پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خب دوستانی که کامنت قبلیم رو مطالعه داشتن متوجه صحبتای این کامنتم میشن، من توی دوستی معمولا آدمایی رو جذب میکنم که دوست دارن من حامی شون باشم بیشتر حمایت احساسی و از طرفی خودشون این ویژگی حامی بودن رو در برابر بقیه بخصوص خانوادشون دارن، یعنی به جای هدفمند بودن و به فکر خودشون بودن دوست دارن سرویس بدن و فکر میکنن این شکلی مفیدن و وقتی انرژیشون تخلیه میشه انگار من شارژرم میان شارژ میشن و بعد میرن دوباره تا شارژ بعدیشون پیداشون میشه، یکی بعد تصادف یا دعوا با همسرش پیداش میشه و دنبال آروم شدنه، یکی نزدیک یه آزمون سخت پیداش میشه و دنبال کمکه یکی مشکل دادگاهی داره یا با بچه اش بحثش شده میخواد به خودش یا بچه اش مشاوره بدم اونم رایگان، یکی با باباش دعواش شده میاد خودشو پیش من تخلیه میکنه یکی توی کار با کارمندش به مشکل برخورده و از من مشاوره میخواد یکی ام نیاز داره باهاش درمورد ایمان و توکل به خدا حرف بزنم تا بره گره زندگیشو باز کنه و همشون هم بعدش این حرف رو ازشون میشنوم که راهنمایی های من به شدت بهشون کمک کرده، خب شاید این خوب به نظر برسه آدما همه دوست دارن مفید واقع بشن اما برای من تبدیل شده به مرض، یعنی هر بار خودمم انگار اینجوری شارژ میشم تا مشغول خودمو و اهدافمم احساس بی هویتی یا احساس خودخواه و مغرور بودن رو دارم و احساس بی ارزشی البته، تا اینکه طبق ناخودآگاهم یکی رو جذب کنم تا بهش یه کمکی بکنم و بعد دوباره خودمم احساسم خوب بشه برای ادامه ی زندگیم و تمرکزم بره روی خودم که البته چون این آدما کانون توجه ام رو از رو خودم برمیدارن میزارن روی زندگی خودشون تا چند روز تو در و دیوارم، این روحیه ی رابین هودی رو تازگیبخصوص بعد دوره ی عزت نفس بهتر درکش کردم و دارم روش کار میکنم اما متاسفانه فعلا هست تو زندگیم حالا اگر شغلم بود و بابتش پول میگرفتم دلم نمیسوخت به حال خودم اما این همه تمرکز خرج بقیه کردن وقتی خودم کلی هدف دارم و کلی اشتیاق برای رسیدن بهشون واقعا هدر رفتن زندگیه.
برای رسیدن به هدف یا عوض شدن مکان کار هم همینطور من معمولا هر سه سال یه بار مهارتم توی موضوعی خوب میشه و پرونده اش از تمرکز زیاد گذاشتن برداشته میشه و میرم سراغ موضوع بعدی و این تایم زیاده یعنی باید کمتر بشه برای کاردانی به کارشناسی و بعدم ارشد هر کدوم سه سال پشت کنکور بودم برای یادگیری مهارت آرایشگری سه سال و الانم زبان که سومین سالمه و رو به اتمامه محیط کارم دو سه سال یه بار و بعضی وقتا سالی یه بار عوض میشه البته درمورد کارم گله ای ندارم چون همواره رو به بهبود و رفتن به محیط بهتره.
تو رابطه ام با همسرم صمیمیتم و سینوسیه و قهرای گاه و بی گاه، توی رابطه های قبل ازدواجمم همینطور، البته توی روباط عاطفی در کل راضی ام روابطم عاشقانه اس اما ثبات احساسی نداره.
درمورد مسائلمالی کم پیش میاد مدت طولانی اکثر روزا پول داشته باشم در واقع اکثرا بی پولم پول میسازم و زود خرج میشه یعنی دیر و سخت و کم میاد و زود و آسون و زیاد میره و اینا همش در حال کار کردن روشونم.
الگوهای تکرار شونده ی زیادی تو زندگیم هست هم مثبت هم منفی، اما اینا مهممترینای منفیش بود که باید کار کنم روشون و اکثرا نشات گرفته از باور عدم احساس ارزشمندی و لیاقته.
برای رفع الگوهای منفی و مشکلاتی که توی کامنتای قبلیم نوشتم به این نتیجه رسیدم که باید روی باور احساس لیاقت و ارزشمندی کار کنم دنبال ثابت کردن خودم به بقیه نباشم دنبال گرفتن تایید توسط بقیه یا پذیرفته شدن توسط بقیه نباشم و بیشتر به فکر خودم باشم بیشتر به خودم توجه کنم بیشتر ارتباطم رو با منبع قوی کنم چون یه برهه ی چندین ساله که رابطه ی معنوی قوی ای با خدای خودم داشتم تمام این مسائل کمرنگ شده بود و خبری ازشون نبود به شدت احساس لیاقتم بالا رفته بود و خیلی مشغول خودم و اهدافم بودم و خیلی هم از نظر عاطفی هم کاری و هم مالی رشد کردم.
من به خوبی میدونم که وقتی ما تمرکزمون از روی خودمون برداشته میشه و خودمون رو مسئول بقیه میدونیم اولین رابطه ای که خراب میشه رابطه ی ما با منبعه و دومی هم خودمون یعنی این باورهای اشتباه باعثمیشه از در صلح بودن با خودمونمخارج بشیم و کمتر به خودمون توجه کنیم و بیشتر خودمونو اهدافمون رو گم کنیم و دچار فراموشی بشیم.
امروز مادرم ازم خواست که یه موردی رو با خواهرم در میون بزارم یه درخواستی داشت مادرم که از من میخواست اون درخواستش رو به خواهرم برسونم و من جواب منفی دادم گفتم خودت مشکلتو حل کن، البته محترمانه. یا جدیدا دوستام میان پیشم که مشکلاتشون رو حل کنم یا انرژیشون کمه دنبال یکی میگردن هل شون بده من اصلا دخالت نمیکنم کلا زیپ دهنم رو بستم حتی این حالت مشاوره دادن باعث شده همش کارمند یکی دیگه بمونم و بخوام به صابکارم سرویس بدم و اونو و مجموعه اش رو بالا بکشم و اینم باعث شده همیشه صابکارایی جذب کنم که تو مرحله ی بی رونقی کسب و کارن و تا رونق میگیرن جام عوض میشه و صابکار بعدی که نیاز به کمک و حمایت داره، جدیدا مکان کاریم عوض شده و من توی جای جدید قراردادی بستم که بیشترین سود رو به خودم برسونه و تمرکز خاصی ام روی طرف مقابل نمیزارم یعنی نه مشاوره ای در کاره و نه حل مشکلی حتی نمیزارم کارم تبدیل بشه به شراکت، من کار خودم رو میکنم و فقط درصدی از سود رو که یه جورایی اجاره هست میپردازم به اون فرد یعنی خودمو قاطی نمیکنم چون متوجه این روند فرسایشی توی شغلم شدم و دیگه میخوام فقط روی خودم و رشد خودم تمرکز کنم و آدم خودم باشم.
سلام
خدای خوبم سلام
استادم سلام
دوستان سلام
من خودم رو خیلی خیلی خیلی زیاد تحسین میکنم. امشب یه رابطه ناسالم رو بعد از حدود سه سال تمام کردم . دقیقا چرخه ای از الگوی ناسالم در رابطه رو من داشتم . و میدونید در کل این سه سال من مرتب در حال کات کردن بودم و موفق نمی شدم . چون احساساتم غلبه میکرد. ولی به قول برادر خوبم سید علی خوشدل خودخواه و سنگدل بودم امشب . ولی ولی ولی دیگه قطره ای اشک نریختم به خدای محمد قسم نریختم….
مهمترین نکته ای که میخوام بگم اینه که بارها بارها و بارها خودمو تحسین میکنم هزاران بار من قابل تحسینم . هزاران بار . مراقب باشم اشکام ممکنه بیان . ولی واقعا دیگه انرژی برای این اشکها ندارم . دیدید آدم گاهی بی تفاوت میشه نسبت به مسایل سخت ؟ الان اونجوری ام
همیشه به خدا می گفتم کمکم کن اینکار سخته این طرف مقابل من الان بیمار هست به من احتیاج داره بگو چطور انجامش بدم . بگو چطور مثل مادر موسی فرزندم عشقم رو به رود نیل بسپارم( هزاران بار خودمو جای اون زن دیدم هزاران بار دیدم خدایا….)
و خدا چه پیغامی میده ؟ رفتم آرایشگاه اونجا دختره دهه 80 من دهه 60 بهم میگه 5 سال با یک نفر در رابطه بودم ولی صلاح دیدم که کات کنم
یعنی میخواستم گریه کنم از این هدایت آشکار و واضح
و یه نکته جالب این وسط : به مدد دوره طلایی سلامتی و الباقی آموزشهای طلایی استاد به من میگن بیست و خورده ای هستی دیگه ؟
و من دیگه میخندم میگم دیگه بی خیال …..
و امشب حالم خیلی خوبه مثل دیشب مثل دیروز مثل همیشه که همیشه تا ابدددددددد در قلب خدا هستم .
البته که هزاران فکر از فکرم گذشت: نه پیام میدم محترمانه دوباره اینو بگم …. ( وای دوباره اون چرخه لعنتی از رفتارهای تکراری به قول استاد جان اون پترنها ….) و بعد خدا این جمله رو به قلبم الهام کرد : ببین بسپارش به من کار تو نیست تو نمیتونی تو قدم خودتو برداشتی دیگه کار منه تو آسوده باش . مدیریت کهکشانها رو من بلدم اینکه چیزی نیست دختر…
خدایا چقدر کامنت بچه های این سایت خوبه . چقدر اینجا قلب من باز میشه . چقدر همه این آدمها رو دوست دارم . چقدر استاد فرشته هستن . چقدر مریم جون قلبشون بزرگه …. و چقدر چقدر چقدر چقدر زیاد خودمو تحسین میکنم … من شایسته بهترین عشقها هستم از جنس عشقهای الهی…. من لیلای نازنین با اینهمه چالش و تضاد خانوادگی … خدایا شکرت چقدر خودمو دوست دارم . چقدر احساس آرامشم زیاده …چقدر قلبم خوبه من … چقدر من محشرم … چقدر ترمزهای زیادی رو موفق شدم کشف کنم و حل کنم …
یکسالی هست که توی یکی از سررسیدهام یه دایره بزرگ کشیدم به اسم دایره عشق و ویژگی های محبوبم رو توش نوشتم . حالا میخوام اونو تو دفترچه یادداشت روزانه ام بنویسم که هرروز بخونمش .(از سید علی مون الگو گرفتم) که به خدا قسم من حضور این شخص محبوبم رو حس میکنم خیلی بهم نزدیکه . شاید این اسمش بی نیازی از خواسته ست به قول مریم جون … ولی همیشه باهاشون حرف میزنم و دارم خلقش میکنم . بدون شک میام اینجا مینویسم که …..
که زندگیم بهتر شده خدایی تر شده توحیدی تر شده و و و و
خدایا شکرت که منو آفریدی من بنده خوب تو هستم و میدونی که منم عاشقتم عشق ابدی من
استاد دمتون گرم با این فایلهاتون
بچه ها دمتون گرم که مینویسید
دم خودم هم حسابی گرم
یاهو
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان عزیز
در ابتدا استاد تحسینتون میکنم که هر روز خوشتیپتر و جذابتر میشین
چقدر در این چندتا فایل سوالای خوبی پرسیدین و ما جوابای خوبی گرفتیم
از همه دوستان تشکر میکنم برای کامنتایی که میزارن اینقدر کامنتا عالیه که حد نداره و خودم به شخصه جواب سوالاتم رو میگیرم
در کل الگوی روابط من به خصوص در روابط دوستی آدم هایی رو جذب میکنم که به من خیلی احترام می گذارند من رو دوست دارند به من توجه ومحبت میکنند از دوستی با من لذت میبرند
اکثر روابط دوستانم به همین صورت بوده که جو خوبی داشته و من رو دوست داشتن
در محیط شغلی کار فرمایانی رو برخورد کردم که پول من رو نمیدانن پول کمتری میدادن یا اذیت میکردن در پول دادن و این الگو چندین بار تکرار شده با وجود اینکه خیلی از من راضی بودن و من رو تحسین می کردن و رابطه خوبی با هم داشتیم
حتی برای همسرم شدید تر از من که کار میکنه و کار رو تحویل میده یا پول نمیدن و یا اذیت میکنن در پول دادن
و جالبه که هم برای خودم اتفاق میفته و هم کسی رو در زندگیم جذب کردم همین طوره
با وجود اینکه به شدت روی باورهامون به خصوص باورهای ثروت سازمون کار میکنیم اما این الگو تکرار میشه و به شدت هردومون رو اذیت میکنه
چون حسابی هم فیزیکی تلاش میکنیم و هم روی ذهنمون کار میکنیم
ممطمینم به آدمهای ثروتمند با افکار ثروتمندانه جذب میشویم
هر روز در درخواستهایم میخوام با ادمهای ثروتمند در ارتباط باشم و اطرافم پر باشه از ادمهای مثبت پر انرژی ثروتمند
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و پر از حس خوب باشین
سلام به استاد خوبم و خانم شایسته و دوستان
الگوهای تکرار شونده در روابط من:
یکی از الگوهای پررنگ روابط من این هست که همیشه با آدم هایی که از خودم بزرگ تر هستند ارتباط میگیرم.
یعنی جز دو دوستی که همسن خودم هستند و یکی دوساله وارد زندگیم شدند همه از خودم بزرگ تر بوده و هستند.
از بچگی فکر میکنم همین طور بودم. فکر میکردم دلیلش این بوده که توی فامیل با خاله و عمه ام که از خودم 7 8 سال بزرگتر بودند ارتباط داشتم و همسن خودم اصلا کسی نبود. جالبه که دبیرستان یادمه بغل دستی ام، توی 2 مدرسه ی مختلف، دو تا دختری بودند که سال دومی بودند، یعنی بزرگ ترین توی کلاس بودند!
دانشگاه که خیلی راحت دوست پیدا کردم چون 18 سالم بود اکثرا از من بزرگتر بودند.
الانم دوست هایی که دارم دوستای دانشگاهم هستند که از خودم 7 8 و 10 سال بزرگ ترند.
از اولین همسفرهای بچگی ام هم یک خانم معلم بازنشسته بود که باهاش چندتا مسافرت تنهایی رفتم و وقت گذروندن باهاش رو دوست داشتم.
یه چیزهای خوبی توی این روابط هست که خیلی برام طبیعیه و انگار خواسته ی منه. (یکسری چرایی هاش رو پیدا کردم.)
وجه منفی اش هم اینه که راحت ارتباط نمیگیرم با همسن یا کوچیک تر از خودم.
روابط با همسن های خودم رو کوتاه و با نوسان توصیف میکنم که خیلی هم نقل و نبات تموم نشدند.
توضیح اش کمی سخته انگار که به تلاش آگاهانه احتیاج داره ولی بزرگتر از خودم باشن خیلی برام طبیعیه و من خیلی راحتم.
موضوع اینه که خودم رو با دوست ها و آشنایانِ بزرگ تر از خودم، بیشتر دوست دارم.
الگوی تکرارشونده: اینکه من رابطه ها رو تموم میکنم.
سال های اخیر بیشتر تکرار شد، معمولا من تصمیم میگیرم و من کمرنگ میشم و رابطه رو از سمت خودم تموم میکنم، جهان کمکم میکنه. فامیل آشنا و دوست فرقی نداره.
(یکسری هاش دلایل توسعه فردی داره ولی بقیه اش جای بیل زدن داره.)
یه الگویی که راستش هنوز درباره اش به قطعیت نرسیدم این هست که سالهای اخیر، با توجه به تغییرات در سبک زندگی خودم و خانوادم با آگاهی ها، متوجه شدم که اولش کسی سمت مون میاد براش جالبه سبک زندگی ما و چه خوب چه خوب و این حرف ها، ولی بعد از مدتی کم کم قضاوت شروع میشه که حالا به نظر من نباید این کار رو کرد و اون کار رو کرد!
مثال دقیق بزنم، اینکه کسی مارو بخواد بشناسه میفهمه که ما رفت و آمد کمی داریم، اولش میگه چه خوب که روابط تون کنترل شده است و بعد نظرات شروع میشه که خوب نیست آدم اینقدر هم تنها باشه!
تنها دلیلی که الان میتونم براش بیارم این هست که خودم هنوز نمیدونم در حوزه ی روابط برای من بهترین سبک چیه، خودم هنوز پاسخ خودم رو پیدا نکردم.
یک الگوی دیگه ای که پیداش کردم و صادقانه بگم اعتراف کردن بهش برام آسون نبوده اینه که من تند میرم. وقتی با کسی آشنا میشم خیلی دوست دارم که سریع بشناسمش و خودم رو بشناسونم و تند میرم دیگه، هی رفت و آمد میکنم، زیاد در ارتباط ام، بعد الگوی دوم من اینجاست که بعد از مدتی سرد میشم.
دقیقا طبق گفته ی استاد در یکی از فایلها، تکامل رو رعایت نمیکنم، فاصله ام رو حفظ نمیکنم، تند میرم و زود سرد میشم.
اینجور روابط دوست و آشنایی معمولا کوتاهه ولی اونایی که من فاصله ی مناسب رو حفظ کردم طولانی و پایدار شدند.
الگوی بعدیم: اینه که روابط دوستانه ام خیلی کم پیش میاد که طولانی بشه. اونم به دلیلی که گفتم احتمالا برمیگرده.
یه دلیل دیگه اش الگوی خیلی نامناسبی هست که دارم: اولش تمرکزم روی نکات مثبت طرف مقابل هست و بعد کم کم نکات منفی اش رو میبینم و دلسرد میشم.
الگوی بعدیم اینه که چندین ساله سینگل ام و کار از بیل زدن گذشته و فعلا فقط میشه دعا کرد و دارم روی بقیه ی خودم کار میکنم!
الگوی بعدی: دوست هام هم به طرز جالبی سینگل اند! و اونایی که ازدواج میکنن خودبهخود کمرنگ میشن! جالبه که دوست های صمیمی ام وقتی در رابطه اند، رابطه ی من باهاشون به قدری کمرنگ میشه که اصلا خبر ندارم که توی رابطه عاشقانه اند!
بعد که سینگل میشن رابطه مون به صمیمیت قبلی اش برمیگرده!
اینو که دیدم خداییش مو به تنم سیخ شد و به عمق مشکل خودم پی بردم! اینه که میگم فعلا دعا میکنم!
این تکرار ها به من نشون میده که توی چه زمینه ای چقدر مشکل دارم.
الگوی تکرار شونده ی مرتبط: خودم که با جنس مخالفی آشنا نمیشم و خنده داره که وقتی کسی هم میخواد کسی رو بهم معرفی کنه اصلا فرآیند یک قدم هم جلو نمیره!
الگوی بعدیم: خیلی از روابط ام شروع صمیمیت به این دلیل بوده که طرف مقابل جذب من شده، براش جالب بودم یا دیدم به من علاقه نشون میده منم توجهم جلب شده.
به نظر خودم، معمولا کاری که من کردم واکنش نشون دادن به این توجه بوده تا اینکه خودم برم سمت کسی و سعی کنم رابطه برقرار کنم.
اینو دارم روش یه کم کار میکنم، سعی میکنم خودم برم جلو و سوال کنم، کنجکاوی کنم و دوست بشم.
به اعتماد به نفسم برمیگرده، احتمالا اینقدر نمیتونم این ریسک رو بپذیرم که کسی از من خوشش نیاد، که اصلا جلو نمیرم؛ به جاش کسی که میاد جلو ناخودآگاه میدونم تا حدی من رو پذیرفته که اومده، حالا تصمیم با منه که میخوام باهاش صمیمی بشم یا نه.
مورد دیگه ای که در روابط ام احساس کردم این هست که من در دسترس ام، بیشتر از طرف مقابل. برای تماس، پیام، برنامه ها بیشتر من هماهنگ میشم.
من خودم کسی رو منتظر نمیگذارم ولی پیش میاد که منتظر بمونم.
مورد بعدی اینه که من خودمم، من راحتم، خودم رو آنچه هستم نشون میدم و فیلتر نمیکنم. دوست ها و آشناهام هم میگن باهام راحت اند خداروشکر.
مورد بعدی که چند بار تکرار شده اینه که: من خودم صمیمی ام و دوستام باهام صمیمی اند و این خواسته ی منه و اون احترامی که دوست دارم خداروشکر هست.
ولی با دوست های جنس مخالف یه مرز نامرئی ای هست دوست دارم رعایت شه اینه که، درسته که من دوست دارم باهم رفیق های مودبی باشیم و هستیم ولی باز هم من یه نکاتی هست دوست دارم رعایت بشه ولی هیچوقت نگفتم اونم اینه که بهم بگن دادا یا فری! اون مرز صمیمیت، احترام، مرزهای اخلاقی همه هست ها ولی یه کوچولو گاهی یه شوخی خیلی جزئی ای هست که یادم میندازه که من دوست دارم یک خانم باشم و اینجور لحظات حس میکنم یه رفیق ام. توضیحش سخته.
بودن اون مرز احترام و صمیمیت الگوی تکرار شونده ی خوب من هست.
در روابط ام من معمولا بیشتر راجع به خودم حرف میزنم و دوستام پرایوت تر از من هستند، من ولی مشکلی با این قضیه ندارم.
الگوی تکرار شونده ی منفی در روابط: هرچند وقت یکبار مزاحم تلفنی پیدا میکنم، انگار که سوار ماشین زمان شدم و به دهه ی گذشته ی برگشتم (چون مزاحم تلفنی روش خیلی قدیمیه!)
الگوی تکرار شونده ی مثبت من:
اینه که دوست داشته شدم و میشم. انقدر که بعضی ها میگن لوس ام! دوستام خانواده و آشناها همیشه احساس کردم که دوستم دارند. همیشه بهم محبت کردند و میکنند و بهم نشون میدن.
دوستام از حرف زدن باهام لذت میبرند چون باهاشون حرف میزنم میگن دلشون برام تنگ شده و دوست دارند منو ببینن (یک ساله که از تهران اومدم شمال زندگی میکنم.)
الگوی تکرار شونده: سالی یکی دوبار شرایط جوری رقم میخوره که باید رابطه ای رو تمام و قطع یا کمرنگ و خداحافظی کنم!
از بس روی خودم ریز شدم این جور موارد رو میتونم ببینم، خدا روشکر میکنم که این آگاهی ها رو دارم، افکارم یه سر و ته ای پیدا کرد، چون قبلا میگفتم تقصیر بقیه است یا اتفاقی هست و من اینجوریم دیگه. ولی پیدا کردن و دیدن و فکر کردن یکی از کارایی که دوست دارم و به خاطرش بیدار میشم.
الگو های تکرار شونده من در روابط معمولا آدم هایی با اعتماد به نفس بالا و قوی هستند ، یه الگو که یه مدت خیلی زیاد تو انسان های دورم میدیدم آدم های فوق العاده پولسازی بودند ، البته اشنایی با این ادم ها و صمیمی شدن با این آدم های دوس داشتنی بعد از اشنایی با قانون و سایت استاد عباسمنش اتفاق افتاد و روابط من رفته رفته بهتر و شیرین تر شد، توی روابط عاطفی هم هنوز تجربه ی مد نظرمو ندارم که بخوام در موردش بنویسم ، استاد از شما و خانم شایسته و عزیزان عضو واقعا ممنونم بابت فضای سایت و این آگاهی ها ، همه اینها خیلی به تغییر من کمک کرد.
پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2
سوال چه الگوهای تکرار شونده ای درباره ی روابط در زندگیتان هست؟
ترمزهای ذهنی
در مبحث پترنها و الگوهای تکرار شونده لازمه که دقت کنیم و ببینیم که چه الگویی هستند که مرتب تکرار میشوند چه رفتارها و نتایجی هستند که مرتب تکرار میشوند این نشون دهنده اینه که افکار و فرکانسهایی را ارسال میکنیم که این اتفاقات تکرار میشوند. یعنی باورهای بنیادین ما اینقدر قوی هستند که هربار داره این فرکانسها را ارسال میکند و یکسری الگوهای تکرار شونده به وجود میآیند. ما کم کم نا آگاهانه پذیرفتیم که این جزوی از زندگیمون هست
برای مهاجرت به مدار بالاتر، نیازمند ترک عادت های مخرب و ایجاد عادت های سازنده است.الگوهای تکرار شونده مخرب و قدیمی باید تغییر کنند به الگوهای مثبت و عادت های جدید حرکت دهنده بسمت رشد و پیشرفت باشند
باید رابطه هامون رو تقویت کنیم
مثلا رابطه مون رو با پول و ثروت را بهبود ببخشیم
رابطه مون رو با خودمون تقویت کنیم و خودمون را دوست داشته باشیم و اولین اولویت زندگی مون باشیم و با شناخت خودمون به یک صلح درونی برسیم
زود از کوره در نریم و کنترل ذهن داشته باشیم
رابطه مون را با سلامتی جسم و جان و روح و ذهن مون را به تعادل برسانیم
وقتی داشتم به مبحث روابط خوب فکر میکردم تازه متوجه شدم که روابط های ما میتونه در همه چیز باشه . یعنی رابطه فقط با یک شخص خاص و یا پارتنر و یا افراد بخصوص و همسرو فرزندان مون فقط نیست .. بلکه روابط مون میتونه در شغل و کارمون باشه . یعنی آیا واقعا اون شغل و حرفه و کسب و کار رو دوست داریم و میتونیم یک ارتباط عمیق و درونی با شغلمون برقرار کنیم ؟؟؟ و یا نه وارد هر شغلی میشیم فقط برای رفع مایحتاج زندگیمون هست و هر دفعه بصورت مکرر از آن شغل خارج میشیم و این الگو مدام تکرار میشه
بقول استاد عزیزمون و با خواندن کپشن های نوشته شده ی خانم شایسته عزیز که گفتند شما نمی توانید عادت های مخرب خود را نگه دارید و به مدار بالاتر مهاجرت کنید. زیرا آن عادتها شما را به مدار کنونی ات زنجیر کرده است.
خب حالا باز هم یک سوال و پرسش دیگر بوجود آمد اینکه چه الگوها و عادت هایی سبب شده که هنوز در مدار کنونی ام زنجیر شده باشم؟؟؟؟
دقیقا این سوالی هست که مدام در مبحث روابط از خودم میپرسم
و یا در مبحث پولی و مالی
یعنی آیا آنقدر روابطم با پول خوب هست که بی جهت پول نازنین م رو صرف چیزهای غیر ضروری نکنم؟؟
آیا واقعا من به پول احترام میگذارم؟؟
آیا برای خودم ارزش قایل هستم ؟؟
آیا به خودم و روابط هایم ارزش قایل هستم
آیا این رو فهمیدم که با هر کسی نشست و برخاست نکنم
یا با هر کسی رستوران نرم و یا با هر کسی غذا نخورم . و یا با هر کسی بحث و گفتگو نکنم؟؟؟
و با دیدن این فایل الگوهای تکرار شوند قسمت 2 در مبحث روابط هزاران سوال پیش میاد که واقعا چه الگوهای فکری در ذهن من هست که آن رفتارهای نادلخواهم بشکلی بصورت آینه توسط دیگران بخصوص نزدیکانم را در مقابل خودم میبینم .. البته خیلی خیلی روی خودم کار کردم و تغییرات خوبی رو در وجودم ایجاد کردم و همین تغییرات باعث شده که دیگه ورق بنفع من برگرده و مدتی است که روابط من با دخترم خیلی بهتر شده .. یعنی من خیلی سعی میکنم ولی غرغرهای مداوم دخترم انگار پایان ناپذیره .. ولی من در مبحث روابط با هیچکسی هیچ تضادی ندارم و همه عاشقانه به من عشق میورزند و بهم احترام میگذارند ولی تنها تضاد من در روابط با دخترم هست که ذهن منو درگیر خودش کرده هر چند سعی میکنم توجه نکنم و اعراض میکنم ولی حتما باید این الگوی تکرار شونده را تصحیح کنم و این روند رو باید بطور مداوم ادامه بدم تا بتونم آن تضادهای چند ماه پیش را بطور کلی تغییر بدم و بصورت پایداری پیش ببرم و دارم سعی و تلاشم رو میکنم..
یک راهکاری که توی کپشن ها خوانده بودم و سیو ش کردم و باید مدام بخودم تمرین بدم این است که از قانون اهرم رنج و لذت استفاده کنم … برای ترک یک عادت محدود کننده و الگوهای تکرار شونده نامناسب و ایجاد یک عادت قدرتمند کننده و تبدیل به یک الگوی تکرار شونده ی مناسب باید یک اهرم رنج و لذت بنویسیم و این برنامه را در ذهن خود نصب کنیم و به این شکل از قدرت ذهن مان به نفع خودمان استفاده کنیم برای اینکه بتوانیم یک عادت قدرتمند کننده جدید را جایگزین عادت محدود کننده قبلی کنیم. و از این طریق میتوانیم الگوهامون رو تغییر بدیم
اگر کانون توجهم رو بزارم روی خواسته هام مطمئنان دیگه این الگوهای تکرار شونده تکرار نمیشه.ففط باید یادم بمانم که اگر الگویی نامناسب تکرار شده طبیعی نیست و باید باورمو در اون زمینه تغییر دهم فقط باید استمرار داشته باشم و با خودم تکرار کنم
در واقع باید بتوانیم باورهای بنیادین خود را درباره روابط شناسایی کنیم و اگر از جنس آن روابط راضی نیستیم، تغییر روابط خود را از تغییر باورهای بنیادین خود درباره روابط شروع کنیم .. اینکه چه روابطی را دوست داریم داشته باشیم ..
و یا اینکه بدنبال الگوهایی باشیم که آن روابط دلبخواه مون را دارند و تحسین شون کنیم و باور کنیم که چنین روابط های دلبخواه مون وجود دارد .. پس من هم میتوانم چنین روابط دلبخواهی را خلق کنم و بسازم ..
موضوع آگاه شدن از اساس رفتارهای مان است. موضوع این است که دلیل رفتارهای خود را بدانیم و از خود بپرسیم آیا این رفتار از یک باور قدرتمند کننده نشات گرفته یا محدود کننده؟!
نکته ی طلایی که باید خیلی خیلی به آن توجه کنم این است که
ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود را بشناسم؛
ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کنم و به این شکل، طبق قانون، خواسته ام را دریافت کنم
استاد همیشه تاکید دارند که حتما کامنت های دوستان رو بخونیم تا در مدار آگاهی ها و تجربیات خوب دوستان باشیم
مثلا در یکی از کامنت های دوستان فوق العاده عالی مون که من همیشه کامنت های ایشون رو دنبال میکنم آقای حمید رضا نارنجی ثانی عزیز هستند خواندم
کامنتی در عقل کل نوشته بودند که انگار یک الگوی تکرار شونده را در این کامنت پیدا کردم و احساس کردم من هم چنین ترمزی را در ذهنم دارم و شاید برای خیلی از ماها هنوز شناسایی نشده باشه .. و دوست دارم عین متن ایشون را اینجا بنویسم و اگر چنین باوری بطور ناخودآگاه در ذهن مون هست را شناسایی کنیم و با باورهای قدرتمند و الگوهای مناسب بطور بنیادین تغییرشون بدیم و
همین مساله باعث ایجاد یه ترمز شده شاید ذهن من پارتنر رو یه جور رغیب برای رشد و خودشناسی میدونه
و یا در قسمتی دیگر از کامنت شون گفتند اصلا انگار هر چیزی که باید بصورت طبیعی تو زندگیم باشه برای ذهن من تبدیل شده به یک عامل حواس پرتی یا دور شدن از مسیر خودشناسی
در ادامه ایشون گفتند.
من قراره که رشد کنم که از زندگیم لذت ببرم ، بلد باشم در کنار انسانها حس خوبیو تجربه کنم نه اینکه تا آخر عمر تک و تنها باشم ووووو. این گوشه نشینی به هر دلیل و توجیحی غلطه یه جور پاک کردن صورت مساله است خود پیامبر سالی یکماه، میرفت تو غار. .. من چند ساله تو غارم این اشتباهه دیگه من از همه آدمها فاصله گرفتم انگار دارم کلا از انسانیت دور میشم من انگار دیگه اون آدم شاد و اهل شیطونی نیستم گفتم بابا نکنه داری راهو غلط میری؟؟؟یک نسبت زمانی و یک تعادل رو سعی کن وارد زندگیت کنی
چه باور قشنگی رو ایشون گفتند و برام خیلی جالب بود و دوست داشتم این تغییر باور رو هم اینجا با شما دوستان عزیزم به اشتراک بذارم
البته من بر این باورم که وقتی ما روی خودمان کار کنیم با ارسال فرکانس های مان میتوانیم افرادی رو بسمت خودمون جذب کنیم با افکار و با آرمان های ما در هماهنگی کامل باشند و حتی الگوهایی در همین سایت هستند که زوج های فوق العاده خوبی در کنار هم هستند که با عشق در کنار هم رشد میکنند و روابط فوق العاده خوبی هم با هم دارند که نمونه ی بارزش هم استاد عباسمنش و خانم شایسته هستند
انقدر چیزها تو زندکی همه ما هست که نمیبینیم چون بلد نیستیم یه تعادل تو بخشهای مختلف زندگیمون ایجاد کنیم من که دارم سعی میکنم آروم آروم این تعادل رو ایحاد کنم ، و خدا هدایت میکنه
خدایااا کمکم کن که بتونم بیشتر از همیشه در این قسمت فعالیت و تلاش ذهنی کنم تا بتونم الگوهای تکرار شونده ی مخربی که سالیان سال با من همراه بوده را شناسایی و در ادامه بنفع خودم تغییرشون بدم الهی آمین
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت. و نعمت و برکت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
سلام و عرض ادب خدمت استاد و همکاران عزیزشون و سپاس فراوان بابت آگاهی های ناب و نفیسی که سخاوتمندانه در اختیار ما قرار میدید
سوال : چه افرادی رو در ارتباطم جذب میکنم که تو یه سری ویژگی ها با هم مشترکند ؟
افرادی که میخوان گوش شنوا واسه گله و شکایتهاشون باشم
کسایی که از لحاظ اقتصادی پایینتر از خودم هستند
افراد درب و داغون تو کسب و کار که سراغ جنس دست دوم یا نسیه میکنند
افرادی که به شدت وابسته من میشن و مدام پیام و زنگ که چرا حالمو نمیرسی ؟ (حالا ده دقیقه قبلش با هم حرف زده بودیم) .چرا تو فلان پیام سان ، فلان ساعت آنلاین شدی ؟ (هرچی میگفتم بابا طرف داره عکس نمونه جنساشو میفرسته که میخوام خرید کنم قبول نمیکرد از جایی به بعد میگفتم هرجور میخوای فکر کن) . اینا باعث میشد که وقتی وارد رابطه میشدم بجای لذت بردن ، اعصاب خرابی رو تجربه کنم و مدام به این فکر کنم که چه غلطی کردم وارد این رابطه شدم و … تنهایی بهتره چون دیگه استرس نداری .
افرادی رو تو روابط جذب میکنم که بندگان خدا فقیرند یا پدرشون به رحمت خدا رفته و این باعث میشد عذاب وجدان داشته باشم که نکنه آه بکشه و تا جایی که میتونستم هواشونو داشتم ولی هر روز بهم وابسته تر میشدند
و الان که تنهام . خیلی آرومم چون نمیخواد به کسی جواب پس بدم (البته که میدونم تنهایی توجیه ذهنه وگرنه من رابطه عالی میخوام
ترسهام و تجربیاتی که داشتم نمیزاره به رابطه عالی هدایت بشم)
همیشه برام تعجب بود چرا دکتر و مهندس ها و وکیلها و خلاصه آدمهایی که سطح بالا هستند از لحاظ اجتماعی جایگاهی دارند سمت من نمیان
بعد دیدم تو نزدیکانمون کسایی هستند که اکثر دوستان و آشنایانشون ، رییس ادارات یا فرمانده فلان جا ، یا قاضی یا دادستان یا … خلاصه هرچی آدم رده بالا تو ادارات هستند ، یا فامیلشونه یا دوست پدرشون یا همکلاس بچگیشون و ….
اما هرچی نگاه میکنم تو آشنایان یا فامیلامون و دوستای پدرم همه آدمهای معمولی و کاسب و …. اگر هم آدم رده بالایی تو فامیل داریم اصلا رفت و آمدی نداریم (دلیلش اینه که فرکانسمون مچ نیست)
اوایل این توجیه تو ذهنم بود که چون من محل کسب و کارم وسطهای شهره و محل تحصیلاتم پایین شهر بوده ، و اونها بالا شهر تردد دارند و تو بالا شهر درس خوندن با من برخورد نمیکنند . ولی الان نگاه میکنم میبینم نه همون الگوهای کودکی داره کار خودشو میکنه چون همکار دارم تو پایین شهر خیلی از مشتریهاش ماشاالله لاکچری و آدم حسابی هستند
همه اینها برمیگرده به الگوهایی که دیدیم از بچگی
البته که خانواده من خداروشکر تو شهرمون از لحاظ اجتماعی زبانزد عام و خاصه از لحاظ سالم بودن و بی حاشیه بودن و کاسب موفق بودن و خدا رو شکر نیازی ندارم که پارتی داشته باشم
اما از بچگی دوست داشتم بگم فلانی فامیلمونه یا دوست پدرمه یا مثل خیلیها با یه تلفن کارام تو ادارات حل بشه
به نام خداوند بخشنده ی هدایتگر
سلام
میخوام یه ترمز روابطی که چند دقیقه پیش در موردش آگاه شدم رو بگم..
این شما و این هم این ترمز خانمان سوز:
آقا! من همیشه فکر میکردم که خیلی ادم مثبت و خوشبینی هستم و همیشه ناراحت بودم که چرا پس دور و بری هام انقدر منفی و بدبینند. خداییش تو خیلی موارد هم من واقعا خوشبین و امیدوار هستم، اما امروز درحالی که داشتم از ظاهرم تو دلم ایراد میگرفتم، یهویی با خودم گفتم که من حتی برای خودمم، همش توجهم روی کمبودهامه تا اییینهمه نکات مثبت و فوق العاده ای که دارم! یعنی حتی توی ظاهر و اندامم هم نقایصم 2 درصد کل نقات مثبتمه، یعنی مثلا 98% مثبته اما بیشتر توجهم رو همون 2 درصدیه که ایده الم نیست .. بعد دیدم نسبت به دیگران هم همینطورم! استاد میگن شکارچی نکات مثبت باشید؟ افرین! من شکارچی نکات منفی ام!
یه جوری که انگار میخوام اخرش در ناخوداگاه به خودم ثابت کنم که من بهتر و بالاتر از اطرافیانم هستم.. برای همین، نکات منفی دیگران خیلی زیاد فکرم رو مشغول میکنه و در خوداگاه هم اصلا خوشحال نمیشم که اطرافیانم همه ازم پایین تر هستند اما انگار چیزیه که دوست دارم ناخوداگاه به خودم ثابتش کنم!
دیدم من در طول زندگیم، به هر دلیلی، جوری زندگی کردم که همیشه نکات منفی خیلی برام بولد و تو چشمم بوده..یه نکته ی منفی تو یکی پیدا میکنم و پشت سرش ده تا دیگه م ردیف میشه و اخرش من به این نتیجه میرسم که ای بابا اینا چه اطرافیان و دوستانی هست که من دارم!
یا درمورد روابط عاطفی ام همینم. شکارچی نکات منفی ام!: عه! بفرما! اینم ناامیدم کرد!
انگار که هی دوست دارم ادم ها ناامیدم کنند!
واقعا این مسائل خیلی جالبه ها! احتمالا وقتی نکات بدی تو ادم ها میبینم، تو ذهنم به خودم ثابت میشه که تو بهتری و خوشحال باش! انگار ذهنم هی نیاز به تایید خودش داره.
جالبه که در برابر ادم های بالاتر از خودم هم همیشه اضطراب و استرس میگیرم! چون اونجا دیگه ذهنم نمیتونه به خودش بگه تو عالی هستی و خیالش جمع بشه! اونجاها به شدت احساس بی ارزشی و خوب نبودن میکنه!
فکر کنم متوجه ی این لوپ شدید.
من در برابر افرادی که از خودم در زمینه های مختلف سطح بالاتری دارند، استرس و حس بد میگیرم -> این باعث میشه ناخوداگاه افراد بالاتر از خودم رو پس بزنم و وارد زندگیم نکنم، چون ذهنم اونارو یک خطر تلقی میکنه -> پس افراد نه تنها هم سطح، بلکه پایین تر از خودم رو وارد زندگیم میکنم که از درون و در ناخوداگاه کاملا احساس امنیت روانی و خوب بودن و کم نبودن بکنم -> چون این افراد واقعا هم فاز و هم لول من نیستند، نکات منفی شون برام بولد تره و در خوداگاه همیشه ناراحتم که چرا. اما در ناخوداگاه احساس امنیت میکنم. این ورود آدم های غیر هم لول، توجه رو من رو روی منفی ها بیشتر و بیشترم میکنه و تمام توجه من میره رو منفی ها و -> هی ادم های غیر هم لول تری رو وارد مدارم میکنم!
چیزی که واقعا برای من فاجعه ست و همیشه ازش فراری ام، همین کم بودنه.
احساس کافی نبودن عمیقا من رو ناراحت و غمگین میکنه.
و طبیعتا اگر این احساس رو در درونم نداشتم، اصلا انقدر نبودش هم آزارم نمیداد دیگه، درسته؟
یعنی اگر من احساس کافی بودن داشتم، دیگه انقدر از اینکه گاهی، یه روزی، یه جایی، حس ناکافی بودن بکنم نمیترسیدم دیگه..
اینو حلش میکنم انشاالله
اما چیزی که میخواستم بگم، اینه که الگوی تکرار شونده در روابط من همینه و من همیشه مشتاق انسان هایی هستم که بتونم ازشون چیزی یاد بگیرم و در کنارشون رشد کنم، اما اطرافیانم نه تنها چیزی بهم اضافه نمیکنند و من همیشه در بینشون عاقل تر و بالغ تر هستم، بلکه رفت و امد زیاد باهاشون، سطح دغدغه های خودمم میاره پایین. و انقدر این قضیه ناراحتم میکنه که باز دوباره تمام توجه من میشه به عیب هاشون و اصلا نمیتونم نقاط مثبتی که دارند رو زیاد ببینم و از نقاط مثبتشون چیزی یاد بگیرم.. چون همش دنبال منفی هام، مثبت های کمتری هم ازشون میبینم کلا..
در کل متاسفانه تمام اینا دست به دست هم داده تا من دید بدی نسبت به روابط داشته باشم و اون روابط ایده الی که خودم خیلی دوست دارم رو تجربه نکنم..
کلا احساس کمبودم در برابر انسان های سطح بالاتر، باعث شده نه افراد ایده ال برای رابطه ی دوستانه رو جذب کنم که بتونم در کنارشون رشد کنم وَ نه افراد ایده ال برای رابطه ی عاطفی رو جذب کنم.
اینم بگم و تیر اخر رو بزنم!
انقدر که این قضایا تو روابطم تکرار شده، من الان به این باور رسیدم که اصلا هر کس از من خوشش بیاد قطعا از من پایین تره!
اگه از من بالاتر باشه، از من خوشش نمیاد و جذب من نمیشه که!!
در صورتی که در روابطم نقص این هم وجود داره!
خلاصه که همین..
اجازه بدید همینجا ازتون خداحافظی کنم.
برام ارزوی موفقیت کنید =)
سلام نوشین عزیزم امیدوارم حال دلت عالی باشه
چقدرکامنتت زیبابود چقدرقشنگ این باوررو تونستی پیداش کنی و دقیق خوندمش فهمیدم اره دقیقا این همین موضوعیه ک این چندوقت من باهاش درگیرم تقریبا ک چرابااینکه خیلی ادمهای منفی یا اینطور بگم
ادمهای ک دیگ هم سطح و هم مدارمن نیستن حذف شدن اما بازم همون تعدادمحدودادمهای ک باهاشون درارتباطم ادمهای ضعیف و کم اعتماد به نفس و عزت نفس هستن ک اینجاواقعامن میفهمم ک یخورده ازاونابالاترم و رو خودم کارکردم ک خودمو رشد دادم
و شاید بخاطر همینه ک الان تمرکزم روی نکات منفی شخصیتی اوناس.
و چقدرجالب ک دقیقا منم شایدگاهی اوقات دربرابرادمهای ک فکرمیکنم لولشون ازمن بالاتره کامل اعتمادبه نفسموازدست میدم..
و نمیدونم چرانمیتونم دوستان بیشتری رو جایگزین کنم دوستایی ک بهم خیلی چیزارو ممکنه بیاموزند و ازبودن باهاشون لذت ببرم و اینکه درکنارشون رشدکنم…
خلاصه ک خیلی زیبااین باورهای محدودکننده رو پیداکردی و من ازش درس گرفتم و میخوام سعی کنم که
بیشترباادمهای جدیداشناشم ادمهای ک دارن روی رشدشخصیتی خودشون سرمایه گذاری میکنن
و ایینکه سعی کنم توروابطی ک برام مهمن تمرکزکنم روی نکات مثبت اون اشخاص و ففط باکوچیک ترین برخوردنامناسب ازطرف اوناانقدردنبال نکات منفی نباشم واقعا ک گل گفتین چقدر این کامنتتون ب موقع بود
زمانی هدایت شدم ب این کامنت ک یه چالش توزندگیمه و یک درگیری فکری دارم
که امیدوارم حل بشه…
ازتون ممنونم و
برات ارزوی موفقیت میکنم گلم.
سلام اسمای عزیزم
خدا رو شاکرم که کامنت من برات مفید بود و کمکت کرد تو هم ترمز خودت رو پیدا کنی
من 2 روزی هست که بالاخره در مدار خرید دوره ی عزت نفس قرار گرفتم و امیدوارم که به کمکش بتونم خیلی از این مشکلات خود کم بینیم رو حل کنم
همچنین امیدوارم که شمام بتونی به ارزش و لیاقت واقعی خودت پی ببری و به جایی برسی که در برابر هیییچ انسان دیگه ای حس کم بودن نداشته باشی و دورت پر باشه از انسان های با لول و موفق و ثروتمند و شاد
ممنون از کامنتت اسمای عزیزم
با آرزوی موفقیت
سلام استاد ممنونم بابت این فایل خوشکلی که رویه سایت گذاشیتم
بریم سرجواب ها خودم استاد نمیدونم چرا همیشه آدم های ضعیف را جذب میکنم دنبال اینم از قانون برا شون بگم نصیحت شون کنم این ناخود آگاه تو ذهنم هست
ج2 من همیشه دنبال جلوه توجه هستم تو روابط
ج3همینطور گفتم منم دنبال آدم های هستم که نیاز به کمک من دارم نمیدونم چطور توذهنم جا افتاده
ج4 تو دوستی اصلآ دوستی تو زنده گیم وجود نداره ک باهم باشیم بصورت دایمی خصوصا باجنس مخالف
استاد تایپ کردنم یه کم فرق داره چرا ک من افغاستان هستم
استاد خیلی خیلی ممونم بابت این سوال های خوبی که می پرسم خداوند خیر تو بده
سلام دوست عزیز سعید محمدی
من هم از افعانستان هستم
و میخوام از سایت عباس منش خرید کنم ولی نمیشه
من کیف پول رو که خودم رفتم ایران شارژ کردم
ولی از افعانستان نمیشه شارژ کنم
به سایت ایمیل زدم ولی برام جوابی ارسال نکرد
ممنون میشم منو راهنمایی کنید
دیدیم شما یه محصولات خرید کردی
چطور خرید کردی میشه توصیه بدهید
ممنون دوست عزیز