد برام درس زیادی داشت و داره.

          خدیا شکرت که نگرشم به تضادها اینقدر پر از درس شده و اینا همش کار خودته خدا جون….

          خدایا شکرت که به من یاد میدی سپاسگزار هر لحظه لحظه ام باشم و به یاد بیارم هر اتفاقی که می افته برای من خیره و هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و من به این جمله کاملا باور دارم.

          واقعا اسدالله جان،رفیق قدیمی خودساخته باز هم سپاس گزارم برای افتخاری که به من دادی و دستی که برام زدی و این حس متقابله…به همسر و دختر عزیزت سلام منو برسون. بگو شاید یک روز یک دوست اهل زمین و عاشق فضا رو دیدیم که خیلی عاشقِ همه چیز و همه کسِ…به عنوان رفیق و برادر بزرگتر میخوام بهتون بگم دوست تون دارم و برای تمام وجودتون قدردانم.سپاس سپاس سپاس

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1594 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیزه دل

    تفاوت تحمل و صبر کردن

    به نظرم هر چه قدر اعضای سایت بیشتر و بیشتر با قوانین اشنا بشن و درکش کنن خیلی تشخیص این دو تا موضوع راحت تر میشه

    شاید برای کسانی که تازه وارد سایت شدن تشخیص تفاوت این دو مورد سخت باشه که من گفتم بیام و در حد توانم توضیح بدم اینجا

    تحمل : از روی بی ایمانی میاد ، احساس بد بهت میده ، احساس ناامیدی از این بارو که تو ناتوانی از تغییر شرایط میاد

    مثال میزنم

    مثلا فردی که شغلی داره که هیچ علاقه ای بهش نداره

    از صبح تا عصر در شرایط سخت داره کار میکنه و هیچ علاقه ای به شغلش نداره حقوقش خیلی کمه و محیط متشنجی داره ولی همچنان داره این شغل رو ادامه میده

    اینجا این فرد داره تحمل میکنه

    چرا ؟ چون میتونه تغییر بده اما هزاران باور مخرب داره که من یک فرد ضعیف و ناتوانم (کمبود عزت نفس ) ، اگر از این جا برم کجا برم کار کنم و پول دیگه ندارم ( وجود شرک و بی ایمانی به خدا ) ، داشتن احساس ناامیدی به زندگیش و اینده اش و …

    حالا یک فردی شغلی داره که عاشقشه

    اما تازه از صفر شروع کرده و هیچ درامدی نداره و کمی اوضاع مالی داره بهش فشار میاره

    اینجا این فرد تحمل نمیکنه بلکه صبر میکنه

    صبر همراه با امیده ، صبر به خاطر اینکه به خودش اطمینان داشته به مهارت و توانمندی خودش ایمان داشته که رفته توی شغل مورد علاقه اش ( وجود عزت نفس ) ، صبر میکنه چون به امید الله وارد این شغل شده و مطمعن هست که با سپاسگزاری توجه بر نکات مثبت رعایت تکامل دستان خداوند و ایده ها و شرایط ایده ال هدایت میشه و به کمکش میان و تو کارش رشد میکنه و درامد اروم اروم به وجود میاد و میاد بالا با ادامه ی این روند …

    توی تحمل تو میتونی تغییری به وجود بیاری با تغییر نگرش و باورت

    اما در شرایط صبوری تو تمام تغییر های مثبت ممکن رو انجام دادی و دیگه کاری نیست که انجام بدی اینجا صبر میکنی ، صبر یعنی احساست خوبه یعنی به نکات مثبت توجه میکنی و … تا قوانین خداوند و تکامل تمام کارهای دیگه رو انجام بدن

    توی هر کاری و هر چیزی فقط کافیه که از خودمون بپرسیم من به چه دلیل دارم اینکارو انجام میدم ؟؟؟

    با این سوال کاملا متوجه میشیم داریم تحمل میکنیم یا صبر میکنیم

    چه قدر استاد قشنگ گفتن

    راهی هست

    تحمل یعنی تو تسلیم عوامل بیرونی شدی و باور داری راهی نیست باید بسوزم و بسازم

    صبر یعنی تو تسلیم امر پروردگار و الوهیت درونت هستی و باور داری که راهی هست و تغییر میکنه

    تحمل یعنی همه چیز افتضاحه همه چیز بده باید این بدی هارو بپذیرم و هر غلطی هم بکنم فایده نداره و بدترم میشه

    صبر یعنی هیچ منفی و بدی وجود نداره من انتخاب میکنم پس منفی رو نمیپذیرم و امیدوارانه منتظر میمونم تا مثبت ها از راه برسن و تمام کارهای موردنیاز براش رو انجام میدم

    .

    .

    استاد حالا در مورد این بگم که من کجا چیو تحمل کردم و وقتی نخواستم دیگه تحمل کنم چه راه هایی برام باز شد و من عمل کردم :

    من تا 18 سالگی خب هیچ شغل و درامدی نداشتم من یک دختر فوق العاده با استعداد بودم و هستم ولی به خاطر ضعیف بودن اوضاع مالیمون من نتونستم خیلی از کارهارو بکنم ماهی دویست تومن بابام میداد بهم که اونم چند سال همه اش رو میذاشتمش برای کلاس گیتارم یا مشاوره کنکور و … و همیشه موقع بیرون رفتن با دوستام جیبم خالی بود …

    خلاصه کنکور دادمو دانشگاه دولتی رشته خوب قبول شدم ولی من واقعا میخواستم که موسیقی رو ادامه بدم واقعا دوست داشتم بتونم لباسایی که دوست دارمو بخرم دوست داشتم کلاس هایی که دوست دارمو شرکت کنم و …

    اما میدونستم با ادامه ی دانشگاه نیازمند بودن و وابسته بودنم به خانواده ام بیشتر و بیشتر میشه و تهش اینه که یه دختر افسرده 22 ساله ی لیسانسه ی بیسواد و بی اعتماد به نفس و وابسته ، دانشگاه بهم تحویل میده …

    من هم تصمیم گرفتم که دانشگاه رو رها کنم … البته بگم من قبل از پتک خوردن تغییر کردم …

    یعنی نذاشتم به مرحله حقارت برسم نذاشتم جایی برسم که سر یه پول ناهار خوردن با هم کلاسی هام با مامان بابام دعوام بشه نذاشتم سر هزینه کلاس موسیقی ام دعوا بشه … نه من میدونستم ادامه ی این روند اینجور میشه و قبل از اینکه اینجور بشه تغییرش دادم …

    من از همون 18 سالگی از صفر صفر شروع کردم رفتم سرکار فروشندگی و غیره بعدشم دنبال شغل مورد علاقه ام تا الان که مربی توی باشگاه های بالاشهر هستم …

    تو این دو سه سال هیچ پول تو جیبی نگرفتم خودم لباسای خودمو خریدم خودم کلاس هایی که هزینه اش دو سه برابر اون کلاس موسیقی بود ثبت نام کردم و دارم میرم و …

    موضوع اینجاست من تا 18 سالگی هم تحمل کردم شرایط مالی خانواده ام رو :)))

    میشد من زودتر به این فکر میوفتادم که درامد داشته باشم

    که پول نداشتن ، کلاس مورد علاقه نرفتن و … رو تحمل نکنم و اقدام کنم

    ولی باورام تا قبل 18 سالگی چیا بودن که باعث تحمل کردن من میشدن ؟

    تو نمیتونی که الان پول بسازی ، تورو چه به پول ساختن و درامد داشتن ، اصن تو هیچ مهارت و توانمندی نداری ، الان سنت کمه نیازی نیست کار کنی ، فعلا وظیفه ات درس خوندنه ، وظیفه ی خونوادته که پولتو بدن اگه ندارن خب تحمل کن ، فعلا باید بری دانشگاه خیلی زشته مدرک دانشگاهی نداشته باشی بقیه بهت میگن بیسواد ، تا لیسانس تو بگیری که کار نمیتونی بکنی چیکار مثلا میخوای بکنی باید تا اون موقع دستت تو جیب مامان بابات باشه و …

    این باورای مخرب باعث شدن من تحمل کنم

    تحمل کنم

    من رنج و فشار و بی پولی رو تحمل کنم

    من نرفتن به کلاس های مورد علاقمو تحمل کنم

    ولی از بعد 18 سالگی ام چی شد ؟

    دیگه تحمل نبود

    بلکه صبر کردن بوده و هست

    من صبر کردم و روی خودم و قوانین جهان کار کردم

    روی عزت نفسم کار کردم

    من صبر کردم و مهارتمو رشد دادم تا به درامد برسم

    من درامدم اولش خیلی کم بود ، هنوز نه خبری از خرید لباس بود و نه از کلاس مورد علاقه ام رفتن …. ولی اینجا صبر بود تحمل نبود

    درسته قبل 18 سالگی ام هم در ظاهر همین شرایط مالی بود

    اما اون تحمل بود

    این صبر کردنه

    چرا ؟

    چون من بعدش تغییر کردم من باورامو تغییر دادم و هر عمل مثبتی از دستم برمیومد انجام دادم و منتظر نتیجه و پاسخ خداوند بودم با احساس خوب ، احساسم خوب بود چرا ؟؟

    چون درونا امید داشتم که قدم برداشتم که رفتم دنبال کار و … درسته پول همچنان نبود ولی صبوری کردم

    و همچنان هم که خداروشکر پوله و درامده کمی بیشتر شده بازهم صبوری میکنم برای درامد بسیار بسیار بیشتر و …

    اون موقع قبل 18 سالگی چون هیچ تغییری نبود تحمل بود باورهای درونیم قدرت و امیدی توش نبود …

    .

    .

    .

    برم سراغ زیبایی های این فایل

    خداجونم شکرت هزاران مرتبههههه شکرت بابت این پرادایس زیبا

    خداجونم شکرت چه ابرهای پفکی سفید سفید خوشگلیییی

    خداجونم شکرت چههه هوای پاک و تمیزی

    خداجونم شکرت برای براونی و مرمری … من عاااشق اسبم الهی شکرت که استادم اسب داره من هم میتونم داشته باشم

    خداجونم شکرت بابت این بدن تنومند استادم به خاطر عمل دوره قانون سلامتی

    خداجونم شکرت که من هم در مدار لیاقت داشتن این دوره قرار گرفتم و دارم باهاش پیش میرم

    خداجونم شکرت وااااای چه بارووونیییی

    الله اکبر تاحالا من چنین باورنی ندیدم تو تابستون

    چه حس خوبیییی واقعا بارون بیاد و هوا گرم باشه :)))

    الهی شکرت استاد جانم باز اثبات شد شما در زمان و مکان درست قرار دارید شما روحتون با این جهان و جریانش هماهنگه پس در بهترین مکان و زمان هستید

    موقعی که هوا ابری بود و افتاب اذیتتون نکرد و موقعی که بارون نبود و فایل تمام شد بعدش از باران الهی در زمان درست لذت بردید الهی شکرت

    .

    .

    به دوره قانون سلامتی اشاره کردم

    این رو هم بگم من تو حوضه سلامتی هم به تحمل کردن نرسیدم

    یعنی من هیچ مشکل سلامتی نداشتم و اندامی متناسب تقریبا لاغر و خوب و بدون اضافه وزن داشتم

    هیچ بیماری نداشتم … اما خواسته ام انرژی بیشتر بود و برای تجربه سطحی بهتر از زندگی این دوره رو سبک زندگیم کردم

    البته که تو دوره همچنان دارم سعی میکنم باز هم بهتر بشم و لغزش و تکرار اشتباه نکنم

    از خداوند سپاسگزارم …

    من لایق بهترینا هستم

    قبل از تحمل کردن تغییر کنیم

    چون لایق بهترین ها هستیم نه متوسط ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    فروه قصابي گفته:
    مدت عضویت: 1256 روز

    الهی به امید تو

    سلام بر قهرمان پرادایس

    سلام بر مریم بانو

    وای خدای من چقدر زیبایی

    چقدر آرامش

    چقدر ابرهای سفید زیبا

    چقدر آسمان پاک و تمیز

    اگه اینجا بهشت نیست پس کجاست

    من محو زیبایی و آرامش پرادایس شدم

    استادم قلبم باز میشه وقتی چشمم بهتون میفته

    به به چه باران زیبایی

    باران این نعمت و رحمت الهی

    بهشت زیبا و این فرشتگان الهی که روز به روز زندگی رو برامون بهتر میکنن

    خداروشکر که لیاقت دارم که در این جمع باشم

    فایل رو دیدم لذت بردم از فضای زیبای پرادایس حس کردم در یک لحظه که منم اونجا هستم و شاهد اومدن استاد هستم

    خدایا ممنونم از این همه زیبایی

    منم یه تجربه در این زمینه داشتم

    پسرم که بدنیا اومد بعد از بیست روزی همسرم رفت سربازی و من با یک دختر دو ساله و نوزاد تنها شدم و برام سخت بود

    پسرم 4 صبح از خواب بیدار میشد و مدام گریه میکرد و تا شب که از بس که جیغ میزد بیهوش میشد

    هرچی آب قند میدادم انگار نه انگار فقط گریه و گریه

    دیگه واقعا خسته شدم مدتی تحمل کردم و به هرکسی که میگفتم جوابشون این بود که چون همسرت رفته سربازی و تو هم غصه خوردی بچه شیر جوشی خورده و باعث شده که گریه کنه

    منم اصلا متوجه نبودم و علتش رو نمی فهمیدم که بابا این گریه طبیعی نیست و یه مشکلی هست

    خلاصه بعد از مدتی که یادم نمیاد دقیق چقدر طول کشید با خودم گفتم ببینم شاید بچه گرسنگی میکشه و شیرم کفاف نمیده اومدم و سینه ام رو بدوشم که ببینم چقدر شیر داره متوجه شدم دریغ از قطره ای شیر هرچی فشار دادم سینه ام رو اصلا شیر نداشت

    خلاصه که اون موقع فهمیدم طفل نوزاد از گرسنگی داره گریه میکنه

    و من چون ذهنم درگیر نبودن همسرم بود و اصلا روی این موضوع گرسنگی زوم نکرده متوجه نشدم که پسرم از گرسنگی گریه میکنه و بیخودی تحمل کردم

    چون همه می‌گفتند طبیعیه و تا چهار ماهگی خوب میشه

    وقتی متوجه شدم که شیر ندارم رفتم شیر خشک گرفتم و پسرم با اولین شیشه شیر سیر شد و یه روز کامل خوابید

    هنوز که هنوزه اون خاطره دردناک یادم میاد و خودم رو سرزنش میکنم که در حق بچه ام بخاطر تحمل بیخودی ظلم کردم و گرسنگی دادم بهش

    واسه همین دیگه تا میتونم روی حرف کسی حساب باز نمیکنم و مسائل رو تحمل نمیکنم و دنبال راه حل میگردم

    یه مورد دیگه که سالهای سال تحمل کردم این بود که همسرم در کارش دچار ورشکستگی شده بود و دیگه کار نمی‌کرد و منم فکر میکردم زندگی همینه باید تحمل کنم و صدام هم درنیاد

    چه شب و روزهایی که بدون پول گذروندم و گرسنگی رو تحمل کردم و صدام درنیومد که مبادا پدر و مادر همسرم بگن چقدر کم تحملی

    چقدر ناسازگار هستی فقط بخاطر حرف مردم تحمل کردم و با نداری ساختم

    همسرم همش میگفت سرمایه ندارم نمیتونم کار کنم باید فعلا با همین وضعیت ساخت و تحمل کرد

    الان که فکر میکنم نمیدونم من چه جوری و از کجا شکم دو تا بچه رو سیر میکردم

    تا اینکه مهاجرت کردم از شهرستان به مشهد

    و خودم رفتم سرکار و اون موقع فهمیدم که من خودم چقدر توانایی دارم و ازش استفاده نمیکردم

    چقدر به خودم ظلم کردم

    بخاطر حرف مردم توی شهر کوچک کار نمیکردم

    ولی وقتی به توانایی خودم پی بردم دیگه هم کار کردم و هم درسم رو ادامه دادم و لیسانسم رو گرفتم

    در یک شرکت صادراتی مدیر مسئول شدم و روز به روز زندگیم رو بهتر کردم

    بعد از مدتی خودم کارآفرینی کردم ومستقل شدم و دفتر پخش زدم

    حدود 18 سال بخاطر حرف مردم همه سختی‌ها رو تحمل کردم

    ولی خیلی درس داشت برام و دیگه هیچ وقت حاضر نیستم بخاطر حرف دیگران هیچ ناخواسته ای رو تحمل کنم و برای هر مسئله ای راه حلی پیدا میکنم

    مخصوصا از وقتی با شما استاد عزیزم آشنا شدم که دیگه روز به روز زندگیم رو به بهبود است و دارم پیشرفت میکنم واز فایلها کمال استفاده رو میبرم

    بسیار سپاسگزارم از شما و مریم بانو که اینقدر دوره کشف قوانین زندگی رو کامل توضیح میدین که هربار که گوش می‌کنم انگار برام جدیده

    خدانگهدارتون استاد عزیزم

    خیلی دوستتون دارممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    لطیفه بهمنی گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    ب نام یگانه معبودم

    با نام ویاد توآغاز میکنم ای فرمانروای کل کیهان

    سلام سلامی ب گرمی نفسهای حق استادم سلامی ب پاکی قلبهایی ک ایمان وتوحید حرف اول رو میزنند

    استادعزیزم بخدا ک عاشقتم عاشقتم استاد بی نظیرم اخه من کجای دنیا تو چه کتاب های میتونم حرفاهای از جنس حرفهای شما پیدا کنم کجا این دُر وگوهرهارومیتونم بشنوم سپاسگذارم استاد توحیدیم بابت این فایل پر از اگاهی وروشنی راه

    منم عاشق این همزمانی های خداوند هستم من هم چند وقتی هست ک درگیر یک مشکل قدیمی هستم ک خیلی تحملش کردم ولی مدتی هست ک دیگه زیر چک ولگد ها حسابی له شدم ونمیخوام نقش قربانی روبیشتر از این بازی کنم وداستانم رو همزمان با جواب دادن سوالات براتون توضیح میدم واینکه این فایل چقدرچقدرررر ب موقع بود ومن اماده شنیدنش بودم

    من از اول ازدواجم در گیر آزادی بودم وهیچ گونه آزادی نداشتم وخیلی از این بابت اذیت میشدم این محدودیت خیلی زیاد بودچون نمیخوام تمرکز کنم بهش وارد جزعیاتش نمیشم تا این حد بدونید ک ب قلبم فشار می اومد انگار ک مچاله شده واز اون جایی ک من بزرگترین خواستم ازادی هست داشتم آب میشدم ومیگفتم خوب چه میشه کرد همینه ک هست همسرم اجازه نمیده دیگه چون مادرم رو دیده بودم توی سراسر زندگیش فقط مسائل زندگیش رو تحمل کرده بودوزجر میکشید،دربرابرمشکلات تسلیم بود ومن هم یاد گرفته بودم ک چاره ای جز تحمل کردن ندارم ،اصلا من فکر میکردم فقر توزندگی طبیعیه روابط نامناسب روند طبیعیه ، کاملا باورهام مخالف حرفهای استاد وجهانم بود بخاطر همین پذیرفته بودم وخوب توی یک گودالی گیر کرده بودم وزندگیم اصلا اونی نبود ک میخواستم خانوادام تورابطشون ازادی داشتن اما من نه ،بخاطر همین خواهرم همش میگفت لطیفه یه کاری بازندگیت بکن تا کی تواینقدر محدود هستی مگه قراره ادم چند سال زندگی کنه جواب من قبل از اشنایی بااستاد این بود ک چیکار کنم همسرم اجازه نمیده ازادیم رو گرفته نمیتونم کاری کنم

    الان ک دارم این متن رو مینویسم از این همه ضعیف بودن خودم حالم بد میشه این حد از ترس این حد از ناامیدی وقدرت رو از خداوند گرفتن و ب دست دیگری دادن خدای من من چقدرررر مشرک بودم

    خلاصه بعد اشناشدن با قوانین جواب من ب خواهرم این بود ک درست میشه همه چیز درست میشه اما هیچ اقدامی هم نمیکردم ودنبال راه حل نبودم وطبیعتا هیچ چیز هم تغییر نمیکردومنم این توهم رو داشتم ک خود ب خود شرایط درست میشه خوب هیچ چیز درست نشد ک بد تر شد وانگار من ب این وضعیت عادت کرده بودم این زمان واین تجربه واین ترس برای من پانزده سال اب خورد بله من پانزده سال هست ک میتونستم بهترین تجربه ها رو داشته باشم اما با قدرت دادن ب همسرم و قدرت رواز خداوند گرفتن از اینکه نکنه بحث ودعوایی پیش بیاد من تحمل کردم ترسهام داشتن منو توخودشون غرق کردن تا اینکه یه تضادی ب تازگی سر راهم قرار گرفت اینقدر این تضاد برام درد داشت اینقدر برام سنگین بود ک دیگه نخواستم نقش قربانی رو بازی کنم البته این تصمیم هم برمیگرده ب این مدتی ک روی خودم کار کرده بودم وخودم رو ارزشمند میدونستم ربط داشت واومدم با حال خوب تو زندگییم برای اولین بار خواسته هام روب همسرم اعلام کردم وب همسرم گفتم ک اگه قرار ب ادامه رابطه هست باید خیلی چیزها در روابطمون عوض بشه و اقداماتی کوچولو کوچولو هم شروع کردم ب انجام دادن خوب اینها حق طبیعی هر انسانی هست ک من از خودم محروم کرده بودم وخودم رو زندانی افکار نامناسب خودم کرده بودم حالا من ب یک باشگاه ورزشی نزدیک ب خونمون ثبت نام کردم این در حالی هست ک سالها من ب امسرم اصرار میکردم وایشون هربار مخالفت میکردن و قدم بعدی با بچه هام ب استخر وسط شهر میرم این بار قدرت رو ب خدای وهابم دادم وخدای سریع الجوابم همیشه هدایتم میکنه ب مسیر درست ودستم رومیگیره واینجا ب خدا گفتم خدایا قدرت دست تو هست توصاحب وفرمانروای من هستی من از تو آزادیم رو میخوام فقط از خودت ای معبودم ،ومیخوام بقیه مسیر روبا صبر کردن صبر ب معنی ک روند تکاملی مسئلم طی بشه ادامه بدم وتکامل رو ب درستی طی کنم وب نتایج بزرگتری برسم ،حالاتواین روند من چند روزی بود همش از خودم میپرسیدم باورهای غلط من در مورد آزادیم چی میتونه باشه ،وقتی خدا هدایتم کرد ب جواب سوالم یعنی داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم ک من چه باگ هایی رو پیدا کردم توذهنم ،نزدیک 16 یا17سال پیش خواهرم بهم گفته بود ک تومجله ای خونده بوده ک یک خانمی ک پوشش مناسبی نداشته توی بازار مورد اذیت جنسی یه اقایی قرارگرفته ودرادامه قاضی مرد خطاکار رو بخشیده وگفته ک این خانم ظاهر نامناسبی داشته واین فرد نیاز خودش رو برطرف کرده وهمچنین یادم اومد خودم تومجله ای خوندم ک یک مسافر کش خانم های تنهای ک سوار ماشین بودن رو ب بهانه مسیر فرعی میبرد ومورد ازارواذیت جنسی قرار میداده وبدون هیچ گونه لباسی این خانم رو توبیابون رها میکرده ومیرفته ،من این موضولات رو سالها بود ک شنیده بودم وفراموش کرده بودم اما الان ب یکباره ب ذهنم اومده بود ومن فهمیدم ک وقتی مجرد بودم اینقدر تحت تاثیر این دو داستان توهمی قرارگرفته بودم ک باورهای نامناسبی توذهنم ایجاد شده بودواین باورها من رو هدایت کردب فردی ک مشابه افکار من رو داره واین محدودیت ها شکل گرفت حالا این باورهای مخرب چی بودن :

    امنیت درجامعه وجود نداره ووقتی توآزاد هستی ممکنه امنیتت ب خطر بیافته ومورد ازار واذیت افرادنامناسب قرار بگیری

    همه ی مردها ادم های عوضی ونامناسبی هستن وب هیچ مردی نمیشه اطمینان کرد

    این دوتا باور اینقدر مخرب هستن ک میتونه آزادی رو ازم بگیره هر چند من باز دارم ذهنم رو شخم میزنم تا باورهای مخرب بیشتری رو پیدا کنم وباورهای مناسبی ک جایگزین این باورهای مخرب کردم:

    من درطول عمرم حتی یکبار ندیدم برای خانمی توی محیط بیرون از منزل اتفاق بدی بیافته واین داستانهای مجله ها هم همش ساختگی هستن هدف نویسنده از این داستانها این بوده ک تعدادمخاطب های مجله بالابره وداستانش کششی داشته باشه وادم ها از همچین داستان هایی ک خیال پردازی هستن استقبال میکنن وگرنه در واقعیت هیچ وقت این اتفاق نیافتاده مثالش خواهر خودم ایشون ادم بسیار فعالی در جامعه هستند گاها پیش میاد تا پاسی از شب هم بیرون هستن اما حتی یکبار هم چیزی شبیه ب این موضوع براش ب وجود نیامده

    ودرموردمردها ادم های نامناسبی هستند باید بگم واقعا بی انصافی مطلق هست اگه اقایون رو اینجور قضاوت کنم همین همسر خودم ب شدت ادم باحیا واهل خانواده هست ودر چهار چوب اخلاقی خودش همیشه رفتار کرده وحتی یکبار من چیزی خلاف ارف جامعه از ایشون ندیدم ،واین باورها رو هروقت سوار تاکسی میشم ب خودم یاداوری میکنم ومیگم ببین لطیفه این اقا چقدر ادم محترم وبا شخصیتی هست الان دیدی همه ی مردها ادم های فوق العاده با اخلاقی هستن واینجوری باور سازی میکنم وکم کم مسئله ای ک سالها اون رو تحمل کردم رو باصبر کردن( صبری ک روند تکامل مسئلم طی بشه ) حل میکنم

    در پناه خداوند شاد سالم ثروتمند وسعادتمند باشید

    حالا این م

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیز و مریم جان زیبا

    و تمامی دوستان قشنگم

    وقتی داشتم سوال هارو میخوندم هیچ جوابی به هیچ کدومشون نداشتم ولی میدونستم که اگه دست به قلم بشم گفته میشه

    من یک دفتر جداگانه برای فایل های هدیه تهیه کردم برداشت خودم از فایل های هدیه، سوال های که در فایل های هدیه پرسیده میشه مینویسم

    و وقتی دست به قلم میشم واقعا گفته میشه

    یعنی از رَبِّ مهربان یار همیشگیم کمک میخوام

    یعنی خدا هر لحظه منتظر ما هست تا ازش بخواییم و اون اجابت کنه

    ادعونی استجب لکم

    بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را

    +چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟

    در گذشته چند موارد از شرایط سخت رو پذیرفتم و تحمل کردم

    یک نمونه وقتی دانشجو دوره کارشناسی بودم پیش یه دکتر که دندانپزشک بود کار میکردم و اون دکتر خیلی سختگیر و عصبی بود و من اون محیط کار رو تحمل کردم نزدیک یک سال و نیم

    +چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟

    هزار تا باورهای مخرب ، کمبود ایمان، داشتن شرک که من آن مکان رنج آور رو تحمل میکردم

    باور عدم فراوانی

    باور اینکه از اینجا در بیام چیکار کنم؟

    الان که دارم فکر میکنم یعنی میخواستم کل مسیر رو بدونم بعد اقدام کنم

    اون موقع اصلا کلمه هدایت به گوشمم نخورده بود اصلا نمیدونستم هدایت یعنی چی چه برسه اینکه بخوام هدایت رو تو زندگیم و تصمیمم اجرا و عملی کنم

    +چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟

    اگر باورهای الانم رو داشتم حتی یک لحظه هم اون شرایط نادلخواه رو تحمل نمیکردم

    باورهای همچون باور فراوانی

    باور به هدایت الله

    باور به اینکه تو خود پا در مسیر بنها و هیچ مپرس….

    +وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟

    از وقتی که یاد گرفتم فرصت ها بی نهایت هست اصلا اون چیزی که در حد استاندارد های من نیست نمی پذیرم چه برسه به اینکه بخوام تحمل کنم چون واقعا به عینه تجربه کردم وقتی یک شرایط و مکان ناخوشایند رو نپذیرفتم به چه مکان زیبایی هدایت شدم به دلیل این تجربم دیگخ یاد گرفتم که باید اون چیزی رو بپذیرم که مورد پسند من باشه

    +و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟

    فقط با اعتماد و ایمانی که به خداوند داشتم و جرائت و شجاعتی که به خرج دادم

    خداروشکر هیچ مسئله ای نیست که بخوام تحمل کنم یا مورد پسند من نباشه

    و اگر مسئله هم باشه با شجاعت و ایمان حلش میکنم چون واقعا پاداش داره

    استاد عزیزم از شما سپاسگزارم که دستی از دستان زیبای الله هستید که باعث می‌شوید ما هر روز شخصیتمون رو عالی و متعالی سازیم سپاسگزارم از شما

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2661 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام‌استاد عزیزم و مریم بانوی زیبای پردایس

    امیدوارم‌حال‌و‌احوالتون مثل‌همیشه عالی و عالیتر باشه

    و هم چنین برای دوستان عزیزم

    و هم شخص خودم به امید الله

    طبق الگو گیری. از کامنتهای قبلی میبینم و‌مینویسم‌دریافتی ها رو

    اول از اینکه خیلی خندیدم استاد خیلی ،یعنی من هم ی همچین‌تجربه ای داشتم ،در حد‌مرگ ،استاد من تجربه 72 ساعت نخابیدن رو داشتم در بچه داری

    و واقعیتش العان از بچه دوم‌میترسم که همونجوری باشه

    من تا 20 روز اول 4تا دکتر امل رو رفتم گفتن عادیه خانم تا 6 ماه اوکی میشه همه چی ،اما من تا 2 شب هم‌ نمیتونستم کنترل کنم

    من همیشه باور راحت بودن همه چیز و داشتم

    بهم‌گفتن برو بابل پیش فلان دکتر من رفتم اونجا گفتن نه همه چی عالیه بچه اتون اینجوریه

    گفتم ای بابا

    کلافه‌و ناراحت و افسرده از این حجم از بیخابی

    استاد بازم قبول نکردم اینها همه تا 1 ماه زمان‌گذشت

    دقیقا 33 روز بود بچه ام بوردمش دکتر باز هم شهر خودم آمل البته ی پزشک دیگه

    دکتر بهم گفت خانم بچه ات شیر میخاد ،شیر خشک بده

    گفتم دکترهای دیگه بهم‌میگن نده و این و اون

    گفت‌نه بچه ات سالمه و فقط شیر میخاد روزی 3 بار بهش بده

    و من هنوز 4/5 سال از اون قضیه میگذره دکتر فرزندم همونه و بهترین پزشک هستن ایشون

    حالا راجب العان خودم من دارم چی و‌تحمل میکنم

    من و‌ چی و پذیرفتم

    من دارم تحمل میکنم نداشتن کسب و‌کار شخصی و‌پول در آوردن شخصی خودم‌رو

    من در حال حاضر رفاه کاملی دارم خداوند رو ب خاطر این بخشش سپاسگذارم

    اما کسب و کار خودت ی مزه دیگست

    من پذیرفتم که همسرم دوست نداره من کار کنم بیرون

    من پذیرفتم که همسرم باید رضایت بده

    من پذیرفتم که اگه بخام کسب و‌کار بزنم حتما باید بیرون برم ،مغازه داشته باشم،

    باور غلط

    1/من‌خودم‌محدودیت و‌ایجاد‌کردم چ فیزیکی چ متافیزیکی ،من خودم prison ایجاد کردم برای خودم ،با ترس ها،با بی ایمانی ها،با شرک ها

    خدایا توبه ،توبه ،توبه ب خاطر تمام فرکانسهایی که فکر میکنم درسته اما از root غلطه

    باور درست

    1/ناامید نشم

    2/ایمان و حفظ کنم

    3/همه چیز راه حل داره،ب شرطی که باور کنم راه حلش هست

    4/خودم و باورهام و تغییر بدم همه چیز ب نفع منه

    اما راجب رفع شدنها بخام بگم

    استاد من خودم اوایل ک افسردگی داشتم ،بیماری کیست تخمدان داشتم،رابطه افتضاح داشتم،رابطه ام با فامیلهای همسرم افتضاح بود،هیچ کس و چشم نداشتم ببینم،دعوایی بودم ،تو تمام تصوراتم دعوا پایه همشون بود ،

    هیچ کدوم و هیچ کدوم و تحمل نکردم و خودم با هدایت الله تغییر دادم خودم رو

    امروز داشتم فایل 160+1 رو ‌نگاه میکردم ب قول خانم میگفتن استاد من حتی فکر نمیکردم سلامتی من رو هم شما دستش باشید برای تغییر (یعنی من از طریق شما هدایت بشوم)

    من پریسا هدایتها رو پذیرفتم و قبول کردم و پایبند بودم

    کلا استاد من نقطه تحملم خیلی کمه ،خیلی

    گرما رو‌تحمل‌نمیکنم

    شرایط سخت و تحمل‌نمیکنم

    بد هیکلی رو‌تحملی‌نمیکنم

    بی ادبی کسی و‌تحمل‌نمیکنم

    ریخت و‌پاش رو‌تحمل‌نمیکنم

    به اصطلاح بزرگ‌منشی کسی رو‌هم تحمل‌نمیکنم

    العان با صحبت شما فهمیدم که این‌ شخصیت خوبه و بعضی موقع میشد میگفتم ی خرده آستانه خودت و ببر بالاتر

    باورم اینههمچی باید طبیعی پیش بره

    استاد عزیزم سریع رفتید سر اصل قضیه

    تحمل و صبر

    از همونی که گفتم میشه گفت من تو‌کسب و‌کار هم همون روحیه سختی نکشیدن و دارم

    البته فکر میکنم باورهام راجب کسب و‌کاری که اولین بار شروع کردم فقط از یک‌جهت اوکی بود اون‌هم‌

    عاشق لباس بودن

    وگرنه باور خرید اینترنتی و فروش آنلاین و قدرت دادن ب لایک و فالور و دکور و سرمایه اولیه همهچی داغانه داغان

    همون نتیجه نگرفتن زیاد ،نتیجه بود اما زیاد نه و همون تجربه باعث شد من دل زده بشم از شروع مجدد و تو ‌روزمرگی بمونم در حال حاضر

    البته خودم برنامه هایی دارم برای خودم همون اکتیوتی های روزانه

    اما کسب و‌کار شخصی نه

    العان معنی صبر و بهتر درک میکنم برای کسب و کار که باید باورهای مناسب داشته باشی

    وگرنه میشه همون تحمل سختی ها با خوش خیالی که ی روزی 1 دونه من میشه 2 تا

    نه با صبر و باورهای مناسب و‌نتایج در حال رخ دادن هر چند کوچیک‌1 یکی میشه 2 تا اما بعد میشه 4تا 7تا 10 تا

    _راجب همین‌مثالتون من هم شنیدم

    که یارو همسرش کیس مناسبی نیست برای زندگی

    بعد باهاش که هم‌صحبت میشم تو جایی

    میگه اشکال نداره بره دوراش و‌بزنه باز برمیگرده طرفم

    من(کف و‌خون قاطی میکنم)

    یا ی باور دیگه اشکال نداره بعضی ها اینجوری أن پیر بشه درست میشه

    من میگم خدایا جوونیش و‌نبینم و ببینم کی میخاد پیر بشه بیاد طرفه تو

    ی خرده غرور بد‌نیست داشته باشه برای خودش

    حالا جالبش اینجاست طرف سن میگیره بهتر هم‌ میشه تو زندگی

    اما اینارو‌گفتم اینم بگم

    اون طرف که خوب بشه طرف مقابل که ظلم‌شده بهش چون خاطرات خوبی نداره ازش حالا اون میخاد جبران کنه

    شمام دیدید؟

    حالا برای‌من ک مهم نیست اما اون طرف هم‌خودش باورهای درستی نداره که شرایط ب ظاهر براش نامناسبه

    استاد‌من‌در روابط در ورزش در بعضی چیزها قانون‌تکامل و‌متوجه بودم

    بعضی جاها مثل کسب و‌کار شخصی خیلی عجول تشریف دارم

    هیچ‌ چیزی خود ب خود خوب نمیشه اگرم خوب بشه باید مداوم باشه

    روابط ،نعمت پول و کسب و کار،سلامتی،آرامش ذهنی،تمیزی خونه،زیبایی اندام،هیچ چیزی خود ب خود و با ی جا نشستن خوب نمیشه باید حرکت کنی

    وای که چقدر تقلا دارم استاد بخاطر کسب و کار شخصی

    چقدر من دوست دارم ،حرکت هم میکنم تا جاهایی که ب مغزم راه بده،همون ثابت کردن خود ب جهان

    تجربه من از تحمل کردن ب خاطر حرف مردم هیچه

    من حتی بخاطر پدر و مادر عزیزم هم چیزی تحمل نکردم حتی

    بالاتر ب خاطر شرایط خودم هم‌چیزی و‌تحمل نکردم

    همیشه مادر پدرم(مادر بزرگم) ب من این و میگفت ب زبان‌محلی

    تو أصلا أمه ور نشی، هه،

    ب هر حال هر کسی ی نقاط قوتی داره ی نقاط ضعف که با تمرین کردن آگاهانه باید خودمون ب ایده آلمون برسونیم

    خدایا شکرت ب خاطر پردایس زیبا

    خدایا شکرت ب خاطر فراوانی آب دریاچه

    خدایا شکررت ب خاطر فواره زیبا (جانم چ‌زیباست)

    خدایا شکرت ب خاطر فلوریدا به خاطر آمریکا به خاطر کالیفرنیا

    خدایا شکرت ب خاطر فراوانی باران ،به به

    خدایا شکرت ب خاطر استاد‌و‌مریم زیبا

    خدایا شکرت که اجازه دریافت آگاهی ها رو بهمون دادی

    خدایا شکرت ب خاطر برانی و مرمری زیبا ،گوودوو چ قشنگن اینا

    فصل تابستان امسال پربرکت شده برامون

    amol city here biutiful always to evinging raini to minets 30

    استاد جان دیگه شما فایل ب زبان خارجی گذاشتید من هم همون غرور مولدم بالا زد و دارم یاد میگیرم

    بهونه رو زدم‌کنار و خود اموزی دارم بهبود میدم خودم و

    امیدوارم پایدار باشم در مسیر

    خدایا ب خاطر همه جیز شکرت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مائده غلامی گفته:
    مدت عضویت: 2415 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز خانم شایسته عزیز

    چه صحنه ای زیبایی بود اول فایل چه اهنگ زیبایی چه مکان زیبایی خدایاشکرت که با دیدن شما ما باورهامون داره روز به روز تغییر میکنه .

    وقتی بارون میاد بعد ظبط فایلاتون من میگم خداوند با بارانش داره تعیید میکنه حرفای شما رو استاد

    چقد صحبتاتون عالی بود ..

    من میخوام از تجربه خودم بگم .من 16سالم بود ازدواج کردم با باورهای اشتباه 10سال یه زندگی سخت تحمل کردم با بچه چون همیشه این شنیده بودم که زن باید وقتی ازدواج میکنه تحمل کنه چون زندگی سختی هاش مخصوصا که اگه بچه داشتی باشی که بخاطر بچه زندگی کنی چه زندگی سختی گذروندم همش کتک همش توهین خلاصه 10سال زندگی کردم تا جایی که اصلا نفهمیدم چی شد یه یه شب قید همه چی زدم همه چی تموم کردم واقعا الان که فکرش میکنم خداوند چه قدرتی بهم داد که اولین نفر تو خانواده بودن برای طلاق ولی خیلی جنگیدم حاضر شدم بدون هیچ پول سرمایه ای خودم زندگی بسازم حتی به قیمت ندیدن بچم خدایا شکرت که این مشکلات باعث شد که از من مائده ای بسازه که تو سن 33سالگی یاد بگیرم تنهایی یاد بگیرم وابسته نبودم یاد بگیرم خداوند کیه خدایا شکرت من واقعا از جایی که هستم راضی

    ولی واقعا من یه روز که تمام نتایجم کامل شد کل. زندگیم از اول با داستانهای زیباش تعریف میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: