عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1769 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد عباسمنش و مریم جان و همه دوستان عزیزم

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در این روز بسیار زیبای بهاری و در این هوای عالی برای سومین بار دارم این فایل رو می بینم و آگاهیهای خیلی خوبی ازش دریافت می کنم

    به به چه تصویر زیبایی چهره شاد و خندان استاد و تیشرت خوشرنگش که چقدر با رنگ طبیعت پردایس هماهنگه، انبوه درختان سرسبزی که انعکاس اونها در آبهای آبی دریاچه منظره بسیار زیبا و باشکوهی رو برابر  چشمانم قرار میده، چقدر جالب تو عکس کاور فایل رنگ دریاچه دقیقاً همرنگ آسمونه

    تحسین می کنم مریم بانو رو که با چه تسلطی بیست و پنج دقیقه تمام در حال راه رفتن فیلمبرداری کرد سپاسگزارم بانوی عشق و مهربانی

    خدا رو شکر هرچی فکر می کنم یادم نمیاد که در شرایط احساسی شدید تصمیمات خیلی عجولانه و نامناسب گرفته باشم که به من ضرر بزنه و دچار پشیمونی بشم یعنی بیشتر سعی می کنم تصمیمی که می گیرم منطقی باشه تا احساسی، و بر اساس آموزه های دینی که به اونها اعتقاد دارم معمولاً یک حد و مرزی برای واکنشها و عکس العملهام در برابر دیگران در نظر می گیرم مثل اینکه اگر عصبانی بشم خشم خودمو کنترل کنم و حرف بی ادبانه و یا توهین آمیز به زبان نیارم

    البته در گذشته و بقول بعضی از دوستان در زمان جاهلیت چند بار پیش اومده که مثلاً با همسرم درباره یه موضوعی اختلاف نظر داشتیم و بر سر اون بگومگو کردیم و  یه مقدار صدامونو برای همدیگه بالا بردیم بعدش هم چند روز با هم حرف نزدیم و بعدش هم تموم شده و فراموش کردیم در همین حد، خیلی جدی نبوده

    همونطور که گفتم قبلاً بیشتر رفتارهام و یا کارهایی که می کردم بر اساس این بود که بنده بدی نباشم و کاری نکنم که مورد رضای خدا نباشه

    اما خدا رو شکر بعد از آشنایی با آموزشهای استاد و آگاهیهایی که دریافت کردم بینش متفاوتی در مورد خودم پیدا کردم فهمیدم که من موجود بسیار ارزشمندی هستم،خالق و مسئول اتفاقات زندگی خودم هستم و عزت نفسم بیشتر شد

    الان دیگه هروقت موردی پیش بیاد  که احساس کنم دارم ناراحت میشم بلافاصله این موضوع رو به خودم یادآوری می کنم که ارزش من خیلی بیشتر از اینه که بخاطر هر اتفاقی هر قدر هم مهم باشه احساسم بد بشه، و یادآوری همین موضوع ترمزی میشه که دچار احساسات شدید نشم که احیاناً تصمیمات نامناسب بدنبال داشته باشه

    و اگر در حال گفتگو با کسی باشم و احساس کنم که دارم عصبانی میشم بهترین راه حل برای من اینه که سکوت کنم و به بحث ادامه ندم

    همیشه بیاد داشته باشیم که هیچ تصمیمی در شرایط احساسی شدید نگیریم چون احتمال اینکه اشتباه کنیم تقریباً صد در صده اجازه بدیم زمان بگذره و بعد در حال آرامش تصمیم بگیریم

    با هر منطقی که عصبانی بشیم در مسیر نادرست قرار می گیریم و اشتباه می کنیم

    دونستن همین موضوع کمک می کنه که در نقطه شروع خودمونو آروم کنیم و به همون حال عصبانیت نمونیم

    خدا رو هزاران بار شکر می کنم که دونستن این قانون که احساس خوب= اتفاقات خوب و عمل کردن به اون مشکل گشای من در بسیاری از مسائل بوده و باعث بهبود و پیشرفتم شده

    خدا رو شکر زمانی رو که در این سایت صرف می کنم  بسیار پر ارزشه و بهترین نتیجه رو ازش می گیرم

    برای همه حال خوب و عالی و ذهن و جیب پر از ثروت آرزو می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1080 روز

    سلام

    سلام

    استادم،روزت بخیر و شادی

    مریم عزیزم سالم و سلامت باشی

    دوستای گلم امیدوارم هر لحظه احساستون بی نهایت قشنگ باشه

    این فایل امروز اومد و دقیقا همین امروز یه اتفاقی رو شاهد بودم که کل این فایل رو صدق میکنه،

    رفتم پیش دادستان شهرمون برای انجام یه کار اداری که دیدم برادر دوست صمیمیم اونجاست و داره خواهش میکنه به دادستان،

    گفتم قضیه چیه،و داستان از این قرار بود

    که دوستم مستاجر املاک تجاری دفتر امام جماعت شهرمون بود و بخاطر یک کدورت،این دوست من عصبی شد و آتیش زد به مغازه و کل مغازه رو سوزوند،کلیپ ویدئو ضبط کرد و پخش کرده توی فضای مجازی و رسید دست رسانه های خارج از کشور و دوستم دستگیر و دیشب فرستادنش زندان

    حالا دادستان در جواب خواهش های برادر دوستم بهش یه حرفی زد که خیلی توی ذهنم موند که خدا شاهده این کلیپ رو هم ندیده بودم تا الان

    بهش گفت آقا،بعضی آدم ها در عصبانیت یه کارهایی میکنن که عواقبش آیندشون رو نابود میکنه،یعنی برای یک دقیقه کنترل نکردن خودشون زندگیشون رو نابود میکنن،

    مثل الان برادر شما که خودش رو کنترل نکرد،و جرم هایی مثل اقدام علیه امنیت ملی،تخریب اموال رهبری،اغتشاش در نظم عمومی،بردن آبروی نظام در رسانه های بیگانه،تحریک جوانان و ده ها جرم دیگه که مجموعا 18 سال زندانی داره

    برق از کلم پرید،برای یک لحظه عصبانیت که قبلا هم خودم خیلی توی این لحظات کار اشتباه کردم که خدا فقط رحم بهم کرد

    حالا عصر شد و من این فایل جدید رو دیدم و دقیقا در مورد همین نوع اتفاقات هست،

    آیا خداوندبه من الهام نکرده؟؟؟

    آیا یک اتفاق و نشر یک فایل مرتب در سایت در یک روز، پیام الهی نیست؟؟

    مگه اون دوست صمیمی من نبود؟آیا خدا امروز بهم نگفت که ببین فرشاد تو اومدی توی مسیر قوانین الهی و مدار عوض کردی،حالا تو لحظه به لحظه داری روی خودت کار میکنی که خواسته هات رو برآورده کنی و اون توی زندان در انتظار 18 سال حبس،

    آیا این پیغام مسیر خوشبختی از سوی خدا به من نبود؟؟

    آیا من خوشبخت ترین انسان نیستم؟؟

    بله بله بله بله،همه جواب ها بله هست

    با اینکه دوستم این اتفاق براش افتاده ولی من چقد برا خودم خوشحالم که اینجام و برنامه زندگیم اینه،

    خداوندا از تو برای تمام هدایت هایت از صمیم قلبم سپاسگزاری میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مریم گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 1441 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون و دوستای هم مسیرم

    من به شخصه درمورد موضوع این قسمت تجربه های زیادی کسب کردم واین مورد جز یکی از ویژگی های ثابت من بود به همین خاطر ضربه های زیادی هم ازش خوردم

    اینجا چند موردش رو مثال میزنم تا هم برای خودم رد پا باشه و تغییراتم رو ملموس حس کنم هم برای هممون منطقی بشه که رفتار درست چیه در این مواقع

    من از اونجا که خیلی دختر خوش ذوق و هیجانی هستم خیلی اوقات احساسات شدید بهم غلبه میکنه و تصمیمات اشتباهی میگیرم

    اول از همه بگم که تا زمانی که یه اتفاقی به صورت قطعی رخ نداده و شما نتیجه رو واضح تو زندگیتون ندیدید نه خیلی ذوق بی مورد کنید نه موضوع رو برای کسی عنوان کنید، چون اون احساس هیجان و شکر گزاری در زمان اتفاق افتادن قطعی یه رویداد خیلی شدید تر و ماندگار تر از وقتیه که بیخود ذوق میکینید و این احساس خرسندی و نشاط شما باعث میشه از انجام اقداماتی که باعث میشه نتیجه خیلی عالی بشه کمتر بشه و فک کنید که همه چی روی رواله و دیگه نیازی به تلاش و بها دادنه نیست و چون شما این عملکرد رو نداشتین اون نتیجه دلخواه رو نمیگیرید و باعث میشه دلسرد بشید وکلی عقب بمونید و باور نشدن و غیرممکن و ناتوانی در شما شکل بگیره…

    واما بخوام مثال هایی بزنم، من کارم دیزاین ماگ فانتزی با خمیر پلیمریه(گه حتی وارد شدن من به این حوزه خودش کلی چالش ها داشت که روزی واضح کامنت میکنم) من اوایل کارم وقتی یه سفارش میگرفتم کلی ذوق میکردم ودر یه سری موارد مشتری سفارشش رو کنسل میکرد که به نظرم از این دیدگاه میومد که من هنوز با این شرایط که مشتری همیشه هست و من کارم فوق العادست کنار نیومده بودم وخودم هم به این موضوع باور نداشتم به همین خاطر ذوق زیادی میکردم

    حتی یه بار بود که مشتری بهم پیام داد که 20تا ماگ میخواد و از من قیمت و سایر شرایط رو پرسید من اینقدر ذوق زده شده بودمذکه هنوز قطعی نشده سریع با همسرم تماس گرفتم با جیغ و ذوق و خوشحالیه فراوون موضوع رو بهش گفتم و از اونجا که ایشون اصلا این اخلاق منو نداشت کاملا خونسرد یه سری مطالب رو بهم گفت و چنتا سوال پرسید که منو کاملا به فکر فرو برد و آتیش شور و شوقم خوابید چون من حاضر بودم به هر قیمتی سفارش بگیرم و اصلا ارزش کارم و زمان زیادی که صرف میکنم رو نادیده میگرفتم چون من اون موقع با دریافت پول و کشتری راحت نشده بودم وباورم نشده بود که باید این طور باشه و خلاصه باعث شد من اصلا از اون مشتری یه سفارش هم نگرفتم و یکم ناراحت شدم

    از این موارد تو کارم زیاد برخورد کردم که غلیان احساسات باعث شده بود من تصمیمات اشتباه بگیرم برای مثال یه بار به پیروی از حرف یکی از دوستان که روز ولنتاین خیلی پر بازیده و متقاضی زیاده تا میتونی ماگ اماده کن خب منم به تب کلی ذوق کردم و پیشه خودم حساب کتاب کردم و یکم اعداد و رقم بالا تو ذهنم جرقه زد و منو ترقیب که یه عالمه ماگ بگیرم خلاصه تصمیمو گرفتم که 100تا ماگ بگیرم واز جون ودل مایه بزارم کا تاولنتاین بسازم (حتی اصل موضوع یعنی لذت بردن از کار مورد علاقه رو هم فراموش کردم و درگیر یت سری سود ها تو ذهنم شدم که الان فرصت خیی خوبیه اگه استفاده نکنی کلی سود رو از دست دادی)

    من پول تهیه 100تا ماگ رو نداشتم به همین خاطر از همسرم قرض گرفتم و 100تا سفارش دادم، جدا از این موضوع که اگه من برای این سود و فروش اماده بودم قطعا پول قرض نمیگرفتم، ومن فقط مشغول ساختن شدم و 50تا اماده کردم نه تنها همون 50تا کلی زمان برد که فروش بره (الانم چنتاشون مونده) بلکه تعداد زیادی ماگ قرمز خام برام موند که خیلی کارایی نداشت

    این اتفاق خیلی خوب به من ثابت کرد که تا زمانی که برای چیزی ظرفم اماده نیست نخوام زور بزنم چون در نهایت به جایی نمیرسی و یه وقتایی شکیت هم میخوری، و در اینجا بحث تکامل خیلی برای من بولد شد که چقدر این مسئله مهمه

    و من این تصمیم رو در شرایط احساسی شدید گرفتم و کلی برام تجربه شد.

    خیلی مثال ها دارم

    انشالله تو کامنت های بعدی به اشتراک میزارم

    اما خداروشکر این تجربه هارو به فال نیک گرفتم و الان خیی تغییر کردم زمانی که تو چنین شرایط احساسی میرسم اگاهانه سعی میکنم سکوت کنم و به یه طریقی احساسم رو تخلیه کنم تو تنهایی و بعد که اروم شدم بت مسئله فک میکنم و یا عنوانش میکنم همین تغییر رفتارم کلی منو پخته تر و بزرگ تر کرده که احساسشو خیلی دوس دارم️

    ممنون که وقت میزارید و میخونید، نگاه و توجهتون خیلی ارزشمنده، کامنتا یه گنج واقعین که تا وقتی خودتو درگیرشون نکنی ارزشمندیشو و تاثیرشو تو زندگیت نمیبینی

    در پناه خدا شاد و خوشبخت باشید

    دوستدار شما مریمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3157 روز

    به نام خدا

    با سلام و احترام

    1. درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟

    اگه بخوام یک تجربه تلخ از کنترل نکردن احساساستم در زمان غلیان احساس خشم بگم اینکه یک شب تو ماشین من نتونستم خشمم رو کنترل کنم و طی بحث و جدال با همسرم محکم زدم به آینه ماشین و شیشه جلو ترک خورد و باعث شد دعوای شدیدی بین من و همسر بوجود بیاد تا جایی که کار ما رسید به دادگاه و تا نزدیکی طلاق هم پیش رفتیم ولی خدا کمک کرد موضوع ختم به خیر شد

    این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟

    این درس رو داشت که هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت در زمان خشم و کلا غلیان احساسات هیچ تصمیمی نگیرم حرفی نزنم که بعدا نشه جمعش کرد خودم رو کنترل کنم عصبانی نشم

    راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟

    نفس عمیق بکشم

    هر سوره یا آیه ای از قرآن اومد به ذهنم سریع بخونم

    من یه جا خوندم 5 ثانیه اول هیجانات و احساسات خیلی راحت میشه به خودت بیای و خودت رو کنترل کنی انگار شماره معکوس انفجارِ یک بمبِ پس تا عدد به شماره 5 نرسیده تمام تلاشم رو می کنم احساس غلیان رو از مغز رد بدم حال هربار به یک روشی

    بتونم دوش آب سرد می گیرم

    میرم بیرون و قدم میزنم

    به عواقب بعد این هیجانات فکر می کنم

    به بهترین چیزی که انموقعه به ذهنم میرسه فکر می کنم

    به هدفم فکر می کنم که اگه من الان خودم رو کنترل نکنم تا چند روز با دست خودم حالم رو خراب میکنم و از هدفم دور میشم

    مورد 2:

    درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.

    چندی پیش در محل کارم همکارم سر یک موضع بی خودی عصبانی شد و شروع به داد و فریاد کردن کرد و اینقدر ادامه داشت تا با یکی دیگه از همکاران درگیر فیزیکی شد و این باعث شد از کار اخراج بشه

    و در یک شرایطی در محیط کار بخاطر تند برخورد کردن همکاری بام خودم رو کنترل کردم و واکنشی نشون ندادم نتیجه این مسئله این شد که اوضاع برگشت و بعد از چند روز فرد مورد نظر از من عذرخواهی کرد و روابط ما از قبل بهتر شد

    بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟

    به پیامد بعدش فکر کردم که اگه نتونم خودم رو کنترل کنم کارم رو از دست میدم

    آلان در شرایط آرامش بخودم یادآوری می کنم:

    1. هرگز و هرگز در شرایط خشم و غلیان هیجانی تصمیمی نگیرم

    2. هرگز و هرگز در این شرایط حرف نزنم

    3. در اون لحظه خدا رو از ته دلم صدا بزنم

    به خدا بگم ای خدای بزرگ که توانای مطلقی ، من در این شرایط نمیدونم کار درسته چیه واکنش درست چیه حرف درست چیه خودت کار درست واکنش مناسب رو بمن بگو که بدونم چیکار کنم

    4. بخودم میگیم من انسان ارزشمندی هستم اگه این فرد یا این شرایط داره من رو از فرکانس خودارزشیم خارج می کنه سریع مچ ذهنم رو بگیرم و بخودم یادآوری کنم که ” منم که با افکار ام زندگی ام رو خلق می کنم ” و اگه شخصی بخواد آرامش رو از من بگیره من میره در مدار شرک چون دارم به اون قدرت میدم و چون میدونم شرک چه عواقبی به دنبال داره خیلی حواس ام جمع تر میشه که با دم شیر بازی نکنم

    استاد عزیزم خیلی خیلی سپاسگزارم بخاطر این فایل عالی و پرمحتواتون

    موفق و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    فرشته رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    به نام خدای مهربانیها وسلام ب استاد عزیزم ومریم جان ودیگر دوستان هم مدار از استاد بابت این فایل خیلی تشکر میکنم فضای پردایس خیلی زیبا بود فایل گوش کردم وکامنت دوستان رو خواندم خیلی جالب نوشته بودن وسعی میکنم از این ب بعد از ابن اگاهیها ب دقت استفاده کنم چون من هم با احساست منفی وحتی مثبت تصمیم های عجیب غریب گرفتم ونتیجه شو هم دیدم از خدا خواستم در این مواقع بتوانم احساستم رو کنترل کنم تا پشیمانی ب بار نیاد از استاد دوباره تشکر میکنم در مورد این مبحث احساس کنترل بازم فایل بزار خیلی مفید وارزشمند خدا نکهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    رضا حسنی گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    بنام خداوند وهاب ک بی دلیل میبخشه

    سلام ب استاد خوشتیپم ک‌ماشالا کوه عضله شده و با اون تیشرت فسفریش دلمو مارو آب کرد

    سلام ب خانم شایسته عزیز و مهربان

    سلام ب همه دوستان عزیزم

    مورد اول :

    دوست دارم تجربیاتمو درباره احساسی عمل کردن بنویسم ک عواقب سنگینی برام داشته

    وقتی این فایلو دیدم اولین موردی ک بلافاصله ب ذهنم رسید این بود ک چقدر بصورت هیجانی پول خرج کردم……

    البته این تجربمو تو دوره روانشناسی ثروت 1 کاملا شرح دادم ولی خب اینجا هم مختصر ‌‌و مفید بیانش میکنم

    و ممنونم از استاد بابت این فایل بینظیر و این آگاهی های خالص ک در اختیار ما قرار میدن و شرایط رو مهیا میکنن تا ما شاگردا تجربیاتمونو در اینجا شرح بدیم تا قوانین بدون تغییر کیهان رو بیشتر درک بکنیم

    من یادم میاد ک تا قبل از خرید دوره روانشناسی ثروت 1 خیلی خیلی بصورت هیجانی ولخرجی میکردم و خیلی راحت پولامو از دست میدادم ک بعدش ب شدت پشیمون میشدم

    حالا این نوع تجربیات یا تصمیمات احساسی هم میتونه در شرایط بد باشه و هم میتونه در شرایط خوب باشه

    ( همینجور ک استاد کامل مثال زدن )

    مثلا بارها و بارها وقتی مراکز خرید میرفتم من بصورت هیجانی خرید میکردم

    ی دفه 4ست یا 5 ست لباس های مختلف میخریدم درصورتی ک اصلا نیاز آنچنانی نداشتم !!!

    یا ی دفه جو گیر میشدم کلی خریدای الکی ک حالا اینجا نمیتونم بیان کنم ، میکردم

    یا مثلا وقتی عروسی میرفتم (مخصوصا عروسی فامیل)

    کلی شاباشه اینو اون میکردم بعدش پشیمون میشدم

    یا کلی پول سر داماد میریختم

    و من کلی تصمیمات هیجانی در شرایط احساسی گرفتم ک باعث شد کلی پول از دست بدم

    بقول استاد در دوره روانشناسی ثروت 1 :

    با پول راحت نبودم و پول هی ب من سیخ میزد و منم هی ولخرجی های الکی میکردم

    دیگه خودتون ببینید تو هر شرایطی مثل بیرون رفتن ، مهمونی رفتن ، مسافرت رفتن ، لباس خریدن و… چقدر

    احساساتی عمل کردم و تقریبا میشه گفت هممون همچین تجربه ای داریم ولی خب من دیگه گندشو درا آورده بودم !!!!!!!

    ولی خب الان بلطف خدا و آموزه های بی نظیر استاد بعد از یکسال ک ثروت 1 رو خریداری کردم و کلی کلی روی خودم کار کردم و الان رابطه ی مصالمت آمیزی با پول دارم و از پارسال تاحالا دیگه یاد ندارم ولخرجی کرده باشم یا مثلا هیجانی رفتار کرده باشم و خداروشکر الان با پول خیلی بیشتر دوست شدم و پول هم خیلی خیلی بیشتر پیش من میمونه…..

    و تجربه بعدی ک میخوام خدمتتون بگم اینه ک در ورزش بدنسازی ، چقدر تصمیمات احساسی گرفتم ک بعدش مثل چیز پشیمون شدم !!!

    ( البته باید بگم این تجربمم در جهان بینی توحیدی 1 کاملا شرح دادم )

    از اونجایی ک من قبلا مسابقات بدنسازی شرکت میکردم و مثلا حرفه ای ورزش میکردم ( البته ب اصطلاح میگم حرفه ای ، درصورتیکه ک تصمیماتم و رفتارام اصلا حرفه ای نبوده و با درک این آگاهی ها ب حرفه ای نبودن خودم پی بردم )

    برا همین چون تو باشگاه ها شناخته شده بودیم و از اونجایی ک سنگین تمرین میکردم ، الان یادم میاد ک خیلی وقتا همین سنگین وزنه زدن ویا سنگین تمرین کردن بخاطر همین تصمیمات احساسی ای بوده ک من انجام دادم و بعدشم با کلی آسیب و درد شبا میخوابیدم

    ( البته بگم ک من تکاملمو در زدن اون وزنه سنگین طی کرده بودم و از پسش بر میومدم ولی اون وزنه رو در زمان و مکان درستش نزدم ! امیدوارم متوجه منظورم شده باشید )

    دیگه همتون ب خوبی میدونید در اکثریت باشگاه های بدنسازی جو و احساساتی عمل کردن حکمفرمایی میکنه و منم بارها و بارها تو جووو یا بهتره بگم تو همچین شرایط احساسی بودم ولی نتونستم خودمو کنترل بکنم

    و ب مراتب ب خودم آسیب های جدی زدم و در نتیجه این شد ک دیگه برای همیشه مسابقه و سنگین تمرین کردن و اصلا ب اصطلاح بدنسازی ، حرفه ای تمرین کردن رو گذاشتم!!!!

    حالا ک حرف ب اینجا کشید با کسب اجازه از استاد ، دوست دارم خلاصه جلسه ی6 جهان بینی توحیدی رو در یک جمله اینجا بگم :

    مهم‌ترین مهارتی ک انسان باید داشته باشه ، مهارت کنترل ذهن هستش

    اگه در وهله ی اول بپذیریم ک کار شیطان یا کار ذهن همینه ک باعث بشه تصمیمات احساسی در هر شرایطی بگیریم اینجاست ک بیشتر حرف های استاد رو درک می‌کنیم

    استاد ازت بخاطر جلسه 6 جهان بینی توحیدی بینهایت سپاسگزارم ینی بینظیرهههههههه بخدااااا

    حالا با توجه ب این 2 مثالی ک زدم میخوام راه کارهایی ک خودم ازش استفاده کردم و بسیار نتیجه گرفتم رو خدمتتون بگم

    در مورد ولخرجی و هیجانی پول خرج کردن اومدم از دوره روانشناسی ثروت 1 استفاده کردم و ورودی های مالیمو با درصد های مشخص تقسیم بندی کردم و الان پولام بلطف خدا و آموزه های استاد کنترل شده و حساب شده هزینه میشه

    در مورد مثال دومم ک راجب بدنسازی بود ، باید بگم ک ذهنیتم کلا در مورد این‌ ورزش تغییر کرد چون قبلا تمرین میکردم ک بدنم خوب بشه ولی الان تمرین میکنم ک حالم خوب بشه و هیچ رقابتی هم باهیچکس ندارم و نظر دیگران هم اصلا برام مهم نیست

    مورد دوم :

    حالا میخوام تجربمو از لحظه ای ک تونستم در شرایط احساسی ذهنمو کنترل بکنم ولی اکثریت نتونستن ذهنشونو کنترل بکنن و تصمیمات احساسی گرفتن و کلی ب ضررشون شد رو بگم

    هممون چندماه پیش رو یادمونه ک ی دختر خانمی ب رحمت خدا رفت و اکثریت مردم تصمیمات احساسی گرفتن و ب خیابون ها ریختن و از همونجا اعتراضات علیه رژیم شروع شد و کانون توجه 99درصد مردم بر نا زیبایی ها و مشکلات و ناخواسته بود !!!!!

    خب آیا با این تصمیم احساسی چیزی نصیبشون شد ؟ رژیم تغییر کرد ؟

    خیر

    عواقب این تصمیم احساسی هم این بود ک علاوه بر اینکه از کارو زندگی افتادن ، کلی هم کتک خوردن و آسیب دیدن

    ی نمونش پسرعموی خودم ک جو گرفته بودش و شعار میداد ک ما باید در راه این دختر خانم اگه اشتباه نکنم خانم مهسا امینی باید قدم برداریم و از این جور حرفای مفت ک نتیجش این شد ک جوری کتک خورده بود ک تا یکماه از آسیب دیدگی و کبودی نمیتونست راه بره !!!!!

    خب تو این شرایط بظاهر بد من چیکار میکردم ؟؟؟

    من فقط روی خودم کار میکردم

    و دوره های ثروت 1 ، جهان بینی توحیدی ، کشف قوانین رو مرتب گوش میکردم و کامنت میخوندم ، کامنت مینوشتم و صب تا شب تو سایت بودم و کانون توجهم فقط بر زیبایی ها و نکات مثبت رژیم جمهوری اسلامی و خواسته هام بود

    خب نتیجه ؟؟؟؟

    1_تو کارم ( املاک ) کلی پیشرفت کردم

    2_کلی از ترمز هامو شناسایی و ب گاز تبدیل کردم

    3_همواره احساسم عالی بود

    4_همواره سپاسگزارتر شده بودم

    5_فرصتی بود تا بیشتر روی خودم کار بکنم و ب مراتب درکم از قوانین خیلی خیلی نسبت ب چندماه پیشم بیشتر شده

    6_فعالیتم تو سایت خیلی بیشتر شده

    ( باید اعتراف بکنم ک بیشتر کامنتامو تو اون شرایط ب ظاهر بد نوشتم پس شرایط ب نفع من بوده )

    7_واقعا مهارتم در کنترل ذهن خیلی خیلی بهتر شده از بس ک مچ ذهنمو گرفتم

    8_ همون مامورین یا یگان ویژه ب من احترام میزاشتن و بندگان خدا اصلا کاری ب من نداشتن

    مورد سوم :

    حالا ک ب این درک از قوانین رسیدم و با توجه ب اینکه خیلی خیلی دارم روی خودم کار میکنم و خودشناسی انجام میدم و خودمو خیلی بهتر شناختم یکی از بهترین راه ها برای فرار از فضای احساساتی و کنترل ذهنم واقعا واقعا از فایل های استاد استفاده میکنم و یا تو سایت میرم

    و این راهکار خیلی روی من جواب میده و از نظر من این بهترین راهکاره برای کنترل ذهنم و من از استادعزیزم بسیار سپاسگزارم

    تا کامنتی دیگر بدرود

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3356 روز

    سلام به خانواده بی نظیر عزیزم

    سلام بر استاد بی همتا ی خودم

    فایل جالبی هست و واقعا برای هر فرد تجارب و اتفاقات متفاوتی در این زمینه هست که دنیایی از آگاهی هست .

    استاد شخصا هرچه شناختم از خودم ، خواسته هام و اهدافم بیشتر میشود تصمیمات که احساسی هستند و لحظه ای هستند کمتر شده است و خیلی از اتفاقات را ، حل کردنش و حتی نگرش متفاوت به آن را برایم آسانتر کرده .

    مورد 1 :

    با برخورد با مشکل ، که منو ناراحت و خشمگین و.. میکرد و انرژی زیادی از من میگرفت و به تجاربم فکر کردم ، دیدم عموما با مواجهه شدن با اتفاق ناخوشایند ، یا به بزرگی که فکر میکردم نبود ، یا اصلا ارزشی نداشت و یا حتی نوع دیگری تمام میشد .

    بعد از دیدن تکرار این مدل اتفاق ها برایم در عبرتی شد از اینکه باید سریع به اتفاق مسلط شوم و در این جریانات فرو نروم .

    و در دفعات بعد تا حس میکردم یک اتفاق مشابه در راه هست ، با خوم صحبت میکردم و یادآور میشدم که نتایج در گذشته جز دوری از مسیر ، اتلاف وقت هیچ نتیجه ای ندارد و اجازه میدادم روال پیش برود و خودم تا ح ممکن توجه ام را برمیداشتم و با تمرین و یادآوری مواردی که در ذهنم برزگ بود توانستم قوی تر شوم .

    مورد 2

    در مورد اتفاق یکسان هم موضوع مستقر شدن منو دوستم در یک خانه بود ، زمان هایی که صاحب خانه حضور داشتند و سر وصدا داشتن ایشون بشدت ناراحت و عصبی میشدن و یجورایی غیر قابل کنترل و من با علم به اینکه یک خانواده پرجمعیت هستن و این صداها عادی هستن اذیت نمیشدم یا خیلی خیلی کمتر بود ( توجه به اصل و خوبی های ماجرا مثل صدای زندگی در خانه ، صدای شادی افراد و … باعث شادی و لذت بردن از ماجرا بود )

    مورد 3

    راهکار ویژه من نوشتن پیاده روی * گوش دادن به چند فایل کلیدی از محصولات برگ برنده من در اکثر مواقع هست .

    قلبتر از رسیدن به این راهکارها و آگاهی ها جنگیدن با تک تک اتفاقات و نگرانی های بی دلیل و خشم درونی بود ، ولی با اجرای متدهای خودم و تغیی مدار و فرکانس فکر میکنم سال هاست از این مسایل دور بود و تسلط بر شرایط ، آرامش بیشتر هر لحظه همراه من هست .

    و بگم من در یک دوره زندگی پر از تصمیمات احساسی داشتن و نداشتن قدرت کنترل بر شایط زندگی ام بودم و با این تکرار تمرین ها یک وجه متفاو از شخصیت ام رو برانگیختم و بسیار عامل رشد، خودشناسی و توانمندی در شده است .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 636 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان عزیزم

    واقعا سپاسگذار خدا و شما هستم که این بستر رو فراهم کرده که بتونیم با گوش دادن و رفتن تو‌درونمون و نوشتن کامنت خیلی ایرادهامون رو درست کنیم

    سال ها قبل چیزی به اسم کنترل ذهن نمی دونستم چیه

    براحتی و تحت تاثیر شرایط بیرون و افراد بیرون من حالم خوب ‌و بد می‌شد

    همیشه میگفتم خدایا یعنی فردا میشه حالم خوب باشه ، میشه یه روز من حالم خوب باشه

    اصلا نمی دونستم داشتن حال خوب و فکر خوب قانون داره

    اره قانون …. هر چیزی تو این دنیا قانون داره

    چون همه چیز این دنیا بر اساس هماهنگی خیر ‌و رشد هست

    پس همیشه میتونه حال ما خوب باشه

    ولی من چون الگوهام از بچگی همه همینطوری بودن فکر میکردن طبیعت و شیوه دنیا همینه

    و واقعا عمیقا از جهان پرسیده بودم که می خوام حالم خوب باشه چرا حالم خوب نیست

    چرا نمی تونم برنامه هایی که واسه روزم میچینم رو اجرا کنم یا اگه اجرا کنم چقد با حس بد و حال بد هست ؟؟!

    چرا نمی تونم رو کارهام ثابت بمونم

    چرا تقی به توقی میشه افسار از دستم خارج میشه و میره واسه چند روز چند هفته و …

    البته الان دقیقا یادم نیست

    و بعد متوجه شدم دلیل این حال بد من اینه کخ من کنترلی رو فکر هام ندارم هر چی از بیرون بیاد میپذیرم واکنش میدم ….!

    بعد شروع کردم به کنترل افکارم

    و ستاره قطبی ‌‌ کم کم حال خوبم پایدار تر شد تونستم برنامه های روزانه ام رو تا آخر انجام بدم‌

    تونستم وقتی یه اتفاق بیرونی بد میوفته یا یه فردی یه چی میگه راجع بهم اصلا واکنش نشون ندم

    چرا ؟

    چون اهرم رنج ‌ لذتش و ایجاد کردم

    یعنی ازون گذشته ام‌ایجاد شد

    اگه به هر دلیییییلی اوضاع از دستت خارج شه افکارت از مسیر خارج شه ‌احساساتت ….تو از حالت خالق بودن خارج و واکنش گر میشی

    هیچ کنترلی رو زندگیت نداری بقیه از بیرون کنترلت میکنن

    ‌‌این واسم خیلی رنج اوره که یه چی منو کنترل کنه حالا یه آدم با حرف هاش یا یه اتفاق

    من از قدرت دادن به هرچی بیرون از خودم بیزار بودم

    پس وقتی شنیدم واکنش نشون دادن به بیرون یعنی قدرت دادن بهش

    وقتی فهمیدم با توجه به هر چیزی دارم قدرت خالقه ای که باید واسه لذت ‌‌خواسته ها و‌هدف هام بزارم رو دارم میدم بهش

    خیلی ترسیدم

    گفتم با دست خودم قدرتی که خدا بهم داده رو دو دستی بدم دست به چیزی که خارج از کنترل منه

    این که یکی یه چیزهایی راجع بهم میگه که درست نیست بیام وقت بزارم خودمو اثبات کنم ؟ چرا چون فکر میکنم حرف اون آدم خود اون آدم تاثیر تو زندگی من داره ! یعنی خودم انقد ضعیف و بدبخت و ناتوان هستم یا خدا انقد ضعیفه که همچین جهانی خلق کرده که آدم ها با حرف هاشون بتونن زندگی یکی دیگه رو تغییر بدن

    البته دوره عزت نفس خیلی بهم کمک کرد

    آگاهی هاس دوره عزت نفس برای کنترل ذهنم

    و اینکه چون من یک سری برنامه های روزانه واسه خودم دارم و طبق تجربه ام دیدم اگر احساساتم رو مدیریت نکنم نمی تونم خوب تمرکز کنم رو کارهام خود به خود دیگه از بیرون سعی میکنم همه چی رو ببندم

    ولی یه پاشنه های اشیلی دارم که وقتی میاد قشنگ میبینم اصلا اون لحظه قدرت مقابله باهاش رو ندارم

    سریع باید یه کاری کنم حواسم ازش خارج شه

    چون با فکر کردن و صحبت با خودم نمیشه !! چون حالم اون لحظه انقد بد میشه که فقط یه کار شدید میتونه ازون حال درم بیاره

    چیزی که تجربه کردم پیاده روی ، دویدن ، ویدیو های استاد رو دیدن به صورت طولانی رگباری ، هر جیزی که ذهن و احساس و‌کل وجودم رو بخواد ….. مثل دویدن ، بازی کردن با یه نفر ، صحبت و حضور در یک جمع

    یعنی اون وجودم باید ازون شرایط کنده بشه و یه سری چیزهای کمکی هست که واقعا هم خدا اون لحظه متناسب با شرایطم واسم می فرسته

    خیلی وقتا میدیدم خونمون مهمون میاد

    به خدا چون با همه وجودم تلاش میکردم ازون حالت خارج شم نمی تونستم و خدا هم میدید خودش برام راه های کمکی میفرستاد

    و طبیعت همیشه تو هر حالتی حال منو عوض میکنه اگه تایم طولانی باشه کاملا ریست میشم

    چون طبیعت تو رو شبیه خودش میکنه

    نیایش یا خدا اگه عمیق هم باشه کامل شرایط منو تغییر میده

    حتی نوشتن هم‌همینطور‌هست …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    احمد محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    بنام خدا عزیزان سلام

    من تا یه اتفاق میفته تمام پول پس اندازم خرج میکنم کلا تهشو در میارم،این عادت بد من باعث میشه وقتی اون دوره همی تموم میشه مثل چی پشیمون میشم،اینقدر از خودم بدم میاد که احساسی برخورد کردم و نتونستم پول تو کارتم نگه دارم که نگو،از همه دنیا گله مند میشم،واحساس بدبخت شدن میکردم

    اما میدونی یکبار برای همیشه تصمیم گرفتم خداوکیلی پول تو جیبم بزارم و به کسی ندم و بگم این پول برای خودمه تو کارت خودم برای خرج خودم برای پول تو جیبی خودمه،حداقل برای خودم شاید دلم خواست،هدیه بخرم،برای خودم دیگران،ضمنا با این کار برای خودم ارزش قایل شدم و درس از این جلسه واقعا یاد گرفتم برم حمام اب سرد،پیاده روی،….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    امروز که از خواب بیدار شدم اولین کاری که کردم اومدم تو سایت و این فایل فوق العاده رو نگاه کردم خدا رو هزاران بار شکر که هر روز از زبانتون آگاهی هایی رو به قلب ما جاری میکنید،بسیار ممنون استاد.

    تجربه من از این موضوع اینه که قبلا خیلی آدم واکنشی بودم مخصوصا در بحث روابط در شرایط احساسی شدید واقعا کارهایی انجام میدادم که ممکن بود حتی به چند ساعت نرسیده بسیاررررررپشیمان بشم و این موضوع باعث شده بود که دیگران به خاطر اینکه در ارتباط با من باید خیلی محافظه کار باشن اصلا رابطشون رو کمرنگ کنن حتی من کاملا شاهد این بودم که چقدر از بُعد سلامتی به آدم آسیب میخوره که یهو مثلا یه شوک به بدن وارد میشه.

    اما از یه جایی به بعد،درواقع از زمانی که با تضاد هایی رو به رو شدم یواش یواش عادت صبور بودن ودر لحظه تصمیم نگرفتن رو تو خودم پرورش دادم وبعد از یه مدت تمرین این موضوع دیدم در زمان عصبانیت باز هم مغزم داره کار میکنه ومیتونم آگاهانه تصمیم بگیرم دیدم چقدر از اون آدم تکانشی و زود رنجی که قبلا بودم فاصله گرفتم و این موضوع به عنوان یه عادت خیلی خوب در من ایجاد شد که در واقع به مرور زمان وبا تمرین هم اتفاق افتاد

    اولین چیزی که موقع عصبانیت شدید به خودم یادآور میشم اینه که تو الان داری سلامتیت رو به خطر میندازی آیا این موضوع آنقدر ارزش داره؟ وبعدش سعی میکنم محیط رو ترک کنم وبه قول استاد اون لحظه تاجایی که بتونم هیچ حرفی نزنم.

    و در واقع همین موضوع باعث شده که کمتر از قبل حتی در این موقعیت قرار بگیرم و خیلی محدود تر اتفاقاتی میفته که اصلا بخوام تو شرایط عصبانیت باشم که حالا بخوام کنترلش کنم البته هنوز هم شاید خیلی کم پیش بیاد که نتونم مثلا حرفم رو کنترل کنم اما خداروشکر میکنم که خیلی کم شده.

    خیلی خوبه که آدم بتونه هر لحظه رو آگاهانه زندگی کنه و این یک عادته که باید سعی کنیم ودر خودمون پرورشش بدیم.

    اگه بتونیم قانون

    احساس خوب=اتفاقات خوب

    رو در خودمون نهادینه کنیم قطعا در چنین شرایطی به راحتی میتونیم عبور کنیم.

    وقتی میتونیم رو اعمال ورفتارمون در شرایط احساسی مختلف کنترل داشته باشیم حتی حرف وعملمون هم پیش دیگران اعتبار میگیره

    من حتی تو جنبه مثبت هم که مثلا طرف خوشحاله و قول هایی رو میده که بعدا نمیخواد یا نمیتونه حرفش رو عملی کنه افرادی رو دیدم که چقدر به مرور قول هاشون بی اعتبار میشه وکسی اصلا رو حرفشون حساب باز نمیکنه وبه اصطلاح میگن داره از رو شکم سیر این حرفو میزنه پس در واقع کنترل داشتن روی احساس هر لحظه میتونه در واقع هویت مارو هم رقم بزنه که دیگران به چه حالتی از ما یاد میکنن.

    سپاسگزارم از استاد عزیز و شما دوستای گلم که کامنتم رو خوندید.

    از خداوند برای خودم وهمه برکت در اخلاق و رفتار میطلبم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: