میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 49 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    داود نیکزاد گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر لذت بردم از دیدن پرادایس چقدر خوش اندام و زیبایی

    چقدر افتخار میکنم که استادم الگوی زندگیم تو هستی که هر هدفی که برای خودش میذاره بهش میرسه

    و سلامتی و تناسب اندام یکی از ارزشمندترین‌ اهداف بود که بهش رسیدی و دلیل کاملا قانع کننده ای برای ذهن محدودم بود که این استاد همه چی تمامه

    به هرچی که میگه عمل میکنه ته ته راستی و صداقت عملگرایی و اعتماد بنفسه

    و اینکه تو این فایل هم به موضوع بسیار ارزشمندی اشاره داشتین

    و من چقدر هوش و زکاوتتون را تحسین میکنم که نتنها اجازه ندادید که هرچی سرتون بیاد را چشمو گوش بسته قبول کنید

    بلکه به ما هم آموزش میدید که گوسفنگونه نباشیم

    در باره تفاوت تحمل با صبر خیلی وقتها ذهنمو درگیر میکردم

    که اگه هدفی دارم چطور صبر داشته باشم که بهش برسم چون عجله کردن و دستوپا زدنم که معنی صبرو نمیده

    چطور هم صبور باشم هم حالم خوب باشه امیدوار باشم و تفاوتش با تحمل چیه

    اول باید باورش را درست کنیم

    من چندین سال تو روستا بودم و باور جمعی روستایان این بود که تو روستا که کاری نیست و پولی نیست و شرایط همینه باید با بی پولی و نداری سر کنی

    نیست دیگه

    و منم پذیرفتم و هفت هشت سال یک میوه خوری هم برای خونه نگرفتیم با اینکه خیلی ها داشتن پولهای خوبی هم میساختن ولی من پذیرفتم که بیکاریه بی پولیه و از وقتی با استاد آشنا شدم و باورهام درباره پول و فرصتهای پول سازی یکم تغییر کرد هدایت شدم شهر و بعدش یک کار کارمندی انجام دادم که حداقل پول تو جیبم ببینم و هر سال بگم این مقدار پیشرفت داشته ام

    و این خیلی مهمه که آقا تو نباید هر وضع و اوضاع نامناسبی را تحمل کنی بلکه هر وقت به این موقعیتها خوردی ذهنت باید سیگنال بده که یه جای کار ایراد داره

    و راه داره کی گفته عادیه و همینه که هست

    نه میشه که سختی و ناملایمتهاو زجر و عذاب را تحمل نکرد و به صورت طبیعی و با عشق و لذت این موضوع را حل کرد

    اون وقت ایمانت قوی میشه و بجای تحمل کردن بدنبال پیدا کردن راهحلی با امید و ایمان

    برای ذهن من کافی بود یه جرقه بزنه که میشه کار باشه ها میشه حقوق داشت میشه پول داشت و همون موقع رفتم تو برنامه دیوار دیدم هزاران آگهی استخدام هست اینها کجا بوده ما چرا ندیدم

    چون از مدارش دور بودی

    استاد خوبم شما بهترینید

    فوق العاده اید

    من گواهی میدهم هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی میدهم که محمد و استاد عباسمنش پیامبران خداوندن

    و من این نشانه ها و آیات خداوند را نتنها تکذیب بلکه تایید میکنم

    و البته سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Fatemeh گفته:
    مدت عضویت: 1532 روز

    به نام خالق هستی

    سلام به همه عزیزان

    تنها شرایطی که من تا قبل از دیدن این فایل پذیرفته بودم و میگفتم همینی که هست وبه خاطر باورها و چیز هایی که بهم گفته بودند هیچ وقت برای برطرف کردنش تلاشی نکردم اینکه :من از لحاظ سلامتی خیلی خوب هستم و بدون اینکه ورزش کنم و یا رژیم غذایی خاصی داشته باشم نه اضافه وزن دارم ونه هیچ مریضی ای که بخوام قرص مصرف کنم فقط تنها مشکلی که دارم وتا قبل از دیدن این فایل پذیرفته بودمش و داشتم تحمل می کردم وبه دنبال راحلی برای برطرف کردنش نبودم اینکه من تقریبا هر ماه به خاطر پریودی سرگیجه وحالت تهوع و یک شکم درد وحشتناکی دارم به طوری که از حال می رم و اون روز اصلا غذا نمی تونم بخورم و خودم تو اون لحظه از شدت درد فکر می کنم دارم می میرم و هر دفعه کارم به بیمارستان می کشه و تا یکی، دو روز عملا هیچ کاری نمی تونم انجام بدم حتی اینکه برم برای خودم آب بیارم و کلا استراحت مطلق دارم و از تمام کارهای روزانه ام می افتم و من به خاطر اینکه دکتر بهم گفته بود این طبیعی هست و کارش نمی شه کرد و هر وقت بچه دار شدین خوب میشه پذیرفته بودم ومی گفتم همینی که هست دیگه باید تحمل کنی کارش نمیشه کرد.اگر من باور نمی کردم که چنین شرایطی طبیعی هست و به این فکر می کردم که اگه این طبیعی هست پس چرا برای همه این جور نیست و خیلی ها این مشکل رو ندارند. و باور می کردم یک راحلی هست قطعا یک راهکاری هم گفته می شد تا این مشکل رو حل کنم.

    از شما استاد عزیز ممنونم که با گذاشتن این فایل بهم کمک کردین به جای پذیرفتن و تحمل کردن نا خواسته ها به دنبال تغیر باورها و راحلی برای برطرف کردنش باشم. و قطعا اگه من این شرایط رو نمی پذیرفتم و به دنبال راحلی بودم حتما هدایت می شدم به مسیری که این مشکل رو برطرف می کردم و چون پذیرفته بودم وباور داشتم که نمی شه این مشکل رو حل کرد جهان هم با توجه به باورهام بهم ثابت می کرد که آره نمیشه.

    شاد پر انرژی باشید فعلا خدا نگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    امیدرضا گفته:
    مدت عضویت: 1330 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    و دوستای عزیزم امیدوارم که حاتون خوب باشه

    استاد یک دنیا ممنونم بابت این مطالب ارزشمند

    من خودم در مورد روابط همچین موردی رو داشتم و دارم و از الان به بعد میخوام روش خیلی بیشتر کار کنم

    من از سن 17 ،16 سالگی خیلی داخل ارتباطات مشکل پیدا کردم که خیلی داخل جمع ساکت بودم

    تو جمع دوستای دبیرستان ، جمع فامیل بعد یه روز داخل مدرسه خیلی این موضوع بهم فشار میورد رفتم از یه معلم که یه ذره باهاش راحت بود

    ازش درباره این مسئله سوال کردم که من اینطوریم داخل جمع خیلی ساکت و….

    اون به من گفت عادیه ادم تو یه رنج سنی اینطوری میشه.

    منم به خودم قبولوندم که اقا عادیه باید بگذره

    و به قول استاد من باید تحمل بکنم

    اقا گذشت گذشت ما این حس اذیت شدن این حسی که من نمیتونم ارتباط درست بگیرم تکرار میشد و اذیتم میکرد و قبولم داشتم این رنج سنی بگذره درست میشه ولی تا الانی که من 19 سالم هیچ چیز درست نشد و بدترم داره میشه چون وقتی من نتونم ارتباط بگیرم هم اعتماد به نفسم میاد پایین پایین تر و خودم نمیتونم تو اجتماع نشون بدم چون :

    قبول کرده بود این رنج سنی باید بگذره که بتونم اونجوری که میخوام ارتباط بگیرم یه سوال از خودم دارم امیدرضا به نظرت این رنج سنی کی تموم میشه ؟با گوش کردن به فایل استاد به نظرم موقعی که باورم رو عوض کنم

    چه باوری ؟همین باور که رنج سنی بوده

    چه باوری رو باید جایگیزینش کنی ؟این باور که رنج سنی نبوده چون خیلیا رو میدیدم که تو همون رنج سنی من خیلی میتونن ارتباط های خوبی بگیرن

    منم اگر اینو قبول نمیکردم خیلی میتونستم پیشرفت کنم تو روابط ولی 2 سال خودم با این جمله معلمم گول میزدم که یه رنج سنیه چه رنجی ؟

    غیر از اینه که من میترسیدم داخل جمع حرف بزنم غیر از اینکه من حرف مردم برام مهم بود که اگر مثلا من داخل جمع تپق بزنم چی. پس اقا بیخیال ساکت میمونم

    استاد جان سپاسگزارم ازتون بابت این اگاهی های ارزشمند

    در پناه الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    آمنه رضائیان گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    بنام خدای رویاهام و بنام تنها دلیل آرامشم

    سلام استاد عزیزم

    امروز بعد از اینکه این فایل زیبا رو دیدم توی محل کارم به یک تضادی خوردم و از نظر احساسی یکم بهم ریختم

    تا الان درگیرش بودم و همش به هر طریقی سعی میکردم خودمو آروم کنم و احساسمو خوب کنم

    میدونم این تضادی اومد که خواسته ام واضح تر بشه و شد ولی نمیدونستم باید دقیقا چیکار کنم

    اومدم کامنت دوستان رو بخونم طبق معمول اول از همه رفتم سر وقت کامنت دوست عزیز آقای خوشدل

    حالم یکم بهتر شد و حسی بهم گفت برو سمت نشانه ی امروزت

    رفتم قسمتی از سریال زندگی در بهشت بود

    و داشتم کامنت منتخب به عنوان متن اصلی رو میخوندم ولی انقدر ذهنم درگیر بود اصلا نفهمیدم چی خوندم تا وسطا رسیدم یهو به خودم اومدم این متن زیبا رو دیدم توی کامنت دوست عزیزم

    *

    بیا و در خلوت بیا در آرامش خودتو پیدا کن راهتو پیدا کن من خداتو پیدا کن من برات کافیم همه چی منم تو منو‌ درک کن باورم کن به من اعتماد کن خودم همه چی بهت میدم

    اینم نمونش استاد عباسمنش که نشوندمت سرکلاسش ببین فقط از اعتماد به من از کجا به کجا رسیده داره راهشو میگه داره از من میگه از توحید که اگر تو هم میخوای برسی کافیه روی ایمان و‌ توحیدت روی اعتمادت به من کار کنی باقیش حله.به دیگران کار نداشته باش هرکی قله خودشو داره میره بالا.تو زمین خودت بازی کن یکم از سروصداها هیاهوها فاصله بگیر بیا تو آرامش باهم بسازیم و بسازیم رویاهاتو …

    رویاهایی که رویا نیستن

    *

    نمیدونم چی بگم اشکام بند نمیاد

    تا حالا فراز و نشیب زیاد داشتم تو زندگیم

    ولی این متن اصلا حالمو دگرگون کرد

    که انقدر واضح خدا بخاد باهام حرف بزنه

    مگه داریم اصلا

    استاد شما حال الانمو درک میکنید چون قطعا از این هم کلامی خدا باهاتون داشته

    نمیتونم وصف کنم حالمو

    همش داشتم فکر میکردم چیکار کنم چی میخام باید چه راهی برم

    فقط میدونستم آزادی زمانی و مالی و مکانی میخام تا کاملا رها باشم از ظهر کلی به بیرون از خودم وابسته شدم

    ولی الان دیگه بریدم گفتم خدایا خودت برام درست کن

    خودت بگو چیکار کنم

    من نمیدونم واقعا عقلم نمیرسه به هیچی فقط خستم خیلی خسته از این حجم از کار

    از این مدل آدما که اطرافم هستن

    از اینکه هیچکس شبیه خودم نیست

    از اینکه بیشتر وقتها ذهنم و دانسته های قبلم دارن حکومت میکنند توی زندگیم

    نمیخام پیش فرض هام کنترل کنند زندگیمو

    میخام پیش فرض های جدیدم که حال دلمو خوب میکنند سکان زندگیمو دست بگیرن

    خدایا کمکم کن خدایا هدایتم کن من غیر تو کسیو ندارم نمیخامم داشته باشم تنها پناهم تنها دلیل آرامشم هدایتم کن آرومم کن

    مرسی استاد به خاطر وجودتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    نوید الهیاری گفته:
    مدت عضویت: 2382 روز

    سلام استاد عزیزم

    من هم پارادایس میخوام

    استاد من نزدیک به ده سال با یه نفر شریک بودم دقیقا از روزی که باهاش شریک شدم از همون لحظه اول متوجه شدم که اشتباه کردم ولی بابت اعتماد بنفس نداشته ام قدرت اینکه با ترس هام روبرو بشم را نداشتم و هیچ وقت بهش نگفتم و هر شب از اینکه صبح میخوام دوباره قیافش و ببینم زجر میکشیدم یعنی اونقدر ازش متنفر بودم که دوست داشتم همه چیزم و از دست بدم و از صفر شروع کنم ولی با این شریک نباشم ولی چون یک بار پدرم بهم گفته بود این بدرد شراکت نمیخوره و من هم در جواب بهش گفتم من خودم بهتر بلدم تصمیم بگیرم همینجوری کج دار و مریض سر میکردم و کلا روز و شبمون شده بود درگیری و‌رنجش و احساس تنفر و هیچکدوم‌هم پا پیش نمیذاشتیم برای جدایی تا اینکه یه اتفاقی افتاد و از هم جدا شدیم که البته داستانش طولانی هست و ادامه نمیدم و الان روزی هزار بار خدا را شکر میکنم که تنها شدم جدا شدم و مستقل شدم و دیگه با احساس بد نمیخوابم و بیدار بشم و به کسی هم لازم نیست جواب پس بدم و الان میفهم فرق بین تحمل و صبر چی هست من واقعا تحمل کردم که از شدت تحمل افسرده شدم دو سال خونه نشین شدم و دیگه حاضر نیستم با کسی شریک بشم حتی برادرم استاد شما خیلی چیزها بهم باد دادین که با میلیارد ها دلار هم نمیشه عوضشون کرد الان زندگیم پر از احساس خوب و اتفاق های خوبه هر روزم بهتر از دیروزه و دارم رشدم و میبینم و همین روزها زنگ میزنم به خانم فرهادی و نتیجه مو بهشون میگم البته نتیجه مالی چون تو جنبه های دیگه زندگیم اینقدر نتیجه گرفتم که قابل شمارش نیست

    انشالله که خدا بهتون سلامتی طول عمر ثروت و عزت و سربلندی بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    رسول سواری گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    سلام به سیدعزیزم وسلام به همه دوستان عزیزم.خدای خوبم دوستان عزیزم من ازهمه بدترخودمادارم تحمل میکنم خدایامن میخوام خودماتغییربدم ولی یه چیزی درونم نمیزاره.خدایامن خودمانمیتونم تحمل کنم من این شرایطم رانمیتونم تحمل کنم منم تاالان خودماتحمل کردم ولی هنوزاین فایلوگوش نکردم ولی دیگه نمیتونم خودم وباورهام راتحمل کنم من چندسالیه کارگاه تولیدلباس کاردارم ولی میخوام برم توکارگاه کارکنم ولی اصلاهیچ حرکتی نمیکنم.میخوام برش بزنم ولی نمیتونم.مشتریهام ناراضی ان ولی حرکتی نمیکنم روی خودم وباورهام کارمیکنم وبعدازچندروزدیگه دنبالش نمیکنم میخوابم تادیروقت وهمه کارهام مونده.زندگیم آشفته شده.خدایامن دیگه خودماتحمل نمیکنم من میخوام تغییربدم شرایطما.خدایاکمک کن من خودماتغییربدم.خدایاراهشوبهم نشون بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3777 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام عرض می کنم به استاد عباس منش عزیزم. استادی که هرکس پای درسشون بشینه، صحبتای بقیه براش کم ارزش میشه. سلام به بانو شایسته گرانقدر و سلام به همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    شنیدن این فایل واقعا برای من تکون دهنده بود. البته اعتراف می کنم که دفعات اولی که این صحبتارو می‌شنوم، فقط لفظ کلام استاد رو درک می‌کنم. انگار هیچی از معنا و مفهومش درک نمی کنم. هر چی بیشتر گوش میدم، تیکه‌های پازل بیشتر کنار هم میشینن. برای من یه جورایی مثل قرانه. که هرچقدر بیشتر توش عمیق بشیم، بیشتر برامون آگاهی داره. مثلا این روزها فایل «دلیل نتایج پایدار» رو چندین و چند بار در روز گوش میدم. شاید بیشتر از 50 بار گوش داده باشمش ولی انگار هربار اشتیاقم به شنیدن همین یه دونه فایل بیشتر و بیشتر میشه. بنازم استادی رو که به واسطه کار همه جانبه روی خودشون این چنین دریافت هایی رو از پروردگار دارن که روی هزاران هزار نفر این تاثیرات باورنکردنی رو میذاره. به استاد که نگاه می‌کنم، برام ارزش پیامبر بیشتر درک میشه. قرآن با این همه آگاهی هاش، باید توسط کسی دریافت شده باشه که فوق‌العاده روی خودش کار کرده وگرنه هرکسی نمی‌تونه این دریافت هارو داشته باشه. در مورد آگاهی‌هایی که استاد عباس‌منش هم میگن دقیقا همینه. هرکسی نمی‌تونه این دریافت‌هارو داشته باشه و اینا همش نشون از همون تعهد غیرقابل مذاکره داره که استاد در تموم این سالها داشتن.

    هرچقدر که می‌گذره، فایل‌های استاد عملی تر و کاربردی تر هم میشن. وقتی به فایل‌های اخیر استاد نگاه می‌کنم، کاملا روند رشدشون رو درک می‌کنم. میفهمم که همیشه دارن روی خودشون کار می‌کنن و بواسطه پیشرفت در باورها و افکار، دریافت‌های فوق‌العاده‌تری هم دارن. وای که می‌تونم تا هزار سال دیگه بدون اغراق از اراده و قدرت این مرد صحبت کنم. کسی که الگوی منه. همیشه و همه جا سعی می‌کنم ازشون الگو بگیرم و اراده‌ فوق‌العاده‌شون رو نصب‌العین خودم کنم تا بدونم باید توی چه مسیری حرکت کنم. دست مریزاد استاد! شما بی نظیرین!

    در مورد این فایل! و این فایل! الله اکبر! چی بگم واقعا! حس آدمی رو دارم که دنیایی از حرف می‌تونه بزنه ولی شوکه‌اس! زبونش نمی‌چرخه. نمیدونه چطور توضیح بده. نمیدونه حسشو چطور بگه از این همه آگاهی که باهاش مواجه شده. اما خب، در راستای تعهدم به فعالیت در سایت، باید بتونم همین اندک چیزی که درک کردم و توی زندگیم تجربشو داشتم، برای گذاشتن ردپا، بنویسم.

    وقتی به زندگی خودم نگاه می‌کنم، همه زندگیمو پر می‌بینم از تحمل کردن‌ها. از تحمل شرایط نامطلوب اقتصادی گرفته، تا تحمل نداشتن خیلی از امکانات و … . بگذریم. بهتره آدم تمرکزش روی نکات مثبت باشه.

    شنیدن این فایل و دریافت این آگاهی که هر وقت شرایط خوب پیش نمیره، نباید بپذیرم که این بخشی از مسیره، خیلی توی ذهن من پیچیدگی ایجاد می‌کنه. این‌که بفهمم کجا نباید قانع باشم. البته درک این‌که برای دریافت نتیجه‌ها باید صبور باشم خیلی سخت نیست. اما یه جورایی کم کاری‌ هام در زمینه کارروی باورهای خودم در گذشته، باعث شده نتونم الان دقیقا بفهمم در کجای زندگیم تحمل کردم و در کجا صبر.

    اصولا وقتی یه نفر در زندگیش سینوسی روی خودش کار کرده و نتایجشم سینوسی بوده، یعنی داشته اون زندگی ناخواسته خودش رو تحمل می‌کرده به امید این‌که شاید همون سینوسی کار کردن باعث بشه نتیجه بگیره! این چیزی بود که من تا الان داشتم برای خودم رقم می‌زدم.

    من بین آگاهی‌های این فایل و فایل «دلیل نتایج پایدار» این ارتباط رو برقرار می‌کنم که وقتی یه نفر روی خودش به درستی کار نمی‌کنه، به این معنیه که داره شرایط فعلیشو تحمل می‌کنه. و توهمی داره که شاید با همون کار کردن نصف و نیمه روی باورهاش اتفاق خاصی براش بیفته. یا این‌که شرایط زندگیش خود به خود درست بشه.

    اما کسی که دائما داره روی خودش کار می‌کنه. افکار و باوراشو مانیتور می‌کنه و سعی می‌کنه در هر لحظه فرکانس درستی بفرسته،‌ برای دریافت نتایجش صبر می‌کنه و همین صبر اون چیزیه که در قرآن بسیار ازش یاد شده.

    آگاهی فوق‌العاده دیگه‌ای که این فایل برای من داشت این بود که وقتی یه نفر می‌پذیره که این شرایط راهی برای درست شدن نداره، جلوی الهامات خداوند رو هم می‌گیره. یه جورایی همون شرک حساب میشه. وقتی که ما می‌پذیریم اقتصاد، گرونی، وضعیت سیاسی و یا هر چیز دیگه‌ای خرابه و دلیل خراب بودن زندگی ما هم همینه، یعنی دیگه باور نداریم که اوضاع می‌تونه برای ما بهتر بشه و چون همچین باوری نداریم، درخواستی هم برای دریافت الهامات نخواهیم داشت. و الهامات خداوند در این شرایط به در بسته‌ای می‌خورن و راهی برای ورود به درون ما پیدا نمی‌کنن. در این شرایط ما نمی‌تونیم انتظار رسیدن به موفقیت داشته باشیم.

    این یه اصله: همیشه و همیشه باید همه چی خوب باشه. روابط، سلامتی، موقعیت مالی، موقعیت اجتماعی، معنویت و همه چیز و همه چیز باید در بهترین شرایط نسبت به چیزی که ما می‌خوایم باشه. اگه این‌طور نیست پس باید بگردیم و راهشو پیدا کنیم. باید از خداوند هدایت بطلبیم. باید بخوایم که خداوند بهمون الهام کنه. وقتی این الهام رو دریافت می‌کنیم که، باور نکنیم شرایط همینه و راهی برای فرار ازش هم وجود نداره.

    بازم از استاد عباس منش و الگوی خودم و بانو شایسته بخاطر تولید این گنج ارزشمند، سپاسگزارم.

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1402/05/03

    02:12

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      داود نیکزاد گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      سلام آقا مسعود

      چقدر لذت بردم از کامنت تون

      خیلی زیبا و دلنشین و آگهی دهنده بود

      خصوصا قسمتی گه گفتی

      (این یه اصله: همیشه و همیشه باید همه چی خوب باشه. روابط، سلامتی، موقعیت مالی، موقعیت اجتماعی، معنویت و همه چیز و همه چیز باید در بهترین شرایط نسبت به چیزی که ما می‌خوایم باشه. اگه این‌طور نیست پس باید بگردیم و راهشو پیدا کنیم. باید از خداوند هدایت بطلبیم. باید بخوایم که خداوند بهمون الهام کنه. وقتی این الهام رو دریافت می‌کنیم که، باور نکنیم شرایط همینه و راهی برای فرار ازش هم وجود نداره.)

      به نظر من یکی از پاشنه آشیل همه ما دنشجوهای استاد اینه برای ذهنهای ما قبول کردن اینکه زندگی میتونه کاملا رویایی باشه و طبیعی باشه روابط خوب داشتن سلامت بودن ثروت و پول داشتن لذتدبردن از زندگی باید به صورت طبیعی اتفاق بیفته

      اگه اینها را باور کنیم نیازی نیست دستو پا بزنیم نیازی نیست سفتو سخت بچسبیم به خواسته هامون چیزی که خودم خیلی ازش ضربه خودم که نه من باید زندگیمو بسازم

      اینطور نیست من باید پاروها را ول کنم خدا خودش قایق را هدایت کنه

      چهار روز پیش یکی از همکارهام پسر 11 ساله اش را از دست داد و دیروز هم پسر من بدنیا اومد

      به قول استاد به خودمو خدا گفتم

      بچه من نیست که تو 9 ماهه که داری خلقش میکنی تو بدنیاش آوردی تو هدایتش میکنی تو بزرگش میکنی

      اونوقت بعدها بگم پسر منه من بزرگش کردم جون کندم از خودم کندم که ازش نگهداری کردم

      حرفهایی که همکارم وقتی پسرشو از دست داد فریاد میزد

      البته که قضاوتش نمیکنم چون من جاش نیستم و این دردو کسی درک میکنه که کشیده باشه

      میخوام اینو بگم که ما نیستیم که جهان را هدایت میکنیم

      ما نیستیم که زندگیمونو میسازیم ما صاحب این زندگی نیستیم

      ما صاحب روابطمون نیستیم

      ما صاحب کسبوکارمون نیستیم

      و اگه به این باورها برسیم میتونیم تسلیم باشیم

      اونوقته که جریان طبیعی زندگی در همه جنبه ها اتفاق می افته

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مسعود محمدی گفته:
        مدت عضویت: 3777 روز

        و خدایی که در این نزدیکی است….

        عرض سلام خدمت استاد عباس منش و جناب نیکزاد گرامی و بقیه دوستان.

        اول از همه بگم که واقعا تحسینتون می‌کنم جناب نیکزاد. درک این موضوع که هر آن چه ما داریم از جانب خداونده و داشتن این رهایی نسبت به تمام متعلقات از چیزهای مادی گرفته تا عزیزان و فرزندان و … کاریه که انسان‌های معمولی نمی‌تونن انجامش بدن. این‌که شما به عنوان یک پدر در بطن ورود فرزند دلبندتون (که تولدش رو خدمتتون تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم سالیان سال در کنار هم بخوبی و خوشی زندگی کنید) به این دنیا، به خودتون این نکته رو میگین که این فرزند هدیه خداست. این فرزند مال خداست. مال من نیست! من دستیم از دستان خداوند که در مسیر به دنیا اومدن این فرزند قرار گرفتم، این خیلی خیلی ارزشمنده و من واقعا شما و این احساس رهاییتون رو تحسین می‌کنم.

        اما این کامنت شما از جهت دیگه‌ای هم حال من رو خوب کرد.

        خب، من مدت زمان زیادیه که با استاد آشنام. چیزی بیشتر از 9 سال! اما خب، به رسم شیطنت‌هایی که از روی ناآگاهی داشتم، هیچ‌وقت تعهد زیادی نداشتم که بیام و روی خودم به صورت جدی کار کنم. ته تهش گوش کردن به فایل‌های استاد اونم به صورت روزنامه وار بوده.

        تا این‌که یه جایی اینقدر شرایط برای من سخت شد که مثل موسی داد زدم: «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» و از خدا خواستم عجز منو ببینه و دستمو بگیره و کمکم کنه. بعد از اون شرایط رفته رفته رو به بهبود گذاشت و خداوند دست منو از اون باتلاق گرفت و درآورد. از اون زمان که خیلی هم دیر نیست، من تصمیم گرفتم آموزه‌های استاد رو با جون و دل گوش کنم و خودمو به انجامش متعهد کنم. در راستای این تعهد هم گفتم باید در سایت فعال باشم. هم کامنت‌هارو بخونم و هم کامنت بذارم. چون اصلا اهل انجام این کار نبودم.

        وقتی اومدم توی سایت و نتایج افرادی مثل سیدعلی خوشدل عزیزم و بقیه دوستانی که لیزری روی خودشون کار میکنن رو دیدم، خجالت کشیدم که چرا من با این همه سابقه باید این عملکردم باشه؟ این نتیجم باشه؟! وقتی میدیدم کامنت سیدعلی خوشدل توسط استاد برگزیده میشه و این همه بچه ها از تاثیراتی که از خوندن کامنتاش گرفتن، صحبت می‌کردن، متحیر می‌شدم.

        از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که یه حسادت ریزی هم به این بچه‌ها کردم!!! ولی بعدش سریع به خودم اومدم و گفتم اگه این‌ افراد نتیجه گرفتن، صرفا به خاطر کاریه که روی ذهنشون انجام دادن. و ستاره دار شدن پروفایل‌های این افراد هم اتفاقا خیلی بهم کمک می‌کرد که ربط مستقیمی بین نتایجشون و کاری که روی ذهنشون انجام دادن پیدا کنم.

        بعد از اون گفتم منم باید همین‌طور تمرکزی کار کنم تا به نتایج بالا دست پیدا کنم. و تعهد دادم که در سایت فعال باشم. این کار برای من یه تعهد برای کار روی باورهای خودمه. این سایت اینقدر مقدسه که وقتی واردش میشم همه آلودگی های وجودم از بین میره.

        امروز که این کامنت شما رو در پاسخ به کامنت خودم دیدم، احساس خیلی فوق‌العاده ای رو تجربه کردم. یه حس تایید از جانب رب خودم که بهم گفت در مسیر درستی قرار داری. فقط باید ادامه بدی و هرگز نایستی. دقیقا عین همون چیزی که استاد در فایل «دلیل نتایج پایدار» در موردش صحبت کردن.

        خیلی خیلی ممنونم از شما جناب نیکزاد عزیز.

        براتون از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.

        خدانگهدار

        1402/05/03

        18:50

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان

    من دیروز این فایل رو گوش دادم زمانی که به یه تضادی خوردم و باز الگوهایی برام تکرار و فهمیدم که من این الگوی رفتاری رو دارم که هر وقت همسرم یا پسرم متناسب با عقیده و باورهای من کار میکنن خیلی حسم عالیه و تحسینشون میکنم ولی اگه متناسب نباشه عصبانی و ناراحت میشم به طوری که با خودم و زندگی لج میکنم و حتی جسمم تحت الشعاع قرار میگیره و اگه مچ خودمو نگیرم و درستش نکنم مریض میشم و این اتفاق داشت دیروز برام میفتاد که این فایل رو گوش دادم

    من فقط روی قسمت 7 الگوهای تکرار شونده کامنت نزاشتم میدونم مواردم چیه ولی تنبلی کردم بنویسم البته یکم ذهن مشغولی هم داشتم

    استاد جان فایل های الگوهای تکرار شونده ما رو به خودشناسی بیشتر خودمون رسوند ولی احساس میکردم ته این فایل ها باز مونده و من به نتیجه نرسیدم که این فایل صبر و تحمل برای من کاملش کرد

    من دم صبح که توی خواب و بیداری بودم گوشیمو دستم گرفتم و رفتم توی سایت و دیدم کامنت های دوستان رو استاد پای این فایل منتشر کردن من هم کامنت داداش گلمون سید علی خوشدل رو خوندم اونجایی که در مورد خوردن ناشتا آب ولرم گفتن من هم هدایت شدم به همین کار و نمیدونم چه جوری شد بعدش که دوباره خواب رفتم همش توی ذهنم یادگرفته هامو مرور میکردم تا رسیدم به اینکه تمام الگوهایی که باعث محدود شدن ما میشن نوعی تحمل کردن محسوب میشن

    مثلا توی قسمت فرار از سری فایل های الگوهای تکرار شونده من یه الگو دارم اینکه وقتی واسه جسمم مسئله ای پیش میاد به شدت از دکتر فراری ام و اینکه تحمل میکنم دردامو مثل اگزما مثل دندون درد و گرگرفتگی که فکر میکنم به خاطر بالا بودن چربیه و همش میگفتم خوب میشم و از این حرفا ولی هیچکاری هم براش نمیکنم و فقط دارم تحمل میکنم و هر دفعه انگار داره شدت میگیره و تصمیم گرفتم دیگه تحمل نکنم برم پیش پزشک و حواسم باشه اگه باور محدودی داد باورش نکنم و اگه راهکاری داد که برام کارساز بود انجامش بدم

    یکی از دوستان چندین ساله من که آقا هم هست و قبلا روابطم باهاش به خاطر پر کردن خلاهام بود ولی الان نه و طرفم شاکیه درسته به رو نمیاره ولی من متوجه میشم و هرزگاهی که غیرمستقیم بهم میگه من حرف رو عوض میکنم شاید باور اینکه بالاخره یه روزی تغییر میکنه منو توی این ارتباط نگه داشته و یا اینکه دلسوزی باعث شده نگهش دارم یا اینکه دوست دارم باشه کنارم و دارم یه سری رفتاراشو تحمل میکنم

    ولی با باور اینکه من وقتی روی خودم کار میکنم و فرکانسم تغییر میکنه آدم های مناسب توی مسیرن میان میتونم باور قبلی رو تغییر بدم و نگران رفتنش نباشم و اجازه میدم جهان آدمهای مناسب رو وارد ارتباطم کنه فارغ از اینکه چه شخص خاصی باشه

    نکته دیگه ای فعلا به ذهنم نمیرسه

    استاد جان یه حرف شما نمیدونم توی کدوم فایل بود خیلی بهم چسبید اینجا به اشتراک میزارم شاید بقیه دوستان هم بهشون بچسبه

    اینکه قانون جهان برای همه در همه جای جهان یکیه این ماییم که هر لحظه بنا به درک خودمون از قوانین زندگی رو تجربه میکنیم پس حواسمون باشه با خوندن کامنت بچه ها و حتی فایل های استاد خودمون رو سرزنش نکنیم که فلانی اونجوریه من اینجوری ما هم با کار کردن روی خودمون لحظه به لحظه مدارمون بالاتر میره و تجربه های بهتری رو خواهیم داشت همین الان هم اگه خودمون رو با گذشته خودمون مقایسه کنیم متوجه میشیم چقدر عوض شده همه چی

    به خدای بزرگ میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    رزیتا گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    خیلی از دست خودم ناراحتم

    خیییییییلی زیااااااااااااد

    الان که این فایل رو دیدم اشکم دراومدو ناراحت از اینکه چقدر تو زندگیم تحمل کردم که بلکه درست بشه.چقدر اطرافیان با تعریف و تمجیدهای بی موردشون باعث شدن که فکر کنم درست دارم رفتار میکنم. چقدر الان احساس ناامیدی میکنم و حالم بده از این همه تحمل کردنها….من خودمو گول زدم این همه سال.فکر میکردم درست میشه .ولی هیچی درست نشد تازه بدتر هم شد …

    من یه آدم ترسو هستم .همین الان که فهمیدم نباید بیشتر از این شرایط سخت رو تحمل کنم بازم میترسم از تغییر…

    از خدا میخوام یه شجاعتی رو توی دلم بزاره که تغییر بدم هر آنچه را که میتوانم تغییر بدم…

    از شما استاد عزیز سپاسگزارم که خالصانه این آگاهی ها رو در اختیارمون قرار میدید . دلم میخواد دانشجوی خوبی براتون باشم که یه روز از نتیجه هام براتون بگم که حداقل یه کم از این همه زحمتی که برای ما میکشید رو جبران کنم …

    به امید اون روز ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    منصوره گفته:
    مدت عضویت: 851 روز

    سلام بر استاد عزیزم، مریم بانوی نازنین و دوستان الهی ام در این مکان مقدس

    استاد وقتی صحبت از تحمل شرایط نادلخواه و عدم تلاش برای تغییر اون شرایط زدید یاد چند سال پیشم و دوران کارمندیم افتادم.

    تازه فارغ التحصیل شده بودم و در شرکتی مشغول کار شدم به عنوان برنامه نویس. فقط 2،3 ماه از کارم گذشته بود که حسی درونی بهم گفت که اینجا جای تو نیست، تو به این کار علاقه ای نداری. من اون زمون درکی از الهام نداشتم ولی مسلما اون الهامی از سوی خدا بود که من بهش گوش ندادم.

    اون شرکت یک ماه حقوق منو به موقع پرداخت کرد و از ماه دوم گفتن که وضعیت شرکت خوب نیست و حقوقتون رو دیر پرداخت می کنیم. و طوری شد که من چندین ماه اونجا کار کردم بدون اینکه ریالی حقوق دریافت کنم. اعصابم خیلی خورد بود ولی به خاطر عزت نفس پایین و باور به اینکه من در کارم آدم ماهری نیستم و اگه از اینجا بیرون بیام دیگه نمی تونم کار پیدا کنم، اون شرایط بد رو تحمل کردم و حتی یه بارم اعتراض نکردم تا اینکه بعد از 6 ماه خود رئیس شرکت گفت که ما ورشکسته شدیم و میخوایم شرکتو ببندیم. و من به ناچار از اونجا بیرون اومدم. و چندین ماه طول کشید تا حقوقمو بدن و آخرشم یه مقداریشو ندادن.

    بعد از اونجا رفتم شرکت دیگه ای. اونجا طبق قانون کار بهم حقوق میدادن که در مقایسه با شرکت قبلی بیش از 2 برابر حقوق قبلیم بود. ولی نفرت از کارم در اون شرکت چند برابر شد. من 2 سال اونجا کار کردم و بیشتر این مدت، داشتم از نظر روحی شکنجه می شدم. واقعا وحشتناک بود. ولی من تحمل کردم بخاطر عزت نفس پایین، بخاطر عدم خودباوری، بخاطر باور کمبود، بخاطر ترس از اینکه حالا خانوادم چی فکر می کنن اگه کارمو ول کنم، اگه نتونم دیگه کار پیدا کنم.

    لطف خدا شامل حالم شد و خودشون گفتن که دیگه نیا و منم رفتم یه شرکت دیگه. از نظر روحی خیلی بهتر شدم، بعد از چند ماه حقوقم از شرکت قبلی هم بهتر شد ولی ساعتی بهم حقوق می دادن. نزدیک یه سال و خورده ای به همین منوال گذشت. من ازدواج کرده بودم و یه خرده با مباحث موفقیت آشنا شده بودم و هر روز جملات تاکیدی و شکرگزاری می نوشتم. یه ماه، آخر ماه که وقت پرداخت حقوق بود از واحد حسابداری شرکت بهم زنگ زدن که این ماه ساعت کاریتون بخاطر تعطیلاتی که بوده کم شده و ما از حقوقتون کم می کنیم و بیمه تونو کامل رد می کنیم ولی رئیس نفهمه. وقتی تلفن قطع شد خیلی ناراحت شدم که من اندازه بقیه همکارام دارم کار می کنم پس چرا من باید ساعتی باشم ولی اونا قرارداد ثابت و اینجوری واحد حسابداری سرم منت بذارن‌.

    بعدازظهر با همسرم حرف زدم و این بار شهامت پیدا کردم که این شرایط نادلخواه را تحمل نکنم.

    چند روز بعد به مدیر واحدم گفتم که من دیگه ساعتی کار نمی کنم و باید مثل بقیه باهام قراداد ببندند. مدیر گفت حالا با رئیس حرف می زنم. نمی دونم شاید یه ماه شد و هردفعه که من می پرسیدم با رییس حرف زدید یه بهونه ای می آورد. دیگه قرارداد کاری من رو به پایان بود و من صراحتا گفتم که لطفا تکلیف منو تا آخر ماه روشن کنید. بعد مدیر واحدمون گفت که من با رییس حرف زدم و گفته که درسته که ساعتی داره حقوق می گیره ولی حقوقش اندازه بقیه هست. من گفتم درسته ولی من دیگه نمی خوام ساعتی باشم. بعد مدیر واحدمون گفت که رئیس گفته که حقوقشو زیاد می کنم باز من گفتم که من ساعتی دیگه اینجا کار نمی کنم. حالا ناگفته نمونه که ذهنم مرتب نجوا می کرد که حالا اگه از اینجا بری کجا میخوای کار بهتر پیدا کنی، تو که مهارت اونچنانی نداری . با وجود این نجواها من سر حرفم وایسادم.

    بالاخره مدیر واحدمون گفت که رئیس قبول نکرده و اگه می خوای استعفا بده. منم گفتم باشه استعفا می دم. روز آخر که شد صبح به مدیر واحدمون گفتم باید توی نامه استعفا چی بنویسم. اونم گفت صبر کن بهت می گم. و نزدیک ظهر بهم گفت که رئیس قبول کرده که قرارداد ثابت با این مبلغ باهات ببنده.

    و اونجا بهم ثابت شد که وقتی واقعا مصمم به چیزی باشی چطور جهان تسلیمت می شه.

    درسته که من بالاخره برنامه نویسی را رها کردم و بعد سراغ شغلی رفتم که فکر می کردم عاشقشم و بعد از مدتی فهمیدم که اشتباه می کردم و الان چند ماهیه که دارم در کار دیگه ای مهارت کسب می کنم ولی وقتی به گذشتم نگاه می کنم به خودم می گم اگه همون موقعی که در شرکت اولی بودم و فقط دو سه ماه از کارم گذشته بود به الهام خداوند گوش داده بودم ودنبال علایقم رفته بودم چقدر کمتر رنج می کشیدم. من سالها رنج بر خودم وارد کردم فقط بخاطر باورهای اشتباهم. خدا بر ما ظلم نمی کنه ما خودمون هستیم که بر خودمون ظلم می کنیم.

    الانم رفتم به سراغ حل مساله ای که سالهاست مثل خوره داره روحمو می خوره و من داشتم تحمل می کردم ولی دیگه به جایی رسیدم که تحملش برام غیر ممکنه. از خدا هدایت خواستم و تسلیمش شدم و همون موقع به سمت کتابی هدایتم کرد و الان متعهدم که تا کاملا این قضیه حل نشده دست نکشم.

    کاش به حرف استاد عزیزمون گوش بدیم و قبل از اینکه به ته خط برسیم و دیگه نتونیم تحمل کنیم، تغییر کنیم.

    ممنونم استاد از فایلهای عالیتون، ممنون دوستان خوبم با این کامنتای عالیتون

    و بالاتر از همه ممنونم خدایا که تازه دارم می شناسمت و تازه دارم از ظلمات خارج می شم که اینم لطف توئه فقط.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: