پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سهیلا گفته:
    مدت عضویت: 3503 روز

    با سلام در مورد سوال این فایل من در این موارد یا آرام هستم ویا سریع تر میشم خودم آروم می کنم سعی در تصمیم درست گرفتن هستم سعی می کنم دیگران رو هم آروم کنم همین الان یک ترمز یا باور اشتباه رو پیدا کردم که من باعث این هستم که افراد

    ضعیف رو که همیشه می خوان

    بهشون توجه وکمک بشروجذب می کنم و باید به خودم یاد آوری کنم که من به هیچ عنوان نمی تونم به کسی کمک کنم من تنها می تونم به خودم کمک کنم

    با سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    اکرم منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1091 روز

    به نام خداوندی ک از رگ گردن ب من نزدیکتره سلام خدمت استاد عزیز وبانو شایسته من وقتی با شرایط استرس زا وچالشی مواجه میشم همیشه سعی میکنم اول از هر کاری اونجا را ترک میکنم بعد هم سعی میکنم با کسی حرف نزنم ،بعد با یاد خدا وبا توکل ب او سعی میکنم بیشتر مواقع خودم آروم کنم یکم ک آروم شدم دفترم برمیدارم شروع ب نوشتن میکنم سعی میکنم با سپاسگزاری ب نعمت هایی ک دارم شروع بشه وبعد اون چالشی ک برام بوجود اومده میگم حتما میخواد یه قدم مرا هدایت کنه ب جلو، از خدا میخوام ک بهم کمک کنه بتونم از این چالش ب راحتی بگذرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1461 روز

    به نام خدایی که خالق

    مالک

    مدیر

    و عالم

    و قدرت مطلق

    سلام به همه

    من وقتی دچار استرس میشم معمولاً اطرافیانم رو مقصر جلوه میدم و بهم می ریزم و گاهی صدام هم بلند میشه

    البته الان دارم رو خودم کار می کنم و خیلی بهتر شدم

    سند افتخاری برای اینکه رشد کردم

    آفرین به خودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    گزینگ عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    به نام خداوند بزرگ که به من قدرت گفتن حقیقت رادادسلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    من در مواقع استرس زا و چالش

    خیلی زود عصبی میشم و ترس تمام وجودم را در بر می گیرد و گریه میکنم

    وبعد خیلی گوشه گیر میشوم وحوصله ی هیچ‌کاری رو ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1338 روز

    به نام خدای مهربون

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته عزیز و دوست های نازنینم

    براتون ی عالمه اتفاق و خبر های خوب و حال خوش و لذت رو میخوام که صف بستن بیان یکی یکی به نوبت توی زندگی تون و شما غرق در شادی بشین

    استاد الان که دارم کامنت می نویسم حالم خوبه

    ی شوق ی حال خوب

    ی حالی که درک میکنی خدا هدایتت کرده

    حالی که مطمنی در راه درست هستی

    استاد اشکم داره میاد از اینکه هدایت شدم

    خدا به دعاهام پاسخ داده

    خدا خواسته منم در مسیر درست قرار بگیرم

    شوق این روز هام

    منتظر فایل جدید

    رفتن توی نشانه امروز

    رفتن توی دل کامنت بچه ها و خوندن زیر لب خندیدن و تحسین کردن و به حال خوب رسیدن

    استاد شروع کردم به کنترل ورودی های ذهنم

    چون همه چی از اونجا شروع میشه

    استاد من هر روز ایمانم قوی تر میشه

    هر لحظه نگرانی هام کمتر میشه

    امیدم بیشتر میشه

    لذت بردن از مسیر زندگی برام معنا پیدا میکنه

    استاد کلمه به کلمه حرف های شما نیاز تک تک سلول های وجومه

    کل این حرف ها رو خلاصه کنم توی این

    “شور و شوقم برای زندگی بیشتر شده و حال خوب شده نتیجه بودن در این مسیر”…

    خوب جواب سوال

    باید اعتراف کنم قبلا خیلی زیاد والان کمتر

    واکنشی که توی مواقع چالش انجام میدم

    فرار کردن

    دور شدن

    ترک‌کردن اون محیط هستش

    و این فرار کردن این بچگی با من هست

    ولی الان بیشتر میام توی سایت

    اومدن توی سایت باعث میشه بهتر ذهنم رو کنترل کنم

    بازم ممنون استاد که به فکر مایی

    چقدر استاد شما ما بچه ها رو دوست داری

    چقدر باعشق مسیر رو برامون روشن میکنی و نمیزاری بریم توی بیراهه

    خدایا برای وجود پربرکت شما سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    Afsontorbati گفته:
    مدت عضویت: 2134 روز

    سلام استاد و سلام به همگی

    من نمیدونم کجای داستانم کجای مسیرم اصلا هستم تو مسیر یا نه

    البته فکر میکنم هستم چون خیلی وقته اتفاق بد یا مشکلی که صورت زشت و بد داشته باشه برام اتفاق نیوفتاده یا ادمهای بد سمت من خیلی وقته نمیان

    حالا خواب یه مدت طولانی از بچگی شاید به قول شما ده سال یا بیست سال بود که خوابهای یه شکل میدیدم

    البته این بیست سال تو زمانی بود که زندگیم فاجعه بود

    مثلا

    یا خواب میدیدم دارم تو اب خفه میشم

    یا خوب میدیم یکی داره من و خفه میکنه

    یا خواب میدیدم یکی مرده

    یا خواب میدیدم من مردم

    یا یه مدت طولانی خواب میدیدم به محض اینکه خوابم میبرد پرت میشم.

    یا پرت میشم و روی سنگ لاخهای توی یه ساحلی جایی کشیده میشم با طناب این بدترینش بود

    یا دندان غروچه که داشتم خواب میدیدم انقد دندونام و فشار دادم که همه ی دندونام باهم ریخت تو دستم یعنی انقدر واقعی بود این مدل خواب که من عذاب زیادی سر این خواب میکشیدم

    این خواب و قول یه دندونپزشک به من کلا از زندگیم حذف کرد قول داد هیچوقت این اتفاق رخ نمیده من قول شرف میدم من رو قولش اون روز خیلی حساب کردم و باورش کردم و کلا خوب شدم

    واسه تک تک اون الگوهای تکرار شونده تو خواب هم هر دفعه که مسعله ای تو زندگیم حل میشد یا ادم سمی حذف میشد خوابها ناپدید میشدن

    الان دیگه کاملا خواب راحت دارم حدود سه سال به قبل این طور بودم الان هروقت چالشی اتفاق می افته من فقط فکر میکنم. هیچ عکس العمل خاصی نشون نمیدم

    هیجانی رفتار میکنم گاهی ولی نسبت به قبل الان که فکر میکنم خیلی خوب شدم

    سرزنش کردن های خودم هنوز هست اطرافیانمم اشتباهی میکنن سرزنششون میکنم ولی دارم روش کار میکنم همون لحظه که اشتباهی از سمت خودم یا دیگران رخ میده شروع میکنم با خودم صحبت کردن

    که اروم باش این اتفاق شاید به نفعت باشه نگران نباش ادمهارو ناراحت نکن خودت و ناراحت نکن من و دیگران با اشتباهاتمون داریم رشد میکنیم

    دارم تلاش میکنم صبور باشم. عشق بدم به اطرافم خوب و مهربان صحبت کنم متکبر نباشم اخم نکنم همیشه به ادمهای جدید لبخند بزنم

    قضاوت نکنم .حس بد نگیرم به کسی ،با کسی وارد بحث نشم ،با کسی بحث وجدال نکنم ،سعی نکنم حرفم و ثابت کنم اینهایی که گفتم همه شو باهم داشتم دارم سعی میکنم که کمشون کنم خداوند کمکم کنه

    یا ادمهای بد تو زندگیم بودن ولی با تغیر دادن خودم دیگه هیچوقت ازون جنس ادم ندیدم تو زندگیم البته کم کم این اتفاق افتاد اول یکمی بهتر بعدی یکم بیشتر بهتر و ادمهایی که الان تو زندگیم هستن با اخلاف زیادی بهترند

    یا کارم اول خیلی خسته کننده و بد بود یه سال طول کشید تا بهتر شه سال بعد هم کمی بهتر شد ولی مشکلات خودش و داشت ساله بعد باز با اختلاف کارم راحتر شد

    توی پرداخت اجاره تو پرداخت خریدهای خونه اول خیلی افتضاح بودم پنج سال گذشت من ذره ذره بهتر شدم چون کم روی این موضوع کار میکردم.

    خیلی چیزهای دیگه هم هست الان تمرکز ندارم

    یا همین سایت اول من فکر میکردم وای من چقد درک میکنم چی میگه استاد ولی الان میفهمم که من فقط میشنوم ولی عمل نمیکنم. خیلی از باورهام باشنیدن عوض شده ها خیلی تغییرات داشته زندگیم

    ولی میتونست بهتر باشه

    ولی یه توجیحی تو ذهنم هست که من کل سالهای قبل از اشنایی با استاد رو تو جهنم افکارم زندگی میکردم شاید سی سال یا بیشتر حداقل باید یه تایم زیادی و بزارم نسبت به این سی سال که بتونم همه ی اون افکار رو تغیر بدم البته از سلامتی شروع کردم که بدست اوردم تا حدود زیادی بعد روی ارامشم کار کردم که اونم خیلی موفق بودم روی روابطم کار کردم که عالی شده ولی هنوز یه باگها یه ترمزها یه باورهای چسبیده به ذهنم هنوز مونده تهش که اونارو هم دارم تلاش میکنم درستش کنم

    اعتماد به نفسم هم خیلی بهتر شده چون روابط با ادمهای دیگه نداشتم قبلها ولی از وقتی که مهاجرت کردم کلی ادم دیدم و کلی اعتماد به نفسم زیاد شد. و با دوره ی عزت نفس استاد که دیگه خیلی چزارو من یاد گرفتم و سعی میکنم همش به یاد بیارم که چی گفتن چه سفارشهایی کردن به ما

    تا بعد در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سمانه بیک زاده گفته:
    مدت عضویت: 1145 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم گلم

    وهمه هم فرکانسی های خوبم

    واقعا چقدر خوبه که قانون دنیا رو فرا گرفتیم ودر حال اجرا کردن و فرستادن فرکانس های مثبت به جهان کیهانی هستیم

    استاد عزیزم همیشه از خداوند سپاسگذارم که من رو هدایت کرد به سمت شما تا بتوانم خودم رو،ذهنم

    رو، افکارم رو،رفتارم رو… کاملا بشناسم و بتوانم به صورت بنیادین تغییر دهم

    در مورد سوال استرس

    یه چند سالی بود من به یه تضاد خیلی سختی برخورده بودم با همسرم

    و در بیش تر مواقع استرس داشتم

    اوایلی که این تضاد یا مسعله در زندگیم نقش گرفت واسم مهم نبود یعنی زیاد بهش فکر نمیکردم

    ولی وقتی یه چیزهایی واسم رو شد اینقدر در روحیه من تاثیر بدی گذاشت که حتی نمیتونستم یه قطره آب بخورم

    رفتم دکتر اعصاب و قرص های آرام بخش استفاده کردم

    من با خوردن اون قرص ها حال خوبی پیدا نکردم فقط معتاد اونا شدم و هروز بدتر از دیروز میشدم

    اینقدر چهره ام بهم ریخته شده بود که چند نفر بهم گفتند شبیه معتاد ها شدی

    فقط فکرم و ذهنم روی این بود که قرص بخورم وبخوابم تا روزهای پر استرس وبدم بگذرد

    الان میفهمم که چقدر نا آگاهانه این عمل رو انجام میدادم

    تو اون روزهای سخت

    خیلی اتفاقی هدایت شدم به سمت کار در شرکت نیوشا و کلا از اون فضا کنده شدم

    از همون روزهای اول شروع به کار

    حرف های زیبایی زده میشد هروز بهتر از دیروز میشدم

    دوباره زنده شدم وخودم رو پیدا کردم

    خیلی نا باورانه بود آدمی که اینقدر ارام بخش استفاده میکرد

    قرص ها و حال بدش رو گذاشت کنار

    خیلی خوشحال بودم که اینقدر تغییر در من ایجاد شد

    الان وقتی فکر میکنم متوجه میشم که خودم خواستم حالم بد باشه وبد شد

    وفهمیدم که باید حالم خوب باشه و عالی شد

    والان متوجه شدم که دنبال هر اتفاق بدی رو بگیری هروز پرنگ تر و تازه تر و کنترل ناپذیرتر ودردناک تر میشود

    اما وقتی که رها کردم وسپردم به دست فرمانروای جهان هستی رها شدم از هر آنچه حال بد بود

    خدایا تو را سپاس بی نهایت که قدرت خلق تمام جنبهای زندگی ام را از کوچک تا بزرگ در اختیار خودم گذاشته ای.

    استاد عزیزم ومریم گلم هروز سلامت تر از دیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3817 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    درمورد واکنش های من به چالش های اخیری ایجاد شد این بود که چندوقت پیش یه مسیله برای سایتم ایجاد شد و خیلی استرس گرفتم و شوکه شدم … بعد از یه زمانی که گذشت گرفتم خوابیدم و اروم بشم و بعد از خدا هدایت خواستم و بعد رفتم بیرون و همه بسته بودن برای کمک بهم و بعد خدا از یه طریق جالبی هدایتم کرد که بفهمم مسیله چطوری حل میشه و بعد الگوی حل مسیله رو فهمیدم ….

    دوباره چندوقت بعدش یه مسیله ای ایجاد شد که شوک بهم وارد شد و بعد چون الگوی حل مسیله رو فهمیده بودم از حل مسیله قبلی تمام تلاشمو میکردم که استرس و فشار مسیله رو از خودم دور کنم و طبق الگو پیش برم و مسیله حل بشه … و خب دقیقا همونجور شد و مسیله حل شد باهدایت خدا خداراشکر

    بعد ازاون چالش ها اتفاق خوب افتاد و باعث شد رشد کنم و کاری که خودم باید میکردم رو با چالش اجرا شد و خداراشکر اون چالش نعمت بود برام

    ممنون استاد بابت فایلهای بی نظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زهرا جعفرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام استاد عزیزم

    در رابطه با الگو های تکرار شونده رفتاری در موقعیت های استرس زا من یه سری الگو های کاملا مشابه و روتین طوری دارم

    وقتی یه خبر بد میشنوم یا کاری انجام میدم که نتیجه نا زیبایی میده یا اتفاق غیرمنتظره ای میوفته من انگار بهم شوک وارد میشه همون اصطلاح که انگار یه سطل اب یخ ریختن روم

    اولین واکنش من کاملا یه واکنش جسمیه دست و پام انگار لمس میشه، دستام یخ میزنه و لرزش داره و احساس میکنم حین راه رفتن پاهام دنبال خودم میکشم ضربان قلبم در بالاترین حد ممکن خودش قرار میگیره واقعا هیچ میلی به صحبت ندارم و وقتی سعی میکنم که صحبت کنم کلمات به زور از بین لبام میاد بیرون و جملات کاملا کوتاه و مختصر میگم در حالی که خیلی کشیده بیانشون میکنم و انگاری لکنت دارم . دچار احساس حالت تهوع و عوق زدن و همچنین احساس دلپیچه ی شدید میشم و نیاز فوری به سرویس بهداشتی دارم

    بعد از طی کردن این پروسه جسمی دچار پشیمانی شدید میشم که چرا این کارو کردی چرا جور دیگه ای نبودی و یا اینکه احساس قربانی شدن دارم که این حق من نیس و بعدش گریه میکنم و وحشت زده ام و احتمالا پیش خدا التماس میکنم و سعی میکنم با خدا معامله کنم که فلان موضوع ختم به خیر کن من از این به بعد بهتر عمل میکنم که 99 درصد موافع حرفام کشک بود

    و تا یه مدت طولانی از درون درگیر اون اتفاق هستم و یه میزان ضعیف از حالت واکنشی جسمی رو دارم انگار مثلا منتظرم یه استکان بشکنه یه صدای بلندی هرچیزی که در عین بی اهمیت بودن برام نقش محرک داشته باشه ،اون محرک دریافت میکنم و با شدت خیلی کمتر از لحظه اول برخورد با موضوع استرس زا بدنم واکنش نشون میده

    در یک کلمه منتظر جرقه ام

    خاطرم هست وقتی بچه بودم تا حدود همین چند سال پیش هر وقت کار خطایی انجام میدادم و مورد سرزنش مادرم قرار میگرفتم مامانم منو صدا میزد و من اغلب توی چارچوب در اشپزخونه یا اتاق یا تکیه به دیوار از لحاظ جسمی خشکم میزد و اصلا متوجه نبودم که مثلا یک ساعته تو همین حالت وایسادم تا سرزنش های مادرم تموم شه و اینکه خشکم میزد بیشتر مادرم عصبانی میکرد

    من صبر میکردم و به تمام سرزنش هاش گوش میدادم تا وقتی اون به من بگه حالا دیگه برو

    هرچند الان که با شما اشنا شدم واقعا بهتر شدم میتونم بگم که این واکنش ها اغلب هنوز هم هستن ولی تو مدت زمان کمتر،مثلا اگه قبلا نیم شاعت بود الان 10 دفیقه اس و بعدش بدنم ریلکس میشه

    در مورد سرزنش شدن توسط مادرم یا هرکس دیگه ای هم من سعی میکنم دیگه توی اون مکان نمونم و برم الان سعی میکنم تحرک داشته باشم و ،سعی میکنم بعد از اینکه حس کردم یکم طرفم اروم تر شده از خودم دفاع کنم و مقصر 100 درصدی نباشم دیگه

    وقتی به موقعیت های استرس زا مواجه میشم و بعدش ریلکس میشم یه مدت بعدش شاید یکی دو هفته یا یه ماه بعد من ارامش خوابم بهم میریزه به دفعات از خواب میپرم و خواب مفید ندارم و احساس خستگی دارم

    خاطرم هست که وقتی تو شهر ما که کرمانشاه باشه چند سال پیش زلزله اومد و من شبش واقعا راحت خوابیدم ولی یه مدت بعد حس میکردم شب ها که میخوابم یا بعضی مواقع در روز توهم میزنم که زلزله اومده مثلا سقف داره بهم نزدیک میشه یا توی مدرسه وقتی بغل دستیم پاش تکون میداد من در لحظه اول حس میکردم رلزله اس و چند ثانیه بعد میفهمیدم پای دوستمه

    توی موقعیت های استرس زا هنوزم حس میکنم که نمی تونم کنترلش کنم و تمام تلاشم اینه که از شدت واکنش هام کم گنم شروع میکنم با خودم صحبت کردن یه سری از حرف های استاد رو یاد خودم میارم و تکرار میکنم و اینکه احساس بد اتفاقات بد و اینکه اتفاقات به خودی خود معنایی ندارن و این ما هستیم که بهشون معنا میدیم

    سعی میکنم با احتمال دادن سودهایی که برام درپی خواهد داشت خودم اروم کنم

    سعی میکنم به اتفاقی که افتاده فکر نکنم و خودم مشغول کنم مثلا کامنت های سایت بخونم یا شروع کنم به مرتب کردن اطرافم

    واقعا تغییراتی که داشتم خیلی بهم کمک کرد

    امیدوارم بتونم روزی تمام این احساسات و واکنش هارو کنار بزارم و بتونم دنبال راه حل مسئله باشم

    خیلی ممنونم ازتون به خاطر اینکه ادمو به فکر کردن تشویق میکنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    موضوع ، چالش

    من وقتی در موقعیت استرس زا قرار می گیرم اولش بشدت ناراحت می شوم و بعدش سریع می رم میخوابم و دوست ندارم باکسی صحبت کنم تنها چیزی که مرا آروم میکنه خواب هست ، نمی دانم خوب هست یانه ولی روش من اینه .

    در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: