گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

466 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2363 روز

    سلام استاد عزیزم

    خدایا شکرت شکرت ازشنیدین این فایل زیبا

    خدای من چه نتایجی برای هم فرکانسی های من رقم خورده

    خدای من چقدر زیبا بود نتایج روزا عزیز

    چقدر روی خودش کار کرده که از جواب رد دیگران سپاسگزاری میکنه

    از طرفی در اون شرایط. دردفتر سپاسگزاریش مینویسه که شکرت از سیب توی یخچالم

    توی اون شرایط سپاسگزاری میکنه ای جان ای جان بنازم به اون ایمانت

    نوش جانت هم فرکانسی من

    استاد عزیزم یکسره اشک روی چشمام بود اشک ذوق بخاطر معجزات خدا

    الهی قربونتون برم استاد عزیزم که حتی در یک بازی ساده هم از خدا هدایت میخوای

    خدای من شکرت شکرت شکرت

    استاد عزیزم خیلی خیلی ممنونم ازتون

    🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    سید ساسان حسامی گفته:
    مدت عضویت: 1892 روز

    به توکل نام اعظمت

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و تمامی ساکنین این بهشت که داخلش کسی حرف بیهوده نمیزنه خدایا شکرت که توفیق شنیدن صحبت رزا عزیز هم در کلاب هوس و هم در سایت داشتم و لذت بردم و من مثل و استاد و تمام کسانی که شنیدیم یه بغضی که همراه با شور و نشاط بود تجربه کردیم و خدایا شکرت برای قوانین ثابت خدلیا شکرت که درک کردیم تمام دین حجاب ونماز نیست اصول دین توحید هست واستادی که روزی که کارشو شروع کرد میخواست خلیل الله باشه دوست خدا باشه میخواست ترویج بده یکتا پرستی و اوتن ارزو تو کیف چرمی به گردنش انداخت و اگر ثروت زیاد خواست میخواست که باور کنیم اگر بخوایم همه چیز بهمون میده واگر اجابتش کنیم و امروز نتیجه شو داریم به وضوح مبینیم .

    امروز دارم مبینم یه نفر تو یه کشور که تنهاست از سیب تو یخچال از سقف خوابگاه دولتی که تحت پوشش دولت هست شکر میکنه و به قانون و حرف هلی استاد عمل میکنه و میره کارگری میکنه کاری که وام نمی خواد قرض کردن نمی خواد میخواد ایده که اومده اجرا کنه تکامل طی کنه و وقتی درها یواش یواش باز میشن و رزومه میده و بعد میگن نمی خوایم شما رو نه تنها ناراحت نمیشه خدار شکر میکنه و میگه لااقل جوابم دادن قبلی که جواب نمیدادن ان خودش نیم پله حرکت رو به جلو هست و واقعا یه نمونه کامل از توکل بود اونجا که گفتی رزا جان به مو میرسه ولی پاره نمیشه اونجا که گفتی من نمیدونم خدایا تو بگو تو راه به نشون بده حتی نوشتنش هم یه حس عالی به ادم منتقل میکنه خدایا شکرت ممنون استاد که هر روز یه دری از اگاهی باز مکنی برامون از بحث حجاب از صحبت هاتون با خانم شایسته داخل اب از ایده کلاب هاوس و شنیدن صحبت ها ونتایج دوستان خدایا شکرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    نرگس کیانیان گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    سلام

    صبح که از خواب پاشدم یکم انرژیم کم بود زدم نشانه امروزم تا خدا هدایتم کنه اومد گفتگوی استاد با دوستان فکر کنم قسمت سی و یک همون لحظه بنر بالای سایت اومد گفتگوی استاد بادوستان قسمت ۳۷ ی حسی گفت برو اونو گوش کن منم گفتم اوکی و رفتمو این فایلو گوش دادم چقدر بجا بود چقدر مربوط بود به حس امروزم خدایاشکرت از صب تا الان سه بار این فایل رو‌گوش دادم چقدر اشک ریختم الهی شکرت چقدر حس اینکه ی حامی دارم که تو هرلحظه کمکم میکنه حالمو خوب میکنه این که بدونی خدا هدایتت میکنه هادی اصلا یعنی اینکه خدا دستتو میگیره میبرتت به مقصد نه اینکه بگه اوناهاش مقصدت از اونوره نه اون میره جلو میگه بیا من میبرمت به اونجایی که تو میخوای چقدر حالم خوب میشه وقتی استاد معنی این آیه رو که میگه انا علینا للهدی رواین معنی میکنه که ما وظیفه خودمون قراردادیم که هدایتت کنیم ما سیستم رو اینجوری چیدیم

    خدایا هزاراان مرتبه شکر چقدر این باور هدایت شدن انرژی داره چه حس قدرتی داره حس ی آدمی که بابای پولداری داره که میگه چی میخوای از من بخواه من بهت میدم دیگه ی حس اعتماد بهت دست میده چون میدونی هم دوستت داره هم پولشو داره

    خدایا کی ازتو قدرتمندتر آخه؟کی از تو وروتمندتر؟توکه کل دنیا تو مشتته تو اربابی من قول میدم بنده خوبی باشم فقط بندگی تورو بکنم قول میدم تا توهم منو هدایتم کنی به راه همواره که پره نعمته

    چقدر دوست دارم منم مثه استاد بشم که تو کوچکترین مسایلم از تو هدایت بخوامو تو هدایتم کنی چقدر این حسو دوست دارم ازته دلم اینو میخوام که هدایت بشم مثه رزای عزیز خدای من تو هزاران بار تا الان هدایتم کردی حتی قبل از ورودم به دوره دوازده قدم اما من ی همچین هدایت بلندو واضح و همیشگی میخوام من به خودم قول دادم دنیامو عوض کنم بزرگترین تغییرم میخوام توحیدی شدن باشه جدا از ثروتو هرچیزی تو ی چیز دیگه ای تو خودشی ثروتی پولی خوشبختی روابطی همه چی خودتی بقول استاد توچی میخوای خداهمون میشه مشتری میخوای مشتری میشه پول میخوای پول میشه توچی میخوای همون میشه

    الهی رب قدرتمند من شکر بابت این فایل شکر بابت اینکه باورم به هدایت روز به روز قویتر میشه که دیگه نه ترسی و نه غمی نباشه آره هرکس رو هدایت کنی نشانه اش اینه که دیگه نگران نیست نمیترسه آخه دیگه وقتی همه چیز خودتی از چی بترسم نگران چی باشم وقتی تو هربحظه هدایتم میکنی ؟مهربونترین ارباب من بنده خوبت میشم توام قول دادی که واسم کافی باشی الهی شکر چقدر قلبم بازشده چقدر حالم خوبه چقدر این فایل به موقع و بجابود شکر برای مسیری که توش قدم برداشتم راه استاد راه دوستانم صراط الذین انعمت علیهم

    شکر برای قوانین محکمت شکر برای همین که میتونم شکر کنم الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3778 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    از وقتی که از خدا خواستم تعهد بیشتری برای کار روی باورهام بهم بده، خواستم که فعالیتم رو توی سایت بیشتر کنم و کامنت هایی که میذارم هر روزه باشه. میخواستم دیشب برای این فایل کامنت بذارم که تشریف فرمایی یه مهمون عزیز، مانع از این کار شد و من هم این رو به فال نیک گرفتم… و این شد که افتخار کامنت گذاشتن روی این فایل امشب به من داده شد…

    من دوره 12 قدم رو دو سه سال پیش خریدم و تا قدم 8 رفتم. دو سه باری هم تصمیم گرفتم از نو شروعش کنم اما هربار حس می کردم این شکل از کار کردن روی دوره، اون چیزی نیست که استاد میخوان. در واقع استاد عباس منش به مانند وحی منزل به این آموزه‌ها نگاه میکنن و من هم اگه قصد دارم زندگیمو عوض کنم، باید جز این که به دقت روی این فایل‌ها کار کنم، راه دیگه‌ای نداشته باشم.

    برای همین گفتم این دوره که به نظر من جادویی هست رو از اول شروع کنم اما قبلش به سراغ فایل هایی که در مورد این دوره هست برم و فایل های دانلودی رو بررسی کنم که رسیدم به این فایل فوق العاده. داستان دوست عزیز و خالصی به نام «رزا» که بارها در کامنت بچه‌های سایت تاثیری که از کلامش گرفته بودن رو خوندم….

    و فایل قسمت 37 گفتگو با دوستان رو برای بار چندم گوش دادم اما این بار انگار صحبت های رزا جنس دیگه ای برای من داشت. حتما به خاطر تلاش اندکی که برای کار روی ذهنم انجام دادم بوده که الان خداوند من رو مهمون به دریافت ادراکات بیشتر از این فایل کرده.

    چقدر صحبت های رزا در این فایل تکان دهندس… و چقدر برای کسی که باور کنه که خداوند در هر لحظه هدایتش می‌کنه، این صحبت ها شنیدنیه. دو بار با شنیدن صحبت های رزا اشک ریختم و چقدر خدای خودم رو برای این اشک های گرانبها سپاسگزاری می‌کنم.

    رزا کسیه که اگه یه روز ببینمش حتما بخاطر این الگو بودنش در عمل به قوانین استاد و اجرای توحید در عمل بغلش می کنم و از درس هایی که بهم داده براش میگم و ازش سپاسگزاری می‌کنم.

    کل داستان رزا که به زیبایی و با بیان شیوای خودش عنوان کرد پر از درسه. پر از نکاتی که یاد گرفتنش برای کسی که میخواد در مسیر توحید حرکت کنه الزامیه.

    اما یه بخش از داستان رزا برای من خیلی نکته داشت. و حتی استاد هم به این بخش اشاره کردن.

    رزا گفت:

    «وقتی من بخاطر عمل به الهامم رفتم و توی اون رستوران گارسونی کردم، یک نفر بهم گفت تو با مدرک معماری اینجا چیکار میکنی؟ بیا من به یه نفری که شرکتی در زمینه معماری داره معرفیت کنم و بری اونجا مشغول به کار بشی. و این در حالی بود که من ماهانه 30 تا رزومه می فرستادم ولی هیچکس بهم جواب نمیداد. حتی جواب نه نمی شنیدم که دلم به شنیدن جواب خوش باشه.

    تا این که وقتی رزومه خودمو برای این جایی که این شخص معرفی کرد فرستادم، اون ها بهم گفتن «نه! ما نیرو نمیخوایم!». در این زمان من بسیار خوشحال شدم و پیشرفت خودمو در این که حداقل جواب نه رو دریافت کردم، دیدم. با خودم گفتم قبلا کسی من رو تحویل نمیگرفت اما الان حداقل جواب نه رو شنیدم.

    سعی کردم احساسمو خوب کنم و این پیشرفت رو نشونه کار کردن روی قانون و عمل به الهاماتم ببینم. سه روز بعد، همون کسی که بهم گفته بود نیرو نمیخوایم گفت یکی از نیروهامون رفته و ما الان به شما نیاز داریم. می تونی دوشنبه بیای سرکار؟! و اینطوری من وارد اون شغل شدم.»

    این بخش از صحبت های رزا مورد توجه خیلی از افراد قرار گرفته بود و تحسین ها شده بود که باریکلا به رزا! این که سعی کرد در اون زمان نگاهش رو به اون جواب نه، مثبت نگه داره کار بزرگی بوده و من هم دقیقا بر این باورم.

    اما من از یه زاویه دیگه هم رزا رو تحسین می کنم و بهش آفرین میگم و میدونم اگه الان من در اون شرایط باشه، قطعا بازی ذهن رو خواهد خورد.

    کجا؟!

    اون جایی که رزا جواب رد شنید، با خودش گفت خداروشکر! همین که جواب نه شنیدم یعنی پیشرفت.

    ولی من اگه بودم، ذهنم میگفت خب این که طبیعیه!‌ جاهای دیگه جواب ندادن چون منو نمی شناختن. اما این جا جواب رد دادن نه به این خاطر که من روی خودم کار کردم! بلکه به این خاطر که معرفی شده توسط اون شخصی که من رو توی رستوران دیده بود، بودم! یعنی چون یه نفر منو معرفی کرده بود بهم جواب رد دادن. وگرنه اگه معرفی شده نبودم جواب رد هم بهم داده نمیشد!!!

    این نجوایی بود که در همون لحظه توی ذهن من گفته شد و گفتم ای دل غافل! واقعا چقدر ذهن در پرت کردن حواس من از توحید، جلوتر از منه وقتی که میخوام همه حواسمو روی توحید بذارم.

    نمی دونم این نجوا در اون لحظه به ذهن رزا رسیده یا نه. اما کافی بود همین نجوایی که به ذهن من اومد در اون لحظه به ذهن رزا هم میومد و اون بهش توجه می کرد. هیچی دیگه!

    اون تسلیم اون نجوا میشد و احساسشو خوب نمی کرد. و به تبع اون سه روز بعد هم بهش تماسی برای استخدام در اون شرکت گرفته نمیشد. در واقع چرا تماس گرفته شد؟! چون رزا بعد از شنیدن اون «نه»، حالشو خوب کرد.

    این کامنت رو گذاشتم تا بگم همه چیز ذهنه! من اگه بتونم ذهن خودمو خاموش کتم و توجهمو بر روی قلب بذارم و ندای الله رو جایگزین نجوای شیطان کنم، حتما در زندگی به بهترین خوشبختی ها خواهم رسید.

    رزای عزیزم. خیلی از داستانت لذت بردم. امیدوارم یه روز بتونم از نزدیک بیام و در مورد معجزاتی که با عمل کردن به توحید در زندگیت رقم زدی باهات صحبت کنم.

    سپاسگزارم از استاد عزیزم که به الهامشون که از زبان خانوم شایسته گفته شد عمل کردن و این فایل فوق العاده رو در کلاب هاوس برای ما آماده کردن.از خانوم شایسته هم برای بیان این که این فایل آماده بشه کمال سپاسگزاری رو دارم. و همینطور از شما دوست عزیزم برای زمانی که در اختیارم قرار دادی و کامنتم رو خوندی سپاسگزارم.

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1403/4/31

    22:41

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    Ali Mohammad Farjam گفته:
    مدت عضویت: 1890 روز

    به نام الله

    سلامی گرم به استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی.

    چقدر این فایل زیبا و تأثیرگذار بود و چقدر آرامش، ایمان، عمل، شجاعت، جسارت، عشق درش موج میزد!

    این صحبت ها آتشی در وجودم شعله ور کرد که پسر تو داری کجاها رو سیر می کنی؟

    داری دنبال چی میگردی؟

    منتظر چی هستی؟

    چرا سرت رو کردی زیر برف و خودت رو به اون راه میزنی؟!

    که من ندیدم، من نمیدونم! این همه الگوی شگفت انگیز این همه آگاهی های ناب خدایی دیگه چقدر میخوای از تغییر نکردن فرار کنی؟

    دیگه میخوای خدا خودش رو چگونه معرفی کنه؟ دیگه از این ساده تر هم داریم؟ از این واضح تر هم داریم؟ چقدر میخوای صبر کنی و بگی نمیدونم از کجا باید شروع کنم!

    چقدر میخوای بگی من تنهام؟ آیا با این صحبت های زیبا و تاثیرگذار بازم میخوای بگی خدا برات کافی نیست!!!

    بازم میخوای شرک بورزی؟

    خدایا ببخش منو بابت این که سالهای سال جاده ای که از طرف خودت به سمت من بود رو آسفالت و خط کشی کرده بودی و منتظر بودی که من هم جاده ای از سمت خودم به سوی تو میومد رو آسفالت کنم ولی من سالها میگفتم بودجه ندارم، نقشه ندارم در کل بهونه میاوردم که فریاد بزنم من تنهام و تو منو نمی بینی و خودم رو از وجود تو گوهر ناب محروم میکردم ولی تو باز تحمل کردی.

    تا روزی که به خودم اومدم و فریاد زدم کمکم کن و تو انسان شجاع و بزرگی رو بهم معرفی کردی به نام عباس منش که قطعا دستی از دستان توست و منو هدایت کردی به این سایت که نقشه راهی هست که میخواستم و دوستان عزیزی که انسان های شریف و شجاعی هستند که داستان هاشون رو تعریف میکنند و همچنین فایل ها که همگی بودجه ای ست که میخواستم و نیاز داشتم تا جاده ای به سمت تو هموار و آسفالت کنم و به تو برای همیشه متصل شوم.

    ممنون از سحر و رُزای عزیز که اینقدر ساده و تاثیرگذار مسیر هدایت و پیروزی شون رو بیان کردن واقعا ازتون سپاسگزارم.

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز از همینجا(شیراز) برای تمامی زحماتتون صمیمانه سپاسگزارم و می بوسمتون💋. به یاری خدای مهربانم امروز سفرم رو به سمت پیشرفت به طور جدی آغاز میکنم.

    خدا یار و نگهدارتان باشد❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    عاطفه خواجه گفته:
    مدت عضویت: 1780 روز

    چی بگم از هدایت خدا، چی بگم از عشقی که بهش دارم، از عشقی که بهم داره، آخ خدا خدا، من قبلا این فایل رو گوش کرده بودم اما امروز گفتم بیام باز تو گفتگو با دوستان یه فایل ببینم، کاریه که تقریبا همیشه انجام میدم و میرم اتفاقی سراغ فایلای رایگان، استاد از اول صحبتای رزا من اشک ریختم تا آخرش، چقدر حالم دگرگون شد، امروز روزی بود که انرژیم کم شده بود و در تلاش بودم حالمو خوب کنم و از خدا هدایت خواستم و توی ستاره قطبیم نوشتم امروز حالم بهتر شه و الان که این فایل رو گوش دادم تو آسمونام، ای خدا چکار میکنی با من، اوج حرفای رزا به نظرم اونجا بود که خدایا من نمیدونم، من نمیدونم تو منو ببر تو به من بگو تو منو هدایت کن نهایت تسلیم بودن اینجاست، چقدر خوبه این حال، کاش کاش بتونم در هر لحظه از زندگیم اینطوری باشم، اسلام یعنی همین، یعنی تسلیم بودن مطلق یعنی خدایا من چکار کنم خدایا من با این رابطه م که گیر کرده چکار کنم خدایا من با سلامتیم که الان به این مورد خورده چکار کنم خدایا من برای بهتر شدن کارم چکار کنم خدایا من نمیدونم من بلد نیستم تو بگو تو ببر تو انجام بده، منو روی شونه هات بذار و ببر منو بغل کن و ببر منو در آغوشت گرمت بگیر و در گوشم بگو چکار کنم، بگو چی انجام بدم بگو قدم بعدی چیه، خدایا ببین من اونو میخوام تو منو بهش برسون، اون ماشین اون خونه اون رابطه اون سلامتی، اونا همه ش مال تویه، تو اونا رو بهم بده، قدماشو بگو، من حرکت میکنم تو منو ببر، من بلد نیستم عقل من در مقابل عقل تو هیچی نیست، اگاهی من هیچی نیست، همه اگاهی ها تو هستی، همه علم ها تو هستی، همه عشق ها تو هستی همه زندگی تو هستی، خدایا خدایا خدایا کمکم کن بهتر بشناسمت، کمکم کن هر روز تسلیم تر باشم، خدایا من میخوام بیشتر قلبم برات بزنه میخوام بیشتر نگاهم بهت باشه پس خودت منو ببر من نمیدونم من نمیدونم من نمیدونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3347 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    سلام و درود و سپاس بر استاد عباس‌منش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم

    روز 116

    توحید یعنی قدرت دادن فقط به خداوند و نه هیچ عامل بیرونی دیگر

    تحسین میکنم شما را بخاطر این نگاه زیبا و قدرتمند توحیدی شما

    اینکه انقدر تمام نکات قرآنی و تمام اتفاقاتی که در زمانهای قبل افتاده و در قرآن به آنها اشاره کرده خیلی دقیق کنار هم چیده و به توحید میرسید، اتفاقاتی که نه تنها من بلکه تمام کسانی که مفسر قرآن هستند با تمام روحانیون که در بحث‌ها و گفتگوها بالای منبر به آنها اشاره میکنند ولی هیچکدام از آن نتیجه توحید و شرک را استخراج نمیکنند ولی این لطف خداوند و نگاه زیبای شما بوده که چنین درک عمیقی از مسائل بدست ‌آوردید که واقعا قابل تحسین است

    در تمام فایلها و تمام دوره‌ها جلسه‌ای را نمیتوان یافت که این نگاه زیبای توحیدی و قدرت دادن فقط به خداوند را فریاد نزنید و خداوند نیز بواسطه این نگاه شما درهای نعمت و رحمتش را برروی شما گشوده است

    درهایی که اگر هرکسی به شیوه شما عمل کند و فقط روی خداوند حساب باز کرده و قدرت را فقط به او بدهد برروی او نیز باز خواهد شدم

    وقتی به مسائل و وضعیت فعلی کشور نگاه میکنم و آن را تطبیق میدهم با این نگاه توحیدی شما، میبینم که بیخود و بی‌جهت نیست که این کشور که از اسلام ناب محمدی دم میزند به چه سمتی میرود و شما که همواره از خداوند و توحید صحبت میکنید به چه سمتی!!!

    انقدر به تمام عواملی بیرونی از جمله ترامپ و بایدن و آمریکا و اسرائیل و رهبر و رئیس جمهور و دلار و رئیس بانک و تورم و … قدرت داده‌ایم که فراموش کرده‌ایم برگی بی‌اذن و اجازه و اطلاع خداوند بر زمین نمی‌افتد

    چه شده است که این نگاه را فراموش کرده‌ایم

    نگاهی که از قبل از تولد با خداوند عهد بستیم که:

    … أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ‌آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی…

    وقتی به این دنیا پای میگذاریم فقط و فقط بندگی خداوند را انجام بدهیم و بقیه کارها بعهده او باشد ولی فراموش کردیم که از کجا آمده و به کجا برخواهیم گشت

    فراموش کردیم که انالله و انا الیه راجعون

    ولی استاد این عهد و پیمانی که با پروردگار خویش بسته را بیاد آورده و بر آن متعهد و استوار باقی مانده و این است نتایج بزرگی که شاهد عینی و گواهی مستحکم بر بودن در این مسیر میباشد

    تمامی اعتبار این کامنت صرفا متعلق بخداوند است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    علی کرامتی زاده گفته:
    مدت عضویت: 393 روز

    به نام خداوند جان

    سلام خدمت دوستان عزیز و استاد دوست داشتنی وخانم شایسته مهربان

    امروز آمده ام از یه تجربه عملی براتون بگم که توی این تجربه قدرت ذهن ،قدرت توجهات منفی ،ایمان به خدا ،قدرت تکامل رو بیان کنم

    درآخرین روز از تابستان امسال من تصمیم گرفتم به دل تاریکی در دل کوهستان تک وتنها سفر کنم ،سفری که نزدیک به 100بار تصمیم گرفته بودم ولی ذهنم ونجوای شیطان مانع از آن میشد ولی اینبار خدا هدایتم کرد و آنچنان در دل من امیدی و گرمای داد که نمیشد بگم نه ،خوب من این تجربه رو قبلا داشتم ولی تنهای نه با دوستان خودم بودم ولی همیشه دوست داشتم برم ولی کسی نبود یا کار داشتند و من از استاد یاد گرفتم که غیر از خدا روی کسی حساب باز نکنم خوب باید به این دانش عمل هم میکردم

    کوله وچادر خودم روبرداشتم وزدم به دل کوهستان ،توی مسیر که میرفتم واقعا فکر نمیکردم که کوله همراه هست جون واقعا وزنی نداشت برایم اخه من کوله سبکتر از این رو هم کوه برده بودم خیلی فشار روی من می آورد ومن روخسته میکرد ،انگار که خدا کمکم میکرد وبه پاهام هم قدرت

    رسیدم به مقصد جای که خواستم چادر بزنم از خدا کمک خواستم ،اینجا ،چادر بزنیم خدا ،یا اونجا ،نه نه یکم بریم بالاتر ،چشم بریم و رفتم جای که چشمه ابی بود و کلی درخت حتی هیزم برای آتیش ،هوا هنوز زیاد تاریک نشده بود که چای گذاشتم ،بعد هم چادرم رو زدم ،دیگه هوا کاملا تاریک شده بود و گاهی هم نجوای شیطان شروع به سرو صدا میکرد که الان چی میشه ،ولی یاد رب من رو اروم میکرد ،اینجا بود که فهمیدم توجه به اخبار و نکات منفی چه قدری داره ،خدارو شکر

    اخباری که من نخوانده بودم ولی فقط توی جمع مطرح شده بود ،یا هنگام عبور از کنار جمعی به گوشم رسیده بود که حتی من به اون ها فکر نکرده بودم و کلا فراموش کرده بودم ،شیطان به خاطرم می آورد که چند سال قبل در اینجا چه اتفاقی افتاده واز این خبر های که زیادهم جالب نیست

    از خدا کمک خواستم و دل قرص شد آرام محو ستاره های که سال ها به این زیبای ندیده بودم آسمانی که. وقتی از توی شهر وجای که نور هست نگاه میکنی فکر میکنی ستاره ندارد یا کم هست ،پر از ستاره شده بود وآسمان رو نور باران کرده بودند

    طولی نکشد که دوباره نجواها شروع شد ،خدایا چکار کنم ولی هربار که این نجوا ها شروع میشد هیج ترسی در دلم نبود به خدا امان داشتم ودارم زمان گذشت ومن در سکوت و در تاریکی داشتم فایل های استاد رو گوش میکردم و به اون ها فکر میکردم ، نمیدانم ترس بود یا الهام ولی ناگهان در دلم آشوب شد که پا شم برم از خدا خواستم که خدای اگه قرار هست که ادامه بدم بهم نشانه ای بده و اگه هم قرار هست برم باز هم از تو کمک میخواهم و نشانه ،که نشانه ای امد که برگرد وبس است وشروع به جمع کردن چادر کردم و با چراغ گوشیم راه رو پیدا کردم وبرگشتم توی مسیر داشتم فکر میکردم که چرا نتونستم ادامه بدم ،توی دلم میگف که تو 100بار خواستی بیای ولی نیومدی اینبار اومدی ،این یعنی رشد وتکامل ،تو فهمیدی که توجهات رو چگونه کنترل کنی وچگونه فیلتر کنی ،تو فهمیدی توی چه سطح از ایمان هستی ،تو فهمیدی که وقتی کاری انجام بدی دفعه بعدی خیلی راحتر انجام میدی وخدارو شکر میکردم خدایا شکرت که چقدر بزرگی

    یاد استاد افتادم که میگفت من 10 شب تک وتنها در دل جنگل بودم ،فهمیدم که چقدر کار بزرگی انجام داده یه دیگر دوستان ،فهمیدم که وقتی کسی کاری انجام میده چقدر کار بزرگی انجام داده خدارو شکر به خاطر این همه آگاهی شاید هم به خاطر درختان گردو که اونجا پر بود نشانه اومد که برگرد اخه میگن که درخت گردو شب دی اوکسید کربون پس میده نمیدون هرچی بود که من رو با کلی چیز تازه آشنا کرد و تجربه جدید کلی حالم خوب هست و خدارو شکر میکنم

    ممنون از شما که این کامنت رو خوندید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    نیلوفرطلایی گفته:
    مدت عضویت: 1562 روز

    سلام بر رهروان راه نعمت های لایزال 😍❤

    امروز که من این فایل پر از نکته های ناب رو دیدم و دیدم که استاد چه جوری میگفتن هر چیزی که شما میخواید رو به خدا بگید خدا سریع راه حل میگه بهتون منم تصمیم گرفتم همینقدر ساده با خدا حرف بزنم . با یکی از دوستان خوبم که اتفاقا با هم همفرکانس هستیم یکم بحثمون شده بود بعد من متوجه شده بودم که منم مقصرم به خدا گفتم خدایا من سختمه برم بهش پیام بدم سر بحثو باز کنم یه کاری کن خودش پیام بده منم خودم اون موضوع رو شروع میکنم . خلاصه اینو گفتم و یه حسی که بهم میگفت صد در صد پیام میده .

    یه چندباری گوشیمو نگاه کردم دیدم خبری نیست گفتم ولش کن من باید رها کنم بالاخره من به خدا گفتم دیگه 😉، رهاش کردم رفتم مهمانی و کارامو انجام دادم و اینا ، بعد که برگشتم خونه گوشیمو چک کردم دیدم دوستم پیام داده و یه نسخه فرستاده میگه میتونی بخونیش ؟ همونجا خداروشکر کردم و هم خوشحال شدم که از قانون استفاده کردم و جواب دادنش رو به شخصه دیدم هم اینکه دوستیم درست شد دیگه😊

    دوستان عزیز من تند تند نوشتم ولی خلاصه ی کلامم اینه که قانون جواب میده ، راحت با خدا حرف بزن از چیزای کوچیک تااااا بزرگ راحت دقیق و واضح 🥰😍🌼🌼

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    طاهره جان گفته:
    مدت عضویت: 2766 روز

    سلام استادبی نظیرم

    الان ساعت۲/۳۲بامداد هست و من این فایل بی نظیر رو گوش دادم

    خدای من چه صدای پر از ارامشی روزا جان

    صدات تن صدات کلماتت تک تک پر از ارامش بود مخصوصا وقتی انگلیسی صحبت کردی

    تمام روح و روانم رو تسخیر کرد.

    من دارم روزایی رو میگذرونم که تصمیم گیری واقعا سخت شده برام و همش به خدا میگفتم من نمیدونم خودت هدایتم کن

    و امشب خواهرم گفت بدون گفت گوی ۳۷

    رو دانلود کن و گوش بده مناسب خودته.

    دوست گلم روزا جان من کاملا درک کردم چی میگی وقتی گفتی خدا رو شکر جواب منفی داد

    یاد خودم افتادم

    که اختلاف با شوهرم به حدی بود که ی قلپ اب هم داخل خونه نمیخوردی کلام حرف نمیزد و من شکر گزاری ها میکردم بخاطر همین اتفاقات و میگفتم خدا رو شکر شوهرم چیزی نمیگه و من در سکوت رو خودم کار میکنم

    و منم ۱۲قدم خریدم و شروع کردم رو خودم کار کردن

    هر رفتاری چه خوب چه به ظاهر بد من شکرگزاری خودمو میکردم

    چون تصمیم خودمو گرفته بودم که من اتفاقایی که سفربدور امریکا میفته میخام تجربه کنم

    میخام زندگی اون زن و وشوهر و ۴تا پسر تجربه کنم

    من می تونم

    و هر لحظه میخاست افسار ذهنم بپره

    لحظات و خوشی های سفر بدور امریکا و اون مکان های زیبا ار وی و….

    جلوی رو ظاهر میشدن

    و همش میترسیدم مشرک باشم

    چون بدترین گناه استاد گفتن مشرک بودنه تصمیم گرفته بودم بهشتی باشم

    میگفتم من احساسم بد بشه پس مشرکم و خداوند در وجودم نیست پس باید حالم خوب باشه میزدم بیرون و دفتر باورهام میبردم پشت سرهم میخوندم

    یا صدامو گوش میدادم

    نمیزاشتم حالمو بد کنه

    ۱۲قدم تموم شد و البته زندگی ما بهتر شد

    ولی شهریور ۹۹

    بود دو هفته قبلش رو باورهای لایق ی زندگی با کیفیت و… کار میکردم و ی روز داشتیم میرفتیم کوه با خانوادم

    تو مسیر در سکوت گفتم خدایا زندگیم در حال حاضر از همه نظر کیفیتش خوبه

    فقط از نظر رابطم با شوهرم

    اینم اولین بار بود از این دید نگاهش میکردم

    گفتم من همیشه از همه چیز بهترینش میخاستم چرا الان این رابطه رو نگه داشتم

    و روی باورهای انسان هایی که در مسیر من هستن قابل اعتمادن

    راستگو و صادقن

    و… کار میکردم

    چند روز بعدشم شوهرم خودش راحت اومد گفت من ازدواج کردم

    باورتون نمیشه همین اندازه که ناراحت وشوکه شدم همون اندازه و شاید بیشترش گفتم خدایا شکرت بالاخره از بلاتکلیفی و سردرگمی بیرون اومدم

    باورتون نمیشه چقد خداروشکر کردم نه اینکه زندگیم نخام و من زندگی نکرده بودم پسرم اون موقع۳سال و۷ماهش بود

    ولی دیگه راحت شدم

    فرداش رفتم مهریم اجرا گذاشتم و الان ی ساله از اون زمان میگذره.

    این ی سال سراسر توحیدی بودن و در مسیر بودن هاست

    که مفصل میخاستم این قضیه کامل تموم بشه ی روز بگم ولی امشب با صحبتای روزا جان نتونستم جلوی خودمو بگیرم

    من با اینکه سال ها کار میکردم ولی چیزی از خودم نداشتم که هیچ زمان اختلافمون قبل تصمیم به طلاق وام های ایشونم داشتم

    بعد اون ی زمین خریدم و طلا خریدم

    و بعد تصمیم قطعی به طلاق ماشین خریدم و الان ی قسمت از خونه پدریم دارم ی سوویت کوچیک اماده میکنم که اخراشه…

    دوره ۱۲قدم خربدیم عشق و مودت و الان ثروت یک خریدیم.

    من دوره عشق و مودت که خریدم و تمرکزی روش کار کردم شوهرم خودش راحت اومد صحبت کرد….

    هنوز درگیر قضیه مهریم هستم

    و بارها گفتم حس کمبود نداشته باشم و رها کنم ولی باز چون طبق قانون پیش رفتم و موفقیت هایی داشتم میگم ایمان داشته باشم و قدرت ندم به عوامل بیرونی و ادامه بدم و خونه رو هم بگیرم

    ان شالله بزودی بهترین تصمیم ها به کمک خداوند میگیرم و حتما در موردش براتون میگم.

    عاشقتونم

    روزا جون عاشقتم دختر چقد ارامش

    استاد بی نظیرم سپاسگزارم بخاطر تعلیم این اموزه ها از زبان خداوند

    و مریم عزیزم سپاسگزارم که به الهاماتت گوش میدی…

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: