پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 11
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربونم
سلام استاد جونم
همون خدایی که هدایتم میکنه هر لحظه بهم گفت استاد داره با این فایل میزانِ نیاز به تایید بچه ها رو مورد تحقیق قرار میده
استاد یاد داستانِ اویس قَرنی افتادم که هرگز پیامبر و ندید اما در فرکانسِ پیامبر بود
استاد درسته شما را از نزدیک ندیدم اما قلبم ،قلبتون و حس میکنه و چقدر از دریافتِ این انرژی حس خوبی دارم
استاد ایمان دارم که دوره ی جدید ،بینظیره و قرارِ ی انقلاب جدید در نسل گذشته یی که به شدت احساسِ بی ارزشی دارن ایجاد کنه
و چقدر جهان به وجود شما افتخار میکنه
چقدر احساسِ فوق العاده یی دارم از اینکه در صراط المستقیم هستم
الهی بینهایت شکرت
الله مهربان پشت و پناهتون باشه مردِ بزرگ
بنام الله مهربان
سلام و عرض ادب دارم خدمت خواهر و جواهر ارزشمند سارای دوست داشتنی …
کامنت های شما رو با عشق می خونم و لذت میبرم. و هر موقع خواستم براتون بنویسم جهان اجازه نمیدادو فاصله داشتم با فرکانس شما .(همون داستان اویس )
خداوند رو شاکرم برای وجود شما و اون قلم تواناتون اون حس پاک و اون روح پاک پاکتون…
به شخصه دو ستتون دارم و بهتون عشق می ورزم.
دست تمام دوستان رو به گرمی میفشارم و با تک تک سلولهای بدنم شاکر خداوندم برای وجودشون…
به قول شهریار عزیز ”
با علی (ع ) خدا رو شناختم
مرسی که هستید
مرسی که نوشتید.
با امید به اینکه
همواره توفیق، رفیق، طریق سعادت، سیادت و سلامت شما باشد.
سلامتی و بهروزی
شما رو از خداوند متعال مسئلت دارم.
اندازه ی حس های قشنگت
دوست دارم.
امضای الله مهربان پای تک تک آرزوهات.
امیدوارم در زمان و مکان مناسب شما رو زیارت کنم .
انشاءالله
به نام خداوند علیم و حکیم
سلام و درود بر همه عزیزانم بخصوص استاد عباسمنش گرانقدر
گاهی اوقات تغییرات شخصیتی و اتفاقات زندگی ما بگونه ای نامحسوس و زیر پوستی اتفاق میفته که به سختی بیاد میاوریم قبلآ چطور بودیم و الان چجوریم! و تلنگری همانند این فایل استاد میخواد تا وادار به فکر کردن و کند و کاو در گذشته مان شویم تا برایمان این تغییرات واضح و نمایان شود.
این فایل با اینکه مدت زمانش کوتاه بود ولی خیلی برای من درس داشت و سر شار از آگاهی های ناب بود. بگونه ای که خودمم از تغییراتی که در این مدت کوتاه داشته ام شگفت زده شدم و امروز میخوام قبل از پاسخ دادن به سوال استاد با آوردن یک مثال ، این تفاوت ها در زندگیم را در سه حوزه خرید منزل،قرعه کشی وام و اعزام به مسابقات ورزشی بیان کنم و به باور خوش شانسی یا بد شانسی برسم.
چطور یک آدم بدشانس تبدیل به یک آدم خوش شانس شد؟!!
در محاورات و گفتگوهای عامه مردم میبینیم که دائما موفقیت ها و شکست ها یا اتفاقات خوب و اتفاقات بدی رو که برای خودشان یا دیگران اتفاق میفته رو به شانس ربط می دهند.
به قول استاد یعنی ما خودمان هیچ نقشی در اتفاقات زندگیمان نداریم و مانند برگی در باد، این نسیم زندگیست که داره هر لحظه ما رو به سمتی میبره و انگار خدا برای یکی خواسته و برای یکی نخواسته!
باور و افکار منم تا قبل از آشنایی با استاد دقیقآ همین بود. و اینگونه در برابر تضادهای زندگیم سپری فولادی ساخته بودم تا از من در برابر تضادهایم محافظت کند و اوج ایمانم این باشد که یارب من بر خلاف دیگر بندگانت از نقشم راضیم! نه به این دلیل که نقشم و دوست داشته باشم، نه. بلکه به این دلیل که تو؛ این نقشو برای من در نظر گرفتی!!
همانطور که در فایلهای گذشته اشاره کردم من آدمی بودم که به شدت دوست داشتم ترحم دیگران و به خودم جلب کنم و نقش ثابتی که در زندگیم بازی می کردم نقش یک قربانی بود.
جهان هم طبق قانون بدون تغییرش جدیدترین و هیجان انگیز ترین سناریوهاشو برای بازی این نقش برای من کنار میگذاشت! رزومه پر و پیمانم که دائمآ نقل زبانم بود و در هر فرصتی از آن برای تبلیغ علیه خودم استفاده می کردم؛ این نقشو در زندگیم پر رنگ تر جلوه می داد. بگونه ای که لذت زندگیم این شده بود که شاهد مثال شده بودم برای مثال زدن های دیگران!
اینهمه تغییرات در زندگی من در این مدت کوتاه از زمانی اتفاق افتاد که پذیرفتم خودم خالق زندگی خویشم نه شانس و تقدیر و خداوند! و در دوره کشف قوانین این باور دارد روز به روز تقویت و قویتر می شود.
بریم سراغ نمونه هایی از زندگیم تا سخنم بیشتر از این طولانی نشه.( اینم یه الگوی تکرار شونده است خخخ)
1- خرید آپارتمان: چند سال پس از اینکه کارمند شدم تصمیم گرفتم آپارتمان نوسازی بخرم تا در آینده ای نزدیک ازدواج کنم. به همین دلیل ماشین زیر پامو فروختم و قرار روز معامله مشخص شد. (آنوقت ها اختلاف یه آپارتمان با یه ماشین اینقدر زیاد نبود). شب قبل از موعود مشخص شده قیمت مسکن رشد نجومی کرد (زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد) و صاحب ملک در روز معامله توافق رو باطل کرد و درخواست مبلغ خیلی بیشتری رو کرد که از توان من خارج بود و من عطای خرید آپارتمان رو به لقایش بخشیدم و از طرف دیگه رفتم همون ماشین قبلیمو با کیفیت کمتر و قیمتی بالاتر خریدم.(چقدر من بد شانس بودم!)
در حالی که معامله ای که پارسال انجام دادم کاملآ هدایتی بود و از طریق دیدن نشانه ها و عمل به آن اتفاق افتاد که شرح مفصل آن در کامنتهای سفرنامه قبلآ نوشته ام. و پس از گذشت ماهه تائید کننده این مطلب بود برام که من در زمان مناسب در مکان مناسب بودم و این اتفاق به راحتی اتفاق افتاد.(چقدر من خوش شانسم)
ادامه این کامنت رو در فضای باز و در دامن طبیعت ادامه می دهم در حالی که نسیم خنکی در حال وزیدن است و دورنمای زیبایی از شهر و کوه قلاقیران (نماد ایلام) را نظاره گرم. و چایی آتشی دلچسبی را پس از صرف نهار در کنارم دارم.جای همه عزیزانم سبز. امیدوارم این احساس خوب و انرژی مثبت به همه شما که این کامنتو میخونید سرایت کرده باشه.
2-قرعه کشی وام: اوایل استخدامم سازمانمون قراردادی با بانک بسته بود که به همکاران وام پرداخت کند. به همین منظور قرعه کشی ای در سازمان انجام شد و از 77 نفری که در قرعه کشی شرکت کردن؛ من نفر 76 ام شدم. و جهان بازم هم در جهت تائید و تقویت باورهایم دست بکار شد.جالب اینکه این باور بدشانسی و قربانی بودن به همینجا ختم نشد و درست دو ماه قبل از رسیدن نوبت گرفتن وام، سازمانمون با استانداری ادغام شد و بطور کل صورت مساله پاک شد.(چقدر بدشانسم من!)
بعد از آشنایی با استاد؛ سال گذشته تعاونی قرض الحسنه در سازمانمون تشکیل شد و قرار شد به همکاران وام قرض الحسنه با کارمزد 4% پرداخت شود. حالا اتفاقی که افتاد این بود که اسم من جزء نفرات اول از گوی دراومد و همه به من تبریک میگفتند که امروز روز توئه.(چقدر من خوش شانسم!)
من این وام و دو وام دیگر رو که میتونستم استفاده کنم.بر اسا آموزه های استاد هرگز استفاده نکرده و نخواهم کرد.
3- مسابقات ورزشی: قرار بود مسابقات فوتسال بصورت منطقه ای برگزار بشه و من که فوتبالم خیلی خوب بود و جزء نفرات منتخب آموزشگاههای استان بودم و بازی باشگاهی داشتم، فکر می کردم حتمآ برای موفقیت تیم جزء تیم خواهم بود. ولی من به علت اینکه تازه استخدام شده بودم و هنوز با کانون های قدرت در سازمان آشنایی نداشتم در کمال ناباوری دیدم کسانی رو به مسابقات برده اند که برای تفریح و آب و هوا عوض کردن رفته اند و من انتخاب نشدم.(چقدر من بدشانسم)
هفته گذشته اطلاع دادندمسابقات کشوری کارمندان قرار است در هفته آینده برگزار شود. اداره کل ورزش جوانان استانمون در نامه ای که برای سازمانمون فرستاده بود از من و دونفر دیگر از همکارانم که در مسابقات استانی رتبه اول را کسب کرده بودیم دعوت کرده بود برای شرکت در مسابقات کشوری که در مشهد برگزار می شود. مانعی که در این میان بود این بود که از یکطرف برای اعزام ما سنگ اندازی می کردند و با بهانه های مختلف سعی می کردند ترتیب اثر به این درخواست ندهند. از طرف دیگه مهلت زمانی ثبت نام سایت وزارت ورزش بعلت های نرسیدن نامه های مربوطه تمام شده بود.طبق آموزه های استاد احساسمو بد نکردم و گفتم الخیر فی ماوقع. اگه خیر من در این سفر باشه کسی نمیتونه حق منو ضایع کنه و اگه خیریتی توش نیست که تسلیمم به رضای خدا. و سعی کردم واکنشی به صحبت هایی که به گوشم می رسید نشان ندهم.با نامه نگاری اداره ورزش و جوانان استان و پیگیری مسول رفاهمون وزارت دسترسی ای به ما داد تا اسامی خودمون رو در فاصله چند روز تا برگزاری مسابقات ثبت کنیم و دیشب مسئول رفاهمون تماس گرفت و کد ملی خواست برای گرفتن بلیط که اگه بلیط اوکی شد در مسابقات شرکت کنیم.(چقدر من خوش شانسم!)
===============================================
سوال:چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط،در زندگی شما هست؟
یکی از چیزهایی که در روابط برای من اهمیت ویژه ای دارد راستگویی و صداقت است. بگونه ای این مسئله برای من حائز اهمیت است که تمام ویژگیها و خصوصیات و معیارهای دیگرم برای روابط رو تحت شعاع خودش قرار می دهد. یعنی حاضر نیستم با کسی که همه ویژگی های خوب و دارد ولی صداقت ندارد؛ روابط نزدیکی داشته باشم. و جهان نیز افرادی رو در فرکانس من قرار میدهد (چه در دنیای واقعی و چه در فضای مجازی) که ویژگی بارزشان صداقت است.
الگوی تکرار شونده منفی ای که مدتی هست دارم روش کار میکنم اینست که دائمآ افراد مختلفی بخصوص از طریق تلفنی از طرف موسسات خیریه برای گرفتن کمک تماس می گیرند یا آشنا و همکاری طلب قرض می کند. و این مسئله بصورت الگو دارد تکرار می شود. و ریشه این مسئله بر می گردد به کمک هایی که قبلا به آن موسسات داشته ام و این موسسات که بصورت زنجیر وار بهم وصل هستند شماره مرا در اختیار سایرین قرار داده اند و هر چند روز یکبار از شهرستانهای مختلف و حتی از تهران چنین تماس هایی دارم. یا چون قبلا به همکاری یا آشنایی قرض داده ام الان هم انتظار تکرار آنرا دارند. و من طبق آموزه های استاد درخواست همه رو رد کرده ام و تمرکزم بر تسویه وام هایمان است که به امید خدا در آینده نزدیک در مورد آنها نیز خواهم نوشت.یا حق
سلام به آقا اسداله دوست عزیز وارزشمندم کامنت پراز آگاهی شما را با تمام وجود خواندم چقدر شما را بخاطر تغییرات وموفقیت های کوچیک وبزرگت تحسین کردم آفرین بشما ؛به این همت ،به این ازتعهد من باید از عملگرایی دوستانی چون شما یاد بگیرم و با نتایجی که بدست می آوریم به استاد ثابت کنیم قدردان زحمات ایشان وبانو شایسته هستیم در فضای باز و در دامن طبیعت ادامه می دهم در حالی که نسیم خنکی در حال وزیدن است و دورنمای زیبایی از شهر و کوه قلاقیران (نماد ایلام) را نظاره گرم. و چایی آتشی دلچسبی را پس از صرف نهار در کنارم دارم.جای همه عزیزانم سبز. لبریز از این حس ناب شدم خداروشکر ،من عاشق کوه وطبیعتم این خواسته بشدت در من قوت گرفت ازت ممنونم که این احساس ناب را به من منتقل کردی یکی از آرزوهام قدم زدن در طبیعت در دامنه کوه است بهترینها رادر تمام زمینه ها از خداوند منان برایت آرزو میکنم
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
سلام و درود فهیمه عزیز
خداوند را شاکر و سپاسگزارم بابت احساس خوبی که دریافت کردید و با کامنتتون دوباره اون احساس قشنگ رو به من برگردوندید؛ ممنونم ازت.
نوشته بودی عاشق کوه و طبیعتم، خواستم بگم درسته در کویر زندگی می کنید ولی کویر و استان زیبایتان هم زیبائی های خودش را دارد.نوروز 1398 مهمان استان زیبایتان بودیم. یکی از بهترین و خاطره انگیز ترین مسافرت های زندگیم بود. برایم تجسم عینی در زمان مناسب در مکان مناسب بودن بود. آن سال ایام نوروز بارندگی های سیل آسایی اومد و همه نقاط کشور را درگیر کرده بود. و به همه هشدار می دادند مسافرت نرید ولی ما انگار در ایران نبودیم و جز خاطرات قشنگ چیز دیگری تجربه نکردیم. به همین دلیل همواره عاشق استان یزد هستم با آثار تاریخی فراوان و بی نظیر و مردمانی با لهجه ای شیرین که از عسل شیرین تر است.
ممنونم که برایم نوشتی و یکی از خواسته های امروزم و که صبح نوشته بودم تیک زدی. برایتان در این مسیر زیبا سلامتی و نعمت و ثروت و حال خوب فراوان آرزومندم دوست عزیز. یا حق
سلام اسداله دوست ارزشمندم درسته اگر توجه ات را آگاهانه عادت بدی به دیدن زیبایی ها در کویر هم زیبایی های چشم نوازی میبینی که در جای خودش نادر وبی نظیره خوشحالم که در یزد به شما خوش گذشت وخاطرات خوبی رقم زدی من هم انشاالله درزمان مناسب شهر زیبای شما را میبینم وتجربه شیرینی از مسافرت به ایلام زیبا را برای خودم رقم خواهم زد
سلام برشما دوست عزیزم:)
چقدر زیبا محیط اطرافتون و زیبایی هارو توصبف میکنم بی نهایت لذت بردم و شمارو واقعا تحسین میکنم بابت این توجه عمیق و دقیق به زیبایی های بزرگ و کوچک اطرافتون
همیشه در پناه خداوند یکتا شاد و سلامت باشید و مثل کامنت الانتون پر از انرژی فوقالعاده:)))
سلام و درود Cinnamon عزیز
ممنون از کامنتی که نوشتید و تحسین می کنم نگاه زیبا بینی رو که دارید که سبب شده زیبایی هایی رو که توصیف شده را اینقدر خوب دریافت کنید.
همواره لبریز از عشق و زیبایی و احساس عالی و انرژی لایزال خداوند باشی دوست عزیزویا حق
سلام به دوست الهی و همشهری عزیزم آقای زرگوشی .خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم نوشتین از ایلام .اما پاسخم برای تشکر از کامنت های ارزشمندیه که مینویسین که از روی نوشته هاتون میشه صلح و آرامش درونیتون رو حس کرد و صداقتی که توشون موج میزنه .تحسینتون میکنم بابت تغییراتی که داشتین و اینکه خیلی منسجم و زیبا نکته های مطرح شده توی فایل رو با مثالها عینی از زندگی خودتون برای خواننده ی کامنتتون باورپذیرتر میکنین .موفق تر باشین با کمک و مدد رب یکتا
سلام و درود خانم سلطانی عزیز
واقعیتش شوکه شدم گفتی همشهری هستیم! واقعیتش تصور نمی کردم از اعضای سایت کسی همشهریم یاشه ، اونم شما که از اعضای باسابقه و فعال سایت هستید.اینم از برکات این سایت الهیه.از آشنائیتون خوشبختم. ممنونم که برایم نوشتید تا بیشتر باهاتون آشنا بشم.
داشتم فکر میکردم این کامنت میره تا آمریکا و برمیگرده به ایلام تا به دست صاحبش برسه و چقدر تکنولوژی حیرت انگیزه!.بهترینها رو برات آرزو میکنم دوست عزیز.یاحق
سلام مجدد خدمت شما .خیلی حس قشنگیه وقتی ی جایی هستی و ی همشهریت رو پیدا میکنی مثل حس ی مهاجر که توی ی شهر یا کشور دیگه ی هم زبانش رو پیدا میکنه هرچند اینجا همه یکی هستیم و کسی غریبه نیست و عین ی خانواده بزرگ هستیم ولی باز هم حسش زیباست . ممنونم از شما
به نام خدای مهربانم و سلام به شما دوست ارزشمندم
ممنونم و سپاسگذار بابت آگاهی هایی که دائما در کامنتهاتون به اشتراک میذارید
چقدر زیبا و آگاهانه، مثال های بد شانسی و خوش سانسی رو زدید و چقدر ماها داریم رئزانه در زندگی هامون این حالت ها و این مدل رفتارها رو میبینیم
برای خود من سالهای سال هر اتفاقی که خواسته من نبود و اتفاق می افتاد رو از بد شانسی میدونستم و هر اتفاق خوب رو خیلی از خوش شلنسی نمیدونستم و میگفتم این دیگه حق من بود . یعنی حداقل یه جاهایی احساس لیاقت میکردم اما ناآگاهانه اما از اونجائیکه قوانین ، مو لای درزش نمیره، و من انسانی بودم ( الان خیلی کمتر) که بسیار احساس قربانی شدن داشتم (و این رو از دوره عزت نفس متوجه شدم)، این بد شانسی در خیلی جاها برای من رخ داد و مخصوصا در روابط و اون هم ازدواج…
یعنی باید بگم من در روابط با افراد سر کار و یا افراد خانواده و دوستان، بسیار موفق و روابط بسیار عالی و همه عاشق من بودند و الان هم بیشتر هستند، اما در رابطه زناشویی این اتفاق آنطور که فکر میکردم نشد چون اون حس بد شانسی و اون احساس قربانی بودنه که قصش سر دراز دارد، سالهای سال من رو بشدت آزار داد و میدهد البته کمتر از قبل
و چقدر زیبا شما همه این موارد رو برامون نوشتید و چقدر این چند فایل اخیر استاد، باعث شده که ماها خیلی متفاوت تر از قبل فکر کنیم و عمیق تر وارد باورها و الگوهای تکراری زندگیمون بشیم تا بتونیم بهتر باور کنیم و بهتر از قبل هم بسازیم
ممنونم که نوشتید و باعث شدید باز هم من، عمیق تر به ناخواسته هایم در رابطه ام فکر کنم
آرزوی سلامتی حال عالی، عشق بدون وابستگی و شادی بی انتها رو برای هممون دارم
سلام و درود خانم حسینی عزیز
واقعیت جامعه و فرهنگی که داریم توش زندگی می کنیم بدور از آگاهی ها و باورها و ارزشهای الهی است.به همین دلیل از خداوند دور افتاده ایم با اینکه داعیه مسلمانی داریم. این باورهای مخرب در زمینه ازدواج بیشتر از سایر جنبه هاست. به همین دلیل میبینیم نسل های دهه 50 و 60 بخاطر محدودیت های شدید و باورهای مخرب در روابط زناشویی دچار مشکل هستند.بعنوان مثال بارها شنیده ام حتی کسایی که بیشتر از لیاقتشون همسری برگزیدند باز برای اینکه به اصطلاح عامه چشم نخورند خودشون را ناراضی جلوه می دهند و میگویند:«پیشونی، منو کجا میشونی!»
همواره تحسین میکنم کسانی که هنوز ازدواج نکردند و دارند با این آگاهی های الهی در این مسیر قدم برمی دارند.بدور از ارزش ها و باورهای عامه مردم. و نمونه این افراد کسانی مثل سید علی خوشدل هستند که تونسته با عمل به این آگاهی ها ازدواج موفقی داشته باشه.
برای شما دوست عزیزم که دارید روی خودتون کار می کنید و خودتونو از نو میسازید که خیلی ارزشمنده؛ توفیق و رشد و موفقیت روز افزون آرزو میکنم.یا حق
سلام به اسدالله عزیز
از دیدن اسم شما در کامنت های برتر دوباره خیلی ذوق کردم چون کامنت های بی نظیری می نویسید!
چقدر شما عالی روی خودتون کار کردید و در مدت زمان مناسبی بعد از کسب این آگاهی ها تونستین چنین نتایجتون رو 180 درجه تغییر بدین!
خیلی جالبه من الان کلمه ی “شانس” رو وقتی از زبان مردم می شنوم اصلاً خنده م میگیره :))))
بعد باورم نمیشه که یه زمانی خودم هم به اون اعتقاد داشتم…به قول شما تغییرات شخصیتی و اتفاقات زندگی ما بگونه ای نامحسوس و زیر پوستی اتفاق میفته که به سختی بیاد میاوریم قبلآ چطور بودیم و الان چجوریم!
من یادمه قبلنا، نه در مقابل دیگران، ولی در مورد خدا میخواستم ترحم خدا رو به خودم جلب کنم! مثلاً توی نیایش هام وقتایی که یه چالش داشتم، اینجوری نبود که با حال خوب با خدا صحبت کنم! هی از بدبختیام میگفتم، بعد میگفتم من که انقدر خوبم، نمیدونم فلان کارو کردم، فلان جور هستم، سزاوار من نیست فلان مسئله، خدایا خواهش میکنم تو این مسئله ی منو حل کن…با اشک و آه…بعد دلم خوش بود که به خدا نزدیک شدم (تکان دادن سر با تأسف)…چون اینجوری شنیده بودم…که اگه گریه کنی یعنی دیگه دلت خیلی صاف شده…
اما خدا رو شکر که قانونش اینه اگر تو طالب هدایت باشی، هدایتت میکنه…أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ…و خدا رو شکر میکنم که ما حداقل اونقدر لیاقت داشتیم که به این استاد الهی و این سایت الهی و این دوستان الهی هدایت شدیم!
در پناه خدا بهترین ها رو براتون آرزو میکنم :)
سلام و درود یاسمن عزیز
ممنونم از لطف و محبتی که ابراز کردید.نمیشه کامنت شما رو جواب داد و لبخند نزد! این حس خوب دیدن لبخند پروفایلتون واقعآ مسریه؛ مرسی بابت پروفایلتون.
به جرات میتونم بگم یکی از تغییرات بنیادین و اساسی که با آموزشهای استاد در من اتفاق افتاد همین مساله توحید و نداشتن نگاه انسانی به خداوند است. وقتی در رفتار و اعمال جامعه دقت میکنیم این نگاه انسانی به خداوند خیلی پررنگ دیده می شود. که اوج آن را در ماه مبارک رمضان میبینیم. من خودم از آن دسته افرادی بودم که شبهای احیا رو تا صبح 100 رکعت نماز میخوندم و تمام بدبختی ها و گناهانمو سعی میکردم تجسم کنم تا اشکی از چشمم بچکه و خدا بخاطر اشکام دلش رحم بیاد و پرونده سال گذشتمو مختومه کنه تا بتونم چابکتر به سمت گناهان بیشتر خیز بردارم!
یاسمن عزیز دقیقآ حرف دل منو زدید که گفتید:ما حداقل اونقدر لیاقت داشتیم که به این استاد الهی و این سایت الهی و این دوستان الهی هدایت شدیم!
و این لطف و عنایت رو باید قدر بدونیم و یکی از شکرگزاری های دائمی من همین هدایت خداوند و عضویت در این سایت است که سبب شده در بهشتی موازی زندگی کنیم و حال و فکر و عمل و دیدمان متفاوت از دیگران باشد.به جای آن انسان حقیر و عاجز و تسلیم سرنوشت و محتاج ترحم و بخشش به انسانی تبدیل بشیم که مثل خالقمان؛ خالق زندگی خویش باشیم و خداوند را در لحظه لحظه زندگیمان درک و احساس کنیم؛ نشانه هایش را تائید کنیم و باهاش عشقبازی کنیم!
یاسمن جان وقتی داشتم کامنتم و مینوشتم یکی از کدهای صبحم بود که کامنتی بنویسم که جزء سه تای اول باشه! و هنگامی که بخشی از کامنتم رو بدلیل سیو نکردن از دست دادم اصلا احساسمو بد نکردم؛ یعنی اینقدر احساسم خوب بود که با این چیزا بد نمیشد و با خودم گفتم من به زمانبندی خداوند ایمان دارم و قطعآ نیاز بوده کامنت من دیرتر تموم بشه و در زمان مناسب و مکان مناسب ارسال بشه و با این احساس شروع کردم به دوباره نوشتن کامنت و وقتی کامنتها تائید شدند کامنت من آخرین کامنت تائید شده بود و همون لحظه گفتم خدایا چقدر قوانینت دارند بی نقص عمل می کنند و مطمئن شدم جزء سه کامنت برتر خواهد شد. و اینروزها این کدنویسی و قدرت خلق کنندگی رو عجیب دارم احساس و لمس میکنم که بازم جا داره از استاد و مریم جان بابت بروزرسانی این دوره کمال تشکر و امتنان رو داشته باشم.
گاهی وقتها از دید نظاره گر عامه به خودم هنگام دیدن نشانه ها نگاه میکنم خندم میگیره و میگم اگه فیلم ازم بگیرند و نشون بدن به بقیه ،همه بر دیوانگی یا خیالاتی بودنم صحه خواهند گذاشت خخخ . ولی از برکات این سایت و استاد گرانقدر آنقدر آرامم و از درون در صلح که واکنشم فقط لبخند خواهد بود.
ممنونم که برام نوشتید و با لبخند تمام کامنتو نوشتم؛ حال خوبت برقرار؛ آرزوهات خاطره ساز، دوست عزیز.یا حق
سلام یاسمن عزیز دوست هم فرکانسی ام متاسفانه تقریبا اکثریت قبل از آشنایی با سایت به شانس باور داشتیم خود من دیگه همه اتفاقات خوب و بد زندگیمو به شانس ربط میدادم و الان که آگاه شدم مثل شما هر کسی از شانس حرف میزنه خندم میگیره یاد خودم میفتم که به خاطر باورهای مخرب چه فرصت های رو سوخت کردم و میگفتم تقدیره چه تضادهایی که پیش میومد و میگفتم زندگی همینه تضاد پشت تضاد و پذیرفته بودم که دنیا همینه خیلی خوشحالم الان به این درک رسیدم که خودم خالق زندگیم هستم موفق و موید باشید
اسداله عزیزم سلام گرم منو از دل یک پارک بزرگ و زیبا در تهران میشنوی ک نسیم بسیار خنکی میوزد ک با خوندن کامنت زیبای شما ب حال خوبم افزوده شد ک از خدای خودم بسیار سپاسگزارم ک همواره در بهترین زمان ودر بهترین مکان هستم
از این همه تغییر ذهنیتت و تغییر نتایجت بسیار خوشحالم و الان بیشتر درک میکنم ک هیچ شانسی در جهان وجود ندارد و هرکسی با توجه ب فرکانس ها و باورهاش نتیجه براش رقم میخورد و ب قول خودمون هرکسی با افکارش خالق صد در صد زندگی خودشه و هیچ عامل بیرونی مثل دلار ، رییس جمهور ، مدیر و خانواده و… در زندگی ما نقشی ندارد …
و کلام آخر اینکه طبیعت برای درک بیشتر این آگاهی ها واقعا مکان بسیار خوب و فوق العاده ای هستش ک خودم ب شخصه هرروز بصورت آگاهانه ازش استفاده میکنم و از خدای خودم بابت این همه نعمت و ثروت سپاسگزارم
اسداله عزیزم دمتگرم
درپناه خداوند باشید
سلام و درود آقا رضای خوشتیپ
به به از توصیفی که کردید؛ انگار اونجا بودم و حسش کردم. مرسی عزیزم.یاد کامنت دیروز و حال و هوای نوشتن کامنت افتادم، اون لحظه هم اینقدر غرق احساس خوب بودم که خدا گفت اینم بنویس حال خوب مسریه! و دیدم عزیزانی که هدایت شدن به این کامنت این حال خوبو دریافت کردند که خداوند را شاکر و سپاسگزارم.همانگونه که حال خوب تو به من سرایت کرد و غرق احساس زیبایی شدم که ازت ممنونم و خوشحالم که به طبیعت علاقمندی و خداوند را در این فضای زیبا بیشتر احساس می کنید. برایتان سعادت دنیا و آخرت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
سلام به شما دوست عزیز. لذت برم از خوندن کامنت شما و این نکته که به تغییرات کوچک و بزرگ گذشته ت تا الان فکر کردی و چند مورد رو نوشتی. تحسینت می کنم برای این تعهد به آموزشهای استاد. وقتی داشتم راجع به وام می خوندم هی تو دلم می گفتم عه وام چرا، و بعد که به جمله ی آخرت تو اون قسمت رسیدم گفتم آفرین، احسنت. اتفاقا قبل از خوندن کامنت شما داشتم خودم کامنت می ذاشتم و دقیقا به تغییراتی که تو این مدت اتفاق افتاده اشاره کردم. خیلی خوبه آدم گاهی برگرده عقب و یه نگاهی بکنه که کجا بوده و کجا رسیده. راستی چایی آتیشی هم نوش جان، یادش بخیر من و همسرم ایران که بودیم یه قوری استیل مخصوص آتیش داشتیم و خیلی وقتا می زدیم به کوه و کمر و از این لذتها داشتیم. یهو یاد اون روزا افتادم…
امیدوارم مدار هممون با این دوره های فوق العاده مرتب بالاتر و بالاتر بره و دسترسیمون به نعمتها و ثروتهای همیشه موجود خداوند مهربون بیشتر بشه.
در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشی
سلام و درود خانم زمانی عزیز
دقیقآ درست فرمودید، گاهی ما لازمه برگردیم و نگاهی به راه رفته مان بندازیم تا بتوانیم لمس کنیم چه راهی طی کردیم و چه تغییراتی داشته ایم. دلیل تاکید استاد قبل شروع دوره ها و نوشتن چکاپ فرکانسی نیز همین مسئله است.
به قوری استیل اشاره کردید جالبه بدونید همسر من یه قوری استیل شیک گرفته که هر وقت چایی در طبیعت دم میکنیم همه میگند این قوری اگه مال ما بود فقط برای مهمونی ها ازش استفاده می کردیم و تعجب میکنند ما در این قوری چایی دم میکنیم. که فوق العاده به جان و دل میچسبه که جای همه عزیزان رو در آن لحظه سبز نگه داشتم و اون حال و حس خوبو برای همه عزیزانم آرزو کردم.
ممنونم که وقت گذاشتید و کامنتمو خوندید و برام نوشتید. در پناه الطاف بیکران الهی باشید دوست عزیز.یا حق
سلام به دوست خوبم ، اسداله عزیز
امیدوارم که حال دلتون خوب خوب باشه
آفرین به شما که آنقدر زیبا قلم در دست میگیری و صادقانه برامون مینویسی ، همیشه از نوشته هایت لذت میبرم و برای نوشتن نکات اصلی فایل ها از نوشته های شما استفاده میکنم .
چقدر خوب اشاره کردی به ارزش صداقت ، چرا که منم این موضوع همیشه برام اولویت داشته و خواهد داشت….
و دقیقا اگر در رفتار کسی عکس اونو ببینم ، دقیقن همان جایی ست که از لحاظ احساسی خیلی به هم میریزم…
و تقریبا ی ماهه پیش بود که با تضادی که پیش اومده بود ، تصمیم جسورانه گرفتم و آرام آرام وارد عمل شدم.
و تقریبا نزدیک یک ماهه که متعهد شدم که عملگرا تر باشم و برای بهبود و رشد خودم ی قدم بردارم ، حتی کوچیک باشه ولی ذهنم رو دارم آرام آرام شرطی میکنم ….
در این مسیر با خودم مهربان بودم و خودم رو در آغوش گرفتم و تحسین کردم خودم رو (نه ادا و کلیشه ، بلکه با تمام وجود )
چون ، ذهن خیلی دوست داره که حالمو بد کنه ولی صحرا به خودش قول داده….
خلاصه که در حال مشاهده ی رفتارهای خودم به طور عمیق و ریشه ای هستم و ردپای خیلی از رفتارها رو پیدا کردم.
متوجه شدم که باور احساس عدم ارزشمندی و لیاقت خیلی خیلی خیلی جای کار دارد که اگر از ریشه حل شود ، دیگر دروغگوی و احساس طرد شدگی و حرف مردم کم و کمرنگ میشود….
وای خدای من ، هنوز خیلی جای کار دارم ، ولی این شخم زدن ها و تغییر بنیادین شخصیت اساس همه چیزه.
امروز در ادامه تعهد روزانه ام و برای انجام تمرینات یوگا و مدیتیشن باید وارد دوره جدید (چاکرای سوم) میشدم ، جملاتی شنیدم و آگاهی آگاهی هایی دریافت کردم که فقط اشک ذوق میریختم از این همزمانی ها و قانون ساده ی خداوند…
چقدررررررر ما خوشبختیم که در این مسیر توحیدی و الهی هستیم .
خداروهزارن مرتبه شکر شکر شکر
هزاران تبریک به شما دوست خوبم که با مثال های عینی از خودت درک ما رو از آگاهی های این مسیر بهتر میکنی .
راستی از اینکه انرژی ناب بودن در طبیعت رو با ما به اشتراک گذاشتی خیلی خیلی ممنون هستم و من عمیقأ دریافتش کردم ، چون طبیعت برای من بهترین معلم بوده و خواهد بود .
شاد و تندرست و در آرامش باشی دوست خوبم.
سلام و درود صحرای عزیز
خدا رو شکر به واسطه آگاهی هایی که دریافت می کنیم و بهشون عمل می کنیم حال دلمون همیشه خوب است و بودن در این سایت الهی،و دریافت پیام های دوستان الهی ای چون شما این حال خوب عالی و عالی تر می شود.
ممنونم از لطف و محبتی که داشتید.بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم که عزم خودتونو جزم کردید برای نزدیکی به خودت؛ برای شناخت بیشتر خودت و این از هر چیزی ارزشمندتره.
همه تعارض ها؛ناملایمات؛غم ها و رنجهایی که می کشیم ناشی از فاصله گرفتن این من بیرونی از من درونی مان است. و هر چقدر من بیرونیمان را به من درونیمان نزدیکتر کنیم؛ بیشتر با خودمان و خدایمان و محیط اطرافمان در صلح قرار میگیریم و حال خوب دائمی تری داریم که به سادگی دستخوش آشفتگی های محیط بیرون قرار نخواهد گرفت.راه خودمان را خواهیم رفت و تلاش و تقلا برای تغییر دیگران نخواهیم کرد. تلاش و تقلا جهت جلب رضایت دیگران نخواهیم کرد و عقیده و نظر دیگران برایمان برایمان اهمیت زیادی نخواهد داشت و به اتفاق یا سخن یا برخوردی واکنش نشان نخواهیم داد.آرامیم و رها.
چقدررررررر ما خوشبختیم که در این مسیر توحیدی و الهی هستیم . واقعآ نمیتوان اندازه گرفت که چقدررررررر!
باورم اینست کسانی که به آموزه ها و آگاهی های استاد هدایت شده اند؛ جایگاه ویژه ای نزد خدا دارند و خداوند لطف و عنایت و بخششش را بر ما تمام کرده تا بتوانیم زیبا زندگی کنیم؛ زیبا عمل کنیم و خدا گونه وار خلق کنیم زندگیمان را.
خوشحالم که با طبیعت مانوس و مونس هستید و این انرژی مثبت را که از منشا و مبدا انرژی جهان بوده، دریافت کردید و به دلتان نشسته.زیرا دل مامن و جایگاه خداست و هر آنچه از دل برآید؛ ناگزیر بر دل نشیند.
ممنونم که برایم نوشتید و نظرت رو انتقال دادید.
آرزو میکنم همواره با خودتان و خدایتان در صلح باشید دوست عزیز.یا حق
سلام به دوست عزیزم
ممنونم بابت کامنت زیباتون که موضوع اینکه وام نمیگیرید وچند تا باور درست را برایم یاد آورشد ومهر تاییدی بود بر مسیرم
خداروشکر که استاد به این خوبی وخانواده ای گرانقدر را دارم ودر آن عضو هستم
خدایا شکرت بابت این همه لطف ومهربانبیت
سلام و درود خانم رستمی عزیز
هر فایل و هر آگاهی ای رو که داریم دریافت می کنیم بخشی از زندگی و وجود ما را تحت تاثیر خودش قرار می دهد. و اینگونه ما داریم خودمون و مسیر غلطی رو که رفتیم اصلاح می کنیم. مثل کودک در حال تربیت خویشیم. و هر چقدر بر این اصلاح در همه زمینه ها مداومت داشته باشیم، نتایج ما هم بیشتر و دلخواه تر خواهد بود. من از همان لحظه که استاد اثر منفی ای که بدیهی و وام بر زندگیمان داره رو در فایل نتایج آقای عطارروشن بیان کردند؛ در همان فایل متعهد شدم که نه تنها وام نگیرم بلکه اقساطم رو زودتر از موعد بازپرداخت کنم و وقتی جهان عزمم رو برای اینکار جدی دید؛ دستهایش را به کمکم آورد و نتایج خیلی خوبی گرفتم که بزودی با اتمام آخرین اقساط در موردشان خواهم نوشت.
برایتان در این مسیر زیبا رشد روز افزون؛ سلامتی و سعادت و ثروت آرزو می کنم دوست عزیز. یا حق
سلام به شما دوست عزیز
خیلی خوشحالم ،که همشهری هستیم ،خداروشکر
با خواندن کامنت شما متوجه شدم ،که منم هنوز مسئولیت تمام اتفاقات زندگیمو نپذیرفتم و بااینکه فکر می کردم ،این باور مخرب رو ریشه کن کردم ،اما هنوز باگ های بسیاری درین زمینه دارم
خیلی زیبا ،تغییرات خودتونو توصیف کردین ،
بهتون تبریک میگم که تونستین باورها وزندگیتونو تغییر بدین ،
تغییر باورها ،واقعا همونطور که استاد میگن ،جهاد اکبره ونیازمند تلاش ذهنی بسیار
منم باوجود تلاش بسیار ،فعلا نتونستم به خواسته هام ،(البته مهم ترین هاشون )برسم و وقتی ذهنمو بررسی کردم ،متوجه شدم که من باوجود کویر باورای غلط که اکثرا مذهبی هستند،نمی تونم به خواسته هام برسم ،خودمو متعهد به تغییر اونها کردم
براتون ارزوی موفقیت بیشتر دارم وخیلی خوش حالم که اموزش های استاد ،اینقدر در حال گسترش هستند
سلام و درود محمدرضای عزیز
خوشحالم که شما هم در این سایت الهی عضو هستید و دارید روی خودتان کار می کنید.
قطعا با ادامه این مسیر و عمل به آگاهی های این سایت، بزودی خواسته هایتان را تجربه خواهید کرد.
ممنونم که برایم نوشتید،کامنتت نشانه واضحی برای خواسته من بود تا نجوای ذهنم را ضربه فنی کنم.خوشحالم که یک همشهری دیگر هم در این سایت الهی پیدا کردم.بدرخشید محمدرضای عزیز،در پناه حق
سلام دوست عزیزم اسدالله جان
این کامنت شما در این روزهایی که دارم شد سکوی نجات من از یک بحران بزرگ کاری.
من از دوره کشف قوانین زندگی بسیار استفاده کردم منظورم اینه بسیار آگاهی مهم کسب کردم و این شد که بعد از اتمام دوره تصمیم به مرور جلسات و کار کردن جلسات آگاهی دوره گرفتم .
پاییز برای من شروع فصل کاری هست و امسال علی رغم اونچه بهم گفته بودن با درخواست جابجایی من موافقت نشد و …..( چون دانشگاه هم ثبت نام نکردم .)
شبیه یه بحران بود برای من چون بهم گفته بودن که اوکی هست و ….
دوست ندارم راجع بهش حرف بزنم ولی میگم از دل این تضاد به چه ترمزهایی رسیدم که اگه بتونم رفعشون کنم بالاخره میتونم اون خواسته مدنظرم رو که خلق یک رابطه توحیدی عاشقانه ست رو انجام بدم .
این وسط شیطان خیلی قدرت مانورش زیاد بود که منو از مسیر درست منحرف کنه . وای خدایا حتی بهم گفت دیگه با عباس منش کار نکن تو نمیتونی تو از پس اینهمه چالش برنمیای .
البته که چالش های زندگی خانوادگی من خیلی زیادن ولی به یه ترمز مهم رسیدم :
من دارم قایم میکنم خودمو پشت این چالش ها . من اینها رو کردم سپر دفاعی ام برای جلب توجه رییس اداره ام برای نشون دادن حس قربانی بودنم .وای باورم نمیشه من هنوز حس قربانی بودن دارم.
وای خدای من …. دستش درد نکنه رییس اداره که از پشت بهم خنجر زد و اول گفت اوکی بهت اجازه میدم ولی تا دقیقه 90 منو در بازی زشت باند بازی خودش نگه داشت . دستش درد نکنه واقعا ازش ممنونم .
و اینکه فهمیدم نه لیلی جان هنوز اونقدر تغییر نکردی که جهان هستی تو رو جابجا کنه . هنوز باید در محیط قبلی بمونی و با دل خوش از اونجا خارج بشی نه با حس ناراحتی و رنجش از آدمهایی که ده سال از تو کوچکترن و فکر کردن دنیا اونقدر کوچیکه که با دور زدن همکارشون به پست و مقام برسن زرنگی ست.( اسدالله جان پشت تمام این حرفها ترمزهای منه خوب میدونیم . به خدا قسم که من نشون ندادم رنجشم رو و سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و اعراض کنم ولی یه آگاهی جدیدی از بخش عقل کل یاد گرفتم که حل مساله گاهی باید مساله رو حل کرد و اعراض بی معنی ست ) … خیلی خیلی خیلی این درسها برای من بزرگ بودن و دیدم کشف کردم بزرگترین ترمز شخصیتم رو : کی گفته دیگه حساس و زود رنج نیستی چرا هنوزم هستی فقط الان پیشرفتت این بوده که در ظاهر نشون نمیدی ولی در باطن تو از اون شخص ناراحتی و میخوای از دل اون تضاد ها سربلند بیرون بیای .
البته شدم . تونستم . روز میلاد پیامبر بود با حسی فوق العاده از امید و عشق و شادی به مدیر خودم پیام تبریک فرستادم و چون دیگه متوجه شده بودم دربازی اداره گیر کرده بودم که بهتره بگم خودم رو گیر انداخته بودم ، به ایشون گفتم میخوام تو مجموعه شما بمونم و اون زن بهم زنگ زد و با صداقت و مهربانی تمام چیزی که من لایقش بودم و هدیه خداست برای من ، گفتن من پشتت هستم و ازت دفاع میکنم و انصافا هم اینکارو کردن.
من در واقع تونستم وجه خوب این زن رو برانگیخته کنم علی رغم قبل که باهاش چالش داشتم ولی زورم به رییس اداره نرسید که البته باید درسهامو می گرفتم دیگه و….
من سالهای پایانی کارم در دولت هست و کارم رو به شدت دوست داشتم و دارم .شغل من شغل انبیاست . شدیدا اینو باور دارم . میخوام با دست پر خیلی خیلی پر بازنشسته بشم و میخوام بتونم در این سالهای پایانی به رسالت خودم برسم که مقدماتش رو رفتم آمادگی لازم رو کسب کردم تا حدی.
من در پس این بحران چقدر ترمز های مهم کشف کردم از الگوهای ناسالم تکرار شونده در روابطم .
من دارم رشد میکنم .
من دارم زندگی میکنم .
من دارم لذت میبرم .
خدای من خیلی خیلی خیلی زیاد هوامو داره . مثل کوه پشتم ایستاده و بنده های خوبش رو سرراهم میذاره مثل مدیر مجموعه ام همکارای مثل خودم صادق مثل استاد جانم مثل اسدالله زرگوشی مثل آقای ظاهری که چقدر من از دل کامنتهای این شخص تونستم لپ کلام استاد رو یاد بگیرم و بفهمم چرا تو بعضی موارد به نتیجه نرسیدم هنوز .
و شما الان برای چندمین بار منو در یک بحران مهم کمک کردید اسدالله جان .( اگه بدونید چقدر سخت بود تحمل سرزنش افراد که چرا دانشگاه ثبت نام نکردی برای دکتری ولی خدای درونم میگه همین تصمیم درست بود .)
خیلی ازتون ممنونم .
انشاالله همیشه در مسیر شادی و ثروت و سلامتی باشید .
کلمات گاهی نمی تونن بیان کنن احساس
به امید دیدار تون در بهترین زمان و مکان
سلام و درود خداوند بر دوست عزیزم لیلی جان
امیدوارم با شروع فصل مدارس و فصل کاری شما، حال دلتون عالی باشه و آسان شوید برای آسانی ها.
سپاسگزارم از خداوند و شما برای دریافت این پیام زیبا که موجب نشستن لبخند روی صورتم شد و خوشحالم ازینکه این کامنتم براتون راهگشا بوده و تونستید ازش استفاده کنید برای عمل به قانون.
همواره تحسینتون میکنم بابت اینکه به کارتون عشق و علاقه دارید و با وجود داشتن کار دولتی خودتون هم کارآفرین هستین و از شغلتون کسب درآمد می کنین و این موضوع برایم واقعآ لذت بخش و تحسین برانگیز است.
از اینکه تونستید به خوبی به قانون عمل کنید و در مسیر درست قرار بگیرید و وجهه مثبت مدیرتون رو برانگیخته کنید بهتون تبریک میگم. و ممنونم که اینو در کامنتتون ذکر کردید و نتیجه عمل به قانون رو برایم بازگو کردید تا باورهایمان قوی و قویتر بشن.
هفته پایانی شهریور دو سه روزی رو کرج بودم دنبال کارهام و اونجا هم مثل هر شهری که میرم، دوستان خوبی که دارم بیادم میاد و یشب که رفته بودم اکومال یاد دوستان خوبی مثل شما و آقا رسول و همسرشون فاطمه خانم افتادم که کرج زندگی می کنند. بقول شما به امید دیدارتون در بهترین مکان و بهترین زمان. در پناه حق باشید دوست عزیز.یا حق
سلام دوست عزیزم.
خدای محمد از قلب من آگاهه که وقتی این پاسخ رو دریافت کردم انگار که یکی از عزیزان خودم برام نوشته . واقعا ماها اینجا یه خانواده هستیم . اینو من کاملا لمس میکنم .
جوابی که برام نوشتید گرچه بلند نبود در ظاهر ولی در باطن پر از نکته و درس و درایت و درک و عمل به قانون هست .خیلی خیلی ممنون . از تو دلش کلی آگاهی کسب کردم .
نمیدونم این کلمات کی به دست شما برسه، الان در یک عصر پاییزی بینظیر نشستم در یکی از کتابخانه های بسیار بسیار زیبای شهرم جایی که پارسال با زور و اجبار درش می نشستم و هیچ لذتی از درس خوندن نمی بردم ولی امسال سریع سریع در لحظه به الهامم گوش سپردم و با بی توجهی به ترمزهای شخصیتی و رفتاری ام نشستم اینجا و با اینکه نت یاری نکرد که فیلتر شکنم رو باز کنم تا از مطالب سخنرانی یکی از اساتیدم استفاده کنم و نکته برداری کنم ،ولی تمرکز کردم روی اونچه در این لحظه میشه و شد هم .
به قول دعای خیلی خوبتون آسون کردم خودمو برای آسانی ها و لذت بردم و اون درسها و فعالیتهایی که میشد رو انجام دادم مثل گشت زدن در سایت استاد همه زندگیم مثل بررسی بقیه موارد و مطالعات علمی کاری که میشد.
کار کردن با گروه سنی بچه های زیر 7 سال (الخصوص) تمام عشقی ست که من در حال حاضر در قلبم دارم در حیطه کاری منظورمه . این رسالت منه و بابتش همیشه شکر گذار خدای مهربانم هستم و همکاران بسیار ماهی دارم که از خواهر به من نزدیکتر و ودلسوزترن.
این هم از مرحمتهای خدای منه دیگه . عشقش رو نشونم میده به هر حال .
اسدالله جان کرج شهر بسیار زیبایی هست مخصوصا منطقه ای که ما هستیم و جایی که الان من هستم . اونقدر درختهای زیبایی اینجا هستن که من دونه دونه شون رو دوست دارم نوازش کنم .
به امیددیدارشما و دوستان همشهری ام در بهترین زمان و مکان .
به خدای مهربانم می سپارمتون
بنام خداوند بخشنده مهربان
خدایا من دنیای کوچکی دارم
که تو با بودنت بی انتهایش میکنی .
تو با معجزه های هر چند کوچک و ساده ی روز مره ام ، روزم را رنگین می کنی .
من عادت کردم به تو ، به معجزه های هر روزت ،و به این آرامش در دلم ،
خدایا ، می خواهم تو را از ته دل فریاد بزنم ،
آنقدر که چشمانم و دلم آکنده از مهرت شوند
خدایا به تو توکل میکنم
حس داشتنت پناهگاهی میشود
همیشگی در اوج سختی هایم
غرق ، غرورم میکند ، خدایا شکرت که هستی …
استاد عزیزم بسی واقعا شایسته است به پاس تلاش و زحمات مستمر شما
در راستای پیشرفت همه جانبه و با فایل های زیبا و تاثیر گذارتون، نهایت سپاس و قدر دانی رو دارم ….
تشکر ما رو بپذیر
سلام دارم خدمت استاد و خانم شایسته
و تمام دوستان فوق العاده وبی نظیرم
اول فایل تمام اتفاقات زندگی مون رو با افکار و باورها و کانون توجه همون چه بد و چه خوب به وجود میاد …
استاد من همون طور که توی کامنت قبل نوشتم چند وقتی هست مشتری خوب
ندارم (در موردیه نمونه کار نه همشون ) و الان که شما میگید دقیقا همین طور
میشه و من خودم این باور رو دارم .و بهش انرژی دادم و همون نو دریافت کردم .و هر سری به طریقی یا بی خیال کارشون میشن، یا وسط کار میگن نمیخایم و یا پشیمون میشن… ولی من الان که درست فکر میکنم و ذره بین نگاهمو قوی و زوم میکنم بله… منم که دارم با ترسم و یا با این نگاه که خدایا مشتری پشیمون نشه و یا خدایا بر نگرده
وکلی ترس و اضطراب و خوب طبق قانون
حال بد ، حال بدی بیشتری میاره
و هر جا که با ایمان و حال خوب و تشکر از خداوند متعال شروع کردم …نتیجه عالی شد … و میخام این ضعف رو روش کار کنم و هر روز و هر روز توش بهتر بشم
هر چه ما می کشیم از ترسه و منشا اون الکی و واهی هستش … و جلوی پیشرفت ما رو گرفته … و ماهم که با کوله باری از باورهای محدود و ترمز های وحشتناک (هم پایی و دستی ) مانع رسیدن ما به هدف مون میشن …
استاد بعضی موارد میبینی کار رو از صفر تا صد بلدی ولی بازم ترس داری و نجواهای شیطان ول کن نیست…
ولی من از اون سخت ترم و همشونو با توکل بر خدای مهربان و آموزش های استاد شکست میدم…
در پناه حق باشید
قدر دان محبت های شما هستیم
استاد گرامی و خانم شایسته
آرزوی موفقیت دارم برای تک تک دوستان هم دانشگاهیم.
خدایا من دنیای کوچکی دارم
که تو با بودنت بی انتهایش میکنی .
تو با معجزه های هر چند کوچک و ساده ی روز مره ام ، روزم را رنگین می کنی .
من عادت کردم به تو ، به معجزه های هر روزت ،و به این آرامش در دلم ،
خدایا ، می خواهم تو را از ته دل فریاد بزنم ،
آنقدر که چشمانم و دلم آکنده از مهرت شوند
خدایا به تو توکل میکنم
حس داشتنت پناهگاهی میشود
همیشگی در اوج سختی هایم
غرق ، غرورم میکند ، خدایا شکرت که هستی …
عالییی عالیییی
سلام بر سید عزیز
سپاسگزار شما بابت این گفتگوییه زیبا ودلنشینتون با پرودگار عالمیان
واقعا من لذت بردم
برای شما ارزوی سعادت وخوشبختی در دو دنیا رو دارم
بنام الله مهربان
سلام دارم خدمت خواهر و دوست ارزشمندم مریم عزیز و دوست داشتنی
مرسی که برام نوشتید و نقطه ی آبی شما رو دریافت کردم. منم خوشحال شدم که شما لذت بردید.
دست تمام دوستان رو به گرمی میفشارم. وبا تمام و جود و تک تک سلول های بدنم از شون تشکر میکنم . خداوند رو شاکرم برای وجود شما…
فرشته ی عاشق مریم بی نهایت
اندازه ی حس قشنگت دوست دارم.
خوشحالم که در یک مسیر داریم حرکت میکنیم .
علم و تقوا داشته باش
و خود رو برای مسیری که خداوند برات مهیا ساخته آماده ساز.
امضای الله مهربان
پای تک تک آرزوهات.
مریم توحیدی و موحد.
بسم الله النور
سلام استاد جانم سلام مریم جانمعاشقتونم عاشقتونم
استاد جان این چند تا فایل اخیر ارزشش از کوه طلا هم بیشتر چند روزه که تمرکز گذاشتم رو این فایل ها و کلی به خود شناسی رسیدم و جواب این که چرا فلان آدم با من این رفتار رو گرد یا چرا هرکی میا. تو رندگی ام من فلان خصوصیت رو داره رو دارم میگرم
آره من یه سری باور دارم که طبق اون ها داره الگویی تو روابطم و کارم تکرار میشه
راستی استاد جان کم پیدا هستم تو سایت اما دست پر کلی اتفاقات قشنگ برام افتاده و مهتر از همه اینکه مهاجرت کردم اونم تک و تنها (البته من و بچهام )منظورم از تک و تنها اینه که نه کسی کمکم کرد و نه کسی کنارم بود حتی روز اثاث کشی هم تنها بودم و خدارو شکر میکنم که آرزویی که سالها داشتم بلاخره با شناسایی ترمز ها که تو چند تا فایل قبل هم کامل توضیح دادید بلاخره رسیدم
استاد جان بعد از فوت همسرم تضاد های زیادی برام پیش اومد اما خدارو شکر با آگاهی هایی که هدایت شده بودم و داشتم کلی اتفاقات خوب برام رقم خورد
نمیتونم بگم که کامل مسله مرگ همسرم رو پذیرفتم و کنار اومدم اما هرروز بابت برکت این روز ها سپاسگزاری میکنم که چقدر داره من رو بزرگ میکنه
حالا مفصل براتون میگم برم سر پاسخ به این سوال که ذهن من رو این چند روز حسابی به چالش کشید
استاد من از دو زاویه روابطم رو بررسی کردم یه سری آدم ها که مربوط به کارم هستن و من ازشون خرید میکنم بشیار آدم های فوقالعاده و بلند نظر و قابل اعتماد هستن و یه سیری آدم ها که از من خرید میکنن البته که الان همونجور که شما گفتید تعدادشون خیلی کم شده کمتر از انگشت های یک دست آدم هایی هستن بد قول و ایراد گیر که به زور پول میدن و کلی هم به قول معروف تو سر مال میزنن و من با خودم فک کردم چرا تو کسب و کارمن دوجنس آدم هست ؟که شما فرمودین از روی ترس من که بازم به این آدم ها اعتماد میکنم و بازم رو قولشون حساب میکنم
و اما توروابطم هم باز دو زاویه و دومدل آدم دارم
البته استاد اینو بگم بازم تو روابطم تعداد آدم هایی که ناجالبن خیلی حیلی کم شده اما هنوز هستن
یه سری آدم هایی که مدام خشمگین هستن و میخان زور بگن تو یه سری روابطم
یه سری آدم ها فوقالعاده بخشنده و خیر خواه که دلشون میخاد به من کمک کنن چه مادی چه معنوی
یه سری آدم هست که همش میخان حمایت بگیرن که به لطف خدا این ها خیلی کم شدن
یه سری آدم هم هستن که دلشون میخاد وابسته باشیم و مدام کنار هم باشیم کخ بازم به لطف خدا خیلی کم شدن
یه سری ها هستن که مدام احساس گناه میدن و میخان مسولیت خودشون رو بندازن گردن من و منو مقصر بدونن
یه سری ها هم هستن که چشم بسته به من اعتماد میکنن و همه جوره قبولم دارن
یه سری ها هم هست که من حس میکنم بابد تغییرشون بدم یعنی آدم هایییان که تمام انرژی من صرف تغییر اون ها میشه
اما اون تفاوت سنی رو هم من دارم تو یه سری روابطم آدم های کم سن و سال هستن که دلم میخاد آدم های هم سن خودم باشن
البته اینم بگم استاد تعدادآدم ها که ناجالبن خیلی تو زندگیم کم شده مخصوصا از وقتی که مهاجرت کردم که کلی روابط عالی پیدا شده اما بازم اون آدم اا گه گاه تو زندگبم پیداشون میشه و من دوست دارم که این الگو ها رو سناسایی کنم و با قدرتی که خداوند عطا کرده زندگیمو اونجور که میخام بسازم
استادجان بابت این فایل و چند تا فایل قبل بینهایت سپاسگزارم
و از مریم جانم ممنونم که انقدر باعشق داره دوره هارو به روز رسانی میکنه و این فایل های زیبا نتیجه همون تعهد هست راستی مریم جانم الگوی بسیار عالی برای من شدی برای استقلال مخصوصا الان زندگیم که چند روز پیش میخلستم پرده خونه رو بزنم تا اومدم به یکی زنگ بزنم گفتم اگه مریم جان اون همه کار حتی کار با اره و چوب و این جور کارهارو انجام داده پس منم میتونم و یاد اون فایل هایی که استاد نبود و سما تنها بودید افتادم وازتون ممنونم که انقدر قشنگ به من استقلال و روی پا خودم ایستادن رو به زبان ساده یاد دادید عاشقتونم من
استاد جانم مریم جان عاشقتونم و به زودی آمریکای زیبا میبینمتون
بنام پروردگاری که فرمانروای این جهان بیکران است
سلام خدمت استاد عزیزم
سلام خدمت خانم شایسته عزیز
سلام به همگی دوستان گلم
کنترل ذهن یک کار همیشگی است. تا زمانی میتوانی در شرایط دلخواهت بمانی که، این فرایند را ادامه میدهی
وقتی که کنترل ذهن میکنم همه چیز شروع به تغییر میکنه .درکم از فایل ها عوض میشه .به کامنتهای هدایت میشوم که جواب سوال هام و نجواهای ذهنمه
و این فایل چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟اما در مورد روابط من تا به من مشکل بر میخورم همه چی از هم میپاشه
همین چند روز پیش بود که از خودم سوال میکردم چرا روابط من هیچ موقع به دو ماه نرسیده کات میشه و این موضوع برام انقد تکرار شده که به این باور ذهنی رسیم که من لایق نیستم و طبق قانون جهان هستی که من خودمو لایق نمیدونم افرادی رو جذب میکنم که از همه لحاظ فکر میکنم از من بهتر هستن و پیش اونا اعتماد به نفس کمتری دارم
یا مثلا افرادی رو جذب میکنم که رابطه های قبلیشونو بهتر میدونن
اکثرا از من ثروتمندتر هستند و ماشین های بهتری نسبت به من دارند
یا اینکه حوصله روابط عاطفی رو ندارند و یا میخوان تنها باشن
یا اینکه تازه از رابطه عاطفی با پارتنر ش جدا شده و من باید برای ایشون گوش شنوا خوبیها یا بدهای پارتنرش باشم
اینا در مورد جنس مخالف بود و خیلی چیزای دیگه که نگفتم
ولی در مورد جنس موافق
هر کسی وارد زندگی من میشه بلا استثنا بهم خیلی اطمینان میکنه
بیشتر دوست دارند وقتشون با من بگذرونن
اگه قرار مسافر تی یا گردشی بزاریم حتی چندین نفر هم باشیم من نرم هیچ کدومشون نمیرن
و…
خیلی دوست دارم جواب این سوال هارو بدونم و میدونم همه چیز بر میگرده به کانون توجهم ولی این کنترل ذهن این روزها برام خیلی سخت شده .دوره شیوه حل مسائل تهیه کردم سوالاتش کلا منو بهم ریخت اونم بخاطر کمالگرایی بود که داشتم احساس بی ارزشی کردم نتونستم ادامه بدم و خودمو لایق نمیدونم پارسال این موقع خیلی نتایج خوبی گرفتم از نظر مالی.. ولی وارد یه رابطه عاطفی شدم و همون الگوهای تکراری قدرت گرفتن و همه چی خراب شد
همه چی برمیگرده به کنترل ذهن و احساس لیاقت .مثل اینکه استاد در مورد یه دورهی در همین مورد صحبت کردند که مشکل بیشتر ما ایرانی ها هست
دوست دارم کامنتهای بچه هارو با تمام تمرکزم بخونم چون واقعا بهترین الگوها و پاسخ هارو برام داره
عاشقتون هستم
سلام آقا فرزاد،دوست همفرکانسی عزیز
کامنت شمارو خوندم،تقریبا یه جاهایی نزدیک بهم هستیم،البته تا چند ماه قبل خودم
دلم خواست هر چند کوتاه،البته اگه براتون مفید باشه ، تجربه خودم رو باهاتون به اشتراک بزارم
درمورد روابط ،به تضادهای زیادی زیادی برخوردین،من یک پیشنهاد براتون دارم
یک مدت،به خودتون فرصت بدین،مثلا چند ماه،کاری که من انجام دادم،وتقریبا فقط روی خودتون کار کنید،واصلا وارد رابطه جدید نشید
ولی در طول این مدت،باخودتون در صلح کامل باشید،وفقط آرامش داشته باشید،نه ظاهری،واقعا دلی ،از لحظه به لحظه زندگیتون،با خودتون لذت ببرید،از تنهایی خودتون با خدا،به خودتون بیشتر برسید،ببینید چه چیزهای رو دوست داشتید،داشته باشید ،شده یه چیز کوچیک ،تهیه کنید، تا موارد بزرگتر وچشم گیرتر
نشونه ش اینکه، هرزوز از روز قبلی ،حال دلتون بهتر،تمرکزتون بیشتر روی موارد مثبت،منفی ها کمتر سمتتون میاد،اگه بخوان هم ،بیان اجازه داده نمیشه،ویه جوری دور میشن،که شما متوجه نمیشید،با تنهایی خودتون نه از روی اجبار،بلکه با اشتیاق لذت میبرید،ووقتی این اتفاقات خوب تکرار میشه،افسار ذهنتون رو خوب میتونید دردست بگیرید
اونوقت که دیگه،اون نجواها جرات ندارن،سمت شما بیان ،چون شما خودت یه پا استاد میشی تو کنترل کردن ذهن
وآرام آرام ،تو روابطتون هم آدمهایی میان،که از جنس خودتون هستن،وقتی شما حالت باخودت خوب،قطعا یکی مثل خودتون سرراهتون قرار میگیره
به وقتش ،همون اهلش ،میاد آقا فرزاد عزیز
دوست داشتم ،کمکی کرده باشم
اینقدر این سایت، خود استاد، مریم بانوی نازنیم،شما دوستان، برام عزیز هستین،که دوست دارم، حال توحیدی خودم رو که با دنیا عوض نمیکنم،برای شما دوسناتم آرزو کنم
بهترینها رو براتون از خدای قشنگم خواستارم
در پناه خودش باشید….
سلام به شهلای عزیز
خیلی خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و کامنتمو خوندید و بی نهایت سپاسگزارم که جواب دادید واقعا یه راهکار فوق العده جلو راهم گذاشتید و حتما حتما اینو انجام میدم و نتایجشو بهتون اطلاع میدم
شهلای عزیز این آگاهی در وجود همه ما هستش ولی ما وقتی تصمیم به تغییر میگیرم که تضادهامون زیاد شده و از پروردگار هدایت میخواهیم و این دستان خداوند هستش که گاه با فایل استاد عزیزم و یا در جمعی و یا با مطالعه و نگاه کردن به مطلبی و فیلمی هدایت میشوی ولی چه لذت بخش است توسط دوست هم فرکانسی خودت که قبلا این تضاد داشته و ازش عبور کرده یه این آگاهی ها برسه
در پناه خدا شاد و ثروتمند باشی
سلام آقا فرزاد عزیز
خیلی خیلی خداروشکر میکنم اگه ،که تونسته باشم کمک هر چند جزئی، به شما کرده باشم..
حتما حتما مشتاق شنیدن نتایج قشنگتون تو روابط هستم،ومشتاق شنیدن خبر یک عشق رویایی مثل عشق استاد ومریم بانوی نازنیم…
به امید الله
چرا نشه،ما شاگردان همین استاد هستیم،اگه نشه جای سوال داره،که ما درسهامون رو خوب یاد گرفتیم یانه…
بهترینهارو براتون از خدای بزرگم خواستارم
در پناه حق باشید...
سلا شهلا جان
دوست عزیز و پر انرژی
مرسی بابت پاسخ به آقا فرزاد که که کل قانون توی یه بند خلاصه کردی
من وقتی حالم با خودم خوب باشه و نخوام به واسطه بودن کسی توی زندگیم به حال خوب برسم طبق قانون خداوند کسای میاره توی زندگیم که مثل خود من باشن و با خودشون در صلح باشن
سپاسگزارم از تو مهربان بانو
سلام محمد آقای نازنین
سپاسگزارم ازینکه وقت گذاشتین وکامنت من رو خوندین.
واقعا کل زندگی به قول استاد همین حال خوب واحساس خوب که مساوی با اتفاقات خوب
وجمیع این حال واحوال،نزدیک و نزدیکتر شدن به خدای یکتاست،که به شدت کافیست، برای رسیدن به سعادت واقعی
درپناه خودش باشید….
سلام خدمت شما استاد عزیز و بزرگوارم استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز
خدارو شکر میکنم که در هر لحظه با آموزش های شما به آگاهی های من اضافه میشه و یک سری باورهای مخرب یا غلط رو شناسایی میکنم خدارو 1٠٠ هزار مرتبه شکر.
من در گذشته یه سری باور های تکرار شونده داشتم که بقول شما استاد عزیزم فکر میکردم و باورم شده بود که این باور ها طبیعی پیش میاد و ممکنه برای هر شخص اتفاق بیوفته و اصلا به موضوع نگاه عمیق نمیکردم و اگر شخص دیگه ایی برعکس اتفاقی که برای من میوفتاد براش پیش میومد، میگفتم؛ برای این شخص اینطوری و برای من نه و با این باور به سادکی از کنار این موضوع میگذشتم و به خودم میگفتم حتما چون من مثلا علم اینکارو نداشتم اتفاق برای من افتاده.
بطور مثال، چون روند افزایش قیمت دلار در ایران بطور میانگین همیشه رو به افزایش بوده تا کاهش، من یه گوشی آیفون 11 خریدم و اول حسم این بود که هم یه گوشی عالی دارم و هم اینکه قیمت گوشی من افزایش پیدا خواهد کرد . و اینم بگم من تا قبل خرید گوشی آیفون زیاد به روند قیمت دلار کاری نداشتم. اما از وقتی این گوشی رو خریدم حداقل هر یک روز درمیون قیمت دلار رو چک میکردم و جالبه بدونین که قیمت دلار هر روز کمتر میشد.
و باور مثل گذشته که در درون من بود که کافیه من فلان چیز رو بخرم ، کلاااا ارزون میشه و ارزشش کمتر میشه. و جالبتر از همه این اتفاق برام میوفتاد.
و یا اینکه هر پقت من جایی لستخدام میشم کلاا دپارتمان اون مجموعه شروع به تغییر میکنه و برای من جز ضرر چیزی نداشت. مثال هایی شبیه به این ها.
اما از روزی که شروع به تغییر باور هام کردم و نکاهمو و کانون توجهمو به نکات موبت و هپبی و زیبایی ها خودم و اطرافم انداختم باز هم طبق فرمایشات شما استاد عزیزم و طبق قوانین جهان همه چیز به شکای رقم خورد و یا بهتر بگم بیشترین شکلی رو رقم زدم که خودم باورش کردم و ساختم.
خدارو شکر میکنم و سپاسگذار شما استاد عزیزم هستم که به من و ما یاد دادین چطور مسیر زندگی و مسیر رسیدن به خواسته هامونو با توکل به الله و همچنین انجام تمریناتی که دادین بسازیم.
براتون بهترین هارو آرزو میکنم و هنیشه مثل همیشه شاد باشین و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت
سلام استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان و خوش ذوق
هر بار میخوام کامنت بنویسم و سلام خاصی بنویسم نمیدونم چطوری شروع کنم که بگم استادی برازندتون چه بسا کم هم هست…چقدر شما جوانتر شدید یا من چشام اینطوری میبینه؟!
استاد انقدر این سایت و همزمانیهاش توی فایلها برای همه ما پیش میاد که میخکوب برنامه خداوند و نظمش میشم…
حدود یه هفته قبل از اولین فایل پیدا کردن الگوهای تکرار شونده من توی زندگی خودم و اطرافیانم توجهم به همین قضیه جلب شده بود که چرا پدرم وسایلاشو مدام گم میکنه،چرا پسرم الان چند روزه مدام میافته زمین،چرا همسرم میخواد سیگارشو ترک کنه ولی هر بار نمیتونه،چرا مادرم تصمیم به رژیم میگیره ولی هر بار چاقتر میشه
واسه پاسخ به سوال امروز شما در روابطم این توی ذهنم بود:
چرا من در هر رابطه ای قرار میگیرم الویت آخر طرف هستم به شدت دوستم دارند یعنی در دوست داشتنشان تردیدی نیست شاید اولین الویت قلبشان باشم اما در عمل آخر از همه من مورد توجهشان یا بهتر بگم آخر از همه به خواسته های من توجه میکنند و احساس میکنم منو فدای دیگر خواسته هایشان میکنند؟؟؟!!! …
این الگو توسط سه نفر از عزیزانم اجرا شده توی این ده پانزده روز دیگه هر کار میکردم نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم یعنی راجع به همسرم کلا دیگه بیخیالش شدم اما مادرم نه یه جوری احساس میکردم نمیتونستم ببخشمش هر روز میومد توی ذهنم دیدم من دارم عین آشغال زیر مبل گذاشتن حلش میکنم بزار تمام دفعاتی که با من نامهربون تا کرده رو بنویسم چرا این وضعیت تموم نمیشه هر چند روز یه انرژی اساسی از من هدر میره ببینم به چی میرسم حدود 58 مورد رو تونستم به یاد بیارم که واقعا آزارم میداد این الگوی تکراری که دیگران با کم اهمیتی به من و فدا کردن من در جهت خواسته های خودشون حالمو بد میکنن وقتی به موردهای 40 رسیدم و همینطور کاراشو مینوشتم دیدم من به طور ناخودآگاه قربانی خواسته های مادرم میشدم از من سوءاستفاده میکرد همیشه دیگران رو به من ارجح میکرد با اینکه تک دخترش بودم حتی خیلی بی دلیل و واقعا با حرفاش با توهیناش روانمو خراب میکرد یه بار هنوز جواب یه امتحان مهمی نیومده بود دوستم میگفت من که همه سوالها رو بلد بودم خیلی خوب بود و من گفتم که من چند تا سوالو جواب ندادم واااااااای وقتی رسیدیم خونه سرویسم کرد جالبه بعد از اومدن جواب دوستم اصلا قبول نشد و من جز نفرات برگزیده بودم گاها فکر میکردم من بچشون نیستم مخصوصا وقتی منو میزد دیگه درونم پر بود از« حس بی ارزشی» وقتی لباس میپوشیدم انقدر میگفت بچرخ پشتو ببینم جلو رو ببینم از من یه ایرادی میگرفت نه از لباس، بدترین حس دنیا بود جلوش لباس پرو میکردم وقتی نمره دیکته 19 میشدم از« ترسش» ورق اون صفحه از دفترمو پاره میکردم میبردم میزاشتم پشت بوم آخه تنها جایی بود که نمیتونست بره حالا بگذریم کاراش خیلی بد بود و از« حس قربانی» بودن باید خودمو دور کنم…
نشستم گفتم منو توی یه موقعیتهایی تنها گذاشت و رفت دنبال مهمون بازی و عیش و نوش خودش به قول خودم اولویتهای دیگش، بدترین مورد وقتی توسط یه خانم مبتلا به بیماری روانی دزدیده شدم، اون خانم کوچکترین آسیبی به من نزد برام خوراکی خرید باهام بازی کرد من وقتی پیدام کردن رو قشنگ یادم اصلا ناراحت نبودم و گریه نمیکردم فقط بابامو دیدم صدا زدمش در آرامش اومدم پیشش…
یا وقتی تنهام گذاشت و همشون با هم رفتن مسافرت منو نبردن که عمم ناراحت نشه آخه ما هم سن بودیم و میگفتن تو رو ببریم اون ناراحت میشه چون هر دومون جا نمیشدیم من گذاشتن خونه داییم پیش دختر داییم و دختر داییم چقدر هر لحظه مواظبم بود بعد برای جایزه یا سوغات برام فقط یه تراش آورد من میخواستم تازه برم کلاس اول واقعا خیلی اذیت شدم…
این برون ریزی های ذهنی یا بالا اومدن این حجم از اتفاقات سیاه مصادف شد با روز عرفه دلم خواست معنای دعای عرفه رو بخونم …
با حمد و ستایش پروردگار شروع و با شمردن نعمتها جلو اومد وقتی گفت زمانی که نوزاد و کودک بودم دلهای دایه ها و پرستاران را برای من مهربان و متمایل و عهده دار من کردی اشکهام سرازیر شد خدایا مادرم منو به این دنیا آورد منو انداخت رهام کرد احساس ارزشمندیمو ازم گرفت ، وقتی نوزاد بودم همسایه ای داشتیم که سه تا پسر داشت و دختر نداشت بعدها متوجه شدم آنقدر منو دوست داشتن میبردن خونشون لباسامو میشستن وقتی بزرگ شدم و بعد از سالها دیدمشون یه بار شوهر اون خانم گفت من تو رو حمام کردم خیلی خجالت کشیدم چرا مادرم منو داد اینا بشورن نترسید بلایی سرم بیارن ولی اونا نه تنها بلا سرم نیاوردن که آغوش مهرشون رو به روی من گشودن و نمیدونید چطور عاشقانه دوسم داشتن بعد از سالها چطور خاطراتی که با من داشتن رو واسم تعریف میکردن وقتی از اون خونه رفته بودیم باز هم یه همسایه داشتیم که اولاد نداشت از خانواده اول بهتر دیگه یعنی چه گل و بلبلی شده بود لباس و تفریح و خوراکی و حمام و بیشتر وقتها پیش اون خانم بودم و خیلی جالبه الان که میبینمشون چطوری با چه عشقی خاطرات با من بودن رو تعریف میکنن میبینید خدا چطور دل باقی آدمها رو برام نرم کرده بود چرا من خودم دست خدا رو برای محبت گرفتن میبندم مادرم نباشه یکی دیگه خدا که منو تنها نزاشت حتی در زایمان خودم تمام این 35 سال کسان دیگری چه بسا بهتر جایگزین شدند.
سوره الضحی
بنام خداوند بخشنده مهربان
قسم به روشنایی روز
و قسم به شب چون آرام گیرد
پروردگارت تو را وا نگذاشته و دشمن نداشته است
قطعا آخرت برای تو از دنیا نیکوتر خواهد بود
بزودی پروردگارت تو را عطا خواهد داد،تا خرسند گردی
مگر خدا تو را یتیمی نیافت،پس پناه داد؟
و تو را سرگشته یافت،پس هدایت کرد ؟
و تو را تنگدست یافت و بی نیاز گردانید؟
و اما یتیم را میازار و گدا را مران
و اما نعمت پروردگارت را بازگو کن
هر سه سوال رو خدا از من پرسید پناه داد و هدایت کرد و بی نیاز گردانید
خدایا چطور به در گاهت سپاسگزار نباشم ولی خدایا چطوری من سپاست رو بجا بیارم که در حد تو باشه؟!
و من الان میگم همیشه این آیات بهم آرامش خاصی میداد سالهاست فقط درکش نمیکردم اما الان بازگو میکنم نعمت دستان پروردگار رو که هر جا بی کس بودم حتی وقتی نوزاد بودم و قادر به تمیز کردن خودم نبودم خداوند چه دستانی برای کمک به من فرستاده بود اشک امان بده باقیشو بنویسم…منم مثل اندیشه خانم افشین دستان خدا رو خیلی به چشمم نیومد ایشون توی کسب روزی و منم اینجوری
به یه درکی از الله اکبر رسیدم که وقتی یه قضیه رو با نگاه سیستمی بهش نگاه میکنی وقتی خدا رو همه کاره میدونی فقط یه بعد نداره که من بگم آره مادرم بهم اهمیت نمیداد چون من خودم برای خودم ارزش قائل نبودم نه واقعا یه کودک چهار پنج ساله نمیتونه اینجا عزت نفس و احساس لیاقت رو آگاهانه در خودش پرورش بده اما اما اما وقتی همون کودک بفهمه بازی این دنیا رو قدرت رو بده به خدا ( قدرت خداست)اونوقت میبینی ورق برگشت مادرت با حرفاش مغزتو میترکوند الان میبینی إ چقدر من در مقابل نجواها قوی شدم( استاد من صداتونو اونجا که گفته بودید اگه خانمی خانم قوی باش صد بار گوش دادم و هر بار با خودم تکرار میکنم) میدونم وا بدم عین مامانم پشتمو خالی میکنه ,
میبینی إ مامانم داشت عین برده واسه کار خونه خودش و عمه و عمو همسایه ازم کار میکشید اما من واقعا عاشق تمیز کاریم چرا صنعتی نکنم ومن الان خدمات نظافت مکانیزه دارم که هر روز دارم گسترشش میدم اینطور نگاه میکنم انگار در حال آموزش در جهت علاقم بودم (مادرم به زور و با از بین بردن لحظات تفریح و لذتم منو وادار به تمیزی میکرد اما من واقعا با حس خوب انجامش میدادم و در آخر کیف میکردم )
میبینی إ هر جا مامان نبود که بهتر از مامان بود میبینی إ عجب خدمات ارزنده ای مامان بهت کرد قشنگ ساخته و پرداخته کرد واسه الان این زمان که تا بفهمم بازی از چه قراره دست خدا رو باز بزارم قدرت بدم به خدا و خودمو ارزشمند بدونم تا سعادتمند بشم توپها رو پشت هم گل کنم نتیجه بگیرم برم بالاتر،
میبینی إ ترس چیه بعضی وقتها میگم بابا من خودم ترسم یعنی میدونید انقدر ترسیدم فکر میکنم ترس برام عادی شده و دیگه نمیترسم ،میمونه احساس ارزشمندی و لیاقت این شاه کلید باز شدن درها که هر روز خدا داره واسم میسازتش توی عقل کل که دیووانه شدم سر گشته شدم حیران شدم از پیامهای جناب ژوبین (حسن آقا), آقای دردائی
که بهم یاد دادن چقدر من به عنوان زن ارزشمند خلق شدم خدا بدون هیچ کاری واسم مهریه گذاشته نفقه گذاشته یعنی ببین از قبل آفرینشم خدا برام مهر و موم کرده ای بنازمت که چه جوری منو تو این زمان درست با جنسیت درست آفریدی الهی صد هزار بار شکرت…اینجوری قلبم با الله اکبر آروم میشه که خدا بزرگتر از آن است که بتوان او را وصف کرد یعنی انگار هر چی مدار میره بالاتر راحتتر میتونی هزار تا بعد از یه قضیه که خدا بهش فکر کرده برات قابل درک میشه نه فقط اینکه خدا بزرگتر است
اما یه قسمت مهمی که من از گفتن این حرفا خواستم بهش برسم اون قسمتی بود که امام حسین به معبودش گفت
تو چه اندازه به من نزدیکی و من تا چه حد از تو دورم و چقدر تو با من رأفت داری و باز آن چیست که مرا از تو محجوب داشته ای خدا من از اختلاف تأثرات و گوناگون شدن تحولات جهان بر من دانستم غرض تو از آفرینشم آن است که تو خود را در هر چیز به من شناسا کنی و من در هیچ یک از امور عالم از تو غافل و جاهل نباشم
این قسمت دعا دیگه حجت بر من تمام شد که در هر چیزی باید وسیله تقرب به خدا رو جستجو کنم و در این اتفاقات خانوادگی که سالها منو عذاب میداد و یه بار نشستم دونه به دونشو نوشتم تا جایی که یادم بود و خدا و درسهاشو ازش کشیدم بیرون خدایا من به غیر از تو نیازی به هیچ کس ندارم تو که باشی دنیا واسه منه الهی شکرت…
پیامهای آقای سید علی خوشدل رو میخونم راستش به حدی زیبا مینویسن به حدی خودشونو موشکافی میکنن به حدی روی خودشون کار میکنن من میگم چقدر من کار دارم
که خودمو بشکافم چجوری مثل ایشون مثال بزنم؟!
سوره بقره رو ختم کردم خواستم برم سوره آل عمران گفت برگرد از اول برگشتم آیه26 بقره
خداوند از اینکه به پشه و حتی کمتر از آن مثال بزند باکی ندارد،در این میان کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن حقیقتی است از طرف پروردگارشان کسانی که کافر شده اند میگویند:« منظور خداوند از این مثال چه بوده است» خدا جمع زیادی را با آن گمراه و گروه بسیاری را هدایت می کند ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می سازد
اصلا مهم نیست با چه مثالی اصلا ،فقط مهمه در هر چیزی خدا رو ببینی اون مثال وسیله تقرب به خداوند بشه
حتی در بدترین حالات خدا یه وقتها بعضی چیزها رو میگیره خودشو بهت بده واسه تمام از دست رفته ها جشن میگیرم هل هله به پا میکنم چون خدا میخواد بیاد چه آمدنی بالاتر از آمدن خدا ،نور حقیقت جهانه، نیکی حقیقته جهانه، لیاقت حقیقت جهانه، شجاعت حقیقت جهانه تاریکی و بدی و بی ارزشی و ترس در نبود حقیقت خود نمایی میکنن حالا که خدا تو رو دارم حقیقت رو دارم جا واسه خودنمایی بقیه نیست
خدا رو هزاران بار شاکرم برای این همزمانی روز عرفه و موشکافی گذشتم و تمام سالهای عمرم و گره گشایی که اتفاق افتاد سبکبالی که سهمم شد
استاد من اون روز که تونستم آشغالا رو بیارم بیرون نگاشون کنم چیان اینا انقدر متعفن شدن و موفق شدم خالص کنم خودمو از این رنج چند ساله شما رو کنارم حس میکردم از شما تشکر کنم از خالق تشکر کنم از دوستای عزیز سعیده خانم نفیسه خانم آقا حمید خدایا من کدومو بگم که انقدر آگاهی دارن و انتشار میدن تشکر کنم که واقعا خدا نگهدار هممون باشه
خیلی از همتون ممنونم
سلام ودرود فراوان به الهه خانم عزیزم
دوست خودم امروز روز اول تعهد من به سی روز کد نویسی هست عبارت تاکیدی امروزم رانوشتم خداوند عاشقانه من رادوست دارد واز بی نهایت راه هدایتم میکند تا زندگیم رابهتر کنم
امروز چندین هدایت الهی را دریافت کردم که هردفعه بااشک شوق سجده کردم.
الان هم کامنت شما منو حیران ودیوانه خودش کرد چطور خدااز زبان بنده اش به قلبم الهام میکنه.
وضحی
چقدر این سوره قشنگ هست.خداداره قسم میخوره تنهات نگذاشتم.
امروز دلم هدایتی میخواست که آروم بشم. گذشته ای که با کامنت شما مرور کردم. دیدم چقدر خدا همیشه دوستم داشته وکمکم کرده
تنهایی ها باعث شده یه زن قوی باشم. یه کارآفرین موفق
روزی که امیدم را از پدرو مادرم قطع کردم درها برام باز شد
سخته. یه عمر احساس قربانی داشته باشی. احساس بی لیاقتی والان بخوای درستش کنی.
ولی میشه.
اومدم ردپا بگذارم بگم دوباره شروع میکنم. با حس ارزشمندی
سپاسگزارتو هستم که باکامنتت دلم را آرام کردی
سپاسگزار خدایی هستم که کلامش راازطریق یکی از دستانش به من رساند
سپاسگزار استاد عزیزم ومریم جووون هستم بخاطر این سایت الهی
خدایا شکرت من لایق این سایت هستم.
خدایا شکرت من لایق دریافت هدایت الهی هستم
سلام الهه جان دوست عزیزم
سپاسگزارى هر روز من داشتن دوستانى مثل شماست که با خوندن کامنتشون کلى آگاهى بدست میارم.
کامنتتون بسیار زیبا و عالیه. چقدر خوب نوشتید در مورد خودتون و آیه هاى قرآن .
من هم تقریبا این مشکل رو دارم که (من در هر رابطه ای قرار میگیرم الویت آخر طرف هستم به شدت دوستم دارند یعنی در دوست داشتنشان تردیدی نیست شاید اولین الویت قلبشان باشم اما در عمل آخر از همه من مورد توجهشان یا بهتر بگم آخر از همه به خواسته های من توجه میکنند)، که این بخاطر عدم احساس لیاقت و ارزشمندى در من هست و باید بهتر بشم.
ممنونم از راهنماییتون در مورد عقل کل و پیامهاى آقاى دردائى ، این رو هدایت مى دونم .
بهترینها رو براتون آرزو میکنم .
سلام زیبا خوبی
من الگوی تکرار شونده نسبت به خانوادم داشتم
یه جمله منو خیلی آروم کردم و میکنه
انقدر آرومم کرد که توجهمو از روش ورداشتم کلا ،توجه هم که بره دیگه تکرار نمیشه
تا وقتی تکرار میشه که ما بهش توجه میکنیم
اون جمله اینه
همه ی ما انفرادی به این دنیا اومدیم
یعنی هیچ ربطی هیشکب به هیشکی نداره
هر کس مسئول سرنوشت خودشه
و هر باور غلط و تجربه ی تلخ بخشی از مسیر ماست که باعث رشد ماست و باید باشن
کتک هایی من از پدرم خوردم سر چادر …چون از چادر بدم میومد به زور چادر سرم کردن …..
اون زخمها و دردها باید میبودن
من پذیرفتنشون میتونم التیام بدم و باعث حرکت من میشه
همرو ببخش
اولین مرحله ی درمان بخششه
من خانوادمو بخشیدم
اما شوهرمو فعلا 100 درصد نتونستم ببخشم
چون باور به اینکه من مسئول تمام اتفاقات و شرایط زندگیمم
سخته جیگر میخواد ساخت این باور
دوستت دارم
عاشقتم
به نام الله هدایتگرم
سلام دوست عزیز
هدایت شدم به کامنت شما وبا خط به خط نوشته هات اشک ریختم …چقدر دنیای بچهگی من به شما شباهت داره مادر منم همیشه انتظار داشت تمام مسعولیت هاشو من که دختر بزرگ بودم براش انجام بدم و خودش هر روز صبح به بهانه های مختلف از خونه میزد بیرون ومن همیشه برای خواهر و بردارام نقش مادر رو داشتم با اینکه نه سالم بود تمام کارهای نظافت خونه و پخت و پز با من بود وباید بدون چون و چرا انجام میدادم اینجوری من بزرگ شدم ازدواج کردم والان که به زندگی نگاه میکنم میبینم شدم یکی فتوکپی مامانم و دارم این الگو رو روی بچه هام اجرا میکنم و توقعات بیجا ازشون دارم با این تفاوت که خودم هم همیشه درگیر کارهای خونه ام واصلا نه به خودم میرسم نه فرصتش پیش میاد که حتی به خواسته هام فکر کنم ….
هیچ وقت نمیتونم دریافت های باارزش و بپزیرم و همیشه احساس میکنم قبل دریافت یه ارزش باید جبرانش کنم ….
اون قسمت که نوشتید من به عنوان زن ارزشمند خلق شدم عجیب احساس منو خوب کرد و برات آرزوی موفقیت دارم
امیدوارم حال دلتون عاااالی باشه
مریم عزیز سلام من به لطف خدا واقعا به آرامش عجیبی رسیدم که تونستم با این وضعیت این رنج همیشیگیم روبرو شدم چقدر استاد ماهرانه ما رو برد توی دل ترسهامون توی دل وضعیتی که میتونه با حل شدنش تبدیل به نقطه عطف بشه ،بشه نقطه پرواز،الان چند وقته به هر مشکلی و تضادی بر میخوردم ریشش رو در عدم احساس لیاقت و ارزشمندی پیدا میکردم با خودم گفتم کی واقعا توی همه لحظات کنارم بوده
خودم و خدا پس به خودم و خدا برسم اما چه جوری:
هر روز صبح که بیدار میشم اول دست و رومو میشورم نه اینکه اول برم به خاطر همسرم صبحانه رو آماده کنم بعد موهامو شونه میکشم توی آینه به خودم نگاه میکنم قبلا باور میکنید از این حمام تا حمام بعدی شونه به موهام نمیکشدم، آرایشگاه رفتنمو تبدیل کردم به هر ده روز قبلا سه ماه یکبار که مبادا کارا رو زمین بمونه، اولش با خودم غریبه بودم الان به طرز عجیبی هر بار خودمو توی آینه میبینم میگم چقدر تو فوقالعاده ای واقعا هر روز بیشتر خودمو دوست دارم طلا فقط گوشواره دارم ولی همونو به گوشم آویزون میکنم نمیگم باشه واسه مهمونی لباسهامو اتو میکشم تنم میکنم تمام ظرفهای توی آبچکون رو جمع کردم سرویس چینی توی کمد که برا مهمون بود چیدم داخلش واسه استفاده خودم روکش مبلهارو روفرشی رو جمع کردم هر چیزی که رد کهنگی پارگی سوختگی داره درجا میندازم دور میدونی هر کار میخوام انجام بدم میگم اگه مهمون داشتم چیکار میکردم همون کارو واسه خودم انجام میدم بعد با اینکه دو تا بچه کوچیک دارم ولی سعی میکنم هر روز صبح زودتر از اونا بیدار بشم آگاهی کسب کنم اینطوری بیشتر احساس میکنم مدام در خدمت دیگران نیستم من آنقدر به امور منزل میپرداختم که از خودم غافل بودم الان الویت اول خودمم نه هیچ کس دیگه به میزانی که بتونم خودم الویت اولم باشم حتما برای بقیه هم الویت اول خواهم شد
در پناه الله
سلام دوست عزیز
ازت سپاسگزارم که تجربه های قشنگتو برام نوشتی
انجام همین تمرینها میتونه اعتماد به نفس آدم رو کلی تقویت کنه منم سعی میکنم از این به بعد شروع کنم برای خودم زندگی کنم
من همیشه الویت به همه میدم بعد آخر اگه انرژی موند به خودم میرسم اما از امروز سعی میکنم تغیرات کوچیک ایجاد کنم و پله به پله پیشرفت کنم و خودمو دوست داشته باشم
ازتون بی نهایت سپاسگزارم واز خدا براتون بهترینها رو میخوام
ای جانم الهه جان
عزیزم چقدر زیبا این کامنت رو نوشتی انگار این رو نوشتی تا پاسخ خداوند باشی برای یه طرز فکری که داشت تبدیل میشد به دلسوزی نسبت به اون فرد که برادر زاده من هست.
خدایا سپاسگزارم ازت مهربونم که با زبان الهه جان بنده خوبت نجوای شیطانی ذهنم رو بهم شناساندی.
سلام
من واقعا چه چیزی در مورد این کامنت میتونم بگم
جزو بهترین کامنت هایی بود که خوندم
من هم همین پاشنه اشیل قربانی بودن رو دارم
من فکر میکردم قربانی تولد توی ایران سال 80 تو یه خانواده بی پول تو یه شهر کم جمعیت هستم
و همین باور ترمز بزرگی بزرگی بود که باعث تکرار یه سری اتفاقات میشد
اما وقتی با یه عینک متفاوت ببینی همه چیز فرق میکنه
دنبال هرچی باشی همونو پیدا میکنی حتی توی یه رستوران درجه یک،مردمی عادی میرن و از کیفیت و مزه غذا اذت میبرن چون اونها حتی توی مخیله شون هم نمیگنجه که غذای این رستوران ممکنه ضعفی داشته باشه اما وقتی یه منتقد غذا میره توی اون رستوران به واسطه کارش دنبال نقاط ضعف میگیرده و همون ها رو هم پیدا میکنه
اگر منطقی فکر کنیم و یه سری پیش فرض های درست از خالق داشته باشیم میفهمیم این زندگی یه جور بازیه که یه سازنده عادل داره پس ممکن نیست شرایط اولیه کسی روی زندگی اندش تاثیر منفی بزاره
حالا میخواد هرچی باشه خدایی که عادله ، از رگ گردن نزدیک تره ، دعوت منو همون لحظه اجابت میکنه ، وعده راستینِ فراوانی میده پس بندش چه غمی میتونه داشته باشه؟ نه غمگین میشه نه میترسه
من هم مثل شما که درس های اون شرایط رو در اوردی ، مزایای شرایط خودم رو در اوردم
که انگار خدا مثل یه پازل برای من چیده بوده و حالا گفته خودت هم یه زحمتی بکش این قطعه اخر پازله اسمش توهیده اینو هم بزار و از تابلو زندگیت لذت ببر
چقدر از جمله ای که گفتید خوشم اومد : منو تو زمان درست با جنسیت درست افریدی
کامنت شما انقدر خوب بود که من تا نیمه خوندم و رفتم دوش گرفتم اومدم تا با حال حتی بهتر ادامشو بخونم
ممنون
سلام خدمت استاد زیبایی ها و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم در بهترین سایت دنیا…
سپاس و صد هزار سپاس خدای مهربان رو که همه مون رو هدایت میکنه و سپاس از استاد عزیز که آگاهی هایی میدن که در اوج سادگی و به ظاهر یه سری حرف بیشتر نیستن ولی وقتی گوشش میدی،درک میکنی،عمل میکنی و منتظر میمونی نتایج اون عملکردت بیاد میبینی که اصلا میگی و میشه و هررر چی بخوای رو بوجود میاری مثل آب خوردن در عین سادگی…بعد میفهمیی یعنی اینقدر آسون بوده زندگی و حال و خوب و ثروت و احساس خوب و…
اصلا اونقدر رها میشی که هیچ چیزی برات مهم نیست که اون بیرون چه خبره و تمام تمرکز و ذهن و دلت رو خودته و بس…
در مورد انسان هایی که تا این لحظه از زندگیم جذب نمودن باید بگم 99 درصدشون انسان های پاک و درست و محترم و صادق هستند اما همه محتاج توجهات و مشاوره هام و کسایی بودند که از نقطه نظر نیازمند توجه بودن واقعا مثل روز مشخصه که مشترک هستند و از نظر مالی همشون مشکل دار بوده اند.
حالا چرا این افراد جذب من شده اند چون من از خیلی قدیم ها کسی بودم که میخواستم همه جا نفر اول باشم و نمیتونستم ببینم کسی بهتر از من باشه و من قدرتی دارم که میتونم به همه کمک کنم و به خاطر همین باور درونی وبنیادی من هر چی انسان ضعیف و فقیر و محتاج مشاوره رو جذب میکردم.مثلا یکی زنگ میزد میگف:بهم قرض بده،یکی میگف:بیا و مشاوره کاری بده،یکی میگف:بهروز تو که مرکز استان میشینی برو و فلان اداره فلان کار رو برام انجام بده.
منم با اونهمه زمانی که برای انجام امورات بقیه انجام میدادم باور احساس لیاقت و ارزشمندیمو تغذیه میکردم و شاید باور نکنید این باور مخرب و مخفی رو با وجود اینکه از 6 ساله با استاد کار میکنم اصلا متوجهش نشدم.
خب تضادها به قدری قوی شد و نیازمندی دوستان به من به قدری زیاد شد و مدام افراد ضعیف جذب میکردم که گفتم:اقا کجای کار معیوبه که اینقدر هر چی درب و داغون هستن گیر من میان؟!!
خب از زمانی که از شهرستان مهاجرت کردم حدود 2 سال پیش این حجم خیلی کم شد و دوستامو خیلی دقیق تر انتخاب کردم اما چون ریشه ای این باور رو تشخیص نمیدادم بازم حل نشد.
خب در میون این باور مخرب و این الگوی بد تکرار شونده الگوهای دیگه زندگیم همه یا اکثرا بگم خوب بودن…
اصلا مریض نمیشم و واقعا همیشه حالم خوبه و ذوق دارم و هدف دارم
انرژی بالایی دارم و روزی دست کم 2 الی 3 ساعتم صرف ورزش و شنا و پیاده روی و… میشه
همیشه خندانم و طنز و شوخی ازم دور نمیشه
تو بعد کاری خب معادن خوبی دستم هست و از ویژگی های خوبی برخوردارن معادنم و هر زمان خواستم خداوند یه سری کارایی برام کرده که اصلا دوستان هم صنفم تو مخیله شون نمیگنجه(اینم بخاطر باور توحیدی و فراوانی هست که همیشه روش کار میکنم)
روابطم با همسر و خانواده خوبه اکثرا اما گاها یه تضاد مدام تکرار میشه اونم زمانیه که توجهم از رو همسرم میره روی مریضی های مادرم یا توجهم از زندگیم میره روی دوستان،کلا از زمانی که ازدواج کردم بیشتر میبینم به محض اینکه میرم سراغ همیاری یکی دیگه همسرم بشدت واکنش نشون میده و بصورت تکراری این الگوی بحث بین من و همسرم تکرار میشه در سایر زمینه ها خیلی خیلی کم شده با همسرم بحثی کنم.
این تضاد تموم بشو نبود و در هر جنبه ای سر بیرون میاورد و من نمیدونستم از کجا آب میخوره تا اینکه دوره کشف رو خریدم و این دو سه تا فایل اخیر استاد که اصلا رایگان نیستن باعث شد بزززززززززرگترین پاشنه آشیل و کد مخربمو تشخیص بدم و خندم گرفته چرا اینهههههههمه سال نمیدیدمش و نمیفهمیدم از کجا میخورم؟!!!!!!
آگاهانه اومدم و پامو از روی ترمز اینکه”من مسئول کمک به دیگران و حال خوب دیگران”هستم رو برداشتم و تو این 7 یا 10 روزه دارم معجزاتشو میبینم که چجوری داره ماشینم که گازشو 6 ساله میدم پرواز میکنه….
حتی همسرمم بخاطر این کد مخرب درگیرش کرده بودم و چون اختلاف 12 سال بینمون هست بهم وابسته شده بود و انگار من مسئول حال خوبش هستم و اصلا انگار هدفی در زندگیشون ندارند.
آققققا تا اومدم و فهمیدم این کد مخرب منه کارای زیر رو انجام دادم:
– خانم رو ثبت نام کردم کلاس شنا و آموزش زبان ترکی برا مهاجرتمون ان شالله تا هدف داشته باشن
– هرررر چی مخاطب درب و داغون داشتم رو حذف کردم و کلا تماس هامو محدود کردم
– کل دوستان ضعیف رو بلاک کردم در ذهنم
– سرم تو کار خودم و کار روی باورهامه تا هر کسی دیگه حتی همسرم
– در حال ارتباط گیری با افراد ثروتمند معدنی و موفق هستم نه خیلیای دیگه
– این که من مسیول حال خوب بقیه هستم رو دارم روش کار میکنم و در عمل نمیرم سراغ کمک بیجا به بقیه
و کلا بشدت مواظب ورودی های ذهنم و افرادی هستم که در طول روز میخوام باهاشون ارتباط داشته باشم.
در انتها میخوام بگم ریشه این باور منفی”باور لیاقت” هست من کاملا احساس بی لیاقتی میکردم و بخاطر همین میخواستم با جذب انسان های ضعیف بصورت ناخوداگاه بخودم بقبولونم من بهترین هستم و اینهمه سال گیر انسان های ضعیف افتاده بودم.
وااااقعا سپاسگزارم از استاد بخاطر این کلام و این زحمتی که در طول عمر با برکتشون داشتن و این دّر و گوهر که از زبان ایشون میباره
میبوسمتون استاد زیبایی ها
سلام.
کامنتتون پر از اگاهی بود.
تمریناتتون این موارد رو به من یاداوری کرد.
من مسئول زندگی هیچکس نیستم.
دلم به حال هیچکس نسوزه.هرکس جای خودشه.
عزیزانم رو به خدا بسپارم و الکی نگران نباشم.
قدرت نه گفتن داشته باشم.
الویت خودم باشم نه دیگران.
به خودم بها بدم.
برا خودم کادو وجایزه بخرم.
خودمو دوس داشته باشم.
از گداهای شهر و افراد ضعیف اعراض کنم.اگاهانه توجه نکنم.هر کس جای خودشه.
کارا رو تو خونه تقسیم کنم.
حس لیاقت و عزت نفسم رو پرورش بدم.
سلام اقا بهروز بزرگوار
چقدر کامنت فوق العاده و پرمغزی بود وقتی که داشتید از ترمزتون میگفتید دقیقا یاد خودم افتادم و من با اینکه زن هستم اما همیشه تلاشم بر این بود توی همه جا نفر اول باشم و همه هنری یاد بگیرم که به خانوادم کمک کنم برا همین همه هنرها از کامپیوتر، ارایشگری، خیاطی و مشاوره… یاد گرفتم تا به بقیه کمک کنم تا بدین وسیله احساس ارزشمندی کنم خونه هرکی میرفتم خودم رو شهید میکردم که احساس ارزشمندی کنم و من هنوز پارو فراتر گذاشتم و همسرمم قربانی میکردم تا به طرق مختلف به ادم های بدبخت و بیچاره کمک کنه.
خیلی خیلی عالی توضیح دادید خیلی خوب مسئله باز کردین. ایشالاه هرچی از خداوند میخواین بهترینش رو به شما بده
سلام خدمت شما آقا بهروز عزیز
چقدر خوب اومدید مسائلتون رو بازگو کردید، اینایی که گفتند پاشنه آشیل منم هست، مخصوصا که همیشه فکر میکنم باید برم به مادرم کمک کنم و ببرمش بیرون و دورش بدم و حالشو خوب کنم
خیلی یاد گرفتم از کامنت با ارزشتون، براتون آرزوی موفقیت و سعادت میکنم
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی گلم و دوستان خوبم
سپاسگزار خداوندم که چنین استاد بینظیری دارم و گفتارش اینقدر خالصانه و ناب هست که در اعماق وجودم نفوذ می کنه
من همیشه این باور رو داشتم که همین طوری که خودم سعی می کنم که درستکار باشم همه جا آدمای درستکار پیدا میشن بر خلاف نظر اکثریت مردم از جمله همسر خودم که بمن میگه چقدر ساده ای تو مردمو نمی شناسی
و اتفاقاً(البته که اتفاقی نیست و بخاطر باورهای منه) در اکثر مواقع با افرادی مواجه میشم که درستکارن نمیخوان سوء استفاده کنن
مثلاً یادمه چند سال پیش که می خواستیم خونه قدیمی خودمونو بفروشیم باید برای گرفتن پایان کار و مجوز های دیگه که الان یادم نیست به شهرداری مراجعه می کردیم و چون همسرم مأموریت خارج از کشور بود قرار شد من این کارو انجام بدم از همه کس هم می شنیدم و کلاً اکثریت اعتقادشون بر این بود که (توی شهرداری هیچکس بدون رشوه گرفتن کاری انجام نمیده)
و من چندین بار به شهرداری رفتم و با افراد مختلف مواجه شدم که همگی کارشونو درست انجام دادن و هیچ کدوم توقع باصطلاح زیر میزی و یا شیرینی از من نداشتند
یه موضوع دیگه که قبلاً زیاد برام پیش میامد این بود که می دیدم تقریباً با هر کسی از اطرافیان و نزدیکانم و افراد فامیل صحبت می کنم راجع به ناملایمات و مشکلات حرف می زنه و گله و شکایت می کنه
ولی بعد از این مدتی که دارم رو خودم کار می کنم باورامو اصلاح می کنم و کلاً نگرشم به دنیا مثبت شده و زیبا بین شدم بوضوح می بینم که همون آدما نسبت به قبل چقدر تغییر کردن و رفتار متفاوتی از خودشون نشون میدن
یادمه اولین بار که خیلی واضح و آشکار متوجه این تغییر وضعیت شدم زمستون سال گذشته بود که خواهر همسرم فوت کرده بود و ما برای شرکت در مراسمش دو روزی به شهرستان رفتیم. تقریباً دو سال بود که بخاطر قضایای پندمیک رفت و آمد نمی کردیم و کسی رو از نزدیکان و فامیل ندیده بودم و در اونجا با اینکه مراسم ختم و باصطلاح عزا بود ولی بطرز عجیبی دیدم که چقدر همه حالشون بهتره خیلیاشون خونه خریدن خیلیاشون ماشین خریدن بعضیاشون ماشین خارجی خریدن کمتر از مسائل و مشکلات صحبت می کنن و یه جورایی سپاسگزار تر شدن
و این ماجرا همینطور ادامه داره با هر کدوم از خواهر ها و برادرهام و بقیه که صحبت میکنیم بطور مشخص احساس می کنم افکارشون بهتر شده و بیشتر راجع به موضوعات مثبت صحبت می کنن
یه مورد دیگه از الگوهای تکرار شونده که در گذشته تو روابط با همسرم داشتم بحثهای گاه و بیگاهی بود که با هم داشتیم و اکثراً درباره ایراد هایی بود که من از بعضی از رفتارهای ایشون می گرفتم و بعد که فهمیدم من با توجه کردن زیاد به بعضی از ویژگیهاش که از نظر من جالب نیست خودم این اتفاقات رو به زندگیم دعوت می کنم، سعی کردم رفتار و باورمو اصلاح کنم به این شکل که اخلاق و رفتار های خوبشو که کم هم نیستن بیشتر ببینم و تحسینش کنم و اصلاً راجع به ایرادهاش توجه و صحبت نکنم…و خدا رو شکر این بحثها نزدیک به صفر رسیده در حال حاضر
یه مورد دیگه هم که یادم اومد اینه که من اغلب با افرادی که در ارتباط هستم متوجه میشم که کاملاً بمن اهمیت میدن و مورد احترامشون هستم
تا اینجا این چند مورد به ذهنم اومد و نوشتم
و چقدر خدا رو شکر کردم که کار کردنم روی خودم داره نتیجه میده و باورام و شخصیتم داره تغییر می کنه
خدا رو شکر که بینهایت می تونیم خودمونو بهبود بدیم و این مسیر انتهایی نداره
در پناه رب العالمین همگی در این مسیر به موفقیت های عالی و روز افزون برسیم
یکی از الگو های تکرار شونده من .
این هست که آدم هایی در زندگی من می آیند که خیلی بد دهن هستن و فحش میدهند .
بار ها بوده در خیابان ماشین ها راه خودشان را میرفتن و درست رانندگی میکردند اما طرف چون میخواست جلوی بقیه افراد ماشین نشان بده که چقدر با علم و فهمیده هست با فهش دادن به طرف خود را حق به جانب نشان میداد.
یا حتی وقتی ماشینی جلوی آن ها میپیچید به او فهش میدادن ولی خودشان هم از ابتدای مسیر تا آخر کارشان همین بود جلوی بقیه پیچیدن .
این کار بسیار برای من آزار دهنده هست چون اصلا از بد دهنی خوشم نمی آید