https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چه هدف هایی را انتخاب کرده بودم اما محقق نشدند یا روند کندی دارند برای پیشرفت؟
1، سه برابر کردن درامدم
ترمزها
در این رابطه ترمز هایی که دارم
(برای درامد بیشتر باید بیشتر کار کنی)
(چه فایده باید بیشتر تلاش کنی و بعدشم نصفشو مالیات بدی به دولت)
(برای کاری که انجام میدی نباید پول زیادی درخواست کنی، نامردیه، اصلا افراد بیشتر از این برای کارت پول نمیدند)
ایا افرادی را میشناسید که به اندازه شما یا متر تلاش کرده اند اما نتیجه دلخواه شما را گرفته اند؟ راستیاتش نه، البته بگم منم خیلی پیگیر نبودم که الگو پیدا کنم در شغل خودم.
اما توی شغل های دیگه خیلی ها رو تو سایت دیدم که ی مدت کوتاهی که کار کردند ایده ها بهشون گفته شده و عمل کردند و درامدشون خیلی افزایش داشته.
2، تغییر شغل
ترمز ها
1، دیگه دیره برای شروع ی کار دیگه
2، اوووو باید کلی خاک بخوری تو این کار تا جا بیوفتی
3، باید توی این کار استعداد داشته باشی.
4، طول میکشه که توش حرفه ای بشی.
5، نکنه انتخابم راجب شغل جدید اشتباه باشه که بعدا پشیمون بشم.
3،ایجاد روابط عاشقانه:
ترمز ها
1، احساس عدم لیاقت
2، خود کم بینی
3، میگم اصلا چطوری میخوام با اون دختر ارتباط برقرار کنم (چونکه اروپاییه و فرهنگش و زبونش با من فرق میکنه)
4، به اندازه کافی خوشگل و خوب نیستم.
4، سلامتی پوست سر و صورتم
ترمزها
1، این مربوط به خیلی وقت پیشه و سخت میره
2، کسایی که داشتنش هنوز دارنش
3، این چون ی چیز بیرونیه و پوستیه فرق میکنه.
سپاسگزارم سپاسگزارم خیلی سپاسگزارم که با این باور ها روبرو شدم. استاد خیلی ازتون متشکرم،
من داشتم فایل (با وجود تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیدم 2) را میدیدم چند بار هی دستم خورد روی گوشی و میومد روی این فایل. گفتم ی نشونست.
این فایل را دیدم، ذهنم نمیخواست بنویسه و تمرین را انجام بده.
استاد گوش دادن این فایل خیلی ذهنم رو به هم ریخت. من سه سال و نیم هست که با همسرم ازدواج کردم و همیشه باورم این بود که اول ازدواج بچه دار میشیم. یک سالی گذشت ولی اتفاق نیافتاد. یکی از دوستام میگفت این نیاز جسمانیه و شاید روحت بچه نخواد. یکی میگفت شاید شوهرت از ته دل نمیخوادکه نمیشه . یکی گفت سنت بالاست و معلوم نیست بشه . بعد یک سال کلی آزمایش و عکس و ویزیت … انجام دادیم . همه آزمایشها اوکی بودن ولی هنوز هم نشده. بعد گوش دادن این فایل هیچ باور محدود کننده ای به ذهنم نیومد. یه لحظه نشستم و به درونم گوش دادم و از حرفایی که شنیدم تعجب کردم.
1.خونمون کوچیکه. 2.پدرم نتونست زندگی خوبی برای من و برادرم فراهم کنه و من دوست ندارم سختی که خودم کشیدم یه موجود دیگه بکشه.3.من برا خودم اهدافی دارم که بچه مانع رسیدن به اونا میشه. 4.هنوز خودمون بچه ایم. 5.بچه خرج داره و باید خودت رو فدا کنی. 6.حوسلشو ندارم. 7. دقیقه نود اتفاق میافته. 8. باید خدا بخواد. 9. به زور چیزی رو از خدا نخواه فلانی به زور خواست بچش معلول شد.
با نوشتن این باورها کلی اشک ریختم. با اینکه برای رسیدن به خواستم از روشهایی مثل خریدن لباس و برنامه ریزی برای اتاقش و اینکه چی بخرم و تختش رو کجا بزارم و چجوری بزرگش کنم……و آماده کردن خودم برای اومدنش. ولی باورهایی که ترمز هستن رو نادیده گرفتم. فکرها یا نجواهای درونی ظریفی که تو ذهنم مدام کار میکرده و من .بهشون بی توجه بودم….
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم که هر موقع میام تو این سایت حرف های رو به من میگه که واقعا با عمل کردن به اونها زندگیم رو پر از شادی و زیبایی و آرامش میکنه.
من خودم دوره قانون سلامتی رو خریداری کردم که قضیه جور شدن دوره هم بسیار هدایتی و سریع اتفاق افتاد.
من اولا چاق بودم و وزنم 86کیلو با قد 173 بود.
سال ها بود که میخواستم خودم رو لاغر کنم و رژیم های مختلفی رو امتحان کردم ولی جواب پایدار نگرفتم،
تا اینکه پارسال خبر دوره قانون سلامتی اومد و من با هدایت این دوره خودم شروع کردم به تحقیق در مورد لاغری در سایت های به زبان انگلیسی،و خدا میدونه در کمتر از یک ماه به وزن 73کیلو رسیدم و نتایجم فوقالعاده بود و لذت میبردم از زندگی ولی بعد از چهار ماه اون سبک غذایی رو کنار گذاشتم و روی آوردم به همون شیوه قبل ولی کنترل شده یعنی خیلی کمتر شیرینی میخوردم و غذاهام رو هم کنترل میکردم و از اونجایی که فوتبالیست هستم خیلی تحرک داشتم.
ولی نتایج باب دلخواه من نبود و همیشه به خدا میگفتم خدایا میشه دوره قانون سلامتی رو برام جور کنی و به صورت هدایتی جور شد و در عید سال بعد من به این دوره هدایت شدم و خدا رو شکر و به خواستم رسیدم.
در بحث روابط من خیلی مشکل داشتم و خلأ عاطفی داشتم و منو خیلی زمین زد و خیلی ضربه بدی رو از لحاظ عاطفی خوردم.خیلی دعوا میکردم حتی دعوای فیزیکی همیشه جام تو زنگ تفریح کنار درب دفتر مدیر بود و با خانواده ام هم همینطور و جوری شده بود که با مامانم بحثم میشد و با هم بحث میکردیم و دعوای فیزیکی و همی جوره از لحاظ عاطفی مشکل داشتم و این در حالی بود که با استاد اشناییت نداشتم و نمیدونم از کی بود ولی از کودکی تا سال نهم این خلا با من بود و سبب شده بود که به کار هایی روی بیارم که بار ها و بارها منو تو این خلا بیشتر میبرد ولی همیشه میخواستم که رابطه خوبی داشته باشم ویک روز بحثم نشه تو خونه ولی این باورها بود اگه من خوب بشم اونا بد باشم فایده ای نداره بد تر من زجر میکشم چون نمیتونم جوابشونو بدم بخاطر همین منم بد میمونم که بتونم خودمو یه جورایی خالی کنم.
این تا جایی ادامه پیدا کرد که با استاد آشنا شدم و خدا منو هدایت کرد و تونستم با بهتر کردن باور های غلط به باور های درست و جایگذاری کردن اونها و تکرار اونها به جایی رسیدم که واقعا از لحاظ روابط بسیار عالی و با اعتماد به نفس هم نسبت به خانواده و هم با افراد غریبه به راحتی صحبت کنم.
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم از خداوندی که در هر لحظه منو هدایت میکنه به مسیرهای درست و آسان که بتونم با تلاش کمتر نتایج عالی و فوقالعاده ای رو بگیرم .
از شما استاد عزیز هم سپاسگزارم که این فایل رو آماده کردید.
من حدودا چهار سال است که با شما اول از طریق تلگرام و فایلهای رایگان و غیر رایگانتون که نمیدونستم اشنا شدم
ودر ابتدا خیلی مشتاق بودم خیلی هم انرژی میگرفتم از صحبتهاتون حدودا یکسال اول نتایج خیلی خوبی هم گرفتم
اول از همه از نظر روابط من خیلی ادم حساسی بودم که میشستم بیخودی غصه میخوردم و توجه میکردم به حرفهای مردم
وشاید حرفی که چند سال پیش زده بودن فکرش میتونست راحت اشک منو در بیاره
و این روحیه باعث میشد که من مجدادا با اون مشکلات قرار ملاقات بزارم الحمدالله
در بحث روابط با همسرم و دیگر اعضای خانواده خیلی خیلی بهتر شدم اینکه وارد بحث نمیشم سعی میکنم نکات مثبت دیگران رو ببینم
و در کل. خیلی تاثیرات خوبی در زندگیم دیدم
اما ازنظر مالی که مشکل ثانویه ی من بود
اوایل خیلی خوب بود انگار احساس میکردم شانس بهم رو کرده پشت هم اافاقات مثبت خوبی میفتاد
حتی دیگران تعجب میکردن من چرا انقدر پشت سر هم در قرعه کشی های متفاوت برنده میشم
و همچنین کاری که برای همسرم پیدا شده بود زندگیمون رو راحتتر کرده بود
ولی بمرور به جای اینکه رو به پیشرفت
باشم بعد از تولد دوقلوهام
به دلیل حجم کاری که داشتم تا حد زیادی از این فضا فاصله گرفتم و متاسفانه از نظر ثروت با مشکلات. رو برو شدیم
خیلی دوست داشتم توانایی این رو داشتم که دوره های شمارو میخریدم و به دستوراتتون عمل میکردم ولی در حال حضر توانش رو ندارم و از فایلهای رایگانتون استفاده میکنم تا انشالله بتونم بخرم
ولی استاد جان در مورد هدف که میفرمایین
من یه پسر داشتم و خدا دوقلوی دختر نازی به من عطا کرد ومن تصمیم گرفتم در کنار خانه داری بچه داری که مسئولیت سنگینی هم هست
یه پیج برای بچه هام بزنم ود اینستاگرام فعالیت کنم و روزمرگیهاشون رو بزارم
اوایل رشد بالایی داشت و لی اطرافیان از روی دلسوزی یا باورهای مخربی که داشتن مدام به من گوشزد میکردن نزار عکساشونوچشم میخورن و…این حرفا
و من با اینکه بهشون میگفتم نه قبول ندارم حرفتونو این همه بچه خوشگل این همه زندگیای خیلی بهتر که طرف فیلمو عکس میزاره هر روزم داره بهتر میشه از قبل
ولی در باطن در خودم ترس ایجاد میکردن
واین فکر کنم یه ترمز بزرگی شد برای من که من با ترس فیلمو عکس میزاشتم و دیگه پیجم خیلی بالا نرفت
ولی نمونه افرادی رو میدیدم در اینستاگرام که بچه هاشون خیلی هم به لحاظ ظاهری جالب نبودن یا تولید محتوای خوبی نداشتن میدیدم که چقدر بالا رفتن ودارن ازین فرصت کسب درامد میکنن
یا چند نمونه دوقولوهای خارجی دیدم که موقعیت مارو داشتن و لی پیشرفت کرده بودن
کلا نمیدونم غیر از اینکه باورهایی همچون چشمو نظر و ایده های اطرافیان
چه چیزی دیگری مانع هست
ولی در کل من خیلی به این کار علاقه دارم و داشتم که در کنار بچه داری و قت گذروندن با بچه ها ازشون فیلمو عکس بگیرم خاطراتشون رو ثبت کنم و خیلی ها هم مشوق من بودن و میگفتن ما تورو الگوی خودمون قرار میدیم با این حجم از کار انقدر پر انرژی هستی مادر شادی هستی برای بچه هات وقت میزاری در زمینه های مختلف
دوستدارم راهنماییم کنید که چطور بتونم
این باورهای مخرب رو کنار بزارم
و چطور در باورهایی رو جایگزین کنم
که بتونم به هدفم برسم چون واقعا به این کار علاقه دارم.؟
ممنون و سپاسگزارم از شما
و همچنین خانم شایسته عزیز انشالله همیشه موفق و پیروز باشین️
سلام و صد درود بر عزیزان دل. استاد عباسمنش نازنین و مریم بانوی توانا و مهربان. خداوند رو بسیار شاکر و سپاسگزارم به خاطر آشنایی من با سایت امید عباسمنش. بعد از دیدن فایل امروز مبنی بر چرا علیرغم تلاشهایشان به نتیجه مطلوب نمیرسیم، شوق نوشتن در من بیدار شد. از دی ماه سال گذشته با این خانواده آشنا شدم . بعد از گذراندن بک دوره بیماری و شیمی درمانی که. واقعا در طلب پیدا کردن راهی برای حفظ سلامتی و زندگی کردن سالم بودم ،این سایت و تمام محتویات ارزشمند اون روحی تازه بر جسم من دمیده شد . به طوری که هر چند شرایط خوبی برای اجرای قانون سلامتی نداشتم ولی این دوره را تهیه و اجرا کردم. و از این که کسی در این عالم پیدا شده که با قدرت حرف از بهبود و سلامتی در تمام جنبه ها میزنه سرشار از شعف و امید شدم. پس از گذشت ماهها و تایید پزشکان بر وجود سلامتی کامل در بدنم ولی آنچه که تا به امروز همچنان موجب آزارم میشه باورهای قوی مخرب در زمینه های مختلف هست. باورهای ذهنی که ریشه در ترس و نا امیدی و بی اعتمادی داره. هر چند ماههاست که با شکرگذاری کردن نعمتها و نوشتن آن گامهای بزرگی برای شناختن این باورها برداشته ام ولی ریشه های آن درهم تنیده تر از این حرفهاست و نیاز به مراقبت لحطه به لحظه زندگی داره. عزیزان همسفر ‘ناب ترین لحظات رو در صحبتهای بی ریا و صادقانه استاد و نوشته های خالصانه و صمیمی شما دوستان دیدم. در پناه خدا شاد و آرام باشید.
1.خواستم در جهت رفتن ب سمت کاری ک بهش علاقه دارم و در واقع کشف اون علاقم ک هنوز موفق نشدم
بااینکه خیلی بوده ک میخاستم کشفش کنم راستش الان دارم کارای مورد علاقم ک کودک درونم با شوق میره سمتش انجام میدم ولی ی کار ک تمرکزی روش زمان بزارم ن وهنوز تو کارمندی موندم بااینکه قلبم خیلی بیشتر ازین میخاد
میخام کسی باشم ک صاحب بیزینسشه و از کارش لذت میبره
2. من مثلا ی دوستی دارم ک واقعا خیلی راحت تر زندگی کرد کمتر درس خوند تفریحاشم کرد الان تو کاری ک دوس داره هس هر روزم داره گسترشش میده و خوب خدماتشو ارائه میکنه و پول میسازه و منم برای خدماتی ک ب خوبی ارائه میده بهش مراجعه میکنم و واقعا چ ارامشی تو کارشه دقیقا این فرد کسی بود ک شاید بگم نصف من تلاش میکرد و الانم از کارش لذت میبره
3. نداشتن اعتماد بنفس کافی خودباوری
ترس از رها کردن موقعیت فعلی
نمیدونم چ توانایی های عالی دارم و همونایی ک دارم باورشون ندارم خودمو باور ندارم هنوز
برا همین کاری ک انجام بدم میگم ارزش نداره چون درواقع خودم رو ارزشمندو لایق نمیدونم
فک میکنم مهارتم کارم پولساز نیس
برا همین دنبال کارایی رفتم ک گفتن برو تو این کار پول هس ک واقعا ب نتیجه نمیرسه
کمبود ایمان و حساب کردن روی نیروی هدایت زیادی فکر میکنم و اقدام نمیکنم مخصوصا در همین زمینه کاری البته جدیدا هدایت شدم نشونرو جدی کردم و ب سمتش اولین قدم رو برداشتم عالی بود خداروشکر انشالله در کامنتای بعدی اگ قدم های بعدیم اجرا کنم درموردش بیشتر میگم
من عاشق این جملتم استاد: تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت ک چون باید کرد
3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
من همیشه دوست داشتم درسم رو بخونم و گرفتن کارشناسی یه هدف بود که در نهایت درس خواندن رو رها کردم وباسوالی که استاد مطرح کردید کلی کنکاش کردم ویه ترمز رو در خودم کشف کردم. دلیل نرسیدن من به هدفم اینکه سخته وتوباید زجر بکشی وخیلی از کارهام رو ناتمام میذاشت وهدایت میشدم به مسیرهای سخت
در بحث درس من هدایت شده بودم به دانشگاه پیام نور که استاد خیلی کم درس میداد غیر حضوری بود، مسیر تا دانشگاه یه مسیر چپ و نمره گرفتن به دوش دانشجو بود، بدون درسی که شرکت نکنی نمره کلاسی نداره و خیلی درس رو بلد نبودم و… وانگار خدا هدایت میکرد منو به مسیر سختی که از باورهای اشتباه مذهبی من نشات میگرفت که هر چی بیشتر زجر بکشی ثوابش ثوابش زیادتره ،با خدا معامله میکنی اون دنیا عوضش کارت آسونتر، مسیر خوب مسیر سخته پخته میشی، باکلی منطق های جور واجورکه ناخواسته به مسیر سخت وپر مشقت کشیده میشی
من امروز قرآن رو باز کردم با این نیت که راه درست هدایت بشم
قرآن رو بازکردم ابتدای سوره مریم داستان زکریا اونجا که از خداوند درخواست فرزندی میکنه
قال رب انی یکون لی غلام وکانت امراتی عاقراوقد بلغت من الکبر عتیا(8) قال کذالک قال ربک هو علی هین..
گفت ای پروردگارم چگونه برایم پسری خواهد بود در حالی که همسرم نازا بوده و خود نیز از پیری به فرتوتی رسیده ام * گفت چنین است پروردگارت فرمود این بر من آسان است
معنی این آیه تناقض داره با دیدگاه مذهبی که راه سخت رو پیشنهاد میده وکلی هم براش ثواب تعریف میکنه
ومسیر خدایی رو با آسانی معرفی میکنه وهمچنین آیه
قالت انی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر و لم اک بغیا(20)قال کذالک قال ربک هو علی هین…
گفت چگونه برای من پسری خواهد بود در حالی که نه هیچ بشری با من ازدواج کرده است ونه بد کاره بوده ام * گفت چنین است پروردگارت فرمود این بر من آسان است
تو این آیه درمورد باردار شدن حضرت مریم هست که مسیر ناممکن از نظر بشری برای خداوندآسان است وراه خدا راه آسانی است راهی که خداوند در آن هست راه راحتی راه آسانی، وصحبت شما استاد که چطور از این آسان تر چطور راحت تر واین کلام خداونده
قال رب اشرح لی صدری(25)ویسر لی امری (26)
گفت ای پروردگارم سینه ام را گشاده گردان(25)وکار را برایم آسان ساز
دعای حضرت موسی است که آسانی در کار را می خواهد که باز هم مخالف دیدگاه مذهبی اشتباهی است که به من گفتند
من تا قبل از آشنایی با استاد میگفتم کار سریع انجام بشه وبا عجله سر کار میرفتم بسیار دیر وسخت انجام میشد که خیلی هم کار خراب میشد من وبا این دیدگاه که کار آسونه خدایا کار رو برام آسون کن همون دیدگاه ودعای حضرت موسی ویسرلی امری خدایا کارها رو بر من آسان ساز تکرارش میکنم
وجواب میده آسون ترین راه حل ها به فکرم میرسه
وجالبه حضرت موسی نگفته کارم سریع انجام بشه ومثل من عجول باشه گفته کار رو بر من آسان ساز هدایت بشم به راه آسون کار آسون آسانترین شیوه وباز هم این دیدگاه قرآنی تقویت میشه که راه خدا راه آسانی است
فقلنا یا آدم ان هذا عدولک ولزوجک فلا یخرجنکمامن الجنه فتشقی (117)س طه
پس گفتیم ای آدم مسلما این (ابلیس) دشمنی است برای تو وهمسرت، پس شما را از بهشت بیرون نکند که در مشقت افتی
استنباط من از این آیه اینکه تبعیت از شیطان تو رو به سختی ومشقت میندازه وراه شیطان راه سختیه
مسیری که در آن شیطان باشه سختی هست
قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منی هدی فمن اتبع هدایت فلا یضل ولا یشقی(123)س طه
گفت همگی باهم از بهشت فرود آییدکه برخی از شما دشمن برخی دیگرند، چون از سوی من هدایتی به سوی شما رسید، هر کس از هدایتم پیروی کند
نه گمراه میشود نه به مشقت می افتد
این صحبت ها رو من برعکس شنیده بودم سختی رو به من یه چیز خدایی ودینی خورانده بودند دیدگاه های اشتباه مذهبی تا چه حد..
ووووو..مذهبیونی که من میشناختم قرص اکس انگار میزدندهمه رو چپکی به حداقل من خورانده بودند
یانه من بدون فکر قبول کرده بودم واین همه قرآن خوندیم وبه معانی توجه نکرده بودم که همیشه راه خدا آسونه کار آسونه
چطور ازاین آسانتر
چطور از این راحت تر واین کلام خداست، درخواست حضرت موسی است ویسر لی امری
اینکه راه سخت، راه مشقته
راه سخت، راه اشتباهه
راه مشقت راه سختی، راه شیطانه
شیطان میخواد ما رو به مشقت بندازه.
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
خدایا ما رو هدایت کن به بهترین مسیر به آسونترین مسیر، که مسیر تویه خدایا شکرت
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
1.استقلال مالی
2.رابطه بهتر وعالی با همسر و فرزندان و دیگران
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
افراد زیادی رو میشناسم .مثل برادر خانومم و همکارانم و پسرخاله ام.
این افراد هم سن من هستند و همکارانم مثل من در صنف کار نجاری هستش و وضع و اوضاع بهتری دارند نسبت به من و بعضا بهتر هستند
پسر خاله و برادر خانم هم خوشبختانه درآمد و اوضاع بهتری دارند .هم ماشین دارند و هم رابطمون با همسر بهتر هستند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
بنام خدای مهربان. خدایی که سریع الجوابه. خدایی که به تمام درخواست ها جواب میدهد.
جواب سوال اول؛ من چند ساله سه هدف دارم که هنوز محقق نشدن! البته کلی واسشون تلاش کردم. ایده هایی که به ذهنم میرسیده انجام میدادم. حالا دیر یا زود ولی انجام میدادم. هدف اول مهاجرت بوده. اقدام کردم ، روی باورهام کار کردم، باورهای خوب در موردش ساختم و بعد از چند ماه یه مهاجرت کوتاه داشتم که خیلی زود برگشتم. دومین هدف من فوتبال بازی کردن توی یه تیم لیگ برتری بوده. با اینکه چندین تست رفتم و حتی مهاجرتم هم بخاطر فوتبال بود اما نشد. هدف آخر در زمینه مالیه. من با اینکه کار نسبتا خوبی داشتم اما کارمو عوض کردم برای پیشرفت بیشتر. چند بار اقدامات بزرگی کردم. دوره گرفتم ، قدم برداشتم اما نشد که نشد…
استاد وقتی گفتی من با این دیدگاه مخالفم که یک هدفی رو انتخاب کن و با تمام وجود براش تلاش کن، صبح و شبتو بهم بدوز تا در نهایت بهش برسی! نمیدونی ذهنم چه جرقه ای زد؟ گفتم خدایااا مگه غیر از این بوده؟؟ مگه غیر از اینه که با گلی تلاش بهش برسم؟ این جملهتون یه ضربه محکم بود به بنایی که از باورای مخرب ساختم.
جواب سوال دوم؛ آیا کسی رو میشناسی که با تلاش کمتر و در مدت زمان کمتر به همون هدف ها رسیده باشن؟؟؟ بله! قطعا بله… در زمینه مالی دوست من توی زمان خیلی خیلی خیلی کمی به درآمد بالا رسید. و من به وضوح دیدم که فقط هدف گذاری کرد و ماه بعدش درآمد خیلی بالایی داشت. در زمینه مهاجرت خود استاد که کمتر از یک سال اونم با لذت به آمریکا مهاجرت کرد.. توی این یک سال هم کلا درگیرش نبوده فقط عشق و حال میکرده و اروپا رو میگشته… در زمینه فوتبال هم که صدها نفر بودن خیلی راحت فوتبالیست شدن. انقدر راحتی که وقتی بقیه میشنون میگن نه بابا حالا شانسی بوده. یا پارتی داشته! یعنی نمیتونن باور کنن که اره همینقدر راحت میشود… مثالی که خودم خیلی باهاش ارتباط برقرار میکنم جونیور مسیاس هست. که توی 24 سالگی وقتی میره ایتالیا ، اونجا توی خیابونا یه مربی بزرگ فوتبالشو میبینه و بهش پیشنهاد میده بیا برای فلان تیم. بعدشم که به میلان بزرگ میپیونده. همینقدر راحت و ساده. مثالهای ایرانیشم خیلی زیاده…
با همه این اوصاف و با فکر کردن به این دو سوال باید یه چیزهایی در من شکل بگیره. یه چیزهایی زنگ بزنه. بگه پس اصل، چیز دیگه ایه. موضوع باورهای مخرب تو هستن. درسته که داری باورهای خوبی میسازی ، اما ترمزها هم دارن کار خودشونو میکنن…
حالا سوال سوم اینه که چه ترمزهایی در رابطه با هر کدوم از اون خواسته ها وجود داره؟؟؟؟
در مورد مسائل مالی که مستقیما مسئله باور احساس لیاقت به ذهنم رسید.. اینو به وضوح میشه دید که توی مسائل مالی من احساس لیاقت ندارم.. این بزرگترین ترمز منه. در زمینه مهاجرت هم احساس میکنم مهاجرت یک کار خیلی شاخه! یعنی خیلی بزرگ و سخت و نیاز داره به یک پروسه عجیب غریب. چیزی که تو ذهنم هست اینه که باید کلی بزرگ بشی ، کلی تلاش کنی، بعد تازه اگرم مهاجرت کردی باید از صفر و با کلی سختی به یه شرایط استیبل برسی.. یعنی مهاجرت رو مساوی میدونم با تلاش فیزیکی فراوان! با صبح تا شب کار کردن! با درگیری ذهنی شدید! با تلاش فراوان برای هماهنگی با محیط جدید! تلاش فراوان برای یادگیری فرهنگ جدید! و این چیزها کل تمرکز و وقت و انرژی تورو میگیره که حتی اجازه نمیده بتونی کارهم بکنی. در زمینه فوتبال نمیدونم ، چیز خاصی به ذهنم نمیرسه. فقط میدونم که قطعا احساس لیاقت میتونه یکی از ترمزهای من توی این زمینه باشه….
همه چیز ذهنیه! همه چیز شناخت ذهنه ، اینکه بدونیم چه باورهایی داریم!؟ چطور میتونیم تقویتش کنیم!؟ چطور میتونیم تغییرش بدیم؟؟ ما ادما توی مسائل مختلف با توجه به شرایطی که داشتیم باورهای متفاوتی داریم! مثلا من توی محیطی بزرگ شدم که برادرام همیشه سالم بودن و وقتی مریض میشدن بدون رفتن به دکتر و خیلی زود و راحت خوب میشدن. پس در زمینه سلامتی این باور در من شکل گرفته که سلامتی حق طبیعی منه!
بطور کلی خواسته های من وقتی شکل میگیره که به تضادها بربخورم. وقتی به تضادها برخورد کردم خیلی راحت خواسته در من شکل میگیره! حالا بجای گریه و زاری باید بیام هدفگذاری کنم. بعد از اون اولین کاری که باید انجام بدم برداشتن ترمزها هست. اینکه با خودم فکر کنم چرا من این خواسته رو ندارم؟ دلیلش چیه!؟؟ همزمان که دارم ترمزها رو برمیدارم در کنارش باورهای مناسب هم بسازم.. که البته حالا به این نتیجه رسیدم که مهم ترین قسمت داستان همون برداشتن ترمزها هست.. وقتی ترمزها رو بردارم ماشین حرکت میکنه ! اگه اروم پیش میره باید بیشتر گاز بدم….
یعنی من این مسئله رو با تمام وجود برای معافیتم انجام دادم. حالا که بهش فکر میکنم من خیلی عالی ترمزها رو برداشتم! در کنارش باورای عالی ساختم! چون اصل کار ترمزها بود برای من، هر شب چندین ساعت با خودم حرف میزدم. میگفتم نه فلانی ادم خوبیه. چه لزومی داره کار منو انجام نده. اصلا طرف کارش همینه که کار منو انجام بده. یا میگفتن خیلی سخت گیری میکنن! هر شب میگفتم هر کسی شرایطشو داشته باشه تاییدش میکنن. طرف مرض نداره ک بیاد گیر الکی بده. و همینطور یکی یکی ترمزها رو شناسایی کردم! و یادم میاد که خیلی خیلی روی باورای توحیدی کار میکردم که به نظر من در تمام مواردی که به خواسته هام نمیرسم کلی شرک دارم. نتیجه این شد که توی کمتر 2 ماه کارتم اومد. با 3 4 بار رفتن و اقدام کردن تایید شد. خیلی پروسه لذتبخش و خوبی بود. اصلا فشار نیومد بهم. اصلا استرس نداشتم. اصلا سخت نبود. با عشق انجام شد. به هر کی میگم کمتر از 2 ماه کارتمو گرفتم باور نمیکنه. میگه دو ماه فقط طول میکشه کارت صادر بشه. تازه چند ماهم باید بدوی دنبال کاراش.. ولی من از همون اول تو ذهنم ساختم که نه! چرا باید بدوم! شرایطشو دارم همون نفر اول تایید میکنه! چرا باید برم پیش 10 نفر ؟ چقدر خوب میشه ما درسهامونو بگیریم. یاد بگیریم چطور به خواسته هامون برسیم.
البته این حرفها برای همه نیست. برای اوناییه که به این نتیجه رسیدن ؛ من هستم با باورهای خودم و با فرکانس های خودم که خالق زندگیم هستم! حالا اگه توی یه سری مسائل نمیتونم خلق کنم، باید بگردم و دلیلشو پیدا کنم.
وگرنه این خدایی که من می شناسم ، تمام قدرت رو دو دستی به من داده! اختیار تمام جنبه های زندگیمو به خودم داده! قدرت خلق زندگیمو با عشق بهم داده.. هیچ اتفاق غیر مترقبه ای، هیچ اتفاق ناجالبی، هیچ شرایط نادلخواهی نمیتونه بدون اجازه من وارد زندگیم شه… الهی شکرت…
سلام به بهترین های این جهان هستی استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
همین الان سایت باز کردم که به این فایل هدایت شدم چند وقتی هست از خداوند هدایت خواستم که بهم بگه واقعا پاشنه اشیلم در مورد ثروت چیه ،چرا روند صعودی ندارم چرا مثل هم دوره ای هام نمیتونم ثروت و نعمت بسازم با اینکه رو دوره های ارزشمند دوازده قدم و عزت نفس کار میکنم ولی نتیجه بزرگی تو زندگیم نمیبینم
چرا ثروت وارد زندگی من نمیشه
چرا مشتری های عالی میان سمتم ولی بعدش میرن و برنمیگردن
بااینکه بهترین محصول ارائه میدم
بااینکه خیلی از دوستام که با هم تو این رشته آموزش میبینیم ،پیشرفت های چشم گیری داشتن
پول زیادی به راحتی میسازن و بیشتر علاقه مند میشن که کار کنند
ولی من ناامید تر میشدم
تا اینکه این سوال از خداوند پرسیدم ،و به این فایل هدایت شدم با اینکه فقط یکبار گوش کردم
به دقیقه 22 رسیدم که استاد گفتن
یک هدفی رو میخواهیم باید براحتی محقق بشود
همیشه باید در مسیر رسیدن به خواستمون لذت ببریم
خواسته هایمان باید به طور طبیعی وارد زندگی ما بشود
بله دوستان این ترمز ذهن منه ………
بله این یک باور کاملا مخرب ذهن منه ……
یک کد به شدت مخرب که تو ذهن من تنظیم شده
بله من برای خودم راحتی و لذت رو حرام کردم ذهن من میگه چرا باید براحتی پول در بیاری
چرا کارت اینقد راحت باشه و پول زیادی وارد زندگیت بشه
و دقت کردم هر چقدر من کارمو بیشتر یاد میگیرم و حرفه ای میشم و براحتی محصول مشتری رو اماده میکنم و سریع میرم سمت فایل گوش کردن یا خوابیدن یا کارهایی که دوست دارم مشتری هام کمتر میشن
کاملا مشخصه که ذهن من میگه نه نه نه
چرا سه سوته یک کار راحت رو انجام بدی عرض دو ساعت کار ولی اینقدر پول بسازی ،این نامردیه
نه تو لیاقتت این نیست …..
ذهنم میگه برو به همه بگو برن سمت علاقشون اینقد راحت پول میسازن ،برو به دوستات بگو دیگه برای دیگران کار نکنین
واقعا این مسیرو رو که اومدم ذهنم فراموش میکنه
فراموش میکنه که از کجا شروع کردم ،چه باورهای مخرب دیگه ای داشتم که همه رو درستش کردم تا به این جایگاه رسیدم که با یک دو ساعت کار این پول ها رو میسازم
حالا برم به بقیه بگم که برن سمت علاقشون براحتی پول میسازن ،نه ذهن من فقط با علاقه نیست که
اینکه من تمام حرف های استاد رو قبول کردم ،شب و روز فایل گوش کردم و از جایگاه صفر شروع کردم و تمرکز کردم رو کارم ،اخبار و تلویزیون رو حذف کردم بعد از علاقم ثروت میسازم ،حالا من لایق اینم که ثروت به راحتی وارد زندگی من بشه ،بله ذهن من ، این حق منه که راحت ثروت برسم و راحت به همه خواسته هام برسم
چرا مقاومت میکنی ،چرااااا چراااا
این باور مخرب هم تو ذهن من هست که خرج زن به عهده ی مرد ،کدوم زن تونسته پول فراوان بسازه
هر زنی پولدار بوده همش مال شوهرش بوده ،شوهرش بهش داده
با یک شوهر پولدار ازدواج کرده
یا وقتی میخواستم دوران مجردی کاری رو شروع کنم همیشه مادرم میگفت ول کن حالا یه روزی ازدواج میکنی دیگه این دردسرها رو واسه خودت درست نکن
انگار اونجا همزمان دو تا باور مخرب تو ذهن من درست میشد
یک اینکه با کار کردن و ایده اجرا کردن فقط دارم دردسر برای خودم درست میکنم
و دوم اینکه باید ازدواج کنم و جز خونه داری کار دیگه ای رو انجام ندهم و فقط منتظر این باشم که یک نفر دیگه خرج منو بده و بهم پول بده (شرک و وابستگی و مستقل نبودن )
باید بشینم و این کدهای فاسد ذهنم رو تمیز کنم
استادم منتظر فایل بعدی ام که مکمل کامنت دوستان عزیز باشه
به نام خداوند بخشنده مهربان.
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیز.
چه هدف هایی را انتخاب کرده بودم اما محقق نشدند یا روند کندی دارند برای پیشرفت؟
1، سه برابر کردن درامدم
ترمزها
در این رابطه ترمز هایی که دارم
(برای درامد بیشتر باید بیشتر کار کنی)
(چه فایده باید بیشتر تلاش کنی و بعدشم نصفشو مالیات بدی به دولت)
(برای کاری که انجام میدی نباید پول زیادی درخواست کنی، نامردیه، اصلا افراد بیشتر از این برای کارت پول نمیدند)
ایا افرادی را میشناسید که به اندازه شما یا متر تلاش کرده اند اما نتیجه دلخواه شما را گرفته اند؟ راستیاتش نه، البته بگم منم خیلی پیگیر نبودم که الگو پیدا کنم در شغل خودم.
اما توی شغل های دیگه خیلی ها رو تو سایت دیدم که ی مدت کوتاهی که کار کردند ایده ها بهشون گفته شده و عمل کردند و درامدشون خیلی افزایش داشته.
2، تغییر شغل
ترمز ها
1، دیگه دیره برای شروع ی کار دیگه
2، اوووو باید کلی خاک بخوری تو این کار تا جا بیوفتی
3، باید توی این کار استعداد داشته باشی.
4، طول میکشه که توش حرفه ای بشی.
5، نکنه انتخابم راجب شغل جدید اشتباه باشه که بعدا پشیمون بشم.
3،ایجاد روابط عاشقانه:
ترمز ها
1، احساس عدم لیاقت
2، خود کم بینی
3، میگم اصلا چطوری میخوام با اون دختر ارتباط برقرار کنم (چونکه اروپاییه و فرهنگش و زبونش با من فرق میکنه)
4، به اندازه کافی خوشگل و خوب نیستم.
4، سلامتی پوست سر و صورتم
ترمزها
1، این مربوط به خیلی وقت پیشه و سخت میره
2، کسایی که داشتنش هنوز دارنش
3، این چون ی چیز بیرونیه و پوستیه فرق میکنه.
سپاسگزارم سپاسگزارم خیلی سپاسگزارم که با این باور ها روبرو شدم. استاد خیلی ازتون متشکرم،
من داشتم فایل (با وجود تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیدم 2) را میدیدم چند بار هی دستم خورد روی گوشی و میومد روی این فایل. گفتم ی نشونست.
این فایل را دیدم، ذهنم نمیخواست بنویسه و تمرین را انجام بده.
اما خداوند هدایتم کرد و اومدم نوشتمش.
الان میرم قسمت 2 را ببینم.
در پناه خداوند یکتا باشید.
درود. به نام خداوند مهربان
استاد گوش دادن این فایل خیلی ذهنم رو به هم ریخت. من سه سال و نیم هست که با همسرم ازدواج کردم و همیشه باورم این بود که اول ازدواج بچه دار میشیم. یک سالی گذشت ولی اتفاق نیافتاد. یکی از دوستام میگفت این نیاز جسمانیه و شاید روحت بچه نخواد. یکی میگفت شاید شوهرت از ته دل نمیخوادکه نمیشه . یکی گفت سنت بالاست و معلوم نیست بشه . بعد یک سال کلی آزمایش و عکس و ویزیت … انجام دادیم . همه آزمایشها اوکی بودن ولی هنوز هم نشده. بعد گوش دادن این فایل هیچ باور محدود کننده ای به ذهنم نیومد. یه لحظه نشستم و به درونم گوش دادم و از حرفایی که شنیدم تعجب کردم.
1.خونمون کوچیکه. 2.پدرم نتونست زندگی خوبی برای من و برادرم فراهم کنه و من دوست ندارم سختی که خودم کشیدم یه موجود دیگه بکشه.3.من برا خودم اهدافی دارم که بچه مانع رسیدن به اونا میشه. 4.هنوز خودمون بچه ایم. 5.بچه خرج داره و باید خودت رو فدا کنی. 6.حوسلشو ندارم. 7. دقیقه نود اتفاق میافته. 8. باید خدا بخواد. 9. به زور چیزی رو از خدا نخواه فلانی به زور خواست بچش معلول شد.
با نوشتن این باورها کلی اشک ریختم. با اینکه برای رسیدن به خواستم از روشهایی مثل خریدن لباس و برنامه ریزی برای اتاقش و اینکه چی بخرم و تختش رو کجا بزارم و چجوری بزرگش کنم……و آماده کردن خودم برای اومدنش. ولی باورهایی که ترمز هستن رو نادیده گرفتم. فکرها یا نجواهای درونی ظریفی که تو ذهنم مدام کار میکرده و من .بهشون بی توجه بودم….
سلام به همهی دوستان عزیزم.
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم که هر موقع میام تو این سایت حرف های رو به من میگه که واقعا با عمل کردن به اونها زندگیم رو پر از شادی و زیبایی و آرامش میکنه.
من خودم دوره قانون سلامتی رو خریداری کردم که قضیه جور شدن دوره هم بسیار هدایتی و سریع اتفاق افتاد.
من اولا چاق بودم و وزنم 86کیلو با قد 173 بود.
سال ها بود که میخواستم خودم رو لاغر کنم و رژیم های مختلفی رو امتحان کردم ولی جواب پایدار نگرفتم،
تا اینکه پارسال خبر دوره قانون سلامتی اومد و من با هدایت این دوره خودم شروع کردم به تحقیق در مورد لاغری در سایت های به زبان انگلیسی،و خدا میدونه در کمتر از یک ماه به وزن 73کیلو رسیدم و نتایجم فوقالعاده بود و لذت میبردم از زندگی ولی بعد از چهار ماه اون سبک غذایی رو کنار گذاشتم و روی آوردم به همون شیوه قبل ولی کنترل شده یعنی خیلی کمتر شیرینی میخوردم و غذاهام رو هم کنترل میکردم و از اونجایی که فوتبالیست هستم خیلی تحرک داشتم.
ولی نتایج باب دلخواه من نبود و همیشه به خدا میگفتم خدایا میشه دوره قانون سلامتی رو برام جور کنی و به صورت هدایتی جور شد و در عید سال بعد من به این دوره هدایت شدم و خدا رو شکر و به خواستم رسیدم.
در بحث روابط من خیلی مشکل داشتم و خلأ عاطفی داشتم و منو خیلی زمین زد و خیلی ضربه بدی رو از لحاظ عاطفی خوردم.خیلی دعوا میکردم حتی دعوای فیزیکی همیشه جام تو زنگ تفریح کنار درب دفتر مدیر بود و با خانواده ام هم همینطور و جوری شده بود که با مامانم بحثم میشد و با هم بحث میکردیم و دعوای فیزیکی و همی جوره از لحاظ عاطفی مشکل داشتم و این در حالی بود که با استاد اشناییت نداشتم و نمیدونم از کی بود ولی از کودکی تا سال نهم این خلا با من بود و سبب شده بود که به کار هایی روی بیارم که بار ها و بارها منو تو این خلا بیشتر میبرد ولی همیشه میخواستم که رابطه خوبی داشته باشم ویک روز بحثم نشه تو خونه ولی این باورها بود اگه من خوب بشم اونا بد باشم فایده ای نداره بد تر من زجر میکشم چون نمیتونم جوابشونو بدم بخاطر همین منم بد میمونم که بتونم خودمو یه جورایی خالی کنم.
این تا جایی ادامه پیدا کرد که با استاد آشنا شدم و خدا منو هدایت کرد و تونستم با بهتر کردن باور های غلط به باور های درست و جایگذاری کردن اونها و تکرار اونها به جایی رسیدم که واقعا از لحاظ روابط بسیار عالی و با اعتماد به نفس هم نسبت به خانواده و هم با افراد غریبه به راحتی صحبت کنم.
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم از خداوندی که در هر لحظه منو هدایت میکنه به مسیرهای درست و آسان که بتونم با تلاش کمتر نتایج عالی و فوقالعاده ای رو بگیرم .
از شما استاد عزیز هم سپاسگزارم که این فایل رو آماده کردید.
خدانگهدار تون باشه ️
سلام به استاد عزیز وهمچنین خانم شایسته ی عزیز
من حدودا چهار سال است که با شما اول از طریق تلگرام و فایلهای رایگان و غیر رایگانتون که نمیدونستم اشنا شدم
ودر ابتدا خیلی مشتاق بودم خیلی هم انرژی میگرفتم از صحبتهاتون حدودا یکسال اول نتایج خیلی خوبی هم گرفتم
اول از همه از نظر روابط من خیلی ادم حساسی بودم که میشستم بیخودی غصه میخوردم و توجه میکردم به حرفهای مردم
وشاید حرفی که چند سال پیش زده بودن فکرش میتونست راحت اشک منو در بیاره
و این روحیه باعث میشد که من مجدادا با اون مشکلات قرار ملاقات بزارم الحمدالله
در بحث روابط با همسرم و دیگر اعضای خانواده خیلی خیلی بهتر شدم اینکه وارد بحث نمیشم سعی میکنم نکات مثبت دیگران رو ببینم
و در کل. خیلی تاثیرات خوبی در زندگیم دیدم
اما ازنظر مالی که مشکل ثانویه ی من بود
اوایل خیلی خوب بود انگار احساس میکردم شانس بهم رو کرده پشت هم اافاقات مثبت خوبی میفتاد
حتی دیگران تعجب میکردن من چرا انقدر پشت سر هم در قرعه کشی های متفاوت برنده میشم
و همچنین کاری که برای همسرم پیدا شده بود زندگیمون رو راحتتر کرده بود
ولی بمرور به جای اینکه رو به پیشرفت
باشم بعد از تولد دوقلوهام
به دلیل حجم کاری که داشتم تا حد زیادی از این فضا فاصله گرفتم و متاسفانه از نظر ثروت با مشکلات. رو برو شدیم
خیلی دوست داشتم توانایی این رو داشتم که دوره های شمارو میخریدم و به دستوراتتون عمل میکردم ولی در حال حضر توانش رو ندارم و از فایلهای رایگانتون استفاده میکنم تا انشالله بتونم بخرم
ولی استاد جان در مورد هدف که میفرمایین
من یه پسر داشتم و خدا دوقلوی دختر نازی به من عطا کرد ومن تصمیم گرفتم در کنار خانه داری بچه داری که مسئولیت سنگینی هم هست
یه پیج برای بچه هام بزنم ود اینستاگرام فعالیت کنم و روزمرگیهاشون رو بزارم
اوایل رشد بالایی داشت و لی اطرافیان از روی دلسوزی یا باورهای مخربی که داشتن مدام به من گوشزد میکردن نزار عکساشونوچشم میخورن و…این حرفا
و من با اینکه بهشون میگفتم نه قبول ندارم حرفتونو این همه بچه خوشگل این همه زندگیای خیلی بهتر که طرف فیلمو عکس میزاره هر روزم داره بهتر میشه از قبل
ولی در باطن در خودم ترس ایجاد میکردن
واین فکر کنم یه ترمز بزرگی شد برای من که من با ترس فیلمو عکس میزاشتم و دیگه پیجم خیلی بالا نرفت
ولی نمونه افرادی رو میدیدم در اینستاگرام که بچه هاشون خیلی هم به لحاظ ظاهری جالب نبودن یا تولید محتوای خوبی نداشتن میدیدم که چقدر بالا رفتن ودارن ازین فرصت کسب درامد میکنن
یا چند نمونه دوقولوهای خارجی دیدم که موقعیت مارو داشتن و لی پیشرفت کرده بودن
کلا نمیدونم غیر از اینکه باورهایی همچون چشمو نظر و ایده های اطرافیان
چه چیزی دیگری مانع هست
ولی در کل من خیلی به این کار علاقه دارم و داشتم که در کنار بچه داری و قت گذروندن با بچه ها ازشون فیلمو عکس بگیرم خاطراتشون رو ثبت کنم و خیلی ها هم مشوق من بودن و میگفتن ما تورو الگوی خودمون قرار میدیم با این حجم از کار انقدر پر انرژی هستی مادر شادی هستی برای بچه هات وقت میزاری در زمینه های مختلف
دوستدارم راهنماییم کنید که چطور بتونم
این باورهای مخرب رو کنار بزارم
و چطور در باورهایی رو جایگزین کنم
که بتونم به هدفم برسم چون واقعا به این کار علاقه دارم.؟
ممنون و سپاسگزارم از شما
و همچنین خانم شایسته عزیز انشالله همیشه موفق و پیروز باشین️
سلام و صد درود بر عزیزان دل. استاد عباسمنش نازنین و مریم بانوی توانا و مهربان. خداوند رو بسیار شاکر و سپاسگزارم به خاطر آشنایی من با سایت امید عباسمنش. بعد از دیدن فایل امروز مبنی بر چرا علیرغم تلاشهایشان به نتیجه مطلوب نمیرسیم، شوق نوشتن در من بیدار شد. از دی ماه سال گذشته با این خانواده آشنا شدم . بعد از گذراندن بک دوره بیماری و شیمی درمانی که. واقعا در طلب پیدا کردن راهی برای حفظ سلامتی و زندگی کردن سالم بودم ،این سایت و تمام محتویات ارزشمند اون روحی تازه بر جسم من دمیده شد . به طوری که هر چند شرایط خوبی برای اجرای قانون سلامتی نداشتم ولی این دوره را تهیه و اجرا کردم. و از این که کسی در این عالم پیدا شده که با قدرت حرف از بهبود و سلامتی در تمام جنبه ها میزنه سرشار از شعف و امید شدم. پس از گذشت ماهها و تایید پزشکان بر وجود سلامتی کامل در بدنم ولی آنچه که تا به امروز همچنان موجب آزارم میشه باورهای قوی مخرب در زمینه های مختلف هست. باورهای ذهنی که ریشه در ترس و نا امیدی و بی اعتمادی داره. هر چند ماههاست که با شکرگذاری کردن نعمتها و نوشتن آن گامهای بزرگی برای شناختن این باورها برداشته ام ولی ریشه های آن درهم تنیده تر از این حرفهاست و نیاز به مراقبت لحطه به لحظه زندگی داره. عزیزان همسفر ‘ناب ترین لحظات رو در صحبتهای بی ریا و صادقانه استاد و نوشته های خالصانه و صمیمی شما دوستان دیدم. در پناه خدا شاد و آرام باشید.
سلام ودرود
1.خواستم در جهت رفتن ب سمت کاری ک بهش علاقه دارم و در واقع کشف اون علاقم ک هنوز موفق نشدم
بااینکه خیلی بوده ک میخاستم کشفش کنم راستش الان دارم کارای مورد علاقم ک کودک درونم با شوق میره سمتش انجام میدم ولی ی کار ک تمرکزی روش زمان بزارم ن وهنوز تو کارمندی موندم بااینکه قلبم خیلی بیشتر ازین میخاد
میخام کسی باشم ک صاحب بیزینسشه و از کارش لذت میبره
2. من مثلا ی دوستی دارم ک واقعا خیلی راحت تر زندگی کرد کمتر درس خوند تفریحاشم کرد الان تو کاری ک دوس داره هس هر روزم داره گسترشش میده و خوب خدماتشو ارائه میکنه و پول میسازه و منم برای خدماتی ک ب خوبی ارائه میده بهش مراجعه میکنم و واقعا چ ارامشی تو کارشه دقیقا این فرد کسی بود ک شاید بگم نصف من تلاش میکرد و الانم از کارش لذت میبره
3. نداشتن اعتماد بنفس کافی خودباوری
ترس از رها کردن موقعیت فعلی
نمیدونم چ توانایی های عالی دارم و همونایی ک دارم باورشون ندارم خودمو باور ندارم هنوز
برا همین کاری ک انجام بدم میگم ارزش نداره چون درواقع خودم رو ارزشمندو لایق نمیدونم
فک میکنم مهارتم کارم پولساز نیس
برا همین دنبال کارایی رفتم ک گفتن برو تو این کار پول هس ک واقعا ب نتیجه نمیرسه
کمبود ایمان و حساب کردن روی نیروی هدایت زیادی فکر میکنم و اقدام نمیکنم مخصوصا در همین زمینه کاری البته جدیدا هدایت شدم نشونرو جدی کردم و ب سمتش اولین قدم رو برداشتم عالی بود خداروشکر انشالله در کامنتای بعدی اگ قدم های بعدیم اجرا کنم درموردش بیشتر میگم
من عاشق این جملتم استاد: تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت ک چون باید کرد
در پناه عشق و نور پایدار
سلام به خانواده بزرگ عباسمنش
آنچه که در جواب سوال به فکرم رسید
3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
من همیشه دوست داشتم درسم رو بخونم و گرفتن کارشناسی یه هدف بود که در نهایت درس خواندن رو رها کردم وباسوالی که استاد مطرح کردید کلی کنکاش کردم ویه ترمز رو در خودم کشف کردم. دلیل نرسیدن من به هدفم اینکه سخته وتوباید زجر بکشی وخیلی از کارهام رو ناتمام میذاشت وهدایت میشدم به مسیرهای سخت
در بحث درس من هدایت شده بودم به دانشگاه پیام نور که استاد خیلی کم درس میداد غیر حضوری بود، مسیر تا دانشگاه یه مسیر چپ و نمره گرفتن به دوش دانشجو بود، بدون درسی که شرکت نکنی نمره کلاسی نداره و خیلی درس رو بلد نبودم و… وانگار خدا هدایت میکرد منو به مسیر سختی که از باورهای اشتباه مذهبی من نشات میگرفت که هر چی بیشتر زجر بکشی ثوابش ثوابش زیادتره ،با خدا معامله میکنی اون دنیا عوضش کارت آسونتر، مسیر خوب مسیر سخته پخته میشی، باکلی منطق های جور واجورکه ناخواسته به مسیر سخت وپر مشقت کشیده میشی
من امروز قرآن رو باز کردم با این نیت که راه درست هدایت بشم
قرآن رو بازکردم ابتدای سوره مریم داستان زکریا اونجا که از خداوند درخواست فرزندی میکنه
قال رب انی یکون لی غلام وکانت امراتی عاقراوقد بلغت من الکبر عتیا(8) قال کذالک قال ربک هو علی هین..
گفت ای پروردگارم چگونه برایم پسری خواهد بود در حالی که همسرم نازا بوده و خود نیز از پیری به فرتوتی رسیده ام * گفت چنین است پروردگارت فرمود این بر من آسان است
معنی این آیه تناقض داره با دیدگاه مذهبی که راه سخت رو پیشنهاد میده وکلی هم براش ثواب تعریف میکنه
ومسیر خدایی رو با آسانی معرفی میکنه وهمچنین آیه
قالت انی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر و لم اک بغیا(20)قال کذالک قال ربک هو علی هین…
گفت چگونه برای من پسری خواهد بود در حالی که نه هیچ بشری با من ازدواج کرده است ونه بد کاره بوده ام * گفت چنین است پروردگارت فرمود این بر من آسان است
تو این آیه درمورد باردار شدن حضرت مریم هست که مسیر ناممکن از نظر بشری برای خداوندآسان است وراه خدا راه آسانی است راهی که خداوند در آن هست راه راحتی راه آسانی، وصحبت شما استاد که چطور از این آسان تر چطور راحت تر واین کلام خداونده
قال رب اشرح لی صدری(25)ویسر لی امری (26)
گفت ای پروردگارم سینه ام را گشاده گردان(25)وکار را برایم آسان ساز
دعای حضرت موسی است که آسانی در کار را می خواهد که باز هم مخالف دیدگاه مذهبی اشتباهی است که به من گفتند
من تا قبل از آشنایی با استاد میگفتم کار سریع انجام بشه وبا عجله سر کار میرفتم بسیار دیر وسخت انجام میشد که خیلی هم کار خراب میشد من وبا این دیدگاه که کار آسونه خدایا کار رو برام آسون کن همون دیدگاه ودعای حضرت موسی ویسرلی امری خدایا کارها رو بر من آسان ساز تکرارش میکنم
وجواب میده آسون ترین راه حل ها به فکرم میرسه
وجالبه حضرت موسی نگفته کارم سریع انجام بشه ومثل من عجول باشه گفته کار رو بر من آسان ساز هدایت بشم به راه آسون کار آسون آسانترین شیوه وباز هم این دیدگاه قرآنی تقویت میشه که راه خدا راه آسانی است
فقلنا یا آدم ان هذا عدولک ولزوجک فلا یخرجنکمامن الجنه فتشقی (117)س طه
پس گفتیم ای آدم مسلما این (ابلیس) دشمنی است برای تو وهمسرت، پس شما را از بهشت بیرون نکند که در مشقت افتی
استنباط من از این آیه اینکه تبعیت از شیطان تو رو به سختی ومشقت میندازه وراه شیطان راه سختیه
مسیری که در آن شیطان باشه سختی هست
قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منی هدی فمن اتبع هدایت فلا یضل ولا یشقی(123)س طه
گفت همگی باهم از بهشت فرود آییدکه برخی از شما دشمن برخی دیگرند، چون از سوی من هدایتی به سوی شما رسید، هر کس از هدایتم پیروی کند
نه گمراه میشود نه به مشقت می افتد
این صحبت ها رو من برعکس شنیده بودم سختی رو به من یه چیز خدایی ودینی خورانده بودند دیدگاه های اشتباه مذهبی تا چه حد..
ووووو..مذهبیونی که من میشناختم قرص اکس انگار میزدندهمه رو چپکی به حداقل من خورانده بودند
یانه من بدون فکر قبول کرده بودم واین همه قرآن خوندیم وبه معانی توجه نکرده بودم که همیشه راه خدا آسونه کار آسونه
چطور ازاین آسانتر
چطور از این راحت تر واین کلام خداست، درخواست حضرت موسی است ویسر لی امری
اینکه راه سخت، راه مشقته
راه سخت، راه اشتباهه
راه مشقت راه سختی، راه شیطانه
شیطان میخواد ما رو به مشقت بندازه.
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
خدایا ما رو هدایت کن به بهترین مسیر به آسونترین مسیر، که مسیر تویه خدایا شکرت
مرررسی متشکرم
به نام خدا .
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
1.استقلال مالی
2.رابطه بهتر وعالی با همسر و فرزندان و دیگران
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
افراد زیادی رو میشناسم .مثل برادر خانومم و همکارانم و پسرخاله ام.
این افراد هم سن من هستند و همکارانم مثل من در صنف کار نجاری هستش و وضع و اوضاع بهتری دارند نسبت به من و بعضا بهتر هستند
پسر خاله و برادر خانم هم خوشبختانه درآمد و اوضاع بهتری دارند .هم ماشین دارند و هم رابطمون با همسر بهتر هستند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
باورهای محدود ام اینکه …
هرچقدر کار کنم پولی پس انداز نمیشه
هزینه ها خیلی بالاست
درآمدم کمتر از هزینه هاست
هر روز تورمه
کار کمه و مشتری نیست و مشتری کمه
دلار هر روز بالا میره.
هر چقدر تلاش کنم باز بی نتیجه هستش
و…
بنام خدای مهربان. خدایی که سریع الجوابه. خدایی که به تمام درخواست ها جواب میدهد.
جواب سوال اول؛ من چند ساله سه هدف دارم که هنوز محقق نشدن! البته کلی واسشون تلاش کردم. ایده هایی که به ذهنم میرسیده انجام میدادم. حالا دیر یا زود ولی انجام میدادم. هدف اول مهاجرت بوده. اقدام کردم ، روی باورهام کار کردم، باورهای خوب در موردش ساختم و بعد از چند ماه یه مهاجرت کوتاه داشتم که خیلی زود برگشتم. دومین هدف من فوتبال بازی کردن توی یه تیم لیگ برتری بوده. با اینکه چندین تست رفتم و حتی مهاجرتم هم بخاطر فوتبال بود اما نشد. هدف آخر در زمینه مالیه. من با اینکه کار نسبتا خوبی داشتم اما کارمو عوض کردم برای پیشرفت بیشتر. چند بار اقدامات بزرگی کردم. دوره گرفتم ، قدم برداشتم اما نشد که نشد…
استاد وقتی گفتی من با این دیدگاه مخالفم که یک هدفی رو انتخاب کن و با تمام وجود براش تلاش کن، صبح و شبتو بهم بدوز تا در نهایت بهش برسی! نمیدونی ذهنم چه جرقه ای زد؟ گفتم خدایااا مگه غیر از این بوده؟؟ مگه غیر از اینه که با گلی تلاش بهش برسم؟ این جملهتون یه ضربه محکم بود به بنایی که از باورای مخرب ساختم.
جواب سوال دوم؛ آیا کسی رو میشناسی که با تلاش کمتر و در مدت زمان کمتر به همون هدف ها رسیده باشن؟؟؟ بله! قطعا بله… در زمینه مالی دوست من توی زمان خیلی خیلی خیلی کمی به درآمد بالا رسید. و من به وضوح دیدم که فقط هدف گذاری کرد و ماه بعدش درآمد خیلی بالایی داشت. در زمینه مهاجرت خود استاد که کمتر از یک سال اونم با لذت به آمریکا مهاجرت کرد.. توی این یک سال هم کلا درگیرش نبوده فقط عشق و حال میکرده و اروپا رو میگشته… در زمینه فوتبال هم که صدها نفر بودن خیلی راحت فوتبالیست شدن. انقدر راحتی که وقتی بقیه میشنون میگن نه بابا حالا شانسی بوده. یا پارتی داشته! یعنی نمیتونن باور کنن که اره همینقدر راحت میشود… مثالی که خودم خیلی باهاش ارتباط برقرار میکنم جونیور مسیاس هست. که توی 24 سالگی وقتی میره ایتالیا ، اونجا توی خیابونا یه مربی بزرگ فوتبالشو میبینه و بهش پیشنهاد میده بیا برای فلان تیم. بعدشم که به میلان بزرگ میپیونده. همینقدر راحت و ساده. مثالهای ایرانیشم خیلی زیاده…
با همه این اوصاف و با فکر کردن به این دو سوال باید یه چیزهایی در من شکل بگیره. یه چیزهایی زنگ بزنه. بگه پس اصل، چیز دیگه ایه. موضوع باورهای مخرب تو هستن. درسته که داری باورهای خوبی میسازی ، اما ترمزها هم دارن کار خودشونو میکنن…
حالا سوال سوم اینه که چه ترمزهایی در رابطه با هر کدوم از اون خواسته ها وجود داره؟؟؟؟
در مورد مسائل مالی که مستقیما مسئله باور احساس لیاقت به ذهنم رسید.. اینو به وضوح میشه دید که توی مسائل مالی من احساس لیاقت ندارم.. این بزرگترین ترمز منه. در زمینه مهاجرت هم احساس میکنم مهاجرت یک کار خیلی شاخه! یعنی خیلی بزرگ و سخت و نیاز داره به یک پروسه عجیب غریب. چیزی که تو ذهنم هست اینه که باید کلی بزرگ بشی ، کلی تلاش کنی، بعد تازه اگرم مهاجرت کردی باید از صفر و با کلی سختی به یه شرایط استیبل برسی.. یعنی مهاجرت رو مساوی میدونم با تلاش فیزیکی فراوان! با صبح تا شب کار کردن! با درگیری ذهنی شدید! با تلاش فراوان برای هماهنگی با محیط جدید! تلاش فراوان برای یادگیری فرهنگ جدید! و این چیزها کل تمرکز و وقت و انرژی تورو میگیره که حتی اجازه نمیده بتونی کارهم بکنی. در زمینه فوتبال نمیدونم ، چیز خاصی به ذهنم نمیرسه. فقط میدونم که قطعا احساس لیاقت میتونه یکی از ترمزهای من توی این زمینه باشه….
همه چیز ذهنیه! همه چیز شناخت ذهنه ، اینکه بدونیم چه باورهایی داریم!؟ چطور میتونیم تقویتش کنیم!؟ چطور میتونیم تغییرش بدیم؟؟ ما ادما توی مسائل مختلف با توجه به شرایطی که داشتیم باورهای متفاوتی داریم! مثلا من توی محیطی بزرگ شدم که برادرام همیشه سالم بودن و وقتی مریض میشدن بدون رفتن به دکتر و خیلی زود و راحت خوب میشدن. پس در زمینه سلامتی این باور در من شکل گرفته که سلامتی حق طبیعی منه!
بطور کلی خواسته های من وقتی شکل میگیره که به تضادها بربخورم. وقتی به تضادها برخورد کردم خیلی راحت خواسته در من شکل میگیره! حالا بجای گریه و زاری باید بیام هدفگذاری کنم. بعد از اون اولین کاری که باید انجام بدم برداشتن ترمزها هست. اینکه با خودم فکر کنم چرا من این خواسته رو ندارم؟ دلیلش چیه!؟؟ همزمان که دارم ترمزها رو برمیدارم در کنارش باورهای مناسب هم بسازم.. که البته حالا به این نتیجه رسیدم که مهم ترین قسمت داستان همون برداشتن ترمزها هست.. وقتی ترمزها رو بردارم ماشین حرکت میکنه ! اگه اروم پیش میره باید بیشتر گاز بدم….
یعنی من این مسئله رو با تمام وجود برای معافیتم انجام دادم. حالا که بهش فکر میکنم من خیلی عالی ترمزها رو برداشتم! در کنارش باورای عالی ساختم! چون اصل کار ترمزها بود برای من، هر شب چندین ساعت با خودم حرف میزدم. میگفتم نه فلانی ادم خوبیه. چه لزومی داره کار منو انجام نده. اصلا طرف کارش همینه که کار منو انجام بده. یا میگفتن خیلی سخت گیری میکنن! هر شب میگفتم هر کسی شرایطشو داشته باشه تاییدش میکنن. طرف مرض نداره ک بیاد گیر الکی بده. و همینطور یکی یکی ترمزها رو شناسایی کردم! و یادم میاد که خیلی خیلی روی باورای توحیدی کار میکردم که به نظر من در تمام مواردی که به خواسته هام نمیرسم کلی شرک دارم. نتیجه این شد که توی کمتر 2 ماه کارتم اومد. با 3 4 بار رفتن و اقدام کردن تایید شد. خیلی پروسه لذتبخش و خوبی بود. اصلا فشار نیومد بهم. اصلا استرس نداشتم. اصلا سخت نبود. با عشق انجام شد. به هر کی میگم کمتر از 2 ماه کارتمو گرفتم باور نمیکنه. میگه دو ماه فقط طول میکشه کارت صادر بشه. تازه چند ماهم باید بدوی دنبال کاراش.. ولی من از همون اول تو ذهنم ساختم که نه! چرا باید بدوم! شرایطشو دارم همون نفر اول تایید میکنه! چرا باید برم پیش 10 نفر ؟ چقدر خوب میشه ما درسهامونو بگیریم. یاد بگیریم چطور به خواسته هامون برسیم.
البته این حرفها برای همه نیست. برای اوناییه که به این نتیجه رسیدن ؛ من هستم با باورهای خودم و با فرکانس های خودم که خالق زندگیم هستم! حالا اگه توی یه سری مسائل نمیتونم خلق کنم، باید بگردم و دلیلشو پیدا کنم.
وگرنه این خدایی که من می شناسم ، تمام قدرت رو دو دستی به من داده! اختیار تمام جنبه های زندگیمو به خودم داده! قدرت خلق زندگیمو با عشق بهم داده.. هیچ اتفاق غیر مترقبه ای، هیچ اتفاق ناجالبی، هیچ شرایط نادلخواهی نمیتونه بدون اجازه من وارد زندگیم شه… الهی شکرت…
سلام به بهترین های این جهان هستی استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
همین الان سایت باز کردم که به این فایل هدایت شدم چند وقتی هست از خداوند هدایت خواستم که بهم بگه واقعا پاشنه اشیلم در مورد ثروت چیه ،چرا روند صعودی ندارم چرا مثل هم دوره ای هام نمیتونم ثروت و نعمت بسازم با اینکه رو دوره های ارزشمند دوازده قدم و عزت نفس کار میکنم ولی نتیجه بزرگی تو زندگیم نمیبینم
چرا ثروت وارد زندگی من نمیشه
چرا مشتری های عالی میان سمتم ولی بعدش میرن و برنمیگردن
بااینکه بهترین محصول ارائه میدم
بااینکه خیلی از دوستام که با هم تو این رشته آموزش میبینیم ،پیشرفت های چشم گیری داشتن
پول زیادی به راحتی میسازن و بیشتر علاقه مند میشن که کار کنند
ولی من ناامید تر میشدم
تا اینکه این سوال از خداوند پرسیدم ،و به این فایل هدایت شدم با اینکه فقط یکبار گوش کردم
به دقیقه 22 رسیدم که استاد گفتن
یک هدفی رو میخواهیم باید براحتی محقق بشود
همیشه باید در مسیر رسیدن به خواستمون لذت ببریم
خواسته هایمان باید به طور طبیعی وارد زندگی ما بشود
بله دوستان این ترمز ذهن منه ………
بله این یک باور کاملا مخرب ذهن منه ……
یک کد به شدت مخرب که تو ذهن من تنظیم شده
بله من برای خودم راحتی و لذت رو حرام کردم ذهن من میگه چرا باید براحتی پول در بیاری
چرا کارت اینقد راحت باشه و پول زیادی وارد زندگیت بشه
و دقت کردم هر چقدر من کارمو بیشتر یاد میگیرم و حرفه ای میشم و براحتی محصول مشتری رو اماده میکنم و سریع میرم سمت فایل گوش کردن یا خوابیدن یا کارهایی که دوست دارم مشتری هام کمتر میشن
کاملا مشخصه که ذهن من میگه نه نه نه
چرا سه سوته یک کار راحت رو انجام بدی عرض دو ساعت کار ولی اینقدر پول بسازی ،این نامردیه
نه تو لیاقتت این نیست …..
ذهنم میگه برو به همه بگو برن سمت علاقشون اینقد راحت پول میسازن ،برو به دوستات بگو دیگه برای دیگران کار نکنین
واقعا این مسیرو رو که اومدم ذهنم فراموش میکنه
فراموش میکنه که از کجا شروع کردم ،چه باورهای مخرب دیگه ای داشتم که همه رو درستش کردم تا به این جایگاه رسیدم که با یک دو ساعت کار این پول ها رو میسازم
حالا برم به بقیه بگم که برن سمت علاقشون براحتی پول میسازن ،نه ذهن من فقط با علاقه نیست که
اینکه من تمام حرف های استاد رو قبول کردم ،شب و روز فایل گوش کردم و از جایگاه صفر شروع کردم و تمرکز کردم رو کارم ،اخبار و تلویزیون رو حذف کردم بعد از علاقم ثروت میسازم ،حالا من لایق اینم که ثروت به راحتی وارد زندگی من بشه ،بله ذهن من ، این حق منه که راحت ثروت برسم و راحت به همه خواسته هام برسم
چرا مقاومت میکنی ،چرااااا چراااا
این باور مخرب هم تو ذهن من هست که خرج زن به عهده ی مرد ،کدوم زن تونسته پول فراوان بسازه
هر زنی پولدار بوده همش مال شوهرش بوده ،شوهرش بهش داده
با یک شوهر پولدار ازدواج کرده
یا وقتی میخواستم دوران مجردی کاری رو شروع کنم همیشه مادرم میگفت ول کن حالا یه روزی ازدواج میکنی دیگه این دردسرها رو واسه خودت درست نکن
انگار اونجا همزمان دو تا باور مخرب تو ذهن من درست میشد
یک اینکه با کار کردن و ایده اجرا کردن فقط دارم دردسر برای خودم درست میکنم
و دوم اینکه باید ازدواج کنم و جز خونه داری کار دیگه ای رو انجام ندهم و فقط منتظر این باشم که یک نفر دیگه خرج منو بده و بهم پول بده (شرک و وابستگی و مستقل نبودن )
باید بشینم و این کدهای فاسد ذهنم رو تمیز کنم
استادم منتظر فایل بعدی ام که مکمل کامنت دوستان عزیز باشه