آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1553 روز

    به نام خدای مهربان

    عجب خداوندی دارم

    عجب ربی دارم که چقققققدر به موقع میاد باهام حرف میزنه.

    خدایا مثل همیشه تو بگو که بنویسم.

    وقتی فایل و گوش کردم، یادم اومد امروز صبح درخواست کرده بودم تو تمرین ستاره قطبی که خدایا فایلی برام بزار از زبان استاد عباس منش که این روزا باید بدونم.

    آره من هم یکی از اون آدم هایی هستم که می خوام بشم خدا و آدم ها رو تغییر بدم.

    امروز خداوند بهم یادآوری کرد که حواست باشه داری مشرک میشی ، که این خطرناک ترین باور ست.

    پس سر جای خودت بشین ، فقط رو خودت کار کن فقط انرژی تو برای خودت بزار ، و بسیار خسیس باش در هدر رفت و بخشش این انرژی.

    این چند روز وقتی همسرم رو می دیدم که یه جاهایی وقتی حرفی میزنه نمی تونه رو حرفش، وایسه، و کل برنامه هاش به خاطر بی نظمی ش، بی برنامه بودنش به انجام نمی رسه، یادمه چند روز پیش بهش پیشنهاد دادم که می خوای من همراهت بیام و راحت و با نظم برات اجرا کنم؟

    که از ایشون جواب نه گرفتم و گفت خودم می تونم..

    که من بعد از گذشت دو یا سه روز متوجه شدم که هرگز موفق نشده.

    یا در مورد پسرم این چند روز وقتی خوب دقت می کردم می دیدم که کارهاش همش با تلاش فراوان ، با زحمت داره انجام میشه.

    به قول استاد مادر هستم و احساساتی شدم ،،،،،

    در همین فکر بودم که بهش پیشنهاد بدم بیاد وارد سایت بشه که من یکی از دوره ها رو بهش معرفی کنم.

    اما یه حس خوب، که همراه با نرمی و لطافت هست درون م میگه که تو فقط رو خودت کار کن.

    تو فقط اگه هنری داری ، اگه ادعا داری، پس ذهنت رو کنترل کن، و بزار نتایج بیاد ، هر کس آماده بشه خودش میاد تو مسیر خداوند.

    یادمه یه روزی بود که به پسرم در مورد درست خرج کردن و خوب مدیریت کردن باهاش صحبت می کردم که به قول استاد انگار این گوش در بود و اون یکی دروازه….

    مدت زیادی که گذشت دیدم یه روز اومده بهم میگه مامان یه دوستی دارم که برنامه ی خوب خرج کردن در زندگی رو امروز بهم چند تا نکته گفت بیا برات بگم…

    من امروز دارم از این فایل درک می کنم که آره آدم ها وقتی خودشون آماده باشند میان تو مسیر خداوند.

    من هرگز نمی تونم رو افراد حتی خانواده ی خودم هیچ تاثیری بزارم ، حتی خدا هم نمی تونه آدم هایی که آماده نیستند رو تغییر بده.

    پس بهتر سر جام بشینم و فقط به فکر خودم باشم.

    خدایا متشکرم که امروز اینققققققققدر واضح و شفاف بهم گفتی که هرگز مشرک نباش و رو خودت کار کن.

    استاد عزیزم متشکرم که راحت و ساده آموزش بهم میدید.

    متشکرم

    متشکرم

    متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1977 روز

    به نام رب هدایتگرم

    سلام و صلوات به روح خدایی تمام دوستان عزیزم و استاد گرامی .سعادت و نعمتهای بیشمار براتون آرزومندم.

    خدایاشکرت که در این سایت الهی عضوم و سعی و تلاش میکنم برای ساختن شخصیت بهتری از خودم.

    خدایاشکرت که در مدار شنیدن این فایل عالی قرار گرفتم.

    خدایاشکرت که در مدار نوشتن قرار گرفتم.

    خدایا هدایتم کن همواره به این آگاهی ها عمل کنم و در مسیر توحید،ثابت قدم بمونم.

    ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

    موضوع این فایل رو همه ما بدون استثنا درگیرش بودیم و منم در برهه ای حس «عالم همه چی دان » رو داشتم که به دلایل مختلفی دلم میخاسته بقیه رو به مسیری که فکر میکردم درسته هدایت کنم ، به بقیه بگم چی خوبه چی بده .

    گاهی به دلیل دوست داشتن بقیه ،مثلا من مادرمو دوست دارم دیگه باید آگاهش کنم که داره راه غلطی رو میره !

    گاهی به دلیل اینکه ثابت کنم حرفی برای گفتن دارم و جبران خلا اعتمادبنفسی ، شروع میکردم به هدایت بقیه در زمینه های مختلف و مشاوره دادن!

    گاهی به دلیل هیجانات زودگذر که موضوعی رو درک کردم ،میخاستم بلندگو‌دستم بگیرم و به همه بگم چی فهمیدم شمام بیایید تو راهی که من میرم!!

    گاهی به دلیل اثبات وجود خودم و دیده شدنم که مثلا من آدمِ خوبه داستانم ، شروع میکردم به نصیحتهای تلخی که بگم تو‌زندگی خیلی عمیق نگاه میکنم !!

    و میدیدم چقدر آدمهای مشکلداری رو جذب میکنم اما ریشه رو نمیفهمیدم کلا بفکر نبودم که چرا جذبم میشن درواقع یجورایی خوشحالم میشدم که هستن، بخاطر عدم احساس لیاقت درونی ، وقتی افراد میگفتن تو چقدر خوبی و پیش تو خیلی راحت میتونیم دردودل کنیم ، از خوشحالی پر درمیاوردم و احساس ارزش میکردم !

    فکر میکردم من آدم خیلی خوبی ام که افراد به راحتی پیشم درددل میکنن و همه زندگیشونو میدونم!

    ببین طرف حتی به مادرش یا همسرش یا …این حرفها رو نمیگه و به من میگه!!!

    و یجورایی غرور کاذب داشتم!!!!

    البته کمتر کسی ام به راهنمایی ها و‌حرفام عمل میکرد در واقع همه حرفامو تایید میکردن به به و چه چه میکردن و میدونستن خب این حرف خیلی درسته اما میگفتن ما که نمیتونیم عمل کنیم ! ما نمیتونیم!

    (تو پرانتز بگم : وقتی آدم مشکلداری جذبم میشد احساس میکردم از اونها برترم چون مشکلاتی که میگفتن رو نداشتم و یجورایی درگیر مقایسه و غرور مخرب میشدم و این مورد کمبود احساس لیاقتم رو تغذیه میکرد و برام خوشایند بود که این چرخه رو ادامه بدم)

    یعنی من سالهای سال این چرخه رو ادامه دادم تا جایی که متوجه شدم یسری مشکلاتی که قبلا فقط شنیده بودم و درموردشون برای بقیه توضیح داده بودم وارد زندگیم میشدن، و بسیاری از مشکلاتم حتی شدیدتر از مال اونا بود و حالا خودم بودم که نیاز به مشاوره داشتم!!

    وقتی به مشکلات بقیه دچار شدم ،فهمیدم تمام حرفام به بقیه پوچ بوده و من یه «عالم بی عمل» هستم که نمیتونم حتی به یک درصد از دانسته هام عمل کنم!

    مشکلاتی برام پیش اومد که از بقیه توقع داشتم «همونطور که خودم همراهشون بودم و امید میدادم به درددل ها گوش میدادم»دلم میخاست بهم امید بدن یا مشکلمو حل کنن ولی به طرز معجزه آسایی هیچکسی همراهیم نمیکرد و همه از اطرافم فرار کردن ، این اتفاق خیلی برام سخت بود ولی در عمق قضیه خدا میخاسته هدایتم کنه.

    (استاد جان ی نکته دیگه بگم : ما وقتی به حرفها و مشاوره هامون ایمان نداشته باشیم یعنی جز ویژگی های شخصیتی ما نباشن یجورایی از بقیه متوقع میشیم که در شرایط مشابه اونهام باید به کمکمون بیان چون فکر میکنیم ما چه کار بزرگی در حق بقیه انجام دادیم با این حرفها ! ومن اینو داشتم)

    از اونموقع به بعد نصیحتها و‌مشاوره هام به بقیه کمتر شد چون به یکباره فرو ریخته بودم در مقابل مشکلات و از طرفی ناراحت بودم چرا کسی همراهم نکرد میگفتم دستم نمک نداره و ازین حرفها که برای هممون آشناس .

    مدتهای زیادی گذشت و با فایلهای استاد آشنا شده بودم در مدار تقریبا درستی بودم به یک درکی رسیدم که اتفاقا بقیه بهترین کارو انجام دادن که خودشونو درگیر مشکلاتم نکردن اونها فقط درگیر زندگی خودشونن و این راه درسته، یعنی وقتی ناراحتیم از بقیه کمتر شد ،تونستم این قضیه رو بهتر بفهمم که هرکسی فقط مسئول زندگی خودشه و من اگر قبلا بهترین صحبتها رو برای دیگران داشتم ولی خودم تو مشکلاتم ناتوان بودم‌و‌از پس چالشهای زندگیم بر نیومدم پس هنوز خیلی جای کار دارم و نباید چیزی که خودم در انجامش عاجزم به بقیه بگم .

    //////////////////////////////////////////////////

    در حال حاضر این مشاوره ها و حرفهام صفر نشده یجاهایی مثلا ذوق و شوق دارم حرفی بزنم یا چیزی که میدونم درسته به بقیه بگم اما به میزان خیلی خوووووبی کم شده .

    بلاخره انسان فراموشکاره و یادش میره نباید تو کار خدا دخالت کنه !

    مجدد وقتی چیزی رو به کسی یادآوری میکنم و از مسیر اصلی خارج میشم ،اون فرد با رفتارش یا حرفش ، کاری میکنه که احساسم بد شه سریع میگم اع ببین احساسم آلارم داد! دوباره خراب کردی ! دوباره یادت رفت! اصلا تو چیکاره زندگی بقیه هستی؟ برای بقیه خدایی نکن

    دوباره حس ناجی بودن بهت دس داد، هرکسی هرجوری دلش میخاد باید زندگی کنه و تو هیچ حقی نداری کسی رو قضاوت کنی !!!!

    چون بنظرم من اول طرف مقابلو تو ذهنم قضاوت میکنم و بعد بهش مشاوره میدم ! مثلا ببین فلانی راهش غلطه نابود میشه (تا فیهاخالدون راهشو تو ذهنم تجسم میکنم) پس برم به راه درست هدایتش کنم و یا ببین چقدر کارای نادرستی میکنه چقدر آدم بدیه ! من برم کمکش کنم..!

    محتوای این فایل مثل تمام فایلهاتون عالی بود خیلی خیلی مفید بود .

    ///////////////////////////////////////////////////////

    من به زمانبندی خداوند باور دارم

    این فایل در بهترین زمان به دستم رسید و نکات خوبی از خودم کشف کردم .

    الهی شکرت

    ممنونم استاد جان.

    منتظر قسمت دوم هستیم…

    در پناه حق تعالی همیشه خوشبخت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    آیه بانو گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته گرانقدر

    و سلام به همه دوستان گرامی

    استاد جان اول از همه از شما تشکر می کنم که اینقدر باعث شدید زندگی برایم در آرامش ذهنی بیشتر و بدون ترس ( از آینده ) و غم (از گذشته و حال) سپری شود.

    از شما سپاسگزارم که چشم ما را به نور الهی که در قلب همه مان روشن است و ما را هدایت می کند باز کردید.

    از شما بی نهایت سپاسگزارم که توقعمان را از بیرون به درون مان سوق دادید.

    من از آخرین سوره قرآن شروع به خواندن و درک آیات قرآن بر اساس ریشه های کلمات کرده ام و الان سوره ابراهیم هستم. چقدر لذت می برم در این راه و باز هم از شما سپاسگزارم که این هم به دلیل روشنگری بود که شما استاد عزیزم انجام دادید.

    این روزها مسائلی کمرشکن در زندگیم هست که اگر همه این آموزه ها نبود شاید چنین واکنش هایی در اوج آرامش درونی از من نبود. چقدر آرامش دارم وقتی همه چی را و همه کس را به خداوند قادر یکتا می سپارم و در اوج آرامش و رضایت سرم را می گذارم و می خوابم و صبح از خدا می پرسم چه جوری می خوای حلش کنی.

    و دخالت نمی کنم و سمت خودم را انجام می دم.

    الان که داشتم فایل شما از تغییر دیگران ناتوانید را گوش می دادم داستانها و اتفاقات مهمی از جلوی روم رد شد که تصمیم به نوشتن گرفتم.

    من از اول که وارد دنیای این سایت شدم درباره مطالبش با کسی نمی گفتم و از آنجا که تقریبا توی هیچ کدام از دور همی های دوستان و آشنایان و فامیل نداریم کسی را که حتی نزدیک به اینگونه هم فکر کند من تقریبا در گفتگوهاشون شرکت نمی کنم و یک فاصله ای گرفته ام.

    تنها کسی که خیلی بهش اصرار کردم (قبلا) که فایلهای شما را گوش بده همسرم هست که زیاد هم فایده ای نداشت.

    این سوال همیشه با گوش دادن به فایلهای شما در ذهن من می پیچید و به نظرم اینجا جای مناسبی است برای مطرح کردنش.

    و دارم به مادری فکر می کنم که اینگونه به خاطر فرزندش از خودگذشتگی می کنه به خاطر اون کورسوی امیدی که شاید تأثیرگذارباشه و فرزندش تغییر کنه.

    من را به فکر فرو برد. آیا کار این مادر درست بود؟ آیا اگر فرزندش به زندان می رفت ممکن بود اصلاح شود؟

    چرا فرهنگ ما اینقدر از خودگذشتگی را برای مادران ما تعریف می کند؟ آنها با عشق از خودشون برای فرزندانشون مایه می گذارند و ای کاش که فرزندان این همه عشق بی توقع را درک کنند و ای کاش که مادران در این تله فرهنگی نیفتند که خود را فدای فرزندانشون کنند. این کاریه این روزها مادر خودم را درگیرش کرده.

    و شما این موضوع را چقدر خوب در دوره عزت نفس توضیح دادین که من حالا بیشتر درکش کردم.

    دارم به این فکر می کنم که این مادر که با تمام وجود آنچه که فکر می کنه درسته را برای فرزندش انجام می ده آیا لیاقت داشتن یک فرزند نیکو و درستکار را نداره؟

    یک مادر هر کاری بتونه برای فرزندانش انجام می ده که درستکار باشند و زندگی سالمی داشته باشند. چی می شه که در بعضی از موارد اونجوری نمی شه. این مادر خودش را و تربیتش را مقصر می دونه. استاد شما چطور در سن کودکی بیرون از خانه زندگی کردین و مادرتون این لیاقت را داشت که شما به دام اعتیاد نیفتید؟ اما یه بچه ای به راحتی با همه مواظبت هایی که ازش می شه دچار مشکل می شه؟

    و

    استاد اگر افرادی که ما داریم باهاشون زندگی می کنیم اونجوری باشند که درسته خب این هم بخشی از خواسته های ماست. اینکه خانواده نزدیک ما سلامت باشند از هر لحاظ از لحاظ جسمی، روحی، روانی، مالی و…… خب این ماییم که لذتش را می بریم.

    خود شما قبل از قانون سلامتی آیا از بیماری قند مادرتون دلگیر و ناراحت نبودید. چیزی که نمی تونستید تغییرش بدین.؟

    سوال برام پیش اومده اما نمی دونم چه جوری بگم که درست برداشت بشه.

    درسته که خواسته های ما همش به خودمون مربوطه و تلاش ذهنی و عملی که برای بدست آوردنش می کنیم. اما بخش دیگه ای از خواسته های ما هم اینه که اطرافیانمون که دوستشون داریم هم در شرایط خیلی خوبی باشند.

    الان مادر شما استاد جان چقدر از داشتن فرزندی مثل شما لذت می برند و به خودشون می بالند و چی می شه که ایشون لیاقت داشتن چنین پسری را دارند و حتی پدر شما هم چقدر به شما افتخار می کنند؟

    چی می شه که یک پدر و مادری لایق داشتن چنین فرزندی می شود و یک پدر و مادری مثل همونی که در پست توضیح دادین؟

    شاید استاد جان شما بفرمایید که اگر فرکانس ما تغییر کنه دوستان و افرادی اطراف ما را می گیرند که در فرکانس بهتری هستند اما آیا هیچ کسی می تونه خانواده ما بشه؟ آیا هیچ کسی می تونه برای شما مثل پسرتون بشه؟

    برای من که اینطوریه که اگر در بهترین مکان و به همراه بهترین همسفرها هم اگر باشم دلم می خواد اونایی که دوستشون دارم هم اونجا باشند بخصوص خانواده ام. حداقل اینکه خانواده ام در سلامت کامل باشند. می دونم که نمی تونم تغییرش بدم اما چطور اینجوری باشه.

    ما افرادی را می شناسیم که زندگیشون از هر لحاظ عالیه و از لحاظ فرزندان هم. همگی موفق، سلامت، شاد، دوست داشتنی.

    چی می شه که یک نفر از داشتن چنین خانواده ای محروم می ماند.

    نظر من اینه که فقط باید با کامنتهایی وقت دوستان را گرفت که ارزشمند باشه.به همین دلیل خیلی طولانیش نمی کنم.

    از همینجا دوباره و صد باره از همه فایلهای ارزشمندی که در سایت در دسترس ما قرار می دهید تشکر می کنم.

    آیه

    روز. 1٠66 در سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سهیلا امینی گفته:
    مدت عضویت: 579 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم عزیز

    استاد گرامی چقدر فایل ها عالیه وقتی ارائه میشه که من شدید بهش نیاز دارم

    قبلاً من از خودتون شنیدم که هرکس مسئول زندگی خودشه وشکر خدا تونستم با همین دیدگاه دیگه نخوام کسی رو راهنمایی بکنم

    چون من فقط میتونم خودمو تغییر بدم من 13سال تلاش کردم که شوهرمو تغییر بدم و نصیحت میکردم و نتونستم کاری بکنم بعد از آشنایی با شما تصمیم گرفتم فقط روی خودم کار بکنم شوهرمو رها کردم و به خدا سپردم و به خدای خودم گفتم که از تغییر شوهرم عاجزم و به خودت میسپارم

    من بعد هفت ماه کار کردن رو خودم تغییرات رو کم کم احساس کردم شوهرم دقیقا تغییر کرد و زندگی ما بهشت شوده و از شما ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    گل گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    سلام استادجان عاشقتونم ممنون برای این فایلی ک هدیه بما دادین عالی و ارزشمند و پراز آگاهی هست و دقیقا انگار خدا برای من آماده ش کرد

    برای منی ک از دختر11ساله م دور هستم و روزانه بارها تماس و پیام و .. و حودم متوجه این میشدم ک دارم از مسیر درست خارج میشم ولی احسایات مادرانه جلو دیدمو میگرفت .

    خداجونم باید دخترم رو در پناه تو رها کنم این جدایی فعلی ما حتماااا و قطعا سرشار از خیرو برکت هست برای هر دومون برای قدرتمندتر شدنمون و برای قدردان شدنمون

    استادجان من بدلیل اینکه ک چندماهیی هست هم پدرم هم مادر برای پسرم.. هم مرد خونه هستم هم خانم خونه و .. کلی مسعولیت دارم ور فصل جدید زندگیم، کم سر میزنم ، ولی همیشههه موقعی ک باید میام و آگاهی های بی نظیر رو به وجودم میرسونم و دقیقققاااا هم همونه ک باید باشه. همون چراغ راهی ک خدا منو هدایت میکنه

    بسته ب شرایطی ک هستم دقیقا همونی ک لازمش دارم خدا به شما الهام‌میکنه و هدایت میشیم‌ به زیباترین شکل ممکن

    شکرت خدا برای آرامش قلبی ک دارم و اینهمه حال خوبی ک بهم از بینهایت طریق میدی خدای جانم

    ممنون مریم عزیز ک یاداوری کردی برای این فایل عالی دوستت دارم بانوی گل

    استاد جانم ممنونم عاشقتونم

    ک انقدر زیبا مفهوم آمادگی و هدایت و همزمانی ها رو حتی در ریزترین موضوعات توضیح میدید و چقدرم فصیح و توانمندید

    شکر ک شاگرد شماییم. خدا برای ما شمارو نگهداره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    مریم ترکاشوند گفته:
    مدت عضویت: 2357 روز

    سلام به استاد عزیزم بله منم خیلی دوست دارم به آدم ها کمکم کنم و چیز های که خودم یادگرفتم به دیگران بگم ولی امروز با این فایل عالی فهمیدم که من فقط باید روی خودم کار کنم باور های خودم درست کنم اول از الله مهربان ممنون بعد از شما استاد عزیزم الان میفهم که چرا روی خودم کار میکنم همه چیز عالی میشد ولی بعد از این که با کسی حرف میزدم که بیا زندگیت درست کن همیش میخواستم به دیگران یاد بدم زندگی خودت بسازید بعد خودم میدیدم همه چیز برای من خراب میشه دیگه از پول زیاد شادی آرامش خبری نبود تا چند ماه که دورباره روی خودم کار میکردم همه چیز درست میشد همیشه به این فرکر میکردم چرا باید همه چیز خراب شه تا این که امروز این فالی عالی عالی دیدم فهمیدم مشکل من چی بود از تاریخ 1403/9/20 به خودم قول میدم که سرم به کارم خودم باشه کاری به کسی و زندگی کسی نداشته باشم

    بازم ممنون استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    نسترن مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    درود بر استاد عباس منش عزیز

    استاد خوبم خداروشکر بخاطر وجود شما

    من حدود 10سال از زندگیم رو هر چقدر کار میکردم خرج مشکلات خونوادم میکردم هر پولی که به دست می اوردم ازسر دلسوزی به خونوادم خرج میکردم تا زمانیکه دیدم همه خونوادم از من متنفر شدن هرچقدربیشتر خرج میکردم مشکلات خونوادم بیشتر میشد چون تمام فکر من این بود که نکنه خونوادم به مشکل بربخورن من باید خودمو اماده کنم تا سریع حل کنم تااینکه دیدم فایده نداره نه تنها حل نمیشه بلکه هرروز اوضاعشون بدتر میشه واقعا به این نتیجه رسیدم که من به هیچ وجه نمیتونم با حل مشکلات خونوادم اونارو نجات بدم فقط تنها توانایی من تغییر خودم هستش

    ازاستاد عزیزم تشکر میکنم بابت این آگاهی های ناب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    محمد علی گفته:
    مدت عضویت: 3656 روز

    سپاسگزار خداوند وهاب و قادرم که همواره مرا به مسیر خوشبختی ، ثروت ، نعمت ، برکت و خلق زندگیم ، رهنمود می سازد

    درود و ارادت خدمت استاد عزیز و مریم بانوی پاردایز

    عرض ادب خدمت هم فرکانس های عزیر و همدلم

    امروز دلم بدجوری هوای استاد و دوستانم رو کرده بود ، و زمانیکه فایل جدید عزیز دل خداوند رو دیدم ، دلم آرامشی عجیب گرفت و با گوش دادن به جملات اول استاد ” در این سایت بیشتر از هر عبادتگاه دیگه ای نام و ذکر و سپاس خداوند درج و ثبت شده ” بیشتر دلم آرامش گرفت.

    خدای عزیزم بی نهایت سپاسگزار آرامش قلب و دلم هستم که این بالاترین نعمت و ثروت و خوشبختی در این جهانه.

    استاد منم مثل دوستمون که داستانشو تعریف کردید ، بودم ، انقدر برای خانوارهای کم بهرمند ، آسایشگاههای خیریه ، حاشیه نشینان ، معتادان ، مراکز نگهداری دیوانه ها ، آسیب دیدگان جسمی ، بازپروریها و …. ارازاق ،آذوقه ، گوشت قربونی ، غذای نذری، البسه ، شوینده ، سیگار ، لوازم زندگی و … می بردم .

    انقدر به فامیل ، دوست ، آشنا در خصوص راه موفقیت ، متدها و مسیرهای رفع مشکلات خانوادگی ، راهها و مسیرهای مهاجرت و پیدا کردن شغل بر اساس تیپ شخصیتی و توانائی و… مشاوره وپند و صحبت می کردم ، که نزدیکترین افراد زندگیم بهم میگقتند که تو مشاور خاندانها و افراد شدی.

    شده بودم بیل زن باغچه دیگرون ، شده بودم حلال مشکلات فامیل و دوست و آشنا ، دیگه وظیفم شده بود که تو هر جمع و دور هم نشینی عالم بدون عمل شده بودم و از راهنمای خرید و فروش ملک و زمین گرفته تا چگونه تربیت بچه مشاوره میدادم.

    شده بودم حاجی فامیل و آشنا و همکار و دوست برای بازدید از فلان خانواده آسیب دیده ، تا خانواده معتادی که بچه هاشو رها کرده بودند تا رسوندن ارزاق به نظافتچی خونه همکار و دوست.

    تا چند سال پیش تو یکی از نوشته هام تو این سایت روحانی ، خود افشائی کردم و گفتم منی که خودم سالهاست مشاوره برا ی مهاجرت به همه میدم و به قول دوستان سفر کرده ام ، چندین پرونده موفق دارم ، چرا خودم هنوز دارم درجا میزنم و هیچ مهاجرتی نکردم.

    کسی که خودش حلال مشکلات زناشوئی و راهنمای تربیت فرزندان دیگرونه ، چرا روابطش عاطفی خودش تو یه مسیر سینوسی دائم بالا و پایین میشه.

    حاجی آقائی که تو تموم شهرکهای اطرف تهرون و برخی از شهرستانها آذوقه کول میکنه میبره ، چرا دور و بر خودش رو نگاه نمیکنه که برخی هاشون دارن به سختی زندگی میکنن.

    دور و اطرافم پر شده بود از انسانهای آسیب دیده ، معتاد ، مشکل دار و …. کسانی که فقط مشکلات و دردهاشون میاوردن پیش من و …..

    وقتی برای اولین بار تو اون فایلها از استاد عزیزم شنیدم که ” ما توانائی تغییر دادن هیچ کسی رو تو دنیا نداریم” “من فقط توانائی تغییر زندگی خودم رو دارم و بس” انگار یه بمب چند ریشتری تو مخم ترکید.

    من فکر میکردم ، دارم ، مشکلات افراد کم درآمد رو با آذوقه و ارزاق بردن حل کنم، باور شرک آلودی داشتم که من دارم روزی اونا رو تامین می کنم.

    من فکر میکردم ، دارم ، مسیر زندگی افراد رو بهبود بدم با پند و اندرزهای خودم ، باور شرک آلود و مغرورانه ای داشتم که من عالم دهرم و از همه خیر دیگرون رو بهتر میدونم.

    چند ساله دارم رو خودم کار میکنم که چطور اون باورهای شرک آلود ، ضعیف کننده و محدود کننده رو با باورهای قدرتمند کننده و هدایت کننده جایگزین کنم.

    اول اومدم تو خودم کنکاش کردم که چرا من از دوران نوجوانی افتادم تو اون مسیر ، دیدم من از کودکی همراه مادر و مادر بزرگم توخیریه ها ، کمک گردن به ویلچریها در آسایشگاهها ، کمک کردن به دیونه خونه و … بودم.

    دیدم من همیشه کنار پدر و دایی و عمویی نشستم که حلال مشکلات همه به غیر از خودمنو بودن ، به همه نصیحت و پند میدادند ، به همه کمک میکردند و … یادمه در خونه خودمون خراب بود مدتها ، اما با بابام میرفتیم در خونه پیرزنهای فامیل رو درست میکردیم ، تو ذهنم همیشه سوال بود که چرا ما در خونه خودمون رو درست نمیکردیم.

    یادمه مادرم برای گرفتن معافیت پسرای یتیم همسایه ها حتی پشت موتورسوار شد و رفت پل چوبی و … تا معافی اونا رو گرفت ، اما من براحتی میتونستم کفالت سربازی بگیرم و بهم گفتن برو و هیچ کاری برام نکردن و بعد از یکسال یه سرهنگ بهم گفت که تو میتونستی به جای خدمت راحت کفالت دو ساله بگیری و بعدش معاف دائم میشدی.

    یادمه تو جشن تولدم برای اینکه پسر عموم ناراحت شده بود منو کنار کیک گذاشتند و اونو جلوی کیک گذاشتن و عکس گرفتن.

    من اینطوری تربیت شده بودم که دیگرون از خودم مهمترند ، وظیف من کمک و مشاوره برای رفع مشکلات دیگرونه و ….

    یه فیلم چند سال دیدم که یه مردی بود که خانوارهای یک محدوده قرنطینه اتمی رو راهنمائی میکرد برای خروج از اون ناحیه و همیشه خودش لحظه آخر از اون جهنم بیرون نمیرفت و بر میگشت تو اون محوطه آلوده ، منم همون آدمه شده بودم.

    چوب اون باورهای شرک آلود رو وقتی میخوری که پسرت بهت بگه بابا ، تو بیشتر از ایران تو خارج کشور دوستان صمیمی و نزدیک داری، و من با دیدن آلبوم عکسام تو ذهنم حرفشو تائید می کردم.

    سیلی اون باورهای شرک آلود رو وقتی میخوری که نزدیکترین افراد زندگیت بهت میگن ، ممد تو که این همه به دیگرون مشاوره خرید ملک و املاک و زمین میدی ، پس چرا خودت هنوز اندر خم یه کوچه ای و من با نگاه کردن به دستاوردهای مالیم ، تو ذهنم حرفشو تائید می کردم.

    اما اون باورها که منجر شده بود من سالها در اون فرکانسهای اشتباه بودم ، تو وجود من بدجور ریشه دونده بودن و به قول استاد ترمزهای زنگ زده محکمی بودن ، و نیاز به جهاد اکبر دارند تا کاملا محو بشن.

    بعد از خودکاوی و پیدا کردن ریشه ها ، شروع کردم به جایگزینی باورهای شرک آلود با “باورهای قدرتمند کننده ” هدایتگر.

    من باور دارم که با انفاق بخشی از ثروت جاری درزندگیم به نزدیکان نیازمند م، به باق مانده جریان ثروت در زندگی خودم کمک می کنم.

    من باوردارم که به عنوان یکی از دستان خداوند ،میتونم توزیع ارزاق برای خانوارهای کم بهرمند رو مدیریت کنم واطمینان دارم که در اون لحظات دست دیگرم در دستان خداونه.

    من باور دارم با ثبت وبه نظم درآوردن افکار مثبت و روشهائی که برای حل مسائل زندگی دارم ، کتابی مفید برای خودم و فرزندانم خواهم نوشت که در مسیر خواسته خداونه.

    …..

    من دارم تلاش می کنم که با ساختن عبارات تاکیدی قدرتمند کننده از باورهای جدیدم و تکرار روزانه و یادآوری همیشگی ، به این باور شاه کلیدی برسم که ” ما توانائی تغییر دادن هیچ کسی رو تو دنیا نداریم” .

    استاد عزیزم ممنونم از پیام الهیتون و بی صبرانه منتظر بخش دوم “آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ هستم .

    تشکر ویژه از هم فرکانسی های نازنین بابت مطالعه این دلنوشته .

    امیدوارم در پناه آرامش الهی و ارتقا فرکانس خودمون برای رسیدن به فرکانس منبع باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1298 روز

    سلام

    داشتم به این فکر میکردم که چجوریه این مسئله رو یه ذره هم ندارم

    یادم به خودم افتادم خیلیی وقتها میشد بیماری گریبان گیرم بود دکترها هم نمیتونستند کاری کنند تا اینکه خداوند وارد میشد البته بعد عجز من و دست کشیدن از غیر خدا و دکتر و فلان

    خیلی وقتها تو رابطه های اشتباه بودم و نمیتووونستم بیرون بیام ,نمیتونستم ببخشم ,نمیتونستم رها بشم بخدا نمیتونستمممم هیچی از من بر نمیومد,حالا هرچقد کتاب بخونم از دیگران مشاوره میگرفتم و هر چییزی ,تا اینکه خداوند وارد میشد

    اصلا تو هر زمینه ای تا خداوند وارد نمیشد من نادان ترین و بیچاره ترین بودم,اصلا هیچی به جز خداوند وجود نداره

    همه ی ایناروکه کنار هم بزارم,میفهمم چرا من این باور کمک به دیگرانو ندارم یعنی ته بی تفاوتیم تو تغییر دیگران ,اخه وقتی طرف خودشم نمیتونه کاری کنه برای خودش بدون خداوند من چییییکاره ام !!!

    من تو زندگی خودمم اگه خدا هدایت نکنه هیچ کارم بعد بیام برا دیگران لقمه بپیچم

    تمام مدت این فایل داشتم به اخرین باری که فوضولی کردم و نخود اش بقیه شدم فکر میکردیم,راستش حتی یادمم نیمد تنها چیز یادمه که چندوقت قبل یه دوستام یه تلفن یک ساعته به من زد و بعد صحبتو برد راجب مشاوره خواستن که اصلا و ابدا خوشم نیمد ,یه بار دیگم تلفنی همین کارو کرد که دیگه باهاش حرف نزدم,

    واقعا به من هییییچ ربطی نداره, سایت استاد هست

    ولی تو بقیه چیزها و ادمها یادم نیمد اصلا , واقعا بزرگترین استاد تجربه ست, حالا نه اینکه لزوما خودم تجربه کنم تجربیات بقیه و من خیلی خوب رو این موضوع کار کردم روی خودم یکی از لحاظ مباحث توحیدی و یکی دیگم از نظر احساس لیاقتی ,پارسال تو دوره لیاقت هم جلسه پنج نوشتم راجب دوستم که این روحیه حمایتگرش تو روابط عاطفی چه پسرهای داغونی تو میورد تو زندگیش و خودمم خب این تجارب رو داشتم, فکر کنم همه یه دوره ای دلمون میخواست واسه بقیه خدایی کنیم حالا کم یا زیادش بستگی به احساس لیاقتمون داشته

    اصلا بحث حمایت و هدایت و دلسوزی میشه من کلا مغزم الارم میده

    استاد واقعا اون رقمی که من پرداخت کردم برا دوره لیاقت هزاررررر برابر جلوگیری کرد از ضرر های اینده, از آسیبهای آینده , اصلا همین یه جلسه حمایتگریش کلی عوض کرد همه چیزو.

    استاد عاشقتم , واقعا بخاطر حضورتون در این دنیا از خدا ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2086 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان

    من اوایلی که وارد این فضاها شدم یجوری بود که انگار دلم میخواس به هرکس میرسم از این مباحث بگم، انگار که بقیه توی یه جزیره متروکه افتادن و فقط من می فهمم و فقط من میدونم چی به چیه!

    از اون همه زمان و انرژی ای هم که گذاشتم فقط دو نفر توی مسیر موندن! و به مرور فهمیدم تلاش برای تغییر بقیه فقط یه تلاش مذبوهانه س

    کل این کارا فکر نمیکنم از 2، 3 ماه بیشتر شد و همون اوایلی بود که اتفاقا خودم بیشتر از هر کسی نیاز به تغییر و آگاهی داشتم ولی بجای تمرکز روی خودم دنبال نجات دادن بقیه بودم، انگار که خودم هیچ ایرادی نداشتم و اصلاح شده بودم، دیگه نوبت بقیه شده بود!

    بعد از اون زمان دیگه حتی 5 دقیقه هم برای کسی زمان نذاشتم که بخوام توضیحی بدم، جز همین سایت و قسمت عقل کل که اونم هدفم در درجه اول تکرار مکرر قانون و آگاهی ها برای خودمه وگرنه کسی اگه در مسیر باشه از فایل ها استفاده میکنه و اگه نباشه هم که نیس، من چرا انرژی ذهنی بذارم برای موضوعی که روی زندگی من تاثیر مثبتی نداره و فقط از زندگی منو میندازه..

    تازه یه مورد هم بود که وقتی این سایت رو بهش معرفی کردمو از فایل ها استفاده کرد خیلی سریع مسیرش عوض شد و الان باورش به اینه که ما وقتی می میریم مجدد همین زندگی دنیا رو داریم ولی توی یه کالبد متفاوت، از نظرش بهشت و جهنم و این چیزا هم وجود نداره … این موضوع به من نشون میده که اگه کسی در مسیر باشه که واردش میشه چه من تلاش کنم و چه نکنم، و اگه هم مدار نباشه بازم به میل من نیس و خارج میشه

    تمرکز روی خودمون بذاریم که بیشتر از هر کسی خودمون نیاز به تغییر و رشد داریم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه خانم گل گلی گفته:
      مدت عضویت: 2456 روز

      سلام دوست عزیزم امیدوارم که حالتون عالی باشه، من دیدگاه های شمارو همیشه دنبال میکنم مخصوصا در عقل کل، یه سوال داشتم میشه منو راهنمایی کنید،من دارم دوره های دوازده قدم رو کار میکنم و خیلی پیشرفت کردم ذره ذره و تکاملی دارم تغییر میکنم تو همه زمینه ها ولی تو یه زمینه خیلی مقاومت داره ذهنم و اونم اینه که یه فردی با من خیلی خیلی رقابت داره و هرکار من انجام میدم اون هم انجام میده من آنلاین شاپ زدم اونم یک ماه بعد من همین کارو کرد، هرکی با من دوست میشه یا مشتری من میشه میره باهاشون دوست میشه و میاد به مشتری های من محصولشو‌میفروشه هر مدل استوری من میزارم همون شکل میزاره چندبار ذیگران بهم گفتن که این پشت سرت حرف زده ولی باز من اهمیت ندادم تا حالا خیلیم اعراض کردم، یه مدت فوکوس کردم رو نکات مثبتش و مدام بهش محبت کردم ولی فایده نداشته، تنها کاری که کردم فاصله گرفتم ولی چون تقریبا از نزدیکانمه لاجرم میبینمش و باهم در ارتباطیم، این مسئله واقعا منو کلافه کرده، میشه راهنماییم کنید چطوری ذهنمو‌ تو این مسئله کنترل کنم؟ ممنون میشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        Sorur Yaghubi گفته:
        مدت عضویت: 2086 روز

        سلام دوست عزیز

        ممنون از لطف شما

        اعراض … اصلا کار نداشته باش چیکار میکنه با کی حرف میزنه چطوری زندگی میکنه .. کامل اعراض کن .. خودشو حتی ایگنور کن.. از نزدیکان بودنش مهم نیس، شما وقتی مدارت عوض شه لاجرم یا حذف میشه و یا باهات هماهنگ میشه

        شما انقدر باید تمرکزت روی خودت باشه که اصلا با خبر نباشی از کاراشو زندگیش .. نه فقط این شخص بلکه هر کسی

        بعد می بینی چقدر ارامش داری ، چقدر حالت خوب میشه وقتی توی دنیای حصار کشیده ذهنی خودت زندگی میکنی

        روزی رسان شما هم خداس

        شما بازتاب باورهات رو می بینی، پس اینکه اون ادم چطوری پول درمیاره به شما ارتباطی نداره، شما فقط باورهای خودت رو قوی تر کن تا نعمت ها ‌و مشتری ها و ثروت ها رو جذب کنی

        جهان فراوانی هاس ، کمبودی نیس نه برای شما و نه اون شخص

        با خدا باش و پادشاهی کن/ بی خدا باش و هر چه خواهی کن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          فاطمه خانم گل گلی گفته:
          مدت عضویت: 2456 روز

          سلام سرور جان

          ممنونم که پاسخم رو دادین

          بله باید روی اعراض کردن خیلی کار کنم، این روزا که دارم دوازده قدم انجام میدم اتفاقا همین چندروز پیش متوجه شدم که من از ناخواسته هام اعراض نمیکنم و اینکه توی توجه به نکات مثبت در طول روز ضعف دارم و باید خیلی روی این دو مورد کار کنم به قول شما باید یه دنیای حصار کشیده ذهنی بسازم برای خودم،

          ممنونم دوست عزیزم دوستت دارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: