ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 24

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جواد بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    به نام خدای بزرگ و مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان

    کلمه تغییر ، واژه ای که به دفعات در طول عمرم شنیده بودم ولی عملا ، هیچ درک و آگاهی درستی از عمق این واژع و نحوه تغییر دادن تمام شرایط زندگی به شکل دلخواه و همچنین راه و روش تغییر دادن اوضاع ، نداشتم.

    استاد عزیز اگر بخوام مستقیم برم سر تغییراتی که داشتم ، باید کلی مقدمه رو کنار بذارم و مستقیم برم سراغ سوال این جلسه.

    چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟

    استاد اولین مورد که در زندگی من خیلی بزرگ بود ، این بود که رابطه من و همسرم بعد از 2 سال از شروع زندگی ، رفته رفته به سمت اختلاف و درگیری و دعوا می رفتم و در حال تغییر به سمت نادلخواه بود . این تغییر خیلی آهسته در حال شکل گیری بود. خب ، من اون زمان هیچ درک درستی از قوانین و مهارت های زندگی نداشتم و طبق یک عادت سنتی ، وارد زندگی مشترک شده بودم . چیزی که من از زندگی مشترک می دونستم ، حرفها و باورها و شنیدها از پدر و مادر و بزرگان فامیل و اطرافیان بود.

    نه مطالعه و نه مهارتی!

    ولی من حواسم به تغییر اوضاع نبود و شرایط تا بدترین و وخیم ترین و کریح ترین حالت ممکن پیش رفت. و خدا می دونه اگر خداوند من رو به مسیر بهبود هدایت نکرده بود ، تغییرات بد در زندگیم تا کجا پیش می رفت و چه اتفاق ناخوشایندی در انتظار من بود!

    بیش از 2 سال زمان برد تا من درک درستی از آموزشهای شما پیدا کنم و درک کنم که دلیل تغییرات بد در روابط ، افکار و باورها و فرکانس های خودم بوده . دلیل اینکه 2 سال زمان برد تا به این درک برسم که تغییرات بد در روابط من به شخصیت من و نوع نگاه به خودم بر می گرده ، باورهای مخربی که از قوم و خویش و گذشتگان به ارث برده بودم . یکی از صدها باور مخرب من که الان به ذهنم رسید ، کلمه ضعیفه خطاب کردن خانم ها در بین افراد مذهبی بود . و نگاه بسیار غلطی که من پذیرفته بودم.

    من در مقابل تغییر خودم و تغییر رفتارهای خودم مقاومت داشتم ، چون فکر نمی کردم که من باید تغییر کنم تا روابطم تغییر کنه

    من اوضاع بیرونی رو مقصر می دونستم و به همین دلیل سالها منتظر تغییر و اصلاح اوضاع بیرون از خودم بودم

    تو این مثال همسرم و خانواده همسرم رو مقصر تمام شرایط بد زندگیم می دونستم و همیشه دعا می کردم که خدا همسرم رو اصلاح کنه و خدا کمکش کنه که ایشان به اشتباهات خودش پی ببره

    چقدر اینجای کار من خنده دار و مضحک بود!!!!

    دعا برای اصلاح همسرم

    دعا برای تغییر همسرم

    دعا و نذر و عزاداری و توسل!!! برای بهبود اوضاع احوال همسرم و پی بردن ایشان به رفتار غلط خودش و تغییر کردن ایشان!!!

    چقدر خنده دار ….

    چقدر جاهل بود و چقدر مسیرم اشتباه بود!

    این نوع نگاه در مورد ثروت و پول ساختن هم کاملا دقیق در من وجود داشت.

    مملکت و قوانین اون مشکل دارند که من وضع مالی خوب نیست!!!

    تمام غذاها ناسالم هستند که من مریض می شم!

    تا زمانی که من فکر می کردم همه چیز جز من عامل تمام بدبختی های من هست ، منتظر تغییر این عوامل بودم

    و تازمانی که درک نکرده بودم که مقصر و مسئول تمام بدبختی هام ، خودم هستم ، هیچ گاه به مسیر درست و به ایده و آموزشهای درست هدایت نشدم!!

    اما با درک بهتر آموزش های شما و خودشناسی بهتر ، فهمیدم که هر تغییری در هر جنبه ای از زندگی من ، به نوع نگاه و باورهای من بر می گرده و اگر من نگاهم به خودم رو تغییر بدم و اگر باورهام رو در مورد زندگی تغییر بدم ، شرایط زندگیم در مورد روابط بهتر میشه.

    ولی انصافا بسیار کار سختی بود . به این دلیل که باورهای من خیلی ایراد داشت.

    واقعا پذیرش این موضوع که ، اگر همسرم با لحن بدی با من صحبت می کنه و همیشه رفتار بسیار زننده ای با من داره ، مشکل از من هست! ، موضوع بسیار سختی بود .

    آخه چطور ممکنه که ؟!

    من که انسان مومن و نمازخوان و هیاتی و مذهبی هستم ؟

    من که در مسیر قرآن و اهل بیت و عزاداری و شرکت در مجالس و دعا و نیایش و شب قدر هستم ، چرا باید روابط بدی با همسرم داشته باشم؟

    اصلا با عقلم جور در نمی اومد.

    اون موقع مقصر 100 درصد مشکلات رو همسرم و خانواده اش و نوع تربیت ایشان می دونستم.

    این باور و این نوع نگاه ، هیچ وقت اجازه نمی داد که من به سمت تغییر خودم هدایت بشم . این باور که مقصر تمام مشکلات زندگی من ، عواملی غیر از من هستند ، هیچ گاه اجازه نداد که من به مسیر تغییر و بهبود هدایت بشم و طبق قانون من اتفاقات و شرایطی رو تجربه می کردم که در حال توجه کردن به اونا بودم (رفتار بد همسرم ، تربیت غلط ایشان ، نحوه برخورد خانواده همسرم با مشکلات ما و درگیری و نجواهای بسیار منفی درباره همین نوع نگاه من )

    ولی ، زمانی که واقعا کم آوردم و خسته شدم ، به لطف خداوند هدایت شدم به شما استاد عزیز و شنیدن کلی باورهای جدید و یک سبک تفکر کاملا متفاوت با چیزی که من تجربه کرده بودم .

    و تغییرات در شخصیت من کم کم شکل گرفت و زمانی که فهمیدم اصل موضوع افکار و باورهای من هست ، سرعت اتفاقات و بهبود ها بیشتر و بیشتر شد.

    یکی از دلایلی که باعث شد من در این مسیر بمونم ، نمی دونم به چه دلیلی ، من کلام شما رو باور کرده بودم می دونستم که حرفهای شما از اساس درست هستند . این دلیلی شد که من بتونم ادامه بدم و کم نیارم.

    اصل و اساس صحبت های شما رو به این دلیل باور کردم که همیشه می گفتید اینها به من گفته میشه. و وصل بودن شما به منبع آگاهی خداوند ، کلام شما رو کاملا برای من متفاوت کرده بود.

    همسرم همیشه با صدای شما و با کلام شما به شدت مشکل داشت و این کار من رو برای دیدن فایل های شما بسیار سخت کرده بود. و من زمان هایی که بیرون از منزل بودم فقط می تونستم فایل های شما رو گوش کنم ، یا در منزل با هدفون این کار رو انجام می دادم .

    ولی انصافا سعی کردم بهانه نیارم و ایمانی در من شکل گرفته بود که من رو به روزهای خوب امیدوارتر می کرد.

    خداوند که عزم و اراده و تعهد ما برای تغییر رو می بینه ، مسیر رو برای ما هموارتر و روشن تر می کنه.

    و مسیر برای من روشن تر شد.

    و تغییرات در شکل روابط من ، در دوره کشف قوانین و عزت نفس و احساس لیاقت ، سرعت بیشتری گرفت و اتفاقات بد زندگی کمتر و کمتر شد و در مقابل اتفاقات خوب زندگیم بیشتر و بیشتر شد.

    وقتی من بهتر درک کردم و بهتر عمل کردم ، نتایج بهتر شد و وقتی نتایج بهتر شد ، نگاه همسرم به شما و آموزش های شما هم تغییر کرد .

    ایراد از من بود که نگاهم به شما مشکل داشت ، چون درک من اشتباه بود و به طبع عمل کردن من هم اشتباه بود.

    هر چقدر مقاومت هام رو کم کردم ، درک من بهتر و عمیق تر شد.

    و از جایی که واقعا زیبایی ها و نکات مثبت همسرم رو به درستی دیدم و درباره اونها نوشتم ، اوضاع به کلی تغییر کرد.

    وقتی به اهمیت احساس خوب رسیدم و در طول روز احساس بهتری داشتم ، تغییرات سرعت بیشتری گرفت.

    خدای مهربان رو برای تمام تغییرات و بهبودهام شکرگزارم

    از شما استاد عزیزم بابت تک تک آموزشها و صحبت ها و فایل های بی نظیرتون تشکر می کنم و سپاسگزارم.

    خدا نگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    امید جعفرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1950 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    چه واکنشی نسبت به تغییرات نشون میدم؟

    شخصا کلا به هر تغییری واکنش نشون میدم. کوچکترین چیز مثل یک غذا اگر از ظاهرش خوش نیاد سریع میگم اینو نمیخوام.

    ولی از زمانی که با شما و سایت آشنا شدم سعی کردم‌ تغییر کنم و برم تو اون چالش البته که هنوز بازم مقاومت های زیادی دارم ولی بهتر شدم.

    بزرگترین تغییری که تو زندگیم ایجاد کردم تحویل دادن مغازه ام بود من 3 سال در نقطه ای از تهران مغازه ای داشتم و دراین مدت تمام دارایی ام رو از دست دادم تو این 3 سال با شما آشنا شدم و یادم هست صحبت هایی از شما رو میشنیدم که میگفتین یا خودتون تغییر میکنید یا دنیا شما رو‌ با چک و لگد تغییر میده که من اون موقع جز دسته دوم بودم.دقیقا همون زمان پندمیک بود و کسب و‌کارم داغون.اون زمان دوست داشتم مغازه رو تحویل بدم ولی ترس،استرس از چک هام ،بدهکاری وافکار منفی اجازه نمیداد که این کار رو بکنم. (تا قبل از تحویل مغازه همش به خودم میگفتم فردا درست میشه از ماه بعد ولی نشد.)

    بگذریم من همه چیز رو‌از دست دادم تا اسفند 99 که تصمیم خودم رو‌گرفتم و مغازه رو تحویل دادم و از همون لحظه تمام اتفاقات عالی برام رقم خورد.نشونه های تغییر مثبت: وقتی به طلبکارها تماس میگرفتم و موضوع رو میگفتم همشون خیلی خوش برخود و با احترام میگفتن ایراد نداره برو هر زمان که داشتی طلب ما رو بده.

    احساسم عالی بود و واقعا از خوشحالی و حس خوب روی زمین نبودم وجمله شما که همیشه میگین(اگر کاری میخواین انجام بدین به احساستون نگاه کنید،اگر احساستون خوب بود یعنی تصمیم درسته اگر نه اشتباه)

    صاحب مغازه هم با من کنار اومد و ختم به خیر شد.

    وبعد از تغییر و تحویل مغازه اتفاقات خوب پشت سر هم افتاد:

    در آمدم هر روز بیشتر و بیشتر شد

    زمان بیشتری برای خانوادم گذاشتم

    تونستم دوره دوازده قدم رو‌بگیرم

    و هزاران اتفاق عالی کوچک و بزرگ دیگر

    ایمان پیدا کردم که اگر میخوام زندگی ام تغییر بدم باید حرکت کنم یعنی قانع نباشم یعنی برم تو دل ناشناخته ها و‌به این هم ایمان پیدا کردم که زمانی که حرکت کنیم مسیر هی برامون بازتر میشه.خیلی مثال دارم از اینکه تغییر باعث پیشرفتم شد.

    من اون زمان تونستم ذهنم رو کنترل کنم و اجازه ندم افکار منفی بر من چیره بشن که خدارو شکر من پیروز شدم.و میتونم بگم که باورهای قدرتمند کننده ام بر محدودیت هام چیره شد.

    در حال حاضر وضعیتم ثابت شده و من از چند وقت پیش تصمیم جدی گرفتم که کسب و‌کارم رو در همین زمینه که کار می کنم یک تغییر عالی بدم و در حال حاضر در حال تدارک برای این تغییر هستم و میخوام کسب و کارم رو به صورت آنلاین کنم.البته که این ایده از زمان مغازه داری در ذهنم بود ولی به علت نداشتن شرایط اصلا سمتش نرفتم ولی الان دارم این تغییر رو ایجاد میکنم.

    الان دارم روی باور هام کار میکنم

    روی نکات مثبت قضیه دارم کار میکنم و تمرکزم رو روی کار گذاشتم

    دارم سخت افزارش رو درست میکنم

    و در کل دارم زمینه رو فراهم میکنم با این باورها که:

    این ایده ای که دارم میتونه من رو به اهدافم برسونه.

    شاید تو مسیر با چالش های دیگه روبرو بشم ولی مطمئن هستم هر اتفاقی برای من رخ بده خیر است.

    عبارات تاکیدی مناسب کار پیشروم:

    جهان در حال گسترش هست و من هم میتونم کسب و کارم رو گسترش بدم

    با راه اندازی کار آنلاین دیگه به یک مکان محدود نیستم

    دسترسی بیشتری به افراد ایران و دنیا دارم

    در هر زمان از شبانه روز میتونم فروش داشته باشم و ثروت بسازم

    آزادی زمانی به من میدهد

    این ایده از طرف پرودگار است و خودش منو هدایت میکنه

    در حال حاضر برای من جلو دوربین رفتن و صحبت کردن خیلی سخته ولی دارم انجامش میدم و برای اولین بار با چهره خودم از محصولم ویدیو گرفتم این موضوع رو همیشه به تعویق می انداختم و در حال حاضر این کار رو انجام دادم هم ویدیو از چهره و هم به صورت صوتی از محصول.

    از زمان آشنایی با سایت عباسمنش خیلی موضوعات بود که مقاومت داشتم ولی الان کمتر شده مثل آموزش دیدن،تلوزیون ندیدن،ورودی مناسب به ذهنم دادن و …

    استاد سپازگزارم از شما برای این آگاهی هایی که با ما به اشتراک میزارین و امیدوارم جواب کاملی داده باشم و کمکی به باورهای خودم و دوستان️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    به نام خدا 

    سلام به استاد عباسمنش و همه دوستان عزیز 

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    اولش مقاومت میکنم حالا میخواد هر چی باشه ولی بعدش با خودم صحبت میکنم مقاومت ذهنیم رو کم میکنم

    من قبلاً 8-7 سال در زمینه فروش کار میکردم حالا از بازاریابی محصولات آرایشی و بهداشتی گرفته تا فروش مدرک:/ و فروش آپارتمان و فروش های دیگه وقتی با استاد و آموزش هاشون آشنا شدم فهمیدم که اگر میخوام آدم موفق و ثروتمندی بشم باید کاری رو انجام بدم که بهش علاقه دارم چون بعدش یک تحقیق گسترده ای هم کردم و فهمیدم در 100٪ موارد تمام آدم های موفق و ثروتمند فقط کار مورد علاقه شون رو انجام میدادند!

    خلاصه اینکه در دوره عزت نفس هدایت شدم به کار مورد علاقه ام تصمیم گرفتم یادش بگیرم با این حال هیچی ازش نمیدونستم

    ولی این وسط یک مسئله ای بود

    اینکه من همچنان داشتم کار قبلیمو که هیچ ربطی به کار مورد علاقه ام نبود را انجام میدادم 

    یه جورایی میشه گفت میترسیدم اون کارو کنار بذارم 

    رفته رفته هر توی کار مورد علاقه ام مهارت کسب کردم بیشتر بهش علاقه مند شدم و از اونور هم بیشتر از کار قبلیم متنفر شدم در حدی که نای صحبت کردن با هیچ مشتری رو در مورد هیچ محصولی نداشتم و همین حال بدم در کار قبلیم و حال خوبم در لحظاتی که داشتم کار مورد علاقه مو انجام میدادم باعث شد جهان رسماً منو با چک و لگد بذاره رو کار مورد علاقه ام یعنی از اون کاری که بهش علاقه ای نداشتم اخراج شدم

    همین باعث شد تمام تمرکزم بره روی کار مورد علاقه ام البته اولش بازم برای تغییر شغلم مقاومت داشتم بخاطر  باورهای خرابی مثل ترس از اینکه مردم چی میخوان بگن یا چون باید تکاملم رو در کارم طی کنم اولش درآمدی ندارم اونو چیکارش کنم خلاصه همه اینا بود  بابت همین رزومه میفرستادم به شرکت های فروش ولی عملاً به طور واضحی اوکی نمیشد حالا به هر دلیلی که آخر امدم گفتم آقاااا تو از خدا میخواستی کار مورد علاقه تو انجام بدی هدایت شدی به سمتش حالا بچسب با هر چیزی که هست باید تکاملت طی اینجوری که تا 100 سال آینده ام هیچ اتفاقی در روند پیشرفتم رر کار مورد علاقه ام نمیوفته که

    همین باعث شد که کل تمرکزم رو بذارم روی کار مورد علاقه ام یعنی برنامه نویسی سایت که انصافاً روزی بالای 8 تا 10 ساعت براش وقت گذاشتم تا خوب یادش بگیرم الان خداروشکر دارم نشانه هارو میبینم که توی کارم دارم روند پیشرفتمو طی میکنم

    عبارت تاکیدی:

    هر چیزی رو تغییر بدم باعث میشه که هر بار باکیفیت تر بشه برام بهتر بشه برام آسان تر بشه برام لذتبخش تر بشه برام

    والا استاد جان الان مهمترین تغییری که دوست دارم ایجاد کنم تغییر محل زندگیم هستش خیلی دوست دارم شهری که سال هاست داریم توش زندگی میکنم را تغییر بدیم ولی تا الان هنوز انجامش ندادیم به بهانه های مختلف

    ولی خیلی این خواسته در من ایجاد شده که دوست دارم برم یه شهر و منطقه ای جدیدتر و بهتر بابت همین تصمیم گرفتم اول از همه روی باورهای توحیدی در عمل را روی خودم کار کنم و بعد برم اون منطقه ای که دوست دارم رو از نزدیک ببینم یکم توی اون منطقه قدم بزنم تا ببینم که این همه آدمی که اینجا دارند زندگی می کنند چطور امدن ، به همون شکل ما هم می تونیم بیاییم

    هر چقدر کمتر به آینده ای که باعث احساس ترس و نگرانی در من میشه فکر کنم بیشتر میتونم در برابر خداوند تسلیم باشم

    مرسی از استاد عباسمنش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    یلدا گفته:
    مدت عضویت: 716 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستانی که این سلسله برنامه ارزشمند رو حاضر کردن

    چند وقت پیش که ما خونه مون رو یکم داخلش تغییر ایجاد کردیم، مجبور شدیم همه وسایل رو جا به جا کنیم، و همه چیز توی کیف و کوله و پلاستیک بود، این تغییرات تقریبا چهار روز طول کشید، من یه ویژگی که دارم اینه که میخوام همه برنامه ها از چند روز قبل مشخص باشه همه چیز سر جاش باشه و خیلی از سورپرایز خوشم نمیاد این یک تمرین باحال بود، که من باهاش خیلی راحت کنار اومدم با اینکه وسیله هام رو به سختی پیدا میکردم ولی به خودم میگفتم اشکال نداره هم خونه زندگی بهبود پیدا میکنه همه واسه تو یه تمرین خوبه که صبور تر شی و سخت نگیری یا مثلا با خواهرم برنامه چیدیم که بریم کمپینگ حدود دو ساعت رانندگی کردیم و شرایط آب و هوایی خوب نبود، مجبور شدیم همونو برگردیم و همه برنامه هامون بهم ریخت بدون این که غر بزنیم تازه کلی حرف زدیم، رقصیدیم، بعد اومدیم توی پارک نشستیم، جوری بود که خواهرم تعجب کرده بود که من اصلا غر نزدم و رو مخش نرفتم :)))

    دریافت من از این فایل :

    تغییرات زندگی رو با آغوش باز بپذیریم سعی کنیم دیدمون رو تغییر بدیم و جوری به اون مسئله نگاه کنیم که ازش لذت ببریم، از اون تغییر فرصتی رو برای پیشرفت پیدا کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    فاطمه پاسلاردخت گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    به نام راهنمای بی خطای من

    سلا به استاد عزیزم و تمام بچه های درجه یک سایت

    منم به سهم خودم اومدم تمرین امروز رو انجام بدم.

    و این بخش رو که گوش کردم سراسر خوشحال بودم از اینکه این بار ذهنیت قدرتمند کننده در من قوی تر بود و فقط باید تقویتش کنم به امید خدا.

    بریم سراغ تمرین:

    سوال اول: واکنش شما به تغییرات چطوریه؟

    میتونم بگم در اکثر موارد حتی اگر اولش واکنشم مقاومت بوده اما بعدش با دید مثبت ازش استقبال کردم ذهنیتم اینطور بوده که قطعا من رو رشد خواهد داد و چیزی به من اضافه میشه و من تقریباً تمام تغییراتی که در زندگیم و در خودم ایجاد کردم از این طریق و با این ذهنیت بوده. خداروهزار مرتبه شکر که لایق هدایتش شدم.

    در بقیه ی مواردم دیر یا زود سعی کردم خودم رو با اون تغییر هم سو کنم.

    سوال دوم: چه نتیجه ای از اون تغییرات گرفتید مثال بزنید.

    مثلا من قبلا تدریس زبان انجام میدادم و شرایط از آنلاین به حضوری تغییر پیدا کرد و من کارم رو کلا آنلاین شروع کرده بودم و از این تغییر استقبال کردم ذهنیت های درست واسه خودم ساختم کلی پیشرفت کردم در ارتباط برقرار کردن با والدین با بچه ها با زبان آموزانی که شاید کنترلشون سخته.

    هندل کردن کلاس های متعدد به تنهایی و حتی به خاطر یه سری شرایط هندل یه مدرسه به تنهایی.

    تجربه داشتن کلاس بچه های خیلی کم سن تر که تجربه اش رو نداشتم.

    – یه مثال دیگه عوض کردن دایره ی صمیمیت دوستام و رفت و آمد با اونها با اینکه در این مورد مقاومت داشتم اما وقتی رفتم تو دلش خدا بهم کمک کرد و اون آدم ها دورتر شدن از زندگیم و جالب اینکه اون موقع روابط ما پر تنش بود اما الان خیلی بیشتر دوستشون دارم خیلی با هم دورادور بهتر برخورد می کنیم و در کل حالم خوبه و به خدا سپردم اگر هم قرار شد ببینمشون خودش هماهنگ کنه و تسلیم خودشم با اینکه دلم براشون تنگ شده.

    سوال سوم: چه تغییرات کوچکی در زندگیت ایجاد میکنی تا ذهنت رو پرورش بدی؟

    راستش مدتهاست من این کار رو شروع کردم بخصوص تصمیمات جدیدی گرفتم برای تغییر بنیادین شخصیتم.

    تغییر در سبک غذا خوردنم هم خیلی وقته شروع کردم حدود 7 ماه پیش که شروع کردم باشگاه رفتن.

    ولی خب بازم بخوام این تغییرات رو ایجاد کنم

    آها اینم چن وقته شروع کردم صبح زودتر بیدار شدن و تجربه ی انجام برنامه هام در اون تایم.

    صبح باشگاه رفتن.

    اینا رو هم میخوام شروع کنم انجام بدم و فکر میکنم برام خوب باشه.

    یکی رفتن تو جمع های غریبه و جدید که تا حالا باهاشون بیرون نرفتم چون احساس میکنم برام سخته.

    سوال چهارم:عبارات تاکیدی که در جهت تغییر بهتون کمک کنه.

    اینو همیشه به خودم میگفتم و میگم خیلی حس خوبی میده بهم.

    من استااااد تغییرم نه قربانی تقدیر نه قربانی شرایط.

    من ترجیح میدم با کالسکه ی جهان هم راستا بشم و بر اون سوار بشم تا اینکه زیر چرخ های تغییر جهان له بشم.

    تغییر من رو رشد میده من رو بزرگ میکنه.

    تغییر راه میانبریه که خدا بهم نشون میده.

    سوال پنجم:چه تغییری رو باید در زندگیت ایجاد کنی اما از انجامش طفره میری؟

    درست کردن روابط عاطفی و عاشقانه م با همسرم چون دارم یه هشدارهایی رو دریافت میکنم و احساس میکنم از مسیر درست خارج شدم.

    این تصمیم رو چن وقتیه که گرفتم و قدم هایی عملی هم برداشتم بهش فکر کردم چطوری از اون وابستگی نامناسب در بیام و در عین بی نیازی رابطه ی کاملا عاشقانه با هم داشته باشیم.

    سعی میکنم رفتارهای نامناسب که ایجاد وابستگی های بی جا میکنه رو شناسایی کنم و قطعش کنم.

    تصمیم بعدی بیشتر و بیشتر رفتن در دل ترس هام مواجهه شدن باهاشون.

    نمیدونم خداروشکرررر کلی تصمیم گرفتم و استارت زدم و دارم عمل میکنم که الان چیزی به ذهنم نمیرسه که فعلا بازم بخوام تغییر بدم چون تمرکزم روی اون موارد هست به لطف خدا

    سربلند و وصل به خدا باشید.

    بازم تشکر استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1689 روز

    به نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم

    خدا رو شاکرم که توفیق گوش دادن به این فایل و بهره‌مندی از آگاهی‌هاش رو به من عطا فرمود انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خواهم بود انشاالله خدایا شکرت

    واکنش شما در مقابل تغییرات چیه؟

    اکثرا استقبال میکنم و دوست دارم مخصوصا تغییر خونه و شهرم و مهاجرت ولی میشه در مواردی هم مقاومت کنم اون هم به خاطر باورهای مخرب در مورد اون موضوع میشه به خاطر اینکه داخل ذهنم جاشو درست نساختم

    نکات مهم:

    تغییر تنها چیزی که نمیشه جلوش رو گرفت همه چیز در این جهان در همه ابعاد داره هر روز تغییر میکنه

    ذهن قدرتمند:نه تنها از تغییر استقبال می‌کنه بلکه خودش آگاهانه دست به تغییر میزنه

    ذهن محدود کننده: نه تنها از تغییر استقبال نمی کنه بلکه در مقابل تغییرات خیلی مقاومت می‌کنه فرار میکنه از تغییر کردن می‌ترسه

    یه موقع است مجبور میشیم به تغییر یه موقع است خودمون به استقبال تغییر میرویم

    باید مثل آب جریان داشته باشیم تا زندگی کنیم چون اگر تغییر نکنیم از بین میریم

    اگه ذهن نسبت به تغییر مقاومت داره باید شکلش رو تغییر بدیم چون اگه تغییر نکنیم خیلی از فرصتهای خوب رو از دست خواهیم داد

    مرحله اول:

    چه تغییری در گذشته ات رخ داده که در مقابلش مقاومت داشتی و بعد نتیجه اش خوب بوده؟

    من و خواهرم تا کلاس پنجم باهم بودیم من از این موضوع خوشحال بودم دوست داشتم همیشه کنار هم باشیم کلاس ششم ما از هم جدا شدیم روز اول مدرسه بود که متوجه شدم خواهرم داخل کلاس دیگه ایی هست خیلی ناراحت شدم مامانم اومد صحبت کرد تا پیش هم باشیم معاون به مامان گفته بود نمیشه بلاخره یه روز باید از هم جدا بشن بهتره از الان یاد بگیرن به همدیگه وابسته نباشند خوب اول یکم ناراحت شدم که موضوع حل نشد ولی من در ذهنم به حرف معاونمون فکر کردم و متوجه شدم درست گفته و فراموش کردم کم کم دیدم سخت نیست خوب تا اون روز یکی همیشه پیشم بود که روش حساب میکردم و بعد که تنها شدم در جوی که آشنا نبودم یاد گرفتم روی کسی حساب نکنم وابستگیم کم بشه اعتماد به نفسم هم بیشتر شد دوست های جدید پیدا کردم ترس هام کمتر شد چون با قرار گرفتن در این تغییر متوجه شدم چیزی برای نگرانی وجود نداشت چون قبلش از جدا شدن از خواهرم میترسیدیم و فکر میکنم از همونجا من آدمی شدم که خیلی کم وابسته میشدم به چیزی یا کسی و به خاطر این ویژگی هم اکثراً فکر میکنند من آدم بی احساسی هستم ولی برام مهم نیست…

    تغییر دیگری که من در مقابلش مقاومت داشتم تغییر مدرسه دخترم از غیر انتفاعی به دولتی بود خوب من فضای آروم و خلوت و کلا جو مدرسه غیر انتفاعی رو برا دخترم بیشتر می‌پسندیدم و دوست نداشتم دخترم در اضطراب امتحان و نوشتن تکلیف باشه با اینکه دخترم همیشه دانش آموز ممتاز مدرسه بوده ولی من باور داشتم که در مدرسه دولتی به بچه ها استرس و فشار امتحان وارد میکنند تکلیف زیاد میدن و یه سری موضوعاتی مطرح میشه که در غیر انتفاعی نیست ولی خوب اومدم ذهن خودم رو تغییر دادم گفتم این اتفاقاً در راستای رشد و پیشرفت بیشتر دخترم هست شاید من دارم اشتباه فکر میکنم و اصلا مدرسه دولتی این مدلی که من فکر میکنم نباشه شاید بهتره دخترم در این چالش قرار بگیره تا رشد کنه شاید باید جدی‌تر درسش رو دنبال کنه چون عاشق درس خوندنه و به تحصیلات عالی در رشته مورد علاقه اش و موفقیت های بزرگ فکر می‌کنه من آگاهانه دارم به نکات مثبت مدرسه اش توجه میکنم و پیشرفتهایی که دارم به چشم میبینم اعتماد به نفسش بیشتر شده دوستای جدید و بیشتری پیدا کرده مهارت ارتباط برقرار کردن با محیط های جدید رو پیدا کرده الان چون در این مدرسه روی اهمیت قرآن تأکید دارن همین موضوع باعث شده کلمات قرآنی زیادی رو بتونه معنی کنه و همینطور که از حفظ میخونه معنیش می‌کنه برام به معنیش فکر می‌کنه بعد درباره اش با من و باباش صحبت می‌کنه تفسیر هم در تکالیفش هست با هم انجام میدیم که باعث شده از یه سوره چند تا تفسیر رو بخونم و نکات مهم رو خلاصه اش کنم و بهتر خودم قرآن رو درک کنم هر بار هم به من میگه مامان خدا همش داره میگه الذین آمنوا و عملوا الصالحات پس خیلی مهمه

    بیشتر داره قانون رو درک می‌کنه علاقمنده که ببینه خدا در قرآن چی گفته از نکات مثبت دیگه اینه که نظم و مسولیت پذیریش بیشتر شده با اینکه خیلی نسبت به قبل تکلیف داره ولی خودش میگه بهتر یاد میگیرم وقتی ازش میپرسم کدوم مدرسه رو بیشتر دوست داری میگه هر دوش رو هر کدومش یه شکلی خوبه فکر میکنم انسان اگه از درون باورهاش درست باشه یه اصولی برا خودش مشخص میکنه که طبق اون در هر شرایطی عمل میکنه…

    مرحله دوم

    چه تغییرات کوچکی آگاهانه میتونم در زندگی روتین خودم بدهم ؟

    انشاالله تصمیم دارم برا پذیرایی یه آیینه قدی بخرم

    هر روز صبح یه آهنگ ملایم گوش میکنم همراه دریم بوردم از فردا تصمیم دارم یه آهنگ شاد و پر انرژی بگذارم انشاالله

    هر روز همسرم موقع بیرون رفتن بغلم می‌کنه باید اینبار خودم پیش قدم بشم

    مرحله سوم

    عبارات تاکیدی

    جهان هر لحظه جریان داره من اگه می‌خوام زندگی کنم باید باهاش همراه بشم

    خدا فقط خوبی منو میخواد وحتما یه خیر و برکتی در این تغییر هست و حتما در مسیر هدایت میشم و تنها نیستم امید و توکلم به خودشه

    هر تغییر یعنی رفتن به دل ناشناخته ها و کشف موضوعات جدید یعنی کشف کردن خودم خود شناسی بیشتر تجربه بیشتر یعنی لذتهای نو و تازه یعنی بیشتر زندگی کردن یعنی نشاط یعنی بیشتر فکر کردن و انگیزه گرفتن برای ادامه زندگی یعنی روابط جدیدتر و بهتر یعنی ثروت بیشتر یعنی موفقیت بیشتر یادگیری مهارتهای بیشتر یعنی رشد شخصیت تغییر کردن یعنی توحیدی تر شدن یعنی آرامش بیشتر یعنی خوشبخت بودن یعنی سعادت چون هر تغییری باعث رشد من میشه و در جهت پیشرفتِ منه

    با تغییر زندگی تنوع پیدا میکنه و حس خوبم بیشتر میشه

    وقتی به استقبال تغییر برم یعنی به خدا ایمان دارم که هست و در مسیر هدایتم می‌کنه به سمت موفقیت بیشتر

    در تغییرات فرصت های جدیدی برا پیشرفت هست

    هر تغییری بدون تردید نکات مثبت زیادی درش هست

    مرحله چهارم

    برنامه من برای تغییرات آگاهانه چیست؟؟

    من خودم می‌دونم باید یه تغییراتی در عملکردم ایجاد کنم ولی مقاومت دارم و اون در مورد روابط هست خدا رو شکر همسر خوبی دارم موضوع اینه که من در ابراز عشق و محبت به دخترم خیلی خوبم ولی در مورد همسرم ضعیفم و بیشتر غیر مستقیمه فکر میکنم از وقتی دخترم به دنیا اومد توجه ام به دلایلی بیشتر سمت دخترم رفت و ابراز عشقم نسبت به قبل به همسرم کم شد حالا هر دلیلی داشته فکر میکنم یه توجیهی هست که ذهنم میخواد خودش رو تبرئه کنه من قبول دارم اشتباهم رو و می‌دونم باید ارتباطات اشتباه ذهنیم رو به هر دلیلی که هست در این مورد تغییرش بدهم باید ابراز عشق و محبتم مستقیم بشه باید بهتر بشه چون می‌دونم خیلی تاثیر داره چون احساس خودم بهتر میشه چون تجربه های جدیدی خواهم داشت چون زندگی نه تنها برا هر سه نفرمون بلکه بیشتر برا خودم لذت بخشتر میشه با این تغییر من لذت بیشتر تجربه های بیشتر شادی و نشاط بیشتر رو هم در بیرون از خودم هم درونم تجربه میکنم انشاالله تعهد دادم اهرم رنج و لذتش رو همین الان بنویسم و عمل کنم انشاالله…

    استاد عزیزم بسیار بسیار از شما سپاسگزارم به خاطر توضیحات و آگاهی های این جلسه که بسیار عالی و راهگشا بود انشاالله که بهش عمل کنم انشاالله

    دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی شادی ثروت موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سیمین منصوری گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه ی عزیزان و همراهان گرامی

    خدا رو شاکرم که دراین مسیر سراسر عشق و آرامش و نور هستم و به یاری خدا و دستان پر مهرش مانند کودکی نوپا راه رفتن آموختم ،زمین خوردم ، زخمی شدم ، ولی کم نیاوردم و ادامه دادم و خسته نشدم ، چون میدونستم اگر راه رفتن یاد نگیرم زندگی بسیاااارررر سخت میشه ، و حالا هنوز هم با گرفتن دستم به دیوار و آهسته قدم برداشتن دارم حرکت میکنم و مطمئنم که تا دویدن و رسیدن راهی نیست که حقیقتا مسیر رسیدن به خواسته ، خود مقصد هست .

    خدایا شکرت

    فایل چهارم از دوره ی پر کاربرد و رایگان( ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده)

    هدیه استادِ جان به من و همه ی دوستان همراه

    اما جواب سوال:

    من قبلاً و در سنین پایینتر ، خیلی سخت‌تر با تغییرات کنار میومدم، مثل تغییر معلم و یا جدا شدن کلاسم از دوستان صمیمی ، یا جدا شدن مدرسه ام از خواهرم و… و همش سعی داشتم با تلاش فیزیکی زیاد درستش کنم ولی اکثرا نمیشد و ولی کمی که بزرگتر شدم و دیدم که تغییرات خیلی هم سخت و بد نیستند بهتر و راحتتر پذیرفتم و تغییر شهر محل سکونت مون و تغییر دوستان و همکلاسی‌ها و محله و همسایه ها و … برام قابل پذیرش بود و میگفتم که با افراد جدیدی آشنا میشم و زندگی در شهر جدید و با آدمهای جدید رو تجربه میکنم و چیزهای بیشتری یاد میگیرم ، شهر جدیدی رو میبینم و … و حتی خیلی از اوقات خودم اقدام به ایجاد تغییرات میکردم ، مثلا وقتی که وارد دوره دبیرستان شدیم همه ی دوستان صمیمی من به یک مدرسه رفتند و از من هم خیلی خواستن که همونجا برم ، ولی من با اینکه دوست داشتم و مسیرش هم نزدیکتر بود ولی نرفتم چون میدونستم که مدرسه ی مورد نظر من بهتره و همین طور هم بود و همه چیزش بهتر بود و یا در تغییر شهر محل سکونت و یا شغل، بعد از ازدواجم که بارها با توجه به شرایط به راحتی و باور به خیر بودن واینکه حتما برای زندگیمون بهتره از هر نظر مهاجرت کردیم و حقیقتاااا عالی بود هر بار برامون.

    و حالا که با آموزشهای استاد آشنا شدم سعی میکنم آگاهانه با همه ی وجودم از تغییرات استقبال کنم و حتی تغییراتی را خودم ایجاد کنم که لازم هستن در هر زمینه ای.

    و اما جواب تمرین:

    مرحله ی اول

    همون‌طور که گفتم من در زمان تحصیلم با تغییر معلم و تغییر کلاسم که از. دوستانم جدا میشدم مخالف بودم ولی بعد از ایجاد تغییرات متوجه شدم که اصلا اینطور که من سخت و طاقت فرسا جلوه اش داده بودم نبود و حتی خیلیییی بهتر بود و باعث شد دایره ی روابط من گسترده تر بشه و بتونم بپذیرم که با تغییر کنار بیام و منتظر نتایج خوب باشم.

    من در کودکی بعضی غذاها رو بدون امتحان کردم نمی‌خوردم و یکبار با اصرار خواهرم خوردم و متوجه شدم که تا حالا چه چیزی رو از دست دادم، و از اون موقع برای غذای جدید مقاومت ندارم و امتحان میکنم.

    مهاجرت ما در کودکی به شهر دیگه در جنوب ایران باعث شد با کلی آدمهای خوب و نازنین و مهربان و خونگرم که واقعا احساس می‌کردیم که یک خانواده هستیم ، دوست و آشنا بشم و کلی خوبی یاد بگیرم و خاطرات عالی برام بمونه.

    و…

    مرحله دوم:

    من آگاهانه تغییرات زیادی را در شخصیتم ایجاد کردم و در سبک زندگیم

    در رفتارم با فرزندانم

    در برنامه های روزانه ام

    و مهمترین تغییر این بوده که سعی دارم هر کاری رو با هدایت خدا انجام بدم و خیلی خوب بوده و لذت و آرامش داره.

    تغییر دکور خونه رو هر چند وقت انجام میدم

    سعی میکنم غذاها و کیکها و طعم های جدید رو امتحان کنم

    عاشق مهاجرت هستم به هر شکلی و‌کلا از یک جا موندن و به یک سبک ثابت زندگی کردن و به قول استاد به یک روال ثابت رسیدن خسته میشم و دوست دارم هرروز تغییراتی رو ایجاد کنم.

    مرحله ی سوم:

    عبارت تاکیدی

    من با تغییر کردن بزرگتر و جسورتر میشم.

    من با تغییر کردن میتونم به خواسته هام برسم.

    من با تغییر کردن طبق قانون جهان که براساس تغییر هست عمل کرده و نتیجه میگیرم.

    من تغییر را دوست دارم چون همیشه نتیجه ی خوبی برام داشته.

    من دوست دارم تغییر کنم چون راکد ماندن باعث گندیده شدم من میشود.

    من از تغییر لذت میبرم چون دنیای جدیدی رو تجربه میکنم.

    من می‌دونم که خدا در پس تغییرات منو به خیر بزرگی میرسونه.

    و تغییراتی که برای انجامش برنامه دارم:

    بازی روزانه با فرزندانم

    یادگیری زبان انگلیسی

    ایجاد شغل خانگی برای خودم و …

    بسیار سپاسگزارم از استاد مهربانم که با این همه آگاهی که با عشق و سخاوت در اختیار ما میزارن باعث موفقیت و حال خوب و آرامش هر لحظه ی ما میشن.

    براتون از خدای مهربان بالاترین و بهترین درجات موفقیت و ثروت و توحید و سلامتی و عشق و بهترینها رو خواستارم.

    استاد جان عاشقتم

    در پناه خدا پاینده باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    سلام بر عزیزانم

    استاد جان من پذیرفتن تغییر برام یه کم سخته اما بعد از گذشت یه مدتی خیلی عالی با اون تغییر کنار میام یعنی انگار اولش برام غیر قابل تحمله ولی بعد خیلی راحت میشم

    درمورد سوالی که پرسیدین خیلی جاها بوده که تغییراتی به وجود اومده و من اولش ناراحت شدم اما بعد دیدم که خیلی هم به نفعم بوده

    مثلا وقتی گوشی های لمسی تازه اومده بود من چون عادت کرده بودم به گوش های دکمه ای اصلا دوست نداشتم لمسی بخرم اما بعد که خریدم دیدم وای چقدر عالیه چقدر کار کردن باهاش راحتتره و الان اگر یه گوشی دکمه ای که قبلا باهاش کار میکردم بهم بدن خیلی خیلی برام سخته که باهاش کار کنم

    یه مثال دیگه اینکه خواهر من وقتی از همسرش جدا شد با بچه ش اومد خونه ما و این برای من خیلی سخت بود و اصلا اون وضعیتو دوست نداشتم اما بعد که خودم از خانواده م جدا شدم و یه جورایی مستقل شدم فهمیدم که چقدر خوب شد که خواهرم پیش مادرم هست هم به مادرم کمک میکنه و هم باعث میشه که مادرم کمتر برای من دلتنگی کنه و اینطوری منم میتونم با خیال راحت به کارهای خودم برسم

    یکی دیگه از تغیرات جابه جایی پول توسط اینترنت و همراه بانکه که خیلی خیلی کارو راحت کرده و من اولش اصلا از این سیستم خوشم نمیومد و یا اینکه دیگه قبضای کاغذی نمیاد جلوی در خونه و اولش ما خیلی با سیستم مشکل داشتیم ولی الان میبینم خیلی راحت شده اس ام اس قبض میاد و ما از خونه با اینترنت پرداخت میکنیم

    در حال حاضر باید تغییراتی در خودم به وجود بیام مثلا این که شغلمو عوض کنم ، چندتا مسافرت تنهایی برم، با افراد جدیدی رابطه برقرار کنم راستش هنوز ایده ای برای شغل جدید ندارم اما اگر قراردادم تموم شه احتمالا برای افراد دیگه ای کار کنم

    عبارت تاکیدی که میتونه روی من تاثیر داشته باشه درمورد تغییر اینه: تغییر خیلی خوبه و منو رو چند پله میبره بالاتر

    استاد جان فعلا تا همین جا یادم میاد و میخوام کامنتارو بخونم و مطمئن هستم با خوندن کامنتها خیلی چیزهای بیشتری هم یادم میاد

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بینهایت از شما سپاسگذارم برای این فایل ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    نازیلا مسلمی گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    سلام به دوستان عزیز و استادم و خانم شایسته ی مهربان

    خدا رو بسیار بسیار شاکرم که با این سایت آشنا شدم و همچنان دارم ادامه میدم

    استاد عزیزم من از وقتی بچه بودم دنبال تغییر زندگیم بودم چون من از بچگی مشکلات متفاوتی رو تجربه کردم که خواسته یا نا خواسته تو زندگیم باهاشون مواجه بودم

    چون میخواستم دووم بیارم و از بین نرم تغییر میکردم

    من شغلای مختلفی رو امتحان کردم

    البته دنبال علاقه ام بود نمی‌دونستم چی می‌خوام

    و به این دلیل خیلی شغل عوض کردم شهرای مختلفی رفتم با آدمای مختلف ارتباط داشتم

    دوستامو کامل تغییر دادم

    روابطی که احساس میکردم فقط اسیبه حذف کردم

    الان که دارم کامنت مینویسم چند روزی هست به خاطر کارم اومدم پاکستان و فکر میکنم الان بدونم چی می‌خوام کارم انشالله هم پول داره و هم آزادی زمان و مکان

    البته انشالله در آینده برنامه ام برای مهاجرت به عمانه برای همیشه

    و انتخاب عمان هم بخاطر امن بودن و نزدیکی به ایران و بحث کاریه که می‌خوام اونجا انجام بدم هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2661 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خداوند زیبایی ها و خوبی ها ،

    سلام استاد عزیز و دوستان عزیزم

    من پریسا شعبانی هستم از شهر زیبا و ثروتمند آمل

    تغییر برای من خیلی لذت بخشه از همون زمانهای کودکی

    حالا زیاد با این بحثهای رشد و پیشرفت اشنا نبودم اما دوست داشتم و دارم

    چند مثال میزنم براش من از بچه های دوره سلامتی هستم

    من بدون هیچ مقاومتی پذیرفتم حرف شمارو

    هی ذهنم میخاست شما رو نفی کنه اما خوب من با تغییر مسئله ای‌نداشتم

    شما سایت رو ب انگلیسی گذاشتید و‌من از اون تایم تا حالا هر روز ب مدت 45 دقیقه زبان میخونم

    خوب خیلی ارزش داره برام

    کلا بازم‌ میگم یه چیزی که تغییر نکنه و ی روند ثابتی و طی کنه من ازش فراری هستم

    تو‌تغییر دکور منزل همیشه فعال هستم

    من عاشق چیزهای جدیدم ،البته نه اینکه برم سیگار بکشم یا مشروب بخورم بگم‌جدیده ،ببینیم حسش چجوریه ،خیر ،

    ارزش خودم و تغییرهای که دور نمای خوبی داره و تجسم میکنم و‌میبینم ک خوبه و بسم الله حرکت

    راجب تغییر دکور که استاد باز هم برای من صدق میکنه ،بسیار تنوع طلب ،همون امکانات و هی تغییر میدم

    حتی تشت بزرگ حمام و صندلی ها رو‌ تغییر میدم (یه گوشه دیگه میزارم)دوست دارم

    در زمان‌ نامزدی رفتار پرخاشگری داشتم که اگه همون رفتار ادامه داشت من تجربه زندگی عالی رو حس نمیکردم

    و تغییر دادمش (البته در این زمان دیگ شما راهنما ما بودید)

    من در زمان پندمیک بازار آنلاین لباس زدم (درسته باورهام مسئله داشت و فکر میکردم این دیگه نهایت فرصته ،اما خوب شوق و ذوق بود و باعث شد من انگیزه بگیرم برای استارت کار )

    اما خوب من خودم‌ و تغییر دادم

    اتفاقا یه برنامه کودکی بود به نام‌شگفت‌انگیزان و بچه ها رو دعوت میکردن خیلی برام جالب بود 99٪بچه ها میگفتن کرونا بود ما حوصله امون سر رفت و شروع ب اینکار کردیم با‌کمک مادرمون

    خیلی رویایی هستن این بچه ها ،بدون هیچ مقاومتی میپذیرن

    راجب بحث جمله تاکیدی

    قبل اینکه شما عرض کنید جمله خودتون و من فایل و استوپ‌دادم و‌گفتم پریسا تو‌چی میخای بنویسی ؟؟

    گفتم من در جهت‌مثبت و مسیر درست هستم و هر تغییری ب نفع منه و باعث رشد منه ،مثل یه تیرکمون من و حل میده به سمت جلو

    و گوش دادن این فایل پربرکت برام هماهنگ شده با نشانه امروزم گفتگو‌ با استاد‌جلسه 5

    و جلسه 6 کسب و‌کار شخصی

    نمیدونم چه تغییری باید تو‌خودم ایجاد‌کنم

    همش شک و تردیده،ک این‌ شک‌و‌ تردید قدرت تصمیم گیری و از انسان میگیره

    خداوندا من تیکه ای گوشت و استخوانم تو‌من را حمایت کن ،تو من و هدایت مستقیم‌و‌واضح بکن ،الهی آمین

    اگه بخای یه تغییری ایجاد‌کنی در حال حاضر اون‌ چیه پریسا جان؟؟؟؟؟؟؟

    من همیشه در حال تغییر هستم ،همیشه

    اما در حال حاضر روح ام تشنه کسب و‌کار شخصی هست و فعلا دارم 2/3 تا میکنم برای اینکه ببینم‌ تو‌چه فیلدی دوست دارم استارت بزنم

    ورزش،همون لباس،نمیدونم ،

    در کل تمام این فایلها نشانه ای محکم و واضح هستن برام که داره ضربه های آخر میخ ام خورده میشه

    و احساس برکت عجیبی دارم به این دسته بندی فایلها

    سپاسگذارم از شما استاد عزیز ،شما جزو سپاسگذاری های هر روزه من هستید

    ب‌امید دیدار شما در آمریکای کالیفرنیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: