عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت اساتید بزرگم استاد عباسمنش بزرگ و عزیزم و مریم جون زیبا و خوشگل

    عجب فایل بینظیر و رویایی با مناظر فوق العاده دلبر و رویایی بود خدارو بی نهایت شکرت برای این همه ثروت و زیبایی

    چقد لذت داره تو این هوای رویایی و تو این طبیعت بکر و زیبا و فوق العاده پیاده روی کردن خدارو بی نهایت شکر

    در رابطه با موضوعاتی که استاد گفتن

    من مثلا تو روابط در دوران جاهلیتم که قبل از دوره های استاد بود اگه لجم میگرفت سریع طبق یه تصمیم احساسی بد طرف رو بلاک میکردم که دیگه دسترسی بهم نداشته باشه بعد که آروم میشدم از این کارم پشیمون میشدم و میرفتم از دلش در میور‌دم ولی دیگه فایده ای نداشت و رابطه نابود می‌شد اما دیگه بعد دوره های استاد به هیچ وجه این موضوع پیش نیومده و تموم آگاهی های دوره های استاد رو دارم زندگی میکنم و خداروشکر نتیجه شم عالیه خدارو بی نهایت شکر و اینقد تمرکزم هر لحظه روی خوبی های افراد و موضوعاته و حواسم هست به این موضوع شدیدا واقعا خداروشکر پیش نیومده واسم

    و من مثلا اگر موضوعی پیش میاد که عصبانی بشم فایلای استاد بلافاصله میزارم گوش میکنم حتی موقع رانندگی تموم فایل های استاد رو میزارم و در مدار درست قرار میگیرم و هر اشتباهی که پیش اومده باشه قبلا خودمو بخشیدم کاملا و استاد هم میگن ما انسانیم و این طبیعیه که از مدار خارج بشیم اما با کنترل ذهنمون میتونیم دوباره تو مدار مناسب قرار بگیریم میگم ارمغان نمیخواد هیچ کاری کنی الان فقط باید ذهن و روحتو یکی کنی الان آرامش داشته باشی با شکرگزاری بابت داشته هام و مشغول کردن با کارای خونه آشپزی کردن تمیز و مرتب کردن خونمون و اتاقم حسابی خودمو مشغول میکنم تا از اون شرایط احساسی منفی بیام بیرون تا یواش یواش به احساس بهتر تو اون موضوع برسم و بتونم به خوبی های اون طرف هم فک کنم در این مورد هم بازهم قانون شیرین تکامل تکامل فرکانسی داریم تو احساسات آرام آرام باید احساساتمون رو خوب کنیم تا به احساس بهتر برسیم و استاد تو جلسه ششم دوره کشف قوانین زندگی حسابی و کامل بهمون توضیح دادن

    یا یکی دیگه از اون کارا که آرومم میکنه فقط پیاده روی کردن هست و با خدا حین پیاده روی حرف زدن هست اینجوری خیلی خیلی آروم میکنم خودمو و دوش گرفتن هم خیلی خیلی آرومم میکنه وقتی از نیروی بینظیر عنصر آب استفاده میکنم یا یه وقتایی شمع هم روشن میکنم یا عود که بوش واقعا آرومم میکنه اما انصافا واقعا خیلی خیلی کمتر شده بعد دوره های استاد واقعا خیلی کم شده اما خوب ما انسانیم و طبیعیه بعضی مواقع پیش بیاد که با این روش‌ها خودم رو آروم میکنم تا از روی احساس منفی یا مثبت حتی تصمیم اشتباه نگیرم چون قانون رو میدونم که احساس بد هدایت میشم به سمت اتفاقات بد و احساس خوب هدایت میشم به سمت زیبایی های بیشتر و خواسته هام خدارو بی نهایت شکر برای قوانین بی نظیرت

    و استاد واقعا ازتون ممنونم خیلی نکته بینانه مثل همیشه بهمون تو‌این فایل بهشتی تاکید کردین

    یک دنیا ممنونم ازتون سایتون مستدام و همیشگی بالاسرم باشه تا ابد

    عاشقتونمممم در پناه الله یکتا شاد ثروتمند سلامت خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    حسین عبادی گفته:
    مدت عضویت: 1841 روز

    بنام خداونده بخشنده و مهربانم..

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و مهربان

    سلام به خواهر برادرهای گلم سلام به خانواده دوست داشتنی من خانواده بزرگ عباسمنش

    خیلی دوستت دارم استاد عزیزم

    میخوام اعتراف کنم که بعد از دوسال تازه دارم اگاهیارو دریافت میکنم تازه دارم میفهممم البته اینم بگم بیشتر دارم میفهمم.با اینکه درست متوجه نبودم چه نتایجی گرفتم .الهی صد هزار مرتبه شکرت

    به لطف خدا من بنهایت از اموزهای شما تو این سال به اندازه ظرف وجودیم نتیجه گرفتم و بنهایت سپاس گزار خدا هستمممم بینهایتتت سپاس گزار خدام خدایاااا شکرت شکرت شکرت.و ممنونم از شما بینهایت از شمااا سپاس گزارم دوستتون دارم

    میخوام در مورد خودم بگم در مورد خودم که هیچ وقت نمیتونستم عصبانیتم کنترل……

    یادم یماد به چند سال پیش خودم….. اول از زندگی شخصیم خودم بگم…

    من تحمل هیچ حرفیرو نداشتم هر کسی هر چیز میگفت باید میزدم له و لوردش میکردم اگر اینکار نمیتونستم بکنم خودمو میزدم خودم میزددددمها که هنوز یادگاری های اون موقع هارو دارم روی بدنم و هرروز نگاهشون میکنم و به خودم افتخار میکنم به الان خودم الهی شکرت رب من

    یه روز اینقدر عصبی بودم که با مشت زدم تو شیشه که شیش قشنگ اومد رو دستم پایین که انگشت کوچیکیه من به پوست وصل بود…

    نمیتونستم اروم باشم نمیتونستم بگذرم از حرفا نمیتونستم خودم خالی کنم یا ذهنمو کنترل کنم اینقدر عصبی میشدم که باید یکار میکردم یکاری میکردم حتی اگر به تمام شدن جونمم باشه هر کارری که به فکرتون میرسه. اصن تعادل عصبی نداشتم…

    سرکار هیچکس هیچیزبه من نمیگفت میگفتن اینو ولش کنید ….. بیخیالش باشید چون یه سری سر شیفتمون شبکار بودیم اومد یه لیستی داد برای بچه ها….. نگاااه چقدر نادون بود حتی اسم من هم توییه لیست نبود نگفت بود توام بیا برو حسین…..بچه هارو گفت بود…

    من نشست بودم تو انبار پیش بچه ها اومدن گفتن حسین ایجوریه گفتم چی؟؟؟؟؟

    پاه برن از توی انبار دویدم سه طبقه رو پاه برن رفتم رسیدم به اتاق کنترل از پشت میز بلندش کردم اوردمش بیرون .

    اومدم از نردهااا بندازمش پایین سه تا از همکارا گرفتنم گفتن تووووو دیونه ای حسیننن گفتم این بیخود میکنه کار میده دست بچه هااا اونم جمع کردن اشغال تویه سایت رفتن تو ارتفاع افتادن یا کیه.ووووو از این حرفاااا…..

    و خیلی چیزهای دیگه الانکه دارم اینارو میگم خیلی احساس خوبی ندارم بهشون ولی اونموقع ها ایجوری بودم فقد خواستم دو نمونش بگم تویه خونه وسر کار تا چه حد ….بودم

    اول اتفاقات رو میگم بعد داستان هدایت و از کجا شروع شد رو میگم ممنون که میخوند کامنت رو مرسیییی…و لطف خدا شامل حالم شد الهی شکرت رب من استاد دوستت دارم..

    نمیدونم یه روزی یه اتفاقی افتاد یکی از دوستام بهم پیش نهاد داد گفت حسین بیا بریم تاتتر تو خیلی خوبی برای تاتتر گفتم بابا ولمون کن موسی من کجا تاتر کجا گفت تو بیا…

    اقا ما رفتیم تو یه گروهی دیدم چقدر باحال تا حالا تو عمر چنین جایی نرفت بودم سال 90 بود…

    تعقیرر از اینجا کوچلو کوچلو رخ داد.

    یکمی ردیف شدم یکمی اروم شدم رفته رفته ادمهای بیشتری شناختنم اجرا میرفتیم اجراهایی که سالنها پر شده بودن اجرهایی که اصن نگم براتون

    ادمها میومدن باهام عکس میگرفتن تعریف میکردن وووو.

    رفته رفته ما شدیم اقا حسین عبادی…

    دیدم که چقدر لذت بخش این احساس خوب چقدر حس خوبی داره که ادمهای زیادی تحسنت کنن و بگن چقدر خوبی نگن چقدر شری توووو حسین

    تاتتر که کار میکردم علاقه پیدا کردم به عکاسی..

    دوربین خریدم و رفتم کلاس عکاسی شاگرد زرنگ من بودم که بهترین عکسارو میگرفت نگاهم از پشت دوربین تغییر کرد نگاهم عوض شد …

    گفتم با این دوربینم من میتونم با مردم ارتباط خوبی بگیرم ورفته رفته نمایشگاهای بزرگی زدم نمایشگاهای انفرادی زدم…

    جایزهای زیادی گرفتم در سطح استانی کشوری شرکت نکردم..

    مجمع های عکاسی بزرگ کار کردم وووو(و قرار یکی از مجموعه عکسام کتاب بشه در مورد یه صید سنتی که رو به نابودیه) و میراث فرنگی با عکسای من این صید رو به ثبت ملی رسوند خدایا شکرتتتتتتتت

    که حسین عبادی بهترین عکاس خیابانی و مستند ماهشهر شد…..

    سر زبونااا میچرخید…..

    تا اینکه تو این مسیر به من و رفیقم ی پیشنهاد دادن

    چه پیشنهادی اینکه بیاین دلقک فو تخصص خنده کودکان مبتلا به سرطان بشید…..بماند برای بعد ادمه این..

    ما رفتیم وشدیم دنیام از اینجا تغییر کرد……بیشتررررررر تغییر کرد هنوز مونده تا به امروز تغییرات

    (داستان دلقکهارو نمیگم چون خیلی طولانی میخوام اینو بگم حسین عبادی که اونجوری بود الان اسمش که تو گوگل سرچ میکنی میاد بالا تمام رزومش و عکسای…..)

    استاد همه اینارو گفتم که به اینجا برسم .

    محسن دوستم خیلی دوستم داشت یه شب شبکار بودم گفت حسین میام دنبالت من خودم میرسونمت سر کار هیچچچچچچچچ وقت یادم نمیره هیچ وقتتتتتتنشستم تو ماشینش گفت حسین میخوام یه پیشنهادی بهت بدم که زندگیت تغییر کن یادم بین لو لهای پتروشیمی ها دور میخوردیم و از فایلهای شما میگفت گفت حسین من دارم روشن کار میکنم اینجوری اونجوریه دنیات عوض میشه ووووو .گفتم محسن چیه؟:؟؟

    پلی کرد دیدم چقدر قشنگ حرف میزنه…. حرف زدیم و حرف زدیم گفتم میخوامشون گرفتم ازش و حرفاتون خیلی دوست داشتم …اصن نمیدونسم کی هستیدد….قانون افرینش بود

    (جاهایی که میگفتید حرام است رو رد میکردم که نشنومشون)

    اقا ما همجور گوش میدادیممم.. سالشو دقیقا نمیدونم چند بود که این فایلهارو گرفتم..همیجور یه خط در میون گوش میدادم و چندتا تیکه از شما یاد گرفت بودم و تکرار میکردم….

    .به طور اتفاقی سایت شما رو پیدا کردم محسن در مورد سایت فک کنم چیز به من نگفت بود…اره

    سایتتون پیدا کردم و میرفتم تو سایت میدیدم چقدر باحالا تمام اون فایلی که گرفت بودم از محسن رو پاک کردم همشون رو.بعد از

    وقتی سایتتون پیدا کردم گفتم خو چه کاریه اینجا به این خوبی به به

    با فایلهای دانلودی کار میکردم…یه روز اره 10 روز نه

    گوش میدادم و کیف میکردم

    گوش دادنی که اصن نمیدونستم چی به چیهاااا همیجوری چون قشنگ بود همیجوررری تاکید میکنم همیجوررررری گوش دادن

    اینقدرررر روی من تاثیرر گذاشت به لطف خدا و اموزهای استاد قشنگم اینقدررر من رو بزرگ کرد اینقدررر من رو ادم کرد اینفقدررر

    این هم دگرگونی تویه زندگیم ایجاد کرد حسین عبادی بالا حسین عبادی پایین..همون چیزهایی که بالا گفتم بدون اعقراق میگم تمامشوون رو تماممممممممم ممنونم از شما و این خانه الهی که توش هستیممممممم

    همیجوری میومد تو سایت و میرفتم کیف میکردم با خونه و ماشیناتو دنبال سریال زندگی در بهش میگشتم که تو کدومشون ماشیننن خخخخخخ..

    واقعیتش فقد میدیم فقد و فقد …..

    این همه نتایج عالی این همه حسین عبادی خدایا شکرتتتتت

    خیلی ممنونم از خدا و استاد عباسمش عزیزم که هدیه خدا بود به من هدیه محسن عزیزم بود به من الان جوری شده که از تهران که تنها میام تا ماهشهر خوزستان بچه ها بهم میگن بابا تنهایی خسته نمیشه خانومم میگه با اقا عباسمنش میاد تا ماهشهررر منم بهش میگم با استاد مریم خانوم برمیگردیم چون همیشه فایلاتون گوش میدم ولی امسال به لطف خدا تمرکزی تر و با اگاهیه قشنگتر و بهتر…تنهایی من و شما خدااا لذت میبریم باهم همیشه هم سفر منی استاد همیشهههههه…

    و خدارو شاکرم و بینهایت سپاس گزارم که به سمت شما هدایت شدم که الان همه بهم میگن حسین چه ارامشی تویه وجودت حسین چقدر تغییراتت عالی بود و منم در جا خداروشکر میکنم و میگم حسین همین مسیرو بروووو…

    بچه های سر کار بهم میگن کو حسینی که میخواست سر شیفت رو بنداز پایین.کو حسنی که هنوز جایی اچاری که پرت کرد تویه در انبار هنوز هستش و اگر میخورده تو سر امین مرده بود الان…….

    الان اون حسین به لطف خدا و اموزهای استاد عباسمنش یه مهندس برق قدرت یه مهندسی که همه مسخرش هستن همه ادمها دوستشش دارم خدایاااا شکرت شکرتت برای تمام داشتهایمممم الهی شکرت رب من خدایااا ممنونم ازت الهی شکرتتتت….

    استاد یه چیزه دیگهم یگمممم بهتون حسینی که با این اتفاقات تویه اینستااا که تمام سایتهای خبری عکسش رو میزاشتن تمام پیجهایی ملیونی عکسش رو میزاشتن و کیف میکرد از تعریف و تحسین ادمهااا……الان حدود 13 تا 14 ماه که اینستا نمیره و به دنبال تایید شدن دیگران نیست الهی شکرررررررررررررررررررت خدا جون استاد دوستت دارم

    الان تا یکمی لغزش میکنم سری میام تو سایت یا میرم تو ایملیم ببینم کدوم از بچه ها کامنت گذاشت و میخونم کیف میکنم دیگه عصبایتی وجود نداره دیگه پرخاشگری نیست دیگه تعطیل شده همچیز به لطف خدا و سایت استاد و این خانواده دوست داشتنی تمام شد و رفتتتت حسین چندین سال پیش مرددد..

    بخوام بگم که من کی فهمیدم داستان چیه سال 1400 بود که هداتی نه پولی داشتم نه چیزی فقد دوره دوازده قدم رو دوست داشتم بگیرم این نشون که چند روز پیش داشتم کامنت اول که تویه سایت گذاشتم رو میخوندم یکی اون یود یکیم تویه عقل کل همینن و تمام….(فهمیدم که این اتفاقات ایجوریه و دارم تلاش میکنم هر ورزم بهتر از دیروز باشه)

    استاد ازتون بینهایت ممنونم که اینقد به من لطف کردی از خدااااا بنهایت سپاس گزارم که اینقدر منو دوستت داره الهی شگرت رب من

    دوره دوازده قدم رو شروع کردم به کار کردن یه نتایج فوق العاده ای گرفتم یه اتفاقات عالی به لطف رب گرفتم هم اعتبارش میدم به خدااا که اینقدر من رو دوست داره.

    ولی امسال بازم به یه نکته دیگه رسیدم که من این یکسال اصن تمرکزی نداشتم به این دوره و به این اگاهیااا. اصن اتفاقات عالی شرایط عالی رخ میداد بالا پایین داشت. اونم چون مشکل از من بود فرکانسام تیکه پاره بودایجوری بوده… بازم به لطف خدا و استاددد اصن ماشالله ماشالله و الله اکبر.

    و الان مجداد دوره دوازده قدم رو شروع کردم به لطف خدا شیو حله مسایل رو هم گرفتم که به امید الله بعد قبولی این ازمون پیش روم که این سری حتما قبول میشممم حتما به لطف خدا که با تعهد شروع کنم تمرکزی هم دوازده قدم رو هم شیوه حل رو به امید رب…

    و تمام تلاشم رو میکنم که در رکاب شما در مسیر توحید ثابت قدم باشم…

    دوستتان دارم بچه هااا مرسی که کامنت من رو خوندید دمتون گرممممم….

    در پنا الله یکتا شاد سلامت و پر از عشق باشیید….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      خوشبخت ترینم گفته:
      مدت عضویت: 794 روز

      وای سلام حسین آقا برادر گرامی

      واقعا تحسینتون میکنم واقعا اینطور که شما نوشتین حتی منی که اصلا شمارو نمی‌شناختم متوجه شدم چقدر شما تغییر کردین واقعا بهتون تبریک میگم من خودم هم کم و بیش ابن رفتارهارو داشتم و منم درست از وقتی که با سایت و استاد عزیزم آشنا شدم و جسته گریخته بعضی از فایلهارو گوش دادم به طرز عجیبی آدم آرومی شدم و خدارو شکر میکنم واقعا اینم بگم من واقعا از تصمیم های احساسی ضربه خوردم ولی الان اومدم توسایت واقعا به این فایل هدایت شدم که در مواقعی که احساساتی هستیم حالا چه ناراحت یا چه خوشحال تحت تاثیر احساسات قرار نگیریم و کاری نکنیم که بعدش ناراحتی به بار بیاد خدای نکرده .واقعا در این لحظه سپاسگزار خداوند هستم و از استاد عزیزم و مریم جانم واقعا متشکرم خیلی دوستون دارم چند روزه واقعا حسم عالیه چون هم افتخار داشتم اینجا عضو شم و هم اینکه چند روزیه که خیلی مینویسم و خیلی ذهنم رو گذاشتم رو نکات مثبت خودم اطرافیانم .و همه چیز .خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حسین عبادی گفته:
        مدت عضویت: 1841 روز

        بنام خداونده بخشنده و مهربانم

        سلام باران عزیز خیلی خیلی خوش اودی تولدت مبارک.

        من اینجا هر روز تولدم تولد یک روزگیم من به لطف خدا و اموزهای استاد استاد اصن نمیدونم چی بگم متوجه میشی باوجودش و لطف الله به جاهایی عالی رسیدم به جاهایی عالیترهم میرسم….

        ولی باید تعهد داشت باشی من بی تعهد اینقدر نتیجه گرفتم فکرش کن اگر تعهد داشتم اگر ثابت قدم بودم اگر فرکانسام تیکه پاره نبود چه میشد به لطف خدا.خیلی خیلی خوششش اومدی خیلی خیلی جای قشنگی اومدی خوووشششش اومدی خواهرررر…

        از خدا واست ارزوی سلامتی شادی ثروت و عاقبت بخیری دارم….

        استاد پیامبر زمانستتتت

        دست خداست قدرش بدون و لذت ببر تواین خونه خونه ای قشنگیه پرا از عشقق پرا ار حال خوبو پرازززز مهربانی و نور خداستتتتتت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          خوشبخت ترینم گفته:
          مدت عضویت: 794 روز

          سلام دوباره .وای ممنونم که تولدم رو تبریک گفتین ،راستش رو بخواین الان چند سالی هست تو زندگیم دوس ندارم کسی روز تولدم روتبریک بگه (تولد شناسنامه ای )چون من معتقدم تولد واقعی من روزی هست که حس کنم درمن تغییری ایجاد شده یا اینکه کار مثبتی انجام داده باشم که این یکی دو روزی که تو سایت عضو شدم واقعا حس میکنم تازه متولد شدم و به قول شما اینجا هر روز تولد من هست از،شما ممنونم به خاطر اینکه یادم انداختین که باید تعهد داشته باشیم در این مسیر ،از خدای مهربان برای شما موفقیت و سربلندی میخوام

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فاطمه صفری گفته:
    مدت عضویت: 1945 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام بر استادان گرانقدر و باارزشم و سلام بر طبیعت قشنگ پارادایس

    استاد چه موضوعی، چقدر این قضیه مهمه و وقتی توضیحی راجع بهش میشنوی میفهمی که با تصمیماتت چه به سر خودت میاری.

    اصلا این فوتبال دیدن (داخلی) برای من شده بود دلیل حرص خوردن و ناراحتی و اعصاب خوردی و تمرکز بر نکات منفی! که من بعد از جام جهانی تصمیم گرفتم که دیگه فوتبال نگاه نکنم، اگه تیمم میبرد میرفتم خلاصه بازی میدیدم و اگه هم نمیبرد که سعی کردم برام مهم نباشه.

    من تا چندین سال قبل همینجوری بودم، مخصوصا وقتی که ازم انتقاد میشد، نمیتونستم بپذیرم. مخصوصا وقتی که تو شرکت بودم. حتی اگه مدیرم ازم انتقاد میکرد همونجا یه جوابی بهش میدادم که اصلا خوب کردم فلان کار رو انجام دادم.

    و بعدش تا یک هفته درگیر میشدم که وای من چرا اینجوری برخورد کردم، خب حق داشت و منم اشتباه کرده بودم. احساسم بد بود، تمرکزم رو از دست میدادم، حتی بعد از گذشت چنننند سال گاهی که موضوع میاد توی ذهنم میگم کاش فلان جا این برخورد رو نکرده بودم.

    یا یه تصمیم احساسی دیگه این بود که 6-7 سال پیش، دوستان عزیز پرزنت کننده شرکتهای هرمی، کلی به من توضیح میدادن، حرفهای شیرین، پول میاد، اینجوری اونجوری، توی همون لحظه من گفتم اه این بهترینه، بهترین کار همینه و برم سراغش. ولی وقتی رفتم خونه و راجع بهش درست فکر کردم فهمیدم که چه دامیه برای من و اصلا مسیر من نیست (اون موقع از قوانین هییییچ چیزی نمیدونستم) و بعدش جواب منفی دادم و بعدا دیدم افرادی که رفتن توی این کار خودشونم اومدم بیرون …

    تا اینکه با شما آشنا شدم، فایلها رو گوش دادم هزاران بار، فهمیدم که باید یاد بگیرم همیشه خدا حق با من نیست، انتقادپذیر باشم ولو اگه سخته.

    مخصوصا که الان دیگه طراحی UI/UX انجام میدم، یکی از دامهاش اینه که به خودت، طرحت انقدر متعصب باشی که نتونی ایرادهاش رو ببینی، و اگر ایرادی میگیرن نتونی بپذیری و طرحت رو درست کنی.

    وقتی این مسیر رو انتخاب کردم به خودم گفتم ببین فاطمه این شغل لازمه ش اینه که حرفهای دیگران رو بشنوی، و بتونی پیشرفت کنی، اصلا لازمه ی پیشرفت توی این شغل اینه که ببینی دیگران چه ایده هایی دارن، از اونها کمک بگیری و بری بالا.

    حالا این برای من خیلی سخت بود، اینکه بشینم کلی وقت بذارم، طرح بزنم و آخرش یکی بگه این خوب نیست خب درد داره :))

    من که کامل روی این موضوع درست نشدم ولی خیلیییییییییی بهتر شدم. کاملا متوجهم که پذیرا شدم حرفهایی رو که اولش به مذاقم خوش نمیاد

    وقتی طرح رو میفرستم منتظر نقد میمونم، اگه نقد میاد، تمرکزم رو از روش برمیدارم.

    کار رو متوقف میکنم، میرم سراغ یه کار دیگه

    مثلا طراحی تمرین میکنم، فایلهای شما رو گوش میدم، آب مینوشم، یکم بازی میکنم و وقتی حالم جا اومد برمیگردم سرکار، نقد رو میذارم جلوم و طرح رو اصلاح میکنم

    بعدش سپاسگزاری میکنم، میگم خدایا شکرت که شخصی هست که دید طراحی داره و میتونه کمکم کنه که پیشرفت کنم.

    مثلا نقد رو مثل یک سکوی جدید میبینم که روبروم قرار گرفته و من باید ازش بالا برم که پیشرفت کنم، ولی سختمه، دست و پام درد میگیره، برای همین نیاز به نرمش و گرم کردن بدنم دارم

    با فایل های شما، با پلی استیشن بازی کردن، با گوش دادن به آهنگهای کلاسیک و … بعدش که خوب گرم شدم میام و از دور میدوئم (مثل اون مرحله نینجا واریر که میرسن به دیوار) و بالای سکو رو میگیریم و میرم بالا، اون موقع از بالا که نگاه میکنم میبینم که چه حرفهای خوبی هم بوده و خداروشکر میکنم که پذیرا شدم.

    در مورد مسائل دیگه ای غیر از کار هم سعی میکنم بهتر بشم، از بحث کردن ممانعت میکنم، اگه مامانم چیزی بهم میگه و منم یه جواب درست و حسابی توی آستینم دارم. درش نمیارم، قشنگ “خب که چی بشه” رو توی ذهنم میشنوم و سکوت میکنم، یا مثلا همراهی میکنم که شما درست میگی تا بحثی شکل نگیره.

    پیاده روی هم استاد حلال همه ی اتفاقات منه، چون وقتی میرم پیاده روی آگاهانه تمرکزم میره روی دیدن زیباییها، و خواسته هام. اصن یادم میره که چیزی اعصاب منو خورد کرده بوده!

    همیشه برای هرچیزی باید به خودم اجازه بدم قبلا از اینکه زبونم کار کنه، فکرم کار کنه، از این مغز و خواصیت هاش استفاده کنم، عجول نباشم، چه برای تصمیم گرفتن در کاری، چه برای جواب دادن به کسی، چه برای پذیرفتن حرف دیگران.

    پس من:

    بیشتر فکر میکنم، طراحی میکنم، فایل های شما رو گوش میدم، پیاده روی میکنم، موسیقی کلاسیک گوش میدم، پلی استیشن بازی میکنم، آب خنک مینوشم، میام توی سایت میگردم، عقل کل مخصوصا باعث میشه باورهای محدود کننده رو بیشتر بشناسم، شرایط احساسی رو بهتر بشناسم و تلاش کنم خودم اونکار رو انجام ندم(چون راحتتر میشه تشخیص داد دیگران چجور فکر میکنن تا خودت) و زین پس به نکاتی هم که شما در ابتدای این فایل نوشتید عمل میکنم تا بهتر نتیجه بگیرم

    استاد عاشتقونم که توی پارادایس قدم میزنید و صحبت میکنید، آدم هم از حرفهاتون لذت میبره و هم از دیدن صحنه ها. مخصوصا که براونی هم باشه دیگه چه شود …

    سپاسگزار وجودتون هستم که ما رو بیشتر و بیشتر با خودمون آشنا میکنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    نیلوفر صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1806 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان خوبم در خانواده بزرگ و صمیمی عباس منش

    خیلی خداوند رو شاکرم بابت این مسیر فوق العاده که با هر لحظه کار کردن روی باور هام و هر لحظه کنترل ذهنم مسیر ها رو برام هموار و قلب ها رو برام نرم میکنه

    استاد من خیلی مقاومت دارم برای کامنت گذاشتن چون با خودم میگم دوستان این همه آگاهی دارن و مدارشون بالاعه و درکشون از قانون زیاده ک این همه نکات عالی دارن بیان میکنن و ممکنه کامنت من اونقدر پر بار و عالی نباشه چرا باید اصلا کامنت بذارم

    اما یادم افتاد به قانون تکامل و با خودم عهد بستم روی هر فایلی ک گوش میدم حداقل یک کامنت بذارم و کامنت ارزشمند دوستام رو هم بخونم تا هدایتی تکاملم رو طی کنم و منم مثل بقیه دوستام تو این زمینه پیشرفت کنم

    در رابطه با عواقب تصمیمات احساسی باید بگم ک من در آینده ن چندان دور آدمی بودم ک حرف و رفتار دیگران ب شدت برام اهمیت داشت و اگر کسی در حضور من یا پشت سرم میشنیدم چیزی درموردم گفته سریع جبهه میگرفتم و هر طوری بود سعی میکردم حال اون طرف رو بگیرم و ب هر نحوی شده جلوی بقیه تخریبش کنم و فکر میکردم من عجب آدم شجاعی هستم ک از خودم دفاع میکنم و اجازه نمیدم هیچ حرف و حرکتی بی جواب بمونه و به نظر خودم ب طرف درس عبرت میدادم

    غافل از این ک من با این طرز برخورد و نگرش هر روز اتفاقاتی از همین دست رو جذب میکردم و هر روزم صرف ثابت کردن خودم و تخریب دیگران میشد و هر لحظه نشخوار ذهنی ک چرا اینو نگفتم و چرا فلان کارو نکردم و هزااار جووور کرم و مرض دیگه که مث خوره مغزم رو می‌خورد و من واقعا غافل بودم از بلایی ک دارم سر خودم میارم

    بعد از آشنایی با شما استاد عزیزم من خیلی تغییر کردم

    بی نهاایت صبور شدم اولش سعی کردم که حرف و رفتارای بقیه رو ب منظور بد برداشت نکنم و سعی کردم با خودم و اطرافیانم ب صلح برسم

    دیگه با این دید ک دنبال بحث و دعوا بگردم ب رفتار بقیه نگاه نمیکردم و همه رو دستی از دستان خداوند میدیدم ک من باید از بودن باهاشون لذت ببرم

    کم کم و در زمان کوتاهی استاد ب طرز عجیبی تمام اون حرف و حدیثها تمام شد دیگه اصلا گله و شکایتی در کار نبود

    حتی اصلا من مدت های طولانی دیگه اون افراد و نمیدیدم

    چنان آرامشی در زندگی من الان وجود داره ک تونستم علاقه ام رو پیدا کنم

    و حالا میفهمم استاد جان اونجایی ک شما میگی همه حواس پرتی ها رو کنار بذار همه پرتی های انرژی رو کنار بذار و به آرامش برس تا ایده ها ب سمتت بیاد الان این حرف رو درک میکنم با تمام وجودم

    خدایا شکرت

    مورد دیگه در مورد تصمیمات احساسی این بود ک من چند سال پیش یک پیج کاری زدم و از اونجایی ک دوستم در همین زمینه بصورت خیلی محدود فعالیت می‌کرد من با ایشون تو این کار شریک شدم چون احساس می‌کردم من باید کمکش کنم ک ب درآمد برسه و من میتونم زندگیشو تغییر بدم

    از قضا استاد جان از وقتی ایشون شریک شد و یک سری باور هایی داشت و ب اصول خودش پایبند بود پیج ما هیچ رشدی نکرد و کم کم مشتری ها رو از دست دادیم و پیج کاملا راکد شد و من ک از عدم داشتن اعتماد بنفس رنج میبردم نتونستم ب ایشون بگم ک جدا بشیم

    ولی نشستم روی باور هام کار کردم و الان ب لطف خدا بطور کاملا عادی از نظر فیزیکی هم از این دوستم بسیار دور هستم و الان ک علاقه ام رو پیدا کردم با خیال راحت و تمرکز بالا هر روز دارم خودم رو در این زمینه بهبود میدهم تا ب امید الله کسب و کار خودم را شروع کنم

    استاد جانم ممنون بابت این فایل ها و این آگاهی های ناب ک در اختیار ما قرار میدهید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 2001 روز

      سلام عزیز جان

      من کامنت شما را خواندم و خواستم بگم بسیار برای من کمک کننده بود، اولش نمیخواستم کامنتها را مطالعه کنم ولی بعدش گفتم من باید کامنتها را هم مطالعه کنم چراکه اگر واقعا بااهمیت نبود این همه استاد تاکید بر توجه نداشتند، حالا جالب اینه که هی بعد از اتمام کامنت های هر صفحه دیگه میگفتن نرم صفحه بعد ولی بهش غلبه کردم و برام جالبه که دقیقا هر صفحه حداقل برای من یک کلید و نکته قابل توجه داشت

      (( همه حواس پرتی ها رو کنار بذار،همه پرتی های انرژی رو کنار بذار و به آرامش برس تا ایده ها به سمتت بیاد)) عجب جمله ای بود، واقعا یهو انگار تلنگری به من زد که از خواب غفلت بیدار شو،داری چکار میکنی؟اینهمه انرژی روانی که میتونه صرف ارتقا روزانه زندگیت بشه رو برای چه چیزی هدر میدی؟ برای اتفاقات گذشته؟برای توجه به فکر و قضاوتی که مردم در موردت میکنن؟برای توضیح های اضافی دادن برای اثبات خودت به دیگران؟ برای جدل با افرادی که وقتی رفتارشان را نگاه میکنی متوجه می شوی انها مقصرند ولی تو همش خودت را یگانه مقصر اتفاقات میبینی و خودت را به باد سرزنش میگیری؟ برای تصویرسازی هایی که داری تصور میکنی بهترین اتفاق برات افتاده بخاطر به خاک مالیدن پوزه یکی دیگه؟و با این کارت باعث میشی به جای رها و بخشیدن دیگری هی آتش خشم رو درونت شعله ور کنی؟ واقعا داری انرژی رو کجاها تلف میکنی؟حیف نیست؟

      ممنون از یادآوری این جمله حتما در طول روز به عنوان قطب نما ازش استفاده میکنم تا کمتر از مسیر درست منحرف بشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    بنام پروردگار هدایتگر .

    سلام استاد عزیززززم ،سلام مریم جان،

    دیدن روی ماهتون کاره هر روز منه ،صدای شما مهمون هر روز گوش های منه و چشمام تصویر شمارو مهمون خودش کرده،و من از این روند هر روزه و تعهد هر روزه لذت میبرم ،با عشققق روی خودم کار میکنم و با نتایج عالی که هر روز میگیرم ،باورم هزاران بار بیشتر از قبله.

    خدایاشکرت.

    تجربه 1:

    استاد عزیزم یک فلش بک میزنم به ماها قبل که تعهد الانو نداشتم،یک دختر واکنش گرا بودم ،و باید بگم الان هیج ربطی به گذشته ندارم ،اونقدر که کارای گذشته ام خیلی کم بیادم میاد و من عاشق این جهاد اکبرم ،عاشق اینم که از صفر تا صد دارم نو سازی میشم،ماها قبل ،(نزدیک به یک سال پیش یا کمتر)

    در زمینه روبط داغون بودم و هررر تصمیم اشتباهی ام که تو اون مواقع گرفتم از سر اعصبانیت و نگرانی بود،استاد بنظرم ماها زمانی از سره احساسات منفی تصمیم میگیریم و دودشم تو چشممون میره که،اون زمان ها دقیقا زمان هایی بوده که ذهن و روح هماهنگ نبوده(جلسه اول دوره عشق و مودت)

    وقتی ذهن و روح باهم فاصله دارن،وقتی از خدای درونت دوری ،اکثر اوقات احساس،ترس،خشم،ناراحتی داری،و من اون روزا فاصله ها داشتم با روحم ،اوتقدر فاصله که برای هرکسی واکنش نشون میدادم،راجبش صحبت میکردم و مدام گله میکردم ازش،و اون زمان ها دقیقا زمان هایی بود که ترس ،و خشم به سراغم میومد ،تو زمینه روابطم ،با هررر اتفاق کوجیکی از طرف اعصبانیت میشدم و چنان حرفای ناشایست میزدم که بعدش که اروم میشدم ،خیلی حالم بد میشد،نتیجع چیزی جز حال بد و حس بد نبود ،طبق قانونم که احساس بد مساوی با اتفاقات بد و کل زندگی گذشته من ،پر بود از این اتفاقات .من درس نگرفتم اونقدر که بارها جهان بهم تضادو نشون میداد و تا جایی که دست به تغییر شخصیت خودم زدم .

    اما الان من یه مهسای جدیدم ،من 28 دی 1401 با تعهد فولادین روی خودم کار کردم تا الان ،من این مدته که دارم زندگی میکنم،استاد قبل اینا من اصلا زندگی نکرده بودم ،قبل اینا مهسا مفهوم زیبایی رو نمیشناخت ،ذوق کردن و شکر گزاری نمیشناخت ،من الان 3 ماه نیمه که انگار به دنیا اومدم ،زندگی من تقسیم میشه به قبل و بعد قانون ،بعد قانون و همراه قانون هر روزه من معجزست خدایاشکرت.

    تجربه 2:

    استاد تو این چندماه که روی خودم دارم لیزری کار میکنم باید بگم این ماها ،من تا جایی گه تونستم سعی کردم ذهن و روحمو هماهنگ کنم و به این اصل رسیدم که وقتی هماهنگ ذهن و روحت و آروم،و امید داری خیلی کم پیش میاد وقتی با یه موضوع و تضادی رو به رو بشی و تصمیم احساسی و لحظه ای اشتباه بگیری،من تو این مدت خداروشکر مثل قبل با این جور مسائل مواجه نشدم ،بجز یک دو مورد تضاد که همونااا بخاطره عمکرد خوبم نه تنها باعث پسرفتم نشد بلکه پلی شد برای بالا رفتن ،خب تجربه خودمو بگم ،این مدت ادنقدر نتایج عالی دارم که گفتن اینا انگار سوزنه تو انبار کاه،خب تو محل کارم ،بخاطره یه سری شرایط مدیر مدرسه سره یه مسئله ای یه برخورد نامناسب داشت و جلوی باقی معلما با لحن خوبی با من صحبت نکرد ،اگه مهسای قدیم بودم ممکن بود اتفاق های خوبی نمیوفتاد ،اماااا با اینکه اعصبانی بودم ،چیزی نگفتم ،نه اینکه سکوت کنم ،حرف و حقیقت درستو گفتم ،با آرامش ،استاد اون لحظه ،یاد جلسه اگه اشتباه نکنم 4 دوره عشق و مودت افتادم ،که اگه با یه مسئله و تضادی رو به رو شدین ،به خودتون یادآور بشین که بین اون ورودی هایی که دادین ممکنه یه ورودی نامناسب هم باشه ،پس نباید صفرو یکی فکر کرد ،تو نباید به اون موضوع توجه کنی و باید بگذری ازش وگرنه جهان بهش اضافه میکنه،بازم رسیدیم به اصل:کانون توجه تو زندگی تورو میسازه،خلاصه استاد چنان منه مهسااااا،اعصبانیت خودمو کنترل کردم که این تضاده اومده و بعدم بهش بی توجهی کردمو رفت اگه قبلا بود حتما تصمیم اشتباه میگرفتم و ممکن بود به مدیر مدرسه که سنشم از من خیلی بالا تره بی احترامی میکردم ،من تونستم از این امتحان سر بلند بیرون بیام خداروشکر ،،،

    خب راهکاری که تو اون موقه انجام دادم :

    -اینکه موندن تو احساس بد ،اتفاق بدو میاره ،مهم نیست چقدر دلیل قانع کننده داری که احساس اعصبانیت و ناراحتی داشته باشی،این احساسات تورو لاجرم به اتفاقات بد هدایت میکنه .

    (یادآوری قانون و اصل)

    -شروع کردم و فایل های شمارو گوش دادم استاد شما همیشه میگی اگه فاصله فرکانسی داری اگه احساس خشم داری و نمیتونی تو اون مسئله اتفاق مثبتی پیدا کنی،اول احساساتو نسبت به چیزای دیگه خوب کن ،مثل اشپزی،نقاشی،یا هرکاری که حالتو خوب میگنه،من خودم تا حس میکنم این احساستو دارم ،اول شروع میکنم به تحسین زیبایی ها و چه جایی بهتر از اینجا ،دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا ،به طرز عجیبی این فاصله فرکانسی رو کمتر میگنه و به راحتی میتونم حسمو راجب اون مسئله بهتر کنم،میام و چند قسمت سریال میبینم و نکات مثبتشو کامنت میکنم ،استاد بخداااااا یعنی برای من آبه رو آتیشه ،بخدا قسم.

    وقتی حسمو خوب میکنم اون موقس که هدایت الله میرسه و از درون خدام بهم میگه آروم باش،من اینجام ،مراقبتم و هرچقدر حالمو خوب تر میکنم این صدا بلند تره ،خدایاشکرتتتتتتتتتتتتتتت

    من سعی خودمو میکنم تو این مسائل قانونو بیاد بیارم ،قوانین بخصوص بخش تضاد ها خیلی فرار هستن ،و باید مدام بیاد بیاریم و چه چیزی بهتر از حرفی که عمل بیاره:)

    ممنون از فایل عالیتون

    ممنون از مریم جان عزیزم ،که با عشق با لذت همیشه فیلم میگیره .تحسین برانگیزی بانو.

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    زهراء گفته:
    مدت عضویت: 3439 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم.استاد جان مگه شما میدونی چه اتفاقی دیشب برای من افتاده که این فایل رو امروز گذاشتید روی سایت.وقتی سایت رو صبح باز کردم و دیدم فایل جدید عواقب تصمیمات احساسی گفتم یا خداااااا

    دیشب و امروز دارم چوب یک تصمیم احساسی رو میخورم.من دختر به شدت احساسی و حساس هستم کلا همه منو به حساس بودن میشناسن.اول بگم که فقط دارم فکر میکنم که من اگر با این سایت اشنا نمیشدم و خدا به این طریق دستمو نمیگرفت چه بلاهایی تا حالا سرم میومد.فقط خدا میدونه و تا کجا سقوط میکردم با این روحیه و ضعف های شخصیتی که داشتم.

    با این فکر فقط باید بگم خدارو شکر که اینجام.

    دختر حساسی هستم اما حالا از این لحاظ خیلیییییی بهتر از گذشتم هستم.

    اما اما هنوز جای کار دارم فراوان.

    همینطور داره یادم میاد تکرار بحث کردنهای من توی روابطم و بعدش بدتر شدن اوضاع و خراب شدن همه چیز

    مثل روز روشنه با ان همه مثالی که دارم که حتما صد در صد نتیجه حرفهایی که موقع احساساتی شدن زدم یا رفتارهایی که داشتم و یا تصمیماتم پشیمانی بود.

    دیشب از ترس از دست دادن یه چیزی یه کاری رو بی فکر یهویی اجام دادم و چقدر چقدر بابتش پشیمونم.دیدم که ترسه اصلا واهی بوده بعد اون کاری که کردم چقدر برای من و حفظ ارزش خودم بد بوده

    من یه جا بخاطر خوشحالی زیاد به دوستم یه قولی دادم.چند ماه پیش اما راستش اصلا شرایط انجامش تا حالا فراهم نیس و هر بار میبینمش یکم شرمنده میشم.

    در مورد بحث کردن در موقع عصبانیت: میرفتم بحث میکردم که به یه جوابی برسم چون اوضاع از نظرم اصلا منطقی نبود.و واقعا حق با من بود.مثلا بدقولی دیدم یا هر چیزی .بعدش نه تنها جوابی نمیگرفتم بیشتر از بی تفاوتی طرف عصبی میشدم.و تنها جواب این بود که تو چرا اینقدر نا ارامی چرا اینقدر حساسی

    واقعا خنده داره

    یکی از درساش برای من اینه که من اگر باهوش باشم و برای خودم ارزش قائل باشم از یه سوراخ دیگه یکبار دوبار ولی نه صدبار نیش نخورم.وقتی میدونم ذهنم موقع عصبانیت و ناراحتی شدید برای تشخیص رفتار درست عملکرد مناسبی نداره پس باید صبر کنم بذارم وقتی ارام شدم ببینم اون قضیه رو چکار کنم.

    راهکار من:توی چندین دفعه ای که خوب عمل کردم میرم با بچه ها سرگرم میشم.خواهرو برادر های م بچه دارن و من میرم با اونها سرگرم شدم.خابوندن بچه خیلی به من ارامش میده.وقتی میبینم بچه ای خابش میاد میبرم میخابونم و از دیدن اسودگی بچه ها خیلی حس خوبی میگیرم.دوش هم یکی از گزینه های من بوده چن دفعه انجام دادم.نوشتن مسیله و نظم دادن به ذهنم از طریق اینکه سعی کنم از دید بهترری و مثبت تر و خداگونه تر نگاه کنم و اینکه بسپارم به خدا و با خدا صحبت کنم و از خدا هدایت بخام.گاهی وقتا میام نشانه روز میزنم و هر چ اومد با همون خوراک مناسب میدم به ذهنم.

    مورد 2

    بله در نتیجه کار کردن روی خودم مواقعی بود که هیچ وارد بحث نشدم هیچ نگفتم و هیچ کاری نکردم. مثلا مادرم بوده و اینطوری خودش اومده سمتم و صحبت کرده سعی کرده موضوع رو حل کنه یا با من اشتی کنه

    یا هر کسی پیش اومده وقتی من سکوت کردم طرف اومده و سعی کرده منو راضی کنه و رفتاراشو دفعات بعد اصلاح کرده.

    تو اونمواقع خودمو سرگرم کارام کردم .یا رفتم به درون خودم مراجعه کردم نوشتم و دیدمو مثبت کردم و با دید قوانین به مسئله نگاه کردم.یا رفتم پیاده روی

    مورد 3

    من دوش رو قبلا امتحان کردم میخام دوش اب سرد رو هم امتحان کنم.

    راستش بیشترین روشی که تا حالا امتحان کردم نوشتن بود و جهت دهی درست به ذهنم چون موقع نوشتم میتونم حواسمو متمرکز کنم به اگاهی ها

    خداروشکر که تمرین این فایل رو انجام دادم

    خدارو شکر که در راستای تعهدم برای انجام تمرینات فایلها دو فایل اخیر رو انجام دادم

    سپاس فراون از استاد و سپاسگزار خدا برای این وجود عزیز استادمون که توحیدی و هدایتی عمل کرده و نتیجش این شده که میبینی فایل جدید اومده که موضوعش دقیقا هموو مسئله تو هست.

    در پناه ه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    زهرا بهنام گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم،و مریم جانم

    که دیشب در عالم خواب و رویا مهمان خانه من بودن

    و من همکلام و همنشین شما دوتا فرشته در خواب بودم،

    (امیدوارم این آرزو یه روزی به واقعیت تبدیل بشه)

    از موقعی که بیدار شدم،با یادآوری خوابم اونقدر حالم خوب میشه که خدا فقط میدونه

    استاد عزیزم در مورد حرفهای این فایل،اونقدر الگو یادم اومد از تصمیمات اشتباهی که گرفته بودم،اونقدر الگو یادم اومداز اطرافیانم،

    حتی در جنبه بزرگترکه از روی احساس اشتباه طایفه ای، باعث کشته شدن چندین جوون تو مجلس عروسی بود و..‌.

    استاد من قبلنا اونقدر تو در ودیوار بودم،و بخاطر الگوها و رفتارهای اطرافیانم ، اگه تو یه بحثی خانوادگی،یا روابط اگه جواب طرف مقابل رو نمی‌دادم

    پیش خودم میگفتم طرف فکر میکنه من نمی‌فهمم

    اما الان استاد از شما یاد گرفتم و سعیمو میکنم که ساکت باشم،سکوت کنم،هر چقدر هم حق با من باشه،و دیگه مهم نیس طرف مقابل چی پیش خودش فک میکنه

    در مورد خرید کردن اگه یه جایی یه وسیله یا لباسی میدیدم که تخفیف خورده یا قیمتش مناسبه،اگه هم لازم نداشتم باید میخریدم یا برای روز مبادا،یا اینکه اونقدر باور کمبود در وجود من بود که میگفتم دیگه همچین چیزی با این قیمت گیرم نمیاد

    اما الان به لطف آموزش‌های شما خیلی بهتر شدم،هر وسیله ای که میبینم که قیمتش مناسبه یا جنس خوبی داره،دیگه از هول حلیم نمیوفتم تو دیگ،به خودم یادآوری میکنم فراوانی جهان رو

    میگم اگه جنس این کالا خوبه،کالا های بعدی خیلی بهترین،جهان جهان فراوانی

    این دو روش خیلی به کمک میکنن و البته آنقدر باید تکرار کنم که جز رفتار و عادتم بشن

    1. خیلی جاها سکوت کنم

    2‌.اجازه بدم زمان بگذره

    خداوند رو بینهایت سپاسگزارم که با شما و آموزشهاتون آشنا شدم

    هر کجا که هستین در پناه الله مهربان باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    لیلا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1086 روز

    سلام خدمت دوستان و دو فرشته نجاتی که عاشقانه و دست ودلبازانه دارند اصول زندگی خودشون رو با ما به اشتراک میزارن

    سپاسگزارم از خداوندی که هر روز آگاهی های من رو بیشتر و بیشتر میکنه

    خیلی خیلی خوشحالم برای موضعی که امروز برام اتفاق افتاد و اون این بود که با فایل جدیدی که از استاد دیدم به درست بودن مسیرم بیشتر اطمینان پیدا کردم . چون امروز صبح من تصمیم گرفتم اصول و قوانینی که برای زندگی روزمره‌ باید رعایت کنم رو یه جورایی کاربردی تر کنم

    شروع به نوشتن کردم صفحاتی را مجزا برای هر موضوع در نظر گرفتم مثلا اصول برخورد با دیگران ، اصول برخورد با مشکلات و تضادها ، اصول در صلح بودن با خود و …

    و در هر صفحه گزینه هایی که در آن اصل و قوانین جهان باید رعایت بشه رو یادداشت میکردم تا در هر زمان بتونم گزینه ها رو در ذهن مرور کنم و از اونها برای مسائلم استفاده کنم و این عادتی باشه برای برخورد من به هر موضوعی

    اون گزینه هایی که برای برخورد با دیگران در نظر گرفتم رو اینجا هم مینویسم و بسیار خوشحالم که با این فایل از استاد عزیزم که همیشه سپاسگزارشون هستم میتونم موارد بیشتری رو به این صفحه از نوشته هام اضافه کنم

    اصولی که برای برخورد با دیگران در نظر گرفتم :

    1_در برخورد با هر فردی این را یاد آور شوم که ملاقات با او حتی اگر لحظه ای باشد قرار است برایم درسی داشته باشه باشد (هیچ اتفاقی اتفاقی اتفاق نمی افتد)

    2_به حرف دیگران حتی اگر احساس کنم به ضرر من است بیشتر دقت کنم چون میتونم باورهای غلط خود را از احساسی که نسبت به صحبت‌های او دارم رو پیدا کنم و این باعث می‌شود خوب گوش کردن را یاد بگیرم

    3_برای برخورد بد وشدید دیگران زود به هم نریزم و بدونم جز نیروی خیر نیرویی در جهان نیست و همه چیز به نفع من خواهد بود چون خداوند فقط برای من پیشرفت و خوشبختی وسعادت می‌خواهد

    4_مواقعی که با دیگران برخورد دارم ذهن نجواگر را خاموش کنم و بدانم افکار منفی از سمت شیطان است و مهارت تبدیل آن به حس خوب و توکل و امید

    5_با آمدن ترس و نگرانی هر راه حلی که در بیرون به دنبال آن هستیم غلط است از نیروی درون باید کمک بگیرم و آن رسیدن به احساس خوب است

    6_سعی کنم از GPS بدن برای تشخیص خشم ، ترس و حسادت و … استفاده کنم که نشانه هایی مثل گرگرفتگی بدن یا تنگی نفس یا بالارفتن ضربان قلب و موارد دیگر که به من نشان می‌دهد دارم از مسیر خارج می‌شوم و باید راهی برای آرام کردن خود بیابم

    پاداش خداوند برای کسانی است که ایمان واقعی نشان دهند و احساسشان رو خوب کرده باشند

    برای گزینه آخر خداوند این فایل را برای من فرستاد تا بتونم به بهترین نحو این تمرین رو انجام بدم

    روشی که استاد دارن بهترین روش آموزشی است چون به صورت کاربردی تمام قوانین رو برامون توضیح میدن که قابل اجرا باشه و قدم به قدم با اونها پیش بریم و هیچ عذر و بهانه ای باقی نمیمونه برای انجام ندادن اونها

    امیدوارم همیشه شاد و سلامت و پیروز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    امید حسنی گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه‌ی همکلاسی های عزیزم

    خیلی این فایل عالی بود

    و واقعا تاثیر خیلی خیلی زیادی روی من گذاشت استاد. فایلی که باعث شد اهرم رنج و لذتش کنم برای خودم.

    و باعث شد قبل از هر کلمه ای هر تصمیمی. هر انتخوابی. قبل از هر کاری که میخوام بکنم از خودم میپرسم که این انتخواب یا این تصمیم احساسیه یا نه. هیجانی دارم عمل میکنم یا نه. یاد فایلی افتادم که آقای هادی ترابی عزیز فرستاد و شما گذاشتید روی سایت . من به شدت استاد این ایمان رو به خودم دارم که هر کاری رو من دست توش ببرم و بخوام تمرکز بزارم توش میتونم بهترین باشم..این ایمان هم خب البته یک شبه به وجود نیومده به قول شما.

    اون زمان من واسه یک شخصی کار میکردم که شغلش لوازم خونگی بود.و برنامم این بود که تخصص و تمرکزم رو ببرم سمت فارکس و بازار های مالی که شغلی هست که عاشقشم.

    ولی بعد از دیدن فایل های هادی جان عزیز که خیلی خیلی آموزنده بود. ولی متاسفانه ادم از اون جایی که به خودش مغرور میشه دقیقا از همون جا سقوطش آغاز میشه.(با این که باید امتیازش رو به خدا میدادم )

    پیش خودم گفتم من با اینهمه پشتکار و فعالیت های مختلف تو انواع بازار. چرا بشینم با این درامد پایین برای این فرد کار کنم ..برم تو کاری که برا خودم باشه و پورسانت و کمیسونشم بالاتر باشه(عدم رعایت تکامل)

    من تصمیم هیجانی گرفتم و از کار قبلیم اومدم بیرون و کل ورودی هارو قطع کردم که بهاش رو داده باشم و خداوند ایمان من رو ببینه و سریع تر به درامد و کمیسون های بالا برسم.

    خب ساخت باور های تروت تو اون مسیر املاک و کار کردن فراوان روی خودم باعث شد خیلی سریع کار رو به صورت حرفه ای یاد بگیرم چون از قبل 7سالی هم تو کار فروش بودم این خودش به کار سرعت داد.

    ولی به خاطر داشتن یک سری ترس ها مث دور خوردن در معامله همین اتفاق هم افتاد(داشتن ترمز و عدم رفع و تغییر آن) و به خاطر شرایط مالی بدی که داشتم با یک بچه کوچیک.. سختی مالی بر من حاکم شد مجبور شدم بیام بیرون و بچرخم سمت کار قبلیم.

    چند تا درس داشت برای من:

    _که در راستای هدفم قدم بردارم و در اون راستا هدایت بخواهم از خداوند. و کل تمرکزم رو بزارم رو کاری که عاشقشم.

    _من نیومدم در این دنیا که همه کارهارو بخوام انجام بدم. من برایهدفی واضح و مشخص پا به این جهان گذاشتم

    _وقتی هدایت رو مجبور نمیکنی خود به خود تو مسیر رودخانه و مسیر درست میوفتی و رشد پیدا میکنی.

    _شکر خدا از روزی هدایت خواستم از خدا و به خودم فضا دادم و تمرکزم رو گذاشتم رو خودم و هدفم و گذاشتم خداوند من رو هدایت کنه ..کلی هدایت شدم به سمت شغل مورد علاقه ام و کلی اتفاق ها و شرایط عالی برای من رخ داد.

    خدارو سپاسگذارم بابت این فایلی که گذاشتید استاد عزیزم.

    حتی برای کوچک ترین تصمیمات هم یک لحظه استاپ میکنم و نگاه میکنم به احساسم. که بتونم تصمیم درست بگیرم برای هر جنبه از زندگیم .

    واقعا لذت میبرم از اینکه در این مسیر قراردارم.

    در پناه خدا باشید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1127 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    این فایل واقعاً برای من تاثیرگذار بود و من خودم همچنین تجربه هایی درزندگی داشتم

    در طول این 44 سال زندگیم بارها شده که تصمیمات احساسی گرفتم که خیلی شوق و ذوق داشتم که کاری را انجام بدم یا خیلی عصبانی بودم و تصمیم عجولانه و همراه با احساس خشم گرفتم یکی از تصمیمات احساسی که الان از انجام دادنش پشیمونم این بود که تصمیم گرفتم از کارم بیرون بیام

    گفتم که شوهرم اگر خوب کار می کرد در طول دوران 20 ساله زندگی مشترک، من مجبور نبودم برم سرکار و همیشه این فکردر ذهن من موج میزد و همیشه او نو مقصر میدونستم که من مجبورم کار کنم چون اون به خاطر رفتار جدیدش سر کار بارها بیکار شده و همیشه مقصر کار کردن و خستگی های جسمی و روحی و رو کله شقی ها و رفتار خودسرانه او وعدم مشورت ش با افراد فهمیده تر وخودرای بودنش و اخلاق تندش میدونستم که چندین بار به خاطر همین مسائل بیکار شده و بارها رو دوش من افتاده با وجود دو فرزند تصمیم گرفتم حالا که 10 سال سابقه کار بیرون بیام و خودش می‌دونه میخواد برای زندگی چیکار کنه

    قبل از بیرن اومدن از کارخیلی خودم خیلی ناراحت می کردم وبا خودم درگیر بودم وترس از آینده داشتم و در عین حال هم خسته شده بودم از این همه فشار و کار، جدا شدن از دوستان و همکاران 10 سال هم برام خیلی سخت بود ولی اون خشم و عصبانیت درونی که همیشه از شوهرم داشتم از اینکه چرا من مجبورم کار کنم باعث شد که من از کارم استعفا بدم

    اوایل خیلی خوشحال بودم از این تصمیم واحساس می کردم توی آسمونا سر می کنم و فشارهای جسمی و روحیم کم شده بود و به آرزوم رسیده بودم اما متاسفانه دو هفته بعد همسرم هم بیکار شد و از آن روز استرس های خیلی زیادی را تحمل کردم

    یک سال بیکار بود،من با فایل های شما شبانه روزیم رو می‌گذراندم ، حالا فعلا کار موقت پیدا کرده و مشغوله اما بازهم روزگارمون نمیچرخه

    رفتم درخواست کار دادم و با کلی خجالت ناراحت بودم از اینکه چرا اینقدر احساساتی تصمیم گرفتم توی این یک سال با گوش دادن به فایلهای شما فهمیدم هر کس خودش مسئول زندگی خودشه و هر نتیجه‌ای را هم که دریافت میکنه بابت فرکانسهاییه خودش فرستاده،من متوجه اشتباهم شدم و و الان درخواست کار دادم ولی نمیدونم دیگه پذیرفته بشود یا نه این قضیه رو به خدا سپردم بهش توکل کردم مطمئنا اگر خیرم باشه جور میشه یه درس بزرگ که توی این جریان گرفتم این بود که احساساتی تصمیم نگیرم و قید همه چیو نزنم و پل های پشت سرم رو خراب نکنم این دفعه اگر بخوام برم سرکار فقط به خاطر خودم میرم سرکار به خاطر خودم خواستم و تصمیم گرفتم درست شرایط اقتصادی تاثیر داره ولی سعی می کنم برای خودم ارزش بیشتری قائل باشم از راهنمایی های خوبتون ممنونم که باعث شد من متوجه اشتباه خودم بشم انشالله خدا همه ما روهدایت کنه ممنون خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: