ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 12

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیدعلی اکبری گفته:
    مدت عضویت: 587 روز

    باعرض سلام ب استادودوستان عزیز

    من چندساله ک میخواهم کارموبزرگتربکنم ولی ترسهای ازقبیل ک نمیشه شکست میخورم کم میارم ولی ازاون موقع ک بااستادآشناشدم

    یادگرفتن پاروی ترس هام بزارم ودیدم ک درآمدم چندبرابرشدوحالام رازی ب این درآمدم نیستم و امید ب خداسال دیگه بافکرهای ک دارم وهدف های ک برای خودم گذاشتم پیشرفت بکنم،

    سپاسگذارخدایم هستم ک مراب استادعزیزآشناکرد یا بگیرم چجوری رفتاربکنم،

    ممنون ازاستادعزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    میلاد آمای گفته:
    مدت عضویت: 2153 روز

    .

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان

    و سلام به تمام دوستان گلم..

    .

    .

    چقد این فایل ارزشمند بودش و برای من انگار آماده شده بود، بخصوص در این زمانی که من با یک چالشی رو به رو شدم که خیلی وقتا ازش فرار میکردم

    و جهان بارها منو به این چالش دعوت کرد ولی من فرار کردم چون میترسیدم…

    حالا بذارید بگم که داستان چیه…

    خب من شغلم مشاوری املاک هستش که واقعا عاشقش هستم ولی یه عیب بزرگی که داشتم هیچوقت حاضر نمیشدم که برم داخل فروش و همیشه قرارداد اجاره رو انتخاب میکردم

    البته بگم انصافا قرارداد های اجاره ای هم که مینوشتم همه اعداد و ارقام بالا بود و هر دفتر املاکی که بودم اونجا تاپ ترین مشاورش توی قرارداد اجاره بودم و رکورد ها میزدم ولی ازون بر هیچ وقت نخواستم برم توی بحث فروش و بارها جهان این مسئله و چالش رو در مسیر راهم قرار داد ولی من فرار میکردم

    چون یکسری حرفا و یکسری افکار غلط از فروش توی ذهنم رفته بود که آگاهانه دوست داشتم فروش بنویسم ولی ناخودآگاه فرار میکردم، تا اینکه بعد از دوره احساس لیاقت

    من هدایت شدم به دوره روانشناسی ثروت 3 و خریدنش و تا اینکه رسیدم به جلسه فروش که استاد توضیح دادش

    اولش گفتم ای بابا اینجا هم فروش ما رو ول نمیکنه خخخخ

    ولی گفتم چاره ای ندارم که باید برم توش و این جلسه رو یبار، دوبار، سه بار، و چندین و چند بار فقط جلسه فروش رو گوش دادم و دیدم که من نگرش هام در مورد فروش اشتباهه و یه غول الکی از فروش ساختم و حاضر نیستم خودمو به چالش بکشم و حاضر نیستم برم توی دل این ترس که همش واهیه و

    فقط به این دلیل که شنیدم فروش سخته حاضر نشدم انتخابش کنم و این الگو هم از پدرم در من ایجاد شد که هرگز حاضر نشد بره توی کار فروش و حتی یادمه چند بار هم که مغازه ای باز کرد بعد از 6 ماه جمع کردش و این الگو عینا در من هستش ولی الان من معضل اصلی رو پیدا کردم که عامل نگرش های غلط من در مورد کلا فروش بود و یجورایی کار فروش رو معنوی نمیدونستم و میگفتم که فروش یعنی سر بقیه کلاه گذاشتن

    و خلاصه آقا، من شروع کردم به نوشتن اون جلسه و باور ها رو پیدا کردن و تکرار رو تکرار

    و باز خورد جهان به افکار من تغییر کرد و مشتری های فروش اومدن و فایل های فروش برام اومد

    درسته که تبدیل به قرارداد فروش نشد ولی نشانه هاش اومد

    و توی این مدت من سعی در ایجاد نگرش جدید در مورد فروش و کار و احساس لیاقت داشتم که همین چند روز پیش خدا بهم گفت دیگه نباید توی این محیط کارت باشی

    و باید ازش بیای بیرون و من مقاومت داشتم و با اینکه داشتم روی نگرش های فروش کار میکردم ولی اون افرادی که اونجا با من بودن کلا هم مسیر نبودن و چون نگرش هام داشت در مورد خودم و فروش تغییر میکرد اون مدیر قرارداد و مدیر دفتر نگرش هاشون متفاوت بود و میگفتن الان فروش قرارداد سخته و کسی خونه نمیخره و پول نیست و به همین راحتی نیست قرار داد فروش نوشتن

    ولی توی دنیای من همه چی برعکسش بود و در مداری افتادم که با افرادی که برخورد میکردم همشون پول نقد دستشون بود

    و مشاورای املاک از روی عکس واحد فروختن

    مشاور املاک قیمت بالاتر از قیمت اعلامی فروخته بود و جایزه هم گرفته بود علاوه بر کمیسیون و جهان داشت اینا رو به من نشون میداد ولی اونا نمیدیدن

    و خداوند چون میدونه که برای پرورش یه باور باید محیط ایزوله باشه منو ازونا جدا کرد با یه بحث کوچیک منو جدا کرد که بیام بیرون

    و بهم گفت دیگه نرو هیچ املاکی و فقط تو ماشینت بمون و برو فایل ها رو ببین و ایده هایی که بهت میگم رو اجرا کن

    و الان من دقیقا توی فردوس غرب، بلوار الهام، توی پارک الهام نشستم که دارم این کامنت رو مینویسم و

    باید بگم که من از اون محیط امن خودم که درست کرده بودم بیرون نمی اومدم چون میگفتم بیام بیرون نشه چی؟؟

    و هزاران نشدن های دیگه

    ولی خدا گفت اگه مردی اینجا ایمانتو نشون بده حتی همین امروز صبح توی حمام بهم گفت

    اگه میخای رشد کنی باید بزنی توی دل این ترست و بعد میبینی که هیچی نبود و همیشه یه جدالی هست بین نجوای ذهن و الهام خدا، که صدای الهام خدا بلند تره و باعث شد که من فقط ایمان نشون بدم و حرکت کنم و بخوام مهارت هامو افزایش بدم توی فروش

    با اینکه بارها افراد میگفتن بیا توی فروش ولی من باورهام هم جهت با خواسته هام نبود

    و میدونم من باید تمرکز کنم بر روی کارم و همونطور که توی نوشتن قرارداد اجاره این قدر قوی بودم و مثل آب خوردن قرارداد مینوشتم و میتونم توی قرارداد فروش نم به راحتی بنویسم و باید کمی صبور باشم و با ایمان حرکت کنم و موهبت های فروش رو به یاد خودم بیارم.

    دوست داشتم این حرف ها رو اول کامنتم بنویسم

    حالا بریم سراغ فایل،

    استاد گفتن:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟

    جواب:

    همونطور که در کامنت قبل گفتم من به این نتیجه رسیدم که برای پیشرفت نباید هیچ ماسکی داشته باشم و باید با خود واقعیم رو به رو بشم و با جرأت میگم که _ ترس منو فرا میگیره و اولش نا امید میشم و غر میزنم سر خدا که بسه دیگه و فرار میکنم ولی

    الان با این فایل فهمیدم که اگر بخوام فرار کنم یه ترسو هستم و بی ایمانم

    ولی خب در دو سه ماه قبل یجورایی میشه گفت بر این چالش فروش فارغ اومدم که تونستم الان در اینجا باشم و بخوام فروش رو تجربه کنم و مهارتشو یاد بگیرم و اقدام کنم و باعث شد که مسیرم جدا بشه و به عنوان یک مشاور سرپا کار کنم و اونقدر اعتبار دارم که برم قرارداد هامو توی دفتار املاک بنویسم

    و خداوند توانایی هایی که در وجود من قرارداده است رو میدونهه و برای همین منو به چالش فروش کشید

    و خیلی قشنگ استاد در مورد باور های محدود کننده افراد با برخورد با چالش ها گفتش که:

    1) ممکنه طرف بگه که من شاید شکست بخورم پس چرا امتحانش کنم اصلاً؟؟

    ((دقیقاً مثل من، که همیشه میگفتم من که فروش بلد نیستم برم توش که چی بشه ، من که در این بحث فروش پیروز نمیشم چرا اصلا حرکتی بکنم، و به همین راحتی توی فروش نمیرفتم و به خودم میگفتم که برم توی فروش شکست بخورم و افسرده تر بشم بیخیالش توی همین اجاره میمونم و حاضر نبودم فروش تجربه کنم))

    2) ممکنه طرف بگه که من که از اول توی این موضوع خوب نبودم پس تا ابد هم خوب نخواهم بود!

    ((آخ آخ مثل من، منم میگفتم من که اصلا فروش و مهارتشو بلد نیستم و خوب نیستم پس نمیتونم فروش انجام بدم و قرارداد فروش بنویسم و ناخود آگاه برچسب بی استعدادی و خنگی میزدم به خودم و حاضر نبودم برم توش و میگفتم بیخیالش پس ولش کن همون بهتر که نرم سراغش

    و چون این افکار هم داشتم همش با افرادی برخورد میکردم که در مورد سختی فروش حرف میزدن و فروش رو مثل یه غول بی شاخ و دم در نظر گرفته بودن و منم بیشتر با اون صحبت ها فرار میکردم

    ولی بعدش که اومدم فقط کمی روی جلسه فروش کار کردم جنس همه چی تغییر کرد و من باید بیشتر روی این نگرش کار کنم تا کاملا عوض بشه که مطمئنم میتونم تغییر بدم و اونقدر فروش بنویسم تا سیراب بشم

    و باید بگم که حتی توی مقایسه کردن با دیگران میگفتم اونا خوش بحالشون که فروش میتونن بنویسن ولی من نمیتونم))

    3) ممکنه طرف مذهبی باشه و بگه این چالش مجازات خداست حتما من یه خطایی کردم که اینجوری دارم مجازات میشم

    ((اینم همون باور محدود کننده ای هستش که وجود داره و بخصوص این احساس گناه و عذاب وجدانی که به ما دادن سر هر چیزی و سرمون با این افکار الکی کلاه گذاشتن و یادمه طرف تو مدرسه مثلا معلم ازش درس میپرسید و سوالات سخت میپرسید میگفت آره امروز چون مادرمو خیلی اذیت کردن این مجازات خدا برای من هستش

    و چقد بمباران شدیم))

    آه خدای شکرت بخاطره این کامنتی که دارم مینویسم و دارم ایراد هامو پیدا میکنم و ظرفمو بزرگتر میکنم و منو به چالش هایی میکشونی که میدونی من از پسش بر میام.

    .

    .

    .

    خب بریم سراغ تمرین این فایل:

    مرحله اول:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    همین چالش فروش که بالا گفتم مهمترین چالش زندگی من هستش که باید حلش کنم و برای همین الان تنها شدم و خدا منو جدا کرد از اونجا که بتونم تمرکز کنم روی کارم و ورودی های مثبت بدم و توانایی هامو به خودم بگم و هدایت های خدا رو بگم به خودم و این مسیر رو ادامه بدم

    شاید الان کمی شرایطم سخت باشه ولی

    مطمئم خیلی زود همه چی تغییر میکنه چون خواسته دفتر املاک داشتن در من خیلی شدیده که برای خودم دفتر داشته باشم و خودم باشم و به هیچ کسی باج ندم، چون خلق و خوی من کارآفرینی بودن هستش نه اینکه بخوام جایی در بند و زنجیر باشم و مطمئم هستم که دفتر املاکمو میزنم و الان باید یکسیر چیز ها رو در خودم ایجاد کنم و ایمانم قوی تر بشه و قائم به ذات باشم..

    .

    .

    .

    مرحله دوم:

    برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:

    ” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “

    ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:

    چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛

    بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛

    توکل من چقدر بیشتر می شود؛

    چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛

    چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛

    چه نعمت هایی به من داده می شود؛

    چه پیشرفت هایی می کنم؛

    یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی

    دقیقا استاد درست میگی

    من توی این مدت که اومدم روی نگرش هام در مورد فروش کار کردم

    خدا بهم گفت که یک کانال توی گوشیت درست کن و بنویس نتایج مستمر و ادامه دار من و هر کوچیک ترین پیشرفت رو بنویس و چقد هم خوبه و اینو دارم تجربه میکنم و تمرکزم فقط بر روی لحظه حال و دیدن قدم های آهسته و پیوسته هامه و رشد خودمو دارم میبینم و نگران نتیجه نیستم و همین باعث خوشحال شدن من شده.

    ببین میلاد فارغ از اینکه من از عهده فروش ملک بر بیام، فقط به این دلیل که وارد این ترس شدم، خود باوریم نسبت به خودم بالاتر رفته و ایمان به خدایی که نمیبینمش ولی هر لحظه هدایتم میکنه و حواسش بهم هست بیشتر میشه

    و برگی بدون اذن او از درخت بر زمین نمی افته و

    حالا حساب کن که این مسیر رو ادامه بدم

    چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آره و درآمدم چقد بالاتر میره و توکلم فقط به خداست و از کسی دیگری توقع ندارم و روی خودم متکی هستم و قائم به ذات هستم و مستقل تر میشم از هر شخصی و وقت بیشتری دارم ازینکه روی خودم کار کنم و ورودی های مثبت به خودم بدم و بیشتر وقت بگذام با تنهایی خودم لذت ببرم و به خود شناسی و مهارت هایی که در وجود هستش دست پیدا کنم و هیچ پیله ای ندارم و از پیله های خودم اومدم بیرون و این چالش میشه باعث میشه که نترس بشم و زود تر اقدام کنم به کارهایی که بقیه نمیتونن انجام بدن ولی من من میدم و تمام این مسیر برای تو و پیشرفتت حیاتی هستش پس با آغوش باز استقبال کن و به خدا و هدایت هاش ایمان داشته باش و بهترین ها رو خدا برات در نظر گرفته و یادت باشه که چقد فرصت در دل همین چالش خوابیده که فقط تو اگر ادامه بدی میبینیش و موفقیت و پیشرفت پشت سر هم برات رخ میده و خیلی راحت به خواسته هات میرسی

    و

    کلی خودمو تجربه میکنم در این مسیر و راه ها برام باز میشه و این باز شدن پیله و از محیط امنت خارج شدن باعث رشد روز افزون تو میشه

    و من آماده ام برای تغییرات بزرگ

    و یه چیزی رو بگم استاد که

    ( این مدت کامنت نذاشتن من و الان که دارم مینویسم و این تنهایی که ایجاد شده و وقتی که باز شده اینا همش باید اتفاق می افتاد که من از دل کار بیام بیرون و با دنیای دیگری آشنا بشم و تمام این هم زمانی ها و فایل های شما و کلی چیزای دیگه همش دلیل بر رشد من هستش و همش موهبت های خداست)

    .

    .

    .

    مرحله سوم:

    کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.

    سپس هر بهبود و پیشرفتی که در مسیر تکمیل این قدم ایجاد می کنی را برای خود یادداشت کن.

    با مرور این لیست، پیشرفت خود را ببین؛ خود را تشویق کن و به این شکل انگیزه خود را برای شروع قدم بعدی تغذیه کن

    اول از همه یه چیزی رو بگم که

    برای اقدام کارها باید از اهرم رنج و لذت استفاده کرد و فعالش کرد که حرکت کردن و قدم برداشتن های کوچک رو برای ذهن لذت بخش و حرکت نکردن و ترسیدن رو رنج آور کنیم و به خودمون بگیم که اگر حرکت نکنم کلی بلا سرم میاد و بعدش شروع کنیم

    من خودم وقتی با جلسه فروش برخورد کردم

    اومدم اهرم رنج و لذت فروش رو درست کردم و هر روز میخوندمش و همون اهرم باعث شد که الان ایینجا باشم و بخوام این چالش رو اجرا کنم و فروش بنویسم و دیگه برام هیولا نیست فروش،

    و قدم هایی که میدونم باید انجام بدم

    خواندن اهرم رنج و لذت

    نوشتن فایل های خانه ها و رفتن دیدن فایل و

    و حس خوب گرفتن از فایل ها و تبلیغش رو کردن

    و با احساس عالی بازدید دادن و توجه به نکات مثبت خودم و پیشرفت هام و ارتقای خودم و دیدن توانایی هام و گفتگو های مثبت ذهنم رو بیشتر کنم

    و بتونم ذهنمو جهت بدم به سمت پیشرفت در کارم

    و من میتونم تغییرات بسیار بزرگی در زمینه املاک در جهان ایجاد کنم

    اینو مطمئنم!

    .

    .

    .

    خدایا شکرت بخاطره این که بهم کمک کردی که از خودم ردپا بگذارم

    و استاد از شما هم ممنونم که خیلی زیبا توضیح دادی مطالب رو و نیاز من بود.

    عاشقتونم رفقا…

    ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوب سایت عباس منش

    خدایا سپاسگزارم با قسمت دوم ذهن محدود کننده و سوال‌های خوب که چالش‌های خوبی برای ما داشت تا یک زندگی عالی و ایده‌آلی داشته باشیم با آن روبرو بشویم

    اما وقتی یک مسئله‌ای به وجود می‌آید چه نگاهی داریم

    بسیار سوال خوب و آموزنده و چیزی که امروز من در زندگی خود دارم احساس ناتوانی می‌کنم اما از مسائل فرار نمی‌کنم و سعی می‌کنم با فکر و مشورت گرفتن آن مسئله را حل کنم اما مسئله من متفاوت است مثلاً اگر این مسئله کاری باشد و یا مالی خودم باشد تا جان دارم آن را انجام می‌دهم و سعی می‌کنم به بهترین شیوه و مسیر درست آن مسئله یا چالش را حل کنم اما مسئله رابطه‌ای یا عاطفی یه جوری دیگری برای من سخت می‌شود که دیگر قدرت فکر کردن را از من می‌گیرد اما به لطف الله و این برنامه و محصولات استاد تا حدودی خودم را با شناخت و تمرین این فایل‌ها توانستم تا حدودی دنبال حل مسئله باشم و احساسی تصمیم نگیرم و به مسئله نگاه مثبت کنم

    چیزی که باعث می‌شود من به چالش‌ها روبرو شوم و انجام ندهم این است که اون رو در ذهنم گنده می‌کنم و فکر می‌کنم نمی‌توانم آن را انجام دهم اگر اما با حل مسائل یاد بگیریم که جهان اینگونه پیش می‌رود و می‌توانیم با اعتماد به نفس و مهارت و توانایی رهبری کنیم آن مسئله را و به عهده بگیریم یادمان باشد چالش‌ها باید تو دل آنها رفت و ترس‌ها را کنار گذاشت تا باعث می‌شود به راحتی آن کار را انجام دهیم و با رشد کردن جهان هم پاداش می‌دهد به مسئله و چالش‌هایی که در قسمتی از زندگی می‌توانیم آن را انجام دهیم برای یاد گرفتن و پیشرفت باید رفت تو دل چالش‌ها باید آنها را تبدیل کنیم به قدم‌های کوچک تا قابل اجرا باشند و بتوانیم آن را انجام دهیم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      hanife sepehri گفته:
      مدت عضویت: 1445 روز

      سلام اقای روحی

      من رفتم پروفایلتون دیدم که چه محصولاتی خریداری کردید

      چقدر تحسینتون کردم که توانستید دوره قانون سلامتی و روانشناسی و قدم اول دوره دواز ده قدم وکتاب الکترونی چگونه فکر خدا بخوانیم را خریداری کردید

      من از شما میخواهم که به من بگویید تا چه حدی از دوره دوازده قدم قدم اول نتیجه گرفته اید.

      چون خیلی دوست دارم تهیه اش کنم

      آیا میتوانید به عنوان

      کسی که از دوره دوازده قدم نتیجه گرفته اید

      برایم وقت بگذارید و از نتایجتون بنویسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محمدرضا روحی گفته:
        مدت عضویت: 1318 روز

        به نام هدایت الله

        سلام و درود خدا بر حنیف عزیز دوست هم فرکانسی

        اول از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که برای من نوشتی و چقدر احساس خوب و انرژی و اشتیاق بالایی را برای من به اشتراک گذاشتی تبریک بهت میگم من هم مثل همه دوستان با کارکرد دوره قانون سلامتی و ثروت 1روند زندگی من خوب میچرخید ولی مهمتر از همه عاشق دوره 12 قدم بودم که دوست داشتم نتیجه که دوستان گرفتن را من هم بگیرم انصافاً بی‌نظیر بود تو قدم یک هنوز جلسه 6 آن هستم شاید به جرات بهت بگم دوست عزیز از جلسه 1 تا جلسه 6 فقط و فقط من معجزه و نتایج خوب رسیدم مثلاً اگر بخواهم در تمرین ستاره قطبی خودم آنها را ذکر کنم هر چیزی که دوست داشتم در کل روز برای من اتفاقات خوبی که دوست دارم خلق کنم بیفتد بلای 70 80 درصد آن انجام می‌شد با نوشتن چه مالی چه روابط چه عاطفی

        با اینکه احساس آرامش دارم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم خیلی صبورتر شدم عجله دیگه در کارام مشاهده نمی‌شه ذهنم بازتر شده ناخودآگاه زندگی من با شرایط دوره 12 قدم بسیار عالی دوست داشتنی و فوق العاده شده به نظر من کسانی که دوره 12 قدم تهیه می‌کنند از اونجا که زندگی دست خودشونه و خالق زندگی خودشون هستند فقط با ابزار که استاد برای ما توضیح دادند مثل توجه به زیبایی‌ها بیشتر کنیم ورودی‌های ذهنمان را کنترل کنیم و همیشه در حال نوشتن چیزهایی باشیم که دوست داریم برای ما اتفاق بیفتد

        این باعث شده که اگر اتفاق بدی هم برای من بیفتد آن را با جان و دل می‌پذیرم و سعی می‌کنم حال خوبم را خیلی زود به دست بیاورم دوست عزیز از خدا می‌خواهم که انشالله در مدار دوره ارزشمند باصفا و با عشق 12 قدم قرار بگیری و این رو من محمدرضا که کوچیک شما هستم به جرات بهت بگم اگر از جلسه اول قدم اول به آنچه که استاد با تمریناتشون برای ما در نظر گرفت با تعهد و عمل کردن به آن اگر 2٪ درصد از آنچه که دریافت کردی را در زندگی خود پیاده کنی قول بهت میدم که شگفت زده باور کردنش مثل من اوایل برات خیلی سخت‌تر باشه که این همه اتفاقات خوب و این همه نتایج بزرگ چقدر زود به دست می‌آید برات آرزوی موفقیت و سلامتی و سعادت را از خداوند دارم و امیدوارم هرچه زودتر نتایج خوب و موفقیتت رو در سایت عباس منش ببینم و کیف کنم و لذت ببرم

        خدا نگهدارتان باشد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    اعظم معین قفقازی گفته:
    مدت عضویت: 2543 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم و مریم مهربان

    هر چقدر که بیشتر روی خودم کار میکنم قوی تر میشوم قبلا که بیشتر روی خودم کار می‌کردم اصلا از مشکل بوجود اومده کنار نمی‌کشیدم و به دید یه پیشرفت نگاه میکردم ولی الان که خودم اعتراف میکنم کمتر کار میکنم اول که تضاد و مشکلی میرسه بهم میریزم و چند ساعت در مشکل میمونم بعد خودمو جمع میکنم متاسفانه به تازگی مسیر اشتباه میرفتم ولی از امروز با تمام قوا تلاش می‌کنم که به قبل خود برگردم و حتی بهتر و عالی تر من از تمامی دوستانم که کامنت من میخونن درخواست دارم که همیشه روی خودشان کار کنند تا وسوسه های شیطان روی آن ها اثری نکند امروز هدایت شدم به این فایل هنوز فایل استاد گوش ندادم اول کانت نوشتم و اینکه به خودم یادآوری کنم قبلا چگونه بودم و دوباره برگردم و عالی تر کار کنم مشکلات تضادها می آیند تا ما پیشرفت کنیم تا ما دریچه های ثروت و موفقیت برایمان باز شود اگر تضادی می آید و ما از آن فرار کنیم پیشرفتی نمی‌کنیم و حتی باید بدانیم که پیشرفت جهان و حتی زندگی خودمان در برخورد با مشکلات ترقی می‌کند نباید فرار کرد باید با آن ها مواجه شد و به نحوه احسن راه حلی برای آن ها بوجود آورد تا بتوانیم طعم ترقی و پیشرفت راه بچشیم.

    با تشکر از استاد عزیزم که بی نظیر هستید و شمس تبریزی من در این دوران هستید دوستتون دارم و به الله فرمانروای کل کیهان میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نرگس سبزعلی پور گفته:
    مدت عضویت: 1452 روز

    لا حول ولا قوت الا بالله العلی العظیم

    سلام به استاد عزیزم ، مریم خانم و همه دوستان

    بزرگترین چالش زندگی من تنها موندنه بهتر بگم ترسی که از تنها موندن دارم …. به همین دلیل هم شاید روابط نافرجامی رو تجربه کردم . البته وقتی به گذشته که هیچ دانشی از قانون نداشتم رجوع میکنم به راحتی درک میکنم چرا همچین چیزای رو تجربه کردم .

    خدارو هزاران بار شکر که با آشنایی با استاد و این سایت خیلی بهتر از گذشته هستم هم در روابط هم مسائل کاری و مالی و هم مشکلاتی که با خودم داشتم .

    در گذشته با هر ناراحتی بهم میریختم و تا مدتها افسرده و شاکی بودم الان به لطف خدای مهربان بعد چند ساعت به خودم میگم دو راه داری یا ناراحتی و حال بد تحمل کن و عذاب بکش و اوضاع رو بدتر کن و یا ببین چکار میتونی بکنی که یکم حالت بهتر بشه ( به قول استاد یک دفعه نمیشه 100 درصد عوض بشیم ولی همینکه یه ذره اوضاع را به سمت بهتر شدن تغییر بدیم عالیه )

    اولین کاری میکنم یه فایل انگیزشی از استاد گوش میکنم ( به شدت توصیه میکنم ) لباس میپوشم میزنم بیرون و پیاده روی میکنم با خودم حرف میزنم و شروع میکنم به سپاسگزاری به خاطر چیزای که الان دارم .

    نفس میکشم خدایا شکرت .

    پاهای قوی و سالمی دارم خدایا شکرت .

    پارک زیبایی برای پیاده روی داریم خدایا شکرت .

    …..

    خیلی موردای دیگه بعد متوجه میشم چقدر حالم بهتره اون لحظه چالش من سرجاشه ولی من یک پله خودمو بالا کشیدم پس از پس هر کاری بر میام .

    این اواخر دفترچه ای با عنوان “تمرکز بر نکات مثبت همراه همیشگی زندگی من ” تهیه کردم و طبق توصیه های استاد همه نکات مثبتی که دوست دارم همسرم داشته باشد را مینویسم هر شب یک صفحه .

    من به خودم قول دادم با مردی که دلخواه و مورد نظرم هست به زودی ازدواج کنم و این خواسته زندگیم یک تیک پرررنگ بزنم … به خودم قول دادم خلق کننده زندگیم در همه موارد باشم با این چالش شروع کردم و به امید و توکل به هدایت پروردگارم همه خواسته هام محقق میشن .

    به قول استاد اگه خواسته ای در ما شکل میگیره حتما راه رسیدن به آن وجود دارد فقط باید باور قوی و ایمان داشته باشیم و البته که از مسیر هم لذت ببریم .

    در پناه خدای مهربان سلامت و شاد باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1809 روز

    به نام خدای مهربان و بزرگ

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه بچه های دوست داشتنی

    این سوال که

    با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    ازش یادمیگیریم و پیشرفت میکنیم ؟!

    یا ازش فرار میکنیم؟

    استاد عزیزم من قبل ها قبل اشنایی با شما همیشه توی همین ذهن بودم که تضادی که بهش برخورد میکنم و به مشکلی میخورم و… این یه بلا هست که اومده منو له کنه میخواد جلوی پیشرفت مارو بگیره و مارااز سعادت دور میکنه چون بدبختیم ولی الان از من بپرسن میتونم ساعت ها از تضادهایی که توی زندگیم بهش برخوردم و ازشون درس گرفتم براتون بنویسم . داستان آشنایی من با شما جالب بود که یکی از این چالش ها بود که من اون موقع کلا نگاهم این بود دارم از بین میرم و بدبخت شدم و دیگه درامدم و… از بین رفت . و اون موقع ها من کاملا با این سعید الان زمین و اسمان تفاوت داشتم تقریبا سه و نیم سال پیش بود من مدت ها توی خیابونی برا خودم مغازه داشتم که قدیمی بود و ضعیف چون خیابون کم رفتو امدی بود و خب درامدم کم بود ولی راضی بودم . بهم گفتن درست روبروی من فروشگاهیی باز میکنه که برای خود شخص هست و جالب بود این فروشگاه یکی از معروفترین های این شهر هست که دیگه من دربرابر این فروشگاه باید ناامید بشم . روزاهای سختی بود استرس بدی داشتم هرکی میومد مغازم میگفت سعید چطوری میخوای بمونی کار کنی و…؟ فکر میکردم دیگه درامدمو از من گرفتن همیشه وقتی برای دکوراسیون میومدن من نگاه میکردم اونور خیابون رو خیلی میترسیدم . دوستان میتونم بگم روزها از شدت استرس نمیتونستم بخوابم ( بخاطر خیلی باورهای اشتباهی که من داشتم) .یادمه توی نت داشتم میگشتم که دیدم یک کامنتی اومده داره همین چالشو میگه رفتم نگا کردم توی جواب یه کامنتی فایل استادو گفته بودن نگاه کنید . فقط روی خدا حساب باز کن

    بینظیر بود این فایل . کلا اشنایی منو استاد همین فایل بود بعد نشستم سایت رونگاه کردم هرروز میومدم با ذوق و شوق فایل های رایگانو میدیدم . خلاصه اونقدر من توی چندماه تغییر کردم که لذت میبردم از خودم . داستان طولانیه انشالله توی پروفایل خودم کاملشو میگم . فقط اینو بگم این فروشگاه روبروی من کاملا دربرابر من کمرنگ شد و من چنان رشدی کردم توی این سه سال که میتونم بگم یکی از معروف های شهرمون هستم

    ما حرکت میکنیم به تضادها میخوریم در هر زمینه این چالش ها میاد برای اینکه ما رشد میکنیم . نگاه خیلیا اینطوریه که میخواد منو له کنن و میخوام فرار کنم مثل اون زمان من ولی الان میگم اگه این تضاد نبود من هیچوقت معروف نمیشدم .

    همیشه یاد این ایه ها میفتادم «الخیر فی ما وقع» یا مخصوصا این ایه که

    وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿155﴾

    و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.

    این ایه میگه توی این تضادها که خدا برای پیشرفتتون گزاشته صبوری کنید و ایمانتونو از دست ندید حالتونو خوب نگهدارین خودتونو نبازین به خداتون به خودتون باور داشته باشین . به قول دوستم اگه یه بچه دستش گوشی قدیمی ساده باشه بگیری بشکنی اون میشینه گریه میکنه ولی نمیدونه شاید اون گوشیو شکستی تا بهش یه گوشی آیفون سری جدید بدی و وقتی اونو میدی چنان ذوقی میکنه که نگو . خدا هم دقیقا همینه وابستگی مارو از رسیدن به خیلبی اتفاق های خوب دور میکنه . دلتونو بزرگ کنید خداتونو بزرگ بدونید . مطمئن باشید هر چالشی که توش بتونید نگاهتونو زیبا نگهدارین و حرکت کنید توی دل ترس هاتون با ایمان . قدم که برنمیدارید قدم بعدی گفته میشه و اونجاست که دیگه همه چیز تغییر میکنه . فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا با هر سختی اسانیست . به قول استاد نه بعدش درست با همون سختی توی همون چالش . پس امیدوار باشید .

    ذهن قدرتمند کننده خوب میتونه به مثبت ها نگاه کنه پس ذهنتونو و باورهاتونو تقویت کنید . به قول استاد هرچیزی که بلد نیستیم توی روابط عاطفی یا توی بیزینس یا توی هر زمینه ای و اگه اتفاقی میفته که ظاهرش سخته این یعنی شروع ما و برداشتن ما برای پیشرفت پس جهانی که کلا به سمت پیشرفت هست ما باید ازین چالش ها برای رسیدن به موفقیت نگاه کنیم. و این موهبت میشه برای یادگیری برای پیشرفت . این مسئله ای که اگه حل بشه باعث میشه ما رشد کنیم نباید ازش بترسیم باید بریم درونش حتما راها گفته میشه .

    و کسایی که ترس دارن و ناامید پس به خودشون و خداشون ایمان ندارن .

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2231 روز

    به نام خداوند مهربانی ها

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان

    سوال این قسمت

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    به طور کلی من در مقابل چالش ها و مسائل زندگیم ضعیف عمل می کنم و اگر بخواهم یه نمره ی صادقانه از 100 به خودم بدهم نمره من 20 یا نهایتا با ارفاق 30 هستش

    من در حوزه هایی که توانمند هستم مثل حوزه کامپیوتر و موبایل و یه سری شبکه های اجتماعی که کار کردن باهاشون رو بلدم و شاید خیلی ها بلد نباشن مثل یوتیوب خوب عمل می کنم

    یعنی

    اگر قرار باشه یه چیز جدیدی نزدیک به چیزهایی که قبلا بلد بودم یاد بگیرم مثلا یه نرم افزار جدید یا یه برنامه جدید، حالا در محیط ویندوز باشه یا در محیط اندروید … اغلب از این چالش استقبال می کنم

    یا مثلا من هیچ وقت لب تاب مک نداشتم یا موبایل آیفون نداشتم

    ولی مطمئنم وقتی که مک بوک بگیرم و آیفون بگیرم و اپل واچ بگیرم، خیلی خیلی زود به کل محیط این وسایل احاطه پیدا می کنم و خیلی زود بهشون مسلط میشم

    دلیلش هم اینه که

    اولا تو ذهن من اصلا این ها چیز خاصی نیست یعنی هیچ وقت بهشون به چشم چالش یا مسئله نگاه نمی کنم

    بلکه تو ذهنم اینه که این ها که چیزی نیست … سه سوته یادش می گیرم دیگه… حالا چرا بای دیفالت (به صورت پیش فرض) اینجوری فکر می کنم به خاطر تجربیاتم موفقیت هایی که داشتم و بی نهایت الگوهایی مناسبی که در این حوزه دیدم و اعتماد به نفس بالایی که دارم

    جالبه همین الان که دارم تایپ می کنم متوجه شدم که دیشب تا حالا یه مسئله رو بدون اینکه خودم متوجه بشم مثل آب خوردن حلش کردم همین الان هم دارم با این مسئله و چالش هایش دست و پنجه نرم می کنم ها ولی نه تنها اصلااااا برایم سخت نیست بلکه دارم لذت می برم و بهش به چشم یک بازی لذت بخش نگاه میکنم

    این چالش که من دارم به چشم یک بازی لذت بخش بهش نگاه می کنم تایپ کردن با کیبورد و تایپ ده انگشتی هستش

    از دیشب تا حالا نشستم دارم با لب تاب در سایت فعالیت می کنم و خیلی با کیبورد تایپ کردم و قشنگ به صورت ملموس دارم حس می کنم که چقدر سرعت تایپم در همین مدت کوتاه که به 24 ساعت هم نمیرسه بیشتر شده

    من چندین سال پیش چند سالی کامیپوتر و لب تاب داشتم و رشته ی تحصیلی خودم هم کامپیوتر بوده … خب اون موقع ها به علت علاقه ای به کامپیوتر و تایپ داشتم رفتم تا حدودی تایپ ده انگشتی رو یاد گرفتم ولی به مرور زمان یادم رفته بود و متوجه میشدم که هر بار میشینم پشت کامپیوتر تایپم ضعیف شده ولی جالبه عین خیالم هم نبود !!! (این ها رو الان که دارم می نویسم میفهم ها … اگه نمی نوشتم متوجه اش نمیشدم ، خدایا شکرت چه موهبت بزرگیه این نوشتن و عمل کردن به تمرین ها، استاد عزیزم بابت طراحی این تمرین ها سپاسگزارم، خانم شایسته گرامی بابت زحمات شما در این سایت و متن هایی که به نگارش در می آورید سپاسگزارم) چرا عین خیالم نبود و احساس خودتخریبی که در اکثر موارد به سراغم می آید اینجا به سراغم نمی اومد؟؟ چون این باورِ که من در حوزهِ کامپیوتر بسیار توانمندم و اگر اراده کنم می توانم دوباره یاد بگیرم حتی بهتر از قبل هم بشم (این اعتماد به نفس و خود بارویِ که من بسیار توانمندم) قوی تر از نجواها بود و نجواها زورشون به من نمی رسید

    اما در اغلب حوزه ها احساس ضعف و ناتوانی متوسط یا بسیار زیاد دارم که در بخش های اگر نیاز شد توضیح می دهم

    —————————————————-

    تمرین این قسمت – مرحله اول

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    شماره 1

    یه مسئله ای هست که حدود 13 یا 14 ساله که دارم باهاش دست و پنجه نرم می کنم

    دو سالی هاست که کاملا متوجه شدم که باید در این بخش در زندگیم تغییر ایجاد کنم

    انصافا تلاش هم کردم و سعی کردم شجاعت و ارده به خرج بدهم و بهبود های قابل توجهی هم ایجاد کردم ولی هر بار اونقدر برام این تغییر زجر آور شده که نتوانستم ادامه بدهم و کم آوردم و دوباره اوضاع برگشته سر خونهِ اول

    از این مسئله نه تنها فرار نمی کنم بلکه عاشقانه دوست دارم و همیشه از خداوند کمک می خواهم که حلش کنم و همیشه تصور می کنم که وقتی این مسئله رو کامل حل کنم و دیگه در زندگیم وجود نداشته باشه چنان اعتماد به نفسی در وجودم ساخته میشه که می توانم باهاش برم اورست ها رو فتح کنم و هر بار به خودم خواهم گفت ببین محمد تو آدمی هستی که اییین مسئله رو حل کردی … چیزی که این همه سال به جرعت می توانم بگم بزرگترین نشتی انرژی تو بود …. و اگه توانستی این کار رو انجام بدهی دیگه هییییچ کاری نیست که تو از پس انجام دادنش بر نیای

    شماره 2

    من از کودکی از نظر فیزیکی خیلی لاغر بودم و البته همچنان که 28 سالم هستش هم لاغر هستم و این مسئله هرگز به صورت خود به خود حل نشده و چیزی حدود 15 الی 20 کیلو نسبت به قدم 1.74 هستش کمبود وزن دارم و اگر بخواهم صادقانه بگم یه سری مسائل جسمی هم برایم وجود داره… که از وجودشون رنج هم می برم…. ولی چون اون تضاد ها حاد نیست و از اون مهمتر در معرض نمایش و تسمخر های دیگران نیست و کسی ازشون خبر نداره (بر عکس چاق بودن که همه می بینند و ممکنه شما بارها مورد تمسخر دیگران قرار بگیری) از حل این مسئله به طرق مختلف و با دلایل انصافا خنده دار که نمی خواهم اینجا قید کنم، فرار کردم

    شماره 3

    مدت هاست که می دونم در باور های ثروت ساز مسئله دارم و باید یک تمرکز لیزری بگذارم و این مسئله رو حل کنم تا کلییی از درگیری های ذهنی ام کم بشه آرامشم بیشتر بشه و بعد برم سراغ حل مسائل دیگه ولی هر بار یه مدت کوتاه مثلا دو سه هفته… حتی یک ماه هم نه… تمرکز می گذارم و یه نتیجه یا چند تا نتیجه خوب به شکل وارد شدن ثروت در حساب بانکیم به وجود میارم و بعد …. دوباره کار کردن روی باورها رو رها می کنم… و فراموش می کنم مسیری که من رو به اونجا رسونده می توانه به جاهای خیلی بهتر هم برسونه و یادم میره که باید این مسیر رو ادامه بدهم ….

    شماره 4

    موضوع روابط عاطفی

    این هم یکی از اون مسائلی هست که من سال هاست دارم باهاش دست و پنجه نرم می کنم و کاملا به این درک رسیده ام که یه رابطه ی عاطفی سالم و عاشقانه می توانه چقدر به زندگی من عمق بده و چقدر می توانه زندگیم شیرین تر و دلپذیر تر بشه

    صادقانه میگم از وقتی که با آموزه های شما آشنا شدم و مخصوصا تمرکزی روی دورهِ عزت نفس کار کردم بی نهایت روابطم با دوستان غریبه ها فامیل و خانواده بهتر شده ، اون موقع ها اصلا خودم رو دوست نداشتم ولی این روز ها خیلی خودم رو دوست دارم و با خودم و با جهان در صلحم و نتایجم گواه تغییر باورهایم هست (مثال های زیادی دارم اما مطرح نمیکنم تا از موضوع اصلی خارج نشیم)

    در مورد شکل دادن یک رابطه ی عاشقانه من ترس های زیادی دارم از جواب نه شیندن

    قبلا به خاطر باورهای محدود کننده ی مذهبی ارتباط با دختر ها رو گناه می دیدم ولی به لطف خدا خیلیییی بهتر شدم (استفاده ی آگاهانه از فایل های بررسی حجاب در قرآن و مطالعه ی دیدگاه های اون فایل ها بسیار بسیار زیاد بهم کمک کرد) و می توانم بگم این روز ها اون مسئله تا حد زیادی در مورد من حل شده و دیگه احساس گناه ندارم، همین چند روز پیش رفتم به نمایشگاه اتوکسپو در تهران و احساس واقعی من این بود که با خانم های پرزنتور غرفه ها خیلی بهتر و ارتباط گرم تری برقرار می کردم تا با آقایان و با اینکه خیلی از اون خانم ها شال هم سرشون نبود من خیلی راحت با لبخند و فیزیک محکم (سر بالا و سر شونه های صاف و سینه به سمت جلو) می رفتم جلو و مکالمه ام با رو با یک سوال شروع می کردم

    سلام خانم روز یه خیر … بعد صحبت می کردم سوال های خوب می پرسیدم و خیلی خیلی با ذوق و خوشحالی و احساس کنجکاوی در مورد اون ماشین صحبت می کردم و همین باعث میشد که وجوه خیلی خوب اون خانم هم برانگیخته کنم و در آخر هم با صدای رسا و بلند می گفتم بابت توضیحات عالی و زمانی که برای من قرار دادید سپاسگزارم و احساسی که داشتم این بود که اون آدمه الان خستگی کل روزش رو با این برخورد گرم و صمیمی من از دست داد یعنی خیلی به خودم اعتبار میدادم

    حالا این یک مثالِ ها وگرنه خیلی جاهای دیگه هم خوب عمل کردم و حتی دو سه مرتبه پیش اومده که احساس کردم تو یه مهمونی یا حتی تو یه اداره یا محل کارم یه خانم از من خوشش اومده بوده و منتظر بوده تا من برم باهاش ارتباط بگیرم ولی من یا اون موقع متوجه نشدم و بعدا فهمیدم یا اگه هم متوجه شدم جرعت نکردم قدم از قدم بردارم !!!

    تمرین این قسمت-مرحله ی دوم

    تصمیم جدی گرفتم که بروم سراغ حل مسئله ی شماره 3 یعنی مولد ثروت شدن رو شروع کنم، برای حل این تمرین

    اولین موضوعی که به ذهنم میرسه صحبت های شب پیش یکی از دوستانم هست که می گفت محمد حسین ممن احساس می کنم شما دیگه از این کار املاک لذت نمی بری و داری با آگاهانه نکات مثبت پیدا کردن در این شغل و تمرکز بر آن ها و گوش زد کردن توانمندی های خودت در این شغل خودت رو متقاعد می کنی که در این شغل بمونی و به این اوضاع ادامه بدهی …

    ولی این رو بدون که هر لحظه ای که داری در این شغل می مونی به خودت ظلم می کنی …

    تو باید بری سراغ عشق و علاقت …

    با این حرف ها خیلی به فکر فرو رفتم که… نکنه من واقعا مسیرم اشتباهه….

    قبل از این صحبت ها… برنامه ریزی ای که برای خودم داشتم این بود که من میام از همین شغل مشاور املاک که بلدش هستم دیگه در این محله جا افتادم و اعتبار دارم و هزار بهانه ی دیگه….

    پول درمیارم تا به یه حدی برسم و یه سری کارها رو انجام می دهم یه سری چیز ها رو می خرم و بعد … میرم سراغ عشق و علاقه ی خودم و فعالیت در اون حوزه …

    در صورتی که این روز ها با اهرم رنج و لذت ساختن از حرف های اون دوستم و گوش دادن بارها و بارها به فایل ((نقش عشق و اشتیاق در موفقیت))

    abasmanesh.com

    که خود این فایل هم دوباره داره تو ذهن من یه اهرم میسازه که چقدر مهمه که برم سراغ مسیر عشق و علاقم و در اون مسیر حرکت کنم

    از پریشب تاحالا که متوجه این موضوع شدم به خودم تعهد دادم به عنوان قدم اول بارها و بارها این فایل رو گوش بدهم و به خودم تعهد بدهم که تا تمام کامنت های این فایل رو نخواندم سراغ فایل های دیگه نرم

    موضوع دیگه ای که مطرح هستش اینه که من به دو تا شغل خیلی خیلی زیاد علاقه دارم

    عکاسی و ماشین

    و البته که نمیدونم دقیقاً دوست دارم در چه ژانری از عکاسی فعالیت کنم

    و در حوزه‌ی ماشین به چه شکل فعالیت کنم

    راننده باشم یا فروشنده یا پرزنتور و تولید کننده‌ی محتوای آنلاین

    الهامی که در این زمینه دریافت کردم و قدمی که گفته شده و باید بردارم اینه که برم فروشگاه نورنگار در تهران و برم یه دوست عزیزی که فروشنده در نمایشگاه ماشین هستش در شهرک غرب و ماشین های گرون قیمت اروپایی می فروشه ملاقات کنم و باهاش گپ بزنم و ازش درخواست کنم که مسیر موفقیت خودش رو تا این استپ که الان هست توضیح بده

    برم بیشتر خودم رو در فضای هنر و فضای ماشین قرار بدهم

    این الهام فعلا یه کمی برای من مبهم هستش ولی قلبم داره گواهی میده که باید این قدم رو بردارم تا قدم های بعدی بهم گفته بشه

    باید بفهمم که من بیشتر به کدومشون علاقه دارم …

    خدایا شکرت

    دوستتون دارم و به خداوند مهربان و توانا می سپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستان ارزشمندم

    خب وقتی که چالشی برای من بوجود میاد اون نجوا در ذهن من شروع میکنه و من سعی میکنم که اعراض کنم و فکرمو روی موارد دیگه بذارم و کنترلش کنم. این سایت یه کنترل کننده موثر برای من هست . واقعا بخاطرش شکر گزار هستم.

    این دید بسیار قدرتمند کنندست که این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است . بخصوص در مورد چالش های بزرگ به این سبک فکر کردن واقعا فوق العادست.و بنظرم اینطور میاد که با یاد آوری این نکته که در قران ذکر شده اِعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ برای من خیلی مفیده که اینجور برای خودم تصور کنم که دنیا یه بازیه و در حقیقت ما یه فرصتی داریم که توی این بازی باشیم. مثل اینکه یه عینک وی آر زدیم و انقدر این بازی طبیعیه که ما باورش کردیم بصورت صد در صد و اصلا حقیقت خودمونو از یاد بردیم . و در یه زمان مقرری به راحتی عینک وی آر از روی چشم ما برداشته می شه و می گیم وااااو پسر ، عجب بازی بود واقعا داشتم زندگیش می کردم.

    خب حالا توی این بازی اگر قراره حرفه ای بشیم و برسیم به همون مقصودی که از طراحی این بازی مد نظر بوده ، چون قطعا معتقدیم که این بازی با منظور خاصی طراحی شده ، اونم یه طراحی با بینهایت الگوریتم فوق العاده که مو لای درزش نمیره و همه با حکمت و دلایل خاصی هستن و قوانین ثابتی وجود داره که همه شون در راهنمای بازی به ما گفته شده .

    حالا بستگی داره اصلا بخوایم راهنمای بازی رو بخونیم یا اینکه بخوایم با آزمون و خطا جلو بریم.

    البته این بازی یه راهنما هم داره که بصورت پیشفرض برای همه فعال هست و در هر موقعیتی توسط یه عنصری توی بازی به ما این راهنمایی منتقل میشه ، توسط تمام عناصر بازی امکان دریافت اون راهنمایی و هدایت ها وجود داره فقط اگر جنس اون راهنمایی ها رو بتونیم تشخیص بدیم .

    خب حالا میرسیم به این بخش که چالش ها چیا هستن؟

    چالشها یه وسیله برای لول آپ هستن اگر بخوایم یه سطح بالاتری از بازی رو تجربه کنیم راهش باز کردن درهای بسته و وارد شدن در اونها هست که منتهی میشن به یه سطح بالاتر از بازی ، حالا وارد این چالش که میشیم ، توی مسیر ما خودمون هم تغییر میکنیم ، جوری که وقتی چالش تموم میشه ما دیگه اون قبلیه نیستیم ، یه سری قدرت و ایده به ما اضافه شده ، و حالا که وارد لول بالایی میشیم دیگه اون چالشای مرحله قبل برامون ساده تر شدن و دیگه چیز وحشتناکی به نظر نمیان.

    حالا ما با تجربه شدیم و محیط ما هم عوض شده ، الان دوباره اگر هوس لول آپ به سرمون بزنه خودمون میریم به درهایی که بسته هستن و برای ما جذابیت دارن سرک میکشیم ، یعنی اگر زرنگ باشیم صبر نمیکنیم انقدر بریم و بریم تا اینکه یه چالشی درست بیوفته جلوی پامون ، خودمون دنبال چالش میگردیم و اتفاقا اینجوری اون مدل چالشی رو که میپسندیم انتخاب میکنیم نه اینکه صبر کنیم یه چالش به ما داده بشه ، هر چند اونم فرصته پیشرفته ولی وقتی خودمون چالشو انتخاب میکنیم از قدرت انتخاب و اشتیاقمون هم کمک میگیریم .

    برای من وقتی اینجوری به زندگی نگاه میکنم ، راحت تره که چالش ها رو چیز خوشایندی ببینم

    آخرین چالشی که داشتم و سربلند بیرون اومدم ، چالش تدریس زبان انگلیسی از کتابی بود که خودم نخونده بودم ، خب یاد حرف استاد افتادم که وارد شو و نترس و هرچی کتاب لازم باشه میخونی ، هر قدر تحقیق و پژوهش که لازمه انجام میدی و از عهدش برمیای ، و همینم شد ، درسته که در طول چالش گاهی استرس داشتم ، گاهی از وقت خوابم میزدم و روی درس فردام کار می کردم ، ولی انجامش دادم و راحت بود .

    حالا احساس بهتری دارم . فکر میکنم از عهده ی هر کاری که بخوام و اراده کنم برمیام. احساس میکنم توانا هستم .به یه مقداری از خودباوری دست پیدا کردم و خودمو تحسین میکنم.

    بیشتر احساس میکنم که این میشود که میشنویم ، شدنیه !

    مزیت اصلی که چالش داره اینه که یاد خدا میندازدمون. و سبب میشه یه سری درسای توحیدی رو که از استاد گرفتیم مرور کنیم. بیشتر به الخیر فی ما وقع فکر کنیم ، بیشتر بریم سراغ توکل و درخواست از رب العالمین ، سعی کنیم ایمانمونو قویتر کنیم ، سعی کنیم یاد بگیریم که خیلی نباید سخت بگیریم ، یاد بگیریم تنها رها نشدیم و کمک کننده ای هست که شکست نا پذیره و اصلا خودش بهمون گفته بهش توکل کنیم ، یعنی بهش وکالت بدیم که اون با راهنمایی هاش و با برنامه ریزی های فوق العادش و با همزمانی هاش و با بینهایت دست هاش کمک کنه ما رو .

    اصلا چالش یه بهانست ، چون خودش در حل اون کمکمون میکنه ، خودش همه کاره هست ، اصلا ما به خودی خود مگه قدرت وعلم و بینشی داریم؟پس فقط یه بهانست که یاد بگیریم که اون هست ، توکل رو تمرین کنیم و لذت ببریم از وجود چنین خالق همه چی تمومی.

    دارن اذان ظهر میگن.

    الهی قربون این رب العالمین برم که الحق شایسته پرستشه.

    میپرستمت ای زنده قدرتمند شکست ناپذیر ، ای هادی و عطا بخش بدون منت.

    تو فوق العاده ای .

    شکر بی نهایت که ما رو به این زمین زیبا دعوت کردی ، برای اینکه رشد کنیم و سعیمونو بکنیم بیشتر و بیشتر به تو شبیه بشیم .

    مرسی استاد برای این بحث عالی.

    حتما کامنتای دوستان هم مکمل فوق العاده ای هست برای این بحث.

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1809 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان گرامی و سلام گرم خدمت همسر عزیزم که همسفر من شده در این

    سایت توحیدی، و اما پاسخ به سوالات بخش اول این کلیپ ارزشمند:

    ——————————————————————————————————————————————————————

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    ——————————————————————————————————————————————————

    بنده قبل از آشنایی با این مباحث توحیدی کلا تمام چالشها رو نتیجه گناهان و خطاهای خودم تعبیر میکردم و احساس

    حقارت و کوچکی ناشی از این نگاه به شدت بهم آسیب زد و احساس ارزشمندی من با هر اتفاقی به شدت کمرنگ میشد

    اما بعد از آشنایی با این مباحث به اینجا رسیدم که هروقت مسئله ای در زندگیم پیش میاد، اونو به دقت بررسی میکنم

    و سه دسته بندی براش در نظر میگیرم:

    ————————————————————–

    1- این اتفاق به ظاهر نامناسب بخاطر گناهی بوده که انجام دادم و به قول قرآن فذاقت وبال امرها… نتیجه اون گناه به این

    شکل بهم برگشته تا متوجه مسیر اشتباهم بشم و استغفار کنم و مسیرمو اصلاح کنم، هرچند که خداوند از بسیاری از گناهان

    میگذره… و صد البته هر خطایی فقط ظلم به نفس خود انسانه و گرفتاری هم که پیش میاد نتیجه خود عمله نه اینکه خدا

    چوب دستش گرفته ما رو ادب کنه، به قول خداوند ما بر کسی ظلم نمیکنیم لاکن بندگان خودشون بر خودشون ظلم میکنن…

    2- این اتفاق به ظاهر نامناسب نتیجه توجهات نا مناسب من بوده و اتفاقات نامناسب تر رو به سمت من جذب کرده…

    در اینصورت سعی میکنم با کنترل کانون توجهم و گوش دادن به آگاهی های استاد مسیر اشتباهی رو که رفتم برگردم و روی

    خودم کار میکنم تا از اون حالت خارج بشم… مثلا اتفاقات بدی واسم پیش اومده و بررسی کردم دیدم فیلمی که درحال

    تماشای اون بودم با اینکه ظاهرا چیز بدی نداشته اما ناخودآگاه حالمو بد کرده و به تبعش این اتفاقات داره میفته…

    3- اون اتفاقات به ظاهر نامناسب نشانه ای هستن برای ایجاد خواسته… و در اینصورت تلاش میکنم با بالابردن آگاهی هام

    توی اون حوزه که برام خواسته ایجاد شده و یافتن راهکار مناسب اون خواسته رو محقق کنم که البته در تمام حوزه های

    زندگیم خواسته هایی برام ایجاد شده و به لطف خدا ظرفم بزرگتر شده و به بهترین نحو اون خواسته ها تامین شده…

    مثلا داشتن فرزند، تعیین جنسیت با تصویرسازی، خرید خونه، رسمی شدن در یه شرکت دولتی و … اما همیشه در زمینه

    مالی به خاطر باورهای سیمان گونه ای که داشتم نتونستم اونقدر موفق بشم و باگمو فهمیدم و دارم به لطف خدا روش

    کار میکنم.

    —————————————————————————————————————————————————————–

    در مورد بخش تمرینات قسمت اول :

    بزرگترین چالش من کسب درآمد از کار آزاد و کلا بیرون اومدن از کار دولتیه…

    اگه این اتفاق بیفته:

    من با توجه به نوع مهارت هایی که دارم میتونم تو خونه کار کنم بصورت فریلنسر

    هیچ کس به من دستور نمیده و آقا بالاسر ندارم

    هر جای ایران که دوست داشته باشم میتونم ساکن بشم

    میتونم دایم در سفر باشم (یکی از علاقه مندی های من) و کارمم انجام بدم

    آزادی زمانی و مکانی داشته باشم…

    میتونم دلاری کار کنم و برای مشتری های خارجی هم کار بزنم (کارم تو حوزه تولید محتوا و گرافیکه)

    میتونم به هرجای دنیا مهاجرت کنم بدون هیچ دغدغه مالی

    با تولید کارهای باکیفیت افراد زیادی رو به عنوان مشتری ثابت داشته باشم

    میتونم بصورت آنلاین افرادی رو با خودم همراه کنم و میزان تولید رو بالا ببرم و …

    ایمان میارم که هیچ کاری نشد نداره

    ایمان میارم که خداوند در هر کاری منو حمایت میکنه

    ایمان میارم که روزی ثابت نیست و دست عده خاصی نیست

    ایمان میارم که به هر چیزی بخوام به فضل الهی میرسم…

    شاید باورتون نشه اما این باور که “من میتونم در کار آزاد درآمد داشته باشم” یکی از بزرگترین باورهاییه واس من که مثل

    داستان رژیم استاد که فرمودن من زندگیم به دو بخش تقسیم میشه، قبل از رژیم و بعد از رژیم، اگه اتفاق بیفته بتهای زیادی

    از باورهای مخرب در ذهن من میشکنه و آزاد و رها میشم و ایمان میارم به معنی واقعی کلمه که من و فقط من به فضل خدا

    خالق زندگی خودم هستم و خداوند چیزی رو از من دریغ نکرده و نخواهد کرد… شاید براتون غیر منطقی باشه که این باور

    اینقدر واس من سنگینه ولی این موضوع ریشه در دوران کودکیم داره و در ناخودآگاهم رسوخ کرده و نمدونم ریشش چیه…

    ————————————————————————————————-

    مرحله سوم: کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و…

    بنظرم با توجه به شغل دولتی و باورهای محدود کننده و بحث رعایت تکامل باید از همین جایی که هستم این اقدامات رو

    انجام بدم: وقتهایی که سرم خلوته با پرداخت مبلغی از سایت های فریلنسری اشتراک تهیه کنم و با توجه به قانون تکامل

    و اینکه من در این حوزه مثل کسی هستم که هیچ درآمدی نداشته و از صفر داره شروع میکنه، برای پروژه های کوچکتر

    باید با قیمت خیلی پایین درخواست بدم که اولا تکامل رعایت شه و ثانیا این که مبالغ پایین تر برای ذهن من باورپذیرتره

    نه اینکه کار من بی ارزش تر یا کم ارزش تر از بقیه باشه نه!! بلکه ذهن من فعلا این مبلغو میتونه هندل کنه و احتمال بده که

    میشه و بعد که تونستم یه پروژه بگیرم و مبلغشو دریافت کنم آروم آروم ذهنم نرم میشه و درک میکنه که میشه و یواش

    یواش مشتری هام ثابت میشن و نمونه کارهام بیشتر میشن و لایک میگیرم و امتیازام بالا میره و یواش یواش مبلغمو بالاتر

    میبرم و کارهای با کیفیت بالاتر رو قبول میکنم… از این طرف هم به موازات مهارت هام رو افزایش میدم و آموزش میبینم…

    و با کار روی باورهام مسیر رو هموار میکنم… ان شااالله هر وقت این ایده عملی بشه تو سایت واس کسانی که مثل من این

    سد ذهنی رو دارن کامنت میزارم که آقاااا میشه و برای من شده!!! ان شااالله همیشه سلامت و رو به رشد باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    صدیقه گفته:
    مدت عضویت: 1648 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیزدلم

    چقدر این جلسه فوق العاده بود چقدرررر به دلم نشست چون درمورد ذهنیت محدود من صحبت شد :)

    میتونم بگم همیشه از چالش ها فرار میکنم چون از شکست میترسم از این که بقیه فک کنن بی عرضه ام بدم میاد،من تو خانواده ای بزرگ شدم که هر موقع خواستم قدمی بردارم فقط بهم گفتن نه نمیشه مسیرت اشتباهه، هیچ وقت تشویق نشدم

    خانواده من به شدت منفی نگر و شکاک هستن همیشه نیمه خالی لیوان میبینن و اگه شکست بخوری شاید تا سال ها اون شکست بهت یادآوری کنن،شاید علت فرار من از چالش ها همین بوده،ترس از حرفای بقیه

    نقطه عطف زندگی من که شد سکوی پرشم شکست تو ازدواجم و در نتیجه طلاقم بود

    اصلا شدم یه آدم دیگه،من که حتی هزار تومن نداشتم الان یه خانم مستقلم،منی که همیشه واسه کوچیکترین مسائل غصه میخوردم الان خیلی بیخیالتر شدم،خیلی خیلی رشد کردم و خیلی وقتا میگم طلاق واسه من برکت داشت :) چون از یه دختر وابسته که نمیتونست گلیمشو از آب بکشه بیرون شدم یه دختر مستقل

    چالشی که دوماه پیش داشتم رانندگی بود با 30 سال سن دفعه اولی بود که رانندگی میکردم و به شدت از جاهای شلوغ میترسیدم،همیشه از مسیر خلوت میرفتم حتی اگه طولانی تر بود تا یه روز یاد حرف شما افتادم که قبلا گفته بودین چالش زندگیتون حل کنین چون اونا باعث رشدتون میشن و من وارد یه مسیر شلوغ شدم و دیدم اصلا ترس نداره و از اون روز نه تنها ترسم ریخته بلکه خییییلی رانندگیم بهتر شده و دیروز خواهرم گف خیلی پیشرفت کردی یادته روز اول چقدر میترسیدی

    .

    چالش الان زندگیم کارگاه خیاطی

    یه چالش بزرگ که دارم ازش فرار میکنم

    از اوایل تیرماه امسال من یه جایی رو واسه کارگاه گرفتم و همه وسیله های مورد نیاز برای شروع کار ولی حتی یک قدم برنداشتم تقریبا هشت ماه گذشته ومن هیچ حرکتی نکردم با این که خدا بهم الهام کرد از کجا شروع کنم ولی میترسم انقد این ترس زیاده که من دنبال شریک میگشتم که اگه شکست خوردم همه بار رو دوش من نباشه

    الان فهمیدم باید قدم بردارم باید شروع کنم نیاز نیس تعداد زیادی لباس تولید کنم میتونم از هر مدل دو سه تا بزنم کافیه،نیازی به شریک ندارم خدا هست و همه کارا رو دوش خداست فقط باید ایمانم نشون بدم

    .

    یکی دیگه از چالش ها تو حوزه روابطه

    همش به خودم چون جدا شدم کسی دلش نمیخواد با من ازدواج کنه و اگه وارد رابطه بشم ازم سواستفاده میشه به چشم بدی بهم نگاه میکنن بازم ترس دارم و فرار میکنم،باید رو باور احساس لیاقت کار کنم و بدونم من بنده خدام و هرطور که باشم لیاقت بهترین ها رو دارم

    .

    خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم و بهتون قول میدم تا جلسه بعدی کارمو شروع کنم و ازش فرار نکنم،بالاخره منم باید ایمانمو نشون بدم،ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: