عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیده مریم موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1343 روز

    به نام خداوندزیبایی

    سلام به استادعزیزخانم شایسته ودوستان عزیز

    چه عکس فوق العاده ای روی فایله دریاچه صاف مث آیینه وآسمونودرخووخونه رومنعکس کردا وتصویربسیارزیبایی روساخته خدایاشکرت

    چقققدراین پرادایس زیباست چقدرزندگی توی این بهشت لذتبخشه.نوش جانتون.واااقعا پشتکاروصف نشدنی میخوادبرای رسیدن به همچین فرکانسی وهمچین زندگی

    منم دوس دارم زندگی کنم همچین جایی امید به خداکه هدایت بشم

    ماشالا به اندام زیبایی که ساختین وپوستتونم خیلی روشن شده

    چه لباس خوش رنگی،بارنگ طبیعت پرادایس ست کردین.

    ماشالا به خانم شایسته که نیم ساعت راه میره گوشی به دستودستاش سرحاله بخاطرعضله قوی که ساخته وچه حوصله وعشقی داره به فیلم گرفتن واستاد

    ماشالا به نفستون که نیم ساعت راه میریدوصحبت میکنید ونفستون عادیه انگار ایستادینوصحبت میکنید

    چه نکته خوبی گفتین من دیشب به این نکته رسیدم که توی شرایط عصبانیت اصلا صحبت نکنم وفقط سکوت کنم وصبح که بیدارشدم تاشما توی این فایل همین نکته روگفتین خدایاشکرت

    چه اسب زیبایی من عاشق اسبم

    احسنت به شما که هرررربار نعمتهاتونومیبینید مثل باراول ذوق میکنید این خیییلی نکته مثبتی هس واقعاتحسین برانگیزه این توانایی

    تحسین میکنم رابطه ی عاشقانتونوکه سرشارازاحترامه وهررربارازخانم شایسته تشکرمیکنید

    چه نسیم خنکی به به چه چمناودرختای خوش رنگی چه دریاچه زیبایی، این بهشت نشان ازفراوانی ثروت ونعمته اینهمه آبودرختوزمین

    ماششالا به ثروتی که ساختین ماششالا

    بسیاارزیادازتون سپاسگذارم استادعزیزم وخانم شایسته عزیزکه باعشق این فایل های بینظیرروبه ماهدیه میدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سید میثم رضوی گفته:
    مدت عضویت: 2238 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بینظیر و همه دوستان گرامی

    ‌ از کسانی که از من متنفرند سپاسگزارم؛

    آنها مراقوی ترمیکنند،

    از کسانی که مرادوست دارند ممنونم؛

    آنهاقلب مرا بزرگ میکنند،

    از کسانی که مرا ترک میکنند متشکرم؛

    آنان به من می آموزندکه هیچ چیز تا ابدماندنی نیست،

     

    من هر کاری رو نتونم انجام بدم خدایی این یه کار رو خوب میتونم انجام بدم،

    البته هنوز جای کار دارم ولی از اول این صبور بودن که گاهی به تحمل هم میرسه رو خیلی تو وجودم دارم،

    مثلا در مورد صحبت کردن من به هیچ عنوان وسط حرف کسی نمی‌پرم، حتی اگر طرف داره چرت و پرت میگه سعی میکنم حرفش رو قطع نکنم و اجازه بدم کامل حرفاش رو بزنه، ولی از همون موقع میره تو بلک لیستم،

    صبر میکنم و این خیلی برام کارساز بوده،

    یادمه با پدر همسر سابقم خیلی گیر و کش داشتیم،

    تقریبا دو سال درگیر دادگاه و پاسگاه و زندان و گرفتاری بودم،

    ولی خدا شاهده یکبار من به ایشون بی ادبی یا بی احترامی نکردم و بعد از اینکه کار ما با هم تمام شد بعد از یه مدت خودش اومد و ازم حلالیت طلبید و گفت من خیلی اذییت تو رو کردم و ای کاش یبار حداقل یه فحش بهم میدادی که من الان اینقدر درد نکشم، (مثل هاپو پشیمان بود)

    یا یبار تو اتوبان اصفهان تصادف کردم و یه ماشین که مقصر هم بود اومد پایین و شروع کرد به فحش دادن و من فقط نگاش میکردم، بعد بهم حمله کرد، که مردم جلوش رو گرفتن، البته من درک میکردم که اون ماشینش داغون شده و من فقط یه خط به سپر ماشینم افتاده،(من ماشین سنگین داشتم) بعد از اینکه کارمون به پلیس و بیمه افتاد، اومد پیش من و اینقدر ازم عذر خواهی کرد که کم مونده بود دستم رو ببوسه چون خیلی بهم فحش داد

    (اونم همچو هاپو پشیمان بود)

    بچه که بودم یادمه یه حدیثی از امام علی شنیدم که میگفت من دوست داشتم گردنی مثل شتر میداشتم تا حرفی که میخوام بزنم تو این فاصله که از گردنم بالا میاد بسنجم که درسته یا نه،

    من همون موقع اینو گرفتم که میثم جان خیلی وقتا اگر حرف نزنی هیچ کس نمیگه لالی،

    من خیلی وقتا گرفتن حق و پاسخ دادن و این جور افکار رو بیخیال شدم و گذاشتم برای یه زمان دیگه،

    و‌انصافا هم خیلی وقتا از این تصمیم خودم راضی بودم،

    بقول استاد باید خودت رو خوب بشناسی تا فرق بین صبور بودن و احساس قربانی شدن و تحمل کردن رو بشناسی و تشخیص بدی که کجا آگاهانه و از روی قدرت داری صبر میکنی و کجا از روی ضعف و ترس داری تحمل میکنی و کجا رفتی تو مود قربانی شدن و بعدشم خود خوری میکنی،

    بوده زمانهایی که منم عصبانی شدم ولی اینقدر کم بوده که قشنگ یادمه،

    من موقع عصبانیت سعی میکنم موقعیت رو‌ ترک کنم،

    سعی میکنم شرایط اون آدم رو درک کنم،

    خیلی وقتا ما بخاطر نوع رانندگی افراد عصبانی میشیم،

    یا بخاطر رعایت نکردن حقوق اجتماعی مثل صف، مثل نظافت، مثل احترام به حقوق شهروندی، ممکنه که عصبانی بشیم،

    اما من همیشه سعی کردم طرف مقابلم رو درک کنم و با خودم میگنم من جای ایشون نیستم و نمیدونم چرا این رفتار رو میکنه،

    براش دعا میکنم و ازش اعراض میکنم،

    و خوب که فکر میکنم میبینم خداییش مدتهاست که من درگیر شرایطی که من رو عصبانی کنه نشدم،

    استاد، من از شما یاد گرفتم که انسان احساساتی روی آرامش و خوشبختی رو نمیبینه و این حس کنترل روی احساساتم خیلی درون من تقویت شد،

    خیلی وقتا پیش اومده که طرف با توپ پر میاد سمت من حالا یا بخاطر جای پارک، یا یه سوتفاهم

    بعد که دو کلمه باهام حرف میزنه اینقدر آتیشش میخوابه که واقعا شرمنده میشه،

    من سعی میکنم چیزی رو تو دنیا سخت نگیرم،

    اینکه همه چیز گذراست و هیچ‌ چیز ماندگار نیست خیلی باعث میشه که من نچسبم و بگذرم،

    چقدر تصمیمات عجولانه و در اوج عصبانیت باعث شده که افراد دستشون بد جور بند بشه و یه عمر پشیمانی رو دنبال خودشون بکشن، و اگر اندازه همه هاپوهای دنیام پشیمون باشن بازم چیزی تغییر نکنه،

    امیدوارم که بتونم این مسیر رو با قدرت برم جلو و هر روز یه ورژن بهتر و آرومتری رو از خودم بسازم،

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1960 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    عواقب تصمیمات احساسی

    درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟

    تو شرایط احساسی ترحم و دلسوزی من اومدم خیلی از وسایل ارزشمندی مانند لوازم خونه ،پوشاک ،مواد غذایی که کلی هزینه خریدش رو داده بودم و خودم نیاز داشتم به صورت رایگان به فردی بخشیدم که نه تنها به بهتر شدن روند زندگی اون فرد کمک نکرد بلکه توقع بیش از حد نیز در اون فرد ایجاد شد و اون وسایل رو کم وبی ارزش میدونست

    این ماجرا چه درسهایی به من داد؟ در حالی که خودم از داشته هام پر ولبریز نشدم و استفاده نکردم نباید در شرایط احساسی به کسی چیزی رو ببخشم که اون فرد آماده گی دریافت این نعمت‌ها رو نداشت و سپاس گزار نبود

    راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟

    قوانین ثابت و سیستمی جهان رو درک کنم و طبق قوانین عمل کنم و بدونم این جهان احساسی عمل نمیکنه بنابراین هرچقدر به موضوعات، اتفاقات، انسانها ،شرایط ،خواسته ها ،قوانین خدا نگاه سیستمی داشته باشم در مدار آرامش و ثروت ونعمت قرار میگیرم

    درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.

    درباره مشاجرات خانواده که خیلی از این مشاجرات به نحوی بود که اونها میخواستند ما بدون هیچ آگاهی درستی از ماجرا فقط قضاوت نادرستی داشته باشیم چرا که هر کدوم از طرفین می‌خواستند ما طرفدار اونها باشیم و حق رو به اون طرف بدیم اما ما به برکت اموزشهای این سایت متوجه شدیم که باید سکوت کنیم و به قول شما زیپ دهانمون رو بکشیم تا این ناراحتی ها و این حرفها ما رو به وسط مشاجرات نکشونه و ما رو در مدار بحث و جدال که باعث پایین اومدن مدارمون میشه قرار نده و بعد از مدتی که طرفین مشاجره آروم شدند احساس رضایت از سکوت ما داشتند و ناراضی از کسانی بودند که قضاوت کردند و حتی با اینکه اون فرد طرفدار اونها بود به عنوان آدم سو استفاده کن شناخته شده

    بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟

    وقتی که درک کردم احساس بد اتفاقات بد رو به دنبال داره تصمیم گرفتم خیرت موضوع رو درک کنم و بگم الخیر فی ما وقع و شکر گزار باشم که با این آگاهی ها تغییرات درستی در من ایجاد شده که مانند گذشته رفتار نکنم و واکنشی نشون ندم

    با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟

    احساس خودم رو الویت قرار دادن درک قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب ،سکوت کردن ،زمان دادن به خودم تا تصمیمات درستی با دید وسیع تری بگیرم ، شنیدن فایلهای سایت به خصوص فایلهای توحیدی و از سمت نگاه انسانی و احساسی به خداوند به نگاه سیستمی خداوند حرکت کنم در اونصورت آرامش بیشتر و موفقیت‌های بیشتری دارم

    قبلا در این وضعیت، چه ایده هایی را اجرای می کردی؟

    قبل از ورود به این سایت و درک آگاهی ها با تماس‌های تلفنی مکرر در مشاجرات ،بحث کردن ،غیبت کردن ،قضاوت کردن ،انتقال حرفها به دیگران در نهایت منجر به اختلافات بیشتر می‌شدم و خودم رو مورد قضاوت دیگران قرار میدادم و در احساس بد و اتفاقات بد بیشتر قرار میگرفتم

    استاد جان سپاسگزارم برای این فایل زیبا و اینهمه تغییرات مهم و اساسی که با این آگاهی ها در من ایجاد کردید و زندگی بهتری رو تجربه میکنم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    امیرحسین بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1208 روز

    سلام‌ استاد جانم، سلام خانم شایسته عزیزم

    دمتون گرم من داشتم اون بازی رو میدیدم که کلوپ پاش گرفت ازشدت عصبانیت ومصاحبه بعدش

    دیگه رفت تو جونم این حرفا… چقدر عالی که از اتفاقات این درس هارو میگیری و به ما آموزش میدی

    قبل این صحبتا اصلا به گرفتگی پا همچین فکری نکرده بودم!

    استاد جان اولین چیزی که با پلی شدن ویدئو به ذهنم رسید میدونی چی بود؟

    قدم 6 دوره 12 قدم. اونجا که لخت شدی و وضعیت الان بدنت رو نشون دادی و تارگت گذاشتی

    Wooooooooow استاد چه بدنی ساختی ، بابا دستخوش یدونه باشی

    به هدفت رسیدی و باور منم قویتر کردی که میشود

    خب بریم سراغ موضوع این جلسه

    (عواقب تصمیم احساسی)

    من چیزهایی که به ذهنم میرسه رو اینجا یادداشت میکنم تا درس بگیرم از اشتباهاتم و به خودم یاداور بشم. کجا از سایتمون بهتر؟ اینجا جنس نوشتن فرق میکنه… هرموقع بخوام از دیدگاهای من میخونم و یادآور میشم

    استاد جانم مدتی به جرعت میتونم بگم عصبانی وناراحت نشدم‌ اصلا به لطف خدا و دوره 12 قدم‌

    اصلا انگار بین‌زمین وآسمونم از وقتی این دوره شگفت انگیز رو شروع کردم

    فقط وقتی که تصمیمات احساسی گرفتم ضربه خوردم

    مواقعی که عصبانی بودم وحرف زدم….

    مواقعی که غمگین بودم و حرف زدم

    کارهایی که وقتی خیلی شاد بودم انجام دادم

    خیلی زیاااااده الان که بهش فکرمیکنم

    خداروشکر که به این ویدئو هدایت شدم تا به شناخت بهتری ازخودم برسم

    این یکی خواسته های امروزم ازخدا در تمرین ستاره قطبی بود

    میشه گفت اون احساسی تصمیم گرفتن

    اون غمگین بودن و عصبانی بودن و بااون روش تصمیم گرفتن

    همون مسیر غیرالمغضوب الیهم هستش

    وباید دراین مواقع هم خودمون رو آروم کنیم به چیزهای مثبت توجه کنیم تا به احساس بهتری برسیم تاهدایت شویم به مسیر درست مسیر انعمت الیهم.

    در دوره12قدم کاملا توضیح دادید که وقتی عصبانی هستی ناراحتی هرایده بهت میرسه ایده شیطانیه وتورو ازمسیر دورمیکنه

    وچقدررررر زیاد این اتفاق برای خود من به شخصه افتاده

    ولی موقعی که آروم بودم و خودم کنترل کردم همه چی به بهترین شکل حل شده

    اینم قانون قرآن احساس بد=اتفاقات بد

    قانونِ وهمیشه ثابتِ

    تمام حرفای شما از قرآن و بازم من مات و مبهوت! ممنونتم استاد تمام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    هادی قره قانی گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    واقعا چه حس بی نظیریه که با امید فایل جدید از خواب بیدار بشی و اولین کاری که می‌کنی بری توی سایت و ببینی یک آگاهی دیگه که منتظرشی با عنوان «عواقب تصمیمات احساسی» اومده باشه.

    قبل اینکه بخوام شروع به نوشتن کنم اول از همه بهتون بابت سبک جدیدی که موقع فیلمبرداری پیاده روی هم میکنید تبریک میگم چون خیلی جذاب تر میشه فایل ها و با یک تیر چند نشون میزنید، هم پیاده روی، هم صحبت و هم اینکه ما بیشتر پرادایس زیبا رو میبینیم. البته کار خانم شایسته عزیز سخت تر شده که البته قطعا از کاری که انجام میدن لذت میبرن.

    استاد عزیزم من شخص بسیار خونسرد و آرام هستم که بخشی از اون از اول با من بوده و بخش مهمی از اون رو هم خودم تقویت کردم. آنقدر آرام که برای همه این ویژگی جالب هست و همیشه بهم میگن و تحسینش می کنند.

    این آرامش که البته نتیجه کنترل احساسات آگاهانه هست، در همه جنبه های زندگیم تاثیرات فوق العاده ای داشته. از جنبه های مالی گرفته تا روابط، خداروشکر نتایج خوبی برام داشته.

    اما در رابطه با سوالتون.

    در مواقعی که من با احساسات شدید که حالا عصبانیت، ترس و هر احساس بدی هست، با خودم میگم « هادی، آروم باش هیچ چیز نباید تو رو بهم بریزه و باعث احساس بد بشه» و این احساس بد تا چند ساعت دیگ هیچ خبری ازش نیست، فقط الان آروم باش.

    روش دیگه ای که من در مواقعی که در گفتگویی عصبانی هستم انجام میدم «سکوت» هست. سکوت یعنی کظم غیظ، سکوت یعنی، می‌تونستم جوابتو بدم ولی چون برا خودم ارزش قائلم جواب نمی دم و کل کل نمی کنم.چرا؟

    چون از نتیجه خبر دارم و یقین دارم که احساسات بد= اتفاقات بد هست.

    همین آگاهی از این اهرم قوی و کاربردی رنج و لذت، باعث میشه آدم بتونه با توجه به شناخت عواقبش بهتر تصمیم بگیره.

    روش دیگه ای که من در این مواقع انجامش میدم و خودتون هم اشاره کردین پیاده روی در پارک و طبیعت هست. چون باعث میشه با خودم تو تنهایی بیشتر فکر کنم و کم‌کم آروم بشم و بعد زیبایی ها رو ببینم و موقع برگشتن به خونه دیگه خبری از اون احساس بده نباشه.

    و اما یکی از بهترین روش ها برای من در این مواقع انجام میدم، اومدن به سایت بی نظیر عباسمنش و خواندن کامنت های دوستان هست که واقعا عالیه و باعث میشه آدم از نتایجشون و صحبت هاشون انگیزه بگیره و به کل اون احساس بد قبل رو فراموش کنه.

    استاد عزیزم به قول خودتون وقتی آدم آگاهانه مسایلشو حل می‌کنه و خودشو کنترل می‌کنه اون اتفاقات بد قبل دیگه خیلی کمتر براش میفته. من از وقتی که احساسات خودمو کنترل می کنم واقعا به ندرت برام پیش اومده که تصمیم احساسی بگیرم و از عواقبش پشیمون بشم. و الان هم واقعا هر چی فکر میکنم یادم نمیاد تا بخوام مثالی بزنم.

    تو جایی که اکثریت افراد دلهره و استرس بالا و پایین شدن قیمتا رو دارن و ازش حرف میزنم و البته منم ی زمانی داشتم، الان دیگه مثل قبل نیست و واقعا بالا پایین شدن قیمت دلار و ماشین و … احساس ترس و دلهره برام بی معنی شده و خیلی کمتر درگیرش میشم.

    استاد عزیزم هر چی جلوتر میرم و شرایط خودمو میبینم و به نتایجی که رسیدمم دلیلش اون چیزایی بوده که گفتین و من گوش کردم و مهمتر از اون عمل کردم بهش و چیزایی که نرسیدم بهش همون هایی هست که من عمل نکردم.

    اگر آنقدر تاکید کردین اخبار نبینید، با آدمای منفی هم کلام نشید الان میبینم چقدر آرامش ذهنیم رو مدیون شما. و عمل به آموزه های شما هستم.

    استاد عزیزم، مدت حدود یک ماه هست که شروع کردم به نوشتن کامنت و این نوشتن چقدر باعث شده تا نقاط قوت خودم رو بهتر بشناسم. چرا؟ چون موقع نوشتن، فکر می کنم و به یاد میارم و مینویسم .

    پیشنهاد میکنم این کار رو انجام بدین و هر کس که میگه سخته نوشتن برام و نمیتونم بنویسم و واقعا چیزی برای نوشتن ندارم، باید بگم شروع به نوشتن کنید کم کم هدایت میشید و مینویسید.

    خوشحالم که شروع به نوشتن کردم و احساس بسیار خوبی از این کار دارم.

    ممنون از شما که صبح بهاری رو با این فایل برام بهاری تر کردین.

    از شما دوستان عزیزم هم که با کامنت های قشنگتون تو سایت که باعث دلگرمی و انگیزه می‌شید، بی نهایت سپاسگزارم.

    از خداوند، آرامش ثروت و سلامتی برای همتون آرزومندم.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    سلام خدمت استاد عزیز وخوش اندام ومریم خانم شایسته نازنین

    وهمه ی هم فرکانسی های عزیز ودوست داشتنی

    سپاسگذارم استاد که همیشه فعال هستید و فایل رو سایت می‌ذارید

    امروز صبح طبق معمول که سایت رو باز کردم دیدم فایل جدید اومده و خواستم قبل از شروع کار این فایل رو گوش کنم

    منم اون بازی رو دیدم وکلوپ رو دیدم که با این سرعت رفت سراغ داور چهارم اما متوجه مسدومیتش نشدم چون مصاحبه اش رو نگاه نکردم

    ازاونجا که به فوتبال علاقه خاصی دارم یادمه از یازده سالگی من عاشق فوتبال شدم اونم وقتی که مسی رو دیدم باشماره 19بارسلونا بازی میکرد همیشه پیگیرش بودم و همیشه برام سوال بود که این آدم چرا همش جایه درستیه تو زمین داره قدم میزنه یهو یه توپ میاد وگلش می‌کنه تویه باز ی یادمه الکلاسیکو بود 5بر2بارسلونا جلو بود اگه دقیق یادم باشه ؛پپه وراموس اونقدر مسی رو زده بودند که نزدیک بود مسدوم بشه اما حتی یه لحظه هم عصبانی نشد و واکنش نشان نداد

    من طرفدار شدید بارسلونا هستم اما اخیرا تو این بازی ها خیلی به انجلوتی مربی رئال دقت میکردم از اونجا که داره چند ساله خوب نتیجه میگیره می‌دیدم هیچ وقت اعتراض نمیکنه همیشه آرومه حتی وقتی عقبن و وقتی جلو هستن باز آرومه

    تو یه بازی عقب بودن وکامبک زدن کامبک های رئال معروفه از وقتی انجلوتی مربی این باشگاه شده دقت میکردم وقتی دو یا سه گل عقب بودند یا جلو بود این آدم هیچ واکنشی نشون نمی‌داد وکاملا خونسرد بود و تصمیمات درستی می‌گرفت وکامبک میزدن به نظر من آدم تو آرامش داشتن وخونسرد بودن می‌تونه تصمیمات درستی بگیره تو حالت هیجان و احساسات منفی تصمیمات همیشه اشتباهه

    خب قبل اینکه من رو خودم کار کنم وبا استاد عزیز آشنا بشم تصمیمات بسیار بدی تو زندگیم گرفتم خب چوبشم خوردم چون تصمیماتم تو حالت ترس ترس از کمبود هیجانات ناشی از غلیان احساساتم تو لحظات خوشی قول های الکی وغیره که بعداً هم برام دردسر شده وهنوزم که هنوزه دارم نتایج حاصل از اون تصمیمات اشتباه رو تو زندگیم میبینم و دارم حلشون میکنم

    اما از وقتی که با استاد آشنا شدم هروقت هیجان زده میشم خودمو آروم میکنم معمولا توی کار وقتی یه مشتری یا چند تا مشتری بهم میخوره واینو فرصت عالی میبینم ذهنم فورا نتایج خرید اون مشتری هارو برام تو آینده تجسم می‌کنه ومنو هیجان زده می‌کنه که طمع کنم وعجله کنم و تصمیمات اشتباه بگیرم چون فک میکنه که همین یه فرصته اما الان که یاد گرفتم قانون رو فورا کنترلش میکنم و میگم برای من همیشه مشتری هست فرصت هست من کار خودمو انجام میدم وتمرکزمو از روی اون مشتری ها برمی‌داریم ومیذارم روی خواستم ونمیذارم که شرک بورزم وعجله کنم و تصمیمات درست تری جهت ارائه خدمات به مشتری داشته باشم از روی باور به فراوانی نه ترس

    قبلاً خیلی عصبی میشدم اما از وقتی با استاد آشنا شدم هر وقت برخوردی از کسی میبینم که بر خلاف میل من باشه سریع به خودم میگم تو چه فرکانسی فرستادی که این برخورد باهات شده و میپذیرم که خودمم وکنترلش میکنم وعصبانیت وخشمم رو کنترل میکنم و تصمیم نمی‌گیرم

    عید که شهرستان بودم از اونجا که مدام من روخودم کار میکنم وخیلی چیزارو تغییر دادم تو وجود خودم بعضی حرف ها و اخلاقیات خانواده م اذیتم میکرد وذهنمم واکنش نشون میداد که بیشتر کنترلش میکردم که تو یه موردش عصبانی شدم وبا مادرم حرفم شد وداد زدم که کلا 10ثانیه بیشترم طول نکشید اما بعدش خیلی نارحت شدم اما وقتی تویه متن از استاد خوندم که خودم همچین خانواده ای رو انتخاب کردم دیگه سعی میکنم که اون یذره عصبانیتم دیگه نداشته باشم و تصمیمات درستی در جهت ارتباطات با خانواده ام بگیرم

    وقتی آب آرام باشه و هیچ برخوردی نداشته باشه وتمیز و عاری از هر نوع آلودگی باشه میتونی تصویر منعکس شده خودتو توش ببینی اما وقتی مطلاتم وناارام ویا آلوده باشه نمیشه دید

    تصمیمات درست زمان های گرفته میشه که ما احساساتی عمل نکنیم چه تو زمان هیجانات چه زمان های که احساسات بر ما غلبه کرده

    مثل فیلم جنگجوی درون که به پسره میگه تو کنترل روی اتفاقی که برات افتاد نداشتی واین باعث شد که تصمیمات نادرستی بگیری

    یا به قول آیه قرآن که میگه (فریاد نزن که بلندترین صداها صدای خران است )

    امیدوارم شاد سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    سحر عامری گفته:
    مدت عضویت: 3111 روز

    سلام استاد دورتون بگردم که باعشق به مااموزش میدی باهرشیوه ای که میشه میخواین به ماکمک کنید واقعا به خودم افتخارمیکنیم شمااستادم هستین واقعا من خیلی ازاحساساتی شدن تصمیمات گرفتم که بمن ضربه زد ویاحرفهایی زدم که به ضررم شد، ولی ازوقتی روی خودم کار میکنم خیلی بهترشدم ولی هنوز هم خیلی باید روی خودم کار کنم اتفاقا چند روز بود که پسرم خیلی ذهنش درگیربود ومدام باطرفی که باهاش حرفش شده بود چت می‌کرد، به پسرم گفتم عزیزم من نمیدونم مسعله ات چیه فقط آروم باش وفقط ی روز اصلا بهش فکر نکن وجواب طرف هم نده وهیچ تصمیمی نگیر وخدا راشکر که پسر هم که شاگرد شماست قبول کرد وشکر خدا همه بخیر خوشی حل شد

    ممنونم استاد که شما هم امروز کامل وجامع بازش کردین استاد بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    ماهان بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1392 روز

    به نام خدای مهربون و بخشنده . سلام میکنم خدمت به همه دوستانم و استاد و خانوم شایسته عزیز.

    اول از همه تحسین میکنم استاد رو که انقدر عمقی نگاه میکنن به مسائل . خیلیا فقط مثلا پیگیر برد و باخت و کری خوندن برای تیم مقابل هستن ولی خیلی جالب و تحسین برانگیزه که استاد با دقت میشینن پیگیری میکنن و این درس ها رو از دل اون موقعیت میکشن بیرون و به ما یاد میدن . من یادمه اون اوایل که تازه با قانون و قدرت ذهن آشنا شده بودم و نتیجه هم گرفته بودم ، اصن روی ابرا بودم و یه قدرت عجیبی حس میکردم و میخواستم بقیه رو هم تغییر بدم تا اونا هم بیان توی این مسیر و کلی بحث میکردم. توی یکی از جلسات کلاس زبانم ، حرف یهو چرخید سمت مشکل یکی از دوستان استادم که مجبور بود به خاطر پدرش درس بخونه اونم با رنج و عذاب . من یهو گر گرفتم و گفتم تقصیر خودشه و کلا رفتم توی فضای قضاوت و کلا از مسیر درست خارج شدم به خاطر اون احساسات و غرور . بعد از اون کلاس و اون همه بحثی که داشتیم ، فهمیدم باور خود من اول از همه تضعیف شد ! شک ها و تردید ها تا یک هفته منو ول نمیکردن و از اونور هم دیگه یه سنگینی ای بوجود اومد توی اون رابطه که بعدا نرم تر شد ولی می‌شد بهتر رفتار کرد از اول .

    وقتایی که من آرامش دارم و حالم خوبه و مثل بچه ها ذوق دارم ، خدا اصن در گوش من راهنمایی میکنه همه چیزو و به راحتی هدایتم میکنه ! ولی وقتی احساساتم شعله ور میشن مثل یه راداری میمونه که پارازیت افتاده روش و من هی میگم خدایا چیکار کنم و هیچ صدایی نمیاد چون نمیتونم بشنوم صداشو . یادمه یکبار دیگه من توی کلاس زبان بودم و با یه اکیپ از بچه ها آشنا شدم که واقعا آدمای خوبی بودن و ما یه گروه زدیم که باهم در ارتباط باشیم . من چون بخش هایی از عزت نفسم ساخته نشده بود و پاشنه اشیل من که وابستگی هست روش کار نشده بود ، احساساتم شعله ور شد و اصن رفتم توی فضای قضاوت و حال بد و مغزم داشت میسوخت و تصمیم گرفتم لفت بدم از اون گروه . بعد ها که یکم آروم شدم فهمیدم که اقا من میتونستم اون رابطه قشنگ رو نگه دارم و باور هامو درست کنم ولی الان اون دیگه نیست . پشیمونی احساسیه که هست توی اون لحظات ولی هیچ کمکی به ادم‌ نمیکنه و یه رنج اضافیه پس مهمه که ما رها کنیمش . بعد از اون بود که من تصمیم گرفتم دوره عزت نفس رو بخرم و از این اشتباهم درس گرفتم .

    من با تجربه فهمیدم که نشونه اینکه این احساسات دارن شعله ور میشن اینه که من از پوست خودم درمیام و یه آدم دیگه میشم و انقدر این احساسات منو میچرخونن و گمراهم میکنن که وقتی به خودم میام فقط و فقط پشیمونی برام میمونه .

    از اون روی سکه ، یکبار من چند روز به یکی از دوستانم پیام میدادم ولی جوابمو نمیداد . کم کم این احساسات داشت میومد که به تو بی احترامی شده و تو رو نادیده گرفته و بی ارزشی و فلان و اصن یه خلا داشت باز می‌شد توی وجودم که عزت نفسم می‌خورد ولی من ذهنمو کنترل کردم با این باور که همونطور که من روز های شلوغ و یا سخت دارم ، بقیه هم ممکنه داشته باشن پس تخیل باطل و بیجا نکنم . دقیقا روز بعد اون دوستمو توی آموزشگاه دیدم و فهمیدم یه عمل جراحی نسبتا سخت داشته و نمیتونسته با گوشیش کار کنه و چقدر خوشحال شدم از اینکه ذهنم رو کنترل کردم و بعدش زنگ زدم حالشو پرسیدم و رابطه مون گرم تر شد ولی اکه من با اون احساسات تصمیم میگرفتم ، همه چیز نابود می‌شد عین مثال های قبلی.

    به شخصه برای من پیاده روی خیلی خیلی تاثیر داره ولی اکه جای خیلی شلوغی باشه برعکس جواب میده .

    سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت دو تا الماس ان که قیمت ندارن ! بی نظیرن این دوتا سریال برای کنترل ذهن و هر دفعه که من توی اون لحظات حیاتی دیدمشون ، مثل آب روی آتیش بودن .

    استاد من با راهنمایی گرفتن از بهبودگرایی شروع کردم از اول دوره عزت نفس رو کار کردن و این درس امروز یک مکمل بینظیر هست برای جلسه اول . سپاسگزارم برای همه چی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    سلام و صدسلام

    استادجان انقدر کیفیت کامنت ها ماشالا فوق العاده ست که دوست دارم ساعت ها و ساعت ها بخونم و لذت ببرم, واقعا وقتی نتایج تصمیمات احساسی دیگران رو میخونم باعث میشه تو ذهنم اهرم رنج و لذت جای درستش قرار بگیره و ناخوداگاه وقتی میخوام تصمیم احساسی بگیرم بترسم از بعدش و نگیییرممم

    من واقعا ادم احساسی ای بودم و خیلیم با این افکار بزرگ شده بودم که دخترا احساسی اند و خوبه و فلان و بیسار, اتفاقا پریشب انیمیشن درون بیرون دو رو می دیدم بعد شخصبت فیلم به بلوغ رسیده بود و هر واکنشش احساسیش صدبرابر دفعات قبلش شده بود یعنی اینکه باید ی ذره ناراحت میشد هزار برابر ناراحت میشد یا عصبانی هم همینطور, بهتر بگم ک احساساتش غلیان میکرد ,بعد من با خودم گفتم این ک مال بلوغ نیست اصن انگار تو بزرگسالی هم اگه کنترل نشه این رفتار هست که با هررر واکنشی غلیان میکنه احساسات

    من که خودم خیلی تغییر کردم مثلا قبلا سریع گریه ام میگرفت حتی تو خیابون , سریع عصبانی میشدم و برمیگشتم به طرف مقابل و بقول یه دوستام ترور شخصیتی میکردم , ترس های زیادی داشتم با خودم حمل میکردم, واکنش هام واقعا بلوغی بود همش ,ولی الان اتفاقات اخیر را بخوام بگم اون هفته ها داشتم میرفتم تو اشپرخونه خاله ام هم با چایی داشت میومد بیرون و بهم برخورد کردیم و چایی داغ ریخت از بازو تا ارنجم, همه جیغ و داد و فلان ولی من اصلا هیچیم نشد انگار رفتم گرفتم زیر اب و بعد هم ماست زدم به پوستم گرماشو بگیره, انقدرررر ریلکس بودم ک یه ذره ای ک ریخته بود رو دست خالم همون وقت تاول زد ولی من حتی نمیسوختم انگار, این ارامش من باعث شد بابام ک همیشه ساعت دو میومد خونه اون روز یه ربع یک اومد کار خدا و انقدر هول کرد ک میخواست منو ببره بیمارستان ولی گفتم اوکیه و فقط رفت داروخونه پماد سوختگی گرفت و دوساعت بعد هم اوکی شد. هیچ وقت این تجربه را نداشنم ولی خودمم باورم نمیشد انقدررررر بتونم ارام باشم حتی با اینکه دیگران بیشتر من هول کرده باشند

    من وقتی مسئله پیش بیاد سعی میکنم با جلسه دو لیاقت مهربانانه خودم با خودم صحبت کنم و ارامش بگیرم, یه جور دلداری امیدواری ای ک داری به یک بچه کوچیک میدی را من به کودک درونم میدم بعد حسم خوب شده و تصمیم احساسی خاصی نگرفتم این مدت مخصوصا از دوره لیاقت به بعد, خیلی وقتها دیگران بهم میگند چقدر خانمانه برخورد داشتی اگه من بودم فلان و فلان میکردم ولی من رومو کردم اونور فقط و با خودم صحبت کردم

    بنظر من بهترین کار اینه که تو شرایط احساسی خوب ظرف وجودمون رو پر از نکات مثبت و سپاسگزاری و احساس خوب و لیاقت کنم اونوقت احساس انقدر بالا و پایین نمیره و تو یه مود معمولی میتابه, هیجانهای بلوغمان ک بعضا تا سی چهل سالگی دنبالمون اومده فروکش میکنند, اونوقت تبدیل میشیم به لاخوف علیهم و لاهم یحزنون

    و در اخر بازم از عزیزانم ک تجربیات صادقانشون رو مینویسند سپاسگزارم. چقدر خوبه این همه صداقت و مهربونی و خودافشایی واقعا دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام استاد عزیز مهربان و دوست داشتنی

    یاد فایل بقای اصلح افتادم

    که میگفتین اونایی که احساساتی و دم دمی مزاج هستن و انضباط شخصی کمتری دارن هرگز به جایی نمیرسن یعنی به جاهای خوب نمیرسن

    وگرنه جهان به همه جور انسانی برای پیشبرد اهدافش احتیاج داره

    و میگفتین اگه میخوای خوشبختی رو تجربه کنی قوی باش

    اراده داشته باش

    احساساتی عمل نکن مشرک نباش

    من میخوام درکم رو در مورد احساس خوب بگم

    که به قول شما در فایل آقا رضا عطار روشن گفتین همه موفقیت ها از جایی شروع میشه که احساست خوب میشه

    گفتین وقتی شور شوقی نداری برای زندگی

    زندگی هم شور شوقی نداره برای تو

    یکی از مهمترین عامل های موفقیت در تمام تاریخ

    احساس خوب اون فرد بوده نسبت به کاری که میکرده

    و اگه اون احساس خوب با باور های درست مالی امیخته بشه نتیجه جالب میشه

    ولی ما داریم انسانهایی که با احساس خوب و عشق و پشن کاری که رسالتشون بوده رو انجام میدادن موفق هم بودن درجه یک هم بودن

    اما همیشه بی پول بودن

    من‌میخوام هم به کارم عشق بورزم و با پشن ادامه بدم

    هم باور های خوبی راجع به پول بسازم که از کارم بینهایت پول بسازم

    یکی از نشانه های اصلی ایمان به خدا ثروتمند بودنه

    حالا در مورد احساس خوب باید بگم که:

    شنیدین میگن این چاقو دست سازه

    برا همین قیمتش بالاتره

    یا دیدین یه بوگاتی چندین برابر یه تویوتا قیمت داره

    یا نقاشی های داوینچی

    مجسمه های میکل آنژ

    و…

    دلیلش اینه که نَفَس انسان بهش خورده

    دلیلش اینه یه عشقی توشه

    یه پشن توی اون محصوله که هرگز بعد از 1400 سال از بین نمیره

    یه اشتیاق سوزان توی قران هست

    که اونو با کتاب های دیگه متمایز کرده

    یه اشتیاقی توی کیمیا گر هست که تو بیشتر کتابا نیس

    وقتی فقط یه محصول تولید میکنی که به پول برسی و بجز پول و اینکه چقدر برات سوداوری داره به چیز دیگه ایی فکر نمیکنی

    اون‌محصول بی خاصیت ترین چیز در جهانه

    دیدن چقدر راجع به محصولات چینی

    بد میگن

    چون یه خط تولید رباتی داره تیراژ میلیونی در روز تولید میکنه بدون هیچ عشق احساس و پشن

    البته ناگفته نماند خیلی از چینی ها با باور های درست مالی

    پول خوبی از همین روند تولید دارن در میارن

    اما موضوع فقط پول نیس

    موضوع بدرد بخور بودن یا بدرد بخور نبودن در جهانه

    شما یه محصول اوریجینال اپل رو به صدتا فیک چینی عوض نمیکنی

    شما وقتی گوشی اپل اصل دست میگیری اصلا اون‌کوالیتی

    مسخ میکنه تورو اون ظرافت

    اون شور و عشق رو دریافت میکنی.

    من دقیقا نمیدونم انشتین چیکار کرده برای بشریت ولی از بچگی میشناختمش

    الان میفهم چرا میشناختمش چون اون دیوانه کارش بوده

    یامثلا حضرت محمد..

    عاشق فهمین بوده انقدر پا به زمین کوبیده که جهان بلاخره مسخ شده، تسلیمش شده و براش یه کتاب اگاهی فرستاده

    که امروزه آیینی که حضرت محمد راه اندازی کرده فقط گردش مالیش در جهان اسلام تیلیارد دلاری داره پول میسازه

    یه جا خوندم مارک زاکربرگ گفته بود

    ما محصول تولید نمیکنیم برای اینکه سود کنیم یه پولی بزنیم به جیب

    ما محصول تولید میکنیم که با سودش بتونیم دوباره محصول با گیفیت تری ارائه بدیم

    این آدما هستند که توسط جهان میرن بالا

    استاد عباسمنش میگه من 500 تا کتاب خوندم در حوضه کاری خودم

    میگه وقتی قران میخوندم شب ها تا دیر وقت از ذوق و شوق خوابم نمیبرد تو اتاق راه میرفتم و از اگاهی های جدیدی که اولین نفر بودم از قران فهمیده بودم اشک میریختم

    استاد اون روزها داشت عشق به کارش تزریق میکرد

    هنوز هم همون کارو میکنه

    احساس شور و شعفی که ما جذبش شدیم رو به وضوح میشه تو فایل های استاد دید.

    دیدین میگن برای بچه فقط شیر مادر خوبه

    چون شیر مادر عشق توشه

    که تو شیر خشک نیس

    یا دیدین دست پخت مامان هرکسی بهترین دستپخته

    حتی اگه نیمرو درست کنه

    چون مادر یه اودیه مخصوص میریزه توش

    اون چاشنی عشقه

    احساسی که از قلب مادر میاد ..

    امکان نداره یه شرکتی یا یه شخصی به موفقیتی برسه بدون عشق به کارش

    شما وقتی عاشق کارت باشی

    عاشقی که جونتم براش بدی

    اونوقت تمام مردم میشن مبلغ تو

    خود خدا میشه اسپانسر تو

    اون آیه که میگه اگه در مشیعت الله باشین تمام مردم جهان بخوان بکشنت پایین نمیتونن

    مشیعت در این مورد برای من یعنی با وجودت باقلبت با تمام سلول هات محصول تولید کنی

    مثلا من فردا صبح که از خواب بیدار میشم

    بفهمم که امروز خود خدا قراره بیاد از من محصول بخره

    من با چه اشتیاق

    وسواس

    و حس و حالی محصول تولید میکنم؟

    خب مردم همون خدا هستن

    مثل قطره که همون اقیانوسه

    ولی من اگه دنبال این باشم که حالا یه چیزی تولید کنم امروز رو بفروشم اجاره این ماه بدم حقوق این ماه نیروهامو بدم

    خب جهان از من چه فرکانسی دریافت میکنه؟

    تو فرانسه به رستوران ها بر اساس کیفیت و طعم غذاها ستاره میشلن میدن

    و هر رستورانی که ازین ستاره ها هرچی بیشترش رو داشته باشه رنک ش بالا تر میره و خب فروشش هم به طبع بالا تر میره

    مثلا اگه قرار باشه تو یه روز خاص منتقد وارد اون رستوران بشه و غذاهای اونجا رو تست کنه

    که معلوم نیست چه شخصی هست و چه غذایی سفارش میده

    اون روز تو اشپزخونه اون رستوران

    انگار فینال جام جهانی به ضربات پنالتی کشیده شده

    اونا تمام وجودشون رو میزارن

    با تک تک سلول هاشون محصول تولید میکنن

    اونا عشق 24 عیار تزریق میکنن تو محصولشون

    تا بلکه نمره خوبی بگیرن

    اونا همه وجودشون رو میزارن

    اونا با قلبشون غذا میپزن

    حالا سوال اینه اگه اونا هر روز اونطوری محصول تولید کنن

    چی میشه؟

    در اون صورت اونا اصلا به اون ستاره ها نیازی ندارن

    اونا توسط مردم انقدر بالا میرن انقدر مشتری از سر کولشون بالا میره که وقتی ندارن بخوان به ستاره فکر کنن.

    توماس ادیسون

    کریستیان رونالدو

    ماری کوری

    حافظ

    سعدی

    و تمام اونایی که تو کارشون موفق و جهانی شدن

    شاید هیچ کدوم از اونا در مورد اینکه باور چیه قوانین جهان هستی چیه ذهن ناخوداگاه چیه

    چیز زیادی ندونن

    اما

    یه چیزی رو میشه فهمید ازشون

    اینکه عاشق کارشون بودن

    و اون حس ناب رو تا سالها میشه ازکاری که انجام میدادن دریافت کنیم

    وقتی عاشق باشی و با تمام وجودت کارت رو انجام بدی

    جهان در مقابلت سجده میکنه و هرچی که نیاز داری برات فراهم‌میشه تا تو دست نیافتنی پیش بری

    تفاوت استاد عباس منش با بقیه همکاراش در جهان اینه که

    استاد دیوانه کارشه

    استاد عاشق رسالتش هست

    استاد شب روز تو خواب بیداری داره به توحید و گسترش و اشاعه و بهتر فهمیدنش فکر میکنه

    این‌دلیل موفقیت یک فرده

    که البته باید باور های درست مالی هم داشته باشی تا از کارت خوب پول بسازی

    من دارم یاد میگیرم وقتی کاری انجام‌میدم با قلبم انجام بدم

    نمیخوام کارم حس یه ازدواج قدیمی بی روح رو داشته باشه

    میخوام کارم مثل اولین عشق بازی با یار

    سر شار از حرارت باشه

    حرارتی که از قلب میاد

    حرارتی که از پیش خدا میاد

    وقتی با این احساس کار و زندگی کنم

    اونوقت خود خدا تمام کارهاشو رها میکنه و فقط خیره میشه به من

    و لذت میبره از نگاه کردن به من و کار کردنم

    اونوقت من توجه جهان رو جلب میکنم

    و اونوقت درخاست هام اجابت میشن

    چون من انرژی هارو به سمت خودم سرازیر کردم

    که فقط با عشق ممکنه

    این حالت از عشق و علاقه و تعهد یعنی همون

    همفرکانسی با خدا

    همفرکانسی با پول

    همفرکانسی با سلامتی

    هم فرکانسی با اسانی

    این حالت یعنی هم فرکانسی با تمام نعمت ها

    ممنونم استاد برای اموزه های خوبت

    تا ابد دوستت دارم(:

    و ببخشید که کامنتم زیاد مرتبط با این فایل نبود یکی روز بود داشتم به این موضوع فکر میکردم یهو یه حسی گفت اینجا بنویسم چون بلاخره در مورد احساس بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: