عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1390 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    خداروشکر میکنم برای دیدن این فایل که دوباره منو به خود شناسی و درک اتفاقات بیرونی ک از درون من نشات میگیره،سوق داد

    یکی از اتفاقهایی ک همین اواخر برای من افتاد که منو توی شرایط بسیار احساسی قرار داد و خداروشکر تونستم با استفاده از اگاهی هایی که از زمانی ک با شما اشنا شدم و یاد گرفتم،ارامش رو بسازم و در نهایت منجر به نتیجه ی خوب و به نفع من باشه

    با من تماس گرفته شد ؛ که برای خواسته ای که مدت ها تقریبا 6 سال،منتظر تحققش بودم باید کلی پول بدم ،پولی که فکر میکردم حقه منه و دادنش،حس قربانی شدن بمن میداد

    در واقع از یک نگاه،حس عصبانیت و قربانی شدن داشتم و خیلی برام پذیرفتنه این راه،برای تحقق اون خواستم،سخت بود

    و از طرفی بمن گفته شد که اگه الان اینکارو نکنم،هیج وقت اون خواسته اتفاق نمیافته

    در واقع بازهم یه حس ترس،که نکنه شرایط سختتر بشه،نکنه بازهم انتظار بکشم،نکنه طرفم بخواد بیشتر اذیتم کنه..

    در واقع چندتا احساس منفی و قوی که از هرطرف به موضوع نگاه میکردم،حس بدی داشت

    حتی تحقق خواستم،هم بهم حس بد میداد چون به قیمت دادن کل پولم بود

    اون لحظه به شدت نگرانو عصبی بودم

    به شدت نجواها میومد

    به شدت درمونده بودم

    نمیدونستم چیکار کنم چون هیچ راهی برام نمونده بود

    حتی خشمم اجازه نمیداد از چشمام اشک بیاد

    چون خیلی وقتا،با گریه اروم میشم خالی میشم

    هی میخواستم به طرف زنگ بزنم و خشممو خالی کنم که این راهی ک جلوی پای من گزاشتی،عینه نامردیه و خلاصه این چیزها … ولی همون موقع میگفتم ک خب اون اصن درکی ازین انسانیت ها نداره پس چرا زنگ بزنی ک بحث و جدل بشه که حالت بدتر بشه (اینو طبق تجربه ی قبلم که قبلا در اوج احساس بد ،زنگ زده بودم و در نهایت به بحث کشیده بود و حال من برای چندروز بدتر شده بود ،گفتم به خودم)

    چندروز قبل تر ازین اتفاق،من با کمک شیوه حل مسایل متوجه یه کویری توی وجودم شده بودم،که توی همه مسایل هم به صورت اختصاصی برای هر مساله ای وارد میشد

    اون کویر،احساس وابستگی بود

    به همه چیز رسوخ کرده بود

    مثلا برای شروع کاری،وابسته به راهی بودم ک خودم تعیین میکردم و با این کویر،اجازه ی ورود راه های دیگ نمیدادم و در نهایت ،چون کار با راهی ک خودم به اندازه ی باورهام در نظر داشتم ،اتفاق نمی افتاد ،حس نا امیدی و خلاصه حال بد داشتم

    یا همین مساله ،چون خودمو وابسته ی همون پولو سرمایم کرده بودم،به راههای هدایت میشدم ک دقیقا مربوط به سرمایم بود،چون فرکانسم اینجوری تنظیم بود

    یا خودم توی باورهام که نشات گرفته از الگویی بود ک قبلا برام اتفاق افتاده بود،فکر میکردم تنها راه تحقق این خواسته ی چندساله،دادنه پوله و از طرفی نمیخواستم این کارم انجام بدم

    درواقع وابسته ی الگویی بودم که قبلا تجربش کرده بودم

    چندتا چیز به هم گره خورده بود

    تا اینک رسیدم به ساختن باور رهایی و تسلیم بودن در برابر خداوند

    مثل حضرت ابراهیم که رها بود در برابر قربانی شدن فرزندش،چون حس رها بود در مقابل خداوند،فقط از ایمانه قوی نشات میگیره ،از اینک خدای قادر بد نمیخواد

    این الگو های قرانی برای باور رهایی هم در این موضوع خاص،خیلی کمکم کرد در واقع باورپذیرتر کرد

    ———————

    همون روز که منو خشم گرفته بود ،اولین کار این بود که با هیچکس حرف نزدم،هی گوشیم زنگ میخورد تا ببینن من چه حسی دارم و این جویای احوال شدن،و به گمانه خودشون دارن بمن ارامش میدن با دلداری دادن،حال منو هی بدو بدتر میکرد

    توی اتاق فقط تند تند راه میرفتم و ارتباطمو با همه قطع کردم و سکوت

    و این روزها باکمک فایل رایگان در قسمت دانلودی،تحول روز شمار ،فصل اول ،روز یازدهم،فهمیدم من چه کار خوبی کردم اون روز

    همونطور ک خدا به حضرت مریم که نگران بود بخاطر قضاوت مردم از دیدن حاملگیش،گفت سکوت کن!

    این سکوت،چقدر باعث میشه فرکانس بد نفرستیم و اتفاقات بدتری جذب نکنیم

    چقدر هی با توضیح دادن به بقیه،مرور نکنیم مساله ی پیش امدرو

    در واقع طبق فرامین استاد،همین ک میگن احساسات را رد کنیم بعد تصمیم بگیریم،بابت ایجاد فرکانس هاست که توی قران خدا بارها اشاره کرده(همون فایل ک گفتم ،کلی مثال قرانی داره)

    همون موقع ک ارتباطمو با مامان بابام ک نگران حال من بودن قطع و راجب این موضوع دیگ با کسی حرف نزدم ،چندساعت بعد،یکی از شاگردای خوب استاد ک من دارم نتایجشو هرروز میبنیم لیلا بشارتی،که خواهر ماهه منه،اومد خونمون

    با جملاتش،(که همون باور رهاییی بود که خودم چندروز قبل داشتم میساختمش با اهرم رنج و لذت،)هی برام تکرار کرد ،همون رهایی حضرت ابرهیم ک رها بود برای بچش و تصمیم خدا،تا اینک به خواب رفتم

    همون روز با همین روش ،ی نشونه ای هم بمن گوشزد میشد،که فردا خودت برو دنبال کارت و انقدر نگران نباش !نتیجه هرچی که هست،خیره خدا برای تو بد نمیخواد(جملاتی که در اوج احساس بد،به قلبم حس ارامش میداد و نمیذاشت نگران تر و در نهایت تصمیمات اشتباه بگیرم)

    روز بعدش من رفتم دیوان عالی کشور،جایی ک همیشه فکر میکردم منو راه نمیدن !سخته ،یا هزارتا چیزه دیگ ک منو باز میداشت ازینک قدم بردارم

    خیلی راحت رفتم و از همه عالی تر این بود ک بمن گفته شد رای دیوان به نفع توعه!!!!

    وقتی اومدم بیرون،به ابجی لیلا زنگ زدم چون اون خیلی خوب درک میکرد ک این نتیجه ی کدوم رفتارو باوره منه!

    من برای کنترل احساسم در این موضوع،از چند روش استفاده کردم

    1)تنها بودن و روزه ی سکوت

    2)گریه کردن و خالی کردن خودم

    3)راه رفتن توی همون اتاقی ک بودم

    4)تکرار جملاتی ک بمن قوت قلب میداد(مثله خدا هرچی بگه انجام میدم حتی اگع الان فکر میکنم به ضررمه)

    5)تکرار باور رهایی،ک ندا رها باش و خودتو به هیچی وابسته ندون،وقتی وابسته ای ،نمیذاری نعمت ها،راه ها،انسانها و … وارد زندگیت بشه

    ( که همین باور و تمرین،باعث شد از جایی ک فکرشم نمیکردم نتیجه به نفع من باشه)

    6)خوابیدن که باعث شد اصلا دیگ به این موضوع فکر نکنم و تمام ارتباطه فرکانسیم با دنیا قطع بشه

    7)مرور این اگاهی ک اگه احساست خوب نباشه،اتفاق خوبی نمی افته

    »»»»»»

    مثال دیگه ای هم ک بیاد دارم،راجب محل کارمه

    قبلا مربی مجموعه ای بودم که مدیریت به شدت درگیر حواشی بود،اقا بود ولی به مسائل خانوم ها و کادر بانوان و حتی خصوصی ترین مسایل مربی ها هم به خودش اجازه ی دخالت میداد

    به شدت ،بی اراده در کنترل احساسات در مواقع خشم بود

    من بابت اون ویژگی های اخلاقی مدیریت، ک قبلتر گفتم، در تضادو کشمکش بودم و البته اون موقع با استاد و اگاهی ها اشنا نبودم

    مشغول کار و فعالیت بودم توی اون مجموعه و البته گاهی هم به زورو تحمل

    تا اینک یکروز ،ایشون به دلیل کنترل نداشتن روی احساسشون، به همه اعلام کردن ندا،دیگ با ما همکاری نداره!!!

    من از همه جا بیخبر…

    توی اون شرایط ،که البته اون موقع اشنا و اگاه به این اموزه ها نبودم،نا اگاهانه ،سکوت کردم و هیچ عکس العملی به اون برخوردو عمله اشتباه و تحقیر امیز اون فرد نسبت به خودم ،نکردم

    به یکماه نکشید،که اون ادم از نظر بقیه یک انسان بسیاااار قدرتمندو خیلی کاردرست بود(چیزهایی ک ادمای هم فرکانس با ایشون تصور میکردن و بیخودو بی دلیل قدرت رو به این شخص داده بودن ) باهزارو یک ترفند برای دلجویی از من و برگشتنه من برای اون باشگاه ، تلاش کرد با دادن وعده وعید های عجیب ک مثلا درامد کل سال برای خودت یا مثلا فلان گوشیو برات میخرم …والبته ک من بر نگشتم و توی همون شرایط بود ک من با استاد اشنا شدم

    نتیجه ی کنترل احساس خشمو ناراحیتیه من در اون لحظه

    با سکوت کردن،

    عکسالعمله هیجانی نشون ندادن،

    راجب دلیل اون اتفاق با شاگردام صحبت نکردن که هروز تماس میگرفتن ندا بیا،چرا رفتی(ناگفته نماند که گاهی حرف میزدم و حالم بد میشد،و با همین حس وحال بد داشتن،خودم تصمیم میگرفتم حرف نزنم راجبش و کنترله این موضوع ک جلوی خودمو بگیرم خیلی سخت بود)

    و این مدت یکسالو خورده ای ک دارم کار میکنم روی خودم، در شرف قدم های اول برای باشگاه زدنه خودم هستم و کلاسای اون باشگاه با کلی شاگرد که براشون گذاشتمو اومدم،کل کلاسهاشون کنسل شده و اصلا اون رشته دیگ متقاضی نداره

    اون روزها که توی اون تضاد و بالا پایین شدن احساساتم بودم ( با استاد و اگاهی ها اشنا نبودم)

    به کوه و دشت و رود میزدم

    تمرینات ورزشیمو سنگینتر میکردم

    با همه ی ادما و شاگردایی ک همش حرف از اون مجموعه میزدن ،قطع رابطه کردم( که البته اون تعداد که اصلا دنبال حاشیه نبودن،دوباره اومدن پیش من و شروع کردن به تمرین در یک جای دورتر به محل زندگی خودشون و نزدیک به محل زندگیه من ،به صورت خصوصی که درامد بیشتری برای من و همین طور زحمت کمتری داشت)

    و این روزها

    راه های راحت تر و نتیجه بخش تر یاد گرفتم

    که کارامدترینش،در رابطه ی با خودم

    سکوتو دور شدن از اون مکانو جمعو فرده

    تکرار جملاتی که باعث احساس ارامش در قلبم میشه(خدایا من تسلیم توام،تو بهم بگو چیکار کنم،تو قدم بعدیو بگو)

    جایی که اب جریان داره (حمام ،استخر،رودخانه ،دریا…)

    و قشنگترینشون:

    داراباد

    اصلا یه حسی اونجا بهم دست میده که انگار توی خواب دارم راه میرم،هیچ چیز مادی وجود نداره …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    آرینا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    سلااااااام سلامی به طراوت و زیباییِ طبیعتِ اردیبهشت

    سلام به استاد عباسمنش عزیز، مریم بانوی دوست داشتنی و دوستای ارزشمندِ این سایت پر برکت

    اومدم تو سایت تصویر فایل جدید رو دیدم، ناخودآگاه قلبم خندید با لبخند استاد!

    خدایا هزار مرتبه شکرت چه طبیعت شگفت انگیزی چه هوای خوبی چه ترکیب رنگ های زیبایی چه تیشرت خوشرنگی!

    همه چی فوق العاده ست..

    و اما…

    باز کردن ویدیو همانا و گوش سپردن به صحبت های استاد و دیدن لوکیشن رویایی همانا

    خدایاااااااا

    خدا جانم…

    تو داری هر لحظه باهامون حرف میزنی، هر لحظه و به هر طریقی،

    خوشا به حال کسایی که همیشه تلاششون اینه که ذهنشون رو آروم کنن فضای درون شون رو باز کنن تا تو جاری بشی و صحبت ها و هدایت هاتو دریافت کنن.

    دقیقا همین دیشب بود که یه رفیقی بهم پیام داد و در اوج ناراحتی و عصبانیت بود از اتفاقی که همون لحظه براش پیش اومده بود و داشت از کارهایی که میخواست در همون لحظه و همچنین در آینده انجام بده بخاطر این قضیه صحبت میکرد،

    و جواب من چی بود…

    آدم تو مواقع عصبانیت و ناراحتی هر تصمیمی بگیره اشتباهه، و واکنش الانت ممکنه کار رو بدتر کنه به جای اینکه بهبود بده. با توجه به شناختی که از خودت داری ببین چی میتونه یکم آرومت کنه اون کار رو انجام بده، قدم بزن، بنویس و….. و دیگه بهش فکر نکن امشب، بذار چند روز بگذره تا زمانی که آروم بشی بعد تصمیم درست رو میگیری …

    همین صحبت های استاد بود… صحبت های خدا ! … که خودش، رو ذهن و زبون من جاری کرد دیشب.

    بعد از اینکه این حرفو زدم با خودم فکر کردم که شاید اگه قبلا بود مینشستم با صحبتهای احساسی دلداریش میدادم یا منم ناراحت میشدم و جبهه میگرفتم علیه اون اتفاق، اما الان چی… بدون هیچ صحبت اضافی بدون واکنش لحظه ای با آرامش حرفایی که به قلبم اومد رو بهش گفتم… به خودم گفتم، آرینا… مهم نیست صحبت هات روی اون شخص تاثیر گذاشته یا نه حرفتو گوش میده یا نه، الان این برام مهمه که تو حتی اگه نیم پله هم شده باشه، رشد کردی! خدایا شکرت.

    و امروز وارد سایت میشم و این فایل رو میبینم و این صحبت هارو میشنوم….

    خدایاااااااا چقدر دل چسبه حس حضورت!

    چقدر خوبه که هستی هر لحظه

    چقدر امنه آغوشت…

    عاشقتم خدا… هزاران هزار مرتبه شکرت بابت بودنت در هر لحظه.

    .

    استاد عباسمنش عزیزم از شما سپاسگزارم که بارها و بارها دست خدا برای بنده هاش میشی، کالبدی برای عشق بازی خودِ خدا روی زمین میشی.

    الان میفهمم که چرا وقتی وارد سایت شدم قلبم با دیدن این تصویر و این لبخند، خندید :)))

    .

    از خدا بابت حضور شما استاد نازنین، مریم بانوی قشنگم و این سایت و این فضا و این دوستان فوق العاده بینهایت سپاسگزارم.

    .

    امیدوارم هر لحظه از زندگیتون سرشار از حس حضور خدا باشه

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    اسماعیل حلمی گفته:
    مدت عضویت: 1745 روز

    سلام و درود بر استاد عزیز

    تقریباً دو سال هست با شما استاد گرامی هستم و دارم سعی میکنم قانون بیشتر بشناسم و بیشتر درک و عمل کنم در همه زمینه ها .

    اما این موضوع عواقب تصمیم احساسی دقیقا

    الان دارم تاوان این گونه تصمیم می‌پردازم

    هفته قبل یه نشست خانوادگی داشتیم در مورد تقسیم ارثیه. اتفاقاً خودم هم استارت این قضیه رو زده بودم . و با هوشیاری و تسلط بر ذهن این پلن داشتم که هیچ حرفی در اون نشست نزنم و هر تصمیم جمعی گرفته شد تسلیم باشم و بپذیرم .

    خب نشست اولی بسلامتی گذشت و موفق شدم آرام باشم و حرفی نزنم

    جلسه دوم هم گذشت و باز بدون حاشیه گذشت

    اما در جلسه سوم خانوادگی اتفاقی که افتاد حرفایی زده شد که بنظر من حرف زور هست و اتفاقا من با سند حرف میزدم اما اونا از هوا و متاسفانه کنترل از دست دادم و حرفای زدم که روابط مکدر شد

    بعداً فهمیدم که برخوردی انجام دادم که نباید انجامش میدادم .

    اما موارد خیلی زیادی بوده که تسلط بر خود داشتم و نگذاشتم که عصبانی و خشمگین شم که بیام خودم رو آروم کنم . و اتفاقا بسیار از خودم رازی بودم و خدا رو بر این رفتار سپاسگزار بودم .

    بله دقیقاً عصبانی و خشم از شیطان هست و هر رفتاری انجام دهم چیزی جز پشیمانی همراه ندارد و بر عکس آرامش و طمنینه از خداست . ولعاقبه للمتقین.

    نتیجه و درسی که من از این قضیه گرفتم و به خودم گفتم که آقا جان هیچ ایرادی نداره ادم اشتباه کنه . تنها خدا هست اشتباه نمیکنه و فهمیدم که باید تکامل طی کنم باید این باورها نهادینه تا اشتباهات به حداقل برسه زیرا این اخلاق و رفتاری که دارمم حاصل باورهای سی ساله است و به خودم گفتم که من تازه دو سال تو مسیر هستم و مجدداً با انرژی بالا در حال ادامه دادن هستم …مرسی مرسی مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1603 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت همگی دوستان

    استاد جان هر چقدر در مورد احساساتی تصمیم گرفتم بگم کم گفتم یکی از پاشنه های اشیل من هستش حتی در دوره شیوه حل مسائل یکی از موارد اصلی من هستش که در اولویت مسایلم قرار دادم و چه نشانه ی بهتر از این که خدا برام از زبان استاد فرستاد

    مورد 1:

    درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟

    این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟

    راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟

    بدترین تجربه من در مورد احساس دلسوزی برای یکی از همکارام بود که در یک لحظه تصمیم گرفتم و برام خیلی گرون تموم شد

    این همکار من با یه بنده خدای تو خیابون تصادف میکنه و طرف فرار میکنه و بعد از یه مدتی این همکار من پیداش میکنه و به من زنگ میزنه که بیا پیداش کردم و من هم برای اینکه نذارم اتفاقی بیوفته میرم به اون جایی که ایشون گفتن رفتم همین رفتن من باعث شد من پام به دادگاه و بازداشت باز شد و برام خیلی خاطره تلخی شد

    درس این ماجرا این بود برام که هیچ موقع تصمیم احساسی نگیرم که برام یه عالمه دردسر درست کنه .درسته که در مسائل شبیه این دیگه خودمو سپر دیگران نمیکنم ولی خیلی موارد دیگه هستن که احساساتی عمل میکنم و نیازه داره خودمو اصلاح کنم و اگه تغییر ندم خودمو جهان با چک و لگد تغییرم خواهد داد

    ولی حالا با آموزش های استاد عزیزم در این جور موارد به خوبی اعراض میکنم و میگم من مسول تغییر دادن زندگی کسی دیگه نیستم و اون موقع هم با یه نه گفتن کل ماجرا برای من ختم به خیر میشد

    مورد 2:

    درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.

    بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟

    یک مورد که من به خوبی رو خودم تمرکز دارم و احساساتی تصمیم نمیگیرم موقع رانندگی هستش هر کسی بهم بوق بزنه بد و بیراه بگه فوش بده خیلی راحت خودمو کنترل میکنم و نمیزارم اعصابم خراب بشه

    ولی خیلیا در این مورد خیلی ضعیف عمل میکنن باور نمی‌کنید به یکی از پشت بوق ممتد بزنید ببینید چه واکنشی نشون میدن و همین موضوع باعث چه اختلافاتی میشه

    من برای این مسله که به دعوا منجر نشه با یه دست تکون دادن و معذرت خواهی میبینم طرف رنگ پوستش عوض شده میخواد باهام دعوا کنه همین دست تکون دادن و با یه لبخند و گفتن معذرت میخوام مثل آب رو آتیش میمونه و خیلی حس خوبی هم به آدم میده حتما امتحان کنید

    مورد 3:

    با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟

    روش های که میتونم اجرا کنم تا ذهنمو آروم کنم ولی خودم باید هر روز تمرین کنم ولی خیلی خوب جواب میده برای من که از خانم شایسته عزیز. یاد گرفتم

    موقع عصبانی شدن برای چند لحظه یه نفس عمیق بکشم و بعد به نکات مثبت شخص یا اون موضوع که منو به اون احساس عصبانی بودن رسونده توجه کنم و بعد بیام برای اون شخص اون مثبت بودنش یادآوری کنم واقعا معجزه میکنه

    ساکت موندن و هیچ حرفی نزدن در روابط هر چقدر میخواد حرف بزنه من ساکت میمونم خودش خسته میشه و به خودم یادآوری میکنم ک احساس من برام مهمتره احساس خوب اتفاقات خوب

    همه ما این تجربه رو داشتیم که می خواهیم با عجله به سر قرار یا جای برسیم زمین و زمان دست به دست هم میدن که در اون تایم مشخص نرسیم تو ترافیک گیر میکنیم پشت چراغ قرمز میمونیم تو خیابون تصادف میشه و خیلی اتفاقات عجیب و غریب که همه ما مثال داریم براش. و حالا من یاد گرفتم که عجله کردن منو در مدار اتفاقات بد قرار میده و آگاهانه با اینکه منطق میگه کسی منتظرته یا دیر کردی باید با سرعت برسم به اون مکان میام برعکس عمل میکنم گاز ماشینو میگیرم حتی اگه بتونم پیاده میشم یه نوشیدنی چیزی میل میکنم و با خودم میگم من با این کارم از مدار اتفاقات بد فاصله گرفتم و هر بار آگاهانه این کارو انجام دادم صدرصد جواب داده و همه چی به نفع من شده

    در مورد خرید کردن وقتی بشنوم که فروشنده میگه همین یه فرصته یا مخواد گرون بشه زود بخر ،آخرین روز تخفیف هستش ،..به خودم یادآوری میکنم که این جهان پر از فراوانی هستش لزومی نداره من عجله کنم و یا احساسی عمل کنم به وقت مناسب من خرید انجام میدم

    البته اینارو من تمرین میکنم و همیشه هم جواب میده ولی بعضی وقتا شیطون دست به کار میشه و از مسیر دورم میکنه بقول استاد این پاشنه آشیل همیشه کار کردن میخواد تا بهتر بشیم

    عاشقتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    کتیبا گفته:
    مدت عضویت: 2341 روز

    19/2/1402

    خدایا شکرت برای سلامتی کامل پدر عزیزم که سحر قبل از اذان صبح پامیشه و میره در مسجد رو برای نمازگزار ها باز میکنه وقتیم میاد خونه چای تازه دم میکنه و من هروقت از خواب بیدار بشم میتونم چای که بابای توانمند و مهربونم دم کرده و گاهی وقتا هم چای زعفرانی که مامان عزیزم دم کرده رو بنوشم خدایا شکرت

    کبرای قشنگم ببین خوب ببین حتی با همین موی رنگ نکرده شونه نکرده و حالت نداده و سشوار نکرده بدون هیچ کرم آرایش و حتی رژی چقدر زیبا و جذاب و خواستنی و جوان و کامل هستی. کبرای قشنگم تو بینظیری تو شاهکار خالق خودمی دوستت دارمممم فراوووووون. بوسسسسسسسسس تا آخرین نفس بازم بوس دوست دارم بوس

    خدایا شکرت برای هوای خوب و فضای سبز و چمن و سایه پهن و گستره و خنک درختان باشکوه و زیبای محله و شهرم که این گربه ملوس و خروس کاکل به سر توی سایه اش در کنار هم دوستانه لم دادند خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای این جوجه های زیبای دوست داشتنی (یاسیمین زهرا 5ساله ،محمد طاها 2 ساله) که در کنار هم لم دادند و کارتون نگاه می کنند. خدایا شکرت

    دریافت پیغام و هدایت الله

    دور زدن و برگشتن به صراط مستقیم مسیر توحید

    الله اکبر

    I love God

    I am nobody

    GOD

    Is my designer

    And

    I was His

    Masterpiece

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2341 روز

      I love God

      I am nobody

      GOD

      Is my designer

      And

      I was His

      Masterpiece

      1. «پادکست شما کاملا مجهزید( شما به صورت کامل و هدفمند خلق شده اید) نوشته جول اوستین»

      2.(کتاب صوتی بهترینزمانبرای سرمایه گذاری نوشته رابرت کیوساکی)

      3. «پادکست کامل_شدن(خداوند برای زندگی شما طرح و برنامه دارد)

      از جول اوستین»

      4.«پادکست ایجاد_آرامش

      (قدرت صلح و آرامش طلبی)

      از ویکتوریا اوستین»

      5.فصل 7 کتاب تعادل در زندگی، نوشته وین دایر

      ……………….

      انتشار کتاب بازی خدا(صلح، آزادی، عشق ) در انتشارات هی هاوس آمریکا19/2/1402

      انشالله

      آمین یا رب العالمین

      خدایا من نمی دونم پلن تو برای من چیه

      من آزادی زمانی و مکانی و آرامش و ثروت و عشق کامل و بی قید و شرط در نهایت آرامش و لذت و شادی بی انتها میخام

      من فقط احساس خوب میخام

      من رها هستم و محتاج و وابسته رسیدن به هیچ کدام از اهداف یا رویا هایم نیستم….

      من را هم اکنون در بهشت زیبایم ساکن کن ….

      من سلامتی کامل جسم و روح و ذهن، عشق درونی و بیرونی ، ثروت واقعی بیشمار درونی و بیرونی ، ارامش درون و بیرون و شادی حقیقی و حال خوب درونی و بیرونی میخام

      خدایا من دارم سعی میکنم برای هدایت به مسیرهای زیباتر و پلن های جدید تو آماده باشم من میخواهم با قدرت و ایمان و شجاعت تسلیم خواست برتر و زیباتر تو باشم اما هیچی از مسیر تو نمی دونم

      خداااااااا من هنوزم میترسم

      خدااااااااا من خسته ام

      خدایا من بریده ام

      خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم

      تماااااام

      …………..

      روضه ی من ذهنی : بابام علی غریبه

      …………. ….. ……..

      یه شبی یه گل یاس تنها بود توی اتاق

      رفتم و نوشتمش دادمش دست خدا

      وقتی که با خودش و دل تنهاش مونده بود

      دلم من سر اومد و رفت و اونارو نوشت

      تا بگم آخه چرا یاس های خونه ما تنها موندن تو گل ها

      شاید این رسم گلاست، حرفاشون که بی صداست

      عشق و احساس گل ها همیشه توی دلهاست

      عشقشون پشت نگاه بدی شون توی چشاست

      شاید این رسم گل هاست, حرفاشون که بی صداست……

      ……….

      ……………………… ….

      و شاید خطبه ی خدا این باشه:

      تو خود شهریاری، فاطمه تباری، مانند حیدر همتا نداری

      این دفه پلنت چیه خداجون؟؟؟؟؟

      ووووااااات ددد فازززز؟؟؟

      سری های قبل که فکر می کردم دارم به حرفاهای تو گوش میدهم

      2 تا 2 ماه تو بیمارستان روانی بستری شدم ولی بار سوم تونستم زودتر خودمو جمع کنم و کار به بیمارستان نکشه (-:

      درسته عالم دیوانگی عالم بی خیالی بو و خیلی هم به من خوش گذشت درسته زیباترین تجربه زندگی ام تجربه جنون و دیوانگی بود واقعا زیبا بود خدایا شکرت

      اما پدر و مادر و داداشی بخاطر تجربه زیبا و لذت بخش من خیلی رنج کشیدند خیلی اشک ریختند خیلی غصه خوردند من دلم میخاد با خانواده ام شادی و عشق و ثروت و آزادی زمانی و مکانی رو تجربه کنم

      لطفا این دفه یه پلنی بریز که همه باهم شاد بشیم بخندیم برقصیم و لذت شادی و عشق و رهایی و آزادی و ایمان و شجاعت رو تجربه کنیم

      خدا جون می دونی هنوز ته دلم منتظر دریافت عشق و ثروت بینهایت و بی دلیل و بی دریغ و سرشار و لبریز و کامل کامل تو هستم

      خدایا این دفعه کمک کن ظرف وجودم آماده دریافت الهامات و مسیرسرسبز زیبای جنگلی و سر پاینی باشه و من با سرسره بازی به همه نعمتهای زیبایت در باغ بهشتی ات برسم

      من دلم آهنگ تشمال و رقص لری با خانواده ام میخاد (-:

      اره من هم خدا رو میخام هم خرما رو

      لطفا این دفه من رو آماده یه رقص زیبای ساده ی شاد و مفرح با سلاح(توحید و عشق ) در سطح جهانی کن…

      من مست و تو دیوووانه

      مااااااا را که برد خانه؟؟؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2341 روز

      من در تاریخ 19/2/1402 این درخواست را می نویسم و تسلیم قانون های ثابت خداوند احساس خوب= اتفاقات خود تمرکز بر نکات مثبت و احساس عمیق سپاسگزاری برای تمام نعمت های ارزشمند کنونی و قانون نچسبیدن به هدف و نگرفتن تصمیمات احساسی و ریسک های خرکی و احساس رهایی و آزادی و شادی و لذت بردن از نعمتهای کوچک و سرسره بازی در مسیر زندگی هستم تا اینکه امروز مدیران برترین برندهای ایران و جهان با عزت و احترام به من پیشنهاد همکاری داده اند و ثروتمندترین و قدرتمندترین و سرشناس ترین زنان جهان مشتریان ثابت خانه مد ایرانی هستند

      من با ایمان و اعتماد به هدایت و یاری خداوند بهترین گزینه را با شرایط دلخواه و مطلوب خودم در کمال آرامش انتخاب میکنم و قرارداد های بدون ریسک و پرسود و عالی میبندم…

      من محتاج رسیدن به این خواسته نیستم فقط با احساس خوب و ایمان به قدرت و یاری و هدایت خداوند ان را اعلان میکنم و میدانم مانند پلن خداوند برای لیونل مسی، پلن خداوند برای من خیلی عالی تر از خواسته های من است

      من با وجود پیشنهادات زیاد از طرف برترین برندهای ایران و جهان در آزادی زمانی و مکانی و مالی کامل نهایت آرامش و شادی و لذت را در کنار عزیزانم تجربه میکنم و از نوشیدن چای با پدرم و خوردن غذای مادرم و لذت بازی با برادر زاده هایم یاسی و طاها و همراهی و همصحبتی با آجی و داداش و دوستان و عزیزان و ملاقات عمو و خاله هایم لذت می برم ……. خدایا برای چشیدن لذت لحظه لحظه های زندگیم سپاسگزارم آمین یا رب العالمین

      دستاوردهایی که امروز برایم یک رویا هستند 19/2/1402…

      امروز وقتی به رویای آغاز شروع یک سفر فکر می کنم تمام سرمایه ام 74 میلیون تومان است من میخواهم درپایان سفر کوتاه مدتم 740 میلیون تومان داشته باشم تا با آن بتوانم یک ماشین صفر کیلومتر و با کیفیت و زیبا بخرم و خیال آسوده در شهر تردد کنم و همچنین آن قدر به راننده ای آرام و ماهر تبدیل شدم که خودم بتوانم پدر و مادرم را برای مراسمات به روستاها ببرم راستی در خانه قدیمی مان را هم عوض کنم و آن را کنترلی کنم که داخل و خارج کردن ماشین خیلی راحت باشد

      در ضمن در سفر کلی تجربه های لذت بخش داشته باشم و کلی غذاهای خوشمزه و جدید در جاهای عالی را تجربه کنم خریدهای زیادی برای خانه آجی زیبا و توانمند م انجام بدهم وبرای خودم کلی کفش و شال و روسری های و لباس های متنوع و باکیفیت و خارجی و رژه لبای باکیفیت و ضد افتاب و کلاهها و عینک های متنوع بخرم

      موقع برگشت کلی هدیه های زیبا و درجه 1 و باکیفیت برای محمد طاها، یاسی ، پرنیان، آجی سایه، داداش و زن داداش و پدر و مادر و حتی بهترین هدیه ها رو برای دوستان ارزشمندم خدیجه و مریم و فرناز و زهرا بخرم.

      در ضمن کلی از پول در حساب سرمایه‌گذاری کوتاه مدت بانک سپه ام باقی بماند

      من دیگه بدون ترس پول خرج کنم و بجای رفع گرسنگی ام را با ساندویچ فلافل با نون اضافه، چیزبرگر مخصوص و کباب صدراعلا سفارش پدم تازه میخام با بهترین دوستام بهترین رستورانها و کافی شاپ ها قرار بذارم و برای بابا مامانم از بهترین رستورانها غذا سفارش بدهم بهترین آجیل و مواد غذایی و گوشت و میوه رو برای خونه تهیه کنم وقتی یاسی رو پارک شقایق بردم هرچندتا بازی وهر چقدر دلش بخواد بذارم بازی کنهً…

      وقتی طاها پیشمه تمام توجه وقت و احساسم رو بهش اختصاص بدم و براش آبمیوهای طبیعی درجه 1 بخرم

      راستی من یه دست میز ناهار خوری و مبل راحتی درجه 1 با کیفیت و زیبا مطابق سلیقه مامانم برای خونه هم میخام

      برای هر اتاق یه اسپیلت و

      برای اتاق خودم یه تخت زیبا هم میخام

      ووووووو……

      ….. .

      میخواهم یکی از همکاران سابق ثروتمندم پیشنهاد همکاری و فروش لباس های طراحی و دوختم رادر لوکس ترین مزون اهواز بدهد

      دختر دایی ثروتمندم هم پیشنهاد همکاری و راه اندازی بوتیکش

      و اجی های زیبا موحد و ثروت سازم هم پیشنهاد ماندن در خانه شان و راه اندازی یک شعبه جدید خانه مد ایرانی در شهر اهواز و بابلسر سرسبز و زیبا را بدهند..

      ومن با کسب احساس لیاقت و باور به اینکه من می توانم پیشنهاد ات عالی مطابق با سلیقه و علایق و استعداد م را بپذیرم

      من در سال 1402 با هدایت الله و ایمان و توکل بدون دانش و اطلاعات و پلنی فقط با همان چرخ سیاه و ساده قدیمی به شهر بابلسر سفر میکنم با الگو گرفتن از استاد عباسمنش، سید علی خوشدل و رضا عطار روشن باورهایی در درونم میسازم که در سفر هم می شود و باید بتوانم پول بسازم و با توکل و ایمان حرکت توحیدی ام را آغاز کنم وزمانی که به خانه مان برمی گردم بدون هیچ ریسک خرکی یا تبلیغات یا اطلاع رسانی برای جذب مشتریان در سفر مشتریانم 10 برابر شهر رامهرمز می شوند ولی درامدم 100 برابر کار کردن برای مشتری های رامهرمز می شود فقط با تغییر باورهای احساس فقر و کمبود به باور فروانی و ثروت و احساس ارزشمندی و لیاقت درونی و بیرونی

      من باور می کنم مردم پول دارند و با عشق لباس های طراحی و دوخت من را با هر قیمتی که من با آن راحت باشم سفارش می دهند و اینکه هر مشتری با احساس خوب خودش مرا به مشتری های جدید معرفی می کند.

      سفر دوم:

      رئیس بزرگترین دانشکده فنی و حرفه‌ای کشور بدون اطلاع از بازگشت من به تهران و بدون درخواست من خود خانم رئیس شماره ام را از طریق یکی از دوستان قدیمی ام پیدا می کند و برای آموزش طراحی لباس در برترین دانشکده فنی و حرفه‌ای کشور را با من مطرح کند و من با قدرت و آعتماد و باورکردن توانمندی هایم آن را می پذیرم

      معاون شرکت هواپیمایی کشور همراه خواهرش که از مشتریان ثابت ام هست شخصا به من مراجعه می کند و پیشنهاد همکاری برای طراحی لباس فرم مهمانداران هواپیمایی ایرلاین‌های درجه1 کشور را به من می دهد و می گوید همه امکانات کارگاه برش و دوخت را خودشان در اختیارم می گذارند و من طبق استاندارد های خودم یک قرارداد عالی بدون ریسک و پرسود میلیاردی می بندم..

      سفر سوم

      وقتی من در همان خانه قدیمی و پر از گلدان های زیبا لباسهای طراحی خودم را دوخت میکنم و با گوشی یا دوربین عالی ام و با یک پایه دوربین عالی از لباسهایم عکس های زیبای با کیفیت می گیریم و فقط در پیجم قرار میدهم

      نماینده فروش یک برند مطرح جهانی از طریق اینستا با من تماس می گیرد وخودش برای عکاسی مشترک محصولات خودشان با لباسهایم با عکاسان حرفه ای به کارگاهم می آیند و دختران زیبایی هم با اشتیاق داوطلبانه مدل لباسهایم می شوند

      و خداوند خودش بااحترام و عشق رایگان مدل لباس های طراحی و دوختم را به صورت حرفه‌ای عکاسی و ادیت و پوستر سازی و در مجله ووگ ایتالیا و فرانسه چاپ می کند

      لباسهای طراحی و دوخت من در سراسر جهان مشتریانی پیدا می کنند به راحتی به فروش می رسند خدایاشکرت

      بدون هیچ ارتباطی و اشنا و دوستی افرادی از سراسر جهان حتی از لوکس ترین بوتیک ببل هیلز آمریکا و سرشناس ترین و مشهورترین و ثروتمندترین و موفق ترین زنان جهان هم برای خرید لباسهایم پیام میدهند و تماس می گیرند و من میتوانم برای هر مشتری با هر موقعیتی را در هر جای دنیا لباس اختصاصی متناسب با موقعیت و استایل آن فرد لباسهای زیبا خلاقانه و متفاوتی طراحی و دوخت و ارسال کنم

      خدایا شکرت

      راستی استاد عزیز م همیشه میگه تویه گنجینه هستی حیفه با ناتوانی در کنترل ذهن و احساسات آینده زیبایت را از دست بدهی

      خدای خوبم ،تو را شکر میکنم، که امروز چشم من فقط به توست و تنها هدایت تورا میطلبم. در قانون تو، از دست دادن وجود ندارد، موضوع از یاد رفته و شیء گمشده به صورت بهتر به زندگی من باز میگردانی… خدایا رویایم را بر آورده کن، نیکی و برکت بیکرانت را به زندگی من وارد کن، تو بی حساب میبخشی

      من امروز بر روی خواسته‌هایم تمرکز میکنم و میدانم که خداوند، و کائنات تمام خواسته‌هایم را برآورده می‌کنند. خدایاسپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    ولی الله زیلایی پوری گفته:
    مدت عضویت: 1120 روز

    سلام خدمت استاد خوبیها وخانم شایسته که خداوند اونهارو سر راه ومسیر خوشبختی زندگی من قرار داده وسلام به تمام دوستان سایت عباسمنش من یکی از لحظات آرامشم خودا ای سایته دیروز داشتم در مورد خسارتها و رنجهایی که از عجله کردن توی کاری با دوستم صحبت میکردم ولی خودم متوجه بزررگترین نقطه ضعفم نشده بودم چهار ساعت بعد اومدم تو سایت دیدم فایل جدید استاد دقیقا درباره همین ضعف منه وهمون موقع خدارو شکر کردم وایمانم قویتر شد که خداوند مارو فراموش نمیکنه از استاد عباسمنش خیلی تشکر میکنم که زحمت وتلاش میکنن برای اینکه مسیررو برای ما راحتر کنن من تا سه سال پیش قبل از اینکه با بحث قانون جذب و آشنایی با سایت استاد عباسمنش بزرگوار آشنا بشم خوب خیلی تو رابطه ها خشمگین میشدم وباعث پشیمونی و ناراحت کردن خودم ودیگران میشدم و تو کسب وکار انجام دادن کارها عجله داشتم که خسارت مالی و روحی شدم ورنج میبردم ولی خدا رو شکر الان خصوصا تو ی رابطه ها خیلی کمتر شده یا اگر هم پیش بیاد سعی میکنم سریع آرامشم رو حفظ کنم ولی تو کسب وکار انجام کارها هنوز کار دارم .من با نفس کشدن عمیق خوب جواب گرفتم و اگه اون لحظه خو نه بودم با حیوانات زیاد سر وکار دارم و اجازه میدم یکم زمان بگذره و آیه 62سوره یونس خیلی بهم کمک کرده و وقتی این کارها رو میکردم وآرامشم رو حفظ میکردم و توی بحث روابط میدیدم تمام اون اطرافیان تبدیل به دوست های خیلی صمیمی شدن یا توی خرید کردن میترسیدم عجله میکردم که دیگه ای موقعیت بوجودنمیاد گرون میخریدم راه سختر رو انتخاب میکردم رنج میبردم ولی وقتی آرامشم رو حفظ میکردم میدیم موقعیتهای فراوان وبهتری وجود داشته قیمتهای کمتر و راهای لذت بخشتر سراغم میومد وخیلی رضایت بخشتر بود برام یعنی چندین مورد همین چند روز پیش مسئله پیش اومده وتا آرامشمو حفظ کردم به ربع ساعت طول نکشیده شرایط کلا عوض شد و تو رابطه طرف برخوردش با من خیلی محترمانه و صمیمی شد یا ایده بهم الهام شد که تصمیم درستی گرفتم وچه احساس خوبی بهم دست داد مثل آب رو آتیش .آرزوی خوشبختی رو برای استاد عباسمنش خانم شایسته سایت عباسمنش و تمام دوستان رو دارم .خدا حافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1249 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    برای رسیدن به این هدف، در بخش نظرات جلسه به این 3 مورد جواب دهید:

    مورد 1:

    درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟

    _برخی اوقات در زمان عصبانیت با دیگران صحبت هایی کرده ام یا رفتارهایی انجام داده ام که بعداً پشیمان شدم و تصمیماتی گرفتم که نادرست بوده است . برخی اوقات هم از روی طمع و کمبود

    و این باور که شانس یکبار در خانه ی آدم را می زند تصمیماتی گرفته ام که نادرست در آمده است و پول و موقعیتم را از دست داده ام.

    این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟

    _این که نباید واکنش گرا عمل کرده و اجازه دهیم دیگران بتوانند در ما تاثیر بگذارند و احساسات ما را کنترل کنند که البته هنوز هم تا حدودی اینگونه رفتار می کنم اما بسیار بهتر از گذشته شده ام .

    در مورد باورهای کمبود و طمع هم باید بر روی باور فراوانی کار کرده و بدانیم که فرصت ها هر روز بهتر و بیشتر خواهد شد، لازم نیست با تصمیمات عجله ای ضررهای جبران ناپذیری به خود بزنیم. در این مورد بسیار بهتر از قبل عمل کرده و هیچ گاه به سراغ مسائلی این چنینی که دیگران وعده ی ثروت و موفقیت یک شبه را می دهند نخواهم رفت.

    راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟

    _ برای کنترل خشم و عصبانیت اهرم رنج و لذت نوشته و قدم عملی کوچکی برای آن برمی دارم و در مورد هر دو به فایل های استاد بارها و با ها گوش داده و درباره ی آن می نویسم و زمانی که عصبانی شدم با خودم صحبت کرده و سعی می کنم عصبانی نشوم یا حداقل مدت زمان کوتاه‌تری در احساس عصبانیت باقی بمانم.

    مورد 2: درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.

    بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟

    _ زمانی که دیدم فردی موسسه ای را بدون طی کردن تکامل و با پول وام و قرض تاسیس کرده و نه تنها که به هیچ موفقیت و ثروتی نرسید بلکه بدهکار شده و تمام موقعیت خود را از دست داد. اما من چنین کاری نکردم و با همان امکانات در دسترس شروع به کار کردم. راهکاری که به کار بردم این بود که من عجله ای برای موفقیت و پیشرفت ندارم و بالاخره در زمان مناسب موفق خواهم شد.

    الان که در شرایط آرامش ذهنی هستیم، باید لیستی از راهکارهای خوب را تهیه کنم تا در چنین شرایطی بتوانم به آرامش ذهنی برسم. لیست می تواند شامل چنین مواردی باشد:

    _برای من گوش دادن به فایل های استاد و نوشتن درباره ی آن، دیدن سریال های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا و نوشتن درباره ی زیبایی های آن بسیار کمک کننده است

    مورد 3:

    با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟

    _صحبت کردن با خودم درباره ی احساسات ناجالب و دلیل آوردن منطقی برای آن ، گوش دادن به فایل های استاد و نوشتن درباره ی آن ، تمرکز کردن بر روی موضوعی دیگر.

    قبلا در این وضعیت، چه ایده هایی را اجرای می کردی؟

    _تمام روش های ذکر شده در بالا را اجرا کردم و البته زمان مأندن در احساس بد برای من بسیار کمتر شده اما همچنان عصبانی میشوم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به روی ماه همه

    چه سایتی, چه فایلی, چه استادی و از همه مهمتر چه تجربیات قشنگی از بچهها داشتیم و خوندیم و لذت بردیم

    چقدر این تغییرات ارزشمنده, چقدر این ارامشه قشنگه, دوست داشتم بنویسم راجبش حالا که بچهها نوشتن منم دوباره دست به قلم بشم, قبلنا انقدر واکنش گرا بودم که اگر کسی جواب تلفنمم نمیداد هزارتا فکر میکردم بعدم دعوا, اگه کوچکترین تیکه ای یا حرفی زده میشد اصلا ظرفیتشو نداشتم ولی خیلییییی تغییر کردم, انقدر که ارامشم باعث ارامش اطرافیانمم شده

    یادمه وقتی شروع کردم به ارامش داشتن و مدیتیشن و حس خوب تا الان هیچ دعوایی دیگه نداشتم تو اطرافیانم با اینکه پدر من ادم با ظرفیت بالایی نیست و کوچیکترین چیزی باعث میشه قاطی کنه ولی از بس من یاد گرفتم ارامش داشته باشه بارها و بارها وبااارها دیدم بابام خواسته عصبانی بشه اروم کرده خودشو, نمیدونم این تجربه را چقدر داشتید یا بهش توجه کردید که چه تاثیری داشتید روی اطرافیانتان و من این یکی از مثالهای بزرگ زندگیمه چون خانواده ی ارامی نداشتم و کوچیکترین حرفی تبدیل به دعوا میشد ولی حالابه لطف الله و اموزشهای استاد و استمرار خودم دارم

    دو شب پیش من تو دیوار میگشتم یه اگهی تبلیغ دیدم که طرفی که براشون کار کرده بودم قبل عید عکس کار منو گذاشته بود به عنوان نمونه کار که سفارش بگیره این درحالی بود که به من گفته بود کارگاه تعطیله کلا, یه حدود ده بیست دقیقه ای ناراحت بودم که این چه مدلشه اون که گفت کارگاهم هنوز حتی باز نیست بعد خودما اروم کردم که بابا انقدر کارت دیگ حرفه ای شده که ملت برا نمونه کار ازش استفاده میکنند و ازینجور صحبتا با خودم کردم و قضیه تمام شد نسبتا برام, فرداش به مامانم گفتم گفت بهش بگو بعد حس کردم هنوز یکم ناراحتم بزار نگم و برنامم هم بود که نگم ولی بعد با یه لحن اروم و ملیییح براش نوشتم که این چه مدلشه و بعد گفت من کارگاهم تعطیل شده و بچها رفتن و نیستن و من میخوام نیروی تازه بگیرم و چون کار شما جذابه و مشتری جذب کن این اگهی رو گذاشتم و توضیحات دیگه , که بنده خدا راست میگفت ,یعنی اگه من واکنش گرا بودم ممکن بود یا میرفتم و به اشتباه می کوبوندم طرفمو بعدهم شرمندگیش برا خودم میموند و تا مدتها عذاب وجدان که با بزرگترم بد صحبت کردم یا در حالت خوبش هزار جور خودخوری میکردم که مردم بد شدند و دزد و دروغگوان و منو پیچوند, یعنی واقعا اگه دوسال پیش بود این برا من فاجعه میشد همین سوتفاهم ساده ,وقتی از صبح به این کارم فکر کردم که چقدر راحت بودم و از همه مهمتر حرفمم زدم بدون ناراحتی و خیلی معمولی طبق قانون توجه به این فایل هدایت شدم و انگار خدا بهم احسنت گفت که خوب تغییر کردی و نتیجش این ارامش اطرافته. اصلا در حضور من اطرافیانم خیلیییی ارومند (واقعا باید با تاکید بگم که خونه ی ما یک شب درمیون دعوا بودا), خدای من ممنونم ازت, درسته من از لحاظ مالی به دلیل کم کاری خودم تغییر چشمگیری نداشتم ولی ازین لحاظها عالی شدم, این نوشتن واقعا معجزه میکنه بیشتر ادم میفهمه چقدر نعمت داره

    خدایا شکرت که یه روزی منو با استاد اشنا کردی, خدایا شکررت که نمیزاری گمراه بشیم و اوردی تو بهترین مسیرها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    محمد غلامزاده گفته:
    مدت عضویت: 910 روز

    سلام خدمت همه عزیزان این خانواده دوس داشتنی

    خب در مورد تصمیم اشتباه بخوام بگم در زمان احساسات زیاد ، موقعی بود که من رابطمو با یه دوستی تموم کردم. و فوق العاده ایشون دوست خوبی بود برای من ، ولی من احساساتی که از یه موضوع دیگه برام اتفاق افتاده بود یجورایی سر اون دوستی خالی کردم و به هیچ عنوان تصمیم منطقی ای نمیومد خداروشکر برای هدایتم به این فایل زیبا

    و در مورد مخالف قضیه

    تو بازار های مالی این مورد خیلی مشهوده معامله کردنی که با صبره و تو حالت ترس نیست 99 درصد نتایج بهتری داره نسبت به معاملاتی که از روی ترسه ، من خیلی حرفه ای تو این زمینه کار نمیکنم ولی خب میدونم حتی برای کنترل ترس وسط معامله قبل یا بعد معامله یه سری مشاور و تراپی هایی هم هست .

    و دیدم تصمیماتی که تو این بازار از روی صبر بوده چقدر نتایج شیرین تری داشته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1449 روز

    سلام استاد عزیزم چقدر من لذت میبرم هنگامی که شما با این اندام زیبا و جذاب و دوست داشتنی یه فایل می‌گذارید ،

    چقدر من خوشحال میشم که دوباره یه فایل جدید و پر محتوای دیگه ای گذاشتید من برای وجود شما و خانم شایسته خیلی لذت میبرم ،

    این خانم شایسته ی عزیز ما حضورش جلو دوربین کم شده ، البته من هنوز این فایل رو نگاه نکردم ، فقط متن این فایل رو خوندم و نظر سه تا از بچه ها رو و بهشون رای دادم ،

    حالا می‌خوام قبل از هر چیز تجربه خودم رو بگم

    یکی از اقوام نزدیک نزدیک من ، ازم خواست کلید خونم رو بهش بدم و خودم برم خونه طرف، پیش خانمش چون قبلاً هم از من این درخواست رو داشت و. من این کار رو انجام ندادم ، این بار روم نشد که بگم نه پیش خودم گفتم یه وقت از من ناراحت میشه ، یه وقت اگه درست بگه و برای کار مهمی باشه بعداً پشیمون میشم ، چرا کمکش نکردم

    ، اماااااااا ،دوباره رگه های دلسوزی ،. رگه های ترد شدن از سمت طرف مقابل که خیلی براش احترام قائل هستم ، و اینکه همیشه از من به عنوان یه شخص حرف گوش کن و مهربونم ،و خانم خوب ، و از بین سه تا عروس از نظر این فامیل من خوبم یا از بین سه تا خواهر من صبور تر و آرام تر هستم ،دقت ( از نظر اونا ، )یعنی تا وقتی که من به حرفهای آنها گوش دهم ، که گوش میدهم !!!

    خلاصه کلید رو این بار دادم حرفش رو باور کردم که دوستاشن برای انجام یه کار مهم

    ، رفتم خونشون ، از رفتارش شک کردم که راستش رو به من نگفته دوست دخترش رو آورده خونمون ،

    خانمش هم شک کرده بود هم اون هم من عصبانی شدیم و تصمیم گرفتیم که مچ طرف رو بگیریم اونقدر عصبانیت جلو چشم مون رو گرفت که تو تاریکی شب بچه هارو خونه ترک کردیم و اومدیم فهمیدیم که آره حدس مون درسته ، یه کارایی کردیم که بفهمه و از خونه بره بیرون. چون اگه همسر من از این قضیه خبر دار میشد. که هنوز نشده. قلفتی پوست از کله من میکند که چرا کلید رو دادم .

    تو راه هم هی می‌گفتیم که داریم قضاوت میکنیم باز گفتیم بریم مطمئن بشیم البته بیشتر من اسرار کردم که بریم ،

    اما اما وقتی که مچ شون رو گرفتیم ، روز بعد من از یه آدم فرشته و خوب و مهربونم. تبدیل شدم به یه آدم خیلی خیلی خیلی بد از نظر طرف مقابل و حتی خانمش ، که دیده بود ،

    درس های من از این تجربه ،

    به خاطر تعریف و تمجید های دیگران خودم رو به رنج و زحمت انداختم

    به خاطر جلب توجه کردن که آره این تعریف هایی که میکنند را باید من همون شخصیت رو داشته باشم. از پوست خودم در اومدم تبدیل شدم. به یه آدم دیگه

    ونکته خیلی خیلی مهم

    اگر من عصبانی نمی‌شدم از اینکه به من دروغ گفته شده ، وصبر میکردم بهتر بود

    چون خانمش بار داره اگه اون لحظه اتفاقی براش می‌افتاد ، اگه به هر دلیلی یه اتفاقات بدی برای ما دوتا می‌افتاد اون وقت به هیچ عنوان بخشیده نمیشدیم

    یا خانمش که خیلی راحت با این قضیه کنار اومد و آدم بده من شدم زندگیش رو خراب میکرد و بچه هایش رو رها میکرد اون وقت من تو چه درو دیواری بودم

    چون خودم اعتماد به نفس خیلی ضعیفی دارم ،و خیلی خود سر زنشی دارم ذهن خیلی ناآرامی دارم ، خیلی از سر احساسات تصمیمات اشتباهی میگیرم .

    می‌دونم که مقصر خودمم چون باید قانون رو درک کنم

    اگه از همون اول به طرف میفگتم نه خیلی بهتر بود و ناراحتیش کمتر بود تا اینکه این همه اتفاق ناجالب بیفته

    اما احساس میکنم یه ذره از خود سر زنشی رو کم کردم

    بهتر از قبل با خودم در صلح هستم

    من سریع تو این جور مواقع دفترم رو بر میدارم و از زیبایی ها می‌نویسم سپاس گزاری میکنم و از خدا می‌خوام که هدایتم کنه به یه حال خوب و هدایت ام کنه به راه حل های دریافت آرامش

    و صد در صد فایل های مرتبط با اعتماد به نفس رو گوش میدم و سعی میکنم که ذهنم رو کنترل کنم. اما خیلی دوست دارم قبل از اینکه. اتفاقات ناجوری بیفته بتونم آرامش داشته باشم و ذهن نجواگر افکار منفی و فلج کننده ذهنم را کنترل کنم

    من تو اشتباه کردن خیلی خیلی خودم رو سر زنش میکنم ،

    و خیلی زود پشیمون میشم

    اما تو بعضی از جا ها پشیمونی هیچ سودی ندارد

    من باید اونقدر روی اعتماد به نفس کار کنم که کمتر اشتباه کنم و یا اشتباهی که رخ بده. خودم رو کنترل کنم و سر زنش نکنم و آرامش بیشتری داشته باشم

    به خدا قدرت نوشتن در مورد زیبایی ها. از عصبانیت ما کم می‌کنه و حالو احساس خوبی به من دست میده

    از این تکنیک. آب سرد استفاده نکردم . چون خیلی آدم سرمایی هستم ،

    خیلی دوست دارم که از تجربیات شما عزیزان. استفاده کنم

    خوشحال هستم که خدا جواب سوالات من رو با این فایل قراره بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      هایده عبدپناه گفته:
      مدت عضویت: 1061 روز

      سلام دوست عزیز لذت بردم از کامنتتون

      احسنت که به جزئیات خوبردقت کردین واقعا منم همچین شخصیت و اخلاقی دارم بخاطر اینکه تمجید و تعریف از خودم خیلی شده و عزت نفس من وابسته به نظر اطرافیانه خیلی وقت شده که بخاطر اونا از هدف، خواسته ، وقت و آرامش خودم گذشتم که نکنه نارحت بشن و نظرشون راجب من عوض بشه گاها از چیری هم که میدونستم اشتباهه ولی بخاطر اونا و نبود اعتماد به نفسم پذیرفتم پیشنهادشونو

      تمام تصمیمات احساسی ما چه احساس خوب چه بد که از روی هیجان و نهایت احساساته ناشی از عدم اعتماد به نفسه

      خداروشکر منم این مدت خیلی به همچین فایلی و گفته های نیاز داشتم خدا استاد عزیزم رو واسمون حفظ کنه که انقد با خودشون در صلحه در مدار دریافت الهامات خدا قرار گرفته و پاسخ درخواستهامونو از فایلاشون میگیریم

      از خدا میخوام که ظرف وجودمونو برای دریافت الهاماتش بزرگ کنه ،، انقد بزرگ بشیم که بتونیم به راحتی کنترل احساساتمونو در دست بگیریم و نظر و دیدگاه و رفتار اطرافیان برامون ملاک نباشه

      براتون بهترینارو آرزو میکنم موفق و عزتمند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: