پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد چکرائی گفته:
    مدت عضویت: 1535 روز

    بنام الله مهربان و سلام به استاد عزیزم.

    این فایلها مثل یه کالبدشناسی روانشنلسی میمونه و جالبه که با اینکه مسائل روزمره ای عست،،الان در جواب سوالاتش باید کلی فکر کنیم تا بتونیم جولب بدیم.

    بنطرم بخاطر اینه که این نسایل هم جزو چیزایی شده که بجای حل کردنش،،،یه عمریه که پذیرفتیمش و فکر کردیم اینا روال عادیه و یه چیزیه که هست و کاریش نمیشه کرد.

    من بخوام جواب بدم،جوابهای امروزم خیلی با قبل از آشنایی با این قوانین فرق میکنه.

    ولی باید بگم در مقابل مسائل استرس زا که البته توی زندگیم خیلی کم شده،،

    از نطر روحی بهم میریزم و فکرم بشدت درگیر میشه.

    در ظاهر سعی میکنم ارامش داشته باشم.

    خوابم که اصلا نمیبره تا حل نشه.

    سعی میکنم به خودم یاداوری کنم که حتما خیر و صلاحی توش هست و به نفع منه.

    سعی میکنم با افرادی که نمیتونن کمکی بهم بکنن،حرف نزنم.خصوصا افرادی که فقط فاز منفی میدن.

    با افرادی که میتونن کمکم کنن و تجربه ای در اون مورد دارن،مشورت میکنم.

    و درکل دلم میخواد هرچه سریع تر موضوع رو حل کنم.

    الان هم اتفاقا در مورد الگوهای تکراری مسائلی دارم و به همین خاطر سراغ این فایلها اومدم و هر روز وقت زیادی میذارم تا این فایلارو کار کنم و به جواب درست در مورد ترمز هام یا باورهای اشتباهم برسم.

    الانم دوس دارم هرچه سریع تر حلش کنم این موضوع رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1383 روز

    قسمت چهارم الگوهای تکرار شونده

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    مهم ترین و اصلی ترین واکنشی که من نشون میدم پناه بردن به یک عمل نامناسب تا بتونم ذهنم رو از موضوع بردارم و اون عمل باز احساس گناه و حال بد بیشتری بهم میده و دوباره به اون عمل پناه میبرم و تو این سیکل منفی گیر میکنم.

    یعنی من به حدی رسیدم که اگه تو فوتبال آنلاین یه گل بخورم هم همین واکنش رو نشون میده مغزم و خیلی شرطی شده

    یعنی خیلی راحت فرار میکنم از حل مشکل و پناه میبرم به یه چیزی شبیه ماده مخدر برای مغزم

    بعضی وقتا هم شروع به خوردن افراطی میکنم و فقط هله هوله میخورم

    اکثر اوقات اون محل رو تو جر بحث ها خانوادگی یا دعوا تو خیابون و سر کار و پارتنرم ترک میکنم یعنی من خیلی عادت دارم که تا بحثی پیش میاد از محل دور بشم

    البته خیلی وقتا که دیگه نتونم کنترل کنم ذهنم رو از استاد یادگرفتم که بخوابم تا یکم اروم تر بشم

    جدیدا هم خیلی راحت اشکم دم مشکمه و میزنم زیر گریه درصورتی که تا پارسال اینطور نبود ولی الان انگار خیلی راحت بغضم میترکه و گریم میگیره

    عموما بعد از یه چالش که جدیدا زیاد تر هم شده تو زندگیم سریع واکنش احساسی به افراد نشون میدم یعنی مثلا بلافاصله بعد از یه بحث با پاتنرم با مادرم هم سر یه چیز بی خود بحثم میشه و همین روند ادامه داره یعنی نمیتونم جدیدا کنترل کنم ولی پارسال بهتر بودم

    در مورد فرار کردن هم همینطوره مثلا یه چالش با پاتنرم که میخوره من سریع دو روز غیبم میزنه یا تو ذهنم سلاخیش میکنم و مجازاتش میکنم و بعدش ازش انتقام میگیرم و برنامه ترک کردنش میچینم و … ولی بعد میبینم همه اینا یه سوتفاهم بوده و همه چی درست میشه

    در کل ضعف دارم در چالش ها یا حل مسائل زندگی

    تازه بدون استثنا هم میترسم از حل چالش ها حتی با اینکه خیلی از چالش ها رو حل کردم ولی بازم میترسم و فک میکنم قبلا شده الان نمیشه و یا این یکی خیلی بزرگه من زورم نمیرسه و …یعنی ترس هم جزو واکنش ها طبیعیمه

    درمورد مقصر پیدا کردن من میفهمم که مقصر خودمم یعنی دنبال گردن بقیه انداختن نیستم خیلی وقتا ولی مشکل اینجاست که نمیفهمم مشکل از کجا نشات میگیره مثلا یه درخواست نامناسب میشه یا رفتار نامناسب یا الگوهای تکراری که در جلسه 2 همین سلسله برنامه نوشتم ولی نمیدونم چطور میتونم حلشون کنم و استرس میگیرم

    تازه همین امروز یه خوابی هم دیدم که کلی الگو تکراری پیدا کردم ولی توان حلشونو ندارم و بدبخت شدم و … :)

    خودم رو گاهی اوقات قربانی هم میدونم تو روابط عاطفی یا سر کار

    مثلا میگم من این همه خوبی میکنم بعد طرف نمیبینه من این همه برا طرف کار کردم ولی طرف شعور نداشت و ….

    البته خیلی هم دوست دارم کسی باشه براش حرف بزنم که اروم تر بشم یا کسی دلداریم بده یا کسی پشتم باشه و …

    خیلی هم عادت دارم ریش هام رو بکنم وقتی چالشی پیش میاد یا جوش های صورتم رو بکنم یا کلا به یه چیزی ور برم

    البته خیلی از جاها هم خوب میتونم ذهنم رو کنترل کنم

    مثلا به خودم میگم ببین بدترین حالتی که میتونه رخ بده اینه دیگه پس چیز خیلی خاصی هم نیست یا سعی میکنم هدایت خدا و حامی بودنش رو یاداوری کنم ولی خب ضعیفه و یکم زمان میبره

    یکی از فایلای عالی تو این زمینه فایل 4 قدم 5 درمورد آیه زیر

    (وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم):

    گاهی چیزی را دوست نمی‌دارید و [حال آنکه] برایتان نیک است و چه بسا چیزی را دوست می‌دارید و [حال آنکه] برای شما ناپسند است! و شاید چیزی را که نمی‌پسندید برای شما خوب باشد و شاید چیزی را که دوست می‌دارید برایتان بد باشد!

    و داستان گندمم را ریختی تا زر دهی

    یا داستان موسی وقتی به دریا رسید و به بقیه که ناامید شده بودن گفت:

    قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ

    موسی گفت: این چنین نیست، بی تردید پروردگارم با من است، و به زودی مرا هدایت خواهد کرد.

    ولی خب میتونم خیلی بهتر بشم ولی حدودا یکساله که زود به هم میریزم

    ولی خب سریع هم خودم جمع میکنم ولی همون که اولش اشکم در میاد یا احساساتی میشم سر مسائل خیلی جزیی و این که راحت حل میشن رو دوست ندارم

    یا پیاده روی خیلی منو اروم میکنه

    یا نفس کشیدن در هوای تازه و اکسیژن دار

    یا شنیدن فایلای استاد که یهو یه انگیزه ای برای غلبه به مسئله بهم میده

    یا با توجه به فیلم air اون فرد صاحب نایک که در شرایط سخت قرار میگیرفت روی تنفسش تمرکز میکرد منم اگه یادم باشه این کار میکنم

    چون من حدودا یک ساله که با این دور شدن از مسیر تپش قلبم دوباره برگشته

    یکی از کارهای اشتباهی که میکردم این چند ماه بحث کردن و سعی بر قانع کردن پارتنرم بود که منو حسابی تو فرکانس منفی غرق میکرد البته قبلا میدونستم که این کار اشتباهه ولی خب متاسفانه تا ساعت 3 شب بعضا بیدار میموندیم و با نهایت خستگی و خواب و … بحث میکردیم که هیچ نتیجه ای هم نداشت و باز هم تکرار میشد اتفاقات

    استاد یه موردی که هست من وقتی خون میبینم یا مثلا محیط بیمارستانی یا ازمایشی چیزی دارم به شدت حالم بد میشه جوری که میخام بیهوش بشم و البته این اتفاق هم رخ میده

    این یه الگو تکراری شده برام و حتی باعث شده من برای نمره چشمم هم نرم بیمارستان و خیلی حالم بد میشه وقتی حتی کسی راجب این چیزا حرف میزنه

    و چند بار برام این بیهوشی اتفاق افتاده و صدمه هم دیدم متاسفانه ولی بازم ازین افکار بیهوده و چرت و پرت ترسناک راجب ازدواج و بیمارستان درس نمیگیرم و باورهای نامناسبی راجب این قضایا برام ایجاد شده ناخوداگاه

    یک موردی که پیداش کردم اینه که خیلی دوست دارم بقیه بفهمن من حالم بده و بهم دلداری بدن و برام دل بسوزونن

    یعنی کیف میکنم ازین کار متاسفانه

    والبته کسی پیدا نمیشه و من مجبورم خودم رو حقیر نشون بدم تا بقیه منو ببیند یعنی دلم میخاد مورد توجه واقع بشم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ساناز افشین پور گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    سلام استاد عزیز

    امروز بیدار شدم و گفتم برم نشانه ی امروز رو در سایت ببینم.

    این فایل رو قبلا گوش داده بودم و کاملا مطمعن هستم که هر اتفاقی توی زندگی من میافته بخاطر باور و افکار خودمه .

    مثلا من پارسال از کارم خسته شده بودم و همش میگفتم سال دیگه نمیام و‌میرم یه کار دیگه ی رو شروع میکنم .و از همون سال شروع کردم به تصویه حساب کردن بدهی ها که اگر بیکار شدم به من فشار نیاد .و همش میگفتم شاید اصلا سال دیگه به من گفتن برو باید همه ی کارامو انجام بدم که به مشکل نخورم.

    زد و پایان اون سال تعدیل نیرو کردن و من که بی اندازه تو اون مجموعه فعال و پرتلاش بودم و هیچ وقت فکر نمیکردم که اگر تعدیل نیرو هم بشه به من بگن برو این اتفاق رخ داد.

    و من واقعا شکستم اون لحظه .بعد از یه مدت بکه گذشت و اتفاقا خیلی حالم بد بود و همش اشک می‌ریختم و ناراحت بودم و فایل گوش میدادم .

    با خودم گفت خوب ساناز خودت اینو میخواستی .خودت میگفتی این کار حقوقش کمه به درد من نمیخوره چرا ایقدر ناراحتی توکل به خدا کن خودش گره از کارت باز میکنه .بماند که الان 1 سال هست که بیکار هستم و هنوز موفق نشدم که کار مورد دلخواهم رو پیدا کنم .

    استاد مشکل بزرگ من اینه که اصلا نمیدونم از چه کاری خوشم میاد به چی علاقه دارم.

    از بس از نوجوانی فقط دنبال کار کردن و پول درآوردن بودم نمیدونم چه کاری حالمو خوب میکنه .من فقط دنبال پول ساختن بودم توی این 20 سالی که کار کردم.

    همیشه همه پول درمیارم ولی در حد بخور و نمیر

    باورهای نسبت به پول خیلی ضعیف هست ولی نمیتونم نمیدونم چجوری بشکنم این باورهای مخرب رو .

    هر روز مینویسم هر روز شکر گزاری میکنم نمیدونم شایدم چون الان خاسته هام زیاد شده و دیگه چیز کم نمیخوام نمیشه .

    الگوی که مرتب تو زندگی من تکرار میشه تقریبا چند سالی یکبار اینه که هر چند سال یکبار من از صفر باید شروع کنم و این واقعا حال من و همسرم رو بد میکنه ولی با فایل های که گوش میدم میگم درست میشه اینبار با دفعه های قبلی فرق داره با خودم میگم قبلا تو آگاهی نداشتی الان خودت خواستی رشد کنی تکامل طی کنی به نتیجه میرسی .

    آخه همسرم هم هم زمان با مت تصمیم گرفت از کار پر استرس و پر ساعتی که داشت بیاد بیرون و یه کار راحت تر رو شروع کنم اونم هنوز نتونسته کار مورد علاقه اش رو شروع کنه هر چند اون عاشق جاده و مسافرت هست و الان داره مسافر به این شهر و اون شهر میبره و در کنار درآمدی که داره لذت هم میبره .

    خلاصه استاد من همه چی رو خوب میفهمم و درک میکنم.فقط نمیدونم چطور باید موانع رو از سر راهم بردارم .هر روز شکر گزاری میکنم هر روز ستاره قطبی رو انجام میدم هر شب مینویسم درخواست هامو میدم .از خیلی لحاظ رشد کردم رابطه ی خوب با همسر و فرزندانم رابطه خوب با خدا ایمانم ولی هنوز باورهای مخربی که نسبت به پول و ثروت دارم رو نتونستم درست کنم .

    اینو میدونم همش ریشه توی بچگی من داره .

    من ایمان دارم میشه مخصوصا امسال خیلی خیلی دلم روشن هست که قرار اتفاقهای بزرگی رخ بده .

    امیدوارم بتونم باورهای مخرب رو هر چه زودتر از سر راه بردارم و دریای ثروت و نعمت هم مثل خیلی چیزای دیگه که دارم وارد زندگیم بشه.

    حتی امید دارم یه روزی میام همسایه شما میشم و از اون طبیعت زیبا و آرامشی که دارین و از بودن کنار شما لذت میبرم .هر وقت فایل تصویری میبینم حتی بوی این فضای زیبا رو هم حس میکنم .

    دوستون دارم هم شما هم مریم عزیز

    خوشحالم که با شما وارد دنیای قشنگ تری شدم و اینو با هیچ چیزی عوض نمیکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مرتضی مختاری گفته:
    مدت عضویت: 2829 روز

    بنام فرمانروای جهانیان

    درود فراوان بر استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته گرامی و تمامی دوستان گلم

    در شرایط استرس زا چه واکنشی نشون میدم

    من ادم خیلی خونسرد و آرومی هستم و این خصوصیت توی شرایط استرس زا خیلی کمکم کرده و اینکه وقتی توی این شرایط قرار میگیرم اصلا عصبانی نمیشم و سریع دنبال راه حل میگردم تا اون شرایط را اوکی کنم و در این مواقع مغزم خیلی خوب کار میکنه و راه حل های خوبی هم میده بهم واقعا سپاسگزار خداوندم

    همیشه به همه چی میخندم و لبخند بر لب دارم و وقتی میبینم بقیه عصبانی می شوند خنده ام میگیره همکارهام و بیشتر اطرافیانم بهم میگویند دنیا بی غم

    خدارا شاکرم به خاطر این خصلت خوبی که بهم داده

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سامین گفته:
    مدت عضویت: 1625 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    خانم شایسته و همه دوستان گرامی

    من وقتی شرایط برام سخت و پراسترس و خارج از توان و تحملم میشه اول هنگ‌ میکنم و توی سکوت فرو میرم، ذهنم حتی یک کلمه ساده مثل باشه و اوکی رو‌ هم نمیتونه روی زبونم بیاره، بعدش شروع میکنم به داد و فریاد و پرخاشگری و بعد گریه و زاری و مقصر دانستن اطرافیانم و دوباره سکوت و نشخوار ذهنی و سرزنش کردن خودم و دیگران و احساس بدبختی و ناامیدی و فکر خودکشی، و همه اینها در شرایطی هست که من از خواب و خوراک میوفتم و بسته به شدتش هر چند روز که طول بکشه با طرف مقابلم قهر هستم و حتی یک کلمه حرف نمی‌زنم و لب به آب و غذا نمیزنم و غمگین و افسرده یه گوشه میوفتم و ریز ریز اشک میریزم. بعد از یک مدتی که نمی‌دونم دقیقا چقدر هست، شروع میکنم توی ذهنم به دلداری دادن خودم و کم اهمیت جلوه دادن موضوع و سرزنش کردن خودم که تند برخورد کردم و گند زدم و خودمو از چشم طرف انداختم و دیگه درست نمیشه، حالا باید چیکار کرد؟ و میرم تو فاز منت کشی (این مرحله پشیمونی و منت کشی فقط برای افرادی هست که دوستشون دارم، همسرم و خانوادم، برای افراد دورتر و همکاران و…، همش میگم حقش بود و کار خوبی کردم و به دنبال راهی هستم که ارتباطم کم و کمتر باشه یا کاملا حذف بشه)

    البته اگه موضوعی باشه که قبلاً تکرار شده و درباره ش بحث کردیم مرحله اول که سکوته حذف میشه و از مرحله دوم که پرخاشگری و عصبانیت هست شروع میشه.

    متاسفانه این الگوی هر چند وقت یکبار بحث سنگین با همسر و خانوادم خیلی خیلی پرتکراره و داره لطمه های بزرگی به ارتباطاتم میزنم.

    کلا من آدمی هستم که وقتی دیگران در حقم بدی میکنند می‌گذرم و نادیده میگیرم و گذشت میکنم ولی وقتی بارها تکرار میشه نمیتونم تحمل کنم و ذهنم سیگنال می‌فرسته که این آدم عمدا میخواد رو اعصابت بره، عمدا قصد داره اذیتت کنه و اون جاست که رفتار تکانشی و پرخاشگرانه شروع میشه.

    ناگفته نماند که این الگوی رفتاری پدر و مادرم بود. متاسفانه من دقیقا دارم مشابه مادرم عمل میکنم. رفتاری رو که یک عمر می‌دیدم و عذاب می‌کشیدم و جو خونه همیشه سنگین و غمگین و ناامن و دلهره آور و ناامید و استرس زا و مملو از بی مهری و گسستگی عاطفی و … بود و بعد از 20 سال زندگی مشترک به صورت خیلی دردناک و نامناسبی با وجود سه تا بچه جدا شدند. متاسفانه متاسفانه، خودم مشابه همون رفتار رو با همسرم دارم و بسیار بسیار از این موضوع ناراحتم و زندگیمون رو تحت تاثیر قرار داده ولی اصلا نمی‌دونم شیوه درست رفتار کردن چیه.

    یه مدتها که متمرکز هستم روی دوره الگوهای تکرار شونده و با هر بخش متوجه میشم که انکار تمام زندگیم روی تکرار هست. انگار یک سری وقایع رو یکبار تجربه کردم و همه اونها با شرایط و موقعیتها و انسانهای متفاوت روی تکرار قرار گرفته بدون اینکه بدونم.

    امیدوارم این سوالات و جلسات کمک کنند تا شناخت بهتر و دقیق تری از خودم بدست بیارم و راه حلی ارائه بشه که بتونم حلشون کنم.

    ممنونم از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    به نام خدا

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    من قبلاً

    معمولا گریه ام میگرفت

    تصمیمات هیجانی و احساسی میگرفتم

    گاهی عصبی میشدم

    گاهی اون مکان و شرایط رو ترک میکردم

    بسیار غمگین و دپ میشدم

    بد و بی راه میگفتم

    نمی تونستم غذا بخورم

    سعی میکردم با افراد دیگه چت کنم حواسم پرت بشه

    مریض میشدم آلرژی ام بر میگشت

    می‌خوابیدم

    ورزش میکردم

    با خدا بصورت نوشتن درد و دل میکردم.

    اما به لطف خدا و با آموزش های استاد احساس میکنم در مقابل مسائل و چالش ها قوی تر شدم ظرف وجودم بزرگتر شده شرایط بهتر و دلخواه رو میبینم صبورتر شدم آرامشم بیشتر شده راه حل گرا تر شدم و کمتر رفتارهای هیجانی نشون میدم و سعی میکنم با فعالیت های سازنده مثل ورزش پیاده روی دوش کار کردن رقصیدن و گوش دادن به آموزش ها احساسم رو بهتر کنم وقتی حالم بهتر میشه

    هدایت میشم به راه حل ها و یا پذیرش و گذر از اون سوگ و درد

    راحتتر می‌گذرم… می بخشم رها میکنم و یا به راه حل ها هدایت میشم.

    آگاهی = آرامش

    خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ریحانه خاوری گفته:
    مدت عضویت: 1740 روز

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیزم. من توی تمام چالش هایی که گیر میکنم و برام اتفاق میوفته همیشه دنبال راه حل میگردم ب خودم میگم کجای کارم می لنگه و کجارو باید درست کنم ی مثال براتون بزنم دقیقا سال 93بود که من توی ی رابطه عاطفی که داشتم خیلی برام سخت تموم شد و من خیلی تحقیر شدم من قبلا هم رابطه عاطفی داشتم و تموم شدن و اصلا برام مهم نبودن ولی این رابطه سخت ترین چالش زندگیم بود. یادمه اون شکست خیلی برام سرنوشت ساز شد چون من ب خودم میگفتم مگه من چیکار کردم اشتباه من چی بوده و دنبال راه حل بودم و رفتم دنبال کتابا و روانشناس توی روابط. خیلی هم فکر میکردم یادمه اون موقع ب خودم میگفتم چی میشد ی سایتی ی برنامه ای باشه آدما برن تجربیاتشنونو ب اشتراک بزارن و مشاوره بگیرن که فقط حرف نباشه واقعا ب درد بخوره و وقتی عقل کل دیدم و ی سری کامنت هارو خوندم فهمیدم این همون سایتی هست که من خواستمش ب خودم گفتم اگه من سال 93با استاد و سایت آشنا بودم هیچ وقت اون همه درد نمی کشیدم و اون همه سوال بی جواب توی ذهنم درگیر نبود ولی از اون سال بود که من واقعا با تمام وجود خواستم تغییر کنم. من کلا یادم نمیاد از کی این طرز فکر و داشتم که هراتفاقی میوفته من مقصرم ن دیگران ن شایدم بخاطر همین طرز فکره که هیچ وقت زیاد گله و شکایت نمیکنم و دنبال درست کردن خودم و شرایط هستم. خیلی ممنون از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2842 روز

    به نام خدای عشق و زندگی

    سلام به خانواده عزیزم

    الگوهای تکرار شونده:

    من هرزمان به الگوهای تکرار شونده برمیخورم باعث میشه که تحرکم خیلی کمتر میشه و بدنی با عضلاتی شل و ول و سست همراه خواهد بود و هرچقدر تلاش کنم نمیتونم با صدای محکم و رسا صحبت کنم بلکه صدای تقریبا ضعیف و پایین صحبت میکنم حتی اگه بلند هم صحبت کنم اما خوب میدونم که جنس اون صحبت کردنه سست و بی تاثیر خواهد بود

    اما برخلاف این جور مواقع و احساس میتونم با ریلکسی و احساس درخواست شدیدتری در رابطه با خواسته ها و تجسماتم رو کاغذ بنویسم و از خداوند بخواهم که منو به درخواستهای لذتبخشم برسونه

    و یه تمرینی هم که از خیلی سالهای قبل حتی قبلا ناخودآگاه انجامش میدادم و الان هم انجامش میدم همیشه و همچنین در مواقع هایی که انرژیم پایین میاد باعث میشه خیلی احساسمو خوب میکنه

    حقیقتا اینه که من از خیلی سال پیش عاشق یه نفر بودم و خودشم خبر نداشت فقط خودم در این مورد میدونم تا اینکه یه نفر دیگه وارد زندگیش شد و بااینکه الان زندگی خودشو داره اما من از وجودش از فکر کردن بهش همیشه لذت میبرم و رابطه مون بعنوان فامیل بودن خیلی خوبه و همیشه میگم درسته اون تو زندگی خودشه برا من مهم اینه که فقط از فکر کردن بهش احساسم لذتبخش باشه و چونکه شکرخدا با این باورهای فراوانی و انرژی های مشابه آشنا و آگاه هستم میگم وقتی من از فکر کردن همچین فردی احساس لذت دریافت میکنم پس خداوند هم به موقع حتما همچین فردی وارد زندگیم میکنه چونکه من دارم این نوع درخواست رو به جهان ارسال میکنم، و چونکه هم ظاهرش هم رفتارهاشو خیلی دوست دارم و خیلی جالبه ایشون بدون اینکه بدونه من از سالها پیش عاشقش بودم اما بخاطر رابطه دوستانه بعنوان اقوام بودن خیلی منو دوست داره و همیشه تحسینم میکنه و خیلی با من راحته

    خلاصه حرفم اینه که مهم نیست تمرین برا درون ما چیه ،فقط یه تجسمه،فمر و خیاله،واقعیته،رخ داده،نداده هرچه که باشه زیاد مهم نیست بلکه مهم اینه که احساس قلبی ما رو خوب کنه که باعث احساس های بهتر بیشتر و اتفاقات بهتر بیشتری برامون بیاره

    خب این دیالوگ از خودم که گفتم به دوستان عزیز یه راهنمایی و ایده بدم که از هر تفکر و احساسی که ظاهرش مهم نیست بلکه احساسش مهمه،،

    هم برا رسیدن به اهداف و خواسته هاست هم در مواقعی که احساس درونی اومده باشه پایین میشه ازش استفاده کرد برا بالا بردن احساس خوب و لذتبخش

    من که خیلی از این تمرین درونی استفاده سازنده میکنم و نتایج ها ازش گرفته ام

    حتی برا دریافت خواسته های متفاوت از این خواسته،،

    دوستتون دارم باعشق فراران.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جون خوشحالم که اینجا تو این مدار خیلی خوب و این فایل جادویی

    میدونم کلی برکت و نتیجه های باحال برام داره جواب به این سوال

    ###

    من در شرایط مثلا یه حرفی میزنم یه کاری فراتر میکنم که نیاز به جرات داره بعدش استرس میگیرم یکم مثلا وقتی راحت یه حرفی میزنم میدونم میشه کنترل کرد راحت میشه دید تو درس کنی و از هر چیزی برا یه قدم به سمت جلو برداری برای یه قدم به سمت جرات بیشتر ایمان بیشتر و یه قدم تو ترس ها رفتن عاشق این حرکت هیجان انگیزم و راحت میشه با منطق ساختن کنترل کرد

    مثلا دیروز یه عکس از خودم دادم به یکی یه لحظه به دلم اومد گفتم چه خوشگلم بعد زهنم هی نشخوار کرد اوووف مگف الان میگه این چقد از خود راضیه الان میگه گدای محبت محبت نداره کمبود اعتماد به نفس داره دلش میخاد یکی ازش تعریف کنه بعد حالااا من پاسخ های خوشگل موشکل و خودمو اروم کردم به قظیه جوری نگاه کردم که بهم احساس خوب میداد

    مثلا اورین چه خوب صحبت میکنی

    اورین چه جرات بیشتر شده

    اورین واقعا خوشگلی چقد با خوشگلیات لذت میبری

    اگه زیاد تر شدن خوشگلیات تعجب نکنی باااج

    دیگه به این راحتی کنترل شد و کلی میدونم این کنترل کردنا این پاسخ دادنا این حرکت بی جواب نمیمونه و کلی خوشحالی و ثروت لذت پشتشونه

    عاشقتونم اینم ردپای خفن امروزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    هایده عبدپناه گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    به نام خالق زیبایی

    سلام و درود خدمت استادان بزرگوارم

    استادم من این پاشنه آشیل رو دارم که اگه شرایطی مخالف اون چیزی که من می‌خوام پیش بره به شدت بهم میریزم و عصبی میشم مخصوصا اگه با شخصی به مشکل برخورم و تو چالش بیوفتم به شدت عکس العمل نشون میدم و پرخاش میکنم و باید به یه طریقی خودمو خالی کنم و در اکثر مواقع هم گریه ام میگیره و احساس ضعف و ناتوانی بهم دست میده و این برون ریزی به هر طریقی باید انجام بشه بعد آروم میشم و گاها حرمت ها و دوستی ها از بین میره در 90درصد مواقع از این برخورد و کارام پشیمون میشم که ای کاش به این شدت برخورد نمیکردم و ….. مهمتر از همه به شدت ارتعاشم پایین میاد و فرکانسم بد میشه البته الان خیلی به نسبت گذشته بهتر شدم و هر روز یه قدم واسش برمیدارم و همین که پذیرفتم و به فکر اصلاحم نصف راه رو رفتم ولی چونکه از کمبود عزت نفسم سرچشمه میگیره و از اطرافیانم هم همینو دیدم فقط اینو یاد گرفتم ،،،، الان یه سری از الگو هارو میبینم که در شرایط مشابه شرایط من چقد با خونسردی و متانت و عاقلانه رفتار میکننداونارو تحسین میکنم و سعیم اینه که خودم در شرایط استرس زا و ناراحت کننده شبیه به اونا عمل کنم

    اگه در شرایطی باشه که یا کسی نباشه که داد و بیدادامو سرش خالی کنم یا کاری از دستم برنیاد و عاقلانه تر برخورد کنم خودمودمیزارم جای اون فرد یا شرایط گذشته مشابه الآنم یادم میاد که با این برخوردام فقط به خودم آسیب زدم و روابطم بدتر شد و خودم از اون آرامش و صلح درونی دورتر شدم و با خودم میگم حتما حکمتی تو کاره که من ازش بیخبرم یا اینکه هر شرایطی پیش بیاد به نفع منه و در بیشتر مواقع میام تو سایت یه فایل گوش میدم و حالم خیلی بهتر میشه و خودمو با کارهای خونه سرگرم میکنم تا زیاد بهش توجه نکنم خودش درست بشه و یا چندتا نفس عمیق میکشم و به خوبیای اون شخص فک میکنم و گاها با خودم میگم این منم که این احساسات و رفتارها و تواین شخص برانگیختم پس مقصر خودمم یه چیزی تو وجود من هست که با من از طرق مختلف یک نوع برخورد میشه این خیلی بهم آرامش میده و باعث میشه تمرکزمو از رو این شخص یا شرایط بردارم و بذارم رو خودم و قضاوت هم نکنم

    بیشتر این تکنیک هارو از دوره حل مسائل زندگی یاد گرفتم و فهمیدم مشکل کارم کمبود عزت نفسمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: