ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 684 روز

    بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش

    سلام وادب واحترام

    استادبی نهایت ازتون سپاسگزارم برای اینکه بازبهم یادآوری کردیدکه برای حله مسائل زندگی باید اندیشه کنم وحتما حلش کنم..

    بزارید یک اصل مهمی ازخودم اینجا مطرح کنم استادمن قبلا تومسئله حل کردن یکسری کارهاخوب بودم اما توی یکسری ازمسائل کم میاوردم وشانه خالی میکردم اما چندتا مسئله کوچیک که حلش نکردم جوری منوزمین زد ومجبورم کرد که حتما حتما مسائلم روخودم حل کنم وبدونم که توهرمسئله ای جواب همان مسئله هست وباید برای بزرگ شدن ظرفیتمون درحل مسائل”هرمسئله ای روحل کنیم وبعدازاینکه وارد سایت زندگی شما شدم اینقدرازتون یادگرفتم “مخصوصا ازسریالهای زندگی دربهشت وسفربه دورآمریکا وتوجه به نکات مثبت “اینها بی نظیر بوده برام وجوری اززندگیتون الگوسازی کردم که یک جاهایی حتی به حدی خداروشکر قوی شدم که بزرگترین چالش برام مثل بازی میمونه که برام مثل آبخوردن هست واینها روهمش درتکامل بوده یادگرفته ام وخواستم برای خودم دوباره یادآوری بکنم والان هم بعدازدوهفته ای که روی یک مسئله بسیارمهم تمرکزکرده بودم وحلش کردیم امروزهم یک مسئله ای دوباره پیش اومده ودارم خداروشکرحلش میکنم واینها رواول ازخدام وبعداززندگینامه شما استادعزیزم ومریم خانم عزیز دارم

    بی نهایت خدایا سپاسگزارم

    دوستون دارم ودرپناه الله یکتا:شاد/سالم/خوشبخت/ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشید

    یاحق//

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مصطفی ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1566 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان عزیز

    من بیشتر اوقات مسئله ای که برایم به وجود می آید حالا چه در زمینه کاری است یا در زندگی شخصی خودم بیشتر ناراحت میشم احساس بد پیدا می کنم از این ناراحت می شم که چرا مدام مشکل پشت مشکل و همیشه یک چیزی هست که حال منو بد میکنه بیشتر اوقات می خواهم که از مشکلات فرار کنم و همیشه به دنبال یک راه میانبر هستم برای راحت شدن از این مسئله که برایم پیش می آید.

    تمام افرادی که هستند هر کس به نوعی برای خودش یک مشکل دارد و اتفاقا این مشکلات چالش هایی هستند که انسانها را پیشرفت می دهد باعث رشد افراد می شود ذهن قدرتمند به مشکلات جوری نگاه می کنه که یک پله ای باشه برای پیشرفت کردن برای رشد کردن و ارتقا دادن خودش

    برای به دست آوردن تجربه بیشتر و از دل این مشکلات راه حل های مناسبی پیدا می کند برای شروع تغییر بزرگ در واقع چالش هایی که برای ما ایجاد می شوند برای این است که ما خودمان را بهتر بشناسیم در شرایط سخت و به دنبال تغییر کردن و حرکت کردن باشیم و اگر واقعا به این مشکلات از زاویه دیگری نگاه کنیم می توانیم تغییرات بزرگی را رقم بزنیم.

    یکی از باورهای اشتباه افراد اینه که فکر میکنن اگه مشکلی بوجود اومد دیگه تمومه کار و نمیشه این مشکل رو حل کرد و بیخیال میشن ، باوری که خودم داشتم

    من تقریبا دو سال پیش دفتر املاک داشتم و به تنهایی داشتم کار می کردم در دفتر خودم یک مدتی گذشت بحث مالیات اومد وسط و همه داشتن از مالیات های سنگین صحبت میکردن چپ میرفتیم مالیات راست می رفتیم مالیات همین باور که این همه کار می کنی آخرم باید کلی مالیات بدین از اینجور حرفا که روزانه از طریق مشتریها و دوستان به من گفته می شد باعث شد که من دستگاه پوز دفتر رو جمع کنم تحویل بانک بدم بعد از یک مدت اصلا قراردادی ننوشتم که کرایه بدم و مخارج زندگی رو تهیه کنم و آخرم کار به جایی کشید که من دفتر املاک رو کلا جمع کردم و رفتم یک جای دیگه برای کار کردن

    اینقدر این باور که آقا برای دولت کار می کنیم حساب هاتو چک میکنن کلی مالیات میگیرن قوی یود که منو از کسب و کار خودم رسوند به کار کردم برای فرد دیگه حالا بماند که باورهای اشتباه دیگه هم داشتم در بحث مالی و خداروشکر با خریدن دوره روانشناسی ثروت 1 دارم کار می کنم روی خودم برای شناسای باور های اشتباه .

    ولی آخه کسی نبود بگه بنده خدا درسته مالیات میگیرن تو هم داری پول خوب در میاری پول خوب به دست بیار مالیات هم بده مگه چه اشکال داره ولی جو جوری بود که همش به دنبال یک راه فرار بودم برای اینکه مالیات پرداخت نکنم.

    اینکه استاد میگن خیلی از افراد هستن که بخاطر اینکه میترسن وارد یک چالشی بشن و بخاطر همین کلی موفقیت از دست میدن کلی تجربه از دست میدن دقیقا من هم به همین شکل بودم در دفتر املاک خودم فایل مشارکت در ساخت خوبی به من گفته می شد و همیشه ترس از این داشتم من که تا حالا قرارداد مشارکت در ساخت ننوشتم اصلا بلد نیستم انجام بدم ولش کن رهن و اجاره و فروش کار کن در صورتی که فایل مشارکت خیلی عالی بود از همه نظر کمیسیون خوب داشت و من اصلا دنبال مشارکت نبودم چون می ترسیدم که برم جلو و به سازنده معرفی کنم ولی از وقتی که دارم روی خودم کار می کنم اومدم کاملا درباره مشارکت در ساخت مطالعه کردم از همکارا پرسیدم و الان که تقریبا کامل میدونم و می فهمم که چقد ترس الکی بوده و چقدر منو از موفقیت و تجربه های خوب دور کرده در هر صورت باید به چالش ها نگاه مثبت داشته باشیم و جهان به افرادی که چالش ها را حل می کنند پاداش می دهد. این قانون جهان هستی است

    در حال حاضر چالش که با ان مواجه هستم بحث مالی هست که مدام درگیر اون هستم یک ماه است که حسابی پول دارم و چند ماه بی پول میشم این بزرگترین چالشی است که با ان مواجه هستم برای حل این مشکل من باید باورای محدود کننده ای که دارم و شناسایی کنم باوری خوب بسازم با الگوبرداری با فکر کردن تکرار کردن به دنبال الگوهایی باشم که تو همین شرایط تونستن شرایط مالی خودشون رو تغییر بدن و مهمتر از همه برای تغییر باورهای مالی اینکه من بپذیرم که من خودم هستم خالق زندگی خودم و شرایط رو خلق می کنم این باعث می شود که تجربه زیادی ب دست بیارم از ورود ثروت به زندگی خودم .

    در پناه الله شاد سالم و سلامت و ثروتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    امیرحسین بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1100 روز

    با سلام و عرض ادب

    شروع بخش دوم دوره خودشناسی با ذهنیت قدرتمند

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    من در این زمینه بسیار افتضاحم ، یعنی با اینکه میدونم این مسئله نباید منو قورت بده بلکه اومده بهم یه درسی بده اما باز کم میارم و کنترل خودمو ازدست میدم

    یه قضیه برای چک برام پیش اومده بود که تو یه مسئله چنان گیر کرده بودم چنان به هم ریخته بودم که از زندگی ناامید بودم و برای پاس کردن چک یکی دوروز از خواب و خوراک افتادم

    فقط بدلیل اینکه کم آوردم باعث شد این اتفاقات برام پیش بیاد وگرنه راه حل جلو چشمام بود ولی نمیدیدم چون ذهنم به هم ریخته بود

    الان هم یه کاری پیشنهاد شده برام اما انگار میترسم از عهده انجامش بر نیام و ضایع بشم

    یعنی هم باور عدم توانایی و هم کمبود عزت نفس داره تو وجودم بیداد میکنه

    چون درگذشته نتایج خوبی از این مسیر پیشنهاد شده نگرفتم ، بنابراین ترس دارم از انجام دادن دوبارش

    فک میکنم دارم اشتباه میکنم

    اما من خودم رو میشناسم میدونم در گذشته ضعف داشتم و با اشتباهات مکرر باعث شدم اون مسیر رو برا خودم یه مسیر نادلخواه بکنم

    من احساس میکنم چیزی که استاد ازم میخواد عمیقتره و این پاسخ یجورایی از سر بازکنیِ ذهنمه پس دوباره اجرا میکنیم

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    در وجود من کاملا آشکاره که در کنترل ذهنم دچار ضعف میشم و بی جهت و بدون منطق از لحاظ مغزی کم میارم و زود تسلیم میشم

    اما این تسلیم شدن در برابر خدا نیست ، این تسلیم شدن در مقابل ذهنمه ، افکاری میاد سمتم که از دیدن زیبایی ها و نعمت های اونروزم خودمو محروم میکنم ، حتی اگر نعمت های دلخواهم رو ببینم هم باز ناراحتم و توجهی به اون ثروتها نمیکنم( در شرایطی که من با دیدن ماشین دلخواهم از خود بیخود میشم اما روزهای مسئله دار منو به زانو درمیاره و نمیبینم زیبایی های اطرافمو)

    حتی با بازی کردن با پسرم لذت نمی‌برم ، بقول استاد که در شرایط نادلخواه زندگی دیگه بهت حال نمی‌ده هیچی بهت حال خوب نمیده انگار روز بده شب بده غذا بدمزست فرزندت رو مخته ، اینا تنها در شرایطی برات اتفاق می‌افته که خودت رو در حل این مسئله ناتوان بدونی، خودتو تسلیم ذهنت کنی و عملا کنترل شرایط رو از عهده خودت خارج بدونی

    و وای به حال من ، که چقدر گیر میکنم، چقدر من با اولین جرقه یه چالش کم میارم ، و چقدر روغن کاری میشه چرخ اتفاقات منفی ، خودت بهش روغن میزنی ، خودت هلش میدی که تندتر بچرخه

    من همیشه همین بودم ، زود خودزنی میکردم و درگیر اتفاقات جذب شده ی بعد خودزنی میشدم تاااا اینکه به خودم بیام و از خدا کمک بخوام

    الان شاید کمی اوضاع ذهنی من فرق کرده و سریع افسارشو دستم میگیرم اما قبلا وقتی کم میاوردم و از حل ریشه ای مسائل فرار میکردم یه چشمم به خدا بود (تظاهر) یه چشمم به بنده های خدا

    یکسری افراد بودن اطرافم که همیشه موقعی که میزدم سیم آخر و دیگه کنترلی نداشتم از اونا کمک میخواستم ، یا پول قرض باشه یا مشورت گرفتن باشه یا هرچی ، من همیشه میدونستم اگه خودم نتونم این مسائل رو حل کنم از کسی کمک میگیرم اما همون ها تبدیل میشن به کسانی که در شب سیاهه زندگیت به هیچ وجه جواب تلفنتو نمیدن

    با اینکه میدونستم میشنیدم از استاد که بابا یه مسئله فقط از ریشه حل میشه اما علناً میگفتم خب عیب نداره من الان درگیر این موردهستم ، این بگذره دیگه میشینم مسائلمو ریشه ای حل میکنم اما امان از دل غافل ، هرگز به خواسته خودم نمیرسم چون خودمو گول زدم ، این اتفاقات اینقدر تکرار میشن تا تورو از پا دربیارن ، چون هرموقع به مسئله برخورد کردی ذفتی از کسی کمک گرفتی و روی خدای خودت هیچجوره حساب نکردی و کم آوردی ، درست جایی که باید توکل میکردی نکردی و خودتو زندگیتو گذاشتی روی دور تکرار با سرعت 2x

    وقتی من به این نتیجه رسیدم، با کمک دوره ثروت یک دو تا از عمیقترین مسائلمو پیدا کردم و نمیدونی استاد چقدر زندگیم داره رو به رشد میگذره. الان با مطرح شدن اولین مسئله ، سریع طرز فکر صحیحم شروع به کار میکنه و افسارو میده دست خودم ، شاید اولش کمی اذیت میشم و از خود بیخود ، اما با هربار برخوردن به اینگونه شرایط دارم بهتر و سنجیده تر عمل میکنم

    این روهم اضافه کنم : تازگی ها یه باوری توی وجودم کشف کردم که احساس میکنم خیلی هامون درگیر این باور غلط هستیم « به مو میرسه ، اما پاره نمیشه »

    یعنی “خدا” شاید مسائل رو تا بیخ گوشت بالا ببره و درگیرت کنه ، شاید خدا نباشه و خودت باشی ، اما درست لحظه ی اخر و بعد از خورد شدن و شکسته شدن انسان ، خدا میاد و نمیذاره کار بیخ پیدا کنه و دستتو میگیره

    من خیلی با این طرز فکر زاویه پیدا کردم ، چون مفهومش اینه که یا خدا و یا خودت این شرایطو رقم زدی و خدا فقط لحظه اخر که دیگه کار از کار گذشته کمکت میکنه ، خب بنظرم این باور باعث بوجود آمدن مسئله ای میشه که آخرش واقعا به مو میرسه ، اینقدر از بزرگترها و افراد با تجربه این مورد رو شنیدم که برام شده یه ضرب‌المثل و هرموقع تو حل مسئله ای گیر میکنم اینو میگم

    1 اینکه اگه این باورو داری مطمئن باش مسائلی رو به زندگیت دعوت میکنی که تا « مو » میرسونتت

    2 اینکه این باور اینو به تو القا میکنه ک این مسئله و بوجود اومدنش دست تو نیست و کنترلی در حل کردنشون نداری

    3 اینکه باور میکنی خدا همیشه لحظه اخر به کمکت میاد و اینجوری خودتو از حل مسئلت معاف میکنی و فقط تبدیل میشی به کسی که منتظره خدا براش درهارو باز کنه و نظاره‌گر اتفاقات و بدبختیای پیش اومده هست

    الان احساس بهتری دارم ، چون کاری نمیکنم که جهان به مو برسونه ، باور دارم که اگر در مسیر مورد علاقت قدم برداری و یکسری باورهای درست داشته باشی اصولا مسئله بزرگی برات رخ نمیده که از عهده حلش برنیای یا اگه رخ بده باور داری که ریشه حل تمام مسائل در وجود خود توست و همون اول کار یه مسئله‌ی نوپا رو قیچی میکنی

    استاد من شاید تا دیروز اینگونه بودم و در اولین برخورد با کوچکترین مسئله خودمو میباختم اما دارم کمی بهتر میشم و کمی بهتر رفتار میکنم

    اما در وجودم پر از نقص، در کنار زیبایی هامه، که با کمک خدا قراره هماهنگ تر شم و فقط خودمو با دیروز خودم مقایسه کنم و روز به روز بهتر و بهترفکر کنم و رفتار کنم

    این پاسخ جامعی بود که وجودیت من به این سوال شما پاسخ داد

    بخش دوم تمرین

    استاد واقعا دمت گرم، واقعا ازت ممنونم

    الان درک میکنم که وقتی همیشه میگی «توانایی حل مسائل» رو در خودتون بسازید یعنی چی

    شما دارید من و اعضای سایت رو به سمت ساختن یه توانایی خیلی مهم سوق میدید

    من وقتی در زندگیم وقتی به مسائلی برخوردم و حلشون کردم یا حالا حداقل ازشون فرار نکردم و مقابله کردم ، داشتم در وجودم یه مهارتی میساختم که مستقیم ربط داشت به احساس لیاقت

    شما با هربار حل هر مسئله ای در زندگیتون ، جسارت و عزت و اعتماد بنفسی در وجودتون میسازید که با برخوردن به مسئله های دیگر به راحتی از پسشون برمیاید یا حتی خودتون به سمت مسائل میرید ، چرا؟ چون این مهارتو یاد گرفتی

    خیلی خوب میفهمم مسائل یک انسان، پایه و اساس شخصیتشه، بقول شما که واقعا نکته طلایی این بخش تمرینات بود : مسائلی که براتون بوجود میاد کار خدا یا گناهانتون نیست ؛ بلکه ضعف های خودتون در اون زمینه باعث بوجود اومدن مسائل میشه (اگه مهارت ارتباطی خوبی نداری به مسئله ای برمیخوری که بهت نشون بده تو این حوزه چقدر ضعیفی)

    بنابراین منطقیه که چرا حل هر مسئله درس ها و تجربه های زیادی پشتشه چون داره بهت میگه تو کجای حار ایراد داری و وقتی حلش میکنی یه لول میری بالاتر و ناخودآگاه(بدون بیان کردن یک کلمه) به جهان نشون میدی چه خواسته ای داری

    و در اتفاقات بعدی در زندگیت دیگه نه ترسی داری از اینکه نتونی از عهده حل مسئله ای بر بیای و نه به خودت شک داری که توانایی شو شاید نداشته باشی بلکه با آغوش باز این مسئله رو میپذیری و قدم در راه رشد خودت برمیداری

    استاد حل مسئله بنظرم یه مهارت معنویه ؛ یعنی ذهن و جسم انسان با حل هر مسئله ، خواسته روح لایتناهیشو به جهان اعلام میکنه ، بدون اینکه چیزی بگه

    خیلی زیباست خیلی عرفانیه

    و خوش به حال ما که در این سایت به این موضوع آگاه شدیم و دیگه مسئله هارو مشکل نمیدونیم بلکه یه پرتال مقدس برای رشد معنوی روح خودمون میدونیم ، مطمئنیم که مسئله ها برای رشد و گسترش ظرف وجودی ما اومدن

    مسائل رو آگاهانه حل میکنیم با این هدف که با حلشون هم تو بزرگتر میشی و رشد میکنی ، هم روح تو خواسته خودشو به خدای خودش اعلام میکنه

    آقا بسیاار زیباست حل مسائل

    بسیار معنویه

    استاد دارم نسبت به دیروزم بهتر عمل میکنم و ابن رو مدیون خدا و آموزه های شما هستم

    در پناه الله یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    معصومه گفته:
    مدت عضویت: 1005 روز

    به طور کلی، با مسائل و چالش‌هایی که در زندگی برایت به وجود می‌آید، چه برخوردی داری؟

    در اکثر موارد سعی می‌کنم صبر و توکل داشته باشم و راهی برای آن پیدا کنم، اما در برخی موارد مثل مسائل مالی که برایم بزرگ‌ترین و غول‌ترین بوده، برخی اوقات احساس ناتوانی می‌کنم ولی از وقتی با آموزه‌های استاد همراه شده‌ام و یاد گرفتم که احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب، سعی می‌کنم، هر چه زودتر احساس ناتوانی و غم را از خودم دور کنم و کارم را به خدا بسپارم. به خودم می‌گویم تو که تمام آن‌چه را باید انجام دادی، پس ایمان داشته باش تا در زمان معین نتیجه کارت را ببینی. به طور کلی بسیاری از چالش‌ها را در زندگی گذرانده‌ام که اکثر آن‌ها را فرصتی برای بهبود زندگی‌ام دیده‌ام، اما گاهی فراموش می‌کنم. خصوصا در گرفتاری‌های مالی.

    در زمان حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می‌کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار کنی با این‌که می‌دانی باید حل شود؟

    یک چالش مالی و روانی که به خاطر انجام کاری برایم پیش آمده.

    برای تغییر ذهنیت محدود کننده خود، اول از همه این روزها خیلی بیشتر از قبل می‌دانم که باید هر روز آموزه‌های استاد عباس‌‌منش عزیز را گوش کنم و هر روز حتی شده به نکته‌ای کوچک از آن آموزه‌ها عمل کنم. حس خودم را خوب نگه دارم. ابتدا که با این چالش روبرو شدم، افکار منفی به من هجوم آوردند که تو نمی‌توانی، اطرافیان از تو انتظار دیگری دارند،و … ولی باز افکار بد را از خودم دور کردم، گرچه هر از گاهی برمی‌گردند،ولی دوباره از خودم دورشان می‌کنم. خصوصا جلسه اول قدم دوم را که گوش دادم، خیلی خیلی احساس خوبی مرا در بر گفت. تأثیری که از زندگی آقای عشق‌یار گرفتم بی‌نظیر بود. کسی که در بهترین شرایط زندگی‌اش و در زمان سلامتی فرزندانش و دارا بودن بیشترین ثروت، حالش خوب بوده و در زمان از دست دادن فرزندانش و در زمان فقرش نیز حال خوب داشته و خدا را شکر می‌گفته. و این انسان شگفت‌انگیز است و دو سه روز است دارم مثل او به زندگی می‌نگرم و چقدر زندگی زیباتر می‌شود. خدای من شکرت.

    و الان دارم با خودم فکر می‌کنم که این مشکل مالی ام باعث شده که در قدم‌های بعدی کارم، هیجان‌زده نشوم. مراحل کار را به خوبی یاد بگیرم. با افراد با تجربه‌ای آشنا شوم و بتوانم با آن‌ها صحبت کنم، حتی آن‌ها شماره تماس‌شان را به من بدهند تا در دفعات بعدی راهنماییم کنند و مرا به افراد معتبری معرفی کنند. باعث شد ایرادها را پیدا کنم و مهم‌تر از همه اینکه فقط و فقط کار درست را انجام دهم و مابقی را به خدای خوبم بسپارم. همان‌طور که در تمامی مراحل به خداوند و به خودم ایمان داشتم، در این مرحله مالی نیز ایمان خودم را حفظ کنم و مطمئن باشم که در زمان مناسب و در مکان مناسب، اوضاع روبه‌راه می‌شود. این مشکل باعث شد، یکی از کارهای مورد علاقه‌ام را جذب و از آن درآمد به دست بیاورم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    احسان فرجی گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    سلام بر استاد عزیز

    جواب سوال

    به طور کلی در مواجهه با مسائل و مشکلات خیلی به رشد شخصیتیم و بزرگتر شدن ظرفم توجه نمیکردم ولی همیشه میگم این مشکل منه و باید حلش کنم و خیلی سریع در سدد حل کردن مسائل بر میام و البته گاهی در میانه راه نا امید میشم ولی خیلی زود دوباره حرکت میکنم

    چالشهای زیادی رو هم به لطف پروردگار حل کردم مثلا یکیش جدا شدن از همسرم بود که مدت زیادی جرات انجام دادنش و نداشتم ولی یه جایی به خودم تلنگر زدم و رفتم در دل ترسام و به لطف خداوند ازش گذشتم

    موارد زیاد دیگه ای هم بوده که حل کردم و الان که فکر میکنم میبینم با حل کردن اونها چقدر رشد کردم و چقدر چیز یادگرفتم

    تمرین

    چالشی که باید حل کنم اینه که ماشینم خراب شده و نیاز به یه موتور جدید داره

    برای حل کردنش به نظرم اول باید اطلاعاتم و بیشتر کنم ببینیم موتور خراب ماشین و تعمیر کنم بهتره یا اصلا یه موتور جدید بگیرم

    مورد بعدی اگه قرار شد موتور جدید بگیرم حتما باید موتور نو باشه یا میتونم موتور استوک تعمیری هم بگیرم

    یه چالش دیگه هم که بهش برخوردم اینه که با اینکه تو خیلی از موارد ادم فنی هستم اما خیلی از برق ساختمان سر در نمیارم ولی خیلی دوست دارم مشکلات برقی رو هم خودم حل کنم

    دو تا راه دارم یکی اینکه برم به برقکار پیدا کنم ازش درخواست کنم راهنماییم کنه راه بعدی اینکه تو یوتیوب یا سایت های دیگه ویدئو آموزشی ببینم به هر حال دلم میخواد یادش بگیرم

    در این دو مورد در روزهای آینده روند پیشرفتمو باهاتون به اشتراک میزارم

    در نهایت از پروردگارم و استاد سپاسگذارم بابت این تغییرات و اتفاقات زیبا در زندگی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محمود رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 1113 روز

    سپاسگزار خدای هستم که یک بار دیگه اجازه دادچشم به این جهان مادی باز کنم ودر مسیر توحید قدم جدید وتجربه تازه ای به دست بیارم.

    از استاد عزیز سپاسگزارم بابت این لطفی که مارو هم در مسیر رشد والهاماتشون شریک کرده و درس های زیادی به ما یاد میدن

    سلامی به گرمی افتابی که هر روز از نعمت گرماش در روز های سرد زمستانی لذت میبریم وسلامی عاشقانه به خانواده دوست داشتنی عباس منشی.که عقلانه وبا دل جون در مسیر توحیدی قدم بر میدارن ومن ودستانی که مثل من هستن از راه پله های سعادتی که اون ها ساختن وبالا رفتن هدایت میکنن. تا اونای که در مسیر هدایت هستن بالا بیان.سپاسگزارم

    اما سوال …این سوال دو بخش داره قبل بعد اشنای با استاد عزیز.. که اینو هم از دوستام یاد گرفتم..

    بخش اول

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    زندگی قبل از اشنای به دستی از دستان خداوند بود

    من شخصی بدون اعتماد بنفس وتوی مسائل زود عصبی میشدم وبا عصبانیتم کنترل همه چیزو از دست میدادم وهمیشه محکوم به شخصی اعصبانی بودم که همه ازم فراری ومیترسیدن که محمود بفهمه عصبی میشه یک وضع بسیار داغون

    افرادی مثل من هیچ چالشی رو رد نمیدان به قول بعضی نخود هر اش هستن هر جا که چالش مسئله ای باشه این افراد نفر اول دستشون بالاست این موضوع برای من یک منفعت داشت اما هزاران مشکل

    منفعت این داستان بر این پایه بود الان از هیچ چالش مسئله ای در مورد چالش های زندگی خودم فرار نمیکنم.

    و

    اما هزاران مشکلی که داشت این بود همیشه بازتاب اون انرژی منفی که من اگاهانه به زندگیم وارد میکردم

    حتی انرژی منفی که اصلا به من ربطی نداشت

    اون لحظه فکر میکردم چقدر من وارد ومتخصص ام که مسائل دیگران حل میکنم

    که یک روز فهمیدم

    بخش دوم

    که راهی که انتخاب کردم داره منو به کلوت های شهداد هدایت میکنه اما در حالی که من فکر میکردم دارم میرم به یک مسیر خنک وسرسبز ..این بخش زندگی من تحول بزرگی در من ایجاد کرد. مسائلی که در مسیر خواسته های من نیست سریع مغزم بهم الارم میده اهراز کنم

    وهیچ گونه دخالتی نکنم اگرم امکانش باشه سریع از اون جمع فاصله میگیرم ال فراررررر

    اما مسائل چالش های زندگی خودم بیشتر مواقع سعی بر این که وارد دلشون بشم منتها این بار با ارامشی که یاد گرفتم این چالش ها باید باشن ومن در مسیر خواسته هایم هستم من بهترین خودم انجام بدم وجهان کار خودشو انجام میده

    اما توی تمرین چالش های زندگیم هم الان چندتا چالش تو زندگی من هست ..

    که فقط اروم وبدون گله وشکایت سعی میکنم تکاملمو طی کنم

    البته توی این مسیر الهاماتی بهم گفته شده که درس های به من داده که به علمم اظافه کرده کارهای که قبلا انجام نداده بودم وقتی انجامش دادم گفتم همین بود چرا من انجامش نمیدادم..

    بزرگ ترین چالش زندگی من کارمه که توی کار فیزیکی فوق لعاده ام ولی شور بختانه توی درونم سردر گمم

    واین وسط خبر خوب اینه در مسیر تکامل وهدایت هستم ومن هر چه بیشتر بهتر کار کنم زود تر بهتر به نتیجه دل خواه میرسم

    به امید روز که در مکان زیبا در زمان مناسب در جای مناسب همو دیدار کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1359 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    در راه خداوند آن چنان که شایسته، جهاد است جهاد کنید،او شما را انتخاب کرد و در این دین بر شما ،تنگی قرار نداد،(سوره الحرج)

    سلام و درود به استاد بهشتیم..چقدر این اعتماد شما به خداوند هر روز بیشتر میشه..و این اعتماد در جای زیبایی از محل خونتون نصب شده..اینهمه زیبایی و قشنگی رو از تمام وجودم بهتون تبریک میگم..

    به خداوند اعتماد داریم!.

    به راستی مومنان پیروز شدند هم آنان که در نمازشان فروتن اند

    و از بیهوده و بی فایده رویگردانند.

    و پرداخت کننده زکاتند…

    استادم

    این بهشت فردوس را به شما تبریک میگم !من عاشق زیبایی شما و محل زندگی زیباتونم.دوستتون دارم

    استاد عزیزم.قبل از اینکه جواب سوالمو بدم..فقط میخاستم اینو بگم !

    من دقیقا تو مورد چالش خیلی سخت بخودم میگرفتم..

    ولی خیلی جاها بود خیلی راحت میپذیرفتمش و میرفتم تو دلش..

    من به لطف خداوند تمام خوشبختیهایی که بدست اوردم.بخاطر حل اون مسائلی که دقیقا نقطعه عطفم بود، تونستم ناآگاهانه اونا رو بدست بیارم..و همیشه لطف خداوندم شامل حالم بود…و چه خوشیهایی در زمان مناسب و در مکان مناسب برام اتفاق افتاد..

    سپاسگزار خداوندم…

    و امروز دارم نتیجه هاشو تو زندگیم میبینم…

    نتیجه هایی که قلبم از این بابت آرام هست..دیگه حسرت بدل نموندم…

    که بگم آره..چرا نشد..و چراها باعث بشه من از درون خودم مقاومتهای سختی رو داشته باشم..

    و اینو به گذشته ام پیوند بدم…

    خیلی از چالشهایی که گذشته ها برای خیلیا پیش اومده.و نتونستن اون زمان درست، حلش کنن..باعث حسرتهای خیلی طولانی میشه..که واقعا این نیاز به باورای قدرتمند کننده داره…که من به لطف خدا ،تو زندگییم خیلی خوب تونستم مدیریتش کنم.و هر جا هم بوده شاید طولانی شده.یا بهم ریختگی داشتم.ولی بعد از گذشت زمان خیر و لطف پروردگار دیدمش….که واقعا سپاسگزارش شدم.

    یادمه من بسیار تو مدرسه درس نخون بودم.اصلا تلاش برای درس نداشتم فقط بفکر بازیگوشی..چالشها میومد ولی من حلش نمیکردم.(که بازم اونا نیاز بوده برای رشدم)تا اینکه پشت کنکور بودم..

    و حرف معلمم باعث شد..تا رگ غیرتی بگیرم..دقیقا سال اول کنکور من دانشگاه دولتی قبول شدم..بخاطر مخالفتهای پدرم..ولی من اینقدر تشنه چیزهای جدید بودم..ادمهای جدید موقعیت جدید..روز ورودم به دانشگاه انگار عروسیم بود..تو دلم فقط شور و شوق بود..و من با تلاشم این زمانهارو با احساس خوب پر کردم و پیشرفتها تو مسئله شخصیم و عادتهام کردم…

    و…بازم بگم با نااگاهیم خیلی خوب تونستم از پسش بربیام!و بسیارم موفق بودم.

    و رسید به آخرای ترم..و بازم چالش دیگر اومد.من نتونستم.بخاطر ترس..بخاطر خستگی.یا هر چیز دیگری…بازم بخاطر باورهام میخاستم از همون محیطی که برام خوشبختی بود.فرار کنم.و بهمین دلیل نتونستم از پس اونکار بر بیام.حالا من اینو لطف خداوند میدونم ..

    که گذشته ها درس عبرتی برای آینده مونه که بیشتر دقیقتر بشیم.و قدر هر لحظه از زندگیمون مخصوصا الهامات پروردگار برای حرکت رو بپذیرییم و ادامه بدییم..

    ………………………………………………………

    …………………………………………………….

    سوال این برنامه!..برای چالشهای بعد از آگاهی در این راه بهشتی..

    وقتی به مسئله و چالشی تو زندگیت پیش میاد چه واکنشی نشون میدی؟!..

    اولش یه کوچولو ذهنم بهم میریزه.خیلی کم ولی در عین حال.دارم بهش فکر میکنم این برام یه درسی داره…

    چون این ذهنیت در راه راست بدست اوردم!و بعد از گذشت این دوسال خورده ایی میدانم این چالشه ها و مسائلی که پیش میاد داره درسی رو نشونم میده..همون لحظه دقیقا بین چالش و فکره..حالا من باید چکار کنم!

    فورا این معما برام میتونه خیر و پیشرفت باشه..خیلی روزانه برام پیش میاد از ریزترین اتفاقات تا بزرگترین که اونم شخصیتم تو روابطه که الان مدام دارم روش کار میکنم.

    ……

    این باور قدرتمنده کننده.در همون لحظه وردم به سایت! استادم تونستم حلش کنم..من خیلی از مسائل زندگیم.همون بحث تمییز کاری محیط زندگیمون…و چیزهایی که ناجالب بود بخودم وابسته کرده بودم.و یسری چیزایی بود دقیقا مثل سریال زندگی در بهشت…اینقدر نخاله ها رو دور خودم جمع کرده بودم…

    به محض ورود به سرزمین بهشتی شما..و مخصوصا سریال زندگی در بهشت..باعث شد..محیط و فضای خونمون اتاق کارم اتاق که مخصوص خودم،! یه تغییر بسیار شگرفی رو انجام بدم..

    وسایلام همه و همه از بهم ریختگی..با وجودی که من بسیار تمییز و مرتبم..ولی یسری وسایل بخاطر باورهام بعد از کار کردن رو خودم کاملا بجای خاص منتقل پیدا کرد.

    دقیقا نفسهای اتاقمو از جان و دلم حس کردم.

    پرده تاریکی که اتاقمو به سیاهی کشونده بود و رفتارهای ناصحیحی که روزگارمون به سیاهی کشونده بود همه و همه مثل یه گلوله ایی شد پرتابش کردم بجای ناصحیح خودش..

    الان من یه پرده(اتاق) ،ساده و اینم بردمش تا بالا فقط روشنایی.میبینم.و همه چیز همه عادتها با سرعت بالا انجام شد ..انگار شده بودم قوی ترین مردان جهان..

    چون احساسم خوب شده بود دیگه نمیخاستم آدم قبل باشم..بهمین دلیل تمام اجزای اتاقم همه چیز تعقییر کرد…

    ….

    چالش تمییز کاری خونه.

    .الان به چند دقیقه نمیرسه همه چیز تمییزو مرتب..همه چیز به حال خوب انجام میشه …

    استاد من بسیار مقاومتهای سختی در این مورد داشته و خیلی سخت..که واقعا الان که دارم مینوسمش میدونم چقدر من ترسو بودم..و بسیار ناصحیح عمل میکردم..

    تو دل ترسها که رفتم به لطف الله الان برام لذت بخش و اسان و راحت شده..اصلا تو کارای تمییزکاری محیط فضام..بسیار دقیق و بسیار سریع عمل میکنم.که حتی اطرافمم بهم میگن.چقدر حوصله داری..

    ..این بخاطر حاصل تکرار و تمرینه من هرروز سعی و تلاش میکنم.نمیگم بازم خوبم ولی خیلی تلاش کردم از عادتهای گذشته ام راجع به این مسائل داشتم سرپیچی کنم!

    موهبتهاش….خیلی زیاده..جوریه که خودمم احساس خیلی خوبی دارم…

    خیلی خوب میتونم اطرافمو مدیریت کنم.با وجودی که قبلا برام سخت بود

    توانایی بدنیم بسیار قوی شده..جوری که خودم به تنهایی چیزهای وزن سنگین رو برمیدارم.

    نعمتها هر روز داره در اینراه بیشتر میشه و بیشتر میتونم مسائل این قبیل رو تنظیم کنم.خیلی خوب شدم خیلی زیاد که بازم نیاز به استمرار داره….

    پس نتیجه من.از روند پیشرفتم در محیط زندگیم و محیط اطرافم و تمییز کاری انها…قبلا برام سخت بود.و مدام گردن فرد ارشد خانواده مینداختم.ولی الان بسیار برام مهمه که خودم انجامش بدم..استاد دقیقا چالشهای سریال زندگی دربهشت.منم تو زندگیم دارم حل میکنم حالا هر کسی بستگی به موقعیت زندگیش داره…

    این به لطف خدا حل شد…

    جوری شدم عین کامپیوتر سریع عمل میکنم.

    به محض اینکه تونستم مسئله این کارمو بر عهده بگیرم.خداشاهد وسایلا که پک شد.و همجا مرتب شد..بخودم گفتم خدایا اینا چی بوده که من دور خودم جمع کرده بودم.بخودم خندم گرفته بود…

    چقدر این ذهن.چقدر باورها میتونه تو زندگیمون تاثیر گذار باشه..)الله اکبر)از این قدرت ذهن.

    میخام بگم اگه بخام چالشهای زندگیمو بگم باید ساعتها بنویسم.چه نتایجی گرفتم و موهبتهاش درونمو قوی کرد

    ……………………………………………………..

    …….

    چالش مهم زندگیم…چالش روابط که هنوزم دارم روش کار میکنم.

    حدودااز 5سال پیش بخاطر چالشی که برام پیش اومد باعث شد تا من بتونم تعقییرات شگرفی رو در خودم ایجاد کنم.

    رابطه ایی که بسیار از نظر خودم زیر منفی رسیده بود..بسیار بسیار شدید..و از بیین رونده..همجوره زیر صفر کلوین.

    همون موقع گفتم این یه مسئله ایی..من باید حلش کنم..

    انگار همجوره منو غربال کرد بسمتی که من بدونم این چه چیزیه که داره منو نابود میکنه..

    اینقدر لیاقتم رو خوب میدونستم.و الگوها رو دیده بودم.میگفتم من مشکل دارم من باید تعقییر کنم…

    و این چالش استاد به اینجا اقدام شد..نمیگم خیلی خوبم ولی به لطف الله..جز مایه خیر و برکت چیزی برام نداشته..

    پر از پیشرفت…

    من یه انسان بسیار بد دهن.بسیار ادمهارو مسخره میکردم.خیلی تو ریزه کاریهای افراد منفی میرفتم و خودمو بزرگ میدونستم.و بسیار ناسپاس…و بسیار کارهای اشتباه که بازم مورداش خیلی زیاده..

    ولی همیشه دوستداشتنم وارد یه رابطه خوب بشم..

    و چون درخواست من با درونم متفاوت بود…(رفتارم.با فردی که مورد گزینش من بود.کاملا فرق داشت) همین شکیات باعث شد تا تعقییراتی تو درونم بدست بیارم..

    استاد الان میخام بگم چقدر قانون درسته..و جاهایی که ما فکر میکنیم درست عمل میکنیم و بگم نااگاهانه..انتظار بهترینها هم دارییم..الله اکبر..

    من با شخصیت بسیار متشنج..میخاستم وارد رابطه ایی بشم که همجوره عالی باشه..

    مگه میشه زنان ناپاک برای مردان پاک باشه!

    مگه میشه قفل در اتاق رو بزنیم به قفل در خونه!؟

    نه نمیشه چرا چون هیچ سنخیتی با هم ندارن..

    حالا من بیام قانون رو بهمین چشم ببینم..

    وقتی من با خودم .با خدام.با پدرو مادرم و برادر خواهرم.دوستم اطرافم همه چیز محل زندگیم.محل همه چیز مشکل داشته باشم…

    مگه میتونم اون چیز ناپاک رو کنار پاک قرار بدم..

    همینه دیگه!

    نمیشه!آقا خودتو بکش نمیشه نمیشه نمیشه..

    تو بیا دلیل داشته باش…خدا تو پاسخت میگه چی…..نمیشه چرا چون تو تعقییر نکردی که بخای زندگی خوبی رو در تمامی جنبه ها داشته باشی..

    خوب تو اوردم اینجا که حل مسئله کنی..آیا میتونی این چالش زندگیتو بپذیری؟!

    گوش کن با توآم…

    ایا میتونی شخصیتتو تعقییر بدی و بتونی این احساس خوب رو تو درونت تقویت کنی!

    و استاد چی بگم!و میخام بگم.کل بازی همینه..انتخاب چالش…حالا این چالش از کوچکترین قدمه..تو برمیداری کم کم..قربون عدالت خداوند برم که همیشه غفور رحیمه!

    و این استمرار و حرکت من در اینراه چالش بزرگ..برکتهای خیلی خوبی رو تو زندگیم برام پیش آورد.و من از زیر صفر رسیدم به بالای 50درصد..

    و نمیگم خیلی خوب عمل میکنم ولی عزت نفس میقبولونه خیلی خوب شدم خیلی زیاد..

    و الان همون یه بحثی تو روابط برام پیش میاد..میگم این مورد بخودم ربط داره..خداوند گفته همه چیز درست سر جاشه اگه یجایی یه کوچولو موضوعی تو روابط برام پیش میاد..فورا میام چک میکنم.که این بخاطر چی بوده..وقتی بررسی میکنم دقیقا پاشنمو توش در میارم..یا دقیقا نشانه پروردگار برای پیشرفتم و رشدم میدونم..

    موهبتهای این چالش بزرگ روابط، که الان 282دو روز دارم روش کار میکنم هر روز بزرگتر میشم.استاد من ثانیه ایی تعقییر میکنم.و خودم بسیار تحسین میکنم..

    میخام بگم چالش و این حل مسئله روابط من از زیر صفر. الان به در صد بالا میگریمش!

    من یه انسان دیگه ایی شدم انسانی که هر روز داره اشرف مخلوقات بودنشو حس میکنه.. ..

    فقط من از خدا کمک میخام که بتونم..اون کمبود در روابط رو هر لحظه بتونم تو درونم بکشومش…باورای منفی مو نابود کنم..چون همه چیز از همین افکار محدود کننده میاد بالا..

    تفاوتش مثل خوردن قارچ سمی..بجای قارچ خوردنیه…

    حالا تو باید بتونی مسایلتو بهر شکلی که شده انجامش بدی…

    و موهیبتهاش استاد خیلی زیاده خیلی زیاد خیلی زیاد

    خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی

    …………………

    ………………………………………………………

    چالش سوم…بحث ترسی که قبلا نسبت به حرفه ایی که میخاستم داشته باشم.

    بازم در کنار حل مسائل روابطم.

    خداوند بهم الهام کرد کار بعدیتو انجام بده.شب دقیق اومد تو خوابم بهم گفت اینو بگیر ادامه بده…

    چون از پس رابطه ام مشکل داشت و تمام دغدغه ام همین بود..و از جایی که پیشرفت کردم بهم گفت حالا بیا رو این موضوع..

    منم طبق خاسته ایی که داشتم.بازم لطف پروردگار.باعث شد کاری رو انجام بدم که یه زمانی آرزوشو داشتم..

    و امروز من تونستم با قدرت و کوچولو کوچولو قدم بردارم و امروز من بسیار قوی شدم..و نمونه کارهای خیلی خوبی رو ارائه دادم.خیلی ترسهام ریخت..

    الان که بهش فکر میکنم میگم چقدر ماها بعضی موقعها میترسیم و کم میاریم.

    و من با احتیاط بخاطر اینکه بتونم درست و دقیق انجامش بدم چند ماه طول کشید و ساعتها کار میکردم

    و هیچ وقت دریغ از سایت الهیمم نبودم..

    استاد منم از پس این چالش براومدم.الان خیلی جسورتر شدم و میخام هنوز قوی تر باشم…

    و باورامو نسبت بهش تقویت کنم و بدونم با استمرار هست که من این پیشرفتها رو کردم..انشالله زمان درستش میخام کارایی انجام بدم.و ناگفته نمونه خداوندم بهم الهام کرده که مسیرت درسته…

    انشالله پیشرفت خیلی خوبی کنم.و نتیجه ثابت شد. بیام بنویسمش تا به یادگار برای روزهای اینده ام باشد….میخوام بگم،.خیلی تحول بزرگیه تو صنعت کارم فقط نیاز به استمرار و تداوم که به لطف الله دارم بهش عمل میکنم.

    و بازم این چالش و واقعا اولش برام ترس زیادی داشت..

    چون باور قوی ایی که از جامعه آموزش و پرورشم بهمون قبولونده بودن..

    که فردی موفقه که ذاتی استعداد داره.

    فردی موفقه که از بچگی دنبالش رفته

    فردی موفقه که بسیار تلاش داشته تو مدرسه

    فردی موفقه که خانواده خوب داشته

    فردی موفقه که پول قلبمه باباش زیر دستش بوده

    و هزاران باور اشتباهی که از طریق خانواده و جامعه حکم ران زندگیمون بوده..و همین باعث شده بود که من قبلا تلاشی نداشته باشم…

    ……

    و

    من پا گذاشتم رو ترسهام بسیار برام استاد سخت بود..که بتونم از پسش بر بیام ولی تونستم..

    چرا !

    چون باور من قدرتمند کننده شد..

    تا بخودم بگم درسته الان 35سالته! عمرتو 15سال تلف کردی ولی…تو همین الانم میتونی.گذشته درسهایی، برامون داشته. برای اینکه امروز قدمهامونو اگاهانه بردارییم..

    و ناگفتنه نمونه مسیر درست.مسیر خداوند و الهامتشه..که این دلگرمی رو بهمون میده که بهش، همون اعتماد رو داشته باشیم..

    مثل خونه زیبای شما!که با این اعتماد ،گل سر سبد زندگیتون شده..in God we trust

    انشالله برای ما هم همینطور…

    و میخام بگم هر صبح که از خواب بیدار میشم و ورزشمو انجام میدم..حتی ورزشمم برام چالشیه برای قوی شدن اندام داخلی و بیرونی بدنم…که بازم الهام خداوند بود برام..

    و هر روز این چالش داره برام قوی تر میشه..

    من سپاسگزار خداوندم که دیوهای زندگیم را برام مورچه کرد..تا بتونم این قدرت حکمرانی پروردگارم را در درونم افزایش بدم…

    و بدونم همیشه باید در دل ترسها رفت همیشه این استمرار را انجام داد..

    تا روزنه های امید، جای نخاله های باورهای محدود کننده رو پر کند..و فضای درونیمونو با عشق خودش سرسبز و امیدوار ،برای مسایلهای بعدی..و این استمرار انشالله ،شاخکهای امیدوار

    را برای همیشه مستدام و پایدار کند.

    استاد عزیزم انشالله که بتونیم بجای حرف مفت عمل کنیم.چون همه چیز عمل..داشتن شاخکهای سرسبز و پر ،نیاز به تداوم همیشگی داره!

    نمیشه یه گل رو کاشت بهش کود داد..ولی رهاش کرد رفت پی کارش..

    پس همه چیز استمرار و استمرار استمرار میخاد

    حدودا چند ماه پیش یکی از دوستانم پیشنهاد داد چرا نمیای خونمون…

    و من قولش دادم گفتم هفته اینده…

    دقیقا همون شب خداوند بهم الهام کرد…که دیدم نهال وجودیمو بهم گفت اگه تو این مکان بری.نابود میشی..دقیقا خودم اون درخت بودم که حصاری دورش کشیده بودن و من هیچ راهی نداشتم..

    میخام بگم کنترل ذهن.و کنترل اطراف خیلی میتونه روی این نهال وجودیمونو بپوشونه..

    .فقط باید مواظبش باشیم.

    به امید اینکه بتونیم همیشه مسائلمونو به درستی حل کنیم…من لطف خداوند ،تو حل مسائلم خیلی بهتر شدم..انشالله همیشه زندگیمون مثل سریال زندگی در بهشت باشه..

    و بجای دویدنها و خسته شدنها..بیاییم زندگی رو اگاهانه انجام بدیمم.

    نه ظرفی که سورخدار..هر چندم بزرگ باشه، با یه سوراخ کوچک کم کم نعمتها رو از ما بگیره..

    پس اگاهانه زندگی کردن در تمامی جنبه ها میتونه مهر بزرگی بر راه راست راه حقیقت خداوند باشه!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    حسین امیری گفته:
    مدت عضویت: 1433 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    باسلام و تشکر خدمت استاد عباس منش استاد شایسته وتمام دوستان توحیدی

    1.به طور کلی با مسایل یا چالشهایی که در زندگی برایت بوجود می اید چه برخوردی داری؟

    بستگی داره که اون چالش در چه زمینه ای باشه؛مثلا اگر در زمینه سلامتی باشه تقریبا من توی این زمینه خوبم و به خودم امید و انگیزه میدم که من بدن بسیار قوی دارم و با یک روز استراحت کردن خوب میشم و میتونم ذهنم رو کنترل کنم و تمرکزم به خوبیها باشه و در 90درصد مواقع هم واقعا بعد از یک روز استراحت خوب میشم.اگر چالش تو روابط باشه قبلا به شدت عصبانی میشدم و بهم میریختم و کنترل همه چی از دستم در میرفت و میخواستم هر جوری هست ثابت کنم که من مقصر نبودم و تا یک چند روز هم این درگیریها طول می کشید ولی الان هم مشکلات و درگیریها در روابط خیلی کم شده و هم خیلی زود اوضاع تحت کنترل میشه و نهایتا بعد از 1یا2ساعت به خودم یادآوری میکنم که بابا اصلا این چیزا ارزش اینو نداره که من بخام به خاطرش ناراحت باشم و به خاطرش حال خوبم رو خراب کنم و از پس این نجواها که نه پرو میشه نه حق با تو بوده نه باید بفهمه که پاشو از کلیمش درازتر نکنه و از این چرتو پرتا بر میام و دوباره همه چی اوکی میشه.اگر چالش مثلا در مورد مشکلات دیگران و اطرافیان باشه مثلا مرگ عزیزی باشه با آگاهیهایی که الان در مورد مرگ دارم و نگاهی که به مرگ دارم فکر میکنم که برام که برام چالش بزرگی نباشه و بتونم از پسش بر بیام البته در عمل نمیدونم که چند مرده حلاجم.اگه چالش در مورد کار باشه در یکی دو مورد اخیر همون اول بهم می ریزم و ناراحت میشم و نجواها شروع میشه که چرا اینجوری شد و الان بقیه چه فکری میکنند یکم که می گزره نگاهم اینه که هیچ اشکالی نداره من همیشه توی کارم سعی کردم که بهترین خودم باشم ودر 90 درصد مواقع هم مهندس هم سرپرست هم همکارانم هم خودم از من رضایت کامل رو دارن و حالا به هر دلیلی یکبارم کار درست انجام نشده هیچ اشکالی نداره و خیلی زود حال خودم رو خوب میکنم.اما اگر چالش توی بحث مالی باشه و یک اتفاقی باشه که من آمادگی روبرو شدن با اون رو نداشته باشم احساس ضعف و ناتوانی میکنم توی موارد قبلی به یک خود باوری رسیدم و خودم رو بزرگتر از اون چالشها میدونم و اعتقاد دارم که هرچی باشه با کمک و هدایت خداوند از عهدش بر میام ولی در مورد پول ضعف دارم و چون کارگر هستم این باوردارم که من توانایی خلق ثروت رو ندارم و دریافتی منم محدود است و وقتی به چالشی می خورم احساس ناتوانی میکنم خیلی از مواقع اصلا چالشی هم نیست در حالت عادی ترسها و نجواها شروع میشه و از آینده یک جهنم برام میسازند که با این تورم و گرونی دیگه بدبخت شدی و تا چند سال دیگه از پس کرایه خونتم بر نمیای رسیدن به آرزوهات پیش کش آبروت جلو زن و بجت میره و هزارتا چیزه دیگه منم بهش میگم الان دوسال و خورده ای هست که من به خداوند تکیه کردم و مدیریت کارهارو به خداوند سپردم و همه چی به لطف خودش هرروز بهتر و بهتر میشه منکه همون کارگرم با همون حقوق ثابت گرونی و تورمم که همیشه بوده ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده از این به بعدم نمیوفته و نجواهارو خاموش میکنم ولی این ذهنمم موقع چالش جدید دست بردار نیست و میگه خدا هم که ه بخاد کمک کنه باید من یه راهی رو اماده کرده باشم مثلا من یک شعل آزاد داشته باشم که خداوند با زیاد کردن مشتری و فروش بهت ثروت بیشتر بده و اون چالش رو حلش کنم ولی با کارگری و دریافتی ثابت و مشخص قراره چه اتفاقی بیوفته.

    2.درحال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار میکنی.

    (آموزش کامپیوتر)

    من کار با کامپوتر رو به صورت خیلی سطحی بلدم و میدونم که باید به صورت حرفه ای تر بلد بشم و توی کارمم به دردم میخوره و خیلی از مواقع هست که توی کار سرپرست میگه برو مثلا فلان نامه رو بزن من یا باید بگم بلد نیستم و خجالت بکشم یا بهونه بیارم و انجام ندم و از طرفیم ذهنم میگه تو با این سن و سال حالا تازه میخای بری آموزش ببینی الان بچه های 7یا8 سالم بلدن یا میخای بری پول بدی که یاد بگیری که چی بشه به چه دردی میخوره یا تو وقتش رو نداری و….ااین چالشی هست که من تصمیم گرفتم به امید خداوند حلش کنم قبلا هم چند بار تصمیم گرفته بودم و از گوگل سرچ میکردم وآموزش میدیدم ولی بعد از چند روز رهاش میکردم الان تصمیم گرفتم برم قشنگ بها پرداخت کنم و حضوری آموزش ببینم اینجوری اعتماد بنفسمم در مورد حرف و قضاوت بقیه میره بالاتر انشاالاه که خداوندکمکم کنه که از عهده انجام این کار بر بیام

    از تمام دوستان نازنینمم که هر روز کلی چیز از کامنتهاشون یاد میگیرم تشکر میکنم

    در پناه رب همیشه مهربان در نهایت آرامش شادو پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    راضیه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 730 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جون مهربان وهمه دوستان عزیزم که این کمنت را میخواند

    در قدم اول میخوام بگم من اتفاقآ امشب کهذالان صبحش ساعت7:46 دقیقه هست این کمنت را مینوسم با بسیار یک چالش بزرک عاطفی مواجه شدم که امشب من فقط یک ساعت استراحت داشتم ولی خداراصدهزار بار شکر که چقدر این بزرگی واین ذهن قدرتمندکننده را در وجودم لمس کردم ولزت بردم ازش

    اینجا میایم خالاصه این چالش را تعریف میکنم

    من چندمدت بود با یک بنده خدا وریدی رابطه عاطفی شدم واقعآ من با تمام وجودم ازاین رابطه راضی بودم داشتم عشق میکردم ولزت میبردم و خیلی دوست داشتم این رابطه تا آخرش ادامه پیدا کنه بابت این رابطه عاطفی همیشه روی دفترم از خدای مهربانم سپاسگذاری میکردم و اینم بیگم که من قبلآ دوتا رابطه ناموفق داشتم و تجربه این چالش را خیلی خوب لمس کرده بودم

    ولی امشب من با آن بنده خدا که خیلی دوستش داشتم و واقعآ شخصیتی عالی داره واین شخصیتش را تاآخر دوست خواهیم داشت حرف زدیم اولش حرفای ما خیلی خوب پیشرفت بعد یهویی نمیدانم من وسعت حرفا خوابم برد بعد چند دقیقه بلند شدم که بهم یک چیزای میگه که برای من باورش سخت بود ولی باور کردم که خودی همون شخص است این حرفا را میزنه و ازم خواست باهاش کات کنم و ایشان را بلاک کنم!

    ولی بخودم هم خیلی خیلی جالیب و عالی بود که این برخورد را باآن حالا اسمش را چالش میزارم (چالش داشتم ) خدایاشکرت من این چالش را با حس خوب لبخند نرم ریز قبول کردم بدون چون وچرا گفتم واکی شما که دوست ندارید بامن باشین منم مشکلی ندارم و هیچ مقاومت نکردم درمقابل حرفاهاش جز اینکه منو به به یکسری کاری متهم کرد که من واقعآ انجامش نداده بودم وخیالم راحت بود که اینی ایشان میگه من بی گناه هستم و برایشان هم گفتم این نظر وقضاوت شما هست که بمن اینطوری میگی اگر واقعآ شما اینو باور دارین و منو اینطوری قضاوت میکنی من مشکل ندارم چون این حقیقت نیست ونظری شخصی شماست بعد با کلی آرامش وحس خوب و لفظ آرام برای شان آرزوی موفقیت کردم البته اینو هم در آخرش بیگم من از آن لحظه که ورید این رابطه شده بودم خیلی کوشش کردم وابسته نباشم وروی آن شخص حساب باز نکنم من فقط حسابم روی خدایم بود همیشه به خدایم میگفتم خداجانم سپاسگزارتم که من دارم این رابطه زیبایی عاطفی را با شما ولی در چهره آن بنده تان تجربه میکنم چون عشق من حسابش روی خدایم بود نه روی آن شخص که باهم حرف میزدیم و من تازه اینجا فهمیدم خدا من چقدر بزرگ شدم من چقدر ذهن قدرتمند کننده دارم خدایاشکرت

    اگر من الانم را بخواهم با آن راضیه یک یا دوسال پیش یا چند سال پیش که باری اول من بااین چالش تجربه کرده بودم مقایسه کنم تفاوتش زمین و آسمان هست باهم من قشنگ یادم هست که من در رابطه اول چی حالت وچی ذهنی را بخودم ساخته بودم که بعضی چالش های زنده گیم من الانش هم تاثیری آن گذشته من که خودم ساخته بودم هست ولی من اینجا امروز با تمام وجودم اینه لمس کردم این را باور کردم که من دیگر آن راضیه قبلی نیستم من الان یک راضیه متفاوت از گذشته ام متفاوت ار بقیه هستم چون من خیلی بزرگ، قدرتمند، شجاع، وبرای خودم قهرمان هستم من این چالش را نقطه پیشرفت نقطه عطف خود میدانم و ازاینجا ازاین لحظه ببعد تلاش وتمرکزم روی هدف وپیشترفتم بیشتر میکنم ومن فهمیدم که آن چند دقیقه وقت خودرا که روی آن فرد مگذاشتم بردارم وروی کار وبزنیسم وروی پیشرفتم بگذارم خیلی پیشرفت بزرگتری خواهیم داشت خدایا سپاسگزازتم که من لایق بهترین ها هستم

    خدایا سپاسگزارتم که من خودم خلق شرایط زنده گی خودم هستم

    خدایاسپاسگزارتم که من خیلی اعتماد بنفسم بالاست ومن از هیچ چالش ترس ندارم بلکی دوست دارم ورید آنها بیشم تا بزرگ وبزرگتر وذهن قدرتمند کننده تری بخودم بسیازم واین چالش برایم یک نعمت حساب میشود

    دوستت تان دارم عاشقتم هرکجای هستین در پناه الله سالم صحتمند وسعادتمند در دنیا اوآخرت باشید خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    ریاض غ گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    باسلام خدمت استاد عباسمنش وخانم شایسته وهمه عزیزان

    دررابطه با برخورد من با چالش ها معمولا احساس ناتوانی ونامیدی میکنم ومعمولا با حس عصبانیت وخودخوری همراه است

    تمرین قسمت اول : چالش تغییر شغل . شغل من به دلیل 12 ساعت کار و وجود استرس بسیار زیاد هم ذهنی وهم محیطی نظیر مواد شیمیایی نظیر پلی اتیلن وپی وی سی الیاف فرشی و… علاوه بر درگیر کردن تقریبا دو سوم تایم روزانه من اینده روشنی رابرایم خودم هم ازنظر مالی وهم سلامتی مصور نیستم اما به علت نداستن سرمایه کافی ونیز ترس از شکست اینکه کار نیست ویا ممکنه کارهم اگه پیدا کنم درامد ان کمتر از کار فعلی من باشد وبعد از 13 سال سابقه استعفا بدم مردم وخانواده ام چی میگن و…..منو از ورود به این چالش منع میکنه

    قسمت دوم :صرف ورود به این چالش اولین نعمت ان ازادی از ان محیط است ازادی زمانی چون من تقریبا علاوه بر 12 ساعت تایم کاری روزانه برای رفت وبرگشت 2 ساعت در مسیر هستم نعمت دوم دوری از محیط الوده وکمک به سلامتی جسمی وذهنی خودم

    ترس ها : ترس هایی که بر ان ها غلبه میکنم عبارتند از “از دست دادن درامد ترس از فقیر شدن ترس مواجه با حرف مردم ترس ورود به چالش وکسب وکار جدید ترس از شکست

    توکل: من اگر بتوانم وارد این چالش بشوم وسربلند از ان خارج شوم به نظرم توکل من هزار برابر خواهد شد واحتمالا دیگر

    راحتر وارد چالشهای بعدی زندگی ام خواهم شد

    مهارت ها: احتمالا مهارت درخواست از دیگران برای استخدام در کار جدید مهارت مدیریت هزینه ها بعلت نبود درامد تا یک مدت مشخص یادگیری یک کار جدید مهارت ارتباطات من با یک قشر جدید از جامعه احتمالا را یاد خواهم گرفت

    توانایی ها : به نظرم توانایی صبر من به طور ویژه درمن بروز میکند یا توانایی عمل دقیق و به مو به دوره هایی شما نظیر 12قدم ودوره عزت نفس در من ایجاد میشود تا هرچه زودتر از این چالش خارج بشم

    نعمت ها : به نظرم نعمت ارامش بخاطر دوری از محلی که تنها برای دریافت حقوق دران حضور داشتم

    نعمت ازادی زمانی که خیلی برام مهمه واین روزها حسابی خواهان هستم

    نعمت توکل به خدا ویاری از خدا خواستن واینکه خداوند حتما کمک خواهد کرد

    نعمت سلامتی

    نعمت مالی ودرامد مورد نظرم

    پیشرفت ها : به نظرم اعتماد به نفسم در ابطه با حل چالش های جدید بیشتر میشه و راحتر میتوانم وارد ان ها شوم درنتیجه در حوزه های مختلفی پیشرفت خواهم کرد

    یک راه ان است که انتقالی بگیرم ودر شرکت دیگه ای مشغول بشم که البته (درخواست انتقالی را برای شرکت مورد نظر ارسال کردم ومنتظر موافقت مدیر عامل ان شرکت هستم )

    یا باید روی مهارتهام کارکنم وان ها را توسعه وبهتر کنم واز ان ها درامد زایی کنم مثل برق کشی ساختمان .لوله کشی اب وفاضلاب ساختمان ویا اینکه خودمو با شرایط موجود وفق بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: