پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزاد گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 552 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    خدا رو شکر که هدایت شدم به این فایل و تونستم بعد مدت ها کامنت بزارم

    من جلسه معتادان گمنام میرم و همیشه ترس دارم که سخنران باشم یا جواب سوال بدم وقتی جلسات شلوغ میرم میترسم که خودمو معرفی کنم همیشه میگم یبار فلانی نگه فلان روز بیا بشین سخنران و همیشه احساسمو که میگم فکر میکنم دیگران قضاوتم میکنن

    از مغازه های بالا شهر خرید کردن میترسم حتی به خودم اجازه نمیدهم برم قیمت بگیرم اجناسشون رو‌ احساس خود کم بینی دارم آدمای خیلی پولدار که میبینم ازشون فاصله میگیرم

    یه الگوی تکرار شونده دیگه اینه تو فضای مجازی چند وقت یکبار وارد گروه میشم بعد با جنس مخالف مچ‌میشم بعد که میخام برم بیرون یا جایی میترسم و فراری میشم و احساس گناه و خجالت میکنم

    چندین ساله کاسبم چند شغل زدم و همشون ضرر کردم چکام‌همش برگ‌میخوره یا گم میشه همش از طلبکاران فراریم یا از در مغازشون رد نمیشم و آزارم میده فکر میکنم نمیتونم مستقل باشم‌و نقد بتونم خرید کنم و همیشه این مشکلات رو دارم چند ساله توسایتم و‌اون نتیجه دلخواه رو نگرفتم ولی قوی تر شدم از خدا میخام هدایتم کنه براه راست به راه آنان که بهشون عزت و نعمت و ثروت داده

    خدایا من بلد نیستم خودت راه رو‌نشونم‌ بده

    ممنون از راهنمایی هاتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نگین رویایی گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    سلام و درود فراوان

    من املاک داشتم و اون زمان بیشترین چیزی که ازش فرار میکردم رفتن به ادارات دولتی مثل اتحادیه اداره مالیات یا اداره ثبت بود کلا الانم که اسمشون رو مینویسم حتی حالم بد میشه

    بعدا توی زندگی شرایط دادگاه برام پیش اومد که واقعا برام رفتن به دادگاه و حرف زدن خعلی سخت بود

    صحبت کردن با اشخاصی که رودروایسی داشته باشم و گرفتن پولم در میون باشه سخته برام

    خوب یه تایمی توی اسنپ کار می‌کردم و اون موقع اگه مسافر دیر میومد یا در خواست های دیگه ای حین سفر داشت نه گفتن بهش یا اینکه باید هزینه این خدمات رو بده برام سخت بود

    اگر مهمان داشتیم و مهمان ها کاری رو میکردن که ما دوست نداشتیم گفتن این مسئله سخت بوده برام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    بسم الله النور

    سلام به همه عزیزانم

    1- واکنشهای من باعث میشه یک اتفاق در زندگی من بیشتر بشه و یا کمتر

    2-توجه من باعث میشه یک اتفاق در زندگی من بیشتر بشه یا کمتر

    3-من با فرستادن افکار و فرکانسهای خودم باعث ایجاد یه سری اتفاقات میشم و این افکار و فرکانسهای به خاطر باورهای بنیادین من هست

    4-پذیرفتن و طبیعی دونستن اتفاقات غیر طبیعی باعث ایجاد اون اتفاقات در زندگی من میشه

    ((یکی از روشهای پیدا کردن باورها پیدا کردن اتفاقات مشابه))

    از چی فرار میکنم?؟؟

    نمیدونم میشه گفت فرار یا نه،اما دلم نمیخواد جایی که باعث میشه حال خوبم خوب نباشه برم

    دکتر رفتن برای عزیزانم رو اصلا دوست ندارم

    رفتن خونه بعضی افراد رو دوست ندارم چون بلافاصله بعد از ورود شروع میشه از چیزهای صحبت میکنن که حالم رو میگیره .

    بعضی افراد که اصلا نمیخوام ببینمشون بازم به همون دلیل بالا

    خدایا شکرت

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Tohid گفته:
    مدت عضویت: 2743 روز

    به نام خدا

    درود

    من از تمرکز بر کسب و کارم بخاطر باور به تاثیر عوامل بیرونی فراری ام

    باید بیام نتایجم رو که عوامل بیرونی هیچ تاثیری روشون نداشت هی برای خودم تکرار کنم

    این عدالت خداونده که تمام اتفاقات زندگی ما فقط بر اساس فرکانس های ماست

    هر گونه قدرت به عوامل بیرونی شرک هست حالا میخواد این قدرت به تاثیر عوامل بیرونی به یه چیز‌خوب باشه یا یه چیز بد در هر صورت شرک هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مقداد تحريری گفته:
    مدت عضویت: 2081 روز

    با سلام دوباره خدمت دوستان عزیزم و بینهایت خداروشاکرم برای اموزشات استاد عباس منش

    الگوی فرار در بخش های از زندگی من حضور داشته که به لطف اموزشات و درک که تا اینجا از قوانین جهان داشتم تونستم هندل کنم و بهتر بشم ولی همچنان هست و ذهن نجواگرم همچنان خیلی جاها من فراری میده البته یک سری جاها از نظر خودم فرار نیست ترک کردن اون مکان هست که باعث شده احساس خوبی داشته باشم

    من از حضور در مکان های که صحبت های حاشیه ای انجام میشه امتناع میکنم و اگر جایی باشم حتی مهمونی خانوادگی که صحبت منفی بشه یا اون جارو ترک میکنم یا میرم تو موبایلم و حواسم پرت میکنم

    من از ارتباط با افرادی که احساس منفی بهم میدن فاصله میگیرم و اگر ببینم صحبت با فردی که شروع کردم داره می‌ره مباحث منفی سریع خودم خارج میکنم از مهلکه

    من با مشتریانی که خوش حسابی ندارن بیزینس نمیکنم حتی اگه فروش خوب باشه

    این موارد بالا تونستم با غلبه بر ترس هایی که دارم ایجاد کنم البته این الگوی فرار نیست برای ارامش و کنترل ذهن خودمه

    الگوی فرار اونجاییه که من بر اساس ترس هام و شرک و عدم عزت نفس که دارم از زیر بار مسولیت خودم خارج بشم که در زیر بهش اشاره میکنم:

    1. فرار از ارتباط با مشتریان که به خاطر ترس هایس که داشتم و بیشتر به شرک که میکردم ربط داشت که قدرت دست مشتریان میدادم نه خدای خودم با اینکه من قدرت و تخصص خوبی در کارم داشتم ولی نمیتونستم و از زمانی که روی باورهای توحیدی خودم کار کردم تونستم خیلی راحت این ارتباط انجام بدم که اتفاقات خوبی منجر شد

    2. فرار از انجام ایده های که به ذهنم می‌رسید و همش برمیگشت به ذهن کمالگرایی که داشتم که همیشه میخواستم بهترین ورژن خودم داشته باشم و هیچ موقع اون شرایط ایجاد نمیشد و نگاه کردم دیدم سالیان گذشته و من هنوز اندر خم یک کوچه هستم بلند شدم با استفاده از قانون تکامل این موضوعات درون خودم حل کردم و به راحتی تمام تر حرکت کردم و نگاه رقابتی خودم با دیگران برداشتم و فقط خودم با دیروز خودم مقایسه کردم

    3. فرار از بیان نظرات خودم و حرف زدن در جمعی که سطح مالی بالاتری از من داشتن که این هم برمیگشت به عزت نفس خودم و اینکه چون خودم شرایط مالی نداشتم جرات بیان و ارتباط گرفتن نداشتم و وقتی شروع کردم به تغییرات بنیادین از درون خودم و توانایی خودم دیدم و نکات مثبت خودم برای خودم تکرار کردم و برای مسیری که قدم برداشتم شکرگزاری کردم و نتایج بدست اومده از خودسازی را با خودم مرور کردم و رفتم تو دل ترس ها به صورت تکاملی و مهمتر از همه اینا اینکه توحید درون خودم زنده کردم و قدرت از آن خدا دانستم باعث شد به راحتی تمام ارتباط میگیرم و حتی با توجه به نکات مثبت اون عزیزان باعث شده که احساس بسیار بهتری در ارتباط گرفتن با این افراد داشته باشم و جهان منو هدایت کرد به سمت افرادی که شرایط مالی بهتری نسبت به اون افراد نیز دارند و این درک رسیدم که هر چیز در جستن آنی انس

    وقتی به این الگوها فکر میکنم میبینم که اون قانون فیزیک که میگه انرژی های مشابه همدیگرو جذب می‌کنند خیلی در زندگی ما صادق است چون هر توجه و تفکر و باور و ایمان و… ما دارای انرژی هست که هر چقدر انرژی مثبت ارسال کنم جهان انرژی های مثبت به سمت من سوق میدهد و تنها زمانی درک میکنم که انرژی مثبت ارسال میکنم اینست که احساس خوب داشته باشم

    خداروشکرت که تو مسیر رشد و اگاهی هستم

    ممنون استادترین استادها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    Rouzbeh somayeh گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خدای باران

    سلام خدمت استاد بی نظیرم و دوستان گرامی

    هدایت امروزم :

    در مورد خواسته واضحی هدایت خواستم و جالبه به محض باز شدن فایل یاد الگوی افتادم که قبلا در موارد دیگه ایی به نتیجه رسیدم ، ذوق کردم و شرایط شبیه همون شرایط قبلی رو ایجاد کردم و با احساس خوب منتظر عملی شدن هستم .

    خیلی وقت ها پیش، الگوهایی بود که هرچند وقت یکبار تکرار میشد ، مثلا با مامان با ذوق و شوق در مورد کاری صحبت می‌کردم و وسطاش جوری میشد که نظرمون مخالف میشد و ….

    بعدش که میومدم خونه کلی فکر که چرا حالم با مامانم تا انتها خوب نبود….

    کم کم خواسته ام مشخص شد و سعی میکردم چه با مامانم و چه دیگران حال خوب تجربه کنم و اگر موضوعی هست که باب میل من نباشه باید تمرکزم از روش بردارم تا کش نیاد و این مهارت کنترل و داشتن حس خوب و ادامه دادنش باعث شد الان یا شروع نشه و یا اگر صحبتی باب میلم نیست از اون مکان و افراد جدا بشم ( حالا شده با بسته شدن در یا یهویی رفتن برای انجام کاری و ….)

    به هرصورت که شده جهان منو از مدار اون صحبت ها خارج میکنه.

    ( با اموزه های استاد عزیزم ، خیلی راحت تر از گذشته شرایط دلخواهمان رو تجربه میکنم ) خداروشاکرم

    بشدت این فایل بیادم میاره که چقدر الگوهای تکرارشونده و مایوس کننده زیادی توزندگیم بود که نمیدونستم از کجا نشات میگیره و تو این 4 سال تلاش و یادگیری ، الان الان الان الان

    دارم موشکافانه میگردم تا پیدا کنم ولی واقعا خیلی کم شده خیلی خیلی ….

    و الان با رفع اونها دنبال بهبود بیشتر هستم تا نتایجم بزرگ و بزرگ تر بشه .

    از نظر روابط و مالی بشدت پیشرفت و روبه بالا رفتن رو میبینم و احساس میکنم و شده امید و حال خوب زندگی ام.

    خداروشاکرم که اینجا هستم و توان نوشتن و فکر کردن رو دارم .

    در پناه خدا ناب ترین هارو تجربه کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محمدحسین اکرمی گفته:
    مدت عضویت: 1199 روز

    به نام جان جانان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و گرامی ممنون بابت تمام زحماتتون و آگاهی که نصیب من و خانواده گروه عباسمنش میکنید .

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    من این فایل رو چند بار گوش کردم چون واقعا مثال های که استاد گفتن دقیقا همون مسائل و موردهایی بود که من از مواجه شدن باهاشون میترسیدم و فرار میکردم .

    اولین مورد اینکه من از رفتن به جاهای جدید با آدم‌های جدید میترسم و نگران میشم.. مورد بعدی اینکه من از تماس گرفتن با کسی دوری میکنم چون این کار را بیهوده و وقت تلف کردن می‌دونم .. مورد بعدی اینکه از خریدهای زیادی که توسط پدرم صورت میگیره فرار میکنم و ناراحت میشم چون کارهام رو زیاد می‌کنه و نمیزاره من به کارهای خودم رسیدگی کنم .. از غیبت و قضاوت و بحثهای بی مورد و اخبار و نصیحت های اطرافیانم و دردودل هاشون فرار میکنم و خیلی سخته برام چون وقتی در این جمع حضور دارم فقط باید سکوت کنم .. از ترید کردن و تحلیل کردن و پای چارت تمرین کردن وضرر کردن فرار میکنم و فکر میکنم هنوز درست بلد نیستم و خوب یاد نگرفتم .. از موقعیت های جدید و افراد و شرایط جدید فرار میکنم .. از دندانپزشکی رفتن فراری هستم چون از بچگی ترس داشتم و استرس میگیرم ..

    با تشکر از استاد گرامی و دوستان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1426 روز

    ب نام تنها قدرت حاکم بر جهان

    خودت کمکم کن

     سوال : چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از  مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    1- از اونجایی ک از ارتباط با افراد جدید خصوصاً جنس مخالف فراریم، به مغازه هایی ام ک خیلی شیک و زیبا ( مغازه هایی ک از ظاهرشون مشخصه محصولاتشون قیمتش بالاست) –

    مغازه هایی ک فروشندش خانم باشه ( اونم خانم یا دختری  باشه ک موهاش رو بیرون ریخته باشه و خیلی زیبا باشه) نمیرم و فراریم

    انگار ته وجودم خودم رو لایق رفتن حتی ب داخل مغازه نمیدونم

    ترس دارم ک رفتم داخل و مثلا لباس تن زدم و خوشم نیومد چی بگم حالا… بگم نمیخوام :|

    ترس دارم اگه محصولشون رو نخریدم باهام درست برخورد نشه

    ترس دارم ک بلد نباشم چطوری با یه خانم حرف بزنم

    و از همه ی اینا فراریم

    2- از سخنرانی در جمع فراری هستم

    چون عزت نفس ندارم

    چون توانایی های خودم رو باور ندارم

    چون خودم رو لایق نمیدونم :|

    3- دارم خودم رو گول میزنم و از کار کردن روی خودم فراریم- اقا برای همه یه روز 24 ساعته، من نمیام تمرین های عزت نفس رو انجام بدم و فرار میکنم ب سمت فایل های دانلودی و خودم رو گول میزنم میگم آفرین داری روی خودت کار میکنی و اینقدر با تمرکز گوش میدم و مینویسم تا میبینم یه روز فقط یه فایل  دانلودب رو گوش دادم و توی دفترم نوشتم

    منم باید عین سید علی خوشدل عزیزم روزی 15 ساعت تمرکز بزارم روی فایل ها و تمرین ها

    این یعنی میشه وقتی سید علی خوشدل تونسته پس شدنیه، اگه من نمیتونم باورام ایراد داره 

    4- از گرفتن تصمیم جدی توی زندگیم فراریم و راجبش فکر نمیکنم

    چون فکر کردم و ب نتیجه ای رسیدم ولی مخالف اطرافیانمه چون نظرشون برام مهم بوده

    چون از مسیر هیچی نمیدونستم

    5 – قبل از آشنایی با استاد خیلی سرما میخوردم باید خیلی حالم خراب میشد تا دکتر میرفتم، یخچال رو باز میکردم دیگه میفهمیدم برای این علائم بیماری باید فلان قرص یا شربت رو بخورم، اگه نداشتم میرفتم میگرفتم ولی دکتر نمیرفتم

    الحمد الله الان خیلی خیلی کم انصافا سرما خوردم

     6-  من از تجسم ب خواسته هامم فراریم

    یه شب با عشق میام مینویسم تجسم میکنم، سه روز بعد تمایلم ب این کار کم میشه

    فک کنم چون ایمانم کم میشه ک بهش برسم

    7 – من از اینکه دوستام ک حدوا 2/5 ساعتی بامن فاصله دارن ترس دارم از این ک بگم بیا یبار شهر ما

    درصورتی ک اون خیلی ریلکس هر موقع زنگ میزنه میگه یه سر بیا شهر ما(قشم)

    8 – خجالت میکشم الان اینو میگم |:

    من مارمولکی رو ببینم یه جوریم میشه فک کنم میشه بهش گفت ک میترسم

    .

    9 – از موقعیت جدید – از جمع های جدید – انجام کار جدید فراریم

    10 – از اینکه لباس های قشنگم رو بپوشم فرار میکنم

    پس این لباس ها رو برای کی گذاشتی رسول، میخوای برا نوت ب یادگار بذاری

    برای خودت ارزش قائل باش و بهترین لباسات رو بپوش

    انصافا وقتی لباس های خوبم رو میپوشم و تیپ میزنم  اعتماد بنفسمم بالاتر میره

    11- من فراریم از خوندن مطالبی ک در دفتر نوشتم، فراریم استرین شات هایی ک از بخش های کامنت دوستان عزیزم گرفتم : در کل فراریم مطالبی ک یبار ب گوشم خورده رو دوباره گوش کنم

    ولی همه چیز تکراره

    دوست دارم سریع فایل جدید میاد ببینم ولی تمایلم کمه نکاتی ک موقه دیدن فایل ها نوشتم رو بخونم

    احتمالا فکر میکنم ک مثلا استاد توی این فایل جدید میخواد یه چیز عجیب و غریبی رو بگه

    همین میشه ک میری دنبال استاد های دیگه

    دوره ی عزت نفس استاد رو داری و توی جلسه اول استاد میگه تصمیم بگیرید و توی شک و تردید نمونید

    ب خودت میگی همین، همین باعث میشه من اعتماد بنفس داشته باشم و جدیش نمیگیری و خیال میکنی برای اینکه ب لیلی برسی باید کوه بکنی

    و میری دورات رو میزنی و میای

    12 – از ظرف شستن فراریم

    طبق تصمیمی ک گرفتم باید موقع هایی ظرف بشورم ولی از این کار فراریم

    13. از آدم ها فراریم وقتی فهمیدم باید ورودیم رو کنترل کنم انگار از خیلیا دور شدم حتی خونوادم، کسی بهم زنگ میزنه جواب نمیدم چون درمورد مسائل چرت و پرت حرف میزنه و منم باید تایید کنم

    14 – دارم از خونه کم کم فراری میشم

    چون منو هی میخوان کنترل کنن

    ک چطور خدام رو عبادت کنم

    طبق گذشتگان عمل کنم

    و کم کم از لحاظ عاطفی از اونا دور میشم

    15 – از انجام کار های خونه فراریم

    مثله ظرف شستن – تمیز کردن اتاق – آب کردن پارچ یخچال –

    فک میکنم ک وقتم رو هدر میدم و بجای اینکار روی خودم کار کنم

    غافل از اینکه همین کار ها کار کردین روی خوده

    کنترل ذهنه، ذهنی ک میگه اینا وقت تلف کنیه

    رو ایگنور کنی و بری انجام بدی اون کار ها رو

    و بگی دیدی رئیس کیه

    و اصل رو بیاد بیاری ک کنترل ذهن اصله

    ن اینکه هی فایل گوش بدی و عما نکنی

    خدایا سپاس گزارتم

    استاد و خانم شایسته عزیزم دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهه سادات گفته:
      مدت عضویت: 2393 روز

      سلام دوست عزیز

      از خوندن کامنتتون بی نهایت لذت بردم

      نکات خیلی خوبی رو نوشتید که در منم هست و حواسم بهشون نبود

      مثل کارهای خونه که فکر می‌کنیم وقت تلف کردنه

      یا گوش دادن به دوره ها خیلی جالب بود

      بی نهایت سپاسگزارم وقت گذاشتی و کامنتی با این جزییات‌نوشتی عالی بود

      در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و باحال خوب باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 654 روز

    سلام سلااام ،،

    آقا من همیشه بیشتر اوقات از بحث کردن با آدمای نادان و وراج فراری بودم و زمانهایی که گیر میوفتم بخوام با این افراد بحث کنم خیلی برام زجر آور بوده ،، وقتایی که احساس میکنم دارن از من بیگاری میکشن و اینکه الان به ذهنم رسید کسی منو ساده فرض کنه و قصد سو استفاده داشته باشه به شدت متنفرم و خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که همیشه متوجه این جور آدمهای به درد نخور شدم و تونستم از گیرشون فرار کنم ،،

    وقتایی که جمع فامیل و دوست و آشنا از سیاست و شرایط مملکت و اینا بحث میکنن وقتایی که کلا جمع ها بدون موضوع و بی دلیل بیشتروقتها از این جمع ها فراری بودم ،،

    و مهم ترین چیزی که به ذهنم میاد الان و منو برده تو فکر وقتهایی که صحبت در مورد بیزینس های کلان بوده انگار خودم رو جزوی از اون بحث نمیدیدم انگار اعتماد به نفسم اون موضوع رو نمیتونسته هندل کنه ،، و الان درک میکنم که مهم ترین صحبت ها و جمع ها جمع های کاری سالم و با قدرت و نباید از اونا فرار کنم و باید بتونم حرفی توی اون جمع داشته باشم و اصلا یکی از ارکان اون جمع بتونم باشم همیشه و افراد از من کمک بخوان توی ایده و عملگرایی که سید اگر شما توی این مسئله ورود کنین چه راه حلی پیشنهاد میکنین یا اصلا این موضوع برای شما جذاب هست علاقه ای دارید ورود کنید ،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای آگاهای ها و راهنمایی هایی هر روزت تو این سایت مقدس ،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستم ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 869 روز

    اوه اوه

    من تقریبا هر روز سر یک چیز فراری ام. شاید که نه ولی قطعا این نوع الگو رو تو زندگیم از همه بیشتر دارم. خیییییییلیییی من فرار میکنم . قبلا که خیلی بیشتر بود تعدادشون و بعضی هاشو رفع کردم مثل فرار کردن از صحبت در جمع ولی میگم دلیل نمیشه که الان تعداد فرار هام کمتر شده باشه همین الانشم زیاده تعدادشون.

    – فرار از موقعیت و فضای جدید : همیشه نگران میشم سر فضاهای جدید . اگر امروز کتابخونه میرم و فردا بخوام برم کتابخونه یه منطقه دیگه مقاومت میکنم که البته روی این دارم خوب کار میکنم و تقریبا افسارش دستمه

    – فرار از درد و دل کردن و درد و دل شنیدن : که قاعدتا فرار خوبیه اما بنظرم مدیریت کردن و حواس پرت کردن افرادی که میخوان باهات درد و دل کنن ، بهتره. اینطوری حداقل بی احترامی پیش نمیاد

    – فرار از صمیمی شدن : این یکی از اون بزرگاس که من وقتی یک نفر بهم احساسشو زیادی ابراز میکنه و میگه از بودن با من چقدر لذت میبره یا همش بهم میچسبه و توجه زیادی بهم میکنه ، ناخودآگاه آلارمی تو ذهنم زده میشه که میگه backoff و الان این آلارم باعث شده اون دوستایی که بهم ابراز احساس کردن ، الان دیگه اونقدر صمیمی نیستیم و شاید در حد سلام و علیک.

    ولی میگم باز تو اینم ذره ای بهترش کردم . حالا قبلا که طرف یه ذره فقط یه ذره باهام صمیمی میشد ، این آلارم ذهنی میومد ولی خب الان ظرفش بزرگتر شده

    – فرار از تعریف شنیدن : این فرار مال قبلا بود و الان دیگه تقریبا نیست و قبلا از تعریف به شدت بدم میومد و به همه میگفتم از من تعریف نکنین و منو اینطوری شناختند ولی خداروشکر فهمیدم چه باور مخربی تو ذهنم بود و اون باور هم این بود که باور داشتم که دلم میسوخت اگه کسی از من جلو هم سن و سال خودم تعریف کنه ولی از اون تعریف نکنه که بعدش با شما آشنا شدم و فهمیدم که دلسوزی چه نتایج بدی داره و خداروشکر امروز اگه کسی تعریف کنه ازم خیلی هم خوشحال میشم

    – فرار از مفتخر شدن برای والدین : این هم از اون بزرگاس و هنوز نفهمیدم چه باوری تو ذهنم هست که همچین اخلاقی دارم. بزارید توضیح بدم : اگه والدینم متوجه بشن که دستاوردهایی دارم ، و بهم افتخار کنند ، احساس بدی بهم دست میده. برای باقی افراد همیشه برعکسه دوست دارن والدینشون بهشون افتخار کنن ولی من نه . مثلا من آدم به شدت منزوی ای بودم و تا حالا تو جمع محکم صحبت نکرده بودم اما تغییراتی کردم و به جایی رسیدم که تیم داشتم و هر روز تقریبا برای تیم سخنرانی های بزرگی میکردم و به جایی رسید که برای 100 نفر سخنرانی کردم و تمام تلاشمو میکردم که کسی این اعتماد به نفسو منو به والدینم خبر نده . موقع سخنرانی از من فیلم نگیره بفرسته برای والدینم که افتخار کنن که وای بچمون از منزوی دراومده.

    ولی خب بعضی ها اینکارو کردند و فیلم گرفتند و فرستادند برای والدینم خخخخخخ ولی خب چی بگم. امروز احساس میکنم سر این قضیه نرم تر شدم اما متوجه نمیشم که چه باور مخربی تو ذهنمه که همچین احساس بدی رو بهم میده

    – فرار از رقص مخصوصا با خانواده و فامیل : اصن وقتی ببینم خانواده یا فامیل به یک مناسبتی دارن میرقصن اصلا فررررررررررارررررررر چه برسه به اینکه من بیام باهاشون برقصم. قبلا سر رقص با افراد غریبه و یا دوستان هم مقاومت داشتم ولی خب الان رفع شده و هنوز این فراره که گفتم هست. براستی حاصل چه باوریه؟

    از خیلی چیزهای دیگه من فرار میکنم : فرار از حرف زدن با یک دوست قدیمی ( وقتی کسی بعد از مدت ها بهم زنگ میزنه جواب نمیدم فرار میکنم) ، فرار از پوشیدن لباس های چسب و تنگ برای بدن نمایی ، فرار از مواجه شدن با افراد آشنا ( فرد آشنا ببینم خودمو به نفهمی میزنم و ازش رد میشم. حوصله خوش و بش ندارم) ، فرار از دیده شدن

    بعضی از فرار هام هم خوبن مثل فرار از حاشیه ، فرار از بحث هایی که تهش هیچی نیست ( همیشه هر بحثی میشه اول میگم تهش که چی ؟ اگه تهش چیز مفیدی داشت ادامه میدم وگرنه فرار) ، فرار از وقت کشی ، فرار نکردن از یادگیری و…

    خلاصه استاد خیلی فرار میکنم ولی خب سر بعضیاش باورهاشو متوجه ام و روش کار میکنم واقعا واقعا اما خب اون فراری که باورشو پیدا نکردم ، هیچ ایده ای ندارم اما نگران نیستم چون به رب به الله ایمان دارم و اون منو هدایت میکنه وقتی چیزی رو بخوام و سعی میکنم جدی نگیرم اینارو و تمرکزم روی لذت بردن باشه و همه اینا خود به خود درست میشه. تا همین الانشم کلی از این فرارا درست شده، پس بقیه اش هم درست میشه :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: