ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه پارسا گفته:
    مدت عضویت: 899 روز

    پاسخ سوال اول:

    چون خانم شایسته جان گفتن با جزئیات ،منم با جزئیات کامل کامل شرح میدم.

    من حدود 5 ساله که ازدواج کردم و به اصطلاح خودم خانم خونه هستم، یعنی تمام مسولیت خونم با خودمه . با این حال بخاطر پترن ها و الگوهایی که از خانواده و افراد نزدیک تو ناخودآگاهم ثبت شده بود، تو این پنج سال نشد که خیلی عمیق و ریشه ایی همه جارو تمیز کنم یا راحتتر و زیباتر کنم.

    یادمه 2 سال قبل اومدم تا تمام ظرفها و کابینت‌ها رو تمیز کنم اونم باز تاثیری بود که از دوره های دیگه و آموزشی که حدود 8 ماه بود وارد مسیر شده بودم، گرفته بودم.. ولی بخاطر باورهای بشدت منفیم،و احساس دایما بدی که اون زمان ها داشتم، بشدت سخت پیش می‌رفت.. یادمه به سختی کلی ظرف رو تو یه روز میشستم و میچیدم و چقدر خسته میشدم، بعد بچم که 2 سالش بود یهو میومد و پارچه نمگیر رو میکشید و ظرفها رو پخش زمین میکرد و من کلی عصبی و خشمگین میشدم و غر میزدم گله میکردم از زمین و آسمون و دوباره میشستم…!

    حالا جالبه برام از بهمن سال گذشته خداوند بعد یه چک و لگد بزرگ و اومدن من به خودم، هدایتم کرد به سایت شما ..و منم دیگه جدی شدم و گفتم خدایا قول میدم دیگه آموزشهای این استاد رو جدی میگیرم و ول نمیکنم.. خلاصه چند ماه قبل خداوند آگاهم کرد که این رفتارام موقع تمیز کردن و انجام هر کار تو خونه … و فرار کردن از تمیز کردن خونه بخاطر احساسات منفی که داشتم موقع انجامشون ، کاملا تو ناخودآگاهمه که از مادر و مادربزرگم هر روز می‌دیدم.. و یحوری ثبت شده توی من که انگار امکان ندارد کار خونه رو بدونه غر زدن و عصبانیت و اخم و قربانی بودن انجام بدم..واییییی نگم براتون که چه رفتارایی از خانمای نزدیکم می‌دیدم و اونا ثبت شد..

    حالا امسال به لطف خدا و آگاهی های که بهم میده و آموزشهای بینظیر شما بخصوص دو تا سریالتون..تصمیم گرفتم برای اولین بار عمیقأ و با حس خوب بدونه غر زدن خودم تمام کارو انجام بدم.و واقعا خیلی راحت و عالی همه چی داره پیش میره.

    حالا اشتباهی که کردم..یه شب هفته ی قبل ،داشتم روباورهام کار میکردم و بعدش میخواستم بخوابم.. یهو چشمم به دستگاه تقویت آنتن تلویزیون خورد که خیلی شلخته روی میز بود و ماه ها بود که به همسرم گفته بودم تا کابلش رو جدا کنه و از پشت میز ردش کنه تا نمای زیباتری داشته باشه ولی همسرم فرار میکرد از حل مسأله..

    اون شب یهو خداوند بهم گفت: خب فاطمه خودت انجامش بده. نجوا گفت که نه من نمیتونم قبلا کارای ساده تر رو خراب کردم ولش کن خراب میشه حالا بیا.بعد قلبم گفت: تو دیگه اون آدم سابق نیستی..مگه ندیدی خانم شایسته هم کلی از کارایی رو انجام میده که قبلا حتی از نزدیک ندیده بود و همه میگن کار مرداست!! مگه استاد نگفت از انجام کار جدید نترس..مگه نگفت از هدایت خدا پیروی کن ..پس قبلش تجسم مثبت بگیر و انجامش بده.با تمرکز میتونی.

    خلاصه منم خوشحال شدم و فرداش انجام دادم و کل کابلهارو و تلویزیون رو گردگیری کردم .در حین اینکه نجواها هم بودن تو سرم.

    بعدش دیدم درست شده و کلی خوشحال شدم و به همسرم هم گفتم که برای اولین بار همچین کاری کردم..

    بعد 2 روز یهو دیدم تلویزیون خود به خود خاموش شد.! کلی نجوا اومد تو سرم که وای تو خرابش کردی..چیکارش نکردی.. نکنه ال سی دیش سوخته باز..نباید چسبشو میکندی..اها شاید کابل رو اشتباه زدی اتصالی کرده تلویزیون سوخته..من که گفتم دستش نزن…

    بعد من گفتم …نه ..من کار اشتباهی نکردم همینطور که استاد گفت من بهترش کردم پس اشتباه نبوده و حتما خیری توش هست..

    از پریز کشیدم و بعد چند دقیقه وصل کردم دیدم روشن شد.

    دوباره بعد نیم ساعت روشن بودن دیدم خاموش شد و گفتم چی شده برم تو اینترنت سرچ کنم دلیلش رو بفهمم.. کلی گشتم و چندتا دلیل پیدا کردم.‌.. ولی دلیل درست رو واضح نفهمیدم.

    البته به همسرم چیزی نگفتم چون میترسیدم که سرزنشم کنه. !¡¡¡

    فرداش دوباره تلویزیون خاموش شد ولی وقتی دوباره زدم به برق روشن نشد ¡¡!!!!!!

    وجودم پر از نجواها شد..که خدایا من که تونستم دیروز احساسم رو خوب کنم از تو هم هدایت خواستم پس چرا تلویزیون اینجوری شد، ؟؟؟من که خواستم بهترش کنم تمیزش کردم، پس چرا خراب شد؟

    بعد دوباره سعی کردم احساسم رو بهتر کنم که استاد گفته همه چیز به نفع منه اگه احساسم خوب بشه..

    پس گفتم حتما به نفع منه شاید اگه تمیز نمی‌کردمش اتفاق بدتری برای تلویزیون می‌افتاد ولی الان که تمیز کردم یه آلارم کوچیک داده و با هزینه کم درست میشه. شاید تو زمان درست کردنش اتفاق خوبی بیافته. و ذهنم کمی آروم شد.

    و اینم فهمیدم که دلیل عصبانیت شدیدم فقط بخاطر اشتباه خودم نبوده، بخاطر این بوده که خدایا چرا هی چالش مالی برامون بوجود بیاد..هر بار پول میاد، یه چالش هم میاد که خرج اون میکنیم!!!!!

    دیگه ولش کردم و رفتم به کارای دیگم برسم و گفتم آره ولش کن همسرم اومد بهش میگم..ولی در برابر سرزنش های ذهنم میگفتم من اشتباه نکردم، تمیز کردن اشتباه نبود، کابل رو هم همینطوری که بود وصل کردم.. ولی خودش شل شد منم سریع تقویت رو قطع کردم تا اگه اشتباهی بوده به تلویزیون آسیب نزنه ولی بازم تلویزیون خاموش شد..( که این نپذیرفتن اشتباه بود و باعث شد ذهنم مدام سرزنش کنه و بگه اشتباه کردی منم کلی. انرژی تلف کنم که بگم اشتباه نکردم و حرص بخورم)

    چند ساعت بعد پسرم اومد خونه گفت مامان تلویزیون رو روشن کن و منم گفتم روشن نمیشه، گفت نه روشن میشه منم امتحان کردم که و گفتم خدایا هدایتم کن.. که گفت کابل پشت تلویزیون رو چک کن.

    و دیدم بله!! اون کابل شل بوده و دوباره تلویزیون روشن شد و کلی خوشحال شدم و گفتم الکی چقدر ذهنم همه چی رو گنده کرد؟؟ تمام مشکل از کابل بود که محکم نشده بود!! خداروشکر‌ حل شد.

    حالا کلی تر جواب سوال دوم:

    در ابتدا سرزنش های شدید.. و ناامید شدن از انجام دوباره این کار..عصبانی شدن از خودم و از خداوند..

    ترس از سرزنش همسرم..

    ولی مدتی کوتاه بعدش، به خودم یادآوری کردم که میتوانم درستش کنم و باید در دفعات بعد یادبگیرم که این اشتباهات را انجام ندهم.

    پاسخ سوال سوم:

    .. سعی کنم تا احساسم رو بهتر کنم و تا قلبم باز باشه و هدایت خداوند رو دریافت کنم تا حلش کنم.

    سعی کنم ازش درس بگیرم تا قبل انجام کاری حداقل کمی اطلاعات داشته باشم مثلا تو گوگل سرچ کنم ..و یاد بگیرم تا زودتر از روند قبلی تلویزیون را گردگیری کنم.. و از داشته هام سپاسگزاری عملی انجام بدم.

    یاد گرفتم ازش که منم میتونم کارهای جدید رو انجام

    بدم..کار مردونه و زنونه نداریم، منم میتونم یادبگیرم و انجام بدم..

    اینکه ذهنم همیشه شلوغ بازی در میاره تا مانع من بشه درحالیکه هیچ اتفاق بدی نیافتاده و بهتر شد، پس تو موارد دیگه هم همینه.

    پاسخ سوال چهارم:

    خب واقعا انگار ایده ایی براش نداشتم ! بهش فکر نکرده بودم! ولی انگار اعتماد به نفسم بیشتر شده و خودم میخوام چیزای جدید یاد بگیرم و انجام بدم.

    مثلاً دیشب همسرم به درخواست من ،دلرشارژی آورد خونه تا یه قسمت مبل رو که برای زیباییش پی وی سی زده بودن، رو دربیاوریم.. من گفتم صبر کن منم بیام میخوام یاد بگیرم.. بعد گرفتم و تا سه یا چهار بار با اینکه برام توضیح میداد، خوب انجام ندادم..ولی گفتم یادش میگیرم و همین شد و 3 تا مبل دیگه رو تنهایی و خیلی راحت خودم انجام دادم و کلی ذوق کردم..

    ایده ایی که دارم اینکه تو کارهای خونه که تا باحال فکرمیکردم یکی دیگه باید انجام بده، سعی کنم خودم اطلاعات بدست بیارم و تمرین کنم و انجامشون بدم..اینطور وابستگیم به افراد دیگه کمتر از این هم میشه و مستقل تر میشم و اعتماد به نفسم و باورم به خودم بهتر از قبل میشه.

    الهی به امید تو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    ثوری خانوم گفته:
    مدت عضویت: 668 روز

    به نام خدا جون مهربون

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو جان و

    سلام به همه دوستان

    فایل های ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده

    منو وادار کرد در خودم جستجو کنم و ریز ریز احساساتم و رفتار هامو تحلیل کنم

    استاد جانم ازتون ممنونم شما باعث شدید بزرگترین مشکل خودم رو پیدا کنم

    هر کاری میکردم حس رضایت درونی و آرامش رو

    نمیتونستم پیدا کنم

    ولی خدارو هزاران مرتبه شکر که ضعفم رو پیدا کردم و

    به لطف خدا دارم روش کار میکنم

    و اما اشتباهاتی که مرتکب میشم…

    در ابتدا خودم رو خیلی زیاد سرزنش میکردم و مدتهای طولانی خودمو آزار میدادم و غم و غصه چاشنی همه لحظه هام میشد

    اما حالا که تا حدودی متوجه شدم که قانون چیه و چطور باید از اشتباهاتم درس بگیرم و در راستای رسیدن به خواسته هام ازش استفاده کنم

    وقتی اشتباهی ازم سر میزنه

    به خودم میگم حواستو جمع کن

    میتونی با توجه و آگاهی جلوی تکررشو بگیری

    و با یادآوری رفتاردهای درستم خودمو از اون حس بد خارج میکنم و سعی میکنم عصبانیت و خشونت رو از خودم دور کنم

    استاد جان شما دست خدا هستی در زندگی من … ممننم از این همه آگاهی های نابی که در اختیار مون قرار میدی

    اسمتون در شکر گزاری های هر روزم هست

    3/2/4

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2968 روز

    سلام به همه همراهان عزیز

    سوال این قسمت:

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    مرحله اول:

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.

    آخرین اشتباهم برمیگرده به چند روز پیش که همسایه مغازمون اومد آزمون خرید کرد و اتفاقا ما بیشتر از اون مبلغ بهش بدهکار بودیم منم ازشون پول نگرفتم گفتم ما که با شما حساب داریم بعد کم و وجه میکنیم و آقا بشدت از این کار من ناراحت شد که چرا وقتی طرف میخواد پول بده ازش نگرفتی بدهکار بودیم که بودیم چه ربطی داشت تو باید پولش رو می‌گرفتی و کلی داد و بیداد خوب من قبول دارم که بخاطر کم رویی و خجالت از اینکه ما بدهکاریم روم نشد ازش پول بگیریم ولی بنظر خودم خیلی کار وحشتناک و غیر قابل جبران و به فنا بده ای انجام نداده بودم کاملا قابل حل و حل شدنی بود در واقع بنظر من اونقدر که آقا داشت بزرگش میکرد بزرگ نبود.

    مرحله دوم:

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    آیا خودت را سرزنش کردی؛

    آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛

    یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد.

    تقریبا به برکت کار کردن اول روی دوره اعتماد به نفس و سایر دوره های دیگه شما علی الخصوص احساس ارزشمندی دیگه میتونم بگم این قضیه خود سرزنشی خیلی در من کم شده حتی به وضوح دیدم که خیلی مواقع حتی به کلام حواسم هست چیزی رو بخودم نگیرم و خودم رو سرزنش نکنم اصلا و خیلی راحت بگیرم بخودم خیلی با خودم مهربان تر برخورد و رفتار کنم.

    نه من اصلا بخودم سخت نگرفتم اتفاقا گفتم چیزی نشده نه خانی رفته نه خانی اومده اشکال ندارد حالا محمد ناراحت شد از این کارم دفعه بعد دیگه انجامش نمیدم دفعه بعد با نگاهی که من مثل یک کارمند وظیفه دارم پول رو کامل از طرف دریافت کنم برخورد میکنم و اون بدهکاره که بدهکار باشه من نباید نگران این موضوع باشم مشکل خودشه خودش حلش کنه من چرا دردسر برای خودم درست کنم و خیلی راحت این مسأله رو تو ذهنم حلش کردم و تمومش کردم.

    مرحله سوم:

    با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که :

    چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    موضوعات رو با هم قاطی نکنم اولا با این نگاه که ما بدهکاریم نگاه نکنم نه اون بدهکاره مایی در کار نیست.دوما خودم رو بعنوان کارمند این بیزینس ببینم فکر کنم شخص ثالثی که هیچ ارتباط نزدیکی با صاحب مغازه نداره به همون شکل عمل کنم اینطوری هم کارم رو انجام میدم هم مشتری مداریم رو کردم هم جنسم رو فروختم هم اعصابم سر جاش هست.

    این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    باز شدن یک سری غل و زنجیرهایی که من بیخود و بی‌جهت به خودم بستم و بخاطر اونها یک سری فشارهایی که نباید رو دارم تحمل میکنم الکی و مشخص کردن مرز و محدوده ها و مطابق اونا جلو رفتن که این یه آرامش خوبی برام به همراه داره

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری

    از این زاویه که اولا هیچ مسأله ای نیست که اونقدر بزرگ و غیر قابل حل یا جبران باشه جنایتی رخ نداده یه اشتباه بوده دوما اینها یه فرصتهای خیلی طلایی هست که به رشد من به قدرتمند شدن و توانا شدنم، بالا رفتن توانایی کنترل ذهنم بشدت کمک می‌کنه خیلی خواسته های منو واضح تر می‌کنه تو خیلی از حوزه ها و همه اینها در نهایت یعنی رشد بیشتر.

    مرحله چهارم:

    پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی.

    مشخص کردن حد و مرزها تو کار اولا برای خودم دوما برای طرف مقابل اگر بعنوان کارمندم همه جاش هستم اگر نه تکلیف اینجا معلوم بشه و کامل همه چیز از همه جدا و مشخص و واضح بشه.

    و اینکه بیشتر روی احساس لیاقت و توانایی ابراز احساسم و گفتن حرفهام کار کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    کیارش گفته:
    مدت عضویت: 1406 روز

    به نام خالق بی همتا سلام درود خدمت استاد عباسمنش عزیز و خدمت تمام دوستان و هم سفران عزیز.سپاسگذارم از استاد عباسمنش عزیز برای در اختیار قرار دادن این فایلهای بسیار ارزشمند و کار امد و زندگی سازی.الهی هزار بار شکر و سپاس برای بودنم در این مسیر و در این سایت.وقتی من یک اشتباه در کاری انجام میدهم اغلب خودم را سرزش میکنم و ب خودم ناسزار میگوییم خیلی کم . اینگونه ک مگه نمیدونستی نباید این کار رو انجام بدی برا چی باز تکرار کردی و این مستقیما تیشه بر ریشه من میزند چون اگر خودت ب خودت ناسزا بگویی و چرت بگی توقع نداشته باش بعقیه بهت چرت پرت نگن.باید خودت خودت رو حمایت کنی و تشویق کنی.بعد ریشه این مسعله در دو چیز هست با توجه ب قوانین ک از استاد یاد گرفتم یک عدم طی کردن مسعله تکامل ک باید زود ب نتیجه دلخواه برسم ک کلی توضیح داره و دوم کمال گرایی ک من باید هرکاری رو بدن عیب انجام بدم و این دو مورد رو اگر درک کنیم و بفهمم درصد رضایتمان خیلی بالا میرود.یکی از مثالهای خیلی خیلی خوبی ک میتوانیم بزنیم ایلان ماسک هست ک همیشه استاد مثالها از این فرد ثروتمند و مغز متفکر میزند.ماسک یک پروژه خیلی بزرگ دارد به نام پرتاب موشک اسپیکس به کره مریخ .ک چندیدن چند بار در بخشی از مساعل ب مشکل خورده و ضررهای میلیون دلاری شاید داشته اما ماسک خیلی راحت میاد بعد پرتاب موشک میگه ک ما فلان بخش رو درست انجام دادیم و فلان بخش را درست انجام ندهدیم نقصمان این بود و با تغییر دادن فلان بخش میتوانیم دیگه این مرحله رو هم رد کنیم.ببنید بعد هر بار ک موفق نمیشود چند هزار یا میلیون دلار ضرر میکند اما کاملا خودشو کنترل میکنه و قبول میکنه و دوباره شروع ب ادامه مسیر میکنه و اینجوره ک ایلان ماسک شده یکی از ثروتمندان جهان.و در اخر به خودم میگم زندگی طی کردن یک مسیر است باید خودمونو دوست داشته باشیم و لذت ببریم نع اینکه همش حال خودمونو خراب کنیم برای مساعل مختلف.در پناه الله شاد ثروتمند و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    مریم جون گفته:
    مدت عضویت: 981 روز

    سلام به کاملترین وبی نقص ترین استاد دنیا

    استاد نمیدونید وقتی فایلای شمارو گوش میدم تمام وجودم میشه گوش و به تک تک کلماتتون با جون ودل گوش میدم ،استاد خدا چقدر منو خاص آفریده که یکی مث شما رو به من هدیه داده

    در جواب سوال اول باید بگم قبل از اینکه دوره عزت نفس رو بخرم اگر کاری رو انجام میدادم و اونجوری که باید باشه انجام نمیشد،اولین چیزی که به ذهنم میرسید این بود که اون کارو بزارم کنار و همین طور هم شد من سال 90 استارت کارم رو زدم و بعد از دوسال شکست خوردم و کلا ازش خارج شدم اما به دلیل علاقه ای که بهش داشتم واسه همه رایگان انجام میدادم و قبول کرده بودم که بهتر ازاین نمیشه خودتم اذیت نکن اما به مرور زمان و با چالشایی که سر راهم قرارمیگرفت دوباره شروع کردم به استارت کارم اما وقتی انجام میدادم اگه ی جاهایی خوب از پسش بر نمیومدم‌ اولین چیزی که میومد سراغم ترس بود بعدش سرزنش ،تحقیر،کوچیک کردن خودم ،احساس پوچی ،بی کسی ،بی عرضگی انگاری که به لیاقت ترین آدم دنیا بودم،واین حس همیشه همراهم بود تا اینکه کارم خیلی خوب بود اما باز من ناراضی و کمال چرا همه تحسین میکردن من خودمو از درون تخریب میکردم ،تا اینکه شروع کردم بدون اینکه کسی بهم بگه جلو آینه با خودم حرف زدن حتی بعضی مواقع خودمو داعوا می‌کردم جلو آینه به خودم میگفتم چرا اینقدر باهام لجی ،چرا عین ی دشمن مقابلمی چرا همیشه حالمو بد میکنی ،تحقیرم میکنی انگار یکی از تو آینه بهم میگفت تو با من بدی تو منو لایق نمیبینی ،استاد من خیلی وقته وقتی مشکل دارم میرم جلو اینه وبه خودم میگم کمکم کن چیکار باید انجام بدم تا احساس لیاقت رو تو خودم رشد بدم و تقویتش کنم و آموزشهای بی نظیر شما منو همیشه سوپرایز میکنه ،استاد یک ساله که دوره عزت نفس رو خریدم و مدام درحال دیدنش هستم و هر دفعه که گوش میدم ی چیزای جدیدی میشنوم که قبلا نشنیدم چون آگاهی من رفته بالا ،استاد نمیدونی چقدر حس خوبیه وقتی تو ی جمع هستی و احساس کمبود نداری ،وقتی تو خیابون رد میشی و کسی رو بالاتر از خودت نمیبینی ،حس خوبیه که تمرین میکنی که با آدما بحث نکنی و به عقایدشون احترام بزاری ،حس خوبی که درآمدت تا یک سال پیش ده برابر شده؛استاد قبل گفتم الان هم میگم من اگر فقط پنج درصد از آموزه های شما رو تو زندگیم به کار ببرم تفاوت زندگی من از زمین تا آسمون فرق میکنه وهمیشه از خدا میخام که بهم قدرت انجامش رو بهم بده

    درمورد سوال دوم هم که فرمودید چه راه حلی واسه مشکلتون دارید باید بگم که الان به جای اینکه تسلیم بشم به این فکر میکنم که چه راه حلی میتونه وجود داشته باشه که این مسئله حل بشه یا اینکه چ ایده ای میاد تو ذهنم،اآیا باید آموزش ببینم ؟آموزش بدم ؟یا این مشکل به خاطر ضعف شخصیتیم هست ؟بهش فکر میکنم ساعتها بهش فکر میکنم ولی درعمل خیلی ضعیف هستم که برمیگرده به کمال گرایی که خداروشکر دارم روش کار میکنم و روی عزت نفسم و احساس لیاقتم که پاشنه آشیل من هستن و خداروشکر دارم هرروز بهترش میکنم 🫠🫠🫠

    استاد عزیزم سایتتون همیشه بالا سرم باشه،به قول ما جهرمیا خیلی خاطرت میخام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عباسمنش عزیزم

    من کارآموز وکالت هستم

    اون چیزی که در تئوری یاد گرفتیم در عمل کمی متفاوت تر از اون چیزی هست که خواندیم و فهمیدیم و به اصطلاح تحت عنوان رویه دادگاه ها ازش نام برده میشه گاهی دیده شده رویه یک دادگاه با دادگاه دیگه در یک شهر یکسان، متفاوت هست حتی رویه یک شعبه با شعبه‌ی دیگه ای از همون دادگاه متفاوت هست،

    زمانی که برای پیگیری پرونده‌ای به دادگاه مراجعه کردم باتوجه به اینکه قبل از مراجعه من به شعبه ای از دادگاه، ابلاغی برای من امد که پرونده شما به فلان شعبه ارجاع داده شده ، وقتی مراجعه کردم منشی شعبه به من گفت پرونده‌ در اون شعبه ای که ابلاغ شده ارجاع داده نشده و منشی شعبه از اینکه من چرا روند پیگیری پرونده ها رو نمیدونم از من شاکی شده بود و با حالتی تمسخر آمیز صحبت می‌کرد ولی من کوچکترین بی احترامی بهشون نکردم و از شعبه خارج شدم.

    من از شعبه اومدم بیرون و پیش خودم گفتم اگر اشتباه از من بوده که اگر ادمهای کل شعبات دادگاه ها بیان بگن که تو بلد نیستی کار رو من بازم ادامه میدم و یاد میگیرم و اون ادمها رو در ذهنم کوچیک میکنم و زاویه دیدم رو سمت این دیدگاه میبرم که ایشون فکر می‌کرد با تمسخر و عصبانیت صحبت کردن میتونه منو کوچیک کنه و منو از کار وکالت منصرف کنه! ، هفته بعد که مراجعه کردم متوجه شدم همان هفته گذشته پرونده رو به شعبه ارجاع دادن و اونها برای اینکه زحمت چک کردن پرونده رو به خودشون ندن به من گفتن هیچ پرونده ای اینجا نیومده و همون منشی گفت که من فکر کردم شما الکی میگی باتوجه به اینکه من اسمس رو هم نشونش داده بودم !!

    در کار وکالت اگر اشتباهی ازم سر بزنه هم به خودم خواهم گفت که همه ی وکلای حرفه ای یک روز در جایگاه من بودن اونها هم اشتباه داشتن و یاد گرفتن که الان حرفی برای گفتن دارن پس من هم میتونم و یاد میگیرم و ادامه میدم.

    هیچ انسانی نیست که ادعا کنه من تا بحال اشتباه نکردم پس به جای بزرگ کردن اشتباه تجربه کسب میکنم و درسش رو میگیرم تا به درخواستی که از خداوند داشتم که من را جز وکلای موفق و باسواد و ثروتمند و شکرگزار قرار بده برسم.

    استاد عزیزم خدارو سپاسگزارم که من رو با شما و سایت بی‌نظیرتون آشنا کرد.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    زهرا راد گفته:
    مدت عضویت: 1836 روز

    اشتباهی انجام میدم چه احساسی دارم ؟

    سلام استاد عزیزم تشکر از شما برای این فرصتی که در اختیارمون قرار می‌دید . تمام تلاشمو می‌کنم که بتونم از این فرصت استفاده کنم.

    وقتی به این سوال فکر می‌کنم یاد زمانی می‌افتم که دبیرستان بودم و یک بار با برادرم دعوا کردم رفتم تو اتاق و تنها شدم در مورد رفتار خودم فکر کردم سعی کردم منطقی بهش فکر کنم .نتیجه‌ای که گرفتم که اولین مرحله اینه که بدونم این اشتباه مربوط به خود منه.

    دوم اینکه وقتی پذیرفتم که خب سمت خودم حالا اشتباه کردم باید چیکار کنم اینکه باید ازش درس بگیرم یاد بگیرم که دیگه تکرار نشه اینکه تمام تلاشمو کنم تکرار نشه باعث شد که من رشد کنم من مثلاً در مواجه با همسرم اول ازدواجمون ،مشکلاتی می‌خوردم همسرم خیلی دقیق، منظم و من یه آدمی که یه مقداری بیخیال‌تر و بحث برنامه‌ریزی کمتر تو زندگیم داشتم‌.این باعث می‌شد رو مسائل زندگی روش زوم نکنم.یه سری مشکلات ریزی پیش بیاد وقتی همسرم بابتش به من گوشزد می‌کرد و این مشکلو به من مطرح می‌کرد خب یاد گرفتم که این مشکل رو از خودم بدونم و در مقابل مثلاً ایرادی که همسرم اعلام می‌کنه گارد نگیرم تصمیم گرفتم که طوری برخورد کنم که دیگه تکرار نشم و این باعث شد بعد از چند سال اون زهرای تقریباً که با اون مشکلات ریز و درشت برخورد می‌کرد الان خدا خدا را شکر مشکلات مرتفع شده و باعث شده که من رشد کنم چون سعی کردم درسم رو از اون مشکل اشتباهات بگیرم و خودم رو رشد بدم.

    الان که به اشتباهی انجام میدم در عین اینکه تلاشم بر اینه که اون اشتباه تکرار نشه و درسمو بگیرم یه کوچولو احساس اینکه نکنه که من بلد این کار نیستم شاید مال من نیست این کار شاید من این تواناییشو ندارم این موارد میاد ولی به خاطر اینکه تو دل ماجرا هستم باید حلش کنم و ازش بگذرم.

    اشتباهی که اخیراً انجام دادم یا اون سلسله اشتباهاتی که انجام شده رو دوست دارم لیست کنم یه اشتباه بزرگی که داشتم اینکه چند وقت پیش بچه‌ها وقتی می‌خواستن بچه‌ها رو ببرن مدرسه یک حالا گوش درد جزئی بود یکی از بچه‌ها من یه مقداری ازش ساده گذشتن و خب بهش توجهی نکردم. مدرسه بیمار بشن و مریضی سختی بگیرند که خب خیلی متفاوت با مریضی دخترم بود ولی همه اینو گفتن که این بی‌توجهی و اشتباه مثلاً مادری که از بچه‌ها بوده که باعث شده این بیماری به وجود بیاد بچه‌های دیگه بگیرن و این باعث شد که خیلی من ناراحت بشم این اشتباه و کوتاهی من باعث شده بهم فکر کنم که من چقدر بی‌توجهم چقدر به این مسائل سلامتی بچه‌ها توجه نمی‌کنم حواسم به این مسائل نیست فقط به خودم دارم توجه می‌کنم یه مقدار عذاب وجدان داشتم.

    و خودمو یه آدم بی‌مسئولیت می‌دیدم. کلاً یه احساس عذاب وجدان و حوله خیلی بدی بود که تجربه کردم.

    برای اینکه حال خودمو بهتر بکنم داشتم به این مسئله توجه می‌کردم که من تا الان بی‌توجه بودم شاید ولی از یک بابت به خودم وقتی از دیدگاه استاد و خب قوانین بهش توجه می‌کردم اینکه من من بخوام بهش جدی از بعد ناراحتی نگاه بکنم خب مراحل ناراحتی و بیماری بیشتر می‌کنم از یک طرف دیدگاه خودم و روش خودمو دوست دارم ولی جایی که اشتباه کردم این بود که می‌تونستم یک ماسک به دخترم بدم که حداقل با این ذهنیت باشه که اگر ناراحتی کوچیکی وجود داره و قراره برطرف بشه به دیگران لطمه‌ای نزنه.

    یا حداقل اینکه دیگرانو نگران نکنه برای خودم صحبت که کردم گفتم که هر کسی هر اتفاقی تو زندگی خودش جذب می‌کنه باورهای خودش و افکار خودشه ولی خب مادام به خودم می‌گفتم دوست ندارم وسیله ناراحتی کسی باشم دوستان وسیله خیر برای دیگران باشم می‌گفتم اشکال نداره این حواست باشه به مسائل بهداشتی بچه‌ها توجه کنی حالشون رو مراقبت بکنی و سعی کنی اگر هر موردی هست برای اینکه دیگران دچار آسیب نشن رعایت بشه.

    در برخورد با بچه‌ها دو تا دختر دوقلو که دارم یک سری رفتارها هست که خودم متوجه می‌شم که اشتباه کردم و چون اشتباهم رو نمیام در موردش فکر کنم و اصلاحش بکنم باعث میشه یه سری مشکلات هی تکرار بشه تکرار بشه.

    در مورد اشتباه اولم که اون مسئله به وجود اومد یه مقداری به خودم این چیزو داشتم که من نمی‌تونم یه مادر آگاه باشم. که حواسش به تمام موارد تربیتی بچه‌ها مسائل سلامتیشون هست باشه. اون‌ها کسایی هستند که حواسشون به تمام نکات تربیتی بچه‌ها مواد ریز و درشت مربوط به بچه‌ها هست و دقت می‌کنند و خودمو با اون‌ها خیلی با فاصله احساس کردم. یه احساس در اصل اینکه ناامیدی احساس خاصی بهم دست داد ولی خب با توجه به مباحثی که از استاد و قوانین یاد گرفته بودم سعی کردم تو این احساس نمونم.

    درسی که از این اشتباهم گرفتم این بود که سعی کنم یک یه مقدار در اون حد که بتونم بهشون یاد بدم که نسبت به چه مواردی حساس باشند چه مواردی رو ازش بگذرن دقیق‌تر باشم اینکه مراقب جسم خودشون باشند.

    اول اینکه این باور که من تا الان تونستم خیلی مسائل مربوط به بچه ها رو مدیریت کنم موارد این چنینی رو هم به اندازه ای که لازم هست رو از پسش برمیام .

    دوم اینکه هر اتفاقی در زندگی هر کسی نشانه افکار و باور های خودش هست .و نمی‌تونم خودم رو سرزنش کنم برای شرایط دیگران.

    سوم اینکه همون طور که تونستم یک سری نظم رو در شرایط زندگیم بسازم می‌تونم برای تربیت فرزندانم هم این شرایط دلخواهم رو بسازم.

    من همیشه یه احساس دل انگیز برای پیانو داشتم و یه باور اینکه نیاز به یه هوش موسیقی عا2لی داره و نمی‌تونم از پسش بر بیام ولی با این باور که نیاز به استعداد نیست به خواستن و علاقه ی بستگی داره و کم کم با تمرین و اشتباه کردن و درس گرفتن از اشتباه هام یاد میگیرم .ممنون استاد عزیز برای فرصت عالی که برامون ایجاد کردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مصطفی رنگانی گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استادعزیز و مریم بانوی مهربان

    سلام خدمت همگی دوستان با عشق

    خدایا شکرت که من رو با این سایت اشنا کردی

    خدایا شکرت که هر لحظه داری هدایتم میکنی بسمت خوبی های بیشتر و نعمت های بیشتر

    در مورد سوال این قسمت از دوره ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده باید بگم

    قبل از اشنایی با شما استاد عزیز من بخاطر اشتباهاتی که میکردم خیلی خودم رو سرزنش میکردم و احساس گناه میکردم

    از خودم رنجش میگرفتم و احساس بی عرضه گی میکردم

    اما به لطف خداوند از روزی که با شما استاد عزیز اشنا شدم و نسبت به قوانین این جهان اگاه شدم

    خیلی خیلی بهتر شدم

    والان بعد از هر اشتباهی خیلی کمتر بهم میریزم و سریع خودم رو میبخشم و به خودم فرصت اشتباه کردن میدم با این باور که میگم اشتباهات جزئی از زندگی هستند و اومدن که منو رشد بدهند

    من همیشه بخودم میگم که اشتباه کردن بد نیست اما تکرار اشتباه بده

    یکی از اشتباهاتی که من روزی صدبار تکرارش میکنم و هنوز نتونستم انجامش ندم بد دهنم یعنی این کلام من از هر ده تا جمله که میگم پنج تاش چرت و پرته ، خیلی شوخی های بیجا میکنم و اصلا کنترلی روش ندارم

    این موضوع به حدی ازار دهنده است که خیلی جاها میترسم صحبت کنم

    با خودم میگم الان باز یه چرت و پرتی میگم که همه ناراحت میشن

    پس من هم حرف نزنم بهتره

    من این مشکل خودمو پزیرفتم و دارم روش کار میکنم که بهتر بشم و الان تا حدودی بهتر شدم

    و دیگه مثل قبل خود ازاری نمیکنم و هر دفعه سعی میکنم که بهتر بشم

    از خدا میخام که کمکم کنه از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که با پرسیدن این سوال های خوب باعث میشین که ما خودمون رو بهتر بشناسیم

    دوستون دارم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    امیر بهمنش گفته:
    مدت عضویت: 907 روز

    به نام خالق کیهان سلام استاد عباسمنش

    برای من این فایل و این موضوع به شدت با چالشی که اخیرا برام پیش اومد رابطه داشت

    من دقیقا همون روز بازی ایران و ژاپن عصر تو راه برگشت به خونه بخاطر اینکه روز قبلش برف خوبی باریده بود خیابونا یخ زده بود با بی احتیاطی کامل داشتم با سرعت بالا رانندگی میکردم و یه جا ماشینم لیز میخوره با جدول برخورد سنگینی میکنم اول میخوام یه چیزی رو بگم اونم اینکه ما تو این موقعیت ها که اون شرایط شدیدا برانگیخه مون میکنه بسیار خوب میتونیم اون افکار آسیب زننده و محدود کننده مون رو در بیارم به خوبی خاطرمه از ماشین که در اومدم اولین چیزایی که داشتم بهشون فکر میکردم اینا بود: چقدر کارت احمقانه بود اینایی که رد میشن یا بعد نزدیکام چی فکر میکنن یه همچنین اشتباهی رو کردی و از این قبیل چیزا و بعدیش اینکه امیر میدونی حالا چقدر باید پول خسارت بدی؟ همه چیو بهم ریختی برنامه هات بهم ریخت اون روز گذشت ( بماند اینکه من اون روز کنار خیابون مونده بود و هیچ نمیدونستم باید چکار کنم دو سه تا جوون غریبه هم سن و سال خودم اومدن کمکم شاید برام بیشتر 10 تا آدم رو پیگیری کردن برای یدکش و بردن ماشین و حتی تعمیرگاه های پیشنهادی )

    من بعد از اینکه ماشینو گذاشتم تعمیرگاه اولین کارم این بود بدون هیچ بهونه ای گفتم که من مقصر این اتفاق بودم اشتباه کردم بی احتیاطی من بوده واقعا هیچی رو دیگه نمیتونی عوض کنی اول شروع کردم تموم چیزها پوینت هایی که از اون اتفاق میتونم یاد بگیرم و گرفتم رو برای خودم نوشتم از چیزهایی که تجربه و مهارت رانندگیم رو بالا میبره تا باورهای شرک آلود ترس از قضاوت و فکر نظر بقیه راجبم تا کمبود ثروت ناامیدی بعد رفتم سراغ اتفاق هایی به ظاهر بدی تو زندگیم که به آیه عریز الخیر فی ما وقع معنی داده بود رو مرور کردم و شد عبارت تاکیدی اصلی این یک هفتم

    من یه سری از مکالمه هام با خودم خیلی بهترم کرد

    اشتباه جزئی از روند یادگیری و حرفه شدن تو یک مهارته با تجربه شدن تو یک مهارته و یکی حالت هاییه که تو باهاش به عمیق ترین حالت یه چیزی رو یاد میگیری که اگه پوینت هاشو برای خودت دربیاری اگه این تجربه رو امروز درک نمیکردی ممکن بود دو روز دیگه تو یه جای دیگه شرایط پیچیده تری برات بوجود بیاد تو نمیتونی مسیرتو از نگاه خداوند از بالا ببینی بدون که داره هدایتت میکنه و اگه خودت رو مدریت کنی قطعا خیر های متعدد این اتفاق رو تو زندگیت میبینی

    برای بحث هزینه ها خسارتی هم که بهم وارد شد یه چیزی کلا آرومم کرد تونستم به خودم مسلط بشم اونم این بود که من به خودم نگاه کردم دیدم من تو همچین اتفاقی جیبم به اندازه کافی پول دارم تو با جیب پر یه همچین اتفاقی برات افتاده ها اگه این اتفاق پارسال برات میوفتاد تو پول تعمیر ماشینت رو نداشتی اصلا حواست هست؟! من اول ماه چکاپ فراکانسی سال اول دوره 12 قدم رو پر کردم میزان پول ازاد پس اندازم 13 برابر شده و مرور اینا باعث شد که بتونم تو این قسمتم به خودم مسلط بشم و همین چند شب گذشته هم وقتی دوباره داشتم کارمو مرور میکردم یه حس شفافیت و وحدت بیشتری نسبت به کارام دارم که اولین نشونه خیر بودن این اتقاقه برام چون من داشتم چندتا تصمیم و چندتا کارو تو همین برهه باهم میبردم جلو این اتفاق باعث شد الویت بندی فوکسم روی بیزنسم باشه که در شرف راه اندازیش هستم و در ادامه به اضافه کردن بقیه چیزا به روندم فکر کنم.

    از اینکه وقت گذاشتید و کامنت منو خوندید سپاسگزارم امیدوارم براتون مفید بوده باشه

    استاد عباسمنش عزیز در پناه الله شاد سلامت خوشبخت ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    رضا احمدخانی گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد گلم عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان

    سوال اول : چه اشتباهی اخیرا داشتی و با ذکر جزییات آن را توضیح بده

    خب من اگه بخوام راجع به این موضوع صحبت کنم چند ماه پیش من از یک دختری از اقوام دور خواستگاری کردم

    دختری که به من معرفی و پیشنهاد شده بود ابتدای امر همه چیز خوب پیش رفت و ما هر روز که با هم آشنا می‌شدیم بیشتر به هم علاقه مند می‌شدیم و حتی کار به جایی رسید که این دختر خانم به من جواب مثبت داد در حالی که دو هفته هم از شروع رابطه نمی‌گذشت

    یعنی در واقع اینجوری بود که به من تلفن زد و گفت که رضا من تصمیمم را گرفتم و چون خانواده هم اصرار دارند که نتیجه مشخص بشه من می‌خوام تکلیف رو مشخص کنم و بهت جواب مثبت بدم

    به من گفت تو نظرت چیه و من هم گفتم جوابم قطعا مثبت هست و من تو رو پسندیدم

    اما من بلافاصله بهش گفتم عجله نکن برای اینکه از تصمیمی که گرفتید پشیمون نشی باز هم یه خورده بیشتر به خودت زمان بده و بیشتر من رو بشناس

    این حرف رو که زدم گفت چرا تو دل من خالی میکنی

    گفتم من منظوری ندارم و من در واقع از روی صداقت این حرف رو زدم

    این حرف به نظر من اولین اشتباه من بود چرا که وقتی تو دختری را که میخوای و اون هم قبول کرده چرا دیگه این پیشنهاد را میدی و کار رو خراب میکنی

    این گذشت و قرار شد بیشتر با خلق و خوی هم آشنا بشیم اما من همواره تصمیمم را گرفته بودم و دیدگاه مثبتی نسبت به این دختر خانم داشتم ولی ایشون همچنان مردد بود

    ایشون به من پیشنهاد داد که در رفت و آمدهای فامیلی من هم می‌خوام حضور پیدا کنم و من هم قبول کردم

    یه شب پسر خاله من همه خاندان را به صرف شام در محیط بیرون که اون موقع تابستان بود دعوت کرد

    خب من و اون دختر خانم هم قبول کردیم و اون شب با هم به اتفاق در اون محفل گرم فامیلی حضور پیدا کردیم و اون شب من اینقدر خوشحال بودم که خیلی شوخی میکردم و مرتب خنده های بلند میکردم و قهقهه میزدم

    خلاصه اون شب تموم شد و فردای اون شب دختر خانم به من گفت من یه آدمی هستم که خیلی از هر نوع شوخی خوشم نمیاد و اگه کسی هم میخواد بخنده بایستی با متانت باشه

    و اینجابود که من به اشتباه خودم پی بردم و فهمیدم اون شب زیاده روی کردم و من بایستی یه خورده سنگین و رنگین تر می‌بودم

    موضوع دیگه تیپ اون دختر بود و من بهش گفتم تیپت رو نمی‌پسندم و این موضوع اون رو خیلی ناراحت کرد اگر چه در ظاهر پذیرفت ولی بعدش عنوان کرد که من تیپ خودم رو میپسندم

    و این اشتباه دیگه من بود که باعث شد با یه حرف اون موضع بگیره

    خلاصه همین اتفاقات باعث شد اون بدبین بشه و کلا نظرش عوض بشه و با یه روانشناس بخواد مشورت کنه

    به من گفت من می‌خوام با یه روانشناس مشورت کنم منم قبول کردم و گفتم تو برو هر چی گفت تو دیگه نظر واقعی و نهایی ات رو اعلام کن و اون رفت یک نفری با روانشناس

    طی یک جلسه انفرادی تصمیمش رو اعلام کرد

    و گفت جواب من منفی هست

    و همه چیز تموم شد و من با دست خودم همه چیز رو خراب کردم

    سوال دوم :

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: