ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده بخشایشگرِمن
سلام خدمت استاد گرامی خانم شایسته عزیز
سلام به همه
سوال؟ وقتی بامساله یاچالشی که درزندگی برایت بوجودمی آیدچه برخوردی داری؟
در برخورد اول هیچ نکته ی مثبتی در من بوجود نمی آیدکه این چالش یا مسأله میتواند فرصتی برای بهبود یا پیشرفتم باشد. ذهنم شروع به انکار مسأله نمیکند، میگویم که این مشکل بوجود آمده و هست توکل برخدا میکنم و خودم را نامحسوس به بیخیالی میزنم و میگویم حل خواهدشد(چطور و چگونه) راه حلهای مختلفی به ذهنم میرسد آنهایی که بنظرم آسان هستندرا طی میکنم قدم برمیدارم اگر تأثیر گذار بودندباز ادامه میدهم تا برطرف شدن، امااگر تاثیر نداشت سعی میکنم به مشکل فکرنکنم یعنی کلنجار نروم که از دیگر موارد زندگی ام غافل شوم و امیدوار میمانم برای حل مشکل به روش بهترتر.
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شما است که سعی میکنی با آن روبهرو نشوی یا از آن فرار میکنی با اینکه میدانی باید حل شود؟
ورشکستگی همسرم ومشکلات مالی
که چندسال است گریبانگیر زندگیمان شده است، در طی این مدت اوایل پیشامدسعی میکردم از آن فرار کنم روبرو نشوم ولی دنیا قوانین خودش را دارد و پیامد این مساله پنهان نشد…..
بله من میدانستم که باید حل شود ولی بخاطر ترس قدرت رویارویی با آنها را نداشتم. از یک جایی به بعدتسلیم شدم بله واقعیت مسأله را پذیرفتم، درست است که از خدا معجزه انتظار داشتم دعاهای تخیلی و خواسته های صورتی از خداوند داشتم…. ولی خداروشکر متوجه شدم که قانون، قانون است باید همه مراحل قدم ب قدم طی شود، باید همسرم یک کار ثابت و پردرآمد داشته باشد تا اقساط دادگاه و بدهی هایش را بدهد. باید من هم در این مسیر تواناییهایم را بکارگیرمو شروع به کارکنم تا از دغدغه های ذهنی رها شوم زندگی خودم همسرم فرزندم را به سمت آرامش بکشم تا حل این مسأله براحتی انجام شود.
دیگر به نتیجه نهایی نگاه نمیکردم که چه خواهد شد. کار میکنم تا کمی از نیازهای زندگی را سبکتر کنم همسرم راحتر و متمرکزتر در مسیر حل مشکل قدم بردارد و نتیجهی درست بگیریم.
بله دراین مسیر که همچنان ادامه دارد تجربیات، مهارتها، افراد زیاد در مسیر بدست آوردیم و آشنا شدیم، نعمت بزرگ آرامش در کنار همدیگر را بدست آوردیم، نعمت صبر و امید داشتن. وای توکل من آنقدر زیاد شده که دیگر کوچکی و بزرگی چالش به چشمم ذهنم نمی آید همین که میگویم توکل برخدا دلم قرصِ قرص میشود. چیزی که در این مسیر متوجه شدیم علاوه بر کسب مهارت و شناختن تواناییمان این را خوب متوجه شدیم که در حل مسائل زندگیمان توقعی از هیچکس نداشته باشیم چون توقع از دیگران نه تنها کمکی به ما نکرد بلکه برناراحتی زیاد ما سبب شد.
سلام خدمت استاد عباسمنش و دوستان هم فرکانسی
قبلا من وقتی به یک چالش در کار، روابط یا هر چیزی برمیخوردم خیلی بهم میریختم و احساس ناتوانی در حل این مسائل میکردم مثلا در کارم وقتی با همکارم با رییسم برمیخوردم خیلی ناراحت میشدم گله و شکایت میکردم بعد که یک استراحت یکساله دارم به خودم قول دادم که سال دیگه که وارد کار شدم این سری یک فاطمه جدید میخوام بشم با رفتار بهتر با روش های کار بهتر با دید مثبت تر گفتم اول من تغییر میکنم . یا در روابط اونقدر با همسرم بد پیش رفتیم که سال پیش یه مدت از هم جدا زندگی کردیم این شوک بود واسم که شروع کنم این چالشو حل کنم و بازم اول اومدم رفتار خودمو تغییر دادم و با دیدن سریال زندگی در بهشت سعی کردم منم همسرمو عشقم صدا بزنم و به مرور دیدم اونم همینجوری صدام میزنه در صورتیکه قبلاً محال میدیدم این اتفاقو.
با گوش دادن به این فایل خیلی فکر کردم چه چالشی رو به رومه که باید انجام بدم در نتیجه به این نتیجه رسیدم من به دوتا فیلد علاقه زیادی دارم که خیلی حرفه ای بشم یکی بافندگی یکی آشپزی عاشق این کارام بافندگی که تا قبل از اومدن دخترم تا حد زیادی رشد کردم و فقط باید دخترم بزرگتر بشه تا بتونم دوباره وسایلمو بیارم و شروع کنم ولی با شرایط حال حاضرم که من در هر صورت باید هر روز آشپزی کنم پس بیام آشپزیمو بهتر کنم بیام لیست غذاهایی که باید یاد بگیرمو بنویسم مثل تکلیف روزانه و شروع کنم به پخت اون غذاها اینجوری هم غذای خونه رو پختم هم یاد گرفتم و تا زمانی دخترم بزرگ بشه آشپز حرفه ای میشم و میتونم بعدش روی بافندگی کار کنم و بعداً میتونم در کلاسهای آشپزی حرفه ای شرکت کنم و بتونم کسب درآمد کنم . شاید دفعات اول غذام خوب نشه و طبیعیه ولی با کار کردن و تمرین کردن بالاخره روش پخت درستشو یاد میگیرم و اگه و اگه و اگه من توی این دوتا حرفه رشد کنم حس میکنم رسالت زندگیم انجام دادم و به احساس رضایت از زندگی میرسم و چی بهتر ازین .
با تشکر از استاد عزیزم
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان عزیزم
من قبلا در برابر چالش های زندگیم خیلی درگیر می شدم با خدا که چرا باید این بلا سره من بیا مگه من چه گناهی کردم خدای مگه منو نمی بینی
چرا هر سنگه برای پای لنگه و همیشه خودم را با مردم مقایسه می کردم که ببین اون بابا نه خدا را می شناسه نه نمازی میخونه ببین چقدر خدا دوستش داره ببین چقدر کارهاش به خوبی پیش میره همیشه در احساس قربانی شدن بودم
حتی تمام رفتارهای بچه هام را با رفتارهای دیگران مقایسه می کردم وهمیشه احساس می کردم من مادره خوبی نبودم با اینکه خدا را شکر بچه های توانمند و قوی دارم خدا را شکر سر به راه و خدا شناس ولی این مقایسه کردن خودم در زندگی خیلی منو اذیت می کنه این موضوع گذشتهی منه
ولی خدا را شکر با آشنایی با این سایت الهی خیلی دیدگاهم عوض شده و همه عوامل را در درون خودم پیدا می کنم و یه جهاد اکبری به راه انداختم و یه بیل ور داشتم به جون این ذهن چموش و دارم کلی روی احساس لیاقت و قوانینش کار میکنم و خدا را شکر به اندازهای که روی باورهام کار کردم نتایج خوبی هم گرفتم
آخه من اون موقع خدا را یه انسان می دونستم و فکر می کردم که حالا اینو خدا خواسته قسمت بوده که این اتفاق بیفته سرنوشت تو این بوده دیگه کاری نمی تونی انجام بدی شانس تو هم این بوده بقیه شانس داشتن که این قدر موفق شدند دیگه باید با این شرایط بسوزی و بسازی این خواسته پرودگار بوده تو باید تسلیم خدا باشی
ولی خدا را شکر میکنم که فهمیدم این من هستم که خالق زندگیم هستم من هر چقدر با خودم مهربان باشم جهان اطرافم با من مهربان رفتار میکنند
فهمیدم که خداوند مثل یه سیستم است یه قوانین خلق کرده و اگر طبق اون قوانینش رفتار کردی موفق می شوی خدا دلش به کسی نمی سوزه
اصلا خداوند که انسان نیست من باید قوانینش را درک کنم و زندگیم را خلق کنم
آگاه باشم که این چالش های زندگی وجود دارند اتفاقا این چالش نقطه عطف زندگیم میشوند وباعث پرش به سمت موفقیت می شود
اصلا این خاصیت جهان مادی که چالش ها باشند
که باعث پیشرفت جهان شوند و جهان هستی هم با این چالش ها وتضاد ها بوجود آمده است و هرروز در حال گسترش پیشرفته
پس با اعتماد به خداوند و با قدرت بیشتر به جنگ چالش ها حرکت می کنم و بهترین زندگی را خلق می کنم
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
به نام پروردگار مهربان
سلام به استاد عزیز و دوستانم
چالش من زمانی ک خسته بودم ک پدرم از دست دادم زمانی ک پدرم زنده بود من و مامانم هیچ استقلال مالی نداشتیم
وقتی پدرم از دست دادیم انگار باعث شد ما بلند بشیم و پیشرفت کنیم
من همراه مامانم یک مغازه زدم
با مامانم روی پای خودمون وایستادیم
ما کسی بودیم ک همیشه نیازمند و وابسته پدرم بودیم چون ایشون همیشه به ما ماهی داد نه ماهیگیری یاد بده
ما کلی چیزی یاد گرفتیم
چالش ها باعث شد ما برای خودمون اعتبار بخریم و اعتبار داشته باشیم توی بازار
باورهای های خوبی داشتیم تلاش کردیم
اول کاری هم تصمیم گرفتیم نقد بخریم نقد هم بفروشیم
دسته چک خط قرمز ما بود
ما سرمایه اندکی داشتیم حرف های زیادی از آدم ها شنیدیم ک وام بگیرید مغازه پر کنید
ولی ما گفتیم نه وام شرک
این بزرگ ترین چالش زندگی ما بود
مهارت ما خیلی رفت بالا
توی مشکلات تونستیم از دل مشکلات جواب مشکلات دربیاریم
من خودم شخصا رفتم تو دل مشکلات تو دل ترس
مثلا وقتی چالش فیلتر یخچال برام اتفاق افتاد بجای این ک عصبانی بشم ک به زمین و زمان بد و بیراه بگم رفتم یک فیلتر آب برای یخچال خریدم به فروشنده گفتم آقا به نظرت من میتونم درست کنم گفت خانم امتحان کن انگار حرف این آقا باعث شد من جسارت به خرج بدم
اگه زنگ میزدم نصاب میومد کم کم مزد دست 400 میگرفت
یک دفعه یاد استاد افتادم ک ایشون گفتن تو یوتیوب فیلم های آموزشی میبینم
منم سرچ کردم دیدم قشنگ آموزش داد چطوری فیلتر باز کنم و دوسر سیم قیچی کنم و بعدش دوباره فیلتر جدید جا بزارم
این کار کمتر از 5دقیقه شد
بعد انجام این کار اینقدر احساس خوب داشتم و از خودم راضی بودم ک این چالش برای خودم سخت نکردم
و فرش آشپزخونه بردم توی حیاط پهن کردم ک خشک بشه
.
.
.
یا یک چالش دیگه ک برای من اتفاق افتاد چند روز پیش
از خواب بیدار شدم دیدم سینک آشپزخونه آب نم میده
چراغ پذیرایی روشن کردم دیدم روشن نشد
کارام کردم ک بچه هام ببرم مدرسه دیدم چراغ چک ماشین روشن شده
همه این اتفاق ها کمتر از یک ساعت اتفاق افتاد قشنگ خاصیت این رو داشت ک من جیع بزنم و خودمو بزنم به زمین و زمان
اما با خودم گفتم سمیرا اشکالی نداره برو بچه هارو ببر مدرسه بعد بیا خونه ببین چیکار میتونی بکنی
اومدم سینک باز کردم لوله هاشو دیدم اشغال گرفته تمیزش کردم و بستم
قبلش نشونه گذاشته بودم چطوری بوده مدلش
دیدم من برق کاری بلد نیستم زنگ زدم به نصاب اومد ایشون یک آقای فوق العاده ای بودن ک حتی به من یاد دادن چطوری کلید برق سیمش در رفته درست کنم
ماشینم هم یک دقیقه بردم تعمیرگاه دادم دیاگ زد
باور کنید اینا برای منی ک همیشه همه چیز حاضر و آماده بود سخت ترین چیز دنیا بود
با اولین چالش بزرگ زندگیم از دست دادن حامی زندگیم من تونستم خودم جمع کنم و روند زندگی ادامه بدم
میشد ک من افسردگی شدید بگیرم
میشد ک هیچ هنری نداشته باشم
اما وقتی هدایت شدم به استاد انگار قدرت بیشتری گرفتم
من سپاسگزار پروردگارم هستم برای هدایتم
سپاسگزارش هستم ک منو راهنمایی کرد ک روی پای خودم بلند بشم و بتونم زندگی آرومی برای خودم بسازم
درپناه الله باشید دوستان عزیزم
به نام خدای مهربان و بزرگ
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام به همه بچه های دوست داشتنی
این سوال که
با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
ازش یادمیگیریم و پیشرفت میکنیم ؟!
یا ازش فرار میکنیم؟
استاد عزیزم من قبل ها قبل اشنایی با شما همیشه توی همین ذهن بودم که تضادی که بهش برخورد میکنم و به مشکلی میخورم و… این یه بلا هست که اومده منو له کنه میخواد جلوی پیشرفت مارو بگیره و مارااز سعادت دور میکنه چون بدبختیم ولی الان از من بپرسن میتونم ساعت ها از تضادهایی که توی زندگیم بهش برخوردم و ازشون درس گرفتم براتون بنویسم . داستان آشنایی من با شما جالب بود که یکی از این چالش ها بود که من اون موقع کلا نگاهم این بود دارم از بین میرم و بدبخت شدم و دیگه درامدم و… از بین رفت . و اون موقع ها من کاملا با این سعید الان زمین و اسمان تفاوت داشتم تقریبا سه و نیم سال پیش بود من مدت ها توی خیابونی برا خودم مغازه داشتم که قدیمی بود و ضعیف چون خیابون کم رفتو امدی بود و خب درامدم کم بود ولی راضی بودم . بهم گفتن درست روبروی من فروشگاهیی باز میکنه که برای خود شخص هست و جالب بود این فروشگاه یکی از معروفترین های این شهر هست که دیگه من دربرابر این فروشگاه باید ناامید بشم . روزاهای سختی بود استرس بدی داشتم هرکی میومد مغازم میگفت سعید چطوری میخوای بمونی کار کنی و…؟ فکر میکردم دیگه درامدمو از من گرفتن همیشه وقتی برای دکوراسیون میومدن من نگاه میکردم اونور خیابون رو خیلی میترسیدم . دوستان میتونم بگم روزها از شدت استرس نمیتونستم بخوابم ( بخاطر خیلی باورهای اشتباهی که من داشتم) .یادمه توی نت داشتم میگشتم که دیدم یک کامنتی اومده داره همین چالشو میگه رفتم نگا کردم توی جواب یه کامنتی فایل استادو گفته بودن نگاه کنید . فقط روی خدا حساب باز کن
بینظیر بود این فایل . کلا اشنایی منو استاد همین فایل بود بعد نشستم سایت رونگاه کردم هرروز میومدم با ذوق و شوق فایل های رایگانو میدیدم . خلاصه اونقدر من توی چندماه تغییر کردم که لذت میبردم از خودم . داستان طولانیه انشالله توی پروفایل خودم کاملشو میگم . فقط اینو بگم این فروشگاه روبروی من کاملا دربرابر من کمرنگ شد و من چنان رشدی کردم توی این سه سال که میتونم بگم یکی از معروف های شهرمون هستم
ما حرکت میکنیم به تضادها میخوریم در هر زمینه این چالش ها میاد برای اینکه ما رشد میکنیم . نگاه خیلیا اینطوریه که میخواد منو له کنن و میخوام فرار کنم مثل اون زمان من ولی الان میگم اگه این تضاد نبود من هیچوقت معروف نمیشدم .
همیشه یاد این ایه ها میفتادم «الخیر فی ما وقع» یا مخصوصا این ایه که
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿155﴾
و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.
این ایه میگه توی این تضادها که خدا برای پیشرفتتون گزاشته صبوری کنید و ایمانتونو از دست ندید حالتونو خوب نگهدارین خودتونو نبازین به خداتون به خودتون باور داشته باشین . به قول دوستم اگه یه بچه دستش گوشی قدیمی ساده باشه بگیری بشکنی اون میشینه گریه میکنه ولی نمیدونه شاید اون گوشیو شکستی تا بهش یه گوشی آیفون سری جدید بدی و وقتی اونو میدی چنان ذوقی میکنه که نگو . خدا هم دقیقا همینه وابستگی مارو از رسیدن به خیلبی اتفاق های خوب دور میکنه . دلتونو بزرگ کنید خداتونو بزرگ بدونید . مطمئن باشید هر چالشی که توش بتونید نگاهتونو زیبا نگهدارین و حرکت کنید توی دل ترس هاتون با ایمان . قدم که برنمیدارید قدم بعدی گفته میشه و اونجاست که دیگه همه چیز تغییر میکنه . فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا با هر سختی اسانیست . به قول استاد نه بعدش درست با همون سختی توی همون چالش . پس امیدوار باشید .
ذهن قدرتمند کننده خوب میتونه به مثبت ها نگاه کنه پس ذهنتونو و باورهاتونو تقویت کنید . به قول استاد هرچیزی که بلد نیستیم توی روابط عاطفی یا توی بیزینس یا توی هر زمینه ای و اگه اتفاقی میفته که ظاهرش سخته این یعنی شروع ما و برداشتن ما برای پیشرفت پس جهانی که کلا به سمت پیشرفت هست ما باید ازین چالش ها برای رسیدن به موفقیت نگاه کنیم. و این موهبت میشه برای یادگیری برای پیشرفت . این مسئله ای که اگه حل بشه باعث میشه ما رشد کنیم نباید ازش بترسیم باید بریم درونش حتما راها گفته میشه .
و کسایی که ترس دارن و ناامید پس به خودشون و خداشون ایمان ندارن .
ممنون استاد
باسلام خدمت استاد عزیزم و مریم مهربان
هر چقدر که بیشتر روی خودم کار میکنم قوی تر میشوم قبلا که بیشتر روی خودم کار میکردم اصلا از مشکل بوجود اومده کنار نمیکشیدم و به دید یه پیشرفت نگاه میکردم ولی الان که خودم اعتراف میکنم کمتر کار میکنم اول که تضاد و مشکلی میرسه بهم میریزم و چند ساعت در مشکل میمونم بعد خودمو جمع میکنم متاسفانه به تازگی مسیر اشتباه میرفتم ولی از امروز با تمام قوا تلاش میکنم که به قبل خود برگردم و حتی بهتر و عالی تر من از تمامی دوستانم که کامنت من میخونن درخواست دارم که همیشه روی خودشان کار کنند تا وسوسه های شیطان روی آن ها اثری نکند امروز هدایت شدم به این فایل هنوز فایل استاد گوش ندادم اول کانت نوشتم و اینکه به خودم یادآوری کنم قبلا چگونه بودم و دوباره برگردم و عالی تر کار کنم مشکلات تضادها می آیند تا ما پیشرفت کنیم تا ما دریچه های ثروت و موفقیت برایمان باز شود اگر تضادی می آید و ما از آن فرار کنیم پیشرفتی نمیکنیم و حتی باید بدانیم که پیشرفت جهان و حتی زندگی خودمان در برخورد با مشکلات ترقی میکند نباید فرار کرد باید با آن ها مواجه شد و به نحوه احسن راه حلی برای آن ها بوجود آورد تا بتوانیم طعم ترقی و پیشرفت راه بچشیم.
با تشکر از استاد عزیزم که بی نظیر هستید و شمس تبریزی من در این دوران هستید دوستتون دارم و به الله فرمانروای کل کیهان میسپارمتون.
به نام خدای یگانه
سلام و درود استاد عزیزم
سوال شما: به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
در وجه اول حس قربانی شدن و ناتوانی بهم دست میده و دوم خشم و عصبانی در یک ساعت اول…اما آرام آرام تلاش می کنم که خودم رو آرام کنم و می پذیرم که اتفاقی افتاده و با خشم و عصبانیت نمیشه کاری رو انجام داد شاید نجوا بازی و هزاران فکر و خیال سراغم بیاد اما بلخره آرامش مسیر منه و سعی میکنم خودمو آرام کنم ( کنترل ذهن ) دوم اینکه از خدا کمک میخوام چطور میتونم این چالش رو حلش کنم ؟
1. اینجا چند حالت داره: اگر چالش شخصی و رفتاری و اخلاقی باشه و با کسی برخورد کرده باشم یا برخوردی به ظاهر بد داشته باشم : ابتدا با تمام قدرت می پذیرم اتفاق افتاده و ذهن رو اول خاموش کنم و آرامش کنم که مهم آرام کردن به خودم و اعتماد به نفس دادن به خودم هستم و همین که پذیرش کردم و آرامش پیدا کردم کلی راه حل رو اجرا کردم مابقیش میاد و میام قانون رو برای خودم یاد آوری میکنم که تمام اتفاق ها بین من و جهان اطرافم با استفاده از فرکانس های منه اما نمیام خودمو آنالیز کنیم چه فرکانسی فرستادم بلکه میگم الان این اتفاق رو میتونم اسمش رو چی بذارم آیا از کمبود عزت نفس من میاد از کدوم باور های محدود کننده من میاد شناسایی که کردم می نویسم و می گم این خودش مرحله ی دوم حل شدنشه در همین مایبین چشمم به مانیتور احساسم هستش اگر به مراتب احساسم بهتر (یا از خشم به خنثی بودن) میره من کارمو دارم درست انجام میدم اگر غیر این بود باز داره ذهن جولان میده پس حواسم به مانیتور احساسم باشه ( منظورم از مانیتور احساس) اینه که چه چیزی نشون میده ما در مسیر سر بالایی هستیم یا نه سر پایینی یا به خودمون گاری بستیم یا خیر در احساس ماست اگر احساسم خوب شد من دارم بهتر میشم و دارم به حل مساله حرکت میکنم و داره بهتر میشه پس ادامه میدم.
2. اگر اینجا چالش شغلی باشه یا مالی باشه باز مرحله ی پذیرش و آرامش اجرا میشه تا به احساس آرامش برسم دوم از خدا میخوام منو با تجربیاتی که دارم به کنار اون منو یعنی (خدا) منو هدایت کنه ( البته که هدایت میکنه چون وظیفه ی خودش دانسته و اینجا باور کنم که هداستم میکنه در هر لحظه و شروع میکنم به اینکه اگر کاری از من بر میاد و به موحی میشه انجامش بدم اول اینکه آرامش خودم رو در سلسله لحظات داشته باشم دوم بتونم وارد ترسام بشم و تماسی اگر لازمه و اگر نه این وسط ایده ای با اضطراب میاد که انجام بده دست نگه دارم باید آرام باشم و با وسوسه و ترس و خشم چیزی حل نمیشه بلکه با نهایت آرامش شروع کنم به حل مراتب بهتر و اینو بپذیرم هر اتفاقی که افتاده به نفع من است و داره منو رشد میده پس تمام اتفاقات داره مثل معلم از جانب خدا داره منو رشد میده (باز آرامشم حفظ بشه و رو به برو بشم با مسائل) و این مبپذیرم که به گفته که درد هر کجا باشد درمان آنجا رود و بدونم که آسونه و داره منو آسون میکنه برای آسونی ها پس کم نیارم از خودمم بی خود توقع نداشته باشم عجله هم نکنم . ادامه میدم با احساس خوب جهت حل مساله هر چیزی میتونه باشه اگر مالیه چیزی که به قلبم میاد و آرامش میده انجامش بدم اکر نیاز به سکوت کمی صبر کنم ، از زاویه ای دیگه بهش نگاه کنم یا اگر هیچ کاری نمیتونم بکنم در کنار اینکه حال خودمو خوب میکنم بیام سناریو بنویسم که انگار همچی حل شده (تجسم کردن نقطه ی پایانی و توجه بر نکات مثبت) و تیز هوش باشم برای نشانه ها و ادامه بدم
3. اگر چالش ترس انجام کاری هستش که خیلی بزرگه خب میام میگم لقمه اگر به ظاهر برام بزرگه میام چطور میتونم شروع کنم از کجا مثلا اگر من میخوام مهاجرت کنم یا پولشو الان ندارم یا زبونشو بلد نیستم از کجا میتونم شروع کنم ؟ آیا میتونم حتی روزی تا لغت زبان بخونم یا حتی کمتر ؟ آره خوب پس بسم الله تارگت یا هدف رو میشکنم به چند لقمه تبدیل میکنم من اول لقمه اول و بخورم مابقی به من ربطی نداره شروع میکنم زبان یا همون لغت یاد گرفتن این یعنی من در مسیر مهاجرت قرار گرفتم برای خودم ساعت و زمان بندی نکنم من باید به این جا در این جا باید سفر کن منه نیازی نیست من باید از زندگی لذت ببرم و برای خودم به آرامی مسیر رو تغییر جهت بدم در ذهنم هیچ ایرادی ندار من قدمم رو برداشتم برای مهاجرت و اون مهاجرت به فردی که پنج لغت زبان در هر روز میخونه تمام و ادامه بدم
4.اگر چالشم رابطه ای هستش کسی رو ندارم آیا من فلانم یا بهمانم ؟ نه! پس چیه ؟ آیا میتونم خودمو دوست داشته باشم آیا میتونم به دختر خانم ها یا آقا پسر ها فقط یه سلام بگم ؟ با ترس شاید! ( خوب شروع میکنم روی ترسم پا بذارم و توی آینه نگاه میکنم میگم خودمو دوست دارم با همین جوری که هستم با همین پولی که دارم با همین استایلی که دارم چرا چون ارزش من به هیچ چیزی بیرون از من وابسته نیست نه به پولمه نه به تحصیله نه به هیچ چیزی بیرون از من من لایق عشق بازی هستم به دیگران هم یا قلبم و توی قلبم عشق میدم به خودم عشق میدم اگر اولش سخته شروع میکنم روی این ذهنیت کار کنم که من آدم با ارزش و فوق العاده روی زمینم و استعداد ها و ارزش ها و نقطه قوت هام رو بلد می کنم برای خودم هدیه و پاداش میخرم خودمو میبرم کافه تنهایی وقتی تونستم برم و احساس بهتری گرفتم عزت نفس و اعتماد بنفسم بالاتر رفت من دارم درست پیش میرم و اون عشق ، پارتنر یا کراشم میاد توی زندگیم و سر راهم ظاهر میشه و اگر هم ظاهر شد و. قلبم گفت بگو میگم و پا رو اون ترسه میذارم و به خودم پاداش میدم و سعی میکنم حتی اگر معشوقمو کشف کردم متعهد به خودم و خدای وجودم داشته باشم و وابسته کسی نشم نه اینکه به اون بی احترامی کنم بلکه بهش نچسبم و یادم بره من با قانون تا اینجا اومدم
این جا باور دارم که اگر من حرکت کنم و پا روی ترسام بذارم و برم تو دل چالش که به ظاهر هیولاست حتی اگر پولی یا از پسش بر نیام من حرکت کردم این دید بدبینی شه اما قانون برای ما چالش رو حل میکنه و به ما راه کار میده ما چقدر آگاهی و مدارمون تغییر چقدر خوبه که اول به خودمون درد وارد کردیم قبل از اینکه از حکم ترس ها حرکتی نکردیم و جهان با پتکش اومده سراغمون این عالیه چون من تجربه دارم و مجموعه از توهمات و ترس هامو نابود کردم و خودم رو به مدار بالاتر رسوندم و رشد کردم و مهارت کسب کردم و دستم باز شده توی این قضیه پس حرکت کنیم.
ختم کلام : احساس خوب = فرکانس های خوب = اتفاق های خوب و تکرارش یه عشق loop
استاد عزیزم من تمام برداشتی که هم از خودم و هم از قلبم میومد رو اینجا نوشتم و چیزی که حالا شخصی تمام تلاشمو دارم بهش عمل کنم و مروری شد بر شیوه ی برخورد با چالش ها و مقابله با ذهنیت محدود کننده و تبدیل اون به ذهنیت تقویت کننده و انجام تغییر
خیلی دوستت دارم
پادشاه موحد*
سلام و درود به استاد عزیز و مریم جون عزیزم
سوال به چالش ها و مسائل چجوری نگاه میکنم ؟
استاد من قبلا خیلی ب این شکل بودم ک زود نا امید میشدم مثلا توی روابط نا امید میشدم و میگفتم همه ی آدم ها بدن پس دیگه ادامه نمیدم و هر بار هم آدم های بعدی اگر میومدن از آدم قبلی بدتر بودن … یا توی کار کلی ناامید میشدم و ازش دست میکشیدم …
اما الان دارم روی این موضوع کار میکنم مثلا وقتی روابطم از بین رفت حتی روابطی بود ک خیلی فکر میکردم همه چی ایده آله اما وقتی خود طرف مقابل بدون هیچ دلیلی یهو گفت نمیخاد ادامه بده یاد اون صدای بشکن زدن شما توی دوره ی دوازده قدم میوفتادم ک بچه ها هر اتفاقی ک افتاد هر اتفاقی تکرار میکنم هررررر اتفاقی ک افتاد واس اینه ک شمارو ب خواسته هاتون برسونه . و سعی کردم با اینکه کلی باز ناامید شده بودم چون فکر میکردم اون رابطه ی دلخواه و جذب کردم و حالا چرا اینجوری شد یهو اما سعی کردم خیلی آگاهانه حال خودم و خوب نگه دارم تا برام اتفاقات خوب بیوفته و نتیجه هم از همون لحظه با حال خوب برام اتفاق افتاد و حتی محل کارم توی این حال ک خوب نگهش داشتم عوض شد و ب مکان خیلی شیک تری هدایت شدم . اما باز شرایط مالیم اونجور ک دلم میخاد نشده و حس میکنم دلیلش همونه ک توی فایل قبل گفتید . من احساس میکنم از موفقیت های دیگران یا ناراحت میشم یا حسادت یا حس ناتوانی میکنم … اصلا نمیدونم اسمش و چی باید بزارم اما میدونم ک یه چیزی درونم مشکل داره ک هرجا میرم شرایط اونجور ک دلم میخاد نمیشه و مطمئنم حتما ی چیزی هست ک وقتی من دارم روی این موضوع کار میکنم و از خدا هدایت میخام ک کمکم کنه پیشرفت کنم میام و میبینم شما دقیقا یه فایل جدید گذاشتید و درمورد موضوعی صحبت میکنید ک دقیقا من هم توش مشکل دارم ….
گاهی وقتا هم از مسائل فرار میکردم و ب قولی آشغال هارو زیر مبل میدادم … مثلا اگر روابط مشکل داشت نمیمودم ریشه رو در خودم پیدا کنم و میگفتم نه این آدم باید عوض بشه … تا اینکه آدمی مثل آیینه سر راهم قرار گرفت ک دقیقا مثل خودم سعی نکرد مشکل و در خودش پیدا کنه و باز هم رابطشو عوض کرد و من از این رابطه درسمو گرفتم ک من باید همه چیو مشکلش و در خودم پیدا کنم و درستش کنم و بدونم رفتار آدم ها با من مقصرش منم و باید بیشتر روی خودم کار کنم …..
سوال: چ چالشی الان در زندگیم است ک سعی میکنم با آن رو ب رو نشوم و از آن فرار میکنم؟
در حال حاظر ب هر سالنی ک میرم اون درآمدی ک دلم میخواهد را ندارم و هی سالنم را عوض میکنم اما الان اینبار ب این سالنی ک هدایت شدم با خودم میگم فاطمه صبر کن تو داری اینجا چیزای جدید یاد میگیری و مطمئن باش وقتی این سالن پر مشتریه و همکارات کلی مشتری دارن برای توام اتفاق میوفته . تو اینجا داری یاد میگیری ناخن و تند تر درست کنی اصلا شاید قراره تو چند وقت دیگه جایی باشی ک یه عالمه بخای مشتری راه بندازی خوب اگه این مرحله و تکاملش و طی نکنی چجوری میخای کلی مشتری راه بندازی ….
و مطمئنم آینده ی خیلی خوبی خواهم داشت و باید صبر کنم و از مسیر لذت ببرم . من اینجا کلی چیزی یاد میگیرم ک همگی مسیر تکامل من هستن و باید باشن تا منو ب مرحله ی بعدی ببرن …. چون داره ب من گفته میشه ک صبر کن و توکل بر خدا کن …. همه چیز عالی میشود … بقول شما هر اتفاقی ک بیوفته واس اینه ک منو ب خواسته هام برسونه …. من اینجا حرفه ای بودن و یاد میگیرم ….
با مثلا دوست دارم مهاجرت کنم اما هی میگم زبان بلد نیستم یا اگه برم کلاس یاد نمیگیرم .
اما اگه برم و یاد بگیرم میتونم توی هر کشوری ک رفتم باهاشون ارتباط برقرار کنم …
3. اگر من هر. روز حداقل یک مشتری راضی داشته باشم ب مرور این مشتری ها برایم مشتری می آورند و در طول یک سال میبینم ک کلی مشتری های راضی دارم و اون درآمد دلخواهم را هم دارم ….
اگر کم کم شروع کنم و حداقل روزی یک کلمه زبان یاد بگیرم در طول یک سال 365 کلمه رو ب خوبی بلدم هم بخونم هم بنویسم …
سلام و دروود به استاد عزیزم و بانو مریم شایسته عزیزم و سللاام به همه ی هم فرکانسی های عزیزم
ویدئو رو استپ کردم و پاسخ میدم با عشق
من وقتی با چالش ها برخورد میکنم،اولین واکنشم و درگیری ذهنیم اینه که از مسیر قوانین خارج شدم،اگه قوانین کار میکرد چرا باید به چالش بر بخورم،پس خدا اگه من دوست داره چرا چالش سر راهم میزارم،احتمالا خدا حواسش نیست و با این ذهنیت درگیر چالش میشم نا امید میشم از خودم و کار کردن روی خودم و احساس ضعف میکنم.
ذهنیت بعدیم اینه که توی چالش ها،مخصوصا توی چالش های مالی که فکر میکنم پاشنه ی آشیله همه ی ما هست،به خودم میگم این هممه جون کندم که به پول برسم و پول جمع کنم و پولدار بشم و دوباره دارم منفی صفر میشم و ذهنم درگیر باورهای کمبود فراوانی میشه درگیر احساس بد میشم که بی عرضه ام و من هیچ وقت پولدار نمیشم.
توی تمام موارد،از وقتی روی عزت نفسم کار میکنم،تلاشم رو میکنم که از زاویه ای به موضوع نگاه کنم که اون موضوع رو خیر ببینم،شاید نتونم کاملا به آرامش برسم،ولی انصافا تلاشم رو میکنم ولی خب هر از گاهی تقریبا موفق هستم و اکثرا هم خیر.
چالش های روابط عاطفی رو به الله مهربان و دوره ی ارزشمند عزت نفس،خییلی کمتر از قبل شده،به هر حال بازم توی اون چالش ها،سعی میکنم بحث رو ادامه ندم و بزارم از اون موضوع یکمی بگذره و یکم موضوع سردتر بشه واسه جفتمون و بعد هم موضوع رو حل میکنم.
خیلی وقت ها هم به خودم یادآوری میکنم که این تضاد اومده من رو پیشرفت بده،ولی خب قدرت افکار منفیم بیشتر از این حرفا بوده،ولی باز همین که تلاشم رو میکنم،بازم خودش یه نعمته،چون قبلا داستان خیلی فرق میکرد!!
بریم سراغ قسمت دوم سوال:
چالشی که مدت هاست درگیرش هستم و هنوز نتونستم انجامش بدم،چالش آگهی بازرگانی هست که به قول استاد عزیزم توی دوره ی عزت نفس،وقتی قراره آگاهی بازرگانی رو انجامش بدی،حاضری کوه رو جابجا کنی ولی این کارو نکنی،شاید در نگاه اول ساده باشه تمرین،ولی اونایی که میخوان انجامش بدن یا اونایی که انجامش دادن،درک میکنند که یعنی چی.
نعمت هایی که این چالش برام بوجود میاره:
اعتماد به نفسم بالاتر میره و توانایی غلبه بر ترس هام افزایش میکنه,میتونم خودم تبلیغ خودم رو کنم،مشتری هام بیشتر میشه و شناخته تر میشم،راحت تر میتونم توی جمع صحبت کنم،میتونم خودم رو پیدا کنم و بفهمم که چه انسان ارزشمندی هستم،عزت نفس و احساس لیاقتم بالاتر میره،ترسم از تایید نشدن توسط جمع کم میشه و نظر مردم برام کم اهمیت تر میشه،میتونم ادامه ی دوره عزت نفس رو جلو برم چون به خودم قول دادم تا این تمرین انجام نشه،سراغ ادامه ی دوره نرم.جهان نعمت بیشتری بهم میده.ظرف وجودیم بزرگتر میشه.
بر چه ترس هایی غلبه میکنم:
به ترس توی جمع صحبت کردن غلبه میکنم،ترس از نع شنیدم کمتر میشه و اینکه حتی اگر جواب رد هم به من بدن،این باعث میشه که یاد بگیرم به درخواستم اگر جواب رد دادن ، چیزی از شخصیتم قرار نیست کم بشه و لطمه ای به ارزشمندی شخصیتم وارد نمیکنه و این دوتا جدا از هم هستند.
از نگرانی درباره ی تایید شدن از نظر دیگران من رو رها تر میکنه.
توی جمع ها راحت تر صحبت میکنم.
توکل من چقدر بیشتر میشه:
خب از شما استاد عزیزم یادگرفتم که ایمان و ترس،نقطه ی مقابل هم هستند و من اگر بخوام ایمانم رو رشد بدم،باید وروود پیدا کنم به دل ترس هایی که همشون چیزی جز توهم نیستن و باید ترس رو از بین ببرم تا ایمانم رشد پیدا کنه.انجام این تمرین هم،باعث میشه با زیر پا گذاشتن ترس هام،ایمانم و توکلم بیشتر بشه و راحت تر،توی جاهای دیگه سخنرانی کنم و اعتماد به نفسی که از این ایمان میگیرم،روی باقی جنبه های زندگیم تاثیر مثبت میزاره.
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت:
مهارت ارتباط برقرار کردن با افراد،مهارت اینکه بتونم خودم و نکات مثبتم رو ببینم و خودم رو ارزشمند بدونم و ببینم که میشود،هر کاری را میشود با تمرین و تکرار انجام داد.مهارت صحبت کردن با تن صدای بلد و واضح.مهارت خودباوریم افزایش پیدا میکنه.مهارت اینکه کارها رو نصف و نیمه باقی نزارم و کار را تمام کنم.
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد:
توانایی غلبه بر ترس هایی که همشون واهی هستند،توانایی صحبت کردن در جمع،توانایی ارتباط برقرار کردن با افراد غریبه،توانایی سخنرانی،توانایی اینکه خودم رو بیشتر بپذیرم و مردم هم بیشتر بپذیرم،توانایی تخریب نشدن در مقابل جواب “نه” شنیدن.توانایی قوی تر کردن ایمانم،توانایی درخواست کردنم هم بیشتر میشه.
چه نعمت هایی به من داده می شود؛
چه پیشرفت هایی می کنم.
افزایش اعتماد به نفس،توانایی درخواست کردنم افزایش پیدا میکنه،احساس لیاقتم بالاتر میره و جهان قطعا پاداش ها رو از جنبه های مختلف وارد زندگیم میکنه.خدا رو بیشتر باور میکنم،شاگردهای زبان انگلیسیم بیشتر میشه چون خودم تبلیغ خودم رو کردم،بدون هزینه دارم بهترین تبلیغ رو انجام میدم،افتخار میکنم به خودم و این باعث میشه سرم رو بالا بگیرم پیش خودم که من تونستم یه کاری رو انجام بدم.قطعا افراد بیشتری من رو میشناسن و باعث میشه سطح درآمدم بالاتر بره و در کل،از درون انسان قدرتمندتری میشم.
کارهایی که باید برای مدریت این چالش انجام بدم:
قدم اول:باید بتونم اول از همه ارتباط پیدا کنم بین تمرین و تشخیص اصل از فرع،که اصلا قراره من این تمرین رو برای چی انجام بدم و توی ذهنم،رنج انجام ندادن این تمرین رو زیاد کنم توی ذهنم و اینکه لذت تمرین و پاداش هایی که هم توی ذهنم میگیرم زیاد کنم تا اهرم رنج و لذتش توی ذهنم درست قرار بگیره.
قدم دوم: بیام به صورت تکاملی،اول تمرین رو برای یک نفر انجام بدم و از پسش بر بیام،بعد هم بیام برای یه جمع دونفر تا سه نفر انجام بدم و بازخوردها رو بگیرم و کاری به نتیجه نداشته باشم
قدم سوم:بیام نشانه هایی که بعد از انجام تمرین میگیرم رو دنبالش باشم،تحسین کنم خودم رو تا انگیزه بگیرم برای جمع های بزرگتر
قدم چهارم:بیام خودم رو بندازم وسط دریا،یعنی دیگه دل رو به دریا بزنم و برم توی جمع های بزرگ و تویه لحظه خودم رو بندازم وسط انجام تمرین که مجبور بشم انجامش بدم و راه برگشت نداشته باشم
امیدوارم که به لطف الله از پس این تمرین بر بیام
عاشقانه میبوسمتون استاد عزیزم بابت این همه آگاهی نابی که به ما میدین اونم با سخاوتمندی تمام،یعنی این فایل های به اصطلاح هدیه یا رایگان شما،هر کدومشون به تنهایی یه دوره هست که اگر عمل کنیم بهشون،زندگیمون از این رو به اون رو میشه،اونایی که انجام دادن و نتیجه گرفتن،میدونن که من چی میگم.
آرزوی موفقیت،عااشقتونم
من با برخورد ب چالش جدید فورا احساس نا امیدی و ناراحتی زیاد میکنم و شاید از 10 بار فقط 2 بارش رو میگم اوکی باعث میشه پیشرفت کنم باعث رشدم میشه ولی اکثرا احساس خیلی ناراحت کننده ای دارم و خیلییی فرکانسم و میاره پایین واقعا
چالش های ک من باهاش روبرو هستم درحال حاضر باید درامدم رو خیلیییی بیشترکنم و بتونم ثروت بیشتری وارد زندگیم کنم چون نیاز دارم و باید این اتفاق بیفته ، و چالش بعدی مشکل پاسخ ندادن تلفن ، بخاطر فوبیای ک درباره تلفن جواب دادن دارم و مشکلی ک 6 سال پیش برام پیش اومده و درناخوداگاه من مونده ، و الان میخام این چالش رو برا همیشه حل کنم ، چون واقعا برام مشکل سازه ،
و وقتی ک وارد چالش بشم و شروع کنم ب تلفن جواب دادن قطعا مشتریهام خیلی زیادتر میشه ، چون الان از هر4 تا مشتری چون پیامکی جواب میدم شاید 3 تاشون اوکی میشه
من استودیو عکاسی دارم
و اگ شروع کنم ب جواب دادن خب اول از همه ترس و دلهره ک نسبت ب مشتریا دارم کم میشه
دوم درامد خیلی اضافه میشه
برای اینک قدم ب قدم پیش برم
باید از امروز از هر 3 تا تماس 1 شو جواب بدم تلفنی ب نظرم
و نوبت بدم
و فردا هم همینطور و پس فردا از هر 3 تا 2 تاشو جواب بدم و …