میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
استاد عزیز سلام و تشکر ویژه از مریم بانو که کمک کرد تا این ویدیو ضبط بشه
استاد جدی میگم که الان مفهوم صبر و تحمل واضح شد برام و درک درستی با صحبتهای شما بهم داده شد سپاسگزارم
اما موضوع اصلی باورهاست که نظر یا صحبت شخصی را باور کردنه ؛ یادمه توی دوره 12قدم در مورد ایجاد باورها که سوالی شده بود این حواب را دادید که چه اتفاقی یا چه کسی اگر چیزی را بهتون بگه باور میکنید واین پذیرفتنِ (باورکردن)که اتفاقات و مسیر و روند زندگی را نشون میده پس برای ایجاد باورها همون طوری که اگر از شخصی که قابل اعتماد یا جایگاه اجتماعی بالایی داره میپذیریم باید به خودمون هم اعتماد کنیم و حرف خودمون را بپذیریم این از موضوع باورپذیرشدن
2.تحمل یا صبر :صبر یعنی رشد باتکامل و لذت بخش،،،اما تحمل یعنی پس رفت کردن با درد واحساس بد،، درصبر مسیر لذت بخش و صعودی است اما در تحمل مسیر عذاب آور و سقوطی
ممنون از استاد که باعث میشه با صحبت کردنهاش و شفاف کردن قوانین زندگیمون لذتبخش بشه
در مورد شکرگزاری که استاد برای ثابت بودن قوانین و اجرای ساده و پاسخ صحیح وسریع دادنشون وبسیار دقیق هستند منم شاکر خداوندم که این قوانین را بینقص آفرید ودر دسترسم به سادگی قرارداده
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام و درود به همگی
استاد چه موضوع خوبی رو مطرح کردین ،اتفاقاچندساعت پیش داشتم یه مسئله ای پیش اومده بود وقتی که ازین زاویه بهش نگاه کردم دیدم دارم تحملش میکنم…
واااااای اگه بگم تمام زندگی من همین جمله اس اغراق نکردم استاد!!
از ریز و درشت کوچیک وبزرگ وقتی به خودم و زندگیم فکر کردم دیدم بیشترش تحمل کردنه …
و ریشه ی همشون هم :
ترسه!
بی ایمانی یه!
عدم عزت نفسه!
بی لیاقتیه!
موندن توی نقطه ی امنِ!
بخاطر بچه هام دارم خیلی از ناخواسته ها رو تحمل میکنم!
بخاطر حرف مردم دارم خیلی از ناخواسته ها رو تحمل میکنم!
و………
همیشه به خودم میگفتم همینه که هست دیگه ….
منکه نمیتونم دیگه کاری بکنم من هر کاری از دستم برمی اومده کردم!همه ی تلاشم رو کردم !
چن درست نشده پس مجبورم که تحمل کنم…راه دیگه ای نداره!
یا بخاطر تصمیماتی که سالها قبل گرفته بودم و اشتباه بوده همیشه میگفتم بخودم که:
خودم کردم که لعنت برخودم باد!
حالا که اشتباه کردم باید نتایجش رو تحمل کنم دیگه اصلا حقمه الان که این ناخواسته هارو تجربه کنم!!!!!
میزان تحملم خیییییییییییییییییییلی زیاده استاد خیییییییییییییلی…!!!
خیلی هام بهم میگفتن چقدر خوبه که چقدر توخوب تحمل میکنی !یا بعصیا با تعجب میگفتن توچجوری اینو تحمل میکنی واقعا!! ،،،،یه خصوصیت خوب بود از نظر دیگران و حتی خودم!!
وقتی این فایل رو دیدم و فکر کردم که اگه این جسارت رو داشته باشم و نپذیرم و تحمل دیگه نکنم….
واااای استاد چشام بارونی شد که چقدرررررررربه ارامش میرسم ..
چقدرررررررراین بارهای سنگین و گاری سنگینی که دارم میکشم رو بزارم زمین
چقدرررررر سبک میشم…
حتی از فکر کردن بهش حالم خوب شد استاد از تصور کردن و تجسم کردنش احساس رهایی کردم..
اماااااااا هنوزم میترسم استاد هنوزم خیلی جاها جرات شو ندارم ولیییییی
باید شروع کنم از کوچیک قدم به قدم مث 12 قدم
جالبه استاد من اینهمه بار رو دارم تحمل میکنم و یکسره هم دارم روی خودم کار میکنم اماااا
این بار اینقدر سنگینه که هر چند هفته شاید بتونم یک قدم جلوتر برم و پیشرفت کنم..
من با این فایل فهمیدم که اول باید اون بارها رو از روی دوشم بزارم زمین (با رفتن توی دل ترسهام)
بعد سرعت رشد و پیشرفتم بیشتر میشه!
ترس،ترس،ترس، بزرگترین مانع پیشرفت من ترسه!!!!!!
باید برم توی دلشون..
بعدی حرف مردمه استاد ،یکی از بزرگترین پاشنه های اشیلمه که خیلی چیزارو تحمل میکنم بخاطر حرف مردم!!
آخه از بچگی بهمون میگفتن ادم خوبه اونیه که تحملش بالا باشه!!!!
برمیگرده به همون باورهای دینی!!
خیییلی جاهام تحمل کردن رو اسمش رو میزاشتن صبر و میگفتن باید صبور باشی!
امروز که فرق صبر و تحمل رو گفتین دیدم خیییلی جاها بجای تحمل فکر میکردیم داریم صبوری میکنم و این خوبه!
خیییییییلی باید روی خودم کار کنم خییییلی…
خییییلی باید تصمیمات جدید بگیرمو عمل کنم…
خیییییلی باید برم توی دل ترسهام….
خییییلی باید روی ایمان و توکلم کارکنم خییییییییلی..
خدارو سپاس بابت آگاهی امروزم…
ازتون سپاسگزارم استاد…
مونس و همدم من مدتیه که فقط شده این سایت…
خییییلی کم حرف شدم بقول استاد زیپ دهنم رو بستم
و بیشتر ساعات روزم رو دارم قدم ها رو کار میکنم و توی سایت هستم،از کوچکترین فرصت برای کارکردن و بودن درین فضا استفاده میکنم.
خیییییییلی تعیرات شخصیتی داشتم با 12قدم تقریبا3ماه ونیمه که 12قدم رو شروع کردم به لطف خدا 2روز پیش واردقدم پنجم شدم…
باید عمل به مطالب این فایل هم به تغیراتم اضافه بشه،انشالله….
روزای خوبیه استاد ،،،
نه جای خاصی میرم نه رابطه ای باکسی دارم رفتم توی غار تنهایی و دارم خودم رو پیدامیکنم،
تازه بعد این همه سال دارم خودم رو کم کم میشناسم!
خودم رو کشف میکنم….
باید ادامه داد و دراین مسیر موند…
به نام خداوند زیبایی ها
سلام ودرود وعرض ارادت خدمت استادعزیز خانم شایسته نازنین ودوستان همراه دراین سایت الهی
سپاسگزارخداوند هستم که بازم به من فرصت داد تاباتماشای فایل بی نظیردیگری ازاستاد عباسمنش لحظات بسیار زیبایی راتجربه کنم
حسابی دلمون برای پارادایس این بهشت با ان فضای روحانی وبی نظریش تنگ شده بود چقدرهمه جیزعالیییی ووفوق العاده بود ازشروع فایل باموسیقی که شوروهیجان خاصی داشت و هرادمی روبه وجدمی اورد بعد دیدن استاد عزیزمون بااون استایل زیبا ودلربایش اون محیط رویایی پارادایس بادرختان سرسبز بارنگهای سبزمخملی وسایه روشن باآن آسمان آبی ابی وان ابرهایی که انگار درفاصله چندمتری زمین هستن وبایه کم تلاش میتونی انهارولمس کنی چقدرفضازیبا وپرانرژی وزنده بودکه من خودم رودرانجا حس میکردم ودرپایان فایل برونی ومرمری به زیبایهای فایل افزودند وحسشون کردم وزمانی که فایل رو به اتمام بود وابرها متراکم تروخاکستری میشدند عجیب منتظرباران بودم ولی زمانی که استاددرحال خداحافظی بودن هنوز چنددقیقه ای از زمان فایل باقی مانده بود ومن ازبارش باران نامید شدم و حدس زدم احتمالا خانم شایسته عزیزقصدداره دقایق پایانی فایل روبایک ترانه وموسیقی زیبا بامحیط رویایی پارادایس به اتمام برسونه ولی درعین شگفتی وتعجب درپایان فایل شاهد بارش زیبای باران این رحمت الهی بودیم وهمینطور که استادهم اشاره کردن واقعااین هماهنگی و این هم
زمانی ازسوی خداوند شگفت اوربود ومن یکی که سورپرایزشدم ازاین همه زیبایی آخه دراین هوای گرم مردادماه آنهم درشهرکویری دیدن باران خودش یک نعمت بزرگه خدایا شکرت خداراشکر خدایا شکرت
یکی از درخواستهای امروز من درتمرین کدنویسی تجربه ی اتفاقات دلخواهم این بود
“خداجونم ازت درخواست دارم که امروز یک نعمت غیرمنتظره رودریافت کنم”
ایاواقعا این فایل زیبا باآن آگاهی هایی نابی که داشت نمیتونه یک نعمت غیرمنتظره باشه که قطعا برای من بود انهم بعداز تماس تلفنی یکی آزاهالی شریف ساکن درحوزه ماموریتی ام درزمان کارمندی که کلی من روتحسین کرد وتشکر کردبابت خدماتی که درزمان خدمتم به مردم ان دیارداشتم
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایاشکرت
اما درمورد موضوع فایل وصحبتهای استاد درخصوص
بحث میزان تحمل شماچقدراست؟
باید عرض کنم که خوشبختانه استانه تحمل من درمقابل اتفاقات وشرایط نادلخواه خیلی پایین است چه درزمان قبل ازاشنایی وچه بعدازاشنایی باقوانین که خیلی اگاه ترشدم من تحمل شرایط غیرعادی وشرایط سخت روندارم واگر اتفاق یاشرایطی بوجود آید که برام رنج آور باشه خیلی سریع واکنش نشون میدم ودرصددرفع آن برمی ایم مگراینکه کاری ازم ساخته نباشه
به طورمثال من هروقت باخانواده قصدمسافرت دارم مسله مکان وشرایط خواب برام خیلی مهمه چون اصلا تحمل بی خوابی وبدخوابی رو ندارم بطوریکه هرموقع مسافرت می رویم ومعمولا هم بادوسه خانواده هستیم ازطرف همراهان بهترین اتاق ومحیط رودراختیارمن قرارمیدهند این تقریبا به یه قانون تبدیل شده و این موضوع درخیلی ازمسایل زندگی نیزصدق میکنه مثلا اگر وسیله ای خراب بشه یاسیتم لوله کشی و یا سیتم سرمایش یاگرمایش خونه یاهرمسله دیگری به مشکلی بربخوره در کوتاهترین زمان ممکن باید تعمیر واصلاح بشه البته که نمیدونم این روش درسته یا غلط چون این رفتارمن ازطرف خانواده ونزدیکان وسواس تلقی میشه و عقیده دارند که من درقبال اتفاقات زندگی باید ریلکس باشم واسان گیرترباشم ولی بااگاهی هایی که امروز ازاین فایل دریافت کردم به این نتیجه رسیدم که رفتارم درسته واین باوردرمن شکل گرفته که نباید مسله واتفاق رنج آوری راتحمل کنم زیرامن بدنیا آمده ام تااززندگی ام نهایت لذت روببرم وخداهم همینو برام میخواد مابه دنیا نیامده آیم که سختی بکشیم وتاانجایی که برامون امکان پذیره وشرایطمون اجازه میده باید اززندگیمون لذت ببریم وطوری عمل نکنیم که شرایط واتفاقات نادلخواه زندگی برامون عادی بشه وبه فرموده استاد عباسمنش این باورنداشته باشیم همین که هست بایدبسوزیم بسازیم
عاشقتونم ودوستتان دارم خیلیییی زیاد
خداحافظ ونگهدار خودم وهمه شماهاباد.
سلام سلام
چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
_وقتی دیپلم گرفتم و دانشگاه قبول شدم خیلی توی فکر درآمد بودم هر چند قبلش هم جسته و گریخته توی منزل به کلاس پایینتریها درس میدادم و درآمد داشتم اما خیلی چشمگیر نبود رفتم یه شرکتی سر کار شیفت دو(15 الی 23) که صبحها بتونم به درس دانشگاه برسم اوایل خوب بود هر چند عین تراکتور از خودم کار میکشیدم اما چون درآمد داشتم و روی پای خودم واستاده بودم ادامه میدادم که عیب نداره فقط چهار ساله بعد که مدرک بگیرم اگه همینجا سر کار باشم ارتقا شغلی میگیرم حقوقم اضافه میشه هم اینکه اگه برم جای دیگه رشته من(IT) واسش کار زیاده،بعد از سه چهار ماه سفارشهای شرکت زیاد شد 24 ساعته باید خط تولید کار میکرد و من چون شیف دو بودم ساعت کاری شد 7شب تا 7 صبح خلاصه این شب کاریه چند هفته طول کشید و عید کار و زودتر از ایام تعطیلات باید شروع میکردیم تنها دلخوشیم جمعه ها بود که لااقل جمعه ها تعطیله اما بعد یه مدت جمعه هم کار اجباری شد و با اینکه استعلاجی داشتم مرخصی استفاده نکرده داشتم چقدر اذیت میکردن که باید محل کار حضور داشته باشید و بعد از جمعه کاری اجباری استعفا دادم
چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
_احساس ارزشمندی خودم رو نادیده گرفتم دقیقا برده بودن رو به جان خریدم برای حقوق وزارت کاری که خودم توی فرم درخواست داده بودم چون یه قسمتی توی فرم استخدام نوشته شده بود حقوق پیشنهادی و من طبق شنیده هام نوشتم طبق وزارت کار که منو قبول کنن درصورتی که اون کار قیمت نداشت از بس که کار حساسی بود و واقعا باید با تمام جسم و جان کار میکردم
_قدرت دادن به مدرک برای ارتقا شغل و افزایش درآمد
_باور کمبود که کار کمه پول کمه شغل کمه
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
احساس ارزشمندیم و باور لیاقتم رو اگر تغییر میدادم هیچ وقت همچین شرایطی رو تحمل نمیکردم من به عنوان انسان اشرف مخلوقات خداوند شب رو مایه آرامش من آفرید چرا برای یه حقوق بخور نمیر خواب شبم رو ازش گذشتم اونایی که سابقه شب کاری دارن میدونن حقوقش دو تا پایه حقوق محاسبه میشه اما در طول روز هر چقدر بخوابی اصلا جبران نمیشه شاید دیگه خوابت نیاد اما میزون نیستی
خدای من پول به چه قیمتی اونم این مبلغ؟!
وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
وقتی استعفا دادم بلافاصله از روز بعدش توی روزنامه دنبال کار گشتم که شرایطش جورتر باشه انقدر اذیت نشم به درسم برسم و آزادتر باشم که به کار در منزل هدایت شدم و با وجود شکست خوردن و درآمد نداشتن من واقعا بزرگترین تجربه ها رو گرفتم و الان که حدود پانزده سال از اون تجربه ها میگذره کاملا متوجه هستم که باید این مسیر طی میشد تا خواسته من از دل تضادها برام واضح میشد
در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
الان که راحت در منزل مشغول رسیدگی به فرزندانم هستم و میتوانم درآمد داشته باشم تمام گذشتم رو با عشق با عشق با عشق دوسش دارم چقدر من بزرگ شدم اگه اون گذشته و اون تجربیات کاری با من نبود من راحتی رو انتخاب نمیکردم بازم شاید درگیر سگ دو زدن بودم
بازم مثال استاد که خدا از اون بالا با هلی کوپتر داره تمام راههای جنگل رو میبینه به درستی هدایتمون میکنه زبان جهان اینطوریه که میخواد از دل تضاد تو رو به خواستت برسونه قبلا توی آموزش قانون جذب خیلی میگفتن خواستن رو براش زمان مشخص کن بعدها استاد از زبان شما هم شنیدم که میگید در بهترین زمان خودش اتفاق میافته الان احساس میکنم جهان خودش خواسته هم برات واضح میکنه
استاد خدا رو شکر که از اون وضعیت خسته شدم آستانه تحملم پر شد و هی رفتم دنبال یه کار دیگه یه جای دیگه یه روش دیگه تا تونستم به اینجا برسم و مثل خیلیا یه عمر درگیر اون زندگی مسخره حقوق بگیری و بردگی نشدم
در پناه الله یکتا
سلام به استاد بینظیرم ومریم جان
خداروهزاران بار شکر که راهنمایی مثل شما خداوند در مسیرم قرارداده تا من بتوانم راحتتر تصمیم بگیرم وافکار وباورهایم را تغییر دهم ودر همه زمینه ای پیشرفت کنم
خداروشکر بابت این همه زیبایی که خداوند خلق کرده وشما به ما نشان میدهید خداروشکر بابت این همه فراوانی واین همه آگاهی
امروز که اتفاقی سایت رو باز کردم دیدم اسناد فایل جدید گذاشتن وبا شوق گوش کردم وتاییدی شد برروی مسیرم وفهمیدم که دارم درست عمل میکنم ومن نباید چیزی رو که دوست ندارم تحمل کنم وبرای همه چیز یک راه حل وجود دارد ووقتی من نمی پذیرم خداوند منو به راه حل هدایت میکند وبارها این اتفاق برایم تکرار شده که کاری رو دوست نداشتم انجام بدم تحمل کردم اما اون وسط خودم حالم بد بوده اما وقتی با قدرت ومحکم نه میگویم احساس شادی در وجودم موج میزند حتی خداوند شرایطی رو برای به وجود میآورده شادی ولحظه های زیبایم بیشتر میشود وهر لحظه خداروبیشتر شکر میکنم. وحتی خداوند به شرایط ومکانهای بهتر هدایتم میکند
خداروشکر که خداوندی هدایتگر ودقیق دارم که همیشه هوایم رو داره ومن رو به بهترین ها هدایت میکنه واین من هستم با اعتماد به خودم وخدای خودم لحظه ها رو برای خودم خلق میکنم ممنونم از شما استاد عزیزم که با هر فایلی که میگذارین وبا هر دوره ای که میخریم به بهترین ورژن خودمون تبدیل میشیم
خداوند هدایتگر تک تکمان ونور وعشق وثروت در لحظه لحظه زندگیمان جاری
سلام به استاد عباس منش عزیز خانم شایسته عزیز
چه صحنه ای زیبایی بود اول فایل چه اهنگ زیبایی چه مکان زیبایی خدایاشکرت که با دیدن شما ما باورهامون داره روز به روز تغییر میکنه .
وقتی بارون میاد بعد ظبط فایلاتون من میگم خداوند با بارانش داره تعیید میکنه حرفای شما رو استاد
چقد صحبتاتون عالی بود ..
من میخوام از تجربه خودم بگم .من 16سالم بود ازدواج کردم با باورهای اشتباه 10سال یه زندگی سخت تحمل کردم با بچه چون همیشه این شنیده بودم که زن باید وقتی ازدواج میکنه تحمل کنه چون زندگی سختی هاش مخصوصا که اگه بچه داشتی باشی که بخاطر بچه زندگی کنی چه زندگی سختی گذروندم همش کتک همش توهین خلاصه 10سال زندگی کردم تا جایی که اصلا نفهمیدم چی شد یه یه شب قید همه چی زدم همه چی تموم کردم واقعا الان که فکرش میکنم خداوند چه قدرتی بهم داد که اولین نفر تو خانواده بودن برای طلاق ولی خیلی جنگیدم حاضر شدم بدون هیچ پول سرمایه ای خودم زندگی بسازم حتی به قیمت ندیدن بچم خدایا شکرت که این مشکلات باعث شد که از من مائده ای بسازه که تو سن 33سالگی یاد بگیرم تنهایی یاد بگیرم وابسته نبودم یاد بگیرم خداوند کیه خدایا شکرت من واقعا از جایی که هستم راضی
ولی واقعا من یه روز که تمام نتایجم کامل شد کل. زندگیم از اول با داستانهای زیباش تعریف میکنم
بنام خداوند هدایتگر
سلام استاد عزیزم و مریم جانم
سلام دوستان
خیلی وقت بود که تو سایت کامنت نمیزاشتم الانم که اینارو مینویسم یه حسی میگفت ننویس فرکانس کامنتات پایینه ولی دل به دریا زدم و اومدم بنویسم
بنویسم که خیلی از شرایط هست ما صبر و با تحمل اشتباه میگیریم و بخاطر همین هر شرایطی رو تحمل میکنیم فقط بخاطر این حرفا که خداوند با صابرین هست یا گر صبر کنی زغوره حلوا سازی
در صورتیکه اشتباهه صبری که همراه با تکامل و رشد نباشه همراه با احساس خوب و توکل نباشه میشه تحمل
و همه ی ما تحمل میکنیم
بی احترامی و تحقیرهای محیط کار را بخاطر ترس و شرکی که داریم
تبعیض های رفتاری پدر ومادر با فرزندان را
تنهایی بخاطر ترس و عدم اعتماد به دیگران را
تحمل میکنیم وقتی نه کسی تو رو میبینه نه کسی تو رو میشنوه نه کسی تو رو حس میکنه
همه ی اینا رو تحمل میکنیم با احساس بد چونمیترسیم برای تغییر قدم ورداریم چون همه چیزو تو زندگیمون دخیل میدونیم بجز خودمون چون رو همه حساب میکنیم بجز خدا
و چقدر لذت بخشه آدم دل و جرات داشته باشه و این شرایط رو به نفع خودش تغییر بده
چند سال پیش یه جا مشغول کار بودم با اینکه کلی زحمت میکشیدم از کار نمیزدم حلال کار میکردم اما همیشه مورد توهین و بی احترامی همکاران بودم چند سال این وضعیت رو تحمل کردم و خودم فک میکردم دارم صبر میکنم و خوش بحالم خدا پاداششو بهم میده
اما اشتباه بود تا اینکه بعد از چند سال کارمو ترک کردم و یک ماه نکشیده یه کار عالی تر پیدا کردم با همکاران محترم ارزشمند وفادار و صادق که واقعا کار کردن باهاشون لذت بخشه من جسارت به خرج دادم و نتیجشو دیدم و توی محیط کارم پر از آرامشم
اما گاهی وقتا تحمل کردن فقط مربوط به محیط کار و یا بیرون نیست بلکه مربوط به خانواده هست و بیشتر مواقع ترککردن یا حذف کردن راه چاره نیس ……
سلام دوستان نازنینم همان طور که استاد سوال هایی پرسیدن من خودم در رابطه با مدرسه رفتن این طوری بودم…
هدفی که من دارم در راستای مدرسه نیست ومدرک و.. به دردم نمیخوره و این باور رو اصلا ندارم که با تحصیلات میشه به جایی رسید برای همین دقیقا سه ماه گذشته بود که پیشنهاد رو به مادرم دادم که با برخورد خیلیی بدی روبه رو شدم ولی تسلیم نشدم گفتم این تضاده بیام باورمو تغییر بدم بیام توحیدمو قوی تر کنم ..
کنترل زندگی من صدرصدش دست خودمه یعنی چی که کسی برای من تصمیمم بگیره؟ این اصلا شرکه!
برای همین دائم تجسم کردم درباره هدفم نوشتم تاااا الان!
امروز بود داشتم با مامانم دوباره صحبت میکردم که بحثش پیش اومد و خیلیی راحت قبول کرد و اینکه صدرصد زندگیمون باوره اگه خواسته ای داریم ببینم پامون رو چه ترمزیه؟!
و واقعا برای این اتفاق و اتفاقات مشابه این به خودم افتخار میکنم که همواره تسلیم نمیشم و روبه رشدم
ممنونم که کامنت منو مطالعه کردین امیدوارم شمام بتونین مثل من از مطالب استاد استفاده کنین و زندگی سرشار از شادی ، آرامش ، عشق و طوری که خودتون دوست دارین بنویسید
سلام دوباره به سیدعزیزم وتمام دوستان.من تاچندماه قبل همیشه بارفتارهای مادرخانمم درتضادبودم واوایل همیشه باخانمم بحث میکردم که مادرت نباید این کار را میکرد یاچرا این کار را میکنه.تا این که تصمیم گرفتم که رفتاروحرکاتش ومهمترازهمه حس من این بودکه منا دوست نداره ومن اصلآ نمیرفتم خونشون یااگه یه موقع هم که میرفتم قبل رفتن به خودم میگفتم که من رفتارش رو تحمل میکنم بخاطرخانمم تحمل میکنم تابعد اینکه باسایت استاد آشنا شدم دیدم که همه اینابخاطرفکرمن بودبااینکه مادرخانمم واقعآ همه تلاشش را میکردمناراضی نگه داره ولی افکارمن اینقدر منفی بود وهمیشه دنبال بهانه گیری مثلآ اگه برای همه ماکارونی درست کرده بودیاخورشت بادمجان مثلابقیه دامادهاش اون غذارامیخوردن ولی برای من تنها خورشت مرغ میزاشت ولی باهمه این کارهادوباره ذهن من چون ازقبل ناراحتی رادرست کردن بودمیگشت ویه بهانه ای رادست اویزقرارمیداد.من واقعآ دوست نداشتم این رابطه راولی قبول کرده بودم که من نمیتونم بامادر خانمم رابطه خوبی داشته باشم وهمیشه به خانومم میگفتم من ومادرت نمیتونیم باهم کناربیایم مثلآ اگه حرفی میزدمن یه جور دیگه برداشت میکردم حتی اگه به دخترم میگفت چرا اینقدر شیطنت میکنی من همین حرفوبهانه میکردم.من 10سال بااین فکرلذت کنارهم بودن راازخودم گرفتم ودیگه شده بود باورمن که من بامادرزن بهم خوش نمیگذره ونمیتونم حتی یه شب دورهم باشیم.میخوام بگم دوستان عزیز خیلی اوقات این ماهستیم که یه شرایط خوب ودلخواه رابایه نگرش ویه برداشت اشتباه تبدیل میکنیم به یه شرایطی که دیگه فکرمیکنی بایدتحمل کنی یابرای همیشه کناربزاری یه سری افرادرا.ولی بایه تغییردرنگرش وفکرمیتونی شرایط راتغییربدی.الان وقتی میخوام برم خونه مادرخانمم پیش خودم میگم تواون لحظات هم به من خوش میگذره وهم به بقیه.اگه کسی هم کاری کنه مطابق میل من نباشه پیش خودم میگم طرف هم حق اشتباه راداره
درود به استاد عزیزم
چقدر بعد از دیدن این پست قلبم آروم گرفت
این پست دقیقا در راستای تفکرات این چند روزم بود
و مهر تاییدی بود بر حرفهای قلبم
خدایا شکرت
قبلا که مشاوره میرفتم یکسره میگفت تسلیم شو،بپذیر ،مدارا کن
و از همه بدتر میگفتن جهت مصلحت دنیا باید تا ماتحت خرم بوسید
چقدر این حرفو از مشاورها و به اصطلاح نصیحت کننده های عاقل شنیدم
همیشه با روحیم در تضاد بود
اما باورم بر اینه خداوند همیشه هزاران راه حل داره و نیاز به تحمل رنج ،خفت ،خاری و ماتحت خر بوسیدن نیست.
فقط من نباید تسلیم شم .
خدایا شکرت برای این پست زیبای ااستادم.