ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نوشین نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 2055 روز

    به نام خداوند قدرتمندم

    سپاس از حضورم در امروز و در این دنیای زیبا

    سپاس از حضور استاد عباس منش عزیز که هدایتگر ما هستند

    چقدر خوشحالم که این حرفهای شما آرامشی عمیق از جنس ایمان به قلبم میدهد

    اینکه از اشتباهات درس بگیریم و هر روز بهتر بشویم

    من چطور روابطم را بهتر میتوانم بکنم

    من چطور کارم را بهبود بدهم

    من چطور با ترسهام کنار بیام

    و من چطور خودم را ببخشم برای اشتباهاتی که کردم

    و از این اشتباهات پلی برای بهتر شدن بسازم

    خدایا آرامشی ده تا بتوانم بپذیرم هر آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی ده که تغییر دهم هر آنچه را که می توانم و بینشی ده که تفاوت آن دو را دریابم

    من هر روز و هر لحظه از هر حیث و هر نظر بهتر و بهتر میشوم

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1232 روز

    سلام به همگی و استاد عزیزم

    با توجه به دو اشتباهی که اخیرا برام پیش اومد :

    تو اشتباه اول خیلی به سختی تونستم که خودم رو آروم کنم و اون گفتارهای منفی و سرزنش گر رو ببرم به سمت گفت و گوهای مثبت، که کم کم به خودم گفتم هیچ ایرادی نداره اگه این اتفاق افتاده، شاید الان باید اینجوری میشد تا من مسیرهای جدید رو یاد بگیرم و سعی کردم که درس این موضوع رو بگیرم تا دیگه پیش نیاد

    تو اشتباه دوم تو مدت زمان کمتری این سرزنش ها بود، یعنی خیلی بهتر تونستم که خودمو کنترل کنم، اما باز هم اون لحظه به خودم و توانایی هام شک کردم که شاید من هنوز به اون لِوِلی نرسیدم که بتونم تو این پوزیشن تشخیص درستی بدم یا شاید نتونستم که اونطور که باید تمرینمو انجام میدادم و همه چیو زود پیش بردم…

    ولی بعد یک ساعت که حالم بهتر شد، بیشتر فکر کردم به نتایج مثبتی رسیدم و تونستم تا حدودی خیرت موضوع رو بفهمم و یجورایی انگیزم بیشتر شد برای تغییر یکسری مسائل و همینطور وقتی بیشتر گذشت، متوجه شدم که اگه از دید مثبت بهش نگا کنم چقدر میتونه باعث بیشتر شدن اعتماد بنفس من بشه و بهم فهموند که من تو رابطه ام با افراد و همینطور کارم چقدر پیشرفت کردم و بهتر شدم

    و با گوش دادن این فایل بازم به نتایج بهتری در مورد این اشتباهات رسیدم.

    در واقع این اشتباهات باعث شد که متوجه بشم :

    خیلی زود شرایط و خودم رو قضاوت نکنم، خودم رو با دیگران مقایسه نکنم بلکه خودمو فقط با چند وقت پیش خودم مقایسه کنم که اونموقع کجا بودم الان کجا هستم و چقدر پیشرفت کردم،

    متوجه شدم که تو چه زمینه هایی باید تمرینات بیشتری کنم، بیشتر یاد بگیرم و قطعا توجهم به اهدافم باشه

    اینکه قبل از انجام کاری بیشتر بررسی کنم که آیا الان باید انجامش بدم! آیا از این مسیر برم یا مسیرهای بهتری هم هست!! و همیشه ام از خدا هدایت بخوام.

    برای اینکه بتونم این درس هارو در عمل هم اجرا کنم :

    هر روز اتفاقات خوبی که برام میفته که نتیجه کنترل ذهن و احساس خوبم بوده رو بخودم یادآوری کنم

    رو مهارت هام بیشتر کار کنم

    سعی کنم که با داشتن احساس لیاقت بیشتر برای خودم و کارم ارزش قائل باشم تا خودمو با کسی مقایسه نکنم

    تو کار بخودم سخت نگیرم و همیشه قانون تکامل به خودم یادآوری کنم تا دچار کمال گرایی نشم که بخوام همه چیو پرفکت انجام بدم و اشتباهی ازم سر نزنه!

    و از اونجایی که منم پاشنه آشیلم همیشه حرف مردم بود و خیلی به نظرات بقیه اهمیت میدادم، باید با تمرینات بیشتر باز هم این موضوع رو تو ذهنم کمرنگ تر کنم، خداروشکر الان خیلی بهتر شدم ولی اینچیزیه که باید همیشه روش کار کنم و در عین حال تمام این موارد ارتباط مستقیمی داره با اعتمادبنفس من که با تمرینات این دوره باید بهتر و بهتر انجامشون بدم

    خیلی سپاسگزارم امیدوارم تو این مسیر باز هم با انجام دوباره این تمرینات باعث بشم شخصیت بهتری از خودم بسازم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2341 روز

    به نام خداوند فراوانیها و زیبایی ها

    سلام به همه دوستان نازنینم و استاداران آگاه و ارزشمندم

    خداوند مهربانم رو هزاران بار شاکرم که در مسیر بهبود و رشد هستم و آگاهانه سعی میکنم و اقدام میکنم برای رشد شخصیتم و بهبودم و قطعا این فایل ها در این زمینه میتونه بسیار تاثیرگذار باشه

    بطور کلی هر ابزاری که بعتونه من رو روز به روز آگاه تر، شاد تر، آرام تر، سالم تر و با عزت نفس بیشتر کنه، اون مفیده و باید ازش استفاده کرد و این فایل ها، کامنت ها و نوشتن های آگاهانه خودمون هم قطعا یکی از ابزارهای بسیار کاربردیه

    پس خداوندا سپاسگذارم که من رو آگاه میکنی به این ابزارهای کمکی

    من این فایل رو تا حالا 3 بار گوش دادم و گفتم فقط بیام کامنت بخونم

    بعدش گفتم آخه چرا؟؟

    وقتی مشارکت در کامنت نوشتن انجام میشه، ذهن یه جور دیگه با این آموزه ها و درس ها برخورد میکنه و تاثیر اون آگاهی ها بسیار عمیق تر میشه پس با هدایت خداوند اومدم و شروع کردم و از خداوند میخوام که همراهم باشه

    باید بگم من الان دانشگاه سر کارم هستم. ویو اناق من رویاییه

    این یکی از سپاسگذاری های روزانه من هست که وقتی میام دانشگاه توی اتاقم و این آسمون آبی پر از ابرهای سفید خوشکل، با اون کوههای بلند که یه جاهاییشون برف هست و یه جاهایی هم به یمن بهار دل انگیز، چمن پوش شده هند رو میبینم قلبم به تپش میفته و آگاهانه بارها خداوند رو شاکر این همه زیبایی و نعمت میشم و اینجور حس و حال خودم رو برای کار کردن ، رفتار با دانشجوهام و درس دادن بسیار عالی می کنم و به طور کلی روزم رو اینطوری میسازم، به شکلی آگاهانه و با حال مثبت و عالی

    در مورد اشتباه، قطعا هممون تجربه های بسیار زیادی داریم

    بارها خودمون رو سرزنش کردیم که چرا یه جاهایی زود از کوره در رفتیم

    یه جاهایی به طور غیر عمد حرف هایی زدیم که بقیه رو آزار دادیم و رنجوندیم

    گاهی کارها و رفتارهایی کردیم که باعث تشنج در محیط خانه و دعوا و بحث شدیم

    اما مهم اینه که چقدر در این حال بد موندیم و به خود سرزنشی و تخریب خودمون ادامه دادیم

    حالا از یکی از تجربه های خودم میگم که چقدر نتایج خوب و راضی کننده ای در نهایت برای من داشته و قبل از این فایل رخ داده

    من قبلا وقتی همسرم یه حرفی میزد که مطابق میلم نبود یا اذیت میشدم، باهاش شروع میکردم به بحث کردن

    یعنی حرفهایی میزدم که همیشه به این معنی بود که تو مقصری، من بی گناهم ، تو الکی گیر میدی، اذیت میکنی، احترام نمیذاری و وووو همینجوری ادامه میدادم و خودم باعث ادامه بحث و بعدش در خیلی مواقع داد و بیدادهای همسرم و بعد هم قهر کردن هایی که بارها به ماه هم میرسید میشدم

    بعد هم به خودم حق میدادم که بله خوب کردی، حقش بود که باهاش این رفتار رو کنی و اون مقصر هست ووووو همینجوری هی نشخوار ذهنی میکردم و چون در حال بد اون ماجرا میموندم، هی ناراحتی ها، آزار ها و رنجش های بیشتری ایجاد میشه

    ولی یه روز نشستم و با خودم رک و روراست صحبت کردم و گفتم ببین، اینجوری فقط داری خودت رو آزار میدی و همسر رو با این رفتارها، عصبانی شدن ها، از کوره در رفتن ها و قهر ها، از خودت دورتر و دورتر میکنی

    حال و حوصله خودت رو از بین میبری، مگه تو نمیگی حال خوب = اتفاقات خوب، پس چرا دقیقا داری برعکس عمل میکنی و اینجوری بیشترو بیشتر جنگ و دعوا و ناراحتی و رنجش ایجاد میکنیو فاصله خودت رو با همسرت بیشتر میکنی

    دیگه سعی کردم خودم رو از حس بد دور کنم

    خودسرزنشی و تخریب شخصیتم رو کنیر گذاشتم و گفتم ببین، این طبیعیه که آدم از کوره در بره

    آدم عصبانی میشه

    آدم یه جاهایی یه حرف هایی رو نمیپذیره ولی باید با همه این ویژه ها، روی خودت، افکارت و ذهنت کنترل داشته باشی

    خدا به تو قدرت اختیار و قدرت انتخاب داده، خی اگه درست و اصولی ازش استفاده نکنه پس تو با حیوانات که قدرتی در انجام کارها و تصمیمات زنذگیشون ندارن، نداری

    از طرف دیگه، داری به مرور خودت رو فرسوده میکنی

    داری اعصاب خودت رو ضعیف میکنی

    داری حس آرامشو شادی درونی رو از خودت دور و دورتر میکنی

    و صلح درونی تو داره به جنگ درونی تبدیل میشه چرا؟؟

    چون بعد از اون جنگ و نزاع ها، همسرت از خونه میره بیرون و کلا فراموش میکنه تو چی گفتی و چکار کردی ولی تو خودت ، از درون، خودخوری میکنی و ذهن و قلب و همه وجودت رو آزار میدی

    حالا دیگه چکار میکنم:

    شده وقتایی که صحبتی میشه و من ناراحت میشم یا از اون حرف خوشم نمیاد، چند تا کار متفاوت انجام میدم

    گاهی کلا از اونجا بلند میشم و میرم تا در اون فضا نباشم و حس و حالم بد نشه، یعنی عامدانه ذهنم و توجهم رو منحرف میکنم به سمت جای دیگه

    کارهای متفاوت انجام میدم و واقعا ذهنم رو منحرف میکنم

    جالبه گاهی شده در داخل اون حرف ها، من شروع میکنم به شئخی کردن و کلا فضا عوض میشه و نه تنها نتیجه بدی بدنبال نداره بلکه به خنده و شوخی های بیشتری هم منتهی میشه

    یا وقتی از اون فضا دور میشم میرم آشپزخونه، از اونجا میگم: چیزی نمیخوی برات بیارم؟؟؟ و کلا همه چیز تغییر میکنه و من بسیار راحت تر ؛ آرام تر، شادتر و با صلح درونی بیشتری شدم

    و واقعا میبینم چقدر رفتارم با خودم با بقیه آرام تر شده از وقتی نمیخوام که یه بحث یا چیزی که خلاف خواستم هست رو ادامه بدم

    و البته یه کار دیگه هم انجام میدم:

    بعدش میشینم در مورد اون اتفاق مینویسم، ناراحتی و رنجشی اگر برام ایجاد شده رو مینویسم و به معنی واقعی کلمه، خودم رو تخلیه میکنم و بعد اون برگه رو پاره پاره میکنم و میریزم دور و میبینم چقدر حس رهایی و آرامش و خالی بودن میکنم

    من فهمیدم که انبار کردن حس های منفی در لحظه های متفاوت ، بلاخره روزی به یه انفجار مخرب منتهی میشه که دودش اول ا همه توی چشم خودم میره اما با خالی کردن اون حس روی برگه، و نه توی صورت و در برابر انسانها، من رو از درون آرام و رها میکنه و من حس بسیار مثبت تر و راحت تری داری

    و دققا دارم میبینم وقتی که این کار رو انجام میدم، چقدر رفتارهای بعدی همسرم، مهربانی و عشق و توجه مثبت بیشتری رو دریافت میکنم و ناخودآگاه حرفی زده نمیشه که من ناراحت بشم، یا حداقل خیلی خیلی بهتر از قبل هست و برای من داره این روش بسیار عالی جواب میده وفکر میکنم برای همه جواب میده چون راه درستی هست

    یا مثلا من خیلی دارم تلاش میکنم که قضاوت کردن رو کم کنم، این پاشنه آشیله من هست

    در این تایم ها سعی میکنم از فضایی که بقیه هستند و میخولاد غیبت و قضاوت کردن اتفاق بیفته دور بشم و یا آگاهانه صحبت نکنم که دقیقا دیسب همین اتفاق افتاد

    همه ما در حال تکاملیم

    همه ما روزانه باید روی خودمون و بهبود شخصیتمون کار کنیم

    همونطور که شما در فایل ” هدف گذاری امسال” بیان کردید و خدا رو شکر من خودمم از قبل همین هدف رو برای خودم گذاشتم، اگر من هدف اصلیم رشد شخصیت و شناخت وجودم و بهبود اون باشه، خواه ناخواه سایر اهداف تیک میخورن: از سلامتی و شادی و آرامش گرفته تا سفرهای عالی و عشق و ثروت و رابطه عالی با خداوند

    باید ادامه داد، باید روزانه تمرین کنیم، باید روزانه سپاسگذاری کنیم، باید روزانه خودمون رو تشویق کنیم، باید هر موفقیت کوچک را ببینیم و ازش درس بگیریم و اون رو رشد بدیم، باید با خودمون صادق باشیم و ضعف هامون رو ببینیم و برای بهبودشون تلاش کنیم و ایمان داشته باشیم با تمرین و تکرار، بهبود و رشد اتفاق میفته

    خداوندا هزاران بار شکرت که در این کامنت یار وهمراهم بودی

    عاشقتونم استادان ارزشمندم و دوستان همراهم

    ان شاالله باز هم میام و مینویسم و از کامنت های ارزشمندتون استفاده میکنم

    با عشق فراوان

    تا بعد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 644 روز

    سلام خدمت استاد ودوستان عزیز

    استاد اگر قبل تغییراتم بود روزها خودم رو شماتت میکردم وبه قول معروف دور اون کارو خط میکشیدم

    ولی الان پشتم به یه قدرت بزرگ گرمه

    میدونم من قدرت انجام هرکاری رو دارم وبعضی کارهارو چندین بار باید انجام بدم تا اوستا بشم

    هراشتباهیم رخ بده اونو یه تجربه میدونم ویه قدم برای نزدیک شدن به اون خواسته

    همیشه میگم وقتی بقیه آدما تونستن منم میتونم

    بخوام مثال بزنم تو بازی شطرنج هست

    روزهای اول من شطرنجو به دخترم یاد دادم از اونجایی که خیلی بااستعداده وبعد توسط پدرش حرفه ای شد مدام بازی رو ازمن می‌برد خیلی برام افت داشت چون خودم اول یادش دادم ولی من ناامید نشدم تمرین کردم بازی شطرنج توگوشیم ریختم ومدام بازی کردم

    حالا تقریبا سطح بازیمون هم سطح شده ومیدونم بازم تمرین کنم شکستش میدم ویه بازیکن حرفه ای میشم

    علاوه براینکه یه سرگرمی عالی تو خونه داریم

    من دختر قدرتمند خدا هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مصطفی کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به دوستان در این سایت .

    در مورد جواب دادن به سوال باید بگم که دیروز بود که این فایل فوق‌العاده رو که گوش می‌دادم. فکر می‌کردم که بین این همه اشتباه که در زندگی داشتم کدامشون رو اینجا بنویسم که هم برای خودم و برای دوستان بتونه الگو باشه.

    یک موضوع رو انتخاب کردم که خواستم در موردش بنویسم ولی دیدم یه مشکل جدید برام شکل گرفت و حس کردم همین موضوع بهتره که در موردش صحبت کنم.

    اولا که خیلی سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت فایل جدید و امیدوارم که با مثال‌هایی که از زندگیمون صحبت میکنیم بتونیم روند رشدمون رو در هر زمینه‌ای از زندگی بهتر کنیم .

    جواب سوال

    من در برخورد با اشتباهات خودم رو سرزنش نمیکنم چون میدونم که ما پر از اشکال هستیم از صبح که پا میشیم تا شب که می‌خوابیم اشتباه میکنیم . از بیدار شدن بد موقه و ورزش نکردن و مسواک نزدن و بد رانندگی کردن و …… چه برسه به اشتباهات بزرگی که ما رو میتونه بهم بریزه.

    ولی خداروشکر من در برخورد با اشتباهات سعی میکنم منطقی عمل کنم و بپذیرم که انسان جایزالخطا هست و درس اشتباهات رو بگیرم و سعی کنم از یک سوراخ دوبار گزیده نشم.هرچند بعضی وقتها باز پیش میاد از یک سوراخ دوبار گزیده میشم چون مغز ما فراموشکار هست .

    همونطور که سیستم مغز ما این توانی رو داره که هر کاری رو با تمرین و تکرار یاد بگیره مثل مثال‌هایی که استاد فرمودند .متاسفانه در انجام بعضی کارها فراموشکارانه عمل میکنه.

    حالا در مورد اشتباهم

    دیروز متوجه شدم که یه اشتباهی چند ماه پیش کردم که گندش امروز دراومده.

    و اون هم اینه که من چند ماه پیش یه مغازه جدید رو اجاره کردم البته اشاره کنم که همونطور که در کامنتهای قبل گفتم برای شغل خانمم .ولی .قرار شد 6 ماه یا 1 سال کمکش کنم و بعد تمرکزی به خوانندگی بپردازم .بهرحال بعد از کلی بالا و پایین با املاک قرار بر این شد که اجاره 2 ماه اول رو پرداخت کنم و 3 ماه مجانی استارت کار رو بزنیم .در استرالیا معمولن وقتی یک مغازه ای رو اجاره میکنی از 2 تا چند ماه توافقی مجانی یا در اصل برای دکوراسیون و این هرفا در نظر میگرند.

    خلاصه وکیل گرفتم و قرارداد رو امضا کردم .از اونجا که بیشتر ما فکر می‌کنیم وکیلها یه آدمهای بهتر از ما هستند و باهوش‌تر از ما و کلی صفات دیگر رو هم بهشون میدیم و خودمان رو دست کم میگیریم…

    (یاد اون داستان استاد که تو دوره کشف قوانین زندگی جلسه 2 افتادم که در مورد اون وکیلی که پیشش رفته بود که مشاوره بگیره برای مهاجرت به استرالیا یا آمریکا و یا ساوت افریکا که با باورهای غلطش میخواست استاد عزیز رو از مهاجرت منصرف کنه .ولی استاد رفت به جنگ غول اخر و پیروز شد خداروشکر)

    برگردم به داستان خودم .آره به هوش وکیل اعتماد کردم و همه برگها رو امضا کردم .و تازه از تنبلی که اون همه برگه رواسکن کنه خودم رو مأمور این کار کرد و من هم چون در کارم عجله داشتم چون دیر وقت بود چک نکرده اسکن کردم و برای املاک و وکیل صاحب مغازه ایمیل کردم. کلید مغازه رو گرفتم و کارهاش رو تا تقریبا 3 هفته انجام دادم که کلی درسها تو این تعمیرات و دکوراسیون گرفتم که از اون نقاط مثبتی میدونم که خودم رو تحسین میکنم.میتونم کلی در موردش بنویسم .

    من که خودم رو آماده میکردم که آخر این ماه یعنی بعد از 3 ماه باید اولین کرایه رو پرداخت کنم .املاک بهم ایمیل داد که کرایه این ماه رو پرداخت نکردی. من هم با تعجب گفتم که هنوز یک ماه مونده تا کرایه چون 3 ماه مجانی ما توافق کردیم .ولی آنها که متوجه اشتباه ما شدند بجای 3 ماه 2 ماه رو امضا کردیم .

    حالا میگن که باید کرایه یک ماه رو که پول کمی هم نیست رو باید پرداخت کنم.براشون توضیح دادم که اشتباه صورت گرفته ولی قبول نمی‌کنند.

    من اصولا اگه جریمه برام میاد و یا هر پرداختی که باید انجام بدم سعی میکنم زود پرداخت کنم که دیگه بهش فکر نکنم .

    حالا به جای اینکه خودم رو سرزنش کنم و به خودم ایراد بگیرم که چرا هواسم نبود و چرا من برای اینکار درست نشدم و من رو چه به مغازه داری و کلی از این هرفها ترجیح میدم یه راهی برای پرداخت این کرایه که راستش فعلن آماده اون نبودم پیدا کنم و درسش رو بگیرم .

    و از انجا که میدونم آدم کم دقتی هستم تو اینجور کارها خودم رو ارتقا بدم و برای داستان‌ها و قراردادهای شبیه این موضوع حتی به وکیلم هم اکتفا نکنم و بیشتر وقت بزارم و دقتم رو در خواندن بندهای قرارداد بالا ببرم تا این اشتباه دوباره تکرار نشه.

    من به توانایی‌های که خدا بهم داده افتخار میکنم .کلی کارها رو میتونم انجام بدم اگه بخوام توضیح بدم هزارتا پیشرفت هست که این اشتباه در برابر آنها هیچی نیست. و خودم رو تحسین میکنم که احساسم رو بد نکنم و بتونم برای بهبود عملکرد در شرایط زندگی پیشرفت کنم.

    همینکه وقتی به این داستان از این ذاویه نگاه میکنم که یاد گرفتم که برای آینده تو ذهنم باشه که قراردادهای کاری و یا هرچیز دیگری رو با دقت بیشتر مطالعه کنم تا ضررهای بیشتر متقبل نشم خودش کلی سود حساب میشه .

    و این فایل استاد باعث شد که من این مثال رو تو ذهنم بسپارم و از تجربه‌ای که بدست آوردم استفاده کنم در مراحل دیگه‌ای از زندگی .

    استاد عزیزم امیدوارم تونسته باشم با این مثال درسم رو از برداشت این فایل پس داده باشم .

    خیلی دوستان دارم و آرزوی بهترینها رو برای همه دوستان در این سایت رو از خداوند متعال خواستارم.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    الله نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1227 روز

      سلام آقای کرمی عزیز

      چقدر دیدن فامیلی خودم توی سایت عبامنش دلچسب برام .یه جواری حسم میکنم دارم برای خودم کامنت مینویسم با دیدن فامیلیتون .

      خلاصه بگم خوشحالم که برای شما دوست هم اسم و هم فرکانسم مینویسم ..کامنت شما رو خوندم و خیلی لذت بردم از صداقت گفتارتون و متوجه شدم منم دقیقا همچین مشکلی دارم و بارها بخاطر سهلنگاری خ.دم درگیر عواقبش بودم ..با اینکه بارها برام پیش اومده بود ولی انگار با دیدن کامنت شما کدش برام جا افتاد که نسبت به قراردادی که میبندم دقیقتر بشم و تمام تلاش خودمو کنم توی این زمینه پیشرفت کنم

      نکته بعدی که از شما یاد گرفتم راجب وکیل بود که گفتین و ترمزی که ما در مورد وکیلها داریم که فکر میکنیم از ما بیشتر هالیشونه در حالی که اونا هم با باورهای خودشون زندگی میکنن و مثل ما هستن و امکان اشتباه دارن .به این معنی نیست که هر چی بگن وحی منزل

      سپاسگزارم ازت دوست عزیزم برای کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مصطفی کرمی گفته:
        مدت عضویت: 1341 روز

        سلام آقا محمد عزیز

        اتفاقا اسم برادر کوچکترم هم محمد هست .برای من هم باعث خوشحالی هست که با شما آشنا شدم .همه ما از استاد عزیز خیلی نکته‌ها رو در زندگی یاد میگیریم که برای من یک معلم فوق‌العاده هست .امیدوارم بتونم همیشه شاگر خوبی باشم. در این سایت بی‌نظیر همه ما از همدیگه انرژی مثبت میگیریم و در این مسیر زندگی در حال رشد و توسعه شخصی در تمام ابعاد زندگی می باشیم.

        سپاسگزارم از توجه‌ به‌ دیدگاه من و سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان. موفق و سربلند و سعادتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    زیبا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 602 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان خوبم

    استاد من چندین بار این فایل و گوش دادم و منتظر یه فرصت خوب بودم کامنت بنویسم

    خوشبختانه من از بچگی وقتی مرتکب اشتباهی میشدم

    خیلی سریع باهاش کنار می اومدم و همین طور ادامه داره

    ولی پاشنه اشیلی که تو این زمینه دارم رفتاره دیگران موقع اشتباه من بوده

    به طوری که از کودکی با کوچکترین اشتباه مورد سرزنش مادرم قرار میگرفتم ولی خب خیلی اهمیت نمیدادم

    و سریع حالم خوب میشد تا اینکه به بعد از ازدواج رسیدم

    این بار همسرم شدت سرزنش هاش خیلی بیشتر بود

    طوری که برای کوچکترین اشتباه ماه ها سرزنش میشدم

    این بار دیگه بی توجهی فایده نداشت

    و من خودم و سرزنش میکردم که اگه فلان اشتباه و نمیکردم این طور نمیشد که همسرم بخواد منو حقیر و کوچیک کنه

    تا اینکه من با شما اشنا شدم

    که هر روز خدا رو شاکرم

    و من یاد گرفتم برای خودم ارزش قایل باشم خودم و دوست داشته باشم

    شما درست میگی وقتی برای خودت ارزش قایل باشی همه برات ارزش قایل میشن

    به تازگی من کارت بنزینم و گم کردم و چون میدونستم

    میتونم از این اشتباه درس بگیرم و بارها تو ذهنم تمرین کردم که این بار همسرم چیزی نمیگه

    یا اگرم بگه برام مهم نیست مهم نظر خودمه

    مهم اینه که من ارزشمندم

    خلاصه من درسی که از این اشتباه گرفتم این بود که خیلی بیشتر مواظب کارت بنزینم و حتی کارت های عابر بانکم باشم

    و همان طوری شد که باور کرده بودم همسرم خیلی سرزنشم نکرد ، فقط یکبار اونم نسبت به قبل انگار برام هیچی بود

    و اون یکبار هیچ تاثیری در من نداشت

    انگار نشنیده بودم

    واقعا شما با ما چی کار کردین

    باورم نمیشه هربار بیشتر معجزه میبینم از عمل کردن به حرفاتون

    واقعا سپاسگزارم استاد خوبم که این قدر به ما احساس ارزشمندی میدین

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    فاطمه برهانی گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز

    می‌خواستم بگم که من یه اشتباهی به نسبت بزرگ توی روابطم کرده بودم و بابت این موضوع خیلی خودمو رو سرزنش می‌کردم در حدی که به مرز خودکشی رسیده بودم یعنی انقدر نسبت به خودم احساس تنفر و نفرت داشتم و خودمو تحقیر می‌کردم و خودمو سرزنش می‌کردم و خودم رو سرکوب می‌کردم و ضعیف و ناتوان شده بودم و احساس می‌کردم هیچ توانایی برای بهبود زندگی خودم ندارم که باعث شده بود که به خودکشی فکر بکنم و یه جایی چون چند سال بود که با آموزش‌های رایگان شما کار می‌کردم ولی خب بعد از چند سال هر موقعی که اشتباه می‌کردم به این مرز می‌رسیدم و از یه جایی به بعد از خداوند خواستم که منو هدایت بکنه و و خداوند منو هدایت کرد به فایل‌های شما که متوجه شدم به احساس ارزشمندی و لیاقت من خیلی کمه و باید با خودم مهربون باشم و خودم رو دوست دارم شروع کردم به اینکه روی خودم کار بکنم و احساس ارزشمندی خودم رو ببرم بالا و خودم رو دوست داشته باشم و موقع اشتباهاتم سرزنش خودمو نکنم و نتایج خیلی خوبی گرفتم از وقتی که دارم روی خودم کار می‌کنم احساس ارزشمندی خودمو می‌برم بالا موقعی که اون اشتباه کردم اتفاق بدی که افتاد باعث شد که اشتباهات و شکست‌های پی در پی شد و به جایی رسید که من به خودکشی رسیدم اما الان که سعی کردم روی خودم کار کنم و دیگه خودمو سرزنش نکنم آخرین باری که اشتباه کردم با خودم صحبت کردم گفتم این اتفاق ممکنه برای هر کسی بیفته و اشکالی نداره و با خودم مهربون بودم و بعد از اون اتفاقی که افتاد دیگه من اون اشتباه و تکرار نکردم و احساسم خیلی بهتر بود.

    درس‌هایی که می‌تونم از اون اتفاق بگیرم 1.اینکه ساده لوح نباشم

    2.خیلی زود اعتماد نکنم به آدما

    3.قبل از هر کاری فکر کنم به نتایج اون کار و اگه نتایج خوبی داشت انجام بدم و اگه نتایج بدی داشت انجام ندم

    4. اینکه توقع نداشته باشم از آدما و سعی کنم خودم برای داشته‌هام تلاش کنم

    5. اینکه خودم رو بپذیرم توی همین پله‌ای که هستم و توی همین شرایطی که دارم خودم رو بپذیرم و همینجوری عاشق خودم باشم

    6.برای خودم ارزش قائل باشم و توی روابطم برای خودم حد و مرز تعیین بکنم و به افراد اجازه ندم که پا بزارن روی خط قرمزهای من و سو استفاده بکنن ازم هست

    7.لازم نیست که همه همه چیز رو راجع به من بدونن یه سری چیزا رو نباید همه جا جار بزنم و هیجانی عمل کنم و وقتی که به اون هدفم رسیدم بقیه می‌بینن لازم نیست من به بقیه چیزی رو ثابت کنم

    8. وقتی که خودم خودم رو دوست ندارم چطور توقع داشته باشم که دیگران منو دوست داشته باشند و به من احترام بزارند و توقعاتی که من دارم تا خلع‌هام پر بشه رو برای من انجام بدن

    9متوجه شدم که من خیلی از کارهایی که انجام میدم از احساس عدم لیاقت من میاد و اگه من بیام روی احساس ارزشمندی خودم کار کنم و به خودم عشق بورزم و خلع‌های خودم رو پر بکنم دیگه عملاً خیلی از اشتباهات رو از روی عدم دوست داشته شدنم انجام نمیدم هر روز دارم روی خودم کار می‌کنم نمی‌گم خیلی خیلی خوب شدم ولی خیلی خیلی بهتر از قبل شدم و این رو قدردان شما هستم

    10 اینکه رابطم با خدا خیلی نزدیک‌تر و صمیمی‌تر شد چون توی شرایط سختی که بودم تنها کسی که به من نزدیک بود کمکم می‌کرد هدایتم می‌کرد مثل همیشه خداوند بود و خدا کافیه که فقط ازش بخوای و درخواست کنی اون خودش پازل زندگی جوری میچینه که شما فقط لذت ببری

    11.یه سری مسائل رو باید بپذیری تا بتونی اون موضوع رو حل بکنی ولی اگه مدام مقاومت بکنی باعث میشه که درد و رنج شما بیشتر و بیشتر و بیشتر بشه

    و بعد از طی کردن این چالش باعث شد من آدم بزرگتری بشم و این درس‌ها رو بگیرم حتی توی زمینه مالی و توی زمینه کارم رشد کردم در حدی که خودمم فکرشو نمی‌کردم رابطم با پارتنرم خیلی خیلی بهتر شده ولی اون موقعی که توی این چالش بودم رابطم با پارتنرم افتتاح شده بود ولی وقتی که اومدم روی خودم کار کردم همه چی تغییر کرد و رابطم الان خیلی خیلی خوب شده

    و معجزه شد توی زندگیم که من حتی فکرشم نمی‌کردم و همه اینا به خاطر این بود که من اومدم این موضوع رو به صورت ریشه‌ای روی خودم حل کردم و خودم رو سرزنش نکردم و اشتباهاتم رو پذیرفتم

    الانم استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم خیلی این چند وقته سرم شلوغ بود ولی با این حال اومدم فایل‌هاتونو گوش دادم و براتون کامنت می‌ذارم به دلیل اینکه شما این دوره رو قطع نکنین چون ما واقعاً به آگاهی‌های شما نیاز داریم و قدردان نعمت فایل‌هایی هستیم که شما در اختیار ما می‌زارین و من سپاسگزارم از شما و مریم شایسته عزیزم

    خداوند به شما برکت ثروت و نعمت و خوشبختی و عشق بی نهایت بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    کورش گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    با سلام ووقت بخیر خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همه دوستان گرامی

    سپاسگذار استاد هستم برای این همه وقتیکه بری ما میگذارند

    خیلی خودمانی دوست دارم توضیح بدم در مورد اشتباه و اینکه چه اشتباهی را مرتکب شدیم

    درمورد خودم باید بگوییم اشتباهی که تازگیها مرتکب شدم و از این اشتبه خودم یه جورایی پشیمان هستم این است که چند وقت پیش یکی از اقوام ما به رحمت خدا رفته بود و فوت کرده بود و من هم باید میرفتم به خاکسپاری اون مرحوم و مرسم هم با خانه ما حدود 60 کیلومتر فاصله داشت و از طرف دیگه چون من در حاضرماشین ندارم مجبور شدم که با یکی از خویشاوندان نزدیکم برم به این مراسم . این خوایشاوند ما خیلی خیلی آدم بسیار خود ستیی هست و همیشه یه جورایی به دیگران سرکوفت میزنه که مثلا من این را دارم و تو نداری خلاصه این توی مسیر آنقدر به ما سرکوفت زد که حقیقتا کم مانده بود بگم بزن کنار من می خوام پیاده بشم و بقیه مسیر را با یک ماشین دیگه برم

    مرحله 1: باید بگوییم که ادب شدم با کسی که جنبه نداره حتی برای قدم زدن هم نرم جاییو باید بگوییم که در اون لحظات فقط و فقط سکوت کردم و به تواناییهام فکر میکردم – اصلا بعدش هم خودم را سرزنش نکردم و حتی به اندازه یک نوک سوزن هم به تواناییهام شک نکردم و یه جورایی ادب شدم که تا خودم ماشین نخرم با کسی جایی نروم چه مسافت دور باشه و چه نزدیک.

    مرحله 2 و 3 : درسی گرفتم که نباید با آدمهای ضعیف و بی جنبه برخورد داشته باشم حتی اگر خویشاوندت باشه و اینکه بیشتر تلاش کنم یک ماشین خوب و عالی بخرم . من از این زاویه به این مسئله نگاه کردم که درسته الان ماشین ندارم که اون هم بخاطر ین هست هنوز کارم رونق نگرفته ولی در آینده ماشینی خواهم خرید که فقط یک چرخش پول کل دراییهای اون باشه.

    مرحله 4: اینکه با افراد بی ظرفیت معاشرت نداشته باشم و همیشه و همه حال به تواناییهای خودم اضافه کنم و هر روز سطح زندگی خودم را بالا و بالاتر ببرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    علی و بهار گفته:
    مدت عضویت: 2126 روز

    سوال جلسه سوم:

    وقتی که می خوای یه کاری رو انجام بدی، اگر اشتباه کنی … چه برخوردی می کنی؟ نحوه برخوردت با اشتباهات چگونه است؟ به اشتباهی که اخیرا داشتی فکر کن و ببین که چه برخوردی با خودت داشتی؟

    یه اشتباه خیلی بزرگی که من حدودا 2 الی 3 سال داشتم اون رو انجامش می دادم ادامه دادن یه رابطه نامناسب بود … به این شکل یکی از دایی هام با همسرم من که خواهر زده اش هست به دلایل مختلفی یه سری مسائل بینشون به وجود اومده بود و دایی ام که خیلی دوست اش هم داشتم و البته دارم هنوز و از بچگی ما باهم بزرگ شدیم … چون هم سن هم هستیم با همسرم رابطه خوبی نداشت … نه خودشون و نه خانمشون.

    من به مدت چندسال این موضوعات رو میدیدم و این رفتارهای نامناسب رو کاملا متوجه میشدم … ولی هیچ وقت حاظر نبودم که این رابطه رو تموم کنم … به خاطر اینکه می گفتم نه درست میشه حالا … اشکالی نداره و از این طور حرف ها.

    این روند به حدی ادامه پیدا کرد که دیگه تحمل من تموم شد ولی این تموم شدن تحمل ام حدود 3 الی 4 سال طول کشید و وقتی دیدم که وقتی مثلا یه قراری میزاریم با دایی ام و می خواهیم بریم بیرون و یا خونه هم دیگه رفت و آمد کنیم … همسرم تحت استرس بسیار زیادی قرار میگیره و واقعا داره اذیت میشه.

    وقتی این استرس رو دیدم و دیدم داره چه فشاری رو تحمل می کنه … اونجا بود که تصمیم گرفتم این رابطه رو به صورت کامل قطع کنم و به محض اینکه این کار رو کردم همه چیز درست شد … حال همسرم هر روز بهتر و بهتر شد … هر روز دیگه می خندید … احساس اش خوب بود و خداروشکر همه چیز همون طوری که می خواستم تغییر کرد.

    حالا سوال استاد اینجاست که ببین با خودت چه برخوردی داشتی؟

    برخوردی که من با خودم داشتم این طوری بود که سعی می کردم مدام به خودم گوشزد می کردم که ببین نشانه ها رو باید زودتر درک می کردی .. خدا این همه نشونه به تو داد که این رابطه سالم نیست و باید قطع بشه ولی تو اونها رو نادیده گرفتی … دفعه بعد باید حواست رو بیشتر جمع کنی.

    احساس گناه خیلی خیلی کم داشتم و اگر هم سراغ ام می اومد بلافاصله جلوش رو می گرفتم و از طرفی هم می اومدم نکات مثبت این قضیه رو بررسی می کردم که ذهن ام من رو وارد فاز منفی نکنه … مثلا این قضیه چه نکات مثبتی داشت:

    اینکه اعتماد به نفس همسرم نسبت به قبل از این اتفاق بسیار بسیار بیشتر شد و کلا به خاطر اینکه مدام داشت تلاش می کرد که ذهن اش رو بتونه کنترل کنه و سکوت کنه و به جای گله و شکایت روی ذهن اش کار کنه که قوی تر بشه … پیشرفت ذهنی بسیار عالی در این مسیر براش اتفاق افتاد.

    اتفاق خوب بعدی این بود که من متوجه شدم که نشانه ها رو باید زودتر ببینم .. به صورت معمول خیلی زود احساس ام بهم میگه که این مسیر درسته یا غلط .. اما توی این موضوع خاص نمی خواستم به خاطر علاقه شخصی خودم به این رابطه، احساس ام رو بهش توجه کنم و متوجه اینکه این کار چقدر اشتباهه شدم و بیشتر با خودم به صلح رسیدم.

    یه اتفاق خیلی خوب دیگه ایجاد شدن انگیزه های منفی برای خودم و همسرم بود که اشکال نداره حالا که اینطور شد و اینها دارند این طوری رفتار می کنند ما هم سعی می کنیم با انگیزه بیشتر به سمت اهداف مون حرکت کنیم و اینقدر قدرتمند و قوی بشیم که کسی نتونه واقعا تاثیر خاصی روی زندگی ما بزاره.

    در کل از عملکرد خودم در مواجه شدن به این اشتباه راضی هستم و این به خاطر مدت های زیاد گوش دادن به فایل های استاد بوده و باورهایی که در من تغییر کرده و الان می تونم به این شکل این موضوعات رو در خودم حل کنم.

    من چه باورهایی دارم در مورد اشتباه کردن:

    یه جمله ای که همیشه موقع اشتباه کردن خودم یا دیگران می گم اینه که انسان هوشمنده … یعنی چی؟ یعنی هوش انسان از طریق همین اشتباهات هست که قوی تر میشه و باعث میشه که دفعه بعد اون اشتباه رو تکرار نکنه.

    این باور خیلی به خودم کمک می کنه که هر وقت یه اشتباهی رو انجام میدم … به خودم میگم اشکالی نداره … من هوشمندم … من از طریق این اشتباه یاد می گیرم که دفعه بعد این کار رو بهتر انجام بدم.

    مثلا همه سعی خودم رو می کنم که بتونم توی بازی پینگ پونگ همسرم رو شکست بدم اما اون هر بار میبره و من اشتباهات زیادی رو داخل بازی انجام میدم اما هرگز به خاطر همین باور خودم رو سرزنش نمی کنم که کاش مثلا اون حرکت رو انجام نمی دادم … به جاش به خودم میگم دفعه بعد اگر این طوری عمل کردم احتمالا بهتر نتیجه بگیرم و به این شکل احساس ام همیشه خوبه و مدام در زمینه های مختلف پیشرفت می کنم.

    یه باور دیگه اینکه اشتباه کردن اصلا چیز بدی نیست .. چرا ما باید اشتباه کردن رو بد بدونیم … همه اشتباه می کنند و هیچ کس در طول تاریخ نبوده که اشتباه نکنه … انسان با حرکت کردن ممکنه اشتباه کنه اما می تونه با کنترل ذهن اش از اشتباهاتش درس بگیره و پیشرفت کنه.

    یه باور دیگه ای که دارم اینه که اشتباه کردن ربطی به شخصیت من نداره … یعنی اگر اشتباه کنم این موضوعی ربطی به شخصیت کلی من نداره و اون رو زیر سوال نمی بره … از لحاظ منطقی واقعا نمی تونم اشتباه ام در مثلا کدنویسی رو که منجر به تولید یه باگ شده و مثلا سایت از دسترس برای چند دقیقه خارج شده رو ربطش بدم به شخصیت ام. ربطش میدم به مهارت ام ولی به شخصیت کلی ام هرگز. و با خودم میگم که چیزی نیست الان میرم درستش می کنم و از دفعه بعد بیشتر دقت می کنم که دیگه فلان مسئله رخ نده و علت اش رو واقعا میرم پیدا می کنم که دیگه هم تکرار نشه ولی اجازه نمیدم لطمه ای به شخصیت ام وارد بشه … چون واقعا از لحاظ منطقی این دو تا هیچ ربطی بهم ندارند.

    قسمت سوم سوال: چه درسی من می تونم از این اشتباه بگیرم برای اینکه بهتر بشم؟

    اینکه باج ندم به ذهنم … یکی از بزرگترین درس هایی بود که من در این قضیه گرفتم … اینکه اگر کسی داره به شعورت توهین می کنه، رفتار نامناسبی داره و می بینی داره همسرت اذیت میشه … با قدرت بایست جلوی ترس های ذهن ام بایست و هر کاری که لازمه انجام بده تا اوضاع به نحوی تغییر کنه که تو دوست داری.

    توی این مثال من نمی خواستم که روابط ام رو قطع کنم و یه ترسی از این موضوع داشتم ولی بعد از اینکه متوجه عملکرد اشتباه خودم شدم، بلافاصله گفتم اوکی … دیگه تموم شد … تا الان داشتم به ذهن ام باج می دادم از الان به بعد این کار رو نمی کنم. البته این رو هم بگم که این بنده خدا ها اصلا خبر ندارند که این اتفاقات افتاده و اون هم دلیلش اینه که من معتقدم اگر این اتفاقات رخ داده، عامل اصلی توی ذهن خودم هست نه اون بیرون … هر چی اون بیرون هست عامل بیرونیه که من تسلطی بهش ندارم … ذهن من، باورهای منه که داره اتفاقات زندگی ام رو ایجاد میکنه … من باید بتونم ذهن ام رو کنترل کنم و جلوی خواسته های بی موردش بایستم و به این شکل پیشرفت کنم.

    قسمت چهارم: چه طور می تونم از این درس هایی که گرفتم به صورت عملی استفاده کنم؟

    اقدامی که انجام دادم اینه که جلوی ذهن ام رو واقعا گرفتم و با همه وجودم سعی کردم علاقه شدیدی که به این رابطه داشتم رو در ذهن ام کنترل کنم و کلا این وابستگی رو از بین ببرم و آگاهانه کارهایی رو انجام بدم که منجر بشه به ایجاد فضایی آرام بخش و به دور از هر گونه حاشیه برای خودم و همسرم که به مرور زمان این تجربه رو فراموش کنیم و به خاطراتی تبدیل اش کنیم که هر وقت یادمون اومد بگیم که خداروشکر که ازش گذشتیم و تموم شد و هرگز هم قرار نیست در آینده اتفاق بیافته.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1080 روز

    سلام

    سوال اول.

    من در مبحث کاری و در بخس حساب کتاب یک اشتباه رو چند بار تکرار میکردم و همیشه و همیشه خودم رو سرزنش میکردم و آزار میدادم و می‌گفتم که انگار تمام آدم ها دروغ میگن یا گوش بر شدن.یا از برخورد خوب من سواستفاده میشه.

    اما از اون طرف همیشه درونم این بود که من با باورهای خودم و ترس هام و روش اشتباهم باعث تکرار این اشتباهات میشم.

    حالا همین اشتباه درست همین اشتباه آخرین بار یعنی چند ماه پیش تکرار شد برام.

    تقریبا 20 روز درگیری لفظی داشتم با کارفرما.

    دقیقا توی این 20 روز من فقط کارم سرزنش خودم بود و هی میگفتم چطور هر دفعه از یه مورد تکراری ضربه میخوری اخه چرا آدم نمیشی..کارم عصبانیت و نقشه کشیدن بود.کارم ترس و استرس بود. ولی هر شب از اون ور می‌نشستم و صدای خودم رو ضبط میکردم و قانون رو تکرار میکردم و سعی میکردم با قانون این قضیه رو حل کنم

    اما روز آخر که کلا به یارو گفتم پول نمیخوام دیگه؛ فقط از زندگی کاریم و از لحظاتم گمشو بیرون.

    مرحله دوم سوال:

    نشستم و با مهربانی از خودم معذرت خواهی کردم.و گفتم که من انسانم و اشتباه جزئی از زندگی منه و چون خودم انسان بسیار خوبی هستم و همیشه سر حرفم میمونم فکر میکنم همه انسانهاهم مثل خودم هستند..و مهم اینه که بشینم از اشتباهات درس ها رو بیارم بیرون و برای دفعات بعد تمام قواعد و قوانین رو اصولی اجرا کنم که اصلا جای کوچکترین داستانی نباشه.

    و با خنده و لذت یه قهوه برا خودم خریدم و میل کردم.نشستم دونه به دونه درس های این مسئله و اشتباهی که دیگه شده بود بخش جدا نشدنی از کار و شغل من رو نوشتم.

    محکم کاری ها.قواعد کار رو با یه قول اساسی و مردونه به خودم یادآوری کردم.

    و دیگه خبری از سرزنش و ملامت نبود.

    جالب اینجاست با اینکه چندین میلیون پول باخت دادم که زحمت ها کشیدم براش،اما حالم خوب خوب خوب و توپ شده بود.

    چون طبق قانون خدا با خودم و اون مسئله برخورد کردم.

    جواب مرحله سوم:

    من این درس رو زدم سردر خونم. که حتی اگر برای برادر خودم هم بخوام کار کنم حتما قرارداد کاری محکم و با جزئیات کامل عقد میکنم.

    درس دوم اینکه اصلا روی حرف انسان جماعت حساب نکنم.چون امروز توی یه فازِ،فردا یه فاز دیگه.

    درس سوم:

    برای کار و زحمت های خودم ارزش فراوانی قائل باشم.

    چون افرادی که کیفیت کارشون حتی به گرد پای من هم نمیرسه،جوری به کارهاشون ارزش میدن که انگار معمار و دکوراتور بزرگ جهان هستند.

    درس چهارم:

    اصلا نترسم توی کار.جلو جلو سناریو نچینم.

    درس پنجم:

    مشتری و کارفرما رفیق و برادر من نیست و باید رابطه آجرکاری و کارفرما در همون حد باقی بمونه نه صمیمی تر.

    درس ششم؛:

    اصلا خرید هام رو برا کارفرما توضیح ندم.

    اصلا آدرس ها و شماره تلفن های فروشگاه های خرید متریال کارم رو به مشتری ندم.

    درس هفتم:

    برای زمان کارم برنامه ریزی درست بکنم.

    نه اینکه از صبح برم تا خدا داند کی بیام خونه،شب بشه.نصف شب بشه.

    روزی 8 یا ده ساعت کار کنم اما کار مفید و پیش رونده.

    درس هشتم:

    فقط و فقط و فقط روی خدا حساب باز کنم.

    یادم باشه وقتی از خدا کار و پروژه کاری درخواست میکنم و بهم میده،مسیر درست باورسازی رو قطع نکنم.و نرم عرق کار بشم و قانون رو فراموش کنم.و باید با شدت فراوان ادامه بدم و هدف بعدیم رو انتخاب کنم و باورهای درست بسازم و روی خودم کار کنم که تا این پروژه تمام نشد برم سر پروژه پول ساز بعدی.

    قسمت دوم مرحله دوم.

    این اشتباه فرصت های کاری بیشتری رو برام به ارمغان میاره.چون وقتی با اجرای درس های این اشتباه در پروژه بعدیم،باعی میشم که کارم خیلی روان تر و عالی تر و بدون دغدغه و ناراحتی انجام بشه و با عشق پولم رو بگیرم.

    پس وقتی با اجرای درس های گرفته شده در پروژه کاریم حالم خوب باشه یعنی اینکه اتفاقات خوب رو خلق میکنم چون طبق قانون بدون تغییر خداوند حال خوب و احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب.

    قطعا باعث میشه انگیزه من تقویت بشه.

    وقتی که مسیر رو درست برم و درس هام رو گرفته باشم قطعا خداوند هم بهم بیشتر و بیشتر برکت و روزی میده.

    جواب بخش سوم مرحله دوم.

    من از این زاویه دید حال خودم رو خوب کردم،که من یک انسان بسیار بسیار خوش قول و آدم حسابی هستم و چون خودم اینجوری خوب هستم فکر میکنم همه انسان های جهان هم شبیه خودم هستند.

    پس من یه انسان بسیار خوبم.

    به خودم گفتم و واقعیت هم همینه که اون یارو برای اینکه من کیفیت کارم بی نظیره و می‌خواست من رو از دست نده،اومد از یه روش اشتباه استفاده کرد که من رو نگه داره و کار رو براش انجام بدم.

    چون همش میگفت پول رو نمیدم و قرارداد هم نداری اما اگه بمونی و کل کارم رو انجام بدی آخر کار بهت میدم این پول رو.

    پس من بی نظیرم و کارم تکه.

    برای اینکه با با کیفیت کار من پیش بره و حال کنه این داستان رو در اورد.

    مرحله چهارم.

    من در بدو هر پیشنهاد کاری تمام قوانین عقد یک قرارداد محکم و قانونی رو رعایت میکنم.مسائل خصوصی کارم همچون خرید هام و تخفیف هام و هزینه هام رو اصلا برای مشتری توضیح نمیدم.

    دلیل نداره شفاف باشم و فقط قیمت عرف بازار رو دریافت کنم و کار باکیفیت رو اجرا کنم و تحویل بدم.

    کارفرما هیولا نیست‌کارفرما برادرم نیست.کارفرما رفیقم نیست.برای کارم بسیار ارزش قائل میشم.هر لحظه از کارم ارزشمنده.چون من دارم هنر رو اجرا میکنم.

    و چندین آیتم دیگه.

    در پایان استاد واقعا این سلسله فایل ها عالی هستند و از شما میخوام که ادامه بدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: