ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی
استاد این فایل شما خودش یک دوره آموزشی بود مثل خیلی از فایل های رایگان دیگه تون که واقعا من هر زمان که گوش میدم کلی درس دارند و میشه روزها و هفته ها فکر کرد تأمل کرد و در موقعیت های مختلف آنها را به کار برد
سپاسگزار شما هستم که اینگونه سخاوتمندانه آگاهی منتشر می کنید
یکی از نقاط ضعف من که مدتهاست دارم کار می کنم و حواسم هست که مچ ذهنم را سریع بگیرم سرزنش کردن خودم است
اینقدر این موضوع در من قوی بود که حتی زمانی که کار درستی انجام میدادم و طرف از من بسیار سپاسگزار هم بود من یه علتی پیدا می کردم و خودم را سرزنش می کردم که چرا این حرف را زدی چرا این کار را کردی
انگار همه کارهای من اشتباه بود و من همیشه اشتباه کرده بودم
و متعاقبا احساس گناه و قربانی
این چرخه معیوب در من فعال بود
الان به لطف آموزش ها به جایی رسیدم که به ندرت خودم را سرزنش می کنم – حداقل مدتش کوتاه شده
مثلا یادمه اگر به فردی حرفی میزدم که ناراحت میشد تا ماه ها خودم را سرزنش می کردم و دنبال این بودم که جبران کنم هرچی هم می گفتم با خودم که اشکال نداره اون هم فهمید که تو منظوری نداشتی و اینا باز خودم یقه خودم را ول نمیکردم
الان شاید در لحظه خودم را رها می کنم – میگم یاد بگیر دفعه دیگر بهتر صحبت کنی یاد بگیر دفعه دیگه دخالت نکنی قضاوت نکنی هدایت نکنی
خدا رو هزاران مرتبه شکر که وقتی آگاه میشم انگار نیمی از راه را سریع رفتم و مابقی تمرین میشه برای بهتر شدن
چقدر نکته مهمی را فرمودید
مسئولیت پذیری در اشتباهات بسیار فاکتور مهمیه – همین که آدم مسئولیت زندگی خودش را برعهده بگیره مسئولیت حال خودش را بر عهده بگیره – اول از همه مراقبت بیشتری بر اعمال و رفتارش و عمیق تر بر افکار و باورهاش داره و همین میشه منشأ رشد و پیشرفت های بعدی
استاد وقتی من این کار را می کنم دیگران هم کمتر به من برای اشتباهاتم خرده میگیرن و می پذیرند
وقتی من به خودم حق میدم که اشتباه جزیی از مسیر رشدم است و خودم را می بخشم با آدم هایی برخورد می کنم که به راحتی اشتباهات مرا می پذیرند و سرزنش نمی کنند
استاد در مورد یادگیری گفتید من الان سه سال هست مداوم و مستمر ورزش می کنم به لطف خدا – و از زمانی که شروع کردم خداوند مرا هدایت کرد که چیکار کنم و مرا با دوره هایی آشنا کرد و …. من از صفر شروع کردم یادمه روز اول از یک فایل ویدئویی یک ربع ورزش کردم فقط و یک هفته بدنم گرفته بود و به سختی راه میرفتم و با خودم مدارا میکردم تا راه افتادم ولی ادامه دادم و الان میزان وزنه هام به تدریج رشد کرد
اتفاقا چند وقتی من سفر بودم و نتونستم ورزش کنم وقتی برگشتم گفتم حتما بدنم قبول نمی کنه و باز کار سخت میشه دیدم خدا رو شکر به علت اینکه این سالها مداومت داشتم سریع تونستم برگردم
این برای من مثالی بود از یادگیری یک مهارت در ورزش که به تدریج و از صفر شروع کردم ولی مداومت داشتم و خودم را با خودم فقط مقایسه می کردم و هیچ عجله و سختی به خودم ندادم و خیلی تدریجی مراحل را طی کردم و رشد کردم
همیشه وقتی می خوام وارد کاری بشم همین مثال برای من شده الگو
وقتی میخوام توانمندی را بسازم از همین الگو استفاده می کنم
و خیلی با خودم مهربان شدم
استاد من تو این مدت که در حال آموزش هستم اینقدر تغییر کردم که نگاهم به گذشته ام و اشتباهات کاملا تغییر کرده
می دونم که اون لحظه همه چی درست بوده
جهان نظم داره
جهان حساب و کتاب داره
اگر همه چی سر جای درستش هست پس اشتباه من هم درست ترین کار اون لحظه بوده
فقط من باید یاد بگیرم خودم را درگیر اون اشتباه نکنم و درس بگیرم
حالا بعضی اشتباهات کوچک هستند مثل اینکه چند وقت پیش من آمدم روی سینک ظرفشویی مواد اسیدی ریختم با اینکه می دونستم سینک و سیاه می کنه ولی اون لحظه اصلا فراموش کرده بودم بعدش خیلی ناراحت شدم که ای بابا زدم سینک و داغون کردم و از ریخت افتاد
هر وقت نگاش می کردم هی ناراحت میشدم به جای سرزنش بیشتر حس پشیمانی و کاش نمیشد بود
بعد گفتم اشکال نداره این درسی شد که تو انتخاب مواد شوینده برای تمیز کردن هر چیزی دقت بیشتری کنم از این به بعد
و بعد هم سرچ کردم دیدم راه هایی هم هست برای رفع این سیاهی ولی گفتم باز اول از یک متخصص بپرسم باز خراب تر نشه
همین اشتباه باعث شد احتیاط من بیشتر بشه و بعد خودم را دیگه سرزنش نکردم
ولی بعضی اشتباهات مثل اینکه اشتباهاتی که من تو رابطه کردم و برام سختی های زیادی را داشته مثل همین که خودم را مسئول حال دیگران می دونستم یا مسئول مراقبت از دیگران اینقدر برای من بار سنگینی را ایجاد کرده که از همین ها برای اهرم رنج استفاده کردم و اتفاقا همین دیشب شرایطی پیش آمد و داشتم همین اشتباه را دوباره تکرار میکردم یک لحظه گفتم صبر کن قبل از هر عملی که انجام بدی بگو ببینم الان دنبال این هستی که حال فلانی را خوب کنی؟ مگه تو مسئولش هستی؟ مگه تو وظیفه خوشحالی دیگران را داری؟ خوب بذار تو هر شرایطی هست خودش تجربه کنه و درس بگیره – نکنه می خوای بگی من چقدر خوبم ارزشمندم که دیگران را از حال بدشون نجات میدم و کلی با خودم حرف زدم و رفتم دوباره جلسات پنجم احساس لیاقت را گوش دادم و باز برای خودم یادآوری کردم که یادت نره اگر الان نتایجی در زندگیت ظاهر شده نتیجه اون تغییر باورهات بوده – اشتباهات گذشته را مرور کردم و نتایج منفی انها را مرور کردم و دوباره خودم را موزون کردم.
استاد من می خوام بگم برخی اشتباهات تو زندگی ما خیلی بزرگ بوده و هزینه داشته برامون – من الان وقتی روی همون ها کار می کنم اونوقت نتایج مثبتش هم بزرگ و سودآوره
و وقتی فکر می کنم می بینم اگر این اشتباه اینقدر بزرگ نبود
اینقدر ضربه نمی زد
من اصلا متوجه اشتباه درونیم و باور غلطم نمیشدم و اون فشار و اون اشتباهات و اون نتایج مرا به تغییر وادار کرد
پس اشتباهات در زمان خودشون و در مکان خودشون درست ترین هستند – این دیدگاه من در مورد اشتباه است
پس هم خودم را کمتر سرزنش می کنم هم دیگران را
کمتر به دنبال تغییر دیگران هستم چون می دونم همون اشتباهاتش سرانجام او را به نتیجه خواهد رسوند و منجر به تغییرات مثبت میشه اگر بخواد
من خدا رو شکر آدم مصری هستم در خیلی جاها اگر شکستی بوده ادامه دادم
اصلا همین که به اینجا هدایت شدم مگر غیر از اینه که با وجود همه شکست ها امیدوار بودم که راهی به من نشون داده میشه تا به خواسته هام برسم
استاد متشکر از همه آنچه به ما هدیه می دهید
انشاالله ما هم بهترین خودمون را بسازیم و جهان را بهتر و زیباتر کنیم
به رب وهاب و هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و دوستان فوق العادم
خدایا شکرت برای هدایت شدن به این آگاهی ها و یاد گرفتن
استاد خیلی خوشتیپ و زیبا شدین، عاشقتونم :)
در راستای سوالات این فایل فوق العاده:
اشتباه اخیری که انجام دادم دقیقا چند ساعت پیش غروب که بود، اشتباهی انجام دادم که از همون اول میدونستم که دارم اشتباه می رم طبق قانون، نباید بحث کنم، و نباید از ایده خودم و استایل و فکر خودم با کسی که اصلا در این وادی نیست نه حرف بزنم، نه ادعا کنم و نه حالا بیام ازش دفاع هم بکنم
اولش میدونستم طبق قانون نباید حرف میزدم و بحث میکردم ولی بعدش دیدم اصلا بحث به جاهای بی موردی کشیده شد که خودم رو در مقام سخنران دیدم و یک هو بعد از چند دقیقه منی که اومده بودم چایی بخورم برم دیدم با اینکه هشدارهای خداوند از همون اول به من داده میشدن ولی باز هم ادامه دادم وو بعد از چند دقیقه به خودم اومدم و کاملا بحث رو عوض کردم و کلا زیپ دهنم رو بستم
بعدش فهمیدم اصلا کلا من راهو اشتباه رفتم و باعث احساس گناه کسی دیگه شدم و همچنین از چیزی که گذشته بود اومده بودم حرف زده بودم و فهمیدم هنوز خیلی جای کار دارم و منی که فکر می کنم راهم درسته اصلا نیاز نیست ازش دفاع کنم که حالا بیام راجع بش حرف بزنم
و سریع که فهمیدم خیلی زود اومدم تو اتاق در خلوت خودم، و میدونستم وقتی دیگه برای موندن در حالت غم و چه کنم چه کنم نیست، باید درسش رو بگیرم و سریع ازش بگذرم، و همه اینا به لطف بودن مداوم در سایت هست که تکاملت طی میشه و موندن در احساس خوبت خیلی زیاد میشه و اگر هم احساست بد بشه زیاد نیست و سریع به خودت میای که این چه فکری هست که دارم می کنم و میام سریع عوضش می کنم
خلاصه منم گفتم خدایا من اشتباه کردم، دقیقا فهمیدم کجاها اشتباه کردم، بخاطر این هست که قانون رو هنوز خوب یاد نگرفتم، اما میتونم همینطور بهتر و بهتر شم، یاد گرفتم که زیپ دهنم رو علکی باز نکنم، وقتی باز کنم که بخوام از خوبی ها حرف بزنم، من هیچ کسی رو نمیتونم تغییر بدم و یا تحت تاثیر قرار بدم با کارام و با عقیده هایی که هنوز برای خودم پایدار نیست، اونقدر تو مسیر درستم بمونم، بش اعتقاد داشته باشم، بقیه مجبور میشن من رو همینطور که هستم قبول کنن
و من فهمیدم وقتی از حرفی که زده شده گذشته، دیگه اون رو تموم شده بدونم و تماما در لحظه حال زندگی کنم و هر بار که کسی رو میبینم انگار اولین بار هست که میبینم و همه رو بخشی از خدا بدونم و هیچ کس رو قضاوت نکنم، همونجور که من آزادم هر عقیده ای که میخوام داشته باشم، بقیه هم آزادن هر عقیده ای که میخوان داشته باشن و نیاز نیست از عقیده خودم در برابر کسی دفاع کنم
این منم که زندگی خودم رو میسازه و من با کار کردن روی خودم فقط جهان بهتری برای خودم میسازم و تمام و از خداوند طلب بخشش کردم و گفتم میدونم بخشیدیم و حالا که بخشیدیم کاری کن که این وقتی که هدر رفت در اثر اشتباه من، بتونم جبرانش کنم به بهترین شکل و برسم کارای روزانم که در مورد اهدافم و کار کردم روی خودم هست رو انجام بدم و همینطور شد و تونستم 90 درصد برنامم تیک بزنم و احساسم از همون لحطه که طلب بخشش کردم و درسم رو گرفتم بهتر شدتا الان.
و من در مورد خودم این نگاه رو میتونم داشته باشم، که من فردی هستم در مسیر پیشرفت، و تمام تلاشم این هست که هر بار بهتر از دیروزم بشم و اینجور نیست که یه مدت کار کنم بگم اوکی دیگه کامل شدم دیگه تمام
بلکه بیام بگم همونجور که جهان هر بار داره پیشرفت می کنه و بزرگتر و بهتر میشه، منم هر بار در مسیر یادگیری قوانین خداوند و اعمالشون و تجربه رویاهام، میتونم بهتر و بهتر بشم، این وسط ممکنه اشتباهاتی رو هم انجام بدم، عیب نداره ، میپذیرمشون ، درسش رو میگیرم میفهمم کجای کارم ایراد داره، بشینم ببینم چرا اینجوری شد، و ببینم دفعه بعد چطور میتونم بهتر عمل کنم ، حالا که اشتباه کردم میفهمم که چقدر این مسیر نیاز به یادگیری زیاد و تکرار قوانین داره و هر بار از نگاه قانون به اشتباه نگاه کنم و بیام درستش بینم و بگم دفعه بعد حتما بهتر عمل می کنم
حالا چطور در عمل ازشون استفاده کنم: اولا دیگه هیچ کس رو قضاوت نکنم، در مورد هر چی که گذشته بحث نکنم، کاری نداشته باشم بقیه دارن با خودشون و زندگیشون چیکار می کنن، هر کجا دیدم واقعا فضا نامناسبه، هنزفری میزارم گوشم و خودم رو میبرم در فضایی که خودم دوست دارم، هرگز در مورد عقایدم با کسی بحث نکنم، باید اونقدر در مسیر درست خودم و طبق اصولی که برای خودم گذاشتم که احترام به دیگران بود، بهتر عمل کنم، و هر بار به خودم یادآوری کنم که احترام به دیگران من رو در بهترین مدار قرار میده و همینطور اونقدر قوی باشم و اصول خودم رو اجرا کنم که واقعا حرف های مردم برام مهم نباشه و بخوام در مورد رفتارام و یا کارام براشون توضیحی بدم، یا بحثی کنم و یا دفاعی از خودم انجام بدم
هر کسی آزاده هر جور دوست داره زندگی کنه هر کی هم میخواد تغییر کنه پاشه خودش بره بهای تغییرش رو پرداخت کنه و تغییر کنه، من فقط میتونم به خودم کمک کنم.
عاشقتونم استاد
عاشقتونم بچه های سایت
خدایا شکرت برای این آگاهی ها خیلی لذت بردم، مرسی که هستی عاشقتم
در پناه الله یکتا باشید.
سلام دوست عزیزم
چقدر نکته بود توی کامنت زیبات که اونایی که رنگی بود برای من و قلبم تاییدشون کرد یاداشت کردم با کاغذهای رنگی که داشتم و چسبوندمش بالای سرم که یاداوری کنم به خودم که من فقط مسئول زندگی خودم هستم و فقط میتونم به خودم کمک کنم واصلا لازم نیست راجب باورهام با کسی بحث کنم چون هر کسی نتیجه باورهای خودشو توی زندگیش میبینه و این یعنی احترام به خود و دیگری
من هر اشتباهی کنم از نظر خداوند بخشیده شدم چون اومدم توی این دنیا که با همین اشتباهات مسیر خودمو پیدا و تجربه کنم و کشف کنم خودم رو
من همینجوری که هستم کافیم همینجوری که هستم جذابم
سپاسگذارم ازت دوست نازنیین من الحق که افکارت مثل اسم زیبات پر از انرژی مثبت و باورهای قشنگ بود
سلام به شما آقا محمد عزیز
امیداورم حالتون عالی باشه
خیلی خیلی از پاسختون خوشحال شدم و چقدر عالی نکات رو بنویسیم جایی که ببینیم، من قبلا یک مقوا چسبونده بودم به دیوار و هر جمله ای و یا آیه ای که از سایت و کامنت ها می دیدم مینوشتم روی مقوا، و هر بار که نگاه میکردم بش و حالم خوب میشد.
واقعا خداروشکر برای این دوره فوق العاده که اینقدر آدم رو به سمت خودشناسی و فکر کردن هر چه بیشتر در اعمالمون و هماهنگیشون با باورهای جدیدمون و طبق قانون، میرسونه، و انشالله و حتما برای هممون قراره خیلی تاثیرات شگرف ایجاد کنه و از این بابت خیلی خیلی خوشحالم:)
آقا محمد مهربان، سپاس گزارم از تحسینتون
براتون احساس و حال خوب خیلی خیلی زیاد، عشق فراوان، سلامتی زیاد زیاد، و ثروت و شادی زیاد زیاد رو از خداوند میخوام
در پناه الله یکتا باشید دوست خوبم.
درود خانم منصوری عزیز و مهربان.
چقدر هم صداقت در بیان و هم تلاشتونو دوست دارم.
چقدر خوب با خودتون صحبت کردید
چیزی که میبینم در اغلب دوستانی که واقعاً روی خودشون و فکر و احساسشون کار میکنند استفاده و بهره بردن از توانایی زبان و صحبت با خودشونه که به منم کمک کرده و باعث آرامش و انگیزه مجدد منم شده.
چقدر خوب اومدید گفتید که من از این بعد فلان کار رو میکنم یا فلان کار رو (مثلا نصیحت دیگری یا اثبات عقاید خودم) نمیکنم حتی ممکنه وسط این قرار با خودم اشتباه کنم،
بنظر من (بخصوص تو بحث کامل گرایی) این خیلی مهمه که تمام تعهد و تمرکز و تلاش روزانه روزانه و روزانه (اول صبح که انگار خدا متولدمون کرده و یک پرونده و دفتر جدید باز شده یعنی باید دوباره امروز مون رو اون طور که میخواییم مشخص کنیم) و قرار بدم فرکانسمو
ولی توقع خیلی سخت از خودم نداشته باشم که منجر به این باور بشه که آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب..
و بدونم که با خودم در صلح و دوستی و رفاقت باشم چون خدا باهام رفیقه اون وقت من نخوام رفیق باشم؟
و از خدا هر روز بیشتر طلب هدایت در مسیر آسانی و صلح و خنده و شادی و مهر نسبت به خودم و هم دیگران هم در دلم هم در زبانم هم در ظاهرم هم در باطنم داشته باشم…
و بیاد بیارم طبق قوانین هستی، حتماً یک فکر و احساس درونی و رفتاری داشتم که باعث شد این وضعیت ناجالب از سمت فلان آدم برای من پیش بیاد…
من وقتی موضوعی پیش میاد مدتهاست بعد از چند لحظه دوباره به خودم میام میگم بابا صادقانه حالا اونقدرها هم مهم نبوده هاا، خود من یکم بیش از حساسیت یا فداکاری یا فشار یا توجه منفی نشون دادم
یا فلان رویداد یا رفتار غیر دلخواه فلانی بخاطر این نبود که از جانب اون ببینم بخاطر این بود که مثلا من از صبحش احساسم همچین خیلی خوب نبوده هااا به اون طفلک گیر دادم…
خدایا هدایتم کن بسمت افکار قویتر، شاداب تر، آرامش بخش تر و پر مهر تر
افکار و احساساتی که باعث انرژی مهر و شادی و امید و احترام و صداقت و خوبی و خیر در اتمسفر اطرافم شود ….
اسماء خانم عزیز و باهوش از تجربتون لذت بردم و دوباره برام یادآور نکاتی ارزشمند و کاربردی شد
و ضمناً بطور کاملا هدایتی خط به خط داستان تونو با لذت مطالعه کردم که حرف زیاده در موردش که در موقعیت مناسب دیگه اگر عمری باقی باشه میشه صحبت کرد چون در این کامنت طولانی میشه.
دل آرام، تن آرام و سرزنده باشید
سلاااااام خیلی پر انرژی به شما آقا مهدی عزیز
چقدر عکس زیبا و با احساس خوبی دارین تحسینتون می کنم
خیلی خیلی سپاس گزارم برای کامنتی که برام گذاشتین و فوق العاده احساس شعف و شور زیادی بم داد
چون دقیقا یکی از خواسته هام این بود دیشب که خواستم بخوابم که با یکی از دوستانم دز سایت حرف بزنم
و بعد امروز گفتم چقدر خواسته داشتم برای امروز شاید وقت نشه تجربشون کنم، چون کمی دیرتر کارم رو شروع کردم، و بعد احساسم خدای عزیزم گفت تو از کجا میدونی که من قراره در چه زمانی برات محیاش کنم؟ و من گفتم بله راست می گویی تو توانا و قدرتمندی :)
و بعد که در حین دیدن و تقریبا آخرای فایل امروز سفرنامم بودم روز 92 ام هون لحظه احساسم گفت صفحه سایت رو رفرش کن، من نخواستم تمرکزم بهم بریزه و فقط برای اینکه بازم این هدایت رو بسنجم گفتم فقط برای اینکه گفتی حتما چیزی هست که باید ببینم پس رفرش می کنم، و همون لحظه بعد از رفرش کردن نقطه آبی رو دیدم و فوق العاده از این احساس خوب حرف زدن با خدا خوشحال شدم و گفتم بعدش بازش می کنم وقتی سه دقیقه آخر فایلم هم تموم بشه
وقتی تموم شد، کامنت رو باز کردم و خوندم و فوق العاده لذت بردم و ممنون از شما برای صحبت های عالیتون
و واقعا همینه خدایی که اینقدر با ما وهابه اینقدر بخشندس اینقدر مهربونه در کمال قدرت و توانایی ای که داره، چرا ما هم الگو نگیریم و اینطور نباشیم و جالبه که هر چی من بیشتر سعی کردم که احساس گناه نداشته باشم، بیشتر خودم رو ببخشم واقعا خدا رو بخشنده تر دیدم و جالبه که خداوند مسیرهای بیشتری رو برام باز می کنه برای احساس خوب داشتن و این واقعا عالیه
و خیلی سپاس گزارم از شما که داستان هدایتم رو مطالعه کردین و وقت گذاشتین، دقیقا دیشب بود که داشتم داستان هدایت یکی از دوستان رو میخوندم و فوق العاده ذوق مند و خوشحال بودم و تحسین می کردم و این هم نتیجه تحسین واقعا جالبه :)
خیلی خیلی براتون حال خوب و آرامش زیاد، شادی زیاد زیاد، ثروت زیاد زیاد و عشق زیاد زیاد رو آرزو می کنم
در پناه الله یکتا باشید.
استاد دوستداشتنیم سلاااام
این اشتباه دیروز انجام دادم
تا داغ با لبخندی بر لب بگم
دیروز مادر همسرم ناهار خونه ما بودن
بعد از کلی فکر ک چی درست کنم
نتیجه شد مجبوس ماهی
و چون دقیقه 90 تصمیم گرفتم ماهی موقع طبخ هنوز یخ داشت
منم گفتم اشکال نداره
روغن ریختم تو قابلمه و گرم ک شد ماهی ادویه زده زو کذاشتم توش
اومدم زیر روکنم ماهی رو دیدم چسبیده
بدم چسبیده
چون ماهی کامل بود جدا کردنش سخت شد
خلاصه کلی ور رفتم بالاخره درش اوردم ولی چیشد
پوست روش تقریبا بلند شد و وسط ماهی جمع شد
ولی برعکس قبل که کلی خودم سرزنش میکردمکه وااای بعد از این همه
هنوز گاهی خراب کاری میکنی و حالا سر سفره عادل ( همسرم) ایراد میگیره
این دفعه گفتم اشکال نداره
اون وری میذارمش روی دیس ( استیکر چشمکی)
من معمولا همیشه غذام اندازه اس و اضافه نمیاد
دیروز مهمون سر زده اومد
و کفتم جیکار کنم
( قبلا
غر میزدم و سگرمه هام تو هم که چ عادت بدی
بیخبر ناهار میاین ی جا و …)
سریع برنج خیس کردم و دوتا دیکه فیله مرغ هم دراوردم و زعفرون دم کردم
و جنگی ی زرشک پلو هم درست کردم
خداییش با روی خوش
و حواسم ب خودم بود که
چ خوبه که حالم خوبه
عصبانی نیستم
چ خوبه راحت کرفتن مسائل
موقع کشیدن غذا
کلا که سر ماهی از بدنش جدا شد
ولی ب والله عین خیالمنبود
اتفاقا ماهی رو از همون سمت بدون پوست گذاشتم
و برعکس همیشه ک بچه هام نق میزنن برای ناهار ماهی
دیروز پسرم هرجی پلو و ماهی براش کشیده بودم تا ته خورد همینطور دخترم
همسرم و مادر همسرم
و البته مهمون ما و خودم زرشک پلو مشتی زدیم بر بدن
بعدشم تا من داشتم ب دخترم غذا میدادم
همسرم ظرفای سفره رو جمع و اشغالها رو هم برد بیرون
درس هام از اشتباه
بهتر بود ماهی رومیذاشنم تو مایکرو و حالت یخ بازکن
و بیشتر روغن میریختم تو قابلمه
شاید یکم شکل ماهی بهمریخت ولی مزه غذا مهم تره
که عالی بود و البته مهمتر از غذا خوش رویی من سر سفره با خانواده و مهمونم بود
و تازه خودم دیروز برعکس همیشه که وقتی مهمون هست خیلی معذبم
راحت بودم و خودم ماهی برمیداشتم و چک میکردم تیغ نداشته باشه و توی ظرف
همسر و مادرشون و بچه هاممیذاشتم
خداروشکر که دارم با خودم راحتتر میشم و اشتباهاتمگنده نمیکنم و راحت میپذیرم
چقد خوبه راحتی
رها بودن و اسون کرفتن که هم ب خودت خوش میکذره هم بقیه انرژی میگیرن
دوست عزیزمم سلااام
وایی من که لذت میبرم از این جنس کامنت هایی که دارم میخونم وقتی که داشتم کامنت شما و یکسری دوستان روی این فایل میخوندم متوجه میشدم یکسری چیزا اصلا ذهنم براش منطقی نیست و دیدم چقدر بعضی اوقات خودم رو سرزنش میکنم
وقتی دیدم شما اومدی و اینطوری واکنش نشون دادی به این اتفاقات و اینقدر ساده گرفتی به خودت کلی درس گرفتم
میدونی احساس میکنم یکی از پاشنه های آشیل خود منم همین موضوعه که میام سخت میگیرم خیلییی زیاد به خودم یک جورایی نمیدونم چرا اما حس میکنم این موضوع خوبه اما به خودم یادآوری میکنم بارها که هرچیزی که از جایگاه احساسی بد باشه اون اشتباه ِ و باید اصلاح بشه
مثلا همین امروزم رو اگه بخوام نگاه کنم به این دلیل احساسم یک کوچولو داشت بد میشد چون روتینی که برای خودم تعریف کردم رو اجرایی نکردم و این داشت منو سرزنش میکرد و داشت اوضاع رو برای من سخت میکرد واقعا و هعی احساس بد و بدتر و دیدن نکات منفی بیشتر که چرا اینطوری کردی اما الان متوجه شدم واقعا چقدرر مهارت تغییر دیدگاه به اتفاقات موضوع مهمیه و واقعا این موضوع نهایتی نداره ما همیشه میتونیم ماهر و ماهر تر بشیم توی این موضوع و خداروشکر میکنم که الان هدایت شدم به این صفحه و میبینم چقدر بچه ها خوب دارن این موضوع رو در عمل اجرایی میکنن و چقدر خوشحال شدم که به کامنت شما هدایت شدم
سپاسگزارم از اینکه مینویسی دوست خوبم
به نام خداوند مهربان
سلام خانم صدی
آفرین به کنترل و مدیریتی که در برابر مهمان های نا خوانده داشتید و مهم تر از همه خودتان از خودتان راضی هستید. حتما دست پخت شما بسیار عالی است و خودتان هم از آن لذت می برید و تازه این اول راه است و شما می توانید حتی اگر چندین مهمان سر زده هم داشته باشید( البته خدا کند که این گونه نباشد) بهترین غذا را تهیه ببینید و با رویی باز از آنها پذیرایی کنید و مطمینا اعتماد به نفس شما هم چندین برابر زیادتر خواهد شد و نتایج و تجربیات شما هم در مورد توانایی هایتان پر بارتر.
سلامتی، موفقیت، ثروت، کنترل ذهن و دقایقی سرشار از زیبایی را کنار خانواده محترمتان برای شما آرزو مندیم.
خدایا شکرت
به نام پروردگار جهانیان
سلام استاد عباس منش و خانم شایسته.
کامنت من این بار درباره ی این است که وقتی که با فرکانس خوبی کاری انجام بدی یا احساس خوبی دربارهی کاری که انجامدادی خیلی تجربه خوبی است من تجربه اش کردم
دیروز وقتی که از مدرسه اومدم بیرون و به خونه رفتم واون روز بازی ایران و ژاپن بود مامانم خیلی فرکانسش بالاست ما توی اون بازی خونه ی مادربزرگم بودیم و اون بازی رو دیدیم . مامانم خانه ی خاله ام بود و بعد به خونه ی مادربزرگم اومد. وقتی که وارد خونه مادربزرگم شد ایران یک گل به ژاپن زد و ما خیلی خوشحال شدیم.
اون روز از مامان پرسیدم که چه جوریه که تو وقتی که وارد یک جایی می شی اتفاق خوبی می افتد؟ مامانم گفت وقتی فرکانست خوب باشه به آرزوت نزدیکتری و اون به زودی اتفاق می افتد برای من که عجیب غریب بود. من اونروز چیز های بیشتری رو فهمیدم
فردا ی اون روز به من گفتند که شینا جان روز 22 بهمن مسابقه ی شنا داری بدنم پر از استرس شد اما گفتم که خیلی قرار مسابقه راحت باشه و اعتماد بنفس خودم رو بالا آوردم و گفتم من از پسش برمی آم
حالا می خواهم کار های مثبت رو بگم
تونستم که توی شنا باز هم ایراد هام رو درست کنم و خودم رو برای مسابقه آماده کنم
و کبوتری رو دیدم که داشت پرواز یاد می گرفت توی مدرسه مون و سعی می کرد که پرواز یاد بگیره کار اون برام لذت بخش بود
و تمام تکلیف هاب خودمو نوشتم و شروع کردم به کامنت نوشتن و احساس خوبی به این کار داشتم و احساس آرامش می کردم
ممنونم از خاله فهیمه و خاله عارفه که برام کامنتای خشگل نوشتند. خداحافظ
بنام الله
سلام به روی ماهت عزیزدلم
چقدر عالیه که متوجه شدی فرکانسهای ما است که شرایط واتفاقات زندگی ما را رقم میزند واحسنت بهشما عزیزم که درک کردی احساس خوب=اتفاقات خوب
شینا جان تو حیاط خونه ماهم دو کبوتر لانه کردند ومن هرروز با شنیدن آوازشون غرق در لذت وآرامش میشم خدارا شکر میکنم
عزیزدلم مطمئنم با اعتماد به نفس وتوانایی که شما دارید وبا احساس عالی در مسابقه شنا برنده ای هرچند که شما همین جوری هم عزیز وارزشمندی
روی چون ماهت رو میبوسم
دوستت دارم ومنتظر خواندن تجارب
قشنگت هستم
یاحق
به اشتباهی که اخیرا مرتکب شدی فکر کن و ببین چه برخوردی با خودت داشتی ؟
به لطف دوره احساس لیاقت تو این زمینه خیلی خوب شدم …
حتی به جرات میتونم بگم اخیرا اشتباهی رخ نداده یا حتی اتفاق و چالشی نداشتم فقط شاید یه مسئله یا مشکل فنی کوچیک تو ماشینم بوده که حتی در این حدم اگه قبلا بود کلی ربطش میدادم به بدشانسی و بد بیاری ولی الان فورا ذهنمو کنترل میکنم و آروم و ریلکس با مسائل کنار میام و در نهایت همه چیز عالی پیش میره …
ولی در کل موردی که برام خیلی اهمیت داشت و مدتها تو زندگی نتونسته بودم بپذیرمش و باهاش کنار بیام با احساس لیاقت و حس ارزشمندی که بدست آوردم تونستم با دید باز ببینمش و به قول استاد الان به این نتیجه رسیدم که بهترین هدیه خدا تو زندگیم بود … بعضی وقتا آدم فقط تا یک قدمیشو میبینه و ذهنش محدوده ولی خدا با یه شکست راه رو برای پیشرفت نشون میده … اینجاس که آدم میگه خدایا برای هرچیزی که ازم گرفتی هم شکرت .
سلام برشما استاد عزیز و گرانقدر و همچنین خانواده عزیزم
من در مورد اتفاقات و نحوه برخوردم با مسائل،
که استاد به صورت ذهنیت قدرتمند و ذهنیت محدودکننده
از آن یاد کردند تجربههای زیادی دارم و برای تمام آنها تمرین گفته شده را نوشتم.
در اینجا میخواهم یکی از بهترینها را بنویسم:
خیلی وقت است که با گروه تحقیقاتی استاد عباسمنش آشنا هستم
و از فایلهای رایگان و پولی ایشان استفاده میکنم، وفکر میکردم
الان دیگه به خوبی روی قوانین مسلط هستم زیرا توانسته بودم
از طریق قوانین به خواستههایم نزدیک شوم.
یکی از خواسته های این بود که کار 24 / 48 داشته باشم یعنی یکروز
کار و دو روز تعطیل، اوایل اصلاً تو ذهنم این نمیگنجید، کلی باور محدود
کننده داشتم و همه رو شناسایی کردم باورهایی مثل این نوع کارها فقط
برای کسانی هست که پارتی دارند و کلی باور محدود کننده دیگه همه رو
پیدا کردم و وارد یه کار شدم که دقیقاً همان شرایطی که نوشتم و خواستم
را داشت. اما…
به کلی تضاد خوردم فهمیدم چقد چیز هست که میخوام و این کار نداره
و دوباره شروع کردم به تغییر باورهام و الانم دارم رو باورهام و شناخت
بهتر خواستهام کار میکنم.
از موضوع دور نشیم ذهنیت محدود کننده و ذهنیت قدرتمند
اوایل که وارد این کار شدم خیلی اوضاع سخت بود باید جای سه نفر
کار میکردم، واقعاً شبا که اجازه استراحت داشتم با سرگیجه میرفتم میخوابیدم.
کارها اینقدر زیاد بودند که گیج شده بودم و نفر قبلی که من جای اون رفتم
یعنی اکرمی کل اطلاعات رو در 1 هفته بهم منتقل کرد. خیلی کارها و حجم اطلاعات
زیاد بود تازه نگفتم بهتون کارم تو بیمارستان روانپزشکی بود و من متصدی پذیرش
شده بودم نمیشه توصیف کرد سرو صدای بیمارا نگهبانا داد و بیداد اونجا رو.
توی این اوضاع با اون همه حجم اطلاعات که یک هفته ای به من داده شده بود
و کارهایی که باید با ظرافت و تمرکز خاصی انجام میشد، من خطاهای زیادی
میکردم و روانم بهم میرخت از کوره میخواستم در برم اما بازم ادامه دادم و
گفتم من اگه حال خودمو خوب نگهدارم همه چی درست میشه.
خیلی سخت بود تو اون شرایط کنترل ذهن و آرامشم نمیتونستم تمرکز کنم
به همین خاطر استرسم بالا میرفت حجم مراجعین خیلی بالا بود و من تنها
باید بیمارستان رو میچرخوندم البته نگهبانا هم بودند اما اونا خودشون معضلی
بودند سرو صدا میکردن جک میگفتن و میخندیدن.
چند باری باز خواستم کردن که اشتباه زیاد داری، تمرکز نداری، کارو خوب انجام
نمیدی من دیگه زدم به سیم آخر گفتم میرم استعفاء میدم استعفا نوشتم رفتم
دادم رئیس بیمارستان اما قبول نکرد و نرم باهام برخورد کرد و بهم گفت تو
میتونی و من خودمم این باور رو داشتم که میتونم از پسش بر میام اما نیاز
بود که چنین کاریو کنم و میدونستم نمیذارن برم چون تنها کسی که تونسته
بود بفهمه و اونجا رو به مدت طولانی کنترل کنه من بودم هرچند اشتباهم میکردم.
خلاصه راهو ادامه دادم خودمو نباختم و شرایط روز به روز برایم بهتر شد و برای
انجام کارها به شرایط سادهتر هدایت میشدم تا اینکه الان یک نیروی خانم بهمون
اضافه شده و کار خیلی خیلی راحت تر شده و خدارو شکر که با ذهنیت قدرتمند
تونستم این مرحله از زندگیمو به خوبی سپری کنم.
و در آخر سپاس از خداوند و شما که اگر نبودین به این انسان که کمی بهتر از قبل
شده تبدیل نمیشدم.
سلام ودرود حسین آقای عزیز
بی نهایت تحسینتون میکنم که اینقدر خوب تونستید کنترل دهن کنید
افرین که درخواست دادید وباور کردید که میشه. بهترین پارتی خداست وچقدر خوب هدایت شدید. منم دلم میخواد کارم اسان تر وروان تر باشه. بتونم ساعت کاری کمتری داشته باشم واین کامنت شما بهم الگو داد که میشه. میشه کاری داشت که آزادی زمانی بیشتری داشته باشی. مطمعنم با کار کردن روی باورهاتون به جای بهتری هدایت میشوید
همین که درخواست دادید وبهش رسیدید ایمان رادروجودتون بیشتر میکنه که بیشتر درخواست بدهید.
تضادها باعث رشد هستند. اشتباهات هم هستند تا ما بزرگتر بشیم. تجربه کسب کنیم. اصل کنترل ذهن واسان گرفتن به خودمون هست که شما موفق شدید بازم افرین به شما.
خیلی ممنون وسپاسگزارم که تجریه ی خودتون را نوشتید وهدایتگر من شدید. براتون بهترین ها راارزومندم
سلام حسین قدرتمند افرین تحسینت میکنم برای ادامه دادنت
و اونجا فهمیدی نمیشه عزت نفست رو له نکردی با قدرت رفتی و استعفا بدی و خداوند وقتی تعهدت رو دید و جدیت تو رو دید اینجوری مسیر رو برات باز کرد
درس قشنگی داشت کامنت عالی ت
مگه میشه شاهزاده باشی و مسیر برات باز نشه
به نام خدا
سلام خدمت دوستان و استاد و خانم شایسته عزیز .بستگی به اون اشتباه داشته مثلاً نجوا تو ذهنم بوده که عمرم به فنا رفت من یک عمر رویا پردازی علکی کردم اصلا انگار قرار نیست من زندگیم رو روال بیفته یا تو مغازه که اشتباه میکنم باخودم میگم دوباره اشتباه کردم الان دوباره صاحب کارم میاد غر میزنه اما آگاهانه سعی میکنم که نجوارو آروم کنم اما این نجواها هست.بزرگ ترین اشتباهم که واقعا احساسمو بد کرده و روش کار میکنم اینه که من به خودم میگفتم یک عمر من علاقه به ساختمان سازی و معماری داشتم کلی کار کردم سر ساختمان با پولش کلاس نرمافزار ثبتنام کردم کلی رایگان کار کردم اما هر بار شکست خوردم و هر بار طرحام خوب نبود و به خاطر این که رایگان کار میکردم پول تو جیبم نبود و بعد 4 سال بریدم کلا و الان 4 ماهه که هیچ حرکتی در راستای معماری انجام ندادم البته سر کار میرم با آدمای غریبه هر روز سروکار دارم اینم یک نوع پیشرفته که چون ازش می ترسیدم وارد فروشندگی شدم و باشگاه میرم و برنامه هایی برای سلامتیم و اعتماد به نفس و …دارم اما چیزی که اذیتم میکنه با خودم میگم رسالت من واقعا چیه یک عمر گمراه بودم ؟من برای معماری ساخته نشدم من آدم متمرکزی نیستم من آدم طراحی نیستم من انسان برونگرایی هستم که باید برم سمت اجرا اصلا شاید باید ورزشکار بشم اما تنها کاری که الان دارم انجام میدم اینه که ایده هامو عملی کنم و راه هوایی که خدا بهم میگه رو پیش برم تنها ایدم هم اینه که فقط وارد ترسام بشم فعلا و این کارو انجام دادم تا حدودی بعضی وقتا دپرس میشم اما مهم پیش رفتن و راکت نبودنه حداقل درسی که از روندم گرفتم اینه که هر مسیر سخت مسیر اشتباهه میشه راحت تر ی چیزیو یاد گرفت و سریع تر و هوشمندانه تر
ممنون که کامنت من رو خوندید
به نام خدایی که همواره هدایت ، حمایت ، حفاظت و اجابتم میکند پس معبود دیگری رو با خدا نخوانم
سلام به استاد عزیز و دوستان هم مسیرم در این دوره خودشناسی
مرحله اول:
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
من چند روز پیش برای درک بهترم از فایل های صوتی تصمیم گرفتم به روشی ساده تر و راحتر با نصب اپلیکیشنی که فایلهای صوتی رو تبدیل به متن کند شروع به دانلود چندین اپلیکیشن از سایتهای مختلفی در اندروید و ویندوز کردم ولی هیچ کدوم از اونها خواسته من رو برآورده نمیکرد و دو روز تمام تایم گذاشتم و نتونستم اون اپلیکیشن مناسب و کارا رو پیدا و نصب کنم چون همه اون اپلیکیشن ها که دانلود کردم فیک بودند اصلا کاربرد نداشتند و صرفا برای پول سازی و دیده شدن در اون سایتها قرار گرفته بودند تایم زیاد و حجم اینترنتم رو گرفتند و اصلا رضایت مخاطب مد نظرشون نبود و هیچ ارتقایی برای برنامه هاشون در نظر نگرفته بودند و در اخر من تصمیم گرفتم به صورت دستی و با پاز زدن مکرر فایل اون فایل رو بنویسم تا چند دقیقه اول رو انجام دادم اما گفتم نباید این مسیر به سختی و با این زمان زیاد طی بشه و رها کردم و سعی کردم فکر کنم این مسئله چه پیامی رو برام داشت
مرحله دوم:
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
آیا خودت را سرزنش کردی؛
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
تمرکزم رو روی این مورد گذاشتم که به ایده ای که بهم الهام شده بود عمل کردم متعهد بودم که از این طریق به درک بهتر یک قانون برسم کلی درس یاد گرفتم که چقدر باید در مسیر درست ،کاری رو انجام بدم که برای خلق ارزش باشه برای بهبودی مسیر همیشه راهکار بهتری ارائه بدم نه صرفا دریافت پول با هر قیمتی و بیام درستکاری وصداقت بهبود دائمی رو سر لوحه کارم قرار بدم و درک کردم یه شخصیت درست چقدر در مسیر خلق ثروت موثره و هیچ عجله ای نیست مسابقه ای در کار نیست به گفته شما در دوتا از فایلهاتون به نام معلولیت ذهنی درباره ثروت و سریال زندگی در بهشت قسمت 253 که به این مورد اشاره کردید که چقدر معلولیت ذهنی در ایجاد ثروت پایدار در نود و نه درصد مردم جامعه موج میزنه و اگر من با شخصیت درست و باورهای درست ثروت افرین کارم رو با ارزش بدونم و ادامه بدم بدون هیچ مقایسه ای و یا عجله ای و به توانایی هام ایمان داشته باشم ثروت لاجرم میاد و از مسیر لذت بخش و درستی به خواستم میرسم
مرحله سوم:
با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:
چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
هر مسیری که بهش هدایت میشم برام موهبتهایی داره با این نگاه که توانایی هام رو بروز بدم و ازش قوانین رو بهتر درک کردم که چقدر با عدالت هست و تا اینجا فکر نکنم تایم و اینترنتم در دانلود اپلیکیشنها هدر رفته و خودم رو سرزنش نکنم واحساس عجز و ناتوانی نکنم و سپاسگزار خداوند باشم که منو در مسیری هدایت کرد که با بهبود دائمی شخصیتم ثروت رو خلق کنم و در مدار احساس خوب و خوشبختی ادامه بدم
از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟ این رو یک درس بدونم که میتونم با ادامه دادن در مسیر مورد علاقم و ارزشمند دونستن کارم به ایده های خودم عمل کنم و بهبود دائمی بدم نتیجه گرا و کمال گرا نباشم نتیجه لاجرم از بی نهایت طریق به خاطر شخصیت درستم میاد
مرحله چهارم:
پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
به این ایده رسیدم که من برای دریافت ثروت پایدار و دریافت بهترین نعمتها از مسیر درست برم با باورهای درست و توحیدی و احساس خوب ،با ایمان به کارم ادامه بدم و این الگو رو به ذهنم بدم که مثل استاد عمل کنم مسیر درست نتیجه درست و پایدار داره
استاد جانم عااااشقتونم عاشقتم که عاشقمی
استادم سلام
خیلی عاشقتم
من شقایقم همسر حسین من کسیم که خیلی نتایج ازتون گرفتم
تنها نتیجه ای که مونده ارتباطات قوی
من از لحاظ سلامتی ۶ساله ورزش میکنم و هیچ مشکل جسمانی ندارم الحمدلله
از لحاظ مالی با همسرم کار میکنیم که استارت این بیزینس با دوری کشف قوانین خورد و از ٩ سال مغازه داری به پخش توی صنف مربوطه کارو گسترش دادیم
همه شرایط عالیه ما عاشقانه ازدواج کردیم و بعد از سه سال رابطه عشقمون به ازدواج رسید
خداروشکر همچی توی بهترین حالت ممکن داره پیش میره
توی این سه قسمت هربار فکرکردم که پاشنه آشیل من چیه برگشتم روی تنها نقطه ضعفم اونم ارتباطات که گاهی انقدر فکرا هجوم میارن که باعث سردردم میشن
من از انجام دادن کارها ابایی ندارم
بخصوص بذارنم یه گوشه کلی کار بریزن روی من همرو انجام میدم مشکل من اینه توی ذهنم به اتفاقات دامن میزنم
فضای فکریم توی همه چیز خوبه ولی توی خانواده همسرم خیلی منفی توی ارتباطات با اطرافیانم منفی
وقتی حرف اشتباهی میزنم اول خودمو سرزنش میکنم الان بهتر شدم و خیلی کم این اتفاق میفته بعدش میگم خب مگه همه تک تک جملات و صحبتاشون درسته خب بقیه هم ممکن حرف الکی بپرونن بعد میگم بیخیال و سعی میکنم فرداش یا روز بعدش دیگه بهش فکر نکنم
در مسائل کاری اشتیاق زیادی به پیشرفت دارم و منتظرم تا تکاملمون طی بشه تا بعد از رفتن سر خونه زندگیمون نیرو بگیریم و بزرگتر جلو بریم و ادامه بدیم
اگر توی سوختن غذا قبلا خودمو سرزنش میکردم الان راحتتر باهاش کنار میام و دقت میکنم دفعه ی بعد کارمو دقیق تر انجام بدم
اگر مشکل سیستمی پیش بیاد سریع گوگل میکنم و براش راه حل پیدا میکنم یا بارها زنگ میزنم پیشتیبانی تا حل بشه
تنها مسئله من ارتباطیه یعنی احساس میکنم بلد نیستم گاهی حرف بزنم ارتباط بگیرم خوب صحبت بکنم
استاد دیدین میگن انرژی زنانه خودت رو به کار بگیر با انرژی زنانه همجا حضور داشته باش واقعا گاهی کم صحبت میکنم گاهی خودمو بروز میدم و همچی خوبه ولی کافیه یه حرفی یا یه لبخندی بزنم همسرم مدام منو سرزنش میکنه چرا جلو مشتری لبخند داری چرا خندیدی چرا سست عنصری و این روی روحیه ی مستقل و محکم که از خودم باور دارم بشدت تاثیر مخرب داره
من ارتباطات رو توی روی خوش (نه لوندی نه بذله گویی نه باز بودن) در تواضع در هم زیستی مسالمت امیز باهمه میبینم در حالی که واکنش ها از عزیزانم منو ازار میده و مرز بین اینها رو خیلی بیشتر و بیشتر دوست دارم یاد بگیرم
اینکه مستقل و محکم صحبت بکنی در حالی که تواضع و منش و شخصیتی که داری باعث اعتمادسازی بین تو و مشتری بشه
اشتباهات من در حال حاضر این مورد هست
دوست دارم ذهنیت قدرتمند در روابط داشته باشم باورهای خوبی در حوضه روابط در خودم پرورش بدم تا در این زمینه هم رشد کنم
ممنون و سپاسگزارم بابت وجودتون
سلامی عاشقانه و صمیمانه خدمت استاد عباسمنش عزیزم و مریم دوستداشتنی و مهربانم
چقدر باید سپاسگزار خدای خودم باشم آخه که انقدر قشنگ داره لحظه به لحظه هدایتم میکنه؟
زبانم قاصره .گاهی اوقات ترجیح میدم حتی کلامی هم چیزی نگم و فقط لبخند بزنم در ازای این همه لطفش
استاد دقیقا برای من حدود دو هفته پیش یه همچین روندی اتفاق افتاد
من به دو تا شغل علاقه ی شدیدی دارم خیاطی و آشپزی و تو هر دوتاشم خودمو نیمه حرفه ای میدونم
در کنار مربیگری خیاطی که میکنم آشپزی میکنم برای یه ماشین غذا کوکو سبزی و کوکو سیب زمینی درست میکنم
طی ماجراهای طولانی و معجزات و کلی داستانای دیگه که نمیگم که زیادی طولانی نشه من اومدم پردیس دارم زندگی میکنم انقدر عاشق شغلم هستم که از اینجا یه روز در میون کوکو میبرم برای تهران ….با….احساس…خوب….کاملا
از وقتی اومدم اینجا تو فکر اینم که واسه خودم کار کنم.مستقل بشم و آرزو و خواسته ی الانم اینه که خودم یه ماشین غذا راه بندازم
من درخواستم رو به خدای قدرتمندم دادم و مسیر و باز گذاشتم که خودش هدایتم کنه که چجوری شروع کنم
همین دو هفته پیش این ایده اومد به ذهنمون که کوکو درست کنیم ببریم بازار بزرگ تهران ساندویچ کوکو سبزی و کوکو سیب زمینی
خلاصه
من خودم شخصا تمام پس اندازم که 1500 بود رو گذاشتم وسط و شروع کردیم
همه چی عالی پیش رفت و ما حدود 80تا کوکو اماده کردیم
ولی….
به جای اینکه صبح پاشیم بریم بازار دم غروب رفتیم
رفتیم دیدیم هیچچچچ کسسس نیست
هوا سرد
تایم بی موقع
خلاصش کنم یه کوکو فروختیم
یکیم به یه پسر بچه ی بی خانمان هدیه کردیم
با همه ی وسایل برگشتیم این همه مسیر رو خونه
فرداشم کل ساندویچ ها رو رایگان بین کارگرای ساختمانی پخش کردیم
و اینجاش برای خودم غیر قابل باور بود
من
فرزانه
کسی که اگر با اگاهی های قبلم بودم نا امید و مایوس با حس عدم لیاقت و ….کلی باورای منفی دیگه با این ماجرا کنار میومد
بدون هیچ گونه احساس بدی
نشستم فکر کردم
ایراد کارمو پیدا کردم
گفتم همه چی سر جای خودش بود و درست
فقط تنها اشتباهمون تایم بد بود
و استاد اصلا ناراحت نشدم
گفتم اشکال نداره این یه تجربه بود
باید اتفاق میفتاد تا من درسمو بگیرم
و من درسمو گرفتم
اول اینکه دفعه دیگه کوکو درست نمیکنم
الویه درست میکنم که حداقل موندگاری بیشتری داشته باشه و اگرم هوا سرده الویه سرد هم بشه مشتری مشکلی نداره
دوما صبح اول وقت باید بریم
همین
به همین راحتی
و همین کار باعث شد من احساسم بد نشه
با اینکه دیگه پولی نداشتم
و خدا پاداشمو داد و برام چنتا موقعیت پولساز فراهم کرد و تونستم پول بسازم
ولی ایمان دارم همین برخورد من نسبت به این اتفاق برکاتی برام به ارمغان میاره که خودمم باورم نمیشه
من به قدرت بی انتهای خدای خودم ایمان دارم
عاشقشم و منم عاشقشم و بهش اعتماد دارم
استاد خیلی دوستتون دارم
امیدوارم مفید واقع بشه برای دوستانی که میخونن
فرزانه جااان سلاام
بینهایت تحسینت میکنم چقدر خوشم اومد از نحوع برخوردت و از نوع نگاهت واقعا تحسین برانگیز و فوق العادست
میدونی من یک لحظه خودمو جای تو گذاشتم و واقعا دیدم بعید میدونم من ِ الان بتونه یک همچین کنترل ذهنی داشته باشه و اینقدر راحت بگیره وباور های مناسبی نسبت به این موضوع داشته باشه
واقعا لذت بردم خیلی تحسینت میکنم ایول بهت
عالی عمل کردی چقدر خوشحال شدم که به کامنتت هدایت شدم و چقدر درس های خوبی برای من داشت که واقعا تحت هیچ شرایطی خودمون رو سرزنش نکنیم و اشتباهی که کردیم رو به یک دیدگاهی نگاه کنیم که جهان راهی جز اینکه پاسخ مثبت بده به افکار ما نداشته باشه
این نوع نگاهت رو واقعا تحسین میکنم و اومدم بنویسم چون دوست داشتم با تحسین کردنت این ویژگی شخصیتی رو هم در خودم ایجاد کرده باشم.
سپاسگزارم ازت که نوشتی خیلی لذت بردم
خدایار و نگهدارت دوست عزیزم
به نام خداوند مهربان
سلام خانم مشهوری
تجربه ای که شما در باره کار مورد علاقه خود کسب کردید حتما شما را پرانگیزه تر از قبل خواهد کرد و حتما موفق خواهید شد. سالها پیش سفری به تبریز داشتیم در بازار بزرگ و زیبا و قدیمی تبریز آقایی سیب زمینی و تخم مرغ آب پز می فروخت که بعد خبر دار شدیم از همین کار بسیار ثروتمند است و مشتری های فراوانی دارد حتی آوازه او تا تهران هم پیچیده بود. حتما شما هم موفق خواهید شد مخصوصا اگر به قول استاد عزیزمان بتوانید مشکل و مسیله ای را از مردم حل و به گسترش جهان کمک کنید جهان نیز به شما کمک خواهد کرد . مطمین باشید یک روز هم شما ثروت سرشاری از این عشق و علاقه خود بدست خواهید آورد.
سلامتی، موفقیت، ثروت و هدایتهای خداوند را برای شما خواهانیم.
خدایا شکرت
سلام مهشید مهربونم.ممنونم به خاطر امید و انگیزتون..همین الان از خواب بیدار شدم.خیلی احساس خوبی پیدا کردم وقتی این دو تا پیام رو دیدم از شما و سینای عزیز..بله من ایمان دارم میرسم به هدفم
چون فرزانه خیلی تغییر کرده
دیگه پا پس نمیکشه
دیگه از این دنیا به کم قانع نیست
دیگه برداشتن موانع واسش زجراور نیست بلکه براش یه پروژست که با مدیریت کردنشون با احساس خوب انگار جادو میکنه
میدونید باورتون میشه گاهی احساس میکنم جادوگرم؟
آخه وقتی مثلا یه تضاد پیش میاد فوری میگردم از یه زاویه ای بهش نگاه کنم که احساس بهتری داشته باشم بعد میبینم این کار روی نتیجشم تاثیر میزاره چون طبق اموزشهای استاد چیزی به اسم واقعیت وجود نداره این ما هستیم که با زاویه دیدمون به یه مسئله ای معنا و واقعیت میبخشیم
این جادوگری نیست؟
خیلی خوشحالم که دارمتون
استاد عباسمنش
خیلی دوستتون دارم