پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امین روستا گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    سلام به استادکشف قوانین زندگی

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    استاد من توروابط همیشه یه پاشنه عاشیل دارم که موقع برخورد بادیگران من روتحت تاثیرقرار میده و اونم ؛رودربایستی کردن بادیگران؛ هست

    من رواین قضیه خیلی کارکردم الان نسبت به قبل خیلی بهترم ولی هنوزتوش مشکل دارم

    چندتامثال بزنم

    اگه درخواستی نابجاازمن بشه تومرحله اول مقاومت می کنم ولی وقتی طرف خیلی اصرارمی کنه شل میشم وبهش جواب میدم حالا اون حالتش بده که آدم بعدازاجابت اون درخواست یاخودخوری می کنه یاکلی پشت سرطرف حرف می زنه که چقدآدم پررویی هست ووقتی خودم روجای طرف می گذارم میگم من هیچ وقت چنین درخواستی نمی کنم

    یاوقتی به یه مغازه برای خرید میرم بااینکه طرف جنسش رو گرون بهم میده آخرین لحظه می خرمش انگارکه مجبورم بخرمش وروم نمیشه دفعه بعدرفتم مغازش بهش بگم

    بعضی مواقع رفتارم ازروی ترس اسمش روبگذاریم یاکناراومدن باطرف مقابل اسمش روبگذاریم هست

    مثلاتوبرخورد بایه کارمندیایه مسئول بلند پایه اگه اختلافی پیش بیاد پیش خودم میگم سربه سرش نکنم تاکارم روانجام بده حتی اگه حق بامن باشه

    درموردانتقاد کردن وقضاوت کردن بگم که من قبلناهمش نقطه ضعف دیگران رومی دیدم واین ناخودآگاه بود البته الان خیلی بهترشدم وفقط گاهی اوقات باهمسرم جاهایی که بعضی هاخیلی پررویی می کنند درموردطرف صحبت می کنیم

    درمورد کمال گرایی هم که آفت بزرگ وپنهانی هست بگم من همیشه می خواستم بی نقص عمل کنم بی نقص صحبت کنم(جاهایی که می خواستم نظرم رو بگم صدبارتوذهنم دودوتا چهارتاش می کردم آخرش هم نظرم رونمی گفتم)بی نقص برخورد کنم(تومجالس نمی تونستم پابزارم به خاطر اینکه فکرمی کردم جور خاصی بایدرفتارکنم یابقیه روبزرگترازخودم می دیدم) که حالاخیلی بهترشدم

    اینها همه بعدازدوره عزت نفس خیلی بهترشد درمورد کمال گرایی هم دوره شیوه حل مسائل توضیحاتش روتکمیل ترکرد

    استادبعدازعمل کردن به آگاهی هایی که تودوره عزت نفس و12قدم وشیوه حل مسائل وحالاکشف قوانین زندگی گفته شده وانجام تمریناتش خداروشکر کلی تغییردرفرکانس هام ورفتارم ولذت بردن ازلحظه لحظه زندگیم وسپاسگذار خدابودن اتفاق افتاده است.

    یه درخواست:

    اگه امکان داره برای به روز رسانی دوره قانون سلامتی هم چنین سوالاتی مطرح کنید آخه من فردچاقی نیستم بعدازدوره قانون سلامتی کلی مشکل گوارشم حل شدوپرانرژی شدم اما دوست دادم ازلحاظ جسمی قوی ترباشم.

    خداوندنگه دارشماباشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    ماری گفته:
    مدت عضویت: 1771 روز

    “به نام خدایی که ما رو آزاد آفرید”

    سلام به استاد جان جانان و استاد شایسته ی عزیزم و دوستان دوست داشتنی

    سوال این جلسه واسه من چالشی بود

    خیلی بهش فکر کردم ولی حس میکردم اینایی که به ذهنم میرسه اونقدرا ریشه ای نیست

    باید بیشتر واردش میشدم تا یقه ی اون اصل کاری رو بگیرم که اون زیر میرا داره خرابکاری میکنه

    نهایتا نقش خودمو پیدا کردم

    کم یا زیاد توی هر رابطه ای من خیلی دوست داشتم که نقش ناجی و قهرمان رو بازی کنم

    همیشه میخواستم آدم خوبه ی ماجرا من باشم

    از خودم کندم که بقیه رو خوشحال کنم که بعدش بگن فلانی چقدر آدم خوب و مهربونیه

    که اتفاقا به همین خصلت هم شناخته شدم:

    مهربون و دلسوز!

    یه طوری این نقش بهم چسبیده که هر موقع میگم ایندفعه دیگه با قدرت با فلانی برخورد میکنم مامانم فوری میگه:نه تو نمیتونی…الآن میگی ولی دلت میسوزه و همچین حرفی رو نمیزنی!

    کار به جایی رسیده که الآن خودمو مسئول زندگی مامانم میدونم و تازگی فهمیدم گوشه ی ذهنم اینه که اگه من ازدواج کنم مامانم چی؟کی بهش کمک کنه؟کی مواظبش باشه؟

    و کلا شدم خدای زندگیه مامانم.در صورتیکه خواهرم خیلی نرمال زندگیه خودشو میکنه و برای مامان و بابام کمترین وقتی هم حاضر نیست بذاره و تعجبی هم نداره.چون من یاد گرفتم جور بقیه رو بکشم و اون دختره مهربون و قهرمان خودم باشم و کسی نتونه جای منو بگیره

    حتی توی کارم همین شیوه رو دارم.چند سال پیش با یه گروهی کار میکردم و یه مدتی اون شرکت به مشکل خورد و نمیتونست پولی پرداخت کنه.همه راحت کنار کشیدن و کار نکردن و من چون خیلی علاقه دارم قهرمان باشم جای بقیه هم کار کردم.

    نیازی به توضیح نیست که پولی بهم ندادن و قدردانی هم ازم نشد و اون مسئول محترم اصلا دیگه سراغی از این آدم مهربونه ی داستان نگرفت

    یه بار دیگه م کمر همت بستم که یکی از اقوام رو که جدا شده بود و شرایط روحی خوبی نداشت و از افسردگی نجات بدم که تهش قشنگ کباب شدم و یه چیزی هم بدهکار شدم

    میدونم این نوع رفتار رو که خودمو بکشم واسه بقیه رو از خانواده به ارث بردم و اونا هنوزم به همون شیوه عمل میکنن و پای درد و دلشون که بشینی از زمین و زمان دلگیر و ناراحتن که من فلان خدمت رو به فلانی کردم ولی چی شد؟آخرشم رابطه شو قطع کرد و منو تحویل نگرفت و…

    واقعیتش تا حالا انقدر واضح ندیده بودم که دارم پا جای پای بابا و مامانم میذارم و انگار دارم مدل رفتار و زندگیشونو تقلید میکنم

    و ریشه ی اصلی این داستان حس بی ارزشی و بی لیاقتیه که خیال میکنی همه ی مردم ازت مهمترن

    واسه خودمون اسم قشنگ میسازیم که آره من مهربونم!

    نه عزیزم تو مهربون نیستی تو تایید طلبی

    واسه یه نگاه مثبت مردم خودتو به آب و آتیش میزنی

    چرا؟

    چون از درون احساس خلا داری و خودتو کافی نمیدونی

    تو یه کلام تو مشرکی

    آدما رو زیادی گنده میکنی واسه خودت

    اینم بگم که مدتیه که دارم سعی میکنم این گیر رو تو وجودم حل کنم.اما چون ریشه ی اصلیش رو پیدا نکرده بودم باز میزدم جاده خاکی

    ولی حالا که پیداش کردم قطعا بهتر “عمل” میکنم

    عمل به این اصل که “ضمن اینکه همه ی آدمها رو قلبا دوستشون دارم و بهشون احترام میذارم اما خودِ عزیزم رو در اولویت قرار میدم و مهمترین هدفم شادی و رضایت خودمه و در مرحله ی بعدی اگه دیدم دوست دارم و عشق میکنم کمکی به کسی بکنم و این کمک ضربه ای به خودم نمیزنه و باعث حال خوبم میشه قطعا اون کار رو انجامش میدم و در غیر اینصورت محترمانه میگم “نه” و اینجوری حس لیاقتم رو بالا میبرم”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    حسین زارع گفته:
    مدت عضویت: 1020 روز

    باسلام خدمت تمامی دوستان

    و

    استاد، با عملکرد

    و

    خانم شایسته با ایمان

    من احساس ها و افکاری که از اول زندگی نصبت به خودم رو داشتم همیشه تو روابطم میبینم

    جالب اینجاست که

    میدونم که احتیاج دارم به

    احساس لیاقت

    احساس ارزشمندی

    احساس دیده شدن

    تأیید شدن

    و

    بابت الگوی شماره 6. (نقش)

    توی روابطم بادیگران

    باهمسرم ،مراقب و ناجی و از حق خود بگذرم

    توی روابط شهری و اجتماع خودم را مورد بی انصافی و دیده نشدن بدون دلیل میدونم

    قبلا دوستداشتم دیگران را خوشحال کنم

    من توی روابطم پایدار نیستم و همیشه مردم از من دور شدن و فاصله گرفتن و من هم با باج دادن و هرکاری (با صداقت،رو راستی،سنگ تموم گذاشتن)بازهم بدون دلیل مثل همیشه من رو تنهاگذاشتن و به قطع رابطه رسید

    من توی روابطم جا داره روی خودم کار کنم که روابط بیشتر و سالمتری داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    سلام به استادای عزیز و زیبام

    و سلام به همه دوستان و اعضای بزرگ‌ خانواده عباسمنش

    این قسمت رو من بارها و بارها گوش دادم اما هربار خواستم‌بنویسم انگار ی چیزی نمیذاشت و امشب گفتم دیگه وقتشه ک بنویسم چون اون ی چیزی ک نمیذاشت همون نجوای شیطانه ک نمیذاره ما قدم هامون رو برداریم و اگه تسلیم بشیم و بهش گوش بدیم همینجورییی ما رو با خودش میکشونه و بعد میبینی ای دل غافل ک چققد از مسیر اصلی و درست دور شدی؟! خب از اونجایی ک من خدا رو شکر هرروز تو سایت هستم و نمیذارم هیچوقت از این فضا دور شم و جلوی تموم بهونه ها وایمیسم ( ممکنه فقط فایل گوش بدم اما کامنت نذارم یا اینکه فقط پلی کنم و حواسم جای دیگه باشه اما همین ک اینجا هستم و متعهدم هرروز اینجا باشم باعث میشه ک حتی همون کج دار و مریض تو مسیر بمونم) خدایا شکرت ک حداقل جز اون ی درصد اگاه ب قوانینم و عین نود ونه درصد دیگه سرمو عین کبک تو برف نکردم

    خدایا شکرت ک تو این سایت ارزشمند و با اساتید ارزشمند و اگاه و دوستان موفق و عالی هستم

    استاد جونم از شماا و مریم جون و اقا ابراهیم‌و خانم فرهادی عزیز هم بیییینهاااایت‌سپااااسگزارم هر فایل شما بینهااایت ارزشمند و غیرقابل ارزش گذاری هست چون هربار ک گوش میدم میدونم ک تکراریه اما جنس درک و اگاهی ک ازش میگیرم کاملااا متفاوته بینهایت دوستتون دارم

    خب بریم سراغ این بخش از سری الگوهای تکرار شونده و سوالی ک استاد جانم پرسیدن( خدا جونم مثل همیشه خودت در من جاری شو و بر دستان و عقلم وارد شو ک درکم عمیق تر بشه به امید خودت عزیزدلم):

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    1- من بیشتر نقش یک حامی و مراقب و ناجی‌ (ترکیبی از هر سه !) بازی میکنم یعنی محاله تو ی جمعی باشم و هی راهکار ندم به بقیه؟ شاید اصلا طرف هم ازم نپرسیده باشه و ازم نخواسته باشه اما انگار من مسئول اینم ک مشکلش رو از هر روشی ک میدونم حل کنم!؟ حتی همین دو ساعت پیش هم ب یکی از دوستانم ک خیلی وقته ازش خبر نداشتم حالش و اوضاع زندگیش رو پرسیدم و در مورد خودش گف و من بدون اینکه حتی ازم کمک بخواد ی مسیری رو بهش معرفی کردم ک خودم حتی ازش هنوز نتیجه نگرفتم!(وای خدا اون لحظه ک داشتم جوابش رو میدادم نمیدونستم اینقد این رفتار تو من قویه، الان ک شروع ب نوشتن کردم دیدم چقققد من این الگو رو تکرار میکنم!!) یا همکاری دارم ک همیشه سختشه به بقیه نه بگه و من همیشهه باهاش بحث دارم و میخوام بقول خودم ازش مراقبت کنم پس شروع میکنم به راهکار دادن بهش ک چطوری جلو بقیه نه گفتن رو تمرین کنه! ( خب بگو تو خودت خیلی وقت و زمان و انرژی و اعصاب داری ک هربار میشینی انرژی میذاری برای تغییر و مراقبت کردن از این ادم!؟) این ی جورایی شرک هم هست دیگه انگار خدا نیست و من مسئول هدایت کردن بقیه به مسیرای درست هستم!؟ خوبه اینقد استااد جونم گفتی ک تا ازت سوال نپرسیدن هیچییی نگو اماااا … حالا خوبه متوجه شدم وقتی میام اینجا مینویسم دیگه هروقت ک میخوام شروع کنم به نصیحت کردن و راهکار دادن و مراقبت کردن از بقیه این فایل و این الگوی مخربم تو ذهنم یاداوری میشه و امیدوارم ک حرف گوش کن باشم و دیگه تکرار نکنم چووون اگه قراره ک زندگیم تغییر کنه باید بتونم از تغییر همین رفتارها شروع کنم اونموقع نتیجه بزرگتر هم ب زووودی تو زندگیم ظاهر میشه تا وقتیکه از درون تغییر نکنیم چیزی در بیرون هم تغییر نخواهد کرد.

    2- الگو رفتاری دیگه ای ک دارم نقش قربانی رو خییییلییی خوب بازی میکنم البته الان ب نسبت سالهای قبل و حتی میشه گف ب نسبت ماه های قبل بهتر شدم و دارم سعی میکنم اگاهانه از این رفتار دوری کنم، به شدت این نقش رو هم در محل کارم و هم در خونه و هم در روابط عاطفیم خوب بازی میکردم جوریکه تموم روابطم ناااابود بودن هنوزم روابط کاریم خوب نشده اما ب نسبت حتی دو هفته قبلم بهتر شده چون دارم اگاهانه تلاش میکنم از بد گفتن در مورد کارای ناشایست مدیر و بقیه ک بخاطر ورودی ها و باورهای نادرست خودم بوده، دوری کنم حتی امروز یکی از همکارام اومد ی ساعت نشست کلیی بد و بیراه گف من فقط گوش دادم و سعی کردم سکوت کنم چون نتونستم بحث‌رو عوض کنم اما میدونم همین سکوت کردنه خودش ی قدم برای بهتر شدنه و وقتی هم از خدا خواستم ک کمک کنه ک این خانم سریعتر اتاق رو ترک کنه با ورود یکی از همکارام اینکار رو برام انجام داد ( شکرت خداجونم) و تو روابط عاطفیم هم اینقققد این نقش قربانی‌رو خوب بازی کردم ک باعث شده بود همیشه تو روابطم ترک بشم و اعتماد بنفسمم هرروز داغونتر شه ک الان دیگه از این مرحله هم به خوبی عبور کردم و دیگه اصلاا احساس قربانی شدن ندارم و خودمو ارزشمند و لایق میدونم و هربار میگم خدا منو اییینققد ارزشمند دونسته ک همه اون ادمای نادرست رو از زندگیم بیرون کرده ک بتونم ی تجربه فوق العاده و یک رابطه عاالی رو با بنده ای ارزشمند داشته باشم و الان این فرصت رو دارم ک با خودشناسی بیشتر با این سری از فایل ها به درجه بالاتر و مدار عالی تری برسم ک بنده ی خوبی ک جذب میکنم از همه لحاظ ب خواستهام نزدیکتر باشه

    3- الگو رفتاری دیگم، نیاز به توجه داشتن البته این حس هم در من کمتر شده قبلا خیلییی حساس بودم مخصوصا تو روابط عاطفیم ک اگه طرف مقابلک پیام نمیداد یا خیلییی سرد باهام رفتار میکرد خیلیی ناراحت میشدم و ناراحتیمم بروز میدادم و همیشه باعث بحث و جدل میشد ولی الان دیگه خودم دوست دارم ک این روند پیام دادن و مدام زنگ‌زدنه کم باشه چون خودم کلییی برنامه و هدف دارم و نیاز دارم ک فضا و زمان داشته باشم برای رسیدن ب کارهام

    خدایا شکرت برای مچ گیری به موقع از الگوهای رفتاری نادرستم، امیدوارم بتونم بهتر عمل کنم چون اگاهی به تنهایی کافی نیست باید حتما عملیش کرد تا نتیجها ظاهر بشن و ب همون اندازه هم ک بهبود میدیم نتیجهامون رو هم میبینیم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ساره امین آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1216 روز

    به نام خدایی که آرامش زندگیمه

    سلام به روی ماه استاد و مریم جان و تمام دوستان سایت که نعمت های زندگیم هستین

    استاد اون قسمتی که گفتین بعضیا برای بقیه راحت‌تر الگوها رو پیدا میکنن تا خودشون دقیقا اوم منم . چون من خودم رو خوب نمیشناسم و اونقدر زور میزنم تا یه ذره چیزی بعد از چند روز کشف میکنم . اما خیلی روی رفتار آدم های اطرافم دقیقم راحت میتونم رابطه رفتارهاشون و اتفاقاتشون رو درک کنم . نمیدونم این مثبته یا منفی، شاید از دوره mbtiبرام باور شده که من آدم کلی نگرم ، از بالا و بیرون خوب میفهمم ولی تو جزئیات میلنگم .

    اولین چیزی که کشف کردم اینه که همش دنبال عدالت بودم ، باورم بوده حق گرفتنیه خودت باید بری دنبالش به دستش بیاری وگرنه اکثریت مردم به اصطلاح مسلمان که محرم ها محکم سینه میزنن از ناحقی در برابره امام حسین بعد از روضه ، سر گرفتن غذا از روی هم رد میشن و بهم توهین میکنن . ( عجب باوری از اعماق وجودم بیرون کشیدم یا خدا !!! ) خب به همین دلیل هم اکثرا نمیتونستم تمام و کمال حقم رو بگیرم چون روی بازوی خودم حساب کردم نه خدا ، در نتیجه در نقش قربانی حاضر میشدم . در نقش کسی که همش به زور گفته میشه همه جا . در خانه ، جامعه و … .

    خداروشکر توی زمینه نقش حمایتگری بد هستم، هر کس تا شروع میکنه به درد دل چنان سریع با منطق صحبت میکنم که یارو خودش جمع میکنه میره آخه میدونم اون دنبال ناله کردن اومده نه رفع کردن مسئله اش ، انگار میخاد یه مقدار حال بدش رو خالی کنه که با هم شریک باشیم اینجاست که سریع آژیرم به صدا در میاد یکاری میکنم خودش سریعا بره :)

    دوستتون دارم

    شاگرد شما با افتخار ساره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    فرانک رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 912 روز

    به نام‌خدای مهربان

    با سلام‌خدمت استاد گرامی وعزیزدلم

    من همیشه در روابط خودم با دیگران اینجورم که از خودم میگذرم ودرواقع خودم را اصلا به حساب نمی یارم برای خودم‌کمترین و‌ناچیز ترین سهم‌از هر موضوعی را در نظر میگیرم سعی میکنم برای دیگران بسیار جان فشانی کنم تا بقیه را خوشحال از خودم ببینم این موضوع مربوط به الانم هم نمیشه از کودکی اینجور بودم والان که یه زن 57 ساله هم‌هستم دیگه صد ها برابرشده تمام خانواده ی خودم دوستانم همکارهام وبخصوص شوهر وپسرم هم‌این شناخت را در رابطه با من‌میدونند به تازگی این رفتارهام پسر 27 ساله ام را خیلی آزار میده واصلا راضی به این سبک‌رفتارم که با خون‌وجون‌من عجین گشته وترکش برام‌واقعا سخته را عصبانی میکنه طوری که برای خودش این رفتار منو‌می پسنده ولی دوست نداره دیگران اینجور وبا این‌زمینه فکری رو من حساب کنند

    واقعا خیلی وقتها آزار میبینم از اینکه درباره ام‌سو‌استفاده میشه واین رفتارم را به عنوان وظیفه میدونندوضربه های بسیار سنگینی از این بابت خوردم واز اینکه کسی نمیتونه متوجه این بشه که من نه از روی ضعف که رفتاریه که یه عمر انجامش دادم مثل یه عادت این کارها را میکنم جدا ناراحتم

    لطفا راهنماییم‌کنید سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    مبینا سربلند گفته:
    مدت عضویت: 725 روز

    درود

    راستش من دقیق نمیدونم ، چون معمولا نقشم با متفاوت شدن آدما متفاوت میشه …

    ولی اگه به صورت کلی بخوام بگم الگویی که در روابطم با دوستانم دارد اینجوریه که من همیشه اون آدمی بودم که خواستم طرف رو برای خودم نگه دارم و نشده و در نهایت هم از جانب او ترد شدم یا بهتره بگم بهم خیانت شده ،

    و الان به مدت دو سال هم هست که کلا دوستی ندارم ، یعنی نه اینکه اصلا ارتباطه برقرار نشده، چرا اتفاقا شده و دو هفته اول هم خیلی خوب پیش رفته ولی بعد یه مدتی همه چی خراب میشه … به همین‌ دلیل دیگه حتی نمیتونم با کسی ارتباط دوستی قوی داشته باشم و این خیلی ناراحتم میکنه و باعث رنج منه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    سلام به اساتید بزرگ جهان

    اومدم کامنت درباره موضوع این جلسه بزارم گفتم بزار چندتا از کامنت بچه ها رو اول بخونم که الحق و والانصاف که کامنتهای زیبایی از سعیده شهریاری عزیز و آقای حمید امیری ودیگر دوستان این بهشت زیبا خوندم که برای دقایقی اصلا یادم رفت چی میخواستم بنویسم .

    راستش تجربه زندگی من خیلی شباهت به سعیده جان داشت.

    چند ماه پیش منم به یک چالش بزرگ خوردم و همون شب تصمیم گرفتم از همسرم جدا بشم و گفتم به هر کجا رسیده به تصمیمم عمل میکنم. تا ساعتها جر و بحث و کشمکش داشتیم توی خیابون و بالاخره رسیدیم خونه به همسرم گفتم لباسهاتو جمع کن و برو از اینجا چون خودم دارم اجاره خونه رو میدم گفتم نیازی به موندنت نیست فقط از جلوی چشمام دور شو . هر چی اصرار کردم قبول نکرد و گفت تو الان عصبی هستی فردا در این باره صحبت میکنیم و طبق معمول همیشه فردا هم با دلقک بازی و شوخی و خنده ماجرا رو تموم کرد و کلی قسم خورد که تو اشتباه کردی و من مقصر نبودم و سوء تفاهم پیش اومده .

    من خیلی با خودم فکر کردم گفتم اگر واقعا من اشتباه کرده باشم چی؟

    وبا خودم گفتم یه فرصت دیگه بهش میدم و سعی میکنم بیشتر روی خودم کار کنم .

    و این موضوع حدودا مصادف شد با فایلهای الگوهای تکرار شونده . هر چی بیشتر فکر و توجه میکردم دیدم دقیقا توی زندگی گذشته من این الگوها تکرار شدن پس قطعا مقصر خودم هستم . به خودم قول دادم پیگیر این مسأله باشم و مشکل رو از پایه درست کنم .

    شروع کردم کار کردن با فایلهای رایگان درباره روابط و از خدا کمک خواستم . هدایت شدم به دوره عزت نفس .با اینکه خیلی خریدش واسم ساده نبود اما گفتم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و چون هدایت الهی بود خریدمش و متعهد شدم که هر روز روی خودم و شخصیتم کار کنم . از نظر دست آورد که خیلی فوق العاده بود .من توی زندگی خیلی گذشت میکنم همیشه سعی میکنم قانع باشم تا فشاری روی طرف مقابل نیاد فقط به این خاطر که از بچگی یادم دادن فقط بگو چشم . همیشه حق با مرد هست و زن هیچ حق اظهار نظر نداره و تنها وظیفه ش قانع بودن و چشم گفتنه و از خود گذشتگی بابت خوشحال کردن همسرش . من سالن زیبایی داشتم و چندین سال سابقه کار بعد ازدواجم به درخواست همسرم کار رو گذاشتم کنار و خونه نشین شدم بخاطر جلب توجه بیشتر همسرم چادری شدم .سابق غرق آرایش بیرون میرفتم و توی لباس پوشیدن آزاد بودم . اما الان اجازه یک قلم آرایش کردن که هیچ حتی اجازه ندارم ادکلن بزنم وقتی میرم بیرون با حجاب کامل بدون آرایش و بدون ادکلن . اوایل چون همسرم از این رفتار راضی بود خودم خیلی دوست داشتم اما حالا که دوره عزت نفس رو گرفتم و دارم کار میکنم تازه متوجه شدم من با خودم چه کردم!

    حتی با مادرم و اقوام اجازه رفت و آمد تنهایی ندارم همیشه باید همسرم با من باشه که بتونم برم .

    میشد حدودا 15 روز پامو از خونه بیرون نمیراشتم که اگه همسرم فرصت داشت منو میبرد بیرون وگرنه این موضوع ادامه داشت .

    اینا رو خودم به زندگیم جذب کرده بودم اصلا انگار خوشم میومد که همیشه از همسرم طلبکار باشم و بگم ببین چه زن خوب و از خود گذشته ای هستم . وبه همون نصبت توقعم بالا می‌رفت حالا که من اینقدر خوبم تو هم باید تمام حواست به من باشه .واسم کم نزاری همه وقتت با من باشه و کل مسائل دیگه .

    اما حالا که دارم روی عزت نفسم کار میکنم چندین بار ازش درخواست کردم که بیرون برم و یا پول بهم بده وسایل بخرم و اجازه بده باشگاه برم و چندتا درخواست دیگه که فکر نمی‌کردم اصلا باهاش موافقت بشه . اما به راحتی و بدون هیچ مشکلی هر بار موافقت شد و گفت حتما برو عزیزم بهت خوش بگذره.

    واقعاااا بعضی وقتا فکر میکنم دارم خواب میبینم .

    درگیریهامون خیلی کمتر شده همیشه ترس از دست دادن داشتم اما حالا فکر میکنم اگه روزی از هم جدا بشیم قطعا یک آدم بهتر وارد زندگیم میشه .

    همیشه شوخی میکرد که می‌خوام مهاجرت کنم تو اینجا بمون من هر چند ماه یکبار میام بهت سر میزنم .

    اینبار بهش گفتم اتفاقا منم می‌خوام برم فلوریدا دوست داشتی بیا اونجا همو ببینیم

    خلاصه که استاد با تمرکز سفت و سختی که روی آموزشهای شما گذاشتم به لطف الله زندگیم رویایی شده .

    با دوره 12 قدم هم هر روز هر آنچه که می‌خوام می‌نویسم و شب موقع چک درخواست‌ها میبینم حداقل 6 ،7 تاش به راحتی تیک خورده.

    دیشب داشتم فایل آقا رضای عطار رو برای چندمین بار می‌دیدم با خودم گفتم همون 5 سال پیش که با استاد آشنا شدم و همون سال اول هر چیزی رو که خواستم به دست آوردم نباید استاد رو و آموزشهاشون رو ول میکردم وگرنه الان از آقای عطار بیشتر دستاورد داشتم .

    حالا هم دیر نشده باز هم خدا رو هزار مرتبه شکر که دوباره خدا دستم رو گرفت و نزاشت غرق بشم یکبار دیگه هدایتم کرد الهی هزاران بار شکر بابت وجود این سایت و اینکه منو لایق دونستی که عضو این بهشتیان باشم .

    استاد پاینده باشید و بهترینها سهم دل مهربونتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    حسين عبدالله گفته:
    مدت عضویت: 2937 روز

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    خدایا سپاسگزارم که منو به این آگاهی ها وسایت الهی هدایت کردی

    در مورد این سؤال نقش من در روابط

    در مورد روابط عاطفی احساس میکنم خیلی عالیه ام

    اصولا آدمی نیستم که خیلی بخوام حساس باشم به هر چیزی

    به خواسته های طرف مقابلم اهمیت میدم و همواره سعی میکنم خواسته هاش رو انجام بدم ولی تا جایی که تحت فشار نباشم و اذیت نشوم یابرام سخت نباشه

    همواره سعی میکنم تا حدی که میتونم ارتباط عاطفی خیلی خوبی باهم داشته باشیم

    در روابط خانوادگی قبلا خیلی میخواستم نقش برجسته ای در همه موارد داشته باشم همیشه اظهار نظر میکردم در مواردی که حتی بمن ربطی نداشت و گاها میخاستم حتی نظرم رو به دیگران تحمیل کنم و حتی ناجی هم باشم

    ولی به لطف خداوند و آموزه های استاد الان خیلی بهتر از قبلم شدم زیاد درگیر نیستم تو مسائل خانوادگی ام و تا جایی که بمن ربطی نداره دخالت نمیکنم و خیلی رهاتر از قبلم هستم

    اگه یه موردی می بینم گاها شاید تذکر بدم ولی سعی می کنم در بیشتر موارد توجه نکنم و نخوام نقش ناجی یا هر چیز دیگری رو بازی کنم

    در روابط کاری الان خیلی بهترم ولی هنوز مشکل دارم و باید رو خودم کار کنم

    مثلا خیلی جاها از حق وحقوق خودم براحتی می‌گذرم

    یا خیلی جاها درخواست طرف مقابل رو براحتی قبول میکنم حتی وقتایی که برام سخته یا به ضررمه

    ولی در کل میتونم بگم الان نسبت به قبلم خیلی خوبم و هر روزم دارم بهتر میشوم بهتر عمل میکنم باورهای غلط رو پیدا میکنم و باورهای بهتری رو جایگزین میکنم از خداوندم میخام منو در این مسیر راهنمایی و هدایت کند

    استاد عزیزم صمیمانه ازتون سپاسگزارم باری این آگاهی های ناب و عالیتون

    شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    سلام استاد عزیزم.

    به لطف رب العالمین امروز هدایت شدم به این فایل بینظیر.

    سوالات عالی شما در مورد الگو های تکرار شونده که میتونه با یکم تمرکز یه تبدیل بشه به یه آزمون.

    خیلی عالیه استاد.

    استاد من خیلی توی ارتباطات خودم با دیگران دو نقش را داشتم.

    1. نقش حامی.

    من به شدت احساس می‌کردم باید حامی بقیه باشم. با هر کسی وارد رابطه دوستی میشدم یا رابطه عاطفی تقریبا سعی می‌کردم تا اونجا که میشه مشکلات و مسائل اون فرد را حل کنم. بر میگرده به یکی از جلسه های دوره احساس لیاقت.

    در حقیقت من احساس لیاقتم را گره زده بودم به این موضوع.

    خداروصدها هزار مرتبه شکر و سپاس.

    الان خیلی بهتر از قبلم شده ام. اما هنوز جا دارم برای کار کردن روی شخصیتم و بهبود اون.

    استاد خیلی ازتون ممنونم. به عنوان برادر کوچکتر دستتون را میبوسم. خیلی خدا میدونه بودن تو این سایت بهم کمک کرد خودم را بشناسم. چقدر من راحت تر شدم و چقدر بیشتر از زندگی ام لذت میبرم فقط به این دلیل که اینقدر واس خودم ارزش قائلم که اجازه می‌دهم بقیه راه خودشون را بروند و مسیری که باید را طی کنند.

    خداروشکر. بینهایت خداروشکر.

    2. نقش قربانی.

    خب همونطوری که استاد گفتم من از شخصیت حمایتگر خیلی قوی ای برخوردار بودم و توش موفق هم بودم و تقریبا توی هر کاری برای بقیه و خودم میرفتم به محض ورود من کارها به قشنگی و به سادگی حل میشد. (این نکته مثبت خودم را برداشتم و هنوز ادامه می‌دهم. چطور از این راحت تر؟ چطور از این کار را انجام بدهم که به راحت ترین روش ممکن انجام بشود؟)

    خلاصه استاد من همیشه انتظار داشتم. و از جهتی اگر کسی هم میگفت پس چرا فلان کارو نکردی؟!

    خوب میذاشتم بگه و بعد با یه سیس خاصی میگفتم انجام دادم. شوما در جریان نیستید.

    همیشه این انتظار را داشتم همونجوری که من خودم را وقف دیگران میکنم، اونها هم همین کارو واسم بکنند، و همیشه سر خورده میشدم. همیشه ضایع میشدم.

    مثلا یادمه سر موضوع ماشین با داداشم بحثم شد، خیلی قشنگ پدرم برگشت به من. منی که بارها شده بود از بردن و استفاده ماشین گذشت کرده بودم. خیلی خیلی خیلی مثال دارم. حتی همین الان احساس نازیبایی دارم مینویسم.

    خداروشکر که تو این مسیر عالی قرار گرفتم. الان اصلا کاری نمیکنم برای کسی که بخوام بگم اون وظیفه داره یا نداره.

    نه اینکه بی احترامی کنم ولی خیلی راحت ایگنور میکنم. میگم نه من الان نمیتونم. الان وقتش را ندارم. الان زمان مناسبی برای این کار نیست. یادمه چند شب پیش پدرم گفت بشین یه نقشه بکش. گفتم الان وقت استراحت منه، ایشان خیلی ناراحت شدند و اعتراض کردند اما من از زمان استراحت استفاده کردم برای خودم و وقت گذرانی با همسرم.

    این خیلی واسم خیلی عالیه. خدارو میلیارد ها میلیارد بار شکر و سپاس.

    3. استاد در بعضی از موارد واقعا من بدنبال صلحم و اصلا وقتی با یه تضادی بر میخورم کشش نمی‌دهم.

    استاد الان مرز بین اون جایی که باید اعراض کنم و اونجایی که باید بدنبال حل مسئله باشم را تقریبا میفهمم. دارم کار میکنم و از مسیر لذت میبرم.

    اگر موضوعی با شخصی واسم پیش بیاد سعی میکنم با ادب و احترام حلش کنم. یا بعضی اوقات سریع و خشن. موضوع اینه که داره هر روز به نفع من پیش می‌رود.

    هرچی از نتایج این خودشناسی های دوره احساس لیاقت و 12 قدم و عزت نفس و کلا دوره های شما بگم کمه. این همون نعمتی است که خداوند به من داده که اگر تمام دریاها مرکب شوند و تمام درختان قلم بازهم نمیتوان شکر نعمت هایی که خدا داده را گفت. خداروشکر بینهایت. به اندازه بینهایتی خودش شکر و سپاس.

    استاد عزیزم. ممنونم ازتون.

    این هدایت من بود به این فایل و دقیقا وقتی بود که من یه الگوی تکرار شونده در خودم شناختم. همسو و هم راستا با این جلسه بود.

    برم بشینم دفتر ها پر کنم.

    عاشقتونم اساتید عزیزم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: