https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد عزیز تو ردپای قبلی گفتم که جسورانه بالن سبک کردم و به نجواها گوش دادم و ایده ای عملی کردم
نتیجه اش بینظیر بود ،همه چیز به سرعت انجام شد !به لطف خدا و آموزه های شما
جسارت دست به عمل شدن تو ایده های نو پیدا کردم و بسیار برام شیرینه که به نجوا ها گوش بدم به حسم اعتماد کنم و سعیم بکنم کار با لذت انجام بدم تا نتایج تصاعدی باشه
قبلتر هم گفتم عملگرایی و غلبه بر کمالگرایی و نتیجه گرایی بسیار پراهمیت تر از موضوعات مالی برای من بود ،از این بابت ازتون سپاسگزارم
استاد عزیز باید بگم که بعضی از آگاهی ها تازه برام قابل درک شده و تازه دارم متوجه مدارها میشم،امروز چند فایل مختلف نگاه کردم و مدام نگاه سیستمی به خدا داشتن تکرار میشد
انگار که این درس امروز من بود ،آگاهی مدار امروز من بود
و من بعد از درک این موضوع اندازه ظرفم در برابر اتفاقات قرار گرفتم که روی این درس تاکید میکرد
از اطرافیان راجب اینکه حتما چشم خوردیم که این کار پیش نمیره /خدا برای بعضیا خواسته!/ درخواست اینکه خدا بهشون خونه و ماشین خوب بده بدون هیچ گونه تغییر در زندگی الانشون/شکایت از بی عدالتی خدا و….
البته که وسوسه شدم که بگم باباااا خدا رو چی فرض کردین ؟به چی قدرت دادین ؟چشم؟[البته که باورهای خودم جدید و نیاز به کار شدن داره و به خاطر تاکید استاد قرار نبود به کسی چیزی بگم ]
اصلا وقتی به خدا اینطور نگاه کنی که واس یه سریا میخواد واس یه سریا نه ،معلومه که نتیجه چیه !ایمان ظاهری!
معلومه وقتی فکر کنی خدا اگه خداس باید واس من خونه و… فراهم کنه مگه نمیتونه؟
در حالی که خدا بخواد هم ،ما جلوش گرفتیم !اگه هم نده به این فکر نمیکنیم که ما مشکل داریم ،ایمانمون نسبت به خدا از دست میدیم
خیلی خوشحالم که حداقل شایستگی جور دیگه دیدن زندگی پیدا کردم !و به چشم دیدم که این مدل زیستن چه نتایجی به همراه داره
خداروشکر که میتونم هر دفعه یکمی بهتر قوانین درک کنم و به خودم فرصت مبتدی بودن بدم و تکاملی رشد کنم
سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و دیگر دوستانی که این دیدگاه را مطالعه می کنند
سوال 1
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
رشد و گسترش کسب و کار خودم یعنی مشاور املاک
سال 96 وارد شغل مشاور املاک شدم با یه ذهنیت پاک نسبت به این شغل
من همین الان هم که دارم این دیدگاه رو می نویسم هنوز هم در همین شغل هستم
سوال 2
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
یکی از دوست های خیلی نزدیکم که (زمانی که با استاد تازه آشنا شده بودم و هنوز نمیدونستم که شراکت اشتباهه!) حدود یک سال و خورده ای هم با هم شریک بودیم
مدت زمانی که من با پارسا شریک بودم با وجود اینکه دو نفر بودیم که داشتیم از یه جیب می خوردیم ولی چون روی باورهایم عالی داشتم کار می کردم
من در آمدم اون سال یعنی از اواخر تابستان 98 تا پاییز 99 حدوداً پنج شش برابر قبل شده بود
قشنگ یادمه که تلاش های من اندازه همون قبل بود ولی باورهای متفاوت و بهتر از قبل و البته احساس خوبی که آگاهانه سعی می کردم برای خودم ایجاد کنم باعث شده بود که افزایش 500 الی 600 درصدی درآمد رو نسبت به سال قبل تجربه کنم
من خرداد ماه 98 با شما آشنا شدم استاد و وارد سایت شدم، قبل از معرفی شدن سایت به من ، من با قانون خیلی دست و پا شکسته آشنا بودم ولی شما رو اصلاً نمی شناختم
و همون بستن خودم به فایل های دانلودی که یادم نیست دقیق ولی از صبح تا شب، از شب تا صبح فایل گوش میدادم
و با قدرت میگم (چون این موضوع خیلی خوب یادمه) اولین دست آورد من از بودن با شما آرامش بسیار بسیار زیادی بود که هرگز تا قبل از اون تجربه اش نکرده بودم
من سال 96 افسرده بودم کلی دارو به طور روزانه مصرف می کردم و از زندگی سیر شده بودم!! سال 97 دیگه دارو مصرف نکردم به خاطر همون آشنایی با قانون یه مقداری حالم بهتر شده بود و میگفتم باید من به طور عادی حال دلم عالی باشه نه با قرص و دارو!!!
همین ها هم باعث شد که به مدارهای بالاتر بیام و در نهایت با شما آشنا بشم
برگردیم به موضوع اصلی یعنی پاسخ به سوال2
پارسا خدا رو شکر الان اوضاعش نسبت به روز اول بارها و بارها بهتر شده
از جایی که با دست خالی واقعاً صفر فقط در حد پول رهن خونه با یه دختر یه ساله و یه پسر 13 ساله با همسرش اومدن قم
از شهرستان اومدن با ورشکستگی و حدود 500 ، 600 میلیون بدهی
سال 98 این بدهی خیلی بود ها!! اگه اشتباه نکنم پراید اون موقع ها حدود 30 میلیون بود شاید هم کمتر!!
روزهای اولی که اومده بود فکر می کنم حدوداً ماهی 1 میلیون درآمد داشت
و
این روز ها من دقیقاً نمیدونم ولی به طور حدودی ماهی 30 الی 40 میلیون درآمد رو داره و خدا رو شکر حدود نصف بدهی ها رو هم پرداخت کرده
باز یک مثال دیگه «رضا»
رضا هم از یه محله نسبتاً پایین قم ، چهار راه سرگردون در نیروگاه اومده بود سر کار املاک تو پردیسان تازه بعد از من هم اومد
من پاییز 96 وارد املاک شدم
اون پاییز 98 اومد
خدا رو شکر در کمتر از یک سال شد بهترین کارشناس اون دفتری که من هم داخلش بودم
(بهترین منظورم از لحاظ درآمد و سطح آورده ای هستش که هر ماه با قول نامه هاش وارد حساب دفتر میشد)
اون دوستانی که تو املاک هستند با با این شغل آشنایی دارند بهتر می فهمن :)
و زمانی که اومد یه تیبا 2 خشک تقریبا صفر داشت و یه موتور هوندا
که اکثر وقت ها هم با هوندا می اومد میرفت
ولی خدا رو شکر باورهاش تغییر کرد
سرمایه اش بیشتر شد
برلیانس اتومات خرید
(یادمه یه سری من هم تنهایی نشستم پشت فرمون رفتم یه دوری زدم، سانروف هم باز کرده بودم و آهنگ های سامان جلیلی رو گوش میدادم :) ، خجالت نمیشکم از گفتن اینکه چقدر ذوق کرده بودم :) اتفاقاً می نویسم چون میدونم در آینده ای نه چندان دور وقتی ماشین اتومات سانروف دار خودم رو خریدم و اومدم این دیدگاه رو می خوانم خیلی حس خوبی بهم دست میده )
بعد اون برلیانس ماشین هاش دو تا و سه تا و بعدش هم در نهایت خودش سرمایه گذاری در خرید و فروش ملک رو شروع کرد
الان فکر می کنم بیشتر از یک ساله که خدا رو شکر خودش دفتر املاک زده و اوضاع کاسبیش خوبه
برای خودش و دوست هاش هم خرید و فروش می کنه
نا گفته نماند رضا وقتی اومد فقط 20 سالش بود!!
باز یه مثال دیگه بخواهم بزنم «محمد» وقتی من باهاش آشنا شدم اون چند سالی بود تو کار املاک بود و ماشین زیر پاش یه MVM X33 بود
محمد هم از من دو سه سال کوچیک تره
خدا رو شکر سال 1400 بود فکر می کنم ، محمد هم رفت خودش دفتر زد
الان هم تو منطقه خودمون همین شهرک پردیسان قم خیلی موفقه
دفتر خیلی خوبی داره آورده ها بالاست
چند تا کارشناس خیلی خوب داره
نمیدونم چند تا واحد یا باغ داره (آخه یادمه اون موقع ها بهم میگفت دوست داره یه باغ ویلا هم داشته باشه)
ولی ماشین زیر پاش آریزو فایو اتومات توربو شارژ هستش
خلاصه خیلی از این آدم ها سراغ دارم که مثال بزنم
من هم همون کارهایی که اون ها می کردن می کردم و می کنم
تازه از نظر خودم تو یه سری زمینه ها مثلاً فن بیان و احترام به مشتری و … حتی بهترم
و البته که نتیجه هم تو دستم هست
بارها و بارها و بارها مشتری ها تلفنی یا حضوری کلی از من تشکر کردن و گفتن که من چقدر بهشون کمک کردم
چه مشاور خوبی هستم و …. کلی دعای خیر برای من کردن
سوال 3
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
ترمز شماره 1
من برای رضای خدا مشاوره میدهم یا کارشناسی ملک انجام میدهم و توقع خاصی ندارم!!
ترمز شماره 2
من دوست ندارم با چرب زبونی و کلاه سر مردم گذاشتن یه ملکی رو بفروشم!!
ترمز شماره 3
من دوست ندارم روی خرید مشتری هایی که می خواهند با وام خرید کنند، کار کنم چون می دونم وام گرفتن یعنی شروع بدبختی
و
نمی خواهم در بدبخت شدن آدم ها شریک باشم ، نمی خواهم آدم بدی باشم!!
ترمز شماره 4
اسم مشاور املاکی ها بد در رفته و من هرکاری هم بکنم یعنی اگه دستم رو تا مچ عسل بکنم و بگذارم تو دهن مشتری باز هم گاز میگیره و بهم کمیسیون خوب نمیده
چون باور عموم مردم اینه که من که زحمت خاصی نکشیدم زیر باد کولرگازی نشستم دارم کلاه سر مردم میزارم!!
چرا باید بهم پول بدهند
اصلاً این شیوه پول در آوردن درست نیست خدا رو خوش نمیاد
برو کار کن مگو چیست کار!
باد آورده رو باد می بره!
پول باید سخت به دست بیاد تا حلال باشه اگه راحت پول بیاد تو حسابم یعنی حتما یه جای کارم می لنگه از راه نادرست پول در آوردم و خدا اون دنیا به حسابم میزاره!!
ترمز شماره 5_
مشتری ها خیلی سخت ملک می خرن چون تمام سرمایه زندگیشون رو آوردن برای خرید ملک
لباس که نیستش که…
باید طرف هزار تا ملک ببینه بررسی کنه و تجزیه تحلیل کنه تا خرید داشته باشه
کلاً مردمانی که میان پردیسان برای خرید چون پردیسان به قیمت مناسب تر معروفه مردمان قشر ضعیف تر هستند و به همین علت قدرت ریسک پذیری بسیار پایینی دارند!!
من به عنوان یک مشاور زُبده در املاک وظیفم اینه که با مشتری هایم صحبت کنم پوست خودمو بکنم!! تا اون ها خیالشون جمع بشه و با اطمینان خاطر خرید کنند!!
ترمز شماره 6
مشتری ها حاضرن جون بدهند ولی پول کمیسون املاک ندهند!! یعنی به طرز عجیبی زورشون میاد کمیسیون بدهند و ارزش کار ما املاکی ها رو نمی دونن
یعنی همه مشتری ها سر و ته یه کرباسن !!!
.
.
.
فعلاً چیزی دیگه ای یادم نمیاد ولی احتمالا ترمز های مخرب دیگه ای هم دارم
تا همین جا هم که نوشتم خودم واقعاً مغزم هنگ کرده که نههههه پسر من یه همچین ترمز هایی دارم و توقع در آمد هم دارم!!!
در ادامه باز هم ترمز های مخفی ذهنم رو در این باره پیدا می کنم و میام می نویسم
سپاسگزارم استاد به خاطر مطرح کردن این سوال های جادویی
استاد عزیزم، این فایل رو پنجشنبه شب وقتی به خانه باز می گشتم در مترو و در موبایلم دیدم. خیلی برایم جالب بود. چون همان روز داشتم فکر می کردم که چرا معادل زحماتی که کشیده ام و می کشم نتیجه نگرفته ام. چقدر دوست داشتم که جهان زود به سوال من پاسخ داد. از خداوند مهربان می خواهم در فرایند نوشتن کامنت برای این فایل، پاسخ پرسش شما که در واقع پرسش حد اقل شانزده هفده ساله من است را بیابم.
نوشتن این کامنت رو با این جمله استاد از همین فایل شروع می کنم که جهان طوری ساخته شده که ما باید به هر هدفی که می خواهیم، به هر آرزویی که داریم و به هر خواسته ای که داریم ـ که در بسیاری از موارد اون خواسته حاصل برخورد با یک تضاد است ـ برسیم.
همین جمله به نظرم یک شاه کلید است که با امید و انگیزه این کامنت رو بنویسیم.
سوال اول استاد:
1- آیا در زندگیم هدفی هست که برایش تلاش شبانه روزی کرده باشم و شبم را به روزم و روزم را به شبم دوخته باشم و نتیجه ای نگرفته باشم یا نتیجه در خودر زحماتی بی پایانی که کشیده ام نگرفته باشم ؟ بله. آن هدف چیست؟ ساختن فیلم بلند سینمایی
ولی من از همین استاد و در همین صفحات یاد گرفته ام که ابتدا نعمتهای خودم را که از خداوند مهربان دارم بشمرم. به هدفهایی که رسیده ام توجه کنم. چون ذهن / شیطان سرکش است و می خواهد مارا زمین بزند که ما هیچ کاری در زندگی نکرده ایم. هیچ غلطی نتوانسته ایم بکنیم و موجود بی ارزش و بی مصرفی هستیم. البته شیطان در این روش حرفه ای شده و هرگز مستقیم به ما نمی گوید تو هیچ چیزی نیستی و هیچ چیزی نخواهی شد. بلکه از شیوه های گوناگون وارد شده و آرام آرام به خواسته اش می رسد ـ شیطان هم در این مسیر تکاملش را طی کرده است! ـ او در ما ایجاد تشویش، اضطراب و نگرانی می کند. به ما می گوید عمرت گذشت. دوستانت بیمه بازنشستگی و خانه بهتر و ماشین بهتر دارند اما تو عمرت را در راه هدفت گذاشته ای و نزدیک میانسالی هستی برگرد و به راهی برو که همه رفته اند ـ که خداوند تاکید کرده اکثر مردم نمی دانند و اکثر مردم نمی فهمند و اکثر مردم تفکر نمی کنند ـ وقتی در تضاد بین آنچه که اکثر مردم انجام می دهند یا ما آرزویش را داریم قرار بگیریم شیطان با نجوایش ادامه می دهد و ما را سست می کند و بدون اینکه به ما بگوید تو هیچ چیز نیستی و هیچ چیز نمی شوی، همان کاری را می کنیم که نتیجه چنین نجوایی است: هدفمان را رها می کنیم و همرنگ جماعت می شویم. اینگونه به ما می گوید تو هیچ چیز نیستی. و چه بسیار موارد بوده که تا آخر ادامه داده ایم و دیده ایم که فاصله بین آن لحظه تاریک و غبار آلود احساس شکست و خود پیروزی چقدر کوتاه بوده و مسرور می شویم از تسلیم نشدن و دفعاتی هم که رها کرده ایم می بینیم که ای دل غافل! چرا تسلیم شدم. من که تا پیروزی فاصله ای نداشتم. تینگونه است نجوای “تو هیچ چیز نمی شوی” شیطان.
پس قدم اول در پاسخ دادن به این سوال استاد به نظر من این است که بگوییم آیا در این مسیر، اهداف کوچکتری یا حتی بزرگی داشته ام که محقق شده اند و مستقیم و غیر مستقیم یا من را به هدفم نزدیک کرده اند یا با آسان کردن شرایط جنبی زندگی، فرصت رسیدن به هدفم را ایجاد و راحت تر کرده اند؟ چون به قول استاد وقتی به سطوح پایین هرم خواسته هابرسیم می توانیم به سمت سطوح بالای هرم که فهم و درک و ایمان خداونداست برسیم .
بله. بنابراین اول به اهدافی اشاره می کنم که محقق شده اند. خداوند فرموده اند مرا یاد کنید تا شما را یاد کنیم. آیا ذکر نعمتهای خداوند همانا یاد کردن خداوند نیست؟ بله هست. امروز جایی مطلبی خواندم وقتی مرتب به یاد خداوند هستیم، یاد خداوند، خداوند را ملزم می کند که پاسخ ما را بدهد. از این زاویه هم که به آیه مبارکه فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ نگاه کنیم زیباست.
1 ـ موفقیت اول: من در سال 93 وقتی آزار و اذیتها در محیط کاری که دوستش نداشم به اوج رسید دیگر نتوانستم آن شرایط را تحمل کنم استعفا دادم و از اشغلی که 13 سال در آن بودم بالاخره بیرون آمدم. در واقع تضاد توهینهای محل کارم خواسته ای در من ایجاد کرد که بالاخره بر ترسهایم غلبه کنم و از محیطی که به آن تعلق نداشتم بیرون بیایم. و آمدم. بعد از بیرون آمدن، زبان انگلیسی را کاملتر کردم و زبان فرانسه خواندم. سپس خیلی راحت از دانشگاهی عالی در بلژیک پذیرش گرفتم و کمتر از دو سال بعد از بیرون آمدن در شغلی که دوستش نداشتم در قلب اروپا و در یکی از بهترین کشورها بودم.
من با خشم و رنجش از کشور بیرون رفتم و نمی خواستم هرگز برگردم. اما وقتی با جدیت تحصیل می کردم، خودم با خودم منطقی فکر کردم که روابط مهمی در سالهای فیلمسازی در کشورم ساخته ام که از آنها استفاده نکرده ام. درسم تمام شد و با وجود داشتن اقامت اروپایی که باید می ماندم و تمدیدش می کردم به ایران برگشم. همه گفتند دیوانه شده ای. اما می دانستم دارم کار درست انجام می دهم. بعد از بازگشت، در فاصله دو یا سه ماه بعد، به عنوان مدیر آموزش در یکی از موسسه های آموزش عالی سینما مشغول به کار شدم.
سپس از طریق همین شغل به مدیریت کارگاههای آموزشی یک جشنواره بین المللی و سپس به یک شغل مرتبط با علاقه ام هدایت شدم. برای من که سالها از رشته ای غیر مرتبط با علاقه ام کسب درآمد برای گذران زندگی می کردم، ساختن پول از رشته ای که درسش را خوانده ام و تدریس می کنم و علاقه دارم و کار در آن سبب رشد فنی و هنری من می شود حقیقتا رشدی بزرگ است. این پیشرفت وقتی چشمگیر تر می شود که می بینیم واقعا 90 درصد مردم در شغلی مشغول به کار هستند که هیچ ربطی به علاقه آنان ندارد زیرا به قول استاد فکر می کنند پول اتفاقا در آن رشته ای است که آنها به آن علاقه ندارند به همین دلیل عاشق نوازندگی کارمند اداره آب و فاضلاب می شود و عاشق فلسفه تکنسین تعمیر موتور لوکوموتیو مترو می شود.
2 ـ موفقیت دوم: بعد از بازگشت به ایران توانستم وسایل زندگی کامل را خریداری کنم و همه را پیش از تورم شدید و افزایش قیمتها. الان که نگاه می کنم چگونه توانستم در کمتر از پنج ماه پس از بازگشت به ایران همه وسایل زندگی را از نو خریداری کنم و وقتی قیمت اکنون آن وسایل را با بهایی که آن موقع برای آنها پرداختم مقایسه می کنم می بینم چیزی جز هدایت الهی و معجزه خداوند نمی توانسته سبب شود بتوانم همه آن وسایل به طریقی که تقریبا همه آنها معجزه وار رخ می داد خریداری کنم. از یخچال و اجاق گاز و تلویزیون و ماشین لباسشویی گرفته تا فرش و مبل و … واقعا داستان هر کدام یک داستان هدایت الهی است
3 ـ موفقیت سوم: توانستم آپارتمان قدیمی ام را با آپارتمانی بهتر در منطقه ای بهتر معاوضه کنم. داستان پیدا شدن مشتری خوب و سر به راه برای آن آپارتمان و یافتن آپارتمانی عالی با فرونشده ای عالی هم خودش داستانی از هدایت و حمایت الهی است که وقتی به آن فرایند نگاه می کنم هر لحظه حقیقتا به این سنت الهی بیشتر ایمان می آورم که : الله یدافع عن الذین آمنو/: خداوند از کسانی که به او ایمان دارند دفاع / حمایت می کند
4 ـ قبل از سفر به اروپا بسیار آدم تلخ اندیشی بودم که همه فیلمهایم و همه فیلمنامه هایم سرشار از تیرگی و تلخی و جدایی و تنهایی بود. آن سفر اروپا و سپس بازگشت و تضاد بسیار شدیدی که در بدو ورود در ایران برایم رخ داد و ظاهرا دو سال آزارم داد (تازه اگر قوی تر بودم ازار نمی دیدم) سبب شده فیلبمنامه هایم سرشار از ایمان و عشق و امید به رسیدن و وصل بشوند. الان که به گذشته نگاه می کنم حقیقتا دوست ندارم هیچکدام از فیلمنامه های قدیمم که به قول دوستم “کلکسیون بزه اجتماعی” بودند را بسازم. الهام ایده هایی عالی در باره فیلمنامه هایی که مضمون همه آنها رسیدن و موفقیت است حقیقتا موفقیت است.
5 ـ در دوره ای که همه می گویند همه چیز بدبختی و تیرگی است به خصوص از سال 97 تا کنون که همه می دانیم چه اتفاقاتی پشت سر هم در کشور اتفاق افتاده، من حقیقتا جز زیبایی ندیدم. هیچ کس قصد آزا مرا نداشته و هر کسی که در زندگیم وارد شده حلقه ای بوده از زنجیره خیر و نیکی. بعضی از کارهایم نتیجه نداده اند و برخی از آدمها قولهایی داده اند اما عمل نکرده اند اما همان قول و قرار ها منجر به نوشتن برنامه های یا فیلمنامه هایی شدند که یقین دارم روزی به کارم می آیند.
6ـ در تضادی که برایم پیش آمد و هنوز با بخشی از آن دست و پنجه نرم می کنم از قید وابستگی به انسان در روابط رها شدم. دیگر فکر نمی کنم اگر شخص خاصی در زندگیم باشد خوشبخت هستم و اگر شخصی خاصی در زندگیم نباشد بیچاره هستم. این نگرش را حقیقتا وامدار دوره عشق و مدت در روابط استاد هستم. در مقطعی که درگیر آن تضاد بودم در دو دوره و هر دوره پنج یا شش بار همه دوره عشق و مودت در روابط را گوش کردم. یعنی شاید دوازده یا سیزده بار تمام دوره را از اول تا آخر گوش دادم. همینجا از استاد به عنوان معلمم حقیقتا قدردانی می کنم و از خداوند سپاسگزارم که به این دوره هدایت شدم. به همه بچه هایی درگیر روابط نا مناسب عاطفی هستند تهیه این دوره را توصیه می کنم
7 ـ کسب و کار آنلاین خودم بر اساس علاقه ام را راه اندازی کردم. با همین امکانمات و شرایطی که دارم. درست است که سود خیلی زیادی ندارد اما سایت من الان در رده بندی مشاوره فیلمنامه سایت دوم کشور است. سایت من از سایت خیلی از اساتید این رشته که وقتی من نوجوان بودم می نوشتند بالاتر است.
8 ـ خیلی خیلی نکات ریز و درشت دیگر هستند که نوشتن آنها شایدسبب شوند از هدف اصلی این نوشته دور شوم.
خواستم بگویم حتی وقتی در یک هدف به نتیجه دلخواه نمی رسیم دهها و صدها نکات دیگر در زندگی است که می توانیم با تمرکز بر آنها همزمان که احساس بدبختی نمی کنیم احساس خوشبختی هم بکنیم. به قول استاد یعقوب نتوانست در تضاد از دست دادن یوسف با دوری فرند کنار بیاید و نابینا شد. برای یوسف که بد نشد. پادشاه شد. پس بیاییم بر اتفاقات خوب زندگیمتان هم تمرکز کنیم.
سوال دوم استاد:
آیا کسانی را می شناسم که در همین مدت که من کارم را شروع کرده ام، در مدت کمتر موفق شده اند یا به نتایج بهتری رسیده اند؟
بله می شناسم. من سال 1379 با بیست و یک نفر دیگر در یک کلاس فیلمسازی بودیم. یک نفر از آنها الان کارگردان صاحب نامی شده و دیگری هم فیلمنامه نویس صاحب نامی. از آن جمع می توانم بگویم من نفر سوم هستم. اما با جرات می توانم بگویم نتایجی که گرفته ام ده درصد زحماتی که کشیده ام نیستند. من نمی دانم آن دو دوست دیگر دقیقا چه کارهایی کرده ام. نمی توانم بگویم کمتر از من کار کرده اند اما یقینا بیشتر از من کار نکرده اند. چون سوابق کاریشان را می دانم. این که چرا آنها موفق شده اند و من هنوز نتوانسته ام به نتایجی درخور زحماتم برسم برای خودم هم سوال است.
و فیلمسازان موفقی می شناسم که با هم همکلاسی یا دوست نبوده ایم اما بعد از من شروع کرده اند و الان خیلی خیلی در کارشان موفق هستند. در مورد آنها هم نمی توانم نظر بدهم که چه کارهای کرده اند و چه کارهایی نکرده اند و کارهایی که کرده اند و کارهایی که نکرده اند را با چه باورهایی انجام داده اند.
اما پاسخم به پرسش عمومی “آیا کسانی را می شناسم که در همین مدت که من کارم را شروع کرده ام، در مدت کمتر موفق شده اند یا به نتایج بهتری رسیده اند؟” بله است.
سوال سوم استاد:
چه پاشنه آشیلهایی داشته ام که سبب شده اند به نتایج در خورد زحماتم نرسم؟
من دو سه روزی است که بعد از دیدن فایل، به این پرسش فکر م یکنم. حقیقتا نم یدانم. به دو مورد رسیده ام و آنها را می نیوسم. امید وارم بعد از نوشتن این کامنت و مطالعه کامنتهای استاد از طریق هدایت الهی به پاسخ پرسشم برسم.
پاشنه آشیل اول: سالهای میانی فعالیتم وقتی از نتیجه نگرفتن و پاسخ نه شنیدن خسته شده بودم فکر می کردم چرا تهیه کنندگان باید از فیلمنامه های من خوششان بیاید و روی آن سرمایه گذاری کنند؟ این احساس عدم لیاقت در سالهای میای فعالیتم در من ایجاد شده بود. اما بعد از زندگی و تحصیل در اروپا حقیقتا این احساس در من از میان رفته واتفاقا بر عکس فکر می کنم اگر آنها با من کار کنند کارنامه کاریشان اعتبار بدست می آورد.
پاشنه آشیل دوم: این پاشنه آشیل هنوز در من هست. دو سه سالی است سعی می کنم فیلمنامه خیلی خیلی ارزانی که در سینمای جهان به آن Zero budget می گویند بنویسم و با پول خودم آن را تهیه کنم. در صورتیکه خودم خوب می دانم این پاشنه آشیل از باور عدم فراوانی و از باور کمبود در اعماق ناخودآگاه من می آید. چون همین الان تعداد زیادی فیلم با بودجه های هنگفت ساخته می شود. پس مسئله نبودن بودجه نیست. مسئله فیلمنامه هم نیست. چون خودم خوب می دانم نویسنده خوبی و سوپروایزر فیلمنامه و مدرس فیلمنامه هستم. پس چرا خیلی ها با سطح دانش کمتر نتایج بسیار بهتر گرفته اند؟ در یکی از فایلها استاد گفتند استعداد مهم نیست. توانایی مهم نیست. باور مهم است. و این جمله آخر رو سه بار تکرار کردند. واقعاً از خداوند می خواهم باوری در من ایجاد شود که بتوانم به هدفم برسم. این رو هم اضافه کنم که الان با جدیت مشغول نت برداری از دوره روانشناسی ثروت 2 هستم. یعنی این نیاز رو حقیقتاً در خودم حس کرده ام و با جدیت مشغول ار روی آن هستم.
استاد عزیز، در پایان از شما برای این فایل روشنگر فوق العاده سپاسگزاری می کنم. حقیقتاً و از اعماق وجود می گویم که دوستتان دارم. همین که چنین فایلی از سوی شما تولید شده نشان می دهد که پرسش شانزده هفده ساله من جواب دارد و سرانجام به پاسخ پرسشم می رسم و آن کد خراب را پیدا می کنم و رفعش می کنم و با کد صحیحی جایگزین می کنم. انشاالله
من یه رفیق داشتم از سن 10 12 سالگی عاشق BMW بود یعنی اون زمان رفته بود لوگو این ماشین خریده بود به دوچرخه اش زده بود
تا دانشگاه باز لوگو همون که دوچرخه زده بود به ماشین 206 زده بود تا کار میکرد کار میکرد سه شیفت و حتی زمان عروسیش یه شب ماشین BMW رنت کرد تا پارسال بعد این همه سال ماشین BMW به مبلغ 9 میلیارد رو خرید یعنی این فرد از بچگی هدفش رو در ذهنش پرورش داد ریشه های هدفش رو محکم تر کرد به هر باد و طوفانی نلریزد ناشکری نکرد کفر نگفت دنبال مقصر نگشت اونقدر برای هدفش خودش رو باور و محکم ساخت که بعد اون همه سال خرید
الانم میگه این ماشین تا زمانی که دیگه منو تو خیابان کلا ول کنه دارمش اونقدر بهش وابسته هست که سر این خونه اجاره نشینی قبول کرد در این حد یعنی برای هدفش اونقدر مصمم بود که الانم که داره خیلی چیزهاش براش داده
من واقعا این آدم میبینم میفهمم خواستن توانستن هست ولی قبلش باید غیرت داشت
غیرت به خودت به توانایی هات به باورهات به اینکه اونی که فعلا هدف تو رو داره چی داره که تو نداری
چی داره که تو باید با حسرت نگاه به هدفت کنی
چی داره که وقت رو غنیمت نمیکنی و براش تلاش نمیکنی
براش گام بر نمیداری
چون فرقش با ماها اینه اون هدفش جز دارایی هاش هست ما وقتی تا یه چیز نداشته باشیم مالکیت و دارایی بهش نداریم ولی اون افراد موفق دارن
به اهدافشون بیشتر مالکیت دارن بیشتر بهش توجه میکنند بیشتر براش وقت میزارن ما برعکس به تعداد هدف تو ذهن هر سال میسازیم تو نطفه هم خفه میکنیم یا بهانه میاریم یا براش توجیه میاریم یا تهش ولش میکنیم وسط راه
این هست که بعد به زمین و زمان بد میگیم
تو این موضوع عین شیر باشید قلمرو داشته باشید خوب رصد کنید هدف رو خوب براش خیز بردارید
خوب براش کمین کنید به موقع هم براش خیز بردارید
نعره شیر
غره شیر
خیز شیر
همیشه شکار رو همون هدف هست ناکار میکنه مجبور به تسلیم میکنه
شیر بی دلیل برای هدف پنجه نمیکشه
شما هم بکش
شما هم باور کن خودت رو
برای هر چیزی که تو هدفت گاهی میاد و میره دلسرد نشو اونا فرعیات هستند جایگزین دارند ولی تو هدفت باید انحصاری باشه سقف هدفت نوع نگاهت نوع دستاوردت نوع اصلا لازمه اون هدف در زندگیت
پس تلاش اگر میکنی واقعی کن
اگر ادعا داری که تلاشگری پس برات نتیجه اول کار مهم نباشه اول کار خط پایان نپر در حین راه لذت ببر تجربه بگیر
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟ تریدرفارکس شدن ، در حال نزدیک شدن به هدفم هستم ولی دو سال تلاش کردم و مسیرهای فرعی را رفتم چون باور های اشتباهی داشتم اما اینبار خداوند از طریق دست های زیادی هدایتم کرد ادم هایی رو سر راهم قرار داد که راه اصلی رو بهم نشون دادن کتاب های رو در این حرفه بهم معرفی کردند که باورهام رو تغییر داد و در این یکی دو روزه شروع میکنم و حتما از نتایجش صحبت میکنم
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ انسان های معروف :وارن بافت ، مارک داگلاس ، الفونسو(سود ماهانه 45٪) ، البروکس (در ثانیه سود های عظیم میکنه) و …
انسان های دور و بر :فردی که نزدش مفاهیم اولیه رو اموختم در شهر خودمون بود هم زبون بودیم و در شرایط یکسان از همین تریدری 9 میلیارد سود کرده بود و این مال قبلا بود و در همین مدت از شرایطش پرسیدم که گفتن اوضاعش خیلی خوب شده ، اقای احمدی که استادم هستن توی همین ایران به سود مستمر رسیدن، توی یه گروه هستم که همه ایرانی ان و تعدادی شون به سود مستمر رسیدن و …
توی کتاب مارک داگلاس خوندم که فردی 50میلیون دلار رو مدیریت میکرد و ترید باهاش انجام میداد سالی 18٪ و بسیاری مثال های دیگه
قبول دارم که تریدری شغل سختیه ولی راهش رو که بلد باشی خیلی راحته فقط کافیه باورهات مناسب باشه قبول دارم که از 100 درصد مردم 5 درصد موفق به سود مستمر میشن ولی اون 95 درصد که تحقیقات ثابت کرده دلیل موفق نشدنشون باورهاییه که دارن مثل طمع و ترس و … ولی در مقابل معامله گران موفق با ارامش روحی و روانی که دیدم ترید میکنن و در کمال ارامش سودهای عظیمی میکنن چون اگر در بازار ارامش نداشته باشی و با ارامش ترید نکنی بازار حذفت میکنه
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
در مدت این دوسال دلیل موفق نشدنم عدم تمرکز ، باور به اینکه همه چیز رو باید یاد بگیرم بعد شروع کنم(همان کمالگرایی)، طمع ، ترس از دست دادن پول ، سن کم
ولی من مطمعا هستم که میرسم به هر انچه که دلم میخواهد چون لایق ان هستم
سلام دریا خانم من داشتم پیام ها میخوندم که به پیام شما رسیدم و کلمه فارکس و ترید دیدم خیلی خوشحالم به عنوان جایگاه یه خانم در اجتماع ما پا در عرصه ترید و اقتصاد گذاشتید منتهی لازم دونستم به عنوان فردی که حداقل در این بازارها 10 الی 12 سال شاگرد هست بهتون چند نکته بگم: خیلی خوبه هدفتون گذاشتید آموزش از پایه تا حرفه ای شدن منتهی همیشه در این هدف زیبا شاخ و برگ هایی زیباتر براش بسازید مثلا (10 الی 20 درصد از سود ماهانه تان را هر سه ماه یکبار برای آپدیت شدن خودتون هزینه کنید از دوره تا کتاب) ولی نکته خیلی مهم تر اینه اولی ابدا در این بازار ها طمع یا ترس نکنید و اوج طمع و ترس هاتون رو یادداشت کنید و هر زمان به این سطح از درک این هدف زیبا رسیدید که مثلا فلان پوزیشن رو در فلان حد از سطح خودتون باز یا ببندید و ترس یا طمع اون معامله شما رو در رنج فکری و زندگی ننداخت بدونید دارید به هدف نزدیک میشید من دقیقا هدف شما هدف 10 الی 12 سال پیشم بود در حدی که الان در ایتا سه گروه 5 کا مدیریت با دوستان میکنم شاخص ها… بررسی تحلیل حرفه ای دارم منم اوایل مثل شما بودم ولی کم کم هدفم رو محدود تر و. منجسم تر کردم و رسیدم به جایی که باید باشم و نکته بعدی حتما خودتون در این هدف همون ترید هست روانشناسی رفتار معامله ای کنید از سعی و خطا و گرفتن ایراد از خودتون و حل کردن نقاط ضعفتون نترسید و هر هفته بررسی میانگین کیفیت و کمیت تعهد رفتاری تون تو ترید رو بررسی کنید چقدر به تعهدات معامله ای و همون مدیریت ترس و طمع و نمیدونم حتی تعهدات تحلیلی تون پایبند بودید
سومی حتما با پولی وارد این بازار بشید که باز سبب رنج و سختی شما نشه سبب تنش های ذهنی شما نشه و هدفتون رو براتون کمرنگ تر و دلزده نکنه
خیلیییی ازتون ممنونم بابت این کامنت و این دوباره در ذهن من مرور شد که میشه چون شما تونستید راستش واقعا خوشحال شدم بابت این کامنت چون چند روز پیش از خودم پرسیدم یعنی کسی تو این سایت هست که تریدر موفقی باشه که شما برام کامنت گذاشتید راستش یه سوال داشتم ازتون استاد توی فایل نتایج دوستان قسمت 16 راجب ارزهای دیجیتال و بورس صحبت کرده و گفتند کار کردن تو اینا بدرد نمیخوره و اخرش هیچیه و ارزشی نداره
خواستم بدونم من اشتباه متوجه شدم و یا منظور ایشون یه چیز دیگه ای بوده خواستم بدونم نظر شما چیه و این سوال رو تو عقل کل هم پرسیدم و مغزمو چند روزیه درگیر کرده ممنون
1-چه هدف هایی رو تا الان انتخاب کردید وبراش برنامه ریزی و تلاش کردید که خیلی زمان طول کشیده تا محقق بشه یا اصلاً محقق نشده؟ یا هنوز به اون نتیجه دلخواهتون نرسیدید در عین حال که خیلی تلاش کردید. یا اینقدر روند کندهست که اصلا راضی کننده نیست؟
پاسخ:
قبول نشدن در آزمون استخدامی
قبول نشدن در آزمون دکتری
فعال نشدن طرحم در آزمایشگاه تحقیقاتی مرتبط با رشته تحصیلیم.
ازدواج با پسر با ویژگی های که می خواهم
افزایش درآمد دلخواهم
سلامتی گوش هام
2- آیا کسی رو میشناسید که اون هم همچین هدفی رو انتخاب کرده تلاش به اندازه شما نداشته یا حتی تلاش به اندازه شما داشتند در یک زمان کوتاه تر به یک نتیجه بزرگتر رسیدند؟
پاسخ:
قبول شدن در آزمون دکتری: دوستام سارا، سهیلا
قبول شدن در آزمون استخدامی: دوستم زیور
فعال شدن طرح : دوست همکلاسی و همشهریم لیدا
ازدواج با پسر ویژگی های دلخواه: دوستم سارا
افزایش درآمد دلخواه: داداشم وخواهرم
3-چه باورهای محدودکننده، چه ترمزی، چه کدخرابی تو ذهن شما ممکنه وجود داشته باشه که باعث میشه تلاش های شما جواب ندهد؟
پاسخ: احساس گناه داشتند در مورد اینکه اگر کسی کمکم کنه یا برام کاری کنه که به خواسته ام برسم ممکنه این روش نادرست بوده و حق من نبوده درنتیجه من لایق این موفقیت نیستم. دیروز متوجه این موضوع شدم و روی این کار کردم که من هرگز نمیتونم به کسی ضرر بزنم و این خداست که از بینهایت طریق شاید از طریق این آدم ها من رو به خواسته ام میرسونه در ادامه تونستم محکم ومودبانه با رئیسم صحبت کنم و درخواست بدم به یکی لز عزیزانم که پولی که دستش داشتم برام انتقال بده واین کار رو انجام داد.
واسه رسیدن به این موفقیت ودرآمد باید سابقه و مدرک و مهارت های در حد عالی داشته باشم تا لایق این موفقیت بشوم.
کمالگرایی
اگر پولدار بشم خانواده ام به دلایل مختلف پولهام رو ازم میگیرن
باید سخت کار کنم تا لایق اون درآمد باشم.
تو استان ما نمیشه این شغل رو داشت
اگه چیزی رو آسون بدست بیارم زود از دستش میدم وماندگار نیست
باور ندارم که بی هیچ دلیل لایق احترام و دوست داشتنی هستم حتما باید کاری واسه کسی انجام بدم تا دوستم داشته باشه.
اگه شاغل باشم هر کسی باهام ازدواج کنه منو واسه پولم میخواد نه خودم.
پسر سالم وباشخصیت و محترم کم هست.
هیچ رابطه خوبی ماندگار نیست
هرکسی زیاد دوست داشته باشم از دستش میدم
این روزها دیگه بی انگیزه شده بودم و با دیدن این آگاهی و بهش فکر کردن دوباره انگیزه گرفتم که ادامه بدم و امیدوار بشوم که عمل کنم .
سلام دستوریان ممنون از پیامتون خیلی برام جالب بود پیامتون منو یاد گذشته خودم میبرد زمانی که همه این اهداف ها رو در طبقه پایین خدنه مادر بزرگم در دوران ابتدا کارشناسی ام داشتم به این فکر میکردم که فلان دوست و… کجا رسیدن و منی که همون تفکرات دارم و همون تلاش ها به قولی خودم میکنم بلکه حتی بیشتر چرا نمیرسم
کلی از دوستان من از قبال من خانه دار شدن یا ماشین دار از بابت کارهای فنی مهندسی که با سن کنم میگرفتم به حسب روابط… ولی اونا راحت تر پیشرفت میکردن
کلی از اونا ازدواج کردن و صاحب بچه اما من هنوز…
خیلی هاشون تا کنار من بودن من ریس اونا الان اونا همه چند سال مستمر سر کار دولتی…
علت رو خیلی با خودم بررسی کردم دیدم اون دوستی که هدفش خانه خریدن ماشین گرفتن تا ازدواج… بود هدفش رد به چشم خریدار دیده بود برای هدفش کلی تحقیق و بررسی کلی سنجش و ارزیابی زمانی و مکانی دقیقا مطابق اون هدف برای رسیدن بهش پارو میزده تا منی که حتی خیلی از اون اهداف رو من در ذهن اونها انداختم ولی من بیشتر رویا بافی میکردم تا هدف پروری
نمیدونم منظورم خوب رساندن یا نه شما به ویژگی های خوبت فکر کن اولا تحصیل کرده ای حالا دکترا چه ارشد… اگر واقعا میبینی دکترا برایت هدفی هست که هدف بزرگتری رو باز کنه برو بخون والا اگر فقط برای کلاس و پرستیژ میخوای نه چون اون هدف نیست بلای جان هست
اگر استخدام نشدی اشکال نداره ببین کجای کارت ضعف هست از ضعف هات فرصت بساز ببین کم کاری کردی خوب نخوندی یا توکل و ایمانت به خودت کم هست و فکر میکنی لایق لون استخدام نیستی
اگر با پسر دلخواهت ازدواج نکردی ببین مشکل کجاست چه نگرشی داشتی که هنوز روی انتخاب هات مردد یا بی نتیجه ای
ببین آیا کسی بوده که خوب باشه و شما خیلی سختگیرانه تر باش رفتار کردی در حالی که کلی آدم خوبی بوده باشه یا نه اصلا در تیپ نگرش شما تا حالا کسی نیامده
خب این همه مشکلات که شما گفتی مشکل نیستند بلکه ناکامی هم نیستند قطعا هدف های عالی هستند که فقط شما اشکال کارتون اینه کلید های مختص به این ها رو درست انتخاب نکردید و یا برای اون ها قفل هایی خاص در ذهن زدید و سبب شده شما رو نا کام کنه
من به شما پیشنهاد دارم روی نقاط مثبت فکر کنید روی اینکه شما یه خانم با کمالات یا سطح تحصیلات عالی هستید یه خانم با پرستیژ اجتماعی که لایق یه زندگی خیلی خوب هست لایق یه آقایی متناسب با شخصیت شما سالم اجتماعی با درک و فهم حالا میتونه شاید دکترا باشه شاید هم حتی لیسانس
ولی یه آقایی که کنار شما شخصیت شما رو افزون کنه
شما یه خانم با اصل و نسب خانوادگی
یه خانم که الان داره سرکار میره دارای استقلال شخصیتی
همه اینا جنبه های مثبت شما برای من که از بیرون میبینم هست حالا وقتی به خود باور که این همه نکات مثبت دارید و هضم کردید حالا وقتشه تک تک با کلید های مخصوص و قفل های ساده تر برای حل این نکات به هدف برسید
هر چقدر قفل های ذهنتون رو راحت تر بگیرید و کلید های راحت تری هم براش دارید گاهی یه کلید برای دو یا چند قفل هم میشه
اینکه هدفم رو به چشم خریدار ببینم خیلی تو ذهنم جرقه زد و فکر کنم منظورتون رو واضح گرفتم. چون وتی اینجوری نگاه کردم به هدفم در همین لحظه این طرز نیگاه منو واردار میکنه برای رید هدفم دنبال عمل به راهکارهام باشم. یه دنیا ممنون دوست عزیز
ممنون بابت بیان نکات مثبتم که بهم یادآوری کردین سپاسگزارم
و به خودم نکات مثبتم رو یاد آوری کنم. وبه بقیه بخش های پیامتون دارم فکر میکنم . بی نهایت سپاسگزارم . زندگیتون سرشار از برکت و خوشبختی باشه
سوال اول : چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
خوب من خواسته و هدفم داشتن شغل و درآمد هست چون یه خانم خانه دار با دوتا دختر هستم و اینکه همسرم با کار کردن کلا مخالف هست
از اونجایی که استاد گفتن ببینید علاقتون به چی هست همون را انجام بدین ولی بدون کمترین هزینه خوب سه هفته ای باشگاه رفتم و با اینکه ورزش نمیکردم خیلی حرکتها را خوب میزدم و حتی مربی خیلی خوبی داشتم که انگیزه میداد و تشویق میکرد تا اینکه باشگاه تعطیل شد خوب من پیاده روی را شروع کردم و خوب در حین پیادهروی به یک گروه ورزشی برخورد کردم که تو پارک ورزش میکردن و حتی یه جلسه هم رفتم ولی هر چی فکر میکردم که من ورزش را دوست دارم ولی هر ماه باید هزینه پرداخت میکردم و چون نه درآمد و نه شغلی دارم و همسرم باید پرداخت کنه و با هم سر پول هم مسئله داریم دیدیم جور در نمیاد و اینکه خیلی هر روز بهش فکر میکردم از خدا خواستم تا اینکه رفتم آرایشگاه و ایشون تمام جواب سوالهای منو دادند و به من گفت که ورزش هزینه داره و لبیا تو دیوار دنبال کار بگردد و دختر عمه من کار ویزیتور انجام میده که همون جا ازش تشکر کردم و هم از خدای خودم که چقدر قشنگ از زبان ایشون هدایتم کرد چون دوست داشتم تو خانه باشم که به خودم کارهای خونه و بچه رسیدگی کنم تا اینکه تو دیوار گشتم حتی تماس گرفتم و شرایطشون با من جور نبود درسته تو فکرم بود ولی خوب منتظر شدم
البته اولش خیلی سردرگم بودم و هر چیزی که بود میگفتم حتما این درسته تا اینکه تو ایتا با یه گروه عالی آشنا شدم که اتفاقا برا محصولشون که تدوین و طراحی بود تخفیف گذاشته بودن و من به همسرم هم که گفتم ایشون بدون هیچ مقاومتی هزینه را پرداخت کردن و دیروز که میدیم دیدم چه جالبه چقدر دوست دارم با این برنامه ها کار کنم
در مورد سوال دو من چون رفت و آمدی آنچنانی با کسی ندارم نمیدونم و حتی خانواده ام هم فقط از این جمله کسانی هستند که میگن باید تلاش فیزیکی زیاد بکنی تا درآمد داشته که البته اون درآمد آنچنان زیاد نیست
باورهای محدود کنندهای که من داشتم خوب اولش میگفتم همینه باید ببینم علاقه ام چیه که ورزش و من میتونم مربی عالی بشم و حتی جالبه ایده هم تو ذهنم میومد که از کجا شروع کن و غیره تا اینکه میدیم خوب من باید هزینه پرداخت کنم و اون هم همسرم باید پرداخت و بازهم تضاد پیش میاد چون درسته میخواستم مهارت یاد بگیرم ولی این مهارت نیاز به هزینه ماهی یه تومان داشت و حتی میخواستم برم بیرون کار کنم گفتم منشی یا یه کاری برم نیمه وقت تا پول کلاسم را در بیارم و حتی میگفتم اگه همسرم هم مخالفت کنه که میکنه من میرم چون هدف دارم و میخوام تلاش کنم بعد هر چی فکر کردم دیدم خوب اینجوری من برا خودم برا بچه ها برای کارهای خونه وقت کم میارم در صورتی که باید انرژی زیادی بزاری و همش میگفتم اگه از همسر و بچه ها دور بشم هم کار خوب پیدا میکنم هم به درآمد میرسم فرار از خانواده ترمز منه و اینکه همش میگفتم چرا همسرم مخالفه چرا دوست داره من همش دستم جلوش دراز باشه این کار خیلی منو عذاب میده تا اینکه هدایت شدم
البته جز دسته سوم هستم ولی در این حد نیستم که خیلی تلاش فیزیکی انجام بدم تا برسم خوب دوست دارم که یه شغل و درآمد پاشنه باشم ولی اینجوری باشه که یا با گوشی یا لبتاب انجام بدی که به بقیه کارهام برسم
اهدافی که تابحال داشتم و محقق نشده هنوز یکیش اینکه هنوز بعد از اینهمه سال نتونستم خودمو همینجوری که هستم بپذیرم و عاشق خودم باشم…البته نسبت به سه سال پیشم عالی شدم ولی هنوزم که هنوزه نمیتونم ارزشمندی های درونیم رو ببینم و فارغ از اینکه چه دست آوردهایی داشتم یا نداشتم عاشق خودم باشم…فارغ از اینکه چه ظاهر و اندامی دارم خودمو دوست داشته باشم…با اینکه بارها شده واقعا از ته قلبم عاشق خودم بودم ولی این احساس مقطعی بوده و با برخورد به کوچکترین تضادی احساس خودکم بینیم بلد میشه دوباره…یعنی درسته که همیشه و همیشه در حال رشد و پیشرفت بودم تو این نزدیک 4سالی که با قانون اشنا شدم از همه ی جنبه ها ولی تو این مورد احساس میکنم روند رشدم خیلی خیلی کنده…با اینکه همیشه خواسته ام این بوده که عاشق خودم باشم ولی اونچیزی که میخوام هنوز اتفاق نیفتاده..یعنی دوست دارم که که همینجوری که هستم عاشق خودم باشم و از ندگیم لذت ببرم ولی هربار ذهنم اینو گره میزنه به یک سری عوامل بیرونی…مثلا اگر کار خوب داشته باشی میتونی خودتو دوست داشته باشی اگه درامد خوب داشته باشی میتونی خودتو دوست داشته باشی اگه مهارتت بره بالا میتونی خودتو دوست داشته باشی …همه ی اینارم به دست اوردم ولی همچنان باز هم ذهنم یه چیز جدید برام میتراشه حالام میگه زمانی میتونی خودتو دوست داشته باشی که به اندام ایده آلت برسی وگرنه نمیتونی .دوم در مورد قانون سلامتی که بارها تلاش کردم که اجراش کنم ولی هربار ناموفق بودم و نیمه ی راه رها کردم با اینکه یکی از مهم ترین خواسته ها مه ولی هنوز نتونستم بهش برسم…هر بار که خواستم اجراش کنم به سخت ترین شکل ممکن همه چی پیش رفته جوری که حتی نتونستم از جام بلند شم یه سرویس برم یا با زحمت بسیار زیاد تا پای یخچال میرفتم تا یه لیوان آب بخورم…و این باور در من شکل گرفته که قانون سلامتی خیلی سخته…اگر بخوام انجامش بدم از کل زندگی و کارم میفتم و هیچ کاری نمیتونم انجام بدم…با اینکه کلی از کامنت نتایج دوستان رو خوندم که از همون اول با لذت و به راحتی دوره رو شروع کردن و ادامه دادن ولی نمیدونم چرا من هربار که شروع میکنم انگار مسیر برام زجر آور و غیر قابل تحمله و با وجود اینکه هر بار تمام سعیم رو کردم که به زور ادامه بدم بلکم بدنم عادت کنه به شیوه ی جدید ولی انگار یه چیزی قوی تر از این حرفا تو ذهن منه که به من اجازه ی حرکت توی این مسیر رو نمیده
خدایا شکر بابت این فایل فوق العاده که باعث میشه در ذهن جستجو کنیم و به ترمزها و باورهای محدود کننده و مخفی دسترسی پیدا کنیم و در ادامه برای تغییرشان به سمت بهتر و باورهای قدرتمند کننده هدایت میشیم به قول استاد این خیلی سوال مهمی هست بیشتر از آن چیزی که فکرشو بکنیم.
دیدگاه اشتباه : یک هدفی را انتخاب کن و تمام تلاشتو برای رسیدن بهش انجام بده و تمام توانتو براش بذار ((بسیار غلط ))
–چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش ممکن را انجام داده ای هنوز به آن نرسیده ای ؟؟؟(( هدفهایی را بنویسم که واقعا براش تلاش کردم )) وقتی به این سوال فکر کردم خواسته ی واضحی که داشتم و بهش نرسیدم رسیدن به اوضاع خوب مالی هست اما از جهات دیگه اوضاعم خیلی خوبه هم از لحاظ سلامتی ،روابط ،معنویت و احساس خوب و البته که هر کدام بازهم بهتر و نتیجه دارتر از قبل هم خواهند شد و تا ابد جا واسه رشد داره اما از لحاظ مالی همیشه شرایطم بد بوده و نوسان داشته .
هدف بعدی که داشتم و نتونستم بهش برسم این بوده که در یک شغلی که هر بار در بازه ی زمانی خوشم اومده ثابت نبودم و بعد از چند ماه تغییر شغل دادم و البته هر بار مدارم بالاتر رفته و فهمیدم که الان وقتشه تغییر شغل بدم و اطلاعات و آگاهی خوبی از اون کار به دست آوردم که بعداً متوجه شدم این آگاهی و اطلاعات واسم خوب بوده و واسه حال حاظرم لازم شده .
یه اعترافی بکنم که در هرکدام از اهدافی که گفتم تمرکز لازم و تلاش فراوانی نداشتم و در واقع یه چیزی بین گروه دوم و گروه سوم که استاد توضیح داد هستم یعنی اهدافی را تعیین کردم و یه مدت واسش زمان گذاشتم اما خیلی زود اون هدف را تغییر دادم و تمرکزم جای دیگه گذاشتم و انصافا به اندازه ای که تلاش کردم نتیجه گرفتم و حتی بیشتر از آنچه که فکر میکردم نتیجه گرفتم و الان که دارم این کامنت مینویسم متوجه شدم که اون تمرکزی که استاد برای رسیدن به یک خواسته بارها در موردش صحبت کردن من حتی چند درصد هم نداشتم که اگر این کار میکردم با ویژگی ها و مهارتهایی که دارم قطعا نتیجه های شگفت انگیزی را کسب میکردم چون در هر کاری وارد شدم خیلی خوب یاد گرفتم و در زمان بسیار کمی اگاهی مناسبی را در اون کار برای رشد و پیشرفت به دست آوردم که از افرادی که سالها در اون کار بودن بهتر انجام دادم مثل زمانی که در طب سنتی مشغول شدم و اصلا آشنایی با این طب نداشتم و فقط با یک گلاب و عرق نعنا آشنا بودم اما بعد از مدتی یاد گرفتم و به افراد تجویز میکردم و نتایج بسیار خوبی میگرفتن ،و یا مثل زمانی که چهره شناسی میکردم و استاد چهره شناسی منو تحسین میکرد و میگفت که تو فوقالعاده هستی و کتابی بهم داد که آخرین نسخه ی اون علم بود و من آنقدر خوب یادگرفته بودم که قرار بود باهم کار کنیم اما من تغییر موقعیت و شغل دادم ویا زمانی که عروسک میفروختم و با صداهای خوبی که بلدم با عروسکها نمایش میدادم و مردم میخندوندم و خیلی افراد کیف میکردن و حتی تو مترو هم این کار میکردم و جلوی خیلی ها صدامو عوض میکردم و نمایش میدادم و یا زمانی که مربی یک فرد اوتیسم شدم و این درحالی بود که اصلا نمیدانستم اوتیسم چیه و بسیار خوب این کار یاد گرفتم و با جوان اوتیسمی که اختلال شدید ذهنی و گفتاری داشت خوب ارتباط میگرفتم و همه حیرت کرده بودن وبازهم ول کردم و به شهرستان اومدم تا در خانه ی خودم قدم بعدی را پیش ببرم اما این بار جهادی اکبری انجام میدم و قول دادم که روی یک هدف تمرکز کنم و پیش برم و خداوند هدایتم میکنه .
ــ چه افرادی را میشناسی که باوجود تلاش های کمتر به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته ی آنها محقق شده است ؟؟؟((در باره این موضوع با جزئیات توضیح بده ))
چی میشه که یه سری افراد با اهداف مشترک با زمان کمتر به نتیجه های بزرگی میرسن و یه سری افراد با همون اهداف مشترک و زمان بیشتر اون نتیجه را هم نمیگیرند ؟؟ جواب در استعاره ی گاز و ترمز است ،و درواقع یک سری ترمز دارم که باید رفع بشه ،در ذهن پیدا بشه و رفع بشه ،باورهای نادرست در مورد این هدفهام دارم و شور و شوق هم مهم نیست تا این باورها تغییر نکنه
ــ چه باورهای محدود کننده (ترمزهای مخفی ) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش بازهم به آن خواسته نرسیده ای ؟؟
عدم رعایت تکامل و عجله کردن برای رسیدن به خواسته هام یکی از ترمزهای ذهن من اینه که نمیخوام تکاملو طی کنم و خیلی زود میخوام به خواسته ام برسم و الان هم که دارم فکر میکنم به خاطر اینه که دیگران بگن به به و چهچه و حرف مردم برام مهم و این از کمبود احساس لیاقت میاد که حرف مردم برام ارزشمندتر از خودم هست به خاطر همین عجله میکنم مثلا برای افزایش توان مالیم محصولاتی را قرض میکردم و میفروختم و یا همش به دنبال یه شبه پولدار شدن بودم و یا به دنبال پول دستی گرفتن بودم تا باهاش به یک مرحله بالاتر برسم تماما به خاطر کم لیاقتی و شرکی بود که در وجود پنهان بود که خدارا شکر دوره ی احساس لیاقت خریدم و روش کار میکنم و این ترمز رفع میکنم با هدایت ربم و از خودش کمک و هدایت میخوام تا بتونم روش حساب کنم و در این مسیر کنونی استمرار داشته باشم و هر بار با بهبود های کوچک اما دائمی مسیر ادامه بدم.
یکی دیگه از ترمزهای ذهن من برای رسیدن به خواسته ام باور کمبود هست که بازهم با عجله در ارتباط و کلا این دو را خیلی باید روشون کار کنم و باورهای قدرتمند کننده ای را براشون بسازم
قرض کردن و عجله داشتن برای رسیدن به یک خواسته در خانواده ی ما وجود داره و از بچگی این باورهای مخرب به خوردم داده شده و هنوزم وجود داره و خدا را شکر از زمانی که دارم رو خودم کار میکنم بهتر شدم و از خانوادم بیشتر دور هستم در کل آنچه که از بچگی با من بوده پاشنه آشیل من هست که باید روشون کارکنم مثل :باور کمبود ،عدم رعایت تکامل ،تعییر دادن دیگران و دلسوزی برای افراد که کلا از احساس لیاقت میاد و خدارا شکر که دوره ی احساس لیاقت تهیه کردم (خیلی خوشحالم خیلی حالم خوبه )بنابراین باید به صورت بنیادی روی ترمزها و پاشنه های آشیلم کارکنم تا دری از نعمتها به رویم باز بشه و آسان بشم برای آسانی ها و به قول استاد به طرز باورنکردنی به خواسته هام میرسم .هر هدفی که انتخاب کردم باید به آسانی بهش برسم و با برخورد به تضادها خواسته ها در وجودمان شکل میگیره و خداوند سیستم را طوری درست کرده که و قتی خواسته ای دارم باید محقق بشه اما اگر جواب نمیگرم قطعا ترمزی در ذهن دارم و با شناسایی و رفع این ترمز چون پامو از روی گاز برمیدارم با سرعت فراوانی به سمت خواسته ام پیش میرم و جریانی از خوشبختی وارد زندگیم میشه .
بهترین الگو برای تمام این سوالات خود استاد عباسمنش میباشد که خودشان بارها وضعیت قبلی را توضیح دادن و الان هم که میبینیم چه شرایطی دارن .
خواستم از شما تشکر کنم بخاطر آگاهی که از پاسخ شما به این سوالات گرفتم
وقتی که متن شمارو میخوندم یکی یکی به ترمزهایی رسیدم که خودم در گوشه ذهنم بصورت مخفیانه دارمشون و باید رفع بشن خیلی از استاد ممنونم بخاطر طرح این سوال و ممنونم از پاسخ پر از آگاهی شما دوست عزیز
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته ونیز همه دوستان که در این خانواده بزرگ هستند
اینجا من اول از هر صحبتی لازم میدونم که بگم من چقدر هدایتی اومدم و این فایل عالی رو دیدم آخه دقیقا ی ربع قبل دیدن این فایل زیبا من از خدای خودم در مورد خرید واینکه آیا این دوره منظورم دوره کشف قوانین زندگی میتونه بازم راهی بشه مثل دورهای قبل ب سمت اون جاده سبز و رسیدن ب خواسته ها که خدارو شکر تا اینجای کار همچیز در زمان مناسب و در مکان مناسب اتفاق خواهد افتاد است..
و باز هم از استاد عزیز بسیار ممنونم که چه سوال به موقع ونیز کلیدی پرسیدن در این فایل که هم ما ب ترمزهای ذهنی خود پی ببریم و هم اینکه ایشون از باورهای مخرب یا همون ترمز ها آگاه بشن که بتونن برای راهنمای خودمون در این دوره کمکمون کنن
من حدود 1500روز هست که عضو سایت هستم که اگه بخوام روزهای که در کنار سایت بودم و از تجربیات اون استفاده کرده باشم رابگم شاید بتونم ب 500روز اشاره کنم و لازم ب ذکر میدونم که بگم انصافا هم ب اندازه همین روزها نتیجه گرفتم .والان حدود پنج ماه میشه که محکم و پایبند سایت شدم اینو برای این نوشتم که شاید عزیزانی باشند که مدت عضویت منو ببینن و جوابهای که میخام در مورد سوال استاد جواب بدم عزیزانی روب فکر بندازه که بعد از چندین سال آیا میشه هنوز باور مخربی باشه و جواب من همینه مادامی که ما روی باورهامون و ذهنمون کار میکنیم نتیجه خوب میگیریم و منم اینجا میگم من ب اندازه همون روزهای که روی خودم کار کردم واقعا واقعا نتیجه ها گرفتم..و این بار با خودم تعهد جهاد اکبر گرفته ام که به هیچ وجه دیگه حتی یکروز هم از سایت استاد و این همه آگاهی دور نباشم..
سوال اول..طبق فرمایش استاد عزیز که فرمودند همیشه یک هدف رو برای سال جدیدتون انتخاب کنید..من حدود شش ماه است برای خودم هدف ایجاد شغل جدید را در نظر گرفتم طبق اصول وقانونی که قبلاً از استفاده کردم و جوابهای بی نظیری گرفتم ولی هنوز به هدف خودم نرسیده ام ..جالب این جاست که من سرمایه لازم برای این شغل هم که بصورت منقول و غیرمنقول هم است دارم ولی نمیدونم واقعا چرا هربار مشکلی داره پیش میاد هر بار که اقدام میکنم برای فروش اتفاقاهای عجیبی میفته..و من که همیشه این سخن استاد تو گوشمه که هر تصمیم که از روی اعصبانیت گرفته بشه کار شیطان است سعی کردم خودمو ب آرامش برسونم و اونجا هیچ خبری جز اینکه ی حسی میگه الان بشین و رو خودت کارکن نیست …
وجوابم ب سوال دوم استاد ..باید بگم هستند افرادی که همون خواسته ها را داشتند و الان دارند ولی با ی فرق بزرگ با من که اونها وام گرفتن اونا پول قرض کردن اونا هزار کار فیزیکی کردن والان دارن خواستشون رو و جالبه که بدهی های خودشون رو هم یا صاف کردن یا دارن صاف میکنن..ولی من فقط رو اصول قبل که از قانون یادگرفتم جلو میرم..
از اینجا به بعد جواب سوال سوم استاد است واقعا نمیدونم این الگوها که من صحبت کردم در موردشان از اثرات چند سال دوری از سایت هست و فرکانسهای من که این جور الگوها رو جذب کردم..من باورهای مخرب زیادی پیدا کردم همه دلیلش هم این هست که فکر کردم اون آموزشها تو سالها برام کافی بود و من آدم خودساخته ای شدم ولی با تضادی که حدود یکساله بهش بر خوردم فهمیدم که خانم شایسته درست فرمودند که کارکردن روی ذهن مثل کارکردن ی بدنساز هست که اگه رو خودش کار نکنه به اون توانای که میخواد نمیرسه عضله فکر همچون ماهیچه همیشه باید روش کارکردو این خاصیت ذهن است که طبق فرمایش استاد ی باغ میوه اگه یکماه بهش نرسی زود خراب میشه..الان میدونم باورهای مخرب زیادی دارم و خواستم با همون آگاهی قبلی حرکت کنم ولی نشد و ازخدا هدایت خواستم و هدایت شدم ب خرید دوره کشف قوانین زندگی ..و همین جا مینویسم من این دوره رو میخرم و براتون از نتیجهاش میگم..زیرا من قبلاً هم از دورهای استاد بی نهایت نتیجه دیدم..به امید پیروزی هموتون
به نام خدا
ردپای 47
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
استاد عزیز تو ردپای قبلی گفتم که جسورانه بالن سبک کردم و به نجواها گوش دادم و ایده ای عملی کردم
نتیجه اش بینظیر بود ،همه چیز به سرعت انجام شد !به لطف خدا و آموزه های شما
جسارت دست به عمل شدن تو ایده های نو پیدا کردم و بسیار برام شیرینه که به نجوا ها گوش بدم به حسم اعتماد کنم و سعیم بکنم کار با لذت انجام بدم تا نتایج تصاعدی باشه
قبلتر هم گفتم عملگرایی و غلبه بر کمالگرایی و نتیجه گرایی بسیار پراهمیت تر از موضوعات مالی برای من بود ،از این بابت ازتون سپاسگزارم
استاد عزیز باید بگم که بعضی از آگاهی ها تازه برام قابل درک شده و تازه دارم متوجه مدارها میشم،امروز چند فایل مختلف نگاه کردم و مدام نگاه سیستمی به خدا داشتن تکرار میشد
انگار که این درس امروز من بود ،آگاهی مدار امروز من بود
و من بعد از درک این موضوع اندازه ظرفم در برابر اتفاقات قرار گرفتم که روی این درس تاکید میکرد
از اطرافیان راجب اینکه حتما چشم خوردیم که این کار پیش نمیره /خدا برای بعضیا خواسته!/ درخواست اینکه خدا بهشون خونه و ماشین خوب بده بدون هیچ گونه تغییر در زندگی الانشون/شکایت از بی عدالتی خدا و….
البته که وسوسه شدم که بگم باباااا خدا رو چی فرض کردین ؟به چی قدرت دادین ؟چشم؟[البته که باورهای خودم جدید و نیاز به کار شدن داره و به خاطر تاکید استاد قرار نبود به کسی چیزی بگم ]
اصلا وقتی به خدا اینطور نگاه کنی که واس یه سریا میخواد واس یه سریا نه ،معلومه که نتیجه چیه !ایمان ظاهری!
معلومه وقتی فکر کنی خدا اگه خداس باید واس من خونه و… فراهم کنه مگه نمیتونه؟
در حالی که خدا بخواد هم ،ما جلوش گرفتیم !اگه هم نده به این فکر نمیکنیم که ما مشکل داریم ،ایمانمون نسبت به خدا از دست میدیم
خیلی خوشحالم که حداقل شایستگی جور دیگه دیدن زندگی پیدا کردم !و به چشم دیدم که این مدل زیستن چه نتایجی به همراه داره
خداروشکر که میتونم هر دفعه یکمی بهتر قوانین درک کنم و به خودم فرصت مبتدی بودن بدم و تکاملی رشد کنم
ازتون سپاسگزارم استاد عزیز
اجرتون با خدا
به نام خداوند مهربانی ها
سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و دیگر دوستانی که این دیدگاه را مطالعه می کنند
سوال 1
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
رشد و گسترش کسب و کار خودم یعنی مشاور املاک
سال 96 وارد شغل مشاور املاک شدم با یه ذهنیت پاک نسبت به این شغل
من همین الان هم که دارم این دیدگاه رو می نویسم هنوز هم در همین شغل هستم
سوال 2
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
یکی از دوست های خیلی نزدیکم که (زمانی که با استاد تازه آشنا شده بودم و هنوز نمیدونستم که شراکت اشتباهه!) حدود یک سال و خورده ای هم با هم شریک بودیم
مدت زمانی که من با پارسا شریک بودم با وجود اینکه دو نفر بودیم که داشتیم از یه جیب می خوردیم ولی چون روی باورهایم عالی داشتم کار می کردم
من در آمدم اون سال یعنی از اواخر تابستان 98 تا پاییز 99 حدوداً پنج شش برابر قبل شده بود
قشنگ یادمه که تلاش های من اندازه همون قبل بود ولی باورهای متفاوت و بهتر از قبل و البته احساس خوبی که آگاهانه سعی می کردم برای خودم ایجاد کنم باعث شده بود که افزایش 500 الی 600 درصدی درآمد رو نسبت به سال قبل تجربه کنم
من خرداد ماه 98 با شما آشنا شدم استاد و وارد سایت شدم، قبل از معرفی شدن سایت به من ، من با قانون خیلی دست و پا شکسته آشنا بودم ولی شما رو اصلاً نمی شناختم
و همون بستن خودم به فایل های دانلودی که یادم نیست دقیق ولی از صبح تا شب، از شب تا صبح فایل گوش میدادم
و با قدرت میگم (چون این موضوع خیلی خوب یادمه) اولین دست آورد من از بودن با شما آرامش بسیار بسیار زیادی بود که هرگز تا قبل از اون تجربه اش نکرده بودم
من سال 96 افسرده بودم کلی دارو به طور روزانه مصرف می کردم و از زندگی سیر شده بودم!! سال 97 دیگه دارو مصرف نکردم به خاطر همون آشنایی با قانون یه مقداری حالم بهتر شده بود و میگفتم باید من به طور عادی حال دلم عالی باشه نه با قرص و دارو!!!
همین ها هم باعث شد که به مدارهای بالاتر بیام و در نهایت با شما آشنا بشم
برگردیم به موضوع اصلی یعنی پاسخ به سوال2
پارسا خدا رو شکر الان اوضاعش نسبت به روز اول بارها و بارها بهتر شده
از جایی که با دست خالی واقعاً صفر فقط در حد پول رهن خونه با یه دختر یه ساله و یه پسر 13 ساله با همسرش اومدن قم
از شهرستان اومدن با ورشکستگی و حدود 500 ، 600 میلیون بدهی
سال 98 این بدهی خیلی بود ها!! اگه اشتباه نکنم پراید اون موقع ها حدود 30 میلیون بود شاید هم کمتر!!
روزهای اولی که اومده بود فکر می کنم حدوداً ماهی 1 میلیون درآمد داشت
و
این روز ها من دقیقاً نمیدونم ولی به طور حدودی ماهی 30 الی 40 میلیون درآمد رو داره و خدا رو شکر حدود نصف بدهی ها رو هم پرداخت کرده
باز یک مثال دیگه «رضا»
رضا هم از یه محله نسبتاً پایین قم ، چهار راه سرگردون در نیروگاه اومده بود سر کار املاک تو پردیسان تازه بعد از من هم اومد
من پاییز 96 وارد املاک شدم
اون پاییز 98 اومد
خدا رو شکر در کمتر از یک سال شد بهترین کارشناس اون دفتری که من هم داخلش بودم
(بهترین منظورم از لحاظ درآمد و سطح آورده ای هستش که هر ماه با قول نامه هاش وارد حساب دفتر میشد)
اون دوستانی که تو املاک هستند با با این شغل آشنایی دارند بهتر می فهمن :)
و زمانی که اومد یه تیبا 2 خشک تقریبا صفر داشت و یه موتور هوندا
که اکثر وقت ها هم با هوندا می اومد میرفت
ولی خدا رو شکر باورهاش تغییر کرد
سرمایه اش بیشتر شد
برلیانس اتومات خرید
(یادمه یه سری من هم تنهایی نشستم پشت فرمون رفتم یه دوری زدم، سانروف هم باز کرده بودم و آهنگ های سامان جلیلی رو گوش میدادم :) ، خجالت نمیشکم از گفتن اینکه چقدر ذوق کرده بودم :) اتفاقاً می نویسم چون میدونم در آینده ای نه چندان دور وقتی ماشین اتومات سانروف دار خودم رو خریدم و اومدم این دیدگاه رو می خوانم خیلی حس خوبی بهم دست میده )
بعد اون برلیانس ماشین هاش دو تا و سه تا و بعدش هم در نهایت خودش سرمایه گذاری در خرید و فروش ملک رو شروع کرد
الان فکر می کنم بیشتر از یک ساله که خدا رو شکر خودش دفتر املاک زده و اوضاع کاسبیش خوبه
برای خودش و دوست هاش هم خرید و فروش می کنه
نا گفته نماند رضا وقتی اومد فقط 20 سالش بود!!
باز یه مثال دیگه بخواهم بزنم «محمد» وقتی من باهاش آشنا شدم اون چند سالی بود تو کار املاک بود و ماشین زیر پاش یه MVM X33 بود
محمد هم از من دو سه سال کوچیک تره
خدا رو شکر سال 1400 بود فکر می کنم ، محمد هم رفت خودش دفتر زد
الان هم تو منطقه خودمون همین شهرک پردیسان قم خیلی موفقه
دفتر خیلی خوبی داره آورده ها بالاست
چند تا کارشناس خیلی خوب داره
نمیدونم چند تا واحد یا باغ داره (آخه یادمه اون موقع ها بهم میگفت دوست داره یه باغ ویلا هم داشته باشه)
ولی ماشین زیر پاش آریزو فایو اتومات توربو شارژ هستش
خلاصه خیلی از این آدم ها سراغ دارم که مثال بزنم
من هم همون کارهایی که اون ها می کردن می کردم و می کنم
تازه از نظر خودم تو یه سری زمینه ها مثلاً فن بیان و احترام به مشتری و … حتی بهترم
و البته که نتیجه هم تو دستم هست
بارها و بارها و بارها مشتری ها تلفنی یا حضوری کلی از من تشکر کردن و گفتن که من چقدر بهشون کمک کردم
چه مشاور خوبی هستم و …. کلی دعای خیر برای من کردن
سوال 3
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
ترمز شماره 1
من برای رضای خدا مشاوره میدهم یا کارشناسی ملک انجام میدهم و توقع خاصی ندارم!!
ترمز شماره 2
من دوست ندارم با چرب زبونی و کلاه سر مردم گذاشتن یه ملکی رو بفروشم!!
ترمز شماره 3
من دوست ندارم روی خرید مشتری هایی که می خواهند با وام خرید کنند، کار کنم چون می دونم وام گرفتن یعنی شروع بدبختی
و
نمی خواهم در بدبخت شدن آدم ها شریک باشم ، نمی خواهم آدم بدی باشم!!
ترمز شماره 4
اسم مشاور املاکی ها بد در رفته و من هرکاری هم بکنم یعنی اگه دستم رو تا مچ عسل بکنم و بگذارم تو دهن مشتری باز هم گاز میگیره و بهم کمیسیون خوب نمیده
چون باور عموم مردم اینه که من که زحمت خاصی نکشیدم زیر باد کولرگازی نشستم دارم کلاه سر مردم میزارم!!
چرا باید بهم پول بدهند
اصلاً این شیوه پول در آوردن درست نیست خدا رو خوش نمیاد
برو کار کن مگو چیست کار!
باد آورده رو باد می بره!
پول باید سخت به دست بیاد تا حلال باشه اگه راحت پول بیاد تو حسابم یعنی حتما یه جای کارم می لنگه از راه نادرست پول در آوردم و خدا اون دنیا به حسابم میزاره!!
ترمز شماره 5_
مشتری ها خیلی سخت ملک می خرن چون تمام سرمایه زندگیشون رو آوردن برای خرید ملک
لباس که نیستش که…
باید طرف هزار تا ملک ببینه بررسی کنه و تجزیه تحلیل کنه تا خرید داشته باشه
کلاً مردمانی که میان پردیسان برای خرید چون پردیسان به قیمت مناسب تر معروفه مردمان قشر ضعیف تر هستند و به همین علت قدرت ریسک پذیری بسیار پایینی دارند!!
من به عنوان یک مشاور زُبده در املاک وظیفم اینه که با مشتری هایم صحبت کنم پوست خودمو بکنم!! تا اون ها خیالشون جمع بشه و با اطمینان خاطر خرید کنند!!
ترمز شماره 6
مشتری ها حاضرن جون بدهند ولی پول کمیسون املاک ندهند!! یعنی به طرز عجیبی زورشون میاد کمیسیون بدهند و ارزش کار ما املاکی ها رو نمی دونن
یعنی همه مشتری ها سر و ته یه کرباسن !!!
.
.
.
فعلاً چیزی دیگه ای یادم نمیاد ولی احتمالا ترمز های مخرب دیگه ای هم دارم
تا همین جا هم که نوشتم خودم واقعاً مغزم هنگ کرده که نههههه پسر من یه همچین ترمز هایی دارم و توقع در آمد هم دارم!!!
در ادامه باز هم ترمز های مخفی ذهنم رو در این باره پیدا می کنم و میام می نویسم
سپاسگزارم استاد به خاطر مطرح کردن این سوال های جادویی
بنام خداوند ثروت بخش
سلام به استاد و همراه گرامیشون و همه دوستان عزیزم
استاد عزیزم، این فایل رو پنجشنبه شب وقتی به خانه باز می گشتم در مترو و در موبایلم دیدم. خیلی برایم جالب بود. چون همان روز داشتم فکر می کردم که چرا معادل زحماتی که کشیده ام و می کشم نتیجه نگرفته ام. چقدر دوست داشتم که جهان زود به سوال من پاسخ داد. از خداوند مهربان می خواهم در فرایند نوشتن کامنت برای این فایل، پاسخ پرسش شما که در واقع پرسش حد اقل شانزده هفده ساله من است را بیابم.
نوشتن این کامنت رو با این جمله استاد از همین فایل شروع می کنم که جهان طوری ساخته شده که ما باید به هر هدفی که می خواهیم، به هر آرزویی که داریم و به هر خواسته ای که داریم ـ که در بسیاری از موارد اون خواسته حاصل برخورد با یک تضاد است ـ برسیم.
همین جمله به نظرم یک شاه کلید است که با امید و انگیزه این کامنت رو بنویسیم.
سوال اول استاد:
1- آیا در زندگیم هدفی هست که برایش تلاش شبانه روزی کرده باشم و شبم را به روزم و روزم را به شبم دوخته باشم و نتیجه ای نگرفته باشم یا نتیجه در خودر زحماتی بی پایانی که کشیده ام نگرفته باشم ؟ بله. آن هدف چیست؟ ساختن فیلم بلند سینمایی
ولی من از همین استاد و در همین صفحات یاد گرفته ام که ابتدا نعمتهای خودم را که از خداوند مهربان دارم بشمرم. به هدفهایی که رسیده ام توجه کنم. چون ذهن / شیطان سرکش است و می خواهد مارا زمین بزند که ما هیچ کاری در زندگی نکرده ایم. هیچ غلطی نتوانسته ایم بکنیم و موجود بی ارزش و بی مصرفی هستیم. البته شیطان در این روش حرفه ای شده و هرگز مستقیم به ما نمی گوید تو هیچ چیزی نیستی و هیچ چیزی نخواهی شد. بلکه از شیوه های گوناگون وارد شده و آرام آرام به خواسته اش می رسد ـ شیطان هم در این مسیر تکاملش را طی کرده است! ـ او در ما ایجاد تشویش، اضطراب و نگرانی می کند. به ما می گوید عمرت گذشت. دوستانت بیمه بازنشستگی و خانه بهتر و ماشین بهتر دارند اما تو عمرت را در راه هدفت گذاشته ای و نزدیک میانسالی هستی برگرد و به راهی برو که همه رفته اند ـ که خداوند تاکید کرده اکثر مردم نمی دانند و اکثر مردم نمی فهمند و اکثر مردم تفکر نمی کنند ـ وقتی در تضاد بین آنچه که اکثر مردم انجام می دهند یا ما آرزویش را داریم قرار بگیریم شیطان با نجوایش ادامه می دهد و ما را سست می کند و بدون اینکه به ما بگوید تو هیچ چیز نیستی و هیچ چیز نمی شوی، همان کاری را می کنیم که نتیجه چنین نجوایی است: هدفمان را رها می کنیم و همرنگ جماعت می شویم. اینگونه به ما می گوید تو هیچ چیز نیستی. و چه بسیار موارد بوده که تا آخر ادامه داده ایم و دیده ایم که فاصله بین آن لحظه تاریک و غبار آلود احساس شکست و خود پیروزی چقدر کوتاه بوده و مسرور می شویم از تسلیم نشدن و دفعاتی هم که رها کرده ایم می بینیم که ای دل غافل! چرا تسلیم شدم. من که تا پیروزی فاصله ای نداشتم. تینگونه است نجوای “تو هیچ چیز نمی شوی” شیطان.
پس قدم اول در پاسخ دادن به این سوال استاد به نظر من این است که بگوییم آیا در این مسیر، اهداف کوچکتری یا حتی بزرگی داشته ام که محقق شده اند و مستقیم و غیر مستقیم یا من را به هدفم نزدیک کرده اند یا با آسان کردن شرایط جنبی زندگی، فرصت رسیدن به هدفم را ایجاد و راحت تر کرده اند؟ چون به قول استاد وقتی به سطوح پایین هرم خواسته هابرسیم می توانیم به سمت سطوح بالای هرم که فهم و درک و ایمان خداونداست برسیم .
بله. بنابراین اول به اهدافی اشاره می کنم که محقق شده اند. خداوند فرموده اند مرا یاد کنید تا شما را یاد کنیم. آیا ذکر نعمتهای خداوند همانا یاد کردن خداوند نیست؟ بله هست. امروز جایی مطلبی خواندم وقتی مرتب به یاد خداوند هستیم، یاد خداوند، خداوند را ملزم می کند که پاسخ ما را بدهد. از این زاویه هم که به آیه مبارکه فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ نگاه کنیم زیباست.
1 ـ موفقیت اول: من در سال 93 وقتی آزار و اذیتها در محیط کاری که دوستش نداشم به اوج رسید دیگر نتوانستم آن شرایط را تحمل کنم استعفا دادم و از اشغلی که 13 سال در آن بودم بالاخره بیرون آمدم. در واقع تضاد توهینهای محل کارم خواسته ای در من ایجاد کرد که بالاخره بر ترسهایم غلبه کنم و از محیطی که به آن تعلق نداشتم بیرون بیایم. و آمدم. بعد از بیرون آمدن، زبان انگلیسی را کاملتر کردم و زبان فرانسه خواندم. سپس خیلی راحت از دانشگاهی عالی در بلژیک پذیرش گرفتم و کمتر از دو سال بعد از بیرون آمدن در شغلی که دوستش نداشتم در قلب اروپا و در یکی از بهترین کشورها بودم.
من با خشم و رنجش از کشور بیرون رفتم و نمی خواستم هرگز برگردم. اما وقتی با جدیت تحصیل می کردم، خودم با خودم منطقی فکر کردم که روابط مهمی در سالهای فیلمسازی در کشورم ساخته ام که از آنها استفاده نکرده ام. درسم تمام شد و با وجود داشتن اقامت اروپایی که باید می ماندم و تمدیدش می کردم به ایران برگشم. همه گفتند دیوانه شده ای. اما می دانستم دارم کار درست انجام می دهم. بعد از بازگشت، در فاصله دو یا سه ماه بعد، به عنوان مدیر آموزش در یکی از موسسه های آموزش عالی سینما مشغول به کار شدم.
سپس از طریق همین شغل به مدیریت کارگاههای آموزشی یک جشنواره بین المللی و سپس به یک شغل مرتبط با علاقه ام هدایت شدم. برای من که سالها از رشته ای غیر مرتبط با علاقه ام کسب درآمد برای گذران زندگی می کردم، ساختن پول از رشته ای که درسش را خوانده ام و تدریس می کنم و علاقه دارم و کار در آن سبب رشد فنی و هنری من می شود حقیقتا رشدی بزرگ است. این پیشرفت وقتی چشمگیر تر می شود که می بینیم واقعا 90 درصد مردم در شغلی مشغول به کار هستند که هیچ ربطی به علاقه آنان ندارد زیرا به قول استاد فکر می کنند پول اتفاقا در آن رشته ای است که آنها به آن علاقه ندارند به همین دلیل عاشق نوازندگی کارمند اداره آب و فاضلاب می شود و عاشق فلسفه تکنسین تعمیر موتور لوکوموتیو مترو می شود.
2 ـ موفقیت دوم: بعد از بازگشت به ایران توانستم وسایل زندگی کامل را خریداری کنم و همه را پیش از تورم شدید و افزایش قیمتها. الان که نگاه می کنم چگونه توانستم در کمتر از پنج ماه پس از بازگشت به ایران همه وسایل زندگی را از نو خریداری کنم و وقتی قیمت اکنون آن وسایل را با بهایی که آن موقع برای آنها پرداختم مقایسه می کنم می بینم چیزی جز هدایت الهی و معجزه خداوند نمی توانسته سبب شود بتوانم همه آن وسایل به طریقی که تقریبا همه آنها معجزه وار رخ می داد خریداری کنم. از یخچال و اجاق گاز و تلویزیون و ماشین لباسشویی گرفته تا فرش و مبل و … واقعا داستان هر کدام یک داستان هدایت الهی است
3 ـ موفقیت سوم: توانستم آپارتمان قدیمی ام را با آپارتمانی بهتر در منطقه ای بهتر معاوضه کنم. داستان پیدا شدن مشتری خوب و سر به راه برای آن آپارتمان و یافتن آپارتمانی عالی با فرونشده ای عالی هم خودش داستانی از هدایت و حمایت الهی است که وقتی به آن فرایند نگاه می کنم هر لحظه حقیقتا به این سنت الهی بیشتر ایمان می آورم که : الله یدافع عن الذین آمنو/: خداوند از کسانی که به او ایمان دارند دفاع / حمایت می کند
4 ـ قبل از سفر به اروپا بسیار آدم تلخ اندیشی بودم که همه فیلمهایم و همه فیلمنامه هایم سرشار از تیرگی و تلخی و جدایی و تنهایی بود. آن سفر اروپا و سپس بازگشت و تضاد بسیار شدیدی که در بدو ورود در ایران برایم رخ داد و ظاهرا دو سال آزارم داد (تازه اگر قوی تر بودم ازار نمی دیدم) سبب شده فیلبمنامه هایم سرشار از ایمان و عشق و امید به رسیدن و وصل بشوند. الان که به گذشته نگاه می کنم حقیقتا دوست ندارم هیچکدام از فیلمنامه های قدیمم که به قول دوستم “کلکسیون بزه اجتماعی” بودند را بسازم. الهام ایده هایی عالی در باره فیلمنامه هایی که مضمون همه آنها رسیدن و موفقیت است حقیقتا موفقیت است.
5 ـ در دوره ای که همه می گویند همه چیز بدبختی و تیرگی است به خصوص از سال 97 تا کنون که همه می دانیم چه اتفاقاتی پشت سر هم در کشور اتفاق افتاده، من حقیقتا جز زیبایی ندیدم. هیچ کس قصد آزا مرا نداشته و هر کسی که در زندگیم وارد شده حلقه ای بوده از زنجیره خیر و نیکی. بعضی از کارهایم نتیجه نداده اند و برخی از آدمها قولهایی داده اند اما عمل نکرده اند اما همان قول و قرار ها منجر به نوشتن برنامه های یا فیلمنامه هایی شدند که یقین دارم روزی به کارم می آیند.
6ـ در تضادی که برایم پیش آمد و هنوز با بخشی از آن دست و پنجه نرم می کنم از قید وابستگی به انسان در روابط رها شدم. دیگر فکر نمی کنم اگر شخص خاصی در زندگیم باشد خوشبخت هستم و اگر شخصی خاصی در زندگیم نباشد بیچاره هستم. این نگرش را حقیقتا وامدار دوره عشق و مدت در روابط استاد هستم. در مقطعی که درگیر آن تضاد بودم در دو دوره و هر دوره پنج یا شش بار همه دوره عشق و مودت در روابط را گوش کردم. یعنی شاید دوازده یا سیزده بار تمام دوره را از اول تا آخر گوش دادم. همینجا از استاد به عنوان معلمم حقیقتا قدردانی می کنم و از خداوند سپاسگزارم که به این دوره هدایت شدم. به همه بچه هایی درگیر روابط نا مناسب عاطفی هستند تهیه این دوره را توصیه می کنم
7 ـ کسب و کار آنلاین خودم بر اساس علاقه ام را راه اندازی کردم. با همین امکانمات و شرایطی که دارم. درست است که سود خیلی زیادی ندارد اما سایت من الان در رده بندی مشاوره فیلمنامه سایت دوم کشور است. سایت من از سایت خیلی از اساتید این رشته که وقتی من نوجوان بودم می نوشتند بالاتر است.
8 ـ خیلی خیلی نکات ریز و درشت دیگر هستند که نوشتن آنها شایدسبب شوند از هدف اصلی این نوشته دور شوم.
خواستم بگویم حتی وقتی در یک هدف به نتیجه دلخواه نمی رسیم دهها و صدها نکات دیگر در زندگی است که می توانیم با تمرکز بر آنها همزمان که احساس بدبختی نمی کنیم احساس خوشبختی هم بکنیم. به قول استاد یعقوب نتوانست در تضاد از دست دادن یوسف با دوری فرند کنار بیاید و نابینا شد. برای یوسف که بد نشد. پادشاه شد. پس بیاییم بر اتفاقات خوب زندگیمتان هم تمرکز کنیم.
سوال دوم استاد:
آیا کسانی را می شناسم که در همین مدت که من کارم را شروع کرده ام، در مدت کمتر موفق شده اند یا به نتایج بهتری رسیده اند؟
بله می شناسم. من سال 1379 با بیست و یک نفر دیگر در یک کلاس فیلمسازی بودیم. یک نفر از آنها الان کارگردان صاحب نامی شده و دیگری هم فیلمنامه نویس صاحب نامی. از آن جمع می توانم بگویم من نفر سوم هستم. اما با جرات می توانم بگویم نتایجی که گرفته ام ده درصد زحماتی که کشیده ام نیستند. من نمی دانم آن دو دوست دیگر دقیقا چه کارهایی کرده ام. نمی توانم بگویم کمتر از من کار کرده اند اما یقینا بیشتر از من کار نکرده اند. چون سوابق کاریشان را می دانم. این که چرا آنها موفق شده اند و من هنوز نتوانسته ام به نتایجی درخور زحماتم برسم برای خودم هم سوال است.
و فیلمسازان موفقی می شناسم که با هم همکلاسی یا دوست نبوده ایم اما بعد از من شروع کرده اند و الان خیلی خیلی در کارشان موفق هستند. در مورد آنها هم نمی توانم نظر بدهم که چه کارهای کرده اند و چه کارهایی نکرده اند و کارهایی که کرده اند و کارهایی که نکرده اند را با چه باورهایی انجام داده اند.
اما پاسخم به پرسش عمومی “آیا کسانی را می شناسم که در همین مدت که من کارم را شروع کرده ام، در مدت کمتر موفق شده اند یا به نتایج بهتری رسیده اند؟” بله است.
سوال سوم استاد:
چه پاشنه آشیلهایی داشته ام که سبب شده اند به نتایج در خورد زحماتم نرسم؟
من دو سه روزی است که بعد از دیدن فایل، به این پرسش فکر م یکنم. حقیقتا نم یدانم. به دو مورد رسیده ام و آنها را می نیوسم. امید وارم بعد از نوشتن این کامنت و مطالعه کامنتهای استاد از طریق هدایت الهی به پاسخ پرسشم برسم.
پاشنه آشیل اول: سالهای میانی فعالیتم وقتی از نتیجه نگرفتن و پاسخ نه شنیدن خسته شده بودم فکر می کردم چرا تهیه کنندگان باید از فیلمنامه های من خوششان بیاید و روی آن سرمایه گذاری کنند؟ این احساس عدم لیاقت در سالهای میای فعالیتم در من ایجاد شده بود. اما بعد از زندگی و تحصیل در اروپا حقیقتا این احساس در من از میان رفته واتفاقا بر عکس فکر می کنم اگر آنها با من کار کنند کارنامه کاریشان اعتبار بدست می آورد.
پاشنه آشیل دوم: این پاشنه آشیل هنوز در من هست. دو سه سالی است سعی می کنم فیلمنامه خیلی خیلی ارزانی که در سینمای جهان به آن Zero budget می گویند بنویسم و با پول خودم آن را تهیه کنم. در صورتیکه خودم خوب می دانم این پاشنه آشیل از باور عدم فراوانی و از باور کمبود در اعماق ناخودآگاه من می آید. چون همین الان تعداد زیادی فیلم با بودجه های هنگفت ساخته می شود. پس مسئله نبودن بودجه نیست. مسئله فیلمنامه هم نیست. چون خودم خوب می دانم نویسنده خوبی و سوپروایزر فیلمنامه و مدرس فیلمنامه هستم. پس چرا خیلی ها با سطح دانش کمتر نتایج بسیار بهتر گرفته اند؟ در یکی از فایلها استاد گفتند استعداد مهم نیست. توانایی مهم نیست. باور مهم است. و این جمله آخر رو سه بار تکرار کردند. واقعاً از خداوند می خواهم باوری در من ایجاد شود که بتوانم به هدفم برسم. این رو هم اضافه کنم که الان با جدیت مشغول نت برداری از دوره روانشناسی ثروت 2 هستم. یعنی این نیاز رو حقیقتاً در خودم حس کرده ام و با جدیت مشغول ار روی آن هستم.
استاد عزیز، در پایان از شما برای این فایل روشنگر فوق العاده سپاسگزاری می کنم. حقیقتاً و از اعماق وجود می گویم که دوستتان دارم. همین که چنین فایلی از سوی شما تولید شده نشان می دهد که پرسش شانزده هفده ساله من جواب دارد و سرانجام به پاسخ پرسشم می رسم و آن کد خراب را پیدا می کنم و رفعش می کنم و با کد صحیحی جایگزین می کنم. انشاالله
سلام به علی اقا
واقعا ما تو رشته خودمون چی کم داریم از اونایی که تراز اول هستن؟
همیشه این سوال رو از خودم میپرسم
که من با اونی که بیشترین فروش رو داره و هر روز هم در حال گسترش هست چه فرقی داریم؟
ایا اون خدای مهربان تر و ثروتمند تری رو میپرسته ؟
ایا خونش سرخ تره؟
ایا جهان با اون پسر خاله هست با من دشمن؟
هیچ جوابی ذهن منطقیم براش نداره
ذهن نجوا گرم هم پذیرفته که من با موفق ترین انسانها هیچ تفاوتی ندارم
هر چقدر که هوش استعداد توانایی جسمی و… لازم بوده رو خداوند به رایگان به من هدیه داده
چرا تمام توانم رو منظورم باور هست
به کار نگیرم؟
چرا خودم رو لایق تر از شخص دیگه ایی ندونم
چرا سرم رو بالا نگیرم؟
میخوام یکبار تو زندگیم مرد و مردونه اینکارو بکنم
یعنی تمرکز 1000 درصدی بزارم روی هدفم
همونجور که استاد در کارش گذاشت
همون جور که مسی و رونالدو در فوتبال گذاشتن
همونجور که انشتین در علم گذاشت
همونجور که داوینچی تو نقاشی
همونجور که چارلی چاپلین تو سینما
همونجور که والت دیزنی
ایلان ماسک
گاندی
و تمام انسان های تاریخ ساز تو رشته کاری خودشون گذاشتن بزارم
میخوام یکبار تو زندگیم این تعهد تا پای جان رو بزارم ببینم چی میشه
میخوام حد اقل پیش خودم سربلند باشم
فیلم دیوانه از قفس بود فک کنم
که اون دیوانه میگفت یه روزی بلاخره این آب سرد کن رو بلند میکنم میزنم شیشه رو میشکنم و از این دیوانه خونه فرار میکنم
یه روزی آشوب شد
و اون دیوانه هر کاری کرد نتونست یک سانت اون اب سرد کن رو تکون بده
همه بهش خندیدن
گفت چیه؟
نخندین!
من لا اقل تمام تلاشم رو کردم
منم میخوام تمام تلاشم رو بکنم
و قلبم گواهی میده که اگه تمامم رو بزارم معجزه میشه
هوالباقی
دوستان سلام مکمل متنی که گذاشته ام
من یه رفیق داشتم از سن 10 12 سالگی عاشق BMW بود یعنی اون زمان رفته بود لوگو این ماشین خریده بود به دوچرخه اش زده بود
تا دانشگاه باز لوگو همون که دوچرخه زده بود به ماشین 206 زده بود تا کار میکرد کار میکرد سه شیفت و حتی زمان عروسیش یه شب ماشین BMW رنت کرد تا پارسال بعد این همه سال ماشین BMW به مبلغ 9 میلیارد رو خرید یعنی این فرد از بچگی هدفش رو در ذهنش پرورش داد ریشه های هدفش رو محکم تر کرد به هر باد و طوفانی نلریزد ناشکری نکرد کفر نگفت دنبال مقصر نگشت اونقدر برای هدفش خودش رو باور و محکم ساخت که بعد اون همه سال خرید
الانم میگه این ماشین تا زمانی که دیگه منو تو خیابان کلا ول کنه دارمش اونقدر بهش وابسته هست که سر این خونه اجاره نشینی قبول کرد در این حد یعنی برای هدفش اونقدر مصمم بود که الانم که داره خیلی چیزهاش براش داده
من واقعا این آدم میبینم میفهمم خواستن توانستن هست ولی قبلش باید غیرت داشت
غیرت به خودت به توانایی هات به باورهات به اینکه اونی که فعلا هدف تو رو داره چی داره که تو نداری
چی داره که تو باید با حسرت نگاه به هدفت کنی
چی داره که وقت رو غنیمت نمیکنی و براش تلاش نمیکنی
براش گام بر نمیداری
چون فرقش با ماها اینه اون هدفش جز دارایی هاش هست ما وقتی تا یه چیز نداشته باشیم مالکیت و دارایی بهش نداریم ولی اون افراد موفق دارن
به اهدافشون بیشتر مالکیت دارن بیشتر بهش توجه میکنند بیشتر براش وقت میزارن ما برعکس به تعداد هدف تو ذهن هر سال میسازیم تو نطفه هم خفه میکنیم یا بهانه میاریم یا براش توجیه میاریم یا تهش ولش میکنیم وسط راه
این هست که بعد به زمین و زمان بد میگیم
تو این موضوع عین شیر باشید قلمرو داشته باشید خوب رصد کنید هدف رو خوب براش خیز بردارید
خوب براش کمین کنید به موقع هم براش خیز بردارید
نعره شیر
غره شیر
خیز شیر
همیشه شکار رو همون هدف هست ناکار میکنه مجبور به تسلیم میکنه
شیر بی دلیل برای هدف پنجه نمیکشه
شما هم بکش
شما هم باور کن خودت رو
برای هر چیزی که تو هدفت گاهی میاد و میره دلسرد نشو اونا فرعیات هستند جایگزین دارند ولی تو هدفت باید انحصاری باشه سقف هدفت نوع نگاهت نوع دستاوردت نوع اصلا لازمه اون هدف در زندگیت
پس تلاش اگر میکنی واقعی کن
اگر ادعا داری که تلاشگری پس برات نتیجه اول کار مهم نباشه اول کار خط پایان نپر در حین راه لذت ببر تجربه بگیر
سلاممم
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟ تریدرفارکس شدن ، در حال نزدیک شدن به هدفم هستم ولی دو سال تلاش کردم و مسیرهای فرعی را رفتم چون باور های اشتباهی داشتم اما اینبار خداوند از طریق دست های زیادی هدایتم کرد ادم هایی رو سر راهم قرار داد که راه اصلی رو بهم نشون دادن کتاب های رو در این حرفه بهم معرفی کردند که باورهام رو تغییر داد و در این یکی دو روزه شروع میکنم و حتما از نتایجش صحبت میکنم
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ انسان های معروف :وارن بافت ، مارک داگلاس ، الفونسو(سود ماهانه 45٪) ، البروکس (در ثانیه سود های عظیم میکنه) و …
انسان های دور و بر :فردی که نزدش مفاهیم اولیه رو اموختم در شهر خودمون بود هم زبون بودیم و در شرایط یکسان از همین تریدری 9 میلیارد سود کرده بود و این مال قبلا بود و در همین مدت از شرایطش پرسیدم که گفتن اوضاعش خیلی خوب شده ، اقای احمدی که استادم هستن توی همین ایران به سود مستمر رسیدن، توی یه گروه هستم که همه ایرانی ان و تعدادی شون به سود مستمر رسیدن و …
توی کتاب مارک داگلاس خوندم که فردی 50میلیون دلار رو مدیریت میکرد و ترید باهاش انجام میداد سالی 18٪ و بسیاری مثال های دیگه
قبول دارم که تریدری شغل سختیه ولی راهش رو که بلد باشی خیلی راحته فقط کافیه باورهات مناسب باشه قبول دارم که از 100 درصد مردم 5 درصد موفق به سود مستمر میشن ولی اون 95 درصد که تحقیقات ثابت کرده دلیل موفق نشدنشون باورهاییه که دارن مثل طمع و ترس و … ولی در مقابل معامله گران موفق با ارامش روحی و روانی که دیدم ترید میکنن و در کمال ارامش سودهای عظیمی میکنن چون اگر در بازار ارامش نداشته باشی و با ارامش ترید نکنی بازار حذفت میکنه
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
در مدت این دوسال دلیل موفق نشدنم عدم تمرکز ، باور به اینکه همه چیز رو باید یاد بگیرم بعد شروع کنم(همان کمالگرایی)، طمع ، ترس از دست دادن پول ، سن کم
ولی من مطمعا هستم که میرسم به هر انچه که دلم میخواهد چون لایق ان هستم
سلام دریا خانم من داشتم پیام ها میخوندم که به پیام شما رسیدم و کلمه فارکس و ترید دیدم خیلی خوشحالم به عنوان جایگاه یه خانم در اجتماع ما پا در عرصه ترید و اقتصاد گذاشتید منتهی لازم دونستم به عنوان فردی که حداقل در این بازارها 10 الی 12 سال شاگرد هست بهتون چند نکته بگم: خیلی خوبه هدفتون گذاشتید آموزش از پایه تا حرفه ای شدن منتهی همیشه در این هدف زیبا شاخ و برگ هایی زیباتر براش بسازید مثلا (10 الی 20 درصد از سود ماهانه تان را هر سه ماه یکبار برای آپدیت شدن خودتون هزینه کنید از دوره تا کتاب) ولی نکته خیلی مهم تر اینه اولی ابدا در این بازار ها طمع یا ترس نکنید و اوج طمع و ترس هاتون رو یادداشت کنید و هر زمان به این سطح از درک این هدف زیبا رسیدید که مثلا فلان پوزیشن رو در فلان حد از سطح خودتون باز یا ببندید و ترس یا طمع اون معامله شما رو در رنج فکری و زندگی ننداخت بدونید دارید به هدف نزدیک میشید من دقیقا هدف شما هدف 10 الی 12 سال پیشم بود در حدی که الان در ایتا سه گروه 5 کا مدیریت با دوستان میکنم شاخص ها… بررسی تحلیل حرفه ای دارم منم اوایل مثل شما بودم ولی کم کم هدفم رو محدود تر و. منجسم تر کردم و رسیدم به جایی که باید باشم و نکته بعدی حتما خودتون در این هدف همون ترید هست روانشناسی رفتار معامله ای کنید از سعی و خطا و گرفتن ایراد از خودتون و حل کردن نقاط ضعفتون نترسید و هر هفته بررسی میانگین کیفیت و کمیت تعهد رفتاری تون تو ترید رو بررسی کنید چقدر به تعهدات معامله ای و همون مدیریت ترس و طمع و نمیدونم حتی تعهدات تحلیلی تون پایبند بودید
سومی حتما با پولی وارد این بازار بشید که باز سبب رنج و سختی شما نشه سبب تنش های ذهنی شما نشه و هدفتون رو براتون کمرنگ تر و دلزده نکنه
انشالله روزی برسه کلی سود های مرکب کنید
سلام دوست عزیزم
خیلیییی ازتون ممنونم بابت این کامنت و این دوباره در ذهن من مرور شد که میشه چون شما تونستید راستش واقعا خوشحال شدم بابت این کامنت چون چند روز پیش از خودم پرسیدم یعنی کسی تو این سایت هست که تریدر موفقی باشه که شما برام کامنت گذاشتید راستش یه سوال داشتم ازتون استاد توی فایل نتایج دوستان قسمت 16 راجب ارزهای دیجیتال و بورس صحبت کرده و گفتند کار کردن تو اینا بدرد نمیخوره و اخرش هیچیه و ارزشی نداره
خواستم بدونم من اشتباه متوجه شدم و یا منظور ایشون یه چیز دیگه ای بوده خواستم بدونم نظر شما چیه و این سوال رو تو عقل کل هم پرسیدم و مغزمو چند روزیه درگیر کرده ممنون
سلام
سپاسگزارم بابت این آگاهی ارزشمند و تاثیرگذار
1-چه هدف هایی رو تا الان انتخاب کردید وبراش برنامه ریزی و تلاش کردید که خیلی زمان طول کشیده تا محقق بشه یا اصلاً محقق نشده؟ یا هنوز به اون نتیجه دلخواهتون نرسیدید در عین حال که خیلی تلاش کردید. یا اینقدر روند کندهست که اصلا راضی کننده نیست؟
پاسخ:
قبول نشدن در آزمون استخدامی
قبول نشدن در آزمون دکتری
فعال نشدن طرحم در آزمایشگاه تحقیقاتی مرتبط با رشته تحصیلیم.
ازدواج با پسر با ویژگی های که می خواهم
افزایش درآمد دلخواهم
سلامتی گوش هام
2- آیا کسی رو میشناسید که اون هم همچین هدفی رو انتخاب کرده تلاش به اندازه شما نداشته یا حتی تلاش به اندازه شما داشتند در یک زمان کوتاه تر به یک نتیجه بزرگتر رسیدند؟
پاسخ:
قبول شدن در آزمون دکتری: دوستام سارا، سهیلا
قبول شدن در آزمون استخدامی: دوستم زیور
فعال شدن طرح : دوست همکلاسی و همشهریم لیدا
ازدواج با پسر ویژگی های دلخواه: دوستم سارا
افزایش درآمد دلخواه: داداشم وخواهرم
3-چه باورهای محدودکننده، چه ترمزی، چه کدخرابی تو ذهن شما ممکنه وجود داشته باشه که باعث میشه تلاش های شما جواب ندهد؟
پاسخ: احساس گناه داشتند در مورد اینکه اگر کسی کمکم کنه یا برام کاری کنه که به خواسته ام برسم ممکنه این روش نادرست بوده و حق من نبوده درنتیجه من لایق این موفقیت نیستم. دیروز متوجه این موضوع شدم و روی این کار کردم که من هرگز نمیتونم به کسی ضرر بزنم و این خداست که از بینهایت طریق شاید از طریق این آدم ها من رو به خواسته ام میرسونه در ادامه تونستم محکم ومودبانه با رئیسم صحبت کنم و درخواست بدم به یکی لز عزیزانم که پولی که دستش داشتم برام انتقال بده واین کار رو انجام داد.
واسه رسیدن به این موفقیت ودرآمد باید سابقه و مدرک و مهارت های در حد عالی داشته باشم تا لایق این موفقیت بشوم.
کمالگرایی
اگر پولدار بشم خانواده ام به دلایل مختلف پولهام رو ازم میگیرن
باید سخت کار کنم تا لایق اون درآمد باشم.
تو استان ما نمیشه این شغل رو داشت
اگه چیزی رو آسون بدست بیارم زود از دستش میدم وماندگار نیست
باور ندارم که بی هیچ دلیل لایق احترام و دوست داشتنی هستم حتما باید کاری واسه کسی انجام بدم تا دوستم داشته باشه.
اگه شاغل باشم هر کسی باهام ازدواج کنه منو واسه پولم میخواد نه خودم.
پسر سالم وباشخصیت و محترم کم هست.
هیچ رابطه خوبی ماندگار نیست
هرکسی زیاد دوست داشته باشم از دستش میدم
این روزها دیگه بی انگیزه شده بودم و با دیدن این آگاهی و بهش فکر کردن دوباره انگیزه گرفتم که ادامه بدم و امیدوار بشوم که عمل کنم .
بی نهایت سپاسگزارم
سلام دستوریان ممنون از پیامتون خیلی برام جالب بود پیامتون منو یاد گذشته خودم میبرد زمانی که همه این اهداف ها رو در طبقه پایین خدنه مادر بزرگم در دوران ابتدا کارشناسی ام داشتم به این فکر میکردم که فلان دوست و… کجا رسیدن و منی که همون تفکرات دارم و همون تلاش ها به قولی خودم میکنم بلکه حتی بیشتر چرا نمیرسم
کلی از دوستان من از قبال من خانه دار شدن یا ماشین دار از بابت کارهای فنی مهندسی که با سن کنم میگرفتم به حسب روابط… ولی اونا راحت تر پیشرفت میکردن
کلی از اونا ازدواج کردن و صاحب بچه اما من هنوز…
خیلی هاشون تا کنار من بودن من ریس اونا الان اونا همه چند سال مستمر سر کار دولتی…
علت رو خیلی با خودم بررسی کردم دیدم اون دوستی که هدفش خانه خریدن ماشین گرفتن تا ازدواج… بود هدفش رد به چشم خریدار دیده بود برای هدفش کلی تحقیق و بررسی کلی سنجش و ارزیابی زمانی و مکانی دقیقا مطابق اون هدف برای رسیدن بهش پارو میزده تا منی که حتی خیلی از اون اهداف رو من در ذهن اونها انداختم ولی من بیشتر رویا بافی میکردم تا هدف پروری
نمیدونم منظورم خوب رساندن یا نه شما به ویژگی های خوبت فکر کن اولا تحصیل کرده ای حالا دکترا چه ارشد… اگر واقعا میبینی دکترا برایت هدفی هست که هدف بزرگتری رو باز کنه برو بخون والا اگر فقط برای کلاس و پرستیژ میخوای نه چون اون هدف نیست بلای جان هست
اگر استخدام نشدی اشکال نداره ببین کجای کارت ضعف هست از ضعف هات فرصت بساز ببین کم کاری کردی خوب نخوندی یا توکل و ایمانت به خودت کم هست و فکر میکنی لایق لون استخدام نیستی
اگر با پسر دلخواهت ازدواج نکردی ببین مشکل کجاست چه نگرشی داشتی که هنوز روی انتخاب هات مردد یا بی نتیجه ای
ببین آیا کسی بوده که خوب باشه و شما خیلی سختگیرانه تر باش رفتار کردی در حالی که کلی آدم خوبی بوده باشه یا نه اصلا در تیپ نگرش شما تا حالا کسی نیامده
خب این همه مشکلات که شما گفتی مشکل نیستند بلکه ناکامی هم نیستند قطعا هدف های عالی هستند که فقط شما اشکال کارتون اینه کلید های مختص به این ها رو درست انتخاب نکردید و یا برای اون ها قفل هایی خاص در ذهن زدید و سبب شده شما رو نا کام کنه
من به شما پیشنهاد دارم روی نقاط مثبت فکر کنید روی اینکه شما یه خانم با کمالات یا سطح تحصیلات عالی هستید یه خانم با پرستیژ اجتماعی که لایق یه زندگی خیلی خوب هست لایق یه آقایی متناسب با شخصیت شما سالم اجتماعی با درک و فهم حالا میتونه شاید دکترا باشه شاید هم حتی لیسانس
ولی یه آقایی که کنار شما شخصیت شما رو افزون کنه
شما یه خانم با اصل و نسب خانوادگی
یه خانم که الان داره سرکار میره دارای استقلال شخصیتی
همه اینا جنبه های مثبت شما برای من که از بیرون میبینم هست حالا وقتی به خود باور که این همه نکات مثبت دارید و هضم کردید حالا وقتشه تک تک با کلید های مخصوص و قفل های ساده تر برای حل این نکات به هدف برسید
هر چقدر قفل های ذهنتون رو راحت تر بگیرید و کلید های راحت تری هم براش دارید گاهی یه کلید برای دو یا چند قفل هم میشه
امیدوارم که حرفم براتون به کار بیاد
سلام وممنونم دوست عزیز بابت راهکار وراهنمایتون ، خیلی سپاسگزارم
اینکه هدفم رو به چشم خریدار ببینم خیلی تو ذهنم جرقه زد و فکر کنم منظورتون رو واضح گرفتم. چون وتی اینجوری نگاه کردم به هدفم در همین لحظه این طرز نیگاه منو واردار میکنه برای رید هدفم دنبال عمل به راهکارهام باشم. یه دنیا ممنون دوست عزیز
ممنون بابت بیان نکات مثبتم که بهم یادآوری کردین سپاسگزارم
و به خودم نکات مثبتم رو یاد آوری کنم. وبه بقیه بخش های پیامتون دارم فکر میکنم . بی نهایت سپاسگزارم . زندگیتون سرشار از برکت و خوشبختی باشه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام بر استادهای عزیزم دوستان هم فرکانس
سوال اول : چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
خوب من خواسته و هدفم داشتن شغل و درآمد هست چون یه خانم خانه دار با دوتا دختر هستم و اینکه همسرم با کار کردن کلا مخالف هست
از اونجایی که استاد گفتن ببینید علاقتون به چی هست همون را انجام بدین ولی بدون کمترین هزینه خوب سه هفته ای باشگاه رفتم و با اینکه ورزش نمیکردم خیلی حرکتها را خوب میزدم و حتی مربی خیلی خوبی داشتم که انگیزه میداد و تشویق میکرد تا اینکه باشگاه تعطیل شد خوب من پیاده روی را شروع کردم و خوب در حین پیادهروی به یک گروه ورزشی برخورد کردم که تو پارک ورزش میکردن و حتی یه جلسه هم رفتم ولی هر چی فکر میکردم که من ورزش را دوست دارم ولی هر ماه باید هزینه پرداخت میکردم و چون نه درآمد و نه شغلی دارم و همسرم باید پرداخت کنه و با هم سر پول هم مسئله داریم دیدیم جور در نمیاد و اینکه خیلی هر روز بهش فکر میکردم از خدا خواستم تا اینکه رفتم آرایشگاه و ایشون تمام جواب سوالهای منو دادند و به من گفت که ورزش هزینه داره و لبیا تو دیوار دنبال کار بگردد و دختر عمه من کار ویزیتور انجام میده که همون جا ازش تشکر کردم و هم از خدای خودم که چقدر قشنگ از زبان ایشون هدایتم کرد چون دوست داشتم تو خانه باشم که به خودم کارهای خونه و بچه رسیدگی کنم تا اینکه تو دیوار گشتم حتی تماس گرفتم و شرایطشون با من جور نبود درسته تو فکرم بود ولی خوب منتظر شدم
البته اولش خیلی سردرگم بودم و هر چیزی که بود میگفتم حتما این درسته تا اینکه تو ایتا با یه گروه عالی آشنا شدم که اتفاقا برا محصولشون که تدوین و طراحی بود تخفیف گذاشته بودن و من به همسرم هم که گفتم ایشون بدون هیچ مقاومتی هزینه را پرداخت کردن و دیروز که میدیم دیدم چه جالبه چقدر دوست دارم با این برنامه ها کار کنم
در مورد سوال دو من چون رفت و آمدی آنچنانی با کسی ندارم نمیدونم و حتی خانواده ام هم فقط از این جمله کسانی هستند که میگن باید تلاش فیزیکی زیاد بکنی تا درآمد داشته که البته اون درآمد آنچنان زیاد نیست
باورهای محدود کنندهای که من داشتم خوب اولش میگفتم همینه باید ببینم علاقه ام چیه که ورزش و من میتونم مربی عالی بشم و حتی جالبه ایده هم تو ذهنم میومد که از کجا شروع کن و غیره تا اینکه میدیم خوب من باید هزینه پرداخت کنم و اون هم همسرم باید پرداخت و بازهم تضاد پیش میاد چون درسته میخواستم مهارت یاد بگیرم ولی این مهارت نیاز به هزینه ماهی یه تومان داشت و حتی میخواستم برم بیرون کار کنم گفتم منشی یا یه کاری برم نیمه وقت تا پول کلاسم را در بیارم و حتی میگفتم اگه همسرم هم مخالفت کنه که میکنه من میرم چون هدف دارم و میخوام تلاش کنم بعد هر چی فکر کردم دیدم خوب اینجوری من برا خودم برا بچه ها برای کارهای خونه وقت کم میارم در صورتی که باید انرژی زیادی بزاری و همش میگفتم اگه از همسر و بچه ها دور بشم هم کار خوب پیدا میکنم هم به درآمد میرسم فرار از خانواده ترمز منه و اینکه همش میگفتم چرا همسرم مخالفه چرا دوست داره من همش دستم جلوش دراز باشه این کار خیلی منو عذاب میده تا اینکه هدایت شدم
البته جز دسته سوم هستم ولی در این حد نیستم که خیلی تلاش فیزیکی انجام بدم تا برسم خوب دوست دارم که یه شغل و درآمد پاشنه باشم ولی اینجوری باشه که یا با گوشی یا لبتاب انجام بدی که به بقیه کارهام برسم
و خدا شکر هدایت شدم
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشین
بنام یکتای هستی بخش…
سلام…
اهدافی که تابحال داشتم و محقق نشده هنوز یکیش اینکه هنوز بعد از اینهمه سال نتونستم خودمو همینجوری که هستم بپذیرم و عاشق خودم باشم…البته نسبت به سه سال پیشم عالی شدم ولی هنوزم که هنوزه نمیتونم ارزشمندی های درونیم رو ببینم و فارغ از اینکه چه دست آوردهایی داشتم یا نداشتم عاشق خودم باشم…فارغ از اینکه چه ظاهر و اندامی دارم خودمو دوست داشته باشم…با اینکه بارها شده واقعا از ته قلبم عاشق خودم بودم ولی این احساس مقطعی بوده و با برخورد به کوچکترین تضادی احساس خودکم بینیم بلد میشه دوباره…یعنی درسته که همیشه و همیشه در حال رشد و پیشرفت بودم تو این نزدیک 4سالی که با قانون اشنا شدم از همه ی جنبه ها ولی تو این مورد احساس میکنم روند رشدم خیلی خیلی کنده…با اینکه همیشه خواسته ام این بوده که عاشق خودم باشم ولی اونچیزی که میخوام هنوز اتفاق نیفتاده..یعنی دوست دارم که که همینجوری که هستم عاشق خودم باشم و از ندگیم لذت ببرم ولی هربار ذهنم اینو گره میزنه به یک سری عوامل بیرونی…مثلا اگر کار خوب داشته باشی میتونی خودتو دوست داشته باشی اگه درامد خوب داشته باشی میتونی خودتو دوست داشته باشی اگه مهارتت بره بالا میتونی خودتو دوست داشته باشی …همه ی اینارم به دست اوردم ولی همچنان باز هم ذهنم یه چیز جدید برام میتراشه حالام میگه زمانی میتونی خودتو دوست داشته باشی که به اندام ایده آلت برسی وگرنه نمیتونی .دوم در مورد قانون سلامتی که بارها تلاش کردم که اجراش کنم ولی هربار ناموفق بودم و نیمه ی راه رها کردم با اینکه یکی از مهم ترین خواسته ها مه ولی هنوز نتونستم بهش برسم…هر بار که خواستم اجراش کنم به سخت ترین شکل ممکن همه چی پیش رفته جوری که حتی نتونستم از جام بلند شم یه سرویس برم یا با زحمت بسیار زیاد تا پای یخچال میرفتم تا یه لیوان آب بخورم…و این باور در من شکل گرفته که قانون سلامتی خیلی سخته…اگر بخوام انجامش بدم از کل زندگی و کارم میفتم و هیچ کاری نمیتونم انجام بدم…با اینکه کلی از کامنت نتایج دوستان رو خوندم که از همون اول با لذت و به راحتی دوره رو شروع کردن و ادامه دادن ولی نمیدونم چرا من هربار که شروع میکنم انگار مسیر برام زجر آور و غیر قابل تحمله و با وجود اینکه هر بار تمام سعیم رو کردم که به زور ادامه بدم بلکم بدنم عادت کنه به شیوه ی جدید ولی انگار یه چیزی قوی تر از این حرفا تو ذهن منه که به من اجازه ی حرکت توی این مسیر رو نمیده
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم سلام بانو شایسته ی مهربان
سلام به خانواده ی بهشتیم
خدایا شکر بابت این فایل فوق العاده که باعث میشه در ذهن جستجو کنیم و به ترمزها و باورهای محدود کننده و مخفی دسترسی پیدا کنیم و در ادامه برای تغییرشان به سمت بهتر و باورهای قدرتمند کننده هدایت میشیم به قول استاد این خیلی سوال مهمی هست بیشتر از آن چیزی که فکرشو بکنیم.
دیدگاه اشتباه : یک هدفی را انتخاب کن و تمام تلاشتو برای رسیدن بهش انجام بده و تمام توانتو براش بذار ((بسیار غلط ))
–چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش ممکن را انجام داده ای هنوز به آن نرسیده ای ؟؟؟(( هدفهایی را بنویسم که واقعا براش تلاش کردم )) وقتی به این سوال فکر کردم خواسته ی واضحی که داشتم و بهش نرسیدم رسیدن به اوضاع خوب مالی هست اما از جهات دیگه اوضاعم خیلی خوبه هم از لحاظ سلامتی ،روابط ،معنویت و احساس خوب و البته که هر کدام بازهم بهتر و نتیجه دارتر از قبل هم خواهند شد و تا ابد جا واسه رشد داره اما از لحاظ مالی همیشه شرایطم بد بوده و نوسان داشته .
هدف بعدی که داشتم و نتونستم بهش برسم این بوده که در یک شغلی که هر بار در بازه ی زمانی خوشم اومده ثابت نبودم و بعد از چند ماه تغییر شغل دادم و البته هر بار مدارم بالاتر رفته و فهمیدم که الان وقتشه تغییر شغل بدم و اطلاعات و آگاهی خوبی از اون کار به دست آوردم که بعداً متوجه شدم این آگاهی و اطلاعات واسم خوب بوده و واسه حال حاظرم لازم شده .
یه اعترافی بکنم که در هرکدام از اهدافی که گفتم تمرکز لازم و تلاش فراوانی نداشتم و در واقع یه چیزی بین گروه دوم و گروه سوم که استاد توضیح داد هستم یعنی اهدافی را تعیین کردم و یه مدت واسش زمان گذاشتم اما خیلی زود اون هدف را تغییر دادم و تمرکزم جای دیگه گذاشتم و انصافا به اندازه ای که تلاش کردم نتیجه گرفتم و حتی بیشتر از آنچه که فکر میکردم نتیجه گرفتم و الان که دارم این کامنت مینویسم متوجه شدم که اون تمرکزی که استاد برای رسیدن به یک خواسته بارها در موردش صحبت کردن من حتی چند درصد هم نداشتم که اگر این کار میکردم با ویژگی ها و مهارتهایی که دارم قطعا نتیجه های شگفت انگیزی را کسب میکردم چون در هر کاری وارد شدم خیلی خوب یاد گرفتم و در زمان بسیار کمی اگاهی مناسبی را در اون کار برای رشد و پیشرفت به دست آوردم که از افرادی که سالها در اون کار بودن بهتر انجام دادم مثل زمانی که در طب سنتی مشغول شدم و اصلا آشنایی با این طب نداشتم و فقط با یک گلاب و عرق نعنا آشنا بودم اما بعد از مدتی یاد گرفتم و به افراد تجویز میکردم و نتایج بسیار خوبی میگرفتن ،و یا مثل زمانی که چهره شناسی میکردم و استاد چهره شناسی منو تحسین میکرد و میگفت که تو فوقالعاده هستی و کتابی بهم داد که آخرین نسخه ی اون علم بود و من آنقدر خوب یادگرفته بودم که قرار بود باهم کار کنیم اما من تغییر موقعیت و شغل دادم ویا زمانی که عروسک میفروختم و با صداهای خوبی که بلدم با عروسکها نمایش میدادم و مردم میخندوندم و خیلی افراد کیف میکردن و حتی تو مترو هم این کار میکردم و جلوی خیلی ها صدامو عوض میکردم و نمایش میدادم و یا زمانی که مربی یک فرد اوتیسم شدم و این درحالی بود که اصلا نمیدانستم اوتیسم چیه و بسیار خوب این کار یاد گرفتم و با جوان اوتیسمی که اختلال شدید ذهنی و گفتاری داشت خوب ارتباط میگرفتم و همه حیرت کرده بودن وبازهم ول کردم و به شهرستان اومدم تا در خانه ی خودم قدم بعدی را پیش ببرم اما این بار جهادی اکبری انجام میدم و قول دادم که روی یک هدف تمرکز کنم و پیش برم و خداوند هدایتم میکنه .
ــ چه افرادی را میشناسی که باوجود تلاش های کمتر به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته ی آنها محقق شده است ؟؟؟((در باره این موضوع با جزئیات توضیح بده ))
چی میشه که یه سری افراد با اهداف مشترک با زمان کمتر به نتیجه های بزرگی میرسن و یه سری افراد با همون اهداف مشترک و زمان بیشتر اون نتیجه را هم نمیگیرند ؟؟ جواب در استعاره ی گاز و ترمز است ،و درواقع یک سری ترمز دارم که باید رفع بشه ،در ذهن پیدا بشه و رفع بشه ،باورهای نادرست در مورد این هدفهام دارم و شور و شوق هم مهم نیست تا این باورها تغییر نکنه
ــ چه باورهای محدود کننده (ترمزهای مخفی ) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش بازهم به آن خواسته نرسیده ای ؟؟
عدم رعایت تکامل و عجله کردن برای رسیدن به خواسته هام یکی از ترمزهای ذهن من اینه که نمیخوام تکاملو طی کنم و خیلی زود میخوام به خواسته ام برسم و الان هم که دارم فکر میکنم به خاطر اینه که دیگران بگن به به و چهچه و حرف مردم برام مهم و این از کمبود احساس لیاقت میاد که حرف مردم برام ارزشمندتر از خودم هست به خاطر همین عجله میکنم مثلا برای افزایش توان مالیم محصولاتی را قرض میکردم و میفروختم و یا همش به دنبال یه شبه پولدار شدن بودم و یا به دنبال پول دستی گرفتن بودم تا باهاش به یک مرحله بالاتر برسم تماما به خاطر کم لیاقتی و شرکی بود که در وجود پنهان بود که خدارا شکر دوره ی احساس لیاقت خریدم و روش کار میکنم و این ترمز رفع میکنم با هدایت ربم و از خودش کمک و هدایت میخوام تا بتونم روش حساب کنم و در این مسیر کنونی استمرار داشته باشم و هر بار با بهبود های کوچک اما دائمی مسیر ادامه بدم.
یکی دیگه از ترمزهای ذهن من برای رسیدن به خواسته ام باور کمبود هست که بازهم با عجله در ارتباط و کلا این دو را خیلی باید روشون کار کنم و باورهای قدرتمند کننده ای را براشون بسازم
قرض کردن و عجله داشتن برای رسیدن به یک خواسته در خانواده ی ما وجود داره و از بچگی این باورهای مخرب به خوردم داده شده و هنوزم وجود داره و خدا را شکر از زمانی که دارم رو خودم کار میکنم بهتر شدم و از خانوادم بیشتر دور هستم در کل آنچه که از بچگی با من بوده پاشنه آشیل من هست که باید روشون کارکنم مثل :باور کمبود ،عدم رعایت تکامل ،تعییر دادن دیگران و دلسوزی برای افراد که کلا از احساس لیاقت میاد و خدارا شکر که دوره ی احساس لیاقت تهیه کردم (خیلی خوشحالم خیلی حالم خوبه )بنابراین باید به صورت بنیادی روی ترمزها و پاشنه های آشیلم کارکنم تا دری از نعمتها به رویم باز بشه و آسان بشم برای آسانی ها و به قول استاد به طرز باورنکردنی به خواسته هام میرسم .هر هدفی که انتخاب کردم باید به آسانی بهش برسم و با برخورد به تضادها خواسته ها در وجودمان شکل میگیره و خداوند سیستم را طوری درست کرده که و قتی خواسته ای دارم باید محقق بشه اما اگر جواب نمیگرم قطعا ترمزی در ذهن دارم و با شناسایی و رفع این ترمز چون پامو از روی گاز برمیدارم با سرعت فراوانی به سمت خواسته ام پیش میرم و جریانی از خوشبختی وارد زندگیم میشه .
بهترین الگو برای تمام این سوالات خود استاد عباسمنش میباشد که خودشان بارها وضعیت قبلی را توضیح دادن و الان هم که میبینیم چه شرایطی دارن .
سلام به شما دوست عزیز
خواستم از شما تشکر کنم بخاطر آگاهی که از پاسخ شما به این سوالات گرفتم
وقتی که متن شمارو میخوندم یکی یکی به ترمزهایی رسیدم که خودم در گوشه ذهنم بصورت مخفیانه دارمشون و باید رفع بشن خیلی از استاد ممنونم بخاطر طرح این سوال و ممنونم از پاسخ پر از آگاهی شما دوست عزیز
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته ونیز همه دوستان که در این خانواده بزرگ هستند
اینجا من اول از هر صحبتی لازم میدونم که بگم من چقدر هدایتی اومدم و این فایل عالی رو دیدم آخه دقیقا ی ربع قبل دیدن این فایل زیبا من از خدای خودم در مورد خرید واینکه آیا این دوره منظورم دوره کشف قوانین زندگی میتونه بازم راهی بشه مثل دورهای قبل ب سمت اون جاده سبز و رسیدن ب خواسته ها که خدارو شکر تا اینجای کار همچیز در زمان مناسب و در مکان مناسب اتفاق خواهد افتاد است..
و باز هم از استاد عزیز بسیار ممنونم که چه سوال به موقع ونیز کلیدی پرسیدن در این فایل که هم ما ب ترمزهای ذهنی خود پی ببریم و هم اینکه ایشون از باورهای مخرب یا همون ترمز ها آگاه بشن که بتونن برای راهنمای خودمون در این دوره کمکمون کنن
من حدود 1500روز هست که عضو سایت هستم که اگه بخوام روزهای که در کنار سایت بودم و از تجربیات اون استفاده کرده باشم رابگم شاید بتونم ب 500روز اشاره کنم و لازم ب ذکر میدونم که بگم انصافا هم ب اندازه همین روزها نتیجه گرفتم .والان حدود پنج ماه میشه که محکم و پایبند سایت شدم اینو برای این نوشتم که شاید عزیزانی باشند که مدت عضویت منو ببینن و جوابهای که میخام در مورد سوال استاد جواب بدم عزیزانی روب فکر بندازه که بعد از چندین سال آیا میشه هنوز باور مخربی باشه و جواب من همینه مادامی که ما روی باورهامون و ذهنمون کار میکنیم نتیجه خوب میگیریم و منم اینجا میگم من ب اندازه همون روزهای که روی خودم کار کردم واقعا واقعا نتیجه ها گرفتم..و این بار با خودم تعهد جهاد اکبر گرفته ام که به هیچ وجه دیگه حتی یکروز هم از سایت استاد و این همه آگاهی دور نباشم..
سوال اول..طبق فرمایش استاد عزیز که فرمودند همیشه یک هدف رو برای سال جدیدتون انتخاب کنید..من حدود شش ماه است برای خودم هدف ایجاد شغل جدید را در نظر گرفتم طبق اصول وقانونی که قبلاً از استفاده کردم و جوابهای بی نظیری گرفتم ولی هنوز به هدف خودم نرسیده ام ..جالب این جاست که من سرمایه لازم برای این شغل هم که بصورت منقول و غیرمنقول هم است دارم ولی نمیدونم واقعا چرا هربار مشکلی داره پیش میاد هر بار که اقدام میکنم برای فروش اتفاقاهای عجیبی میفته..و من که همیشه این سخن استاد تو گوشمه که هر تصمیم که از روی اعصبانیت گرفته بشه کار شیطان است سعی کردم خودمو ب آرامش برسونم و اونجا هیچ خبری جز اینکه ی حسی میگه الان بشین و رو خودت کارکن نیست …
وجوابم ب سوال دوم استاد ..باید بگم هستند افرادی که همون خواسته ها را داشتند و الان دارند ولی با ی فرق بزرگ با من که اونها وام گرفتن اونا پول قرض کردن اونا هزار کار فیزیکی کردن والان دارن خواستشون رو و جالبه که بدهی های خودشون رو هم یا صاف کردن یا دارن صاف میکنن..ولی من فقط رو اصول قبل که از قانون یادگرفتم جلو میرم..
از اینجا به بعد جواب سوال سوم استاد است واقعا نمیدونم این الگوها که من صحبت کردم در موردشان از اثرات چند سال دوری از سایت هست و فرکانسهای من که این جور الگوها رو جذب کردم..من باورهای مخرب زیادی پیدا کردم همه دلیلش هم این هست که فکر کردم اون آموزشها تو سالها برام کافی بود و من آدم خودساخته ای شدم ولی با تضادی که حدود یکساله بهش بر خوردم فهمیدم که خانم شایسته درست فرمودند که کارکردن روی ذهن مثل کارکردن ی بدنساز هست که اگه رو خودش کار نکنه به اون توانای که میخواد نمیرسه عضله فکر همچون ماهیچه همیشه باید روش کارکردو این خاصیت ذهن است که طبق فرمایش استاد ی باغ میوه اگه یکماه بهش نرسی زود خراب میشه..الان میدونم باورهای مخرب زیادی دارم و خواستم با همون آگاهی قبلی حرکت کنم ولی نشد و ازخدا هدایت خواستم و هدایت شدم ب خرید دوره کشف قوانین زندگی ..و همین جا مینویسم من این دوره رو میخرم و براتون از نتیجهاش میگم..زیرا من قبلاً هم از دورهای استاد بی نهایت نتیجه دیدم..به امید پیروزی هموتون
حق نگهدارتون