ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی
استاد باید اعتراف کنم که زندگی من قبل از آشنایی با شما تماما برخورد باچالش ها بود، واقعا زندگی یه اعصاب خوردی پایان ناپذیر بود و خودم رو اسیر شرایط و موقعیت ها می دیدم و واقعا خودم رو هیچکاره می دیدم و نقش قربانی رو بازی می کردم
اما الان وقتی حرف از چالش میزنید باید بگم که خیلی وقته که به چالش خاصی برخورد نکردم و شاید هم این تغییر دیدگاهم نسبت به خود این موضوع باعث این قضیه اس، الان وقتی موردی پیش میاد که یه جورایی ناخواسته اس، تازه کلی ذوق میکنم و میگم ببین سناریو قراره هیجانی بشه، ببینی چه ماجرای جالبی پشت این داستانه همون الخیرو فی ماوقع
نمونه اش امروز صبح بود که دیر از خواب پا شدم، با خودم گفتم ببینم امروز خدا میخواد بهم چی نشون بده یا چع اتفاقی بیفته که خواب موندم، وقتی توی مسیر میرفتم و اتفاقا به ترافیک هم خوردم وقتی آسمون خوشگل امروز رو دیدم که هوا اونقدر تمیز و عالی بود و از یک طرف آسمون، ابر داشت و دونه های ریز مخلوط بارون و برف روی شیشه ماشین می نشست و از طرف دیگه هم خورشید داشت سعی میکرد از دل ابرها بزنه بیرون و رگه های آفتاب به شکل زیبایی در اومده بود که من اسم این حالت رو گذاشتم چشم خدا، به خدا گفتم میخواستی این خوشگلیاتو بهم نشون بدی ازت ممنونم
استاد از وقتی قانون رو فهمیدم شاید خیلی جاها درست و قانونمند رفتار نکردم ولی دیگه دلم قرصه، دلم قرصه که اگه الان دو دوتای من چهارتا نشد به خاطر این بوده که من اشتباهی یه طرف معامله رو دو ننوشتم ولی انتظار خروجی چهار رو دارم یعنی اینقدر دقیق، دیگه زندگی من برگی در باد نیست، شاید الان خیلی جاهاش اون مدلی که میخوام نیست ولی این یه مقدارش از تنبلی خودمه یه مقدارشم برای طی کردن تکاملمه و بالاخره درستش میکنم
استاد دیگه زیر پام سست نیست واسه قدم برداشتن، نمونه اخیرش این که به جای اینکه نگران چالشها باشم خودم چالش میسازم، و با اینکه توی شغلم مدیر نرم افزار یه شرکت معتبر هستم و درآمد کارمندیم هم خوبه ولی دیگه منو راضی نمیکنه، من کار آسون تر میخوام، پردرآمدتر میخوام، آدمهای حتی بهتر از این همکارهای فوق العاده ام میخوام، برای همین استعفام رو چندماهی هست که به مدیرم اعلام کردم و گفتم که بعد از عید دیگه نمیام، هر چند تا اینجای کار ایشون موافقت نکردن و هی به من میگه بگو چی میخوای؟ حقوق بیشتر؟ و من برای اینکه شرایط رفتنم سریعتر بشه مدام میگم هیچی و فقط میخوام برم، استاد میخوام بیام بیرون و شبانه روز بشینم درسهایی که بهم دادی رو دوره کنم بدون هیچ عجله ای، من ایمان دارم که راهها و ایده ها خودشون رو نشونم میدن، حتی با اینکه هیچ ایده ای برای قدم بعدی ندارم سال 1400 هم همین اتفاق افتاد و من به لطف 12 قدم و با یه ایده خامی که داشتم از سرکارم اومدم بیرون و بعد درهای رحمت خدا باز شد و من به سمت شغل فعلیم با درآمد دوبرابر قبلم وشرایط و موقعیت عالیترهدایت شدم
استاد البته من یه چالش بزرگ هم دارم که تا این لحظه هیچ موفقیتی در حل اون نداشتم و اونم چالش ازدواج و داشتن یه رابطه عالیه، بعد از گذروندن دوره احساس لیاقت حس کردم که خیلی از دیواره های سیمانی ذهنم ریخت ولی هنوز هم توی این مورد موفقیتی بدست نیاوردم، البته اگر آدم قبل بودم ارزش خودم رو گره میزدم به شغل و سمت و درآمدی که دارم و هرگز با شرایط فعلی فکر بیرون اومدن از کارم به ذهنم خطور نمیکرد ولی الان درک کردم که من ارزشمندم، فارغ از شغلم، درآمدم و موقعیت کاریم
یکی از تمارینی که بعد از فایل قبلی به ذهنم رسید تمرین تعریف و تمجید از آدمهای اطرافم بود، وقتی خودم رو کنکاش کردم دیدم که من نسبت به آدمها خیلی بی تفاوت هستم بلکه خیلی جاها هم منتقد هستم و از بالا بهشون نگاه میکنم و تصمیم گرفتم که هر روز بیام و آگاهانه ویژگی های خوب آدمهای اطرافم رو بررسی کنم حتی اونایی که به نظرم ویژگیهای خوب چندانی ندارند و همینطورهم بیام و یکبار دیگه به رسم دوره احساس لیاقت ویژگیهای خوب و مثبت خودم رو هم به خودم یادآوری کنم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته
ما زمانی به چالش میخوریم که روی بهبود خودمان کار نمی کنیم نمی خواهیم خودمان را تغییر دهیم انسانها در حال پیشرفت (بالا )یا پسرفت (پایین) هستند
از خودمان سوالات خوب بپرسیم راه حل مسائل به ما گفته میشود و همیشه در حال بهبود و پیشرفت هستیم
هر روز از خودم سوال خوب می پرسم ؟
چطور از این آسانتر و راحتر میشه ؟
چطور درآمد من بیشتر میشه ؟
چطور کیفیت رابطه من بهتر میشود ؟
سوالات این جلسه؟
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟ ابتدا آن مساله یا چالش نعمت از طرف خدا می دانم من دارم روی خودم کار می کنم سه سال هر روز تمرین ستاره قطبی انجام دادم و متعهد هستم به گوش دادن فایل گوش دادن و تمرینات در عمل انجام می دهم
نمونه تمرین (دیدن زیبایها ، سپاسگزاری ، تعهد کیف پول ، غیره )
در هر مساله می گردم
الخیر فی ما وقع آن را پیدا کنم آن چالش و مساله مسیر رسیدن به خواسته می دانم با این دیدگاه به آن مساله نگاه می کنم
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟! بله
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟ خیر
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛
اولین نعمت ظرف وجودی من بزرگتر میشود
بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛
اعتماد به نفس من بیشتر میشود
توکل من چقدر بیشتر می شود؛
به اندازه مساله را حل می کنم توکل من بیشتر میشود
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛
مهارت ارتباطی ، و یادگیری فرهنگهای جدید
یادگیری راه درآمد زایی
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛ توکل من بیشتر میشود
چه نعمت هایی به من داده می شود؛ درآمد بیشتر
چه پیشرفت هایی می کنم؛ آرامش و احساس من بهتر میشود.
خیلی از مسائل حل کردم من شخصی است نمی خواهم بیان کنم به لطف آموزشهای عالی شما در دوره فوق العاده دوازده قدم و احساس لیاقت
ولی یک مورد ابتدا مهاجرت به مشهد انجام دادم برای بهبود شخصیت خودم عرض شش ماه هر روز به مدت چهار ساعت به تمام محله های مشهد رفتم و مسیرها آدرسها را یاد گرفتم حالا طوری شده آدرس کسی از من می پرسه راحت با خط و مسیر راهنمایی می کنم خیلی جاها و زیبایها اینجا بلدم خود مشهدیا ما اینجا نرفتیم و اولین بار اسمش می شنوند
نعمت که برای من داشت من به هر جای دنیا بروم می توانم با آن محیط و مردمش ارتباط برقرار کنم و هدایت شدم به ایده های ثروت ساز و انسانها عالی
با حل کردن مسائل و بهبود شخصیتمان ، ظرف وجودیمان بزرگتر میشود
استاد عزیزم سپاسگزارم
به نام حضرت حق
سلام به جمع الهی زندگیم
مرحله اول
چه چالشی در زندگیم هست که من بجای حلش دارم ازش فرار میکنم؟؟
اینکه بیام پا در دل ترسهام در رابطه با یسری کارهای مربوط به درآمد زایی کنم و چونکه تا الان وارد خیلی هاشون نشدم همش تفره میرم و میندازم عقب و ازشون فرار میکنم و من از الان به بعد به خودم قول میدم که از اشتراک گذاری های آموزشی کارم یسری کارهای حتی کوچک شروع کنم که بالاخره در طی مسیر راه ها و ایده های بهتر درآمدزایی پیدا میکنم هرچند تا الان چندتا کار عملی در رابطه با کارم انجام دادم مثل راه اندازی باشگاه،تمرین و آموزش در فضای باز و…اما باید بازم بیشتر انجام بدم و پا در دل یسری ترس هایی که خودم میدونم دارم بذارم تا کم کم در طی این مسیر هم بیشتر یاد بگیرم هم از مسیر زندگی لذت ببرم
مرحله دوم
برای تغیر ذهنیت قدرتمند کننده بجای تمرکز فقط بر روی نتیجه نهایی بذارم بیام از مسیر شگفت انگیز این مسیر لذتبخش برا خودم بسازم و استفاده کنم و یاد بگیرم فارغ از اینکه شکست بخورم یا به نتیجه دلخواهم نرسم ،و من چند ماه پیش اینکارو کردم و پا در دل یکی از ترس هام گذاشتم و واقعا هم نتیجه برام مهم نبود بلکه تنها چیزی که برام مهم بود واردش بشم و اینکارو کردم رفتم در مسابقه رشته خودم شرکت کردم و نتیجه دلخواهمو نگرفتم اما تونستم به خودم و ذهنم بگم دیدی من تونستم شکستت بدم و از همون روزها وارد یه مرحله موفقیت و پیشرفت در کار خودم شدم و باعث شد که بلندشم بیام تهران که الان چندماهه که تهرانم با کلی پیشرفت در مهارت خودم و کلی درس ها یاد گرفتم
مرحله سوم
کارهایی که برا این مرحله باید انجام شود لیست کن و کار از قدم های کوچک شروع کن تا آروم آروم هم نتیجه کسب کنی هم لذت ببری
از همون اول در تایپ این کامنت کاملا فکر میکردم دارم در جلسات دوره شیوه حل مساله جواب میدم و فکر میکنم
چونکه واقعا بارها شده گه این هیولای بزرگ تماما کمالگرایی رو در وجود من به موج می آورد و هنوزم هم یه عالمه از این موج ها رو دارم،اما شکرخدا چونکه تا الان قدم های زیاد کوچک برداشتم و عمل کردم باعث شده که آرامش بیشتری هم برا خودم کسب کنم چونکه باعث رازی تر شدن وجودم شده که پس من توانایی انجام کارهارو دارم
مثلا تخصص من اینجوریه که:
عضله سازی
انعطافی
نفس
تکنیک
تمرکز
درونی
سلاح های مختلف مربوطه
سرعت
قدرت
و….
هرزمان که من مینشستم همزمان به همشون فکر میکردم باعث میشد که اصلا هیچ کاری نکنم چونکه کوهی از انجام کار و مسائل جلوم سبز میشد ولی با کمک تجربه های قبلم در شغل های قبلیم بخصوص در شغل هنری که داشتم و با کمک این دوره شیوه حل مسائل اومدم هرروز با انجام و تمرکز روی فقط تمرینات و نکات همون روز تعیین شده باعث شده که من بیشتر با خودم و جهانم نرم تر و ریلکس تر بشم و همون باعث بیشتر روغنکاری شدن چرخ زندگیم بشه و الان بجایی رسیدم اغلب مواقع در تمام مسائل زندگیم جمله ای که بر زبانم جاری میشه
«من میتونم چونکه اونایی که برام قبلا خیلی برام عجیب و غریب و غیرقابل حل بودن اما من تونستم حل شون کنم پس من تمام مسائل زندگیمو میتونم حل کنم»
زمانی که من دوره عزت نفس شروع کردم عمل به تمرینات جلسه اول یکیش کسب انعطاف بسیار خوب پاهام شد،دو اینکه اولین کتاب خودمو چاپ کردم بااینکه نتیجه دلخواهمو نگرفتم اما باعث یه عالمه باور قوی در وجودم شد که من میتونم و لیاقت خیلی موفقیتهارو دارم
نقاط عطف زندگیم
مثل آسیب جسمانیم که فکر میکردم زندگیم به آخر رسیده اما منو نکشت بلکه قویترم ساخت از خیلی بابت ها و خودباوری بیشتر در وجود من بیدار شد
مثل ازدواج مادرم که تا سالها نمیتونسم بپذیرم و باهاش کنار بیام اما بعد از تغییر باورهام بازم من خیلی قدرتمندتر شدم که قسمت عظیم باورسازیش برام این بود که من باید اصل زندگی برام مهم باشه نه فرعیات
و……
اما کلیت کانون توجهم اغلب مواقع خوشبینی و موفقیت و هدایت الهی ست
دوستتون دارم.
با سلام به استاد مهربون و دوست داشتنی که سالهاست با اموزش های شما سعی کردم و تلاش کردم که ادم بهتری باشم و با خدا اشتی کنم
استاد من در مقابل چالش های زندگیم بسیار بهم میریزم گریه میکنم عصبی میشم و در روزهای اول حتی دلم میخواد دنیا تموم بشه دلیلش هم خودم میدونم چون کلی اشغال زیر مبل قایم کردم و هر روز بیدار میشم و با همون حس های خشم و نفرت که درمورد چند نفر توی زندگیم دارم که متاسفانه من بهشون اجازه دادم بهم ضربه بزنن و الان که همشون از زندگیم رفتن من هنوز نتونستم اونا رو ببخشم و ساعتها فایلهای شما رو گوش میکنم و تمرینات رو انجام میدم تا بتونم اون ادمها رو ببخشم و رها کنم و بپذیرم که من خودم با نداشتن حس لیاقت با ترسیدن با ضعیف بودن و با نداشتن ایمان واقعی به خدا اجازه دادم که این ادمها به من ضربه بزنن و روزی که من بتونم این ادمها رو ببخشم و رها کنم قطعا میتونم خیلی خیلی بهتر و با ارامش با چالش های زندگیم روبرو بشم چون دیگه پر از خشم و نفرت نیستم
اولین چالش زندگی من در حال حاضر مهاجرته که با اینکه ارزوی چندین ساله ی منه الان که در این مسیر قدم برداشتم و خیلی بهش نزدیک شدم خودم کار و متوقف کردم و ترس تمام وجودموگرفته و حس میکنم دیگه ضعیف تر از اونیمکه بخوام دوباره از صفر بسازم زندگیمو اونم تنهایی با اینکه هر چی که توی کشور خودم ساختم تنهایی ساختم و خودم بودم و خودم ولی باور های درستی برای مهارجرت ندارم که دارم روش کار میکنم استاد
سوال اول
چه نعمت هایی این چالش برای من بوجود میاره ؟
اول از همه رسیدن به رویای زندگی در امریکا که حدود 10 سال پیش زمانی که هنوز انقدر پر از خشم نبودم داشتم و همیشه تنهایی ارزویی بود که منو پر از هیجان و حس خوب میکرد و هر وقت میخواستم برای خودم تابلو ارزوها درست کنم اولین عکس عکسه یه هواپیما بود که از زمین بلند شده بود و وقتی نگاش میکردم خودمو تو اون هواپیما میدیدم که دارم میرم امریکا
انقدر سالها من این فرکانس وبه جهان هستی فرستادم که امسال به طور معجزه اسایی مسیر مهاجرت من درست شد ومن اگر بخوام میتونم چند ماهه دیگه از ایران برم ولی الان پر از ترس شدم و میدونم دلیل مهمش اینه که تو دوسال گذشته که طبیعت داشت منو از ناخواسته های زندگیم جدا میکرد تمرینات و رها کردم ایمانم ضعیف شد و شرک همه ی وجودمو گرفته بود طوری که منی از سال 96 توی تلگرام با شما اشنا شدم و شروع کردم کار کردن روی خودم و کلی پیشرفت مالی کردم و جایگاه اجتماعیم کلی تغییر کرد ولی ضعیف شدم به طوری که بیمار شدم استاد و خیلی فرکانسم پایین اومد متاسفانه و با چشمهای خودم میدیم نتیجه ی اومدن در مدار پایین و هر لحظه فقط و فقط حرفهای شما یادم میومد ولی خوب خیلی سخت بود دوباره ایمان بیارم دوباره تو مسیر قرار بگیرم اینا رو نوشتم اول برای خودم که بدونم چرا انقدر اضطراب دارم و الان که دوباره وارد این مسیر شدم از این مسیر پر از ارامش خارج نشم و برای دوستانی که دارن روی خودشون کار میکنن که از ناخواسته های زندگیشون جدا بشن خیلی خیلی مراقب باشید زمانی که اون مسیر شروع شد بیشتر از هر وقتی باید روی خودتون کار کنید و ایمانتونو به خدا نشون بدین وگرنه همون روزهایی که خودتون ارزو کردین که بهش برسید تبدیل به سخت ترین روزهای زندگیتون میشه
استاد من 2 ماهه که برگشتم به مسیرم و از صبح تا شب دارم فایلهای رایگان سایت و گوش میدم تا خودمو پیدا کنم مسیرمو و از همه مهمتر باورهای اشتباهمو و خدا رو انقدر حالم خوبه که اصلا دلم نمیخواد از سایت برم بیرون دلم میخواد دوره ی عدم احساس لیاقت رو که قطعا بهش نیاز دارموبه عنوان عیدی برای خودم بخرم و ایشالله عید روش کار کنم
سوال دوم
برچه ترس هایی غلبه میکنم ؟
ترس اینکه سنم بره بالا و به رویای خودم نرسم
ترس اینکه هیچ وقت زندگی تو یه کشور دیگه رو تجربه نکنم دنیا رو نبینم مثل بچه گیام از ته دلم ذوق نکنم دیگه من عاشق سفر کردن و ماجراجوی ام استاد
سوال سوم
توکل من چقدر بیشتر میشه
قطعا وقتی بتونم به ارزوم برسم چون خودم خوب میدونم خدا لحظه به لحظه منو هدایت کرده و ادمهایی رو فرستاده تا بهم کمک کنن که بتونم مهاجرت کنم اونم به بهترین شکل بعد از این مهاجرت قطعا من تمام ایمان از دست رفته ام رو دوباره بدست میارم حتی خیلی خیلی بیشتر از قبل که هر لحظه حس میکردم خدا تووجودمه (کاش تو روزای سخت بیشتر مزاقب ورودیهام بودم تا انقدر ایمانم و توکلم ضعیف نمیشد )
سوال بعدی چه تواناهایی در من بوجود میاد ؟
توانایی صحبت به یه زبان دیگه
توانایی ساختن یه زندگی جدید به امید خدا حتی ساختن یه خونواده ی خوب
توانایی کشف زندگی درک زندگی و تجربه های جدید
در نهایت استاد با هیچ کلمه ای نمیتونم از شما تشکر کنم برای اینهمه رشدی که در کنار شما داشتم و اینکه من بعد فوت مادرم خیلی رشد کردم چون خیلی تنها شدم و زندگی بهم یاد دادکه باید روی پاهای خودم واستم و دستمو به زانوی خودم بگیرم ولی واقعا با خدا قهر کردم چون سنم کمبود وپذیرش نبودنه مادر و نداشتم و این شما بودین که منو دوباره با خدا اشتی دادین
براتون بهترینها رو ارزو میکنم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استادبزرگوار سید حسین عباسمنش و بانو شایسته و دوستان عزیزم
جواب سوال ابتدا فایل :
من در قدیم اگر با چالشی مواجه میشدم به شدت عصبی میشدم حتی با اینکه در خیلی از مواقع میدونستم که از پسش برمیام ولی چون به چشم یک سد و مانع بهش نگاه میکردم و نه به عنوان یک فرصت برای همین به شدت منو بهم میریخت و باعث ناراحتی و عصبانیت من میشد به صورتی که حتی اطزافیانم هم ناراحت میکردم و اون مورد تبدیل میشد به یک مسئله ی به شدت ناراحت کننده .
تمرین این فایل :
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
مسئله ی مالی چالشیه که باید در حال حاضر حل کنم . با اینکه سالیان سال ازش فرار کردم ولی الان به این درک رسیدم که باید این مسئله رو کامل حل کنم و تا زمانی که درگیر مسائل مالی باشم نمیتونم خیلی از آزادی هارو تجربه کنم . من کلا از مباحث مالی فرار میکردم و انگار یه جورایی از پول و اعداد ارقام خیلی بزرگ میترسیدم و به تازگی وارد حوزه حسابداری شدم با اینکه فعالیتم تا به امروز در شرکت ها هیچ ربطی به حسابداری و مالی نداشته ولی خیلی اتفاقی در این مسیر قرار گرفتم و برای پیشرفت کارم مجبور شدم یک سری مسئولیت ها رو بپذیرم.
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:
” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “
ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛
بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛
توکل من چقدر بیشتر می شود؛
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛
چه نعمت هایی به من داده می شود؛
چه پیشرفت هایی می کنم؛
یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.
جواب : دقیقا زمانی که با این چالش مواجه شدم خیلی ترسیده بودم از اینکه اگه نتونم خوب یاد بگیرم و درک کنم مسائل مالی رو و نتونم حساب کتاب های شرکت رو درست انجام بدم چه اتفاقی ممکنه برام بیوفته و اینکه مورد انتقاد شدید قرار بگیرم و حسم بد بشه و اینکه چقدر باید دقت و تمرکز مو در کارم بالا ببرم که کمترین میزان خطا رو داشته باشم . ولی چیزی که به خودم میگفتم این بوده که من همیشه دوست داشتم به عنوان یک مدیرعامل خیلی خوب و تاثیرگذار و موفق شناخته بشم . حتی تو یکی از فایل ها که استاد گفتن مدیر اوبر در آمریکا که یه شخص ایرانی هست در حال حاضر بالاترین درآمد سمت مدیر رو در دنیا داره و شنیدن این جمله حس خاصی بهم داد و به خودم گفتم یکی از چیزهایی که میتونه اعتماد به نفس مدیرعامل بودن رو به من بده اینکه بتونم رو مباحث مالی هم تسلط داشته باشم و گفتم هرچقدر سخت باشه من تمام انرژی و تلاشمو میذارم و اصلا الان برام مهم نیست که چقدر مبتدی هستم و دوست دارم روزی خودمو ببینیم که این مباحثی که شاید الان برام خیلی قابل درک نیست ، خیلی برام شیرین و جذاب شده و همین موارد باعث شده که بتونم ثروت زیادی باهاش بسازم و انقد مسلطم که دارم به افراد دیگه مشاوره میدم .
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.
یک مورد خیلی جالب اینجا بگم : زمانی که تصمیم گرفتم آموزش حسابداری رو شروع کن تو گوگل دنبال آموزشگاه و مدرس ها در شهر خودم بود . تو دفترم نوشتم خدایا منو به بهترین و عالی ترین آموزش هدایت کن . با چند آموزشگاه صحبت کردم ولی نظرمو جلب نکردن ، داشتم با موبایلم صحبت میکردم دستم خورد رو صفحه کیبورد و یه سایت برام باز شد که اصلا نفهمیدم چه جوری به خدا نفهمیدم . وقتی تلفنم تموم شد سایت رو نگاه کردم و دیدم تمام آموزش های حسابداری رو در بخش های مختلف ارائه میدن و یه قسمت دارن آموزش حسابداری مقدماتی که دقیقا این قسمت رایگان بود . باورتون نمیشه که چقدر ذوق کرده بودم و اینو هدایتی از سمت خدا دیدم و شروع کردم از همین قسمت و واقعاً آموزش هاشونم عالی و فوق العاده است . هر روز سعی میکنم یه مبحث کوچیک از حسابداری رو آموزش ببینم درک کنم و با مفاهیم آشنا بشم .
تا قبل از آشنایی با استاد عباس منش همیشه فکر میکردم چالش ها فقط بخاطر بدشانسی منه و ممکنه خیلی ها این درگیری ها رو نداشته باشن برای همین هم حالم به شدت بد میشد و دیگه نمیتونستم درست عمل کنم .
منم خیلی از باورهای محدود کننده مثل : ممکنه شکست بخورم پس اصلا امتحانش نکنم و تلاش نکنم برای حلش یا اینکه الان مهارتشو ندارم پس ناتوانم در حلش و خیلی جاها احساس گناهی که در درونم وجود داشت و این ها رو مجازات خداوند میدیدم و زجه میزدم برای اینکه خدا منو عفو کنه…..
ولی این روزها حالم خوبه چون دیگه میدونم چالش ها و تضاد ها هدیه های خداوند است برای پیشرفت ما برای رسیدن ما به خواسته هامون .
جهان یک مسیر است که با حل مسائل ما توانا میشیم و پیشرفت میکنیم .
چالش ها قسمت جدایی ناپذیر زندگی است و برای همه اتفاق می افته و این چالش ها برای پیشرفت و رشد ماست و نه مجازات خداوند پس باید با آغوش باز بپذیریم و بگیم این یک فرصته برای پیشرفت این یک فرصت برای بزرگ تر شدن ظرفم و آماده تر شدن برای دریافت نعمت های بیشتر الله.
ذهنیت قدرتمند اینکه چقدر میتونیم نگاه مثبت داشته باشیم نسبت به چالش ها و اون هارو با آغوش باز بپذیریم .
استاد عزیزم مرسی که از ما آدم های شجاع و با جسارت میسازی
عاشقتووووونم . و با قدرت این مسیر رو ادامه میدم .
بنام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیز و دوستان ارزشمندم
خب وقتی که چالشی برای من بوجود میاد اون نجوا در ذهن من شروع میکنه و من سعی میکنم که اعراض کنم و فکرمو روی موارد دیگه بذارم و کنترلش کنم. این سایت یه کنترل کننده موثر برای من هست . واقعا بخاطرش شکر گزار هستم.
این دید بسیار قدرتمند کنندست که این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است . بخصوص در مورد چالش های بزرگ به این سبک فکر کردن واقعا فوق العادست.و بنظرم اینطور میاد که با یاد آوری این نکته که در قران ذکر شده اِعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ برای من خیلی مفیده که اینجور برای خودم تصور کنم که دنیا یه بازیه و در حقیقت ما یه فرصتی داریم که توی این بازی باشیم. مثل اینکه یه عینک وی آر زدیم و انقدر این بازی طبیعیه که ما باورش کردیم بصورت صد در صد و اصلا حقیقت خودمونو از یاد بردیم . و در یه زمان مقرری به راحتی عینک وی آر از روی چشم ما برداشته می شه و می گیم وااااو پسر ، عجب بازی بود واقعا داشتم زندگیش می کردم.
خب حالا توی این بازی اگر قراره حرفه ای بشیم و برسیم به همون مقصودی که از طراحی این بازی مد نظر بوده ، چون قطعا معتقدیم که این بازی با منظور خاصی طراحی شده ، اونم یه طراحی با بینهایت الگوریتم فوق العاده که مو لای درزش نمیره و همه با حکمت و دلایل خاصی هستن و قوانین ثابتی وجود داره که همه شون در راهنمای بازی به ما گفته شده .
حالا بستگی داره اصلا بخوایم راهنمای بازی رو بخونیم یا اینکه بخوایم با آزمون و خطا جلو بریم.
البته این بازی یه راهنما هم داره که بصورت پیشفرض برای همه فعال هست و در هر موقعیتی توسط یه عنصری توی بازی به ما این راهنمایی منتقل میشه ، توسط تمام عناصر بازی امکان دریافت اون راهنمایی و هدایت ها وجود داره فقط اگر جنس اون راهنمایی ها رو بتونیم تشخیص بدیم .
خب حالا میرسیم به این بخش که چالش ها چیا هستن؟
چالشها یه وسیله برای لول آپ هستن اگر بخوایم یه سطح بالاتری از بازی رو تجربه کنیم راهش باز کردن درهای بسته و وارد شدن در اونها هست که منتهی میشن به یه سطح بالاتر از بازی ، حالا وارد این چالش که میشیم ، توی مسیر ما خودمون هم تغییر میکنیم ، جوری که وقتی چالش تموم میشه ما دیگه اون قبلیه نیستیم ، یه سری قدرت و ایده به ما اضافه شده ، و حالا که وارد لول بالایی میشیم دیگه اون چالشای مرحله قبل برامون ساده تر شدن و دیگه چیز وحشتناکی به نظر نمیان.
حالا ما با تجربه شدیم و محیط ما هم عوض شده ، الان دوباره اگر هوس لول آپ به سرمون بزنه خودمون میریم به درهایی که بسته هستن و برای ما جذابیت دارن سرک میکشیم ، یعنی اگر زرنگ باشیم صبر نمیکنیم انقدر بریم و بریم تا اینکه یه چالشی درست بیوفته جلوی پامون ، خودمون دنبال چالش میگردیم و اتفاقا اینجوری اون مدل چالشی رو که میپسندیم انتخاب میکنیم نه اینکه صبر کنیم یه چالش به ما داده بشه ، هر چند اونم فرصته پیشرفته ولی وقتی خودمون چالشو انتخاب میکنیم از قدرت انتخاب و اشتیاقمون هم کمک میگیریم .
برای من وقتی اینجوری به زندگی نگاه میکنم ، راحت تره که چالش ها رو چیز خوشایندی ببینم
آخرین چالشی که داشتم و سربلند بیرون اومدم ، چالش تدریس زبان انگلیسی از کتابی بود که خودم نخونده بودم ، خب یاد حرف استاد افتادم که وارد شو و نترس و هرچی کتاب لازم باشه میخونی ، هر قدر تحقیق و پژوهش که لازمه انجام میدی و از عهدش برمیای ، و همینم شد ، درسته که در طول چالش گاهی استرس داشتم ، گاهی از وقت خوابم میزدم و روی درس فردام کار می کردم ، ولی انجامش دادم و راحت بود .
حالا احساس بهتری دارم . فکر میکنم از عهده ی هر کاری که بخوام و اراده کنم برمیام. احساس میکنم توانا هستم .به یه مقداری از خودباوری دست پیدا کردم و خودمو تحسین میکنم.
بیشتر احساس میکنم که این میشود که میشنویم ، شدنیه !
مزیت اصلی که چالش داره اینه که یاد خدا میندازدمون. و سبب میشه یه سری درسای توحیدی رو که از استاد گرفتیم مرور کنیم. بیشتر به الخیر فی ما وقع فکر کنیم ، بیشتر بریم سراغ توکل و درخواست از رب العالمین ، سعی کنیم ایمانمونو قویتر کنیم ، سعی کنیم یاد بگیریم که خیلی نباید سخت بگیریم ، یاد بگیریم تنها رها نشدیم و کمک کننده ای هست که شکست نا پذیره و اصلا خودش بهمون گفته بهش توکل کنیم ، یعنی بهش وکالت بدیم که اون با راهنمایی هاش و با برنامه ریزی های فوق العادش و با همزمانی هاش و با بینهایت دست هاش کمک کنه ما رو .
اصلا چالش یه بهانست ، چون خودش در حل اون کمکمون میکنه ، خودش همه کاره هست ، اصلا ما به خودی خود مگه قدرت وعلم و بینشی داریم؟پس فقط یه بهانست که یاد بگیریم که اون هست ، توکل رو تمرین کنیم و لذت ببریم از وجود چنین خالق همه چی تمومی.
دارن اذان ظهر میگن.
الهی قربون این رب العالمین برم که الحق شایسته پرستشه.
میپرستمت ای زنده قدرتمند شکست ناپذیر ، ای هادی و عطا بخش بدون منت.
تو فوق العاده ای .
شکر بی نهایت که ما رو به این زمین زیبا دعوت کردی ، برای اینکه رشد کنیم و سعیمونو بکنیم بیشتر و بیشتر به تو شبیه بشیم .
مرسی استاد برای این بحث عالی.
حتما کامنتای دوستان هم مکمل فوق العاده ای هست برای این بحث.
الهی شکر
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به همه دوستان عزیز و استادان گرامی
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
در برخورد اول وقتی چالشی بهم میخوره خیلی حالم بد میشه و احساس ناتوانی میکنم و فکر میکنم که من نمیتونم از پیش بر بیام و همش نجواهای ذهنم رو درگیر میکنه
خودم رو محدود میدونم خیلی وقت ها کم میبینم و فکر میکنم که نمیتونم از پس اون چالش بربیام و همش خودم رو مقایسه میکنم با اون شخصی که داره بهتر از من کار میکنه و اگر هم بخوام شروع کنم از همون شرایطی که دارم کمالگرایی میاد سراغم و نمیذاره که تمام ذهنم رو بذارم روی کارم
اما از وقتی که دوره حل مسئله رو تهیه کردم خداروشکر بهتر شدم و این دو باگ بزرگ رو شناسایی کردم توی وجودم که دارم
1. کمالگرایی
2.مقایسه خودم با بقیه
و هر دفه سعی میکنم که به خودم یادآوری کنم که کی هستم و کجا هستم و از چه گذشته ای به اینجا رسیدم و حالت که توی این مرحله از زندگی هستم چقدر میتونم بهتر باشم و بهتر از این هم عمل کنم
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
اول احساس ناتوانی و تا امیدی میاد سراغم
بعضی وقت ها زیاد زمان میبرم و بعضی وقت ها کمتر
اما بعدش به خودم میام که بابا این یک فرصت رشد هست برای تو توی پیشرفت و بهتر شدن روی قوی تر شدنت
میدونی چقدر اعتماد به نفست بیشتر میشه چقدر ایمانت به خدا بهتر میشه
چقدر بیشتر خودت رو و توانایی هات رو بیشتر میشناسی و قوی تر میشی
چقدر توکلت بیشتر میشه
چقدر آگاهی هات در اون زمینه بیشتر و بهتر میشه
چقدر حال خوبت بیشتر میشه چون وقتی که کاری رو که باید انجام بدی انجام میدی دیگه ذهنت نمیاد چرت و پرت بگه و باعث حال بد و خرابت بشه
ذهنت دیگه اینقدر تورو مقایسه نمیکنه با بقیه و تمرکز میذاره روی خودت و همین باعث آرامش بیشتر میشه
من توی بعضی از موارد خودم رو به چالش میکشم و خودم از بقیه درخواست میکنم مثلا توی کار خودم از اوستاهام میخوام کاری رو بهم بدن که فکر میکنم برام سخته و نمیتونم از پیش بر بیام اما میگم و میرم توی دلش چون خودم رو میخوام به چالش بکشم و بعد اون کار چقدر خوبتر و با کیفیت تر انجام میشه طوری که خودم هم کیف میکنم و لذت میبرم و بعد به خودم میگم همین بود!!!!! که همش میترسیدی انجامش بدی!¡!
و الان توی کارم خیلی رشد کردم خیلی تجربه بدست آوردم خیلی بهتر شدم
و این رو هم استادم هم متوجه شده و دیده و بارها و بارها ازم تشکر کرده بابت این کارها و همین باعث شده که حقوقم هم بیشتر بشه و از همه مهمتر چقدر دیدم بازتر شده و چقدر قوی تر شدم
اما این اول کاره خیلی وقت ها هم بعضی کارها رو خیلی بزرگ میبینم و واقعا فکر میکنم نمیتونم از پیش بر بیام و اینقدر ذهنم رو درگیر ناتوانی میکنه که واقعا کم میارم و میگم خدایا خودت فقط به دادم برس من کم آوردم با اینکه هنوز تازه اول راه اون کار هستم
مثل الآنم که توی یک چالشی قرار گرفتم که بهم گفته شد باید این کار رو انجام بدید و خودم میفهمم که این کار چقدر به لحاظ اعتماد به نفس خودباوری توانایی قدرت کلام زبان بدن ارتباطات و …… کمکم میکنه و باعث رشد و پیشرفت بیشتر من میشه
اما ذهن کار خودش رو میکنه و من هستم که باید کنترلش کنم
همون اوایل کار خیلی میخواستم ادامه ندم و جا بزنم اما هی قلبم میگه انجامش بده این برات خوبه نترس و ادامه بده
اشکالی ندارد هر روز بهتر میشی
هر روز قوی ت میشی
هر روز چیزهای جدیدتر یادمیگیری
هر روز اطلاعات و آگاهی هات بهتر میشه
فقط ادامه بده و کمنیار
من هواتو دارم
و خداروشکر الان دارم توی این مسیر جدید حرکت میکنم
نمیگم عالی شدم چون تازه شروع کردم اما از قبل خودم بهترم خداروشکر
و میدونم که میتونم بهتر هم بشم
توسط دوره خوب حل مسائل قدم به قدم این ایرادهای خودم رو دارم بهتر میکنم البته انصافاً کاملا وقت نذاشتم روش ولی بخدا همینطوری که استفاده کردم ازش نتایج بزرگی گرفتم اگر صد خودم رو بذارم معجزه میکنه این دوره
مثلا یکی از این نتایج خوبم این هست که الان توی جنوب خوب و زیبا هستم کنار ساحل زیبای کنگان خنکای دریا آرامش دریا و موجهای ساحل نرمی ماسه ها که همیشه توی تصوراتم حسش میکردم
طلوع زیبای خورشید درخشان
هوای پاک و تمیز
رنگ آبی و زیبای دریا
صدای مرغ های دریایی
و نیروگاهی که از دور میبینم داره با قدرت کار میکنه
گفتم نیروگاه یاد دوست عزیزم حمید امیری عزیز این آتشنشان دوست داشتنی و طناز و شاعر افتادم
حمید جان بهت از مکانی نزدیکتر سلام میکنم
تا عسلویه راهی ندارم ولی نمیدونم کجا هستی ولی برات آرزوی بهترین ها رو دارم حمید جان
چقدر دوست دارم حالا که اینقدر بهت نزدیک شدم ببینمت عزیز دل برادر
امیدوارم این کامنتم رو ببینی و بخونی حمید جان نمیدونم چطور میشه ببینمت اما قانون درست و دقیق کار میکنه نیاز باشه خودش راست و ریس میکنه همه چیز رو
بابت همه چیز ازت ممنونم و سپاسگزار استاد عزیزم و مریم بانوی گرامی
سلام آقا جواد
نمیدونم از کجا شروع کنم من اواخر پارسال به تضادی برخورد کردم ک مدت ها درگیرش بودم و همش تجزیه تحلیل میکردم امروز ک داشتم تو عقل کل میگشتم به سوال شما درباره جداییتون برخوردم وقتی ک پروفایلتون و باز کردم و زندگیتون و ک تو قسمت آشنایی با سایت نوشته بودین خوندم انگار داشتم زندگی خودم رو میخوندم انگار کس دیگه ای یک سال قبل اینکه من به اون تضاد بربخورم اونو نوشته بود.اینکه برای شما اواخر سال 1400 برای من اواخر 1401.اینک میگین نزدیک به یک سال حالتون خوب نبود و از یه جایی گفتین ک دیگ باید زندگی رو شروع کنید برای منم دقیقا همین طور شد.
اول این ماه دوره عزت نفس و خریدم و به خودم گفتم باید دیگ زندگی رو شروع کنی زندگی هنوز درجریانه.اینک این اتفاق زمانی افتاد ک شما داشتین رو خودتون کار میکردین و منم دقیقا همین طور بودم.اینک منم مثل شما مقاومت داشتم اینک بعد از اون اتفاق فقط دل به دل خدا دادین و منم همین طور الان همدم من خدا شده. وقتی ک داشتم نوشتتون رو میخوندم دیدم خیلی نقاط مشترکی داشتیم انگارزندگی منو شما خیلی تو اون مورد به هم شباهت داره.من از خدا چند روز بود ک هدایت میخواستم تا اینکه امروز اتفاقی با پروفایل شما آشنا شدم انگار خدا داشت بهم میگفت الان تو کدوم نقطه از زندگیم هستم و قراره چه روزای خوبی در انتظارم باشه.من الان تو اون نقطه ای هستم ک شما به خودتون گفتید باید شروع کنید به زندگی، منم از اول همین ماه این تصمیم رو گرفتم و شروع کردم.
خیلی اومدم ک این کامنت و ننویسم ولی نمیدونم چرا یه حس خیییییلی قوی منو وادار کرد ک اینو براتون بنویسم.
از خداوند براتون طلب ارامش و عشق و سلامتی دارم.خوش بدرخشین.
به نام خدای مهربان
سلام زهرای عزیز
نمیدونی چقدر خوشحالم از اینکه این کامنت رو برام گذاشتی و قلبم رو شاد کردی
خیل خوشحال هستم که تونستم به لطف خدای مهربان یک کوچولو کمکی کرده باشم به یکی که مثل خودم بوده و من این ها رو نوشتم که برای خودم بمونه تا اون روزها رو فراموش کنم و بچسبم به زندگی جدیدی که خدا بهم داده و سعی کنم لذت ببرم بخاطر داشته هام
زهرا جان بزرگترین سپاسگزاری من و ما باید این باشه که خدا دستمون رو گرفت و اوردتمون توی این سایت الهی و کرده معلوم نبود چه سرنوشتی برای خودم رقم میزدم
زهرا جان کاملا میفهممت و درکت میکنم اما به خودت قول بده تا زمان مرگت دست از رشد و پیشرفت برنداری و هرروز سعی کنی تا بهتر بشی و بیشتر از زندگیت لذت ببری و بیشتر سپاسگزار باشی البته من خودم واقعا سعی میکنم که به این گفته ها عمل کنم البته که شیطان هم بیکار ننشسته ولی من سهیل از دو سال پیش خودم جلوتر هستم به اندازه فاصله زمین تا آسمان
فقط سعی کن خودت رو بهتر بشناسی
دیدم که دوره جواهر عزت نفس رو هم خریدی این دوره معجزه هست و بچسب بهش و زندگیت رو مجدداً از نو بساز جهان منتظرته با دست پر برگرد و با قلدری از جهان بخواه چون لایقش هستی
برات بهترین ها رو آرزو میکنم
بسیار ممنونم که برام نوشتی شاد باشی و شاد زندگی کنی
سلام جواد عزیز
ممنونم از جواب زیبات
اون روز ک پروفایلت و خوندم نمیدونم چرا با وجود کیلومتر ها فاصله قلبم احساس نزدیک بودن کرد و اون احساس باعث شد ک برات کامنت بزارم.
می خوام یه چیز جالبی ک خونده بودم برات بگم نوشته بود
(وقتی ک ما دندونمون خراب میشه میریم دندون پزشکی و میدونیم ک درست کردن دندون درد داره ولی اون درد و تحمل میکنیم چون میدونیم برامون خوبه و قراره مشکلمون حل بشه و آخر سر از دکتر تشکر میکنیم.هیچ وقت با دکتر دعوا نمیکنیم ک تو درد منو بیشتر کردی چون میدونیم اگ دکتر دندونمون و درست نکنه اوضاع بدتر میشه.پس چرا وقتی تو زندگی اتفاق به ظاهر بد برامون پیش میاد و دردمون میگیره به خدا اعتماد نمیکنیم ک حتما برامون خوب بوده و قراره ما رو بزرگ تر کنه.)
این مدت روحم خیلی درد میکشید ولی میدونستم ته این درد کشیدنا قراره اوضاع خوب بشه ولی گاهی وقتا کم میووردم
و اوضاع رو برا خودم بدتر میکردم ولی میدونی چی قلبمو آروم میکنه اینکه من مدت 4_5ماه تمرکزی روی فایل ها و حرف های استاد داشتم کار میکردم و نتایج فوق العاده داشتم از در و دیوار اتفاق های خوب برام میوفتاد. استاد تو یکی از فایل های مصاحبه گفتن وقتی رو خودتون کار میکنید و اتفاق به ظاهر بد میوفته اون اتفاق خیره و به خاطر تغییر مدار افتاده این قلبمو آروم میکرد. من به خاطر کمبود عزت نفس خیلی اذیت شدم ولی خب میدونی جدایی به خاطر زخمی ک میزنه درد داره حتی اگ بدونی تهش خوشبختیه فقط باید اجازه بدی زخم ها خوب بشن.تو درکم میکنی چی میگم. کم کم دردم داره از بین میره و سپاسگزار زندگی دوباره ای ک خدا بهم داد هستم.
این روز های دارم به رسالتم ک چند سال پیش برام مشخص شده بود فکر میکنم ولی هنوز تصمیم قطعیمو نگرفتم چون یه راه طولانی هست و 12 سال زمان میخواد ولی به خودم میگم تو سنی نداری و تا 35 سالگی بهش میرسی.ولی هنوز تصمیم قطعی رو نگرفتم.
دوست خوبم به خاطر زندگی و فرصت دوباره ای ک خدا بهم داد میخوام یه اکانت دیک تو این سایت بزنم به همین اسم و اسم این اکانت و عوض میکنم و دیگ تو این اکانت فعالیت نخواهم داشت اینو گفتم ک پیام دادم منو بشناسی
برات آرزوی بهترینا رو دارم دوست خوبم.
سلام زهرای عزیز
امیدوارم که حال و احوالت خوب باشه و توی بغل خدا باشی و شاد باشی
کامنتی که برام گذاشتی واقعا لذت بردم و کیف کردم آفرین دمت گرم نشد زیر همون کامنتت پیام بذارم و مجبور شدم که اینجا بیام بنویسم
به هر حال خیلی خوشحال شدم از خواندن کامنتت
خواستم بهت بگم که زیاد روی سال ها توجه نکن که ده یا 12 سال طول میکشه تا به اون مرحله ای که توی ذهنت هست برسی
نه زهرا جان میبینی توی مسیری که قرار گرفتی که خدا هدایتت میکنه و این 12 سال توی 6 سال طی میشه و تو اصلا نمیتونی فکرش رو هم بکنی پس فقط روی خودت کار کن و باورهات رو درست من من اول این ها رو به خودم میگم که فراموش نکنم ولی به هر حال برات بهترین ها رو میخوام و خدا همیشه کنارت باشه و دلت شاد و آرام باشه
یا حق
سلام جواد عزیز
بابت کامنت زیبات ازت ممنونم.
به نکته خیلی خوبی اشاره کردی بحث سال یه ترمز بود برام ک خودم متوجه نبودم.ولی از این به بعد بهش توجه نمیکنم و سعی میکنم در زندگی هر کاری خواستم انجام بدم اول علاقم و مدنظر قرار بدم.
بازم ازت ممنونم.
در پناه الله باشی.
به نام خدا
سلامی دوباره به دوست خوبم زهرای عزیز
همون روزی که این پیام اومد برام خوندم و کلی هم کیف کردم اما فرصت نشد که برات بنویسم و ازت تشکر کنم
تا اینکه افتاد به الان
یک فاصله دو سه روزه اما همین هم خوبه
باعث شد دوباره پیامت رو بخونم
اما میخوام بهت بگم در مورد تصمیمی که میخوای بگیری و میدونی که رسالتت هم هست ولی هنوز قطعی نشده
زهرا جان هرچه زودتر دست به کار شو و این حرکت رو انجام بده چون جهان بهت پاداش میده و کم کم روی خودت کار کن
داریم نزدیک میشیم به آخر سال برای سال جدید هدف بذار و به سمتش حرکت کن
من پارسال برای خودم چندتا هدف نوشتم واصلا فکرش رو هم نمیکردم که بتونم به این هدف ها برسم اما خیلی آسان و طبیعی و زود به این هدف ها رسیدم و الان دوباره برای سال جدید برنامه دارم و حالا میدونم که خیلی راحتتر به هدف های سال بعدی هم میرسم چون به 70 درصد هدفهای امسالم رسیدم البته همه این ها لطف خدای بزرگ بوده وگرنه من که هیچی نیستم
حالا سال جدید کلی اتفاق های خوب منتظرم هست و کلی ذوق دارم برای رسیدن بهشون
برات بهترین ها رو آرزو میکنم زهرا جان و امیدوارم که باز هم کامنت های زیبات رو ببینم و بخونم
در ضمن پیشنهاد من این هست که اسم و فامیل خودت رو بذاری روی پروفایل که بهتر هم هست
در پناه حق شاد و موفق باشی
سلام جواد عزیز
ازت بی نهایت ممنونم ک این کامنت بی نظیر و در زمان درست برام نوشتی. امروز با دیدن یه خواب بد از خواب بیدار شدم و قلبم نا اروم بود گوشی رو برداشتم و به محظ روشن کردن اینترنت برام ایمیل اومد ک کامنت برام گزاشتی.هیچ وقت ایمیل های من همون موقع پیامش برام نمیاد ولی امروز به طرز جادویی به محظ روشن کردن اینترنت اومد اگ پیام نمیومد من تو اکانت جدیدم میرفتم و این پیامتو شاید دیرتر میدیدم ولی خواست خدا بود ک در زمان درست کامنتتو بخونم.
نمیدونی کامنتت چه قدر بهم ارامش داد بارها و بارها خوندم تک تک کلمه هایی ک برام نوشتی قلب منو آروم کرد.شاید باورت نشه اونقدر بهم ارامش داد ک حتی یادم نمیاد چی خواب دیدم.ازت ممنونم.امروز خدا با نوشته های شما باهام حرف زد.
دوست خوبم در مورد رسالتم میخوام کمی برات بگم.من از زمان راهنمایی هدفی داشتم ک جراح مغز و اعصاب بشم و درسم هم عالی بود حتی تو امتحان ورودی ب مدرسه تیزهوشان هم قبول شدم اون وقتا میگفتم دوست دارم اولین بیمار و آخرین بیمار هر سالمو رایگان عمل کنم و هر بیماری هم ک در طول سال بیاد و وضعیت مالی مناسبی نداشته باشه هم رایگان عمل میکنم.
ولی با ازدواجم اون هدفم کنار رفت و من تغییر رشته دادم.3 سال پیش سوالی درباره پیدا کردن رسالت بود ک چه کاری رو حاضری تا اخر عمرت بدون دریافت پول انجام بدی و من یادم میوفتاد ک دوران راهنمایی بدون اینک چیزی از رسالت بدونم به این سوال جواب داده بودم.همیشه سوالی در من بود ک ایا لحظه مرگم به خودم چی قراره بگم؟ممکنه لحظه مرگم رویای پزشک شدن همراهم باشه؟خب من متاهل بودم و همسرم نمیزاشت ک درس بخونم و دانشگاه برم به خاطر همین خواستم و کنار گزاشته بودم و تمرکزم روی زندگیم بود و با زندگیم کاملا به صلح رسیده بودم.
جواد عزیز نمیدونی الان ک برات مینویسم تازه خودم دارم متوجه میشم ک من چه قدر این خواسته رو دوست دارم.
چند وقت پیش داشتم به قبولی دانشگاه پزشکی تو آمریکا فکر میکردم ک شروع کنم درس بخونم ،ببینم شرایط قبولی تو دانشگاه های آمریکا به چ صورته و اگ بشه تو دانشگاه آمریکا ادامه تحصیل بدم این فقط در حد یه فکر بود و جالب اینجا بود چند روز بعدش از اتاقم ک اومدم بیرون دیدم تلویزون یه خانومی داشت تعریف میکرد ک سال های گذشته قبولی یکی از دانشگاه های آمریکا تو رشته پزشکی رو گرفته بوده.باورت میشه تو تلوزیون ک ورودی خوبی نداره خدا بخواد نشونه برام بفرسته و جالب تر اینک من اصلا اهل تلوزیون دیدن نیستم و اینو اتفاقی دیدم.و امروز صبح هم شما برام نوشتی ک زود تر دست به کار شو و جهان بهت پاداش میده.
خیلی مسائل هست ک باید حل کنم اول اینک من باید تازه درس بخونم تا دیپلم تجربی بگیرم چون دیپلم خودم برای رشته دیگس و بعد تازه اقدام کنم برای قبولی در دانشگاه های آمریکا.ک خب همین در بهترین حالت 2_3 سال زمان میبره.
دلیل اینک گفتم هنوز تصمیم قطعی نگرفتم به خاطر این قبیل مسائله.ولی وقتی به تصویر نهایی دانشجوی رشته پزشکی در آمریکا و در نهایت جراح مغز و اعصاب شدن فکر میکنم قلبم منو وسوسه میکنه واسه پا گزاشتن تو این مسیر.سعی میکنم زودتر تصمیمم رو بگیرم و سال جدیدو با هدف داشتن شروع کنم.
جواد عزیز خیلی خوشحال شدم بابت پیشنهادت اتفاقا تو اکانت جدیدم اسممو گزاشتم ولی چون فعالیتم بیشتر تو اون اکانته به خاطر همون اسممو از این اکانت برداشتم فقط تو این اکانت دوره عزت نفس و کتاب هارو کار میکنم.
برات آرزوی بهترینا رو دارم و امیدوارم سال جدید به بیشتر از اهدافی ک نوشتی برسی.
سلام به دوستان عزیزم
خب، چالش تمام نشدنی زندگی من، مسائل مالی است. همیشه بوده این کمبود پول و نقدینگی در جاهای مهم زندگی.
حالا که باز نشسته شده ام، دارم سعی میکنم کل سالهای کارمندی را فراموش کنم و جور دیگری زندگی کنم. برای شروع، پا شدم. رفتم توی تاکسی اینترنتی…کاری که جلوی دستم بود. یه 20 میلیون تومانی تا حالا ظرف 5 ماه از اینکار درآمد داشته م. با دو سه ساعت کار در روز. استهلاک و خرابیهای ماشین بماند، اعتماد به نفسم خیلی تقویت شد. اینکه حین رساندن بچه هایم به مدرسه، میتوانم از مسیرهای سوخته ای که هر روز ناگزیر طی میکنم، در آمد داشته باشم. این خیلی خوب است.
من رانندگی را اصلا دوست نداشتم. حالا برایم لذت بخش شده. این اولش است. راههای بهتر برایم پیدا خواهند شد، میدانم. دارم به ساختن پول ، عادت میکنم. تا احساس بد پیدا میکنم، میزنم به خیابان و پول میسازم. کم است، ولی بهتر از هیچ چی است!
یاد گرفته ام که در. مسیر حل چالشها، تداوم مهم است. خانواده قشنگم را با تداوم اعمال مهر و محبت و همدلی، جمع کردم.این خیلی درس مهمی بود که طی دوسالی که از بازنشستگیم میگذرد، با تداوم در عمل یاد گرفتم.نتیجه؟ خب، پسرم چند روز قبل پیش یک روانپزشک قابل رفت و تمامی ایرادات عدم تمرکز و رفتارهای بیشفعالانه و اوتیستیک که قبلا داشت، حل شده اعلام شد. نمیتوانم بگویم چقدر خوشحالم.من بودم که اثر اصلی را در این داستان اعمال کردم. به خودم خیلی افتخار میکنم. من این دو سال را ول نچرخیدم ! هر روز مهمترین نکته تمرین ستاره قطبیم، همین نکات مربوط به فرزندانم بود.حالا چالشهای تربیتی را با خونسردی و آرامش بسیار زیاد پذیرا میشوم که حاصل تداوم است.
برای پول هم دارم نقشه مشابهی میچینم. موتور من دیزلی است و دیر گرم میشود، ولی وای به روزی که بخواهم کاری را انجام بدهم!
علاقه اصلیم، نوشتن داستانهای کودک و نوجوان است. وقت اصلیم، صرف همین کار میشود. چند تا داستان و شعر خوب نوشته ام. سه تای آنها تصویر سازی شده و در مسیر چاپ است. توی این دوسالی که از بازنشستگیم گذشت، هر روز و هر روز نوشتم و تصحیح کردم و مرتب نوشته ها را پیش اتاق فکر انتشاراتیمان به چالش کشیدم.هر روز و هر روز. چنان در این کار پیشرفت کرده ام که میتوانم داستانهایم را هم ظرف یکماه به شعرهای قابل قبول تبدیل کنم! این علاقه و عشق من است که به زودی، تمام وقت روی آن متمرکز میشوم، این آرزوی کودکی من بوده که به آن خیلی خیلی نزدیک شده ام و دلیلش چالش بود. اوایل از نوشته های خودم، حالم بهم میخورد! خب، به مرور و با تداوم و مطالعه و پرس و جو، بهترش کردم.
شما را دوست دارم. تک تکتان را. پشت گرمی و حال خوب من هستید. وقتی اینجا مینویسم، یک آتش عجیب در اندرونم روشن میشود!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام و درود بر علی آقای عزیز دوست نازنینی که همین چند ماه قبل قول داده بود عکس خودش رو در پروفایلش قرار بده و ما همچنان در آرزو !
چقدر خوشحال شدم علی آقا : که در ایام تولدی دوباره ، زندگی به شیوه ی خودتون رو شروع کردید ، نوشتن داستان هاتون چقدر جالبه و من رو مشتاق کرده برای خوندنشون ، سه قلوهای من عاشق کتابند و نقاشی و هنر و این ایده به ذهنم رسید که اگر بهتون دسترسی داشتم حتما دخترم عارفه خانم میتونست در تصویر سازی ها بهتون کمک کنه .
توکل به خدا
امیدوارم کارهاتون عالی پیش بره
حتما در کامنت های بعدی ما رو در جریان اتفاقات تووووپ مسیر جدید و زندگی عالیتون قرار بدید .بدرخشید دوست نازنینم
به امید دیدار
سلام به استاد خوشتیپ و مریم عزیزم و بچه هایی که با کامنتاشون دست خداوند برای هدایت منن
از صمیم قلب همتون رو دوست دارم
این فایل نشونه امروز من بود یا بهتره بگم هدایت خداوند بود
چرا؟
چون که من قبلاً از خداوند خواسته ای داشتم و اونم کار وشغلی که هم دوستش دارم و هم آزادی زمانی داشته باشم و بشه از تو خونه مدیریتش کنم حالا این خواسته هم از تضادی که از کار قبلیم داشتم بدست اومده
و خلاصه اینو از خدا خواستم و سپردمش به اون و گفتم تو برام جورش کن تا اینکه دو روز پیش خیلی اتفاقی پیشنهاد کار گرفتم دقیقا همون ویژگیها رو داشت منم مونده بودم که خدا من هیچی ازین کار نمیدونم وبلد نیستم آیا برم یا نرم
ذهن من طبق عادتش شروع کرد ب نصیحت من که نه بابا تو نمیتونی وقت خودتو هدر میدی اگه نشد سرخورده میشی از کارکردن
اینجا من هدایت خواستم از خدا که برم یا نه ؟
و نشونه امروزم رو زدم واین فایل دراومد
و دوستان خدا ب زبان داداش حسینمون و استاد دوست داشتنیم گفت که برو و وارد چالش جدید بشم و ب نکات مثبتش فکر کنم و اگه بلد نیستم یاد بگیرم
امروز روز جمعه ست و من فردا با خدای خودم میرم و این کار رو هم استارت میزنم و هرقدم از خدا هدایت میخوام
بچه ها قبلاً من روی تواناییهام حساب میکردم چندتا کار عوض کردم البته این کارها هم خیلی اعتماد به نفس مرا بالا برد ولی هربار به تضاد برمیخوردم و کارم رو عوض میکردم و کار بهتر با درآمد بالاتر میرفتم در چند ماه پیش هم کاری داشتم که برای خیلیا خیلی خوب بود ولی باز نشونه اومد که باید بیام بیرون چراش رو نمیدونستم ولی بعد دو ماه فهمیدم که به موقع اومدم بیرون
حالا کمی پرروتر از خدا میخوام چون باورهام رو تو دوره دوازده قدم شخم زدم علفهای هرزش رو چیدم
ارتباطم با خدا رویایی شده
احساس لیاقتم برای دریافت نشونه های خداوند رو بالا بردم هرچند که همیشه میشه بهترش کرد
و حالا این هدایت که فردا باید این چالش رو بپذیرم و نه روی تواناییهام بلکه روی قدرت خداوند حساب کنم
خداوند همیشه با من است و مرا هدایت میکند
به خدای یکتا میسپارمتون
سلام درود به همه عزیزان
روتین روزانه روز 33 ام
این فایل عجبببب فایلیی بود
چقد زیبا روی چالش ها استاد کار کردید
چقد زیبا کیف کردم
لذت بردم و خوب عمل کردم
توی دوازده قدم بود یا فکر کنم عزت نفس بود استاد اومد گفت
بیاین همین الان کار های که میترسید و انجام ندادید رو بنویسید
عزت نفس بود
و بیاین انجامش بدید
از کوچیک ترینشون شروع کنید و خوب من انجام میدادم حتی قبلش ولی از اون موقع فهمیدم یک قانونه
بیاین بریم برای سوال ها
اول از همه مسلما ناراحت میشم دپرس میشم و خوب طبق چیزی که توی ذهنم جاساز کردم
میرم انیمه و فیلم میبینم و کار های که ذهنو مشغول میکنه
بعد حالا اگه خیلی بد باشه چالشش و سخت باشه یک روز میگذره تو حالت خنثی و فرداش یا وقتی که حالم خنثی هست
میام روی سایت هدایت شویم رو میزنم یا از خدا خودم میپرسم کدوم فایل و به طرز عجیبی زیبا هدایت میکنه
میزنه تو خال یکجوری میزنه که همون ناراحتی همون غم میشه نقطه عطف من
و برای برخورد با چالش
1_ توی حوزه کاریم هر چالشی بیاد از طراحی کاراکتر جدید یا هرچیزی اول شاید یکم بترسم و ردش کنم ولی بعدش میگم
حله بزن بریم یادش میگیرم
چون این باور رو دارم قوی میکنم من هرکاری بخوام میتونم انجام بدم با تمرین هرکاری میشه
2 حوزه بیرون از کار ( مثلا چالشی که جدیدا بهم برخورده و خودم دارم میسازمش برگزاری همایش هست
و یکم سخته ولی خوب من قبلا جلسات برگزار کردم و سربلند بودم فقط یکم ترس داره ) ولی بازم میرم توی دلش با یکم مکس و فکر کردن
3_ روابط عاطفی (چالشی ندارم خداروشکر ) با خانواده ام عالی برخورد میکنم چون دوزاده قدم ترکوند این موارد رو
4_مالی (چالش مالی دارم درحال حاضر (توانایی ساختن پول دارم ولی از کارم اومدم بیرون و دارم دوره خودم رو میسازم چون خدا منو هدایتم کرد در بهترین تایم اومدم بیرون و شکی نیست که هدایت است ) و مهارت قوی دارم که میتونم ازش پول بسازم ولی تمرکزم بر روی پیج و ساخت دوره ای خودم هست و مسیر علاقه خودم و نتایج نزدیکه بوش داره میاد
در کل {{ از چالش ها اولش فرار میکنم و خوب میترسم که شاید نشه شاید نتونم ، ولی بعد از مدتی میرم توی دلشون
و میبینم که اونقد سخت نبود و اعتماد به نفسم چندین برابر میشه}} برای مثال : یاد گرفتن بلندر برام چالش سختی بود ولی
یادش گرفتم و تونستم حتی به بقیه هم یاد بدم و یک محیط بازی باهاش ساختم و یک عالمه کاراکتر و شدم مدیر تیم طراحی
یاد گرفتن کلی برنامه و کلی چیز مثل پریمیر فتوشاپ ایلیوستریتور و obs اینا همه چالشی بود که خوردم و الان شدن
کلیدی برای موفقیت من و همشون رو دارم استفاده میکنم .
سوال 2
توی دل سوال بالا جواب دادم ولی بازم میگم
اول فرار میکنم بعد مکس میکنم و فکر میکنم و بعد تصمیم میگیرم برم توی دلش و اعلام میکنم به افراد
که میخوام این حرکت بزنم و میرم تو دلش
سوال 3
درحال حاضر چالش
1 اول از همه شاید برگزاری همایش هست که برای مکانش یکم چالش دارم و خود برگزاری
2 چالش از با کیفیت بودن دوره ام (ایا به کیفیت خوب هست ایا خوب یاد دادم یا نه )
3 چالش فروش و درامد زایی (ایده هاش اومده هنوز اجرا نکردم در دست اجراست)
4 چالش جذب فالور و ویو (این داره نم نم حل میشه)
5شهریه دانشگاه
6 مهارت ناکافی
7 چالش اضافه وزن
نکته 4 * برای غلبه کردن بهشون
واقعا چه ایده جذابی من کماکان توی ذهنم همین بود ولی مثالی که شما زدید اون میخ رو محکم تر کوبید توی سرم
به جایی اینکه بیام هی بگم اگه نشه چی ، اگه ویو نگیرم چی بیام بگم
چقد خوب میشه که ویو مثلا همین 40 الی 50 تا رو دارم چقد خوب میشه که ویو زیاد بگیرم و مثلا 1000 تا
و همینا
چقد خوب میشه دانشجو های عالی داشته باشم و کلی حرف های خوب به خودم بزنم و امیدوار باشم که خدا کارش رو به درستی انجام میده و من باید فقط سمت خودم رو خوب انجام بدم وحالم خوب باشه
سوال 5
برای همایش اومدم گفتم اوکی بیایم کارهارو کوچیک کنم اینو کمی درک کردم
اول بیام مطالب رو جمع اوری کنم
دوم بیام برای خودم صحبت کنم
سوم برای خانواده برگزار کنم
چهارم دوست داشتم همایش انلاین برگزار کنم
پنجم عمل به برگزاری همایش
ساخت دوره (اینو انجام دادم و الان فصل 4 هستم به همین روش)
اول بیام فصل 1 رو بسازم حالا فصل 2 هدایت میشیم
و این روشو از یکی فایل های استاد خانم شایسته داشتن میگفتن و خیلی خوب بود
و عالی جواب داده برای من
برای فالور ( جواب داده)
اول بیام سپاس گذار همین تعداد خودم باشم
بعد بیام شروع کنم و خوب روزانه همون چیزی که دوست دارم رو بزارم
خودم باشم راحت باشم با بچه ها حال کنم صحبت کنیم کیف کنیم لذت ببریم
بعد تجسم کنم
بعد رخ داد من به راحتی دارم میرم برای 1000 نفر
و خوب اومدم قدم قدم کردم
گفتم اول 880 تا رو بگیرم
الان 874 تا بودم و چندروز پیش 869 تا اینا بودم که قفل شده بود
بعد رکورد زدم و گفتم حالا بیایم اینو بکنیم 880 تا
و بخدا از 840 همین طوری اومدم بالا تا الان جواب داده
ویو استوری هم به همین صورت خدایا شکرت
و در نهایت در ستاره قطبی هر شب مینویسم خوب امروز مثلا من دوتا فالور گرفتم بعد همشون رفتن پست هام رو لایک کردن و ویو استوریم رفت بالا تر
و مثلا تا اینجای دوره رو ساختم و همینا
سرعتم کنده چون تازه فهمیدم چطوری عمل میکنه ولی نگاه کنید لذت بخشه وقتی میفهیمید نیازی به دست پا زدن نیست
وقتی این حس میاد که پول نزدیکه اون چیزی که میخوام نزدیکه غوقاست
خدایا شکرت
خیلی ممنونم از این فایل عالی از استاد گلم عاشقتوم
مشهدی غلیظ عاشقتوم ها یک روز با استاد ps بزنیم
دوستون دارم تا درودی دیگر بدرود