ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 25
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد، خانم شایسته و دوستای عزیزم
استاد شما چقدر خوبید
این فایل رو دقیقا زمانی روی سایت گذاشتید که وجود من سراسر سرزنش خودم بود به خاطر اینکه امروز نتونسته بودم ذهنم رو کنترل کنم.
اصلا به برنامه هام نرسیدم و بشدت غرق استرس و تنشم.
به حدی از احساس ناتوانی رسیدم که باورم نمیشه این منم.
خودتخریبی من به شدت زیاده چون اصلا از خودم راضی نیستم.
نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم که اونکاری رو انجام بده که باید…
و بنابراین به این باور میرسم که من توانایی انجام هیچ کاری رو ندارم
و تنها کسی که این وسط دستم رو گرفت خدا بود…
امشب با تمام وجودم اومدم و با ایمان ناقصم بهش رو آوردم،
ولی اون اینقدر سخاوتمنده که جوابم رو داد و هدایتم کرد،
با این فایل که مطالبش برام خیلی سنگین بود
ولی سعی ام رو میکنم و میرم توی دلش
الهی شکرت…
وقت بخیر
تو،من چندسال پیشمی.
هنوزم که هنوزه
منو یه دختر احمق،خنگ،دستوپاچلفتی میدونن،
ولی من خودمو باور کردم الان چندساله که با استاد کارمیکنم فقط با فایلهای رایگان.
به چنان باوری رسیدم که دارم توی بازار جهانی فارکس کار میکنم
که به جرات میتونم بگم ترسناکترین بازاره
باهر اشتباهی که میکنم با هر ضرری که میدم ،میگم امل اشکال نداره همه اولش نتونستن ضرر کردن دوباره بلند شو سرتو بالا بگیر و شروع کن ،تنهای تنها،بدون هیچ پشتوانه،تنها حمایتگرم خداست،
چنان به خودشناسی و خدا شناسی رسیدم که نه گوشم و نه مغزم صدای اژرافیان رو نمیشنوه و کارخودشو میکنه الان چنان اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارم که فقط خدا میدونه.
خودتخریبی از کودکی با ما بوده توسط اطرافیان درمغزمون شکل گرفته،ولی وقتی جلوشو بگیری چنان پیشرفتی میکنی که خدا میدونه،فقط روی خودت کار کن جلوی افکارمنفی رو بگیر
عاشق خودت باش عاشق خرابکاریات و اشتباهاتت باش
اونوقت پیشرفت میکنی علشقتم و سپاسگزارم برای اشتراکت
و سپاسگزارم از استاد عزیزم
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام به استاد عباسمنش
و خانم شایسته مهربان
سلام به کل بچه های سایت
من چند روز پیش یک اشتباهی کردم و یک یا دو روز مدام خودمو سرزنش کردم ، و دلیلی پیدا نمی کردم که خودمو آرام کنم . و حقیقتا کلی خجالت کشیدم.
من قبلا کارمند دانشگاه بابلسر بودم و استعفا دادم و الان 6 سال هست که مغازه سوپر مارکت دارم.
توی این 6 سال هر روز صبح ها ویزیتور های کارخانه ها می آن برای معرفی کالا و خرید ، که 90 درصد خانم هستن و معمولا با همه آنها رابطه دوستانه خوبی دارم و ازشون خرید می کنم .
یکی از این ویزیتور ها که خانم هست تلفنی سفارش میگیرم و هفته ای 3 روز تماس میگیره ، و اشتباه من از اینجا شروع شد که من بهش گفتم 6 سال با هم همکاری می کنیم و همیشه تلفنی صحبت میکنیم و گاهی میگیم و می خندیدم ولی اصلا صورت شما را ندیدم ، شما چه شکلی هستی چاقی لاغری جوانی پیری، و او هم می خندید، من بهش پشنهاد دادم از طریق ایتا یک عکس از خودش برام بفرسته ، و چندین بار اصرار کردم و او امتناع می کرد تا اینکه یک پیام ناراحت کننده ای به من داد و گفت از این کارهای غیر اخلاقی دست بردارم.
این پیام را که دیدم ، از شدت ناراحتی یخ کردم ، خشکم زد ای بابا چه کار بدی کردم ، چرا من از خانمی که نمی شناسنم تقاضای عکس دارم ، خلاصه تا 2 روز نجوایی شیطانی منو اذیت می کرد و از کار اشتباهی که کرده بودم بسیار ناراحت بودم تا جایی که وقتی همون خانم برای سفارش به من زنگ می زد من به شاگردم می گفتم بگو نیست، چون خجالت می کشیدم صحبت کنم یا تلفن اون اصلا جواب نمی دادم و دستپاچه می شدم .
تا اینکه این فایل را دیدم و به خودم گفتم اصلا خودم را سرزنش نکنم و مسولیت اشتباهم را بپذیرم و در ارتباطم با همکاران خانم ، آن مرز و حریم خصوصی را رعایت کنم و بیشتر به تواناییهای که دارم و فروش خوبی که دارم توجه کنم .
خدایا شکرت
علیرضا یکتای مقدم
مشهد مقدس
داشتم به این فک کنم ک اگر بچه ها طرز فکر ما رو داشتن چند بار ک زمین میخوردن، دیگه تلاش نمیکردن
و با خودشون میگفتن شاید من نمیتونم راه برم و دست از تلاش میکشیدن، واقعا چی میشد؟؟!!
واقعا بچه ها الگو خوبی اند هم تو تلاش کردن هم پشتکار داشتن و اصرار به کاری که میخوام.
خیلی شده تو بعضی کارا نتونسیم درست پیش بریم ولی ی بچه با ی حرکت و شجاعت یه کار و درست انجام داده و ما تعجب کردیم….
درسته دوست من (◍•ᴗ•◍)
اگه بچه ها با هر اشتباه که انجام میدادن خودشونو سرزنش میکردن دیگه دنیا رو تجربه نمیکردن و تصور کن تو همون سطح می موندن . تویی که از اون سطح گذر کردی میدونی چقدر تحربه رو از دست دادن .
حالا فک کن خود ما اگر از تجربه کردن بترسیم چقدر زیبایی هارو از دست میدیم .
یه سخنرانی از تونی بوزان دیدم میگفت
( دانشکند کیه ؟ کسی چیزی رو تجربه میکنه ، نتیجه میگیره و میره سراغ تجربه بعدی .
حالا شما یه کاغذو به یه بچه میدید . همین طوری سالم که پسش نمیده .
اقای بوزان با حالت شوخی سعی کرد ادای بچه ها رو در بیاره . کاغذو مچاله کرد . سعی کرد پارش کنه . کوبیدش رو میز . یه تیکشو با دندونش کند . بعد کاغذو به بقیه نشون میداد . بعدم انداختش . کارش با مزه بود . ادای یه بچه رو در اورد. بعد گفت وقتی کاغذو به یه بچه میدید همین طوری پسش نمی ده .
اول مکانیک و ساختارشو بررسی میکنه .
مچالش میکنه .
سعی میکنه سختیش رو بسنجه . سعی میکنه پارش کنه .
به عنوان یه ابزار موسیقی امتحانش میکنه .
میکوبش رو میز و به صداش گوش میده .
یه تیکه ازشو برای نمونه برداری جدا میکنه و تو ازمایشگاه فوق پیشرفته بررسی میکنه .
گازش میگیره میزاره دهنش .
ارزش اجتماعیشو بررسی میکنه . این ماده تو جامعه از چه جایگاهی برخورداره ؟
جلو بقیه میگیره و واکنش بقیه اعضای جامعه رو در نظر میگره . از تجربیاتش نتیجه میگیره و میره سراغ تجربه بعدی . ( کاغذو میندازع )
پس دانشمند کیه ؟
هممون دانشمندیم . اشتباه کردن بخشی از تجربس . گرچه اشتباهو کی تعریف میکنه؟ همش مرحله ای از یاد گیره . باید منطق قوی قضیه رو برای خودمون روشن کنیم که اصلا چرا خودمونو سرزنش میکنیم و چرا نکینم موفق باشید (◕ᴗ◕)
به نام خدا
سلام خدمت دوستان و استاد و خانم شایسته عزیز .بستگی به اون اشتباه داشته مثلاً نجوا تو ذهنم بوده که عمرم به فنا رفت من یک عمر رویا پردازی علکی کردم اصلا انگار قرار نیست من زندگیم رو روال بیفته یا تو مغازه که اشتباه میکنم باخودم میگم دوباره اشتباه کردم الان دوباره صاحب کارم میاد غر میزنه اما آگاهانه سعی میکنم که نجوارو آروم کنم اما این نجواها هست.بزرگ ترین اشتباهم که واقعا احساسمو بد کرده و روش کار میکنم اینه که من به خودم میگفتم یک عمر من علاقه به ساختمان سازی و معماری داشتم کلی کار کردم سر ساختمان با پولش کلاس نرمافزار ثبتنام کردم کلی رایگان کار کردم اما هر بار شکست خوردم و هر بار طرحام خوب نبود و به خاطر این که رایگان کار میکردم پول تو جیبم نبود و بعد 4 سال بریدم کلا و الان 4 ماهه که هیچ حرکتی در راستای معماری انجام ندادم البته سر کار میرم با آدمای غریبه هر روز سروکار دارم اینم یک نوع پیشرفته که چون ازش می ترسیدم وارد فروشندگی شدم و باشگاه میرم و برنامه هایی برای سلامتیم و اعتماد به نفس و …دارم اما چیزی که اذیتم میکنه با خودم میگم رسالت من واقعا چیه یک عمر گمراه بودم ؟من برای معماری ساخته نشدم من آدم متمرکزی نیستم من آدم طراحی نیستم من انسان برونگرایی هستم که باید برم سمت اجرا اصلا شاید باید ورزشکار بشم اما تنها کاری که الان دارم انجام میدم اینه که ایده هامو عملی کنم و راه هوایی که خدا بهم میگه رو پیش برم تنها ایدم هم اینه که فقط وارد ترسام بشم فعلا و این کارو انجام دادم تا حدودی بعضی وقتا دپرس میشم اما مهم پیش رفتن و راکت نبودنه حداقل درسی که از روندم گرفتم اینه که هر مسیر سخت مسیر اشتباهه میشه راحت تر ی چیزیو یاد گرفت و سریع تر و هوشمندانه تر
ممنون که کامنت من رو خوندید
به اشتباهی که اخیرا مرتکب شدی فکر کن و ببین چه برخوردی با خودت داشتی ؟
به لطف دوره احساس لیاقت تو این زمینه خیلی خوب شدم …
حتی به جرات میتونم بگم اخیرا اشتباهی رخ نداده یا حتی اتفاق و چالشی نداشتم فقط شاید یه مسئله یا مشکل فنی کوچیک تو ماشینم بوده که حتی در این حدم اگه قبلا بود کلی ربطش میدادم به بدشانسی و بد بیاری ولی الان فورا ذهنمو کنترل میکنم و آروم و ریلکس با مسائل کنار میام و در نهایت همه چیز عالی پیش میره …
ولی در کل موردی که برام خیلی اهمیت داشت و مدتها تو زندگی نتونسته بودم بپذیرمش و باهاش کنار بیام با احساس لیاقت و حس ارزشمندی که بدست آوردم تونستم با دید باز ببینمش و به قول استاد الان به این نتیجه رسیدم که بهترین هدیه خدا تو زندگیم بود … بعضی وقتا آدم فقط تا یک قدمیشو میبینه و ذهنش محدوده ولی خدا با یه شکست راه رو برای پیشرفت نشون میده … اینجاس که آدم میگه خدایا برای هرچیزی که ازم گرفتی هم شکرت .
ه نام خدای مهربان
سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان خوبم
استاد خیلی خوشحالم که با جدیت دارم این جلسات رو کار میکنم
این دوره ادامه دوره احساس لیاقت هست و با موضوعاتی که میگین و تمریناتی که برامون میذارین، اگاهی های دوره احساس لیاقت و باورهایش، درونمون قویتر و قویتر میشه
تمرین این جلسه چه برخوردی با خودت داری اگر اشتباهی رو انجام دهی
خدا رو شکر اخیرا اگه اشتباهی رو انجام بدم، نه خودمو سرزنش میکنم و نه اون اشتباه رو به شخصیتم میچسبونم و نه به خودم و توانایی هام شک میکنم
شاید در لحظه اول کمی ناراحت بشم که خوب طبیعی هم هست ولی سعیم رو این هست که از زاویه ای به موضوع رو ببینم، که اگه چه طوری عمل میکردم بهتر بود و درس هاش رو میگیرم و تلاشم رو میکنم که اون اشتباه تکرار نشه
نکته مثبت و خوبی که میخوام روش تمرکز کنم، پیشرفتی هست که توی این چند ماهه داشتم و میخوام روی این موضوع تمرکز داشته باشم
این که موقع اشتباه به خودم سخت نمیگیرم و با خودم مهربون برخورد میکنم، خودم رو سرزنش نمیکنم و سریع و ناخوداگاه یاد کارهای زیادی که به بهترین شکل انجام دادم میافتم یاد توانایی هام می افتم و خود به خود خودم رو تحسین میکنم
بعدش هم برنامه ها و هدف هام توی اینده رو مرور میکنم، کار هایی که باید انجام بدم و قدم هایی که باید بردارم رو برسی میکنم
و همیشه مبنا روی این میذارم که کار درست رو انجام بدم ولی به هر حال کاملا طبیعیه که ادم بعضی جاها خیلی خوب عمل نکنه تا درسی بگیره و پیشرفت کنه و تجربه ای بدست بیاره
تجربه ای که ارزشمنده و میشه توی اینده میشه ازش استفاده کرد
توجه و تمرکز یه نوع انرژیه که به هر چیزی یا هر رفتار و عملی اونو معطوف کنم، همون رو بیشتر و بیشتر رشدش میدم
پس نباید تمرکزم رو بزارم روی کاری که درست انجام نشده یا باید بهتر انجام میشده و حالم رو بد کنم
بهتره از این قانون استفاده کنم و توجه خودم رو بذارم روی کارهایی که درست و عالی دارم انجام میدم،
تمرکزم رو بذارم روی داشته هام روی نعمت های خداوند، روی زیبایی ها، درس ها و تجربه هایی که تا الان گرفتم، پیشرفت هایی که تا الان داشتم و کارهایی که توی گذشته بلد نبودم ولی با تکرار و تمرین و درس گرفتن دارم اونا رو خیلی خوب انجام میدم
تا بهتر و ساده تر هدایت بشم به سمت زیبایی ها کارهای ساده تر و عالی تر پیشرفت های بزرگتر و کلا به سمت نعمت های بیشتر و زیبای خداوند هدایت بشم
خدایا شکرت
استاد جونم عاشقتونم
محبت میکنین و این جلسات زیبا رو با عشق برامون اماده میکنین
در پناه الله یکتا سربلند و ثروتمند باشین
سلام برشما استاد عزیز و گرانقدر و همچنین خانواده عزیزم
من در مورد اتفاقات و نحوه برخوردم با مسائل،
که استاد به صورت ذهنیت قدرتمند و ذهنیت محدودکننده
از آن یاد کردند تجربههای زیادی دارم و برای تمام آنها تمرین گفته شده را نوشتم.
در اینجا میخواهم یکی از بهترینها را بنویسم:
خیلی وقت است که با گروه تحقیقاتی استاد عباسمنش آشنا هستم
و از فایلهای رایگان و پولی ایشان استفاده میکنم، وفکر میکردم
الان دیگه به خوبی روی قوانین مسلط هستم زیرا توانسته بودم
از طریق قوانین به خواستههایم نزدیک شوم.
یکی از خواسته های این بود که کار 24 / 48 داشته باشم یعنی یکروز
کار و دو روز تعطیل، اوایل اصلاً تو ذهنم این نمیگنجید، کلی باور محدود
کننده داشتم و همه رو شناسایی کردم باورهایی مثل این نوع کارها فقط
برای کسانی هست که پارتی دارند و کلی باور محدود کننده دیگه همه رو
پیدا کردم و وارد یه کار شدم که دقیقاً همان شرایطی که نوشتم و خواستم
را داشت. اما…
به کلی تضاد خوردم فهمیدم چقد چیز هست که میخوام و این کار نداره
و دوباره شروع کردم به تغییر باورهام و الانم دارم رو باورهام و شناخت
بهتر خواستهام کار میکنم.
از موضوع دور نشیم ذهنیت محدود کننده و ذهنیت قدرتمند
اوایل که وارد این کار شدم خیلی اوضاع سخت بود باید جای سه نفر
کار میکردم، واقعاً شبا که اجازه استراحت داشتم با سرگیجه میرفتم میخوابیدم.
کارها اینقدر زیاد بودند که گیج شده بودم و نفر قبلی که من جای اون رفتم
یعنی اکرمی کل اطلاعات رو در 1 هفته بهم منتقل کرد. خیلی کارها و حجم اطلاعات
زیاد بود تازه نگفتم بهتون کارم تو بیمارستان روانپزشکی بود و من متصدی پذیرش
شده بودم نمیشه توصیف کرد سرو صدای بیمارا نگهبانا داد و بیداد اونجا رو.
توی این اوضاع با اون همه حجم اطلاعات که یک هفته ای به من داده شده بود
و کارهایی که باید با ظرافت و تمرکز خاصی انجام میشد، من خطاهای زیادی
میکردم و روانم بهم میرخت از کوره میخواستم در برم اما بازم ادامه دادم و
گفتم من اگه حال خودمو خوب نگهدارم همه چی درست میشه.
خیلی سخت بود تو اون شرایط کنترل ذهن و آرامشم نمیتونستم تمرکز کنم
به همین خاطر استرسم بالا میرفت حجم مراجعین خیلی بالا بود و من تنها
باید بیمارستان رو میچرخوندم البته نگهبانا هم بودند اما اونا خودشون معضلی
بودند سرو صدا میکردن جک میگفتن و میخندیدن.
چند باری باز خواستم کردن که اشتباه زیاد داری، تمرکز نداری، کارو خوب انجام
نمیدی من دیگه زدم به سیم آخر گفتم میرم استعفاء میدم استعفا نوشتم رفتم
دادم رئیس بیمارستان اما قبول نکرد و نرم باهام برخورد کرد و بهم گفت تو
میتونی و من خودمم این باور رو داشتم که میتونم از پسش بر میام اما نیاز
بود که چنین کاریو کنم و میدونستم نمیذارن برم چون تنها کسی که تونسته
بود بفهمه و اونجا رو به مدت طولانی کنترل کنه من بودم هرچند اشتباهم میکردم.
خلاصه راهو ادامه دادم خودمو نباختم و شرایط روز به روز برایم بهتر شد و برای
انجام کارها به شرایط سادهتر هدایت میشدم تا اینکه الان یک نیروی خانم بهمون
اضافه شده و کار خیلی خیلی راحت تر شده و خدارو شکر که با ذهنیت قدرتمند
تونستم این مرحله از زندگیمو به خوبی سپری کنم.
و در آخر سپاس از خداوند و شما که اگر نبودین به این انسان که کمی بهتر از قبل
شده تبدیل نمیشدم.
سلام ودرود حسین آقای عزیز
بی نهایت تحسینتون میکنم که اینقدر خوب تونستید کنترل دهن کنید
افرین که درخواست دادید وباور کردید که میشه. بهترین پارتی خداست وچقدر خوب هدایت شدید. منم دلم میخواد کارم اسان تر وروان تر باشه. بتونم ساعت کاری کمتری داشته باشم واین کامنت شما بهم الگو داد که میشه. میشه کاری داشت که آزادی زمانی بیشتری داشته باشی. مطمعنم با کار کردن روی باورهاتون به جای بهتری هدایت میشوید
همین که درخواست دادید وبهش رسیدید ایمان رادروجودتون بیشتر میکنه که بیشتر درخواست بدهید.
تضادها باعث رشد هستند. اشتباهات هم هستند تا ما بزرگتر بشیم. تجربه کسب کنیم. اصل کنترل ذهن واسان گرفتن به خودمون هست که شما موفق شدید بازم افرین به شما.
خیلی ممنون وسپاسگزارم که تجریه ی خودتون را نوشتید وهدایتگر من شدید. براتون بهترین ها راارزومندم
سلام حسین قدرتمند افرین تحسینت میکنم برای ادامه دادنت
و اونجا فهمیدی نمیشه عزت نفست رو له نکردی با قدرت رفتی و استعفا بدی و خداوند وقتی تعهدت رو دید و جدیت تو رو دید اینجوری مسیر رو برات باز کرد
درس قشنگی داشت کامنت عالی ت
مگه میشه شاهزاده باشی و مسیر برات باز نشه
بنام تنها الله یکتا و هدایتگر جهان هستی
درود بر استاد عشق وتوحید و مریم بانوی نازنین و همه اعضای این سایت توحیدی
باز هم یک قسمتی دیگه لز این فایلهای ارزشمند و گرون بهای سایت مون و کار مردن روی بهبود شخصی و فردی مون
میخوام از دو اشتباهی که داغ داغ هست و دیروز و امروز انجام دادم در زندگی کاری و شخصی ام بگم :
من در یکی از لاینهای بیوتی بانوان در زمینه علاقه شخصی ام با شور و شوق کار میکنم اولین اشتباهم در ارتباط با دیروز بود که برای یکی از مراجعینم که اون کاری که باید انجام بدم و بعد از پایان کارش فهمیدم بدون اینکه حین کارش بفهمم اشتباهی در داشتم که نفهمیدم ولی آخر کار متوجه شدم ؛ اگر سمیرای قبل بودم کلی بهش فکر میکردم و خودموسرزنش میکردم دختر حواست کجا بود ، چرا این اشتباه و انجام دادی ، ولی دیروز وقتی فهمیدم فکر که کردم اونقدر با این کلاینت ام دوست شده بودم در این مدتی که به من مراجعه میکنه وباهم صمیمی شدیم ، موقع کار چون کلی صحبت کردیم از همه چیز ، من انگاری حواسم جمع کار نبود ، با اینکه فقط خودم متوجه شدم و حتی مشتری ام هم کلی از کارم راضی بود مثل همیشه و اصلا متوجه نشد . من خیلی راحت پذیرفتم این اشتباه ام و تجربه شد واسم که دقت بیشتری تو کارم داشته باشم .
اشتباه دوم امروزم در ارتباط با خرید یک وسیله الکترونیکی واسه خونمون بود ، فروشنده اول وسیله رو واسمون آورد ، ولی اون کیفیتی که میخواستیم و نداشت .خداروشکر هنوز هزینه اش و پرداخت نکرده بودم و ایشون قبول کرد پس بگیره و به یک فروشنده بهتری هدایت شدیم در فاصله یک ساعت و ایشون هم اومدند وسیله ای که میخواستیم و برامون آوردند و خدمات عالی ارائه دادند . شاید اگر از اول سرچ بیشتری میکردم اون اشتباه اول و نمیکردم ولی با خونسردی و آرامش این اشتباه وجبرانکردم.
این روزها خیلی دارم تمرین میکنم کنترل ذهن داشته باشم ، با توکل و اعتماد به خداوند جهان هستی با آرامش همه چیز وخیر ببینم و در هر کاری گوش به زنگ جریان هدایت الهی خداوند باشم .
از اشتباهات وتضادهای زندگی ام درس بگیرم و تا جایی که بتونم تکرارشون نکنم .
استاد عزیز، این سری فایلهاتون که نیاز به تمرین و نوشتن و کار کردن روی خودمون داره رو خیلی دوست دارم ، ممنونم ازتون که ما رو در مسیر رشد وبهلود فردی شخصیتی مون با این فایلهای کاربردی تون قرار میدید .
با سلام و خسته نباشید به استاد بی نظیرم برای این فایل های فوق العاده
سوال اول:
از وقتی دوره عزت نفس رو شروع کردم خیلی کمتر خودمو سرزنش میکنم ولی اشتباهی که اخیرا انجام دادم این بود که متعهد کردم خودمو در مکانی که باورهای نامناسب ، محدودیتها وجود داره نمانم و بجاش با دوستان هم فرکانسیم، صدای دلنشین استاد تمریناتم و هرچیز دیگه که من را در راه و حال خوب نگه داره بمونم ، اشتباهم این بود نشستم در این جمع یهو بحث از چیزهای که حالمو بد میکنه شد ، بجا اینکه پاشم برم موندم و بحث کردم ، بحث حال منو خراب کرد هیچ تاثیری روی اون فرد نگذاشت فقط منو عصبی کرد چون چالش من بود سعی میکردم باورهامو درمورد این موضوع درست کنم پس باید ورودی مناسبی داشته باشم ، سعی کردم درموردش صحبت نکنم کار هامو بکنم حالمو خوب کنم و کلا درمورد موضوع فک هم نکنم چون ایمان دارم به احساس خوب=اتفاقات خوب
خلاصه با شنیدن ویس استادحالم بهتر شد
تمرین(مرحله اول و دوم)
چند روز پیش با دوستم تصمیم گرفتیم بریم بیرون ، من باشگاه بودم در مسیر خونه با دوستم تماس گرفتم که بریم یه جا هوا خوبه دوستم گفت بریم گاهی اوقات اگر بخوام جایی برم به خانواده ام نمیگم کجا دارم میرم میگم کار دارم رفتیم بیرون کمی دیر شد(من دارم رو خودم کار میکنم روی باورم که من آزادم و این زندگی منه و من لایق لذت بردن از زندگیم هستم الان که بیرونی لذت ببر چون برای این امر اومدی اشتباه من اینه اجازه میدم افکار و باور ها محدود کننده مغزمو قفل کنه و دیگه کنترلم دست اون افکار بی اساس بشه ) خلاصه تا اسنپ بگیریم برگردیم من دگرگون شدم بخودم میپیچیدم از هجوم افکار از استرس و کلی ترس در وجودم و نجواها وای دیر کردی برگردی خونه بابات عصبیه مادرت کلی حرف بارت میکنه اصن برا چی اومدی بیرون همون خونه بمون و هزار فکر ، و جولان کردنشون تو مغزم و اون لحظه هیچ چیز درست پیش نمیرفت اسنپ گرفتم نمیدونم چطور چهار خیابون اون ورتر مبدا رو زدم و خیابون یک طرف بود نمیتونست دور بزنه مجبور بودم پیاده برم و بیشتر دیر شد خلاصه تو مسیر با فایل ها سعی میکردم کنترل کنم کمی تونستم آرامش خودم برگردونم و حالم خوب نگه دارم ، برگشتم خونه هیچ اتفاقی نیوفتاد هیچی حتی مادرم که هروقت دیر کردم میگه چرا دیر اومدی اینبار نگفت کجا بودی و پدرم هم مث همیشه نمیپرسه کجا بودم و همون نجوا که وقتی بیرون بودم میگفت برسی خونه چه بلاهای قرار برات نازل بشه وقتی برگشتم شروع کرد ببین بیرون رفتن برای خودت کوفت کردی ، خودت لایق داشتن آزادی لذت بردن نمیبینی تو مغزت این موضوع باور نکرده میخوای بقیه قبول کنن و باورش کنن و کلی سرزنش و تمام تلاش های که در مسیر بهبود خودم انجام دادم رو نادید شمردم، خلاصه همش میگم چطور خلاص بشم از این باور کمبود لیاقت کم ارزش شمردن خودم و همش به در دیوار میزنم یه راه حل سریع میخوام چون وقتی تو این موقعیت هستم فک میکنم تنها چالش و مشکل زندگیم اینه قشنگ کل وجودمو در برمیگیره و فرصت درست فک کردن رو هم ازم میگیره .
تمرین(مرحله سوم)
درس که میتونم بگیرم و همیشه سعی میکنم در اون موقعیت ازش استفاده کنم من لیاقت لذت بردن از زندگیم دارم من فارق از هر چیزی لیاقت اینو دارم که آزاد باشم و مهم ترین درسی که بی چونه چرا نتیجه داده احساس خوب=اتفاقات خوبه
میتونم از این اتفاق استفاده کنم که بیشترو بیشتر کار کنم روی خودم باورهای محدود کننده ام بشناسم مقاومت هامو تشخیص بدم ، باور های سازنده بسازم ، برم تو دل مقاومت هام
اگر به بخواهم این مسئله رو از دید قدرتمند کننده ببینم من قبلا جرات نداشتم بگم دارم میرم خونه دوستم کل رفت امدم به خونه و مدرسه ختم میشه یا رفت آمد فامیل همین بعد که دانشگاه رفتم با دوستان جدید آشنا شدم چند بار دوستانم رو دعوت کردم و اینجوری شروع کردم به رفتن به خونه اونا و گاهی رفتن به کافه ای یا پارکی با آنها بعدش هم با کار کردن روی خودم شرایط بهتر شد اول به واسطه انجام کارهای اداری خانواده تنها میرفتم بیرون و بعدشم هرچه بیشتر کار کردم بهتر شدم و فهمیدم این روند تکاملیه کار میکنم روی خودم بهتر میشم و هرچقدر بیشتر کار کنم در فرکانس خوب بمونم یواش یواش میرم به مدار های بالاتر ، و تکاملمو طی میکنم فقط کافی متعهد باشم ادامه بدم مسیرمو و اتفاقات خوب بهتر بهتر میشه شرایط بهبود پیدا میکنه .
تمرین(مرحله چهار)
تحسین کنم افرادی که در مکان و زمان آزادن ، افرادی که خودشونو لایق لذت بردن از زندگیشونو میبینند و کار های که دوست دارند انجام میدهند فارق از دیدگاه بقیه فارق از محدودیتی که در آن بزرگ شدند رو ببینم وتحسین کنم آدم های که با خودشون در صلح هستند، … من معجزه تحسین کردن رو هرروز دارم میبینم واقعا، و امر دیگه من همش میگفتم مادرم یا پدرم نمیزارع و عوامل بیرونی جز خودمو مقصر میدونم، اما بعداز اینکه به اگاهی که من خالق زندگیم هستم شروع کردم به نوشتن و تکرار کردن که من لایق زندگی شاد و ازادم و تحسین کردن وجه مثبت پدر و مادرم تا بتونم این باور رو درخودم جا بدم که من در این شرایط باید حالمو خوب کنم با همین پدر مادرم پس تو هرروز داری این آدم ها رو میبینی باید از همون جایی که هستم حال خودموخوب کنم ، و معجزه شد هرروز این آدم ها آروم تر و مهربون تر از قبل میشن ، بیشتر بهم عشق میدهند و من رو لایق احترام میبینند و برام ارزش بیشتری قائل میشن و من سپاس گذار تر .
استاد بینظیرم بازهم سپاس گذارم از این زحمتی که میکشید از این فایل های که دگرگون میکنه کل وجودمونو چقدر حالمون بهتر میشه بعد نوشتن این چالش های که تو مغزمون هست و چقدر نوشتن معجزه میکنه .
سپاس گذار الله هستم که به این سایت فوق العاده هدایت شدم .
در پناه الله یکتا شاد پر انرژی و سلامت باشید.
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد پذیرا باش
واای که چقدر از خوندن کامنتتون لذت بردم دوست خوبم.
هدای عزیزم تحسینتون میکنم که اینقدر برای آزادی ولذت بردن خودتون ارزش قایل هستید وچقدر ازتون الگو گرفتم ودرس برام داشتید.
هدای عزیزم. ما درخواست میدهیم وتجربه میکنیم. اگه اشتباهی کردیم خودمون رامیبخشیم. چون انسانیم. اگه قرار بود اشتباهی نباشه خدا از اول ملایک داشته. کاری نداشت که انسان راخلق کنه. من وشما اومدیم تجربه پیدا کنیم لذت ببریم.
چقدر فرکانس شما عالی بود ومن لذت بردم از درس هایی که یاد گرفتید. منم دوست دادم آزادی رو تجربه کنم. دیشب داشتم آزادی های خورم رامیشمردم وچقدر احساس آزادی میکردم وامروز هدایت شدم به کامنت شما. نشانه ی خداوند بود که راهم درسته.
هدای عزیزم من درخواست آزادی دارم وبا کامنت شما بیشتر ایده گرفتم چطوری آزادی بیشتری به خودم هدیه بدم. ممنونم که کامنت گذاشتی
اگه دوست داشتید برام کامنت بنویسید واز تجربیات خودتون برام بیشتر بنویسید. از باورهایی که روشون کارمیکنید از نتیجه ها.
باعشق کامنتتون رامیخونم
براتون آرزوی بهترین ها را دارم
سلام و درود بر دوست و هم فرکانس عزیزم مرجان بانو
سپاس گذارم از کامنت فوق العاده ای که گذاشتین همونطور که کامنتم برای شما نشانه بود ، کامنت شما هم یک هدیه از جانب الله برای امروزم بود چقدر لذت بردم خیلی سپاس گذار خدام برای این نشانه شاید باورتون نشه کامنت که خودم از شدت شادی جیغ زدم انقدر که امروز همه چییی بی نظیر بود و با این کامنت به زیباترین حالت ممکنه تموم شد.
بعداز این فایل دیشب تمام شجاعتم جمع کردم که کاری که ازش میترسم و بازهم بحث برمیگرده به اینکه (اگر خانواده ام بفهمن چی میگن و کلی نجوا ها در وجودم ولی یه جمله که این روزها ملکه ذهنم شده که دنیا به شجاعان پاداش میده این خیلی قوی تر از اون نجواها بود ) عاشق اینم که موهام کوتاه پسرونه باشه و همیشه با مخالفت شدید مادرم روبه رو میشدم تصمیم گرفتم برم ارایشگاه و حتی مدل انتخاب نکردم گفتم خدا هدایت میکنم بقول استاد میخوام رو دوش خدا بشینم اون منو هدایت کنه صب بیدار شدم کارهامو کردم و گفتم دارم میرم پیش دوستم و عصر میام ، رفتم نشستم زیر دست آرایشگر و گفتم هرجور که حس میکنی قشنگ میشه کوتاه کن اون لحظه خالی از ترس استرس آروم آروم بودم و سپردم به آرایشگر ، زیباترین حالتی که میشد برام موهام کوتاه کرد و چقدر عاشق این مدل شدم و نگاه های پر از تحسین اطرافیان از زیبایی مدلی که زدم بعد رفتم بیرون این روزها هوا عالی بود، تصمیم گرفتم خودمو لایق ازادی ببینم و آن شب برایم یک عامل برای ادامه و حرکت کردن به جلو باشه و همیشه میگیم هیچ اتفاقی نمیفته چون
فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
و در هر حال خدا بهترین نگهبان و مهربانترین مهربانان است.
وقتی همچین وعده ای به ما داده چرا باید ترس در دل راه بدیم ، وقتی این آیه رو میگم به خودم اتفاقا آروم هم میشه اما گاهی واقعا انقدر نجوا زیاده انقدر باور محدود کننده ریشه دار شده در وجودمون از دستت در میره، هنر اینجاست بگی اشکال نداره کار میکنم بازم تکاملی این مسیر طی میکنم تو کی انقدر شجاعت داشتی کی انقدر راحت میومدی بیرون تکاملی به این مرحله رسیدی دفه بعد کنترل کن و متعهد تر قدم بردار شک نکن زیباترین پاداش ها رو خدا بهت میده جوری هم میده که انگار اون آزادی ، اون خواسته روند طبیعی زندگیته ،و ما اینجا نباید یادمون بره این بهبود ها از اول نبود اینها تکاملی با کار کرد رو خودمون بدست اومد و شیطان کارش اینه که خب تو اینو از اول داشتی چه کار شاقی کردی الان چه نتیجه ای گرفتی ، برای همین من تصمیم گرفتم کوچکترین اتفاق خوبی حتی نگاه لذت بخش یک نوزاد به خودم رو بنویسم و هر چند وقت برگردم بخونم تا یادم نره بهبودی که در مسیر داشتم و خودمو تحسین کن .
خلاصه نگم براتون از آدم های مهربانی که امروز در مسیرم بودن، و کلی تحسین از دوستان و اطرافیانم ، حتی اسنپ که همیشه مسیر تا خونه رو نرخ بالایی میگیره وقتی اسنپ گرفتم گفت شما تخفیف دارید نمیدونید چقدر لذت بود و مرد نازنینی که منو رسوند خونه چقدر با محبت و مهربان بودن ، تو مسیر گفتم الان همه تو حال نشستن یهو بااین موهای کوتاه برم تو چه واکنشی قراره نشون میدن بعد گفتم ولکن قرار نیست بکشنت و رها کردم که رسیدم خونه ، هیچکس خونه نبود گفتم الله اکبر، خدایاااا تو دیگه چقدر بینظیری و انقدر همه چی عالی بود و زیبا برنامه ریزی شده که گفتم ببین خدا این جوری پاداش میده، رو دوش خدا نشستن اینجوریه
این تجربه امروزم بود دوست داشتم این حس قشنگ و فرکانس خوبی که در آن هستم رو باشما که انقدر کامنتتون برایم زیبایی و حال خوب بیشتری داشت به اشتراک بزارم .
سپاس گذارم از حرف های قشنگتون مرجان بانو عزیز دل براتون شجاعت رفتن در دل ترس ها و فورانی از احساس لیاقت و عزت نفس و قشنگترین تجربه ها را آرزو میکنم .
شاد و پر انرژی باشید.
سلام ودرود من رااز شهرزیبای یزد پذیرا باشید
واااای که چقدر تحسینت کردم هدا جووون. افرین دختر. بی نهایت تو فوق العاده هستی. این قدر شجاعت داشتن را تحسین میکنم. میدونی از زنان قدرتمند لذت میبرم. افرین
یه جمله ات خیلی منو تحت تاًثیر گذاشت خداوند به شجاعان پاسخ میدهد. وااای چه باور قشنگ ومنطقی. بارها از صبح باخودم تکرار کردم وقدرت گرفتم
هدای عزیزم. منم ماه پیش موهام رو کوتاه کردم. یه جمله ای از دوستم شنیدم که اکثر خانم های بااعتماد به نفس وقدرتمند موهاشون راکوتاه میکنند چون اصلا از قضاوت بقیه ترسی ندارند وقتی خوب فکر کردم. دیدم آره. خیلی از خانم هایی که بااعتمادبه نفس هستند موهاشون کوتاه هست. با اینکه از قضاوت همسرم میترسیدم رفتم کوتاه کردم واقعا چقدر خوشگلتر شدم والان دوباره باخوندن کامنت شما دوباره احساس قدرتمندی کردم
هدای عزیزم با خوندن کامنت قبلی شما. خیلی دلم میخواست آزادی بیشتری راتجربه کنم بالاس چند صفحه شروع کردم به نوشتن که من لایق آزادی هستم من لایق آزادی از هرجهت هستم. ایده اومد آزادی های الانم رابنویسم. وااای باورت نمیشه. هنگ کردم. یا خدا چقدر من آزادی دارم. واین نعمت ها برام بدهی شده بود. منی که تا چند سال پیش دوماه از خونه بیرون نمی اومدم. الان ازصبح تا شب بیرونم.
منی که همسرم اجازه نمیداد تا سرکوچه تنها برم الان دوبار مسافرت مجردی رفتم تو این دوسال
منی که همسرم نمیگداشت با برادر شوهرم صحبت کنم که نامحرم هستم آلان بالای دوازده سیزده تا مشتری مرد دارم که هرموقع لازم باشه باهاشون تلفنی یا چت میکنم یا تو کارگاه
باهاشون صحبت میکنم
همین مشتری ها برام هدیه میخرند. مسافرت میروند سوغاتی برام میارند
من آزادم هرچی دوست دارم غذا درست کنم
من آزادم حساب کتاب وپول وچک کارگام دست خودم باشه.
بی نهایت آزادی. که وقتی شروع به نوشتن کردم احساس میکردم آزادی ندارم. ولی وااای امان از این ذهن نجوا گر که میخواد همیشه محزونت کنه
بازم برایم از تمریناتت بنویس باعشق میخونم ولذت میبرم
با سلام و احترام خدمت مرجان بانو
خیلی از کامنتتون لذت بردم خصوصا وقتی صبح تا چشم باز کردم دیدمش قشنگ روزمو ساخت .
من شمارو تحسین میکنم برای آزادی های که دارین واقعا فوق العاده اس پشت کارتون برای تغییر ،بانویی که اجازه بیرون رفتن رو نداشت با بیرون اومدن از قفس محدودیتهاش الان داره راحت هر تایمی که دوست دارم بیرون باشه، به استقلال فردی و مالی رسیده ،راحت ارتباط برقرار میکنه و…. این یعنی قانون جواب میده فقط باید حرکت کرد و بازهم میگویم مراقب نجواهای بی امان شیطان باش که همه مسیری که اومدی رو برات هیچ نپندارد، ویادت باشد تو فوق العاده ای بانو .
زندگی در یک شهر سنتی محدودیت های رو در مغز آدم میگذارد انقدر از بچگی به ما گفتن مردها آدم های ترسناکی هستند رفتی بیرون مراقب باش و… خلاصه من تا دانشگاه ارتباط گرفتن با جنس مذکر برام سخت و ترسناک بود تااینکه کار کردم رو خودم سعی کردم مشرک نباشم و بگویم هیچ خطری در من راه ندارد چون الله محافظ منه نمیزاره آسیبی بهم برسه وبعد از آن خداوند برام موقعیت های رو جور میکرد و من راحت ارتباط میگرفتم و دوستان خوبی آشنا شدم و فهمیدم که علاوه براینکه هیچ خطری در من راه ندارد بلکه فقط آدم های محترم و فوق العاده در مسیرم قرار میگیرند، خدا بهترین ها رو در مسیرمون قرار میده بهترین ها رو برام میخواد کافیه ما آگاهانه تر قدم برداریم و شرک نکنیم و قدرت رو به عوامل بیرونی ندیم .
ما میگیم آزادی میخوایم پس به آدم های که آزادی دارند توجه کنیم به کشورهای که آزادی دارند توجه کنیم تحسین کنیم و اینجوری خداوند مارو درموقعیتهای قرار میده که آزادی بیشتری تجربه کنیم .
سپاس گذارم برای کامنت فوق العاده اتون که به من انگیزه بیشتری برای حرکت کردن بهم داد در پناه الله شاد پر انرژی باشید.
بنام خداوند بخشنده مهربانم
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان
خداوند رو سپاسگزارم که در این مسیر زیبا منو هدایت کرد
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم بابت این سلسه فایلهای بینظیر که اینا همه برای من هست
چون مدتی هست که تصمیم گرفتم جدی روی خودم کار کنم و از همه غیراز خانواده دور شدم
که تمرکزی کار کنم خداجونم قشنگ داره هر روز برام به بهترین شکل ممکن میچینه
در مورد سوال اول
اشتباه اخیر من موندن در شغلی هست که شده نقطه امن من سال 98ازش بیرون اومدم اما بعد از یکسال دوباره برگشتم و این باعث شد همون نقطه بمونم روزمرگی بگذره
اونم الان متوجه شدم دلیل همه ی اینا عزت نفس ام هست و اعتماد بنفس خداروشکر دارم روی خودم کار میکنم
در مورد احساسم هر روز با احساس ناجالب میرم سرکارم همش خودمو سرزنش میکردم اینو بگم که ی ترمز بزرگ داشتم چون فامیلها این کار منو نمیدونستن چون کار قبلی من کارمند ثبت احوال بودم بعد از تعدیل نیروها که فقط خانواده جانبازان و شهدا استخدام میشدن ما رو رد کردن ترس اینو داشتم که بگم من الان این شغلم پیش خودم میگفتم الان درموردم چه قضاوتی میشه میگن چه اشتباهی مرتکب شدی که نخواستنت تا اینکه 5شنبه گذشته پسرعمه ام منو دید کجا هستم
این باعث شد حالم ناجالب بشه تو خیابون گریه کنم بعد از ی ساعتی به خودم اومدم گفتم به اون چه ارتباطی داره وبعد سرکارم بخاطر این حالتم ی اشتباه انجام دادم باعث شد کارفرما دعوام کنه
سریع به خودم گفتم رکسانا بخوای ادامه بدی دیگه هیچی خودمو جمع کردم
به خودم گفتم اشتباه میپزیرم دقت میکنم در کارم
درسهایی که گرفتم اینه حرف مردم دیگه مهم نیست
مگه من برای اونا زندگی میکنم مگه وقتی مردمم اونا میان بجای من عذاب بشن
به امید خدا روی خودم کار میکنم که خدا هدایتم کنه به کسب کار خودم فعلا هیچ ایده ای ندارم فقط میخام تمرکز کنم روی خودم میدونم گفته میشه