میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 31
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز و مریم عزیزم
اول از همه باید از شما دو عزیز تشکر کنم بابت موضوعاتی که مطرح میکنید و در سایت با ما به اشتراک میزارید. موضوعاتی که کمتر کسی بهش توجه میکنه و کمتر راجع بهش صحبت میشه. تحمل کردن و صبر کردن هم از همون دسته موضوعاته.
همه انسانها به نوعی یکسری تضادها توی زندگی داشتند و تحمل کردند و یک وقتی به خودشون میان میبینن واسه یکسری مسائل، الکی تحمل کردند و به خودشون رنج و عذاب دادند.
دقیقا اتفاقی که برای من افتاد. من چند سال درگیر موضوعی بودم و واقعا داشتم اون وضعیت رو تحمل میکردم.
به خاطر اینکه میترسیدم وضعیت رو تغییر بدم. از همه چی میترسیدم. فکر میکردم اگر این وضعیت تغییر کنه همه چیز نابود میشه! و زندگیم دیگه به حالت نرمال برنمیگرده.
با اینکه داشتم تحقیر میشدم و بهم توهین میشد، میگفتم عیبی نداره من صبرم زیاده! البته که فقط داشتم خودمو عذاب میدادم و تحمل میکردم. اینقدر این درد و رنج برای من عذاب آور بود که نه تنها از لحاظ روحی بهم ریخته بودم از لحاظ جسمی هم داغون بودم! صورتم پر شده بود از جوش و هر کاری هم میکردم درست نمیشد. معده ام بهم ریخته بود و اکثر مواقع معده درد داشتم. درد سیاتیک که به کمر و زانوم میزد امانمو بریده بود. بیشتر موهام سفید شد و و …. ولی خودم میدونستم همه اینها به خاطر عذابیه که دارم میکشم ولی اینقدر ترس داشتم از تغییر وضعیت که قبول کرده بودم جسمم همیجوریه! و کاریش نمیشه کرد. برای من آرزو شده بود که صورتم صاف باشه و هیچ جوشی نداشته باشه و یا اینکه درد معده ام خوب بشه.
بدتر از همه عذابی بود که مادرم به خاطر من میکشید.
بیشتر مواقع من چیزی از مشکلاتم نمیگفتم که مادرم ناراحت نشه ولی خب یه مادر حال بچش رو از همه بهتر درک میکنه.
نمیخوام بگم چه روزهایی گذشت بر من چون گفتنش اصلا فایده نداره و یادآوریش فقط حس بدی به آدم میده.
تا اینکه تصمیم نهایی رو گرفتم که این وضعیت باید تموم شه و تمومش کردم! استاد باور نمیکنید وقتی که تموم شد احساس کردم بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. پیش خودم گفتم همین بود؟! من از چی میترسیدم؟؟!
چرا اینقدر درد و عذاب رو تحمل کردم؟ چرا واقعا؟!
از همون موقع من هم مثل شما استاد تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت هیچوقت هیچ چیزی رو تحمل نکنم. یاد گرفتم وقتی چیزی داره من رو اذیت میکنه وضعیت رو تغییر بدم. چون این اتفاق برای من مثل یک بیگ بنگ عظیم بود. بعد از اون داستان شدم یک آدم دیگه. دیگه مثل قبل فکر نکردم.
اولین اتفاق جالبی که بعد از اون داستان برای من افتاد آشنایی با سایت خوب شما بود استاد. کلی از شما یاد گرفتم و دارم یاد میگیرم که به خاطر این موضوع خیلی خیلی از خداوند سپاسگذارم.
وضع جسمانیم هم که دیگه نگم براتون. همه چیز عالیه عالیه.
خدارو شکر میکنم به خاطر وجود شما و دوستان عزیزی که توی این سایت هستند و کامنت میزارن.
امیدوارم استاد عزیز همیشه تنتون سالم باشه و دلتون شاد باشه.
سلام استاد
بازم به نکته ای اشاره کردین که هزاران مثال میشه درموردش آورد، مثالی که من اخیرا باهاش مواجه بودم این بود که من دوسالی هست توی تهران با یک دختر خانوم دیگه هم خونه هستم و بخاطر خیلی از ترس ها من تا همین هفته پیش باهاش زندگی میکردم ترس ازاینکه من تنهایی نمیتونم رهن و اجاره خونه رو بدم یا وسایل خونه رو تهیه کنم و صاحب خونه ما خیلی منصفه و هیچ جایی با این قیمت نمیتونم خونه پیدا کنم که از عدم ایمان میاد درسته
الان خیلی واضح میتونم این قضیه رو برای خودم مو شکافی کنم اونموقع اینطور بهش نگاه نمیکردم خیلی برای من سخت بود چون من دوس دارم همیشه اطرافم منظم و تمیز باشه و خیلی در مورد بقیه و مشکلاتشون و یا حتی اخبار صحبت نکنم ولی همخونه من شده بود کسی که به من اخبار بد جامعه و مشکلات دیر ازدواج کردن و بدختیای مردم و فامیلاشون و اتفاقات بدی که برای همکاراش و دوستاش افتاده بود رو میداد
منم سعی کردم این مسیله رو حل کنم
توی دوره شیوه حل مسایل فهمیدم که چقدر من چسبیدم به اون خونه و همش میخوام اون بره و من بمونم توی اون خونه
یه جاهایی هم میگفتم خب حتما من خوب روی خودم کار نکردم که با این شخص هم خونه شدم چون به قول استاد جهان آدم های هم مدار تورو وارد زندگیت میکنه پس این چیه چه نقطه مشترکی من با این شخص دارم و سوال و سوال که چرا نمیره این باید از زندگیم بره دیگه
من اینطور برداشت کرده بودم که اتوماتیک اون دور شه ازم
و بزارم جهان هروقت زمانش رسید مارو جدا کنه و من عملا کار خاصی نمیکردم
تا اینکه یماه پیش رسیدم به جلسه 33 دوره روانشناسی ثروت یک و باورتون نمیشه استاد
برام سخت بود بپذیرم
برام خیلی قدم بزرگی بود که بخوام خودم جدا شم اونجا شما میگفتین که دور شین برین کنار آدمای بهتر تا براتون انگیزه بشه اگه آدم بهتر الان دورو برتون نیست تنها بمونید بهتره تا کنار کسایی باشید که افکار منفی دارن
و ذهن من میگفت پس خونه چی؟ خونه به این خوبی توی این منطقه شهر نزدیک به محل کارم دیگه کجا پیدا میکنم و اگه مدارم مشکل داشته باشه باز یه نفر دیگه مثل این شخص میاد و تمرکزمنو هدر میده
ولی اصرار کردم به گوش دادن این فایل بارها و بارها و بارها تا همین دیشب نمیدونم چندین بار اون فایل رو دیدم و گوش کردم ولی همون شد قوت من برای اینکه نپذیرم همینی که هست
که توکل کنم
ایمان داشته باشم
خدایی که اینجا رو برای من جور کرده یه جای بهتر رو میتونه برای من در نظر داشته باشه و من فقط باید ایمانمو به خداوند و جهان نشون بدم
دوباره استفاده از اهرم رنج و لذت که اگه تنها باشم چقدر میتونم بیشتر روی خودم و باروهام کار کنم و تمرکزم فقط روی نکات مثبت باشه و فقط لذت ببرم و تحمل نکنم کثیفی و شلختگی یه نفر دیگه رو فقط به خاطر شرک خودم و زمان با ارزش خودمو اینجور تلف کنم
و دیگه به جاش فکرنکردم فقط به منافعی که تنهایی برام داره فکرکردم توجه کردم و نوشتم و انگیزه ای گرفتم که با وجود تمدید خونه با قیمتی باورنکردی کم و مناسب من اونجا و اون شخص رو ترک کردم
و نمیخوام دیگه تحمل کنم چیزی که دوس ندارم توی زندگیم باشه
و من میتونستم دوسال پیش اون کار رو انجام بدم ولی مطمینم اگه حرفاتون رو توی فایل 33 نمیشنیدم همچنان چسبیده بودم به اون خونه و اون هم خونه ای
خداروشکر میکنم و خیلی راضی هستم از تصمیمم و همه چی رو هم خدا برام هموار کرد وقتی تصمیمم رو گرفتم و الان میفهمم چقدر من خودمو اذیت کردم توی دوسال همش منتظر بودم اون درست شه یا اون بره
اینم داستان من و تحمل دوساله یسری مشکلات و هدر دادن تمرکزم
ولی سعی میکنم همونطور که گفتین دیگه هیچ وقت هیچ وقت هر چیزی که رنج و سختی داره برام رو تحمل نکنم چون طبیعی نیس
من ازتون ممنونم برای همه فایل ها و آگاهی هایی که با همه ما به اشتراک میزارید
دوستتون دارم
سلام دوست عزیزم چقدر قشنگ توضیح دادی .راستش من الان درگیر همچین مشکلی هستم .من یه صاحب خونه ی خیلی منصف و با معرفت دارم که دوس داره بمونم.مطب اجاره کردم ازش با قیمت مناسب .اما یه همسایه ای دارم که نامناسبه و مشاوره ی خانواده میده برای افراد نامناسب و این باعث شده بود که مراجعای من بترسن و یا معترض بشن از سر و صدای این همسایه.من جای اینکه جامو عوض کنم تا الان داشتم تحمل میکردم .چون ایمان نداشتم جای بهتری با این مبلغ گیرم بیاد.باور ندارم که میتونم بازم پول بسازم و میترسم از این خونه برم بیرون چون وسط شهره و مطب خوبیه و صاحب منصفی داره ………..
من دو سال تحمل کردم و زجر کشیدم…
دسته های درها همه خراب بودن و من تحمل کردم و حتی از شدت زنگ زدگی اونا مچم درد میگرفت و برای بستنشون باید از کسی کمک میگرفتم که زورش بیشتر باشه.
الان که بهم گفتی احساس میکنم نشانه اس.درسته آقای صاحب خونه دسته ها رو درست کرد و همسایه ی نامناسب رفت …
اماااا من یک جای بهتر میخوام و با نشانه هایی که میبینم باید برم از اینجا.
چه قدر اینفایل عالی بدرد همین شرایطی که توش قرار دارم میخورد وباعث شد من اقدام کنم تا این شرایط برطرف بشه.
باورم نمیشه که فقط با صحبت کردن در مورد اینکه دیگه نمیتونم این شرایط رو تحمل کنم
انقدر وضعیت تغییر کرد و اتفاق های خیلی خوبی پیش راه من اومد
ممنون از خداوند برای وجود شما بر رویزمین.
سلام سلام به روی ماهتون
چقدر حالم خوبه چقدر سپاسگذارم بخاطر این مسیرخودشناسی ک هممدار شما استاد دان و بچه های سایت هستم .
این فایل انقدر منو تکون داد و بهم فهموند که چقدر من تحملم بالابوده و هست دیرو نزدیک ب 2ساعت یه کامنتی رو نوشتم و دوباره اومدم بنویسم
اما در مورد ثروت ونعمت در مورد شرایط مالی میخوام رد پای بذارم که واقعا من چقدر باورهای مخربی دارم و چقدر ادم قوی هستم چرا چون تحملم بالاست .همین ادم قوی هستم خودش ویران کنندس در مورد تحمل
.ثروت .
من از جای ک ب خودم اومدم در نوجوانی با مشکلات مالی دست پنجه نرم کردم
حالا به 2قسمت میکنم این قضیه رو
یکی قبل از اشنای با استاد دستان پرتوان خدا
یکیش از شروع با استاد
قبل از اشنای تا هرچی بگم شرایط سخت بوده و هی دنبال ی راهی بودم تا اینکه رسید ب مسیر استاد عزیزم
ولی و اما…………..
چرا با وجود اشنای با استاد و کار کردن روی خود و فهمیدن این که من،من،من،من،من،من،من،من،
خالق،خالق،خالق،خالق،خالق،خالق
بدون چون و چرای زندگی خودم هستم
ولی بازم تحمل کردم ها تحمل ب معنای زجر
وهمیشه و همیشه انقدر باور های غلط داشتم انقدربهانه ها و توجیه ها داشتم انقدر دیدگاه های غلط
خجالت کشیدن های الکی داشتم
که همیشه یه راهی بود ک تحمل کنم این شرایط بد مالی رو
مثال.در مورد شغلم اینکه من شریک داشتم یعنی تو ذهنم این بود که من که پولی ندارم مثلا زنبور بخرم یا هزینه هاشو بدهم بذار یه شریکی باشه که ساپورتم کنه این ای سال 99شروع شد
درحالی که من از سال 96 رسمی با استاد اشنا شدم
و این کمبود این شرایط ادامه پیدا کرد تا امسال
مثال.وام من برای اولین بار رفتم سراغ وام رفتم با این دیدگاه ک کسب و کارم رو رونق بدهم
بخدا قصم همون شروع ثبت نام اینا خداوند با هزاران راه ادم بهم میفهموند عادل جان بیخیال وام شو ب الله قصم که انقدر سنگ افتاد جلو پام که اگه کور هم بود میفهمید نباید این راهو بره
اما من با سماجت تمام و سخت دنبالش کردم
اخه اولین مرحله بهم گفتن بهت طلع نمیگیره این اولین سنگ بود
بارها و بارها ادمها میگفتن وام و می خوای چکار ارزش نداره
من هی دنبال راهی پارتی بودم
(وقتی ادم خودش رو ببنده در مقابل الهامات خداوند و فرق بین الهام و نجوارو نفهمه اینجوری میشه)
بخداقصم تااخرین مرحله ک اومد حساب خداوند بهم میگفت نکن
و من میگفتم حتما بخاطر باور های غلط خودمه ک کارم انقدر سخت میره جلو نمیفهمیدم که اغآ جان بحث باورهانیست این راه از ریشه اشتباهه
خلاصه وام و گرفتم. همینجوری شد ک الکی نصفش خرج شد هیچی تا الان ک یک قصدشو دادم اونم پارسال بود بهار از خود زنبورا رو فروختم براش
و 3قسط سالیانش مونده
اینم از این مسیر اشتباه ک قسطاشو بدم دیگه هیچ وقت نمیرم سراغ وام
مثال .شغلم از همون 2سال اول به بعد ک شریک گرفتم
جدا از شراکت اصلا پیش رفت نکردم یاد نگرفتم اموزش ندیدم
هر بار بهونه ای میاوردم چرا چون شریک داشتم چون از اصل مشکل دار بود کارم
چون شریک قائل بودم برای خداوند کارم پیشرفت نمیکرد
مثال .ودر مورد موارد مختلف مثل فروش مثل قرض دادن مثل کمبود مشتری
مثل بهانه های الکی که امروز نمیشه فردا میشه بخاطر سن
بخاطر این بخاطر اون
بخدا کلی باورهای غلط در مورد پول ساختن دارم
و دیگه واقعا امسال کاسه تحملم که بقد دریاست لبریز شد
و گفتم باید جدی کا ر کنم روی خودم باید جدی دست ب عمل بشوم و تغیر کنم باورهامو تغیر بدم
باید توحیدی باشم و زندگیم رو فقط به خدای درونم بدم و هیچ عامل بیرونی در زندگیم نباشد
مهم نباشه ک دیگران در موردم چی میگن.
مهم نباشه که دیگران چکار میکنند.
حسادت نکنم .
خودمو مقایسه نکنم.
خودم باشم با سبک خودم برای خودم.
برای خودم ارزش قائل باشم .
احساس خودم رو خوب نگه دارم.
اعتماد بنفسمو بالا ببرم .
مقاومت هامو کم کنم .
فراوانی رو باور کنم.
اون کارهای رو ک باید انجام ندهم مثل قرض وام قسط و شریک و اینارو قط کنم .
اما سپاسگذار استاد عزیزم هستم
که با دوره12قدم خیلی عالی شدم
این کاسه تحملی ک میگم لبریز شده از بهار امسال بود ومنم از اون موقع تصمیم های که گرفتم برای جدا شدن از شریک قسط وام توحیدی بودن و بصورت تکاملی دارم انجام میدهم و شاید
از لحاظشغلی ب صفر برسم
اما این بار خودم خودمو میسازم با ایمان بخدا و توحیدی بودن و فقط روی خدا حساب کردن
زندگیم رو از نو بسازم
خداوندا شکرت بخاطر همه چیز همین که میدونم زندگیم بخاطر باورهای خودم هست ارزش کل سالهای قبل از اشنایم رو با استاد داره
و من میتونم با تغیر باورهام و دراحساس خوب ماندن براحتی به هر انچیزی که هست و من میخوام برسم
بصرت طبیعی وبدون زجر
عاشق همتونم
خیلی وقتا من وقتی روی خودم متعهدانه کار کردم و همه چی عوض شده اطرافیانم شروع میکنن به اینکه بیا پیشمون .چقدر به عباس منش گوش میدی .میخوای به کجا برسی و کم کم شل میشم.
یا با منطق اینکه فقر و مشکلات مالی طبیعیه و همه دچارش هستن و اگر من ثروتمند بشم به بقیه ظلم میشه و دیگران رو درک نخواهم کرد یا اینکه پولدارا آدمایی هستن که از نظر جسمانی یا هوش یا پرستیژ خانوادگی با ما فرق دارن برای خودم منطق میساختم و دوباره به عقب برمیگشتم .
الله اکبر ….چکار میکنی ریحانهههه؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!خدا راه رو نشونت داده اینه جوابش ؟؟!!
من هم میخوام یک سال کامل فقط روی خودم کار کنم و با محصولات عشق کنم و دیگه حرف مردم برام مهم نباشه و پیشرفت خودم فقط برام مهم باشه.
سلام به همگی
مدت ها بود که این سوال تو ذهنم بود که تفاوت صبر و تحمل چی میتونه باشه ؟! و خداروشاکرم که امروز به جواب سوالم رسیدم .
چند ماه پیش در یک شرکتی مشغول به کار بودم که در ابتدا همه چیز عالی بود اما با گذشت زمان بی احترامی هایی رو از طرف کارفرما به خودم میدیدم و این موضوع منو ناراحت میکرد اما بخاطر ترس هایی که داشتم این موضوع رو تحمل میکردم و یک ماه برای من زمان برد که به ترس هام غلبه کنم و از اونجا بیام بیرون ، اما حالا که به اونروزا فکر میکنم به خودم میگم چرا همون روز اول که بهت بی احترامی شد نیومدی بیرون ؟!
و بعد از اون خیلی خوب یادمه که احساس رهایی رو تجربه کردم ، و به خودم قول دادم دیگه هرگز اجازه ندم کسی بهم بی احترامی کنه یا رفتار ناشایست باهام داشته باشه :)
ما به عنوان یک انسان در هر جایگاهی که باشیم وجودمون ارزشمند هست و لایق احترام هستیم :)
و حالا تصمیم گرفتم که دیگه برای کسی کار نکنم و قدم در راه علایقم بزارم و کار خودم رو شروع کنم به امید الله
در پناه حق باشید :)
سلام استاد عزیزم
سلام مریم نازنینم
سلام بچه های سایت عباسمنش
دیروز قبل خواب رفتم تعداد کامنت هایی ک نوشتم و نگاه کردم دیدم 6تا هست گفتم خدایااا شکرت
من تازه ک شروع کرده, بودم ب نوشتن کامنت خیلی سخت روزی نهایت یکی می نوشتم چرااا
چون ذهنم مقاومت میکرد
و بعضی دوستان و نگاه میکردم روزی مثلا 3تا مینوشتن یا بیشتر
ب خودم میگفتم خدایاا یعنی میشه منم بتونم روزی 3تا کامنت بنویسم چقد عالیه
والان دوبرابر اون عدد یعنی6تا نوشتم این موفقیت بزرگیه برای من وخودمو تحسین میکنم بابتش
و خداروشکر میکنم این نشون میده دارم بهبود پیدا میکنم
دارم رشد میکنم
دارم بزرگ میشم الهی شکرت
بعد از شمردن کامنت ها حسم گفت برو گزینه ای و بزن ک تا حالا نزدی
جام دستاوردها
پس زدم روش
خداااای من خدااای من
من عاشقتمممم بخدااا
دیدم نوشته پیش ب سوی مرحله ی بعد
10تا پاسخ مفید:90%و رفتی
کتاب خوان:28%و رفتی
این درحالی بود ک چند ساعت قبل پیامی از طرف الله توسط اسداله عزیز بهم رسیده بود:
ک ازاین ب بعد رشد وتغییراتت شتاب بیشتری میگیره
خدای من در من تحول عظیمی درحال بوحود اومدنه
مخصوصا جام دستاوردها رو ک دیدم چن دقیقه نگاش کردم
عشق کردم
لذت بردم وخداروشکر کردم
وازش شات گرفتم ک بازم نگاش کنم و لذت ببرم
بعد نگاه کردم ب سه کلمه
ده پاسخ مفید
دیدم دارم درست میرم مسیرو و پروفایل گروه تحقیقاتی عباسمنش
نگاه کردم
ای جانممم
مریم خوش قلبم هست
خوندم پروفایلشو کلی ایمانم قوی ترشد
چقد تحسینش کردم ولذت بردم از شاد بودن ودرصلح بودن باخودش
ی جای اشاره کرده بود مریم جان
ک من عاشق تنهایی باخودم هستم
وباخودم درصلح هستم
حتی اگر درکنار بهترین مرد دنیا زندگی کنم
بازم از تنهایی خودم لذت میبرم
همچین چیزی دریافت کردم
چقد تحسینت کردم مریم عزیزم
و عاشقت شدم دختر
تو چقدر بی نظیری
و لایق بهتربن هابی
ی اگاهی خییلی ارزشمند ک دریافت
کردم یعنی الان درمدارش قرار گرفتم اینه ک
خدا همون حس خوبیه ک تجربه میکنی
حالتو خوب میکنه
من این حسو این روزها خیلی بیشتر دارم تجربه میکنم الهی صدهزار بار شکرت
عاشقتمممم
بنام خدایی که بشدت کافیست
سلام
یکی از مهم ترین جاهایی که از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم تحمل نکنم مربوط به شغلی بود که به مدت حدود دو سال در یکی از ادارات مطرح و بزرگ استانمون تا سال گذشته مشغول بودم از نظر مالی خوب بود و چیزایی که خیلی های اطرافم دنبالش بودن مثل بیمه و حقوق به موقع و ثابت رو داشت ولی از یه جایی به بعد دیدم همون نقطه ای که هستم اونجا متوقف شدم و دیگه خبری از رشد نیست و خیلی کوچیک شده بود واسم اونم جایی که قبل ترش آرزوم بود کار کردن در اون ولی دیگه نه و بدون اینکه بخوام به کسی بگم یا نظر کسی رو بپرسم استعفام رو نوشتم و روی میز مدیر اون مرکز گذاشتم و رفتم که همین باعث کلی اتفاقات خوبی شد که واسشون جا رو باز کردم برای ورود به زندگیم مثل یاد ورود به حوزه ای که قبلش اصلا فکرشو نیم کردم من بتونم واردش بشم که اونم عکاسیه حتی بعدش وقتی یه بار با یکی از دوستانم و هم کلاسی های دانشگاهم صحبت میکردم با اینکه کسی بود که از اهواز مهاجرت کرده بود تهران وقتی بحثش رو کردیم گفت خیلی خوبه زینب ولی میدونی خیلی سخته بتونی ورود کنی به این حوزه میدونی آخه خیلی سخته و و و ولی من باورم متفاوت بود و البته که به لطف کار کردن روی خودم نخواستم توجیه یا قانع کنم که نه مـــــــا اگر روی خودمون کار کنیم اونطور میشه و به لطف همون تحمل نکردنه تو شغلی که آرزوی خیلی های اطرافم بود من به عکاسی هدایت شدم تونستم دوربین خودم رو بخرم و پروژه های عکاسی که ازم خواسته میشه واسه عکاسی برم دراه بیشتر و بیشتر میشه درحالیکه اگر همچنان تحمل میکردم و تو همون شغل می موندم اینا اتفاق نمی افتاد
یا قبل ترش که خبرنگار بودم و بعد کمتر از یک سال بودنم در یکی از بزرگترین خبرگزاری های کشور بهم پیشنهاد ارتقا از خبرنگرای به دبیری رو دادن پیشنهادی که معمولا بعد چند سال داده میشه ولی من کمتر از یک سال تجربه ام بهم دادند ولی بعد کار کردن روی خودم که دیگه نمی خواستم فقط اسمش کار باشه و دیگه به قیمت تحمل کردن هر چقدر سختی هم میخواد باشه تصمیم گرفتم خارج بشم ازش، البته که درسهایی که باید میگرفتم رو سعی کردم یاد بگیرم ازش چون قبل ورودم به خبرنگاری من معروف بودم به خجالتی بودنی که حتی تو جمع خانواده هم نمی تونستم حرفی بزنم چه برسه ارتباط های بزرگتر ولی برای همین چیز بدون معرفی کسی و با هدایت خداوند من به یکی از بزرگترین خبرگزاری ها هدایت شدم و مشغول شدم ولی خب از یه جایی به بعد که تغییر کردم تصمیم گرفتم خارج بشم و حتی وقتی با پیشنهادهای خوب در اون حوزه مواجه شدم روی تصمیمم موندم که الان نتیجه اش رو می بینم؛ دیروز بعد مدت ها رفته بودم به یکی از دوستانم در این حوزه سر بزنم که الان مدیر همون خبرگزاری شده ولی هیـــــچ وقت آزادی نداره درحالی که من قبل رفتن پیش اون خیلی راحت رفتم یکی از بهترین مجتمع های خرید شهر از یکی از بهترین کافه های اون یه کورتادو خوشمزه واسه خودم خریدم همون جا خوردم و بعدش دو لاته خوشمزه بیرون بر خریدم و رفتم پیش دوستم درحالی که اون حتی نمی دونه اونجایی که رفته بودم کجاست ولی من از وقتی تصمیم گرفتم از فضایی که هیچ وقتی برای من باقی نمی موند خارج بشم کلی جاهای زیبا رو هدایت شدم و همزمان به شغلی هدایت شدم که شاید هنوز از نظر مالی بزرگ نشده واسم ولی اینم تکاملی بالا میره و البته که کلی آزادی زمانی و مکانی که واسم ایجاد کرده؛ خدایا شـــــــــــکرت
خدایا شکرت که امروز تونستم بنویسم خیـــــــلی خوشحالم
دوسِتون دارم زیـــــــــــاد
استاد عزیزم و مریم بانو بی نهایت متشکرم برای تهیه یک فایل ناب دیگه و زیبایی های پرادایسی که دیدم مخصوصا اون بارون بی نهایت زیبایی که بلافاصله زمانی شروع به باریدن کرد که شما این فایل رو ضبط کردید، خــــــــدای من خـــــــــــــــیلی شکرت خــــــــــــــیلی
سلام به زینب عزیزم
تبریگ که تونستی به اینهمه رشد و تکامل برسی چون میدونم ازکدوم وادی به کجا رسیدی
عشقم چقدر زیبا بیان کردی چقدر درعزت نفس رشد ملحوظی کردی
عزیز دلم موفقیت بیشتر پستهای بالاتر وزندگی سرتاسر عشق سلامتی کامیابی رشد وموفقیت برایت آرزومندم
روز به روز توحیدیتر
عاشقتم
سلام به روی ماها عزیزم
ممنونم که نوشتی
خیلی خوشحالم که تو هم تو این فضای ناب هستی خیلی خوشحالم واست که روی خودت کار میکنی تا هر روز زیبایی های بیشتری رو زندگی کنی
خدا رو شکر برای جهان قانونمندی که میتونیمهمونطوری که میخوایم خلقش کنیم واسه خودمون
هر لحظه ات توحیدی تر ووروتمندتر در پناه رب العالمین
به نام خدا
سلام به همگی
این سبک جدید ارائه آگاهی ها و بعد طرح سوال تو فایل های دانلوی خیلی خوب بعضی باورهای مخرب ، الگوهای تکرار شونده و محدودیت ها رو از ذهن میکشه که مدتهاست اونجا جا خوش کردن و عنان کنترل زندگیمونو به دست گرفتن . دستمریزات استاد
برای اینکه بتونم دقیقا به هر مساله بپردازم برای هر سوال شماره گذاری کردم و مطابق با هر بخش جوابی که دادم مرتبط با شماره ای هست که در بخش های قبلی یا بعدی هست .
• چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
1. تقریبا بیشتر جاهای زندگیم شرایط نادلخواه رو پذیرفتم و تحمل کردم اونم به خاطر برداشت بد از یک پلان در سریال ایوب پیامبر که همسرشو به صبر دعوت کرد و منم تحمل کردن رو با صبر اشتباه گرفتم . ( تاثیر فیلم ، سریال و رسانه )
2. زمانی که تو اون شرکت صنعتی کار میکردم تا یکسال بیمه نشدم ، تحمل کردم و بعد از یکسال دیگه به خاطر اینکه احترام نمیزاشتن و بیمه نکردن زدم بیرون .
3. تو اون شرکت مشاور حقوقمو سه ماه در میون میدادن تا 4 سال تحمل کردم و بعد زدم بیرون و خودم پروژه گرفتم و در کمترین مدت پیشرفت های خوبی کردم
4. با اون شرکت دولتی تمام رفتارهاشونو تحمل کردم وقتی از پروژه گرفتن دست کشیدم ، خداوند هدایتم کرد به سمت شغل جدید
5. ضرر کردن های مداوم تو معاملاتم ، نصفه و نیمه پرداخت شدن طلبهام رو تحمل کردم و اذیت شدم
6. دیر پرداخت کردن مطالباتم رو تحمل میکردم
7. بی پولی و خالی بودن حساب و قرض گرفتن و کم پول بودن رو تحمل کردم
8. بی خیالی و سهل انگاری و کم دقتی رو تحمل کردم و گفتم بلاخره درست میشه
9. بی مسئولیتیم ، بی برنامه گیم ، بی هدفیم رو تحمل کردم
10. نرسیدن به آرزوهام ، دیر رسیدن به اهدافم و بعضا از دست رفتن فرصتهامو تحمل کردم و میگفتم طبیعیه به همه آرزوها که نمیشه رسید
11. تحقیر و کوچیک شدن را با قدرت دادن به بقیه تحمل کردم و از یه جایی دیگه برگشتم و فقط به خودم احترام گذاشتم
• چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
1. باورم این بود آدمی که تحمل میکنه قوی تره و همیشه مورد تائید اطرافیانه ، بقیه براش احترام قائلن و تائیدش میکنن …
2. فکر میکردم این تحمل کردن جزو همون تحمل کردن سختی کار و یادگیری مهارته
3. از اینکه برم جای دیگه که ممکنه موقعیت پائین تری از حال حاضرم بگیرم سختم بود ، ضمن اینکه برقراری ارتباط با افراد جدید هم برام سخت بود .
4. فکر میکردم اگه مطابق میلشون عمل کنم ، میتونم نظرشونو جلب کنم و بهم کار بیشتری بدن .
5. باورم این بود آدم تا ضرر نکنه حرفه ای نمیشه
6. فکر میکردم این صبر داشتنه و خدا صابرین رو دوست داره
7. فکر میکردم این در مسیر رشد بودنه و طبیعیه در صورتی که در مسیر رشد بودن باید با رشد مالی و افزایش درآمد همراه باشه نه بی پولی
8. فکر میکردم این یعنی رها بودن در صورتی که رها بودن یعنی تلاش کنی ولی از نتیجه ترسی نداشته باشی
9. فکر میکردم شانسی شانسی همه چی درست میشه چون طبق عادت نه از روی ایمان کامل میگفتم خدا کمکم میکنه
10. باورم این بود بلاخره درست میشه ولی غافل بودم از اینکه باید روشمو عوض کنم و اشکالاتمو اصلاح کنم
11. احساس میکردم یه جایی همه متوجه حسن نیتم میشن و برای ادب و فروتنیم برام ارزش قائل میشن ولی هیچ وقت جواب نداد .
• چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
1. قدرت به کنترل عواطف و احساسات بر میگرده نه چیز دیگه . نباید کارها رو برای جلب توجه و احترام بقیه انجام بدم .
2. خستگی و سختی کار رو باید در شرایط احترام و محیط مناسب و رفتار درست تحمل کرد تا مهارتت بالا بره نه اینکه شخصیتت خورد بشه و انرژیت تحلیل بره و زجر بکشی
3. میخواستم هر طور که هست تو همون زمینه فعالیت کنم ، ضمن اینکه اون شرکت مشاور وزارت نیرو هم بود و برند محسوب میشد (باور شرک آلود)
4. احساس نیاز و وابستگی به پول ، جلب توجه و باور کمبود که جای دیگه برای کسب درآمد بهتر از اینجا نیست
5. باید باورم این باشه درآمد بیشتر با مهارت بیشتر محقق میشه نه ضرر کردن اگر هم متضرر شدم بگردم ببینم ایراد کار کجاست و اصلاحش کنم . تو معاملات فیزیکی رودوایسی رو کنار بزارم و صریح باشم
6. باید جای صبر و تحمل رو تو ذهنم درست کنم و باورمو درست کنم که همه باید بهم نقد پرداخت کنن
7. پول داشتن و ثروتمند بودن طبیعیه و حق الهیه منه ، من همیشه باید پول داشته باشم تا از نعمت ها استفاده درست کنم اگه نداشته باشم غیر طبیعیه و باید علتشو پیدا کنم و اصلاحش کنم .
8. باید جدیت داشته باشم به خودم بیام انقدر باری به هر جهت نباشم . برای خودم ، کارهام ، اهدافم و برنامه هام ارزش قائل باشم . با سستی و بی خیالی پیشرفت نمیکنم .
9. اگه میخوام از زندگی لذت ببرم و توانائی هایی که دارمو شکوفا کنم و بعد از مرگم از وجودم تو این دنیا راضی باشم تصمیم بگیرم از این به بعد روی مسائل اساسی با تمرکز کامل و درست کار کنم و برای وقت و انرژیم بیشتر ارزش قائل باشم
10. باید مطابق برنامه ریزی درست پیش برم و به برنامه هام متعهد باشم در غیر اینصورت نتیجه نمیگیرم
11. قدرت رو به خدا بدم ، از خدا هم قدرت بگیرم و احساس ارزش کنم . وقتی عزت نفس داشته باشم و برای خودم ارزش قائل باشم کسی نمی تونه بهم آسیب بزنه و جهان آدمهای مناسب رو تو مسیرم قرار میده .
• همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید ، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
1. قاطعیتم بیشتر شد و جسارت پیدا کردم
2. درسمو ادامه دادم و مهندسی گرفتم
3. کارم رو با شرکت خودم شروع کردم
4. به سمت شغل جدید هدایت شدم که هم آزادی مکانی داره هم زمانی و دارم برای آزادی مالیشم مهارتمو زیاد میکنم
5. مهارتمو بالاتر بردم
6. با آگاهی هایی که از دوره عزت نفس یاد گرفتم برای دریافت مطالباتم اقدام کردم قبلا اصلا برای مطالباتم به بدهکارا مراجعه نمیکردم
7. تصمیم گرفتم دیگه تحملش نکنم و متناسب با شرایط الانم دنبال راهکار درست باشم
8. جدیت بیشتری به خرج دادم
9. برنامه ریزی و هدفگذاری کردم و در مسیر اون اقدام می کنم
10. دارم برای رسیدن بهشون قدم بر میدارم
11. حالا خیلی حالم بهتره ، عزت نفس بیشتری دارم و هر روز بهتر میشه
• و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
ساده ترین جواب برای این سوال اینه که دیگه ” تحملش نکردم ”
از مرز محدودیت هام عبور کردم . حتی یادمه یه تایمی به خاطر اینکه خیلی منو آدم موجه و مودبی میدونستن و برام احترام قائل بودن از اینکه کسی منو اطراف کلانتری یا دادگاه ببینه می ترسیدم برای همین اگه کسی بهم زور هم میگفت سرمو مینداختم پائین و میرفتم تا ختم به شکایت یا رفتن به دادگاه و اینجور چیزا نشه . از یه وقتی تصمیم گرفتم اگه مساله ای پیش اومد برای حقم اقدام کنم ولو به قیمت رفتن به دادگاه باشه . از اون تایم به بعد برای چندین پرونده مالی و … شکایت کردم و انقدر تو دادگاه رفت و آمد کردم که علاوه بر اینکه ترسم از دادگاه و کلانتری ریخته الان می تونم مثل یه قاضی بدون کوچکترین احساس شرم و ترسی اونجا تردد کنم و برای گرفتن حقم اقدام کنم .
وقتی محدودیت ها رو تو ذهنم شکستم انرژی مقدسی که باید صرف اتصال به منبع بشه تا خواسته هامو دریافت کنم رو هدر نمیدم و راحت تر به پیش میرم .
هر محدودیتی که باعث میشد ذهنم مشغول بشه رو رفع کردم یا باورمو نسبت بهش تغییر دادم .
موفق باشید
به رب جهانیان
سلام به استاد و خانم شاسته
سلام به بهشت
سلام به دوستان همراه
سلام به دریاچه زیبا
چقدر دل تنگ پرادایس بودم
حالا کمی بهتر متوجه شدم که چرا این زیبایی ها برای استاد تکراری نمیشه چون از بس جادویی و خیره کننده است که منم با این فرکانس ضعیفم( نسبت به استاد) تا این تصاویر رو میبینم گل از گلم میشکفه.
خدایا شکرت
و اما بعد:
شما چقدر شرایط،رو تحمل میکنی؟
من من خیلی
تازه از این بابت به خودم هم میبالیدم
که چقدر من آروم شدم.
آروم شدی؟
نه بابا فکر میکنی این است و غیر از این نیست.
تو رو خدا آقا میثم شما نمیخواد آروم باشی.
آخ که حالا فهمیدم این باور از کجا آب میخوره
خدایا کمکم کن خشکش کنم.
(آنکه مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند)
ای میثم ساده باورش کردی و نتیجه هم این شد تحمل شرایط ناخواسته.
ولی آقا میثم به من بگو اصلا این خدایی که عاشق تو هست.تازه در مورد خط قرمزهاش که ما میگیم گناه میگه هر بار توبه شکستی بازم بیا من هستم.ومن رو توبه پذیر مهربان خواهی یافت.تازه اون جایی که آدم و حوا از دستوراتش پیروی نمیکنن تازه تو اون جهان تک قطبی پیروی نمیکنن ها نه اینجا که ما هستیم. خوب جام بلا بیشتر بهش میده
یا که نه میگه نزول کن برو پایین بهت یاد میدم که چی بگی تا ببخشمت به راحتی
ببین استاد برگه سوال امتحانی رو به شاگردش میده بابا برو همینا رو بخون ازت امتحان میگرم
اصلا نه همینو ببر خونه جواب بده بیار.خوبه لعلک ترضی میشی یا نه .
حالا جام بلا بیشتر بهش داده یا فقط براش راحتی میخواد.
و میگه برو روی زمین هم برای تو آسایش و آرامش فراهم شده.
و اگه سوالی داشتی برات هدایت میاد
اگه حال کردی و ازش پیروی کردی که نه ترسی داری ونه غمی.
حالا این خدا و این هم قرآن کی و کجا گفته
که من مرض دارم و میخوام جام بلا بهت بدم.
خدایا منو ببخش ولی به خودت قسم همینجوری به ما یاد دادند.
تا برای میثم هدایت فرستادی استادی از جنس خودمان که طعم فقر و آشفتگی و تحمل شرایط نادلخواه رو چشیده.وبه فکر تغییر افتاده شما هدایتش کردین و یادش دادین و گفتین بهش که برو و اون بنده هایی از من که میخوان تو زندگی حال کنند و سوت بلبلی بزنن و مسیر رو به سمت من بیان بهشون یاد بده اونچه که من بهت یاد دادم.
حالا میثم میتونه انتخاب کنه که شرایطو تحمل کنه و یا نه .حجت بر من تمام شده
ومن تصمیم گرفتم و تصمیم میگریم از این به بعد هر شرایط سخت رو بدونم که مسیر اشتباه هست و باید تغییرش بدم
چون خدای ما خدای آسانی هاست
خداوندا به من و دوستانم شهامت بده
تا زندگی برای خودمان بسازیم که در خور شان جانشینی تو باشد.
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
آرزوی بهترینها رو براتون دارم.
بنام خدای سخاوتمندم
سلام خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز و همه دوستان
من در تمام این سالها ( قبل از آشنایی با آگاهی های این سایت ) شرایط سخت و نادلخواه رو تحمل میکردم و حتی باعث افتخار خودم میدونستم و گاها برای همکاران جدید الاستخدام از تحمل اون شرایط سخت بعنوان نصیحت ، صحبت میکردم و به خودم میبالیدم ، شرایطی که اگر الان پیش میومد قطعا استعفا میدادم و شاید تا الان به دنبال علائقم رفته بودم و روزهای شادتر و مفیدتری رو در محل کار میگذروندم . استاد این روزهای زندگیتون ، این زیبایی های اطرافتون ، این آرامشتون و … رو برای همه دوستانم از خداوند متعال خواستارم .